این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خدا را شکر هر تغییر رو به عنوان یک عامل برای تنوع و خارج شدن از روزمرگی زندگیم خیلی سریع قبول میکنم و معمولاً انرژی مثبتی به اون تغییر میدم و اون رو یک فرصت برای بهتر زندگی کردن و کسب تجربههای جدید میدانم. اما متاسفانه زیاد عملگرا نیستم و از فرصتهایی که آن تغییر در اختیارم میگذارد استفاده درستی نمیبرم. یعنی با همه تغییرات چه مثبت چه منفی سازگار میشوم . اگه تغییر منفی باشه تلاش زیادی برای عوض کردن شرایط نمیکنم یعنی خیلی سریع همه چیز را می پذیرم و یه جورایی بیخیال و نظاره گر هستم. خودم بعضی مواقع ناراحت میشم که نتونستم فرصتی که در اختیارم قرار گرفته را درست مدیریت کنم اما در کل در مورد این قضیه خیلی زود احساس خوب بر بد غالب میشه و اهمیتش از بین میره.
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
شاید بزرگترین تغییری که مقاومت زیادی در مقابل آن داشتم قبولی در دانشگاه در رشتهای بود که به خاطر اشتباه در زدن کد رشته شهری قبول شدم که راه خیلی دور بود و مجبور بودم از خانواده دور شوم وقتی که فهمیدم چندین روز گریه و زاری کردم (البته به این خاطر که شاید پدرم اجازه نده من برم) ولی در نهایت با شک و نگرانی برای ادامه تحصیل به آن شهر رفتم. اما نتیجه ان بسیار عالی بود. باعث شد من واقعا از نظر شخصیتی رشد کنم , بر خیلی از ترسهایم غلبه کنم, خودم را بهتر بشناسم, وابستگی ام به خانواده از بین رفت بگونه ای که بعد از آن بسیار بسیار مستقل شدم و در انتخابهایم آزادی عمل پیدا کردم. دوستان خوبی پیدا کردم و با فرهنگی متفاوت آشنا شدم که تجربیاتی بینظیر برایم داشت. و اکنون که چندین سال از آن سال ها گذشته واقعاً خدا را شکرگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار داد که بهترین سالها و تجربیات زندگیم را در آن هدایت تجربه کنم. بسیار بسیار بسیار دوران شیرینی بود.
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر”:
باید از دم دست ترین و ساده ترین کارها این تغییرات کوچک را شروع کنم تا برای ذهنم این تغییرات خوشایند باشد.
مثلا برای امروز تصمیم گرفتم که برای مرتب کردن کابینت های اشپزخانه جای بعضی از وسایل را تغییر بدم
امروز که برای خرید اول ماه منزل اقدام میکنم از برندهای دیگر مواد غدایی و بهداشتی که تابحال امتحان نکردم هم خرید کنم و مثل همیشه لیست تکراری نباشد
این ماه به یک ارایشگاه جدید بروم و رنگ موهایم را برای تنوع تغییر بدهم
خیلی از لباس ها, وسایل و مخصوصا اسباب بازی های بچه ها که دیگه هیجانی براشون نداره درو بریزم تا نظم خانه بیشتر شود.
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت
خداوند خیر مطلق است. او مالک همه چیز است و هر تغییری که برای من پیش آید حتماً خیر و برکتی در آن است.
من عاشق تغییر و تنوع ام و همیشه بهترین ها در پی هر تحولی است.
تغییر باعث گسترش جهان و رسیدن من به خواستههایم میشود.
یک گیاه، یک جانور هر لحظه در تکاپو و تغییر برای بهتر زندگی کردن است بعد من اشرف مخلوقات باید بشینم و تکرارها را تحمل کنم!!!
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟ چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
تغییر محل زندگی و مهاجرت از کرج به تهران که محل کار همسرم می باشد. زمان زیادی است که میخواهیم این کار را انجام دهیم ولی هر سال از ترس اینکه نتوانیم از عهدهاش بر بیاییم به سال بعد موکول میکنیم.
باید وارد ترس هایم شوم. فکری که همیشه داشتم این بود که سال اول برای اجاره خانه ما مشکل نداریم اما سال بعد چکار کنیم؟ که از آموزش های استاد یاد گرفتم ما باید قدم اول را برداریم . خداوند خودش ما را برای قدم های بعدی هدایت خواهد کرد و هیچ گاه ما را تنها نخواهد گذاشت.
بعضی وقت ها فکر میکنم خیلی مشرک و بی ایمانم که این همه ترس دارم. یاد گرفتم شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی. که باعث نگرانی ، اضطراب و ترس و …می شود که من الا ماشالله فول هستم. واقعا تحسین میکنم دوستانی را که با دست خالی اما اعتماد و ایمان قوی مهاجرت میکنن و پا در دل ترس ها می گذارن. خدایا همه ما را به بهترین مسیرها هدایت بفرما.
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و کل این خانواده ی فوق العاده.
امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد چه کردی؟ با این فایل چه کردی؟ اول از همه تشکر میکنم که مثل همیشه به موقع و سر به زنگاه به دادم می رسید با اموزه های نابتون. اینکه من اصلا نمیتونم به حد کافی تشکر کنم که شکی درش نیست ولی استاد از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.
من این چند روزه به شدت حال روحیم و به طبع جسمیم اصلا خوب نیست. و ذهن و فکرم بسیاااار به خاطر دو مسئله ی مهمی که واسم به وجود اومده درگیره. ولی به طور فوق العاده ای به لطف خدای مهربان همش هدایت میشم به فایلایی که قشنگ جواب منه و انگار اصلا شما اینارو گذاشتین که راهنماییم کنید. خدا عجیب غریب داره از طریق شما منو هدایت میکنه. متاسفانه یا خوشبختانه رابطه ی من با همسرم به هم خورد و منو ترک کرد و رفت. خوب بعد از مهاجرت شما فکر میکنید چون خانوادتونم ازتون دورن با این اتفاق دیگه خیلی تنها میشی. رابطم با دوستای ایرانیم هم از چند ماه قبل بسیار کم و کمرنگ شده. تقریبا میشه گفت تنها شدم. ترم اخر دانشگاهمم هست و باید علاوه بر کار روی تز و دفاعم کار هم پیدا کنم که بتونم اینجا بمونم. شهرم رو خیلی دوست دارم و واقعا ترجیحم اینه که نه تنها تو این ایالت بلکه تو همین شهرم بمونم. از بین رفتن رابطم و نگرانی واسه کارو درس به شدت این روزا روم فشار میاره. مدام در حال گوش دادن به قانون افرینشم و دقبق تو قسمتت باورهای قدرتمد کننده و تضعیف کننده ام که شما این فایل رو گذاشتین تو سایت. واااقعا عجیبه واسم چون دقیقا این فایل به هر دو مسئله ی من داره کمک میکنه. استاد در کمال ناباوری شما گفتین اگه تو رابطه ای هستی که میترسی ازش بیای بیرون و خیلی ام خوب نیست یهو یه ایتفاقی می افته و طرفت از زندگیت میره بیرون. گفتین نترس اگه به خدا ایمان داشته باشی اینو میپذری . با ایمان میگی مطمئنا قراره فرد خیلی بهتری بیاد تو زندگیت و روابط بهتری رو داشته باشی. متاسفانه زمان بسیار طولانی ایست که باهم در ارتباطیم نزدیک به 15 سال. ولی همیشه ناراحتی تو روابطمون بوده شاید این ناراحتی ها بیشتر از لحظات خوشی که باهم داشتیم بوده. مخصوصا این اواخر. تا اینکه سرموضوعی منو در کمال ناباوری تنها گذاشت و رفت. با این فایل خیلی آرومم کردین نه صرفا بخاطر یه رابطه ی عاطفی جدید به خاطر اینکه شاید این تغییرات قراره به نفع من باشه. البته که چون عادت به این تنهایی ندارم تحملش سخته ولی بااین نگاه کمی بهتر میتونم حال خودمو بهتر کنم. حتی در مورد تغییرات در کار هم به زیبایی گفتین. من از خداوند خواستم کار مورد علاقم در شرکت مورد علاقم در این شهر رو واسم جور کنه ولی دیگه به اون حد از تغییرات و جابه جایی نمیترسم و نگران نیستم. به خودم میگم من از خدا خواستم دیگه باقیش با اونه اگه مجبور به جابه جا شدن شدم حتما خیریتی درش هست . سعی میکنم با آغوش باز ازش استقبال کنم.
استاد ازتون خیلی ممنونم بخاطر وقتتون بخاطر آموزه هاتون به خاطر اینکه همیشه مثل فرشته ی نجات به دادم می رسید و میاین کمک.
این اگه معجزه نیست پس چیه؟ شما دقیقا راجع به مسائلی صحبت کردین که من یه شنیدنشون احتیاج داشتم. از خداوند متعال سپاسگزارم که منو با شما آشنا کرد تا دستی باشین از دستان قدرتمند خداوند برای هدایت من.
سلام براستادعزیزم وخانم شایسته مهربان وهمه دوستان هم فرکانسی.
استادعزیزم پاشنه آشیل من توی روابط عاطفی هست که اصلا ازاین رابطه راضی نیستم هرچند3 تافرزنددارم ولی اصلا درکنارخانمم احساس خوبی روتجربه نمیکنم
من خیلی خوش اخلاق وخوش برخوردومهربان هستم ول تازمانی که بیرون ازخونه هستم حالم خیلی خوبه چون دارم روی خودم کارمیکنم ولی به محض ورودبه خونه حس وحالم بدمیشه
واقعاکم آوردم نمیدونم چه کاربایدبکنم البته خیلی سعی میکنم به نکات مثبت خانمم توجه کنم ولی بازهم تغییری دررفتارایشون بامن پیدانشده وهمچنان ازاین رابطه خسته کننده احساس بدی رودارم تجربه میکنم
ازشمااستادعزیزم وهمچنین دوستان عزیزاگه راهنمایی ام بفرماییدخیلی خیلی سپاسگزارم
درپناه الله مهربان شادوسربلندوثروتمندباشیدوسعادتمنددردنیاوآخرت
سلام خدمت استاد عزیزم و هم خانواده و هم فرکانسی های مهربونم
ممنونم بابت این فایل ارزشمند و عالی
من قبلا در مقابل تغییرات مقاوت شدید داشتم استرس و دلشوره میگرفتم و کلی انرژی منفی و بد بیاری میاوردم ولی به لطف پروردگار عزیزم و آشنایی با استاد دلسوزم تونستم خیلی بهبود پیدا کنم و الان عاشق تغییراتم توی زندگیم و مطمئنم هر تغییراتی که تو مسیر زندگیم پیش بیاد کلا خیر است و برکت و چون خداوند رو تو لحظه هام حس میکنم و مطمئنم یه رفیق قدرتمند و ارزشمندی مثل اون دارم دیگه آرومم و خیالم تخته که همه چی و همه کس به نفع من قدم خواهد برداشت.
من یه مهندس برقم و همین امسال تابستون تو شرکتمون یه پروژه ی تقویت خط مون پیش اومد و بین بقیه همکارام مسولم به من گفت که از فردا تو باید بری و تا پایان این پروژه کنار پیمانکار باشی و از طرف شرکت اونجا حضور داشته باشی اولش که شنیدم ترسیدم گفتم من نمیتونم از پسش بر بیام مسئولیت داره و چرا من …ولی بعد یه چند ثانیه دلم لرزید و گفت هر اتفاقی که پیش بیاد خیر است و برکت و همینم شد…
نزدیک یک ماه تو اون مسیر بودم کل کاریم که میکردم این بود که به پیمانکار و افرادش سر بزنم و مختصات جای تیرها رو بدم تا بکنن…برام تنخواه ریختن و گفتم هر چقد هزینه کنی شرکت میده ناهارت رو میری رستوران و برای ما فاکتور میاری و پولتو میگیری…کلی اضافه کاری خوردم…حق ماموریت بهم زدن…کلا در اختیار خودم بودم…آشناهای جدیدی تو اداره برق پیدا کردم و با چندتا مهندس دیگه ارتباط گرفتم و این ماه برام کلا خیر شد و برکت…
جواب مرحله 4 :
مورد 1:
اساسی ترین تغییری که میخوام انجام بدم و تا الان به تعویق انداختم اینه میخوام از کار کارمندی در بیام و بیزینس خودمو بزنم هر چند بعد 7 سال خیلی برام سخته ولی به لطف خدا و راهنمایی های استاد عزیزم تو قسمت دوم از مجموعه این فایل ها و کمک و راهنمایی های شما عزیزان انجامش میدم.
مورد 2 :
برنامه ای که برای این چالشم دارم اینه که اول ابزارات لازمم رو تهیه کنم بعد یه مغازه پیدا کنم و بیزینسم رو شروع کنم
مورد 3 :
با استفاده از این آگاهی های این فایل میتونم ذهنمو با اتفاقات کوچیک شروع کنم به تغییرات آگاهانه و رفته رفته این تغییرات رو بزرگ تر کنم تا به امید خدای بزرگم روز به روز پیشرفتمو ببینم و حس کنم و لذت ببرم.
خوشحال میشم دوستانی که متن بنده رو خوندن برام راهنمایی و مشورت بدن
وای استاد عزیزم، چقدر دوست داشتم بیام تمرکز کنم و برای این فایل کامنت بنویسم. ولی تا همین الان مشغول اماده شدن برای میتینگ با استادم بودم و حالا که تمام شد با یک آرامش بی نهایت اومدم تا بنویسم.
خیلی دوستون دارم استاد عزیزم…
استاد من هر بار تغییری تو زندگیم رخ میده؛ اولش به هم میریزم. وقتی عقد کردم خیلی دیر تونستم خانواده همسرم رو بپذیرم. وقتی اومدم امریکا تا چندین ماه برام سخت بود. وقتی اومدیم این شهر جدید تو نیویورک برام سخت بود یک ماه اولش.
یادم میاد کلاس اول دبستان بودم. امتحانای خرداد رو که دادیم من نشسته بودم رو سکو تو حال خودم بودم. یهو معلممون اومد صدام زد: زهراااااااا… و یه سیلی آبدار زد تو گوشم. چرا املات رو 18 شدی. من تا چند لحظه تو شوک بودم. حتی بعدش هم هنگ بودم. که واقعا باید بخاطر نمره 18 کتک بخورم؟؟؟!!! انگار تو همون حالت بچگی آگاه بودم که نه نمره نه سیلی معلم ربطی بمن ندارن و من ارزشمندم با همه اینها.
ولی تو همون حالت بچگی، تابستون چهار هفته پشت سر هم میرفتم خونه یکی از اقواممون که دو کوچه اونورتر ما بود و میگفتم پسرتون امتحاناش تمام نشده که کتاباشو بدین بمن. و اون تابستون من درسای سال بعدمو خوندم و از همون سال تا همین حالا من هر روز و هر سال از نظر تحصیلی موفقتر شدم.
من با اون کتک معلم، تحلیل نکردم که بی ارزشم. من مطمئن بودم که ارزشمندم. ولی خواستم که دیگه همیشه تو درس بدرخشم. حتی انگیزم این نبود که این معلمه منو تحقیر کرد حالا نشونش میدم. هیچکدوم از اینا انگیزه من نبود. بچه بودم و عزت نفس داشتم. به صورت طبیعی میل به پیشرفت توی من وجود داشت.
حالا بیست سال از اون روز میگذره و تو این سالها خیلی وقتها خودم به استقبال تغییر نرفتم تا فشارهای جهان هستی بیشتر شدن. و حتی گاهی انگشت اشارم رو گرفتم به سوی دیگران که دیگران باید تغییر کنن. من کارم درسته!! و همیشه بعدش متوجه شدم جهان اشتباه نمیکنه و اونی که باید تغییر کنه من هستم.
استاد من این چند سال اخیر اینقدر دربرابر تغییر مقاومت میکردم که همیشه انگیزه من از تضادها به وجود میومد. وقتی میخواستم بیام امریکا حقوق خیلی خوبی تو ایران داشتم. کارم انلاین بود و خیلی کار ساده ای بود. اون شوق لازم رو برای مهاجرت نداشتم. و این قضیه رو هی کشش میدادم. که تمرکز کنم و این پروسه رو انجام بدم. تا اینکه عقد کردم و تو دوران عقدم اذیت شدم. اون موقع من انگیزه گرفتم گفتم من هرجور شده میرم از اینجا و از ادمهایی که اذیتم میکنن یا بهم بی احترامی میکنن دور میشم. و همین هم شد. این فرکانس قوی، این انگیزه ای که در اثر تضاد شدید درون من به وجود اومد؛ باعث شد من صدای شکستن هر مقاومتی که توی ذهنم بود رو بشنوم. اگه قبلا ذهنم میگفت { زبانت هنوز عالی نیست/ اگر از پس پروژه ها برنیای چی} اینها همه خاموش شدند و من میگفتم من فقط باید برم. من یه راه بیشتر ندارم اونم مهاجرته.
برای ازدواجم، من از خداوند هدایت طلبیدم و خداوند هفت بار برام نشونه فرستاد که ایشون مناسب شما هست. و من بخاطر هدایت خداوند با وجود تمام مقاومتهای ذهنیم و با وجود اون اعتماد به نفس و عزت نفس داغون گفتم من باید به هدایت خداوند عمل کنم اگر میخوام موفق باشم. و تمام اون مقاومتهای ذهنیم شکست.
یا استاد برای احساس ارزشمندی. من رفتارهام و از خودگذشتگی هام و نگرانیهام برای بقیه و دایه دلسوزتر از مادر بودنم، همشون نشون میدادن من احساس بی لیاقتی میکنم. ولی مگه من میپذیرفتم اینا رو. اینقدر تضاد ها زیاد شدن تا من دوره احساس لیاقتو خریدم و اونوقت فهمیدم خانه از اساس خراب است. کاش من اینقدر مقاومت نداشتم در برابر تغییر.
انگار همینطوری نمیرم به استقبال تغییر تا یه اتفاقی بیفته. اخیرا اومدم گفتم دیگه تصاد نمیخوام تو زندگیم. یادم اومد یه دوستی داشتم دوران دانشگاه خیلی پولدار بودن ولی دختره اینقدر درس میخوند. تو دلم میگفتم اخه این که همه چی داره چرا درس میخونه؟!!!. فکر میکردم حتما باید یه تضادی یه مشکلی باشه تا تلاش کنه ادم و حرکت کنه. بعد دیدم خانم شایسته عزیزم تو یه مقاله ای نوشته بودن که انسان به صورت طبیعی میل به پیشرفت داره .و اگر شما دنبال پیشرفت نیستی یعنی عزت نفس نداری! اون موقع فهمیدم و بارها با خودم تکرار کردم که دیگه نمیخوام انگیزم رو از تضادها بگیرم. من لایق پیشرفت هستم. حتی وقتی شرایط عالیه من باید دنبال پیشرفت باشم. و این چند ماه این دیدگاه بهم کمک کرده.
بریم ادامه فایل استاد یکی یه دونم:
استاد واقعا درست میگید. تو فایل ما از تغییر دیگران ناتوانیم شما میگید که بابا عبرت بگیرید از اتفاقات جهان. من چندین و چندین مثال از ادمهای اطرافم برای خودم زدم که نه تنها به استقبال تغییر نرفتن بلکه حتی دربرابر تغییر به شدت مقاومت کردن و رشد نکردن. و اوضاعشون هر روز بدتر و بدتر شد. من به خودم گفتم باید از زندگی خودم و از زندگی دیگران عبرت بگیرم.
استاد از وقتی تصمیم گرفتن داوطلبانه برم به استقبال تغییر؛ خداوند چقدر هدایتم کرد. خدایا هزار بار شکرت…بهم یاداوری کرد که فرقی نداره بگی دولت کشور یا بگی دلار یا بگی همسرم یا خانواده همسرم… هر چی بگی داری احساس قربانی بودن میکنی و این احساس بد باعث میشه احاطه بشی با اتفاقات بد بیشتر. یادم اورد که بچه بودم هیچکدوم از این احساسات رو نداشتم و وقتی هدفی داشتم اصلا مانعی نمیدیدم. فقط میرفتم جلو و به دستش میاوردم.
یادم اورد که بارها رو بسپارم بهش و اجازه بدم کارها رو انجام بده برام و بهش بیشتر اعتماد کنم و به زوربازوی خودم تکیه نکنم. یادم اورد که باید سپاسگزارتر باشم. و بهم گفت که باید گوشام کر باشن وقتی که دیگران میخوان چیزی خلاف وعده های خداوند رو بمن بگن. استاد قبلاها چقدر حساس بودم که همسرم از کسی تعریف کنه تو دلم میگفتم بابا این طرف نصف مهارت منو نداره چطوریه که همسرم داره ازش بت میسازه! فکر میکردم حتما من تواناییهای خودمو قبول ندارم که اینطور میشه. بعد دیدم نه اونقدر هم تو این قضیه بد نیستم. چون وقتی نشستم موفقیت هامو نوشتم دیدم بالای 150 تا فقط رتبه و لوح تقدیر نوشتم. به خودم گفتم اینها همه فکت هستند برای ذهن من. و واقعا من خیلی از کارها رو نمیگم فلانی تونسته فلانی تواناییش بیشتره بلکه باور دارم منم میتونم. پس این قضیه که همسرم از تواناییهای کم دیگران اینقدر زیاد تعریف میکنه و تازه منم حسم بد میشه چیه. چسبیدم که باید این قضیه رو درون خودم ریشه ای حل کنم. چون من نمیتونم احساس بد رو با خودم حمل کنم از روزی به روز دیگر. بعد طی کالبدشکافی ذهنم و مشورت با خداوند، کاشف به عمل اومد که من نیازمند توجه دیگران هستم و به خاطر توانایی ها و موفقیتهای اون طرف نیست که حسم بد میشه بلکه چون اون طرف تونسته توجه بقیه رو به خودش جلب کنه حسم بد میشد. اینو کی فهمیدم وقتی که از خداوند پرسیدم چه جمله تاکیدی رو به خودم بگم که خیلی بهم کمک کنه و اون گفت به خودت بگو :”تو بهترینی”. منم به فکر فرو رفتم که چرا خدا نگفت بگو “من بهترینم”. و فهمیدم خدا میخواد من نیازم به تایید و توجه دیگران رو خودم برطرف کنم. و راهش اینه که با شناسه “تو” بگم و اینطور خودم رو پر و بی نیاز از غیر کنم. قربون خدای مهربونم برم.
پس من آگاهانه باید به برم و تغییرات رو ایجاد کنم. استاد دقیقا ما میدونیم چه تغییراتی رو باید انجام بدیم. حداقل من که کامل میدونم. هر تغییری رخ میده یه خیرتی توش هست.
استاد خیلی دوستون دارم… واقعا تحسینتون میکنم. شما یه الگوی فوق العاده اید برای من. استاد خیلی دوست دارم ببینمتون.
«وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟! »
برای جواب باید از سنین پایین تر خودم شروع کنم. در کودکی که خیلی وابسته به پدر و مادر بودم و طبق چیزایی که شنیدم اگر حتی به درخواست خودم مثلا خونه ی پدربزرگ میموندم چون دایی هامو خیلی دوست داشتم، نصفه شب دلم یاد خونه رو میکرد و گریه که منو ببرید خونمون. حالا این مال خیلی بچگیه که شاید تقریبا همه بچه ها اینطور باشن هرچند که بازم به نوع رفتار خانوادشون هم میتونه برگرده.
توی دوران دبستان در کلاس چهارم، چندین مدرسه عوض کردم. اولش با هیچکدوم راحت نبودم ولی در نهایت با یکی از این مدرسه ها کنار اومدم و اونجا دوست پیدا کردم و نمرات خوبی گرفتم و محیط جدیدی رو تجربه کردم. سال پنجم باز به یه مدرسه جدید رفتم ولی اینبار راحتتر بودم با محیط جدید و باز دوستای جدید و چالشهای جذاب جدید. حتی یکی از دوستانم که صمیمی شدیم، با همدیگه توی مدرسه نمونه دولتی قبول شدیم و با هم به اونجا رفتیم. یعنی باید بگم من اولش مقاومت دارم برای تغییر ولی بعدش باهاش راحت میشم. دلیلش رو هم در ادامه میگم.
بعد اون دیگه حداقل توی دوران مدرسه یادم نمیاد برای تغییر مقاومت داشته باشم. حتی اگر این تغییر میخواست جابجا شدن با اتوبوس باشه یا پیاده روی یا هرچی.
تغییر بعدی که بخوام بهش اشاره کنم، بحث فوتباله. خب من به همراه پسر داییم که تقریبا هم سنیم، همیشه تو کوچه بازی میکردیم و بعدش با هم میرفتیم یه پارکی بود نزدیک خونمون و اونجا بچه های دیگه ای بودن که فوتبال باهم بازی میکردیم. بعد چند سال ما پامون با همون بچه ها به سالن باز شد و گفتیم میریم سالن که بهتره و اینا. دوباره توی همون سالن ها با افراد جدیدی آشنا می شدیم که توی چمن بازی میکردن و سطح شون از ما بالاتر بود. خب منم یادمه تازه با استاد آشنا شده بودم و خیلی انگیزه داشتم برای رشد و پیشرفت. به یکی از اون افراد جدیدی که باهاشون آشنا شده بودیم، گفتم من چجوری میتونم بیام چمن بازی کنم. گفت برو فلان جا خودتو معرفی کن بگو از طرف من آمدی. خلاصه برای اینکار باید من پا به محله ای میذاشتم که هم دور بود هم تا به حال هیچوقت به تنهایی اونجا نرفته بودم و خیلی کم هم اونجا رفته بودم. ولی مصمم بودم برای هدفام که هر جوری شده برم و تنهایی رفتم و مربی هم بهم گفت بیا شروع کن و منو دید و ازم خوشش آمد. یعنی این یکی از تغییراتیه که با اشتیاق چون میدونستم پیشرفت میکنم، نه تنها مقاومت نداشتم بلکه کلی شور و شوق برای ایجادش داشتم.
تغییر زمان خدمت هم بوده. وقتی خدمت شروع شد، اولش مقاومت بود، به چشم اختلال در زندگیم بهش نگاه میکردم ولی هرچی میگذشت سعی میکردم به نکات مثبتی که داره و چیزایی که دارم یاد میگیرم توجه میکردم. مثلا اینکه بالاخره حقوقم به حدی هست که راحت دوره های استاد رو بگیرم یا فلان امکاناتی که میخوام رو بگیرم. یا توی اون محیط با چالشهای مختلف مواجه بشم که هر کدوم چقدر باعث رشد من میشن مثل چالش نحوه رفتار با آدمهای مختلف با عقاید و ویژگی های مختلف، چالش شبیه سازی زمان مهاجرت که وقتی تنهام از پس خودم بربیام یا چالش مسئولیت هایی که بهم سپرده میشد و خوب انجام دادنشون که در این مورد مسئولیتی که بهم سپرده شده بود رو خودم انتخاب کردم توی سربازی و به لطف هدایت های خدا خیلی عالی انجامش میدادم و هرروز انگار یه مسابقه ای داشتم با خودم که بهترش کنم.
علت اینکه اولش مقاومت دارم واسه تغییر اینه که نمیام برای خودم ترسیم کنم اون آینده و پیشرفت هایی که با ورود به این تغییر در من ایجاد میشه و به جز مورد فوتبال که داوطلبانه به استقبال تغییرات میرفتم اونم اولش، بقیه اولش یکم مقاومت داشتم ولی به هرحال چون باید میشد و اون تغییر بالاخره رخ میداد، باهاش کنار میآمدم نه اینکه با شوق و ذوق به استقبالش برم.
حتی در مورد تغییری مثل اینکه برم وارد چالشهای جدید بشم توی فوتبال و خودمو بیشتر در معرض دریبل زدن قرار بدم، همینم باهاش مقاومت داشتم چون حرف مردم برام مهم بود. میترسیدم نشه بعد مورد انتقاد و سرزنش و طردشدن واقع بشم. یعنی این شرک رو اگه از وجودم کمرنگ و کمرنگ ترش کنم، خیلی راحتتر با تغییرات مواجه میشم و استقبال میکنم ازشون.
فعلا این جواب من به سواله این قسمته قبل اینکه ادامه فایل رو گوش کنم.
استاد اتفاقا در مورد شرکتهای موبایل سازی و میزان فروششون داشتم یه ویدیو می دیدم قبل این فایل که نشون میداد با نمودار تعداد فروش اونها رو به نسبت سالی که درش بودن و همینطور زمان رو دور تند بود و اون نشانگر هر شرکت که میزان فروشش بود کم و زیاد میشد و اگر اشتباه نکنم نوکیا تا سال 2007 و 2008 هنوز بالا بود و میزان فروش ثابتی داشت و زیاد تکونی نمیخورد میزان فروشش، بعد به یکباره نوکیا سقوط کرد و محو شد از اون رده بندی شرکتها. خیلی خوبه که الان میفهمم چرا یه شرکتی که اونهمه فروش داشت، چرا یکباره محو شد، دلیلش پذیرای تغییرات نبودن بود.
این جمله از داستان کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد که استاد گفتید خیلی برام مفهوم داشت. چون خیلی وقته این کتاب رو نخوندم. گفتید اون موشا در حالی که داشتن از اون پنیرا استفاده میکردن، میرفتن دنبال پنیرای جدید، دنبال موقعیت های بهتر و وقتی پنیر تمام میشد، اینا پنیرهای جدیدی پیدا کرده بودند. همین درس رو اگه ما تو زندگیمون اجرا کنیم، هیچوقت اوضاعمون بد نمیشه. وقتی مهارتهای کاریمون خوبه، خوب پول درمیاریم، روابط عالیه، شهر خوبی زندگی میکنیم و … بیایم حالا ببینیم چطور میتونم مهارتهام رو بهتر کنم، بیشتر و راحتتر و لذتبخش تر و سریع تر و خلاقانه تر پول بسازم، روابطم عالیه، چیکار کنم که عالیتر بشه و دنبال راه حل ها برم، شهر و کشور خوبی زندگی میکنم ولی از یه چیزایی راضی نیستم، خب بگردم ببینم کجا راضیم میکنه و براش حرکت کنم. این نکته از این داستان باعث میشه ما همیشه رو به جلو باشیم. باعث میشه خیلی راحتتر وارد چالشها بشیم. بیشتر هدایت رو در عمل استفاده کنیم. بیشتر توکل در عمل داشته باشیم.
این نکته هم خیلی برام جالب بود که ما میخوایم بریم جایی که برامون آشناست و حتی رستوران جدید، مکان تفریحی جدید و هر چه جدید باشه رو امتحان نمی کنیم چون از تغییرات میترسیم به هر دلیلی و باید من بیام این ترسا رو با ابزار منطق حل کنم.
جملات طلایی این فایل
یه جوری به ذهنمون بفهمونیم که تغییرات خوبه، تو دل تغییرات شرایط خیلی خوبی هست.
تغییر خوبه، تغییر یه فرصت جدیده، اگر من جز اون اولین آدمایی باشم که با آغوش باز تغییر رو میپذیره، من جز اون افرادی هستم که خیلی زود از این شرایط تغییر یافته استفاده میکنه به نفع خودش به جای اینکه مقاومت کنه.
اگر مقاومت میکنیم در مورد تغییر نشون میده که باورهای خیلی محدودکننده ای داریم و البته که خیلی از فرصت های خوب رو از دست خواهیم داد.
تمرین
میخوام تمرکز کنید روی اتفاقات و تغییراتی که توی زندگیتون رخ داد و نتایج خیلی خوبی داشت
1. تغییر محل زندگیم در گذشته که باعث شد با دوستای جدید آشنا بشم و فرصت های جدید داشته باشم و پیشرفت کنم
2. تغییر در روند ادامه دادن فوتبالم و وارد یه تیم حرفه ای تر شدن و برای اجرایی شدن این تصمیم وارد یه محله جدید شدن و با کلی موقعیت و فرصت روبرو شدن و رشد کردن
3. اقدام برای خدمت سربازی که یکبار برای همیشه پروندش رو ببندم و چه رشد ها و نتایج خوبی داشت با اینکه اصلا دوست نداشتم این تغییر رو و همیشه ازش فراری بودم
4. تغییر در روند و سبک فکر کردنم و دنیا رو از زاویه جدیدی دیدن که چقدر باعث رشدم شد
5. تغییر در نوع تغذیم و پرداخت بها برای فهمیدن سبک درست تغذیه که زندگیم و آرامشم رو دگرگون کرد و از جهل نجاتم داد
تمرین بعدی هم اینه که با تغییرات کوچیک سعی کنم ذهنم رو آماده کنم که تغییرات رو بپذیره و از تغییر کردن لذت ببره و دنبال فرصت هایی باشه تو تغییرات. یعنی اگر یه شرایطی تغییر میکنه نگه چه بلایی سرم اومد، بگه چه فرصتی توی این شرایط جدید من میتونم پیدا کنم، چطور میتونم از این تغییرات به نفع خودم استفاده کنم، چطور میتونم این وسط چیز یاد بگیرم، چطور میتونم پیشرفت کنم.
عبارات تاکیدی
تغییرات همیشه کمک میکنه که من پیشرفت کنم
در دل تغییر فرصت هایی هست برای پیشرفت و یادگیری
جهان همواره در حال تغییره و من با هماهنگ کردن خودم با تغییرات جهان میتونم موفقیت بیشتری کسب کنم
برای تغییراتی که ناخواسته ایجاد شده: خداوند این تغییر رو ایجاد کرده در زندگی من و حتما یه خیر و برکتی در این تغییرات هست، حتما یه فرصت خوبی هست. اینم از اونجاییه که خداوند فقط منبع خیر و برکته. باید برم تو دلش ببینم چیه، خداوند خودش هدایت میکنه منو تو این مسیر و شرایط جدیدی که تغییر کرده و من اصلا آشنا نیستم باهاش و من برم تو دلش ببینم چه اتفاق خوبی منتظرمه و ببینم خداوند چطوری میخواد منو هدایت کنه که تو این مسیر جدیدم موفق باشم.
تمرین بعدی
چه برنامه ای دارید بعد از این جلسه که چه تغییراتی رو خودتون آگاهانه در زندگیتون ایجاد کنید؟
تغییر در دیسیپلین زندگی خودم در دو مورد. 1. تغذیه 2. تفریح و کار
میدونم که روند تغذیم با اینکه مناسب تر شده ولی هنوز به نظم خودش نرسیده که هرروز مناسب باشه و آشغال به خودم ندم. البته این تغییر رو شروع کردم و ایندفعه با رعایت قانون تکامل دارم پیش میرم و می بینم که چقدر ذهنم همراه تره و راحتتر داره کنار میاد با این سبک جدید.
در مورد تفریح و کار هم باید تعادل بیشتری داشته باشم و توی طول هفته بازهم با رعایت قانون تکامل تفریحاتم رو کمتر و کارم رو بیشتر کنم و آخر هفته ها به تفریح اختصاص داشته باشه و متعادل تر باشه کار و تفریحم.
این نکته خیلی زیبا بود که با باورهای توحیدی روی همکاران خودمون هم حساب باز نکنیم و آماده باشیم برای اینکه شاید یه روزی اینا برن و هیچ اشکالی نداره این و این نه تنها بد نیست بلکه یه فرصتیه برای پیدا کردن دوستان و همکاران بهتر برای اینکه کارو بهتر انجام بدیم. تحسینتون میکنم.
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
بعضی وقت ها وقتی این تغییرات پیش میاد حالم بد میشه و افکارم بهم میریزه اما خیلی زود برمیگردم به مسیر اصلی
اما توی این یک سالی که از زندگیم گذشت خیلی خوب و زیبا از تغییرات استقبال کردم و به خودم افتخار کردم و به خودم گفتم آفرین جواد دمت گرم ازت ممنونم که چنین حرکت کردی و الان این همه رشد و پیشرفت و تجربه های زیاد بدست آوردی که اگر حرکت نمیکردی الان به این همه رشد و موفقیت نمیرسیدی و چقدر الان خوشحال تر هستم از تصمیماتی که گرفتم و خدای بزرگ کمکم کرد و توی این مسیر کلی چیزهای جدید یادگرفتم و کلی قوی تر شدم
مثل مهاجرت تک و تنها
مثل توکل کردن به خدای بزرگ
مثل حرکت کردن و دنبال خونه گشتن و بهش رسیدن
مثل کار پیداکردن توی شهر غریب
مثل استاد شدن با آدم های جدید
مثل زندگی کردن و ارتباط های جدید ساختن
مثل مسافرت های کاری زیبا
مثل گشتن شهرهای دیگه بدون هزینه خاصی
مثل گرفتن کارهایی از استادم و انجام دادنشون با اینکه خیلی میترسیدم و کلی نجوا هم داشتم اما الان واقعا ممنونم از خدا که کمکم کرد توی این همه مسیر که اینقدر از سال قبلم موفقتر شدم خدایا شکرت
مرحله اول تمرین
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثلا همین مهاجرت که خیلی ترس. و نگرانی داشتم و کلی هم ما امیدی همراه داشت اما حرکت کردم و خدا هم همه جوره هوام رو داشت
مثل توی اصفهان کار پیدا کردم اما بعد از مدتی قلبم بهم گفت که جای تو اینجا نیست و با اینکه باز هم میترسیدم اما اومدم بیرون و خدا هم خیلی خوشگل به کار مورد علاقه ام اومدم و الان هم هستم و چقدر رازی هستم از این تصمیماتم
مرحله دوم
من هر روز صبح زود بیدار میشم اما تنبلی میکنم و دلم میخواد برم پیادهروی صبح زود که باید عملیش کنم
دوم اینکه تولید محتوای خوب برای پیجم
که باید تمرین کنم و ادامه بدم
مرحله سوم
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
من قدرت تغییر زندگیم رو دارم در همه جوانب
خدا همه جوره حواسش بهم بوده و هست
خدا همیشه هدایت و حمایتم کرده و میکنه
خداوند قاب آدم ها رو نرم میکنه برام
من توانایی بهتر کردن زندگیم رو دارم
من خالق زندگی خودم هستم
من حرکت میکنم و خدا هم توی مسیر آدم ها رو سر راهم میاره
مرحله چهارم
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
تولید محتوای خوب و شروع کردن با همون چیزی که دارم و هستم
مورد 2 : مورد یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
باید حداقل هفته ای یکدونه پست بذارم و تولید کنم
مورد سوم :
توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
اینکه اگر اتفاق تازه ای برام افتاد بهم نریزم و سعی کنم خودم رو و ذهنم رو آرام کنم و از اون تغییر استقبال کنم که قطعا برای من خوب هست و الخیر فی ما وقعه هست
خیلی خوشحال هستم که توی این سایت الهی هستم و خیلی پیشرفت کردم و همش ممنون خدای بزرگ هستم و سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این فایل های عالی
توی رابطه ی عاطفی که بودم میدونستم که من و اون فرد نمیتونیم باهم ادامه بدیم و نهایتا باید رابطه تموم بشه و میترسیدم از تغییر اما شرایطی پیش اومد که اون فرد گفت من میخوام برم و بعد از اون تغییر یه فرد خیلی عالی وارد زندگیم شد و خیلیی از باهم بودن لذت میبریم و الان با اینکه همه چیز عالی هست میدونم که باید دوباره تغییر کنم و میدونم که باید آدمایی که توی زمدگیم هستند زیر و رو بشن و آدمای جدید بیان ولی هنوز انگار مقاومت دارم ، این توی ذهنم میاد که الان من یه آدم جدید رو از کجا پیدا کنم ولی باید ایمان داشته باشم به خداوندی که هدایت میکنه
یکی دیگه از تغییراتی که کردم ترک کردن سیگار بود ، با اینکه هنوز جهان مجبورم نکرده بود اما تصمیم گرفتم قبل از اینکه به بیماری مبتلا بشم ترک کنم ، تصمیم گرفتم ترک کنم تا آدمای دور و برم هم عوض بشن چون هر کسی که من باهاش دوست بودم سیگاری بود و من انسان هایی رو میخواستم در زندگیم که نیاز به یک عامل بیرونی برای خوب کردن حالشون نداشته باشن
تغییراتی که میخوام انجام بدم :
از یه مسیر جدید برم دانشگاه ، اصن همین الان که نوشتم ذهنم میگه بابا اون جاده خطرناکه و بلد نیستی نمیخواد
ولی من انجامش میدم
یکی از تغییراتی که باید در شخصیتم انجام بدم و خیلی اورژانسی هست و میدونم کوچک ترین تغییر درش نتایج بزرگی ایجاد میکنه انجام تمرین آگهی بازرگانی ، یعنی من با اینکه دوبار در اسکیل بزرگ ( مترو ) و چندین بار در جمعیت های کوچیک تر انجامش دادم ولی هنوز میترسم ازش
و همین جا به خودم قول میدم که دوباره شروع کنم این تمرین رو و فردا برای یک نفر که غریبه هست انجامش بدم
جملات تاکیدی
اگر در برابر تغییرات تغییر نکنی از بین خواهی رفت
گاهی وقت ها پنیرتان را بوکنید چون ممکن است کهنه شده باشد
حرکت در مسیر جدید به شما کمک میکند تا پنیری جدید به دست آورید
هرچقدر زود تر پنیر کهنه را کنار بگذارید به همان نسبت زود تر به پنیر کهنه خواهید رسید
استاد عزیزم بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که چنین دوره ارزشمندی رو به ما هدیه دادید..
سوال؟
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
اول باید عرض کنم که قبل از آشنایی با استاد عزیزم و این مسیر و تمرینها و آموزشها،در بعضی موارد اصلا انعطاف نداشتم..تغییر عذابم میداد و نمیتونستم کنار بیام..مثل شیفت کاری ام،،همیشه باید شیفتم و بخش کاری ام ثابت میموند و به جای همکاری دیگر شیفت دادن و کار کردن با شخصی که به جز همکاری بود که اکثرا با هم شیفت بودیم، خیلی واسم سخت بود و تبدیل شده بود به نقطه ضعفم در محل کار،سر کارم نه باید اتاقم تغییر میکرد و نه وسایل اتاقم ….. تایم خوابم و محل خوابم و حتی بالشتم نباید تغییر میکرد،نمیتونستم بخوابم،البته در تغییر دکوراسیون مشکلی اصلا ندارم و استقبال هم میکنم..یا مهاجرت از شهر یا کشور رو اصلا ترسی ندارم و استقبال میکنم..
اما در مواردی که ضعف داشتم به لطف آموزشهای استاد جانم الان خییلی بهتر شدم،،بعضی هارو کلا پذیرفتم و بعضی ها را واسشون راهکار گذاشتم..
اما کلا آدم قوی هستم،،و هر چه میگذره قوی تر میشم و میتونم خودم را با تغییرات حتی بزرگ وفق بدم..
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
من خیلی از رانندگی می ترسیدم..5 سال بود که گواهینامه گرفته بودم و رانندگی نمیکردم و نیاز چندانی هم نمیدیدم..چون رفت و آمدم سر کار با خواهرم بود و روزهایی که ایشون مرخصی بودند یا همسرم میومدن دنبالم،یا با دوستی میرفتم و…. اما تغییری که رخ داد خواهر بازنشسته شدند و من واقعا نمیدونستم باید چکار کنم؟ اوایل با تاکسی و اتوبوس می رفتم که سخت بود بخصوص زمستانها و همین موضوع باعث شد که خیلی طول نکشید و من دو ماه بعد، چند جلسه تمرین رانندگی ثبت نام کردم و بعد یکروز که همسرم سر کار بودن ماشین و برداشتم و تنها زدم به خیابان و دیگه همان شد که ترس من از رانندگی ریخت.و الان همسرم به من میگن مایکل شوماخر!! واقعا با احتیاط و عالی رانندگی میکنم..خیلی کارهایم را خودم مستقلانه انجام میدم و دیگه منتظر نیستم همسرم باشند که منو ببرن و بیارن یا منتظر تاکسی باشم و ….و این خیلی هم واسه خودم خوشحال کننده است و هم همسر عزیرم(◠‿◕)
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا « برای استقبال از تغییر» بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
نکاتی که باید تغییر کنه و تغییرشون باعث بهبودی و آسانی در روند زندگی ام میشود را یاد داشت میکنم و برای هر کدام برنامه ای می نویسم و آرام آرام از تغییرات کوچک شروع میکنم تا قویتر بشم و تغییرات بزرگ را مدیریت کنم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک میکند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
در پس هر تغییری رشد و گسترش و پیشرفت هست،مثل جهان که با تغییر خواسته ها و سبک زندگی بشر زیباتر و پیشرفته تر و گسترده تر شده است.
با پذیرش هر تغییر با وجهی از شخصیت مون« قدرت و توانمندی و مهارت» آشنا میشیم که نمیشناختیم و اینطوری به خودشناسی بهتری می رسیم و قطعا به خودمون افتخار میکنیم.
وقتی به تضادی بر میخوریم باید تغییر کنیم و حتما که در دل هر تضادی خیری نهفته است..زیرا خداوند فقط خیر مطلق است.
تغییر مرا ماندگار میکند،چه نسلهایی که تغییر را نپذیرفتند و محکوم به فنا شدند.
در پس هر تغییری ،گسترش و رشد و پیشرفت و شناخت است.
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
صبح ها زودتر از خواب بیدار بشم.
در صورت نبودن همسرم شب تنها بمونم تو خونمون.
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
برای هر دو مورد باید اهرم رنج و لذت بنویسم و تمرینش رو انجام بدم.زمان بیدار شدنم را کم کم جلو بیارم تا 7 صبح به راحتی و اتوماتیک و تحت هر شرایطی بیدار بشم.
ایندفعه که همسرم شب منزل نبودند خونه بابام نمیرم و به هیچکس هم نمیگم که تنها هستم و تحت هر شرایطی تو خونه خودمون می مونم و میخوابم.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
باور کنم که هر تغییری برای من خیر است.مثل اینکه در مواجه با تضاد تا حد زیادی توانستم باور « الخیر فی ما وقع» را ایجاد کنم.هر تغییری اگر اجباراً پیش آمد اولش سعی کنم واکنشی نشان ندم،کمی فکر کنم و آرامش خودم را حفظ کنم و بعد زاویه نگاهم را تغییر دهم و ببینم چطوری می تونم به این تغییر نگاه کنم که حالم را بهتر کنه.نتایج خوبم را به یاد بیارم که در نتیجه تغییرات برایم رخ دادند.
در زندگی ام و روابطم و حتی باورهایم هر روز جستجو کنم و داوطلبانه تغییراتی را ایجاد کنم قبل از اینکه مجبور باشم اوضاع را تغییر بدم .
نسبت به تمرینهای سایت و آموزشهای استاد عزیزم متعهدانه عملگرا باشم..و تا الآن هم سعی ام همین هست که هر روز وقت بیشتری را در سایت بگذرانم و فایلهای استاد را فقط گوش بدم و به آموزشها عمل کنم و در خودم و روند زندگی ام تا حدود خوبی تغییراتی ایجاد کردم که مایه آرامش خودم و همسرم و زندگی قشنگمون شده..
خدایا شکرررررررت
_
استاد عزیزم خدارو شکر که شمارو دارم چون تمام این تغییراتم رو مدیون وجود پربرکت و پر از مهر شما هستم،دمتون گررررم که خسته نشدید و ادامه دادید و بهترینها رو خلق کردید و در ما این شوق و انگیزه رو ایجاد کردید که من هم میتوانم..برای من هم میشود… خدا حفظتون کنه.
از همه دوستانی که تجربیاتشون رو به اشتراک میگذارن خیلی ممنونم چون واقعا مطالعه کامنتهای ارزشمند شما در این مسیرِ بی نظیر خیلی به من کمک میکنه و انگیزه میده.
دوستتون دارم
در پناه خدای بسیار عطا کننده و دانا روز و روزگارتان عااااالی
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی اعضای خانواده عباس منش خداروشکر که بار دیگه اومدم و دارم کامنت مینویسم و این هم بخاطر ایجاد تغییرات در روند روتین زندگی به عنوان قدم اول بود
جواب سوال این قسمت:
مقاومت میکنم در برابر تغییر شرایط و میترسم که چی میشه
مرحله اول:
بزرگترین تغییر در زندگی که ابتدا خیلی خیلی باهاش مقاومت داشتم و با تغییر کردن درهای بزرگی از نعمت و آرامش در زندگیم باز شد و افکارم آسوده شد و ب قول استاد نشتی های انرژی ام بسته شد
کنار گزاشتن سیگارمشروبگل بوده که خداروشکر توانستم در کنگره 60 با روش dst وارد سفر اول بشم و در طول درمان بسیار بسیار از موارد ضد ارزش و ضد اخلاقی دور شوم و جسمم به تعادل برسه و سیستم بدنم به خوبی راه اندازی بشه و ب حالت عادی روز اول سلامتی ام برسم و این جدیدترین و بزرگترین چیزی بود که ب لطف خدا ب دست آوردم و توصیه میکنم هرکسی از بچه این کامنت رو میخونه و ب اعتیاد دچاره و چ ترک کرده و حالت روحی و روانی مساعدی ندارد و دائم درگیره یه سرچ ساده بزنه و کنگره 60 رو باهاش آشنا بشه و به تعادل برسه چون خیلی از صحبت ها در جهانبینی مطابقت داره با حرف های استاد عزیزم و چون استاد گفته بودن ک چند جلسه رفته بودن NA که آشنا بشن باهاشون پیشنهاد میکنم صحبت های آقای مهندس حسین دژاکام بنیان کنگره 60 رو گوش بدن چون این روش کاملا بهبود گرایانه
و تدریجی و به صورت درمان هستش چون اعتیاد رو یک بیماری فیزیولوژی میدونن
بگذریم این حرف یهویی اومد و من هم هدایتی نوشتم شاید کسی مثل گذشته من باشه که واقعا بخواد خوب بشه ولی نمیتونه و دقیقا هرچقدرم که روی خودت کار بکنی ن تنها هیچ تغییر در زندگی و شخصیت آدم ایجاد نمیشه بلکه هیچ تغییری هم در شرایط فکریت ایجاد نمیشه چون بنا ب فرموده استاد عباس منش عزیز و دوستداشتنی ام همانطور که در اول هر فایل از دوره ها میگویند کسی که میخواد موفق بشه باید از راه راستی و صداقت و پاکی و صراط مستقیم حرکت کنه
تغییر بعدی که در همین چند هفته اخیر انجام شد الهامی بود که بهم شد برو و جنس هایی که تولید میکنی رو در بازار نشون بده و بازاریابی کن و من هم انجام دادم اهرم رنج و ارتش رو نوشتم و در عرض دو هفته جنس هام رو در بهترین نقاط شهر فروختم با بالاترین کیفیت خداروشکر
مرحله دوم:
بعد از غذا خوردن 30 دقیقه صبر کنم بعد آب بخورم روزی یک ساعت سی دی های کنگره را بنویسم روزی یک فایل از دوره 12 قدم را گوش کنم و یک ساعت وقت بزارم برای خواندن کامنت های آن جلسه نوع فعالیت هایم را در پیجم تغییر دهم و مشتری های جدید جذب کنم جنس هام رو فقط به صورت نقدی بفروشم روزی یک ساعت روی نرم افزار طراحی لباس و الگوسازی کار کنم و…..
مرحله سوم:
من باید تغییر کنم تغییرات کمک میکنه من پیشرفت کنم من با تغییر کردن ثروتمند میشوم و بخدا نزدیک تر میشوم تغییر کردن باعث رشد من میشود من با هربار تغییر کردن انبوهی از نعمت و ثروت و رحمت و فراوانی الهی را وارد زندگی ام میکنم و….
مرحله چهارم:
مورد 1:
تغییر در کسب و کارم
مورد 2:
یادگیری و شروع کار کردن با نرم افزار اپتیتکس (طراحی و الگوسازی)
اهرم رنج و لذت براش بنویسم فیلم های آموزشی و دوره های ک دارم را ببینم هفته ای یک قسمت از آن را یاد بگیرم هرروز در پیجم فعالیت کنم روزی نیم ساعت زبان کار کنم_….
مورد 3:
هرروز به دنبال تجربه کردن موقعیت های جدید شرایط و آدم های جدید باشم هربار شیوه های جدید ترس در کسب و کارم تجربه کنم هرزمان که یکنواختی در زندگیم بود ب این معناست که باید تغییر کنم هرروز به دنبال انجام دادن کارهای جدید باشم و کارهای جدید یاد بگیرم هر 21 روز یک اهرم رنج و لذت جدید برای موضوع جدیدی بنویسم و به آن بپردازم
ممنون ک با نگاه زیباتون کامنت من رو مطالعه کردید به امید موفقیت روز افزون همه ما
ممنون از شما استاد عزیزم که این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید و مسیر پیشرفت و موفقیت آسان و توحیدی را به ما آموزش میدهید دوستتون دارم از صمیم قلب
خدای منننننن خیلی خیلی خوشحالم از این که درجه کمک راهنمایی رو لمس کردی انشالله که من هم جایگاه خدمتی زیباهایی رو لمس کنم واقعا بینظیر هست این مسیر زیبا من قبل کنگره با استاد کار میکردم اما زمانی که با اون مسیر ترکیب شد احساس فوق العاده ای دارم دقیقا اون احساس قلب باز شدنی که استاد تو قدم یک میگفتند را من تازه تونستم لمس کنم و واقعا که چه احساسی هست واقعا بینظیر هست واقعا انگار این ذوق رو جسم نمیتونه بیانگر باشه خیلی خوشحالم براتون علی جان امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید و هرروز موفقیت های بیشترتون رو ببینم و بینهایت از استاد عباس منش عزیزم سپاسگزارم بابت این فضای پر از آگاهی حس خوب پیشرفت توحید و موفقیت آرزوی موفقیت برای تمام بچه های سایت عباس منش و بچه های کنگره 60 دوستتون دارم خدارا هزاران بار شکر شکر شکر
به نام خدایی که هر آنچه دارم از آن اوست
درود بر استاید عزیز و همه دوستان گرامی
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خدا را شکر هر تغییر رو به عنوان یک عامل برای تنوع و خارج شدن از روزمرگی زندگیم خیلی سریع قبول میکنم و معمولاً انرژی مثبتی به اون تغییر میدم و اون رو یک فرصت برای بهتر زندگی کردن و کسب تجربههای جدید میدانم. اما متاسفانه زیاد عملگرا نیستم و از فرصتهایی که آن تغییر در اختیارم میگذارد استفاده درستی نمیبرم. یعنی با همه تغییرات چه مثبت چه منفی سازگار میشوم . اگه تغییر منفی باشه تلاش زیادی برای عوض کردن شرایط نمیکنم یعنی خیلی سریع همه چیز را می پذیرم و یه جورایی بیخیال و نظاره گر هستم. خودم بعضی مواقع ناراحت میشم که نتونستم فرصتی که در اختیارم قرار گرفته را درست مدیریت کنم اما در کل در مورد این قضیه خیلی زود احساس خوب بر بد غالب میشه و اهمیتش از بین میره.
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
شاید بزرگترین تغییری که مقاومت زیادی در مقابل آن داشتم قبولی در دانشگاه در رشتهای بود که به خاطر اشتباه در زدن کد رشته شهری قبول شدم که راه خیلی دور بود و مجبور بودم از خانواده دور شوم وقتی که فهمیدم چندین روز گریه و زاری کردم (البته به این خاطر که شاید پدرم اجازه نده من برم) ولی در نهایت با شک و نگرانی برای ادامه تحصیل به آن شهر رفتم. اما نتیجه ان بسیار عالی بود. باعث شد من واقعا از نظر شخصیتی رشد کنم , بر خیلی از ترسهایم غلبه کنم, خودم را بهتر بشناسم, وابستگی ام به خانواده از بین رفت بگونه ای که بعد از آن بسیار بسیار مستقل شدم و در انتخابهایم آزادی عمل پیدا کردم. دوستان خوبی پیدا کردم و با فرهنگی متفاوت آشنا شدم که تجربیاتی بینظیر برایم داشت. و اکنون که چندین سال از آن سال ها گذشته واقعاً خدا را شکرگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار داد که بهترین سالها و تجربیات زندگیم را در آن هدایت تجربه کنم. بسیار بسیار بسیار دوران شیرینی بود.
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر”:
باید از دم دست ترین و ساده ترین کارها این تغییرات کوچک را شروع کنم تا برای ذهنم این تغییرات خوشایند باشد.
مثلا برای امروز تصمیم گرفتم که برای مرتب کردن کابینت های اشپزخانه جای بعضی از وسایل را تغییر بدم
امروز که برای خرید اول ماه منزل اقدام میکنم از برندهای دیگر مواد غدایی و بهداشتی که تابحال امتحان نکردم هم خرید کنم و مثل همیشه لیست تکراری نباشد
این ماه به یک ارایشگاه جدید بروم و رنگ موهایم را برای تنوع تغییر بدهم
خیلی از لباس ها, وسایل و مخصوصا اسباب بازی های بچه ها که دیگه هیجانی براشون نداره درو بریزم تا نظم خانه بیشتر شود.
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت
خداوند خیر مطلق است. او مالک همه چیز است و هر تغییری که برای من پیش آید حتماً خیر و برکتی در آن است.
من عاشق تغییر و تنوع ام و همیشه بهترین ها در پی هر تحولی است.
تغییر باعث گسترش جهان و رسیدن من به خواستههایم میشود.
یک گیاه، یک جانور هر لحظه در تکاپو و تغییر برای بهتر زندگی کردن است بعد من اشرف مخلوقات باید بشینم و تکرارها را تحمل کنم!!!
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟ چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
تغییر محل زندگی و مهاجرت از کرج به تهران که محل کار همسرم می باشد. زمان زیادی است که میخواهیم این کار را انجام دهیم ولی هر سال از ترس اینکه نتوانیم از عهدهاش بر بیاییم به سال بعد موکول میکنیم.
باید وارد ترس هایم شوم. فکری که همیشه داشتم این بود که سال اول برای اجاره خانه ما مشکل نداریم اما سال بعد چکار کنیم؟ که از آموزش های استاد یاد گرفتم ما باید قدم اول را برداریم . خداوند خودش ما را برای قدم های بعدی هدایت خواهد کرد و هیچ گاه ما را تنها نخواهد گذاشت.
بعضی وقت ها فکر میکنم خیلی مشرک و بی ایمانم که این همه ترس دارم. یاد گرفتم شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی. که باعث نگرانی ، اضطراب و ترس و …می شود که من الا ماشالله فول هستم. واقعا تحسین میکنم دوستانی را که با دست خالی اما اعتماد و ایمان قوی مهاجرت میکنن و پا در دل ترس ها می گذارن. خدایا همه ما را به بهترین مسیرها هدایت بفرما.
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و کل این خانواده ی فوق العاده.
امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد چه کردی؟ با این فایل چه کردی؟ اول از همه تشکر میکنم که مثل همیشه به موقع و سر به زنگاه به دادم می رسید با اموزه های نابتون. اینکه من اصلا نمیتونم به حد کافی تشکر کنم که شکی درش نیست ولی استاد از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.
من این چند روزه به شدت حال روحیم و به طبع جسمیم اصلا خوب نیست. و ذهن و فکرم بسیاااار به خاطر دو مسئله ی مهمی که واسم به وجود اومده درگیره. ولی به طور فوق العاده ای به لطف خدای مهربان همش هدایت میشم به فایلایی که قشنگ جواب منه و انگار اصلا شما اینارو گذاشتین که راهنماییم کنید. خدا عجیب غریب داره از طریق شما منو هدایت میکنه. متاسفانه یا خوشبختانه رابطه ی من با همسرم به هم خورد و منو ترک کرد و رفت. خوب بعد از مهاجرت شما فکر میکنید چون خانوادتونم ازتون دورن با این اتفاق دیگه خیلی تنها میشی. رابطم با دوستای ایرانیم هم از چند ماه قبل بسیار کم و کمرنگ شده. تقریبا میشه گفت تنها شدم. ترم اخر دانشگاهمم هست و باید علاوه بر کار روی تز و دفاعم کار هم پیدا کنم که بتونم اینجا بمونم. شهرم رو خیلی دوست دارم و واقعا ترجیحم اینه که نه تنها تو این ایالت بلکه تو همین شهرم بمونم. از بین رفتن رابطم و نگرانی واسه کارو درس به شدت این روزا روم فشار میاره. مدام در حال گوش دادن به قانون افرینشم و دقبق تو قسمتت باورهای قدرتمد کننده و تضعیف کننده ام که شما این فایل رو گذاشتین تو سایت. واااقعا عجیبه واسم چون دقیقا این فایل به هر دو مسئله ی من داره کمک میکنه. استاد در کمال ناباوری شما گفتین اگه تو رابطه ای هستی که میترسی ازش بیای بیرون و خیلی ام خوب نیست یهو یه ایتفاقی می افته و طرفت از زندگیت میره بیرون. گفتین نترس اگه به خدا ایمان داشته باشی اینو میپذری . با ایمان میگی مطمئنا قراره فرد خیلی بهتری بیاد تو زندگیت و روابط بهتری رو داشته باشی. متاسفانه زمان بسیار طولانی ایست که باهم در ارتباطیم نزدیک به 15 سال. ولی همیشه ناراحتی تو روابطمون بوده شاید این ناراحتی ها بیشتر از لحظات خوشی که باهم داشتیم بوده. مخصوصا این اواخر. تا اینکه سرموضوعی منو در کمال ناباوری تنها گذاشت و رفت. با این فایل خیلی آرومم کردین نه صرفا بخاطر یه رابطه ی عاطفی جدید به خاطر اینکه شاید این تغییرات قراره به نفع من باشه. البته که چون عادت به این تنهایی ندارم تحملش سخته ولی بااین نگاه کمی بهتر میتونم حال خودمو بهتر کنم. حتی در مورد تغییرات در کار هم به زیبایی گفتین. من از خداوند خواستم کار مورد علاقم در شرکت مورد علاقم در این شهر رو واسم جور کنه ولی دیگه به اون حد از تغییرات و جابه جایی نمیترسم و نگران نیستم. به خودم میگم من از خدا خواستم دیگه باقیش با اونه اگه مجبور به جابه جا شدن شدم حتما خیریتی درش هست . سعی میکنم با آغوش باز ازش استقبال کنم.
استاد ازتون خیلی ممنونم بخاطر وقتتون بخاطر آموزه هاتون به خاطر اینکه همیشه مثل فرشته ی نجات به دادم می رسید و میاین کمک.
این اگه معجزه نیست پس چیه؟ شما دقیقا راجع به مسائلی صحبت کردین که من یه شنیدنشون احتیاج داشتم. از خداوند متعال سپاسگزارم که منو با شما آشنا کرد تا دستی باشین از دستان قدرتمند خداوند برای هدایت من.
در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام براستادعزیزم وخانم شایسته مهربان وهمه دوستان هم فرکانسی.
استادعزیزم پاشنه آشیل من توی روابط عاطفی هست که اصلا ازاین رابطه راضی نیستم هرچند3 تافرزنددارم ولی اصلا درکنارخانمم احساس خوبی روتجربه نمیکنم
من خیلی خوش اخلاق وخوش برخوردومهربان هستم ول تازمانی که بیرون ازخونه هستم حالم خیلی خوبه چون دارم روی خودم کارمیکنم ولی به محض ورودبه خونه حس وحالم بدمیشه
واقعاکم آوردم نمیدونم چه کاربایدبکنم البته خیلی سعی میکنم به نکات مثبت خانمم توجه کنم ولی بازهم تغییری دررفتارایشون بامن پیدانشده وهمچنان ازاین رابطه خسته کننده احساس بدی رودارم تجربه میکنم
ازشمااستادعزیزم وهمچنین دوستان عزیزاگه راهنمایی ام بفرماییدخیلی خیلی سپاسگزارم
درپناه الله مهربان شادوسربلندوثروتمندباشیدوسعادتمنددردنیاوآخرت
خدانگهدارتون
به نام خداوند جبران کننده
سلام خدمت استاد عزیزم و هم خانواده و هم فرکانسی های مهربونم
ممنونم بابت این فایل ارزشمند و عالی
من قبلا در مقابل تغییرات مقاوت شدید داشتم استرس و دلشوره میگرفتم و کلی انرژی منفی و بد بیاری میاوردم ولی به لطف پروردگار عزیزم و آشنایی با استاد دلسوزم تونستم خیلی بهبود پیدا کنم و الان عاشق تغییراتم توی زندگیم و مطمئنم هر تغییراتی که تو مسیر زندگیم پیش بیاد کلا خیر است و برکت و چون خداوند رو تو لحظه هام حس میکنم و مطمئنم یه رفیق قدرتمند و ارزشمندی مثل اون دارم دیگه آرومم و خیالم تخته که همه چی و همه کس به نفع من قدم خواهد برداشت.
من یه مهندس برقم و همین امسال تابستون تو شرکتمون یه پروژه ی تقویت خط مون پیش اومد و بین بقیه همکارام مسولم به من گفت که از فردا تو باید بری و تا پایان این پروژه کنار پیمانکار باشی و از طرف شرکت اونجا حضور داشته باشی اولش که شنیدم ترسیدم گفتم من نمیتونم از پسش بر بیام مسئولیت داره و چرا من …ولی بعد یه چند ثانیه دلم لرزید و گفت هر اتفاقی که پیش بیاد خیر است و برکت و همینم شد…
نزدیک یک ماه تو اون مسیر بودم کل کاریم که میکردم این بود که به پیمانکار و افرادش سر بزنم و مختصات جای تیرها رو بدم تا بکنن…برام تنخواه ریختن و گفتم هر چقد هزینه کنی شرکت میده ناهارت رو میری رستوران و برای ما فاکتور میاری و پولتو میگیری…کلی اضافه کاری خوردم…حق ماموریت بهم زدن…کلا در اختیار خودم بودم…آشناهای جدیدی تو اداره برق پیدا کردم و با چندتا مهندس دیگه ارتباط گرفتم و این ماه برام کلا خیر شد و برکت…
جواب مرحله 4 :
مورد 1:
اساسی ترین تغییری که میخوام انجام بدم و تا الان به تعویق انداختم اینه میخوام از کار کارمندی در بیام و بیزینس خودمو بزنم هر چند بعد 7 سال خیلی برام سخته ولی به لطف خدا و راهنمایی های استاد عزیزم تو قسمت دوم از مجموعه این فایل ها و کمک و راهنمایی های شما عزیزان انجامش میدم.
مورد 2 :
برنامه ای که برای این چالشم دارم اینه که اول ابزارات لازمم رو تهیه کنم بعد یه مغازه پیدا کنم و بیزینسم رو شروع کنم
مورد 3 :
با استفاده از این آگاهی های این فایل میتونم ذهنمو با اتفاقات کوچیک شروع کنم به تغییرات آگاهانه و رفته رفته این تغییرات رو بزرگ تر کنم تا به امید خدای بزرگم روز به روز پیشرفتمو ببینم و حس کنم و لذت ببرم.
خوشحال میشم دوستانی که متن بنده رو خوندن برام راهنمایی و مشورت بدن
دوستون دارم️️️
بنام خدای مهربان
سلام به استاد و خانم شایسته مهربانم
من زهرا هستم.
وای استاد عزیزم، چقدر دوست داشتم بیام تمرکز کنم و برای این فایل کامنت بنویسم. ولی تا همین الان مشغول اماده شدن برای میتینگ با استادم بودم و حالا که تمام شد با یک آرامش بی نهایت اومدم تا بنویسم.
خیلی دوستون دارم استاد عزیزم…
استاد من هر بار تغییری تو زندگیم رخ میده؛ اولش به هم میریزم. وقتی عقد کردم خیلی دیر تونستم خانواده همسرم رو بپذیرم. وقتی اومدم امریکا تا چندین ماه برام سخت بود. وقتی اومدیم این شهر جدید تو نیویورک برام سخت بود یک ماه اولش.
یادم میاد کلاس اول دبستان بودم. امتحانای خرداد رو که دادیم من نشسته بودم رو سکو تو حال خودم بودم. یهو معلممون اومد صدام زد: زهراااااااا… و یه سیلی آبدار زد تو گوشم. چرا املات رو 18 شدی. من تا چند لحظه تو شوک بودم. حتی بعدش هم هنگ بودم. که واقعا باید بخاطر نمره 18 کتک بخورم؟؟؟!!! انگار تو همون حالت بچگی آگاه بودم که نه نمره نه سیلی معلم ربطی بمن ندارن و من ارزشمندم با همه اینها.
ولی تو همون حالت بچگی، تابستون چهار هفته پشت سر هم میرفتم خونه یکی از اقواممون که دو کوچه اونورتر ما بود و میگفتم پسرتون امتحاناش تمام نشده که کتاباشو بدین بمن. و اون تابستون من درسای سال بعدمو خوندم و از همون سال تا همین حالا من هر روز و هر سال از نظر تحصیلی موفقتر شدم.
من با اون کتک معلم، تحلیل نکردم که بی ارزشم. من مطمئن بودم که ارزشمندم. ولی خواستم که دیگه همیشه تو درس بدرخشم. حتی انگیزم این نبود که این معلمه منو تحقیر کرد حالا نشونش میدم. هیچکدوم از اینا انگیزه من نبود. بچه بودم و عزت نفس داشتم. به صورت طبیعی میل به پیشرفت توی من وجود داشت.
حالا بیست سال از اون روز میگذره و تو این سالها خیلی وقتها خودم به استقبال تغییر نرفتم تا فشارهای جهان هستی بیشتر شدن. و حتی گاهی انگشت اشارم رو گرفتم به سوی دیگران که دیگران باید تغییر کنن. من کارم درسته!! و همیشه بعدش متوجه شدم جهان اشتباه نمیکنه و اونی که باید تغییر کنه من هستم.
استاد من این چند سال اخیر اینقدر دربرابر تغییر مقاومت میکردم که همیشه انگیزه من از تضادها به وجود میومد. وقتی میخواستم بیام امریکا حقوق خیلی خوبی تو ایران داشتم. کارم انلاین بود و خیلی کار ساده ای بود. اون شوق لازم رو برای مهاجرت نداشتم. و این قضیه رو هی کشش میدادم. که تمرکز کنم و این پروسه رو انجام بدم. تا اینکه عقد کردم و تو دوران عقدم اذیت شدم. اون موقع من انگیزه گرفتم گفتم من هرجور شده میرم از اینجا و از ادمهایی که اذیتم میکنن یا بهم بی احترامی میکنن دور میشم. و همین هم شد. این فرکانس قوی، این انگیزه ای که در اثر تضاد شدید درون من به وجود اومد؛ باعث شد من صدای شکستن هر مقاومتی که توی ذهنم بود رو بشنوم. اگه قبلا ذهنم میگفت { زبانت هنوز عالی نیست/ اگر از پس پروژه ها برنیای چی} اینها همه خاموش شدند و من میگفتم من فقط باید برم. من یه راه بیشتر ندارم اونم مهاجرته.
برای ازدواجم، من از خداوند هدایت طلبیدم و خداوند هفت بار برام نشونه فرستاد که ایشون مناسب شما هست. و من بخاطر هدایت خداوند با وجود تمام مقاومتهای ذهنیم و با وجود اون اعتماد به نفس و عزت نفس داغون گفتم من باید به هدایت خداوند عمل کنم اگر میخوام موفق باشم. و تمام اون مقاومتهای ذهنیم شکست.
یا استاد برای احساس ارزشمندی. من رفتارهام و از خودگذشتگی هام و نگرانیهام برای بقیه و دایه دلسوزتر از مادر بودنم، همشون نشون میدادن من احساس بی لیاقتی میکنم. ولی مگه من میپذیرفتم اینا رو. اینقدر تضاد ها زیاد شدن تا من دوره احساس لیاقتو خریدم و اونوقت فهمیدم خانه از اساس خراب است. کاش من اینقدر مقاومت نداشتم در برابر تغییر.
انگار همینطوری نمیرم به استقبال تغییر تا یه اتفاقی بیفته. اخیرا اومدم گفتم دیگه تصاد نمیخوام تو زندگیم. یادم اومد یه دوستی داشتم دوران دانشگاه خیلی پولدار بودن ولی دختره اینقدر درس میخوند. تو دلم میگفتم اخه این که همه چی داره چرا درس میخونه؟!!!. فکر میکردم حتما باید یه تضادی یه مشکلی باشه تا تلاش کنه ادم و حرکت کنه. بعد دیدم خانم شایسته عزیزم تو یه مقاله ای نوشته بودن که انسان به صورت طبیعی میل به پیشرفت داره .و اگر شما دنبال پیشرفت نیستی یعنی عزت نفس نداری! اون موقع فهمیدم و بارها با خودم تکرار کردم که دیگه نمیخوام انگیزم رو از تضادها بگیرم. من لایق پیشرفت هستم. حتی وقتی شرایط عالیه من باید دنبال پیشرفت باشم. و این چند ماه این دیدگاه بهم کمک کرده.
بریم ادامه فایل استاد یکی یه دونم:
استاد واقعا درست میگید. تو فایل ما از تغییر دیگران ناتوانیم شما میگید که بابا عبرت بگیرید از اتفاقات جهان. من چندین و چندین مثال از ادمهای اطرافم برای خودم زدم که نه تنها به استقبال تغییر نرفتن بلکه حتی دربرابر تغییر به شدت مقاومت کردن و رشد نکردن. و اوضاعشون هر روز بدتر و بدتر شد. من به خودم گفتم باید از زندگی خودم و از زندگی دیگران عبرت بگیرم.
استاد از وقتی تصمیم گرفتن داوطلبانه برم به استقبال تغییر؛ خداوند چقدر هدایتم کرد. خدایا هزار بار شکرت…بهم یاداوری کرد که فرقی نداره بگی دولت کشور یا بگی دلار یا بگی همسرم یا خانواده همسرم… هر چی بگی داری احساس قربانی بودن میکنی و این احساس بد باعث میشه احاطه بشی با اتفاقات بد بیشتر. یادم اورد که بچه بودم هیچکدوم از این احساسات رو نداشتم و وقتی هدفی داشتم اصلا مانعی نمیدیدم. فقط میرفتم جلو و به دستش میاوردم.
یادم اورد که بارها رو بسپارم بهش و اجازه بدم کارها رو انجام بده برام و بهش بیشتر اعتماد کنم و به زوربازوی خودم تکیه نکنم. یادم اورد که باید سپاسگزارتر باشم. و بهم گفت که باید گوشام کر باشن وقتی که دیگران میخوان چیزی خلاف وعده های خداوند رو بمن بگن. استاد قبلاها چقدر حساس بودم که همسرم از کسی تعریف کنه تو دلم میگفتم بابا این طرف نصف مهارت منو نداره چطوریه که همسرم داره ازش بت میسازه! فکر میکردم حتما من تواناییهای خودمو قبول ندارم که اینطور میشه. بعد دیدم نه اونقدر هم تو این قضیه بد نیستم. چون وقتی نشستم موفقیت هامو نوشتم دیدم بالای 150 تا فقط رتبه و لوح تقدیر نوشتم. به خودم گفتم اینها همه فکت هستند برای ذهن من. و واقعا من خیلی از کارها رو نمیگم فلانی تونسته فلانی تواناییش بیشتره بلکه باور دارم منم میتونم. پس این قضیه که همسرم از تواناییهای کم دیگران اینقدر زیاد تعریف میکنه و تازه منم حسم بد میشه چیه. چسبیدم که باید این قضیه رو درون خودم ریشه ای حل کنم. چون من نمیتونم احساس بد رو با خودم حمل کنم از روزی به روز دیگر. بعد طی کالبدشکافی ذهنم و مشورت با خداوند، کاشف به عمل اومد که من نیازمند توجه دیگران هستم و به خاطر توانایی ها و موفقیتهای اون طرف نیست که حسم بد میشه بلکه چون اون طرف تونسته توجه بقیه رو به خودش جلب کنه حسم بد میشد. اینو کی فهمیدم وقتی که از خداوند پرسیدم چه جمله تاکیدی رو به خودم بگم که خیلی بهم کمک کنه و اون گفت به خودت بگو :”تو بهترینی”. منم به فکر فرو رفتم که چرا خدا نگفت بگو “من بهترینم”. و فهمیدم خدا میخواد من نیازم به تایید و توجه دیگران رو خودم برطرف کنم. و راهش اینه که با شناسه “تو” بگم و اینطور خودم رو پر و بی نیاز از غیر کنم. قربون خدای مهربونم برم.
پس من آگاهانه باید به برم و تغییرات رو ایجاد کنم. استاد دقیقا ما میدونیم چه تغییراتی رو باید انجام بدیم. حداقل من که کامل میدونم. هر تغییری رخ میده یه خیرتی توش هست.
استاد خیلی دوستون دارم… واقعا تحسینتون میکنم. شما یه الگوی فوق العاده اید برای من. استاد خیلی دوست دارم ببینمتون.
در پناه خدا باشید استاد و خانم شایسته عزیزم
سلام به همه
سوال این قسمت
«وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟! »
برای جواب باید از سنین پایین تر خودم شروع کنم. در کودکی که خیلی وابسته به پدر و مادر بودم و طبق چیزایی که شنیدم اگر حتی به درخواست خودم مثلا خونه ی پدربزرگ میموندم چون دایی هامو خیلی دوست داشتم، نصفه شب دلم یاد خونه رو میکرد و گریه که منو ببرید خونمون. حالا این مال خیلی بچگیه که شاید تقریبا همه بچه ها اینطور باشن هرچند که بازم به نوع رفتار خانوادشون هم میتونه برگرده.
توی دوران دبستان در کلاس چهارم، چندین مدرسه عوض کردم. اولش با هیچکدوم راحت نبودم ولی در نهایت با یکی از این مدرسه ها کنار اومدم و اونجا دوست پیدا کردم و نمرات خوبی گرفتم و محیط جدیدی رو تجربه کردم. سال پنجم باز به یه مدرسه جدید رفتم ولی اینبار راحتتر بودم با محیط جدید و باز دوستای جدید و چالشهای جذاب جدید. حتی یکی از دوستانم که صمیمی شدیم، با همدیگه توی مدرسه نمونه دولتی قبول شدیم و با هم به اونجا رفتیم. یعنی باید بگم من اولش مقاومت دارم برای تغییر ولی بعدش باهاش راحت میشم. دلیلش رو هم در ادامه میگم.
بعد اون دیگه حداقل توی دوران مدرسه یادم نمیاد برای تغییر مقاومت داشته باشم. حتی اگر این تغییر میخواست جابجا شدن با اتوبوس باشه یا پیاده روی یا هرچی.
تغییر بعدی که بخوام بهش اشاره کنم، بحث فوتباله. خب من به همراه پسر داییم که تقریبا هم سنیم، همیشه تو کوچه بازی میکردیم و بعدش با هم میرفتیم یه پارکی بود نزدیک خونمون و اونجا بچه های دیگه ای بودن که فوتبال باهم بازی میکردیم. بعد چند سال ما پامون با همون بچه ها به سالن باز شد و گفتیم میریم سالن که بهتره و اینا. دوباره توی همون سالن ها با افراد جدیدی آشنا می شدیم که توی چمن بازی میکردن و سطح شون از ما بالاتر بود. خب منم یادمه تازه با استاد آشنا شده بودم و خیلی انگیزه داشتم برای رشد و پیشرفت. به یکی از اون افراد جدیدی که باهاشون آشنا شده بودیم، گفتم من چجوری میتونم بیام چمن بازی کنم. گفت برو فلان جا خودتو معرفی کن بگو از طرف من آمدی. خلاصه برای اینکار باید من پا به محله ای میذاشتم که هم دور بود هم تا به حال هیچوقت به تنهایی اونجا نرفته بودم و خیلی کم هم اونجا رفته بودم. ولی مصمم بودم برای هدفام که هر جوری شده برم و تنهایی رفتم و مربی هم بهم گفت بیا شروع کن و منو دید و ازم خوشش آمد. یعنی این یکی از تغییراتیه که با اشتیاق چون میدونستم پیشرفت میکنم، نه تنها مقاومت نداشتم بلکه کلی شور و شوق برای ایجادش داشتم.
تغییر زمان خدمت هم بوده. وقتی خدمت شروع شد، اولش مقاومت بود، به چشم اختلال در زندگیم بهش نگاه میکردم ولی هرچی میگذشت سعی میکردم به نکات مثبتی که داره و چیزایی که دارم یاد میگیرم توجه میکردم. مثلا اینکه بالاخره حقوقم به حدی هست که راحت دوره های استاد رو بگیرم یا فلان امکاناتی که میخوام رو بگیرم. یا توی اون محیط با چالشهای مختلف مواجه بشم که هر کدوم چقدر باعث رشد من میشن مثل چالش نحوه رفتار با آدمهای مختلف با عقاید و ویژگی های مختلف، چالش شبیه سازی زمان مهاجرت که وقتی تنهام از پس خودم بربیام یا چالش مسئولیت هایی که بهم سپرده میشد و خوب انجام دادنشون که در این مورد مسئولیتی که بهم سپرده شده بود رو خودم انتخاب کردم توی سربازی و به لطف هدایت های خدا خیلی عالی انجامش میدادم و هرروز انگار یه مسابقه ای داشتم با خودم که بهترش کنم.
علت اینکه اولش مقاومت دارم واسه تغییر اینه که نمیام برای خودم ترسیم کنم اون آینده و پیشرفت هایی که با ورود به این تغییر در من ایجاد میشه و به جز مورد فوتبال که داوطلبانه به استقبال تغییرات میرفتم اونم اولش، بقیه اولش یکم مقاومت داشتم ولی به هرحال چون باید میشد و اون تغییر بالاخره رخ میداد، باهاش کنار میآمدم نه اینکه با شوق و ذوق به استقبالش برم.
حتی در مورد تغییری مثل اینکه برم وارد چالشهای جدید بشم توی فوتبال و خودمو بیشتر در معرض دریبل زدن قرار بدم، همینم باهاش مقاومت داشتم چون حرف مردم برام مهم بود. میترسیدم نشه بعد مورد انتقاد و سرزنش و طردشدن واقع بشم. یعنی این شرک رو اگه از وجودم کمرنگ و کمرنگ ترش کنم، خیلی راحتتر با تغییرات مواجه میشم و استقبال میکنم ازشون.
فعلا این جواب من به سواله این قسمته قبل اینکه ادامه فایل رو گوش کنم.
استاد اتفاقا در مورد شرکتهای موبایل سازی و میزان فروششون داشتم یه ویدیو می دیدم قبل این فایل که نشون میداد با نمودار تعداد فروش اونها رو به نسبت سالی که درش بودن و همینطور زمان رو دور تند بود و اون نشانگر هر شرکت که میزان فروشش بود کم و زیاد میشد و اگر اشتباه نکنم نوکیا تا سال 2007 و 2008 هنوز بالا بود و میزان فروش ثابتی داشت و زیاد تکونی نمیخورد میزان فروشش، بعد به یکباره نوکیا سقوط کرد و محو شد از اون رده بندی شرکتها. خیلی خوبه که الان میفهمم چرا یه شرکتی که اونهمه فروش داشت، چرا یکباره محو شد، دلیلش پذیرای تغییرات نبودن بود.
این جمله از داستان کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد که استاد گفتید خیلی برام مفهوم داشت. چون خیلی وقته این کتاب رو نخوندم. گفتید اون موشا در حالی که داشتن از اون پنیرا استفاده میکردن، میرفتن دنبال پنیرای جدید، دنبال موقعیت های بهتر و وقتی پنیر تمام میشد، اینا پنیرهای جدیدی پیدا کرده بودند. همین درس رو اگه ما تو زندگیمون اجرا کنیم، هیچوقت اوضاعمون بد نمیشه. وقتی مهارتهای کاریمون خوبه، خوب پول درمیاریم، روابط عالیه، شهر خوبی زندگی میکنیم و … بیایم حالا ببینیم چطور میتونم مهارتهام رو بهتر کنم، بیشتر و راحتتر و لذتبخش تر و سریع تر و خلاقانه تر پول بسازم، روابطم عالیه، چیکار کنم که عالیتر بشه و دنبال راه حل ها برم، شهر و کشور خوبی زندگی میکنم ولی از یه چیزایی راضی نیستم، خب بگردم ببینم کجا راضیم میکنه و براش حرکت کنم. این نکته از این داستان باعث میشه ما همیشه رو به جلو باشیم. باعث میشه خیلی راحتتر وارد چالشها بشیم. بیشتر هدایت رو در عمل استفاده کنیم. بیشتر توکل در عمل داشته باشیم.
این نکته هم خیلی برام جالب بود که ما میخوایم بریم جایی که برامون آشناست و حتی رستوران جدید، مکان تفریحی جدید و هر چه جدید باشه رو امتحان نمی کنیم چون از تغییرات میترسیم به هر دلیلی و باید من بیام این ترسا رو با ابزار منطق حل کنم.
جملات طلایی این فایل
یه جوری به ذهنمون بفهمونیم که تغییرات خوبه، تو دل تغییرات شرایط خیلی خوبی هست.
تغییر خوبه، تغییر یه فرصت جدیده، اگر من جز اون اولین آدمایی باشم که با آغوش باز تغییر رو میپذیره، من جز اون افرادی هستم که خیلی زود از این شرایط تغییر یافته استفاده میکنه به نفع خودش به جای اینکه مقاومت کنه.
اگر مقاومت میکنیم در مورد تغییر نشون میده که باورهای خیلی محدودکننده ای داریم و البته که خیلی از فرصت های خوب رو از دست خواهیم داد.
تمرین
میخوام تمرکز کنید روی اتفاقات و تغییراتی که توی زندگیتون رخ داد و نتایج خیلی خوبی داشت
1. تغییر محل زندگیم در گذشته که باعث شد با دوستای جدید آشنا بشم و فرصت های جدید داشته باشم و پیشرفت کنم
2. تغییر در روند ادامه دادن فوتبالم و وارد یه تیم حرفه ای تر شدن و برای اجرایی شدن این تصمیم وارد یه محله جدید شدن و با کلی موقعیت و فرصت روبرو شدن و رشد کردن
3. اقدام برای خدمت سربازی که یکبار برای همیشه پروندش رو ببندم و چه رشد ها و نتایج خوبی داشت با اینکه اصلا دوست نداشتم این تغییر رو و همیشه ازش فراری بودم
4. تغییر در روند و سبک فکر کردنم و دنیا رو از زاویه جدیدی دیدن که چقدر باعث رشدم شد
5. تغییر در نوع تغذیم و پرداخت بها برای فهمیدن سبک درست تغذیه که زندگیم و آرامشم رو دگرگون کرد و از جهل نجاتم داد
تمرین بعدی هم اینه که با تغییرات کوچیک سعی کنم ذهنم رو آماده کنم که تغییرات رو بپذیره و از تغییر کردن لذت ببره و دنبال فرصت هایی باشه تو تغییرات. یعنی اگر یه شرایطی تغییر میکنه نگه چه بلایی سرم اومد، بگه چه فرصتی توی این شرایط جدید من میتونم پیدا کنم، چطور میتونم از این تغییرات به نفع خودم استفاده کنم، چطور میتونم این وسط چیز یاد بگیرم، چطور میتونم پیشرفت کنم.
عبارات تاکیدی
تغییرات همیشه کمک میکنه که من پیشرفت کنم
در دل تغییر فرصت هایی هست برای پیشرفت و یادگیری
جهان همواره در حال تغییره و من با هماهنگ کردن خودم با تغییرات جهان میتونم موفقیت بیشتری کسب کنم
برای تغییراتی که ناخواسته ایجاد شده: خداوند این تغییر رو ایجاد کرده در زندگی من و حتما یه خیر و برکتی در این تغییرات هست، حتما یه فرصت خوبی هست. اینم از اونجاییه که خداوند فقط منبع خیر و برکته. باید برم تو دلش ببینم چیه، خداوند خودش هدایت میکنه منو تو این مسیر و شرایط جدیدی که تغییر کرده و من اصلا آشنا نیستم باهاش و من برم تو دلش ببینم چه اتفاق خوبی منتظرمه و ببینم خداوند چطوری میخواد منو هدایت کنه که تو این مسیر جدیدم موفق باشم.
تمرین بعدی
چه برنامه ای دارید بعد از این جلسه که چه تغییراتی رو خودتون آگاهانه در زندگیتون ایجاد کنید؟
تغییر در دیسیپلین زندگی خودم در دو مورد. 1. تغذیه 2. تفریح و کار
میدونم که روند تغذیم با اینکه مناسب تر شده ولی هنوز به نظم خودش نرسیده که هرروز مناسب باشه و آشغال به خودم ندم. البته این تغییر رو شروع کردم و ایندفعه با رعایت قانون تکامل دارم پیش میرم و می بینم که چقدر ذهنم همراه تره و راحتتر داره کنار میاد با این سبک جدید.
در مورد تفریح و کار هم باید تعادل بیشتری داشته باشم و توی طول هفته بازهم با رعایت قانون تکامل تفریحاتم رو کمتر و کارم رو بیشتر کنم و آخر هفته ها به تفریح اختصاص داشته باشه و متعادل تر باشه کار و تفریحم.
این نکته خیلی زیبا بود که با باورهای توحیدی روی همکاران خودمون هم حساب باز نکنیم و آماده باشیم برای اینکه شاید یه روزی اینا برن و هیچ اشکالی نداره این و این نه تنها بد نیست بلکه یه فرصتیه برای پیدا کردن دوستان و همکاران بهتر برای اینکه کارو بهتر انجام بدیم. تحسینتون میکنم.
متشکرم استاد عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام به همه دوستان عزیزم
تمرین
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
بعضی وقت ها وقتی این تغییرات پیش میاد حالم بد میشه و افکارم بهم میریزه اما خیلی زود برمیگردم به مسیر اصلی
اما توی این یک سالی که از زندگیم گذشت خیلی خوب و زیبا از تغییرات استقبال کردم و به خودم افتخار کردم و به خودم گفتم آفرین جواد دمت گرم ازت ممنونم که چنین حرکت کردی و الان این همه رشد و پیشرفت و تجربه های زیاد بدست آوردی که اگر حرکت نمیکردی الان به این همه رشد و موفقیت نمیرسیدی و چقدر الان خوشحال تر هستم از تصمیماتی که گرفتم و خدای بزرگ کمکم کرد و توی این مسیر کلی چیزهای جدید یادگرفتم و کلی قوی تر شدم
مثل مهاجرت تک و تنها
مثل توکل کردن به خدای بزرگ
مثل حرکت کردن و دنبال خونه گشتن و بهش رسیدن
مثل کار پیداکردن توی شهر غریب
مثل استاد شدن با آدم های جدید
مثل زندگی کردن و ارتباط های جدید ساختن
مثل مسافرت های کاری زیبا
مثل گشتن شهرهای دیگه بدون هزینه خاصی
مثل گرفتن کارهایی از استادم و انجام دادنشون با اینکه خیلی میترسیدم و کلی نجوا هم داشتم اما الان واقعا ممنونم از خدا که کمکم کرد توی این همه مسیر که اینقدر از سال قبلم موفقتر شدم خدایا شکرت
مرحله اول تمرین
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثلا همین مهاجرت که خیلی ترس. و نگرانی داشتم و کلی هم ما امیدی همراه داشت اما حرکت کردم و خدا هم همه جوره هوام رو داشت
مثل توی اصفهان کار پیدا کردم اما بعد از مدتی قلبم بهم گفت که جای تو اینجا نیست و با اینکه باز هم میترسیدم اما اومدم بیرون و خدا هم خیلی خوشگل به کار مورد علاقه ام اومدم و الان هم هستم و چقدر رازی هستم از این تصمیماتم
مرحله دوم
من هر روز صبح زود بیدار میشم اما تنبلی میکنم و دلم میخواد برم پیادهروی صبح زود که باید عملیش کنم
دوم اینکه تولید محتوای خوب برای پیجم
که باید تمرین کنم و ادامه بدم
مرحله سوم
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
من قدرت تغییر زندگیم رو دارم در همه جوانب
خدا همه جوره حواسش بهم بوده و هست
خدا همیشه هدایت و حمایتم کرده و میکنه
خداوند قاب آدم ها رو نرم میکنه برام
من توانایی بهتر کردن زندگیم رو دارم
من خالق زندگی خودم هستم
من حرکت میکنم و خدا هم توی مسیر آدم ها رو سر راهم میاره
مرحله چهارم
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
تولید محتوای خوب و شروع کردن با همون چیزی که دارم و هستم
مورد 2 : مورد یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
باید حداقل هفته ای یکدونه پست بذارم و تولید کنم
مورد سوم :
توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
اینکه اگر اتفاق تازه ای برام افتاد بهم نریزم و سعی کنم خودم رو و ذهنم رو آرام کنم و از اون تغییر استقبال کنم که قطعا برای من خوب هست و الخیر فی ما وقعه هست
خیلی خوشحال هستم که توی این سایت الهی هستم و خیلی پیشرفت کردم و همش ممنون خدای بزرگ هستم و سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این فایل های عالی
خدا حفظتون کنه
شاد باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و دوستای بینظیرم
استاد سپاسگزارم بابت این فایل بینظیر
تجربه ای که من از تغییرات داشتم :
توی رابطه ی عاطفی که بودم میدونستم که من و اون فرد نمیتونیم باهم ادامه بدیم و نهایتا باید رابطه تموم بشه و میترسیدم از تغییر اما شرایطی پیش اومد که اون فرد گفت من میخوام برم و بعد از اون تغییر یه فرد خیلی عالی وارد زندگیم شد و خیلیی از باهم بودن لذت میبریم و الان با اینکه همه چیز عالی هست میدونم که باید دوباره تغییر کنم و میدونم که باید آدمایی که توی زمدگیم هستند زیر و رو بشن و آدمای جدید بیان ولی هنوز انگار مقاومت دارم ، این توی ذهنم میاد که الان من یه آدم جدید رو از کجا پیدا کنم ولی باید ایمان داشته باشم به خداوندی که هدایت میکنه
یکی دیگه از تغییراتی که کردم ترک کردن سیگار بود ، با اینکه هنوز جهان مجبورم نکرده بود اما تصمیم گرفتم قبل از اینکه به بیماری مبتلا بشم ترک کنم ، تصمیم گرفتم ترک کنم تا آدمای دور و برم هم عوض بشن چون هر کسی که من باهاش دوست بودم سیگاری بود و من انسان هایی رو میخواستم در زندگیم که نیاز به یک عامل بیرونی برای خوب کردن حالشون نداشته باشن
تغییراتی که میخوام انجام بدم :
از یه مسیر جدید برم دانشگاه ، اصن همین الان که نوشتم ذهنم میگه بابا اون جاده خطرناکه و بلد نیستی نمیخواد
ولی من انجامش میدم
یکی از تغییراتی که باید در شخصیتم انجام بدم و خیلی اورژانسی هست و میدونم کوچک ترین تغییر درش نتایج بزرگی ایجاد میکنه انجام تمرین آگهی بازرگانی ، یعنی من با اینکه دوبار در اسکیل بزرگ ( مترو ) و چندین بار در جمعیت های کوچیک تر انجامش دادم ولی هنوز میترسم ازش
و همین جا به خودم قول میدم که دوباره شروع کنم این تمرین رو و فردا برای یک نفر که غریبه هست انجامش بدم
جملات تاکیدی
اگر در برابر تغییرات تغییر نکنی از بین خواهی رفت
گاهی وقت ها پنیرتان را بوکنید چون ممکن است کهنه شده باشد
حرکت در مسیر جدید به شما کمک میکند تا پنیری جدید به دست آورید
هرچقدر زود تر پنیر کهنه را کنار بگذارید به همان نسبت زود تر به پنیر کهنه خواهید رسید
سلام آقا مهدی
کامنت شما را خواندم بسیار عالی بود
لذت بردم از تغییراتی که داشتید و تغییراتی که در برنامه تون دارید که انجامش دهید
من شما را تحسین میکنم برای ترک سیگار واقعا تغییر بسیار جدی و بزرگی هست
پسر من هم سیگار میکشه من خیلی دوست دارم او هم متل شما به این باور برسه و انجامش بده
من هر وقت جوانهایی مثل شما را که کامنت میگذارند و میبینم که در سایت عباس منش عضو هستند و روی خودشون کار میکنند واقعا تحسین میکنم
امیدوارم روز به روز چنین جوانهایی بیشتر باشند که دنبال تغییر خودشون هستند
بابت برنامه ای که برای آگهی بازرگانی دارید هم شما را تحسین میکنم امیدوارم موفق باشید
در پناه الله یکتا باشید
به نام یگانه قدرت جهان هستی
سلام خدمت استاد عزیزم ،مریم جانم و دوستان گرامی
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده،4
استاد عزیزم بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که چنین دوره ارزشمندی رو به ما هدیه دادید..
سوال؟
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
اول باید عرض کنم که قبل از آشنایی با استاد عزیزم و این مسیر و تمرینها و آموزشها،در بعضی موارد اصلا انعطاف نداشتم..تغییر عذابم میداد و نمیتونستم کنار بیام..مثل شیفت کاری ام،،همیشه باید شیفتم و بخش کاری ام ثابت میموند و به جای همکاری دیگر شیفت دادن و کار کردن با شخصی که به جز همکاری بود که اکثرا با هم شیفت بودیم، خیلی واسم سخت بود و تبدیل شده بود به نقطه ضعفم در محل کار،سر کارم نه باید اتاقم تغییر میکرد و نه وسایل اتاقم ….. تایم خوابم و محل خوابم و حتی بالشتم نباید تغییر میکرد،نمیتونستم بخوابم،البته در تغییر دکوراسیون مشکلی اصلا ندارم و استقبال هم میکنم..یا مهاجرت از شهر یا کشور رو اصلا ترسی ندارم و استقبال میکنم..
اما در مواردی که ضعف داشتم به لطف آموزشهای استاد جانم الان خییلی بهتر شدم،،بعضی هارو کلا پذیرفتم و بعضی ها را واسشون راهکار گذاشتم..
اما کلا آدم قوی هستم،،و هر چه میگذره قوی تر میشم و میتونم خودم را با تغییرات حتی بزرگ وفق بدم..
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
من خیلی از رانندگی می ترسیدم..5 سال بود که گواهینامه گرفته بودم و رانندگی نمیکردم و نیاز چندانی هم نمیدیدم..چون رفت و آمدم سر کار با خواهرم بود و روزهایی که ایشون مرخصی بودند یا همسرم میومدن دنبالم،یا با دوستی میرفتم و…. اما تغییری که رخ داد خواهر بازنشسته شدند و من واقعا نمیدونستم باید چکار کنم؟ اوایل با تاکسی و اتوبوس می رفتم که سخت بود بخصوص زمستانها و همین موضوع باعث شد که خیلی طول نکشید و من دو ماه بعد، چند جلسه تمرین رانندگی ثبت نام کردم و بعد یکروز که همسرم سر کار بودن ماشین و برداشتم و تنها زدم به خیابان و دیگه همان شد که ترس من از رانندگی ریخت.و الان همسرم به من میگن مایکل شوماخر!! واقعا با احتیاط و عالی رانندگی میکنم..خیلی کارهایم را خودم مستقلانه انجام میدم و دیگه منتظر نیستم همسرم باشند که منو ببرن و بیارن یا منتظر تاکسی باشم و ….و این خیلی هم واسه خودم خوشحال کننده است و هم همسر عزیرم(◠‿◕)
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا « برای استقبال از تغییر» بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
نکاتی که باید تغییر کنه و تغییرشون باعث بهبودی و آسانی در روند زندگی ام میشود را یاد داشت میکنم و برای هر کدام برنامه ای می نویسم و آرام آرام از تغییرات کوچک شروع میکنم تا قویتر بشم و تغییرات بزرگ را مدیریت کنم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک میکند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
در پس هر تغییری رشد و گسترش و پیشرفت هست،مثل جهان که با تغییر خواسته ها و سبک زندگی بشر زیباتر و پیشرفته تر و گسترده تر شده است.
با پذیرش هر تغییر با وجهی از شخصیت مون« قدرت و توانمندی و مهارت» آشنا میشیم که نمیشناختیم و اینطوری به خودشناسی بهتری می رسیم و قطعا به خودمون افتخار میکنیم.
وقتی به تضادی بر میخوریم باید تغییر کنیم و حتما که در دل هر تضادی خیری نهفته است..زیرا خداوند فقط خیر مطلق است.
تغییر مرا ماندگار میکند،چه نسلهایی که تغییر را نپذیرفتند و محکوم به فنا شدند.
در پس هر تغییری ،گسترش و رشد و پیشرفت و شناخت است.
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
صبح ها زودتر از خواب بیدار بشم.
در صورت نبودن همسرم شب تنها بمونم تو خونمون.
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
برای هر دو مورد باید اهرم رنج و لذت بنویسم و تمرینش رو انجام بدم.زمان بیدار شدنم را کم کم جلو بیارم تا 7 صبح به راحتی و اتوماتیک و تحت هر شرایطی بیدار بشم.
ایندفعه که همسرم شب منزل نبودند خونه بابام نمیرم و به هیچکس هم نمیگم که تنها هستم و تحت هر شرایطی تو خونه خودمون می مونم و میخوابم.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
باور کنم که هر تغییری برای من خیر است.مثل اینکه در مواجه با تضاد تا حد زیادی توانستم باور « الخیر فی ما وقع» را ایجاد کنم.هر تغییری اگر اجباراً پیش آمد اولش سعی کنم واکنشی نشان ندم،کمی فکر کنم و آرامش خودم را حفظ کنم و بعد زاویه نگاهم را تغییر دهم و ببینم چطوری می تونم به این تغییر نگاه کنم که حالم را بهتر کنه.نتایج خوبم را به یاد بیارم که در نتیجه تغییرات برایم رخ دادند.
در زندگی ام و روابطم و حتی باورهایم هر روز جستجو کنم و داوطلبانه تغییراتی را ایجاد کنم قبل از اینکه مجبور باشم اوضاع را تغییر بدم .
نسبت به تمرینهای سایت و آموزشهای استاد عزیزم متعهدانه عملگرا باشم..و تا الآن هم سعی ام همین هست که هر روز وقت بیشتری را در سایت بگذرانم و فایلهای استاد را فقط گوش بدم و به آموزشها عمل کنم و در خودم و روند زندگی ام تا حدود خوبی تغییراتی ایجاد کردم که مایه آرامش خودم و همسرم و زندگی قشنگمون شده..
خدایا شکرررررررت
_
استاد عزیزم خدارو شکر که شمارو دارم چون تمام این تغییراتم رو مدیون وجود پربرکت و پر از مهر شما هستم،دمتون گررررم که خسته نشدید و ادامه دادید و بهترینها رو خلق کردید و در ما این شوق و انگیزه رو ایجاد کردید که من هم میتوانم..برای من هم میشود… خدا حفظتون کنه.
از همه دوستانی که تجربیاتشون رو به اشتراک میگذارن خیلی ممنونم چون واقعا مطالعه کامنتهای ارزشمند شما در این مسیرِ بی نظیر خیلی به من کمک میکنه و انگیزه میده.
دوستتون دارم
در پناه خدای بسیار عطا کننده و دانا روز و روزگارتان عااااالی
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی اعضای خانواده عباس منش خداروشکر که بار دیگه اومدم و دارم کامنت مینویسم و این هم بخاطر ایجاد تغییرات در روند روتین زندگی به عنوان قدم اول بود
جواب سوال این قسمت:
مقاومت میکنم در برابر تغییر شرایط و میترسم که چی میشه
مرحله اول:
بزرگترین تغییر در زندگی که ابتدا خیلی خیلی باهاش مقاومت داشتم و با تغییر کردن درهای بزرگی از نعمت و آرامش در زندگیم باز شد و افکارم آسوده شد و ب قول استاد نشتی های انرژی ام بسته شد
کنار گزاشتن سیگارمشروبگل بوده که خداروشکر توانستم در کنگره 60 با روش dst وارد سفر اول بشم و در طول درمان بسیار بسیار از موارد ضد ارزش و ضد اخلاقی دور شوم و جسمم به تعادل برسه و سیستم بدنم به خوبی راه اندازی بشه و ب حالت عادی روز اول سلامتی ام برسم و این جدیدترین و بزرگترین چیزی بود که ب لطف خدا ب دست آوردم و توصیه میکنم هرکسی از بچه این کامنت رو میخونه و ب اعتیاد دچاره و چ ترک کرده و حالت روحی و روانی مساعدی ندارد و دائم درگیره یه سرچ ساده بزنه و کنگره 60 رو باهاش آشنا بشه و به تعادل برسه چون خیلی از صحبت ها در جهانبینی مطابقت داره با حرف های استاد عزیزم و چون استاد گفته بودن ک چند جلسه رفته بودن NA که آشنا بشن باهاشون پیشنهاد میکنم صحبت های آقای مهندس حسین دژاکام بنیان کنگره 60 رو گوش بدن چون این روش کاملا بهبود گرایانه
و تدریجی و به صورت درمان هستش چون اعتیاد رو یک بیماری فیزیولوژی میدونن
بگذریم این حرف یهویی اومد و من هم هدایتی نوشتم شاید کسی مثل گذشته من باشه که واقعا بخواد خوب بشه ولی نمیتونه و دقیقا هرچقدرم که روی خودت کار بکنی ن تنها هیچ تغییر در زندگی و شخصیت آدم ایجاد نمیشه بلکه هیچ تغییری هم در شرایط فکریت ایجاد نمیشه چون بنا ب فرموده استاد عباس منش عزیز و دوستداشتنی ام همانطور که در اول هر فایل از دوره ها میگویند کسی که میخواد موفق بشه باید از راه راستی و صداقت و پاکی و صراط مستقیم حرکت کنه
تغییر بعدی که در همین چند هفته اخیر انجام شد الهامی بود که بهم شد برو و جنس هایی که تولید میکنی رو در بازار نشون بده و بازاریابی کن و من هم انجام دادم اهرم رنج و ارتش رو نوشتم و در عرض دو هفته جنس هام رو در بهترین نقاط شهر فروختم با بالاترین کیفیت خداروشکر
مرحله دوم:
بعد از غذا خوردن 30 دقیقه صبر کنم بعد آب بخورم روزی یک ساعت سی دی های کنگره را بنویسم روزی یک فایل از دوره 12 قدم را گوش کنم و یک ساعت وقت بزارم برای خواندن کامنت های آن جلسه نوع فعالیت هایم را در پیجم تغییر دهم و مشتری های جدید جذب کنم جنس هام رو فقط به صورت نقدی بفروشم روزی یک ساعت روی نرم افزار طراحی لباس و الگوسازی کار کنم و…..
مرحله سوم:
من باید تغییر کنم تغییرات کمک میکنه من پیشرفت کنم من با تغییر کردن ثروتمند میشوم و بخدا نزدیک تر میشوم تغییر کردن باعث رشد من میشود من با هربار تغییر کردن انبوهی از نعمت و ثروت و رحمت و فراوانی الهی را وارد زندگی ام میکنم و….
مرحله چهارم:
مورد 1:
تغییر در کسب و کارم
مورد 2:
یادگیری و شروع کار کردن با نرم افزار اپتیتکس (طراحی و الگوسازی)
اهرم رنج و لذت براش بنویسم فیلم های آموزشی و دوره های ک دارم را ببینم هفته ای یک قسمت از آن را یاد بگیرم هرروز در پیجم فعالیت کنم روزی نیم ساعت زبان کار کنم_….
مورد 3:
هرروز به دنبال تجربه کردن موقعیت های جدید شرایط و آدم های جدید باشم هربار شیوه های جدید ترس در کسب و کارم تجربه کنم هرزمان که یکنواختی در زندگیم بود ب این معناست که باید تغییر کنم هرروز به دنبال انجام دادن کارهای جدید باشم و کارهای جدید یاد بگیرم هر 21 روز یک اهرم رنج و لذت جدید برای موضوع جدیدی بنویسم و به آن بپردازم
ممنون ک با نگاه زیباتون کامنت من رو مطالعه کردید به امید موفقیت روز افزون همه ما
ممنون از شما استاد عزیزم که این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید و مسیر پیشرفت و موفقیت آسان و توحیدی را به ما آموزش میدهید دوستتون دارم از صمیم قلب
سلام مجتبی عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم که یک بچه کنگره ای را در سایت عباس منش ببینم
من 14 ساله که عضو کنگره هستم
و13 ساله که اعتیادم را با راهنمایی آقای خدامی درمان کردم تما جایگاه خدمتی که آخریش کمک راهنمایی بد تجربه کردم.
والان هم 4 ساله که با استاد عزیز آشنا شدم.
وبا استفاده از دوره 12 قدم تغییراتی در زندگیم ایجاد شد که برای هر کسی قابل باور نیست
ازت مخام با قدرت این مسیرو ادامه بده.
با ترکیب آموزش های معلم راستین جناب مهندس و استاد عباس منش
زندگی بهشت می شود.
سلام علی جان
خدای منننننن خیلی خیلی خوشحالم از این که درجه کمک راهنمایی رو لمس کردی انشالله که من هم جایگاه خدمتی زیباهایی رو لمس کنم واقعا بینظیر هست این مسیر زیبا من قبل کنگره با استاد کار میکردم اما زمانی که با اون مسیر ترکیب شد احساس فوق العاده ای دارم دقیقا اون احساس قلب باز شدنی که استاد تو قدم یک میگفتند را من تازه تونستم لمس کنم و واقعا که چه احساسی هست واقعا بینظیر هست واقعا انگار این ذوق رو جسم نمیتونه بیانگر باشه خیلی خوشحالم براتون علی جان امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید و هرروز موفقیت های بیشترتون رو ببینم و بینهایت از استاد عباس منش عزیزم سپاسگزارم بابت این فضای پر از آگاهی حس خوب پیشرفت توحید و موفقیت آرزوی موفقیت برای تمام بچه های سایت عباس منش و بچه های کنگره 60 دوستتون دارم خدارا هزاران بار شکر شکر شکر
چقدر خوب شد که روزم با این احساس شروع شد
استاد عباس منش عاشقتم ممنونم ازتون