ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    306MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    31MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

570 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2894 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان گرامی.

    اشتباه من در طرز رفتار و برخوردم با اعضای خونواده ام بخصوص با مادرم هست.

    گاهی اوقات‌ حرفها و اعتقادات و رفتارهای اونها مطابق میل من نیست و من بشدت واکنش نشون میدم و عصبانی میشم و بعد احساس پشیمونی و عذاب وجدان بهم دست میده. بعضی وقتا تا چند ساعت یا یک روز یا حتی چند روز فرکانسم پایین میاد و من مجبورم حال خودم رو ذره ذره خوب کنم و از زیر صفر به حالت خنثی برسونم وبعد ذره ذره به بالای صفر و احساس خوب برسونم.

    در صورتی که اگر اون لحظه واکنش احساسی نشون ندم احساسم بد نمیشه و فرکانسم انقدر افت نمیکنه.

    این پروسه تا حالا چند بار تکرار شده. احتمال زیاد علتش عدم تواناییم در کنترل احساسم و سرزنش کردن خودم بوده.

    چون سرزنش کردن باعث نمیشه ما یک رفتار اشتباه رو تکرار نکنیم بلکه باعث میشه اون بیشتر تکرار کنیم.

    خیلی وقتا هم شده که یک رفتار نامناسبی با خونواده یا مادرم داشتم یا حرف نامناسبی زدم ولی بسرعت خودم رو بخشیدم و این آگاهی رو با خودم مرور کردم که تماام اتفاقات زندگی من بواسطه فرکانس های این لحظه من رقم میخوره نه فرکانس های گذشته من. گذشته میتونه یک دقیقه قبل باشه یا چند سال قبل. اگر من الان حالمو خوب کنم و خودمو ببخشم اتفاقات بهتری میفته. داستان حضرت موسی رو بیاد میارم که بخاطر عدم کنترل احساسات میزنه یه نفرو میکشه ولی بعد کم کم روی خودش کار میکنه و به مقام پیامبری میرسه. میگم ببین موسی یه نفرو میکشه ولی بعدها میشه پیامبر خدا. پس همه اشتباهات قابل جبرانه.‌ تو کسی رو نکشتی فقط دل یک نفر رو شکستی یا ناراحتش کردی ولی اشکالی نداره. باید اشتباهت رو بپذیری و خودتو ببخشی تا خدا هم تو رو ببخشه. عذاب وجدان هم هیچ کمکی نمیکنه که این اشتباه رو تکرار نکنی پس خودتو ببخش و عذاب وجدان هم نگیر. اون آدم هم خودش این طرز برخورد نامناسب رو از طرف تو جذب کرده وگرنه تو که با همه آدما همچین برخوردی نداری. پس هر چی بوده تموم شده الان دیگه بهش فکر نکن و خودت رو با یک موضوع دیگه ای سرگرم کن و حواستو پرت کن. یه کاری رو انجام بده که ازش خوشت میاد و بهت احساس بهتری میده تا کم کم از این سراشیبی و تاریکی صعود کنی و بیای بالاتر.

    این یک تضاده که داره بهت خواستت رو واضح میکنه.

    اولین و مهمترین خواسته من تا آخر عمر سلامتی جسمی و سلامتی روحی یعنی احساس آرامش پایدار و عمیق و توانایی کنترل ذهن و خوش اخلاق بودن هست.

    من نسبت به قبل در این مورد بهتر شدم ولی هنوز خیلی جای کار دارم. اگر تونستم بهتر بشم پس باز هم امکان بهبود بیشتر از این وجود داره.

    من باید همینطور که خودم رو میپذیرم و انتظار دارم خونواده ام منو بپذیرن و نخوان مطابق میل اونها رفتار کنم دقیقا باید خودمم چنین دیدگاهی رو نسبت به خونواده ام داشته باشم یعنی بپذیرمشون و نخوام که اونها مطابق میل و نظر من رفتار کنن. اگر بتونم این دیدگاه رو مدام به خودم یادآوری کنم با خودم و خونواده ام به صلح میرسم و کم کم رابطه ام با اونها بهتر و بهتر میشه. من قلبا دوس دارم رابطه عاشقانه ای با خونواده ام داشته باشم چه در کنارشون زندگی کنم چه ازشون دور باشم. شاید جهان ما رو از هم دور کنه ولی تا زمانیکه پیش همیم میخوام که صلح و عشق و پذیرش و احترام و دوستی و صمیمیت بین مون برقرار باشه حتی با وجود اینهمه اختلاف نظرهایی که باهم داریم.

    این خواسته واقعی من هست و من مطمئن شدم این خواسته رو میخوام و حالا با این باورهای خوبی که دارم در خودم میسازم به سمت این خواسته حرکت میکنم.

    من تصمیم میگیرم که تعهد بدم روی پذیرش خودم و خونواده ام دقیقا همینطوری که هستن و توجه به خوبی های اونها و قضاوت نکردن اونها با جدیت بیشتری کار کنم و اگر هم یه وقتایی در این مورد دچار خطا شدم به هیچ عنوان خودمو سرزنش نکنم و بلافاصله سعی کنم با یادآوری این تعهدی که اینجا دادم حالمو خوب کنم و بگذرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2732 روز

    سلام

    قسمت سوم

    سوال :

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛

    آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

    آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

    آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟؟

    پاسخ من:

    مسائلی در کارم به وجود اومد .. و به نظرم با خودم بر خورد خوبی نداشتم و خودم رو تا حدی سرزنش کردم و اون اشتباه رو یا اون مسئله رو تا حدودی ارتباط دادم به شخصیت خودم و تا حدی احساس کردم به درد این کار نمیخورم و مشکل از منه و خیلی از لحاظ ذهنی مشوش و ناارام شدم و خودم رو سرزنش کردم … البته مخصوصا در موزد این مسیله بعد از کارم هی داشتم اگاهی های دوره ی عزت نفس جلسه دوم رو توی ذهنم با خودم مرور میکردم که خودم رو سرزنش نکنم و به همچنین به خودم احساس گناه ندم و خودم رو الکی اذیت نکنم بعدش دیدم خیلی جوابگو نیست و گرفتم توی ماشین خوابیدم ولی در کل نارام و مشوش بودم و همونجور که گفتم داشتم به شخصیت خودم وصلش میکردم …

    تمرین :

    مرحله اول :

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده. 

    پاسخ من :

    من توی یک مرکزی کار میکنم و کلاس های یوگام روزهای شنبه و پنج شنبه است.. من وقتی این روزها تعطیل میشدن میومدم خودم کلاس جبرانی میذاشتم و یک روز دیگری رو جایگزین اون روز تعطیل میکردم برای اینکه کلاسم رو برگزار کنم… اونجا یک گروه دیگری هم هستن که پینگ پونگ بازی میکنن و البته بهایی هم پرداخت نمیکنن و اونجا دارن از امکانات مرکز استفاده میکنن و بعد اینا دیدن من دارم کلاس جبرانی میذارم دیدم که یواش یواش دارن اعتراض میکنن که من میام تایم اینا رو میگیرم و بعد روز چهارشنبه به جای پنج شنبه که تعطیل بود رفتم اونجا و میخواستم کلاسم زو برگزار کنم دیدم یهووو اعتراض کردن(( انگار که مثلا امکانات مرکز ملک پدرشونه و اینام صاحبش شدن )) و منم یه مقدار عصبانی شدم گفتم الان میرم این موضوع رو با مسئول مرکز در میان میذارم که چرا نمیذارید کلاسم برگزار کنم .. من این همه راه رو دارم از شهرستان میزنم میام اینجا برای این یک ساعت !!! خلاصه یه مقدار عصبانی شدم و اینا … بعدش خب هنرجوها… به من گفتن چرا عصبانی شدی.. تو نباید اینجوری میکردی و فلان و بهمان… یعنی من کلاس جبرانی رو به جای روز تعطیل برگزار میکردم چون احساس میکردم درست نیست حالاکه تعطیل شده من کلاس جبرانی نذارم .. یه جورایی انگار احساس میکردم وظیمه کارم رو انجام بدم و حتی اگر تعطیلم شده اون روز ها ،، من یه جورایی وظیمه کلاس جبرانی بذارم و بعدش هنرجوهام هم بعضی هاشون یه جورایی اومدن به من اعتراض کردن که چرا عصبانی شدم و به من گفتن تو نباید عصبانی میشدی و پشتیبانی از اون ها کردن !!!!

    منم به خودم گفتم عه عه عه من دارم برای اینا کلاس جبرانی میذارم بعد میان منو سرزنش میکنن !!! و بعدش خودمم شروع کردم بعد از کلاس به تخریب کردن خودم که لابد اینا درست میگن دگ و حتما اشتباه از من بوده !!! یعنی من اومدم وظیفم رو به درستی انجام بدم و بعدش این مدل برخورد با من شد… در صورتی که من میتونستم با خودم بگم اوکی تعطیل شده اون روز … پس منم تعطیل هستم و کلاس جبرانی هم اصلا در کار نیست.. حقوقم رو بگیرم و بخوابم توی خونه !!! میتونستم این مدلی هم رفتار کنم !!!

    یه جورایی انگار حس میکنم خیلی از خودم کندم دادم به اینا !!!

    مرحله دوم :

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    پاسخ من :

    خب همونجوری که توضیح دادم تا مدتی هی با خودم درگیر بودم و ناراحت بودم و یه جورایی داشتم خودم رو سرزنش میکردم که حتما من اشتباه کردم و با خودم میگفتم عه عه عه ببین ببین پاسخ زحماتم رو چجوری دادن؟؟!! ببیین چه برخورد بدی با من شد ؟؟ و خودم رو داشتم سرزنش میکردم و حس میکردم کارم اشتباه بوده و حس میکردم احتمالا بقیه درست میگن و خلاصه یه جورایی به توانایی هام شک کردم …

    مرحله سوم :

    با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:

    الف) چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    پاسخ الف)

    خب باید خونسردیم رو حفظ کنم و اگر یه همچین موقعیتی دوباره تکرار شد سعی کنم عصبانی نشم و به ارامی و خونسردی و بدون درگیری موضوع رو با مسیول مرکز در میون بذارم تا راه حلی پیدا کنم.. عصبانی شدن و توجه به ناخواسته فقط کار رو خرابتر میکنه .. من اگر با گروه پینگ پونگ یا با هرکسی اونجا درگیر بشم اوضاع به ضرر من پیش میره و خب اونا تعدادشون زیاده و منم از شهرستان میرم اونجا و یه جورایی اونجا غریبم .. اگر نتونم ذهنم رو کنترل کنم بلا سر خودم میارم !! باید سعی کنم با گروه پینگ پونگ یا با هرکسی دیگری اصلا درگیر نشم و توضیح اضافه ندم و نخوام با کسی بحث کنم و نخوام کسی رو قانع کنم که من درست میگم یا من کارم درست بوده و تو اشتباه میگی.. بلکه باید با حفظ ارامش و خونسردی و بدون بحث و درگیری موضوع رو با مسئول مرکز در میون بذارم بدون اینکه اصلا کسی متوجه این قضیه بشه !!! بحث و درگیزی و قانع کردن فقط اوضاع رو برای من سخت تر میکنه و چه میدونم اصلا ممکنه اونا بریزن سرم !! چون تعداشون زیاده … و همشون هم با هم دوستن .. حتی شاگردان خودم هم با اونا دوستن… من باید حواسم به خودم باشه توی شهر غریبی میرم کار میکنم باید سعی کنم در موقعیت های مشابه خیلی سریع واکنش ندم …

    ب) این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    پاسخ ب )

    یاد بگیرم قاطع تر باشم.. محکم تر برخورد کنم.. صبور تر باشم… با کسی درگیر نشم … با کسی بحث نکنم.. نخوام کسی رو قانع کنم… نخوام به راحتی زیر حرف زور برم.. ارامتر باشم… خیلی از خودم نکنم بدم به بقیه… با ارامش و صبوری و قاطعیت و جدیت کار کنم …

    ج) از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    پاسخ ج)

    میتونم اینجوری نگاه کنم که مسئله و مشکل جزیی از کاره و اشتباه کردن جزیی از مسیره … به خودم بگم بالاخره من دارم کلی راه رو رانندگی میکنم تا محل کارم و ادم بالاخره با دیدن یه همچین رفتارهایی ممکنه عصبانی بشه ولی باید سعی کنم کنترلش کنم …(( البته وقتی فکر میکنم خیلی هم عصبانی نشدما .. من توی اون لحظه با تن صدای بلند گفتم الان میرم درمورد این موضوع صحبت میکنم )) … به هرحال در کل منم یه ادمم احساس دارم و ممکنه خشمگین بشم.. پس بنابراین به توانایی هام شک نکنم و به خودم شک نکنم که نکنه من ادم عصبی ای هستم… نکنه من ادم بد اخلاقی هستم… نه این موضوع طبیعیه و هر کسی دیگری جای من بود ممکن بود حتی رفتاری خیلی بدتر از این رو توی اون لحظه نشون میداد… پس این یه چیز کاملا طبیعیه و به خودم خیلی سخت نگیرم ولی خب سعی کنم از این به بعد قاطعانه تر و محکم تر باشم و کنترل بهتری روی خودم داشته باشم…

    مرحله چهارم :

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    پاسخ :

    همونجور که گفتم برای دوری از بحث و درگیزی و حاشیه من میتونم هر روزی که کلاس داشتم … هر وقت میرسم به مرکز… برم یکی دگ از اتاق ها برای خودم بشینم روی صندلی و هر وقت تایم کلاسم شروع شد خیلی شیک و شکیل کلاسم رو برگزار کنم و هر وقت کلاسم تموم شد .. محل کار رو ترک کنم و برای کسی هم چیزی رو توضیح ندم.. هز کسی هر سوالی داشت بیاد سر کلاسم شرکت کنه و اگر سوالی داشت همونجا بپرسه و منم اگر بلد بودم پاسخش رو میدم و اگرم بلد نبودم خیلی راحت بگم نمیدونم !!!

    (( چون قبلا اینجوری بودم که چون مثلا از شهرستان راه میوفتم میرم مرکز استان خب معمولا نیم ساعتی یا چهل دقیقه ای زودتر میرسیدم اونجا و منم میرفتم پیش این پینگ پونگیا .. و منتظر میموندم تا ساعت 10:30 صبح بشه تا اینا بازیشون تموم کنن و بعد منم کلاسم زو برگزار کنم … بعد احساس میکردم بعضیاشون یا جدی یا شوخی یه چیزایی به من میپرونن … مثلا طرف هی میومد میگفت اقا تو میای اینجا توی تایم ما،، من حواسم پرت شد بازی رو باختم !!! منم هی جواب نمیدادم و میگفتم سنش زیاده ولش کن …. و یا بعد از کلاس مثلا کار دازم جایی کلی از خودم و زمانم میزنم بشینم برای اینا توضیح بدم )))

    ولی از این به بعد اگر زودتر برسم اونجا نه با کسی در گیر میشم .. نه با کسی بحث میکنم.. نه میشینم برای کسی توضیح بدم .. نه کسی رو قانع میکنم .. میرم توی یه اتاق دگ میشینم .. مثلا میرم توی کتابخونه برای خودم کنار شوفاژ حال میکنم و مطالعه میکنم و استراحت میکنم و سر تایم کلاس رو برگزار میکنم و سر تایم هم کلاس رو تموم میکنم و هر کسی هم هر سوالی داشت بیاد سر کلاسم شزکت کنه و ارزش بذاره بزای کلاسم تا منم با عشق جواب سوالش زو بدم و دیگه خارج از تایم کلاس جواب سوال کسی رو نمیدم و بهش میگم اگر به این موضوع علاقه مند هستید میتونید تشریف بیارید سر کلاس شرکت کنید… اینجوری هم قدر کلاس هام رو بیشتر میدونن…

    میگم اینا چون بهایی برای کلاس های من پرداخت نمیکنن .. چون یه چیز مفتی در اختیارشون قرار گرقته هیچ ارزشی هم بزاش قائل نیستن … (( در کل به نظرم ادم ها وقتی بزای یک موضوعی بهاش رو پرداخت نمیکنن ارزشی هم بزاش نمیذارن و هی متوقع تر و پر رو تر میشن ))

    بنابزاین اینجوری با جدیت و با قاطعیت و صبوری و همچنین با دوری کردن از حواشی و درگیزی کار خودم رو بهتر از قبل پیگیز میشم…

    و در موزد کلاس جبرانی گذاشتن هم به جای روزای تعطیل باید صحبت کنم با مسئول مرکز.. که اگر تعطیله پس منم تعطیلم و من حوصله ندارم با این افراد بحث و درگیزی داشته باشم… یا اینکه زحمت بکشید مکان کلاس های پینگ پونگ و یوگا رو از هم تفکیک کنید..

    موفق باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان روزی بخش و هدایتگر

    سلام به استاد و مریم جان و دوستان هم فرکانسی جان جانانید شما و خداروشکر میکنم تو این مسیر پر از اگاهی پر از عشق و پر از احساس خوب هست که فقط اینجا و با هیچ چیزی نمیشه پرش کرد جز با با عشق رب و اگاهی های قوانینش

    اینم تمرین خفنم به نشونه سپاسگزاری و اقدام

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    من چه اشتباهی انجام دادم

    سریع ابجی اینا گفتن دارن میان باهاشون اومدم محمدم اومد خونه منم اورد اینجا راحت باشم میخام برم دسشویی برم بیام سخت نگرفتم

    سعی کردم احساسم خوب باشه دیگه مامان اینا نیومدن به خود نگرفتم گفتیم خندیدیم محمد سر شام نبود زهنم گفت ناراحت باش سعی کردم احساسم خوب باشه دیگه محمدم رفت زهنم گفت حال ناراحت باش گفتم نه صب میکنم احساسم اروم اروم خوب میشه دلم درد میکرد یکم حوله گزاشتم اومدم سپاسگزاری اومدم توجه به نکات مثبت یعد اروم اروم گرم شدم خوب شدم  دیگه گفتیم خندیدم باورم این بود خدا هر چی قرار بگم الهام میکنه میگم و هرچیم نمخاد دوس دارم ساکت باشم بعدم دیگه خودم خیلی دوس دارم به خودمو بقیه سعی میکنم احترام بزارم و باهاشون عشق کنم لذت ببرم

    و خوومو به خودت میسپرم که میدونم هر لحظه ن.هبان و مهربان و قدرتمند و هدایت گرمی به سمت احساس خوب به راحتی عشق ارامش

    و خلاصه کلی روز خفنی بود خداجونی بی نهایت شکر

    اشتب دیگه

    اینکه من کاری که میخام بکنم اصلا نمیکنم مثلا میگم دیگه میخام نقاشی کنم ولی هزارتا اتفاق میوفته که من اون کارو نکنم فک میکنم این خودش یه اشت و باور اشتب توش هس ولی میدونم من به خودم خیلی سخت نمیگیرم خودمو میخام ودلم میخاد اروم اروم یاد بگیرم با مهربونی و خودمو اصلاح کنم

    مرحله دوم:

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    ….اشتب 1

    سریع میخاستم برم تو احساس بد تو احساس ترس تو احساس بی ارزشی ترس از اینکه تنها به مونم ونتونم لدت ببرم

    احساس بی ارزشی اینگه اگه مامانم اینا دنبالم نباشن بی ارزشم

    با محمد نباشم بی ارزشم

    ولی با همه اینا سعی کردم دور بزنم هیچ دلیلی نداره من احساسم بد باشه

    هیچ احساسی نمیتونه منو بی ارزش نشون بده

    من همواره ارزشمندم و لایقم

    من همواره در احساس ارامش و خوشبختی ام

    اشتب 2

    میرفتم از خودم ناراحت بشم و دیگه به خودم سفت میگیرم سفتو سخت خودمو مجبور به این کاره نقاشی میکنم ینی چی اخه این همه سرکش

    بعد دوباره یادم میومد چقد خودمو دوس دارم و همواره گفتم باید با خودم مهربان و اسون گیر باشم و هر روزم پر از قدم های ارزشمند و ساده باشه و باورهاایی در مورد نقاشی درس کردم مثلا بعدام گفتم من نباید به خودم سخت بگیرم روزی چند ساعت چه کاری کنم گقتم قانون تکامل و بهبود استفاده میکنم که قانون موفقیت هست ینی دیروز که نیم ساعت نقاشی کردم امروز میکنم یه ساعت یا سعی کردم با زوق شوق بیشتر داشتم و ینی بهبود وطبق یاد قانون دوم سپاسگزاری هم افتادم

    که به خاطر قدم های طلایی و ارزشمند امروزم از خودم سپاسگزار و راضی باشم ودختر عاشقتم و باقدم های اسون و همیشگیمو حفظ میکنم

    مرحله سوم:

    درسها

    من درس گرفتم که من ارزشمندم چه اشتب بکنم یا نکنم

    من درس گرفتم که اشتب ها نشونه هایی هستند که توشون چقد اگاهی درس و برکت و نعمت هست و ترسی ندارند و راحت میشه با کسب اگاهی اون هارو باز کنی و کلی نعمت سرازیر کنی به زندگیت

    من یاد گرفتم با اشتب هاس که میشه ازشون درس گرفت تجربه کرد و بهبود دادی

    من یاد گرفتم با خودم سخت نگیرم که تو باید بهترین باشی حق اشتب کردن نداری

    بلکه دختر تو حقشو داری اشتب کنی و درس هایی بگیری که تو رو کلی رشد بده و کلی پیشرفتی همیشگی برای خودت بسازی

    من یاد گرفتم که اشتب ها توشون راه حلی ساده هست من با باز کردن اشتب ها به دو قانون طلایی برخوردم

    قانون سپاسگزاری

    به خاطر دونه دونه حرکت و قدم هام برای احساس خوب و لذت بیشتر ساختن ساسگزارم حتی اگه به ظاهر شکست بخورم یا اشتب کنم در حالی که در اصل منو بزرگتر کرد وقویتر و اگاه ترم کرد

    قانون تکامل

    به خاطر دونه دونه بهتر بهتر شدن کوچیکم سپاسگزارم

    و دیگه با درک بهتر قانون تکامل توی اشتباهات سعی میکنم یکم بهتر یکم بهتر کنم خودمو چون هیچ کدوم از ما کامل نیستیم و نمیشه یه شبه یه روز دو روز خودتو رفتار هاتو عادتو به طور کلی عوض کنی هدفی به گیری و به زور خودتو مجبور کنی به اقدام با سختی نشونه مشکل تو باورهاس

    حرکت به سمت تمرین نقاشی

    وقتی باورهای خوب میسازی و داری و با علاقه و اروم اروم بیشتر و بهتر کار میکنی کلی لذت و احساس خوب داری

    مرحله چهارم

    برای سپاسگزاری از حرکت و قدمی که برداشتی حتی اگه به ظاهر اشتب کردی بیا درسشو پیدا کن و بدون اینم طبیعی هست قدم دیگه برای بزرگ شدن هست قدمی که میبرتت تو ترس تا ایمانتو افزایش بده

    من میدونم تو هر مسله و اشتب درس و اگهی هست که با یادگیریش به راحتی میشه بازش کرد به اررررامی …قانون تکامل

    قانون تکامل چی میگی تو الان یه کار اشتب کردی و بعد درسشو گرفتی و اقدام درستو کردی و بعد اروز اروم روز به روز بهتر میشی یه شبه نمیتونی کلی تغییر بدی رفتار هاتو

    پس از این به بعد برنامه میچینم برای قدم ها و کارهای روزانه و سپاسگزارم به خاطرشون احساس فوقالعاده خوشبختی دارم

    و بعد اروم اروم بهترش میکنم و دیگه دختر هیچ وقت ازت ناراحت نمیشم هیچ وقت از اشتب کردن نترس حتی اگه کردی بدون با درسی که بهت میده رشدت میده پس بیا قول بدیم با اشتب ها دوس باشیم و به نشونه هایی ساده واضه که میفرستند گوش بدیم و عمل کنیم

    خداجون شکرت برای این قدم طلایی و انقد باور های قشنگ برای ورود به دل ترس اشتب کردن خداجون چقد روحیه ام برای زندگی و نقاشی کردن همه چیا بهتر شدم شکرت

    خداجونن جریانی از عشقو برکت و امرزش برای خودم و بقیه دوستان از رب مهربان و اجابت کننده بنده هاش خواستارم روزهاتون پر از عشق رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محمد حق نگهدار گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    مثل همیشه، خداوند بهترین فایل رو در بهترین زمانی که نیاز داشتم سر راهم قرار داد. یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من همین همیشه هدایت شدن به فایل مناسب در زمان مناسبه واقعا خدایا عاششششقتم که این یکی از بزرگترین نعمتای زندگیمه.

    من برنامه نویس فول استکم. من هم سمت فرانت ( ظاهر و دیزاین ) و هم بک اند (منطق، دیتا و…) کار میکنم. دقیقا همین دو روز پیش سر کار من یه دیتایی رو که اتفاقا تستش هم کرده بودم وقتی اومدم رو اکانت خود مشتریمون اضاف کنم باعث شد دیتای اصلی مشتری بپره. به طور کلی اولش خیلی نگران شدم ولی دیدم کاریه که شده، اولین کاری که کردم با ارشدم و مدیریت راجب مسئله ای که پیش اومده و حلش صحبت کردم. من خودم رو آماده کرده بودم که اگر در این مورد باهام برخوردی شد خیلی به خودم نگیرم و ناراحت نشم ولی با کمال تعجب چیزی که باهاش روبه رو شدم برخورد خیلی خیلی خیلی عادی همکارانم بود !!! که خیلی برا من عجیب بود انگار که اتفاقی که رخ داده خیلی هم عجیب غریب نیست و خوب حالا یچیزی شده بیاید رو حلش تمرکز کنیم. حتی وقتی به ارشدم گفتم باهام برخورد نکردند که چرا این اشتباهو کردی، اولین صحبتشون این بود که چرا تو کار زیاده روی میکنی و به خودت فشار میاری و راجب این باهام صحبت کردند که نگران حالم هستند، بعدش ایده برا حلش دادند.

    درحالی که من از درون به شدت خجالت زده بودم، این آدم ها انقدر خوب با من برخورد کردن و حتی من رو هم آرام کردند و بعد با آرامش به دنبال راه حل گشند. و مسئله رو به راحتی گذاشتند پای اینکه من تازه دستم داره رو پروژه راه میوفته و یجاهایی ممکنه غلق هارو ندونم.

    واقعا این شغل فوق العاده، این همکاران دوست داشتنی و بی نظیر، همه رو خداوند به صورت هدایتی سر راه من قرار داد و من واقعا هرچی فکرش رو میکنم درتوانم نخواهد بود به اندازه ای که باید به خاطر وجودشون از خداوند سپاسگزاری کنم.

    حتی مدتی پیش یه اشتباه بدتر از این من کل سیستمی که به هزاران نفر سرویس میده رو آوردم پایین، یعنی دیگه بدتر از این ممکنه نبود. ولی باز ارشدم زمانی که باهام تماس گرفتند اولین صحبتشون این بود که «فدای سرت خودتو ناراحتش نکن» و حتی اشتباه من رو در این مورد پوشاندند.

    تا مدتی بعد این اشتباه بالا که گفتم من خودم سرسنگین و نگران و کنترل ذهنمو از دست داده بودم که خودش منجر به اشتباهات ریز ریز دیگه ای هم شد!!!

    همیشه یمدت کوتاه که از اون اشتباه میگذره من در نهایت و در ادامه کار متوجه میشم که یجاهایی حتی اون اشتباه لطف خداوند به من بوده، برای مثال من یک اشتباه رو در مقیاس کوچیکی انجام دادم که به لطف خداوند تجربه من از این اشتباه باعث جلوگیری از اون در مقیاس بزرگتر یا موارد حساس تر شده.

    درباره روش های عملی برا جلوگیری از رخداد چنین اشتباهاتی اولین موردی که به ذهنم میرسه مسلط شدن روی هنر حیاطی کنترل ذهن هست. میشد از یسری از اشتباهات ریز و درشت متوالی به راحتی اجتناب کرد ا گر من تونسته بودم بعد از همون اشتباه اول به هم نریزم و خودم رو نبازم و حالم بد نشه.

    مورد دوم، اینکه موقع انجام تسک ها باید بیشتر دقت کنم، با حوصله و بدون عجله همه چیز رو بررسی کنم تا مطمئن بشم که همه چیز اوکی هست و سرجاش هست. خیلی از مواردی که پیش اومده ریشش حتی عحله من بوده.

    (The bellow section is exactly the above section, after I remembered I was supposed to do my homework in English so I added an English versin as well. From next time I’ll do it from the beginning. )

    As always the best file in the best time related to the current situation in my life. Couldn’t be more grateful about that.

    Hi I,m Mohamad and I,m a full-stack developer, which means I’m capable of working on both front & back part of a software.

    Exactly two days ago, I accidentally destroyed part of one of our client’s data. I was scared at first but soon I realized that being afraid and ashamed is no help to this situation so I contacted my boss and seniour to discuss the issue with them. To be honest, I was taken aback by their reactions to the issue. They both were so calm as if this is something usual to happen, let go of the problem for now and focus on the fix.

    Even when I talked to my seniour, his first concern was that I shouldn’t be doing this much overtime and that this can be harmful for my health.

    Exactly before that I was having a lot of ruminatin. And seeing my colleagues being so calm and open minded proved to be really soothing.

    I would never conceal my gratitude toward having such wonderful colleagues.

    Aboute the ways to actually avoid these mistakes in practice, the first and the most important one is to master mind and focus control. Lossing my control and not being able to get a hold of myself is still my biggest weakness ever. As someone who wants to gain full control over his life, it’s really critical to master this art. The second one could be that I need to be more cautious. It’s inevitable that developers make occasional mistakes, yet we could avoid most of them with being more careful.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    به‌خصوص به استادان عزیز و پر تلاشم و خانم شایسته عزیز استادی که بینهایت درسها از ایشون گرفتم.

    یک پیشنها در مورد قرار گرفتن فایلهای خود شناسی در لیست دانلودها و یا کلیدها داشتم.

    فایلهای خودشناسی دسته بندی شده اما وقتی روی کلیدها میزنم و روی توانایی به نام خودشناسی کلیک میکنم فقط یازده فایل میاد درصورتی که وقتی از روی این فایل کلیک کردم روی توانایی به نام خودشناسی تعداد فایلها بیشتره

    اگر میشه یا توی دانلودها این دسته بندی باشه یا روی همون کلیدها اما تمام فایلها قرار بگیره برای راحتی دسترسی به فایلهای خودشناسی

    ممنون بابت تمام بهبودها و تشکر ویژه از استاد خودم خانم شایسته عزیز برای این دسته بندی‌ها منظم و عالی

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    بسم الله النّور

    سلام استاد عباس منش عزیز

    در جواب سوال اول فایل باید بگم که بیشتر وقتا وقتی اشتباه داشته باشم فقط اولش یه کوچولو ناراحت میشم اما بعدش فکر می کنم که چی شد و چرا این اشتباه رو کردم . چه کاری نباید می کردم و یا چه کاری باید می کردم بعضی وقتا هم تو دفتر می نویسم که چجور پیش رفتم و از این به بعد چجور پیش برم که تکرار نشه. اما خیلی کم پیش اومده که در لحظه از خودم عصبانی بشم که اینجور موقع ها به شدت خسته هم بودم، ولی بازم زود آروم میشم و بیشتر به تغییراتی که باید داشته باشم فکر می کنم. همین چند روز پیش متوجه شدم که تو روال کاری خودم یه اشتباه داشتم ، دو سه روزی فقط فکرم مشغول بود ، از دست خودم عصبانی نبودم. تا قبل از این فکر می کردم که اون روال هدایت الله هست اما متوجه شدم که اشتباه فکر می کردم. یاد توضیح شما افتادم که اشاره داشتین به اینکه شیطان حتی برای پیامبران هم نجوا می کرد اما خداوند یاری می کرد. به خودم گفتم اشکالی نداره ، تو اون دو سه روز به همه ی جوانب کارم فکر کردم و به نکات مثبت کارم توجه کردم و دیدم که من سعی می کردم که خیلی خوب کارم رو انجام بدم ، اما در دو مورد اشتباه داشتم. به خودم گفتم این تجربه است. و اگه بخوام از اشتباهاتم بترسم نمی تونم به راهم ادامه بدم. یادم افتاد که خیلی ها ممکنه اشتباه کنن اما اونایی موفق شدن که اشتباهات اونا رو متوقف نکرد و بعد از گرفتن درس ها پر قدرت تر و آگاهتر ادامه دادن. تصمیم گرفتم منم اشتباهم رو بررسی کنم و ببینم که چی شد که این کار رو کردم . خودم رو بخشیدم و گفتم که اینهمه خانواده ها ابراز رضایت داشتن ، اینهمه بچه ها تو نمرات زبان مدرسه شون پیشرفت عالی داشتن . این یک دو اشتباه نباید اون همه تلاش های مثبت و ارزشمند من رو زیر سوال ببره. و همون موقع که فهمیدم روالم اشتباه بوده ، از همونجا متوقفش کردم و دو سه روزی بهش فکر کردم و به لطف خدا روالم رو تغییر دادم . هم آرامشم بیشتر شد و هم یهو در عرض چند روز تعداد شاگردانم دو برابر شد.

    البته من از اول اینطوری نبودم. همیشه بعد از اشتباهاتم خودم رو سرزنش می کردم تا اینکه 5،6 سال پیش تو یه سخنرانی از استاد شاهین فرهنگ شنیدم که گفتن باید از اشتباهات خودمون درس بگیریم ، اگه درس نگیریم بازم تکرار میشه ، اینقدر تکرار میشه یا زیر اون اشتباه له میشیم یا درس لازم رو میگیریم . وقتی درس لازم رو گرفتیم و رویه ی خودمون رو تغییر دادیم عملاً جلوی اون اشتباه رو گرفتیم. از اون روز به بعد یواش یواش دید من نسبت به اشتباهات خودم تغییر کرد. و بر همین اساس تونستم تصمیمات بزرگی بگیرم و آگاهانه جلوی اشتباهات بزرگ یا کوچیک خودم رو بگیرم البته مواردی رو که فهمیدم اشتباهه. بعضی وقتا اشتباه رو دیر می فهمیم اما به نظر من مهم اینه که وقتی فهمیدیم که اشتباهه روش درست رو پیش بگیریم و خودمون رو به سمت درست پیش ببریم.

    و باز هم ممنونم استاد عزیز ، آرزو می کنم زمانی برسه که بتونم به راحتی چندین ساعت در روزم رو به سایت شما اختصاص بدم و از این منبع عظیم آگاهی استفاده بیشتری داشته باشم.

    اللّهم ثبّت اقدامنا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ژاله احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیزم ومریم عزیزم

    من وقتی اشتباهی میکنم لحظه اول درونی خودمو سرزنش میکنم ولی سریع خودمو جمع میکنم

    وبه خودم میگم اشتباهی پیش اومده و گذشته ونباید ذهنمو مشغول کنم مهم اینه که تکرارش نکنم

    تکرار کردن اشتباه بدتر از سرزنش خودم هست.

    هیچ وقت دوست ندارم که بعد اشتباه به خودم بگم

    ای کاش این کارو نمیکردم یا این حرفو نمیزدم

    یا این کارو میکردم واین حرفو میزدم

    هرچی بوده گذشته و تمام شده باید به فکر بعدا باشم.

    من در فروشگاه سم وکود پیش پدرم کار میکنم 7ساله دقیقا بعد از تموم شدن لیسانس میکروبیولوژی.

    من در کارم اشتباه ‌کردم و سم اشتباهی به مشتری دادم و مشتری شکایت کرد و پدرم خسارتو داد

    من برای اولین بار که موضوعو شنیدم خیلی ترسیدم چون از محصول هیچ سودی نگرفته بود و محصول سوخته بود به حرف مشتری میگفت من سم علفکش برای کلزا میخواستم ولی من سم علفکش گندم دادم ولی هیچ مدرکی نداشت واسه اثبات این موضوع

    من هم اصلا این موضوع یادم نبود که اون روز اون چی خواسته بود چون بعد یک ماه شکایتشو گفت

    من اول به پدرم میگفتم قبول نکن چون شاید اون اشتباها به من گفته که همچین سمی بده

    ولی بعدها از اینکه چون من بدون مدرک مربوطه به این شغل سم میفروشم ترسیدم که درهر صورت مقصر منم و این جدا از اون مسئله مشکل سازه و نکنه پام به دادگاه باز بشه و پرونده دار بشم و شب های آرامی نداشتم و به خودم میگفتم ای کاش اینجا کار نمیکردم وقتی درسشو نخوندم و پدرم به خاطر من کوتاه اومد وتفاهمی هزینه خسارتو داد.

    اصلا دوست نداشتم کسی این موضوعو بدونه ونظرش درمورد من عوض بشه و مشتری ها با شک وتردید از من خرید کنند وفقط خانوده ام میدونستند

    تا اینکه به خیر گذشت

    من از اون به بعد همیشه با خودم تکرار میکردم که حتما از مشتری دقیق چندبار سوال کنم که برای چه محصولی سم میخواد وسم هایی که میدم حتما دوباره چک کنم واز خودم مطمئن باشم

    خیلی تو ذهنم بود که مدرک ارشد گیاه پزشکی بگیرم و دولتی شرکت کردم و قبول نشدم و باز بیخیال شدم که من با همین مدرک همینجا کار میکنم دیگه

    و من توانایی خوندن ارشد و آزمونش ندارم درصورتی که پدرم اصرار به خوندن ارشد دانشگاه آزاد با هزینه خودش میده ولی من تنبلی در رفت وآمد دانشگاه و خوندن واسه امتحانات قبول نکردم

    وتا به امروز که بازدید از فروشگاه ما شد باز با این مسئله رشته ام مواجه شدم و تصمیم قطعی گرفتم که حتما نیازه به داشتن این مدرک برای آرامشم خودم تا با اعتماد به نفس بیشتر کارمو ارتقا بدم و مشاوره قطعی به مشتریانم بدم چون سوال بیشتر مشتریانم همینه آیا رشته ات مرتبط با این کاره؟

    از خدای خودم میخوام که منو به بهترین و درست ترین راه هدایت کنه برای پیشرفت شخصیتی خودم

    سپاسگزار از خدای خودم و استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    استاد عزیزم و مریم جانم سلام.

    چقدراین ویدیو که دیدم از شما استاد برام جالب بود چندین ماهه درگیر این قضیه هستم احساس کردم کلام خدا رو دارید انتقال میدید به من.

    استاد من نزدیک به 2ساله که در رشته میکروبلیدینگ در حال آموزش هستم و همچنان هنوز در انجام مدل زنده مشکل دارم بسیار حالم بد میشه از خراب کار کردن روی مدل اشتباهاتمو هم متوجه میشم بعد از کار میام عکسها رو چک میکنم و به خودم یه عالمه بد و بیراه میگم که آخه ندای خنگ بفهم آخه تا الان 20تا مدل زدی بسه دیگه چندبار خطا چندبار اشتباه آخه.استاد من یه مشکلی که دارم اینه تا بالای سر مدل قرار میگیرم تمام افکارم بهم میریزه انگار اصول کار از دستم خارج میشه و فراموش میکنم که قراره اشتباهات قبلمو دیگه الان برای این مدل تکرار نکنم انقدر استرس ذهنم بالاست که خطا پشت خطا و دوباره بعد کار یه آدم عصبی و از دست خودم ناراحت هستم.

    به هیچ وجه به این فکر نمیکنم که نمیتونم چون تواناییهای وجودمو کامل میشناسم اما این استرس و هول شدن داره زندگی منو بهم میریزه متاسفانه و راندمان در هر کاری و داره میاره برام پایین اگر از بچه های اینجا کسی میتونه منو راهنمایی کنه خواهش میکنم کمکم کنید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    به نام انرژی معجزه‌گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک تر است و به خوشبختی، سعادتمندی، آرامش، سلامتی، ثروتمندی و داشتن زندگی سرشار از عشق و وفاداری و تجربه لذت های ناب و وصف نشدنی و زندگی در آسایش و رفاه برای من، بیشتر از خودم مشتاق و مصر است

    به نام خدای مهربان و بخشنده ای که جهانی سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی آدم های خوب و هر چیز خوبی را به بی نهایت مقدار خلق کرده

    و من را خالق زندگی خودم آفریده تا بتوانم از راه های ساده و لذت بخش به خواسته ها، آرزوهای کوچک و بزرگ و زندگی دلخواهم برسم

    به نام خدایی که مرا بسیار دوست دارد و من را موجودی بالیاقت، ارزشمند، عزتمند، شایسته و لایق نعمت هایش خلق کرده و هر روز بر عزت نفس و میزان لیاقتم برای دریافت نعمت هایش می افزاید.

    *

    سلام.

    سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما در جریان هست

    سلام به تمام آدم های خوب و باوجدان در همه جهان از گذشته های دور تا همین حال حاضر و آینده

    سلام به تمام عوامل و راه‌های هموار و لذت بخشی که به فرمان خداوند برای رسیدن من به خواسته ها و آرزوها و شرایط دلخواه و رویایی ام برایم مهیا می شوند

    سلام به:

    خوشبختی و آرامش

    موفقیت و ثروتمندی

    سلامتی و زیبایی

    امنیت و ایمنی

    عزتمندی و آبرومندی

    لیاقت و شایستگی

    آسایش و رفاه

    مهربانی و محبت

    عاشقی و وفاداری

    فراوانی و ثروت

    نعمت و فرصت

    راهنمایی و هدایت خداوند

    احساس ارزشمندی و اعتماد‌به‌نفس

    زندگی سرشار از عشق و محبت و وفاداری

    زندگی مملو از تجربه‌های ناب و لذت‌های وصف‌نشدنی

    سعادتمندی و عاقبت به خیری

    *

    نکات و باورهای این جلسه:

    – اشتباه کردن طبیعی بوده و قسمتی از روند یادگیری است و مهم این است که از آن اشتباه درس بگیریم و به توانایی هایمان شک‌ نکنیم و احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم.

    – نحوه واکنش ما به اشتباه‌هایی که انجام می دهیم، نشان می دهد که چه ذهنیتی داریم.

    به این گونه که یک ذهنیت قدرتمندکننده وقتی که مرتکب اشتباهی می شود، آن را می پذیرد و در ادامه آن را به‌عنوان فرصتی برای پیشرفت قلمداد می کند.

    از طرفی، یک ذهنیت محدودکننده، آن اشتباه را به ناتوانی و بی عرضه بودن نسبت داده و خود را به درد نخور می انگارد و حتی گاها دچار اعصبانیت شده و خود را به شدت سرزنش می کند.

    – بنابراین با اولین خطا در بیزنس یا روابط یا هر زمینه دیگری، نگویید که برای این کار ساخته نشده ام و خود را سرزنش نکنید، چراکه این باورها بمانند سدی جلوی پیشرفت شما را خواهند گرفت.

    – از اشتباهات خود درس بگیر و در نوبت بعدی از آنها به نفع خودت استفاده کن.

    – آدمی که خودش را می‌شناسد ‌و دارای ذهنی قدرتمند است، اشتباه خود را می پذیرد و آن را فرصتی برای رشد و پیشرفت می بیند.

    – یک ذهن قدرتمند باید بتواند به خودش بگوید که اشتباه پیش میاید، درسی که از آن اشتباه می گیرم مهم است و در حقیقت آن را به‌عنوان یک موهبت یا گیفت از جانب خدا ببیند.

    – آگاه باش که هیچ زمینه ای نیست که نتوانی در آن بهبود پیدا کنی.

    خواه نوعی ورزش باشد یا محاسبات ریاضی و کدنویسی، کاری فنی باشد یا هنری.

    – هیچ کاری در دنیا نیست که انسان نتواند آن را یاد بگیرد.

    پس به دنبال چیزی که به آن علاقه داری برو و تلاش کن و اشتباه کن،‌ درس بگیر و در نهایت، رشد کن.

    – به‌خاطر واکنش و حرف مردم، از اشتباه کردن نترس.

    بدان که ما برای مردم زندگی نمی کنیم. بنابراین دنبال قانع کردن مردم نباش.

    – طبق اصول خودت رفتار کن و با درس گرفتن از اشتباهات، پیشرفت کن و قدرتمندتر شو.

    – از تجربیات جدید فرار نکن. هر کاری را شروع کنی ممکن است در آن اشتباه کنی، ولی این به اون معنا نیست که شما به درد این کار نمی خورید. اتفاقا به آن معناست که یکسری درس ها وجود دارند که هنوز آنها را بلد نیستی و خبر خوب این است که آن درس‌ها قابل یادگیری هستند.

    پس آنها را یاد خواهی گرفت و تکرار و تمرین می کنی و روی خودت کار می کنی و ادامه میدی و ادامه میدی تا در نهایت، بهتر میشی.

    – از اینرو، پس از اشتباه کردن، خیلی خودتان را تخریب نکنید و نگویید که به درد این کار نمی خورم. در واقع، به توانایی‌هات شک نکن.

    – هر چقدر بیشتر روی یک موضوع کار کنید، مغز هم بیشتر در آن زمینه قوی‌ و قوی‌تر می شود.

    خواهید دید از یک جایی به بعد، بدون اینکه حتی آگاهانه فکر کنی، مغزت بطور اتوماتیک جواب می‌دهد.

    – پس با احساس خوب و یقین به توانایی هایت، فقط ادامه بده و ببین که چطور می توانی در هر زمینه ای بهتر شوی.

    – نترس از اشتباه کردن، خجالت نکش از اینکه خطا کردی ‌و‌ خودت را ابدا سرزنش نکن.

    *

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟ آیا آن را فرصتی برای خود دیدی و درس گرفتی و راحت بودی باهاش یا به شدت خودت را سرزنش کردی و شخصیت خودت را ناتوان دیدی و از خودت ناراضی بودی؟

    پاسخ سوال:

    اخیرا ی اشتباهی انجام دادم و الکی الکی، بخش مهمی از پولی رو که پس انداز کرده بودم، هدر دادم. وقتی حساب کتاب کردم دیدم خیلی اسراف کردم و از دست خودم ناراحت شدم. بیشتر دلم سوخت که با اون پولی که به باد دادم رفت می تونستم کارهایی خوب زیادی بکنم. مثلا فلان قدر دلار یا طلا بخرم.

    حتی یادمه که اون زمان دوره احساس لیاقت تازه شروع شده بود و مدام می گفتم حیف نبود این چیزها رو خریدم، به جاش می تونستم توی این دوره عالی شرکت کنم. جالبه حتی اگر همه این پول هایی که هدر دادم رو جمع می کردم می تونستم تمام دوره ها رو با هم یکجا بخرم و این باعث میشه از دست خودم خیلی ناراحت بشم و خودم رو بیشتر سرزنش کنم.

    البته باید بگم من از اردیبهشت گذشته که شروع کردم به گوش دادن به فایل های دانلودی و محصولات استاد، تو خیلی از زمینه ها از جمله زمینه مالی اوضاعم خوب شد. حتی الان که خودم رو مانیتور می کنم می بینم من از پس انداز خیلی کم و درآمد خیلی کمتر، به شرایط خیلی خیلی خوبی رسیدم. در واقع تاثیر حرف های استاد و در ادامه، تغییر نگرش من با توجه به قوانین و اصلاح باورهایی که داشتم، باعث ی انقلاب در زندگی من شد. حتی با اینکه می دونم هنوز در بخش ابتدایی روند تکاملی خودم هستم، نتایج واقعا عالی بوده برام. در حقیقت، من الان به فراوانی در جهان ایمان پیدا کردم و می دونم جا برای کامیابی و ثروتمندی من و بقیه آدم ها هست.

    حتی اون زمان که داشتم پولمو راحت خرج می کردم مدام به خودم می گفتم، اشکال نداره، دوباره پول درمیارم میزارم جاش. با خودم زمزمه می کردم من راحت پول در میارم، پول زیادی قرار وارد زندگیم بشه… و برای همین همون موقع که پول خرج می کردم تقریبا 90 درصد می گفتم هیچ اشکالی نداره و ی 10 درصدی از اینکه دارم خرج می کنم ناراحت بودم. تا اینکه این اواخر همش فکر اینکه چرا اخه اون همه پولو خرج کردم داره اذیتم می کنه. یعنی انگار هر چقدر هم که باز دارم پول در میارم، فکر اینکه اگر اون پول هم تو حسابم بود چقدر عالی میشد، داره آزارم میده.

    خلاصه متوجه هستم که ذهنم ی چیزی مابین ذهن قدرتمندکننده و محدودکننده هست، نمی دونم شاید از یک زاویه دیگه کسب به من نگاه کنه، یک کفه ترازو بیشتر سنگینی کنه.

    حالا اینکه چه درسی از این اشتباه خودم گرفتم باید بگم که اولین چیزی که به ذهنم میاد اینه که قبل از خرید کردن، قبل از تصمیم برای واریز پول، به این فکر کنم که آیا واقعا به اون لباس یا وسیله نیاز دارم یا نه؟ از خودم بپرسم آیا واقعا اون مبلغ برای اون کالا منطقیه؟ آیا الان زمان مناسبی برای خرید اون لباس یا چیز بخصوص هست یا بعدا هم می تونم اونو با قیمت بهتر تهیه کنم؟

    در حقیقت موقع پول خرج کردن می خوام خودم رو مانیتور کنم و ببینم آیا تصمیمم برای خرید درسته یا نه. چون بیشتر خریدهایی که کردم غیرضروری و مازاد بودن و اینه که بیشتر داره اذیتم می کنه. یعنی من یکسری چیزها خریدم که شاید کمتر کسی جای من باشه اون کارو بکنه ولی چون دلم می خواست تجربه‌اش کنم اونها رو بی درنگ خریدمشون و همین الان هم از این بابت اصلا پشیمون نیستم. برای مثال خودم رو مهمون خوردن ی چیز بخصوص و گرون قیمت کردم، که باعث شد تجربه شیرینی داشته باشم، و اتفاقا همون یکبار هم برام کافی بود و لذت بردم ازشون. اما از اینکه چیزی خریدم که گرون بود، نیاز هم نداشتم بهش و حتی الان گوشه کمدم افتاده، اعصبانیم از خودم.

    ولی خب الان که دارم این موضوع رو باز می کنم و اشتباه خودمو بررسی می کنم، یکم دارم آروم‌تر میشم. احساس می کنم با این تحلیل ساده، احتمالا از اشتباهات مشابه و بزرگ‌تری در آینده می تونم جلوگیری کنم. یعنی دوباره همچین کاری نکنم که پشیمون بشم.

    الان که نگاه می کنم، می تونم برای عید امسال حتی هیچ چیز برای خودم نخرم، چون هر چی نگاه می کنم، تقریبا همه چی هست، مگر دو تا چیز ریز که پولی نمیشن اصلا، یعنی با پول دو روز کاریم می تونم اونها رو بخرم. خدا رو شکر.

    واقعا خدا رو شکر چون هم توی زمینه تحصیلیم و علاقه ام استعداد کافی دارم و هم توی کار خانوادگی‌مون. و خدا رو هزاران بار دیگه شکر، چرا که هنوز جوون و سالم هستم و می تونم توی همه این زمینه ها کار کنم و پول زیادی دربیارم. فقط دیگه بیشتر حساب کتاب می کنم تا جلوی ولخرجی های بی مورد رو بگیرم.

    راستش نمی تونم بگم‌ الان کلی ایده و راهکار اومده تو ذهنم تا درسی که از این اشتباه گرفتم رو در عمل اجرا کنم :)

    اما اگر مثلا فلان لباس یا وسیله باشه 5 میلیون، با خودم می گم بنظرت بخرم یا نه؟ این لباس برام بیشتر می صرفه یا برم ی 100 دلاری پس انداز کنم، یا برم ی تیکه طلای مینیمال بخرم، ی تجربه جدید کسب کنم، برای خودم جایزه بگیرم و یکی از محصولات باقیمانده سایت رو بخرم یا نه، اصلا بیام کل خانواده رو ی شب توی یک رستوران لاکچری مهمون کنم و لذت همنشینی و گپ زدن با خانواده رو بچشم. یعنی با هر قیمتی که قراره بپردازم، خواه 500 تومن باشه یا 10 میلیون و یا بیشتر، بیام ببینم با همون مقدار پول، آیا کارهای بهتری می تونم انجام بدم یا نه. دست آخر، با ی لیستی از گزینه های که اولویت بندی هم شده باشن بنظرم بهتر هم می تونه باشه، یک تصمیم خوب بگیرم.

    اصلا این درس رو تعمیم می دم به همه چیز، یعنی قبل از انجام هر کاری خوب فکر کنم، تمام جوانب رو در نظر بگیرم، سبک سنگین کنم، اولویت بندی کنم، حتی لازمه مشورت کنم و در آخر تصمیم بگیرم و توکل بر خدا دیگه :)

    *

    من باور دارم که در جهانی غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که

    در آن بی‌شمار نعمت و فرصت و ثروت و آدم‌های خوب وجود دارد و

    من قرار است سفری بسیار لذت بخش در این جهان داشته باشم ‌و

    در کمال خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

    بنابراین:

    خدای بزرگ برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

    خدای مهربان، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، آگاهی ها و هر خیری رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت ممنونم.

    خدای بخشنده من، به خاطر همه شرایط و عوامل ریز و درشتی که در مسیر رسیدن من به خوشبختی و داشتن زندگی ایده ال و رویاییم ترتیب میدی، هزاران بار ممنونم.

    خدای قدرتمند من، بخاطر تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که به من عطا کردی، از اولین روز زندگیم تا حال حاضر و همچنین اونهایی که در آینده دور و نزدیک به من خواهی داد، هزاران هزار بار متشکرم.

    خدایا

    بخاطر سلامتی و امنیتی که برایم مهیا می کنی،

    بخاطر آدم‌های خوبی که وارد زندگیم می کنی،

    بخاطر همسر فوق العاده ای که نصیبم می کنی،

    بخاطر موفقیت های آینده ام،

    بخاطر فرصت های خوبی که جلوی پاهام می گذاری،

    به خاطر ثروت عظیمی که نصیبم می کنی،

    به خاطر عزت و ارزش و احترام و آبرویی که بهم می بخشی،

    بخاطر تجربه های ناب و لذت های وصف نشدنی که به من عطا می کنی،

    به خاطر رفاه و آسایشی که به من می بخشی،

    بخاطر برکتی که به زندگیم دادی و میدی،

    بخاطر احساس آرامش و خوشبختی که برام فراهم می کنی،

    بخاطر داشتن زندگی دلخواه و ایده آلم،

    برای رسیدن به خواسته ها و رویاهای کوچک و بزرگم،

    پیوسته و پیشاپیش، میلیون ها بار سپاسگزار و ممنون تو هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    حسین سلطانیه گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی، در رابطه با سوال این جلسه که فرمودید اشتباهات چه تاثیری بر ذهن شما دارن؟

    راستش من دانش آموز کنکوری هستم و درواقع سال اولی هست که پشت کنکور هستم و درحال مطالعه ام، راستش اون اوایل که آزمونی راجعب درسی رو خراب میکردم حدودا 1 یا 2 روزی فکرم درگیر میشد و کاملا به توانایی هام شک میکردم و کلا به قول شما تو درو دیوار میرفتم!

    اما خداروشکر با پیشرفت هایی که کردم و گوش کردن به فایل های شما نظرم درباره ی اشتباهاتی که انجام دادم تغییر کرده و هر دفه که اشتباهی میکنم تو هر زمینه ای یا به یک تضادی بر میخورم، این باور درونم هست که من توانایی انجام هرکاری رو دارم چون در گذشته توانستم با اکثر تضادهایی که برام بوجود اومده، مقابله کنم و به خوبی ازشون درس بگیرم و پیشرفت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: