این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
و سلام بر مریم شایسته تدوین گر این سایت عالی و سلام به هم خانواده عزیزم
جلسه چهارم ذهنیت قدرتمند در برابر دهنیت محدود کننده
مرحله اول چه تغییراتی پیش اومده که زندگی مارو تحت تاثیر قرار داده
ما به تازگی درکور خونمون رو تغییر دادیم و بعد این کار چقد خونه ما شیک و عالی شده اصلا دوس داشتنی تر شده
شغل عوض کردم و محیط کاری من چقد برام عالی تر شده و با چه آدمهایی ارتباط برقرار کردم و چقد آدما به من زنگ میزنن که کارشون رو پیگیری کنم
حالا چه تاثیری در من داشته محیط اطرافم آدمای دورم رو بهتر شناختم قدرت صحبت کردن من چقد بالاتر رفته و من چقد اعتماد بنفس من بالا رفته
چه انسان قوی شدم هر کاری رو بخوام یاد میگیرم آره الا فهمیدم چقد من توانایی دارم چقد من نامحدودم
مکان زندگی رو تغییر دادم
اولش همه میگفتن نه اما من بزرگ شدم از وابستگی به خانوادم مادرم جدا شدم من روحم بزرگ شد
از تاریکی و تنهایی میترسیدم اما الا خیلی انسان قوی شدم اصلا برام معنایی نداره تنهایی یا تاریکی واقعا من چقد بزرگ شدم و یادگرفتم روی پای خودم وایسم خدایا شکرت
کار کردن روی خودم توی سایت هزینه کردن و وقت گذاشتن برای خودم این خیلی برای من مهمه
یاد گرفتم که تجسم های بیهوده نکنم یاد گرفتم کنترل ذهن کنم یاد گرفتم قدرت رو به خدا فقط بدم عوامل بیرونی رو خدای خودم ندونم
یادگرفتم درست و به جا هزینه کنم یاد گرفتم که انسان با لیاقتی هستم آره واقعا اینا بعد این تغییرات در من به وجود اومده. قسمت اول سوال
که این تغییرات حیلی بیشتر بوده اما من چند نمونه از خودم رو قبل گوش کردن توضیح دادم
سلام براستاد عزیزم وخانم شایسته عزیر، استاد من عاشق تغییر در تمام زندگی هستم، مثلأ وقتی یه تغییر در ظاهر یا نحوه لباس پوشیدنم می کنم حس خوبی به هم می ده، یکی از تغییراتی که به نظرم به پیشرفت زندگی ما انسانها می کنه تغییر در جابجایی مکان زندگیمون هست، من خودم چند سال پیش از شهر خودم به یه شهر دیگه نقل مکان کردیم واقعا حس وحالم خوب شد اول می ترسیدم چون بعد از تقریبا 16 سال زندگی مشترک مستقل شدم وتا حالا از خانواده همسر وپدر ومادرم جدا نشده بودم، ولی بعدا که تجربه اش کردم واقعا حالم خوب شد. در مورد سوال بعدتون که فر مودین چه عبارت تاکیدی استفاده کردین؟ من همیشه از این عبارتها استفاده می کنم که البته از خود شما استاد عزیز آموختم. عبارت تاکیدی خدا روزی رسان بی حساب است. خداوند می خواهد صاحب همه چیز باشم صاحب همه چیزهایی که دوست دارم وزندگیم را در این دنیا شکوفا می سازد. یکی از این تغییراتی که من داشتم حس وحال روحیم بود قبلا زود به هم می ریختم وحتی دارو مصرف می کردم الان به لطف خدای مهربان وآموزههای استاد عزیزم بهترم البته بازم می تونم بهتر باشم. در مورد سوال سومتون، من خیلی دوست دارم دستم تو جیب خودم باشه ودوست دارم یه سری نیاز هامو خودم برآورده کنم اما می دونم هنوز باورهام در مورد شغل ایراد داره، این مورد خیلی به تعویق می اندازم چون هنوز نمی دونم استعدادم توچه شغلی هست، انشالله بتونم باآموزهای استاد عزیزم این مشکل رو حل کنم، چون من هر چه دارم از این سایت بی نظیر دارم خدایا بی نهایت شکر گزارت هستم.
این اواخر گاهی سایت بالا نمیاد برای من، تو کامنتها هم دیدم بعضی دوستان بهش اشاره کردن.
اولین واکنشم این بود که اِ چرا؟
بعد: خیره.
شاید در حال به روزرسانی یا بهبود هست سایت و این پیش میاد.
شاید اقا ابراهیم داره روی پروژه ی بهبودی کار میکنه و یه چیزی اون وسط دچار ناسازگاری شده و در قالبِ خطای ورد پرس، خطا در برقراری ارتباط با پایگاه داده و Request timeout خودشو نشون میده.
اولش کنترل ذهن و اعراض کردم از این چالش و تغییری که تو دسترسی ام به وجود اومده بود.
بعد به دنبال راهکار بودم اطلاع بدم به مدیر فنی عزیز سایت، اقا ابراهیم.
ضمن تشکر از گزارشم گفتن اگه کش رو پاک کردم ولی بازم خطا میده عکسش رو ارسال کنم تو ایمیل.
خیلی خوشم اومد از سریع بودنِ پاسخگویی و تشکر برای اعلامِ گزارش.
سایت درست شد برام، تا دیشب که دوباره دسترسی قطع شد.
عکس گرفتم از خطاها، بامداد امروز ایمیل کردم…
الان اومدم ببینم سایت بالا میاد یا نه، دیدم خیر.
یکی از روش های بهبود، پاک کردن کَش هست که من همیشه انجامش میدم.
اما اینبار جواب نمیداد…
خلاصه الان ایده اومد وب اپلیکیشن سایت رو نصب کنم و تست کنم شاید با اون به راحتی بالا بیاد که اونم جواب نداد.
اما یه چیز دیگه جواب داد:
(انگار که من یه راه جدید کشف کرده باشم که درسته راه اصلی و روتینِ همیشگی نیست، اما با میانبر مَنو به جواب رسونده)
سرچ زدم وب اپلیکیشن سایت عباس منش دات کام.
دیشب این لینک جواب نداد، اما الان تو لیست لینکها، یکیشو باز کردم مستقیم اومد تو سایت، پصفحه ی قسمتِ فنیِ سایت، که توضیح کامل داده شده درباره نصب وب اپلیکیشن سایت.
ذوق زده شدم که درسته راهِ اصلیِ ورود به سایت بسته شده موقت، اما این راه بازه.
دیدم به عنوان مهمان وارد شدم، گفتم تست کنم ورود به سایت با نام کاربری مو، شاید جواب داد، البته که جواب داد و الان با نام خودمم هستم و اومدم اینجا کامنت بنویسم.
من درس های مهمی میگیرم تو زندگیم که دوست دارم اینجا بنویسم برای خودم جهت ردپا، یاداوری، تکرار قوانین…
سمانه وقتی کنترل ذهن میکنی روی چالش هات، گاهی با روش اعراض جواب میگیری، گاهی با روشِ حلِ مسیله، بعد یهو میبینم مسیله داره میره رو به حل شدن، برطرف شدن، اصلاً عوض میشه، تغییر میکنه به سمتِ بهبود و درمان.
از استاد شنیدم: وقتی کنترل ذهن میکنی، میگی خیره وقتی چالشی میاد، یا نجوایی میاد، برای تو خیر میشه، شرایط عوض میشه رو به خیر و بهبود.
گفتم بیا و تست کن.
تست کردم دیدم بله جواب میده.
چند مورد بزرگ و سخت بود برام که اگاهانه کنترل ذهن کردم و جواب داد عالی.
دیشب جواب آزمایش خونم رو دیدم (مجازی)، یه مورد های(بالا) بود، گفتم نتیجه گیری نکن، بذار خانم دکتر جواب بده بهت که شرایطتت چطوره.
تازه شم، هر چی باشه تحتِ نظارت پزشک قابل کنترل و درمانه، پس جای هیچ نگرانی نیست.
از همه مهمتر:فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
یه نکته دیگه: رفتم سرچ کردم اون موردی رو که های بود نسبت به رنجِ معمول.
دیدم چند تا دلیل اورده، قبل از اینکه حالم رو بد کنن اون دلایل گفتم صبر کن سرچ برای تو مرجع علمی نمیشه، صبر کن خانم دکتر نظرش رو بگه، خودت سریع نتیجه گیری نکن برو به سمتِ نازیبایی.
و بعد ایده اومد که بله، کلمه در دوران بارداری رو هم بزن تو سرچت، چون حالت بدن در بارداری و غیر بارداری فرق داره، نتایج و علایم هم فرق داره…
بعد جالبه، دیدم نوشته بود در بارداری تا حدودی طبیعیه اون های شدن…
بازم گفتم صبر کن، خانم دکتر پاسخ پیامت و جواب ازمایش رو بده.
بعدش که رفتم واتس اپم رو چک کنم، دیدم خانم دکتر برام پیام داده الحمدالله خوبه جواب ازمایش.
تمام…
چی شد؟
کنترلِ ذهن میتونه هر چیزی رو عوض کنه، نتایج رو عوض کنه، چرا چون ذهن من پاک میشه از الودگی ها و میره سراغِ بهبود و پاکی.
لاجرم معلومه نتیجه چی میشه دیگه…
ذهنم که سالم میشه، دنیا گل و بلبل میشه، حتی اگه یه درصد نتیجه عوض نشه، من دیگه اون آدمِ منفی بین نیستم…
پس کنترل ذهن، سوده و سوده و سود…
دارم تمرین میکنم روی کنترل ذهن و جوابهای عالی میگیرم.
هر چی تمرین بیشتر، بهبودِ کیفیت زندگی بیشتر :)
به یه درکی هم رسیدم امروز صبح:
اینکه چالش/ ناخواسته/ تضاد میاد بگه کجا رو باید تغییر بدی…
چالش عاطفی و روابط، دقیقا داره هینت میده که روی کدوم قسمت از حساسیت هات باید کار کنی و تغییر کنی…
چالش مالی، دقیقا هینت میده روی کدوم جنبه از کمبود تو ذهنت باید تغییر ایجاد کنی…
این تحلیل بهتر کمکم میکنه به درکِ مفاهیم و اموزش ها.
حالا انتخاب من چیه؟
تغییر برای بهبود؟
یا موندن تو نقطه امن و اعراض از حلِ چالش و تغییر روی خود؟
ریز ریز یه تغییرات اگاهانه رو شروع کردم به لطف خدا.
تکامل میخواد و ارامش، تا بهتر بفهمم چی به چیه، کجاها ورود کنم…
بعد از ویرایش و ارسال این کامنت، رفتم چک کنم ببینم وب اپلیکیشن سایت بالا میاد یا نه، دیدم بله اونم درست شده.
یه چیزی هم هست شاید برای من این حالت های موقت پیش میاد یا نه، اما هر چی هست خیره.
باعث میشه بیشتر قدرِ دسترسیِ راحتم وقت و بی وقت به سایت رو بدونم و سپاس گزارتر باشم.
تشکر ویژه دارم از استاد جان، مریم جان، اقا ابراهیم مدیر فنیِ سایت، خانم فرهادی عزیز برای این سایتِ عزیز و دوست داشتنی.
قدر دانِ تمام تلاش هاتون هستم، بهترین ها برای شما و همه ی اعضای سایت.
خدایا شکرت برای نعمتِ کنترلِ ذهن و تغییراتی که برای بهبود انجام میدم.
سماااااانه جاااااانم دوست قشنگممممم سلام به روی ماهت مامان زیبا و بهشتی!!!!!!
عزیزدلم من الان خوندم که بارداری. هزار هزاران مبارکت باشه گلم. ان شاالله این سیب بهشتی برات سرمنشا خیر و برکت فراوان باشه و با سلامتی و دلخوشی دوران بارداریت رو خیییییلی راحت به پایان برسونی و عزیزکرده خدا رو در آغوشت بگیری.
80-90 تا استیکر رقص و قلب و اشک شادی و خنده و گل و بوق و ستاره و از اینا…..
الان که کامنت قشنگت رو خوندم یکی از تغییرات ناگهانی زندگیم که مرتبط هست با موضوع شما یادم اومد.
12 روز بود ازدواج کرده بودم که متوجه شدم باردارم. وااااای چه استرسی بهم وارد شد. منی که فکر می کرد مباحث درس جمعیت و تنظیم خانواده رو از همه بهتر بلدم و ته قضیه رو می دونم(غرور کاذب) خیلی ساده از کنار قضیه گذشته بودم و باردار شده بودم.
حتی روم نمیشد به ابراهیم بگم چه رسد به خانواده هامون یا دیگران.
آخه دختر تو 34 سالته اینقدرم باسواد و با اطلاعاتی چطور نتونستی بفهمی چی به چیه…..
خلاصه با شرم و اشک و ناراحتی بهش گفتم و تصمیمم این بود که (خدا منو ببخشه) سقطش کنم.
از وجود نازنین ترانه جونم عذر میخوام، از خودم و روح نازنینم عذر می خوام، از خدای نعمتها و نیکیها عذر می خوام که اون اشتباهات فاحش رو مرتکب شدم و سه روز از هر روشی بلد بودم تلاش کردم تا نعمتی که خدا بدون حساب کناب من بهم داده بود رو از بین ببرم.
الله اکبر چه شرکی ورزیدم.
اما اراده الله بر این بود که ترانه بمونه و به دنیا بیاد. شاید هم من ته دلم راضی به این کار نبودم و نیرویی از درونم مانع میشد تا محکم و سریع از بین ببرمش. الهی شکر که موند و اومد.
بعد از سه روز احساس منفی بالاخره من و ابراهیم هردو قبولش کردیم و این تغییر ندانسته و ناخواسته رو پذیرفتیم.
از اون به بعد ناراحتی تبدیل به عشق شد. برکت ها پشت سر هم اومد.
پول و نعمت و آسانی ها و فراوانی ها و همزمانیها رسید.
5 ماهه باردار بودم خونه خریدیم و تجهیزش کردیم و توش ساکن شدیم. ترانه یک هفته اش بود دوتا پژوپارسی که ثبت نام کرده بودیم و یک سال و نیم توی نوبت بودیم به دستمون رسیدن و چقدر مایه رشد مالیمون شدن.
دو ماه بعد یک ماشین دیگه خریدیم.
و از همه مهمتر با سلامتی کامل و در نهایت راحتی زایمان کردم و مادر شدم. شاید برای هر شخصی زایمان طبیعی اونم برای اولین بار کابوس باشه ولی برای من خاطره دل انگیزی شد که شیرینیش هنوز در کامم هست.
خدا رو بابت این تغییر شکر می کنم و هر روز وجود نازنین دخترمو با عشق در آغوش می کشم.
برای شما و همسر عزیزتون هم تجربه چنین روزهای شیرینی رو به زودی زود آرزو می کنم. می بوسمت عزیزدلم.
اینم بگم در دوران بارداری به شرط اینکه مثل الانت کنترل ذهن کنی و آروم و متوکل باشی اصلا به طرز عجیبی در یک هاله حفاظتی از طرف خدا قرار می گیری که حتی پشه هم نیشت نمیزنه. من بخدا حتی یه سردرد هم نگرفتم. همه ماشینها و عابرین پیاده انگار دست به سینه در خدمت من بودن تا از عرض خیابونها رد شم. مریضی حتی از کنارم هم رد نمیشد. انگار توی یه حباب شیشه ای ایزوله شده بودم. چون خیالم از خدا جونم راحت بود. شاید باورت نشه کل پروسه زایمانم 2/5 ساعت طول کشید.
اینکه بدونی و باور داشته باشی تو حفاظتِ شدید الله هستی هم خودت هم نی نیِ توی دلت، قند تو دلم آب میکنه.
چه میکنه باورِ خیره ان شاالله.
باورِ کنترل ذهن.
باورِ احساس خوب= اتفاقات خوب.
باورِ هو الرزاق
چقدر خداوند هر لحظه با ماست، و در حالِ هدایتمون…
چه بدونیم، چه ندونیم.
چه یادمون باشه، چه یادمون نباشه.
قلبمون هدایت رو میطلبه، خداوند هم سلطانِ هدایت، سلطانِ برنامه ریزی و چیدمان های به موقع…
اونه که میدونه چیو کی بده بهتره…
منم به چشم دیدم نی نی به محضِ اینکه متوجهش شدیم، چقدر برکت آورد با خودش…
ما یکسال قبل خونه دار شدیم، همون موقع این ندا اومد که شرایط نی نی دار شدن داره فراهم میشه…
نیم طبقه ی اول و راحت در رفت و امد.
برام خیلی جالبه روزیِ حساب و غیر حسابِ نی نیِ توی دلم هزار ماشاالله…
باعث شده باورهای خودم نسبت به روزی غیر حساب و حساب بیشتر شه، باورهام نسبت به احساس لیاقتِ انسان بالاتر بره.
نی نی با اومدنش یه بخشی از آموزش گرفتن من در برابر درس های لازمم رو تقبل کرده…
باعث شده درس هامو بهتر درک کنم…
خدایی که میتونه یه سلول رو تبدیل به یه انسانِ کامل کنه تو دل مامانش، تغذیه و سلامتی و رشد و تکاملش رو به عهده داره، بی شک از پسِ هر کاری بر میاد…
هر چی، فقط کافیه من ترمزِ ذهنی نذارم روی قدرت خدا و باورم بهش رو قوی تر کنم.
جالبه برات بگم من انتخاب نوع زایمان رو هم سپردم به خدا، که اون هدایتم کنه برای من چی بهتره، با بدن من چی سازگارتره، برای سلامتیِ من و نی نی کدوم بهتره.
کاری ندارم بقیه چی میگن.
یکی میگه طبیعیه، یکی سزارین…
به من ربطی نداره.
منبع هدایت و راهنمای من خداست.
اونه که میدونه بدن من با کدوم سازگارتره…
مابقیش که کنترل ذهن هست و ارامش، با من، اونم باز با کمک خدا، وگرنه من از خودم چیزی ندارم.
قشنگیش اینه وقتی تسلیم خدایی، هدایت رو میسپری بهش، آروم میشی، گارد نداری دیگه، نمیترسی یعنی چی میشه حالا؟
خطری نباشه؟ نقصی نباشه؟
نه نیست.
مرسی که از زایمانت نوشتی، از حضورِ ترانه ی قشنگ تو زندگیتون نوشتی…
سعیده جانم چه تو چه من چه همه، اشتباهاتی داریم از نااگاهی مون، از نا بلدی مون…
اشکال نداره، خدا خودش میدونه چی حقیقتا تو دلمونه و خودش هدایت و حفاظتمون میکنه.
خدا با نی نی کاملا دوزاری مو انداخت که سمانه تو نمیدونستی، من که میدونستم…
حواسم بهش بود و هست…
این یکی از بزرگترین درس های زندگیِ منه.
تا ابد حالم با این صحبتِ شفافِ خدا باهام، خوب میشه.
آروم میشم.
بیشتر پی به قدرتش میبرم…
یه چیز جالب بگم:
جواب آزمایش اخیرم که یه موردی رو بالا نشون میداد، خودِ خدا بهم گفت تو سرچ کلمه ی در دوران بارداری رو بنویس کنار اون مورد…
چون فرق داره با حالت عادی…
من از سر اطمینان وقتی خانم دکتر نوشت الحمدالله جواب خوبه، باز ازشون سوال کردم فلان مورد که H زده اشکالی نداره؟
امروز صبح واتس اپ رو باز کردم، چی نوشته باشه خانم دکتر خوبه؟
در رنج نرمال بارداریست.
نگران نباشید.
همون لحظه صبح به خدا گفتم:
مرسی، تو خودت همون لحظه که بهم گفتی بزن در دوران بارداری، جواب و ارامش رو بهم دادی.
درسته من واسه اطمینان از خانم دکتر هم پرسیدم مجدد.
اما خانم دکتر هم دستِ خودته.
به بیراهه و شرک نرفتم که بگم خانم دکتر الویت بالاتره نسبت به خودت…
همه اش خودتی.
وقتی بهم ایده میدی، الهام میکنی، هدایت میکنی، خودتی.
خانم دکتر که میگه، خودتی.
گاهی از زبان ماما میشنوم، خودتی.
تو تلویزیون خانم دکتر یهو میگه بارداری فرآیندِ بشری نیست، خودتی.
وقتی دلم قرص میشه، خودتی.
وقتی کنترل ذهن میکنم، خودتی…
همش خودتی و خودتی و خودتی…
این جمله که حالا چی میشه، چیکار کنم، نکنه خراب شه، نکنه جوابش بد باشه و …
با تو معنایی نداره…
با تو همیشه و همه چیز خیر و شادی و برکت و نعمته، بدون شک.
خدایا همه مون رو توی توحید تقویت کن، الهی آمین.
سعیده جان چیزی نوشتی که منم تجربه اش کردم تو یه موردی:
آخه دختر تو 34 سالته اینقدرم باسواد و با اطلاعاتی چطور نتونستی بفهمی چی به چیه…..
مورد منم خیلی مهم بود، و خیلی تکیه کرده بودم به منطقم، به شواهد، به نتیجه گیری هام، به تجربه های قبلیم و …
همه ی اینا با هم کشک…
زرشک…
یهو روبه رو شدم با شهود و کنار رفتنِ منطقِ خودم…
که خیلی مطمین نباش از چیزی که فکر میکنی درسته، منطقیه، همین و دیگر هیچ، نه از این خبرا نیست…
درس بزرگ و سنگین و شدیدی گرفتم، ولی لازمم بود به قول تو از غرور کاذب، برجِ همه چیز دانی، بیام پایین رو زمین راه برم…
امان از وقتی که آدم دچار شخصیتی میشه که فکر میکنه بلده و گوش نمیده به شهود، نمیبینه شهود رو…
اشکالی نداره ها، سرزنشی در کار نیست.
فقط درسش مونده برام.
خیر بود برای منم عینِ خودت.
شیرینی وارد زندگی مون کرد خدا…
خدا که انسان نیست روی نااگاهیِ ما مجازاتمون کنه.
میگه این بنده ام هست، من دوستش دارم، کمکش میکنم متوجه بشه چی به چیه، خودم راهنماییش میکنم برگرده تو مسیر درستِ خودش…
خدا عاشقِ منه، منم عاشقِ خدا.
خدا انقدر عظیمه که حتی وقتی من وارد تله ی شرک و غرور و فراموشی میشم نسبت بهش، منو طرد نمیکنه، داره منو میبینه و حواسش هست تا کمکم کنه.
سپاس گزاری از این خدا کمه، اندازه نداره، بی نهایته.
مرسی که انقدر شفاف برام نوشتی و قلبمو روشن کردی.
توکل و ایمانم رو پررنگتر کردی.
توجهم به کنترل ذهن رو عمیق تر کردی…
مرسی که نوشتی و شادم کردی.
خداوند خودت و ترانه جانم و همسر محترمت، و همه ی عزیزانت رو در پناه خودش حفظ کنه همیشه.
خداروشکر که همه چی خیر پیش رفت و خیالت بابت ازمایشت راحت شد.
میخواستم چند تا از نکته های جالب از کامنت های مختلف شما را باهم همینجا بنویسم اما فهمیدم هر کامنتی خودش جدا گانه پیام دارد و جداگانه باید تحلیل بشود .
یک بار تو ی کامنت از غزل جان عطایی خواندم که توسط یک دوستی با سایت آشنا شده بودند و اون دوست ازشون خواسته بودند که هر بار تحلیل کنند کامنتها رو و براشون بنویسند که چه درسی از کامنتها گرفتند و این خیلی به رشدشون کمک کرده است. من هم تصمیم گرفتم سعیمو بکنم تا اونجایی که زمان و فهمم اجازه میده نکتهها رو همونجا بنویسم البته جداگانه.
1/در مورد مشکل سایت،همه آدمها در زندگی به مشکل برمیخورند و حل مشکل رشدشون میدهد ،پس من تنها نیستم و مشکلات فقط برای زندگی من نیست.
2/گاهی باید اعراض کنم گاهی باید برم تو دل مسئله و حلش کنم اما در هر دو صورت باید آرامشم را حفظ بکنم تا هدایت بشم.
3/کنترلِ ذهن میتونه هر چیزی رو عوض کنه، نتایج رو عوض کنه، چرا چون ذهن من پاک میشه از الودگی ها و میره سراغِ بهبود و پاکی.
4/تکامل،هر چی تمرین بیشتر، بهبودِ کیفیت زندگی بیشتر.
5/تضاد از روزمرگی خارجت میکنه و ارزش داشتههاتو براش نمایان میکند
6/چالشها همراهشان هینت هست ،شبیه ان مع العسر یسری
7/همون موقع که کامنت میاد نکتههاش رو یادداشت کنم و به تعویق نندازنم تا دسترسیم بازه و باهاش هم فرکانس شدم
ممنون از تحلیل زیبات .
ممنون از وقتی که میگذاری همه رو با جزئیات مینویسی.
بوس انگشتی برای قند عسل ، لحظه شماری تا دیدن عکسش تو پروفایلت پرنده ی بهشت
افرین بهت که نکته برداری کردی از اگاهی هایی که برات درس داشتن.
چه تعبیر قشنگی داشتی: اینکه تا مدار و فرکانسی بهشون توجه کنی و بنویسی ازشون.
در موردِ نکته ی دوم که نوشتی یه نکته هست که واسم خیلی خوشایند بود:
اما در هر دو صورت باید آرامشم را حفظ بکنم تا هدایت بشم.
به به از این یاداوری زیبا و کاربردی.
عملا وقتی نکات مثبت و اگاهی بخش رو از تو دل یه کامنت، فایل، گفتگو، ویدیو و … بیرون میکشیم و در موردش مینویسیم یا صحبت میکنیم، اگاهانه داریم توجهمون رو میذاریم روی زیبایی ها و نکات مثبت.
این مارو هدایت میکنه به سمت همون زیبایی ها، اگه کانونِ توجهمون تو اون مسیر بمونه.
جالبه امروز، منم کاری مشابه شما انجام دادم.
تو عقل کل یه پرسش از فرشته جانم خوندم، بعد رفتم پاسخ های بچه ها رو خوندم و کیف کردم و جمع بندیِ پاسخ ها و نتیجه گیریِ خودمو در قبالِ یه پاسخ نوشتم.
عملاً لذت بردم از درک بچه ها و پاسخ های کاربردی شون.
مسیری که میریم خیلی جالب و قشنگه، تو دلش چالش و اشتباه هم هست، ولی ترکیب همه شون با هم باحاله شیرینی ها و چالش ها.
هر لحظه درکمون بهتر میشه و این میشه شیرینی و پاداشِ تو مسیر موندن.
تغییری که برا من اخیرا رخ داد این بود که توی سرکار،کار به من سپرده میشد هر از گاهی اگه قبلا بود یه جوری از زیرش فرار میکردم اما الان با اینکه ذهن من نجوا میکرد نه سخته قبول نکن اگه نتونی چی،اما من به خاطر کار کردن روی خودم قبول میکردم و میگفتم میریم تو دلش و انجامش میدیم به یه شکلی و وقتی میرفتم توش همش به خدا میگفتم خدایا تو هدایتم کن تا بتونم کار رو خوب پیش ببرم و بارها هدایت خداوند رو میدیدم تو کار و حتی یکی دوبارم اشتباه کردم و با کنترل کردن ذهنم دیدم که چقدر برام خوب بود اون اشتباه و چه تجربیات و درس ها و رشدی برام داشت خدایا شکرت
چقدر کار برام لذت بخشتر میشه وقتی که کار به من سپرده میشه و من باید مدیریتش کنم و یه حس خلق کردن خوبی بهم دست میداد و البته که انگیزه منو بیشتر میکرد تا خودم بیام سراغ این تغییر و خودم بخوام که کارو به من بسپرن.
تغییراتی که من تصمیم گرفتم انجام بدم صبح نیم ساعت یه ساعت زودتر بیدار شدنه که قبل از اینکه بخوام برم سرکار بیام تمریناتم رو انجام بدم و با احساس بهتر برم روزم رو شروع کنم
تصمیم گرفتم که گوشیم هر سه ساعت یه بار آلارم بزنه و من بیام شکرگزاری کنم
تصمیم گرفتم از آدمایی که به درد رشد و پیشرفتم نمیخورن رو رابطمو کم کنم
خداروشکر من حتی قبل از عضویت در سایت هم از تغییرات زندگی ام استقبال میکردم و همیشه با ذوق و شوق و شور و اشتیاق دوست داشتم انجامشون بدم
ولی بعد از عضویت در سایت که روی بهبود و رشد شخصیتی و تغییر باورهای محدود کننده ام به باورهای قدرتمند کننده کار کردم این تغییراتم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد وقتی با افزایش اعتماد به نفس و عدم کمالگرایی با احساس لیاقت و شایستگی ام ، با تکامل و حال خوب عجین شد .
وقتی تغییرات زندگی ام را با توحید و خودشناسی و خداشناسی ام ، با مهم نبودن نظرات دیگران ، با صلوه و کنترل ذهن و شکرگزاری واقعی از پروردگارم ترکیب کردم .
من همیشه دوست دارم از ناحیه امن ام خارج بشم و تجربه های جدیدی رو وارد زندگی ام کنم ، یکنواختی و روزمرگی زندگی ام به تنوع و تجربه های جدید کاری و ملاقات با افراد جدید هم مدار و هم فرکانس در زندگی ام تبدیل کنم . میدونم و از استاد یاد گرفتم ، با اینکه به خیلی از خواسته هام نرسیدم ولی باید از مسیر زندگی با احساس خوب و آرامش لذت ببرم ، در زمان و مکان مناسب اون اتفاقاتی که منتظرش ام میوفته با دستان خداوند توانمند و قدرتمند جهان هستی .
به گذشته ام که نگاه میکنم تغییر کار و شغل و خونه و ماشین و هر تغییر کوچیک بزرگ زندگی مو … با ذوق و شوق انجام دادم و چقدر باعث رشد و بهبود فردی ام شد ، چقدر باعث پیشرفت ام شد . چقدر خداوند جهان هستی خدایی که شب و روز و فصل هارو واسمون تغییر میده ، خدای آفتاب و بارون ، همیشه همراهم بود .
از همون روزی هم وارد این سایت توحیدی شدم وقتی فهمیدم قراره بزرگتر بشم قراره در مسیر رشد و بهبود شخصیتی ام قرار بگیرم تا به امروز چقدر خوشحالم که در این مسیر ثابت قدم بودم و ظرف وجودی ام هرروز داره بزرگتر میشه ، هرروز تو سایت دارم صلوه ام و انجام میدم و تمرینات ام و تو دفترهام اجرا میکنم .
این روزها که در مسیر شغلی امو افزایش درآمدم گوش به زنگ دریافت الهامات خداوند و نشونه هاش هستم و دارم اقدامات عملی سمت خودمو انجام میدم ، میدونم خیلی زود به اون نتایجوتغییرات و رشد مالی وپیشرفت و گسترش کار مورد علاقه ام نزدیکتر میشم با توکل و ایمان به خداوند و باورهای قدرتمند کننده اون اتفاق خوب تر که انتظارم هست و بهش میرسم .
خدارا هزاران بار شاکرم که هرروز با آگاهی های ارزشمندی که استاد عزیزمون برامون به اشتراک میزاره اینقدر داریم بزرگتر میشیم .
من از تغییرات استقبال میکنم .کلا تغییرات رو دوست دارم واحساس میکنم قرار هست اتفاقات قشنگتری بیافته .قرار هست پیشرفتی حاصل بشه .این یه تجربه ی جدیدیه حتما باید تجربش کنم. من از نوشیدنیهای جدید وغذاهای جدید قبل از قانون سلامتی استقبال میکردم .خلاصه که من به تغییرات نه تنها مقاومتی ندارم بلکه با آغوش باز به استقبال تغییرات میروم وپذیرای آنها هستم.
قسمتهای بعدی صحبتهای استاد در مورد زمان پندمیک بود …
من یه مقدار قبلترش رو بگم..
یک رستوران بزرگ داشتیم در دوطبقه بعداز 3 سال من دیدم تو این رستوران ما داریم با مال مردم کاسبی میکنیم .به عالم وادم بدهکارشدیم.
به تمام تامین کنندگان مواد اولیه از گوشت ومرغ گرفته تا زغال ونوشابه وارد بدهکار بودیم .
3ماه هم کرایه مغازه رو عقب انداختیم تا کمی از بدهیها رو بدیم .یعنی از جیب صاحب مغازه درآوردیم وگذاشتیم جیب طلبکاران.
عرصه به ما تنگ شد یعنی جهان به ما فشار اوارد .همسرم داشت مقاومت می کرد .به اصطلاح نمیخواست کم بیاره.تا اینکه من قاطعانه گفتم ما باید اینجارو ترک کنیم .اون موقع هنوز با بحث قانون وباورها آشنا نبودم .فقط این رو میدونستم که باید شرایط رو تغییر بدیم تا از این بیشتر فرو نریم.
ایشون سنگ بزرگتری برداشت حتی قرار داد هم نوشت .
من نشستم با یه حساب کتاب سرانگشتی بهش توضیح دادم که آقا اینجا 3ماه کرایه عقب افتادش شده انقده حالا تو فرض کن کرایه اونجا چندین برابر اینجاست واگه یه وقتی اونجا شرایط سخت پیش بره ببین چه اوضاعی میشه .تمام سرمایت ازبین میره وخلاصه منصرف شدند وقرار داد رو فسخ کردیم.
من به یه مغازه ی کوچکتر هدایت شدم وما همونجارو اجاره کردیم وکارمون رو از رستوران به جگرکی تغییر دادم تا کمی سبکتر بشه کم کم بدهیهای عقب افتاده رو دادیم که من با استاد آشنا شدم وکلا مسیر زندگیم تغییر کرد که در کامنتهای قبلم نوشتم.
اما پندمیک اومد وهمه ی مردم نشستن توی خونه هاشون ورستورانها همه تعطیل شدند.
در این شرایط من همراه استاد بودم وروی شونه های خدا.
همین خدا بهم الهام کرد که روی تابلوی رستوران یک بنر بزن این رستوران با رعایت پروتکل های بهداشتی غذا بیرون بر ارائه میدهد.
همسرم وهمکارانش با ماسک ودستکش والکا رستوران رو به شکل بیرون بر تجهیز کردند وحتی ما پیک رایگان هم داشتیم .
این پندمیک اگر رستورانهای دیگر رو به چالش کشید ولی برای ما نقطه عطف کاسبی وپیشرفت شد.
مردم از جاهای دور ونزدیک میآمدند وغذا میگرفتند.
ما فضای آماده سازی رو هم جلوی چشم مشتری انجام میدادیم تا اعتماد بیشتری حاصل بشه.
تمام نکات بهداشتی خیلی با دقت بیشتری انجام میشد تا در سلامت مشتریان خللی ایجاد نشه.
خلاصه فقط داشتیم هر روز بهبود بیشتری به کسب وکارمون میدادیم ورشد بیشتری هم حاصل میشد .
وحتی کسب وکار آنلاین هم از طریق اسنپ فود راه اندازی کردیم وهمین هم به پیشرفت ما کمک بهسزایی کرد وباعث ترقی بیشتر ماشد.
بعد کم کم با بهتر شدن هوا با چیدن میز وصندلی در هوای آزاد جلوی رستوران کارمون رو به صورت فیزیکی وحضوری هم دوباره شروع کردیم وکمی بعد میز وصندلیهارو با رعایت فاصله ی یک متر، مثل ادارات وشرکتها ومطبها ،در داخل رستوران به کارمون ادامه دادیم.
این تغییر در روند کاری ما نقطه ی عطف ما شد.
وتازه چقدر اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردیم وفهمیدیم که هرشرایط سخت وچالش دیگری هم باشد ما حلش میکنیم وازش عبور میکنیم وموفق میشیم ودرنهایت درسهای زیادی گرفتیم .وتجربیات جدیدی پیدا کردیم که تا قبلش نداشتیم .مثل تجربه ی استخدام پیک موتوری ودریوریه غذا واستفاده از اسنپ فود برای فروش آنلاین که قبلترش خیلی مقاومت داشتم برای پذیرش این روش وخدارو شکر میکنم برای این ایده هایی که الهام کرد هرآنچه انجام دادیم همه الهامات وهدایتهای خداوند بود وهرانچه داریم از آن اوست .
سؤال:
چه تغییراتی در زندگی داشتین که نتایجش خوب بوده؟
بزرگترین تغییر در زندگی من طلاقم از همسر سابقم بود که من 14 سال با ایشون زندگی کردم وبخاطر ترسهام از دوسال بعداز زندگی مشترکم با ایشون تمام فشارهارو تحمل کردم وزجر کشیدم وجرات نداشتم که از ایشون جدا بشم .وبعداز خواندن کتاب قانون توانگری اثر کاترین پاندر من شروع به تجسم زندگی راحتی رو کردم که همیشه آرزوش ورداشتم وخداوند هدایتم کرد برای خودم کسب وکاری به راه انداختم ومسیر زندگیم به سمتی رفت که جرات طلاق پیدا کردم و بدون هیچ دردسر وتفاهمی وبا کمال راحتی واحترام بعداز 14 سال از ایشون جدا شدم ودر کمتر از یکسال با همسر فعلی خودم احسان عزیزم ازدواج کردم ایشون با اینکه 6 سال از خودم کوچکتر بودند ولی درک بالایی داشتند و با دخترم که 12 سالش بود رابطه ی بسیار عالی داشتند وهمین موضوع باعث حس بیشتر خوشبختی من در کنار احسانم میشد .زندگی من هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ آسایش ورفاه مالی وهم ارامش روحی کنار همسر عزیزم احسانم بسیار تغییر کرد وبا کیفیتتر شد .و در ادامه با شناخت قوانین هم اکنون زندگی من در کنار همسرم و دخترم که 24 سالشه وپسرم که 11سالشه یک زندگی در بهشته .وتمام این بهشت رو من با تغییراتی که خودم در زندگیم و در شخصیتم ایجاد کردم ساختم . وتمام اینها همه هدایت خدا بود .وازش سپاسگزارم.
تمرین آگاهانه تغییرات کوچکی ایجاد کنید .
تغییری که من ایجاد کردم اینه که سعی میکنم توی هر فایل که می بینم یک کامنت بنویسم. البته قبلا اینطوری بودم ولی یه مدت خیلی فعالیتم در سایت کم بود اما دارم فعالتر میشم.
میخوام از فردا مسیرهای جدیدی رو برای پیاده رویهام انتخاب کنم .
تصمیم گرفتیم تغییراتی رو در نحوه ی کسب وکارمون انجام بدیم . سایت اختصاصی بزنیم.
تصمیم گرفتیم که با احسانم هر دو مجموعه رو برای سال آینده یکجا اجرا کنیم . ومنتظر ایده ها والهامات واضح وروشن از خدای مهربون هستیم.
جملات تاکیدی من .
تغییرات من همگی برنامه ریزی از طرف خداونداست.
من به استقبال تغییرات میدوم.
تغییرات باعث رشد وپیشرفت من میشود.
من با هر تغییری بزرگتر میشوم.
جهان همواره در حال تغییر است ومن نیز جزئی از این جهانم .پس من هم بدنبال تغییرات سازنده هستم.
این تغییرات است که باعث گسترش جهان شده است پس من هم با تغییرات رشد وگسترش میابم.
زندکی من با تغییرات زیباتر میشود.
تغییرات در زندگی من انرژی را به جریان میاندازد.
من عاشق تغییرات خوبم.
خداوند حامی من در تغییرات است وهر چه شود به خیر وصلاح من است.
در دل تغییرات برای من خیر بزرگی در راه است.
تغییرات برای من پر از خیروبرکت است.
من از تغییرات زندگیم بسیار بزرگترم پس با آنها بسیار راحتم.
نقشه ی راه من برای گذر از تغییرات همواره با من است پس من هیچ ترس ومقاومت ندارم.
واما من در مورد تغییرات وامادگی قبل از اون همیشه مثل استاد ذهنم رو آماده ی رفتن ونبودن نیروهای بسیار عالی کارم نگه میدارم .
برای این موضوع بارها بهشون مرخصی دادم تا نباشن وببینم مجموعه بدون حضور مثلا اشپز کترینگ چطور میشه وخداروشکر دیدم بقیه ی همکارانم جای خالی اشپز رو پوشش دادن و اینجوری حس بی نیازی ووابسته نبودن رو له وجود همکارانم بهشون القا کردم وهمین باعث شده خیلی در روابط کاری عملکرد بهتر ومنطقی تری نسبت به قبل داشته باشند.
هر وقت هم به هر دلیلی هر کدوم بی خبر رفتند اصلا نگران نشدم وایمان داشتم که فرد بهتری میاد وهمین هم شده .
خدارو هزاران بار شکر میکنم که این اگاهیها رو از طریق استادم به قلبم جاری کرد .
استاد جان میلیارد میلیارد برکت به زندگیتون که این همه راه رشد وپیشرفت رو به ما نشون میدید .
قشنگ تان را با ما به اشتراک گذاشتین لذت بردم از تجربیات زیبای شما تحسین تان میکنم که این همه تغییرات را با آغوش باز پذیرفتین
زمانی کرونا بود همه ناراحت بودند و فکر می کردند دیگر تمام شد ولی شما خانم قوی به الهامات خداوند عمل کردین و نتیجه آن را گرفتیم تحسین میکنم این همه شجاعت که داشتین
خییلی سپاسگزارم از این که تجربیات تان را با ما به اشتراک گذاشتین باز هم از تجربیات خود بنویسد من مشتاقانه منتظر تجربیات شما عزیزانم هستم و همیشه می خوانم
در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
واقعابایدهرلحظه خداوندرابابت این سخاوتمندی ومعرفی استادبه قلبمان شکرگزاری کردوایستاده تعظیم نمود.
لیلا جان من هم ازدواج دومم باآقامصطفی گلم خیلی مثمرثمر بودولی من هم دخترداشتم اماچون شرایط نگهداریش رونداشتم باتوافق خودش در9سالگی نزدپدرش رفت واین خودش باعث شدمن وابستگی حتی به دخترم هم نداشته باشم وامروزهمین عدم وابستگی تغییرات چشمگیری رادرشخصیتم ایجادکردکه رشدوپیشرفت های عالی برایم رقم زده وامروزخودکفادرهمه چیزهستم وخودم رایک زن ثروتمندمی دانم چون خداوندراکنارم دارم واستادی که راهنمای من درهمه ابعادزندگی بوده وشجاعت بیشتری دربرابرهرتغییری رادرمن دوچندان کرده است اصلا شیرین شده یه جورایی که ببینی بااین آگاهی های ناب دریافتی ازاستادت وهرروزبودن دراین سایت طلایی چطورسربلندازهرتغییری بیرون آمده ودرکارنامه ات چه نمره قبولی به خودت می دهی وااای که چقدربرای من لذت بخش شده است هرروزتغییردرهمه چیز،اصل باخدابودن وپادشاهی کردن کنارهرتغییرواتفاقی.
لیلا جان برای خودت وخانواده عزیزت بهترین هاراازخداوندآرزومی کنم چون هرخواسته ای هم که داشته باشیم ،خداونداگرصلاح ببیندوخیرباشدبرایمان صدرصدبرآورده می کندبدون هیچ تقلایی چون وقتی آرامش تمام وجودت رامی گیردودیگرذهن بازوپاک می شود،قلب زیبایت هدایت هارابه زیبایی دریافت می کند،عاشقتم.
من داستان زندگی ت و پیشرفتت تو کار و بهبودهایی که انجام دادی رو قبلا تو یه کامنتی خوندم و از اونموقع همش تو ذهنم و تو تک تک کلماتی که مینوشتی تحسینت میکردم و بهن افتخار میکردم
امیدوارم همیشه و هنیشه روند زندگی ت رو به پیشرفت و رو به بهبود های عالی و مستمر باشه
از صمیم قلبم برات ارزوی خوشبختی و شادی و عشق و آرامش و ثروت میکنم
من یکی از تمرینات این روزام عدم مقاومت هست آگاهانه تلاش میکنم که مقاومت نکنم. ،اما بعضی مواقع یادم میره، اما خویش اینکه یا همان لحظه ویا ی ساعت وبعضی وقتا ی روزه دیگه متوجه میشم ک نباید مقاومت کنم.
دیروز پسرمو برده بودم دندون پزشکی با اینکه وقت ام گرفته بودم اما دکتر رفته بود ،این اتفاق چندمین بار بود که تکرار میشد ،چنان عصبی بودم که همون لحظه دکترو میدیدمش باهاش دعوا میکردم.
با عصبانیت اومدم بیرون این قدر عصبی بودم که دو بار دور برگردند رعد کردم وکلی تو ترافیک موندم شب که بهش فکر میکردم بخودم گفتم، مگه قرارمون عدم مقاومت نبود، بعدش متوجه شدم که انسان فراموش کاره و باید هر لحظه مراقبه داشته باشه
جالبه فردای اون روز دکتر اصلان نیومد این دفعه هم یه کم نرم تر عصبی شدم و زود یادم اومد که مقاومت نکنم
در کل سعی میکنم شرایط فعلی رو همون جوری که هست بپذیریم ومقاومت نکنم در بیشتر مواقع هم در حوزه خودم موفق عمل میکنم
به قول استاد یه دفعه اتفاق نمیافته ،اروم، اروم و تکاملی هست یک رونده، مهم تلاش آگاهانه منه که دارم بهتر میشوم البته که توکل کردن، رها بودن، تسلیم شدن و اینکه الخیر فی ما وقع
اصل و اساس هر تغییری هست وتوجه به نکات مثبت هر مسئله و زیبا بین بودن وزیبا اندیش بودن ما رو زودتر به اهدافمون میرسونه.
قبلآ من این باورو داشتم که نباید تغییر کرد وخیلی هم از پدر ،مادر و جامعه شنیده بودم که از شاخه ی ب شاخه ای پریدن خوب نیست، اما روند اخیر زندگی به من یاد داد وذهنمو منطقی کرد که تغییرات موج رشد من میشود حتی آشنایی من با استاد عباس منش و سایت شون دست خوش همین تغییراته و بعد از اینکه من تغییر کردم شرایط وامکانات وفرصت ها پدیدار شدن. مثل دانه تخمی که با تغییر و تبدیل به ریشه وساقه تنومند میشود.
بنابراین تغییرات ن تنها ما رو ضعیف نمی کنه بلکه ما رو بزرگترو قویتر میکنه.
در گذشته با اینکه خیلی مقاومت میکردم وتلاش ومقاومت سختی بود اما گذشت زمان به من یاد داد که بهترین کار ممکن عدم مقاومت در برابر هر تعبیری هست .
همون رهایی و تسلیم بودن و البته این زمانی لذت بخشه که توکل بی چون و چرا داشته باشیم.
تغییرات جدیدی که من همین چن روز پیش انجام دادم اینکه دیگه روز ای که بیکارم تو خونه نمونم و میرم مسافرت ودر شهر سرعین پسر عموم یه خونه داره که اکثر اوقات خالی هست ومن کلیدشو دارم میرم اونجا و خودمو رگبار میبندم به اهداف و تمریناتم اتفاقا یه سری الهامات و هم زمانی ها در زندگیم رخ میده واسونی وفراونی به همراه داره .
تغییرات بعدی من
روزی یه وعده غذا میخورم وهیچگاه احساس قشنگی نمیکنم چای کم میخورم در عوض آب زیاد میخورم واکثر اوقات تنهام واین یعتی تمرکز و توجه بیشتر ب آنچه که میخوام
با سلام و وقت بخیر خدمتظ استاد عزیزم و مریم جان مهربانم.
بله استاد جان من هم طبیعتاً در مقابل تغییر ها مقاومت شدید داشتم مخصوصا در مقابل خانواده از قبیل دوری و … .
اما از شب عید سال1401 که خداوند نظر و رحمتی بر بهبودی و روند زندگیم داشت با شما و سایت معجزه آورتون آشنا شدم و من چقدر خوشبختم برای حضور شما ، مریم جان ، این سایت و حضور دوستان پر مهر ، پرعشق و پرنور بچه ها و دوستان این سایت …. عباسمنشی های جذاب و دوست داشتنی️ با کامنت هاییکه هر کدامشان تک تک نور خدا بر روح و قلبشون تابیده و رسوخ کرده عالی عالی عالی ️
ببخشید از موضوع اصلی دور شدم بله من قبل از آشنایی با شما و هدایت های الهی شما بسیار مقاومت می کردم .
اما اما اما …. حال تبدیل به شخصیتی محکم و استوار شدم که هیچ تغییری دل بنده را تکان نمی دهد و چنان آرام و عالی در پی حوادث و تغییرات تصمیم می گیرم که دیگران را تحت تأثیر آرامش و حرکاتم قرار می دهم و مرتبا از آرامش بنده و درست تصمیم گیری هایم مرتبا مرتبا از من تشکر می شود. و این بسیار جذاب است و از خداوند یکتا ، از مهربانم ، از خالقم ، از منبام ، از عشقم ، از نورم کمال تشکر را دارم که با اعتماد کردن به خودش و قبول تغییرات چنان آرامشی جسم و روح را در برمی گیرد که از دیدگاه و نگاه خودت خوشبخت ترین فرد در زندگیت خواهی شد و به شخص خودت احترام خاصی می گذاری و مرتبا مراقب جسم و روحت باشی .
از خداوند یکتا می خواهم همگی سرشار از نور الهی باشیم و در پناه آرامش الهی تغییرات را در آغوش بگیریم.
استاد جان نمیدونم از کجا شروع به سخن کنم که مطلب را به درستی ادا کرده باشم.
استاد جان من با آموزه های شما زندگیم در تمام ابعاد تغییر کرده
عزیز تر شدم آقا تر شدم مهربان تر شدم آرام تر شدم کم توقع تر شدم توحیدی تر شدم متواضع تر شدم با ادب تر شدم با حیا تر شدم دوست داشتنی تر شدم شجاع تر شدم امیدوار تر شدم با ایمان تر شدم آگاه تر شدم با اینکه هیچ چیز نمیدانم
زیباتر شدم سالم تر شدم ثروتمندتر شدم مستقل تر شدم تسلیم تر شدم هدایت یافته تر شدم آه استاد من چقدر این دنیا زیباست چقدر دوست دارم چقدر بهت عشق میورزم
چقدر همه چیز برای من پر رنگ تر شده
استاد جان از چی بگم براتون از زدن دل به مهاجرت هام که خداوند چطور داره راه باز می کنه که خداوند چطور فرشته هاش رو سر راهم قرار میده که چطور ترس هام رو با نشانه هایش به شجاعت برام تبدیل می کنه
استاد جان دوست دارم ساعت ها و ساعت ها فقط حرف بزنم بی مقدمه چون سرآغازش شروع توحید بود و سرانجامش سعادتمندی دنیا و آخرت
استاد جان عاشق تغییر شدم
استاد جان عاشق رفتن به دل ترس هام شدم
استاد جان عاشق بزرگ شدن شدم با عشق میپذیرم هر خیری که از جانب خداونده
استاد جان یاد گرفتم عاشقی کنم و هز اتفاق به ظاهر بد برای من رشد و پیشرفت شده
استاد جان هر کجا زدم جاده خاکی خوده خوده خدا گوشم رو گرفت برم گردوند به راه راستش
استاد جان چقدر تحسین برانگیز تر شدین چقدر نزدیک تر شدین چقدر به شاگردی شما افتخار می کنم چقدر دست قدرتمندی شدی روی زمین پهناور خداوند چقدر خدا با شما داره عشق بازی می کنه چقدر رنگ توحید زیباست چقدر این دنیا زیباست
استاد جان اگر بمیرم و دوباره شروع کنم همین راه رو انتخاب می کنم من دوستش دارم من خدارو حسش می کنم خدا به من نظر کرده مثل شما چقدر این جمله شیرینِ
خدایا توفیق ادامه این مسیر زیبا رو به من بده که با بندگی کردنت زندگیم بوی عشق گرفته
استاد جان چقدر برازنده نظر کرده شده خداوند هستین.
انشالله توفیق دیدار شما برای همه این رقم خواهد خورد.
به نام خدای جان جانان خدای عشق خدای بنده نواز
خدایی که بدون اون هیچی نیستم
سلام استاد عزیزم مرد حکیم و دانای من
و سلام بر مریم شایسته تدوین گر این سایت عالی و سلام به هم خانواده عزیزم
جلسه چهارم ذهنیت قدرتمند در برابر دهنیت محدود کننده
مرحله اول چه تغییراتی پیش اومده که زندگی مارو تحت تاثیر قرار داده
ما به تازگی درکور خونمون رو تغییر دادیم و بعد این کار چقد خونه ما شیک و عالی شده اصلا دوس داشتنی تر شده
شغل عوض کردم و محیط کاری من چقد برام عالی تر شده و با چه آدمهایی ارتباط برقرار کردم و چقد آدما به من زنگ میزنن که کارشون رو پیگیری کنم
حالا چه تاثیری در من داشته محیط اطرافم آدمای دورم رو بهتر شناختم قدرت صحبت کردن من چقد بالاتر رفته و من چقد اعتماد بنفس من بالا رفته
چه انسان قوی شدم هر کاری رو بخوام یاد میگیرم آره الا فهمیدم چقد من توانایی دارم چقد من نامحدودم
مکان زندگی رو تغییر دادم
اولش همه میگفتن نه اما من بزرگ شدم از وابستگی به خانوادم مادرم جدا شدم من روحم بزرگ شد
از تاریکی و تنهایی میترسیدم اما الا خیلی انسان قوی شدم اصلا برام معنایی نداره تنهایی یا تاریکی واقعا من چقد بزرگ شدم و یادگرفتم روی پای خودم وایسم خدایا شکرت
کار کردن روی خودم توی سایت هزینه کردن و وقت گذاشتن برای خودم این خیلی برای من مهمه
یاد گرفتم که تجسم های بیهوده نکنم یاد گرفتم کنترل ذهن کنم یاد گرفتم قدرت رو به خدا فقط بدم عوامل بیرونی رو خدای خودم ندونم
یادگرفتم درست و به جا هزینه کنم یاد گرفتم که انسان با لیاقتی هستم آره واقعا اینا بعد این تغییرات در من به وجود اومده. قسمت اول سوال
که این تغییرات حیلی بیشتر بوده اما من چند نمونه از خودم رو قبل گوش کردن توضیح دادم
در پناه حق
سلام براستاد عزیزم وخانم شایسته عزیر، استاد من عاشق تغییر در تمام زندگی هستم، مثلأ وقتی یه تغییر در ظاهر یا نحوه لباس پوشیدنم می کنم حس خوبی به هم می ده، یکی از تغییراتی که به نظرم به پیشرفت زندگی ما انسانها می کنه تغییر در جابجایی مکان زندگیمون هست، من خودم چند سال پیش از شهر خودم به یه شهر دیگه نقل مکان کردیم واقعا حس وحالم خوب شد اول می ترسیدم چون بعد از تقریبا 16 سال زندگی مشترک مستقل شدم وتا حالا از خانواده همسر وپدر ومادرم جدا نشده بودم، ولی بعدا که تجربه اش کردم واقعا حالم خوب شد. در مورد سوال بعدتون که فر مودین چه عبارت تاکیدی استفاده کردین؟ من همیشه از این عبارتها استفاده می کنم که البته از خود شما استاد عزیز آموختم. عبارت تاکیدی خدا روزی رسان بی حساب است. خداوند می خواهد صاحب همه چیز باشم صاحب همه چیزهایی که دوست دارم وزندگیم را در این دنیا شکوفا می سازد. یکی از این تغییراتی که من داشتم حس وحال روحیم بود قبلا زود به هم می ریختم وحتی دارو مصرف می کردم الان به لطف خدای مهربان وآموزههای استاد عزیزم بهترم البته بازم می تونم بهتر باشم. در مورد سوال سومتون، من خیلی دوست دارم دستم تو جیب خودم باشه ودوست دارم یه سری نیاز هامو خودم برآورده کنم اما می دونم هنوز باورهام در مورد شغل ایراد داره، این مورد خیلی به تعویق می اندازم چون هنوز نمی دونم استعدادم توچه شغلی هست، انشالله بتونم باآموزهای استاد عزیزم این مشکل رو حل کنم، چون من هر چه دارم از این سایت بی نظیر دارم خدایا بی نهایت شکر گزارت هستم.
به نام خدا
سلام.
با یه تغییر/ چالش مواجه شدم که میخوام بنویسمش.
این اواخر گاهی سایت بالا نمیاد برای من، تو کامنتها هم دیدم بعضی دوستان بهش اشاره کردن.
اولین واکنشم این بود که اِ چرا؟
بعد: خیره.
شاید در حال به روزرسانی یا بهبود هست سایت و این پیش میاد.
شاید اقا ابراهیم داره روی پروژه ی بهبودی کار میکنه و یه چیزی اون وسط دچار ناسازگاری شده و در قالبِ خطای ورد پرس، خطا در برقراری ارتباط با پایگاه داده و Request timeout خودشو نشون میده.
اولش کنترل ذهن و اعراض کردم از این چالش و تغییری که تو دسترسی ام به وجود اومده بود.
بعد به دنبال راهکار بودم اطلاع بدم به مدیر فنی عزیز سایت، اقا ابراهیم.
متوجه نشدم کجا کامنت بذارم، ایده اومد ایمیل بزنم.
جالبیش اینه دیروز جمعه صبح ایمیل زدم و گفتم، بلافاصله پاسخ اومد:
ضمن تشکر از گزارشم گفتن اگه کش رو پاک کردم ولی بازم خطا میده عکسش رو ارسال کنم تو ایمیل.
خیلی خوشم اومد از سریع بودنِ پاسخگویی و تشکر برای اعلامِ گزارش.
سایت درست شد برام، تا دیشب که دوباره دسترسی قطع شد.
عکس گرفتم از خطاها، بامداد امروز ایمیل کردم…
الان اومدم ببینم سایت بالا میاد یا نه، دیدم خیر.
یکی از روش های بهبود، پاک کردن کَش هست که من همیشه انجامش میدم.
اما اینبار جواب نمیداد…
خلاصه الان ایده اومد وب اپلیکیشن سایت رو نصب کنم و تست کنم شاید با اون به راحتی بالا بیاد که اونم جواب نداد.
اما یه چیز دیگه جواب داد:
(انگار که من یه راه جدید کشف کرده باشم که درسته راه اصلی و روتینِ همیشگی نیست، اما با میانبر مَنو به جواب رسونده)
سرچ زدم وب اپلیکیشن سایت عباس منش دات کام.
دیشب این لینک جواب نداد، اما الان تو لیست لینکها، یکیشو باز کردم مستقیم اومد تو سایت، پصفحه ی قسمتِ فنیِ سایت، که توضیح کامل داده شده درباره نصب وب اپلیکیشن سایت.
ذوق زده شدم که درسته راهِ اصلیِ ورود به سایت بسته شده موقت، اما این راه بازه.
دیدم به عنوان مهمان وارد شدم، گفتم تست کنم ورود به سایت با نام کاربری مو، شاید جواب داد، البته که جواب داد و الان با نام خودمم هستم و اومدم اینجا کامنت بنویسم.
من درس های مهمی میگیرم تو زندگیم که دوست دارم اینجا بنویسم برای خودم جهت ردپا، یاداوری، تکرار قوانین…
سمانه وقتی کنترل ذهن میکنی روی چالش هات، گاهی با روش اعراض جواب میگیری، گاهی با روشِ حلِ مسیله، بعد یهو میبینم مسیله داره میره رو به حل شدن، برطرف شدن، اصلاً عوض میشه، تغییر میکنه به سمتِ بهبود و درمان.
از استاد شنیدم: وقتی کنترل ذهن میکنی، میگی خیره وقتی چالشی میاد، یا نجوایی میاد، برای تو خیر میشه، شرایط عوض میشه رو به خیر و بهبود.
گفتم بیا و تست کن.
تست کردم دیدم بله جواب میده.
چند مورد بزرگ و سخت بود برام که اگاهانه کنترل ذهن کردم و جواب داد عالی.
دیشب جواب آزمایش خونم رو دیدم (مجازی)، یه مورد های(بالا) بود، گفتم نتیجه گیری نکن، بذار خانم دکتر جواب بده بهت که شرایطتت چطوره.
تازه شم، هر چی باشه تحتِ نظارت پزشک قابل کنترل و درمانه، پس جای هیچ نگرانی نیست.
از همه مهمتر:فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
یه نکته دیگه: رفتم سرچ کردم اون موردی رو که های بود نسبت به رنجِ معمول.
دیدم چند تا دلیل اورده، قبل از اینکه حالم رو بد کنن اون دلایل گفتم صبر کن سرچ برای تو مرجع علمی نمیشه، صبر کن خانم دکتر نظرش رو بگه، خودت سریع نتیجه گیری نکن برو به سمتِ نازیبایی.
و بعد ایده اومد که بله، کلمه در دوران بارداری رو هم بزن تو سرچت، چون حالت بدن در بارداری و غیر بارداری فرق داره، نتایج و علایم هم فرق داره…
بعد جالبه، دیدم نوشته بود در بارداری تا حدودی طبیعیه اون های شدن…
بازم گفتم صبر کن، خانم دکتر پاسخ پیامت و جواب ازمایش رو بده.
بعدش که رفتم واتس اپم رو چک کنم، دیدم خانم دکتر برام پیام داده الحمدالله خوبه جواب ازمایش.
تمام…
چی شد؟
کنترلِ ذهن میتونه هر چیزی رو عوض کنه، نتایج رو عوض کنه، چرا چون ذهن من پاک میشه از الودگی ها و میره سراغِ بهبود و پاکی.
لاجرم معلومه نتیجه چی میشه دیگه…
ذهنم که سالم میشه، دنیا گل و بلبل میشه، حتی اگه یه درصد نتیجه عوض نشه، من دیگه اون آدمِ منفی بین نیستم…
پس کنترل ذهن، سوده و سوده و سود…
دارم تمرین میکنم روی کنترل ذهن و جوابهای عالی میگیرم.
هر چی تمرین بیشتر، بهبودِ کیفیت زندگی بیشتر :)
به یه درکی هم رسیدم امروز صبح:
اینکه چالش/ ناخواسته/ تضاد میاد بگه کجا رو باید تغییر بدی…
چالش عاطفی و روابط، دقیقا داره هینت میده که روی کدوم قسمت از حساسیت هات باید کار کنی و تغییر کنی…
چالش مالی، دقیقا هینت میده روی کدوم جنبه از کمبود تو ذهنت باید تغییر ایجاد کنی…
این تحلیل بهتر کمکم میکنه به درکِ مفاهیم و اموزش ها.
حالا انتخاب من چیه؟
تغییر برای بهبود؟
یا موندن تو نقطه امن و اعراض از حلِ چالش و تغییر روی خود؟
ریز ریز یه تغییرات اگاهانه رو شروع کردم به لطف خدا.
تکامل میخواد و ارامش، تا بهتر بفهمم چی به چیه، کجاها ورود کنم…
بعد از ویرایش و ارسال این کامنت، رفتم چک کنم ببینم وب اپلیکیشن سایت بالا میاد یا نه، دیدم بله اونم درست شده.
یه چیزی هم هست شاید برای من این حالت های موقت پیش میاد یا نه، اما هر چی هست خیره.
باعث میشه بیشتر قدرِ دسترسیِ راحتم وقت و بی وقت به سایت رو بدونم و سپاس گزارتر باشم.
تشکر ویژه دارم از استاد جان، مریم جان، اقا ابراهیم مدیر فنیِ سایت، خانم فرهادی عزیز برای این سایتِ عزیز و دوست داشتنی.
قدر دانِ تمام تلاش هاتون هستم، بهترین ها برای شما و همه ی اعضای سایت.
خدایا شکرت برای نعمتِ کنترلِ ذهن و تغییراتی که برای بهبود انجام میدم.
سماااااانه جاااااانم دوست قشنگممممم سلام به روی ماهت مامان زیبا و بهشتی!!!!!!
عزیزدلم من الان خوندم که بارداری. هزار هزاران مبارکت باشه گلم. ان شاالله این سیب بهشتی برات سرمنشا خیر و برکت فراوان باشه و با سلامتی و دلخوشی دوران بارداریت رو خیییییلی راحت به پایان برسونی و عزیزکرده خدا رو در آغوشت بگیری.
80-90 تا استیکر رقص و قلب و اشک شادی و خنده و گل و بوق و ستاره و از اینا…..
الان که کامنت قشنگت رو خوندم یکی از تغییرات ناگهانی زندگیم که مرتبط هست با موضوع شما یادم اومد.
12 روز بود ازدواج کرده بودم که متوجه شدم باردارم. وااااای چه استرسی بهم وارد شد. منی که فکر می کرد مباحث درس جمعیت و تنظیم خانواده رو از همه بهتر بلدم و ته قضیه رو می دونم(غرور کاذب) خیلی ساده از کنار قضیه گذشته بودم و باردار شده بودم.
حتی روم نمیشد به ابراهیم بگم چه رسد به خانواده هامون یا دیگران.
آخه دختر تو 34 سالته اینقدرم باسواد و با اطلاعاتی چطور نتونستی بفهمی چی به چیه…..
خلاصه با شرم و اشک و ناراحتی بهش گفتم و تصمیمم این بود که (خدا منو ببخشه) سقطش کنم.
از وجود نازنین ترانه جونم عذر میخوام، از خودم و روح نازنینم عذر می خوام، از خدای نعمتها و نیکیها عذر می خوام که اون اشتباهات فاحش رو مرتکب شدم و سه روز از هر روشی بلد بودم تلاش کردم تا نعمتی که خدا بدون حساب کناب من بهم داده بود رو از بین ببرم.
الله اکبر چه شرکی ورزیدم.
اما اراده الله بر این بود که ترانه بمونه و به دنیا بیاد. شاید هم من ته دلم راضی به این کار نبودم و نیرویی از درونم مانع میشد تا محکم و سریع از بین ببرمش. الهی شکر که موند و اومد.
بعد از سه روز احساس منفی بالاخره من و ابراهیم هردو قبولش کردیم و این تغییر ندانسته و ناخواسته رو پذیرفتیم.
از اون به بعد ناراحتی تبدیل به عشق شد. برکت ها پشت سر هم اومد.
پول و نعمت و آسانی ها و فراوانی ها و همزمانیها رسید.
5 ماهه باردار بودم خونه خریدیم و تجهیزش کردیم و توش ساکن شدیم. ترانه یک هفته اش بود دوتا پژوپارسی که ثبت نام کرده بودیم و یک سال و نیم توی نوبت بودیم به دستمون رسیدن و چقدر مایه رشد مالیمون شدن.
دو ماه بعد یک ماشین دیگه خریدیم.
و از همه مهمتر با سلامتی کامل و در نهایت راحتی زایمان کردم و مادر شدم. شاید برای هر شخصی زایمان طبیعی اونم برای اولین بار کابوس باشه ولی برای من خاطره دل انگیزی شد که شیرینیش هنوز در کامم هست.
خدا رو بابت این تغییر شکر می کنم و هر روز وجود نازنین دخترمو با عشق در آغوش می کشم.
برای شما و همسر عزیزتون هم تجربه چنین روزهای شیرینی رو به زودی زود آرزو می کنم. می بوسمت عزیزدلم.
اینم بگم در دوران بارداری به شرط اینکه مثل الانت کنترل ذهن کنی و آروم و متوکل باشی اصلا به طرز عجیبی در یک هاله حفاظتی از طرف خدا قرار می گیری که حتی پشه هم نیشت نمیزنه. من بخدا حتی یه سردرد هم نگرفتم. همه ماشینها و عابرین پیاده انگار دست به سینه در خدمت من بودن تا از عرض خیابونها رد شم. مریضی حتی از کنارم هم رد نمیشد. انگار توی یه حباب شیشه ای ایزوله شده بودم. چون خیالم از خدا جونم راحت بود. شاید باورت نشه کل پروسه زایمانم 2/5 ساعت طول کشید.
در پناه حفظ الله باشی عزیزدلم.
سلام به سعیده ی نازنینم.
پیامت عین شهد و عسل نشست به جونم.
مرسی خیلی زیاد، چون تو دلِ کامنتت، برام پیامهای شگفت انگیزی بود و هست…
دو تا پیام الان دریافت کردم در دایره آبی، یکی از دیگری بهتر و حس خوب کن تر.
از شما و نفیسه جانم.
قشنگ درک میکنم وقتی از لایه محافظتی یا مدار امنیت و سلامتی صحبت میکنی یعنی چی.
خودم داخلشم و بی نهایت خوشحالم.
مدار امنیت، ارامش، سلامتی که از ماه ها پیش واردش شدم و الان بی نهایت لذتش رو میبرم.
مدارِ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
اینکه بدونی و باور داشته باشی تو حفاظتِ شدید الله هستی هم خودت هم نی نیِ توی دلت، قند تو دلم آب میکنه.
چه میکنه باورِ خیره ان شاالله.
باورِ کنترل ذهن.
باورِ احساس خوب= اتفاقات خوب.
باورِ هو الرزاق
چقدر خداوند هر لحظه با ماست، و در حالِ هدایتمون…
چه بدونیم، چه ندونیم.
چه یادمون باشه، چه یادمون نباشه.
قلبمون هدایت رو میطلبه، خداوند هم سلطانِ هدایت، سلطانِ برنامه ریزی و چیدمان های به موقع…
اونه که میدونه چیو کی بده بهتره…
منم به چشم دیدم نی نی به محضِ اینکه متوجهش شدیم، چقدر برکت آورد با خودش…
ما یکسال قبل خونه دار شدیم، همون موقع این ندا اومد که شرایط نی نی دار شدن داره فراهم میشه…
نیم طبقه ی اول و راحت در رفت و امد.
برام خیلی جالبه روزیِ حساب و غیر حسابِ نی نیِ توی دلم هزار ماشاالله…
باعث شده باورهای خودم نسبت به روزی غیر حساب و حساب بیشتر شه، باورهام نسبت به احساس لیاقتِ انسان بالاتر بره.
نی نی با اومدنش یه بخشی از آموزش گرفتن من در برابر درس های لازمم رو تقبل کرده…
باعث شده درس هامو بهتر درک کنم…
خدایی که میتونه یه سلول رو تبدیل به یه انسانِ کامل کنه تو دل مامانش، تغذیه و سلامتی و رشد و تکاملش رو به عهده داره، بی شک از پسِ هر کاری بر میاد…
هر چی، فقط کافیه من ترمزِ ذهنی نذارم روی قدرت خدا و باورم بهش رو قوی تر کنم.
جالبه برات بگم من انتخاب نوع زایمان رو هم سپردم به خدا، که اون هدایتم کنه برای من چی بهتره، با بدن من چی سازگارتره، برای سلامتیِ من و نی نی کدوم بهتره.
کاری ندارم بقیه چی میگن.
یکی میگه طبیعیه، یکی سزارین…
به من ربطی نداره.
منبع هدایت و راهنمای من خداست.
اونه که میدونه بدن من با کدوم سازگارتره…
مابقیش که کنترل ذهن هست و ارامش، با من، اونم باز با کمک خدا، وگرنه من از خودم چیزی ندارم.
قشنگیش اینه وقتی تسلیم خدایی، هدایت رو میسپری بهش، آروم میشی، گارد نداری دیگه، نمیترسی یعنی چی میشه حالا؟
خطری نباشه؟ نقصی نباشه؟
نه نیست.
مرسی که از زایمانت نوشتی، از حضورِ ترانه ی قشنگ تو زندگیتون نوشتی…
سعیده جانم چه تو چه من چه همه، اشتباهاتی داریم از نااگاهی مون، از نا بلدی مون…
اشکال نداره، خدا خودش میدونه چی حقیقتا تو دلمونه و خودش هدایت و حفاظتمون میکنه.
خدا با نی نی کاملا دوزاری مو انداخت که سمانه تو نمیدونستی، من که میدونستم…
حواسم بهش بود و هست…
این یکی از بزرگترین درس های زندگیِ منه.
تا ابد حالم با این صحبتِ شفافِ خدا باهام، خوب میشه.
آروم میشم.
بیشتر پی به قدرتش میبرم…
یه چیز جالب بگم:
جواب آزمایش اخیرم که یه موردی رو بالا نشون میداد، خودِ خدا بهم گفت تو سرچ کلمه ی در دوران بارداری رو بنویس کنار اون مورد…
چون فرق داره با حالت عادی…
من از سر اطمینان وقتی خانم دکتر نوشت الحمدالله جواب خوبه، باز ازشون سوال کردم فلان مورد که H زده اشکالی نداره؟
امروز صبح واتس اپ رو باز کردم، چی نوشته باشه خانم دکتر خوبه؟
در رنج نرمال بارداریست.
نگران نباشید.
همون لحظه صبح به خدا گفتم:
مرسی، تو خودت همون لحظه که بهم گفتی بزن در دوران بارداری، جواب و ارامش رو بهم دادی.
درسته من واسه اطمینان از خانم دکتر هم پرسیدم مجدد.
اما خانم دکتر هم دستِ خودته.
به بیراهه و شرک نرفتم که بگم خانم دکتر الویت بالاتره نسبت به خودت…
همه اش خودتی.
وقتی بهم ایده میدی، الهام میکنی، هدایت میکنی، خودتی.
خانم دکتر که میگه، خودتی.
گاهی از زبان ماما میشنوم، خودتی.
تو تلویزیون خانم دکتر یهو میگه بارداری فرآیندِ بشری نیست، خودتی.
وقتی دلم قرص میشه، خودتی.
وقتی کنترل ذهن میکنم، خودتی…
همش خودتی و خودتی و خودتی…
این جمله که حالا چی میشه، چیکار کنم، نکنه خراب شه، نکنه جوابش بد باشه و …
با تو معنایی نداره…
با تو همیشه و همه چیز خیر و شادی و برکت و نعمته، بدون شک.
خدایا همه مون رو توی توحید تقویت کن، الهی آمین.
سعیده جان چیزی نوشتی که منم تجربه اش کردم تو یه موردی:
آخه دختر تو 34 سالته اینقدرم باسواد و با اطلاعاتی چطور نتونستی بفهمی چی به چیه…..
مورد منم خیلی مهم بود، و خیلی تکیه کرده بودم به منطقم، به شواهد، به نتیجه گیری هام، به تجربه های قبلیم و …
همه ی اینا با هم کشک…
زرشک…
یهو روبه رو شدم با شهود و کنار رفتنِ منطقِ خودم…
که خیلی مطمین نباش از چیزی که فکر میکنی درسته، منطقیه، همین و دیگر هیچ، نه از این خبرا نیست…
درس بزرگ و سنگین و شدیدی گرفتم، ولی لازمم بود به قول تو از غرور کاذب، برجِ همه چیز دانی، بیام پایین رو زمین راه برم…
امان از وقتی که آدم دچار شخصیتی میشه که فکر میکنه بلده و گوش نمیده به شهود، نمیبینه شهود رو…
اشکالی نداره ها، سرزنشی در کار نیست.
فقط درسش مونده برام.
خیر بود برای منم عینِ خودت.
شیرینی وارد زندگی مون کرد خدا…
خدا که انسان نیست روی نااگاهیِ ما مجازاتمون کنه.
میگه این بنده ام هست، من دوستش دارم، کمکش میکنم متوجه بشه چی به چیه، خودم راهنماییش میکنم برگرده تو مسیر درستِ خودش…
خدا عاشقِ منه، منم عاشقِ خدا.
خدا انقدر عظیمه که حتی وقتی من وارد تله ی شرک و غرور و فراموشی میشم نسبت بهش، منو طرد نمیکنه، داره منو میبینه و حواسش هست تا کمکم کنه.
سپاس گزاری از این خدا کمه، اندازه نداره، بی نهایته.
مرسی که انقدر شفاف برام نوشتی و قلبمو روشن کردی.
توکل و ایمانم رو پررنگتر کردی.
توجهم به کنترل ذهن رو عمیق تر کردی…
مرسی که نوشتی و شادم کردی.
خداوند خودت و ترانه جانم و همسر محترمت، و همه ی عزیزانت رو در پناه خودش حفظ کنه همیشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
یه شیرینی همین الان اتفاق افتاد که برات میگم:
یه تکونِ متفاوت رو تجربه کردم از نی نی همین الان…
متفاوت از قبلی ها…
به حدی ذوق کردم که حد نداره، انقدر واضح و بزرگ و متفاوت با قبلی ها، برام نشونه است…
نشونه ی زیبایی هست از حضورِ خدا در تک تکِ ثانیه هام…
فردا ان شاالله سونوگرافیِ رشد جنین دارم و حسابی ذوق دارم میریم نی نی رو ببینیم، صدای قلبِ نازنینش رو بشنویم…
من برای این هدیه ی عظیمِ خداوندی و تکون هاش بسیار سپاس گزارم.
از قلبم میگم هر کی نی نی میخواد، خدا بهش بده این نعمت و برکت رو.
الهی شکرت بی نهایت.
خدایا مرسی که انقدر شفاف و راحت باهام صحبت میکنی، عاشقتم من.
سلام سمانه جان
خداروشکر که همه چی خیر پیش رفت و خیالت بابت ازمایشت راحت شد.
میخواستم چند تا از نکته های جالب از کامنت های مختلف شما را باهم همینجا بنویسم اما فهمیدم هر کامنتی خودش جدا گانه پیام دارد و جداگانه باید تحلیل بشود .
یک بار تو ی کامنت از غزل جان عطایی خواندم که توسط یک دوستی با سایت آشنا شده بودند و اون دوست ازشون خواسته بودند که هر بار تحلیل کنند کامنتها رو و براشون بنویسند که چه درسی از کامنتها گرفتند و این خیلی به رشدشون کمک کرده است. من هم تصمیم گرفتم سعیمو بکنم تا اونجایی که زمان و فهمم اجازه میده نکتهها رو همونجا بنویسم البته جداگانه.
1/در مورد مشکل سایت،همه آدمها در زندگی به مشکل برمیخورند و حل مشکل رشدشون میدهد ،پس من تنها نیستم و مشکلات فقط برای زندگی من نیست.
2/گاهی باید اعراض کنم گاهی باید برم تو دل مسئله و حلش کنم اما در هر دو صورت باید آرامشم را حفظ بکنم تا هدایت بشم.
3/کنترلِ ذهن میتونه هر چیزی رو عوض کنه، نتایج رو عوض کنه، چرا چون ذهن من پاک میشه از الودگی ها و میره سراغِ بهبود و پاکی.
4/تکامل،هر چی تمرین بیشتر، بهبودِ کیفیت زندگی بیشتر.
5/تضاد از روزمرگی خارجت میکنه و ارزش داشتههاتو براش نمایان میکند
6/چالشها همراهشان هینت هست ،شبیه ان مع العسر یسری
7/همون موقع که کامنت میاد نکتههاش رو یادداشت کنم و به تعویق نندازنم تا دسترسیم بازه و باهاش هم فرکانس شدم
ممنون از تحلیل زیبات .
ممنون از وقتی که میگذاری همه رو با جزئیات مینویسی.
بوس انگشتی برای قند عسل ، لحظه شماری تا دیدن عکسش تو پروفایلت پرنده ی بهشت
به نام خداوندی که زیباترین هدایتگر هست.
سلام و صد سلام از سمانه جان و نی نی به نفیسه جانمون.
آیا میشه دایره آبی ببینی، بعد اسم دوست قشنگت نفیسه جان بیاد جلوی روت که برات پاسخ نوشته، بعد ذوق زده نشی و نگی آخ جون؟
نه نمیشه.
پس همین اولِ کامنت، آخ جوووون پیام از نفیسه جانم.
باورت میشه، پیامت رو نخوندم، اول اومدم اینجا تو پاسخ ذوقم رو در لحظه بروز بدم بعد برم ببینم برام چی نوشتی تا مضاعف ذوق کنم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
افرین بهت که نکته برداری کردی از اگاهی هایی که برات درس داشتن.
چه تعبیر قشنگی داشتی: اینکه تا مدار و فرکانسی بهشون توجه کنی و بنویسی ازشون.
در موردِ نکته ی دوم که نوشتی یه نکته هست که واسم خیلی خوشایند بود:
اما در هر دو صورت باید آرامشم را حفظ بکنم تا هدایت بشم.
به به از این یاداوری زیبا و کاربردی.
عملا وقتی نکات مثبت و اگاهی بخش رو از تو دل یه کامنت، فایل، گفتگو، ویدیو و … بیرون میکشیم و در موردش مینویسیم یا صحبت میکنیم، اگاهانه داریم توجهمون رو میذاریم روی زیبایی ها و نکات مثبت.
این مارو هدایت میکنه به سمت همون زیبایی ها، اگه کانونِ توجهمون تو اون مسیر بمونه.
جالبه امروز، منم کاری مشابه شما انجام دادم.
تو عقل کل یه پرسش از فرشته جانم خوندم، بعد رفتم پاسخ های بچه ها رو خوندم و کیف کردم و جمع بندیِ پاسخ ها و نتیجه گیریِ خودمو در قبالِ یه پاسخ نوشتم.
عملاً لذت بردم از درک بچه ها و پاسخ های کاربردی شون.
مسیری که میریم خیلی جالب و قشنگه، تو دلش چالش و اشتباه هم هست، ولی ترکیب همه شون با هم باحاله شیرینی ها و چالش ها.
هر لحظه درکمون بهتر میشه و این میشه شیرینی و پاداشِ تو مسیر موندن.
مرسی برای عشقی که به من و نی نی میفرستی همیشه.
بوس به روی ماهت.
نور خداوند روزیِ هر لحظه ات.
الهی شکرت برای دوستانِ خوبم.
به نام خدا
سلام
تغییری که برا من اخیرا رخ داد این بود که توی سرکار،کار به من سپرده میشد هر از گاهی اگه قبلا بود یه جوری از زیرش فرار میکردم اما الان با اینکه ذهن من نجوا میکرد نه سخته قبول نکن اگه نتونی چی،اما من به خاطر کار کردن روی خودم قبول میکردم و میگفتم میریم تو دلش و انجامش میدیم به یه شکلی و وقتی میرفتم توش همش به خدا میگفتم خدایا تو هدایتم کن تا بتونم کار رو خوب پیش ببرم و بارها هدایت خداوند رو میدیدم تو کار و حتی یکی دوبارم اشتباه کردم و با کنترل کردن ذهنم دیدم که چقدر برام خوب بود اون اشتباه و چه تجربیات و درس ها و رشدی برام داشت خدایا شکرت
چقدر کار برام لذت بخشتر میشه وقتی که کار به من سپرده میشه و من باید مدیریتش کنم و یه حس خلق کردن خوبی بهم دست میداد و البته که انگیزه منو بیشتر میکرد تا خودم بیام سراغ این تغییر و خودم بخوام که کارو به من بسپرن.
تغییراتی که من تصمیم گرفتم انجام بدم صبح نیم ساعت یه ساعت زودتر بیدار شدنه که قبل از اینکه بخوام برم سرکار بیام تمریناتم رو انجام بدم و با احساس بهتر برم روزم رو شروع کنم
تصمیم گرفتم که گوشیم هر سه ساعت یه بار آلارم بزنه و من بیام شکرگزاری کنم
تصمیم گرفتم از آدمایی که به درد رشد و پیشرفتم نمیخورن رو رابطمو کم کنم
بنام الله یکتای هدایتگر و اجابتگر خواسته هامون
خداروشکر من حتی قبل از عضویت در سایت هم از تغییرات زندگی ام استقبال میکردم و همیشه با ذوق و شوق و شور و اشتیاق دوست داشتم انجامشون بدم
ولی بعد از عضویت در سایت که روی بهبود و رشد شخصیتی و تغییر باورهای محدود کننده ام به باورهای قدرتمند کننده کار کردم این تغییراتم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد وقتی با افزایش اعتماد به نفس و عدم کمالگرایی با احساس لیاقت و شایستگی ام ، با تکامل و حال خوب عجین شد .
وقتی تغییرات زندگی ام را با توحید و خودشناسی و خداشناسی ام ، با مهم نبودن نظرات دیگران ، با صلوه و کنترل ذهن و شکرگزاری واقعی از پروردگارم ترکیب کردم .
من همیشه دوست دارم از ناحیه امن ام خارج بشم و تجربه های جدیدی رو وارد زندگی ام کنم ، یکنواختی و روزمرگی زندگی ام به تنوع و تجربه های جدید کاری و ملاقات با افراد جدید هم مدار و هم فرکانس در زندگی ام تبدیل کنم . میدونم و از استاد یاد گرفتم ، با اینکه به خیلی از خواسته هام نرسیدم ولی باید از مسیر زندگی با احساس خوب و آرامش لذت ببرم ، در زمان و مکان مناسب اون اتفاقاتی که منتظرش ام میوفته با دستان خداوند توانمند و قدرتمند جهان هستی .
به گذشته ام که نگاه میکنم تغییر کار و شغل و خونه و ماشین و هر تغییر کوچیک بزرگ زندگی مو … با ذوق و شوق انجام دادم و چقدر باعث رشد و بهبود فردی ام شد ، چقدر باعث پیشرفت ام شد . چقدر خداوند جهان هستی خدایی که شب و روز و فصل هارو واسمون تغییر میده ، خدای آفتاب و بارون ، همیشه همراهم بود .
از همون روزی هم وارد این سایت توحیدی شدم وقتی فهمیدم قراره بزرگتر بشم قراره در مسیر رشد و بهبود شخصیتی ام قرار بگیرم تا به امروز چقدر خوشحالم که در این مسیر ثابت قدم بودم و ظرف وجودی ام هرروز داره بزرگتر میشه ، هرروز تو سایت دارم صلوه ام و انجام میدم و تمرینات ام و تو دفترهام اجرا میکنم .
این روزها که در مسیر شغلی امو افزایش درآمدم گوش به زنگ دریافت الهامات خداوند و نشونه هاش هستم و دارم اقدامات عملی سمت خودمو انجام میدم ، میدونم خیلی زود به اون نتایجوتغییرات و رشد مالی وپیشرفت و گسترش کار مورد علاقه ام نزدیکتر میشم با توکل و ایمان به خداوند و باورهای قدرتمند کننده اون اتفاق خوب تر که انتظارم هست و بهش میرسم .
خدارا هزاران بار شاکرم که هرروز با آگاهی های ارزشمندی که استاد عزیزمون برامون به اشتراک میزاره اینقدر داریم بزرگتر میشیم .
به نام خدای مهربان
جواب من به سوال استاد اینه
من از تغییرات استقبال میکنم .کلا تغییرات رو دوست دارم واحساس میکنم قرار هست اتفاقات قشنگتری بیافته .قرار هست پیشرفتی حاصل بشه .این یه تجربه ی جدیدیه حتما باید تجربش کنم. من از نوشیدنیهای جدید وغذاهای جدید قبل از قانون سلامتی استقبال میکردم .خلاصه که من به تغییرات نه تنها مقاومتی ندارم بلکه با آغوش باز به استقبال تغییرات میروم وپذیرای آنها هستم.
قسمتهای بعدی صحبتهای استاد در مورد زمان پندمیک بود …
من یه مقدار قبلترش رو بگم..
یک رستوران بزرگ داشتیم در دوطبقه بعداز 3 سال من دیدم تو این رستوران ما داریم با مال مردم کاسبی میکنیم .به عالم وادم بدهکارشدیم.
به تمام تامین کنندگان مواد اولیه از گوشت ومرغ گرفته تا زغال ونوشابه وارد بدهکار بودیم .
3ماه هم کرایه مغازه رو عقب انداختیم تا کمی از بدهیها رو بدیم .یعنی از جیب صاحب مغازه درآوردیم وگذاشتیم جیب طلبکاران.
عرصه به ما تنگ شد یعنی جهان به ما فشار اوارد .همسرم داشت مقاومت می کرد .به اصطلاح نمیخواست کم بیاره.تا اینکه من قاطعانه گفتم ما باید اینجارو ترک کنیم .اون موقع هنوز با بحث قانون وباورها آشنا نبودم .فقط این رو میدونستم که باید شرایط رو تغییر بدیم تا از این بیشتر فرو نریم.
ایشون سنگ بزرگتری برداشت حتی قرار داد هم نوشت .
من نشستم با یه حساب کتاب سرانگشتی بهش توضیح دادم که آقا اینجا 3ماه کرایه عقب افتادش شده انقده حالا تو فرض کن کرایه اونجا چندین برابر اینجاست واگه یه وقتی اونجا شرایط سخت پیش بره ببین چه اوضاعی میشه .تمام سرمایت ازبین میره وخلاصه منصرف شدند وقرار داد رو فسخ کردیم.
من به یه مغازه ی کوچکتر هدایت شدم وما همونجارو اجاره کردیم وکارمون رو از رستوران به جگرکی تغییر دادم تا کمی سبکتر بشه کم کم بدهیهای عقب افتاده رو دادیم که من با استاد آشنا شدم وکلا مسیر زندگیم تغییر کرد که در کامنتهای قبلم نوشتم.
اما پندمیک اومد وهمه ی مردم نشستن توی خونه هاشون ورستورانها همه تعطیل شدند.
در این شرایط من همراه استاد بودم وروی شونه های خدا.
همین خدا بهم الهام کرد که روی تابلوی رستوران یک بنر بزن این رستوران با رعایت پروتکل های بهداشتی غذا بیرون بر ارائه میدهد.
همسرم وهمکارانش با ماسک ودستکش والکا رستوران رو به شکل بیرون بر تجهیز کردند وحتی ما پیک رایگان هم داشتیم .
این پندمیک اگر رستورانهای دیگر رو به چالش کشید ولی برای ما نقطه عطف کاسبی وپیشرفت شد.
مردم از جاهای دور ونزدیک میآمدند وغذا میگرفتند.
ما فضای آماده سازی رو هم جلوی چشم مشتری انجام میدادیم تا اعتماد بیشتری حاصل بشه.
تمام نکات بهداشتی خیلی با دقت بیشتری انجام میشد تا در سلامت مشتریان خللی ایجاد نشه.
خلاصه فقط داشتیم هر روز بهبود بیشتری به کسب وکارمون میدادیم ورشد بیشتری هم حاصل میشد .
وحتی کسب وکار آنلاین هم از طریق اسنپ فود راه اندازی کردیم وهمین هم به پیشرفت ما کمک بهسزایی کرد وباعث ترقی بیشتر ماشد.
بعد کم کم با بهتر شدن هوا با چیدن میز وصندلی در هوای آزاد جلوی رستوران کارمون رو به صورت فیزیکی وحضوری هم دوباره شروع کردیم وکمی بعد میز وصندلیهارو با رعایت فاصله ی یک متر، مثل ادارات وشرکتها ومطبها ،در داخل رستوران به کارمون ادامه دادیم.
این تغییر در روند کاری ما نقطه ی عطف ما شد.
وتازه چقدر اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردیم وفهمیدیم که هرشرایط سخت وچالش دیگری هم باشد ما حلش میکنیم وازش عبور میکنیم وموفق میشیم ودرنهایت درسهای زیادی گرفتیم .وتجربیات جدیدی پیدا کردیم که تا قبلش نداشتیم .مثل تجربه ی استخدام پیک موتوری ودریوریه غذا واستفاده از اسنپ فود برای فروش آنلاین که قبلترش خیلی مقاومت داشتم برای پذیرش این روش وخدارو شکر میکنم برای این ایده هایی که الهام کرد هرآنچه انجام دادیم همه الهامات وهدایتهای خداوند بود وهرانچه داریم از آن اوست .
سؤال:
چه تغییراتی در زندگی داشتین که نتایجش خوب بوده؟
بزرگترین تغییر در زندگی من طلاقم از همسر سابقم بود که من 14 سال با ایشون زندگی کردم وبخاطر ترسهام از دوسال بعداز زندگی مشترکم با ایشون تمام فشارهارو تحمل کردم وزجر کشیدم وجرات نداشتم که از ایشون جدا بشم .وبعداز خواندن کتاب قانون توانگری اثر کاترین پاندر من شروع به تجسم زندگی راحتی رو کردم که همیشه آرزوش ورداشتم وخداوند هدایتم کرد برای خودم کسب وکاری به راه انداختم ومسیر زندگیم به سمتی رفت که جرات طلاق پیدا کردم و بدون هیچ دردسر وتفاهمی وبا کمال راحتی واحترام بعداز 14 سال از ایشون جدا شدم ودر کمتر از یکسال با همسر فعلی خودم احسان عزیزم ازدواج کردم ایشون با اینکه 6 سال از خودم کوچکتر بودند ولی درک بالایی داشتند و با دخترم که 12 سالش بود رابطه ی بسیار عالی داشتند وهمین موضوع باعث حس بیشتر خوشبختی من در کنار احسانم میشد .زندگی من هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ آسایش ورفاه مالی وهم ارامش روحی کنار همسر عزیزم احسانم بسیار تغییر کرد وبا کیفیتتر شد .و در ادامه با شناخت قوانین هم اکنون زندگی من در کنار همسرم و دخترم که 24 سالشه وپسرم که 11سالشه یک زندگی در بهشته .وتمام این بهشت رو من با تغییراتی که خودم در زندگیم و در شخصیتم ایجاد کردم ساختم . وتمام اینها همه هدایت خدا بود .وازش سپاسگزارم.
تمرین آگاهانه تغییرات کوچکی ایجاد کنید .
تغییری که من ایجاد کردم اینه که سعی میکنم توی هر فایل که می بینم یک کامنت بنویسم. البته قبلا اینطوری بودم ولی یه مدت خیلی فعالیتم در سایت کم بود اما دارم فعالتر میشم.
میخوام از فردا مسیرهای جدیدی رو برای پیاده رویهام انتخاب کنم .
تصمیم گرفتیم تغییراتی رو در نحوه ی کسب وکارمون انجام بدیم . سایت اختصاصی بزنیم.
تصمیم گرفتیم که با احسانم هر دو مجموعه رو برای سال آینده یکجا اجرا کنیم . ومنتظر ایده ها والهامات واضح وروشن از خدای مهربون هستیم.
جملات تاکیدی من .
تغییرات من همگی برنامه ریزی از طرف خداونداست.
من به استقبال تغییرات میدوم.
تغییرات باعث رشد وپیشرفت من میشود.
من با هر تغییری بزرگتر میشوم.
جهان همواره در حال تغییر است ومن نیز جزئی از این جهانم .پس من هم بدنبال تغییرات سازنده هستم.
این تغییرات است که باعث گسترش جهان شده است پس من هم با تغییرات رشد وگسترش میابم.
زندکی من با تغییرات زیباتر میشود.
تغییرات در زندگی من انرژی را به جریان میاندازد.
من عاشق تغییرات خوبم.
خداوند حامی من در تغییرات است وهر چه شود به خیر وصلاح من است.
در دل تغییرات برای من خیر بزرگی در راه است.
تغییرات برای من پر از خیروبرکت است.
من از تغییرات زندگیم بسیار بزرگترم پس با آنها بسیار راحتم.
نقشه ی راه من برای گذر از تغییرات همواره با من است پس من هیچ ترس ومقاومت ندارم.
واما من در مورد تغییرات وامادگی قبل از اون همیشه مثل استاد ذهنم رو آماده ی رفتن ونبودن نیروهای بسیار عالی کارم نگه میدارم .
برای این موضوع بارها بهشون مرخصی دادم تا نباشن وببینم مجموعه بدون حضور مثلا اشپز کترینگ چطور میشه وخداروشکر دیدم بقیه ی همکارانم جای خالی اشپز رو پوشش دادن و اینجوری حس بی نیازی ووابسته نبودن رو له وجود همکارانم بهشون القا کردم وهمین باعث شده خیلی در روابط کاری عملکرد بهتر ومنطقی تری نسبت به قبل داشته باشند.
هر وقت هم به هر دلیلی هر کدوم بی خبر رفتند اصلا نگران نشدم وایمان داشتم که فرد بهتری میاد وهمین هم شده .
خدارو هزاران بار شکر میکنم که این اگاهیها رو از طریق استادم به قلبم جاری کرد .
استاد جان میلیارد میلیارد برکت به زندگیتون که این همه راه رشد وپیشرفت رو به ما نشون میدید .
عاشقتونم.
سلام به لیلا عزیز
خییلی سپاسگزارم از این که تجربیات
قشنگ تان را با ما به اشتراک گذاشتین لذت بردم از تجربیات زیبای شما تحسین تان میکنم که این همه تغییرات را با آغوش باز پذیرفتین
زمانی کرونا بود همه ناراحت بودند و فکر می کردند دیگر تمام شد ولی شما خانم قوی به الهامات خداوند عمل کردین و نتیجه آن را گرفتیم تحسین میکنم این همه شجاعت که داشتین
خییلی سپاسگزارم از این که تجربیات تان را با ما به اشتراک گذاشتین باز هم از تجربیات خود بنویسد من مشتاقانه منتظر تجربیات شما عزیزانم هستم و همیشه می خوانم
در پناه خداوند شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به لیلا جانم
عزیزجان تجربه های زیبایتان راباعشق خواندم وچقدرلذت بردم ازرشدوپیشرفت عالی درکناراستادبی نظیرمان .
واقعابایدهرلحظه خداوندرابابت این سخاوتمندی ومعرفی استادبه قلبمان شکرگزاری کردوایستاده تعظیم نمود.
لیلا جان من هم ازدواج دومم باآقامصطفی گلم خیلی مثمرثمر بودولی من هم دخترداشتم اماچون شرایط نگهداریش رونداشتم باتوافق خودش در9سالگی نزدپدرش رفت واین خودش باعث شدمن وابستگی حتی به دخترم هم نداشته باشم وامروزهمین عدم وابستگی تغییرات چشمگیری رادرشخصیتم ایجادکردکه رشدوپیشرفت های عالی برایم رقم زده وامروزخودکفادرهمه چیزهستم وخودم رایک زن ثروتمندمی دانم چون خداوندراکنارم دارم واستادی که راهنمای من درهمه ابعادزندگی بوده وشجاعت بیشتری دربرابرهرتغییری رادرمن دوچندان کرده است اصلا شیرین شده یه جورایی که ببینی بااین آگاهی های ناب دریافتی ازاستادت وهرروزبودن دراین سایت طلایی چطورسربلندازهرتغییری بیرون آمده ودرکارنامه ات چه نمره قبولی به خودت می دهی وااای که چقدربرای من لذت بخش شده است هرروزتغییردرهمه چیز،اصل باخدابودن وپادشاهی کردن کنارهرتغییرواتفاقی.
لیلا جان برای خودت وخانواده عزیزت بهترین هاراازخداوندآرزومی کنم چون هرخواسته ای هم که داشته باشیم ،خداونداگرصلاح ببیندوخیرباشدبرایمان صدرصدبرآورده می کندبدون هیچ تقلایی چون وقتی آرامش تمام وجودت رامی گیردودیگرذهن بازوپاک می شود،قلب زیبایت هدایت هارابه زیبایی دریافت می کند،عاشقتم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
به نام یزدان پاک
سلام به مریم عزیزم
چقدر از خوندن کامنت پراز محبت شما خوشحال شدم.
درمورد قطع وابستگی به نکته ی خوبی اشاره کردین.
ولی شرایط دختر من کمی متفاوت بود وپدرش شرایط نگهداری از اون رو نداشت.
وخداروشکر که انسانی سر راهم قرار گرفت که از پدر براش مهربانتر بود.
بارهم تشکر میکنم ازشما.
براتون آرزوی خوشبختی دارم.
سلام به دوست عزیزم
لیلا جانم
من داستان زندگی ت و پیشرفتت تو کار و بهبودهایی که انجام دادی رو قبلا تو یه کامنتی خوندم و از اونموقع همش تو ذهنم و تو تک تک کلماتی که مینوشتی تحسینت میکردم و بهن افتخار میکردم
امیدوارم همیشه و هنیشه روند زندگی ت رو به پیشرفت و رو به بهبود های عالی و مستمر باشه
از صمیم قلبم برات ارزوی خوشبختی و شادی و عشق و آرامش و ثروت میکنم
در پناه الله همیشه مهربان باشی عزیزم
سلام به خداوندی که هر چی دارم از آن اوست..
سلام به لیلای عزیز و توانگرم
خوندن کامنت های شما هیجان زده شدم حس و حالی زیبا واقعا سپاسگزارم
کلی تغییر مثبت و ایمان رو از کامنت های شما جذب میکنم
این کامنت شما هم فوق العاده بود اشک شوق در چشمم جمع شد انرژیم بالا رفت و قلبم باز شد
از اینکه دوست خوبی مثل شما دارم واقعا خوشحالم
استاد عزیزم سپاسگزازم
بنام رب العالمین
سلام و احترام خدمت استاد عباس منش و همه ی خوبان
من یکی از تمرینات این روزام عدم مقاومت هست آگاهانه تلاش میکنم که مقاومت نکنم. ،اما بعضی مواقع یادم میره، اما خویش اینکه یا همان لحظه ویا ی ساعت وبعضی وقتا ی روزه دیگه متوجه میشم ک نباید مقاومت کنم.
دیروز پسرمو برده بودم دندون پزشکی با اینکه وقت ام گرفته بودم اما دکتر رفته بود ،این اتفاق چندمین بار بود که تکرار میشد ،چنان عصبی بودم که همون لحظه دکترو میدیدمش باهاش دعوا میکردم.
با عصبانیت اومدم بیرون این قدر عصبی بودم که دو بار دور برگردند رعد کردم وکلی تو ترافیک موندم شب که بهش فکر میکردم بخودم گفتم، مگه قرارمون عدم مقاومت نبود، بعدش متوجه شدم که انسان فراموش کاره و باید هر لحظه مراقبه داشته باشه
جالبه فردای اون روز دکتر اصلان نیومد این دفعه هم یه کم نرم تر عصبی شدم و زود یادم اومد که مقاومت نکنم
در کل سعی میکنم شرایط فعلی رو همون جوری که هست بپذیریم ومقاومت نکنم در بیشتر مواقع هم در حوزه خودم موفق عمل میکنم
به قول استاد یه دفعه اتفاق نمیافته ،اروم، اروم و تکاملی هست یک رونده، مهم تلاش آگاهانه منه که دارم بهتر میشوم البته که توکل کردن، رها بودن، تسلیم شدن و اینکه الخیر فی ما وقع
اصل و اساس هر تغییری هست وتوجه به نکات مثبت هر مسئله و زیبا بین بودن وزیبا اندیش بودن ما رو زودتر به اهدافمون میرسونه.
قبلآ من این باورو داشتم که نباید تغییر کرد وخیلی هم از پدر ،مادر و جامعه شنیده بودم که از شاخه ی ب شاخه ای پریدن خوب نیست، اما روند اخیر زندگی به من یاد داد وذهنمو منطقی کرد که تغییرات موج رشد من میشود حتی آشنایی من با استاد عباس منش و سایت شون دست خوش همین تغییراته و بعد از اینکه من تغییر کردم شرایط وامکانات وفرصت ها پدیدار شدن. مثل دانه تخمی که با تغییر و تبدیل به ریشه وساقه تنومند میشود.
بنابراین تغییرات ن تنها ما رو ضعیف نمی کنه بلکه ما رو بزرگترو قویتر میکنه.
در گذشته با اینکه خیلی مقاومت میکردم وتلاش ومقاومت سختی بود اما گذشت زمان به من یاد داد که بهترین کار ممکن عدم مقاومت در برابر هر تعبیری هست .
همون رهایی و تسلیم بودن و البته این زمانی لذت بخشه که توکل بی چون و چرا داشته باشیم.
تغییرات جدیدی که من همین چن روز پیش انجام دادم اینکه دیگه روز ای که بیکارم تو خونه نمونم و میرم مسافرت ودر شهر سرعین پسر عموم یه خونه داره که اکثر اوقات خالی هست ومن کلیدشو دارم میرم اونجا و خودمو رگبار میبندم به اهداف و تمریناتم اتفاقا یه سری الهامات و هم زمانی ها در زندگیم رخ میده واسونی وفراونی به همراه داره .
تغییرات بعدی من
روزی یه وعده غذا میخورم وهیچگاه احساس قشنگی نمیکنم چای کم میخورم در عوض آب زیاد میخورم واکثر اوقات تنهام واین یعتی تمرکز و توجه بیشتر ب آنچه که میخوام
تغییرات یعنی پوست اندازی یعنی رشد
تغییرات یعنی در جریان بودن
تغییرات یعنی جنب جوش مثل آب
تغییرات یعنی نترس بودن یعنی جسارت
تغییر یعنی عدم مقاومت
تغییر یعنی توکل تغییر یعنی خود شناسی
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
در خانواده ایی که من بزرگ شدم
تغییر =ریسک پرخطر
بود، و خارج شدن از نقطه ی امن، اشتباه محض بود.
خوب، من این باور رو داشتم تا اینکه با استاد عزیزم آشنا شدم اولین تغییری که تصمیم گرفتم انجام بدم
تغییر شخصیتی بود
1:بی تفاوت بودن به نظر دیگران
منی که کل زندگیم واسه دیگران زندگی میکردم تصمیم گرفتم بی خیال مردم بشم
به خودم گفتم من که هر کاری کنم، نمیتونم جلوی نظر دیگران رو بگیرم پس بیخیال بشم
به خودم گفتم یک مدت رو اینجوری زندگی کن، ببین چه فرقی داره
بعد که گذشت دیدم چنان لذتی داره که حاضر نیستم با هیچ چیز عوض کنم
2:شرک نورزیدن
فکر میکردم بنده ی خدا روزی رسان هست
فکر میکردم عزت و ذلت من دست بنده ی خدا هست
وووو
اما الان میتونم بگم تا 80%بهتر شدم و دارم روی باورهام کار میکنم
3:هدایت خداوند رو خواستن
وقتی موضوعی پیش میومد از خداوند هدایت نمیخواستم،روی خودم حساب میکردم، خودم رو عقل کل میدونستم
اما چند روزی هست که جلسه 3 قدم هفتم رو گوش دادم، تا صبح از خواب بیدار میشم میگم خدایااااا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم
من رو به بهترینها هدایت کن
انصافا که این چند روز حال و هوای دیگه ایی توی زندگیم برقرار شده
از نظر من، واجب ترین تغییر واسه خودم همین تغییر باورها هست که میتونه خیلی چیزای خوب رو به دنبال داشته باشه.
با توجه به اینکه تغییر در خانواده ی ما خوب نیست اما من و همسرم مرتب این کار رو انجام میدیم و اولش هم با مخالفت
تمسخر
شماتت
مواجه میشیم اما وقتی نتیجه ی کارمون رو میبینند، الگویی میشیم واسه خودشون.
اینم بگم خدا رو شاهد میگیرم که این جرأت و شهامت رو از استاد عزیزم دارم که مثل یک پدر راه رو بهم نشون داد و همراهیم کرد
خدایااااا شکرت
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید
ارادتمند شما :سیما
با سلام و وقت بخیر خدمتظ استاد عزیزم و مریم جان مهربانم.
بله استاد جان من هم طبیعتاً در مقابل تغییر ها مقاومت شدید داشتم مخصوصا در مقابل خانواده از قبیل دوری و … .
اما از شب عید سال1401 که خداوند نظر و رحمتی بر بهبودی و روند زندگیم داشت با شما و سایت معجزه آورتون آشنا شدم و من چقدر خوشبختم برای حضور شما ، مریم جان ، این سایت و حضور دوستان پر مهر ، پرعشق و پرنور بچه ها و دوستان این سایت …. عباسمنشی های جذاب و دوست داشتنی️ با کامنت هاییکه هر کدامشان تک تک نور خدا بر روح و قلبشون تابیده و رسوخ کرده عالی عالی عالی ️
ببخشید از موضوع اصلی دور شدم بله من قبل از آشنایی با شما و هدایت های الهی شما بسیار مقاومت می کردم .
اما اما اما …. حال تبدیل به شخصیتی محکم و استوار شدم که هیچ تغییری دل بنده را تکان نمی دهد و چنان آرام و عالی در پی حوادث و تغییرات تصمیم می گیرم که دیگران را تحت تأثیر آرامش و حرکاتم قرار می دهم و مرتبا از آرامش بنده و درست تصمیم گیری هایم مرتبا مرتبا از من تشکر می شود. و این بسیار جذاب است و از خداوند یکتا ، از مهربانم ، از خالقم ، از منبام ، از عشقم ، از نورم کمال تشکر را دارم که با اعتماد کردن به خودش و قبول تغییرات چنان آرامشی جسم و روح را در برمی گیرد که از دیدگاه و نگاه خودت خوشبخت ترین فرد در زندگیت خواهی شد و به شخص خودت احترام خاصی می گذاری و مرتبا مراقب جسم و روحت باشی .
از خداوند یکتا می خواهم همگی سرشار از نور الهی باشیم و در پناه آرامش الهی تغییرات را در آغوش بگیریم.
به نام خدا
سلام به استاد بزگوارم
سلام به خانواده عزیزم
استاد جان نمیدونم از کجا شروع به سخن کنم که مطلب را به درستی ادا کرده باشم.
استاد جان من با آموزه های شما زندگیم در تمام ابعاد تغییر کرده
عزیز تر شدم آقا تر شدم مهربان تر شدم آرام تر شدم کم توقع تر شدم توحیدی تر شدم متواضع تر شدم با ادب تر شدم با حیا تر شدم دوست داشتنی تر شدم شجاع تر شدم امیدوار تر شدم با ایمان تر شدم آگاه تر شدم با اینکه هیچ چیز نمیدانم
زیباتر شدم سالم تر شدم ثروتمندتر شدم مستقل تر شدم تسلیم تر شدم هدایت یافته تر شدم آه استاد من چقدر این دنیا زیباست چقدر دوست دارم چقدر بهت عشق میورزم
چقدر همه چیز برای من پر رنگ تر شده
استاد جان از چی بگم براتون از زدن دل به مهاجرت هام که خداوند چطور داره راه باز می کنه که خداوند چطور فرشته هاش رو سر راهم قرار میده که چطور ترس هام رو با نشانه هایش به شجاعت برام تبدیل می کنه
استاد جان دوست دارم ساعت ها و ساعت ها فقط حرف بزنم بی مقدمه چون سرآغازش شروع توحید بود و سرانجامش سعادتمندی دنیا و آخرت
استاد جان عاشق تغییر شدم
استاد جان عاشق رفتن به دل ترس هام شدم
استاد جان عاشق بزرگ شدن شدم با عشق میپذیرم هر خیری که از جانب خداونده
استاد جان یاد گرفتم عاشقی کنم و هز اتفاق به ظاهر بد برای من رشد و پیشرفت شده
استاد جان هر کجا زدم جاده خاکی خوده خوده خدا گوشم رو گرفت برم گردوند به راه راستش
استاد جان چقدر تحسین برانگیز تر شدین چقدر نزدیک تر شدین چقدر به شاگردی شما افتخار می کنم چقدر دست قدرتمندی شدی روی زمین پهناور خداوند چقدر خدا با شما داره عشق بازی می کنه چقدر رنگ توحید زیباست چقدر این دنیا زیباست
استاد جان اگر بمیرم و دوباره شروع کنم همین راه رو انتخاب می کنم من دوستش دارم من خدارو حسش می کنم خدا به من نظر کرده مثل شما چقدر این جمله شیرینِ
خدایا توفیق ادامه این مسیر زیبا رو به من بده که با بندگی کردنت زندگیم بوی عشق گرفته
استاد جان چقدر برازنده نظر کرده شده خداوند هستین.
انشالله توفیق دیدار شما برای همه این رقم خواهد خورد.
سپاسگزارم به خاطر قلب پاکتون
سپاسگزارم به خاطر سخاوتمندی شما بزگواران