ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 6


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
    252MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
    26MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سوال این قسمت:

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    مقاومت دارم

    خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …

    آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!

    در بیشتر موارد مقاومت میکنم مثل تغییر محل زندگی و تغییر شغل و یاد گرفتن چیز جدیدی

    آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!

    به چشم اختلال نگاه میکنم ولی زیاد طول نمیکشد که با صحبت کردن با خودم و دلیل اوردن خودمو قانع میکنم که یه انفاق خوب میخاد بیفته و یه پله میخام بالاتر برم ،البته از وقتی که با سایت آشنا شدم این رفتارو ساختم وگرنه در گذشته نا امید میشدم و دنیا رو سرم خراب میشد و میگفتم خدا نمیخاد که من پیشرفت کنم و…

    مرحله اول:

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    تغییری که خیلی برای من واضح و روشنه ترک قلیان بود.

    من خیلی در برابر این تغییر مقاومت داشتم و با هیچ دلیل منطقی تا مدت طولانی نتونستم موفق بشم ولی بلاخره تصمیم گرفتم و نکشیدم دیگه و بعد از اون خیلی اتفاقات جالبی برام افتاد به کاری که مورد علاقم بود و عاشقش بودم رفتم آواز و هر روز صدام بهتر میشد و سلامتیم صد برابر شد و اعتماد بنفسم بیشتر شد و اینو فهمیدم که قدرت اراده دارم و من میتونم کاریو که میخام انجام بدم

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    من با تغییر رفتار و افکار خودم بیشتر موفق میشوم

    من با رفتن در دل تغییرات اعتماد بنفسم بیشتر میشود و قویتر میشوم

    مرحله چهارم:

    به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    تغییر در رفتار و افکارم و ذهنیتی که دارم و تغییر در کارهایی که مربوط به کارمه و باید آنها را انجام دهم و پشت گوش نندازم

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    ذهنیتمو به سمت مثبت جهت دهی کنم و به جاهایی که مربوط به کارمه بروم و کارهای که لازمه رو انجام بدم و توضیحات لازمو بدم

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    تغییراتو بپذیرم و از آنها استقبال کنم و ذهنیتم را کنترل کنم که حتما خیریتی در این تغییر هس که خداوند سر راه من قرار داده و بدون ترس و با اعتماد بنفس در دل آن بروم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    علی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1070 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر صحبت ها مثل همیشه فوق العاده بود،سپاسگزارم

    تقریبا همه صحبت هاتون انگار در مورد من در 6 ماهه اخیر یا همین چند روز پیش بود

    خب من با برادرم 6 ماه پیش بیزینس خودمونو استارت زدیم

    خب من با برادرم خیلی راحت نبودم (هنوز هم نیستم) اما وقتی که با هم کار رو شروع کردیم باید همه خجالت ها و …. کنار میذاشتیم چون ماااااا اومدیممممم موفق بشیممممممم

    با هم یکسری صحبت هایی میکردیم برای برنامه ریزی و روند شرکت و اینکه در طول روز باید چیکار کنیم تا شرکت به موفقیت برسه

    خب تقریبا 2 هفته ما فقط و فقط درب و دیوار کارگاه رو نگاه میکردیم و خیلی سخت بود وقتی با همسایه ها به علت نداشتن شناخت صحبت نداشتیم و خب وقتی انسان بیکار باشه نجواها خیلی بیشتر میشه براش

    خلاصه در کنار اینها ما هرکاری که باید انجام میشد رو انجام دادیم، رفتم خودم و کسب و کارم رو حضورا جلوی مدیران و پرسنلشون معرفی میکردم و اون زمان انجام این کار برام خیلی سخت بود و چون ظاهر خاصی دارم هرجا میرفتم اونا بیشتر در مورد ظاهر من میپرسیدن تا کسب و کار من :)))

    یادمه در اون روز خودم رو به بیش از 100 شرکت معرفی کردم و برگشتم شرکت

    هر روز با چند ده نفر تماس می‌گرفتم

    هر روز به چند ده نفر پیام میدادم

    خلاصه بعد از یک ماه کم کم مشتری ها اومدن و بعد از 2 ماه ما تونستیم اجاره 45 میلیون تومانی کارگاه رو با درآمد کارگاه پرداخت کنیم

    خیلیا میگفتن آخه اینا میتونن بدون پدرشون کار پیش ببرن؟

    میگفتن شما نهایتا مگه میتونید چقدر در بیارید که اومدید کارگاهی رو اجاره کردید که 45 تومان اجارشه؟؟(من پیش خودم میگفتم انشاالله چند ماه دیگه خیلی راحت میتونیم اجاره 10 ماهه اینجا رو یکجا پرداخت کنیم)

    در ماه سوم اجاره کارگاه همون روز اول دراومد:))

    و الان درآمد کارگاه به لطف الله به بیش از 400 تومان رسیده

    فقط 100 میلیون تومان هزینه کارمند و ….. میدیم

    کلی تجهیزات اضافه کردیم

    2 تا دستگاه خریدیم

    یک مورد دیگه:

    چند روز پیش کارمندی که داریم رو میخواستم اخراج کنم با اینکه خیلی با هم اوکی بودیم و دوسش داشتم با اینکه 2 برابر من سنش هست اما خیلی با هم اوکی هستیم و از من حساب میبره چون از اول باهاش رک بودم

    ایشون خیلی حرفه ای هستش و باتجریه

    با اینکه خیلی با هم اوکی بودیم و خیلی حرفه ای بود به خاطر یه کاری خیلی راحت میخواستم قطع همکاری کنم و میگفتم که مطمئنم هرکس بیاد از این عزیز خیلی بهتر هستش اما با صحبتی که انجام شد یکسری شرایط جدید رو بهشون گفتیم و خیلی راحت پذیرفتن و داریم ادامه میدیم

    برای اینکه وضعیتمون بهتر بشه اینستا رو شروع کردم با اینکه 100 درصد آماده اش نبودم و میگفتم من باااااااااید تولید محتوا کنم،باااااااید تمام مردم ایران مارو ببینن و شروع کردم و همه چیز داره عالی پیش میره

    با کلیپ اولی که آپلود شد، همه در صنعت منو دیدن و کلی در صنعت وایرال شد:)))))

    و همینجوری ایده ها داره خفن تر میشه و نتایج بزرگتر…

    هنوز کلی کار داریم

    اینا همه اش دست گرمی بود

    به قول دوستمون من دوست دارم هزار سال عمر کنم و حتی رکورد نوح رو بزنم و 80 سال و 100 سال افت داره واسه انسان چوووون من فهمیدم این زندگی چقدرررررر لذتبخشه،این زندگی چقدر زیباست

    عباسمنشی که در زندگیمون هست

    بارانی که میبرد

    پدر و مادر عزیزمون

    برادر و خواهر گلمون

    دوستان فوق العاده ای که داریم

    بدن سالمی که داریم

    چشمای قشنگی که داریم

    موهای قشنگی که داریم

    پوست قشنگی که داریم

    نفسی که میکشیم، میبینیم،میشنویم،میتونیم عالی صحبت کنیم و بی نهاااااااااااایت مورد دیگه که واقعا بشر توانش رو نداره یک میلیاردمش رو سپاسگزار باشه

    الان نتایجی دارم که فکر میکنم در همسن و سالای من به اندازه انگشت دست باشه در ایران، میخوام بزرگترین الگو باشم برای همه جوانان و مردم کشورم

    الهی آمین

    روی خودمون کار کنیم 99 درصد مردم هیچی حالیشون نیست

    عاشق خودمون بشیم 99 درصد مردم عاشق خودشون نیستن

    به همین علت 99 درصد مردم میوفتن دنبال اون 1 درصد

    من در کامنت قبلی هم عرض کردم که من 3 ماه دیگه 21 ساله میشم و برادرم 24 سالشه

    استاد عاشقتم!

    شما فوق العاده اید، زمستان سال دیگه تهران یا فلوریدا میبینمت انشاالله

    یعنی کمتر از 11 ماه دیگه

    تا عید به لطف الله 800 میلیونو میزنیم و برای سال آینده با شروع تولیدمون درآمد بالای 10 میلیارد رو تجربه می‌کنیم قطعا!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1710 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    تمرین این جلسه

    سوال: در برابر چه تغییراتی مقاومت در گذشته مقاومت داشته اید که بعد از اینکه اتفاق افتاده اند فهمیدید که خوب و مفید بودند یا اگر ه خوب نبودند به خاطر نگرش ضعیف من بوده و خودم بودم که با نگرش اشتباهم فرصت ها و مزایای اون تغییر رو ندیدم.

    به لطف خداوند مهربان و توجه هایی که همیشه به محیط اطرافم، طبیعت، اتفاق ها و شرایط اطرافم داشتم کم و بیش متوجه این قضیه شده بودم که بااید تغییر کنم و این رو وقتی توی کتاب ها، توی تغییر فصل ها، عوض شدن موردی دکوراسیون خونه و . . . میدیدم و میدیدم که چه قدر می تواند بهتر بشه و چه قدر فضای جدید انرژی تازه و دیدگاه جدیدی رو نسبت به همه چیز میتونه بده، به این نتیجه رسیدم که منم باااید هر جا، هر موردی و هر وقت تونستم به دنبال شرایط بهتر و قابل تغییر باشم. مثلا هر چند وقت یکبار سعی میکنم وسایل قدیمی، کتاب ها و اسناد قدیمیم رو یه وارسی کنم که ببینم کدومش بدون استفاده است که بایستی دور ریخته بشه و کدومش قابل استفاده است و با توجه به شرایط الانم میتونم ازش استفاده کنم. توی همچین مواقعی وقتی میخوام وسایل له درد نخور رو دور بریزم معمولا یه مقاومت ایجاد میشه که نه!!! این ممکنه به درد بخوره!! یادته چند ماه پیش چه کتاب خوبی بود؟ یا یادته چه قدر این لباس رو قبلا میپوشیدی و دوستش داشتی( که دیگه الان خیلی وقته ازش استفاده نمی کنم و عملا یادم رفته که دارمش).

    بعد میام و با این دلیل ذهن خودم قانع میکنم و مقاومت رو میشکونم که: من که اصلا یادم رفته بود این رو دارم، خب این یعنی اینکه حتی اگر این رو هم نداشتم هیچ تغییری حاصل نمیشد توی زندگی من، پس نبودنش هم مسلماٌ هیچ ضرری به من نخواهد زد و من ترجیح میدم نباشه چون استفاده ای نداره.

    یادمه وقتی خونه جدیدمون رو ساختیم و خواستیم از کوچه ای که حدودا بیست سال بود با بچه محله ای های بیشمارش خیلی رفیق بودیم و میخواستیم نقل مکان کنیم، اولش خیلی احساس دلتنگی می کردم و از مواجه شدن با کوچه جدید و شرایط جدید میترسیدم، اما به ترتیبی و هر ترفندی بود سعی میکردم ذهنم رو قانع کنم که شرایط جدید اگر هم خوب نباشه ولی حداقل در حد شرایط فبلی خواهد بود ( با ذکر دلیل های رگباری و پشت سر هم تا دهنم نتونه هی اما و اگر بیاره) و بعدش مستقر شدیم و دیدم که خونه جدید و شرایط جدید چه قدر باعث رشد و شناخت بیشتر من از همه چیز و جهان شد.

    از جمله تغییراتی که من سعی میکنم توی کوچکترین رفتارها و کارهای عادی روزمره م ایجاد کنم تا به شکل که شده بهتر بشم یکیش خوردن پیاز توی غذاست.

    خوردن پیاز توی غذا یکی از هیولاترین ترس ها و مقاومت هایی بود که من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم تغییرش بدم و همیشه این دغدغه رو داشتم که خدایا چه راهکار و جایگزینی برای این کار هست. از طرفی خونواده من هم به شددددت به وجود پیاز توی غذا اصرار دارن و اعتقاد دارن که پیاز مزه اصلی غذاست. اما به لطف خدا و هدایت های اون پا گذاشتم روی ترسم و گفتم یا تغییر میکنم یا باااید تغییر کنم، و اگر من بتونم این سد رو که یکی از بزرگ ترین موانع من از دوران بچگی بوده رو بشکنم خیلی از عادت ها و کارهای دیگه م هم میتونم تغییر بدم، دیگه با خیال راحت همیشه غذا میخورم، هر جا رفتم و پیاز توی غذا بود دیگه محدودیتی توی انتخاب غذا ندارم، غذام رو سریع تر میخورم و . . . . خلاصه شروع کردم به خوردن پیازهای توی غذا، اول شروع کردم و تعداد اندکی پیاز توی غدا خوردم، بعد بیشترشون کردم، بعد اومدم همه پیازهارو جمع میکردم و آخر غذا همه رو یه جا میخوردم و همین طوری کم کم این رفتارم بهتر شدو تغییر کرد که هنوز هم Im working on it و خیلی خیلی محدودیت های غذاییم کمتر شده خداروشکر.

    یا در ادامه تغییرات آگاهانه ام اومدم و همه نزم افزارهایی که روی لپ تاپم بود و خیلی وقت بود ازشون استفاده نمیکردم رو علی رغم اینکه با ارزش بودن ولی چون استفاده ای ازشون نداشتم رو حدفشون کردم. در ابتدا ذهنم به شدت مقاومت میکرد که نه، با ارزشن، خوبن و فلان و بهمان، اما بازهم بهش گفتم من توی دو سال گذشته استفاده ای ازشون نکردم و این یعنی به کارم نمیان، حالا هر چقدر هم که با ارزش باشن به کار من نمیان. شاید بعدا نیاز پیدا کنم که مفلوم نیست کی، اما در حال حاضر هیچ نیازی بهشون ندارم و اضافه ان.

    یا درمورد لباس های اضافی که نو بودن و خیلی وقت بود ازشون استفاده نمیکردم و عملا جا رو گرفته بودن و احساس کردم بود و نبودشون فرقی نداره ردشون کردم رفتن، علی رغم مقاومت های ذهنم.

    جملات تاکیدی:

    اگر در شرایط خوب تغییر نکنی، جهان در بدترین شرایط مجبورت میکنه تغییر کنی

    همه تغییرات در جهت رسیدن من به خواسته هامه

    همه تغییرات به نفع منه و کلی میتونم ازشون سود ببرم

    “تغییر” قانون ثابت خداوند و من هم بااید از این قانون پیروی کنم

    هر روز طبیعت در حال تغییره من هم باااید همواره تغغیر کنم و اگر تغییر نکنم و حرکت نکنم و روبه جلو حرکت نکنم مثل آبی میشم که میگنده و خیر و برکت از زندگیم میره

    تغییر همواره مثبته و سازنده اس

    تغییراتی که من میخوام توی زندگیم بدم رو الان چیزی توی ذهنم نیست اما اطمینان دارم با ایو رویکرو و این نگرش من که همیشه باید بهتر و بهتر بشم و تغییر کنم، خداوند مهربان حتما من رو هدایت خواهد کرد و شرایط بهتر و بهتر خواهد شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    I trust in GOD گفته:
    مدت عضویت: 615 روز

    درود درود درود

    بر همه ی عزیزان به خصوص استاد نازنین

    استاد!باز هم تشکر می کنم بابت ارائه ی آگاهی هاتون به همه ی ماها و اینکه دست خدا شدید و از زبان خداوند مارو هدایت می کنید .من تو این بازه ی زمانی خودم به شخصه چقدددددر تغییرات در زندگیم داشتم و چیز هایی رو میبینم الان که قبلا هم‌وجود داشتن ،اما من قادر به تحلیل و درک ریشه ی اون اتفاق مثبت و یا حتی به ظاهر منفی نمیشدم ولی الان که هررررر اتفاقی که میافته خدا رو بیشتر پیدا می کنم .

    امروز که داشتم این فایل رو گوش میدادم متوجه یک چیز در وجودم شدم که

    چقددددددددددر ایمان داشتن قشنگ و لذت بخشه

    چقدددددددددرررر تکیه کردن به خدا قشنگه

    چقدر پر از شوق و شوق و هیجان میشی وقتی به خدا تکیه می کنی

    من خودم قبلا یکم تغییر برام سخت تر بود،اونم بخاطر اینکه از بعدش آگاه نبودم .نمیدونستم‌پشت این تغییر چه خبره واس همین نگران میشدم و می خوااستم ازش فرار کنم

    ولی وقتی نگاهم تغییر کرد به کمک شما استاد

    الان میگم تغییر چقدددددر زیباست

    وقتی تو خودتو به کسی سپردی که همه چیز رو میدونه

    ی جورایی انگااار خیااااالت دیگه راحت میشه

    و این خیاااال راحت باعث میشه تو از مسیر فقط دیگه لذت ببری

    اینکه همیشه میگید نگاه توحیدی ریشه و اصل هست رو من انگار امروز خیلی بیشترررر از قبل درک کردم

    و هررررچه قدر که میگذره

    بیشتر از قبل درک می کنم

    و شاکر خدا هستم که من رو توی این مسیر قرار داد

    منی که می خواستم شرکت خودم رو راه بندازم و توی ذهنم یکم ترس بود از اینکه نکنه موفق نشم ؟!!!

    خدا منو توی این راه ،همراه شما نارنین ها که با کامنت هاتون پر از علم و آگاهی شدید واسم و استاد عزیز که منو بمب باران آگاهی کردن ، قرار داد تا بهم بگه ،دختر مسیر اوکیه و هدفت عالیه و فقط یکم باید باورهات نسبت به ثروت و خودِ من تغییر کنه .باورهایی که شاید توی ظاهر معلوم نیست .بزار من استاد رو میزارم سر راهت تا باورهای اشتباه مغزت رو بکشه بیرون .حالا که باور هاتو درست کردی

    من که هستم‌

    تلاش های خودتم که هست

    هدف و ایده ات هم که درسته

    پس همه چی همواره واس موفقیت

    و چقددددددر سپاس گذار خدا هستم که

    من رو این یکی دوماه دقیقا زمانی که می خواستم بیزینس خودم‌رو ران کنم با این سایت و استاد اشنا کرد

    استادی که من 2 سال پیش یک وویس ازشون شنیده بودم که چون توی اون وویس گفته بودن ،اگر هزینه پرداخت نکنی من راضی نیستم ،من دیگه گوش ندادم به فایل ها

    ولی این دنیا چرخید

    چرخید

    بعد از 2 سال

    من توسط یک فرد موفق که از آگاهی های استاد نتیجه گرفته بودن ،دوباره با استاد عباس منش آشنا شدم

    و این

    یعنی همه چیز

    در زمانِ درستش

    اتفاق میافته

    ………………………

    دم همتوووون گرم

    هم‌بچه هایی سایت

    هم تیم پشتیبانی

    هم استاد نازنین

    و از همه مهم تر

    خداااای قشنگم که منو هدایت کرد به سمت درستی و بهترین ها

    برای همتون ،سعادت و خوشبختی و ثروت و فراوانی می خوام

    در پناه خدا باشید

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    ناصر لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم

    ذهنیت قدرتمند در مقابل ذهنیت محدود کننده 4

    سوال:در مقابل تغییرات جدید و کلا تجربه های جدید چه واکنشی دارید؟آیا مقاومت میکنید یا این تغییر و فرصتی برای پیشرفت میدونید؟

    انقدر که ذهن ما مقاومت می‌کنه و می‌ترسه از تغییرات و میخواد که در نقطه امن خودش بمونه هیچ تغییری نمیکنه و متقابلاً هیچ پیشرفتی هم حاصل نمیشه.تو روابط هم خیلی خودشو نشون داده مثل روز برای ما روشن بوده که این رابطه عاطفی به درد ما نمیخوره ولی وابستگی ها اجازه تغییر در رابطه رو به ما نمیده

    در گذشته پاشنه آشیل من تغییر نکردن بوده

    در هر موضوعی بخاطر ترس هام بخاطر نداشتن اعتماد به نفس بخاطر آگاه نبودن به اتفاقات زندگیم و عدم شناخت از خودم از قبل خیلی بهتر شدم و هنوز خیلی خیلی کار دارم که کمتر مقاومت کنم برای تغییر

    تمرین مرحله اول:من مخصوصا این یکی دو سالی که با استاد آشنا شدم تغییرات زیادی کردم از تغییر در رابطه عاطفی گرفته که مثل استاد همون شب اول بعد این تغییر بزرگ اتفاقات خوب افتاد و زندگی من چقدر راحت تر و لذت بخش تر شد یا تغییر در نوع پوششم بخاطر مذهبی بودنم که به واسطه باورهای مذهبی ایراد داری که داشتم فقط میخواستم گناه نکنم اونمدلی لباس میپوشیدم در حالیکه گناهی درکار نبود و فقط با اینکار ثروت و نعمت رو از خودم دور میکردم چون ضربه های مهلکی به احساس لیاقتم میزدم

    مرحله دوم:بنظر من ما زمانی میتونیم تغییرات رو با آغوش باز بپذیریم که جای ترس و لذت رو که بخاطر باورهای اشتباه برعکس تنظیم شده رو عوض کنیم و اینکار خودش تکامل میخواد مثلا در مسیر رفتن خونه به محل کار یا برعکس بیایم از جاهایی بریم که نرفتیم و تو اون مسیر جدید آگاهانه توجه کنیم به زیبایی ها و قشنگی های جدیدی که تو مسیر جدید هست در واقع با اینکار که احساس خوبی در خودمون به وجود میاریم به ذهنمون اینو میفهمونیم که ببین تغییرات چقدر قشنگه چقدر لذت بخش تر فقط با این کار ساده ذهن ما کمتر مقاومت میکنه به تغییرات و کمتر میترسه از موقعیت های جدید این برنامه و راهکار من بوده که خیلی جواب داده

    مرحله سوم:

    1 تغییرات به کمک میکند تا من خودم را بهتر بشناسم و انتخاب های بهتری بکنم

    2 من همیشه از تغییرات استقبال میکنم چون میدونم فقط با تغییرکردن پیشرفت میکنم و بهتر از قبل میشم

    3 من با تغییر کردنم احساس زنده بودن میکنم و همگام با جهان رشد میکنم

    مرحله چهارم:در حال حاضر من در دل تغییر شغلم هستم و میدونم که این تغییر نقطه عطف زندگی من خواهد بود برای پیشرفت کردنم

    برنامه من کار کردن بیشتر روی باورهام هست چون هنوز هم در لایه لایه های ذهنم از این تغییر بزرگ میترسم ولی اجازه میدم خداوند بهم کمک کنه و راهم رو هموار کنه و ترسم کمتر بشه؛بیشتر روی باورهای توحیدی کار میکنم

    از این به بعد تغییر کردن رو مساوی میدونم با لذت بیشتر درک بیشتر جهانم و شناخت بیشتر خودم و احساسمم این موضوع رو تایید میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام

    قبل از پاسخ به سوال بی نهایت باااار خوشحال شدم که این ویژگی رو دارم و این جزو ذهن قدرتمند هست, یه سری از ویژگی های خانوادگی و باورها بوده تو حونوادمون که من کامل شبیه اونها شدم ولی بعضی ویژگی ها باعث شده من بشم نقطه مقابل اونها, نمیدونم دقیقا چجوری بعضیاشو شبیه میشم بعضیاش یه تضاد شدیدی در من ایجاد میکنه و این یکی ازوناست, من تو خونواده ای بزرگ شدم که تغییر جزو بدترین کارهای دنیاست. دقیقا سی ساله که دارند تو یه خونه زندگی میکنند و مخالف درجه یک پیشرفت و تغییر بودند و از همون بچگی این وضعیت منو اذیت میکرد. دقیقا راجب معلم و کلاس و مدرسه و حتی دوستان من همیشه دوس داشتم برم مدرسه جدید با دوستهای جدید حتی که تعداد تجربیات و خاطراتم متنوعتر بشه اونوقت مامانم به من میگفت با این طرز فکر پسفردا لابد میخوای شوهرتم عوض کنی!!!! کاش اون روزا میتونستم بهش بگم خب اگه لازم باشه میشه دیگه خخخخ, یادش بخیر چون من اصلا ادم ایستایی نبوده و نبستم, تجربیات تکراری جاهای تکراری تفریحات تکراری اصلا دلمو میزنه, حالا من تو خونواده ای بودم که اگه جای تلویزیون حتی عوض میشد اصلا مغزاشون یاری نمیکرد زندگی رو ادامه بدن و سیخشون میزد, االله اکبر ازین همه تفاوت

    من راستش اصلا درک نمیکنم مثلا پنج ساله از یک مغازه خرید میکنند که یهوووو اگه رفتن یه جا دیگه جنسش خوب نباشه! حالا یه امتحانی که بکن بابا! یا ما هروقت با فامیل و اطراف رفتیم پارک تو یه الاچیق خاص نشستیم. چون خوب بوده شاید خنده دار باشه ها ولی هست!

    دیروزم اتفاقا دوچرخه سواری بودیم. خب من خیلییی دوس دارم برم جاهای جدید به همراهم گفتم بیا فلان خیابونو نریم از فلانی بریم که تاحالا نرفتیم تا نیم ساعت بحث این بود راهمون دور شد, من الان میفهمم طبق معمول انقدر فایلها به موقع میان که ذهن من بحاطر دوس داشتن تغییر حتی در حد خیابون انقدر ذوق زده ست و ذهن اون دوستم بخاطر تغییر انقدر ناراحت!!!!! حالا دیر هم برسیم. مگه نیمدیم ورزش رسیدن چی؟

    تو کارمم همینطوره. من تا چندماه پیش تو یه کارگاهی بودم که استادش حدود ده دوازده سال بود یه مدل گل و مینیاتور کار میکرد و هییییچ تغییری نمیداد بابا اخه کوتاه بیا! وقتی اومدم بیرون از تعجب و ناراحتی چند روز هی میخواست منو قانع کنه که چرا رفتی! و ببشتر هم تعجب که کار پیدا کردی باید بچسبی بهش حالاا میفهمم ذهنمو الان, ذهن من چی میگفت حالا؟ اون میگفت پیشرفتی دیگه اینجا نیست و باید تغییری ایجاد بشه و قطعا اگه نچسبم در بعدی که باز میشه بهترم هست و اینطور شد, خدای من هم درامدم بهتر شد هم سفارشاتو تو خونه میگیرم هم خلاقیت بیشتر, هم اعتبار بیشتر, همیشه تغییر بهتره همییییشه!! هیچ چیز خوبی تو موندن و چسبیدن نیست!

    تغییرات میتونه راجب یاد گرفتن چیزهای جدید باشه من چند سال بود میخواستم برم کلاس خوشنویسی با قلم نی که جدیدا دارم میرم و استاد باید باشید ببینید با گوشت و پوست و استخونم فهمیدم اینو که وقتی تو مسیر خودم باشه حتی یادگیری هم راحتتره. خب خوش هم مثل نقاشیه منم بشدت ظریف و هنریم, وقتی استاد تو دوره لیاقت میگفتید اون چیزی که توش خوبی نسبت به بقیه راحتتر یادش میگیری اون مال توعه. من دیروز کلاس داشتم تمریناتمو در حد یک صفحه انجام داده بودم و بقیه شاید ده ها صفحه تنها کسی که تشویق و تشکر شد ازش بخاطر خط خوبش من بودم!!! باید رفت تو مسیر خودمون

    تغییر دیگه رابطه عاطفیم بود ک وقتی دیدم نه انتهایی داره نه حتی تفاهمی و داره بدتر میشه اومدم بیرون, خیلی درها باز شد وقتی دوره لیاقت گوش دادم فهمیدم اگه میموندم چه بلاهایی سرم میومد

    من اصفهان زندگی میکنم. تمام جاهاشو بلدم, خیلی درصد زیادی از کافه هاشو رفتم, جاهای تفریحی و سینما و شهربازی و پارکها و جاهای تاریخی. اصفهان شهر بزرگیه و خوب و تمیز ولی الان میفهمم چرا انقدر تهران زندگی کردن افتاده تو سرم! چقدر عاشق تغیییرم من!

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    خب باتوجه به اینکه ذهنم عاشق تغییر هست پس بیشتر تشویقش میکنم

    اولا اینکه فاطمه بدون تغییر میشه اون اب مرداب و با هر تغییر مثل رود جاری میشی. رودها بهم متصل میشوند و در اخر به اقیانوس میرسی و تازه تو اقیانوس متنوع ترین دنیارو میبینی

    یا تغییر میکنی یا زیر چرخهای جهان له میشی و میپوسی

    هرتغییر یعنی تجربیات و خاطرات بیشتر, هر تغییر یعنی کلی بزرگتر شدن و عمیقتر شدن, هر تغییر یعنی زندگی رو عریضتر کردن

    قطعا تغییر از ایمان میاد و ایمان داشتن همیشه یه جواب عالی بهت میده. یه پاداش

    مرحله دوم و چهارم نیاز به بررسی زیادی داره ولی قطعا نزدیک سال جدید شروع تغییر نیازه

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مرتضی فتوحی گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    سلام به شما استاد و خانم شایسته و بچه های خوب سایت که اگه کامنتهای خوبشون نبود من این همه خوب متوجه قانون نمیشدم

    من بابت هر تغیری ذهن من مقاومت میکند چه کوچیک چه بزرگ و همیشه میگوید همین زندگی خوب هست تغیر کردن کارت را سخت میکند

    ولی هر تغییری توی زندگی من اتفاق افتاده یا به اجبار بوده یا اختیار به نفع من شده الان که دارم فکر میکنم

    من اعتیاد به مواد مخدر داشتم زندگیم مختل شده بود و خواستم زندگیم را تغییر بدم که با قانون جذب آشنا شدم و در همان حین با انجمن معتادان گمنام اشنا شدم که به من هر دو کمک بسیار زیادی کردند تا تغیرات بزرگ در زندگی من ایجاد بشود رویه کار کردنم قطع کردن یک سری دوستان که از بچگی با هم بودیم و این یکی خیلی سخت بود ولی خیلی به من کمک کرد جاهای که قبلا میرفتم عوض شد طرز بر خورد با خانواده ام تغییر کرد همه ی این تغییرات خیلی به من کمک کرد تا الان زندگی خیلی خوبی نثبت به گذشته دارم ولی ذهن من هنوز هم با بیشتر تغییرات مشکل دارد بهتر شده ولی هست

    سوال با چه تغییراتی مشکل داشتی ولی با تغییرش شرایط بهتر شده

    من بابت تغییر محل کارم از پیش دوستم به مکان شخصی خودم مشکل داشتم نکات مثبت الان باعث پیشرفت مالی خیلی زیادی برای من شده

    من بابت تغییر دوستانم یعنی قطع ارتباط با آنها خیلی مشکل داشتم که ذهنم میگفت دیگه زندگی بهت لذت نمیده با قطع ارتباط ولی نکات مثبت باعث شده من وابستگیم به دیگران به شدت کم شده

    جملات تاکیدی من با هر بار تغییر تجربهای جدیدی کسب میکنم

    من با تغیر کردن میتوانم در روند تغییر کردن جهان شرکت داشته باشم

    در حال حاضر چه چیر باید تغییر دهم

    من باید نهوه کارم را تغییر بدهم

    من باید حیواناتم را از هم جدا سازی بکنم و تاریخ زاد و ولد آنهارو بنویسم مهمتر از همه در دوره های آموزشی شرکت بکنم تا در شغلم حرفه ای تر بشوم

    با تشکر از همه عوامل سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    نام مهربان پروردگار سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی‌های زندگی‌ساز و سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی‌ها رو در اختیار ما قرار دادید تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    سوال اول :وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟؟

    برای تغییرات کوچک مثل تغییر دکوراسیون خوشحال میشم و ازش استقبال می‌کنم،برای تغییر در مزه غذاها مقاومت زیادی دارم اما سعی می‌کنم واردش بشم و گاهی غذاهای جدید امتحان کنم ،برای تغییر در مسیرهای رانندگی یا مسئولیت‌های شغلی متفاوت، اولش برام سخته اما حتما خودمو به چالش میکشم و مسیر جدید و مسئولیت جدید امتحان میکنم ، یا مثلاً تغییر در محل خرید و فروشگاه های جدید هم برام سخت نیست و ازش استقبال میکنم ، تغییر در مکان مسافرت و دیدن جاهای جدید هم برام هیجان انگیزه و ازش استقبال میکنم.

    اما یادمه هفت هشت سال قبل ، برای تغییر در محل سکونتم خیلی مقاومت داشتم ،چون قبلا چند بار اینکارو کرده بودم فکر میکردم دیگه بسه و نیازی به تغییر دوباره نیست چون با تغییر شهر محل سکونت ،کلا همه چیز تغییر می‌کنه ، خونه ای که بهش عادت کردی، محل های خریدت ، محل کارت ، اداره هایی که باید بری ، تعمیر گاه هایی که برا ماشینت می‌رفتی ، محل های تفریحی که می‌رفتی ، مدرسه ،دانشگاه کلا همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده و من قبلا جوانتر بودم و این تغییرات برام راحت تر بود ، بارها انجامش داده بودم ،اما اینبار که خونه خریده بودیم و برای اولین بار میخواستیم بریم تو خونه ی خودمون (قبلا استیجاری بود ) با وجود اینکه پیشرفت محسوب میشداما من اینبار در برابر این تغییر مقاومت میکردم و به بهانه های مختلف نمی‌خواستم از محل آشنا و به اصطلاح امن خودم بیرون بیام .

    اما درنهایت بر این ترسمم مسلط شدم و بالاخره بعد از مدت کوتاهی ،تصمیم درست رو گرفتم و اومدم تو خونه ای که الان هستم و دارم براتون کامنت میذارم .

    بعد از این تغییر ، هممممه چیز به سمت پیشرفت پیش رفت چون روند طبیعی جهان رشد و پیشرفت هست.

    (((مسائل حل شدنی هستند و جهان حمایت می‌کند از کسانی که در مسیر حل کردن هستند،پیشرفت کردن به صورت تصاعدی بالا می‌رود وقتی که تو با تمام قدرت تصمیم می‌گیری که بهتر باشی)))

    از نظر تحصیل عالی تر شدم چون تو این شهر به دانشگاه رفتم و ادامه تحصیل دادم، از نظر کاری عالی تر شدم چون تو این شهر با شهرداری و بزرگان و مسئولین کار کردم و اعتبار و اعتماد بنفس و پول خوبی ساختم ، از نظر مستقل شدن هزاران برابر از قبل مستقل تر شدم چون دوستانی که بهشون وابسته بودم برای خرید و تفریح و … اینجا نبودن ، اگر بخوام بشمارم ،باید هزاران صفحه بنویسم ، همه ی اون مسائلی که ازشون میترسیدم و بخاطرشون نمی‌خواستم که این تغییر رو ایجاد کنم همشون باهم ،شدن وسیله ای برای رشد و پیشرفت تصادعدی من.

    تاحالا ازاین منظر به این موضوع نگاه نکرده بودم ،میدونستم که این تغییر برام خیرهای زیادی داشت اما اینقدر جامع و کامل بهش نپرداخته بودم و واقعا نمی دونستم اینهمه تحول در تمام جنبه های زندگیم برام به ارمغان آورده

    تغییری که مطمئن نبودم درسته و ازش میترسیدم ،اییییبهنمه نعمت و قدرت و فراوانی و تغییر های چشمگیر در تمام ابعاد برام به همراه داشت .

    مثالهایی از تغییر در روابط و شغل هم دارم که به شدت ازشون میترسیدم اما چیزی در درونم می‌گفت که باااااید تغییرشون بدی و کم کم اون اتفاق ها هم برام افتاد و من الان چققققققدر راضی و خوشنودم از اون تغییرها، تغییر هایی در روابط که برام صلح و آرامش و اعتماد بنفس و خودارزشمندی به ارمغان آورد,و منو به خودم به اصلم نزدیکتر کرد .

    تمرین دوم : از تغییرات کوچک لذت ببرم و فرصتی برای پیشرفت ببینمشون تا ذهنم با تغییر خو بگیره و مسیر جدیدی براش باز بشه تا پذیرای تغییر باشه ،

    استاد عباس منش عزیزم شما فایلی دارید بااین محتوا که چهار مدل رفتاری برای تغییر داریم و بعد برای درک بهتر ما مثال معتاد رو زدید که کسانی هستند با اولین نشانه ها تغییر می‌کند ، کسانی هم هستند با برخورد با چالش های زیاد درنهایت با غرامت های زیاد تغییر میکنن ، کسانی هم هستند که تغییر نمیکنن و زیر چرخ های جهان له میشن و میمیرن و کسانی هم هستند که زمانی که همه چیز عالیه تغییر میکنند چون می‌دونن تغییر اساس و اصل جهانه، من اون فایل رو خیلی دوست دارم و خیلی جاها به کمکم اومده و شجاعت منو برای ایجاد تغییر زیاد کرده چون درک کردم که اگر به اون رابطه پایان ندم اگر مسیر جدید نرم اگر مسئولیت جدید نپذیرم اگر کار جدید نکنم و هزااااران مورد دیگه ، نهایتا زیر چرخ‌های جهان له میشم و این درک باعث شد که با اولین نشانه ها تغییر رو انتخاب کنم اما هنوز اونجایی نیستم که زمانی که همه چیز عالیه تغییر کنم هنوز اون درک رو ندارم ، اما می‌خوام بگم که تمرین شماره دو رو زیاد انجام میدم بخاطر اون فایل ارزشمندتون.

    تمرین شماره سه : عبارت های تأکیدی هماهنگ با روحیم بسازم که بهم قدرت بده تا پذیرای تغییر باشم ، مثلا هر اتفاقی برام پیش میاد «خیره »حالا که این اتفاق رو خداوند رقم زده پس با آغوش باز بپذیرمش و باهاش هماهنگ شم ، تغییر مثل موج میمونه اگر با شجاعت سوارش بشم و بااین روند طبیعی هماهنگ باشم قطعا می‌تونه به صورت تصاعدی منو به مقصد برسونه ، نه تنها مانعم نیست بله اومده تا سرعتمو بیشتر کنه .

    من واقعا اینجوری به تغییر نگاه میکنم ، برای همین اینبار هم از دگرگونی بزرگی که در تمااااام ابعاد زندگیم برام اتفاق افتاد استقبال کردم و دائم از خداوند هدایت خواستم تا منو باهاش هماهنگ کنه تا مقاوتهامو کم کنه تا بهم شجاعت و ایمان بده که پاش وایستم ، تغییری که اگر با آگاهی های توحیدی شما استاد عباس منش عزیزم آشنا نشده بودم ، برام جهنم بزرگی میشد،،، که الان با زیستن به شیوه ی قوانین برام گلستان شده و جز خیر مطلق من چیزی نمی‌بینم واقعا چیزی جز زیبایی نمی‌بینم و خداروهزاران بار شکر که احساسم عالیه و قطعا اتفاقات عالی بیشتری رو تجربه میکنم چون این یک قانونه.

    بازهم با تمام وجودم ازتون سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین ، شما بسیار سخاوتمند هستند که این درس های ارزشمند رو به صورت دانلودی دراختیار ما عاشقان آموزش ، قرار میدید

    دوستتون دارم و عشق برای شما کدخدای سرزمین توحیدی عباس منش و تمام دوستان ارزشمندم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2404 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا من هر چی دارم از توست من در مقابل عظمت تو هیچم

    خدایا هر خیری بیاد از سمت توست

    سلام

    در مورد سوالی که استاد مطرح کردن باید بگم

    من معلم بودم و آخر سال که میشد می‌دیدم بچه ها کلی گریه زاری میکنردن و منو یا همکاران رو بغل میکردن و ….

    بعد اومدم گفتم بزار ببینم اگر من واکنشم تغییر بدم عکس العمل بچه ها چطور میشه

    بعد اومدم گفتم بچه ها امروز آخرین روزه من که خیلی خوشحالم چون میخواهم کلی استراحت کنم احساس میکردم که اون حالت غم تو بچه ها تموم میشه

    خودمم اونقدر مغرور بودم که بخاطر معلمهامون یا حالا هر کس دیگه غصه نمی‌خوردم

    مثلاً زمانیکه ازدواج کردم و مهاجرت کردم از اونجا که در کنار خانواده م و دوست آشنا نبودم کلا رها بودم و خودمو با شرایط وفق میدادم

    سریع حالمو خوب کردم

    میدونید اوایل که اومده بودم تو این شهر جدید خیلی غریبگی میکردم و نمی‌تونستم تغییر بپذیرم ولی بعد از طی تکامل خودم وفق دادم اما خیلی طول کشید

    کلا من دیر تغییر میکنم اما در حال حاضر مثل آب هستم سریع شکل میگیرم البته تغییرات مثبت

    خدایا شکرت که هر روز با آموزه های دست تو ،دارم یاد میگیرم که بیشتر شبیه آب باشم مقاومت هام گذاشتم کنار البته که بودن در مسیر ب من کمک کرد تا بهتر بهتر بشم

    من وقتی میخواستم شکل حجابم رو عوض کنم خیلی طول کشید ولی طوری تغییر دادم که همه مونده بودن از این تغییر بزرگ

    سوال دوم

    این موضوع

    که مثلاً

    1_به آرایشگاه رفتن برام خیلی سخته کلی باید با خودم کلی کلنجار برم تا برم و موهامو کوتاه کنم دلیلش می‌تونه احتمالا هزینه ش باشه یا مسیر باشه

    یا تنبلی باشه که اینهاخیلی مهم هستن

    2_رژیم سلامتی که دلیلش اینه که سخته پاشم برای خودم فقط ی جور غذا درست کنم برای خانواده هم ی مدل دیگه

    خرید کردنش هم برام خیلی دشواره

    با اینکه می‌دونم چقدر برام خوبه ولی قدرت ادامه شو ندارم

    سومین تغییر درخواست دادنه که اونم دارم اروم آروم روش کار میکنم

    برنامه ای که برای این تغییرات دارم اینه

    من تصمیم میگیرم که تو گوشیم قسمت تاریخ یا ساعت برنامه ای رو ترتیب بدم که سر یکماه بمن آلارم بده اسم‌ آلارم می‌زارم

    الان باید چه تغییر کنی؟

    الان که میبینم که خیلی تغییر سخته اما من

    انجامش میدم با نوشتن اهرم رنج و لذت

    که اگر تغییر کنم چی میشه ؟

    و اگر تغییر نکنم چ اتفاقی میفته؟

    یکی از تغییراتی که بتازگی انجام دادم داشتن لبخند رو لبهامه

    من سعی میکنم همیشه ی لبخند رو لبهام داشته باشم

    این جملات تاکیدی سعی میکنم داشته باشم

    من اهل تغییرم

    من مثل آب تو هر ظرفی ریخته بشم شبیه اون طرف میشم

    من مقاومتهام در برابر تغییر میزارم کنار

    من تغییر زیادی کردم

    خدا کمکم می‌کنه تا تغییر کنم

    سعی میکنم ازین به بعد هر روز یه تغییر کوچولو داشته باشم مثلاً تو نوع طبخ غذاهام

    یا تو نوع پوششم در منزل

    یا تو قسمت مراجعه به آرایشگاه

    خدایا شکرت

    استاد سپاسگزارم

    زهرا جان ازت ممنونم که با وجود خستگی نشستی و با کمال آرامش نوشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  10. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1984 روز

    سلام استاد عزیزم

    من قبل ازینکه فایل این جلسه رو دانلود کنم میخام در مورد برکات این سلسله فایل ها کامنت بنویسم

    چون این تجربیات و این چالشهایی که این چند روزه باهاش درگیر بودم چنان تلنگری به من زد که فکر میکنم تمام دوستان بد نباشه یکبار ازین زاویه به موضوع نگاه کنند

    این جملاتی که مینویسم دقیقا در ابتدای فایل جلسه اول توسط شما گفته شد استاد:

    و باعث شد من دقیقتر فکر کنم

    اول از همه آیا من یقین دارم که باورهای منه که داره زندگیمو رقم میزنه؟

    آیا یقین دارم که اگر باورهام و نگاهمو تغییر بدم میتونم زندگیمو تغییر بدم؟

    آیا یقین دارم جهان چیزی نیست جز بازتاب رفتارها و باورهای من؟

    آیا اون چیزهایی که تو این سه سال فکر میکردم بهش ایمان و یقین دارم ،واقعا ایمان دارم بهشون، یا چون استاد پذیرفته من هم توهم اینو دارم که پس من هم پذیرفتم

    تو جلسه اول شما در ابتدای جلسه این جملات رو گفتید

    ولی آیا من واقعا ایمان دارم به این جملات

    من کل این روزها رو با خودم فکر کردم که اگر ایمان داشتم که قاعدتا نباید دچار این احساس های بد مثل حسرت یا حسادت میشدم.

    اگر من باور داشتم که دنیا بازتاب افکار منه قاعدتا نباید موفقیت دیگران انقدر منو اذیت می‌کرد.

    اگر یقین داشتم باورهای منه که داره زندگیمو رقم میزنه پس چرا انقدر سرم تو زندگی بقیست ؟ چرا بجای الگو گرفتن از موفقیت بقیه دارم موفقیتهاشونو انکار میکنم .

    و اینجا بود که دیدم من تو این سه سال داشتم سعی میکردم بجای اینکه فنداسیون رو پایه ریزی کنم به فکر دکوراسیون و تزئینات ظاهری بودم.

    حقیقتا وقتی به این موضوعات فکر کردم زمین‌گیر شدم

    منی که تو این یک سال و چند ماهی که دوره قانون سلامتیو دارم زندگی میکنم تو هر شرایطی آب و هوایی حتی اکه برف باریده با عشق پیاده روی روزانه مو میکردم اون روزی که این فایل اومد روی سایت و بهش گوش دادم به معنای واقعی زمین‌گیر شدم، واقعا جون نداشتم که از خونه در بیام انقدر تمام وجودم و افکارم پر از حس ناامیدی و یاس شد که نتونستم به کارهای روزمره برسم، گفتم یعنی همه این چند سال همش هیچی بوده؟ پس من چه غلطی کردم که امروز تو این نقطه هستم؟

    انگار یک زلزله عظیم تو زندگیم اتفاق افتاده بود

    فقط اشک ریختم و از خدا خواستم هدایتم کنه

    احتمالا رسیدم به اونجایی که موسی رسید

    خدایا من فقیرم به هر خیری که از تو به من برسه

    من نمیدونم واقعااااا نمیدونم باید چیکار کنم

    تمام روز توی تخت بودم و انگار یه پتک خورده بود توی سرم

    خدایا من بیش از سه ساله دارم تلاش میکنم ولی انگار هیچ تغییر اساسی تو باورهام رخ نداده

    انگار دجار این توهم شدم که بنیان‌های فکریمو تغییر دادم

    ولی ظاهرا نه ، این اتفاق نیفتاده

    پس سعی کردم که دوباره به قرآن رجوع کنم

    و چقدر سخاوتمندانه خدا هدایتم می‌کرد

    بهم الهام میشد فلان کلمه رو سرچ کن

    فلان سوره رو با نگاه جدید و درست تری بخون

    و این زلزله و این طوفان چقدر پر برکت بود

    من تمام زندگیم دوست داشتم توحید رو اجرا کنم

    درسته که من تو این مدت حرفهای استاد رو پذیرفته بودم و هزاران نتیجه تو زندگیم داشتم

    ولی انگار ذهنم میگفت این حرفهای استاده ولی آیا مطمعنی خدا اینهارو گفته؟

    پس دوباره قرآن و دوباره تحقیق

    اعتراف میکنم تمام این جریانات پر از خیر بود

    و چقدر این تحقیق دوباره ریشه های باورهای درست رو در من تقویت کرد

    چه درسهای درست تر و بهتری از قرآن و خدا و قوانین دنیا پیدا کردم

    چقدر ایمانم قوی‌تر شد.

    چقدر آسان‌تر هدایت شدم

    طبق آنچیزی که استاد تو جلسات قبلی گفتن من یک فایل جدید تو نوت گوشیم ایحاد کردم به اسم گزارش روزانه تضادها

    قبلا به تضادی اگر برمی‌خوردم میرفتم دنبال جوابش ولی چون مکتوب نمیکردم گاهی اوقات دچار این تزلزل میشدم که نتونستم به جواب برسم و ناامید میشدم و رهاش میکردم

    الان هر روز برای خودم گزارش مینویسم

    که تضاد ها و چالش های امروزم چی بود و چقدر تونستم به جواب نزدیک بشم، و آیا اصلا امروز براش قدمی برداشتم یا نه.اگر برنداشتم نگم پس چرا به جواب نرسیدم،

    و به وضوح دیدم نه تنها آرام آرام به جواب رسیدم بلکه دیدم به بیش از آنچه که در نظرم بود هم رسیدم و هدایت‌های بیشتری دریافت کردم

    این خودش یجور تمرین بهبودگرایی به جای کمال‌گرایی بود.

    استاد از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر این سلسله فایل های طوفانی

    دقیقا مثل اون ده فایلی که قبل از دوره احساس لیاقت روی سایت گذاشتید و کلی سوال بدون جواب برام پدیدار شد و دارم تو دوره احساس لیاقت به تمام جوابهاش میرسم

    قطعا این سری فایلها باز قرار با یک رشد عظیم همراه باشه

    براتون آرزوی بهترینهارو میکنم و دستهای پر مهرتون رو میبوسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای: