ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 16


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    306MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    31MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

570 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    به نام خودش که هر لحظه در حال هدایت ماست

    سلام خدمت استاد یگانه که فایل های نه رایگان بلکه میلیاردها میلیارد ارزشمند رو در اختیار ما قرار میدهند به راحتی و آسانی تا هر کسی در این مدار هست دریافت کنه هر آنچه را که نیازمند شنیدن و درکشون هست…

    وسلام خدمت بانوی اول این سایت،خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستان هم فرکانس این سایت الهی…

    به اشتباهی که اخیرا انجام داده ای فکر کن درباره ی آن چه واکنشی نشان داده ای؟!وچطور با خودت رفتار کرده ای!؟

    همون مثال قبلی که از پارکینگ در آوردن ماشین برام یه تضاده بزرگ بود و هر روزی که کار نداشته باشم این کار رو برخلاف روزهای گذشته آگاهانه میرم انجام بدم تا بر ترس هام غلبه کنم و مهارتم بیشتر بشه بااینکه هنوز به خوبی تمام نمیتونم اون رو انجام بدم ولی همین حرکت کردنم و وابسته نبودنم به دیگران بزرگترین شوق رو در من بیدار کرده که میتونی!!!

    دو روز قبل بااینکه مسافت بسیار زیادی رو همسرم طی کرده بود برای پارک کردن و در دورترین نقطه ی یک کوچه ی باریک پارک کرده بود دوباره خواستم خودم رو به چالش بکشم و امتحان کنم و چون مسافت زیاد بود فرمون ماشین رو زیاد چرخوندم و اون طوری که باید نتونستم خوب درش بیارم و کمی استرس گرفتم و دیدم دوباره این ذهن بر رفتار و اعمال من کاملا مسلط شده و کلا حالم رو بد کرد ولی همون لحظه گفتم که من باید این کار رو انجام بدم هر چند زمان ببره باید یکی از هدف هام در آوردن همین ماشین صفر کیلومتر دو میلیاردی باشه و نترسم که دیدم ذهن نا آرامم داره حرف میزنه که اصلا خانمها و اکثرشون نمیتونن ماشین رو از پارک به خوبی در بیارن و دنده عقب برن چه برسه به این پارکینگ پر از تضاد و اینکه من عرضه ندارم چرا باید نتونم اینکار رو انجام بدم و آخرین باری باشه که اینکار رو کردم و…یه لحظه دیدم کلا من هر چه در این مدت بافته بودم رو این ذهن همه رو نابود کرد و خودم رو جمع کردم و گفتم به خدای احد و واحد من باید اینکار رو به خوبی انجام بدم و خودم رو متعهد میکنم بااینکه برام بسیار سخته و بسیار منو به چالش میکشه ولی باید و باید از پس این کار بربیام و همون طوری که استاد می فرمایند ذهن همون طوری عمل میکنه که آموزش می بینه یعنی قبل از این حدود ده ساله ماشین داریم و ماشین های قبلی هم توی این پارکینگ بودند ولی برخلاف اونا که صبح بیرون میومدن و شب موقع خواب توی پارک می رفتند این ماشین هم قیمتش زیاد بود و هم صفر کیلومتر که این طوری صلاح دیدند که بعده هر بار استفاده بره پارک و برای اولین بار من موندم و این پارکینگی که هر روز و هر لحظه نمی تونستم به یکی دیگه بگم ماشین رو دربیارن و ذهنم اون قدری تنبل بار اومده بود که حتی اجازه نمی داد من این کار رو انجام بدم و خودم رو بسیار ضعیف در این باره ولی با برخورد به این تضاد برای چندین بار خواستم و درش آوردم ولی میدونم هنوز جای تمرین و تکرار رو بسیار دارم تا ماهرتر شوم و بر ترسام غلبه کنم ولی به نظر من بزرگترین کار وارد شدنم به همین ترسی بود که سالیان سال با خودم حملش کرده بودم…

    و دوباره بعده دو روز رفتم و همون مسافت طولانی رو دنده عقب اومدم و از پارک درش آوردم و این کار برخلاف سالیان گذشته که کاری بسیار ترس آور و رعب انگیز برام بود ولی حالا نه تنها نمی ترسم بلکه بسیار دلم بازتر میشه که میتونم کاری رو که جزوء سخت ترین کارها و ناممکن ترینشان تا آخره عمرم بود رو انجام بدم و انگیزه میگیرم تا هر روز بهتر از دیروز خودم باشم و بعد از ظهر که یه دوری تو شهر خودمون زدیم به خواهرم که عضو این سایت هست گفتم خدا از زبان استاد فقط این فایل ها رو برای بزرگتر کردن من و امثال من گذاشته که در بطن تضاد به این بزرگی،فایل بسیار ارزشمند و کارگشایی رو گذاشتند که در بهبود رفتار و عملکرد من بسیار بسیار موثر هست…

    خداجانم شکرت و هزاران هزار بار شکرت که به کمک خودت و بواسطه ی این سایت الهی هر روزمون بهتر از دیروزمون هست و در حال بزرگتر کردن شخصیت ما هستی…

    سپاسگذار استاد دانا و آگاهی هستیم که هر چقدر سپاسگذاری کنیم از وجوده ارزشمندشون بسیار کم هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1910 روز

      سلام اعظم جان.

      حرف از پارکینگ زدی یاد یه خاطره افتادم.

      حدود 10 سال پیش وقتی خونه مون رو دادیم ساخت و ساز رفتیم جای دیگه، من با پارکینگی مواجه شدم که چالش زیادی داشت.

      خونه خودمون پارکینگش کاملا روبه روی در بود و مستقیم، یعنی ساده ترین حالتِ ممکن.

      بعد پارکینگ جدید، هم شیب داشت و هم حالتِ L.

      یعنی یه پروژه ای بود در حد تیم ملی.

      من تازه پشت فرمون میشستم و مهارت انچنانی هم نداشتم، تازه با این چالش هم مواجه شدم…

      از چالش های دیگه پارکینگ این بود که خونه جدید، دقیقا نبش خیابون بود که ماشین ها از پایین به راست وارد خیابون میشدن، یعنی تا ماشینا میپیچیدن راست خونه و پارکینگ ما بود.

      من با سر وارد پارکینگ میشدم با دنده عقب خارج…

      یعنی نه تنها باید روی دنده عقب خارج میشدم و از شیب بالا میرفتم، بلکه چالش بعدی ورود به خیابونی بود که دو طرف ماشین میرفت و میومد، معمولا هم شلوغ، چون انتهای اون خیابون بن بست بود و همه از همین خیابون باید وارد و خارج میشدن.

      یعنی هر چالشی بود تو اون پارکینگ گنجونده شده بود:)

      یه چیزی خیلی بهم کمک کرد، صاحبخونه مون که اقای بسیار مهربان و مسیولیت پذیری بود، یه شب دقیقا جلوی پارکینگ حرف خوبی بهم زد.

      گفت نشنو صدای بوق ها رو، فقط کار خودتو بکن.

      اگه کسی چیزی گفت هم نشنو، فقط با ارامش کار خودتو بکن…

      من تا قبل از این حرف، میترسیدم و خجالت میکشیدم اگه کسی بوق بزنه به خاطر تعلل من در خروج از پارکینگ، یا متلکی چیزی بپرونه…

      حتی یادمه میخواستیم از صاحبخونه خواهش کنیم جای پارک خودشو که مستقیم به در بود با ما جابجا کنه، نمیدونم گفتیم یا نه، بهتر که نگفته باشیم، چون این چالشِ L مانند پارکینگ برای خروجم خودش منو کلی بزرگ کرد.

      خلاصه بعد از اون حرف صاحبخونه مون انگار از درون قوی شدم که فدای سرت، تو کار خودتو بکن و کم کم ماهر شدم.

      این یکی از مواردی هست که خیلی افتخار میکنم به سمانه.

      یادم رفته بود این دستاوردم رو.

      خوشحالم کامنتت باعث یاداوری ام شد، تحسین میکنم خودمو برای اینکه رفتم تو دل ترسم و استقامت به خرج دادم و نتیجه عالی حاصل شد برام، دقیقا چند پله اعتماد به نفسم بالاتر رفت.

      وقتی برگشتیم خونه نوساز خودمون، جای پارکینگمون عالی بود در برابر قبلی، با سر وارد میشدم پارکینگ و میتونستم با سر ماشین رو خارج کنم.

      شیب هم داشت، که اونم چون قبلا تمرین داشتم اصلا مسیله ای نبود، پارکینگ ما تک بود و به راحتی ماشینو میذاشتم و بر می داشتم.

      یه بار یادمه مجبور شدم ماشین رو ببرم پارکینگ منفی 2، اونم کابوسی بود برای خودش، شیبی بسیار ناجور…

      اونم تجربه کردم، تکرار نشد زیاد ولی تجربه اش خالی از لطف نبود.

      اون چالشِ سنگین پارکینگ خونه مستاجری در ظاهر هولناک بود ولی منو اماده کرد برای رانندگی بسیار زیاد.

      یه طوری شده بود که پارکینگهای دیگه برام خاله بازی محسوب میشدن:)

      چقدر اعتماد به نفسم برای شیب و دنده عقب بالاتر رفت بعد از اون تمرین.

      یه نکته ای: وقتی من از درون احساس قدرت کردم، دیگه اذیت نشدم، حتی وقتی کمی کندتر اقدام میکردم، یا ماشین خاموش میشد اوایل و …

      خیلی ریلکس و لاتی با خودم میگفتم فدای سرم، الان درستش میکنم، ماشین رو جمع میکنم.

      به عبارتی مفهومِ من کنترل ماشین رو به عهده دارم، نه اون کنترلِ منو، باور و اجرا کردم.

      چقدر لذت میبردم از تجربه ی رانندگی، بعد از اینکه ترسهامو کنار گذاشتم و واردِ مسیرِ عمل شدم.

      مطمینم شما هم با این پشتکار و تعهدی که به خودت دادی، از پسش برمیای و با افتخار میگی انقدر تمرین کردی که عینِ هلو ماشین رو میبری پارکینگ و خارجش میکنی.

      برات بهترین ها رو ارزو میکنم اعظم جان.

      برای همه مون بهترین ها رو ارزو میکنم.

      به قول کامنت زهرا جان آقچه لو که برام یاداوریِ محشری هست:

      قانون یادگیری: تکرار یک چیز باعث یادگیری و حرفه ای شدن در آن میشود.

      الهی شکرت برای همه ی تلاش هام برای بهبودم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اعظم برزگری گفته:
        مدت عضویت: 1415 روز

        سلام سمانه جان عزیزم

        مننون از یاد آوری زیبایت که حکم یک مسکن قوی رو داشت که اگه سمانه جان و امثال خانم های زیاد سایت تونستند پس من هم میتونم و امیدوارم و مطمئن هستم با تکرار و تمرین بقول خودتون مثل هلو ماشین رو از این پارکینگ پر از چالش که مثلش رو جایی ندیدم در بیارم تا غلبه کنم بر ترس هام و بزرگتر بشم از هر آنچه که من با ذهن خودم بزرگش کردم…و شکر خدا در این مرحله خوب عمل کردم چون برخلاف ماشین های قبلی اصلا یکبار هم نخواسته بودم اونا رو از پارک در بیارم ولی با کمک آموزه های استاد بر این ترسم غلبه کردم و میدونم به همین زودی ها به زیباترین و راحت ترین شکل ممکن انجامش میدم…

        ممنون وجود نازنین و ارزشمندتون هستم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3856 روز

      سلام دارم خانم برزگری عزیز

      ماشاالله به این جدیت و تعهد

      درست در همون لحظه ای که گفتید به خدای احد و واحد…

      همون نقطه تغییر ارتعاش تون بود همون نقطه عطفتون تو این موضوع شد فکر میکنم.

      چه حس خوبیه.

      این حس حرکت و بایدی که از روی شوق از روی تعهد و جدیت و خواستن عمیق عین یک کودک و بچه 5، 6 ساله که به بابا و مامانش اصرار داره و ازشون تقاضایی داره تا انجامش بدن چقدر زیبا و معجزه آساست.

      چقدر ناممکن ها و کارهای به ظاهر سخت و پیچیده و ترسناک رو آسون تر می‌کنه…

      خیلی خوشم اومد از اون لحظه تغییر حال شما

      دمتون گرم

      همچنان پیروز و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1996 روز

    به نام خدا

    سوال اول فایل:

    اگر اشتباه کردم، به طور ناخودآگاه ذهنم یادآوری می کند که ارتعاش منفی باعث این اشتباه شده است و در صورتی که حل خودم را خوب کنم و بتوانم ذهنم را کنترل بکنم وضعیت درست می شود، ولی کنترل ذهن در اینجور شرایط خیلی سخته، یکی از راه هایی که کمک می کند در اینگونه مواقع مسئله را هندل کنم این است که از قبل برای آن اشتباه آمادگی داشته باشم.

    طبق تجربه، وقتی یک اشتباهی را انجام می دهم احتمال تکرار آن اشتباه زیاده، بهترین راه اینکه در صورت امکان برای چند ساعت و چند روز عقب بکشم، روی کار های دیگر تمرکز کنم و بعد دوباره تلاش بکنم، معمولا در این حالت مسئله را می توانم کنترل کنم.

    با تشکر از استاد و خانم شایسته.

    و با تشکر از دوستانی که با حضور در کامنت ها هم زندگی خودشان و هم زندگی ما را زیبا تر می کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 739 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    سلام خدمت استاد عباس منش و همه عزیزان

    جواب سوال اول:من از وقتی با قانون جذب آشنا شدم بخصوص از زمانی که با سایت شما و کار کردن حسابی روی خودم آشنا شدم سعی میکنم از اشتباهم درس بگیرم و به عنوان یک تجربه ازش استفاده کنم اشتباهی که اخیرا انجام دادم چند شب پیش استادم اومد خونمون که تمرین کنیم با اینکه من مدت طولانی بود اون آهنگ ها را تمرین میکردم و حسابی یاد گرفته بودم و مینواختم اما وقتی استادم ضرب زد من نتونستم با ضرب هماهنگ بشم و درست و به موقع بزنم استادمم خودش تعجب کرد گفتم صدای ضرب باعث میشه اشتباه کنم چون همیشه تنها و تو خونه و تو سکوت نی را تمرین میکردم خلاصه استاد شاید نیم ساعت اول از دست خودم ناراحت و عصبانی بودم که چرا بعد از این همه تمرین نتونستم با ضرب هماهنگ بزنم بعدش بخودم گفتم عیبی ندارد الان وقت استفاده از آموزه های سایت استاد عباس منش هست که یاد گرفتم .یاد گرفتم که تو سر و صدا و مکانهای شلوغ تمرین کنم و بیشتر و بیشتر تمرین کنم مثلا تلویزیون را روشن کنم و بزارم صدای بلند یا آهنگ بزارم و خلاصه سرو صدا ایجاد کنم و بعد نی بنوازم تا گوشم یاد بگیره که با یک صدای اضافی هل نکنم چون قرار نیست تا آخر عمر تنها در سکوت بنوازم و مجلس ها سروصدا دارند، یاد گرفتم که به ضرب و صدای ریتم نیز علاوه بر نی نوازی بیشتر گوش بدم این درس های من از اشتباه اخیر و تجربه ی زیبایی که برایم داشت بود.

    درسی که از بازی ایران و ژاپن میشه گرفت درحالی که همه خیلی با اطمینان میگفتند ژاپن می‌بره و ایران بازنده ایران برد و ژاپن باخت و سه تا درس داشت

    درس اول هیچوقت زود قضاوت نکنید

    درس دوم غم لحظه ای که نیومده را نخورید

    درس سوم آدمها را با گذشتشون نسنجیده شاید اونا از گذشته اشتباهشون درس گرفته باشند و دیگه کارهای اشتباه را انجام ندن و عوض شده باشند.

    قانون یادگیری:تکرار یک چیز باعث یادگیری و حرفه ای شدن در آن میشود.

    استاد بسیار زیبا صحبت کردید در این فایل سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    جانِ دِگر گفته:
    مدت عضویت: 3390 روز

    سلام.

    سوال 0) واکنش به اشتباهات اخیر:

    -اشتباهی که مرتکب شدم، این بود که مشتری را تنهایی فرستادم بازدید (در کار املاک هستم) و اونجا، اتفاق ناجوری افتاد که ممکن است در آینده، نتیجه نامطلوبی داشته باشد (ممکن هم هست که نداشته باشد). من این موضوع را برای خوم نشستم تحلیل کردم، اولش بسیار از آن مشتری، عصبانی شدم، و بعلت اینکه درون گرا هستم، با خودم مشغول گفتگو شدم، و به خودم لعن و نفرین میفرستادم. مدتی بعد، با خود مشتری صحبت کردم، و باز هم مدتی بعد، به خودم گفتم: خب، از این رخداد، چه تجربه هایی می تونی بگیری؟ و برای خودم چندین و چند تجربه و درس عبرت و راه حل موارد مشابه در آینده نوشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    موضوع : انتقاد شنیدن

    البته که در مقابل انتقاد من در بعضی مواقع بسیار بسیار واکنش نشون میدم و عصبی میشم .

    البته که با مثال های استاد الان متوجه میشم که من خیلی از کارها رو انجام دادم و دقیقا همین جمله رو به خودم گفتم که بابا تو اصلا به درد این کار نمیخوری چون داری اشتباه انجامش میدی.

    من اصلا بخاطر همین باور که اشتباه نکنم ، خیلی از کارها رو انجام نمیدم،و حتی قدم هم بر نمیدارم، اینکه اشتباه کنم و آبروم بره

    آها من این کارو هم خیلی میکنم که اشتباه های خودم رو با کارهای درست بقیه مقایسه میکنم

    بعد میگم که اون استعدادش رو داره و من استعدادش رو ندارم

    باورهای محدود کننده

    اگر من در کاری اشتباه میکنم به این دلیل هست که ناتوانم: در صورتی که این اشتباه ها است و باید بگم که این اشتباه ها برای رشد و پیشرفت من هست .

    انگار که توانایی یه استعداده که طرف باهاش بدنیا میاد و دیگه نمیتونه که بهبود ببخشه اش

    پس اگر قانون اینه : که من هر کاری میتونم بکنم

    من تا حالا تو زندگیم هیچ پولی از بیزینسی که مال خودم باشه نساختم ، پس منم میتونم که این کارو انجام بدم و بسازم .

    آنچه را که بخواهم یاد بگیرم میتوانم یاد بگیرم .

    چیزی به نام استعداد زاتی وجود نداره

    خیلی از آدمها بودن که ملت میگفتن که این آدم استعداد نداره و رفته در کار تمرین کرده مهارت پیدا کرده و چقد تونسته در کار موفق بشه .

    و چقد آدمها که فک میکردن چقد استعداد دارن و هیچ کاری نتونستن انجام بدن دقیقا مثل درست کردن جوش گوشه ها.

    این این نیست که من بی استعدادم یا ایراد بگرم از خودم

    این به این معنی هست که استعداد عامل اصلی ثروتمند شدن نیست ، من نباید به خودم بگیرم که

    من باید خوشحال باشم که یه قانون ثابت و پایدار برای حل مسئله هست

    من خیلی این حرف رو به خودم زدم که من بدرد حساب کتاب نمیخورم اصلا در من نیست این کار ،چرا چون اصلا دنبالش نرفتم از ترس از اینکه کار سختیه

    همه ما این توانایی رو داریم اصلا مغز این تواناییی رو داره

    و تو این مسیر اشتباه میکنه و اشتباهات قسمتی از مسیر هست

    بجای اینکه از این به بعد به توانایی هام شک کنم به نگاهم شک کنم که با چه نگاهی دارم به موضوع یا مسئله نگاه میکنم

    اگر من اشتباه کردم به این معنی نیست که من بی توانم

    من بی عرضه ام من بدرد نخورم اینها همش از ناحیه دعوت شیطان هست ،اینها جزئی از مسیر پیشرفت هست

    یه باور دیگه اینه که اگر من اشتبا کنم دیگه مردم خیلی من رو حساب نمیکنن.

    برای من الان در حال حاضر حرف مردم یا کلا دیگران خانوادم هست ،چرا از کلمه خانواده استفاده کردی مجتبی؟ چون که ترسیدم بنویسم همسرم چون گفتم که اگر یه وقت بیاد کامنت من رو بخونه با هم بحثمون نشه و به من چیزی نگه ، که بگه چرا نوشتی و از این چیزها

    من فک میکردم که حرف مردم یه دکمه است و بازدنش حل میشه ،هر چی بیشتر قانون رو درک کردم دیدم نه بابا ، این یه ریشه عمیق داره ، و من هرچی کار کنم دقیقا به همون اندازه روش کار کردم و این چیزی نیست که بگم کلا میشه ریشه کنش کنی، این یه چیزیه که هر آن منتظره که حمله کنه

    ولی الان به لطف خدا با استعفای خودم و در نظر نگرفتن حرف همسرم برای خروج از منطقه امنم انگار دارم حرف مردم رو ناچیز جلوه میدم ، هر چی به درون خودم وارد میشم متوجه میشم که دقیقا تصمیماتم بر مبنای عمل به قانون داره اتفاق می افته ،و چون دارم مینویسم و فک میکنم و هی سعی میکنم که همه چیز رو با قانون مقایسه کنم اینطوری بیشتر متوجه میشم که دارم با قانون کار میکنم . ولی همین الان همسرم داشت همین متن بالا رو میخوند و داشت چپ چپ نگام میکرد ، خخخخخخ، ولی خب خدارو شکر طبق قانون عمل کردم و با هیچ کس در مورد تصمیم حرف نزدم مسئولیت کلش رو به عهده گرفتم انگار، انگار میگم من این تصمیم رو گرفتم و تمام عوابقش رو هم میپذیرم و هر چی پیش بیاد مسئولیتش با منه

    و دقیقا و واقعا انگار احساس میکنم که دارم پیشرفت میکنم، احساس میکنم که آزاد شدم از درون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    FARANAK گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سلام به استاد و همه ی عزیزان امیدوارم حالتون عالی باشه

    من حدود یکی دو سال قبل وارد سایت شدم یه نگاهی کردم و رفتم !

    الان حدود 4 ماهی میشه که واقعا وارد این جمع شدم و هر روز تقریبا بدون استثنا وارد سایت میشم و مطالبی رو یاد میگیرم

    این اولین کامنتی هست که میذارم

    قبلا با قوانین آشنایی داشتم ولی یه جای کار آموخته هام حس میکردم کم داره

    وقتی رسما حدود سه چهار ماه پیش با این سایت آشنا شدم تصمیم گرفتم به طور جدی تمام مطالب رو از اینجا دنبال کنم اول رفتم یک سری فایل ها رو از شما استاد عزیز گوش دادم که ببینم شما چه کسی هستید و چیزی که خیلی زیاد توجهمو جلب کرد اونجا بود که گفتید یک روز از خداوند خواستید که ابراهیمش باشید و توحید رو در جهان گسترش بدید …

    وقتی تصمیم گرفتم کاملا آموزه ها رو دنبال کنم از خداوند خواستم بهم نشونه بده آیا مسیری که با استاد عباسمنش و این سایت میخوام شروع کنم درسته یا نه

    همون لحظه به قرآن رجوع کردم

    و این آیه جلوی چشمم اومد :

    “در ابراهیم و کسانی که با اویند برای شما اسوه و الگوی نیکویی ست” … بخشی از آیه ی زیبای 4 سوره ی ممتحنه

    همین حالا هم راجع بهش مینویسم تموم وجودم در برابر خداوند به ذوق میاد به تواضع به وجد و عشق …

    همون موقع که چشمم به این آیه افتاد اشک از چشمام سرازیر شد و یاد اون لحظه ای افتادم که استاد از خداوند خواسته بود که ابراهیمش باشه …

    سه چهار ماه میگذره من هر روز و هر روز برکت و نشونه ها رو تو زندگیم بیشتر دیدم و کلیدش رو تنها به گزینه ی توحید میدم فقط و فقط توحید

    مفهوم توحید در وجود من چنان عوض شد که انگار قبلا هرگز نمیدونستم

    اوایل فقط و فقط فایل های استاد رو گوش میدادم اما اخیرا کامنت ها رو هم میخونم و تازه فهمیدم اون شب چرا خداوند در جواب من گفت در ابراهیم و کسانی که با اویند برای شما اسوه و الگوی نیکویی است ‌…

    من واقعا نه تنها از استاد و مریم عزیز که از تک تک دوستان یاد میگیرم با عشق .

    این فایل های جدیدی که استاد میذاره و پاسخ هایی که دوستان میگن همش پر از درسه و یادگیریه

    این فایل در مورد اشتباهات بود

    و من فقط میخوام بگم

    مدت هاست که وقتی به ظاهر اشتباهی میکنم فقط سعی میکنم مسیر رو مرور کنم، درس هام رو یادبگیرم و نتیجه رو بسپارم به خداوند و گذر کنم. دوستان هم خیلی خوب اشاره کردن تو کامنت هاشون

    وقتی نشونه های خداوند رو به خوبی دنبال کنی وقتی گیرنده ی قلبت رو فقط روی سیگنال خداوند تنظیم کنی محاله اشتباهی رخ بده اگر هم اشتباهی رخ بده احتمال خیلی زیاد فقط ظاهرش اشتباهه توش کاملا لبریز از خیر و برکته و بر فرض اگر هم واقعا اشتباه کنی باز هم به استناد به قرآن کریم بخشی از آیه ی زیبای 70 سوره ی فرقان :

    “خداوند بدی ها رو به خوبی ها تبدیل میکنه ”

    وقتی حتی انگاری یه اشتباه مرتکب شدی باز هم به خداوند توکل کن وقتی خداوندی چنین توانا و مهربان داری دیگه چه جای نگرانی و سرزنش چه جای ترس و غم ؟

    فقط سعی میکنی درس هاتو یادبگیری و بگذری

    ایمان داشته باش با خدایی روبه رو هستی که قادره حتی بدی ها رو به خوبی ها تبدیل کنه

    و یکی از دوستان، آقای زرگوشی که همیشه از کامنت های خودشون و شینا زرگوشی که فکر میکنم دختر بی نظیرشون باشن یاد میگیرم، توی کامنتشون در همین قسمت یک مثال زیبا از این مورد گفتن که بسیار عمیق و ارزشمند بود .

    پس هیچ جایی برای ناراحتی برای شماتت برای غم وجود نداره

    من باز هم کلید رو به توحید میدم فقط توحید

    در کنار خداوند بودن هیچ جایی برای ترس و غم نمیذاره …

    برای استاد عزیز مریم عزیز و همه ی شما عزیزان که خداوند هدایتم کرد تا از همگی نور و عشق و ایمان یاد بگیرم ، زندگی پر از عشق و شادی و ثروت و سلامتی و لمس حضور خداوند در تک تک ثانیه هاتون رو میخوام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    استاد عزیزم سلام

    اخرین اشتباهی که کردم

    و کلا ی سیکل معیوب توی رفتار منه

    عصبانی شدن

    واکنشی بودن

    دخترم که ماه اینده س ساله میشه

    ماشاله خیلی پر انرژی

    و البته ی کارهایی میکنه که گاهی تحملم تمام میشه و از کوره در میرم

    سر به سر برادر 11 ساله اش میذاره

    این روزا برای خواسته هاش جیییغ میزنه

    و …

    من واقعا دلم میخواد شب بچه ها زود بخوابن و من یکی دوساعتی برای خودم وقت داشته باشم

    خوشنویسی و نقاشی کنم

    چون درطول روز دخترم بیداره و مزاحمم میشه

    حالا وضعیت بچه هام وقتی همسرم هستن

    تا دقیقه 90 بیدارن

    تا همسرم بخوابه

    بعدش اونا میخواین

    و لین برای منی که از صب بیداره و سرپا خیلی خسته کننده س

    دخترم با باباش سرگرم بود

    داشتم ب پسرم زبان درس میدادم که اومد سراغ ما تا دوباره اتیش بسوزونه

    ناجور خورد ب گوشه میز

    و من ب شدت عصبانی شدم

    و واکنش نشون دادم

    در حالیکه همون لحظه یجیز تو وجودم‌گفت باهاش همدلی کن

    و تو حال عصبانیت داشتم جای ضربه رو ماساژ میدادم

    ولی یکم بعد ( کمتراز دو دقیقه)

    گفتم واسه جی الکی از کوره در میری

    بلند شو ببرش تو اتاق براش کناب بخون تا بخوابه

    بعد ب خودم یاداوری کردم که داشتن دخترم ی زمانی ارزوم بود

    و خدا این نعمت ب من داده

    و سعی میکنم که صبورانه تر با بچه هام رفتار کنم

    بارها ب خودم قول دادم که دیگه سرشون‌ داد نزنم

    ولی ی روزایی میشه که از دستم در میره

    ولی باز خودم میبخشم

    میگم بازم سعی میکنم

    من مادر خوبی هستم

    من از عهده خیلی کارها براومدم

    اینم‌ میتونم

    خیلی دوست دارم ک مخصوصا با پسرم که تو این سن هست دوست باشم

    و هر روز از خدا میخوام که من ب مسیر اسان تربیت فرزند هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    بنام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام استاد عزیزم

    منم عاشقتم

    اخر فایل گفتین عاشقتم عجیب انگار با من بودین و منم خواستم بگم که منم عاشقتونمممم سعععخت

    چقدر لباس بهتون میاد

    ماشالله

    استاد عزیزم من چند هفته اخیر که سرکار جدید رفتم به شدت اشتباهاتی رو مرتکب میشم

    چونکه هیچ تجربه ای نداشتم تاحالا

    شغلی که رفتم توش خیاطیه

    اینم به لطف الله فهمیدم استعداد دارم و خداوند منو به سمتش هدایت کرد

    همین که تو ی کارگاهی برم که خانم بسیاااار خوش قلب و با دست و دلبازی بهم آموزش میده هم کار خداوند و هدایتشه

    ی کلی همکار جدید پیدا کردم که استاد بی نهایت شاد هستن و تو تایم کاری ترانه میزارن و میرقصن با محیط قبلی کاریم کاملاااا متفاوته و شاد و پرانرژی

    و منم لذت میبرم

    هرچند هنوز من پای چرخ نرفتم

    باید از اتو زدن شروع کنی

    هی پیشرفت که کردی کارهای مهمترم میدن

    البته اینم بگم که خانمی که من پیششم بیشتراز من مشتاقه تا من زودتر راه بیفتم و همه جمره کمکم میکنه

    همین دیروز اشتباهاتی داشتم سر اتو زدن صحیح

    بااینکه بار دومم بود ولی با آرامش بازم برام توضیح داد

    استاد البته اینم بگم اینم از لطف خداوند و تمرینهای دوره احساس لیاقت که خودم رو لایق برخوردهای خوب و مهربونانه بدونم

    خودمو دوست داشتنی میدونم

    و استاد باورتون نمیشه نه تنها این خانم به شدددت دوستم داره

    بلکه کارگاه های اطرافم باید ببینین از سر من در میان و نمیزارن کسی بهم چپ نگاه کنه

    بخدا هیچ کاری هم نکردم که دلشونو ببرم

    خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر این همه لطف تو و مهربونی و مهری که از من درون قلبها گذاشتی

    و به طرز جادویی کارهام خوب پیش میره

    دیروز ی خانمی اومد کارگاه ازقضا تو فنی و حرفه ای مدرس خیاطی بود و قرار شده تقریبا به صورت رایگان کلاسهاشو برم و مدرک بگیرم

    و به لطف الله با اون مدرک میتونم پروانه کسب هم بگیرم

    ازینکه اینقد راحت بدون اینکه من حتی برم دنبال کارها اونا دارن سمتم میان هم شگفت زده ام و هم الان میفهمم آسان شدن برای آسانیها یعنی چی

    استاد دیروز اتو دوباره بد زدم و خانم خیاط بهم یاد داد دوباره با مهربونی

    من مثل قبلا خودمو سرزنش نکردم و گفتم تو دام من ابتدای کارم و اینا طبیعیه

    و یا مثلا ی دوخت رو بلد نبودم ولی از بس که هییییچی نمیدونم که البته اونم بخاطر اینکه تازه کارم و تجربه ندارم بااینحال خجالت میکشیدم که طریقه صحیحشو بپرسم ولی خانم خیاط که دید من دارم اشتباه میرم مسیرو با مهربونی یادم داد و گفت اینارو به مرور یاد میگیری

    من ترس از اینکه فکر کنن که من بلد نیستم یا بدرد این کار نمیخورم یکمی اذیتم میکنه ولی به شدت احساس لیاقت دارم که من لیاقتشو دارم که بقیه کمکم کنن تا یاد بگیرم

    لیاقتشو دارم که خداوند کارهارو برام ساده تر کنه

    لیاقتشو دارم که به جایگاهی که بخاطرش به این دنیا اومدم برسم و اونم از همین مسیره

    هرچقد اشتباه کنم خودمو سرزنش نکنم و بگم به خودم من در مسیر یادگیری ام

    اون خانم خیاطم 8سال خیاطی کرده که الان تو یکساعت ی لباس مجلسی شیک میدوزه

    استاد اینکه تمسخر بشم ازینکه بلد نیستم آزارم میداد ولی چنروز پیش به خودم گفتم هییییچکس از روز اول که همه جیو بلد نبوده و هیچ اشکالی نداره تو اشتباه کنه،تو ی آدمی و جایزه الخطا

    بزرگترین اشتباهت باعث خراب شدن ی لباس میشه

    پس به خودت استرس نده مریم عزیزم

    استاد باورتون میشه حتی ی خانم دیگه از کارگاه ها به شدت با من حال نمیکرد و حتی به همین خانم خیاطی که به من اموزش میده میگفت دم عیده شلوغیم وقت برای اموزش مریم جونت نداریم ولی همین دیروز بغلم کرده و بوسیدم و میگفت مریم جونم بیا تو کارگاه من،خودش منو برده پای چرخ خیاطی و دوخت آستینو بهم آموزش میده

    استاد من سعی کردم به نکات منفی توجه نکنم

    حتی وقتی بخاطر بی تجربگی مسخره ام کرد به هدفم توجه کردم

    و واقعااااا به خودم گفتم الان ی کارگرم

    ی کسی هستم که چیزی بلد نیستم

    ولی بالاخره رشد میکنم و یاد میگیرم

    من دارم باورهامو‌ بهبود میدم و خداوند کمکم میکنه

    و اجازه نمیدم ی چیزهایی به این پیش وا افتاده ای باعث بشه حال من بد بشه

    این همه آدم دوستم دارن چرا به اون ی نفر توجه کنم

    من با موفق شدنم ثابت میکنم که کسی که به خدا ایمان داشته باشه به همممه چی میرسه.

    به لطف الله چرخ دنده های زندگیم روونه

    کفشهای کتونی راحتی پامه و سوت زنان دارم مسیرمو میرم و لذت میبرم

    ازین جای زنذگیم به شدت راضیم

    تو شغل قبلیم اینقد لذت نبود فقط کار برای دو قرون دوزار

    این کار هنوز حقوقی دریافت نکردم ولی عشق هست لذت هست شادی هست آرامش هست رشد و امید هست و خدا هست

    و میدونم که پاداش در مسیر علایق بودن ثروته

    خداونده که روزی رو میرسونه و من به خدا چشم دوختم

    استاد من سعی میکنم خودمو لایق محبت میدونم

    مثل محبتی که وقتی بچه های کوچولو اشتباه میکنن داریم بهشون

    منم ی بی تحربه هستم

    و ممکنه اشتباه کنم

    ولی خودمو سرزنش نمیکنم و بالعکس خودمو لایق این میدونم که بقیه هم شماتتم نکنن و درکم کنن و در یادگیری کمکم کنن

    پروردگارا عاجزم در سپاس گفتن این هممممه نعمت و عزت و جسارت و شادی و احترام و محبتی که بهم عطا میکنی

    خداوندا با قلبم مینویسم سپاسگزارم

    و بی نهایت نوکرتم

    دوستت دارم.

    پی نوشت:

    استاد من این کامنت رو منتشر کردم و اومدم مرور کردم که چیزی رو اشتباه تایپ نکرده باشم

    همیشه اینکارو میکنم

    و دیدم چندین تا غلط املایی دارم و امکان ویرایش

    جالبه که

    خودمو سرزنش نمیکنم

    که غلط نوشتم

    چون امکان ویرایش وجود داره

    چون میتونم تصحیحش کنم یا تغییرش بدم

    میتونم بفهمم چیو غلط نوشتم

    زندگی هم همینه

    امکان ویرایش هست

    امکان تصحیح هست

    امکان یادگیری هست

    بدون سرزنش خودمون باید سعی کنیم بدون خجالت و اینکه از حرف مردم بترسیم که مسخره نشیم راهمونو با قدمهای محکم جلو بریم

    من غلطهای املاییمو اینبار تصحیح نکردم که به یادگار بمونه و بدونم همیشه میتونم بهبود بدم خودمو،مسیرمو،کارهامو،زندگیمو…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    سوال:نحوه برخورد من با اشتباهات چگونه است؟

    آخرین اشتباه بزرگی که کردم داشتم لوستر خانه صاحب کارم رو نصب میکردم که برق گرفت منو و لوستر یه قسمتش شکست و وقتی برگشتم در مغازه صاحب کارم داشت سر و صدا میداد اخه قیمت لوستر ها 200میلیون بود گفت چی شده گفتم رفتم بالا نصب کنم برق گرفت منو دستمو کشیدم خورد به لوستر یه قسمتش شکست خب بخاطر برخورد بسیار تند ایشان یکم حالم بد شد ولی اصلا خودم رو سرزنش نکردم و سریع برگشتم به حالت قبل و طی چند ساعت همه چی رو فراموش کردم و اشتباهات کوچک رو که به ثانیه هم نمیکشه اصلا واکنشی نشان نمیدم اشتباهات بزرگ رو هم خیلی خورده به خودم نمی‌گیرم و سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم سعی میکنم سریع حالمو خوب کنم

    باز دوباره اگه اشتباه نکنم 40. یا 50 روز بعد از اون کار من نمایشگاه ماشین بود یه روز صبح از کرمانشاه یه ماشین خیلی گرون قیمت برای ما آمد و ماشین روی کفی بود ماشین bmw i8 بود رنگ آبی خلاصه صاحب کفی سوییچ ماشین رو بهم داد منم رفتم ماشین رو از زاویه 40درجه راحت اوردمش پایین و پارکش کردم خلاصه یکی از صاحب کارهای ما آمد چ فهمید که من ماشین رو از روی کفی آوردم پایین خلاصه داد و بیداد و اصلا نمیتوست خودش رو کنترل کنه انقد داد میزد که چرا من ماشین 18میلیاردی رو از روی کفی آوردم پایین خلاصه من اشتباه کرده بودم درست ولی چند دقیقه خدا شاهده چند دقیقه بیشتر درگیرش نشدم و سریع برگشتم به حالت قبل و راحت از کنارش گذشتم

    الان میتونم بگم اشتباهی به وجود میاد انصافا خیلی عالی میتونم ذهنمو کنترل کنم ناراحت میشم ولی این ناراحتی چند ساعت یا شایدم به ساعت نکشه و سریع برمیگردم به حالت قبل و الان فهمیدم که یعنی با این فایل فهمیدم که من اشتباه میکنم همه اشتباه میکنن و خداوند مارو سرزنش نکرده و گفته درس بگیرید از اشتباهات و جوری بهش نگاه کنید که انگیزه بگیرد ازش و رشد کنید و الان خداوند شاهده با این فایل خیلی راحت تر شدم با این که من اشتباه میکنم و باید درس بگیرم و تکرارش نکنم و ذهنمو کنترل کنم …

    خب هیچ کاری نیست توی دنیا که نشه انجامش داد و من آمدم گفتم که خب من باید شبیه روحم

    عمل کنم بعد آمدم دیدم ویژگی های روحم چی هست یعنی چه توانمندی دارم .علاقم چیه.بخاطر چه چیزی تحسین میشم.دوران بچگی چه اسباب بازی هایی داشتم چرا از اون نوع اسباب بازی ها خوشم میومده چندتا شغل عوض کردم این شغل ها چی بودن چرا من رفتم توی این شغل ها و نشستم مو شکافانه تا جایی که عقلم قد میداد خودم رو شخم زدم و رسیدم به چندتا ویژگی که احساس میکنم اونا ویژگی های روح من هستن بعد آمدم گفتم این ویژگی ها توی چه شغلی هست دیدم توی سخنوری خانندگی رقص هست و گفتم خب من باید شروع کنم وارد حوضه عشق و علاقم بشم و خانندگی رو شروع کردم قدم اول رو برداشتم رفتم توی یوتیوب شروع کردم به دیدن ویدیو من این شکلی پیدا کردم دقیق حوضه عشق و علاقم رو یعنی میدونستما ولی با این را حل قانع شدم

    حالا رسالت من چی هست:رشد و بهبود خودم و گسترش جهان هستی هست …

    رسالت من بندگی کردنه شبیه روحم عمل کردنه و الان زمانی که من وارد حوضه خانندگی بشم دارم شبیه ویژگی های روحم عمل میکنم و قاعدتاً من لذت میبرم و نتیجه میگیرم

    دقیقا چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره من گیفتی که خداوند بهم داده صدای خوبی دارم امروز چندتا ویدیو دیدم و دیدم چقدر باید کار کنم روی نفس گیری روی اوج روی بم و روی حتی حرکات بدن روی این که از شکم نفس بگیری یا از دیافراگ نفس بگیری یا از سینه و دیدم باید زمان و انرژی بزارم ولی نکته قابل مهمش اینجاست چون من برسی کردم و دیدم علاقه دارم واقعا به خانندگی اون وقت و انرژی برام لذت بخشه و چون حوضه عشق و علاقم هست خیلی سریع و راحت یاد میگیرم و پیش میرم

    من استاد عزیزم میتونم بگم نظر بقیه هرکس واسم دیگه به اندازه سر سوزن از وقتی دارم روی خودم کار میکنم و توی مسیر هستم ارزشی نداره …

    من امدم گفتم من روح هستم وقتی دنیا میام ذهنم شکل نگرفته بعد کم کم با ورودی ها شکل میگیره این ذهن هست که واکنش نشان میده و من روح هستم و روح من آرام هست و من باید شبیه روحم عمل کنم آرام باشم و ذهنمو کنترل کنم اولش برای من سخت بود ولی الان بسیار راحت شده خیلی راحت شده واقعا بابت اموزهاتون بسیار سپاسگزارم

    پس ذهن واکنش نشان میده و من باید بتونم کنترلش کنم . نمیدونم شاید بخاطر گذشته من باشه ولی انصافاً خداوند شاهده اصلا مردم برای من مهم نیستن 95درصد مهم نیستن و من واقعا دارم برای دل خودم زندگی میکنم تو فکر این بودم فردا کچل کنم خب توی محل کار من انسان های زیادی هستن میرن میان ولی من راحتی خودم برام مهم هست و واقعا خوشحالمممم

    من اگه با اشتباهاتم راحت بشم خودم رو سرزنش نکنم چون وقتی خودم رو سرزنش میکنم عملا من دارم با اون اشتباه میجنگم و ماندگار ترش میکنم و زمانی که مسوولیت اشتباه خودم رو کاملا بپذیرم من دارم به جهان فرکانس توحید رو ارسال میکنم و باهاش راحتم باهاش اوکی هستم نچسبیدم بهش و طبق قانون دیگه تکرار نمیشه و ازش درس میگیرم

    من نظر های خودمو گفتم اگر کسی در مورد کامنت من صحبتی داره خوشحال میشم که نظرش رو برام کامنت کنه سپاس گذارم

    عاشقتونم

    در پناه خدا شاد باشید بخندید پیروز باشید موفق باشید دردنیا و در آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1348 روز

    سلام به همه عزیزان خانواده بزرگم مخصوصا استاد عزیزم

    راستش آخرین باری که خودم رو سرزنش کردم واسه ناتوانیم در کنترل ذهنم بود و تاحدی از ناتوانی رسیدم و عصبی شدم از دست خودم که زدم زیر گریه اما خیلی زود تونستم خودم رو آروم کنم و به خودم گفتم این مشخص می‌کنه که خوب روی باورهام کار نکردم واسه همین نتونستم کنترل ذهنم رو به دست بگیرم .

    تنها مسأله بزرگی که در کنترل ذهنم هنوز ناتوانم مربوط به رابطه خودم و همسرم هست که از زمان نوجوانی و اول ازدواجم حس خیانت داشتم چه با همسر اولم و چه با همسر فعلیم اما بعد اینکه با آموزشهای استاد آشنا شدم متوجه شدم خودم این موضوع رو به زندگیم جذب کردم و هر بار موشکافانه دنبال هر چیزی بودم که خیانت طرف رو ثابت کنم توی زندگیم خلقش کردم و پیداش کردم .

    به لطف الله مهربان و آموزشهای استاد الان خیلی خیلی بهترم و تا جاهایی میتونم ذهنم رو کنترل کنم و زندگی آرومی بسازیم مخصوصا با تمرین ستاره قطبی . اما گاهی واقعا کنترل از دستم در می‌ره و هر چی می‌خوام اعراض کنم تواناییشو ندارم و آنچه به ذهنم میرسه رو به زبان میارم و به همسرم افکار وحشتناکم رو میگم . وبعد پشیمون میشم و خودم رو سرزنش میکنم که چرا کنترل نداشتم و گذاشتم ذهنم برای خودش هر چیزی میخواد ببافه.

    به هر حال هر دفعه خبره تر میشم و سریع حال خودم رو تغییر میدم و میگم این نشون میده نیاز به تمرین بیشتری دارم .

    تصمیم گرفتم بیشتر ذهنم رو درگیر زیباییها و مسائل مثبت کنم و هر بار به خودم میگم این وضع موجود رو من با افکارم به زندگیم دعوت کردم من مسئولیت میپزیرم و برای درست کردن وضعیت موجود تلاش میکنم .

    هر روز در تمرین ستاره قطبی تمرکز بیشتری روی کارهای مثبت همسرم و ابراز علاقه هاش میزارم و همه رو می‌نویسم و از خدای خودم سپاسگزاری میکنم که این فرد رو برای خوشبختی و عشق بیشتر سر راه من قرار داده و توی خواسته هام از خدا می‌خوام هر روز این رابطه رو بهبود ببخشه و بهمون آرامش و عشق بیشتر عنایت کنه و اینکه مثل دوتا دوست کنار هم لذت ببریم و جالب اینجاست که با اینکه همسرم از تمرینات و خواسته های من بی خبره همین دو سه روز پیش که تلفنی با همکارش صحبت میکرد گفت من و همسرم با هم رفیقیم و این جمله از طرف اون واسم عجیب بود و با خودم گفتم این یک نشانه ست که کائنات خیلی خوب داره به فرکانسهای من پاسخ میده و واقعا خدا خیلی به ما نزدیکه و قوانین جهان هستی به زیبایی داره کار خودشو انجام میده خدایا شکرت .

    به نظر خودم من دارم تکامل طی میکنم و با ادامه دادن تمرینات به لطف الله این مسأله از زندگیم هم به راحتی حل میشه و من موفق میشم انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: