ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    306MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    31MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

570 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 326 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام بر استاد عزیزم و سایر همراهان گرامی

    چند روزی بود که ذهنم درگیر این مسأله بود که دیگه نمیخوام بعضی از اجناس مغازمو به صورت معوق خرید کنم. از اون جایی که یک سری از شرکت ها و افراد به من این فرصت رو میدادند که باری که ازشون میخرم رو تا یکی دو هفته بعد یا یکی دو روز بعد تسویه کنم، من هم قبول می کردم و باهاشون اینجوری کار میکردم. با خودم درگیر بودم که تا کی باید به این روش پیش برم و صبح به صبح که میام مغازه ذهنم درگیر پرداخت فاکتور معوق باشه و خودم برای خودم هر روز دغدغه درست کنم. و خیلی پشیمون شدم که برای شب عید یک سری از اجناس مغازه رو معوق خریدم که الان باید داخل عید همش کار کنم و پول اون معوقات رو پرداخت کنم. خلاصه این که از این شیوه حس خوبی نمیگرفتم و فکر میکردم که روشم اشتباهه. چون وقتی از شرکت هایی که فقط نقد بار میارن برام، ازشون نقدی خرید میکنم، وقتی بارشون رو توی مغازه ام خالی میکنن، کارت موبایل میدم، نقدی همون لحظه حساب میکنم جدای اینکه تخفیفات نقدی هم شامل حالم میشه، خیلی احساس فوق العاده ای پیدا میکنم و حس توانمندی در من بیشتر میشه، و همون لحظه دفتر شکرگزاریمو باز میکنم و با تمام وجود سپاس گزاری میکنم از خداوند که به من این توانایی رو داد که بتونم این جنس مغازمو به صورت نقدی خرید کنم. اما وقتی باری رو معوق میزارم اصلا حس خوبی ندارم و روی دوشم سنگینی میکنه. اما خودم رو سرزنش نکردم و از خدا خواستم که منو راهنمایی کنه و یک راهکاری بهم نشون بده تا بدونم چاره ی این کار چیه و چگونه و از چه روشی از شر این فاکتورهای معوق خلاص بشم؟

    تا اینکه دیروز صبح یک ایده به ذهنم رسید که صد البته این ایده رو پاسخی از جانب خدای هدایتگرم میدونم و حتی یک درصد هم اونو به ذهنم نسبت نمیدم و به من به صورت خیلی واضح و دقیق گفته شد که :

    سمانه، الان که هنوز توی قسط و پرداخت بدهکاری هات هستی و هم باید حواست به پرداخت اقساطت باشه و هم جور کردن جنس مغازت، پس هر وقت که دیدی قفسه مغازت از چندین جنس داره خالی میشه، نیا همزمان همه رو باهم سفارش نده بلکه بیا اولویت بندی کن و ذهن خودتو کنترل کن و تشخیص بده که از بین این چند کالایی که نداری کدومش جزء کالای اساسی به حساب میاد. مثلا اگه روغن هم داره تموم میشه و یکی از برندهای کیک هم داره تموم میشه اولویت با روغنه، چون روغن جزء کالای اساسی به حساب میاد و اگر یه مشتری بیاد بگه خانم روغن داری؟ اگه نداشته باشم وسیله دیگه ای نمیتونه جای روغن بگیر و از مغازه دست خالی میره بیرون و من نتونستم نیاز مشتری رو برطرف کنم و خدمتی ارائه کنم. اما اگر کیکی از یک برند خاص بخواد و من تموم کرده باشم میتونم کیک هایی یا بیسکویت ها و شیرینی هایی از برندهای دیگه بهش معرفی کنم و در اکثریت موارد طبق تجربیات گذشته در کارم، مشتری قبول میکنه و برمیداره، یعنی اون خدمت رسانی و رفع نیاز مشتری از طرف مغازه من انجام میشه، مسلماً که همراه با این خدمت رسانی ثروت هم میاد. بعد از این الویت بندی، اول باید به شرکت، روغن سفارش بدی و اگر باز هم موجودی داشتی کیک سفارش بدی. با این روش هیچ وقت توی خرید معوق نمی افتی و ذهنت درگیر فاکتور معوق نمیشه و به اندازه ی موجودی و فروش روزانه ات واسه مغازت جنس میاری. خیلی این ایده به من احساس خوبی میداد و قشنگ ترین راهکاری بود که میتونستم پیدا کنم. واقعا ممنون دار خداوند هستم که منو انقدر راحت و واضح راهنمایی کرد.

    با شناختی که از خود گذشته ام دارم اگر سمانه ی قبل از این آگاهی ها بودم و همچین اشتباهاتی برام پیش میومد، به شدت خودمو سرزنش میکردم و میگفتم تو بی عرزه ای، تو اصلا نمیتونی خودتو کنترل کنی، تو اصلا نمیتونی تشخیص بدی که واسه مغازت چجوری خرید کنی، چی خوبه چی بده، مغازه دارهای دیگه چقدر قشنگ مدیریت میکنن و روز به روز موفق تر میشن و تو روز به روز داری عقب تر میری و کلی ازین خودسرزنش گری های دیگه…..

    ولی چون توی این مدت یکساله مدام دارم روی تربیت ذهنم کار میکنم که از دل اشتباهات و تضادهایی که برام پیش میاد درس بگیرم و ایده دربیارم انصافا توی این مورد آخر خیلی خوب عمل کردم و اصلا خودم رو سرزنش نکردم. عوضش از خداوند یک راهکار درست و آسون خواستم که خداوند هم بهم نشون داد.

    دوست دارم یک مثال دیگه ای از ذهنیت محدود کننده بزنم یادمه وقتی از همسرم جدا شدم، هرکس اسم ازدواج مجدد رو میاورد و بهم پیشنهاد میداد که تو جوونی، سعی نداری، نباید خودتو تنها کنی، باید دوباره ازدواج کنی، به خودت یک فرصت دیگه بده…

    اما ذهن من انقدر با این باور محدودکننده و مخرب پر شده بود و به شدت دربرابر این حرفها مقاومت میکرد و اصلا گوشم بدهکار این حرف ها نبود. یا مستقیم به اون افراد میگفتم و یا به خودم یادآور میشدم که من اصلا بدرد زندگی مشترک نمیخورم، من اگر دوباره هم ازدواج کنم باز هم به ناسازگاری و طلاق کشیده میشود. چون من اون توقعاتی که از مردها دارم رو در هیچ مردی پیدا نمیکنم و هیچ مردی نیست که باب دل من باشه.

    خلاصه اینکه این باور ضعیف در ذهن من قوی بود و ریشه کرده بود که من حاضر شدم کلا قید ازدواج مجدد رو بزنم و هر موردی که برام پیش میومد رو رد کنم، فقط به خاطر این باور اشتباه که من آدم زندگی مشترک نیستم. ولی توی این مدت یکساله اومدم خیلی روی این باور کار کردم و به خودم یادآور میشدم که من باید از درون تغییر کنم وقت میخوام با کسی باشم که به لحاظ فکری و فرکانسی با من هم مدار باشه و حرف ها و منطق های من براش عجیب غریب نباشه، یا رفتار اون برای من رنج آور نباشه و مطمئنم که خداوند میخواد هنوز بیشتر روی خودم کار کنم و مسیرهای قشنگی رو پیش روی من قرار میده.

    میخوام از استاد عزیزم تشکر کنم بابت این آگاهی های ناب و انتشار اون ها در قالب قوانین زندگی، و خودم رو بسیار تحسین میکنم بابت عمل کردن به این آگاهی ها و قوانین، که انصافا توی یکسال اخیر کیفیت زندگیم از این رو به اون رو شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    جمال خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام بانوشایسته نازنین

    سلام دوستان خوبم

    سلام بر خودم که هستم وبودنم رو بسیار تحسین میکنم وسپاسگذارم

    سپاسگذارم که در اولین موجهای این انرژی پاک استاد بااین دوره منم رهسپار آگاهی‌های زیبا وپرمحتوای الهی بسمت تجربه زیستن زیبا وآرام بودن هستم خیلی سپاسگذارم

    سپاسگذارم که کامنت تک تک دوستان بعنوان اسکلت این آرامش عظیم که منم یک سلول هستم در میان شما…. عزیزان وای خیلی حس خوشحالی رو دارم تجربه میکنم واین است اوج خوشبختی تا زمانی در این موج باشم من خوشبختم وگسترش پیدا می‌کند واین درک رو براستی با تمرکز وتوجه وصلات مداوم بدست آورده ومدام در حال گسترشش هستم ممنون وسپاسگذارم …

    سپاسگذارم خدای مهربان

    سپاسگذارم که مهمترین قسمت این داستان داره رخ میده ومنم هستم درسته کوچه اما هستم خدایا صد هزار مرتبه شکرت ..سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سجاد بوستانی گفته:
    مدت عضویت: 2741 روز

    باسلام و خداقوت

    خدمت بزرگان دین خدا

    من سجاد بوستانی اقرار میکنم تو زندگیم خیلی اشتباه کردم

    اما هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم

    هروقت اشتباه کردم به خدم گفتم الان دیگه هرچقدر زجر بدی خدتو نمیتونی اون اشتباه رو برگردونی

    اما اگرذهنتو کنترل کنی میتونی اون اشتباه رو هم کنترل کنی

    چون حتی یک کار بد هم میتونه نتیجه خوب داشته باشه اگر ما ذهنمون رو کنترل کنیم

    چون در حقیقت اون کار اشتباه نیست که تاثیر گذاره اون احساس بد ما از اون اشتباهه که تاثیر گذاره

    قبلا خیلی اشتباه داشتم و همیشه هم ذهنم بهم میگفت دیدی بی عرضه ای

    دیدی گفتم تو هیچی نمیشی

    حالا تو براخدت یه مدت گفتی من قدرتمندم من هدایت میشم و اوضاع روی رواله

    ولی دیدی که الکی بود دیدی یه حباب بود

    حالا برگشتی به خدت واقعیت

    باورتون میشه ذهنم رو اینارو به من میگفت

    میخام همیشه رو به پیشرفت باشم تا این چرندیات ذهنم رو کمتر و کمتر بشنوم

    چون خد واقعی من

    یه مرد قدرتمنده که زندگیشو دقیقا طبق خواسته هاش خلق میکنه

    یه بنده درستکار که خداش بهش افتخار میکنه

    خداش مسیرو براش میچینه و اصلا مگه میشه خدا بد بچینه؟

    وقتی پای خدا وسطه اصلا هر فکر بد و هر نتیجه بد بی معنیه

    چون بقول خدش هرآنچه در آسمان ها و زمین هستند به پاکی و منزه بودن خداوند شهادت می دهند

    من به او سپردم و غصه دار چیزی نیستم

    اره حالا یجورایی هم اشتباهاتم کمتر شده هم واقعا خیلی هم نگران اشتباه کردن نیستم

    باخدم میگم برای خدا هیچ کاری سخت نیست

    هروقت اشتباه کردم خدش درست میکنه

    راستش اصلا به اینکه اشتباه کنم زیاد فکر هم نمیکنم

    و هروقتم اشتباه کردم مثلا همین اخرین باری که تو محل کارم یه اشتباهیی انجام دادم با خدم گفتم خب فداسرم

    من که از قصد نکردم حالا هم جبرانش میکنم هیچ چیزی تو دنیا ارزش حس بد تو رو نداره

    و خداروشکر همه چیز تویه ارامش خاصی داره اتفاق میافته

    و من خشحالم و میتونم به خیلی کارهای جزئی که هیچ وقت نمیرسیدم انجام بدم بپردازم مثل ضبط دکلمه با صدای خدم

    مثل انجام پروژه های شخصی

    بنظرم هیچ وقت نمیاد که تو چند روز برای اینکارا وقت خالی داشته باشی باید اونقدر ارامش داشته باشی که زمانت برکت کنه و به قول انیشتین زمان برات کش بیاد(دقیقا نمیدونم انیشتین گفته) ولی میدونم همچین چیزی امکان داره

    خداروشکر بابت هرچیزی که دارم

    ممنون بابت فایل ها بی نظیرتون استاد

    ممنون بابت اینکه کامنتم رو مطالعه کردین

    شکر

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا ج گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    سلام به شما استاد عزیزم

    در جواب سوال طرح شده در ابتدای فایل:

    وقتی که اون طور که باید عمل نمیکنم یا حتی خیلی بدتر اگر اشتباه کنم ، من احساسم بد میشه احساس ناتوانی میکنم احساس بی کفایتی و به طبع به خاطر داشتن این ا8ساس درونی از طرف بقیه 6م سرزنش میشم و این احساس شک به خودم بارها بر اثر این سرزنشی که شدم بیشتر میشه

    و زمانی که در یه موضوع من بارها بارها اشتباه کنم کلا ناامید میشم خودم سرزنش میکنم و اجساس بی ارزشی و بی عرضه بودن دارم

    در این بین میتونم رد پای تلیید طلبی و نیازمند تحسین شدن توسط دیگران رو ببینم

    وقتی حرفی میزنم که نباید میزدم یا باید میزدمدو نزدم ، این باعث میشه من احساس ناکافی بودن کنم و منتظر وهکمش بقیه باشم که اونا حرفم تایید میکنن یا نه ؟  وقتی مورد تهاجم انتقاد ها قرار میگیرم یه جورایی میترسم و فورا میل دارم عقب نشینی کنم

    در مواجه شدن با سرزنشی که به صورت تهاجمی باشه من به خودم شک میکنم ، به خودم میگم نکنه این حرفم درست تبود کاش نمیزدم و خراب کردم

    ولی اگه حرفی به ظاهر نادرست بزنم مثلا باکسی تندی کنم یا تو پرش بزنم اگر واکنشی از کسی نباشه یه جورایی اسوده خاطر میشم

    در کل انگار برای من درست یا غلط بودن حرفم بستگی به واکنش شدید دیگران داره

    هرچند این اواحر سعی میکنم بیشتر کنترلش کنم و از تمرین های دوره احساس لیاقت استفاده میکنم و یه مقداز بهبود رو دارم میبینمو بیشتر حس میکنم انگار برای بعضی کارها و حرفام دلیل دارم و چون دلیل دارم حتی اگر بگن درست نیست من خیلی راحت ار میتونم کنترلش کنم

    نمونه اش همین دیشب که دوستم بهم گفت که تو اومدی توانایی هات نوشتی و ضبط کردی وگوش میدب این کار واسه کسیه که از خودش متتفره نمبتونه تو ایینه نگاه کنه و… این واسه او جواب نمیده تو که از خودت متنفر نیستی و این کار برای تو جواب نمیده او باید ضعف هات رو بنویسی باید ترس هات بنویسی و ضبط کنی و باهاش روبه رو بشی

    خب واکنش من چی بود؟  یه چیز کاملا متفاوت با قبل ، سریع تو ذهنم اوردم که به اندازه کافی روی ضعف هام تمرکز کردم و نتیجه مشخصه بعدشم من دوره شرکت کردم و ابن تمرین منه و باید انجامش بدم در نتیجه هیییچ واکنشی در جواب دوستم ندادم ، کاملا اگاهانه ندید گرفتم اعراض کردم و ادامه مکالمه بردم به سمت دیگه ای

    شابد واکنش عالی من در گذشته این بود که حداقل دلیل خودمو بیارم ولی این بار کلا هیچ کاری نکردم و انگار اطمینان داشتم به کارم و این بهبوده

    وقتی توی درسام اشتباه میکنم دو حالت داره ، اون درسی که نسبتا توش خوبم این اشتباه کردن ها ناامیدم میکنه احساس ناتوانی بهم میده ولی در اون حد نیست بیخیالش بشم و دوباره حالا بعد ار فروکش کردن احساساتم دوباره ادامه میدم

    اما در درسی که از همون اول قوی نبودم من 6مون اول تار از اشتباه کردن وحشت دارم حتی اگرم سمتش برم با این حسه که وااای من نمیتونم و به محض اولبن برخورد با نامفهومی یا سوالی که نیاز به مهارت های ویگه ای هم داره که متاسفانه که من بلد تیستم به کل احساس ناتوانی میکنم

    و میدونم باید براش یه فکری کنم باید با ترسم مواجه بشم توی جلسه قبل بازم به همون ترمز برخوردم ولی حتی فکر کردن بهش هم بهم احسلس تاتوانی میده و باز میخوام از چالش فرار کنم و فرار کنم و نباشه

    اینا یه سری مثال های نختصر هستن و در کل واکنش من به اشتباهاتم این نیست که خب شد دیگه تجربه اش و فرصتی برای پیشرفت و یادگیری

    تا پیش از دوره احساس لیاقت من فکر میکردم اشتباه یعنی کمبود و کاستی و یه ایراده و برای اولین بار داشتم بهش به چشم تجربه نگاه میکردم

    الان بعضی وقتا این سوال اگاهانه از خودم میپرسم که خب اشتباه کردی ولش کن چی میتونی ازش یاد بگیری ؟ چه درسی هست که بخوای ازش یاد بگیری؟ دیگه گذشته و شده و الان چطور میتونی جنع و جورش کنی؟

    و سعی میکنم کمتر تو حال بد و خودسرزنشی قرار بگیرم

    اما هنوزم حقیقتا هیچ علاقه ای به حضور اشتباهات ندارم خصوصا خصوصا اونایی که سرزنش دیگران رو با خودش برام همراه میکنه

    این جواب من به سوال هست و میرم ادامه فایل گوش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    خاتون حاجی وند گفته:
    مدت عضویت: 2076 روز

    سلام بر خدا، استاد عزیز و همراهان عزیزم در این مسیر زیبا

    اول از همه سپاسگزاری میکنم از خداوند بابت این سایت ، استاد و همه اعضای مشارکت کننده بابت این همه آگاهی و تجربه که زندگی را برای من راحت تر میکنه

    سوال: به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    من چون توی مسیر بهبودی قدم برمیدارم خیلی وقتا پیش میاد که به قول معروف برای برخی از آدمها میرم بالای منبر در صورتی که به خودم قول دادم این کارو انجام ندم و دست از نصیحت کردن آدما بردارم

    اما گاهی هنوز این اشتباهو مرتکب میشم

    توی یک مراسم متوجه شدم که دوستم خیلی داره خودشو اذیت میکنه و شیون و گریه زاری راه انداخته بعد سعی کردم آرمش کنم گفت من دست خودم نیس مثلا اگه کسی مادرش فوت کنه خودمو جای اون شخص میزارم و حالم بد میشه.

    سعی کردم باهاش صحبت کنم که این کارو نکن، جذب میکنی، خطرناکه این کار و فلان و بمان .

    اون دوستم هم گارد گرفت و اصرار داشت که نه من اینطوریم و اونطوریم و خدا رو شکر حواسم به احساسم هست.

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    واقعیتش من یه کمی حالم بد شد.

    بعد که اومدم خونه به خودم گفتم تو مگه قرار نبود نصیحت نکنی، راهکار ندی و … خلاصه رفتم تو فاز خودسرزنشی

    اما خیلی زود به خودم اومدم و گفتم خوب من اشتباه میکنم منکرش نمیشم مهم اینه که دوباره تلاش کنم که به کسی تا از من نخاسته بهش راهکار ندم .

    این هم که بگم که گوشه ذهنم میگفت حالا اون چه فکری در مورد من میکنه و این بیشتر از هر چیزی اذیتم میکرد

    تا اینکه در مورد این موردم به این نتیجه رسیدم که آقا مهم نیت منه که بد نبود و طرز تفکر و قضاوت اون آدم هم مهم نیست

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    من این درسو گرفتم که به قول استاد تا کسی ازم درخواست نکرده راهکار ندم، نخام آدما رو تغییربدم و این یادم باشه که به قول استاد هر کسی هر جایی هست سر جای مناسب خودشه.

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    این اشتباه باعث میشه من تلاشمو بیشتر کنم و بیشتر مراقب رفتارها و واکنش هام باشم.

    همیشه قبل از هر عملی خوب فکر کنم به نتیجه احتمالی خوب فکر کنم و در یک کلام حواسم به قوانین باشه

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    از این زوایه که هر اشتباهی باعث رشد من میشه، قویترم میکنه و منو تبدیل به انسان بهتری میکنه. پس اشتباهی که این همه سود داره و ابزار نکنم بکوبم تو سر خودم

    در نهایتم همینجا در مقابل شما و دوستان عزیزم قول میدهم که نهایت تلاشمو برای متمرکز شدن روی خودم بکنم.

    خدایا شکرت بخاطر وجود همتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امیرحسین صالحی گفته:
    مدت عضویت: 463 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان .

    خدایا من به هر خیری که ازطرف تو

    بهم برسه فقیرم خدایا من تسلیم توام تو هدایتم کن و کمکم کن .

    سلام خدمت استاد جانم و خانم شایسته عزیز و تمام دوستان عزیز

    دقیقا همین تازگی که من ی اشتباه داشتم این کلیپ زیبای شما سر راهم قرارگرفت .

    واقعیت پری شب من داشتم تو مقازم کار میکردم که وسط مشتری رد کردن گلاب به روتون

    من رفتم سرویس بهداشتی بعد گوشیما گذاشته

    بودم جیب عقب شلوارم و چون با عجله رفتم

    همون لحظه که اومدم بشینم گوشیم افتاد

    داخل چاه و منم دیگه اصلا همون لحظه نمی‌دونستم چیکار کنم و ناراحت شدم چون کلی هم عکس و فیلم دوره عزت نفس و کلی شماره رو گوشیم بود و ریختم به هم اما همش حرف های

    استاد تو گوشم بود که هر اشتباهی هم که کردی مراقب باش خودتا سرزنش نکنی و منم بعد نیم ساعت آروم آروم ذهنما تونستم کنترل کنم تا حداقل

    نجوه‌نگه و بعدشم که رفتم خونه گوشی مادرما برداشتم و ی سیم کارت دیگه انداختم که استفاده کنم و قید اون گوشی را زدم و به خودم میگفتم حتما خیری توشه که من نمی‌دونم حتما حکمتی توش بوده اصلا به قول استاد شاید اون موقع

    یکی به من می‌خواسته زنگ بزنه ی خبر

    بد بده اصلا خوب شد که اینطور شد

    و گفتم خدایا من راضیم به حکمت تو من تسلیم توام

    و با این حال که پول نداشتم همون حین شب رفتم مقازه موبایل فروشی و ی گوشی برداشتم و گفت میتونی قسطی بدی بعد شب گفتم خدایا خودت جورش کن پولشا من قسطی بدم میاد اصلا

    فردا به طور معجزه آسا از طریق مقازه 7 تومانش جور شد همون وقت رفتم دادمش گوشیا بهم داد بعدشم بهم گفت بقیشم ن میخواد چک بدی ن هیچی از مقازت‌ کار کن و بده که گفتم من تو این هفته بقیشم جور کردم واست آوردم که خدا داره این کارا می‌کنه چون به قول استاد طرف چک و قسط نمی‌رم همه چیز باید نقد باشه و خداراشکر یک گوشی نو‌دارم الان و قبل از گوشی کلی وسیله دیگه واسه مقازه نو‌خریدم همش به طور معجزه آسا از طریق مقازه جور شد و خدا همچین رسوند که خودم باورم نمیشد و به خودم همیشه میگفتم

    چنان روزی واست می‌رسونه که کلاه از سر

    عقل بشر میفته

    و من خداراشکر تونستم استاد با تمرین ذهنما

    کنترل کنم و حتما لیاقت من ی گوشی

    نو‌ بوده و عالی تر بوده و خدا می‌خواسته واسم اوکی کنه و هرچه پیش آید خوش آید

    الخیر فی ما وقع همش اینا با خودم میگفتم

    و خیلی به خودم افتخار کردم که برا اولین بار ی اتفاق این شکلی افتاد من تونستم این قدر راحت

    از کنارش بگذرم و حتی یک ثانیه هم

    خودما سرکوب نکنم چون از دوره عزت نفس دارم هر روز بیشتر یاد میگیرم که بیشتر خودما دوست داشته باشم و از اشتباهاتم درس بگیرم واسه دفعه بعد .

    نتیجه گیری و درس گرفتن از این تجربه،

    من از این اتفاق یاد گرفتم که برای دفعه های

    بعد یا گوشی با خودم نبرم داخل سرویس یا توی جیب عقبم حداقل نذارم و من خداراشکر خیلی دیدم نسبت به اتفاقات هر روز داره بهتر میشه و از استاد یاد گرفتم ما هستیم که برچسب خوب و بد می‌زنیم و منم گفتم این اتفاق صد درصد به نفع من بوده تازه بعداً بیشتر میفهمم چرا من باید یک گوشی نو می‌خریدم و همیشه میسپارم به خودش

    خدایا من در آغوش تو رهای رها هستم

    منا ببر به مسیر زیبایی عشق ثروت

    اتفاقات زیبا و معجزات الهی.

    و چنان روزی رسان روزی رساند

    که صد عاقل در آن حیران بمانند

    استاد جانم به خاطر این کلیپ بسیار

    ارزشمند و زیبا از شما بی نهایت سپاسگزارم

    و خداوند متعال هم بی نهایت شکرگذارم

    به خاطر تمام نعمت هایم و داشته هایم

    که هر روز زیبا تر نو‌تر و بیشتر میکند .

    الحمدلله رب العالمین.

    خدایا من هر آنچه‌ دارم از

    آن توست کمکم که

    همیشه خاشع و فروتن باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حامد آقازاده گفته:
    مدت عضویت: 1625 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرامی ام

    اشتباهی که من چندسال پیش مرتکب شدم و باعث شد چندین سال سختی بکشم تا جبرانش کنم این بود که :

    بواسطه باورهای اشتباهی که از پدرم در ذهنم سالها مثل یک دیوار بتنی محکم شده بود عادت کرده بودیم به جای توکل بخدا و توانایی های خودم هربار که چک داشتیم یا پول لازم داشتیم مستقیم به سراغ پولهای نزولی میرفتیم که اطرافمون پر بودند،بعد از مدتی آنچنان آلوده بودم که فهمیدم هیچی که نداریم کلی هم بدهکاریم ،این خطا باعث شد آنچنان خودم رو ببازم و ناامید از پرداخت یک میلیاردو سیصد میلیون بدهی دوازده سال پیش بشم که فقط مرگم رو چاره میدیدم،در همین حد که توضیح خسته کننده نباشه بعد از گذشت دوسال یک معجزه از طریق یک کتاب باعث شد خودم رو پیدا کنم ،توانایی هایم رو درک کنم و بفهمم اگر این اتفاق نمی افتادو من همچنان مشغول گرفتن پول بودم چه بسا تا دوسال دیگه این بدهی سر به چندین میلیارد میزد پس خودش میتونست یه نقطه قوت باشه که حالا فقط 1.3 میلیارد بود،بجای هرکس و هرچیزی چسبیدم به خدای بزرگ خودم رو متعهد کردم که روزی 10 دقیقه تحت هرشرایطی صبحها با خدا صحبت کنم و سپاسگزاری کنم،یاد گرفتم که تحت هیچ شرایطی دنبال گرفتن پول از کسی و دادن سود نباشم و با سرمایه خودم هرچند کم شروع کنم تا جایی که وقتی دوباره بعد از گذشت سالها اوضاع مرتب شد دوباره خیلی پیشنهاد سرمایه دادن از طرف دوستان و اقوام داشتم اما از هیچکسی پولی نگرفتم و چون فقط از خدا میخواستم دربها پشت سرهم برام باز میشد، اون خطا برای من درس بزرگی تو کار و ارتباطم حتی با همسرم داشت چون فهمیدم در دوران سختیهایی که داشتم بهتر از حتی پدرو مادرم که مدتی ترکمان کرده بودند درکنارم بود و کار کرد و دوباره همه چیزو ساختیم ،شاید الان خونه ای که از دست دادم رو ندارم اما به لطف پروردگار طلاهای همسرم رو دوباره براش خریدم ،ماشینی که فروخته بودم بهترش رو خریدم خونه ام میدونم به لطف خدا خواهم خرید،

    صدای استاد عباسمنش تو این مدت شبیه نصیحتهای یک ادم موفق که از شرایطی بدتر از خودم بلند شده بود کمکم میکرد که نیرو بگیرم،شهودم کمکم میکرد که جلو برم و ترسم کم بشه البته هنوزم ایراداتی دارم ولی اینها هم درست میشن ،

    معمولا عادت کردم تمرینهای استاد رو در یک دفتر انجام بدم و راستش تایپ کردن از طریق گوشی برام سخته ولی برای اینکه استاد عزیزم بدونِ که چقدر این فایلها مهم هستند و ما حتما پیگیر انجام تمرینها هستیم این تمرینهارو تصمیم دارم در بخش کامنتها تایپ کنم

    بازم ممنون از وقتی که برای توسعه و پیشرفت ما میزارید استاد عزیزم ،آرزو دارم پر رزق،روزی و سلامتی در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام ممنون از اگاهی

    شما فقط در مورد اشتباهات مهارتی صحبت کردین

    یک سری اشتباهات مربوط به شخصیته

    مثل اشتباهاتی که از حسادت یا سرزنش یا مقایسه یا خیانت هست که مواجه باهاش و قبولش و پذیرشش خیلی سخت تر از اشتباهات مهارتیه

    اگه در این موارد هم راهنمایی کنید ممنون میشم یا دوستانی هستن که میتونن کمک کنن ممنون میشم ازشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فریبا ویسی گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    سلام استاد عزیز خسته نباشی من اولش خوب پیش رفتم الان هر لحظه ذهنم خراب میشه اعصبی میشم باید چکار کنم بنظر خودم بیشر بخاطر این بود حالم خوب بود برای همه حرف میزدم دوست داشتم همه این حال من داشته باشن ولی خیلی باهام کلکل میردناز کجا دوبار شروکنم به اون حال برسم بیشتر عشق خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1457 روز

    به نام خدای مهربون

    سلام استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالیه عالی باش.

    من خدا رو شکر بعد دوره احساس لیاقت و تمرین دوست صمیمی واقعا دارم میبینم که وقتی ی اشتباهی میکنم اولش شاید بهم بریزم حواسم نباش

    ولی سریع ی چیز در درونم آگاهانه میگه سرزنش ممنوع

    و فکر کن وقتی ی دوست صمیمیت الان میشد چطور باهاش حرف میزدی.

    من جدیدا ی حرفی به خانمم زدم و بعد حالش بد شد

    و گفتگو های ذهنی داش شروع میشد سریع مثل ی دوستت صمیمی با خودم حرف زدم اولش سخت بود ولی خدا رو شکر سریع حالم خوب شد و بعد زنگ زدم و همه چی حل شد

    و از زاویه ای به موضوع نگاه کردم که واقعا احساسم خوب شد .

    و واقعا حالم از این موضوع عالی شد که میشه با گفتگو های مثبت سرزنش کردن رو کم کنیم و نذاریم احساسمون بد بمونه

    بازم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: