این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2017/11/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2017-11-08 10:37:442024-06-27 06:35:33همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عزیزان،سفرنامه روز سیزدهم،من امروز اصلا خوب نبودم،در شرایطی قرار گرفتم که دقیقا موضوع فایل امروز بود،و من از رفتار مادرم بشدت عصبانی و خشمگین بودم،به هیچ عنوان پذیرش رفتار و برخورد اشتباهشو نداشتم،و میخواستم طبق اصول فکری من رفتار کنه،فراموش کردم که من نمیتونم هیچکسی رو تغییر بدم،میخواستم رفتار درست داشته باشه،و چون برخلاف میل من رفتار کرد من ساعتها این خشم و نفرت رو با خودم حمل کردم،و باعث شد چقدر انرژی از من گرفته بشه ،واقعا همینه من نمیتونم کسی رو تغییر بدم بخصوص اینکه نمیدونیم از بدو تولد چه آسیبهایی دیده و با چه باورهایی بزرگ شده،و انتظار دارم یه فرد 60 ساله با اموزهای 60 سال پیش با باورهای مخرب پر از درد و رنج با یه صحبت تغییر کنه،در حالی که خودم از همین الانم که شروع به تغییر کردم کلی زمان و صبر و انرژی نیاز هست که یه مقدار از باورهامو تغییر بدم،با زور زدن برای تغییر دیگران در جایگاه خدا قرار میگیرم و یک جاهایی حس دلسوزی و ترحم منو به سمت تغییر دیگران متمایل میکنه،باید بپذیرم که هرکسی دسته بازی خودشو داره و من باید حواسم به دسته بازی خودم باشه تا تایم بازی تمام نشده و یک بازنده باشم،امروز خودمو میبخشم و بغل میکنم بابت نامهربانی که با خودم کردم و دست از سرزنش برمیدارم و میگم فردا یه شروع دوباره اس اشکاد نداره بازم تمرین میکنم که در جای خودم بایستم و از سرراه خدا کنار برم.خدایاشکرت بابت امروز که درسهای زیادی بهم دادی،خدایا شکرت که رانندگی بلدم و تونستم مادربزرگمو تفریح ببرم،خدایا شکرت شهرم جاهای دیدنی و زیبایی داره،خدایا شکرت که امروز پول داشتم،خدایا شکرت که امشب شام خوردم،خدایا شکرت که یه دوست خوب دارم،خدایا شکرت که خواهرهای خوبی دارم،خدایا شکرت پدرومادر دارم،خدایا شکرت خانه پدری دارم،خدایا شکرت مادربزرگ دارم،خدایا شکرت زن داداش دارم و رابطه ام باهاش خوبه،خدایا شکرت با انگشتام تایپ میکنم،خدایا شکرت چشمانم بیناست،خدایا شکرت که زبان دارم و صحبت میکنم،خدایا شکرت که میشنوم،خدایا شکرت که تو رو دارم.
هرفرد مسعول زندگی شخص خودشه و من اگر بخوام به کسی کنم کنم که یکی دیگه ازهر لحاظ پیشرفت کنه باید خودم اول به موفقیت برسم و بشم الگو برای دیگران و اطرافیانم و دوستانم و اون موقع هست که کمک من پایدار خواهد شد برای کسی که میخواد پیشرفت کنه
اگر دقت کنیم من خودم زندگیم اینطور بوده البته ناخوداگاه هرموقع به موفقیتی رسیدم از اطافیانم الگو گرفتم الان ولی تا اونجایی که اون الگویی که دارم از اون جلوتر نزدم هیچ موقع
ولی تصمیم گرفتم بلطف الله واموزهای استاد عزیز انقدر پیشرفت کنم که دستی باشم از دستان الله بر روی زمین که هر کس زندگیم رو دید از هر لحاظی اگر ازم پرسید که سایت استاد رو براش معرفی کنم و اگرهم نه الگوی عالیی براش باشم این بههههترین کمک من به هر فردی میتونه باشه نه اینکه پول تو جیبی بهش بدم یا اینکه بشیم باهاش همدردی کنم بگم اره زندگی ماهم اینه دیگه باید بسازیم باهاش
ما برای تغییر دیگران باید افکار و باورهای فرد بدونیم و چون هیچکس نمیتونه در ضمیر و افکار دیگری چی میگذره پس نمیتونه تغییرش بده
ولی ما شناخت خوبی از خودمون داریم میدونیم درباره چی فکر میکنیم باورهامون چیه و میتونیم زندگی خودمونو اونطور که میخواییم تغییر بدیم
هر کسی در هر شرایطی هست در بهترین موقعیت خودش هست چرا که افکار و باورهای آن فرد آن موقعیت براش رقم زده
اگر آن موقعیت عالیست باید تحسینش کنیم و آفرین بگیم
و اگر آن موقعیت جالب نیست دلسوزی بی مورد اشتباست و نمیتونیم تغییری در شرایطش ایجاد کنیم و باید تمرکزمون روی خودمون و رشد خودمون باشه
فراموش نکنیم همه ما به یک منبع وصل هستیم و دریافت نعمت بستگی به مدار و فرکانس افراد داره که دریافتش بکنن یا نه
مثال خورشید میزنم کسی که سولار و صفحه خورشید قوی داشته باشه میتونه بهترین دریافتی که همان انرژی خورشیدی هست از خورشید داشته باشه در حالیکه فرد دیگهای که سولار نداره هیچ دریافتی از انرژی نداره
خورشید همون خورشید هستش خدا همون خداست منتها شرایط دریافت نعمت و مدار و فرکانس ماست که میزان دریافت نعمت تعیین میکنه
اگر کسی شرایط جالبی نداره ما نمیتونیم تغییرش بدیم باید خودش شرایط دریافت نعمت فراهم بکنه
اگر نتایج ما اینقد عالی بود که درخواست کمک کرد آنوقت در مدار دریافت آگاهی هست و میتوانیم راه نشونش بدیم و این خود فرده که باید راهو بره
در غییر اینصورت آب در هاون کوبیدنه
خدایا شکرت بخاطر این فایل ارزشمند و عالی
استاد عباسمنش عزیز سپاسگذارم بخاطر نشر این اطلاعات ناب و زیبا
خب به نظر من این قضیه برای من از چند زاویه میتونه نکاتی رو یاد آوری کنه :
اول اینکه نخوام اینقدر خواهرم رو راهنمایی کنم و اون همش بیاد پیشم مشکلشو بگه و من حرص بخورم . واقعا این باید ترک بشه .
دوم اینکه اینقدر نگم خب الان بابام داره فلان چیز رو گوش میده الان چه تاثیری روش میزاره این صحبت آیا به آزادی من لطمه میزنه یا نمیزنه ، آیا به نفع من میشه یا نمیشه ، نکنه حالا که فلانی فلان حرف رو زد یا من فلان کار رو کردم این طور فکر کنه و این حرفا .
یعنی من مدام نگران واکنش و ری اکشن بابام هستم که نکنه آزادی من بیشتر گرفته بشه یا اینکه نه آزادی بیشتر بهم داده بشه ؟
من باید بگم من نمیتونم بابام رو تغییر بدم و اصلا لازم نیست که تغییر بدم و من اگر خودم تغییر کنم درونم تغییر کنه نتایج هم تغییر میکنه .
«باید ناتوانیات را درباره تغییر فردی غیر از خودت بپذیری، تا به آرامش برسی.»
من قبلاً فکر میکردم میتونم روی زندگی خواهرم اثر منفی بزارم یا زندگی دیگران رو با ورود به رابطه شان خراب کنم . اما این منم که ضرر میکنم .
هر وقت خواستم زندگی کسی رو خراب کنم خودم از درون خراب و ویران شدم .
از. این به بعد باید از خودم بپرسم آیا من دارم سعی میکنم چیزی خارج از خودم رو تغییر بدم ؟
اگر نه که مسیر صحیح است
اگر آره که دارم بیهوده کاری میکنم .
و اینکه بدونم تا زمانی که خودم چیزی برای ارائه ندارم و به خواسته هام نرسیدم چجوری میتونم بقیه رو کمک کنم؟! پس کمک نکنم بهتره .
وضعیت فعلی :
یک نفر که رابطه ام با او تمام شده بود بازگشته دوباره و پیام داده ولی خب برام مهم نیست دیگه
دوره انعطاف را جلسه اولش را انجام دادم
دوره بلی را دارم پیش میبرم هر روز
یکم عاقل تر شدم و روی مهارت هام و کلا کار مفید انجام دادن بیشتر تاکید میکنم و بیشتر فهمیدم که باید مفید عمل کنم .
این سفرنامه را به حمدالله دارم پیش میبرم
سعی در پیدا کردن نکات مثبت زندگی ام دارم هر چند که گاهی غفلت میکنم و خودم را کنترل نمیکنم از لحاظ کانون توجه و افسار زندگی را دست ناکس ها میدهم …
امروز رفتم جلوی آینه و دوباره حسرت نبود م ب را خوردم
با خواهرم رابطه ام بهتر شده و امروز احتمالا با او به بازار و پاساژ برویم
با برادر کوچکم ارتباطم بیشتر شده
ولی همچنان تلفن هایم اس وجود دارد
خدایا شکرت
همین الان به من الهام شد برم در عقل کل اهمیت کار فیزیکی هم بخوانم
چون من گاهی توهم میزنم و فکر میکنم کار فیزیکی مهم نیست .
خدایا شکرت دوستت دارم خدایا
استاد جان مریم جان سایر دوستان واقعا آرزوی خوشبختی را برای شما عزیزان دارم.
از این فایل استاد این برداشت رو دارم که ما هر چه قدر که بخواهیم دیگران را تغییر دهیم یا راه درست رو به اونها نشون بدیم تا خودشون نخوان ما هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم پس ما بجای اینکه وقت خودمون رو بیهوده صرف این کارها بکنیم باید فقط رو خودمون کار کنیم ما فقط خودمون رو میتونیم تغییر بدیم وقتی ما نتیجه ای بگیریم با این نتیجه کسانی که بخوان میتونند از ما به عنوان الگو استفاده کنن و اونا هم رو خودشون کار کنند
از خدا میخواهم که همه ی ما رو به راه راست هدایت کنه
فایل امروز:همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم
خلاصه فایل
خیلی از ماها در زندگی تلاش میکنیم تا فرشته نجات زندگی دیگران باشیم مدام بدنبال راهی میگردیم تا بتوانیم با کمک هماهنگی با قوانین حاکم بر جهان زندگی همسر ،فرزند،برادر ….تغییر دهیم و به این طریق به آنها کمک کنیم وما بی خبریم که وقتی تلاش میکنیم فرد دیگری را تغییر بدهیم بیشتراز همیشه از مسیر رشد دور میشیم
اولین قدم برای همراه شدن با قوانین زندگی دست برداشتن از تلاش برای تغییر دیگران است ما باید بپذیریم نه میتوانیم سرنوشت کسی را به سمت خوبی هدایت کنیم نه به سمت بدی ما فقط میتونیم زندگی خودمون را تغییر بدیم
وقتی درک کنیم تمام اتفاقات زندگی مابدون استثنانتیجه باورها وفرکانسهای خودمان است دیگر تلاشی برای تغییر دیگران انجام نمیدهیم چون می پذیریم که هر فردی اکنون در جای درستش هست وهمه ما به یک اندازه به نعمت وثروت دسترسی داریم ماباید ناتوانی خود را درباره فردی به غیراز خودمان بپذیریم تا به آرامش برسیم باید دست از تلاش برای فرشته نجات دیگران برداریم تا نجات پیدا کنیم من چطور میتونم به دیگران کمک کنم؟
با تغییر خودم بارشد وپیشرفت خودم والگو سازی خودم همه ما به یک اندازه به نیروی هدایتگر الهی متصل هستیم بنابراین به جای تلاش برا تغییر دیگران این فرصت را به خودمون بدیم ما بی اندازه به خداوندد نزدیکیم خداوند در هرلحظه مارا هدایت میکند
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو شایسته و تمام دوستان هم مسیر و هم فرکانسی ام در خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش
چقدر دلــم تنگ شده بیام اینجا ردپا بذارم از خودم. بیام تو کوچه پس کوچه های سایت پرسه بزنم بخونم و لذت ببرم و درک کنم که قوانین چطور در همه جنبه ها و در همه حال درست و دقیق کار میکنه.
چقدر دلم برای اینکه تو تنهایی های خودم وقت صرف کنم از صبح تا شب تو اگاهی های ناب تنگ شده. دلم برای خونمون تنگ شده. دلم برای فایل دیدن بی وقفه ام بدون هیچ تداخلی تنگ شده.من اکنون که مینویسم در خانه پدری ام هستم و مسافر هستیم درحالی مینویسم که عید نوروز و دید و بازدید کردن ها و دیدن آشنایان و فامیل برام جالب بود و لذت بخش و چقدر دیدم قانون همیشه و برای همه کس و همه جا چقدر درست عمل میکنه. (انگار در سفرهای علمی شهودی هستم. در سفری هستم برای دیدن ردپای قانون به وسعتت بی نهایت)چقدر بیشتر فاصله افکار و باورهامو با آدم های اطرافم احساس میکنم و این منو خوشحال میکنه و از اینکه با ادم های هم مدارتر و هم فرکانسی باید ارتباط برقرار کنم این نیاز در من بیشتر احساس شد که باید اینجا باشم با شما دوستان در این مکان(بهترین جای دنیا).
امیدوارم برمیگردم تهران دوستان هم فرکانسی بیشتری اطرافم ببینم و این تضاد و دیدن این خلا و این فاصله در اونجا به قدری برام پر بشه که شگفت زده بشم.
حالا بگم از این نشانه ی من
همه ی ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم.
خدایا شکرت برای شنیدن این صحبت ها و خوندن این این آگاهی ها
من در حالی روی نشانه ام زدم که داشتم به دید و بازدید ها و اتفاقات و حرف هایی که امروز شنیدم فکر میکردم و درخواستی که امروز به من شد. میدونید امروز رفتیم خونه دایی همسرم عیددیدنی. خوشبختانه ماه رمضان و نوروز با هم یکی شده و ما هم قبل افطار رفتیم و دیگه هی بهمون از اون سم های رنگی و خوشمزه و متنوع تعارف نمیکردن. خلاصه رفتیم خانه دایی همسرم اونم شاید بعد از دوسال بود که خونشون میرفتیم و این مدت تغییرات زیادی داشتن. تغییرات مکانی و جسمی و زندگی و … هم خوب و هم بد.
ساعت دو سه ظهر هم بود فکر کنم اونجا رفتیم و فقط زن دایی بود. رفتیم فقط دیدارها تازه بشه. رفتیم و صحبت ها و یاد خاطراتی برام زنده شد از دوران عقدم و روابطم با همسرم. از اینکه منو همسرم چقدر باهم بحث داشتیم و چقدر حالا این موضوع برامون حل شده.
برام یادآوری شد که چقدر در مورد ازدواج و روابط و عشق و دوست داشتن طرز تفکرم اصلاح شده بزرگتر شدم.
چقدر رهاتر و درست تر با همسرم در کنار هم از وجود هم لذت میبریم.
خلاصه مرور اون خاطرات توی ذهنم که نمیدونم چی شد گفته شد یا از کجا شروع شد. میدونستم اتفاقی نبود و قطعا لازم بود گفته بشه و شنیده بشه. و تو صحبت هام متوجه جوش و خروش احساسات زن دایی شدم که انگار رابطه اش با دایی گرم و صمیمی نیست. دایی هم خونه نبود و ما هم نپرسیدم کجاست یا کی میان و…
اتفاق جالب اون روز اینه که ما اونجا بودیم دایی هــم اومد خونه(اونم ظاهرا بعد چند روز با یک قیافه خسته که انگار کوه و روستا بودن چند روز…)
بعد سرشب زن دایی به گوشی همسرم زنگ زد گفت فهیمه میشه در مورد اون موضوع “رهایی” بیشتر بگی. از تغییر تو روابطت با همسرت سوال داشتم و یک سوال هایی پرسید و یک موضوع کنگ و مبهم از ارتباط خودش با دایی گفت.ازم خواست راهنمایی اش کنم. اصلا هنگ این تماس بودم تو مسیر برگشت از مهمونی داشتم فکر میکردم خدایا یعنی من باید چیکار کنم هدایتم کن.اصلا من مگه کی هستم. از من خواست بهش پیام بدم تا شماره اش براش بیفته تا هر وقت خواست مستقیم با خودم در ارتباط باشه. یکم دچار شک و تردید شده بودم کــه چیکار کنم. راستش یکم ترسیدم. اولا چون فامیل سمت همسرم هست اونم سمت مادرشوهرم. دوما اصلا من نمیخوام سنگ صبور بشم یا درد دل گوش کنم یکوقت اینجوری نشه.(جلو جلو ذهنم داشت قضاوت میکرد و به نواخاسته ها توجه میکرد..مچــش رو زود گرفتم.) خلاصه که یکم فکر کردم و تصمیم بر این شد بهشون پیام بدم. و بعد اگر تماس گرفتن جوری برخورد کنم که نه الکی وقت بذارم نه خودمو غرق و درگیر مسائل ایشون کنم. اصلا من کی باشم که بتونم بهشون کمک کنم. اما اینو اینجور برداشت کردم اگر ایشون یک کوچولو با حرف ها و فرکانس نتایج و صحبت های من قراره مسیر درست خودش رو پیدا کنه پس زکات علم خودم و همین چیزهایی که یکم یادگرفتم رو میدم و قطعا راه حل اول و آخرم نشان دادن و آدرس سایت استاد رو فرستادن هست.
اینجوری اگر ایشون آماده ی تغییر هست و واقعا جدی هست و میخواد قدمی برداره بیاد سرچشمه رو بهش نشون بدم. اگر دیدم واقعا حاضره بها بپردازه و زحمت بکشه بیاد تو سایت .فایل هایی که حالا یا هدایت میشه یا مواردی که من با هدایت الله یکتا بهش شاید بگم بره ببینه یا با گفتن اسم فایل یا ارسال لینک فایل رو میبینه و باهاش در اون مورد حرف میزنم. اینجوری مشخص میشه که چقدر این آدم حاضره تغییر کنه و اصلا چقدر آماده تغییره. و بعدش هم من خودمو درگیر این آدم نمیکنم که مسئول کمک به ایشون باشم من یک وسیله ام، یک دست از هزاران دست خداوندم پس سعی میکنم در عمل به عنوان شاگرد استاد عباسمنش اولا توحیدی عمل کنم، بعد یاد بگیرم اصل رو از فرع در عمل و رفتارم پیدا کنم و تشخیص بدم.
وای که چقدر خوب شد این افکارم رو نوشتم. حالا با دیدن این نشانه ی من حجت بر من تمام شد. مسیرم درسته فقط باید حواسم خیلی جمع باشه جاهل نشم، از مسیر درست گمراه نشم.
حالا با شنیدن حرف های استادجان که گفتن:
کِی میتونم در مورد خدا خوب صحبت کنه؟
کـِی من میتونم ایمان بقیه رو نسبت به خدا بیشتر کنم؟
آیا غیر از زمانی هست که خودم نتـیـــجـه گرفته باشم.
کی میتونیم به افراد کمک کنیم که باورهای بهتری داشته باشن؟
کی میتونیم به افراد بگیم برو غذا رو از سلف سرویس بردار و بخور؟موقعی که خودمون غذا جلومون باشه.موقعی که بتونیم بگیم ببین من غذا جلومه رفتم از سلف سرویس برداشتم ودارم میخورم.اون موقع میتونیم بگیم توام برو همون کار رو بکن.
کمک های ما به دیگران، به اونا کمک نمیکنه. کمک های ما به دیگران، به خودمون کمک میکنه.
…………..
خدایا این عجب فایلی بود. انگار تازه بعد بارها شنیدن شنیدم.انگار بعد از بارها شنیدن این فایل امروز درست ترین زمانی بود که انگار استاد دقیقا داشتن برای من یکسری نکات رو در عمل بهم نشان میدادن.
هرکسی در زمان خودش میفهمه.ما نمیتونیم زمان فهمیدن کسی رو زودتر کنیم یا دیرتر کنیم.
ما باید تـسلیــم باشیــم در مقابل تغییر دیگران…ما باید به این درک برسیم.
خدایا من عاجز و ناتوانم برای تغییر هرکسی من فقط میتونم خودمو تغییر بدم.
اگــر میخواهیم به کسی کمک کنیم مصداق کسی باشیم که بــه خوشبختی رسیده، بـه سعادت رسیده، بـه موفقیت رسیده، …بعد دیگران از ما میپرسند بنظر تو، مـن چطـور باید زندگی کنم تا موفق شوم؟ اون وقت که پرسید و عطش یادگیری رو داشت میتونید براش وقت بگذارید. هر چند اگر شما وقت نگذارید خداوند از بی نهایت دستش، از بی نهایت طریق کمکش میکنه و هدایتش میکنه.
_ خداوند بی اندازه به همه ی ما نزدیکه.
_ ما بی نهایت متصل هستیم و دسترسی داریم به نعت های خداوند.
باید باور کنیم، باید آسوده باشیم باید تسلیم باشیم و دریافت میکنیم….
استاد دوستت دارم. اگر اینجا ردپام کمرنگ تر شده حسابی مشغولم، حسابی تو خواب هام میبینمت، حسابی دارم سعی میکنم در سال جدید یک فصل جدید و شگفت انگیز در زندگی ام رقم بزنم. (این روزها یک پروژه ایی برداشتم وقتی موفق شدم و خروجی داد میام مینویسم.)منتظر نتیجه ها و خروجی تلاش هام باشید.
سلام بر یاران قلم، سلام بر اهالی کوی بهشت، سلام بر همسفران سال جدید و راه جدید.
استاد !
هرچه از این فایل بگم کم گفتم. قبلاََ بارها و بارها این فایل گوش داده بودم ،نوشته بودم .الان که در روز سیزدهم سفر این سفر نامه هستم، تکرار شد،بسیار خوشحال شدم. ما همیشه (البته من)در شروع سال جدید در تصمیم میگیریم تا به دیگران کمک کنیم و تا جایی پیش میرویم که کار به چشم و هم چشمی و حسادت و ریا کاری می کشدو …
نکته دیگر اینکه، من ضربه های زیادی خوردم. آدم بده هم شدم. مال زیادی از دست دادم. شنیدم که گفتند؛ وظیفه ام بوده…
استادم!
من قبل از اینکه این فایل را گوش بدم؛ تصمیم گرفته بودم که این رویه را ترک کنم.
وقتی حرف های شما را گوش دادم ،با جان و دل عمل کردم و از ته قلبم پذیرفتم.
مدتهاست که این کار را تمرین میکنم. امروز جای رفتم، برای تعزیه که فرزندشان را از دست داه بودند.حال شما را خوب درک کردم زمانی که فرزندانتان از دست داده بودید. در آنجا به حرفهای شما رسیدم، ما نمی توانیم غیر از خود کسی را تغییر دهیم.
آنجا بود که تمرین باور های تاکیدی مثبت را با تسبیح انجام دادم. دیدم که آن جو سنگین را خیلی راحت پشت سر گذاشتم.
من فقط توانی تغییر خودم را دارم.یعنی هرچه به خانواده داغ دیده واطرافیان تسلیت بگوییم، آنه هرلحظه با ورود فرد جدید دوباره بیشتر وبیشتر با خود نمایی تمام در آن حال و فرکانس می ماندند و ادامه میدادند.
من به خوبی، معنی کلمه ایمان به خداوند را در پدر متوفی دیدم که بسیار آرام بود .غمگین بود ولی بیتاب نبود و خوب میفهمیدم برای کنترل خودش تلاس میکند.
من معنی روزه سکوت حضرت مریم را در آن حال سخت ، خوب درک کردم. فهمیدم که چگونه میشود جلو احساس بد را گرفت.
نتیجه،
بعد از اینکه از تعزیه آمدم کنترل احساس خودم را داشتم، حالم خوب بود و احساس بدی نداشتم.
مدتهای که به گفته استاد عمل میکنم، احساس بدی ندارم. به موفقیت های مالی خوبی رسیدهام و پسانداز نسبتاََ خوبی هم برای خودم ایجاد کردهام.
من تلاش می کنم که به موفقیت مالی مناسبی برسم. تا بعداََ نتیجه صحبت کند و من از آن نتیجه برای شما کامنت خواهم گذاشت.
البته که الان هم درآمدم ،خوب است و خداوند را بسیار بسیار سپاسگزار هستم. و از لطف خداونداست که درآمدم 3برابر شدهاست ولی جای تلاش بسیار دارد و من به خداوند اعتماد دارم به هدفی که گذاشته ام خواهم رسید.
امروز هم خداوند جهانی نو و آکبند را به من هدیه داد. من احساس خوبی داشتم وتلاش کردم 1درصد بهتر از دیروز باشم.
به نام خدای توانا
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی
این فایل مرا بیاد چند سال پیش زندگیمون انداخت که شوهرم با کمک کردن به برادر وپدر ومادرش واینکه وضع زندگی اونها تغییر کنه
زندگی خودمون را نابود کرد وتازه زندگی اونها هم پس از مدتی مثل روز اولش شد.
با اینکه من به شوهرم میگفتم اول زندگی خودمون اگر کمکهای تو آسیبی به زندگیمون نمیزنه کمک کن ولی ایشون گوش نمی کرد.
و من واقعا صحبتهای استاد را درک میکنم ومی فهمم که به هیچ طریقی ما نمی توانیم کسی را تغییر بدیم تا خودش نخواسته باشه .
ما با کمک به خومون که همه ی وقت وانرژیمون را برای پیشرفت وخوشبختی خودمون بزاریم
وبا الگوشدن برای اونها میتونیم بهشون کمک کنیم.
ماباید تسلیم باشیم درمقابل تغییر دیگران
ما بی اندازه بخداوند نزدیک هستیم
ما بی نهایت به نعمتهای خداوند متصل هستیم ودسترسی داریم اگه باور کنیم،اگه توکل کنیم وایمان داشته باشیم براحتی دریافت میکنیم.
سپاسگزارم از استاد عزیزم برای بیان این نکتهای زیبا
سلام عزیزان،سفرنامه روز سیزدهم،من امروز اصلا خوب نبودم،در شرایطی قرار گرفتم که دقیقا موضوع فایل امروز بود،و من از رفتار مادرم بشدت عصبانی و خشمگین بودم،به هیچ عنوان پذیرش رفتار و برخورد اشتباهشو نداشتم،و میخواستم طبق اصول فکری من رفتار کنه،فراموش کردم که من نمیتونم هیچکسی رو تغییر بدم،میخواستم رفتار درست داشته باشه،و چون برخلاف میل من رفتار کرد من ساعتها این خشم و نفرت رو با خودم حمل کردم،و باعث شد چقدر انرژی از من گرفته بشه ،واقعا همینه من نمیتونم کسی رو تغییر بدم بخصوص اینکه نمیدونیم از بدو تولد چه آسیبهایی دیده و با چه باورهایی بزرگ شده،و انتظار دارم یه فرد 60 ساله با اموزهای 60 سال پیش با باورهای مخرب پر از درد و رنج با یه صحبت تغییر کنه،در حالی که خودم از همین الانم که شروع به تغییر کردم کلی زمان و صبر و انرژی نیاز هست که یه مقدار از باورهامو تغییر بدم،با زور زدن برای تغییر دیگران در جایگاه خدا قرار میگیرم و یک جاهایی حس دلسوزی و ترحم منو به سمت تغییر دیگران متمایل میکنه،باید بپذیرم که هرکسی دسته بازی خودشو داره و من باید حواسم به دسته بازی خودم باشه تا تایم بازی تمام نشده و یک بازنده باشم،امروز خودمو میبخشم و بغل میکنم بابت نامهربانی که با خودم کردم و دست از سرزنش برمیدارم و میگم فردا یه شروع دوباره اس اشکاد نداره بازم تمرین میکنم که در جای خودم بایستم و از سرراه خدا کنار برم.خدایاشکرت بابت امروز که درسهای زیادی بهم دادی،خدایا شکرت که رانندگی بلدم و تونستم مادربزرگمو تفریح ببرم،خدایا شکرت شهرم جاهای دیدنی و زیبایی داره،خدایا شکرت که امروز پول داشتم،خدایا شکرت که امشب شام خوردم،خدایا شکرت که یه دوست خوب دارم،خدایا شکرت که خواهرهای خوبی دارم،خدایا شکرت پدرومادر دارم،خدایا شکرت خانه پدری دارم،خدایا شکرت مادربزرگ دارم،خدایا شکرت زن داداش دارم و رابطه ام باهاش خوبه،خدایا شکرت با انگشتام تایپ میکنم،خدایا شکرت چشمانم بیناست،خدایا شکرت که زبان دارم و صحبت میکنم،خدایا شکرت که میشنوم،خدایا شکرت که تو رو دارم.
سلام،به
استاد دانا
وهمراهان عزیز
سفرنامه 13 من
من از این فایل اموختم که هیچ شخصی نمتونه
به کسی کمک کنه که موفق بشه یا نه
هرفرد مسعول زندگی شخص خودشه و من اگر بخوام به کسی کنم کنم که یکی دیگه ازهر لحاظ پیشرفت کنه باید خودم اول به موفقیت برسم و بشم الگو برای دیگران و اطرافیانم و دوستانم و اون موقع هست که کمک من پایدار خواهد شد برای کسی که میخواد پیشرفت کنه
اگر دقت کنیم من خودم زندگیم اینطور بوده البته ناخوداگاه هرموقع به موفقیتی رسیدم از اطافیانم الگو گرفتم الان ولی تا اونجایی که اون الگویی که دارم از اون جلوتر نزدم هیچ موقع
ولی تصمیم گرفتم بلطف الله واموزهای استاد عزیز انقدر پیشرفت کنم که دستی باشم از دستان الله بر روی زمین که هر کس زندگیم رو دید از هر لحاظی اگر ازم پرسید که سایت استاد رو براش معرفی کنم و اگرهم نه الگوی عالیی براش باشم این بههههترین کمک من به هر فردی میتونه باشه نه اینکه پول تو جیبی بهش بدم یا اینکه بشیم باهاش همدردی کنم بگم اره زندگی ماهم اینه دیگه باید بسازیم باهاش
خدایا در این راه زیبا هدایتگرو همراهم باش
یا علی
دستون دارم
به نام خدا
ما از تغییر دیگران ناتوانیم مگر اینکه خودش بخواهد
ما برای تغییر دیگران باید افکار و باورهای فرد بدونیم و چون هیچکس نمیتونه در ضمیر و افکار دیگری چی میگذره پس نمیتونه تغییرش بده
ولی ما شناخت خوبی از خودمون داریم میدونیم درباره چی فکر میکنیم باورهامون چیه و میتونیم زندگی خودمونو اونطور که میخواییم تغییر بدیم
هر کسی در هر شرایطی هست در بهترین موقعیت خودش هست چرا که افکار و باورهای آن فرد آن موقعیت براش رقم زده
اگر آن موقعیت عالیست باید تحسینش کنیم و آفرین بگیم
و اگر آن موقعیت جالب نیست دلسوزی بی مورد اشتباست و نمیتونیم تغییری در شرایطش ایجاد کنیم و باید تمرکزمون روی خودمون و رشد خودمون باشه
فراموش نکنیم همه ما به یک منبع وصل هستیم و دریافت نعمت بستگی به مدار و فرکانس افراد داره که دریافتش بکنن یا نه
مثال خورشید میزنم کسی که سولار و صفحه خورشید قوی داشته باشه میتونه بهترین دریافتی که همان انرژی خورشیدی هست از خورشید داشته باشه در حالیکه فرد دیگهای که سولار نداره هیچ دریافتی از انرژی نداره
خورشید همون خورشید هستش خدا همون خداست منتها شرایط دریافت نعمت و مدار و فرکانس ماست که میزان دریافت نعمت تعیین میکنه
اگر کسی شرایط جالبی نداره ما نمیتونیم تغییرش بدیم باید خودش شرایط دریافت نعمت فراهم بکنه
اگر نتایج ما اینقد عالی بود که درخواست کمک کرد آنوقت در مدار دریافت آگاهی هست و میتوانیم راه نشونش بدیم و این خود فرده که باید راهو بره
در غییر اینصورت آب در هاون کوبیدنه
خدایا شکرت بخاطر این فایل ارزشمند و عالی
استاد عباسمنش عزیز سپاسگذارم بخاطر نشر این اطلاعات ناب و زیبا
سلام به همه عزیزانم
17 / 1 / 1402
روز سیزدهم از سفرنامه
خب به نظر من این قضیه برای من از چند زاویه میتونه نکاتی رو یاد آوری کنه :
اول اینکه نخوام اینقدر خواهرم رو راهنمایی کنم و اون همش بیاد پیشم مشکلشو بگه و من حرص بخورم . واقعا این باید ترک بشه .
دوم اینکه اینقدر نگم خب الان بابام داره فلان چیز رو گوش میده الان چه تاثیری روش میزاره این صحبت آیا به آزادی من لطمه میزنه یا نمیزنه ، آیا به نفع من میشه یا نمیشه ، نکنه حالا که فلانی فلان حرف رو زد یا من فلان کار رو کردم این طور فکر کنه و این حرفا .
یعنی من مدام نگران واکنش و ری اکشن بابام هستم که نکنه آزادی من بیشتر گرفته بشه یا اینکه نه آزادی بیشتر بهم داده بشه ؟
من باید بگم من نمیتونم بابام رو تغییر بدم و اصلا لازم نیست که تغییر بدم و من اگر خودم تغییر کنم درونم تغییر کنه نتایج هم تغییر میکنه .
«باید ناتوانیات را درباره تغییر فردی غیر از خودت بپذیری، تا به آرامش برسی.»
من قبلاً فکر میکردم میتونم روی زندگی خواهرم اثر منفی بزارم یا زندگی دیگران رو با ورود به رابطه شان خراب کنم . اما این منم که ضرر میکنم .
هر وقت خواستم زندگی کسی رو خراب کنم خودم از درون خراب و ویران شدم .
از. این به بعد باید از خودم بپرسم آیا من دارم سعی میکنم چیزی خارج از خودم رو تغییر بدم ؟
اگر نه که مسیر صحیح است
اگر آره که دارم بیهوده کاری میکنم .
و اینکه بدونم تا زمانی که خودم چیزی برای ارائه ندارم و به خواسته هام نرسیدم چجوری میتونم بقیه رو کمک کنم؟! پس کمک نکنم بهتره .
وضعیت فعلی :
یک نفر که رابطه ام با او تمام شده بود بازگشته دوباره و پیام داده ولی خب برام مهم نیست دیگه
دوره انعطاف را جلسه اولش را انجام دادم
دوره بلی را دارم پیش میبرم هر روز
یکم عاقل تر شدم و روی مهارت هام و کلا کار مفید انجام دادن بیشتر تاکید میکنم و بیشتر فهمیدم که باید مفید عمل کنم .
این سفرنامه را به حمدالله دارم پیش میبرم
سعی در پیدا کردن نکات مثبت زندگی ام دارم هر چند که گاهی غفلت میکنم و خودم را کنترل نمیکنم از لحاظ کانون توجه و افسار زندگی را دست ناکس ها میدهم …
امروز رفتم جلوی آینه و دوباره حسرت نبود م ب را خوردم
با خواهرم رابطه ام بهتر شده و امروز احتمالا با او به بازار و پاساژ برویم
با برادر کوچکم ارتباطم بیشتر شده
ولی همچنان تلفن هایم اس وجود دارد
خدایا شکرت
همین الان به من الهام شد برم در عقل کل اهمیت کار فیزیکی هم بخوانم
چون من گاهی توهم میزنم و فکر میکنم کار فیزیکی مهم نیست .
خدایا شکرت دوستت دارم خدایا
استاد جان مریم جان سایر دوستان واقعا آرزوی خوشبختی را برای شما عزیزان دارم.
سلام به دوستان
روز 13 ام
چقدر این جمله به دلم نشست اگر کسی خودش نخواد تغییر بکنه هیچ کس به هیچ شکل نمیتونه کمکش کنه و تغییرش بده
چقدر من از این آگاهی ضربه خوردم.
این مباحث توحید و قوانین اینقدر جذاب و شیرینه که خب آدم دلش میخواد به همه کمک کنه و بگه ااااای مردم یافتم یافتم بیاین راه اینه
اما ذهن هیپنوتیزم شده و فیزیکی مردم به شدت پس میزنه این موضوع رو و محترمانه ترین رفتاری که با من میشد بی توجهی و بی تفاوتی بود
وقتی به دوستانم میگفتم اما متوجه شدم گفتم احسان چرا خودتو خراب میکنی؟
تو از سه چهار. سال قبل تو مدار موفقیت افتادی کلی کتاب خوندی دوره شرکت کردی و دنبال راه بودی و حالا آشنا شدی آیا اونا هم تکامل رو طی کردن؟
اصن به موفقیت فکر میکنن؟ خیر
پس تصمیم گرفتم دیگه با کسی در این زمینه ها صحبت نکنم سعی نکنم قانعش کنم. من دست خدا هستم گیرم اگر یه جا به کسی نگم از یه جا دیگه خدا بهش میگه.
واقعا بیخیال بقیه بشیم و روی خودمون کار کنیم چرا که وقتی انگشت اشاره به سمت کسی میگیریم حواسمون باشه سه تا انگشت زیرش به سمت خودمونه.
ما آدمای اطرافمون رو نمیتونیم تغییر بدیم
اما آدمای اطرافمون رو میتونیم تغییر بدیم
دقت کنیم که با تغییر فرکانس یه انسان آمریکایی در کنار استاد قرار میگیره یه متخصص تا جواب سوالاتش رو بگیره
با طی کردن تکامل
امیدوارم خداوند ما رو به راست راهی که در اون نعمت و برکت فراوون وجود داره نه راه گمراهان و غضب شدگان هدایت کنه.
آمین یا رب العالین
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
روز 13سفرنامه
از این فایل استاد این برداشت رو دارم که ما هر چه قدر که بخواهیم دیگران را تغییر دهیم یا راه درست رو به اونها نشون بدیم تا خودشون نخوان ما هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم پس ما بجای اینکه وقت خودمون رو بیهوده صرف این کارها بکنیم باید فقط رو خودمون کار کنیم ما فقط خودمون رو میتونیم تغییر بدیم وقتی ما نتیجه ای بگیریم با این نتیجه کسانی که بخوان میتونند از ما به عنوان الگو استفاده کنن و اونا هم رو خودشون کار کنند
از خدا میخواهم که همه ی ما رو به راه راست هدایت کنه
در پناه الله شاد وپیروز باشید.
بنام الله
سلام به استاد عزیزم ومریم بانو ودوستان ارجمندم
خداراسپاسگزارم به خاطر فرصت دیگر
فایل امروز:همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم
خلاصه فایل
خیلی از ماها در زندگی تلاش میکنیم تا فرشته نجات زندگی دیگران باشیم مدام بدنبال راهی میگردیم تا بتوانیم با کمک هماهنگی با قوانین حاکم بر جهان زندگی همسر ،فرزند،برادر ….تغییر دهیم و به این طریق به آنها کمک کنیم وما بی خبریم که وقتی تلاش میکنیم فرد دیگری را تغییر بدهیم بیشتراز همیشه از مسیر رشد دور میشیم
اولین قدم برای همراه شدن با قوانین زندگی دست برداشتن از تلاش برای تغییر دیگران است ما باید بپذیریم نه میتوانیم سرنوشت کسی را به سمت خوبی هدایت کنیم نه به سمت بدی ما فقط میتونیم زندگی خودمون را تغییر بدیم
وقتی درک کنیم تمام اتفاقات زندگی مابدون استثنانتیجه باورها وفرکانسهای خودمان است دیگر تلاشی برای تغییر دیگران انجام نمیدهیم چون می پذیریم که هر فردی اکنون در جای درستش هست وهمه ما به یک اندازه به نعمت وثروت دسترسی داریم ماباید ناتوانی خود را درباره فردی به غیراز خودمان بپذیریم تا به آرامش برسیم باید دست از تلاش برای فرشته نجات دیگران برداریم تا نجات پیدا کنیم من چطور میتونم به دیگران کمک کنم؟
با تغییر خودم بارشد وپیشرفت خودم والگو سازی خودم همه ما به یک اندازه به نیروی هدایتگر الهی متصل هستیم بنابراین به جای تلاش برا تغییر دیگران این فرصت را به خودمون بدیم ما بی اندازه به خداوندد نزدیکیم خداوند در هرلحظه مارا هدایت میکند
درپناه حق شاد وثروتمند سلامت وسعادتمند باشید
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو شایسته و تمام دوستان هم مسیر و هم فرکانسی ام در خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش
چقدر دلــم تنگ شده بیام اینجا ردپا بذارم از خودم. بیام تو کوچه پس کوچه های سایت پرسه بزنم بخونم و لذت ببرم و درک کنم که قوانین چطور در همه جنبه ها و در همه حال درست و دقیق کار میکنه.
چقدر دلم برای اینکه تو تنهایی های خودم وقت صرف کنم از صبح تا شب تو اگاهی های ناب تنگ شده. دلم برای خونمون تنگ شده. دلم برای فایل دیدن بی وقفه ام بدون هیچ تداخلی تنگ شده.من اکنون که مینویسم در خانه پدری ام هستم و مسافر هستیم درحالی مینویسم که عید نوروز و دید و بازدید کردن ها و دیدن آشنایان و فامیل برام جالب بود و لذت بخش و چقدر دیدم قانون همیشه و برای همه کس و همه جا چقدر درست عمل میکنه. (انگار در سفرهای علمی شهودی هستم. در سفری هستم برای دیدن ردپای قانون به وسعتت بی نهایت)چقدر بیشتر فاصله افکار و باورهامو با آدم های اطرافم احساس میکنم و این منو خوشحال میکنه و از اینکه با ادم های هم مدارتر و هم فرکانسی باید ارتباط برقرار کنم این نیاز در من بیشتر احساس شد که باید اینجا باشم با شما دوستان در این مکان(بهترین جای دنیا).
امیدوارم برمیگردم تهران دوستان هم فرکانسی بیشتری اطرافم ببینم و این تضاد و دیدن این خلا و این فاصله در اونجا به قدری برام پر بشه که شگفت زده بشم.
حالا بگم از این نشانه ی من
همه ی ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم.
خدایا شکرت برای شنیدن این صحبت ها و خوندن این این آگاهی ها
من در حالی روی نشانه ام زدم که داشتم به دید و بازدید ها و اتفاقات و حرف هایی که امروز شنیدم فکر میکردم و درخواستی که امروز به من شد. میدونید امروز رفتیم خونه دایی همسرم عیددیدنی. خوشبختانه ماه رمضان و نوروز با هم یکی شده و ما هم قبل افطار رفتیم و دیگه هی بهمون از اون سم های رنگی و خوشمزه و متنوع تعارف نمیکردن. خلاصه رفتیم خانه دایی همسرم اونم شاید بعد از دوسال بود که خونشون میرفتیم و این مدت تغییرات زیادی داشتن. تغییرات مکانی و جسمی و زندگی و … هم خوب و هم بد.
ساعت دو سه ظهر هم بود فکر کنم اونجا رفتیم و فقط زن دایی بود. رفتیم فقط دیدارها تازه بشه. رفتیم و صحبت ها و یاد خاطراتی برام زنده شد از دوران عقدم و روابطم با همسرم. از اینکه منو همسرم چقدر باهم بحث داشتیم و چقدر حالا این موضوع برامون حل شده.
برام یادآوری شد که چقدر در مورد ازدواج و روابط و عشق و دوست داشتن طرز تفکرم اصلاح شده بزرگتر شدم.
چقدر رهاتر و درست تر با همسرم در کنار هم از وجود هم لذت میبریم.
خلاصه مرور اون خاطرات توی ذهنم که نمیدونم چی شد گفته شد یا از کجا شروع شد. میدونستم اتفاقی نبود و قطعا لازم بود گفته بشه و شنیده بشه. و تو صحبت هام متوجه جوش و خروش احساسات زن دایی شدم که انگار رابطه اش با دایی گرم و صمیمی نیست. دایی هم خونه نبود و ما هم نپرسیدم کجاست یا کی میان و…
اتفاق جالب اون روز اینه که ما اونجا بودیم دایی هــم اومد خونه(اونم ظاهرا بعد چند روز با یک قیافه خسته که انگار کوه و روستا بودن چند روز…)
بعد سرشب زن دایی به گوشی همسرم زنگ زد گفت فهیمه میشه در مورد اون موضوع “رهایی” بیشتر بگی. از تغییر تو روابطت با همسرت سوال داشتم و یک سوال هایی پرسید و یک موضوع کنگ و مبهم از ارتباط خودش با دایی گفت.ازم خواست راهنمایی اش کنم. اصلا هنگ این تماس بودم تو مسیر برگشت از مهمونی داشتم فکر میکردم خدایا یعنی من باید چیکار کنم هدایتم کن.اصلا من مگه کی هستم. از من خواست بهش پیام بدم تا شماره اش براش بیفته تا هر وقت خواست مستقیم با خودم در ارتباط باشه. یکم دچار شک و تردید شده بودم کــه چیکار کنم. راستش یکم ترسیدم. اولا چون فامیل سمت همسرم هست اونم سمت مادرشوهرم. دوما اصلا من نمیخوام سنگ صبور بشم یا درد دل گوش کنم یکوقت اینجوری نشه.(جلو جلو ذهنم داشت قضاوت میکرد و به نواخاسته ها توجه میکرد..مچــش رو زود گرفتم.) خلاصه که یکم فکر کردم و تصمیم بر این شد بهشون پیام بدم. و بعد اگر تماس گرفتن جوری برخورد کنم که نه الکی وقت بذارم نه خودمو غرق و درگیر مسائل ایشون کنم. اصلا من کی باشم که بتونم بهشون کمک کنم. اما اینو اینجور برداشت کردم اگر ایشون یک کوچولو با حرف ها و فرکانس نتایج و صحبت های من قراره مسیر درست خودش رو پیدا کنه پس زکات علم خودم و همین چیزهایی که یکم یادگرفتم رو میدم و قطعا راه حل اول و آخرم نشان دادن و آدرس سایت استاد رو فرستادن هست.
اینجوری اگر ایشون آماده ی تغییر هست و واقعا جدی هست و میخواد قدمی برداره بیاد سرچشمه رو بهش نشون بدم. اگر دیدم واقعا حاضره بها بپردازه و زحمت بکشه بیاد تو سایت .فایل هایی که حالا یا هدایت میشه یا مواردی که من با هدایت الله یکتا بهش شاید بگم بره ببینه یا با گفتن اسم فایل یا ارسال لینک فایل رو میبینه و باهاش در اون مورد حرف میزنم. اینجوری مشخص میشه که چقدر این آدم حاضره تغییر کنه و اصلا چقدر آماده تغییره. و بعدش هم من خودمو درگیر این آدم نمیکنم که مسئول کمک به ایشون باشم من یک وسیله ام، یک دست از هزاران دست خداوندم پس سعی میکنم در عمل به عنوان شاگرد استاد عباسمنش اولا توحیدی عمل کنم، بعد یاد بگیرم اصل رو از فرع در عمل و رفتارم پیدا کنم و تشخیص بدم.
وای که چقدر خوب شد این افکارم رو نوشتم. حالا با دیدن این نشانه ی من حجت بر من تمام شد. مسیرم درسته فقط باید حواسم خیلی جمع باشه جاهل نشم، از مسیر درست گمراه نشم.
حالا با شنیدن حرف های استادجان که گفتن:
کِی میتونم در مورد خدا خوب صحبت کنه؟
کـِی من میتونم ایمان بقیه رو نسبت به خدا بیشتر کنم؟
آیا غیر از زمانی هست که خودم نتـیـــجـه گرفته باشم.
کی میتونیم به افراد کمک کنیم که باورهای بهتری داشته باشن؟
کی میتونیم به افراد بگیم برو غذا رو از سلف سرویس بردار و بخور؟موقعی که خودمون غذا جلومون باشه.موقعی که بتونیم بگیم ببین من غذا جلومه رفتم از سلف سرویس برداشتم ودارم میخورم.اون موقع میتونیم بگیم توام برو همون کار رو بکن.
کمک های ما به دیگران، به اونا کمک نمیکنه. کمک های ما به دیگران، به خودمون کمک میکنه.
…………..
خدایا این عجب فایلی بود. انگار تازه بعد بارها شنیدن شنیدم.انگار بعد از بارها شنیدن این فایل امروز درست ترین زمانی بود که انگار استاد دقیقا داشتن برای من یکسری نکات رو در عمل بهم نشان میدادن.
هرکسی در زمان خودش میفهمه.ما نمیتونیم زمان فهمیدن کسی رو زودتر کنیم یا دیرتر کنیم.
ما باید تـسلیــم باشیــم در مقابل تغییر دیگران…ما باید به این درک برسیم.
خدایا من عاجز و ناتوانم برای تغییر هرکسی من فقط میتونم خودمو تغییر بدم.
اگــر میخواهیم به کسی کمک کنیم مصداق کسی باشیم که بــه خوشبختی رسیده، بـه سعادت رسیده، بـه موفقیت رسیده، …بعد دیگران از ما میپرسند بنظر تو، مـن چطـور باید زندگی کنم تا موفق شوم؟ اون وقت که پرسید و عطش یادگیری رو داشت میتونید براش وقت بگذارید. هر چند اگر شما وقت نگذارید خداوند از بی نهایت دستش، از بی نهایت طریق کمکش میکنه و هدایتش میکنه.
_ خداوند بی اندازه به همه ی ما نزدیکه.
_ ما بی نهایت متصل هستیم و دسترسی داریم به نعت های خداوند.
باید باور کنیم، باید آسوده باشیم باید تسلیم باشیم و دریافت میکنیم….
استاد دوستت دارم. اگر اینجا ردپام کمرنگ تر شده حسابی مشغولم، حسابی تو خواب هام میبینمت، حسابی دارم سعی میکنم در سال جدید یک فصل جدید و شگفت انگیز در زندگی ام رقم بزنم. (این روزها یک پروژه ایی برداشتم وقتی موفق شدم و خروجی داد میام مینویسم.)منتظر نتیجه ها و خروجی تلاش هام باشید.
بنام خداوند عادل مدیر!
سلام به استاد تغییر و خود سازی.
سلام بر بانوی شایسته سایت.
سلام بر یاران قلم، سلام بر اهالی کوی بهشت، سلام بر همسفران سال جدید و راه جدید.
استاد !
هرچه از این فایل بگم کم گفتم. قبلاََ بارها و بارها این فایل گوش داده بودم ،نوشته بودم .الان که در روز سیزدهم سفر این سفر نامه هستم، تکرار شد،بسیار خوشحال شدم. ما همیشه (البته من)در شروع سال جدید در تصمیم میگیریم تا به دیگران کمک کنیم و تا جایی پیش میرویم که کار به چشم و هم چشمی و حسادت و ریا کاری می کشدو …
نکته دیگر اینکه، من ضربه های زیادی خوردم. آدم بده هم شدم. مال زیادی از دست دادم. شنیدم که گفتند؛ وظیفه ام بوده…
استادم!
من قبل از اینکه این فایل را گوش بدم؛ تصمیم گرفته بودم که این رویه را ترک کنم.
وقتی حرف های شما را گوش دادم ،با جان و دل عمل کردم و از ته قلبم پذیرفتم.
مدتهاست که این کار را تمرین میکنم. امروز جای رفتم، برای تعزیه که فرزندشان را از دست داه بودند.حال شما را خوب درک کردم زمانی که فرزندانتان از دست داده بودید. در آنجا به حرفهای شما رسیدم، ما نمی توانیم غیر از خود کسی را تغییر دهیم.
آنجا بود که تمرین باور های تاکیدی مثبت را با تسبیح انجام دادم. دیدم که آن جو سنگین را خیلی راحت پشت سر گذاشتم.
من فقط توانی تغییر خودم را دارم.یعنی هرچه به خانواده داغ دیده واطرافیان تسلیت بگوییم، آنه هرلحظه با ورود فرد جدید دوباره بیشتر وبیشتر با خود نمایی تمام در آن حال و فرکانس می ماندند و ادامه میدادند.
من به خوبی، معنی کلمه ایمان به خداوند را در پدر متوفی دیدم که بسیار آرام بود .غمگین بود ولی بیتاب نبود و خوب میفهمیدم برای کنترل خودش تلاس میکند.
من معنی روزه سکوت حضرت مریم را در آن حال سخت ، خوب درک کردم. فهمیدم که چگونه میشود جلو احساس بد را گرفت.
نتیجه،
بعد از اینکه از تعزیه آمدم کنترل احساس خودم را داشتم، حالم خوب بود و احساس بدی نداشتم.
مدتهای که به گفته استاد عمل میکنم، احساس بدی ندارم. به موفقیت های مالی خوبی رسیدهام و پسانداز نسبتاََ خوبی هم برای خودم ایجاد کردهام.
من تلاش می کنم که به موفقیت مالی مناسبی برسم. تا بعداََ نتیجه صحبت کند و من از آن نتیجه برای شما کامنت خواهم گذاشت.
البته که الان هم درآمدم ،خوب است و خداوند را بسیار بسیار سپاسگزار هستم. و از لطف خداونداست که درآمدم 3برابر شدهاست ولی جای تلاش بسیار دارد و من به خداوند اعتماد دارم به هدفی که گذاشته ام خواهم رسید.
امروز هم خداوند جهانی نو و آکبند را به من هدیه داد. من احساس خوبی داشتم وتلاش کردم 1درصد بهتر از دیروز باشم.
این رد پای سیزدهمین روز سفر نامه من است.
خدای من بینهایت ، بخشنده است.
خدای من اختیار همه جهان را دارد.
خدای من بینهایت قدرتمند است.
انشالله، شاد و ثروتمند و سلامت باشید.