ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3306MB32 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 331MB32 دقیقه













سلام به استاد بی نظیرم و مریم عزیز
سوال :به اشتباهی که اخیرا انجام ددی فکر کن و چه واکنشی نسبت به خودت داشتی؟
من اول از همه از استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت دوره شیوه حل مسئله که انقد زندگی و خودم رو نسبت به خودم عالیتر کرد.
تا قبل از دوره شیوه حل مسئله من وقتی اشتباهی میکردم شروع میشد نجواهای ذهن و سرزنش کردن و تو عرضه نداشتی ببین فلانی چقد خوب تونست تو اصلا بلد نیستی کاری کنی و همینجور تخریب خودم و حتی گاهی انقد سرزنش کردن خودم زیاد میشد که من اصلا دیگه سراغ اون کار یا هر چی بود نمیرفتم …
و اما حالا و اما حالا به لطف الله مهربان اوایل که وقتی شروع کردم با توجه به دوره شیوه حل مسئله که به خودم یاد بدم وقتی اشتباهی کردم خودم رو سرزنش نکنم و این اشتباه داره به من مسیر درست رو میگه و سری بعد دیگه اون راه رو نمیرفتم .مسیر و ایده و راه کار جدیدی رو با توجه به اشتباهم شروع میکردم هرچند استاد اوایل این کار بازم سرزنش کردن بود اما من گوش نمیکردم و هی تمرین میکردم نجواها رو کنترل میکردم تا بعد از چند ماه خداروشکر انقد عالی شدم در این کار که خودمم تعجب میکنم. تا اشتباهی میکنم میگم عزیز دلم هیچ اشکالی نداره تو در مسیر یادگیری هستی حالا بجای سرزنش کردن و احساس بد دادن به خودت بیا ببین این مورد سری بعد چجوری درست کنیم که مثل این دفعه نشه، باور کنید استاد وقتی اینجوری پیش میرم هی تمرینات کار علاقه ام با کیفیت تر بهتر و عالیتر از قبل میشه و اینکه هی باورم نسبت به اینکه منم میتونم هرکاری که بخوام انجام بدم و چقد احساسم خوب میشه..
بی نهایت سپاسگزارم از پروردگارم و از شما استاد بی نظیرم و مریم گلی
دوستتون دارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
چه فایل فوق العاده ای استاد.
چه همزمانی جالبی رخ داد برام، گوش دادن این فایل و تجربه ای که از اشتباه اخیرم داشتم.
من همین اخیرا تصمیم گرفته بودم که نقاشی رنگ روغن رو یاد بگیرم به سبک آلاپریما. و این اولین باری بود میخواستم کار با رنگ روغن روی بوم رو انجام بدم. تا قبل از اون فقط با مدادرنگی و سیاه قلم نقاشی کشیده بودم. اما هیچ کلاس اموزشی برای رنگ روغن نرفته بودم. و برای این سبکی که میخواستم بکشم هیچ کلاس اموزشی حضوری توی شهرمون پیدا نکردم. برای همین تصمیم گرفتم که از اموزش های انلاین یوتیوب استفاده کنم و خود اموخته پیش برم و اگه قرار باشه خدا خودش یه معلم خوب واسه این سبک به سمتم هدایت میکنه. وقتی برای اولین بار میخواستم چیزهایی که یاد گرفتم رو حالا روی بوم بکشم خیلی خیلی سخت تر از چیزی بود که فکرش رو میکردم و یجورایی افکارم داشت سعی میکرد منو به سمت ناامیدی ببره. رنگا رو خراب کرده بودم. نقاشی هم آخرش شبیه چیزی که میخواستم درنیومد. قبل از اون فکر میکردم رنگ روغن مثل نقاشی با مدادرنگی برام مثل آب خوردنه ولی فهمیدم اینجور نیس. ولی سریع ذهنم رو کنترل کردم و نذاشتم افکار ناامید کننده سراغم بیان و بخوان منو منصرف کنن که کلا بیخیالش بشم. به خودم گفتم اشکالی نداره، این یه تجربه خیلی عالی بود به عنوان اولین تمرینم روی بوم. میدونم با تمرین و تلاشم هر دفعه بهتر و بهتر میشم و من قطعا خواهم توانست اون تابلوهایی که آرزومه یه روزی بکشمشون رو بکشم. من خدا رو دارم، قدرتی که هرچیزی رو بهش بسپرم برام انجام میده. اون منو هدایت میکنه به سمت مسیری که بتونم به خوبی یاد بگیرم و به خواسته ام نزدیک شم. اصلا خودمو سرزنش نکردم و نگفتم که من بدرد این کار نمیخورم. به خودم گفتم همونطور که کار با مدادرنگی رو یاد گرفتم و الان حرفه ای هستم توش، این رو هم یاد میگیرم و بسیار حرفه ای میشم. اینو قشنگ میبینم و برام واضحه وقتی تجسمش میکنم. هرکاری رو که بخوام میتونم انجام بدم. اگه من میتونم تجسمش کنم پس میتونم انجامش هم بدم. و خدارو کلی شکر کردم.
استاد باورتون نمیشه خیلی برام جالب بود. روز بعدش خیلی هدایتی یه فیلم اموزشی از استاد باب راس رو توی اینستا دیدم و توجهم رو به خودش جلب کرد. حسم بهم میگفت برو اولین قسمت برنامه هاشو ببین. رفتم دیدم و باورم نمیشد، داشت مهمترین نکته و رمز نقاشی به سبک آلاپریما (همون سبکی که میخواستم یاد بگیرم) رو میگفت و اونم این بود که میبایست قبل شروع نقاشی یک لایه کامل از مجیک وایت به بوم بزنیم تا بتونیم اونجور که میخوایم رنگها رو فید کنیم. چیزی که من اصلا تا قبلش نمیدونستم و به شکل و روش دیگه ای انجام داده بودم و برای همین هرچی تلاش میکردم نقاشیم به شکلی که میخواستم درنمیومد و کار سختی بود برام. اونجا بود که فهمیدم اصلا روشم اشتباه بوده و چقدر خوشحال بودم از هدایت خداوند. درسته که فقط همون نکته نبود و بازهم به کلی تمرین نیاز داشت. حتی همون مجیک وایت که باب راس میگفت توی ایران پیدا نمیشد و فقط از امازون میشد بخریم. اما من بعد از اون به ویدیویی هدایت شدم که یاد میداد با چه ترکیباتی خودمون اون مجیک وایت رو بسازیم.
امید بسیار زیادی درونم بوجود اومده بود. هدایت های الله همراهم بود و من قشنگ حسشون میکردم. چون تو این مسیر خودمو به اون سپرده بودم.
بعد از اون این ایده به ذهنم اومد که به همراه تمامی اموزشهای استاد باب راس نقاشی هامو پیش ببرم و برای تک تک شون تجربه کسب کنم و مهارتم رو هردفعه بیشتر کنم و هر دفعه یه پله بالاتر برم.
خوشحالم ازینکه اون اشتباه باعث یه هدایت بزرگتر شد. و من تسلیم و ناامید نشدم. به توانایی هام شک نکردم. و دنبال ایرادهای کارم میگردم هردفعه و از اشتباهاتم درس میگیرم. و به توانایی های خودم یقین دارم و از این مسیر یادگیری لذت میبرم.
ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل فوق العاده
شاد و سلامت باشین
به نام تنها نیروی عالم، خداوند مهربان بسیار هدیه دهنده خدای وهابم.
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان ارزشمند.
اشتباه اخیر من وابستگی به یک شخص در رابطه بود. در حالیکه داشتم روی خودم کار میکردم، اما این چیزی بود که همیشه توش مشکل داشتم و دارم حتی هنوز.
– فقط از روی احساسات تصمیم گرفتم.
– بله هدایت خدا بود اما من به هدایت خدا دل بستم و چسبیدم به این هدایت و دیگه شد شرک اصلا، تبدیل شد به دیدن یه آدم بجای خدا و ندیدن اصل و منشا و بجاش دیدن یه آدم و بزرگ کردن یه آدم جوری که انگار اون آدمه که میخواد برای من خوشبختی و شادی بیاره.
– بجای تمرکز کردن روی خودم و اولویت دادن به خودم، به کار کردن روی خودم به رشد و پیشرفت خودم، اولویت رو دادم به اون فرد و خواسته های اون فرد و خودم رو بکلی فراموش کردم و از خودم و از خدای درونم دور شدم از هماهنگی با خودم دور شدم و چطور ممکنه آدمی خودشو فراموش کنه و بتونه با فرد دیگری هماهنگ باشه.
-مشخص نکردن نوع رابطه از همون اول، اگه برای خودم برای احساس خودم ارزش قائل بودم و خودم رو خوب میشناختم میدونستم که نباید رابطه رو عمیق کنم چون ضربه میخورم و خیلی قاطعانه برخورد میکردم و از خودم و احساسم مراقبت میکردم که اینکارو نکردم و اجازه دادم ضربه بخورم متاسفانه.
– حساب کردن رو یه آدم که منو به خواسته هام برسونه.
-اولویت دادن به خواسته های اون بجای اینکه ببینم من چی میخواستم و خواسته های خودمو اولویت بدم.
-اجازه دادن به ذهنم که جلو بره توی چیزی که اصلا معلوم نبود تهش.
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
خب اولش به شدت خودم رو سرزنش کردم، اون اشتباه رو به شخصیت خودم وصل کردم و به احساس ناتوانی رسیدم ذهنم میگفت تو کلا مشکل داری هیچ وقت نمیتونی درست بشی، هیچ وقت نمیتونی برخورد مناسبی با این موضوع تو زندگیت داشته باشی، همیشه احساسی برخورد میکنی و نه منطقی. اما کم کم تلاش کردم که ببینم چه درسهایی برام داشت این تجربه و تغییر کنم شیوه مو تغییر بدم.
• چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
• خط قرمزم رو خدا قرار بدم و از بقیه رها بشم، خداوند رو همه کاره زندگی خودم قرار بدم، خداوند رو نفروشم به هیچ چیزی در این دنیای مادی، در هر لحظه خداوند و رضایت خدا بالاترین اولویت رو در زندگیم داشته باشه و همینطور عمل به هدایت خداوند چون اونه که کمکم میکنه یک زندگی همراه با آرامش رو تجربه کنم که اگه ذره ای دل ببندم به غیر اون برای رسوندن رزق و خیر نا امید و شکست خورده با مخ میخورم زمین و بدونم این خداست که ممکنه از طریق هر کسی منو به عالیترین شکل به خواسته ام برسونه،اون شخص اصلا مهم نیست مهم خداونده که داره به من رزقشو میده و منبع و منشا هر موفقیتی و هر خیری که به من میرسه خداست و بس.
• این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
• این اشتباه کمکم کرد توحید رو بهتر درک کنم اهمیت توحید رو خیلی عمیقتر درک کنم.
• این اشتباه کمکم کرد که خودم رو قدر و ارزش درونی خودم رو پیدا کنم و یاد بگیرم مراقبت کردن از خودم رو اولویت بدم به هر چیز و هر کس دیگه.
این اشتباه کمکم کرد قاطع تر باشم و از فکر و نظر آدمها که قبلا خیلی برام مهم بود فراتر برم و بجای راًی کردن آدمها رضایت خداوند رو ارجحیت بدم در کارهام که بدون اون کوچکترین موفقیتی نخواهم داشت هرگز.
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
چه سوال خوبی، جوابشو خداوند دیروز بهم گفت و اونم اینه که من سر جای خودم نبودم وقتی ما خودمونو خوب بشناسیم به مسیری میریم که با درونمون هماهنگه چه توی شغل و کاری که میکنیم و چه توی رابطه و چون سرجای درست خودمون هستیم همه چیز خوب پیش میره و آسون پیش میره و انقدر نیاز به تلاش زیاد و تقلا برای درست کردن اوضاع اصلا نیست وقتی سرجای درست خودمون نباشیم یا با فرد درست و مناسب نباشیم به سختی می افتیم و هر چقدر تلاش میکنیم به نتیجه خوبی هم نمیرسیم اما وقتی تسلیم خدا میشیم و از اون میخوایم که هدایتمون کنه اون مارو به مسیری میبره با فردی همراه میکنه که توی اون مسیر آسونی و راحتی و آرامش هست چه توی کار چه توی رابطه یا هر موضوع دیگه.
استاد عزیز و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم برای زحمتی که میکشید و محتوای فوق العاده اثربخشی که تولید میکنید، در پناه خدا شاد و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
با عشق.
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم
و سلام به تمام دوستان خوبم در سایت
جواب به سوال این قسمت :
اخرین باری که اشتباه کردم و برخوردم با اون اشتباه چی بوده؟
دوست دارم از موارد کوچیک شروع کنم
مثلا یادمه هفته پیش پدرم یه محصولی رو داد براش عکاسی کنم و چون بلد نبودم به چه شکله یک قسمتی ازش رو شکوندم و خب اون محصول هم امانت بود
خسارت خاصی نداشت اما یه تفاوتی که تو دوره عزت نفس کردم این بود که قبلا من تمام این طور اشتباهاتم رو ربط میدادم به شخصیتم مثلا میگفتم چقدر دست و پا چلفتی ام
البته خیلی ا9ز اون افرادی که باهاشون شوخی دارم و صمیمی هستم میگن اینو اما
من خیلییییی تلاش کردم که به خودم بگم
اینکه لیوان رو شکستی اصلا ربطی به شخصیت تو نداره
دفعه بعدی بیشتر مواظب باش یا موقع ظرف شستن عجله نکن
یا مثلا قبلا وقتی با کسی بد حرف میزدم خیییییلی خودم رو سرزنش میکردم الان اگه از دستم در بره
میگم عیبی نداره تو توی مسیر تکاملی خودت هستی و داری روی ضعف هات کار میکنی
در کل عزت نفس خیلی کمک کرد که من خودم رو زیاد سرزنش نکنم اما باز این پاشنه آشیل هست
مثلا من وقتی اومدم ترمزهام رو در مورد اهدافم پیدا کردم
باز رفتم تو حالت سرزنش
که اره چرا اینکارو کردی این چه بلایی بود سر خودت اوردی
با دست خودت خودتو انداختی تو چاه
اما باز سعی میکنم خودم رو آروم کنم و بگم
من بهترینکاری بلد بودم رو انجام دادم
نتیجه اش مهم نیست من 100 خودمو گذاشتم
ناآگاه بودم 0000هنوزم خیلی جای کار دارم اما بهتر شدم خیلی بهتر شدم
وای یکسری اشتباهات تو زندگیم کردم که هنوز سخته که خودم رو ببخشم….
خیلیم سخته
مخصوصا اونجاها که احساسم رو کنترل نکردم
اماباز میگم عیبی نداره واقعا من رشد کردم و یاد گرفتم مهم ترین چیز واسه جلوگیری از اشتباه این هست که احساساتم رو کنترل کنم و یاد میگیرم از دفعه بعد هر احساسی که دارم رو کنترل کنم
اخرین اشتباهی که کردم باز بخوام بگم مثلا اون روز کلید رو جا گذاشتم تو خونه وقتی داشتیم میرفتیم مهمانی در حال که همون یک کلید رو داشتیم
و خب مجبور شدیم شب رو خونه خالم باشیم
اولش خیلی ناراحت شدم که این چهکاری بود اخه چرا انقدری عجله میکنی چرا انقدر لباس واست مهمه تو نباید به ظاهرت اهمیت بدی ( به خاطر اینکه حاضر شدنم طول کشید این اتفاق افتاد و عجله کردم )
و در کل خیلی این حرفا به خودم زدم ولی تهش گفتم حتی اگه قرار باشه من حرف دیگران واسم مهم نباشه درمورد ظاهرم این یک سیر تکاملیه !
من در مسیر درستی هستم و هر روز بهتر از دیروزم میشم و درکنارش خب پیش میاد ادم کلیدش رو جا بزاره از طرفی الان احساست رو کنترل کن از مهمانی لذت ببر بعدا یکاریش میکنیم حتی با لباس مهمانی مجبور شدم شب رو بمونم خونه خالم اما خیلی خوش گذشت صبح جمعه کنار هم بودیم و میگفتم الخیر فی ما وقع
و خب فردا مسئله رو حل کردیم
در مورد اشتباه های اینطوری از بچگی خیلی به خودم سخت نمیگرفتم اما یکسری اشتباه هایی که باعث شد دوستی هام بهم بخوره یا روابط ام رو بارها با خودم تکرار میکنم و در اصل روی اون بخش از قضیه باید بیشتر کار کنم
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد وهمه عزیزان.
کلید:توانایی به نام خودشناسی.
فایل:ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده.
خدارو شکر.
سوال :واکنش تو نسبت به اشتباهات.
در بعضی موارد که اشتباه می کنم اگر سرزنش بقیه مخصوصا شوهرم همراهش بشه خوب حالم بد می شه و شاید تا یکی دو روز به خودم بگم دیگه هرگز اون کار رو انجام نمی دم اما خدارو شکر با نعمت سایت سعی می کنم حالم رو بهتر کنم ودوباره برم وانجامش بدم.
در بعضی موارد که فقط سرزنش خودم نسبت به خودم هست راحتتر کنار می یام وسعی می کنم خودم رو ببخشم و معمولا چند ساعت بعد حالم خوب می شه.
در بعضی چیزها سعی می کنم درسش رو بگیرم وبهتر عمل کنم اما بعضی موارد هم باز تنبلی می کنم و توجه نمی کنم وبعدها ممکنه دوباره اشتباه کنم.
اشتباه
تقریبا ماه قبلی بود توی آزمون استخدامی ثبت نام کردم وبا اینکه واقعا حفظیاتم عالی هست وازمونهای تستی رو خیلی خوب از پسش برمی یام اصلا دنبال منابع آزمون نرفتم حالا می شد از سایتها به صورت پی دی اف هم گرفت و خوند اما وقتم رو تلف کردم و نخوندم وسر جلسه امتحان به شدت پشیمان شدم وبه خودم گفتم تو یا دوست نداری این کار رو که پس چرا اسم نوشتی یا دوست داری وهزینه کردی پس چرا وقت نذاشتی وبه شدت سرزنش کردم خودم رو.
ولی بعد از اومدن به خونه به خودم گفتم تو یک بار دیگه وقت داری آزمون بعدی می تونی بخونی پس تلاشت رو بکن .
درسی که گرفتم اینه که اگه به چیزی یا کاری علاقه ندارم وقتم رو و سرمایه رو تلف نکنم و اگر هم علاقه هست که باید تلاش هم باشه.
ایده ها
گرفتن منابع این آزمون وبرنامه ریزی برای خوندن که دارم عمل می کنم اما باز هم عالی نیست وخودم متوجه می شم همه وقتم رو نزاشتم وحالا که دارم می نویسم می خوام به خودم قول بدم همه تلاشم رو بکنم من باید از روی منابع بخونم حفطیات عالیه می تونم نکته برداری هم بکنم که مجبور نباشم باز به گوشی برگردم واز روی چک نویسهام دوباره روخونی کنم و خودم می دونم تو این زمینه اگه وقت بزارم حتما نتیجه می گیرم.
اشتباه
من آشپزی رو در شیرینیها برنجها وکبابها عالیم اما خورشتهام خوب نمی شه و وقتی می پزم شوهر وپسرم غر می زنن گاهی عصبی می شم ومی گم دیگه هرگز خورشت نمی پزم گاهی هم چیزی نمی گم اما حالم بد می شه وخودم رو سرزنش می کنم که تو اصلا آشپزی بلد نیستی.
درس
باید نکات مثبت خودم رو توی غذاهای دیگه بیینم وتوجه کنم که شاید توی اون غذاها نکات رو بهتر رعایت می کنم ووقت می زارم ودقت بیشتر می کنم یا شاید هم چون باورم شده اونا رو خوب می پزم اثر می گزاره رو دقتم وخوب می شه.
ایده
برم سرچ کنم روشهای پخت رو وامتحان کنم دقت کنم ادویه ها رو زمان پخت رو وظرف های مخصوص رو.
در مورد قورمه سبزی نتیجه گرفتم چون من سبزی رو سرخ نکرده فریز می کنم برای پخت خورشت توی قابلمه جواب نمی ده پس گذاشتم آرام پز وصبح زود هم گذاشتم هم ظرفم عوض شد هم وقتم بیشتر ودیدم که خورشتم بهتر شده بود واینکه قورمه سبزی هر چی می مونه جا افتاده تر وبهتر می شه پس اگر زودتر بزارم و بپزه بتونم کمی هم خاموش بهش وقت بدم جا افتاده تر می شه واینکه لیمو عمانی رو هم در زمان مناسب اضافه کنم.
اشتباه
به دلیل اینکه قبلا با شرایط سختم دچار استرس واضطراب و عدم اعتماد به نفس شده بودم اینا رو به پسرم هم انتقال دادم و روزهایی بود که وقتی برای رفتن به مدرسه استرس داشت به شدت خودم رو سرزنش می کردم ومی گفتم تو این جور کردی بچه رو وگاهی گریه می کردم واز خودم بدم می یومد .
خدارو شکر با اومدن به سایت وبهتر شدن حالم به پسرم هم کمی کمک شده.
اول سعی می کردم اموزشهای استاد در مورد اعتماد به نفس رو بهش یاد بدم بعد فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم واین تغییر من باعث تغییر پسرم هم می شه وکم کم دیدم با ارامشی که پیدا کردم سوالاتش رو یا مشکلاتی که داشت رو بهتر جواب می دادم وهمین باعث شد پسرم هم کمی بهتر بشه.
هر چی محیط خونه ارام تر مادر در آرامش بیشتر بقیه هم خود به خود با ورود به این محیط ارامش می گیرند.
ایده
بیشتر از هر وقتی روی حس لیاقت واعتماد به نفسم کار کنم وعمل کنم فایلهای مربوطه رو گوش بدم تمرینات رو انجام بدم ونخوام به زور پسرم رو عوض کنم چون هیچ کس قادر به تغییر دیگری نیست مگر خودش بخواد.
اشتباه
اشتباهاتم سر کار وتوی مغازه که شوهرم خیلی ناراحت می شه وغر می زنه .
قبلا کار رو رها می کردم می یومدم خونه ودفعه های دیگه هم مسولیت اون شکل کار رو قبول نمی کردم. والبته که خودم رو سرزنش می کردم.
اما حالا بهتر شدم وقتی غر می زنه می گم درست بهم یاد بده تا یاد بگیرم مگه تو از اول بلد بودی و هر چی می گه به قول معروف پوستم کلفت شده می شینم ودیگه کار رو رها نمی کنم قهر نمی کنم .
ایده
خودم می تونم انجام اون کار یا کار کردن توی اون سایت رو راهنماش رو از اینترنت بگیرم و بنویسم کدها رو تا وقتی می خوام انجام بدم راحتتر باشم.
ویه مورد که تازه فهمیدم به پسرم هر موقع حوصله داره یاد بدم این باعث می شه برای خودم هم جا بیفته.
اشتباه
تصادف ماشین که چقدر براش حرص خوردم وخودم رو نمی بخشیدم چون خسرات بدی زده بودم.
درس اینکه جو گیر نشم وقتی کاری رو تازه یاد گرفتم واحتیاط کنم.
البته که ترسش باعث شده هرگز پشت فرمون نشستم اما باید بتونم براین ترسم فائق بیام.
ایده
اموزشهای دوباره و تمرین در محیط های امن وطی کردن تکامل.
البته که کلا شوق وعلاقم رو از دست دادم وباید خیلی تلاش کنم.
اشتباه
وقتی توی جمع مخصوصا خانواده خودم قرار می گیرم اموزشهای سایت یادم می ره به خودم که می یام قاطی غیبتها وتهمتها شدم واز هر دری گرونی ونبود حرف زدم.
بعد که می یام خونه به شدت خودم رو سرزنش می کنم ومی گم تا حالا هزار بار قول دادی ولی عمل نکردی.
اما خودم رو می بخشم چون خدا هم من رو می بخشه ودوباره شروع می کنم.
ایده
یه چیزی دستم کنم یا علامتی ب زارم جلو چشمم باشه که هر وقت دیدمش زبونم رو نگه دارم وبه بهانه ای پاشم برم خودم رو مشعول کاری کنم.
برای یه مدت رابطم رو کم کنم تا این کارها عادت بشم برام.
تمرین کم حرف زدن چون خودم می فهمن که پر حرفی هام وحرف زیاد زدنهام هست که باعث می شه از مسیر خارج بشم باید یاد بگیرم وقتی از خونه می رم بیرون زیپ دهنم رو ببندم و فقط در مواقع ضروری باز کنم.
شاید خوب باشه یه زیپ کوچولو رو دستم بکشم که هر وقت دیدمش زیپ دهنم رو بلندم.
خدایا شکرت کمکم کن عامل به این آگاهیها باشم وزندگیم سرشار از ارامش وشادی بشه.
برای همه دوستان ارزوی موفقیت وشادی دارم.
استاد متشکرم متشکرم.
در پناه خدا.
“مستانه محمدی”
به نام فرمانروای کائنات کسی که در هر لحظه داره هدایتم میکنه که مسیر درست رو انتخاب کنم و حالم خوب باشه
سلام به استاد عزیز خانم شایسته مهربون و همه دانشجوهای دانشگاه توحید
حدودا 6 ماه پیش برای اینکه فروشندگی یاد بگیرم یه مغازهای شروع به کار کردم، که رفتن به اونحا هم کاملا هدایتی بود، همون روزای اول، به روز که داشتم چوب لباسی های فلزی رو جابه جا میکردم که مغازه رو مرتب کنم، چوب لباسی ها به شیشیه ویترین خورد و قسمتی از اون رو شکست، اولش این فکرها اومد تو ذهنم، مثلا اومدی کار مفید انجام بدی زدی همه چی رو داغون کردی، الان حتی اگه کل مغازه رو هم تمیز کنی جبران نمیشه ، اصلا کی بهت گفت الان اینجا رو مرتب کنی، خلاصه تو ذهنم داشتم به خودم کلنجار می رفتم، که یهو به خودم اومدم یاد این افتادم اگه خونه خودمون بود و الان یه لیوان رو میشکستم مامان چی می گفت؟ خب صد در صد می گفت فدای سرت اشکال نداره مواظب باش خورده شیشه تو دست و پات نره(البته اینم بگم اگه قبلا بود مامان هم کلی سرزنش میکرد، ولی الان چند سال هست که کاملا برعکس شده)، بعد به خودم گفتم اگه من بهترین نزدیکترین آدم و دوست خودم هستم حتی از مامانم هم نزدیکتر پس باید رفتاری بهتر از اون با خودم داشته باشم، پس به خودم گفتم اصلا شیشه شکست فدای سرت،قربون خودم برم مواظب باش با دقت جمع کنی شیشه هارو که تو دست و پات نره، صاحب مغازه هم هر چی گفت مهم نیست، انسان اشتباه میکنه عمدی که نشکستم، آقای فتاحی(صاحب مغازه) که برگشت بهش گفتم یه دسته گل به آب دادم یه قسمتی از شیشه ویترین رو شکستم و و اون هم کاملا خونسرد و کمال مهربانی گفت فدای سرت خانم محمدی اصلا مهم نیست الان زنگ میزنم شیشه بُر بیاد درستش کنه. این اتفاق یه یادآوری بود برای خودم که تقریبا هر روز با خودم تکرارش میکنم، و خواستم با شما هم به اشتراک بزارم و بگم که تمام کائنات طوری با تو رفتار میکنه که خودت با خودت رفتار میکنی.
وقتی اشتباه میکنی_
1.این احساس که این اشتباه انجام شد اشکال نداره، ازش می تونم درس بگیرم ازش مثل یه فرصت استفاده کنم برای یادگیری، بشینم ببینم دفعه بعد که خواستم انجام بدم چجوری انجام بدم که اشتباه نکنم، چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم
2.اگه اشتباه کنی یعنی تو آدم اشتباهی هستی، وصلش کردی به شخصیتت انگار من آدم بی عرضه ای هستم من ناتوانم
3. آقا اصلا من بدرد این کار نمیخورم
4.این اشتباه نشون میده من آدم بدرد نخوری هستم نشون میده که من آدم بی عرضه ای هستم، من ناتوانم
5.به شدت عصبانی شدن، به خودت بدو بیراه گفتن، خودت رو تحقیر کردن، و اگه کسی اشتباهم رو بهم بگه ممکنه حالت تدافعی بگیرم، بحث کنم یا مقاومت کنم قوی می پذیره میگه که آقا مسیر پیشرفت از اینجا یاد می گیرم شاید دفعه اول درست انجام ندم ولی بازخوردهایی که میگیرم بهبودهایی که میدم دفعه بعد هی بهتر و بهتر میشه
6.من اگه یه بار اشتباه کردم دیگه هیچوقت نمی تونم تو این موضوع پیشرفت کنم(به جای اینکه به خودم سخت بگیرم و خودم دو سرزنش کنم دفعه دیگه چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم)
7.اشتباه خودشون رو با کارای درست بقیه مقایسه میکنن من اینجا اشتباه کردم ببین فلانی چقد خوب داره عمل میکنه بنابراین فلانی استعدادش رو دا ه ولی من ندارم^جمله استاد اما ذهنم بهش اضافه میکنه و لیاقت هم ندارم، ریشه در یک فکر از گذشته دور که بقیه لایق خوشبختی اند ولی من نه چون از کودکی در سختی بزرگ شدم بنابراین، بقیه عمرم هم در سختی هستم الان که فکر میکنم این جمله رو هزاران بار شنیدم، و به نظرم باید کلی روش کار بشه
8.من باید سعی کنم دایره دیدم رو بالا ببرم،
اگر این اشتباه نبود شاید این درس رو خوب نمی گرفتم
9.تو هیچ زمینه ای نیست که شما نتونی توش پیشرفت کنی، میتوانی تلاش کنی، فک کنی، ایده بدی اشتباه کنی از اشتباهاتت درس بگیری یاد بگیری و پرفکت، حتی اگه هیچوقت اون کار رو انجام ندادی آنچه را که من بخواهم یاد بگیرم می توانم یاد بگیرم
10.استعداد ندارم من بدرد فلان کار نمی خورم سر در نمیارم، اگه بخواییییی می تونی بهتر بشی
11.اشتباه نکنم مردم ممکنه منو به عنوان یه آدم شکست خورده بشناسن
…
استاد واقعا سپاسگزارم به خاطر این دسته فایلها که رو سایت قرار میدین، من عاشقتونم
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان خوبم
اولش داشتم فک میکردم و میگفتم من اصن اشتباهی یادم نمیاد کرده باشم و من چقد خفنم و اینا:)))
ولی گفتم بزار از امروز شروع کنم و به امروز که فک کردم ثانیه اول اشتباهام اومد جلو چشمم
مثلا چن ساعت پیش داشتم رانندگی میکردم و پدرم کنارم بود
تو یه خیابون خیلی تنگ و شلوغ بودیم که یه ماشینم از روبرو اومد سمت چپ خیابون یه فضای خالی بود و من رفتم اونجا که ماشین رد شه و پدرم گفت که این چه کاری بود تو تو هر جا که بودی فقط سمت راست باید بمونه و اون ماشین روبرو هم همیمطور حتی تو همچین جای تنگ و شلوغی
ولی من سریع ذهنمو کنترل کردم و گفتم حالا که هر رد شدیم و رفتیم حالا تزین به بعد میرم سمت راست و سعی کردم از اشتباهم درس بگیرم و بنظرم واکنش خوبی بود
امیدوارم این سلسله فایلارو استاد ادامه بدن
بنام خدای مهربان ،سلام استاد عزیزم ،خیلی ممنون ازشما به خاطر این فایلهای عالی که خیلی تاثیرگذاره ،خیلی خوشحالم برای به چالش کشیدن ما که میتونیم باهر جواب کلی چیز یادبگیریم،
سوال اگر کاری رو اشتباه انجام میدی نحوه برخوردت باخودت چی بود؟ایا ازش درس گرفتی ،فکرکردی بهش،یا خودتو سرزنش کردی؟
خب من قبلاً اگر اشتباهی میکردم سعی میکردم بهش فکر نکنم و آشغالها روزیر مبل قایم میکردم ،چون نمیخاستم باهاش روبرو بشم واین باعث میشد ،بازهم تکرارش کنم ،من سر این خودمو سرزنش میکنم که چرا به فلان کس کمک کردم واون کاری کرد که ازخودم متنفر بشم این منو عصبی میکرد،حالا بعد دوازده قدم خب خیلی باخودم رفتارم خوبه ،من بیشتر میترسم ازواکنش همسرم چون به شدت سرکوب میکنه چون اینجوری بزرگ شده ،من وقتی رانندگی میکردم باکوچکترین اشتباه تکرار میکرد تو مال این کار نیستی ولی جالبه من اهمیتی به حرفاش نمیدادم ولی اذیت میشدم من اصلأ خودمو تخریب نمیکنم وهربار دخترم میگه من نتونستم نمره خوبی بگیرم ،خودشو سرزنش میکنه همیشه بهش میگم چرا اینو به خودت میگی؟چراانقدر بدحرف میزنی باخودت؟چون کلا من عادت ندارم کسی رو سرزنش کنم چون فکر میکنم توی اون لحظه ادمها به اندازه کافی خودشون حالشون بد قرارنیست من بدتر کنم یادندارم به کسی تو اشتباه سرزنش وتخریب کنم ،جالبه بعضیا میگن اگه من اینجوری به خودم بگم دوباره تکرار میکنم ولی من اینجوری فکر نمیکنم ،حتی توی رانندگی وقتی مربی باهام بد وتند صحبت میکرد باهاش برخورد میکردم واجازه نمیدادم تخربیم کنه،همونطور که به کسی چیزی نمیگم باخودمم خوب صحبت میکنم ودیگه تکرار نمیکنم مگر اتفاق غیر منتظره که نمیشه جلوشو گرفت،خداروشکر که امروز خیلی خودمو دوست دارم من میدونم که فرصت هست برای بهتر شدن ،اینو استاد هم گفت قرارنیست من مثل کسی که بیست ساله رانندگی کرده باشم تازه همونم اشتباه میکنه ،اگر بخام هرکاری رو انجام میدم چیزی به عنوان استعداد وجود نداره این باور قوی که استاد که الگوی منه انجامش داده رو هرلحظه تکرار میکنم ،دارم این باورهای مثبت جایگزین میکنم باور های محدود کننده که از دیگران توذهنم مونده ،من اشتباه میکنم ویاد میگیرم وسعی میکنم مهارتمو تواون زمینه افزایش بدم ،عبارت های تاکیدی قدم نهم ازدوازده قدم کلی منو کمک کرد،من مینویسم که مریم توبهترینی فقط بلد نیستی بعد یاد کارهایی که ازپسش براومدم میفتم واونارو به خودم یاداوری میکنم ،یادمه امتحان رانندگی داشتم ازمون هربار رد میشدم به شدت ازواکنش همسرم ومادر همسرم اذیت میشدم ولی به خودم میگفتم بالاخره انجامش میدی من نگران بودم الان اصلأ برام مهم نیست ،بعضی ها در اطراف ما منتظرن تواشتباه کنی تا قضاوتت کنن،یادمه خونه مادر شوهرم غذا درست نمیکردم چون میترسیدم خراب کنم ولی بعدا که خودش کلی غذا خراب کرد ومن چیزی نگفتم شروع کردم غذا پختن جالبه کسانی ازت ایراد میگیرن که خودشون چیزی بلد نیستن ،من امروز توی روابطم هم کلی رشد کردم قبلاً واکنشم اصلأ جالب نبود ولی الان میدونم چه رفتاری باید انجام بدم اینم یکی دیگه از چالشهای زندگی من بود استاد عاشقتم برای دوستان گلم بهترین ها رو ارزو میکنم
سلام استاد و مریم جان
نمیدونم چرا تو این صفحه و اینجام چون خداوند الهام کرد انتخاب کرد و گفت بنویس..
استاد من باز خواب شمارو دیدم نمیدونم نمیدونم چرا؟
شاید بخاطر شرایط زندگى ام که درآن قرار دارم..
شاید چون صبح تا شب در بیدارى فقط خداوند شمارو در مسیرم قرار میده براى آگاهى و شب در خواب هم همینطور…من نمیدونم
همین لحظه الهام شگفت انگیزى در من جوانه زد،بخاطر جایى که هستم و تنها جایى که باقى مونده براى من در زندگى اونم بخاطر اینکه همیشه میگفتم زمین و اسمان و درختان اینجا براى خداست..و حالا بعداز از دست رفتن تمام چیزایى که داشتم خدا این باور رو در من شکل داد، البته که قبلش هدایت شدم به هاى شما مثل هروز با هدایت خدا دقیقا براى همون لحظه حال من.
و الان بعداز نیایش با خدا با تمام وجودم متوجه شدم که خداوند صحبتهاى امروز شمارو براى من تکمیل کرد با ذکر مثال.
بعد یه حسى گفت برو براى سید بنویس
گفتم آخه سید بیاد پیام منو بخونه خدایا
گفت من بخوام میخونه تو فقط بنویس
گفتم آخه پیش بچه ها من خجالت میکشم
گفت اون که بخواد ببینه فقط میبینه
تو فقط بنویس مگه سید نگفت هر کارى شروع میکنى بگو بسم الله
بسم الله بگو و بنویس
گفتم کجا بنویسم کدوم صفحه، بازم گفت تو فقط برو بنویس
گفتم تایید باید بشه گفت من تایید کردم .
استاد منم اومدم وارد سایت شدم و فقط دکمه زدم دکمه زدم تا رسیدم به اینجا..
حالا نمیدونم نمیدونم نمیدونم
فقط خدا میدونه .
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که اشتباهی مرتکب می شویم با خود چگونه برخورد می کنیم؟
آیا آن را فرصتی برای یادگیری رشد و پیشرفت می دانیم؟
یا
به شدت خود را سرزنش و تحقیر کرده و اشتباهات خود را متصل به شخصیتمان می کنیم؟
چه واکنشی در برابر اشتباهات خود نشان می دهیم؟
واکنش ما:
نشانگر ذهنیت و باورهای ماست
ذهنیت قدرتمند کننده با انجام اشتباه:
آن را پذیرفته و اشتباهات را فرصتی برای رشد و پیشرفت می داند از آنها درس گرفته و به نفع خود از آنها استفاده می کند بازخوردها را دریافت و در جهت بهبود خود از آنها بهره برداری می کند
ذهنیت محدود کننده با انجام اشتباه:
خود را به درد نخور بی عرضه ناتوان می داند به شدت عصبانی شده و به خود دشنام می دهد خود را تحقیر و سرزنش می کند
اگر کسی اشتباهات آنها را گوشزد کند:
بسیار ناراحت شده و با طرف مقابل بحث و گفتگو می کند
اغلب افراد با انجام کوچکترین اشتباه:
کار مورد علاقه ی خود را ادامه نداده و با باورهای نامناسب سدی برای عدم پیشرفت خود ایجاد می کنند
باید بپذیریم:
-یادگیری روند و مسیری تکاملی دارد
-همه ی افراد اشتباه می کنند
-با انجام هر اشتباه باید از آنها درس گرفته پیشرفت کنیم
-از اشتباهات خود در جهت مناسب استفاده کنیم
باورهای محدود کننده در زمینه ی اشتباه کردن
*زمانی که اشتباهی مرتکب می شود احساس ناتوانی می کند
توانایی را عامل بیرونی می داند که: قابل بهبود نیست
در واقعیت:
در تمام زمینه ها می توانیم مهارت ها و توانمندی های خود را بهبود دهیم
ما توانایی یادگیری تمام مهارت ها را داریم:
استعداد ذاتی در هیچ زمینه ای وجود ندارد
اشتباهات: قسمتی از مسیر یادگیری است همه ی افراد اشتباه می کنند: مهم نوع نگاه ماست
*فکر می کند اگر اشتباه کند مردم بر روی او حساب نمی کنند
ما مراقب هستیم اشتباهی مرتکب نشویم چون:
از واکنش افراد نسبت به خود می ترسیم
در واقعیت:
ما باید به سبک شخصی خود عمل کنیم نظر دیگران در مورد ما به هیچ وجه اهمیت ندارد
اصول شخصی خود را داشته و طبق آنها عمل کنیم
*اگر در انجام کاری اشتباهی مرتکب شوم به درد نخور هستم و باید انجام کار را متوقف کنم
از تجربیات جدید فرار کرده چون:
فکر می کند به درد انجام این کار نمی خورد
در واقعیت:
با تمرین و تکرار : در انجام تمام کارها موفق خواهیم شد خود را به خاطر انجام نادرست کارها سرزنش و تحقیر نکنیم
بسیاری از مواقع اشتباهات ما :
تنها به دلیل استفاده از روش های نامناسب است راه تحقق اهدافمان را تغییر داده تا نتایج ما متفاوت شود
قانون یادگیری
به میزانی که بر روی مغز خود کار کرده و مهارت مورد نظر را بارها و بارها با احساس خوب تکرار کنیم:
مهارت ما در انجام آن کار افزایش خواهد یافت
خدایا شکرت
عاشقتونیم