ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4252MB27 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 426MB27 دقیقه
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.
وقتی تغییری ایجاد میشه واکنش من چیه ؟
آیا مقاومت میکنم یا میپذیرمش ؟
خب بستگی به تغییراتی که اتفاق میفته ، داره.
گاهی میپذیرم وگاهی مقاومت دارم.
فک میکنم در گذشته فردی بودم که ب نظرم چون سطح آگاهیم کم بود، بسیار بسیار مقاومت داشتم در برابر هرتغییری .
چون میترسیدم وترس اجازه ی حرکت جدیدی بهم نمیداد و مانع از این میشد که بخام تغییری صورت بدم یا تغییری بکنم .
از طرفی چار چوب خاصی تو ذهنم داشتم و روتین وار همونو پیش میرفتم .
یه جورایی مغرور و خود خواه بودم چون خودم تمایلی به تغییر نداشتم .اونموقعه فک نمیکردم که سطح آگاهیم پایینه! اتفاقا فک میکردم سطح آگاهی وعقل بالایی دارم واین منم که باید به این و اون امر و نهی کنم که چ تغییراتی بکنن .
نه تنها تو افکار ورفتار بلکه تو کسب و کار هم مداخله میکردم.
خیلی آدم عجیبی بودم .نمیدونم چرا وب چ دلیل اون برخوردها رو با بقیه داشتم.
ولی خب از یه جایی به بعد متوجه شدم که خودم به شدت نیاز به تغییر رفتاری وحتی افکاری دارم .
زمانی به این نتیجه رسیدم که خسته شده بودم واتفاقات بد ومنفی مدام تکرار میشد.طوری که منو عاجز عاجز از خودش کرد.هم جسمم هم روحم بی اندازه خسته ودرمانده شده بود..اونجا بود که دیگه فهمیدم این راهی که من میرم به درد نمیخوره وباید تغییرش بدم.
تغییرات من از خیلی سال پیش صورت گرفت .تا به جایی رسید که واقعن دست از تغییر دیگران برداشتم وتمام تمرکزم شد،خودم !
که خدا روشکر با روند تکاملی به جاهای خوب خوبش رسیدم.
حالا از بحث اخلاق که بگذریم .
بچه که بودم وقتی برای بار اول وارد مدرسه شدم از این تغییر وحشت داشتم.
بازم دوره ی راهنمایی و جا به جایی مدرسه،همین حس بد رو بهم میداد.
وباز دوره ی دبیرستان هم همین طور.
دانشگاه هم که نرفتیم .
ولی وقتی وارد رابطه شدم و تشکیل خانواده دادم ،این حس بد رو نداشتم وبدون مقاومت وبا ذوق وشوق وارد زندگی مستقل شدم.
من کسی نبودم که با وجود 20سال زندگی تو خونه ی بابام ،نگران رفتن باشم.
تغییراتی مثل بچه دار شدن که عالی بود وخاطرات قشنگ خودشو داشت .
تغییرات بزرگ وقشنگ من، از زمانی شروع شد که با استاد کار کردم .
اولین درس قشنگ زندگی این بود که من از دیدن طبیعت هیچ لذتی نمیبردم که هیچ .اصلا دلم نمیخواست توجهی بکنم .
از مسافرت رفتن بیزار بودم .
وقتی میخاستیم مسافرت بریم عزا میگرفتم .فقط به خاطر همسرم یا بچه هام یاد گرفته بودم سکوت کنم .
هیچ وقت از مسیر لذت نمیبردم وتمام حواسم به رسیدن مقصد بود.
تو ماشین همیشه غر میزدم تا برسیم.
از جاهای جدید که بیزار بودم .همیشه یه مکان تکراری با آدمهای تکراری داشتیم .
حتی تمایل نداشتم آدمها رو عوض کنیم .وهر دفه با یه عده بریم تا تجربیات بیشتری کسب کنیم .
همیشه با چن تا خانواده ی تکراری ومکان تکراری .
تا اینکه همون اوایلی که وارد سایت شده بودم.
بقدری استاد برام عزیز بود که از انجام کاراش لذت میبردم.
اون موقعه فایلهای دانلودی بیشتر میدیدم.
خب کم کم با نحوه و سبک زندگی استاد ومریم عزیز آشنا شدم .
از اونجایی که این دو عزیز مدام از زیبایی ها حرف میزدن وبیرون رفتنشون مترادف بود با وصف طبیعت .همین شد که تو ذهن منم جا افتاد .
فک کنم 3 سال پیش بود .
شاید باور نکنید حتی به گلهایی که تو خونه داشتم هیچ احساسی نداشتم .
ولی خداروشکر طوری تغییر کردم که الان میمیرم برای طبیعت و میبینم تمامی زیبایی های جهان رو.
الان که دارم مینویسم باورتون میشه اشکمم همین جوری میریزه .چون علاقه نداشتنم مساوی بود با زجر کشیدن وآزار دادن خودم.
چون زمان برام دیر میگذشت وتایم بیکاریم چ تو ماشین چ هر جای دیگه به بطالت میگذشت .وهیچ حسی در درون من نبود .
حالا که میبینم انقد با ذوق شدم خیلی خوشحالم.
محاله از در خونمون را بیفتم اول هوا رو استشمام نکنم .بعد نگاهی به آسمون وابرای قشنگ وخورشید زیبا.
غروبا که نگم .وقتی از باشگاه برمیگردم تنها کسی که سرش بالاس ،منم .
اغلب مواقع از دیدن ماه سیر نمیشم.
همیشه تو هر مسیری که میرم ومیام ،دیدن درختهای بلوار وپارک وگلهاش برام تازگی داره.
به قول استاد با وجود اینکه هرروز میبینم اما تکراری نمیشن.وهر بار انرژی تازه ای دریافت میکنم .
شاید باورتون نشه ناهیدی که هیچ احساسی به طبیعت وزیبایی های جهان اطرافش نداشت طوری شدم که از دیدن یه گل کوچیک چنان به وجد میام که میفهمم آدمهای اطرافم تعجب میکنن .
کسی نیستم که ادا در بیارم تا کاری با دلم هماهنگ نباشه انجام نمیدم .
خلاصه اینکه قشنگترین وبزرگترین تغییرم ازطریق استاد عزیز همین بودکه خودش پیامدهای خوب زیادی داره.مثل اینکه باعث میشه خیلی جاها که حالم خوب نیست زیبایی ها رو ببینم واحساسمو بهتر کنم.
اینکه دیدن این زیبایی ها بهم آرامش میده.
اینکه باعث میشه از نا زیبایی ها اعراض کنم.
اینکه وقت وزمانم را برای حال خوب بزارم.
اینکه خدای خوب وقدرتمند خودمو بیشتر بشناسم .
وپی به عظمت پروردگارم با خلق این جهان زیباش ببرم.
چقد تو بدست اووردن هیجان وانرژی موثره.
خلاصه که این تغییر برای من از بهترینها بودش.
تو تغییراتی که خودم دوست داشتم وبارها پیش اومده انجامش دادم تغییر مکانی خونه بوده.
هرباری که جا به جا شدیم با وجود تغییر مکانی زیاد تو شهرمون ولی همیشه راضی بودم وتجربه های بسیار خوبی از اون محله ومنطقه داشتم .
بابت مسافرت رفتن هم نگاهم خیلی تغییر کردش .
اصلا مثل قبل نیستم .
اتفاقا خیلی تمایل دارم شهرهای مختلف رو بچرخیم اما متاسفانه همسرم فقط تمایلش رفتن پیش آشناها وهمون مکانهای تکراریه .
فک کنم 10ساله ما هر سال عید و تابستون میریم شمال ، فقط ویلای خواهر شوهرم یا دایی همسرم .
هم مکان تکراری هم اکثر مواقع آدمهای تکراری .
امسال دیگه نمیخام برم تا بلکه جای دیگه رو در نظر بگیره .
حتی پیشنهاد دادم بدون بچه ها بریم اما چون تنبله هردفه یه بهونه میاره .
حتی برای خوردن چیزی پیشنهاد میدم بیایید هردفه بریم یه جا غذا بخوریم اما همسرم چن جایی که ب نظرش خوبه ، همون جا رو فقط میگه بریم .حوصله ریسک واین داستانا رو نداره.
کلا سبکش اینجوره که هلو تو گلو رو دوست داره.
زیاد حوصله نداره انرژی جسمانیش کار کنه .
از قوای فکریشم کم استفاده میکنه .مگر اینکه خودش بخاد.
میدونید مشکل ما اینجاست به یه چیزایی خودمونو وابسته میکنیم حالا میتونه برای هر فردی به یه دلیلی باشه.یکی ب خاطر تنبلی .
یکی به خاطر اینکه فقط به همون چیز اعتماد داره.
مثلا خودمم به چند تا فروشگاه وابستم و اکثر خریدارمو از همین چن تا فروشگاه میکنم در حالی که مرکز خرید ومغازه وفروشگاهای زیادی تو شهرمون هس.
وقتی یه نفر یه چیزی خریده که من به وجد میام میپرسم که از کجا خریدی ؟وقتی میگه فلان جا میگم کی میره این همه را رو .
ارع خودمم تو این موضوع تنبلی میکنم .
اینستا هم ندارم که آنلاینی خرید کنم .وخبر از اجناس فروشگاهها داشته باشم.
ولی جایی کاری بکنم یا چیزی بخرم که راضی نباشم به هیچ وجه دیگه تکرارش نمیکنم .
کلا تغییر ب نظرم قشنگه وحال آدمو عوض میکنه .بابت چیدمان خونه هم خیلی تاثیر خوبی تو روحیه ی آدم میزاره.
خیلیا رو دیدم تا دلشون میگیره ،پا میشن به تغییر دکوراسیون خونه ور میرن .
در گذشته پول پس انداز میکردم چون همیشه نگران این بودم که نکنه جایی که نیاز داشتم پول کم بیارم.
اما با وجود تغییر باورها نگاهمو خیلی تغییر دادم.
حالا که باور فراوونی رو قبول دارم از خرج کردن حالم خراب نمیشه واتفاقا لذت میبرم وحالم خیلی خوب میشه .
حالا خوب یا بد متاسفانه پس انداز خاصی هم ندارم.
بیشتر لذت در لحظه رو دوست دارم .البته الان اینطورشدم .
همش میگم از کجا معلوم فردا باشم یا نباشم .بی خیال بزار اگه دوست دارم بخرم بپوشم بخورم هدیه بدم .
خداروشکر تا حالا هم جایی با کمبود پول مواجه نشدم .همیشه به اندازه کافی پول تو کارتم هس.
دقیقا باورهای محدود کننده نه تنها حالمونو بد میکنن بلکه باعث میشن فرصتهای زیادی رو از دست بدیم.
خداروشکر بیماری پندمیک بهمون اجازه ی خیلی از تغییرات رو داد.
البته بعضیا همون سال تغییر کردن ولی دوباره رفتن سمت سنتهای بیجا و رسم ورسوم های بی جامون !.
ولی من همچنان باورهامو تغییر دادم .
از خیلی از مراسمها وآداب ومعاشرتهای بی اصولمون که تعارفات وتشریفات زیادی هم داشت دست بر داشتم.
مثلا هر سال سال تحویل ماتم میگرفتیم که خونه ی اکثر اقوام بخصوص بزرگترها بریم .
واگر، نمیرفتیم بقدری مورد قضاوت قرار میگرفتیم که کل فامیل متوجه میشدن که پشت سر ما کیا ،چیا گفتن.
الان 3ساله که هیچ جا نمیرم .
گوشیو بر میدارم وطی روزای اول سال ،سر فرصت به هر کی که دلم میخاد زنگ میزنم وسال جدید رو تبریک میگم .
کسیم به اون صورت خونم نمیاد.
از این قانون خسته شده بودم .وبه بهونه ی همین بیماری گذاشتمش کنار.
کاری ندارم که بقیه چکار میکنن .من کار خودمو میکنم .
از تمامی مراسمهای جوونهایی که نامزد یا عقد میکنن ،بیزارم.
همش درد سر وخرج اضافیه .
به پسر و دخترم گفتم که هیچ کدومو عملی نمیکنم .
هر جا برم خواستگاری یا خواستگار برای دخترم بیاد با شهامت وجسارت تمام، اعلام میکنم که تمامی مراسمات برداشته بشه .
مثلا عید عیدی ببرن.
شب یلدا دوباره یه برنامه دیگه .
یا روزای تولد و مراسم های عروس و داماد همه وهمه حذف .
کلا مدل جشن گرفتن که مهمونی رو خیلی شلوغ میکنن وخیلی چیزا …اصلا دوست ندارم .
از مال خودمم خاطرات خوبی ندارم .
ب نظرم همشون مسخره وفقط برای مانور دادن و نمایش دادنه .
البته خدارو شکر جوونهای الان خیلیاشون به این درک رسیدن که این مراسمات جالب نیستن وحوصله ی اینکارا رو ندارن.
کاش میشد مراسمات عزا داری هم تغییر میکرد البته بازم به نسبت قبل کمترشده .
ولی قانونهای مسخره ای داریم.
طرف عزیزشو از دست داده، دلش میخاد تنها باشه .یه عده آدم مثلاً برای تسلی دادن ،تو خونش اطراق کردن .
تازه باید تا چهلم یا حداقل تا هفت طرف ،صبونه وناهار وشامم بدی.
واقعن مسخرس.شخص عزا دار حوصله ی خودشم نداره اما باید همه ی این آدما رو تحمل کنه .
به جای اینکه یکی دست اینا رو بگیره وغذای آماده برای خانواده ی عزا دار ببره مال ما برعکسه .میان میخورن ومیرن .تازه مدام تحت کنترلشونم هستی که چرا گریه نمیکنی ؟! چرا کم گریه کردی ؟! نکنه همدیگرو دوست نداشتن و…….
ما ایرانی ها خیلی خفنیم !!!!!!!
خدا اون روزو نیاره که من عزیزی ازدست بدم اما من مثل بقیه عمل نمیکنم .واقعن اگه نیاز داشته باشم تنها باشم با شهامت میگم ببخشید میخام تنها باشم .
وهمه باید برن بیرون .
خوب میدونم این اخلاقو دارم.
چون تو عزاداری های این و اون خیلی بقیه رو تحمل میکنم .
تازه توقع هم میکننکهچرا تو اون حالت تحویلشون نگرفتی !!!
طرف خودش داره از غم وغصه میمیره باید حواسش به آدمای اطرافم باشه .
این دیگه آخر بی فرهنگیمونه !
امیدوارم خدا کمکمون کنه تا یاد بگیریم احترام متقابل به دیگران بزاریم وجایی که باید از خودمون درست مراقبت کنیم بدون ترس از قضاوت بقیه .
تو دوره ی احساس لیاقت که خیلی قشنگ تفهیم شدیم که خودمون از هر فرد دیگه ای مهم تر وباارزش تر هستیم .
پس نباید زیاد نگران حرفو وحدیث مردم باشیم.
این مردم در همه حالی حرف میزنن پس باید بدون اهمیت دادن کار خودمونو بکنیم وراحتی وآرامش وآسایش خودمونو در نظر بگیریم.
شعار نمیدم واقعن این تغییرات رو صورت میدم .
استاد درخاست کردن چند تا عبارت تاکیدی از تغییر برای خودمون بسازیم.
تغییر ینی داشتن شهامت !
کسی که تغییر میکنه از جسارت و شهامت زیادی بر خورداره!
تغییر ینی بزرگ شدن !
تغییر ینی اعتماد به نفس بالا پیدا کردن!
تغییر ینی کنار گذاشتن ترسها ونگرانی ها !
تغییر ینی اعتماد به خدا !
تغییر ینی ریسک ویافتن فرصتهای طلایی !
تغییر ینی ایجاد افکار قدرتمند کننده .
تغییر ینی رشد کردن !
تغییر ینی نگرش تازه !
تغییر ینی یافتن مسیر تازه !
تغییر ینی ایجاد فرهنگ درست !
تغییر ینی شکل گیری باورهای درست و به جا !
تغییر ینی رشد عقلی و فکری!
استاد جونم مرسی از این فایل قشنگت که کلی آگاهی های ناب بهم داد.
امیدوارم هر جایی که لازم و نیازه بتونیم با شهامت تغییر کنیم .
همه ی ما اینجا برای تغییرات بزرگ جمع شدیم انشالله که با یاری خدا وعزم واراده ی خودمون و پیرو راهنمای ارزشمندمون که استاد عزیز هستن ،در مسیر درست حرکت کنیم .
استاد جونم عاشقتم دوستت دارم خیلی زیاد !
سلام و درود
واکنش من در مقابل تغییر_ حس میکنم باتوجه به اینکه در رابطه با چه موضوعی هست مقاومتم در مقابل تغییر متفاوت هست اما به طور کلی در لحظه اول مقاومت رو دارم
مثلا تغییر در سبک غذا خوردنم،چون یه خاطره ناجالب از تغییرم داشتم نه تنها مقاومت ندارم بلکه ترس هم دارم
اما برای جابه جایی محل زندگیم اولش یه ذره مقاومت بود اما به مراتب راحتتر شدم و یه جواریی علاقمند که محل زندگیم رو مجدد تغییر بدم به جایی باز بهتر از این
و یه همزمانی جالب برام رخ داد اینکه اتفاقا سالنی که کار انجام میدم بهم اطلاع دادن که قرار مکان سالن رو تغییر بدن و من اولش در حد چند ثانیه ای مقاومت رو داشتم اما بعد گفتم خدا میدونه به چه جایی بهتر قرار برم و این کار خداست و داره دست من رو میگیره تا کم کم پیشرفت کنم .
.
مرحله اول_تغییراتی که نتیجه مطلوبی داشتن
تغییر در شهر زندگیم
تغییر در چیدمان منزل
تغییر در شغلم
تغییر در پوششم
تغییر در وسایلم
تغییر در استادم
یه موردی که یادم اومد ،قبلا فرزندم حدودا 5 سالش که بود و دوست داشت جای مبلها رو تغییر بدیم اولش که کلی مقاومت داشتم اما اینکه قبول کردم هم برای اینکه به خواسته ی فرزندم احترام بزارم و بعد که چیدمان تغییر کرد چقدر خوشمون اومد و میگفتم کاش زودتر این مدلی چیدمان کرده بودیم.
مرحله دوم
برنامه ی قابل اجرا برای استقبال تغییر
تغییر در تنوع غذایی نوزادم و خانواده
تغییر در چیدمان منزل
تغییر در تایم خوابم
تغییر در سرو غذا
تغییر در سبک سفر کردنم
مرحله سوم
جملات تاکیدی
*تغییر مثل از پیله جدا شدن هست و شروع پرواز
*تغییر یک هدایت خوب خداوند هست به سمت خواسته هام
مرحله چهارم
مورد 1.تغییری که باید ایجاد کنم و به تعویق میندازم:
رانندگی در این شهر جدیدی که ساکنم
رفتن به سالن های جدید برای کار
تغییر در روابطم با فرزندم
مورد 2 برنامه ام برای اجرایی کردین این تغییرات
رانندگی_ در هفته یه تایمی رو بزارم که رانندگی کنم
پیدا کردن سالن _ سالن های اطراف منزلم شمارشون رو پیدا کنم و باهاشون صحبت کنم
بهبود روابطم_آگاهی ها که به نظرم لازم هست مجدد و با ایمان و هدایت از خداوند گوش بدم
مورد3 . برنامه ای که برای ایجاد ذهنیت استقبال کننده دارم
در دفتر کدنویسی ام هر چند روز یکبار یک تغییر رو ثبت میکنم که انجام بدم تا فراموشم نشه و به ذهنم عادت بدم
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیز و خانواده صمیمی خودم با دیدن این فایل یاد یه تجربه از خودم افتادم که بهم یاد داد در لحظه تغییر کنم و حتی بقول استاد قبل تحمیل شدن شرایط باید تغییر کنم و همیشه آماده باشم دوست دارم این داستان رو باهاتون به اشتراک بگذارم. سال 1395 بود و موقع سربازی رفتن من نتنها سر رسیده بود بلکه گذشته بود و 6 ماه اضافه خدمت خورده بودم قبل از اعزام به خدمت خانواده خیلی به من فشار میاوردن که چرا نمیریی خدمت و من چون کسب وکار خودمو داشتم و درآمد خوبی توی اون سن به حسابم میومد اهمیت نمیدادم تا اینکه یه اتفاق افتاد و من پام پیچ خورد و یه مدت خونه نشین بودم کلا دوست نداشتم برم خدمت چون اجباری بود و من اصلا باهاش ارتباطات برقرار نمیکردم یه روز که نشسته بودم سرگرم فیلم تماشا کردن بودم اون موقع ها هنوز با برنامه های استاد عباس منش آشنا نشده بودم، پدرم که از بیرون اومد داخل خانه گفت بیا بریم یه جا کارت دارم گفتم کجا، گفت “دکتر” گفتم خوبم گفت نیستی غافل از اینکه منو داشت میبرد پزشک قبل از اعزام به خدمت و چکاپ بدنی، دکتر معاینات رو انجام داد گفت یکم زربان قلبت زیاده ولی عیب نداره میری خوب میشی تَق مهر کرد برگه رو من کلا جا خورده بودم جان میرم خوب مشم.
بعد دوماه گفتن برج پنج اعزامی من برج 1 پدرم کاراشو انجام داده بود خلاصه اش میکنم ما اعزام شدیم به خدمت اوج گرما شهر کازرون ارتش چون مصادف میشد با 31 شهریور هر روز ما رو میبردن رژه من از همون لحظه اول دنبال راه در رو بودم ک فرار کنم و کلا اصلاح” نَکش” برازنده تره بودم الکی مریض میشدم الکی پای پیچ خوردم دوبار پیچ میخورد اصلا یه وضی، الکی نبود خودم جذب میکردم. مثلا سرما خورده بودم با کلی مکافات اسمم رو نوشتن داخل لیست بهداری وقتی رفتم دکتر گفت چیشده دکتر ستوان وظیفه بود گفتم سرماخوردگی گفت باشه رفت یه ورق قرص بروفن برداشت من کلی پیش خودم خوشحال شدم گفتم یه ورق قرص مُسکن بعد با قیچی یه دونه چید داد به من گفت بخور خوب میشی من همینطور حاج و واج به خودم میگفتم وات ینی چی، چی داره میگه 1دونه قرص رو برداشتم از اتاق دکتر رفتم بیرون داخل سالن بهداری انداختمش سطل آشغال رفتم سرکلاس آموزش بقول سرباز ها کُما زده بودم با خودم درگیر فکر های متعدد بودم که چیکار کنم از این وضعیت در بیام و اتفاقات به نفعم بشه یهو به خودم اومدم دیدم کلاس تمام شده و همه رفتن من هم که انگار کشتی هام غرق شدن نشسته بودم رو زمین تا اینکه دوتا کادری داشتن از پادگان خروج میکردن از رفتار شون معلوم بود دوستای صمیمی هستن با هم یه نگاه انداختن به من و یه پوزخند خیلی باحال زدن یه بطری خالی هم جلوشون بود شوت کردن زیر بطری خیلی طنز آمیز و داخل راه ک میرفتن هی میخندیدن من اونجا بهم برخورد تصمیم گرفتم قوی باشم و در لحظه تغییر کنم و همیشه برای هر شرایطی آماده بودم و هستم ضعف رو نمیخواستم مسخره شدن رو نمیخواستم این درسی بود که جهان با رفتن من به سربازی یاد داد و بعدش منم از ی آدم بی انضباط دردسر ساز تبدیل شدم به یه آدم قوی که خودش تصمیم میگره مریض نشه خودش تصمیم میگره با آدمای مثبت دوست بشه نه تنبل و بی مسئولیت منفی باف آخر دوره آموزشی همه اونایی ک با هاشون دوست بودم و داخل اون شرایط نا مناسب مدام با هم میخندیدیم افتادن جاهای خوب ارتش مثل لواسان، هتل های ارتش ولی اونایی اکثر اوقات ناراحتی میکردن ناله و گله میکردن جاهای بد آب و هوای خیلی گرم یا خیلی سرد مثل عجب شیر مثل دشت شادگان اهواز افتاد ولی من و دوستام افتادیم تهران هرچند تهرانی نبودیم ولی خلی خوش بودیم انگار که رفتیم تفریح آخر هفته ها همیشه بساط جوجه کباب براه بود جنگل شیان جنگل چیتگر این تغییر به موقه و درس ش شد یکی از بهترین خاطر های زندگیم بماند ک کلی دوست با مرام تهرانی پیدا کردم با اونها هم چند بار رفتیم شمال با حقوق سربازی دونگ هامون رو میگذاشتیم رو هم چقدر خوش گذشت بهمون من که هزاران بار خدا رو شکر می کنم یکی ماشین میآورد یکی هزینه های داخل راه رو حساب میکرد یکی ویلای قیمت مناسب پیدا میکرد چند سال بعد که کتاب چه کسی پنیر من را دزدید رو مطالعه کردم متوجه این داستان شدم و واقعا از خداوند سپاس گزاری کردم داستان جالبی بود هِم و هاو دو تا آدم کوچولو بودن و دوتا موش به اسم اسنیف و اسکاری حتما دانلود کنید و مطالعه کنید سپاس گزارم از استاد عزیزم آقای عباس منش بخاطر یاد آوری این موضوع بسیار مهم.
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته و همه دوستان گرامی
در مورد تغییر باید بگوییم که اگر شرایطی پیش آمده من اون تغییر را با آغوش باز پذیرفتم حالا بوده که اولش برام گنگ بوده و در این تغییر چه چیزی برای من پیش میاد آیا موارد از قبل بهتر میشه یا بدتر ولی تا جای که شده و یادم میاد مقاومت سنختی نداشتم در برابر تغییر
موردی که در حال حاضر توی ذهنم هست تغییر شغلم هست من هم مثل استاد عباس منش یک مغازه داشتم و متوجه شده بودم که درآمدم مرتبا داره کم میشه ولی مقاومت داشتم برای تغییر تا اینکه به لطف خدا یک ایده بهم الهام شد و ایده این بود که خودم یک سایت بزنم و از همون موقع شروع کردم و بعد از مدتی هم صاحب مغازه منو کلا جواب کرد و من خیلی دنبال مغازه گشتم ولی برام جور نشد تا اینکه وسایل مغازه که یک کافی نت بود آوردم خونه و کارم را از داخل خانه ادامه دادم و برنامه نویسی سایت را خیلی بهتر ادامه دادم اون موقع یه جورایی خیلی نگران آینده بودم ولی بعدا خیلی خیلی خدا را شکر کردم که اصلا این تغییر اتفال افتاده و همین الان که دارم این پیام را مینویسم یک ایده برای بهتر کردن سایت و درآمد زایی سایت بهم الهام شده که میتونم درآمد سایت را بهتر کنم
در مورد قسمت دوم : همیشه سعی میکنم تغییرات لازم را انجام بدم مثلا با راهنمایی یکی از دوستان متوجه شدم که من هم باید برای کارم تبلیغ کنم و حقیقتا نه کسی دلسوز دارم که مورد اعتمادم باشه و نه پول زیادی دارم و الان من هم مثل استاد که گفتن من خودم میرفتم برگه در سطح شهر پخش میکردم من هم خودم یک روز را از هفته بهاینکار اختصاص دادم و هر هفته یک محله را میگردم و برای تبلغ سایتم به اون محله مورد نظر میرم
در مورد قسمت سوم : عبرات تاکیدی که در حال حاضر به ذهنم میرسه این هست
1- خدایا وضع زندگیم را از همه لحاظ بهتر کن کن
2- من عاشق تغییرات خوب در زندگیم هستم
قسمت چهارم : مثلا من همین چند ساعت قبل از اینکه این کامنت را بنویسم من یک الهام بهم شد برای تغییر کارم و با این کار کاربران سایتم بهتر احساس لذت میکنند که در سایتم فعالیت داشته باشند
به نام خدایی که رب العالمین است.
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم.
به این سوال که فکر میکنم میفهمم که من با تکامل تو این نکته بهتر شدم نسبت به قبل.
قبلا خب تغییری که ایجاد میشد چه تو زندگیم چه تو رابطه یا کار من تا هفته ها واقعا ذهنم درگیرش بود و اصلا نمیشد که تغییر رو بپذیرم و به شدت مقاومت داشتم.ولی وقتی که سعی کردم به قانون عمل کنم و وقتی تغییری به وجود اومد سعی کردم آگاهانه بگم خدا داره هدایتم میکنه به مسیر خواسته هام خب هی بهتر و بهتر شدم.
والان موقع رخ دادن تغییری خود به خود قانون میاد تو ذهنم و سعی میکنم از زاویه ای بهش نگاه کنم که احساسم بهتر بشه
خلاصه من قبلا خیلی مقاومت داشتم با تغییرات الان خیلی بهتر شدم ولی میدونم این بهتر شدن تا ابد میتونه ادامه داشته باشه اگه من در مسیر درست بمونم.
خب برم بقیه فایل رو گوش بدم و بیام ادامه تمرین.
خب با دیدن فایل چقدر خاطرات تغییرات مخصوصا تو این دوسال گذشته به یادم اومد و هرجا که پذیرفتم اون تغییر روواقعا به نفع من تموم شد و کلی پیشرفت کردم خدایا شکرت.
مرحله اول.
اولین تغییری که یادم اومد واسه دوسال پیشه
که من تو خدمت سربازی 4 ماه دیگه به پایان خدمتم مونده بود که فرمانده ما عوض و یادمه همه ناراحت بودن و کلی عصبی که قراره دهنمون سرویس بشه ازین به بعد اون فرمانده که میخاد بیاد میگن خیلی سخت و آدم بدیه و کلی ازین حرفا.
من اون موقع تو سایت نبودم ولی تو اینستا صدای استاد یا بقیه اساتید رو شنیده بودم و سعی کردم احساسم بهتر باشه
وقتی اون فرمانده اومد اولا اونجور که قبلش میگفتن بد نبود.
دوما منی که دوتا اقامت دیگه داشتم تو خدمت وفتی اون بنده خدا اومد باعث شد که ما محکم تر سر پست نگهبانی وایستیم
و الان که فکر میکنم میبینم اگه فرمانده قبلی میبود و ما سرپست میخوابیدیم مامور حفاظت میومد و برامون ملی اضافه خدمت میزد.
ولی وقتی فرمانده جدید اومد انقد سفت و سخت گرفت این موضوع رو که اصلا مامور حفاظت نمیتونست از ما سوتی بگیره که بخاد برامون اضافه خدمت بزنه.
و با این تغییر فرمانده کلی اتفاق بهتر برامون افتاد ما قوی تر شدیم واقعا و این اولین تغییری بود که به یاد آوردم که وقتی پذیرفتم بسیار عالی نتیجه داد و من خیلی با خوشی خدمتم تموم شد.
اما تغییر بزرگ بعدی که واقعا الان وقتی بهش فکر میکنم اشکم در میاد چون قانون خیلی عالی عمل میکنه و خداوند کارارو عالی انجام میده
.
این تغییر بزرگ واسه پارساله دوستان
دقیقا من 1401/11/23
تقریبا 6 ماه بود که عضو سایت بودم
و روی خودم کار میکردم وانگار بهم الهام شد که تغییرات اساسی در زندگیت رقم بزن تو الان داری درجا میزنی یا تغییر میکنی یا جهان مجبورت میکنه که تغییر کنی اگه تغییر نکنی له میشی زیر چرخ های جهان خب این الهام انقد قوی بود که احساسم خیلی عالی شد گفتم قلبم میگفت مرحله جدیدی از زندگی قراره آغاز بشه برات و میری تویک مدار جدید تر بالا تر و عالی تر.
خب گفتم خدایا تغییر و از کجا شروع کنم چیکار کنم خودت بهم بگو من نمیدونم.
یکی از همکارام همون روزا بود که گفت من میخام سیگار رو ترک کنم و اینا
منم 5 سال بود سیگار میکشیدم با 21 سال سنم بود.
گفتم خدایا دهری میگی اولین تغییر اینه که سیگار روبزاری کنار چون یک آدم قوی و با ایمان نیازی به هیچ سیگار و هیچ عامل بیرونی واسه احساس خوب نداره و انقد از درون قویه که حالش خوب و عالیه طبیعی.
تصمیم به ترک سیگار گرفتم
ازون روز دیگه سیگار نکشیدم
همون روز بهم الهام شد کل شماره های تو گوشیت رو پاک کن همه رو پاک من کلی دوست و فامیل و آشنا که اصلا هیچ ربطی به الان تو ندارن مهدی اونا نه تنها به پیشرفت تو کمک نمیکنن بلکه آدم هایی هستن که همیشه درمورد مشکلات و کمبود ها و ناامیدی ها حرف میزنن و باید حذف بشن و مو این کارم انجام دادم
تا اینجا دوستان داشته باشید که من دوتا تغییر بسیار بزرگ رو خودم برای خودم رقم زدم حذف آدم های چرت و الکی و ترک سیگار
خب دقیقا بعد دوسه روز بهم گفته شد که اینستا گرام رو هم پاک کن و گفتم درسته که من معتاد شبکه مجازی شدم و هنوزم میدونید 90 درصد مردم واقعا معتاد این شبکه ها هستند.
من گفتم چشم این تغییر هم بسیار عالی خواهد بود و پاکش کردم بهراحتی
الان من یک ساله که اینستا ندارم سیگار نکشیدم و کلی 99 درصد آدم های قبلی حذف شدن از زندگیم..
خب حالا دوستان اینجا رو داشته باشید
مهدی که خودش برای خودش سه تا تغییر رو رقم زد
افتاد تو چالش یک تغییر بزرگ
پارسال دقیقا همون روزایی که این تغییرات رو ایجاد کردم
اون دختری که باهاش تو رابطه بودم خودش اومد گفت که نمیخاد رابطه ادامه پیدا کنه و داره وابسته میشه و اینا
اولش مقاومت کردم و احساسم واقعا بد شد
ببینید این تغییر دیگه واقعا قفل بود برام رابطه ای که یک سال ونیم بود با یک دختر داشتم که خیلی هم دوسش داشتم و اونم دوسم داشت قراره جدا بشیم واقعا احساسم بد شد تا دوسه روز ولی ولی ولی به عظمت رب العالمین قسم
وقتی به خودم اومدم گفتم ببین اولین چیزی که این تغییر بهت یاد داد این بود که تو فکر میکردی داری روباور هات کار میکنی و دیدی که وابسته شدی و باور های خیلی اشتباهی داری تو با این ضعف میخواستی به موفقیت ها و خوشبختی ها برسی
نه امکان نداشت.
و وقتی حالم یکم بهتر شد در فرکانس خداوند قرار گرفتم
گفتم خدای من دقیقا تو روز هایی که من تغییراتی اساسی در زندگیم به وجود آوردم
سیگار رو گذاشتم کنار
99درصد آدم های بیخود زندگیم رو حذف
کردم
شبکه ای اجتماعی رو پاک کردم
دقیقا تو این تایم تو خودت این تغییر بزرگ رو برام رقم زدی که رابطه منم تموم بشه با اون فردی که وابستگی بود.
و این تغییرات بزرگ رو من در یک هفته در زندگیم ایجاد کردم و پذیرفتم و گفتم این راه رسیدن من خواسته هامه
این تغییرات باید اتفاق میوفتاد.
الان یکسال ازون موضوع گذشته و الان که به یاد آوردم دیدم.
من اگه آدم های الکی زندگیم رو حذف نمیکردم الان کلی آدم عالی دورم نبود.
من اگه اینستا رو پاک نمیکردم نمیتونستم وارد 12 قدم بشم یا توی سایت باشم کل اوقات بیکاریم رو.
من اگه سیگار رو ترک نمیکردم الان انقد اعتماد به نفس نداشتم تو حرکت کردن و پذیرفتن تغییرات.
من اگه رابطم کات نمیشد دوستان چون وابسته بودیم
و کلا مخالف قانون بود افکارش.من به هیچ عنوان نمیتونستم
تمرکز روی سایت بزارم چون همش درگیر وابستگی بودم دیگه
این تغییرات که رخ داد من الان نسبت به پارسالم تو کارم چندین برابر رشت کردم
چون این تغییرات به وجود اومد من کلی پیشرفت کردم تو کارم
و باعث شد که من بشناسم خودم رو که من من وقتی تمرکز روی ورودی هام گذاشتم
کلی آدم فوقالعاده اومد تو زندگیم
کلی از نظر کاری بهتر شدم
و اصلا اون تغییرات باعث شد که من خودم رو بشناسم که هنوز باور های اشتباهی دارم که چون فهمیدم وابسته بودم تو روابط و فهمیدم که اون مهدی با اون شخصیت ضعیف نمیتونه به خواسته هها بزرگی برسه چه ت و روابط چه تو ثروت و کار اصلا دوستان زندگی و کار من قابل مقایسه نیست با قبل این تغییرات
من از نظر شخصیتی کلی قوی تر شدم از نظر کاری ملی پیشرفت کردم چقدر آدم های عالی و موفق تری اطرافم هستند الان خدایا شکرت واقعا
اون تغییرات باعث شد که من استقبال کنم از تغییرات واقعا خیلی خیلی خیلی بهتر شدم.
5 ماه بعد اون تغییرات
هدایت شدم به یک محیط جدید برای شروع کارم و کسب تجربه که ههرکسی منو میدید میگفت واقعا خدا برات چقدر عالی درست کرد یه جایی رو که واقعا بقیه باید کلی میگشتن و کلی زور میزدن من به راحتی هدایت شدم به اونجا من توی کارم با بی تجربگی تمام تنها واستادم و بخاطر این که اعتماد به نفسم خیلی رفته بود بالا با جون و دل پذیرفتم و قلبه کردم بر ترس هام و نتیجش این شد که من الان در کمتر از یک سال توی کارم به درآمد رسیدم و کلی تجربه عالی داشتم و واقعا پیشرفت فوقالعاده ای داشتم
و دقیقا دوماه پیش احساس کردم که دیگه ثابت شدم و پیشرفتی ندارم و تصمیم گفتم تغییر ایجاد کنم گفتم من 15 روز دیگه آیه صاحب کارم میگم که من میخام برم برای پیشرفت نمیدونم کجا وو چجوری درست میشه ولی من قدم رو برمیدارم قبل ازین که من به صاحب کارم بگم به ددرخواست صاحب کارم رفتم یه جای دیگه که هیچ ربطی به این کارم نداشت احساسم بد شد گفتم خدایا من دارم از کار اصلیم دور میشم چیکار کنم و گفتم این تغییر حتما لازم بوده تو تصمیم گرفتی که بری حتما این ربطی داره اون تغییر و واقعا دیدیم همین اتفاق باعث شد که به من یک پیشنهاد عالی بشه توی کارم و اومدم به جایی که الان هستم و واقعا خیلی خخیلی خیلی عالیه و واقعا هم وقتی من این تغییرات رو پذیرفتم نتایج فوقالعاده ای رخ داد برام خدایا شکرت.
مرحله
دوم با وجود این نتایج صد درصد به استقبال تغیرات میرم
مرحله سوم عبارات تاکیدی
یک وقتی ما درخواستی از خداوند داریم و در مسیرش قرار میگیریم با تغییراتی مواجه میشویم که لازم یا خودمون ادن تغییرات رو ایجاد میکنیم یا خدا و جهان و باید با جون و دل بپذیریم
دو استقبال از تغییرات یعنی ایمان به رب العالمین و پیشرفت .
سه اون کسی که تو مسیر درسته
تغییرات رو به عنوان یک فرصت برای پیشرفت و یاد گیری و درک هدایت ببینیم
مرحله چهار هم تصمیم به تاخیر افتاده ای ندارم خدارو شکر و واسه راه انداختن کسب و مار مستقل خودم هم در زمان مناسب با طی کردن تکامل هدایت میشم به ممسیرشچون تا اینجا سعی کردم خددم ایجاد تغییرات پیشرفت کنم و الان شرایطم خوبه و البته تصمیم دارم تا دوماه آینده باز یک تغییر بزرگ داشته باشم و برم شهر خودم و کسب کار مستقل خودم رو راه بندازم تا شرایط بهتر و بهتر و بهتر ببشهو برنامم برای اون کار اینه که ورودی اای خوبی به ذهنم بدم روی خودم کار کنم و در زمانش وقتی بهم گفته شد تغییر رو ایجاد کنم و با جون و دل برم سمتش بدون هیچ ترسی جون الان دیگه نسبت به پارسال اعتماد به نفسم صد برابر شده کلی نتیجه گرفتم اون تغییر بزرگ به زودی خودم میرم به سمتش به سمت یک محیط جدید با آدم های جدید با ایمان و توکل به خدا برای پیشرفت و این داستان بهتر شدن و تغییر ایجاد کردن اا آخر عمر ادامه میدم چون راه بهتر شدن استقبال از تغییراته وورفتن به سمت تغییرات
در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند بباشید
درود بر استاد عباسمنش و خانم شایسته و همه اعضا و کاربران گرامی سایت
من حدودا 3 سال هست که عضو سایت اسناد عباسمنش هستم اما هر بار که می اومدم کامنت بنویسم و کلا در سایت فعال باشم تنبلی میکردم هر بار میگفتم از فردا و متعهد نبودم و نتایج بزرگی هم نگرفتم تا اینکه امروز اومدم و از خدا نشانه خاستم و گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن را کلیک کردم و بعد فایل هر روز بهتر از دیروز برای من امد که در اون استاد گفتن که ما یا به سمت پیشرفت در حرکتیم یا پسرفت و سکون وجود ندارد و من رو به فکر فرو برد که 3 سال عضو سایتی و دوره های متنوعی رو هم گرفتی اما زندگیت از قبل بدتر شده چون نخاستی تغییر کنی نخاستی متعهد باشی و اگر این مسیرو ادامه بدی ایندت هم مثل الانت میشه و این تعهد رو دادم که این تغییر رو در خودم ایجاد کنم که متعهدانه روی خودم و باورهام کار کنم و در سایت فعال باشم
و من ادمی بودم و هستم که در برابر تغییرات خیلی مقاومت دارم و دلیل اینکه پیشرفت بزرگی هم در زندگیم نکردم همین هست .
هر چی اومدم فکر کنم که کجاها در برابر تغییرات مقاومت نداشتم چیزی به دهنم نرسید دیدم در همه موارد مقاومت شدید کردم چه در کارم ،چه رابطه عاطفیم و ….
و مهم ترین تغییری که الان باید ایجاد کنم در موصوع روابط هست که باید انجام بدم چون به شدت روابطم مخدوش هست چه عاطفی و چه کاری و اجتماعی و اون زمانی که نشانه ها اومد و میتونستم زودتر اقدام کنم مدام مقاومت کردم و تعویق انداختم و الان که دیگه چرخ دنده های زندگی داره لهو لودم میکنه میخام تعییر کنم
و اینکه یاد گرفتم و امیدوارم که بگیرم که در برابر تغییرات مقاومت نکنم چون له میشم چه بهتره که خودمون اون اوایل که نشانه ها رو دریافت کردیم تغییر کنیم و به استقابالش بریم نه اینکه انقدر مقاومت بکنیم که زندگی مجبورمون کنه که تغییر کنیم .
سپاس از استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی و اعضای محترم سایت
به نام خداوندی که سرنوشت من رو در دستان خودم قرار داده است به شرط اینکه متعهد شوم که تغییر کنم و رشد کنم سلام به استاد عزیزم حسین عباس منش که روی ماهت را میبوسم و سلام به خانم شایسته و سلام به بچههای گروه تحقیقاتی عباس منش که همه آنها را از صمیم قلب دوست دارم خدایا شکرت که من رو به این مسیر زیبا توحیدی و مقدس هدایت کردی یکی از تغییراتی که من دارم اون را انجام میدم اینه که � 42 سال با دست چپ غذا خوردم و یک هفته است که دارم با دست راست غذا میخورم انشالله که موفق بشم و یکی از تغییرات دیگری که برای خودم در نظر گرفتم این است که تا چند وقته که دارم قبل از اذان صبح و سحر بیدار میشوم روی باورها و روی خودم و توحید کار میکنم توکل به الله مهربان و یکی دیگر از تصمیماتی که گرفتهام این هست که همیشه لبخند بر لبانم باشد و مهربان باشم تغییر برای من بسیار راحت و لذت بخش و آسان است من آماده رشد و تغییر و پیشرفت هستم من از اراده و قدرت تغییر شرایط بسیار بالایی برخوردارم خداوند نیز به من کمک میکند که خیلی راحت و لذت بخش تغییر کنم و رشد کنم و وارد مدار بالاتری از سلامتی ثروت خوشبختی و سعادت بشوم جهان مشتاق است که من تغییر کنم و رشد کنم و به من نیز کمک میکند و جهان نیز در حال رشد و پیشرفت است و اگر من نیز تغییر نکنم و رشد نکنم زیر چرخ دندههای جهان له میشوم انشاالله که در مسیر رشد و تغییر و پیشرفت قرار بگیرم همه درها و راهها باز است تا من نیز تغییر کنم و رشد کنم بهترینها را برای استادم و خانم شایسته بچههای گروه تحقیقاتی آرزومندم
به نام خدای مهربان
این دومین کامنتم برای این فایله و میخوام تغییرات دیگه ای ک احساس میکنم باید تو زندگیم ایجاد کنم و بنویسم.
تغییر در همه چیز باعث برزگ تر شدن انسان میشه باعث میشه از خیلی از مسائلی ک در زندگی براش پیش میاد بزرگ تر بشه و به راحتی مسائل و حل کنه.هر پیشرفتی ک در جهان رخ داده به خاطر ایجاد تغییر بوده وگرنه الان ما باید با گاری به هر جایی ک میخواستیم بریم یا با تلفن های قدیمی به دیگران زنگ میزدیم.
برای چه تغییراتی مقاومت دارم؟
وقتی با یک چیز به صلح برسم و کاملا باهاش اوکی بشم و دوسش داشته باشم دیگ دوست ندارم تغییرش بدم .مثلا من راهی ک برای کلاسم میرم رو خیلی دوست دارم هم خلوته هم از محل خوبی میگزره هم میشه با سرعت رانندگی کنم بدون اینک هی بخوام ترمز کلاج بگیرم.
درسته ک با هر چیزی ک به صلح برسم دوست ندارم تغییر کنه ولی اگرم تغییر کنه سعی میکنم خودمو زود به شرایط پیش اومده وفق بدم و به دنبال پیشرفت بیشتر باشم. به نظر من دلیلی ک باعث میشه ما در برابر تغییراتی مقاومت داشته باشیم وابسته بودن. و هر چی قدر وابستگیمونو در همه جنبه های زندگی کم تر کنیم مقاومتمون هم در برابر تغییرات کمتر میشه.
بعضی از تغییراتی ک باید در زندگیم ایجاد کنم:
1.تغییر در لایف استایلم مثلا من خیلی دوست دارم شبا زود بخوابم و صبحا زود بیدار بشم این طوری هم سرحال تر و پرانرژی تر میشم هم به همه کارام میرسم.
مثلا دوست دارم ورزش کردن و به لایف استایلم اضافه کنم و به خاطر مشغله هام همش عقب میوفته ولی باید یه فکری براش کنم.
2.تغییر در باورام در مورد سلامتی ،ثروت،رابطه.
3.من با مردم خیلی رابطه خوبی دارم و سریع با همه جوش میخورم ولی دوست دارم ک عالی تر بشم ک خب مستلزم اینه ک من رفتار و برخوردم با مردم و تغییر بدم و عالی تر کنم.
باورهایی که در برابر تغییراتی ک خودش اتفاق میوفته دارم علاوه بر اون مورد هایی ک در کامنت قبلم گفتم
1.الخیر و فی ما وقع.هر اتفاقی ک در زندگی میوفته خیره و خدا خودش در قران گفته ک اتفاق هایی ک فکر میکردین بده ولی خیر بوده و چ اتفاقهایی ک فکر میکردین خیره ولی شر بوده و خدا میداند و شما نمیدانید.
2.هر اتفاقی میوفته برای اینه ک سلامتی، نعمت ها و ثروت های بیشتر به زندگیم بیاد.
در پناه الله باشید.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
انقدر با این فضا من انگیزه برای تغییر گرفتم که خدا میدونه .. آدم گاهی یادش میره مسیرش چی بوده و الان کجاس ، اما خوبی این اکاهی ها اینه که ما مدام چکاپ فرکانسی انجام میدیم که نگاهی به مبدا و سپس مسیری که طی کردیم داشته باشیم
مثلا برای کارم … من چسبیده بودم به شرایط نامناسب ولی وقتی خواستم «تغییر» کنم جرئت پیدا کردم و از درون «قوی» شدم و اتفاقا چقدرررر برام بهتر شد از همه نظر
یا مثلا برای سلامتی … میخواستم شرایط بهتری داشته باشم تا اینقدر دکتر نرم مدام چون خسته کننده شده بود اینقدر که توی مدار بیماری بودم .. و تقاضای «تغییر» باعث شد روی باورهای سلامتی کار کنم که یه مدت فایل های «ارامش در پرتو اگاهی» بهم کمک میکرد و همچنین باور « من لایق سلامتی هستم» تا بالاخره دوره قانون سلامتی آماده شد
و یه عالمه مثال از این «تغییرات» هست در حوزه های عزت نفس و روابط ، کار و ….. که با استفاده از این اگاهی ها «اگاهانه و خود آگاه» به سمت تغییر میرم .. البته این تغییرات ادامه داره تا وقتی زندگی کنم
در پناه الله یکتا
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و همکاران عزیزشون ودوستان گرانبهای در این سایت
استاد بازم ازتون ممنونم بابت حلاجی کردن این ذهن و بهم یاد میدی چطوری خودم رو بشناسم تشریحکنم و تغییر بدم و بهبود ببخشم.
قبل از این فایل رو بزارین یه زن داداش جدید به
خونواده مون اضافه شده خداروشکر، من با توجه به دیدمثبت گرایانه در این مسیرنظرات مثبت رو ارایه دادم اما ته قلبم بازم نگرانی داشتم که باتوجه به آموزه های این فایل فهمیدم یه ترمز مخفی از خیلی وقت پیش تو ذهن خودم دارم وقتی کس جدید وارد خونواده مون میشه من خوشم نمیاد و در مقابل این تغییر مقاومت دارم ،الان به ذهنم میگم عزیز جان این تغییر در تمام ابعاد به نفع منه خداوند به وسیله تغییرات دنیا رو گسترش میده و ارتقا میبخشد به خداوند تکیه کن و از روی دوش خداوند بودن لذت ببر،تمام افراد جدید که به خونواده وارد شدن عالی بودن خونواده مون رو پیشرفت دادن خدایا شکرت!
من قبل از ورود به این مسیر الهی در سلسله تضاد های بسیار قرارداشته و درحال تحمل عذاب بسیار بودم تا این که خداوند درونم بهم نهیب زد و گفت این مسیر درست زندگی نیست به خدا قسم این قدر از نادرستی مسیرم مطمن شده بودم که هرکاری رو خلاف جهت کارای قبلی انجام میدادم من راست دست بودم شروع کردم با دست چپ کار کردن تا این که خداوند راه الهی خودش رو اول با انس با قرآن و آشنایی با کتاب گرانبها نظیر کاترین پاندر و اسکاول شین ودارن هاردی و کانال تلگرام انگیزشی و این سایت عزیز استاد عباس منش آشنا کرد خدایا شکرت
تغییر کردن یک موهبت الهی است و هر تغییر پر ازنعمت و ثروت و خوشبختی برای منه اگه خداوند جهت زندگی من رو تغییر نمیدادوبا این آموزه ها آشنا نمیکرد من تو جهل خودم بودم (خدایاشبانه روزی پنج بار برای گفتن اهدنا صراط مستقیم ،صراط الذین انعمت علیهم غیر مغضوب علیهم و لاالضالین کم است ) خدایا شکرت،
باید از مادر طبیعت الهام گرفت چهار فصل لذت بخش رو بهمون نشون میده که هرکدام پر از لذت و زیبایی است ،باید با آغوش باز به پیشواز تغییرات رفت خداوند دوست داره بندهاش زیبایهاش رو از جنبه های مختلف ببینه مثل کتابامون که لذت ریاضی با لذت های فارسی و علوم و اجتماعی فرق داشت مانبایدتو یه زنگ بمونیم ودنیا رو ببینم باید زنگای مختلف رو دید و خدارو شکر کرد و بگیم خدایا دیگه چهچیزجالبی داری بهم نشون بده بزار منم تحیت وتبارک گوی توباشم….
یادمه این روزا در مورد پیری یه خوابی دیدم که توهمون خواب خودم جواب خودم رو دادم گفتم پیری هم یه فصل از فصلنامه خداس باید به خاطر اون هم شکرگزار بود و سجده شکر به جای اورد..ودیگر مرگ جای خود دارد…
برنامهی این روزای من برای تغییر، استقلال مالی هست که به شدت دوستش دارم و در مسیرش قرار گرفتم و دارم از مسیررسیدن بهش لذت میبرم…
خونمون رو عوض میکنیم و مطمن خداوند ما روبه یه جای عالیتر بهتر پیشرفته تر ،ارامش بخش تر ،با امکانات عالی وپر از ثروت و سلامتی میبره ،خدایا شکرت!
یه عضو جدید از خانواده توراه داریم خدا ایشالا این مسیر رو پر از آسانی شادی وسلامتی و لذت برام قرار میده…به امید خدا
خدایا شکرت به خاطر این مسیر الهی.! خدایا شکرت به خاطر این استاد عالی ! خدایا شکرت به خاطر این سایت پر از الماس !خدایا شکرت به خاطر صبح بارانی دل انگیز پر از نعمت وشوکت