رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 73


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم»
    721MB
    50 دقیقه
  • فایل صوتی رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم»
    46MB
    50 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2350 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2903 روز

    سلام سلام سلام به استاد

    استاد داشتم این چند روزه روی بزرگترین پاشنه آشیلم که تاثیرگذاری منفی افراد تو زندگیمه کار میکردم و بشدت از خدا هدایت میخواستم و خودم اصلا نمیدونستم که چجوری باید این باور رو ایجاد کنم؟

    اون باروی که شما توی فایل فقط روی خدا حساب باز کن گفتید

    اینکه اگه باور داشته باشی به خدا، هیچکس به اندازه ی پشه ای نمیتونه بهت آسیب بزنه

    استاد این موضوع بزرگترین پاشنه آشیل منه و بدترین و سمی ترین موضوع ذهن منه و اصلا هم نمیتونم بپذیرم که خدا چجوری میشه که کاری کنه هیچکس به اندازه ی پشه ای نتونه بمن آسیب بزنه؟ مگه میشه همچین چیزی؟

    و خلاصه اصلا نمیرفت تو کتم همچین چیزی و بشدت مقاومت داشتم

    و از خدا هدایت خواستم و البته مدارم و توجهم رو روی خوبی ها گذاشتم و دیروز از خواب وقتی پاشدم سریع اومدم فایل های سایت شما از جمله سریال زندگی در بهشت رو دیدم و روزم رو اینجوری آغاز کردم، به سبک تمرین ستاره قطبی…

    و استاد دیروز تا شبش، الهام پشت الهام بمن میشد و خدا بهم گفت که اصلا تو در مورد سیستمی بودن خدا خوب روی خودت کار نکردی و اگه میخوای قدرت خدارو باور کنی باید سیستمی بودن خدارو باور کنی و کلا باید نگاهت کاملا عوض بشه به خدا

    چون من اصلا روی این موضوع سیستمی بودن خدا خوب کار نمیکردم و جدی نمیگرفتم

    میگفتم آره احساس خوب مساویه اتفاقات خوب، ولی میدونی، ته ذهنم این بود که نکنه یهویی و اتفاقی من حالم خوب باشه ولی اتفاق بدی بیفته، چون نگاهم به خدا نگاه انسانی بود و فکر میکردم ممکنه یهو دلش نخواد با اینکه حالم خوبه بمن اتفاق خوب بده!

    هنوزم هستم البته نگفتم نگاهم بود! هنوزم نگاهم اینه

    خدا بهم گفت با نگاه انسانی به خدا نمیتونی قدرتش رو باور کنی…با نگاه انسانی به خدا نمیتونی آرامش داشته باشی…با نگاه انسانی به خدا نمیشه محکم پاتو بزاری…نمیتونی با نگاه انسانی مطمئن و با اطمینان زندگی کنی….چون باورت اینه که اون احساساتیه و تو هرچقدرم حالت خوب باشه، شاید یهو دلش بخواد یه نتیجه منفی بهت بده!

    و اینا ناخوداگاه داره میگذره میگذره توی ذهنت…شاید خودتم خبر نداشته باشی…

    و باید که نگاهت به خدا یک قانونی باشه که به هیچ عنوان و به هیچ عنوان و به هیچ عنوان از قوانینش عدول نمیکنه…..هیچوقت قانونش عوض نمیشه….احساس خوب مساویه اتفاقات خوب….امکان نداره احساست خوب باشه و اتفاق بدی برات بیفته…امکاااااان نداره….ممکن نییییییست….

    و امکااااان نداره که احساست بد باشه و اتفاق خوب برات بیفته….

    استاد من قانون رو باور داشتم کاملا، اما نه با این نگاه که صفر و یکه!

    یعنی میگفتم احساس خوب اتفاقات خوب میاره، اما اینکه این قانون هیچ استثنا و مماشاتی نداره رو باور نداشتم…

    یعنی یجورایی میگفتم شاید یموقع جور دیگه ای رفتار کنه…

    اونم بخاطر نگاه انسانی به خدا….

    ولی خدا بمن گفت ببین اگه خدارو یک سیستم ببینی، که هیچوقت احساساتی نمیشه، هچوقت و هیچوقت رفتارش عوض نمیشه….قانونش عوض نمیشه و همیشه داره طیق قانونیش عمل میکنه، اونوقت خیالت راحته و میتونی روش حساب کنی….

    و موضوع بعدی این بود که بمن گفت وقتی خدارو یک انرژی ببینی، که تمام جهان از اون شکل گرفته، یعنی تمام انسان ها، تمام موجودات، گیاهان، آسمون، زمین، ستاره ها، اکسیژن، سنگ، دیوار، حشرات، افکار، حرف ها، احساسات و تماااااااام چیزی که در جهان وجود داره….وقتی نگاهت این باشکه که اینا همشون خدا هستن….اونوقته که میدونی حتی یک پشه هم تحت تسلط اونه….اصلا اون خودشه….اون خود خداست

    این جهان تماما خداست، اما با صورت های مختلف

    بمن گفتت…استاد باورت نمیشه خدا دیشب کلا داشت با من حرف میزد و من وسط خونه نشسته بودم و هی با خودم صحبت میکردم و تمومی نداشت صحبت هام…انقدر صحبت میومد تو ذهنم که باورتون نمیشه….در مورد قران یک چیزایی بمن گفت که تا حالا نشنیده بودم از هیچکس….

    بمن گفت که خدا انرژیه، تمام این جهان از خدا هستن….تمام آدما…رفتارهاشون…کردارشون، و همه چی خداست….

    و اینا نمود قرانی داره، نه فقط اینکه اینجوری فکر کنیم….

    وقتی خدا میگه که ماییم که باران رو نازل میکنیم، ماییم که زمین رو باهاش آبیاری میکنیم، ماییم که گیاه رو میرویانیم، ماییم که همون گیاه رو خشک میکنیم…ماییم که رزق میدیم….ماییم که رزق رو تنگ میکنیم….ماییم که شمارو در رحم ها صورت گری میکنیم….ماییم که عذاب میکنیم….ماییم که فرمانروایی عطا میکنیم….ماییم که وحی میکنیم…

    به پیامبر میگه خدا سنگ انداخت، تو سنگ ننداختی! در صورتی که پیامبر با دست خودش و با اراده خودش سنگ انداخت، ولی خدا میگه من بودم! این یعنی همه چی خداست….خدا وقتی میگه من چیره هستم بر کافران….یا میگه من برهرچیزی تواناهستم…یا میگه من عذاب دهنده ترینم، یا مهربان ترینم….اینا همشون خدان….

    ولی ملاصدرا میگه خدا برات همه چیز میشه، عشق میشه، شمشیر میشه، مادر میشه، پدر میشه، پول میشه، آرامش میشه….

    اینا همشون خدان

    حتی احساسات ما خدا هستن…صورت های مختلفی از خدا هستن اینا….

    احساس خوب یا احساس بد، صورت های مختلفی از خدا هستن!!

    خدا میگه که منم که میگریانم و منم که میخندانم!!!

    خدای من…….این یعنی همه چی اونه….

    اول اونه…دوم اونه…سوم اونه….آخر اونه….

    شرق اونه، غرب اونه

    به همین دلیله که خدا میگه به هرجا روی کنید من رو میبینید!!!!

    خدای من….

    این یعنی هرچیزی رو که میبینی خداست….همون خداست…

    به همین دلیله که خدا میگه من نه زاییده شدم نه میزایم، چون این جهان همه چیش از انرژیه و انرژی هیچوقت تولید نمیشه….زیاد نمیشه…فقط از حالتی به حالتی دیگه تغییر میکنه….خدا هم اینهمه حالت مختلف داره….

    به همین دلیله که انرژی از بین نمیره هیچوقت… و به همین دلیله که خدا هیچوقت نمیمیره….

    همونی که داره مینویسه این کامنت رو خداست….اونی هم که داره میخونه خداست….

    حالا هرکسی یک اختیاری داره روی افکارش و میتونه وجه های مختلفی از خدارو برانگیخته کنه…

    من اگه فرکانسم بد باشه، خدا تو قالب یک انسان با من بد رفتار میکنه…خدا در قالب بیماری میاد تو تن من…خدا در قالب یک حرف بد بمن گفته میشه…

    من اگه فرکانسم خوب باشه، خدا در قالب آغوش و عشق و محبت من رو در آغوش میگیره…خدا در قالب حرف زیبا خودش رو بمن میگه…خدا در قالب ثروت میاد تو زندگیم…

    همه ی اینا خداست….وقتی همه ی اینا خداست، یعنی قدرت همه چیز دست اونه

    من داشتم فکر میکردم که نهایت تسلط ما روی یک چیزی چجوری میتونه باشه

    یعنی مثلا یک وسیله چی میشه که ما کاملا روش مسلط میشیم؟

    به این رسیدیم که نهایت تسلط وقتیه که اون جزیی از من باشه….

    مثل دست من…مثل پای من…

    به دستمون که نگاه کنیم متوجه میشیم که با اراده ی ما در همون لحظه تکون میخوره و کاملا تحت سیطره ی ماست…در اختیار ماست…با اینکه یچیز دیگست، ولی چون جزیی از ماست، کاملا مسلطیم بهش…

    حالا فکر کنیم که کل این جهان تماما جزیی از خدا هستن و خدا به همین دلیله که میگه من به همه چیز چیره هستم….

    من محیطم به همه چیز….

    به همین دلیله که رب با ال نیومده

    چون همه ی جهان یکیه…

    اصلا همینکه این جمله رو بکار ببریم که آیا قدرت در این جهان یکیه یا نه؟ همین اشکاله…اصلا مگه میشه دوتا باشه؟

    جهان یکیه…همش باهمه، همش از یک انرژیه..وقتی همه چیز اونه…یعنی اون یکه…هو الله احد یعنی همین….

    همونطور که گفتید، وقتی “””آگاهانه””” این موضوع رو باور میکنیم و به یاد میاریم که همه چیز اونه، دیگه قدرتش خیلی میره بالا توی ذهن ما….

    همه چیز اونه و ما اگه اول از همه این موضوع رو باور کنیم که همه چیز اونه و اون مسلطه به همه چیز یعنی تنها قدرت اونه

    از ریزترین چیزها تا بزرگترین کهکشان ها اونه

    به قول قران که میگه اونا مالک پوست نازک روی هسته خرما هم نیستن!!

    به این دلیله که خدا توی قران اینهمه چیزای ریز رو مثال میزنه…چون داره میگه من در تمام ابعاد هستم….اینکه میگه اونا به اندازه ی شیء ای بهت آسیب نمیزنن همینه….

    اون همه چیزه….

    اون آتشی که برای ابراهیم گلستان شد هم خداست….اما با توجه به باور و نگاه ما برامون تغییر میکنه

    وقتی باورمون این باشه که خدا همه چیزه و این آدما و این جهان و ثروت خدان….دیگه خیلی برامون راحت تر و لذت بخش تر و قدرتمندتر میشه خدا….

    مثل اینه که بریم پیش یک پادشاه و بگیم تو برو برای ما فلان ماشین گرون قیمت که تو فلان کشوره رو بیار برام…. و اون به ما بگه اون ماشین برای خودمه اصلا….اون کشور هم برای خودمه

    مثل اینه که بهش بگیم خدایا من دوست دارم با فلان آدم دوست بشم، یکاری کن برام…خدا میگه اون آدمه خودمم!!!!

    خدای من….واقعا این موضوع رو اگه باور کنیم یعنی توحید..توحید همینه

    واقعا نمیشه توحید رو باور کرد وقتی به خدا به دید انسانی نگاه میکنیم….

    استاد اینارو خدا بهم گفت….

    گفت که نمیتونی توحید رو باور کنی و توحیدی باشی وقتی که خدارو انرژی نبینی…حتما باید خدارو یک انرژی کل ببینی که همه چیز از اونه و همه چیز خداست….

    قران میگه که شما نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد…!!!

    وقتی با این نگاه بریم قران رو بخونیم، با نگاه سیستمی بودن خدا، با نگاه اینکه خدا همه چیزه، با نگاه اینکه امکان نداره قانون خدا تغییر کنه، با نگاه اینکه خدا فقط داره به فرکانس تو جواب میده، با نگاه اینکه همه چیز خدا هستن….چقدر توحیدی میشیم…چقدر لذت بخش میشه همه چی و چقدر چیز یاد میگیرم….

    چقدررررررررررررررررررر حالم خوب شد وقتی اینو نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 854 روز

      به نام خدا

      سلام به امیر حسین ادیبی

      همه چیز خداست

      رفتار بد همسرم با من، خود خداست

      چون من ظلم کردم به خودم

      با شریک قرار دادن برای یگانه رب و یگانه قدرت جهانیان

      خداوند به بنده گانش ظلم نمیکنه

      بندگان خودشون به خودشون ظلم میکنم

      با مخالف قوانین بدون تغییر خدا عمل کردن

      با ماندن در احساس بد

      من باید باید نگاه سیستمی داشته باشم به خدا

      اگه میخوام خداوند رو بشناسم

      اکه میخوام قوانین و هدف خلقتم رو بدونم

      خدایا هدایتم کن که اگه هدایتم نکنی از گمراهان خواهم بود

      چطوری میشه هم من خدا باشم

      هم همسرم خدا باشه؟ هم بچه هام خدا باشن؟

      هم بقیه آدما خدا باشن؟

      با نگاه انسانی داشتن به خدا

      نمیتونیم، یعنی فکر میکنم درست نمیتونم توحید، یکتا پرستی و خدا رو درک کنم

      ولی میدانم خداوند هدایتم میکند به مسیری که من میخوام

      پس من در مسیر تکاملی ام برای شناخت خداوند هستم

      رب هب لی حکما و الحقنی من الصالحین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مرضیه خرمی گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    این فایل یکی از فایلای مورد علاقه منه دوست دارم داخل ارتعاشش شیرجه بزنم و شنا کنم

    چقدر روشنگرایانه چقدر عالی خدایا شکرت ازتون ممنوم هر بار میبینمتون میگم افرین آفرین که ساده ازش نگذشتید آفرین که شیرجه زدید و حالا دارید ماهارو با خودتون میبرید

    الهی شکر الهی شکر

    من مشتاقم باورهامو نسبت به خداوند تغییر بدم میخوام درست بشناسمش لطفا راهنماییم کنید کدام دوره برای من مناسبه؟

    ممنون و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سعیده سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1948 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی

    خیلی خوشحالم از این که خداوند به من این توفیق را داد تا بتوانم بار دیگر با گذاشتن این کامنت یک رد پایی از خودم برجای بگذارم من تا آنجایی که توانستم خیلی از کامنت های بچه ها را خواندم و چقدر هم از خواندن کامنت هاشون لذت بردم و چقدر درک و آگاهی ام از قوانین بیشتر بشه و واقعا خدا را شاکرم که این سایت با ارزش با چنین بچه های فعالی وجود دارند که همگی میام اینجا و آگاهی هامون و انچه که از قوانین آموخته ایم را اینجا به اشتراک می گذاریم و با این کار هم خودمون درک امون از قوانین بیشتر میشه و هم بقیه دوستان با خواندن کامنت های ما جواب بسیاری از سوالات اشون رامی گیرند و همچنین درک و فهم اشون از قوانین بیشتر میشه من این را صادقانه عرض میکنم جواب بسیاری از سوالاتم را تا به حال یا تو کامنت های خود فایل ها و یا تو جواب های عقل کل دریافت کردم واسه همین خیلی به خواندن کامنت بچه ها پایبند هستم.

    و اما جواب سوال اتون آره درسته استاد همه چیز باوره چون اگر اون باوره نباشه ایمانی هم نیست و اگر هم ایمانی نباشه حرکتی نیست که منجر به ادامه مسیر و حتی قهرمانی اشون بشود نمونه اش همین کریستین رونالدو که الان ۳۷ سالش است و همچنان داره بازی میکه و همچنین لیونل مسی که الان تو سن ۳۵ سالگی اون هم تو کارش آنقدر موفق است و دوتایی اشون جزء برترین فوتبالیست های جهان هستند و در واقع جزء صدر نشین های جدول هستند و در مورد راجر فدرر که من هم خیلی هم خودش را و هم ورزشی که انجام میده را خیلی دوست دارم تا اونجایی که می دانم دو سال پیش تو تلویزیون دیدم داره مسابقه میده تو سن ۴۰ سالگی اش تو امارات بازی داشت البته از نتیجه بازی خبر ندارم ولی اینکه تو این سن همچنان داره بازی میکنه خودش نشان از باور به خودش و توانمندی هاشه و یک خانمی که اسمشون را الان نمی دانم و ایرانی هم بودند و اگر اشتباه نکرده باشم سن اشون ۸۰ سال یا ۸۵ سال بود که تو مسابقات دو شرکت کرده بودند و چندین سال بود که این ورزش را دنبال می کردند و کلی مدال و جایزه هم برده بودند و همیشه جزء نفرات اول تا سوم بودند و تو اون مسابقه ای که من ازشون دیدم اول شدن و رقیب هاشون همگی نصف سن ایشون را هم نداشتن خیلی خیلی کم سن و سال تر بودن بعد جالب بود واسم که با وجود اینکه نمی توانستند خیلی خوب راه بروند و پا درد هم می شدند و حتی بعد از مسابقه از شدت پادرد روی چمن خوابیدن و یک نفر اومد پاهاشون را ماساژ داد ولی واقعا از این روحیه جنگنده ای که داشتند لذت بردم و حسابی تحسین اشون کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2044 روز

    🌼به نام خداوند هدایتگر و رزاق🌼

    چند تا موضوع تو ذهنم هست نمیدونم از کدوم شروع کنم بنویسم ، ولی با این باور که من شروع میکنم و هدایت میشم ، کامنت رو مینویسم.

    تقریبا دو سال پیش وقتی این فایل رو دیدم ، یه جورایی تازه گرفتم استاد چی میگه ، قبلش دیده بودم این فایلو ولی واقعا سنگین بود برام.

    همون دو سال پیش که تقریبا گرفتم در مورد چی حرف میزنه ، یادمه چند روز پشت سر هم ، شاید روزی چند بار این فایلو میدیدم و اتفاق جالبی که افتاده بود این بود که ، حس میکردم همه ی آدم هایی حتی تا اون روز ندیده بودمشون رو از قبل میشناسم ، با تعجب ازشون میپرسیدم : «کجا شمارو دیدم ؟ چهرتون خیلی برام آشناس !»

    و در کمال ناباوری متوجه میشدم که اصلا تا به حال اون آدم رو ندیده بودم .

    حتی یه وقتایی که پیش یه دوستم بودم ، اونقد ازم شنیده بود که چقد قیافه ی این آدم ، اون آدم ، فلان جا ، فلان خیابون و … برام آشناس و احساس میکنم قبلا یه جا دیدم ، که دوستم فکر میکرد من دارم مسخره بازی در میارم و چرت و پرت میگم ولی خدا شاهده انگار داشتم یه چیزایی که قبلا انگار دیده بودم رو میدیدم.

    مثل همون لحظه هایی که یه صحنه هایی رو میبینی و حس میکنی قبلا اونو دیدی ولی با این تفاوت که برای من خیلی مدت زمان های طولانی اونجوری بود و انگار داشتم تو یه فیلمی که صد بار دیدمش دارم به عنوان کاراکتر اصلی بازی میکنم.

    نمیدونم دارم درست مفهومو میرسونم یا نه ، واقعا نمیدونم یه حال عجیبی بود ، خیلی وصل بودم انگار.

    یه شب که بعد کار رفتم دوش بگیرم ، تو حموم یه حسی بهم گفت :«امشب که میرم بیرون فلان اتفاق میوفته برام»

    بعد از حموم لباس پوشیدم رفتم تا داروخونه و برگشتم ، به بهونه ی خوردن یه قرص دور یه میدون ، چند دقیقه روی یه نیمکت نشستم ، بعدش که حرکت کردم برگردم ، شاید ده قدم از نیمکت دور نشده بودم که یهو یه ماشین جلوم ترمز زد 😶

    آدرس میخواست و من آدرس دادم .

    حرکت کردم و چند ثانیه بعد دوباره اومد کنارم ترمز زد و چند تا سوال ازم پرسید 🤔

    و اتفاقی که افتاد همون چیزی بود ، که زیر دوش حسم گفت امشب اتفاق میوفته.

    میگم اصلا یه حال عجیبی بود ، انگار پازل کامل شده ی زندگیمو دیده بودم و یه نیرویی داشت تصویر کاملو به یادم میاورد و من بهتر و راحتتر این تیکه های پازل رو کنار هم میچیدم 🤔

    فقط خداکنه هرچی که مینویسم بعدا برای خودم قابل درک باشه 😶

    💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎

    حساب کردن روی خدا و هدایتش ، لذت بخش ترین قسمت استفاده از قانونه.

    تقریبا یه هفته پیش ، احساس کردم که باید یه سری مواد غذایی بخورم که کبدم رو شستشو بده.

    البته اینم بگم که من مشکل کبد و اینجور چیزا ندارم ولی حسم بهم اینو میگفت که بر اثر مصرف یه سری مواد غذایی ، کبدم نیاز به شستشو ، برای پیشگیری از مشکل کبد داره.

    گفتم اوکی ، همون لحظه اسم یه نوشیدنی گیاهی اومد به ذهنم و زود تو گوگل سرچ کردم و دیدم دقیقا برای برای کبد هستش .

    Ok shokr❤️

    رفتم هایپرمارکت ، تو قسمت میوه فروشی هایپر یه چیزی توجهمو جلب کرد که هیچوقت اصلا میلی به خوردنش نداشتم از بس که بی مزه اس.

    دوباره همون لحظه اونم تو گوگل سرچ کردم دیدم اونم برای کبد عالیه.

    من اینارو به رژیم غذاییم اضافه کردم و دو روز بعد واقعا فهمیدم‌ که یه تغییراتی تو وجودم شکل گرفته که قبلش نبود.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    دیشب داشتم یه ویدیویی میدیدم از یه نفر ، بعد با خودم گفتم چه جالب که من از ایشون تو فلان زمینه بهترم ولی سوالم از خودم این بود که چه کار کنم که بازم بهتر باشم ؟

    همون لحظه دوباره حسم گفت باید باور هام هم جهت باشه و یه سری حرف های اطرافیان رو نشنوم و بعدش ببینم چه خوراکی هایی برای حفظ سلامتی و بهبود اون مفیده .

    جالبه که بعد از جست و جوی اون موضوع متوجه شدم که تقریبا نزدیک یه سال و نیمه که ۹۵ درصد اون مواد غذایی مفید رو دارم مرتبا مصرف میکنم ، حالا گاهی چون میلم میکشه ، گاهی بالاجبار ، گاهی برای رژیم ورزشی و … به این رسیدم که اینا همش همون هدایته.

    یه سری چیزا رو ما بعدش میفهمیم که داشتیم هدایت می‌شدیم و خبر نداشتیم و چقد از وقتی اینو یکم بهتر درک کردم ، احساس میکنم افتاده تر شدم ، دیگه سعی میکنم الکی غرور نداشته باشم و ادعا های چرت و پرت نکنم و …

    همه چی اونه ، همه چی خداست ، همه چی انرژیه ، همه چی یه چیزه .

    🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا تو این مسیر ثابت قدم بمونیم.

    از خدا میخوام کمکمون تا به این آگاهی ها عمل کنیم.

    از خدا میخوام مارو به بهترین مسیر ها ، آسانترین مسیر ها و لذت بخش ترین مسیر ها هدایت کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    Hamed گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    سپاسگزار خداوندی ام که هر لحظه مرا هدایت می‌کند،

    چند روز پیش داشتم دسته باور های ثروت ساز رو دونه به دونه نگاه میکردم و اسکرول میکردم، و فایل ها رو گوش میکردم، با خودم گفتم داستان چیه؟ حقیقت چیه؟ساعت ها به فکر فرو میرفتم ناگهان به خودم میومدم میدیدم ی جای دیگم در عالم حقیقت ،آنقدر در فکر فرو میرفتم تا حقیقت رو دریابم که خودم رو فراموش میکردم.تا اینکه امروز این آگاهی به دستم رسید و من چقدر نیازمند این درک بودم؛ خواستم بیام کامنت بگذارم و تشکر کنم و من دسته باور های ثروت ساز رو هرچی گشتم این فایل داخلش نبود چون من فکر میکردم الان داخل باور های ثروت سازم و این فایل هم جزو این دسته است ،و متعجب شدم، به بالای فایل نگاه کردم و دیدم نوشته دسته اجرای توحید در عمل و من مات و مبهوت موندم که من تو این دسته چیکار میکنم؟

    و باز هدایت رو با چشمانم دیدم!

    اونجایی که در مورد فرقه فرقه کردن دین گفتید کنجکاو شدم بیشتر بدونم و به همین دلیل به آیه ۱۵۹ سوره انعام رفتم تا خودم بخونم و درکی داشته باشم،

    و در اونجا مدتی تفکر کردم و به فرقه های دین نگاه کردم که باور هرکدوم از این ادیان این بود که فقط با دین ما به بهشت میروید،

    گفتم خدایا بیشتر، بیشتر آگاهی بده قوه ادراک من ضعیفه خودت که بهتر میدونی،

    ندای اومد که برو سوره توحید رو با صدای استاد عبدلباسط گوش کن ، گفتم چشم،

    رفتم گوش کردم و بعد به سراغ ترجمش رفتم،

    نوشته بود به نام خداوند بخشنده مهربان،

    گفتم چرا این مهربانی رو ما نمیبینیم؟!

    من باور دارم قرآن زندس با ما حرف میزنه به همین دلیل منم باهاش حرف میزنم،

    ادامه دادم به همین صورت تا هدایت شدم به سوره حمد

    اونجا نوشته بود اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ: بخشنده و بخشایشگر است.

    مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ: مالک روز حساب

    اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ: به اینجا که رسیدم گفتم منو بخشش ولی این همه سال نه تورو ستایش کردم و نه از تو کمک گرفتم، میگفتم آره خدا هس باید از خدا کمک گرفت ولی ته دلم به جیب پدرم خوش بود، به فلان ایده خوش بود،

    اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ: اینجا واقعا هدایت رو دیدم، نوشته بود ما رو به راه راست هدایت کن

    چه هدایت زیبایی چه هدایت قشنگی،سپاسگزارم

    صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،

    عجب! راه کسانی که به اونها نعمت دادی؟ من که این همه سال صبح ظهر شب چنین درخواستی از خدا داشتم ولی آگاه نبودم؟

    غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ: نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان

    اینجا فهمیدم داستان چیه ، کل داستان رو فهمیدم،

    و چه زیبا و چه زیبا خداوند ما انسان ها رو هدایت میکنه، فقط کافیه از اون یاری بخواید،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان موحد و ثروتمندم

    خداوند رو بینهایت شکر گذارم که از بین همه جاهایی که الان میتونستم باشم ، الان توی این جمع فوق العاده و موحد هستم

    جایی که حرف از خداوند در میونه

    خدایا متشکرم

    خدایا متشکرم

    خدایاا متشکرم

    بله خدا همه چیز میشود همه کس را

    به اندازه ایمان و باور برامون کارسازی میکنه

    نباید فراموشکار باشم

    باید برم گذشته رو شخم بزنم ببینم کجاها ایمان کارمو پیش برده

    کجاها از بقیه قطع امید کردم و متوسل شدم به خودش

    مثل این میمونه ته چاهی گیر افتاده باشیم

    یه ریسمانی هست که بهت وصله بصورت پیش فرض

    ولی خودت کلی اینطرف و اونطرف ریسمان انداختی

    کلی داری دست و پا میزنی

    کلی حواست به اینه چجوری خودتو تاب بدی برسونی به یه جاپا

    اصلا یادت رفته یه ریسمانی بهت وصله که مستقیم از چاه میکشدت بیرون

    اصلا به پشتوانه همین ریسمان اومدی این پایین

    ولی الان یادت رفته

    اصلا نمیبینیش

    همه جا تمرکزت هست جز اینجا

    فکر میکنی باید خودت خودتو نجات بدی

    یا کسی رو اون پایین پیدا کنی اون کمکت کنه

    دست و پا میزنی و میزنی و میزنی

    همه راه ها رو امتحان میکنی

    خسته میشی

    به این میرسی که بی فایدن

    طنابایی که بستی به سنگا و دیوارای چاه پاره میشن

    دیگه خودتم خسته میشی از تقلای بی فایده

    نگاهتو از همه جا که گرفتی

    تازه نگاهت میوفته به اون طنابی که همیشه بهش وصل بودی

    شاید هنوزم یادت نیاد با پشتوانه این طناب اومده بودی پایین

    ولی انتهای طنابو که میبینی توی نوره

    همون نوری که نوید خروج رو برات داره

    یه عمر دست و پا زدی

    در حالی که نجات تو همیشه با تو بود

    و همیشه با ماست، همیشه

    تقلای ما رو میبنه

    با صبوری نظاره میکنه که کی بالاخره برمیگردی بهش

    هرگز رهامون نکرده

    و نمیکنه

    ///////

    _

    کس نمیداند ز من جز اندکی

    وز هزاران جرم و بد فعلی یکی

    من همی آن دانم و ستار من

    جرم ها و زشتی کردار من

    هرچه کردم جمله ناکرده گرفت

    طاعت ناورده آورده گرفت

    نام من در نامه پاکان نوشت

    دوزخی بودم ببخشیدم بهشت

    عفو کرد آن جملگی جرم وگناه

    شد سفید آن نامه و روی سیاه

    آه کردم چون رسن شد آه من

    گشت آویزان رسن در چاه من

    آن رسن بگرفتم و بیرون شدم

    شاد و زفت و فربه و گلگون شدم

    دربن چاهی همی بودم نگون

    در دو عالم هم نمی گنجم کنون

    آفرین ها بر تو بادا ای خدا

    ناگهان کردی مرا از غم جدا

    گر سر هر موی من گردد زبان

    شکرهای تو نیاید در بیان

    ///////

    استاد

    مرسی هستین

    در پناه خدا باشید

    اهدافم در ۱۴۰۱

    عاشق الله باشم

    بلطفش بیزنس خودمو ران کنم

    به لطفش فهم و حفظ و تثبیت قرانم عالی بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    به نام یگانه الله.

    سلام به استادعزیزیی که باوروشناخت مارابه یگانه الله بالابرد.

    چ تجربه های زیباوقشنگی وچ آگاهی های درست وبه جایی درموردتقویت باورمون به خدا ازاستادشنیدم .ممنونش هستم که ایشون باورهای منووایمان منوبه خداهرروزبیشترازروزقبل میکنن .

    تازمانیکه به این درک نرسیده بودم که وجودخدا،چقدتاثیرگزاره توروندپیشرفت وآرامش من ،فقط به صورت ابزاری اونم بیشتروقتهایی که کارم گیربود،یامشکلی پیش میومد،یه وقتهایی هم که خواسته ای داشتم ،صداش میکردم که البته فقط درحدیه صحبت کوتاه وبعددست به کارشدن خودم برای هرموضوعی بود.

    واقعن نمیدونستم چقدمیتونه توزندگیم باشه .یااینکه چقدباشه ،خوبه .

    میدونستم بهترین تکیه گاهه .میدونستم اگه چیزی ازش بخای ،بهت میده ولی چه جوری وچطورشوفقط درحدیه دعای زبونی بلدبودم یاازطریق باورهای غلط گذشته که فلان آیه رابخون فلان دعاراتومفاتیح بخون ویامتوسل شوبه فلان امام یانذری بکن به فلان کس وخیلی چیزهای دیگه ….حتمن به مرادت میرسی .وجالب بودکه هیچ وقت این اتفاق نمی افتادولی بازمااین حرفهارامیشنویم وباورهاراادامه میدیم .دقیقاکارهای تکراری وافکارکهنه وقدیمی راپیش می گیریم ودنبال نتیجه ی متفاوت می گردیم . بله خیلی مضحکه !جالب اینجاست که اگه جوردیگه عمل کنیم موردقضاوت هم قرارمی گیریم .

    خداروشکرازاین بندهاوزنجیرهایی که خودمون به گردن خودمون انداخته بودیم ،رهایی پیداکردیم وامروزباورهامون کلی باگذشتمون فرق کرده .

    به قول استادهرچقدتوباورت وایمانت به خدابیشترباشه به همون اندازه نتایج بهتروبالاتری می گیری .

    واین روندرامابه وضوح توزندگیمون ،می بینیم .

    من که هرجادرست عمل کردم ،باصبروبدون کنترل ازچیزی یاکسی ،نتیجه ی خوبی دریافت کردم .البته داشتم اتفاقاتی که جالب هم نبودن وخیلی راحت میتونسته حالموخراب کنه امابقدری استادروی ماتاثیرمثبت گذاشته که ،خداروشکرچیزی مارو بهم نمی ریزه ، وپیروحرف استاد،باهدایت خداپیش میریم .واقعن گاهی درپس اتفاقات ناخوشایند،نمیدونم چ حکمتی نهفتس ولی دیگه شکایت یاگله ای ازخدانمیکنم وصبرمیکنم تاببینم چی پیش میاد .چون خودمووتمام امورزندگیموسپردم بهش ،حتی عزیزانم مثل همسروفرزندانم را،به خداسپردم ومداخله توهیچ کاریشون دیگه ندارم .فقط اگه درحدآگاهی باشه ،من به عنوان یک زن ویک مادرویک دخترویک دوست ،کارهایی که بایدانجام بدم راسعی میکنم درست انجام بدم ولی دست ازامرونهی کردن وخدایی کردن برای کسی که خودموعقل کل میدونستم ،برداشتم .

    فهمیدم که خدای من حتی فراترازچیزی هست که من شناختمش ومن دربرابرخداچیزناچیزی هستم وقتی کسی هست که همه ی کارهاوامورزندگی رابادرایت بهترانجام میده ،چرامن مداخله کنم چرامن حرص وجوش بخورم .پس رهامیکنم همه چیزرابه دستان خودش می سپارم .

    امروزاعتمادصددرصددارم که اگه توهرکاری ازش کمک بخام وتقاضا کنم وخواسته ای داشته باشم به شرط اینکه باورش کنم ،باورکنم که همه ی قدرت ،همه هستی تو،دستشه ، پس میشود.اگرهم نشودبازایمان دارم که خدای من بهترینهارابرای من رقم میزنه .

    امسال روی باورهام نسبت به خداخیلی کارکردم وادامه میدم .چون خیلی لذت دارم میبرم وخودم میفهمم که چقدآروم ترازقبل شدم .این یه مسیری که تاابدوتازنده هستیم باید،ادامه بدیم .چیزی نیست که بگیم خب تااینجایادگرفتیم وفهمیدیم ،بسه .نه اینطورنیست ماتوهرلحظه وباهراتفاقی که میفته بایدخودمونومحک بزنیم .خیلی وقتهاممکنه مسائلی پیش بیادوبازدوباره ماخداروفراموش کنیم .

    تمرین وممارست ایمان به خداهمیشه ودرهمه ی لحظات بایدباماباشه .حتی تومسئله وموضوعات پیش پاافتاده .براهرچیزهدایتش رابخواهیم .ازخوردن وپوشیدن وخریدن وجایی رفتن ورفتارکردن وعمل کردن هرچیزی .نیازبه هدایتش داریم .استاداینکارا،رومیکنه که ازهرلحظش لذت میبره .

    فراموش نکردن ،یادخداتوهمه ی لحظات بایدازالویتهای درسمون باشه .

    باخداباش وپادشاهی کن رامیخام تجربه کنم .

    تاالان بی خدابودمو ،هرکاری که خاستم ،کردم وبه هیچ جانرسیدم منظورم ازبعدمالی نیست .ازهمه لحاظ .

    پس باقدرت میخام تجربه های بزرگ رابابدست اوردن همه چیز،کسب کنم واول به خودم وبعددیگران ثابت کنم که باخداخیلی راحت میشه همه چیوداشت .

    هرروزسپاسگزارتک تک داشته هام هستم وتمام سعیم براینه که روزخوبی راسپری کنم .حضورخداراخیلی می بینم واین حس خوبی بهم میده .

    خودم ازتغییراتم تواین مدت کوتاه ،راضی هستم ولی قانع نیستم ولی برای شروع ،خوبه .

    به امیدروزی که ایمانم به درجات بالاتری برسه ،خیلی وقتاغبطه ی استادرامیخورم که چه جورباداشتن خداوهدایت خداهمه چیوبدست اورده واین باعث میشه که انگیزه ی بیشتری بگیرم .

    سپاسگزارم ازاستادکه راه مستقیم که راحترین وکوتاهترین مسیرمابرای رسیدن به خداست رانشونم داره میده .

    ازخداهم سپاسگزارم که استادبه این جیگری روتومسیرهدایت من قراردادش.

    شکربه خاطروجودهردوتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    مریم کهوند گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام میکنم به همه دوستان عزیزم و خدا رو شکر میکنم که در این جمع دوست داشتنی و و پر از موهبت هستم و سلام به تو استاد عزیزم که زلالی صحبتهاتون رو میشه از چهره زیباتون درک کرد، که وقتی در مورد ابراهیم صحبت می‌کنید، حالتون کاملا برمیگرده و این حال زیباتون رو بهمون منتقل میکنید

    خدا رو هزاران هزار بار سپاسگذارم که من رو به این سمت هدایت کرد که خدا رو پیام های شما ببینم، خدا رو در جاهایی ببینم که من رو به اون سمت هدایت میکنه، که ببینم هر جایی که من میخوام برم، خدا قبل از من اونجاست و چه قشنگ گل های اشتیاق من رو میچینه، خدایا ممنونتم خدایا شکرت شکرت که زمینه رو برای هر کاری که ما بخوایم و در طلب اش باشیم فراهم میکنی…. خدایا مرسی برای هدایت من به صحبت های عباس منشی که اینقدر به خودم نزدیک میبینمش که دوست دارم داداش صداش بزنم، داداش عزیزم، قربون اون صدات، که صدای خدا است. که هر وقت پای ‌صحبت هات میشینم وقتی خداحافظی میکنی میگم کاش بیشتر حرف میزدی، خصوصا وقتی که داری از توحید برامون میگی، از یکتا پرستی، از رب العالمینی که فرمانروای این ملک عظیمه. چقدر زمان‌ها بوده که نادانسته بهش شرک ورزیدم،و از غیر خودش درخواست کردم، از غیر خودش خواستم،از غیر خودش ترسیدم، خدایی که همه چیز اونه، همه چیز از آن اونه

    خدایا بینهایت سپاسگذارتم که من رو آگاه میکنی هر لحظه، هر لحظه، به طریقی، طریق اش مهم نیست، مهم اینه که تو همین نزدیکی هستی، مهم اینه که تو در منی، مهم انیه که دارمت، خدایا زبانم قاصره از حمدت، خدای من بینهایت دوست دارم، بی نهایت این جمع رو دوست دارم بی نهایت استادم که لایق این مقام هست رو دوست دارم… و اما سوال(اینقدر درگیر قسمت اول بودم یادم رفت که موضوع سوال چی بود )

    میدونم که زمان جواب گذشته ولی پیرو نظرات دوستانم و استادم، که همه چیز باوره، کسانی که از یک سنی به بعد بی انگیزه میشن ، تو هر حرفه ای دلیل اش اینه حالا یا به موفقیت خاصی رسیدن که مد نظرشون بوده رسیدن و اون هدف نهایی شون بوده و یا فکر میکنن که دیگه سنی از ما گذشته و از این حرف ها که شاید پیش و پا افتاده ترین مثالش توی ایران و البته بعضی سنت ها این باشه که مادران ما از یه سنی به بعد خودشون رو مجاز نمیدونن که رنگ های شاد بپوشن و یا موهاشون رو بعد از مرگ همسرشون رنگ بکنن و انگار که دیگه دنیا براشون تموم شده و دقیقا همین چیزهای کوچیک برای جسم شون، که با بالا رفتن سن یواش یواش بدن شروع به تحلیل رفتن میکنه، در صورتی که بسیار آدمها هستن که این رو نپذیرفتن و در سن ۹۰ سالگی بدنشون سالمه سالمه و خودشون کارهای خودشون رو میکنن

    پس مهم اینه که ما چی فکر می‌کنیم و تکرار این فکر ها و جامع عمل پوشوندن به اون توسط اجداد گذشته مون هست که ما رو مجاب میکنه از یه سنی به بعد یک سری توانایی ها رو ما دیگه نداریم

    🪀 دوستون دارم و برای همه مون آرزوهای حس حضور خدا رو در هر لحظه و در هر مکانی رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    هشتاد و چهارمین روز ، از روز شمار تحول زندگی من – فصل سوم

    .

    .

    خدیا شکرت هر روز بعد از ظهر میرم بالای یک کوه و وسط درختان کاج میشینم و با خودم حرف میزنم و یا مینویسم در مورد خواسته هام و فایل گوشی میدم آهنگ های انگیزه بخش رپ میزارم گوش میدم و حسم اینه که من خوشبخت ترین آدم هستم .خدایا شکرت البته نجواها همیشه هست . واقعا اینقدر از انجام اینکار لذت میبرم که حد و نهایت نداره امروز گفتم بزار فایل سفرنامه رو اونجا گوش بدم و دیوانه شدم اصلن یه احساس دگروگونی و شکفتگی جدید در بدنم به وجود اومد نفهمیدم که چجوری من چند ساعت اونجا بودم و مثل یه آدم مست اومدم از کوه پایین واقعا خیلی جاها از فایل برام گنگ بود و نامفهوم اصلن یه حال عجیبی داشت واقعا استاد من با وجود شما یه خدای دیگه رو شناختم الان چیزی از فایل زیاد توی ذهنم نیست ولی :

    .

    + من خدا رو اینجوری میبینم با وجود اینکه افراد زیادی ناسپاس هستند و صبح تا شب خودشون رو در فرکانس های منفی تری قرار میدن بازهم این خدا اینقدر مهربونه که جوری جهان رو قرار داده که هر روز حتی فقیر ها هم دارند پیشرفت میکنند نسبت به گذشته خودشون .

    .

    + من خدا رو اینجوری میبینم که زندگی من رو داده دست خودم و من رو جانشین خودش روی زمین گذاشته و من رو اشرف مخلوقات قرار داده پس من اگر به وظیفه بندگی خودم عکمل کنم جهان در تسخیر منه و سر تعظیم در برابر تمام خواسته های من فرود می آوره .

    .

    + من خدا رو اون آدمی میبینم که با من مهربانانه رفتار میکنه ، اون آدمی که کاری برای من انجام میده بدون چشم داشت ، اون دوستی که هدیه بهم میده ، پدر و مادر مهربان ، پول هایی که میاد تو حسابم ، حال خوبی که دارم و هر روز بیشتر میشه ، سپاس گذاری بیشتر و… هزاران نکته دیگه من خدا رو سعی میکنم در همه ی این مراحل یاد کنم و به خودم بگم این خداست داره این کار رو برای من انجام میده .

    .

    + من خدا رو میبینم که وقتی دارم در مسیر رسیدن به خواسته ای حرکت میکنم و هنوز نرسیدم هی یه احساسی بهم میگه توکل کن نترس خودت رو زجر نده لذت ببر من خدا رو توی این آگاهی هایی که به ذهن من میرسه میبینم .

    .

    + من خدا رو تو صروت آدم ها میبینم از وقتی تصمیم گرفتم که به آدم ها لبخند بزنم آدم ها من رو میبینند یه برق خاصی تو نگاهشون میبینم یه جور دیگه به من نگاه میکنند انگار که یه دوستی رو 10 ساله ندیدند و الان بعد ده سال دارند میبینن اون رو اصلن خیلی برام عجیبه تا حالا آدم ها اینجوری بهم نگاه نمیکردند بدون اینکه من براشون کاری بکنم حتی غریبه ها بعضی وقتا به خودم نگاه میکنم میگم نکنه صورتم چیزی شده شلوارم مشکل داره یا لباسم خیلی ضایع هست اینجوری نگاه میکنند ولی هر چیزی رو چک میکنم میبینم من یه آدم خیلی معمولی هستم .

    .

    + من خدا رو میبینم وقتی هر جا میرم کار اداری دارم یا کارای دیگه دارم توی اتفاقات روز مره میبینم که چقدر راحت داره کار هام انجام میشه من اینها رو میبینم .من خدا رو تو صورت اون آدمی میبینم که مهربانانه با من رفتار میکنه چون من قبلش رو دیدم و اصلن نمیتونستم با آدم ها ارتباط بر قرار کنم و همیشه ازشون دوری میکردم.

    .

    + من خدا رو توی اون کد تخفیفی میبینم که یه اپلیکیشنی هر وقت به خدماتش نیاز دارم برام میفرسته قبل از اینکه من کاری کنم خودش میفرسته . من خدا رو توی این میبینم که پول های من با برکت شده همین ماه قبل حساب کردم باورتون نمیشه که من چقدر بیشتر از پولی که توی حسابم هست پول هزینه کردم .

    .

    + من خدا رو توی انرزی روزانه خودم میبینم که چقدر من آدم پر انرژی شدم .

    .

    + من خدا رو میبینم که هدایت میکنه من رو از کدوم مسیر برم ، من خدارو میبینم که چند بار ماشینمون خاموش شده گفتم این دیگه تمومه خراب شد و الان اینجا میمونم توی کمتر از 5 دقیقه خودش درست شده ف من خدا رو میبینم که تاحالا یکبار هم ماشینمون هزینه سنگین نداشته من خدا رو میبینم که باورتون نمیشه دنده ماشینمون خراب شد و اصلن دنده نمیخورد ماشین و خودش درست شد بدون اینکه کاری بکنم.

    .

    + من خدا رو میبینم که زمان انتخاب رشته کنکور با اینکه چیزی از قانون سر در میاوردم گفتم خدایا من تلاشم رو کردم بقیش با خودت به رشته ای هدایت شدم که کلی کمبود نیرو الان دارند و الان یه قانونی تصویب شده که نیاز بازار کار رشته ما چند برابر شده در حالی که یه قانونی وضع شده که به ظاهر من رشته ای رو که فکر میکردم قبلا بهتره بازار کارش بدتر شده !

    .

    + من خدا رو میبینم که از زمانی که قانون رو یکم شناختم حتی یکبار هم سر من کلاه نرفته ، حتی یکبار هم اتفاق بدی برای من نیوفتاده در هیچ زمینه ای ف حتی یکبار هم کسی با من بد رفتاری نداشته تو جامعه

    .

    + من خدا رو میبینم وقتی استاد میاد با عزت نفس از نتایجش میگه من خدارو میبینم در رابطه ای که استاد با خانوم شایسته عزیز داره من خدا رو میبینم در اینکه استاد توی همین سال جدید چه اتفاقات خوبی براش افتاده .

    .

    + من خدا رو میبینم هر روز که نشانه های واضح در مورد خواسته من بهم میگه

    .

    + من خدا رو میبینم وقتی میبینم از یه آدم افسرده به یه آدمی تبدیل شدم که انقدر همیشه با خودم شادم و با بقیه میخندم خیلی ها قشنگ میگن دیوونه ای چجوری حالت اینقدر خوبه یا بعضی از افراد نزدیک بهم میگن خل شدی به شوخی بهشون میگم تو دنیایی که عاقلاش شما باشین بزار من خل باشم خخخخ.

    .

    + من خدا رو میبینم تو صورت اون ادمی که داره میگم فلان چیز رو خریدم انقدر و مبلغ بالایی میگه من خدا رو میبینم تو ماشین اون فری که به ظاهر فقیر هست اما همون فد ماشینش رو کاستوم کرده و کلی وسیله براش گرفته ، من خدا رو میبینم تو خونه اون کارگری که تو دل دهات هست وتو خونش دستشویی فرنگی داره ، یخچال برند داره ، تلویزیون ال ای دی نه خیلی خوب اما قیمت بالا داره ، زنش کلی طلا داره و…. من خدا رو میبینم از زمانی که تصمیم گرفتم و بهش گفتم بهم نشون بده فراوانی رو تو دل دهات های دور افتاده هم که رفتم بهم نشون داد فراوانی رو گفت ببین همه جا هست .

    .

    + من خدا رو میبینم وقتی که از هوای ملایم یا نا ملایم و بارونی هم لذت میبرم من خدا رو میبینم وقتی که زیر بارون قدم میزنم و میخندم با خودم و عشق میکنم من خدارو میبینم وقتی که علاوه بر اینکه خودم هم دارم پیشرفت میکنم پدرمم هم پول های عجیب و غریبی میاد تو حسابش و کلی اتفاقات خوب داره تو زندگیمون میوفته .

    .

    خدایا شکرت که هدایتم کردی این متن زیبا رو بنویسم اولش هیچ ایده ای نداشتم که چی بنویسم همیشه سعی میکنم تو کوچکترین اتفاقات به خودم یاداور بشم که ببین این کار رو فقط خدا میتونست هماهنگ کنه که اینجوری بشه ولی ذهن هم خیلی وقت ها نمیزاره و هی میخواد فراموش کنه یا عادی جلوه بده انگار که خودم انجام دادم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    سلام و درود به استاد عباس منش و همه اعضای سایت و خانواده بزرگ عباس منش در همه جای جهان…

    اینقدر در مورد ابراهیم علیه السلام می‌گفتین باعث کنجکاوی من شد که کلمه حنیف رو در قرآن سرچ کنم . و نکته جالب اینجا بود که هر جا حنیف آورده شده بود از ابراهیم علیه السلام صحبت شده و این نکته تاکید شده که ابراهیم حنیف بود و از مشرکین نبود . گویی نقطه مقابل شرک رو حنیف بودن مطرح شده و همیشه سفارش شده همچون ابراهیم «حنیف» باشید و مشرک نباشید. دو جا در کنار کلمه حنیف اسم ابراهیم گفته نشده ، یکیش داره میگه حنیف باش و مشرک نباش …

    ⚠️⚠️اما یکی دیگه ⚠️⚠️

    ⚠️⚠️آخرین حنیف که توی قرآن گفته شده توی سوره روم هست ⚠️⚠️

    بی نظیره 😍

    آیه ۳۰ سوره روم و توضیحاتی در ادامه آیات ۳۱ و ۳۲ دقیقا همینی که استاد فرمودند

    «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

    »

    👆حنیف بودن رو همون فطرت پاک الهی درون انسان معرفی کرده که خداوند همه رو با همون فطرت پاک خلق کرده 👆« این ترجمه آیه نیست فقط درک شخصی من از آیه بود ، من مترجم و مفسر نیستم ولی عجیب به دلم نشست» پیشنهاد میکنم خودتون آیات ۳۰ تا ۳۲ سوره روم رو مطالعه کنید دوستان

    برای من حس عالی داشت . امیدوارم شما هم لذت ببرید . براتون از درگاه بی نهایت و با عظمت رب العالمین بهترین ها رو طلب میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: