ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    با نام و یاد خدای مهربان

    استاد من هم چن وقت پیش کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو خوندم ولی متاسفانه اصلا تغییر نکردم چون اون روز زمان تغییر من نرسیده بود چند وقت بعد که خیلی درگیر روزمره گی هاشدم و زندگی برام بی معنی شده بود و با خودم میگفتم زندگی چقدر مسخره س هر روز صب بلند میشی صبونه رو برای افراد خانواده حاضر میکنی بعدش ناهار و درست میکنی بعدش هم شام حاضر میکنی خونه رو نظافت میکنی و… واقعا زندگی برام بی معنی شده بود ،فکر میکنم همونجا بود که فرکانس تغییر و فرستادم و خدا منو به سایت شما هدایت کرد و الان لحظه به لحظه در حال تغییر هستم تغییر باورها و تغییر در نحوه ی نگرش به زندگی و داشتن هدف برای زندگیم

    قبلا وقتی تغییری در زندگیم رخ میداد بیشتر اوقات مقاومت میکردم یا اینکهذر بهترین حالتش سعی میکردم باهاش کنار بیام ولی به چشم پیشرفت هم بهش نگاه نمیکردم

    الان که فکر میکنم میبنم قبلا تو زندگیم چقدر تغییر رخ داده که داخلش فرصت های زیادی برای پیشرفت بوده ولی من اون فرصت ها رو نمی دیدم من فقط سعی میکردم باهاش کنا بیام همین

    فکر میکنم تغییرات زیادی رو میتونم خودم اگاهانه ایجاد کنم اینکه باید اعتماد بنفس و احساس ارزشمندی رو در خودم تقویت کنم ،اینکه باید تو اشپزی غذاهای متنوع تری رو یاد بگیرم ،اینکه باید وقت خرید لباس برای خودم و اعضای خونوادم خریدم رو اینترنتی انجام بدم ،اینکه باید تو رانندگی تسلط بیشتری کسب کنم(چون من اصول اولیه رانندگی رو بلدم و خودم به تنهایی تو جاهای شلوغ رانندگی کردم ولی هنوز انگار فقط وقتی مجبور بشم از خونه بیام بیرون رانندگی میکنم هنوز یه ترسی وجودم هست هنوز رانندگی برام عادی نشده ) من در مقابل تمام این تغییر ها مقاومت دارم و بقول شما هر کس خودش بهتر میدونه که کجاها باید تغییر کنه حتما نیاز نیست که کسی اینا رو به ما بگه

    امروز اومدم بعد مدتها تم گوشیم رو تغییر دادم(هروقت تم گوشیم رو تغییر میدادم ومیدیم که شکل و قیافه ی ایکونها تغییر کرده بعدش سریع میرفتم تم رو پاک میکردم) چون به شکل و قیافه ی اون ایکون های قدیمی عادت کرده بودم و خیلی ذهنم به تم جدید مقاومت داشت پس اگاهانه یه تغییر کوچیک انجام دادم

    همیشه نیمرو رو سفت درست میکنم ولی ایندفه شل دست کردم

    قصد دارم مسیر رفت و امدم به بقالی و فروشگاه و …رو تغییر بدم و از یه مسیر دیگه برم چه با ماشین چه پیاده

    قصد دارم غذاهای جدیدی رو امتحان کنم و …

    از این به بعد وقتی برام تغییر ناخواسته پیش بیاد دوس دارم با این نگرش که خدا که منشا خیر و برکته این تغییر و واسه من خواسته و حتما خیری داخلش هست و حتما هم خودش کمکم میکنه تا از دل این تغییر پیشرفت کنم . مخصوصا برای تغییرات به ظاهر بد و وحشتناک این باور خیلی برام ارامش بخشه و کمکم میکنه تا با اغوش باز اون تغییر رو بپذیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مجید ساربان گفته:
    مدت عضویت: 1099 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز

    من تغیری که برای خودم اتفاق افتاد این بود که بعد از اینکه من یک سوپر مارکت داشتم که به جایی رسید کارم که مجبور شدم تمام سوپر مارکت رو به ضرر جمع کنم و به نوعی جهان مجبورم کرد تا تغیر کنم و رفتم و یک مدت کوتاهی به همراه همسرم و کار خیاطی انجام دادیم چون همسر من توی این کار بلد بود حرفه ای و بع حدود 6 ماه رفتم دنبال یک کار جدید و تغیر جدید اما این‌بار خودم خواستم تا این اتفاق بیفته و از کارگری توی یک انبار پارچه فروشی شروع کردم با حد اقل حقوق ولی ادامه دادم.

    اینجا بود که درهای نعمت پروردگار به روی من باز شد و خیلی زود پیشرفت کردم و از کارگری توی چند ماه رسیدم به انبار داری بعد هم خیلی زود رسیدم به فروشندگی

    بعد چند سال هم با اینکه کلی ترس توی وجودم بود برای اینکه از اون مجموعه بیام بیرون و کار خودم رو شروع کنم ولی به کمک پروردگار مهربان این کار رو انجام دادم و امروز به کسب و کارم خودم رسیدم و برای خودم یک پارچه فروشی و کسب‌وکار عالی دارم و همیشه پروردگار خودم رو برای این تغیرات شکر میکنم.

    امیدوارم در پناه حق همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    کیارش گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    به نام خالق بی همتا.الهی هزاران بار شکر و سپاس برای بودنم در این مسیر الهی هزاران بار شکر و سپاس برای حمایت و هدایت کردن هر ثانیه من برای مسیرهای زیباو اسان و پر ثمر.سلام درود و قدا خودت خدمت استاد عباسمنش عزیز و همه همسفرهای گرامی.سپاسگذارم از استاد عباسمنش عزیز برای سخاوت و به اشتراک گذاشتن این اگاهی های ناب و کار امد.جواب سوال ک تغییراتی ک اتفاق میفته بیشتر اوقات من ناراحت میشم ک قبلا من ب اون شخص عادت کرده بودم و به اون تفریح عادت کرده بودم و یا اینجای جدید سخته ک باهاش خودمو رو اوکی کنم یا این ادم جدید اومده تویه زندگیم شاید اخلاقش ب من نخوره.و بیشتر ریشه در عزت نفس ضعیف من داره و باور محدود کنند .و قسمت دوم ک چ تغییراتی در زندگی من اتفاق افتاده ک برای من خیر بوده.من حدودا دو سال هست ک تقریبا میرم برا ی پیاده روی و تا الان 5 پارک مختلف رو عوض کردم برای پیاده روی ولی هر بار پارک بعدی خیلی بهتر و با امکانات تر از جای قبل بوده و خیلی زیباتر و تکمیلتر از قبل ک اگه اون موقع بهم میگفتن بیا اینجا بهتره نمیتونستم باور کنم ولی الله بی همتا لطف کرد و هر بار منو سوپرایز کرد.در رابطه با دوستان جدید ک هر بار بهتر و با احترامتر و هم فرکانستر شدن خدارو هزار مرتبه شکر.درباره با رستورانهای ک میرفتم هر بار لوکیشن و ویو قشنگتر و غذا بهتر و قیمت مناسبتر و خیلی خیلی خفن تر شده ب لطف الله و من تکامل رو جز ب جز در این تغییرات درک کردم و حس کردم ک وقتی شما خودتون رو میسپارید ب الله خودش ی جور برات خوب میچینه ک خودت هنگ میکنی و فقط میگی خدایا شکرت نوکرتم ارباب خوبم.و کارهای ک میخوام انجام بدم مسیر پیاده روی رو تغییر بدم ک جاهای زیباتر ببینم و با دست مخالفم غذا بخورم و در روز اهنگ شاد گوش بدم برای قدم اول این تغییرات رو شروع خواهم کرد به لطف ک کمک الله.تن سالم لب خندان و جیب پر از پول داشته باشید ب لطف الله مهربان.خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2754 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم گلی

    نشانه امروز من : ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    وقتی فایل گوش کردم و شما همون اول فایل گفتین وقتی تغییری توی زندگیتون رخ میده چه واکنشی نشون میدین یاد خودم افتادم که جدیدا یه تغییر بزرگی رخ داده که کاملا ذهنم مقاومت میکنه و منو درگیر این مسئله کرده، وقتی این فایل نشانه من بود خیلی خوشحال شدم که خداوند مثل همیشه بهم نشون داد که هواسش بهم هست و مقاومتهای ذهنم رو کمتر کنم و این تغییر رو یه موهبت ببینم و بپذیرم ….

    استاد وقتی به سوالتون فکر کردم که پرسیدن تغییراتی که در گذشته اتون رخ داده و نتایج خوبی داشته رو بنویسید ؟ متوجه شدم من در مورد تغییرات کوچیک و متوسط هیچ مقاومتی ندارم و حتی گاهی خودم برای خودم تغییر ایجاد میکنم مثل رفتن به رستوران جدید، رفتن به یه جای دیدنی جدید، یا تغییراتی توی خونه مثل جابه جا کردن وسایلم ، مثل هربار یه باشگاه جدید رفتن و …. از این دست موضوعات کوچیک امااااا تغییرات بزرگی مثل تغییر محل زندگی ، تغییر جایگاه شغلی خیلی ذهنم مقاومت داره ….

    مثال: دو سال پیش وقتی در یک مرکز بهزیستی مربی بچه ها بودم البته به عنوان مربی دو که کار خاصی نمیکرد فقط کمک دست مربی یک بود همین و به طور اتفاقی یکی از مربی های یک رفت و مدیرمون اصرار کرد که من جای ایشون باشم اما من هربار مقاومت میکردم و می گفتم نه من نمیتونم ، سخته، کارش زیاده اما ایشون هربار می گفت خانم کیاستی من واقعا شما رو توانمند می بینم شما از پسش بر میایی و بالاخره قبول کردم و با امید به خدا گفتم بهتره فرار نکنم و امتحان کنم اگه نتونستم میام بیرون خوب … بعد از کلی جنگیدن با ذهن بالاخره شروع کردم به کار ، و بعد از سه ماه طوری در اون کار حرفه ای شده بودم و کار رو یاد گرفتم که خودم هربار بهش فکر میکنم به خودم افتخار می کنم و واقعا باعث شد اعتماد به نفسم قویتر بشه که میشه هرکاری رو یاد گرفت و سخت نیست ، چقد حسم خوب شده بود، چقد چیزهای جدیدی رو یاد گرفته بودم و گاهی به فامیلامون که بچه داشتند و مشکلی داشتند در رفتار باهاشون من راهنمایشون می کردم و از این همه پیشرفت و یادگیری خودم واقعا لذت میبردم … این نتیجه لذت بخشم بود بعد از اون که تصمیم گرفتم تغییر کنم در جایگاه شغلی …

    اما یادم رفته بود و الان میتونم همون دیدگاهی که اون موقع داشتم برای این تغییر جدیدم داشته باشم و به خودم یادآور بشم که این تغییر نیومده که تورو اذیت کنه بلکه اومده بهت چیزهای جدیدی رو یاد بده و رشدت بده درسته نمیدونم قراره چه برکتهای برام داشته باشه اما از امروز (به لطف خدا که هدایتم کرد به این فایل تا دیگه این موضوع برام اذیت کننده نباشه ) میام و اون یه فرصت برای رشد همه جانبه زندگیم و شخصیتم میدونم .

    نوشتن جملات تاکیدی:

    – تغییرات باعث میشه حس قوی بودن داشته باشم

    – تغییرات باعث میشه که ذهنم رو طوری تربیت و شرطی کنم همیشه آماده و همراهم باشه

    – تغییرات باعث میشه ایمان ، توکل و اعتمادم به خدا بیشتر و بهتر بشه.

    اون تغییراتی که جدیدا تصمیم گرفتم تا در زندگیم انجام بدم : بالا بردن درآمدم و اینکه مهارتم رو در کار علاقه ام بالاتر ببرم

    و به لطف خدا براشون اهرم رنج و لذت نوشتم و برنامه ریزی کردم تا بتونم این تغییرات رودر زندگیم انجام بدم ..

    استاد بی نهایت قدردانم بابت این فایل ارزشمند و زیباتون ، دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فاطمه بیات گفته:
    مدت عضویت: 1089 روز

    سلام استاد جان،امید وارم که عالی باشید

    من دوتا خواهر بزرگتر از خودم دارم

    و همین باعث شده بود که کارای مهم بیشتر رو دوششون باشه

    یه چیزایی مثل کارای بانکی/خرید/کارای اداری

    منم چون دختر کوچیک خونه بودم هیچکس هیچ کاری باهام نداشت

    ولی من اومدم یه تغییری ایجاد کردم

    اینم این بود که 18 سالم که شد رفتم حساب شخصی خودمو باز کردم

    اوایلش یکم ترسناک بود ولی وقتی همشو خودم انجام دادم تهش خیلی برام افتخار آفرین بود…

    اینطور بودم که دیدی کاری نداشت؟

    یا زمانی که برای کارای دانشگاهم اقدام میکردم،خواهرمو با خودم نبردم

    خودم رفتم کارای ثبت ناممو انجام دادم

    رفتم برای پاسپورت اقدام کردم

    اوایلش یکم سخت بود،چون من به سن قانونی رسیدم ولی خب به اصلاحی سنم به قیافم نمیخوره،باعث میشد که بهم بگن عمو جون*

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    لیلا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 594 روز

    ب نام خدایی که مالک جسم وجان ماست همیشه هست و خواهد بود

    سلامی گرم خدمت راهنمای زندگیم و عشق جااان مریم باااانوووو

    وقتی دارم فکر میکنم الان به گذشته میبینم که از گذشته تا به حال اکثرا پذیرای تغیرات بودم خواه خواسته بوده یا ناخواسته وازدست من خارج بوده همیشه عاشق تغیر بودم ودنبال ایجادش مثلا به عنوان خانوم موی بلند برایه خانوم خیلی محبوبه وخواستنی اما دریه زمانی من قیدشو زدم به سادگی و گفتم راحتی خودم اولویته باوجودی که همه اطرافیانم مخافت میکردن و سرزنش اما کوتاه کردم موهامو به سبک پسرونه فشن ویهو قیافه م ازاین روبه اون رو شد اتفاقا دیدم چقدر زیباتر دیده میشم کلا تو عمرم دفعه اول که کوتاه کردم پشیمون شدم اما برای بار دوم بازم انجامش دادم ونتیجه عالی شد و یااینکه داستان جابه جایی م از منطقه محل سکونتم که داخل شهر بود و دسترسی به همه جا اسون و نزدیک پدرمادرم بودم یهو یه الهامی بهم شد که برم شهرک خارج شهر 39 کیلومتر دورتر از همه و باکمال میل پذیرفتم و خداروشکر پدرمادروخواهرام اولش خیلی گارد گرفتن و گفتن دور میشی رفت امد سخته هروز نمیبینم تون اما بی توجه به همه مسایل اومدم به نقطه ای که هیچ تصوری ازش نداشتم اصلا کسی از اقوام اونجا ساکن نبود عملا همه غریبه، محیط ناشناخته روزی که پاگذاشتم املاک برای خونه دیدن همون موقع به پیشنهاد مشاور املاک منطقه رفتیم بازدید و بعدش دیدم وای خدای من همونیه که میخام خونه دو خواب کف پارکت، کابینت های های گلاس، پذیرایی بزرگ، حیاط خفن، وتمام امکانات رفاهی همه یکجا داره سریع گفتم اوکیه و قرار دادبستم وتمام الان سه سال میگذره که همون منطقه ساکن هستم و فهمیدم که دارم تو بهشت زندگی میکنم روزبه روز زیبایی های بیشتری دیدم همسایگان بافرهنگ، خیابونای تمیز لاین بزرگ، خلوت، ویوی بی نظیر روبه دشت و کوه، هروز شاهد دیدن زیبایی های خداوند هستم و بعد سه سال عاشق تر شدم و الان یه حسی بهم میگه موقشه دل بکنم ازاین محیط و زیبایی هاش تا خدا منو به جاهای زیباتروبهتر هدایت کنه ودل بدم به خودش و الهاماتش و دیگه اینکه جدایی م از همسرم بود اوایل خانواده م خیلی سرزنش و ترس از قضاوت بقیه و اینکه چیزی کم نداری دردت چیه که میخای جدا بشی و انصافا مشکل خاصی نداشتیم باهم فقط فقدان عشق رو همیشه احساس میکردم ودلم میخاست عاشق بشم و تجربه کنم این حسو ودنبال زندگی دلخواه خودم بودم وته دلم همیشه جدایی رو میخاستم تا اینکه که پاگذاشتم روی همه ترسام وخودم بهش پیشنهاد دادم که جدا بشیم اما هربار مخالفت میکرد تا اینکه خودش راضی شد و به سادگی توافقی جدا شدیم ازهم وبعد اون اتفاق سراسرروزای زندگیم شادی و اتفاقات عالی بوده برام وخداروشاکرم به خاطرش استاد جانم من همیشه ادمی بودم که تو زندگیم سبک شخصی خودمو داشتم و نظر دیگران اصلا برام مهم نبوده ونیست اصلا درهیچ زمینه ای و خداروشکرتابه الان با همین سبک پیش رفتم و خیلی ام راضی ام وخیلی تغیرات دیگه ای که خودم به شخصه اگاهانه ایجاد میکنم مثلا هراز گاهی دکوراسیون منزل رو تغیر میدم و کلی روحیه ام عوض میشه بااین تغیرات کوچیک وبزرگ که ایجاد میکنم کلا عاشق تجارب جدیدم غذاهای جدید، مکان های جدید، ادمای جدید، و تغییر دیگه ای که باید بدم تو ساختن شخصیت خودمه نواقص شخصیتی زیادی دارم وباید کار بشه روشون یکیش که پرواضحه کمال گرام همیشه باید همه چیز در بهترین سطح و پرفکت خودش باشه واین موضوع همیشه منو اذیت کرده وبه لطف الهی شروع کردم به کار کردن روی شخصیت خودم وتا حدودی داره روبه بهبودی پیش میره وسعی میکنم تاحد ممکن راحت بگیرم همه چیزو زیاد سخت و پیچیده ش نکنم و شغلی رو که تبهر دارم تو اون زمینه و منتظرم شرایط پرفکت بشه ازهمه لحاظ تا شروع کنم دست وپا شکسته دارم حرکت میکنم و باید قدمی اساسی بردارم به سمتش و با اراده و توکل استارت شو بزنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3689 روز

    سلام به همه

    سوال این قسمت

    «وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …

    آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!

    آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟! »

    برای جواب باید از سنین پایین تر خودم شروع کنم.‌ در کودکی که خیلی وابسته به پدر و مادر بودم و طبق چیزایی که شنیدم اگر حتی به درخواست خودم مثلا خونه ی پدربزرگ میموندم چون دایی هامو خیلی دوست داشتم، نصفه شب دلم یاد خونه رو میکرد و گریه که منو ببرید خونمون. حالا این مال خیلی بچگیه که شاید تقریبا همه بچه ها اینطور باشن هرچند که بازم به نوع رفتار خانوادشون هم می‌تونه برگرده.

    توی دوران دبستان در کلاس چهارم، چندین مدرسه عوض کردم. اولش با هیچکدوم راحت نبودم ولی در نهایت با یکی از این مدرسه ها کنار اومدم و اونجا دوست پیدا کردم و نمرات خوبی گرفتم و محیط جدیدی رو تجربه کردم. سال پنجم باز به یه مدرسه جدید رفتم ولی اینبار راحتتر بودم با محیط جدید و باز دوستای جدید و چالشهای جذاب جدید. حتی یکی از دوستانم که صمیمی شدیم، با همدیگه توی مدرسه نمونه دولتی قبول شدیم و با هم به اونجا رفتیم. یعنی باید بگم من اولش مقاومت دارم برای تغییر ولی بعدش باهاش راحت میشم. دلیلش رو هم در ادامه میگم.

    بعد اون دیگه حداقل توی دوران مدرسه یادم نمیاد برای تغییر مقاومت داشته باشم. حتی اگر این تغییر میخواست جابجا شدن با اتوبوس باشه یا پیاده روی یا هرچی.

    تغییر بعدی که بخوام بهش اشاره کنم، بحث فوتباله. خب من به همراه پسر داییم که تقریبا هم سنیم، همیشه تو کوچه بازی میکردیم و بعدش با هم می‌رفتیم یه پارکی بود نزدیک خونمون و اونجا بچه های دیگه ای بودن که فوتبال باهم بازی میکردیم. بعد چند سال ما پامون با همون بچه ها به سالن باز شد و گفتیم میریم سالن که بهتره و اینا. دوباره توی همون سالن ها با افراد جدیدی آشنا می شدیم که توی چمن بازی میکردن و سطح شون از ما بالاتر بود. خب منم یادمه تازه با استاد آشنا شده بودم و خیلی انگیزه داشتم برای رشد و پیشرفت. به یکی از اون افراد جدیدی که باهاشون آشنا شده بودیم، گفتم من چجوری میتونم بیام چمن بازی کنم. گفت برو فلان جا خودتو معرفی کن بگو از طرف من آمدی. خلاصه برای اینکار باید من پا به محله ای میذاشتم که هم دور بود هم تا به حال هیچوقت به تنهایی اونجا نرفته بودم و خیلی کم هم اونجا رفته بودم. ولی مصمم بودم برای هدفام که هر جوری شده برم و تنهایی رفتم و مربی هم بهم گفت بیا شروع کن و منو دید و ازم خوشش آمد. یعنی این یکی از تغییراتیه که با اشتیاق چون میدونستم پیشرفت میکنم، نه تنها مقاومت نداشتم بلکه کلی شور و شوق برای ایجادش داشتم.

    تغییر زمان خدمت هم بوده. وقتی خدمت شروع شد، اولش مقاومت بود، به چشم اختلال در زندگیم بهش نگاه میکردم ولی هرچی می‌گذشت سعی میکردم به نکات مثبتی که داره و چیزایی که دارم یاد میگیرم توجه میکردم. مثلا اینکه بالاخره حقوقم به حدی هست که راحت دوره های استاد رو بگیرم یا فلان امکاناتی که می‌خوام رو بگیرم. یا توی اون محیط با چالش‌های مختلف مواجه بشم که هر کدوم چقدر باعث رشد من میشن مثل چالش نحوه رفتار با آدمهای مختلف با عقاید و ویژگی های مختلف، چالش شبیه سازی زمان مهاجرت که وقتی تنهام از پس خودم بربیام یا چالش مسئولیت هایی که بهم سپرده میشد و خوب انجام دادنشون که در این مورد مسئولیتی که بهم سپرده شده بود رو خودم انتخاب کردم توی سربازی و به لطف هدایت های خدا خیلی عالی انجامش میدادم و هرروز انگار یه مسابقه ای داشتم با خودم که بهترش کنم.

    علت اینکه اولش مقاومت دارم واسه تغییر اینه که نمیام برای خودم ترسیم کنم اون آینده و پیشرفت هایی که با ورود به این تغییر در من ایجاد میشه و به جز مورد فوتبال که داوطلبانه به استقبال تغییرات میرفتم اونم اولش، بقیه اولش یکم مقاومت داشتم ولی به هرحال چون باید میشد و اون تغییر بالاخره رخ میداد، باهاش کنار می‌آمدم نه اینکه با شوق و ذوق به استقبالش برم.

    حتی در مورد تغییری مثل اینکه برم وارد چالش‌های جدید بشم توی فوتبال و خودمو بیشتر در معرض دریبل زدن قرار بدم، همینم باهاش مقاومت داشتم چون حرف مردم برام مهم بود. میترسیدم نشه بعد مورد انتقاد و سرزنش و طردشدن واقع بشم. یعنی این شرک رو‌ اگه از وجودم کمرنگ و کمرنگ ترش کنم، خیلی راحتتر با تغییرات مواجه میشم و استقبال میکنم ازشون.

    فعلا این جواب من به سواله این قسمته قبل اینکه ادامه فایل رو گوش کنم.

    استاد اتفاقا در مورد شرکتهای موبایل سازی و میزان فروششون داشتم یه ویدیو می دیدم قبل این فایل که نشون میداد با نمودار تعداد فروش اونها رو به نسبت سالی که درش بودن و همینطور زمان رو‌ دور تند بود و اون نشانگر هر شرکت که میزان فروشش بود کم و زیاد میشد و اگر اشتباه نکنم نوکیا تا سال 2007 و 2008 هنوز بالا بود و میزان فروش ثابتی داشت و زیاد تکونی نمی‌خورد میزان فروشش، بعد به یکباره نوکیا سقوط کرد و محو شد از اون رده بندی شرکتها. خیلی خوبه که الان میفهمم چرا یه شرکتی که اونهمه فروش داشت، چرا یکباره محو شد، دلیلش پذیرای تغییرات نبودن بود.

    این جمله از داستان کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد که استاد گفتید خیلی برام مفهوم داشت. چون خیلی وقته این کتاب رو نخوندم. گفتید اون موشا در حالی که داشتن از اون پنیرا استفاده میکردن، میرفتن دنبال پنیرای جدید، دنبال موقعیت های بهتر و وقتی پنیر تمام میشد، اینا پنیرهای جدیدی پیدا کرده بودند. همین درس رو اگه ما تو زندگیمون اجرا کنیم، هیچوقت اوضاعمون بد نمیشه. وقتی مهارتهای کاریمون خوبه، خوب پول درمیاریم، روابط عالیه، شهر خوبی زندگی میکنیم و … بیایم حالا ببینیم چطور میتونم مهارتهام رو بهتر کنم، بیشتر و راحتتر و لذتبخش تر و سریع تر و خلاقانه تر پول بسازم، روابطم عالیه، چیکار کنم که عالیتر بشه و دنبال راه حل ها برم، شهر و کشور خوبی زندگی میکنم ولی از یه چیزایی راضی نیستم، خب بگردم ببینم کجا راضیم می‌کنه و براش حرکت کنم. این نکته از این داستان باعث میشه ما همیشه رو به جلو باشیم. باعث میشه خیلی راحتتر وارد چالشها بشیم. بیشتر هدایت رو در عمل استفاده کنیم. بیشتر توکل در عمل داشته باشیم.

    این نکته هم خیلی برام جالب بود که ما می‌خوایم بریم جایی که برامون آشناست و حتی رستوران جدید، مکان تفریحی جدید و هر چه جدید باشه رو امتحان نمی کنیم چون از تغییرات می‌ترسیم به هر دلیلی و باید من بیام این ترسا رو‌ با ابزار منطق حل کنم.

    جملات طلایی این فایل

    یه جوری به ذهنمون بفهمونیم که تغییرات خوبه، تو دل تغییرات شرایط خیلی خوبی هست.

    تغییر خوبه، تغییر یه فرصت جدیده، اگر من جز اون اولین آدمایی باشم که با آغوش باز تغییر رو میپذیره، من جز اون افرادی هستم که خیلی زود از این شرایط تغییر یافته استفاده می‌کنه به نفع خودش به جای اینکه مقاومت کنه.

    اگر مقاومت میکنیم در مورد تغییر نشون میده که باورهای خیلی محدودکننده ای داریم و البته که خیلی از فرصت های خوب رو از دست خواهیم داد.

    تمرین

    می‌خوام تمرکز کنید روی اتفاقات و تغییراتی که توی زندگیتون رخ داد و نتایج خیلی خوبی داشت

    1. تغییر محل زندگیم در گذشته که باعث شد با دوستای جدید آشنا بشم و فرصت های جدید داشته باشم و پیشرفت کنم

    2‌. تغییر در روند ادامه دادن فوتبالم و وارد یه تیم حرفه ای تر شدن و برای اجرایی شدن این تصمیم وارد یه محله جدید شدن و با کلی موقعیت و فرصت روبرو شدن و رشد کردن

    3. اقدام برای خدمت سربازی که یکبار برای همیشه پروندش رو ببندم و چه رشد ها و نتایج خوبی داشت با اینکه اصلا دوست نداشتم این تغییر رو و همیشه ازش فراری بودم

    4. تغییر در روند و سبک فکر کردنم و دنیا رو از زاویه جدیدی دیدن که چقدر باعث رشدم شد

    5. تغییر در نوع تغذیم و پرداخت بها برای فهمیدن سبک درست تغذیه که زندگیم و آرامشم رو دگرگون کرد و از جهل نجاتم داد

    تمرین بعدی هم اینه که با تغییرات کوچیک سعی کنم ذهنم رو آماده کنم که تغییرات رو بپذیره و از تغییر کردن لذت ببره و دنبال فرصت هایی باشه تو تغییرات. یعنی اگر یه شرایطی تغییر می‌کنه نگه چه بلایی سرم اومد، بگه چه فرصتی توی این شرایط جدید من میتونم پیدا کنم، چطور میتونم از این تغییرات به نفع خودم استفاده کنم، چطور میتونم این وسط چیز یاد بگیرم، چطور میتونم پیشرفت کنم.

    عبارات تاکیدی

    تغییرات همیشه کمک می‌کنه که من پیشرفت کنم

    در دل تغییر فرصت هایی هست برای پیشرفت و یادگیری

    جهان همواره در حال تغییره و من با هماهنگ کردن خودم با تغییرات جهان میتونم موفقیت بیشتری کسب کنم

    برای تغییراتی که ناخواسته ایجاد شده: خداوند این تغییر رو ایجاد کرده در زندگی من و حتما یه خیر و برکتی در این تغییرات هست، حتما یه فرصت خوبی هست. اینم از اونجاییه که خداوند فقط منبع خیر و برکته. باید برم تو دلش ببینم چیه، خداوند خودش هدایت می‌کنه منو تو این مسیر و شرایط جدیدی که تغییر کرده و من اصلا آشنا نیستم باهاش و من برم تو دلش ببینم چه اتفاق خوبی منتظرمه و ببینم خداوند چطوری میخواد منو هدایت کنه که تو این مسیر جدیدم موفق باشم.

    تمرین بعدی

    چه برنامه ای دارید بعد از این جلسه که چه تغییراتی رو خودتون آگاهانه در زندگیتون ایجاد کنید؟

    تغییر در دیسیپلین زندگی خودم در دو مورد. 1. تغذیه 2. تفریح و کار

    می‌دونم که روند تغذیم با اینکه مناسب تر شده ولی هنوز به نظم خودش نرسیده که هرروز مناسب باشه و آشغال به خودم ندم. البته این تغییر رو شروع کردم و ایندفعه با رعایت قانون تکامل دارم پیش میرم و می بینم که چقدر ذهنم همراه تره و راحتتر داره کنار میاد با این سبک جدید.

    در مورد تفریح و کار هم باید تعادل بیشتری داشته باشم و توی طول هفته بازهم با رعایت قانون تکامل تفریحاتم رو کمتر و کارم رو بیشتر کنم و آخر هفته ها به تفریح اختصاص داشته باشه و متعادل تر باشه کار و تفریحم.

    این نکته خیلی زیبا بود که با باورهای توحیدی روی همکاران خودمون هم حساب باز نکنیم و آماده باشیم برای اینکه شاید یه روزی اینا برن و هیچ اشکالی نداره این و این نه تنها بد نیست بلکه یه فرصتیه برای پیدا کردن دوستان و همکاران بهتر برای اینکه کارو بهتر انجام بدیم. تحسینتون میکنم.

    متشکرم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهسا گفته:
    مدت عضویت: 2780 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و کل این خانواده ی فوق العاده.

    امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد چه کردی؟ با این فایل چه کردی؟ اول از همه تشکر میکنم که مثل همیشه به موقع و سر به زنگاه به دادم می رسید با اموزه های نابتون. اینکه من اصلا نمیتونم به حد کافی تشکر کنم که شکی درش نیست ولی استاد از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.

    من این چند روزه به شدت حال روحیم و به طبع جسمیم اصلا خوب نیست. و ذهن و فکرم بسیاااار به خاطر دو مسئله ی مهمی که واسم به وجود اومده درگیره. ولی به طور فوق العاده ای به لطف خدای مهربان همش هدایت میشم به فایلایی که قشنگ جواب منه و انگار اصلا شما اینارو گذاشتین که راهنماییم کنید. خدا عجیب غریب داره از طریق شما منو هدایت میکنه. متاسفانه یا خوشبختانه رابطه ی من با همسرم به هم خورد و منو ترک کرد و رفت. خوب بعد از مهاجرت شما فکر میکنید چون خانوادتونم ازتون دورن با این اتفاق دیگه خیلی تنها میشی. رابطم با دوستای ایرانیم هم از چند ماه قبل بسیار کم و کمرنگ شده. تقریبا میشه گفت تنها شدم. ترم اخر دانشگاهمم هست و باید علاوه بر کار روی تز و دفاعم کار هم پیدا کنم که بتونم اینجا بمونم. شهرم رو خیلی دوست دارم و واقعا ترجیحم اینه که نه تنها تو این ایالت بلکه تو همین شهرم بمونم. از بین رفتن رابطم و نگرانی واسه کارو درس به شدت این روزا روم فشار میاره. مدام در حال گوش دادن به قانون افرینشم و دقبق تو قسمتت باورهای قدرتمد کننده و تضعیف کننده ام که شما این فایل رو گذاشتین تو سایت. واااقعا عجیبه واسم چون دقیقا این فایل به هر دو مسئله ی من داره کمک میکنه. استاد در کمال ناباوری شما گفتین اگه تو رابطه ای هستی که میترسی ازش بیای بیرون و خیلی ام خوب نیست یهو یه ایتفاقی می افته و طرفت از زندگیت میره بیرون. گفتین نترس اگه به خدا ایمان داشته باشی اینو میپذری . با ایمان میگی مطمئنا قراره فرد خیلی بهتری بیاد تو زندگیت و روابط بهتری رو داشته باشی. متاسفانه زمان بسیار طولانی ایست که باهم در ارتباطیم نزدیک به 15 سال. ولی همیشه ناراحتی تو روابطمون بوده شاید این ناراحتی ها بیشتر از لحظات خوشی که باهم داشتیم بوده. مخصوصا این اواخر. تا اینکه سرموضوعی منو در کمال ناباوری تنها گذاشت و رفت. با این فایل خیلی آرومم کردین نه صرفا بخاطر یه رابطه ی عاطفی جدید به خاطر اینکه شاید این تغییرات قراره به نفع من باشه. البته که چون عادت به این تنهایی ندارم تحملش سخته ولی بااین نگاه کمی بهتر میتونم حال خودمو بهتر کنم. حتی در مورد تغییرات در کار هم به زیبایی گفتین. من از خداوند خواستم کار مورد علاقم در شرکت مورد علاقم در این شهر رو واسم جور کنه ولی دیگه به اون حد از تغییرات و جابه جایی نمیترسم و نگران نیستم. به خودم میگم من از خدا خواستم دیگه باقیش با اونه اگه مجبور به جابه جا شدن شدم حتما خیریتی درش هست . سعی میکنم با آغوش باز ازش استقبال کنم.

    استاد ازتون خیلی ممنونم بخاطر وقتتون بخاطر آموزه هاتون به خاطر اینکه همیشه مثل فرشته ی نجات به دادم می رسید و میاین کمک.

    این اگه معجزه نیست پس چیه؟ شما دقیقا راجع به مسائلی صحبت کردین که من یه شنیدنشون احتیاج داشتم. از خداوند متعال سپاسگزارم که منو با شما آشنا کرد تا دستی باشین از دستان قدرتمند خداوند برای هدایت من.

    در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    به نام خدای مهربان

    إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم

    سلامی گرم و دلچسب از تو دل یه زمستون قشنگ به استاد بینظیر خودم و مریم بانو شایسته مهربان و دوستان خوبم

    شب و روزتون بخیر و شادی

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میده چه واکنشی نشان میدهی

    بحث تغییر و مقاومت های ذهن برای حفظ حالت قبلی

    خدا رو شکر جدیدا خیلی اگاهانه دنبال تغییر هستم و خودم دوست دارم، هم از درون تغییر کنم و هم زندگیم تغییر کنه و یه روند جدیدی رو شکل بدم و کاملا متفاوت از قبلم باشم و زندگی کنم

    قبلا خیلی مقاومت داشتم نسبت به تغییر و ذهنم همیشه بهونه میاورد، بهونه های بیجا که بیا و ببین و همیشه میخواست شرایط قبلیش رو حفظ کنه و خوب معمولا موفق هم میشد. اینکه میگم قبلا منظورم تا همین چند ماه پیش هست.

    خدا رو شکر الان دیگه از اون مقاومت های بی مورد و بیجا وسفت سختش دیگه خبری نیست

    و خیلی خیلی راحتتر میتونم متقاعدش کنم که کل جهان داره تغییر میکنه

    و اگه ثابت باشیم و تغییری نداشته باشیم و بخوایم توی همون دایره امن قبلی زندگی کنیم شرایط فقط سخت و دشوار میشه.

    و اصلا قانون جهان هستی این هست که تغییر کنیم و رو به بهبود و رشد و تکامل حرکت کنیم تا اوضاع همیشه برامون بهتر و بهتر بشه

    شاید اولش کمی سخت باشه ولی عوضش پاداش های خوبی رو به همراه داره. هم توی مسیر و هم توی پایانش

    من هرچی این مقاومت ذهنم رو کم و کمتر کنم یه جورایی هدایت میشم به قدم ها و تصمیماتی که با برداشتن اون قدم ها، نتایج ده ها برابر بزرگتر جهانو دریافت میکنم

    چون خود جهان داره تغییر میکنه، تغییر به سمت بهبود به سمت رشد و تکامل، به سمت پیشرفت و بهتر و عالی تر شدن

    و خود جهان از تصمیمات و اقدامات من برای تغییر و بهبود حمایت میکنه و یه جورایی خودش شرایطش رو برام فراهم میکنه و قدمای بعدی رو بهم نشون میده

    فقط به این شرط که من مقاومت از خودم نشون ندم، شک و تردید نداشته باشم و با این روند جهان خودم رو هماهنگ کنم و با نشونه های خدا قدم به قدم جلو برم و نخوام ثابت بمونم و دست از حرکت بکشم

    وقتی من قدم به قدم و اروم اروم خودم رو تغییر میدم و رو به جلو حرکت میکنم دیگه ذهن هم نمیتونه مقاومت کنه چون قانون تکامل جهان رو هم رعایت کردم

    خوب تا اینجا چند تا عبارت تاکیدی هم نوشتم ولی میخوام یه چند تا دیگه عبارت تاکیدی بنویسم

    خداوند از تغییر من داره حمایت میکنه

    یک نیروی برتر و بالاتری، داره این مسیر تغییر من رو مشخص میکنه و منو توی این مسیر قدم به قدم هدایت میکنه

    خداوند خیر مطلق هست و جز خیر و خوبی و زیبایی های بیشتر چیز دیگه ای برای من نمیخواد

    خداوند با تغییر روتین زندگی من، داره ظرفم رو بزرگتر میکنه برای دریافت نعمتهای بیشترش

    من توانا هستم که خدا شرایط تغییر و پیشرفت رو برام فراهم کرده و این خبر خوبیه

    کل جهان هستی در حال تغییر هست و من با تغییر کردنم دارم خودم رو هم راستا میکنم با منبع خیر و خوبی خداوند

    خداوند از اینده ها خبر داره و با تغییر در زندگی و شرایط الانم، داره منو اماده میکنه برای اینده های زیبا و پر نعمتش

    استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز ازتون بینهایت سپاسگزارم

    وجود شما خیر و برکت زندگیمون هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1073 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان .

    خدا قوت .ممنونم به خاطر این فایل های بینظیرتون که در حد یک دوره ی آموزشی ارزشمند هست.

    وقتی فایل اول رو گذاشتید روی سایت یک بار گوش کردم .ولی ننوشتم وتمرین انجام ندادم.

    چند روز بعد بهم گفته شد مگه نمی خواستی احساس لیاقتت رو بهبود بدی برو وفایل هارو کار کن.

    خداروشکر می کنم که حالا توی این مسیر با شما همراه شدم.

    این فایل جاییه که باید استپ کنم اونقدر باهاش کار کنم تا بتونم اون تغییری که لازم دارم رو ایجاد کنم.

    به خاطر ذهن بینهایت کمالگرایی که دارم که مدام می خوام همه ی کارهارو باهم انجام بدم وقتی با تغییر هم مقاومت داشته باشه دیگه ببین چه می کنه.همه کاری رو انجام میده به جز اون کاری رو که باید انجامش بده.

    حالا تغییری که من باید انجام بدم موندن روی این فایل کار کردن وتمرین کردن وقدرتمند کردن ذهنمه تا:

    اولا سراغ فایل های دیگه نرم تا بتونم ذهنم رو با گوش کردن به این فایل و استفاده از عبارات تاکیدی اونقدر قدرتمند کنم که منجر بشه به انجام کار درست(تغییری که لازمه انجام بدم)

    ثانیا اون کاری که باعث تغییر در شرایط بیزینسم میشه که آماده کردن فایل های آموزشی هست وذهنم داره ازش فرار می کنه رو انجامش بدم.

    وقتی تمرینات رو انجام دادم و مثال هایی رو که ذهنم داشت از انجامشون فرار می کرد رو نوشتم دیدم اکثرا به علت ترس از آشنا نبودن با اون کار خاص بود .اولش ذهنم اون کار رو خیلی در نظرم بزرگ وسنگین جلوه میداد ولی حالا که نگاه میکنم میگم خوب اصلا سخت نبود ویا چیز خاصی نبود.

    مثل وقتی می خواستم برم یک رم بخرم ( چون اصلا از کارهای کامپیوتری و ابزار وجوانبش سر در نمی اوردم وفکر میکردم اگه فروشنده چیزی ازم بپرسه ومن گند بزنم چقدر بد میشه که بر میگرده به ترس از اشتباه کردن.

    یا وقتی برای اولین بار می خواستم از سمباده لرزون استفاده کنم چقدر کارم رو عقب انداختم بعد از انجامش دیدم با با اصلا چیزی نبود .باز هم به خاطر این بود که می ترسیدن خرابکاری کنم.

    یا اولین باری که می خواستم از سمباده گردون استفاده کنم.

    یا وقتی می خواستم اولین بار یک کار منبت رو به دور از نظر استادم وتوی خونه به تنهایی انجام بدم.

    همه ی این تجربه ها هر چند کوچولو کوچولو تغییراتی رو در جهت رشد من داشته.

    حالا باید برم تو دل یک ناشناخته ی جدید.یک تغییر جدید که مدت هاست میدونم باید انجامش بدم ولی عقب میندازم.

    استاد جان ممنونم به خاطر این هدایای گرانقدرتون.عاشقانه دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: