ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کاظم مظفری گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    استاد عزیز و سرکار خانم شایسته ی گرامی سلام و عرض ادب و احترام

    امیدوارم هر لحظه تون شاد و سرشار از احساس شکرگزاری باشه

    ممنون و سپاسگزارم از تیم عباسمنش بخاطر گسترش این آگاهی های ناب و از خانواده ی بزرگ عباسمنش بخاطر انجام به موقع تمرین ها که به استاد عباسمنش انرژی میده تا ادامه ی این فایلهای زیبا رو برامون آماده کنن

    استاد جان

    من به طور کلی وقتی به زندگیم نگاه میکنم با تغییرات مثبت موافق و بعضی تغییرات منفی رو بخاطر سختیهایی که در مسیرش برام اتفاق میافته خیلی دوس ندارم

    ولی اینو دوس دارم مدام در حال تغییر باشم

    و جای ثابت و تکراری رو اصلا دوس ندارم

    حتی تا الان بارها شده شغلمو عوض کردم و جاهای مختلف وآدمهای مختلف رو امتحان کردم

    اما سوال بعدی:

    که چه تغییراتی در گذشتتون رخ داده که نتایجش خوب بوده؟؟

    من قبلا که با قوانین آشنایی نداشتم از در و دیوار میخوردم و از زمین و زمان شکایت میکردم، غیبت میکردم، تهمت میزدم، اما به لطف خدای عزیزم بزرگترین تغییر از خودم شروع شد

    و کتاب 4میثاق رو خوندم و با خودم عهد کردم سعی کنم

    1 با کلام خودم گناه نکنم

    2 هیچی رو به خودم نگیرم

    3 پیش داوری نکنم

    4 بیشترین تلاشم رو بکنم تا اون سه تا کار بالا رو انجام بدم…

    بعد از تغییرِ خودم، اتفاقهای زیبا یکی بعد از دیگری خودشو بهم نشون داد و زندگیم روز به روز بهتر و بهتر و بهتر شد

    نتایجی که داشتم :

    آرامشم به شدت زیاد شد

    سلامتیم به شدت زیاد شد

    از لحاظ مالی همیشه پول داشتم

    خیلی از چیزهایی که دوس داشتم و میخواستم خریدم

    خونه ساختم

    تو شغلم ارتقا پیدا کردم

    و…

    و فقط و فقط همه ی اینها با تغییر نگرش وشخصیت خودم اتفاق افتاد

    دقیقا همینطوره استاد

    شما درست میگید

    ما همه میدونیم کجای زندگیمون باید تغییر ایجاد بشه ولی نمیدونم چی این وسط مانع تغییر میشه

    ترسه؟ نمیدونم

    تنبلیه؟ نمیدونم

    حقه ی ذهنه؟ نمیدونم

    دلایل عقله؟ نمیدونم

    شاید هم هنوز وقتش نرسیده که تغییراتِ آگاهانه انجام بشه و زندگیمو از این رو به اون رو کنه…

    اما

    استاد عزیزم

    من از امروز سعی کردم سحرخیزی رو تو برنامه ی زندگیم بزارم

    و باز اولین تغییر رو آگاهانه و از خودم شروع میکنم و مطمئنم زندگیمو به شدت تحت الشعاع قرار میده و نتایج خوبی برام داره

    امروز یک ربع زودتر بیدار شدم از ساعت 4ونیم تا 5ونیم بیدار موندم و الان انرژیم فوقالعادس

    خدای عزیزم سپاسگزارم

    به نظرم من باید در مورد خودم این تغییرات رو انجام بدم

    1 یه کم شادتر بشم

    2 ورزش رو تو برنامه ی روزانه قرار بدم

    3 یه کم بیشتر کتاب بخونم

    اینا تغییرات خودمه

    در مورد مسائل مالی هم یه سری تغییرات آگاهانه ایجاد کردم که امیدوارم ادامه دار باشه

    یعنی ماهانه یه خورده پول پس انداز میکنم که وقتی زیاد شد بتونم سرمایه گزاری کنم

    در مورد مسائل شغلیم هم تازه ارتقاء گرفتم و به زودی به لطف خدا بازهم ارتقاء میگیرم

    در مورد جمله ی تاکیدی بنظرم این جمله ی قشنگیه

    که

    جهان هرلحظه در حال تغییره و به عبارتی خداوند خودِ تغییره

    استاد جان

    امیدوارم بتونم با توجه به زیبایی ها و نکات ارزشمند شما و کامنتهای خوب خانواده ی عباسمنش هر روز بهتر و بهتر و بهتر بشم

    دوستون دارم

    شاد باشید و شکرگزار

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حسن علی یاری گفته:
    مدت عضویت: 2566 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گل

    تمرین این جلسه

    سوال.،

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد،چه واکنشی نشان میدهید؟

    من به شخصه اصلا از تغییر نمی‌ترسم وبا آغوش باز میرم سمتش چون تا الان توی شغلم ومحل زندگی و همه چیز خیلی راحت تغییر کردم و میکنم

    تمرین این جلسه

    بیایید یکسری تغییرات توی زندگیتون خودتون ایجاد کنید مثلا نوع غذا،چیدمان خونه رفتن وآمدن و…

    من از امروز سعی میکنم این تغییر رو درخودم ایجاد کنم و برای خودم ووقتم ارزش قائل بشم و سعی کنم بیشتر روی خودم کار کنم چون تا امروزسعی میکردم که دیگران رو راهنمایی کنم و تغییر در اونها ایجاد کنم

    جملات تاکیدی من…

    تغییرات باعث میشه من پیشرفت کنم

    تغییرات کمک می‌کنه با چیزهایی جدید آشنا بشم

    جهان در حال تغییر کردنه اگه تغییر نکنم نابود میشم

    تغییرات من رو پختته تر میکنه و سیثل میده روح منو

    امیدوارم بهترین تغییرات رو داشته باشید توی زندگیتون تغییرات مالی عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    به نام انرژی معجزه‌گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی و زندگی در آسایش و رفاه برای من، بیشتر از خودم مشتاق و مصر است

    به نام خدای مهربان و بخشنده ای که جهانی سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده

    و من را خالق زندگی خودم آفریده تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش به خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواهم برسم

    به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می افزاید.

    *

    سلام.

    سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست

    سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جهان از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده

    سلام به تمام عوامل و راه‌های هموار و لذت بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می شوند

    سلام به:

    خوشبختی و آرامش

    موفقیت و ثروتمندی

    سلامتی و زیبایی

    امنیت و ایمنی

    عزتمندی و آبرومندی

    لیاقت و شایستگی

    آسایش و رفاه

    مهربانی و محبت

    عاشقی و وفاداری

    فراوانی و ثروت

    نعمت و فرصت

    راهنمایی و هدایت خداوند

    احساس ارزشمندی و اعتماد‌به‌نفس

    زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری

    زندگی مملو از تجربه‌های ناب و لذت‌های وصف‌نشدنی

    سعادتمندی و عاقبت به خیری

    *

    نکات و باورهای این جلسه:

    – تغییر تنها چیزی است که نمی‌توان جلوی آن را گرفت.

    – جهان در همه ابعاد در حال تغییر است.

    – در دل هر تغییر یک نکته مثبت نهفته است.

    – باور محدودکننده داریم که به استقبال تغییر نمی رود و اساسا در برابر تغییرات مقاومت می‌کند.

    – برای تغییر کردن آماده باش. نترس از تغییر و حتی دنبال تغییر برو.

    – کلا ذهن دوست دارد وقتی با چیزی آشنا شد، دیگه توی همون بمونه و چیزی تغییر نکنه.

    – با آغوش باز تغییرات را بپذیر، حتی ببین کدام بخش زندگی‌ات نیاز به تغییر دارد.

    – تغییر خوبه، تغییر یک فرصت جدید است.

    – اگر جز اولین افرادی باشی که تغییری را می پذیرد، قطعا جز افرادی خواهی بود که از این شرایط تغییر یافته سود برده و استفاده می‌کند.

    – اگر ذهن تو در مقابل تغییر مقاومت دارد باید این شکل فکر کردن را عوض کنی. نمیشه جلوی تغییر را بگیری.

    – مقاومت در برابر تغییر نشانه ذهن محدودکننده بود و در این راه فرصت های زیادی را از دست خواهی داد.

    – تغییرات همیشه کمک می کنند تا من پیشرفت کنم.

    – در دل تغییر فرصت های زیادی برای یادگیری و پیشرفت است.

    – جهان همواره در حال تغییر است و من با هماهنگ کردن خودم با این تغییرات جهان، می توانم رشد کنم و موفقیت بیشتری کسب کنم.

    – اگر می خواهی نتایج برایت تغییر کند، طبیعتا باید خودت را تغییر بدی به شکل بهتر. خواه در بیزنس و کسب و کارت باشد و یا در روابطت با دیگران.

    – حتی اگر شرایط خوبت دچار تغییر شد، بدان حتما در آن خیری برای تو نهفته است. پس شجاع باش و برای شرایط بهتر آغوشت را باز کن و آماده باش.

    – خداوند خیر و برکت و فرصت خوبی در هر تغییری که در زندگی من رقم می زند، قرار داده است.

    – می دانم که خداوند فقط خوبی من را می خواهد و از آنجاییکه خداوند منبع خیر و برکت و فرصت است، تغییر ایجاد شده در زندگی ام کار خودش است و حتما برای من خیر و برکتی در آن نهفته است و حتما خداوند من را در این مسیر جدید هدایت می کند.

    – سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کرده و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی.

    – ذهنیت خود را به نحوی تغییر بده که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.

    *

    سوال این قسمت:

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    پاسخ سوال:

    در جواب به این سوال باید بگم که کفه ترازو به سمت استقبال از تغییر سنگینی می کنه برام. از تغییرات کوچیک بگیر تا تغییرات بزرگ. من اهل تجربه کردن چیزهای جدید و شرایطی که تا به حال تجربه اش نکردم هستم.

    من حتی بعضی اوقات خودم باعث تغییرات میشم. هر چی بیشتر فکر می کنم می‌بینم من واقعا تغییر رو دوست دارم. بخوام می‌تونم مثال‌های کوچیک زیادی بزنم براتون.

    مثلا یک غذای معمول رو که همه جای کشور تقریبا به یک روش طبخ می کنن، من توی رسپی‌‌اش تغییری میدم و ی مواد دیگه ای اضافه می کنم که اکثر اوقات خیلی جذاب‌تر و دلچسب‌تر هم می‌شن. یا مولا می‌رن همون مواد همیشگی برای سالاد رو برمی‌دارم ولی در ظاهر اون تغییراتی ایجاد می کنم. منظورم اینه از هر چیزی که دم دستم باشه انتخاب می کنم و حالا یا توی رسپی و یا توی گارنیش غذا اون تغییر رو می‌دم. تنوع و تغییر رو از هر شرایطی وقت غذا درست کردن خلق می کنم.

    حالا چون شیکمو هستم و دست ‌پختم معرکه است اول مثال غذا رو زدم. اما مثلا من چیدمان روی دراور و کمد خودم هم هر از گاهی تغییر می‌دم. مثلا میرم پارچه روشو عوض می کنم، مثلا از چپ به راست اگر ابتدا کرم‌ها و سپس پرفیوم‌ها و… رو چیده باشم، دفعه بعد قطعا برعکس می‌کنمش. اصلا این کار رو در سال به طرق مختلف چندین بار انجام می‌دم.

    یا میفتم به جون لباس های قدیمی یا حتی اونهایی که باهاشون راحتم ولی حس می کنم باید از کمد لباس‌هام برن بیرون. (وای الان نمی دونین چی یادم اومد :) می دونین، این جور موقع‌ها مامانم میگه مریم چرا اونو میندازی دور، چرا اون یکی رو داری جرواجر می کنی برای گردگیری :) و کلی شاکی می‌شه ازم، اما من همون موقع‌ها همیشه با خودم یا به مامانم می‌گفتم « این‌ها چیزهایی هستند که باید برن و جا برای چیزهای نو باز بشه ».

    یعنی معنای حرفم رو خودم می‌دونستم و اون این بود که به تغییر نیاز دارم، حالا می خواد ی چیزی بره و یا ی چیزی بیاد. می خواد موهامو از سمت راست به چپ شونه کنم و یا فرق باز کنم. این کار هم دقیقا انجام می‌دما.

    ( البته اینو بگم که من آدم اسراف کاری نیستم که دم به دقیقه چیزمیزهای قدیمی یا هر چی دلمو بزنه بریزم دور، اتفاقا توی کشوهای لباس هام، لباس هایی از 30 سال پیش هم پیدا میشه که برام ارزش معنوی دارن).

    من حتی توی نوع لباس پوشیدن و حتی رنگ هایی که همیشه می پوشیدم هم تغییراتی دادم. مثلا به تازگی رنگ هایی می خرم که هیچ وقت فکرشو نمی کردم بپوشمشون و اتفاقا بیشترشپن هم خیلی به من اومدن. یا ی مدل لباس رو پوشیدم که همیشه فکر می‌کردم اصلا و ابدا به من نمی‌آد ولی وقتی پوشیدم هم خودم و هم اطرافیانم کفمون جمعیا برید :)

    مورد زیاد دارم برای تغییر کردن که یا خودم دنبالشون رفتم و یا برام پیش اومدن که واقعا ازشون استقبال کردم و به چشم ی فرصت و تجربه تو ازشون لذت هم بردم. اما بعضی اوقات هم در مقابل بعضی تغییرات واقعا واکنش نشون دادم و ته دلم خالی شده که چی کار کنم اگر اینطوری بشه و شده و اولش ترسیدم و بعدش که یکم جا افتادم توی اون شرایط، دیدم به به، این که خیلی خوب بود، فلان چیز رو بدست آوردم. این مورد مربوط به شغلم می‌شد که وقتی برای ی شرکت دیگه‌ای رفتم کار کنم اولش واقعا احساس مقاومت کردم و ترسیدم که احتمالا بهم می‌ریزه همه چی، اما بعدش خدا رو شکر بیشترین درآمد هم از همون‌جا داشتم.

    *

    تمرین

    مرحله اول:

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    مثال دانشگاه قبول شدنم مثال خوبیه. اره، یادمه که وقتی دانشگاه قبول شدم اولش کلی ذوق که اره فلان جای خوب قبول شدم، بیشتر همکلاسی‌هام دوست داشتن اونجا قبول بشن ولی فقط من تونستم، حالا می‌رم تهران، اونجا برادرام هستن هوامو دارن، میرم اونجا تجربه‌های جدیدی بدست میارم، مثلا با مترو بین دانشگاه و خونه برادرم رفت و آمد می‌کنم، دیگه قراره ی کوچولو خودم مسئولیت خودم رو دست بگیرم، برم چیزهایی که می خوام رو خودم خرید کنم، با دوست‌ها و آدم‌های جدید آشنا می‌شم، جاهای جدیدی می‌بینم و… اصلا کلی چیز دیگه.

    بنظر شما هم اولش رو خیلی خوب شروع کردم نه؟ :)

    من تغییر رو دوست داشتم و با اشتیاق انتظارشم می‌کشیدم. یعنی بی‌صبرانه منتظر بودم زودتر ورق بزنم این فصل تازه از زندگی‌مو.

    بله بالاخره با برادرم رفتیم ثبت‌نام دانشگاه، اون روز روزی بود که ترس تمام وجودم رو فراگرفت. دوری از مادرم، سایر اعضای خانواده و خونه‌ی پدریم و در یک کلا، خارج شدن از safe zone یا منطقه امن زندگیم، اصلی ترین عامل به هم ریختگی من در اون روز بود که هنوز بعد از گذشت این همه سال، خوب یادمه چطور دلم خالی شده بود.

    خلاصه چشتون روز بد نبینه، توی خیابون زدم زیر گریه و به برادرم گفتم نمی‌خوام اینجا بمونم و جالبه هنوز ریکشن برادرم به خوبی یادمه که با لبخند بهم گفت، نترس ابجی من هستم پیشت، الان خسته‌ای، دلتنگی، بریم غذا بخور، استراحت کن، فردا حس بهتری خواهی داشت. اولش اینطوره، برای همه اونهایی که اونجا بودن اینطوره، فقط تو نیستی که دلت گرفته، اصلا ی ماه اینجا بمون درستو بخون، اگر اون وقت نتونستی، می‌ریم دنبال کارهای انتقالی. هیچ نگران نباش. ( باید بگم من خانواده خیلی خوبی دارم، خصوصا برادری دارم که حتی با وجود اینکه زن و بچه داره، خیلی هوامو داره، هم مادی هم معنوی، اصلا به جرات می‌تونم بگم، پدری هم کرده برام. این خانواده، یکی از بزرگ‌ترین آشتی‌های زندگی منه که همیشه بابتش از خدای بزرگ ممنونم. )

    خب کجا بودیم؟ :) بمون بقیه‌اش هم بگم برات :)

    بالاخره برادرم دید ابجی ته‌تقاری خونه، ی‌جورایی داره متلاشی می‌شه و رسما دلش می‌خواد برگرده به فصل قبلی زندگیش :)، گفت بیشتر حواسم بهش باشه. بله، اوایل با اینکه به شدت سرش شلوغ بود و همش کنارم بود. آخر هفته‌ها نمی‌زاشت خوابگاه بمونم و می‌ا‌ومد دنبالم تا بریم بگردیم و واقعا خیلی خوش می‌گذروندیم با هم. اما یادمه همون روزهای اول ثبت‌نام با اینکه می دونست دلهره زیاد دارم، ی کاری رو که می‌تونست برام انجام بده مخصوصا انجام نداد و من رو مجاب کرد که برم انجام بدم، حتی یادمه به من گفت می خوام ترست بریزه ابجی و ببینی هیچ کاری نداره، وگرنه من همینجا هستم و کمک بخوای می تونی فقط صدام کنی من کمکت می‌کنم. واقعا کار خوبی کرد باهام، اولین قدم رو برداشتم و از استرس‌هام کم شد. کم‌کم خنده جای بغض و دلتنگی رو گرفت. حتی بعدها خودم کارهای انتقالی رو کنسل کردم و گفتم می خوام همین‌جا درس بخونم. خب، بگذریم از این داستان شیرین و بریم به انتهاش.

    من توی اون دوره تحصیلی، کلی تجربه جدید و عالی کسب کردم. خیلی زیاد واقعا. از کنفرانس دادن جلوی آدم های زیاد گرفته تا دیدن جاهای جدید. حتی بعد از اون ی دوره کارورزی عالی و کم‌نظیر توی ی مکان فوق‌العاده‌ و سطح بالا داشتم که اصلا نگو و نپرس. من عاشق اون محیط و آدم‌هایی بودن که اونجا بودن و چیزهایی که می‌دیدم و تجربه می‌کردم و بهم آموزش داده می‌شد رو خیلی دوست داشم. ( بازم باید خدا رو شکر کنم چرا که ورود به اون محیط استثنایی رو هم مدیون اون یکی برادر خوبم هستم که اومد و دنبال کارهای اداریش رو گرفت تا یکی از بهترین دوره‌های کارآموزی برام شکل بگیره، خدایا شکرت برای همه چیز.)

    اوه اوه یادم نره که تازه کلی دوست خوب هم توی خوابگاه و دانشگاه پیدا کردم که هنوزم باهاشون در ارتباطم. ( حتی یکی از همون دوست های خوابگاهی که هم اتاقی خوب من هم بود، سایت استاد عباسمنش رو زمانی که خودش برگشته بود شهرش و من هم پیش مادرم بودم و اصلا سال‌های بود فقط تماس تلفنی با هم داشتیم به من معرفی کرد. وای خدای من الان که دارم فکر می کنم من خیلی خوش‌شانسم، خدایا چجوری ازت تشکر کنم، شکرت شکر. ( از همین جا هم سلام می کنم به دوست عزیزم شاید کامنت منو بخونه :) اگه خوندی یادت نره لایک کنی :))))

    حالا بیایم ی مثال کوچولوتر و تازه‌تر هم بزنیم که مهر تاییدی بشه برای خودم که من عاشق تغییرم و ازش نمی‌ترسم و حتی با آغوش باز ازش لذت می‌برم :)

    1 ماه نیست که برای تغییر و تنوع و تجربه ی چیز خوب و جدید، رفتم پیرسینگ گوش انجام دادم تا جواهرات سلطنتی خودمو بندازم :)))))))

    خلاصه اینکه قبلش از اینور اونور شنیده بود که خیلی درد داره، خطر عفونت مخصوصا توی قسمت غضروفی گوش بالاست، باید کلی مراقبت کرد و فلان و بهمان.

    با وجود اینکه اینها رو شنیده بودم و حتی ی کوچولو موچولو ترس هم داشتم و چندباری این کار رو موکول به آینده می کردم، خدا رو شاهد می‌گیرم با خودم گفتم مریم یکم دیگه میشه سال نو و یکم دیگه میشه یک سال که تو بطور جدی برگشتی به سایت استاد عباسمنش.

    خیلی چیزها تغییر کرده و بهتره شده، مثل رابطم با خدا، رابطم با خودم، درآمدم و پس اندازم، شرایط روحیم، موقعیت های خوبی که باهاشون مواجه شدم، اما چون هنوز نتونستم به وزن ایده‌آلم برسم و اصلا پروسه‌اش ی شبه نیست و به لایف استایل زندگیم بر‌میگرده که البته خیلی خوب بود ولی الان عالی شده… گفتم ی تغییری در ظاهرت هم بده.

    خدا گواهه به خودم گفتم تقریبا 60 روز مونده تا بشه ی سال، نمی خوای توی این 365 روز ی تغییرات خوبی هم توی ظاهرت داده باشی. دیدم جز کاهش وزن چیز دیگه‌ای مدنظرم نیست، جز اینکه مثلا بیام گوش‌هام هم پیرسینگ کنم.

    خلاصه، بعد از کمی استرس، دلو زدم به دریا رفتم پیش دکتر ( این آقای دکتر هم خیلی آدم خوبیه و از بچگی می‌ریم پیشش و همیشه لبخند داره و خوش‌برخورده، از همین جا براش آرزوی سلامتی می کنم ). باید بگم واقعا 2 هفته گوشم درد می‌کرد و اصلا نمی تونستم به پهلوی راست بخوابم چون حتی فشار بالش به گوشم، تحمل زیادی می خواست و درد بدی داشت واقعا.

    ( دلم نمیاد اینو نگم ولی بازم خواست خدا بود چونکه اون روز دکتر مهربون ما فقط تونست بخش غضروفی گوش راستم رو سوراخ کنه و وقتی اومد مال گوش چپ رو انجام بده، متوجه شد گوشواره میخی هاش تموم شده، حتی قرار سد از داروخانه بخرم و بیام که اون یکی گوش هم سوراخ کنه ولی تایمش دیر شد و تصمیم گرفتیم بمونه ی روز دیگه. حالا چرا اینها رو گفتم؟! چونکه بازم خدا هوامو داشت، چون اگر هر دو گوش 6 تا سوراخ جدید می‌داشتن، من نمی‌تونستم بخوابم. اینطوری خیلی راحت طرف چپ برمی‌گشتم و می‌رفتم خواب هفت پادشاه می‌دیدم :)

    می‌دونم داره شورش درمی‌آد ولی اینم بگم که من برای هر گوشم 4 تا پیرسینگ دارم و به جای چهار جفت گوشواره، فعلا دو تا دارم. اما اونقدر باور به فراوانی در من قوی شده، اونقدر ایمان دارم که قراره ثروت زیادی وارد زندگیم بشه، اونقدر راحت باور دارم که پول پول میاره و من خیلی راحت پول می‌سازم و هر چیزی بخوام خیلی راحت می‌خرم که، می دونم به زودی اون دو تا سوراخ گوش هم، گوشواره دار می‌شن.

    مرحله دوم:

    برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.

    پاسخ:

    شک دارم یکم به نوع پاسخی که دارم میدم. اگر درست متوجه شده باشم مثلا می خوام از فردا به جای سه نوبت در روز غذا خوردن، دو بار بخورم، که اتفاقا برای رست دادن به معده‌ام هم خوبه ( نمی دونم چرا همیشه مثال هام با غذا خوردنه :))))))

    من ساعتمو همیشه از بچگی دست راست می‌بندم، اصلا دست چپ می‌بندم احساس می کنم بالانس بدنم بهم می‌ریزه، بهتره اینو امتحان کنم.

    دوست ندارم موهامو رنگ کنم چون رنگشو دوست دارم و دلم می خواد رنگ نچرال خودش بمونه وگرنه اینم ی تغییر می‌تونست باشه. به جای رنگ مو هم می تونم مثلا رنگ کمدم رو عوض کنم.

    از این به بعد، به جای اینکه آروم و تو دلم کتاب بخونم، جالب میشه اگه برم اتاق زیرشیروونی و اونجا با صدای قدری بلندتر کتاب بخونم. فک کنم بهترم هم متوجه بشم.

    فردا پس از مدت‌ها، باید فقط برای خودم نهار درست کنم، بنظرم بیام اصلا ی چیز جدید درست کنم با همون چیزهایی که هست خونه. ( ای بابا بازم مثال هام به شکم مربوط میشه که :)))))))

    قبل از خواب به جای اینکه با موبایلم برم فیلم ببینم که تفریح خوبی هم هست برام، ی شب در میون برم پادکست گوش بدم یا فایل های استاد، اصلا بیفتم به جون بخش عقل کل و اون قسمت پاسخ های گروه تحقیقاتی عباسمنش و اونها رو بخونم و نکته برداری کنم. اره، این یکی بهتره تازه سودش هم بیشتره. یا شب‌ها برم تمرین سناریونویسی و گهگاهی سناریو خوشبختی خودمو بنویسم و کلی ذوق کنم و لذت ببرم.

    من عادت دارم وقتی شیر تو خونه باشه، چای رو با شیر بخورم بدون قند ( به یاد پدربزرگ عزیزم که خدا رحمتش کنه آدم خیلی خیلی خوبی بود ) و وقتی شیر نباشه با شکر. می خوام از این به بعد به جای اینکه با چای شکر بخورم، چای رو تلخ بخورم یا با توت، یا اصلا چای دیگه نخورم.

    ( فک کنم بهتره برای حفظ ابرو هم که شده دیگه به این سوال پاسخ ندم، چون ی خط در میون حرف شکم میشه :)))

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    1- تغییرات، تماما به نفع من هستن.

    2- تغییرات، من رو به رشد و کمال می رسونن.

    3- تغییرات، از جانب خدا برای رسیدن من به زندگی بهتر و شرایط دلخواهم طراحی شدن.

    4- با هر تغییری، کلی خیر و برکت همراه هست.

    5- من برای هر تغییر مثبتی در زندگی‌ام آماده هستم و به نتایج فوق‌العاده‌اش ایمان دارم.

    6- چه قبل از رخداد تغییرات و چه بعد از آنها، خدا پیوسته همراه و یاری‌رسان من هست.

    7- من با قبول تغییرات و استفاده از فرصت‌هایی که بواسطه تغییرات نصیبم میشه، به موفقیت، پیشرفت و کامیابی می‌رسم.

    مرحله چهارم:

    به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    ی تغییری هست که نمی‌خوام بگمش. اما ی سال هست بطور جدی، ی بار این ور پل هستم ی بار اون ور پل. یعنی هم می خوام انجام بدمش و هم مردد هستم. فاکتورهای زیادی هم توش دخیل هستن.

    دلم نمی خواد ی جواب روشن به این سوال نداده باشم. خب، دو تا تغییر بزرگ هستن که می خوام انجام بدمشون، اولی: بهتر شدن ظاهرم با کاهش وزن و دومی: مهاجرت به خارج از کشور.

    مورد 2: توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    برای رسیدن به وزن ایده‌آلم، تقریبا هر روز بین 60 تا 120 دقیقه نان‌استاپ راه می‌رم. بطور میانگین هفته ای دو بار میرم توی آب گرم و اونجا نرمش می کنم. ی مدت با فستینگ پیش می‌رم، عادت صبحانه های پرکربوهیدرات رو حذف کردم، قند و شکر رو کامل حذف کردم، آب زیاد می‌خورم و تعداد لیوان آبی که می خورم رو می‌شمرم.

    برای دومین مورد هم که اول رفتم مدارک دانشگاهیم رو گرفتم، بعدش به فکر پول جمع کردن هستم و خدا رو شکر تا الان خوب بوده و ایشالله بیشتر و بیشتر هم میشه و البته اصلی‌ترین و اولین قدم داشتن مدرک ایلتس هست که اونم دارم هر روز پادکست‌های زبان رو گوش می‌دم برای بهبود مکالمه انگلیسی، کتاب هم می‌خونم، جدیدا هم با یکی از دوستان یک جور ورک‌شاپ ترتیب دادیم و از همین هفته می‌خوایم با برقراری تماس ویدیویی، در مورد تاپیک های بخصوص به زبان انگلیسی با هم مکالمه کنیم، از طرف دیگه، برای دو ماه دیگه هم برنامه دارم توی آزمون آزمایشی شرکت کنم.

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    الان دیگه از کلمه تغییر بیشتر خوشم اومده. یعنی فک می کنم اسم دیگه نعمت شده تغییر. یعنی منتظرم تغییرات خوب برام رخ بدن. ی جورایی مثل قضیه تضادها شده برام که اول‌ها از کلمه تضاد می‌ترسیدم و اونها رو ی جور مانع و سنگ جلوی پام می‌دیدم ولی از وقتی استاد این موضوع تضادها رو توضیح دادن، قضیه کم کم با چند بار گوش دادن و نکته نوشتن برام روشن شد، یعنی پیش اومده کاری رو شروع کردم و دقیقا همون ابتدا به تضاد برخورد کردم و به جای دلسرد شدن، اتفاقا با نگاهی 360 درجه نسبت به ورژن قبلی خودم، با لبخند و آرامش از اون تضادها گذشتم.

    الان با اینکه در مورد تغییر و تغییر کردن نگاهم 360 درجه‌ای نبوده و حتی اگر ترس هم داشتم در مورد ی تغییر باز هم دلم می خواسته تغییر رخ بده، ( یعنی در واقع قدرت عشق به ترس‌ها و تردیدها چربید بوده ) اوضاع طوری شده، که کفه ترازو به سمت قبول تغییرات با آغوش باز، به شدت سنگینی می کنه. این در حالی هست که قبل از گوش دادن به این فایل، فقط می تونستم بگم وزن پذیرش تغییرات نسبت به مقاومت علیه تغییرات فقط بیشتره، اما الان درصد بالایی رو به خودش اختصاص داده.

    اینکه به صراحت بتونم پاسخی بدم و بگم ‌چه برنامه ای دارم برای ایجاد ذهنیت استقبال‌کننده از تغییرات، واقعا می‌تونه راه‌گشا باشه. پس بنابراین اگر قرار باشه روند کنونی زندگی من تو جنبه های مختلف مثل وضعیت حال حاضر شغلیم یا حالا هر چیز دیگه ای با تغییر همراه باشه، بنظرم می تونم با مقاومت کمتر و بدون هیجان‌زدگی‌های‌ بی‌مورد برای مقابله با اون تغییر، اتفاقا با انعطاف بیشتری اون تغییر رو بپذیرم و اون رو به چشم ی فرصت خوب ببینم که فقط و فقط برای پیشرفت من شکل گرفته و حتما همراه با این تغییر، خیر و برکتی برای من فرستاده شده.

    *

    من باور دارم که در جهانی غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که

    در آن بی‌شمار نعمت و فرصت و ثروت و آدم‌های خوب وجود دارد و

    من قرار است سفری بسیار لذت بخش در این جهان داشته باشم ‌و

    در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

    بنابراین:

    خدای بزرگ برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

    خدای مهربان، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی ها و هر خیری رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت ممنونم.

    خدای بخشنده من، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.

    خدای قدرتمند من، بخاطر تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.

    خدایا

    بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا می کنی،

    بخاطر آدم‌های خوبی که وارد زندگیم می کنی،

    بخاطر همسر فوق العاده ای که نصیبم می کنی،

    بخاطر موفقیت های آینده ام،

    بخاطر فرصت های خوبی که جلوی پاهام می گذاری،

    به خاطر ثروت عظیمی که نصیبم می کنی،

    به خاطر عزت و ارزش و احترام و آبرویی که بهم می بخشی،

    بخاطر تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی که به من عطا می کنی،

    به خاطر رفاه و آسایشی که به من می بخشی،

    بخاطر برکتی که به زندگیم دادی و میدی،

    بخاطر احساس آرامش و خوشبختی که برام فراهم می کنی،

    بخاطر داشتن زندگی دلخواه و ایده آلم،

    برای رسیدن به خواسته ها و رویاهای کوچک و بزرگم،

    پیوسته و پیشاپیش، میلیون ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام به دوستان توحیدی

    خدایا کمکم کن که به جای تغییر گریزی تغییر پذیر باشم.

    تغییرات زیادی در زندگیم بوده که برای من ناخوشایند بودند.

    اما وقتی مجبور شدم و اون تغییر اتفاق افتاد نتیجه بهتری از زندگی گرفتم .

    با این وجود هنوز هم در مقابل تغییر مقاومت دارم.

    مثلا در مورد جابجا شدن از خانه ای استیجاری به محله و خانه جدید.

    اول مقاومت و ترس داشتم ولی وقتی انجام میشد میدیدم که اینطوری خیلی بهتر است.

    یا در مورد کارم که چند سال پیش من برای کسی دیگه به صورت دستمزدی کار میکردم

    وشرایط به نحوی شده بود که باید مستقل میشدم و این نیاز به تهیه ابزار داشت و من هم پول کافی برای این کار رو نداشتم

    یک فکر ماند و اون هم فروش ماشینم بود

    که بالاخره من این کار رو انجام دادم .

    و ابزار تهیه کردم و از اون به بعد دیگه حتی

    اگه پیشنهاد کار به اون شکل هم میشد من قبول نمیکردم.

    مورد بعدی .

    شرایط مالی بهتر هست که تازگی ها متوجه شدم که در مقابلش ایستادم در صورتی که ظاهرا این یکی از اهداف اصلی من تو این مسیر هست و چه قدر برام اهمیت دارد.

    اما ناخودآگاه دارم توی ذهنم پسش میزنم.

    در صورتی که ثروتمند شدن حق الهی من است

    و اگه بخوام خدارو بهتر درک کنم اول باید به ثروت برسم.

    و حالا در حال حاظر تغییری که باید انجام بدم و دارم هی به تعویق می اندازمش.

    کشیدن سیگار هست.

    میدانم که بعد از انجام این کار خیلی شرایط بهتر میشه ولی هنوز هم قاتعانه تصمیم نگرفتم

    اما دارم روی مسئله کار میکنم .

    ان شاءالله به زودی میام و از این تغییر و شرایط عالی جدید هم مینویسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام رب العالمین

    سلام بر استاد عزیزم

    ممنون بابت این فایل ها که وقتی شروع به نوشتن میکنیم پاشنه آشیل هامون بیرون میاد.

    به ظاهر شاید وقتی کامنت ها را میخونم و فایل را گوش میکنم میگم خوب فهمیدم ولی وقتی شروع به نوشتن میکنم میرم به عمق وجودی خودم و اونجاست که پاشنه آشیل ها پدیدار میشه.

    منم مثل شما استاد عزیز وقتی کتاب چه کسی پنیر مرا برداشته است را خواندم فهمیدم تغییرات میتونن چقدر توی زندگی ما تاثیر بگذارند. و جالبه هر بار این کتاب را دوباره میخوندم یه تغییر جدی در زندگیم میدادم.

    در اون سال ها من عاشق تغییرات بودم و هر جایی که به پیشرفت من کمک میکرد تغییر میکردم .

    سر کار هر قسمتی میگفتند برو یاد بگیر میرفتم و در اون قسمت هم توانا میشدم اما یک چیز منو آزار میداد و تا همین الان هم با منه تغییراتی که مربوط به پول میشه منو اذیت میکنه.

    پاشنه آشیل من پول و درآمد است و هر گونه تضاد یا تغییری که مربوط به این باشه من واکنش نشون میدم.

    مثلا در کارم اون زمان وقتی کار جدیدی یاد میگرفتم و مسئولیت هام بیشتر میشد اما حقوقم تغییر نمیکرد عصبانی میشدم و کمی تحمل میکردم اما همیشه منجر به جدایی از اون محیط میشد. چون حالم بد میشد.

    الان میفهمم که پاشنه آشیل من همه جا خودش را نشون میدهد تا حل نشه همه جا به صورت تضاد و الگوی تکرار شونده برام ظاهر میشه.

    من تغییرات را دوست دارم و با جان و دل این تغییرات را میپذیرم بخصوص در مورد آن چیزی که علاقه منه . من عاشق هنر هستم و همه جوره در موردش تلاش کردم تغییر کردم یاد گرفتم اما پس از مدتی وقتی اون پاشنه آشیله پدیدار میشه دلسرد میشم .

    پس من نتیجه گرفتم که باورهای من در مورد اون تضاد و اون پاشنه آشیل باید درست بشه.

    و تمام فایل های شما در من این را پدیدار کرده. و دقیقا روی همون موضوع دارم کار میکنم.

    فکر میکنم که باورم درست بشه و این چرخ های زنگ زده روغن کاری بشه چه حرکتی خواهم داشت. الان هم حرکت داشته ام . به اندازه ای که این سیمان های سفت را نرم کرده ام حرکت کرده ام.

    به همون اندازه که باورام درست شده نتیجه هم درست شده.

    ممنونم که این فایل ها اینقدر خوبند اینقدر تا عمق وجود میرن البته اگه خودمون بخواهیم تا در خودمون جستجو کنیم . به نظرم با نوشتن میتونیم آشغال های زیر مبل را پیدا کنیم . و برداشتن آشغال ها برمیگرده به خودمون.

    خدا را شکر میکنم که آشغال ها را پیدا کردم و دارم دونه دونه پاک میکنم . وقت میبره و بعضی آشغال ها سخت چسبیدند اما همونطور که برای استاد شده همونطور که برای بچه های سایت شده برای منم میشه.

    خدایا شکرت

    خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3127 روز

    درود بر استادم و دوستان هم فرکانس

    امروز می خواهم بی رحمانه به این سوال جواب بدم.

    الان وقتی مساله ای برام پیش می یاد با این همه کار کردن روی خودم و نشان دادن فکتها از گذشته ام باز وقتی خسته می شم و یا نتیجه نمی یاد می خواهم برگردم مثل قبل بگم چکار کنم بلد نیستم ولی سریع موچ خودم رو می گیرم و به خودم میگم من توی مسیر درست هستی ولی باید ادامه بدی تا تکامل رو طی کنی و یاد بگیری پس عجله نکن یاد میگیری درست تر را و یادم می یاد که چقدر عجله کردن من رو از مسیر م دور کرد .

    پس میدونم من هر روز باید تغییر کنم و رشدم رو ببینم.و آگاهم که مقاومت م در مقابل این تغییرات این هست که باید باور جدید بسازم و هیچ راهی غیر از این نیست که فکر و عملم روتغییر دهم.

    من دیگران نتونستن جلوی تغییراتم را بگیرم و من خیلی تونستم در مقابل مقاوت دیگران ایستادگی کنم و مسیرم را برم ولی در مقابل مقا‌متهای خودم بیشتر سختم بوده و لی خیلی هاش رو هم تونستم تغییر بدم مثل جابه جای خانه و محل کارم و کن دوباره قوی نر و آگاهانه تر از قبل آرام آرام شروع میکنم تا خودم رو بهتر و بیشتر بشناسم و روی خودم تسلط داشته باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    منیژه حکیمیان گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد عزیز وبانو شایسته مهربان وتمام دوستانم

    سوال وقتی یک تغییری در زندگیتون اتفاق می افتد چه واکنشی به آن تغییر نشان می‌دهید؟

    فکر میکنم در برابر تغییرات واکنش خوبی دارم واونا را فرصتی برای بزرگ شدن وکسب تجربه های جدید می دانم در برابر تغییرات مقاومت نداشته ام وبا ایجاد تغییر سعی کردم باهاش کنار بیایم خوبی هایش را در نظر بگیرم ودر برابرش واکنش مثبتی داشته باشم

    چندسال پیش وقتی محل کارم عوض شد واز آزمایشگاه خصوصی به بخش دولتی آمدم ومحل کارم با خانه ام فاصله ی زیادی داشت شهرستان دیگری بود اون را یه فرصت خوب دانستم این که در محل دولتی تجربه جدید کسب کنم درازمایشگاه خصوصی کلا سه نفر بودیم که باهم کار میکردیم ولی وقتی آمدم درمانگاه همکاران زیادی داشتم که در حوزه های مختلف کار میکردن با کارهای متفاوت واخلاق های مختلف ومن سعی کروم خودم را با محیط جدید وکار جدید وفق بدهم خوب کار کنم وتجربیات جدید کسب کنم

    تمرین اول به این فکر کنید چه تغییری درگذشته برای شما رخ داده که نتایج خوبی داشته؟

    بزرگترین و خوشایند ترین تغییر برای من آشنایی با سایت شما و آغاز تغییرات برایم بود فهمیدم که در 45 سال زندگی کلی باور غلط داشتم سبک زندگیم را باید عوض کنم وبه قول معروف از صفر شروع کنم وچقدر هم سخت بود واقعا کنترل ورودی‌ها جهاد اکبر می‌خواهد

    خوشحالم که پا در این راه گذاشتم و هر لحظه با هدایت الهی مسیر را پیدا میکنم در مسیر تکامل هستم وتمام تلاشم را میکنم تا به هدفم برسم

    تمرین دوم یک سری آگاهانه تغییرات را خودتان برای خود ایجاد کنید؟ برای من مهم ترین کار کنترل ذهن هست اینکه بتوانم آگاهانه ورودی های خوب به ذهنم بدهم تمرکزم بر نکات مثبت باشه زیبایی ها را ببینم وتحسین کنم وجلوی افکار منفی را بگیرم وقدم به قدم در این مسیر پیش بروم

    یه عبارت تاکیدی بنویسید که کمک کند ذهنیت در مورد تغییرات عوض بشه

    تغییرات باعث رشدو بالندگی من می‌شوند ومرا قوی‌تر می‌کنند به قول استاد آنچه مرا نکشد مرا قوی‌تر می‌کند

    دنیا همواره در حال تغییر است پس من هم همواره تغییر میکنم

    من عاشق تغییرات وپیشرفت هستم وهمواره مسیر تکامل را طی میکنم

    چه تغییری را باید ایجاد کنید که آن را به تعویق انداخته اید؟ استاد من همیشه دلم میخواد از لحاظ مالی پیشرفت کنم و علاوه بر کار کارمندی کاری داشته باشم تا در خانه انجام دهم ولی هر بار مقاومت داشتم وبه تعویق انداختم باید علاقه ام را پیدا کنم روی خودم کار کنم مهارت کسب کنم وپا در مسیر بگذارم

    کار دیگه که مدتهاست میخوام انجام بدهم زندگی به سبک قانون سلامتی هست الان که 46 ساله شدم وکم کم درد بدن را احساس میکنم دلم میخواد دوره قانون سلامتی را داشته باشم وسبک زندگی تغذیه ام را تغییر بدهم یه برنامه هایی برای خودم ریختم که به زودی انجام میدم ایشالا به زودی خداوند کمکم میکنه تا بتوانم دوره قانون سلامتی را تهیه کنم وباهاش پیش بروم

    من باید اراده ام را محکم کنم چیزهایی را از سفره غذایی ام حذف کنم وشروع به تغییر کنم

    ممنونم استاد از تمام اطلاعات خوبی که در اختیار ما قرار می‌دهید

    عاشقتونم در پناه حق باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 567 روز

    باسلام خدمت دوستان و استاد عزیزم

    در جواب ب سوال اول باید بگم ک در همچین شرایطی اولش شاید یکم ذهنم بهم بریزه و یکم اذیت بشم ولی سعی میکنم باهاش کنار بیام باهاش خودمو اذیت نکنم بجاش باهاش سازگار بشم.

    جواب سوال دوم اگه بخوام بگم کلی مورد هست ولی از مهم تریناش این بود ک من وارد یه رابطه ای شدم و نزدیک یکسال بودیم و بسیار بسیار مقاوت داشتم نسبت به ترک رابطه و اگه اسم کات و جدایی میومد کلی اذیت میشدم ولی بعد مدتی ک این اتفاق افتاد انگار چشمو گوشم باز شد از اون محدودیت و زندان و حریمی ک درست کرده بودم اومده بودم بیرون تازه متوجه شدم نبودن توی اون رابطه هیچ اتفاقی برام رخ نمیده و اذیت نمیشم بلکه خیای خیلی بهترم هست و اصلا اون طرف با معیارهایی ک من داشتم کلی تفاوت داشت .

    مورد بعدی پدرم از دوسال سه سال پیش فکر این بود ک یا خونه ای ک توی خیابون اصلی باشه ک یه مغازه سرقفلی ام داشته باشه بگیریم یا خونه ای ک هستیم رو دوطبقه کنه و بسازیمش منم همش غر و ترس و … از اینکه قراره بنایی کنیم نکنه بنایی کنیم نکنه خونه گیرمون نیا و یه جهنم برای خودم تو ذهنم ساخته بودم و همش داشتم اذیت میشدم و میگفتم الان سال کنکورمه جا میمونم و کلی چیزای دیگ

    ولی وقتی واردش شدیم دیدم ک اصلا اونطوری ک فکر میکردم نبود بعضاً اگه این ساخت و سازه نبود یسری اتفاقاتی ک برام رخ داد اگه این ساخت و ساز نبود ک درگیرش بشیم و سرگرم بشیم کلی اذیت میشدم

    و بعد تموم شدنش یه مکان خوبی شد برام ک راحت به کارای خودم بپردازم و جدا از خانواده و به خونه مستقل داشته باشم و اصلا یادم نبود من قبلا همش آرزوی اینو داشتم ک خونمون دوطبقه باشه یادم نبود ک از قدیم خودم این خواسته رو ب جهان هستی فرکانسشو داده بود و خدارو شکر میکنم واقعا هر اتفاقی و تغیری ک برام رخ میده جز خیر برام چیزی نیست و نبوده و همیشه باید با اغوش باز به سمت تغیر رفت ولی خب به هر جهت هیچ انسانی کامل نیست و خیلی خیلی کار داره ک توی مواجه با تغیر کاملا با آغوش باز به سمتش حرکت کنم.

    و باید روی عملگرا بودنم حالا توی هر زمینه‌ای چه برای درس خوندنم ک اگاهی هایی ک دریافت میکنم و… کار بکنم و این تغییر و درونم ایجاد کنم و همچنین اهمال کار بودنم و اون خورده تنبلی برای عمل کردن و مدت زیادیه میخوام تغیر بدم ولی یجورایی نمیشه ولی دارم اقداماتی میکنم براش ک مطمئنم زندگیمو از این رو ب اون رو میکنه

    از خدای بزرگ و مهربانم و استاد عباسمنش به خاطر این اگاهی ها بسیار تشکر میکنم.

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    #سوال:

    اگر تغییری تو زندگیتون رخ بده چقد مقاومت داری یا چه واکنشی داری، آیا اونو فرصتی برای پیشرفت میبینی یا مقاومت میکنی ؟

    بنام خداوند بخشنده و مهربان، بنام خالقی که هر ثانیه در حال هدایت کردن من بسمت ثروت نعمت سلامتی و زیبایی ست. و سلام به استاد عزیزم و خداقوت.

    خب در جواب باید اول بررسی کنم چه تغییراتی تو زندگی داشتم و چه واکنشهایی داشتم :

    1)من یه روند ثابت تو زندگی دارم و وقتی تنهام از خونه کمتر بیرون میرم و سرگرم کارا خودمم خب یهو بهم پیشنهاد شد برو سالن ورزش من خیلی مقاومت داشتم اخه هر روز فرصت کمی دارم و بکارام نمی‌رسیدم، دیگه مجبور شدم و رفتم (پس واکنشم ثبت نام با بی میلی بود و حتی نمیخاستم هزینه ماهیانه ام بدم) ولی وقتی رفتم دیدم واوو چقد خوبه چقدر انرژی خوبی دارم چقدر قدرتم بیشتر شده چقدر آدمای خوبی اونجا کنارم ان، چقدر حس خوبی به این ورزش دارم و عاشقش شدم و هربار که میرسم خونه میگم آخیش خدایا شکرت حتی گاهی پیاده میرم میام همش حسش خوبه وقتی بعدش دوش میگیرم انگار تمام سموم بدنم دفع شده اصلا حس و حال عالی بهم میده. خب همش میگم خوب شد رفتم.

    2)من همیشه آرایش داشتم محال بود بدون آرایش بیرون برم، اومدم شهری که هوای شرجی داره و وقتی آرایش میکردم بد میشد، خیلی حس بدی بود کرم رو صورتم آب میشد،(برخلاف میلم باعث شد آرایش نکنم) و بعدش دیدم نه بابا من بدون آرایشم جذابم پوستم عالیه و خیلی راحت میتونم بیرون برم و حتی قبلا باشگاهم میرفتم آرایش داشتم و پوستم نفس نمیکشید، الان خیلی راحتم باشگاه میرم بدون آرایش خیلی ام عالیه.

    3)خونه رو برای فروش گذاشتیم، یه مشتری اومد و همسرم اصرار کرد بفروشیم من (خیلی نگران شدم و ناراحت که دیگه خونه پیدا نمیشه و با قیمت کم دادیم و پشیمون بودم) ولی درها باز شد و خونه خیلی خیلی بهتر نصیبمون شد.

    4)تو رابطه ام تجربشو داشتم همه چی تغییر کرد و( بعد خیلی ناراحت بودم، انگار همه چی داغون شده و ناامید شدم) اما بعدا فهمیدم همون چقدر بهم کمک کرد و بارها شکر گذار بودم و هستم.

    5)یه دزدی بزرگ ازم شد (با ترس از خواب بیدار میشدم انگار همه چی نابود شده بود برام همش افسوس میخوردم) اما این نقطه عطف زندگی من شد و زندگیم به دو دسته تقسیم شد قبل اون داستان و بعدش که انگار از جهنمی که برا خودم ساخته بودم رها شدم و به بهشت هدایت شدم.

    6)میخاستم برای زندگی مهاجرت کنم به شهر دیگه، با اینکه خیلی دوست داشتم اما میترسیدم اما میدونستم دیگه اونجا موندن رو دوس ندارم و این تغییر رو میخاستم و انجامش دادم حالا خیلی خیلی راضی ام و خداروشکر میکنم.

    و خیلی اتفاقای دیگه که همش با تغییر مخالف بودم اما بعدش دنیا رنگی تر شد برام و بارها شکر گذار تر بودم.

    اما باز هم از اکثر تغییرات میترسم اما من یاد گرفتم که:

    همیشه همه چیز در جهان در حال تغییره.

    ذهن همیشه از تغییرات میترسه.

    اگر تغییر نکنم از بین میرم.

    برای تغییرات آماده باشم.

    لازمه گاهی خودم تغییراتو ایجاد کنم و فرصتی برای رشد، و بهتر شدن زندگیم باشه.

    در مقابل تغییرات مقاومت نکنم، کوچک یا بزرگ، ممکنه شرایط خیلی خوبی توش باشه.

    کارایی که مدام تکراری انجام میدم تغییری توش ایجاد کنم حتی ب اندازه تغییر یه مسیر پیاده روی.

    تغییر خوبه، تغییر، یه فرصت جدیده و به نفع خودم ازش استفاده میکنم.

    اگر تغییر نکنم، خیلی از فرصتهای خوب رو از دست میدم.

    خیلی مثالها تو زندگی خودم دارم که بعدش دیدم چقدر این تغییره که اینقد روش مقاومت داشتم، برام خوب بود.

    در دل تغییر فرصتهایی برای پیشرفت هست.

    اگر تغییری هم ایجاد شه برخلاف خواسته هام باشه، میدونم که خداوند اینو انجام داده و حتما خیر و برکتی تو این تغییر هست.

    خداوند فقط منبع خیر و برکته و هر تغییری در جهت هدایت منه.

    چه تغییراتی باید در زندگیم ایجاد کنم؟!

    1)برای یادگیری تنبلی میکنم و زمانمو جای دیگه میگذرونم.

    برای آشپزی زمان محدود بذارم. برای استفاده از موبایل زمان محدود بذارم.به ذهنم بفهمونم پشتکار و تمرین و تکراره که تو رو به نتیجه دلخواهت میرسونه وبارها بوده زمانت رو از دست دادی و افسوس خوردی پس تکرارش نکن.

    2)بتونم توی عصبانیت کنترل ذهن داشته باشم .

    میتونم جامو اون لحظه تغییر بدم یا هنزفری بزنم و فایل گوش کنم، و هی ادامه ندم چون تهش هم طرف مقابل ناراحت میشه هم خودم بدتر میشم، جلوی نجوای شیطان رو بگیرم بهش قدرت ندم.

    پس من باید تغییر کنم و در تغییرات مسیر هموارتر و بهتر میشه و در دو مورد بالا اگه تغییر کنم، چندین پله تو زندگی بالاتر میرم.

    سپاس از استاد عزیزم که ذهن منو برای هدایت های الهی آماده میکند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Ziba گفته:
    مدت عضویت: 1130 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان مهربانم

    تغییرات یهویی در زندگی من که اول فکر میکردم خوب نیست ولی بعدا متوجه شدم اتفاقات مثبتی بوده : قبول شدن در رشته ی دیگری در شهر فلان که اون موقع فکر میکردم که اذیت میشم و نمیتونم تحمل کنم و… ولی وقتی که رفتم هم زندگی مستقل رو تجربه کردم هم کلی بزرگتر شدم و هم کلی بهم خوش گذشت و چه دوستان خوبی اونجا پیدا کردم

    یک سال بعد دوباره یک مسیری برای رفتن به شهر مجاور برای من باز شد با اینکه اولش از رفت و امد میترسیدم ولی خداوند مهربان مثل همیشه به اسون ترین روش من رو میبره و میاره و دوستی رو با من اشنا کرد که هم ادم فوق العاده و قویی هستش و کلی درس ازش گرفتم و هم من رو میبره و میاره و سختی مسیر برام راحت شده

    چالش بعد محیط کاراموزی جدید بود که از اسم اون محیط خیلی میترسیدم و استاد قبلی هم گفته بود اونجا نرید ولی وقتی وارد اون محیط شدم هم بسیار بسیااار زیااااد بهم خوش گذشته و هم کلیییی مطلب جدید یاد گرفتم این بخش انقدر تخصصی هستش که قبلا بعید میدونستم بتونم واردش بشم ولی الان در عین دانشجویی اونجا مشغولم به عنوان کاراموز و هم پیشنهاد نیروی ساعتی هم بهم دادن

    قبلا روی روابطم پافشاری میکردم ولی وقتی رها شدم ادمای سمی اطرافم به راحتی حذف شدن

    یک سفارش اینترنتی داشتم که قبل اینکه برسه و استفاده کنم فکر میکردم بد به تنم میشه ولی وقتی اومد انقدر به تنم نشست که کلا سبکم رو تغییر دادم و همه کلی تعریف میکنن که با سبک جدید بهتری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: