این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
موضوع این فایل دقیقا پاشنه ی آشیل من هست
من بخاطر هر اشتباهی که پیش میاد در تمام مسائل، زود خودم رو سرزنش میکنم و ناامید میشم حتی چند روز از لحاظ روانی به هم میریزم
احساس میکنم به درد هیچ کاری نمیخورم، و تمام مسائل دیگر رو که حتی به خوبی انجام دادم، زیر سوال میبرم
مثلأ همین چند روز پیش داشتم رانندگی میکردم، توی بریدگی ماشین خاموش شد، من اینقدر بهم ریختم که دیگه نمیتونستم ادامه بدم، اینقدر عصبی میشم این مواقع که لرزش دست میگیرم
============================
من باید یاد بگیرم خودم رو تحسین کنم که اون شب داخل بارندگی این مسیر رو بدون هیچ مشکلی رفتم و آمدم، حالا یکبار هم ماشین خاموش شد، بشه
چه اشکالی داره؟!
مگه واسه من تنها پیش میاد؟!
سعی کنم خودم رو ببخشم
اینقدر سخت گیر نباشم
سعی کنم اینقدر نکات مثبت پیدا کنم که اون مسئله اصلا دیده نشه
اینقدر خودم رو تحسین کنم که اصلا سرزنش در کار نباشه
خودم میدونم مشکل از کجاست از
کمااااااال گرایی
همیشه اخلاقم اینطوری هست که در شروع یک کار خودم رو با کسی که چندین سال سابقه ی اون کار رو داره مقایسه میکنم
و زووود شکست میخورم
خدا میدونه چند تا کار رو به این نحو نیمه تمام گذاشتم
همین چند مدت پیش از مادر همسرم طرز تهیه ی سوهان عسلی رو یاد گرفتم
حالا که اومدم خونه یکبار درست کردم، خراب شد و بسیار ناراحت شدم و دیگه درست نکردم
درصورتی که بهم گفتن 10 بار اول رو تمرینی درست کن تا کم و زیادش دستت بیاد و ناامید نشو، اما من همون دفعه ی اول مقایسه کردم و نا امید شدم
============================
خودم میدونم راهکارم چی هست اما عملی نمیکنم
راهکار من واسه بهبود این مسئله این هستش که دست از
مقایسه
کمال گرایی
بردارم، تا بتونم موفق بشم
باید به خودم بگم همین که وارد این کار شدی، یعنی تواناییش رو داشتی پس تا آخرش ادامه بده، بزار برنده بشی
خدایااااا شکرت بابت این سایت و دوستان عزیزم که میام و راحت باهاشون حرف میزنم
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید
کاری که پیشتر انجام دادم و اشتباه داشتم در کارم که اینستا شروع کردم ،ادمی بودم وحشت داشتم از حرف زدن از دیده شدن اما شروع کردم یا وحشت زیاد ،بعد گفتن برا پیشرفت باید لایو بزاری
برا من وحشت داشت اما هدف داشتم به خودم گفتم سحر میزارم که تمرین باشه اما 4نفر اومدن لایو ترس وحشتناک داشتم الان قضاوتم میکنن
و یکی پیام داد گفت داری تمرین میکنی،
همین باعث شد کلا 2سال رها کردم عشقم و پیجم رو،چون خودمو سرزنش کردم گفتم من به درد این کار نمیخورم اصلا برم رو خودم کار کنم بعد بیام
رها کردم بیشتر رو خودم کار کردم اما الان برگشتم میبینم اگه ادامه داده بودم الان بالا بودم خیلی عالی پیش میرفتم اما با خود سرزنشی مانع خودم شده بودم،این دوران که دور بودم از کارم بدترین زمان زندگیم بود چون روحم میخواست انجام بدم اما من با ذهنم پیش میرفتم و میگفتم نه و عذاب کشیدم و زندگیم بی معنی و روح شده بود
درسی که میگیرم اینه
انجام بدم برای به چالش کشیدند برای اینکه رشد کنم عیوبم رو اصلاح کنم و کاری به واکنش بقیه نداشته باشم و بعد خودمو تشویق کنم که انجام دادم و عیبهام رو اصلاح کنم
چندروز قبل همسرم داشت تو گوشیش دنبال ماشینای مختلف میگشت که یهو دیدم داره غر میزنه
این چه مملکتیه خدا فلانشون کنه الهی اینحورشن اونجور شن
بعدشم گفت ببین چه وضعیتی برامون درست کردن نمیتونیم یه ماشین حسابی سواربشیم ببین این لندکروز تو کشورای دیگه قیمتش چه پایینه تو ایران باید ده پانزده میلیارد بدی
تازه جاده هاشونم جاده نیست
بگو این پولم دادی این جاده ها که امنیت نداره و…….
خلاصه ته حرفاش این بود که ما بخاطر این صاحبان مملکت نمیتونیم زندگی دلخواهمون رو داشته باشیم .
با اینکه ماه ها بود باخودم عهد بسته بودم که کسی رو نصیحت نکنم از قوانین چیزی نگم کلا بخث نکنم باکسی
ولی نمیدونم چرا پاشدم رفتم تو گوشیم تو قسمت محصولات عکس راهنمایی عملی دستیابی به رویاها رو نشونش دادم وگفتم ببین استاد عباسمنش ازکجا به کجا رسیده چه خونه ووضعیتی داشته ولی از وقتی قانونو یادگرفته چه تغییرات بزرگی کرده
که یهو شروع کرد به جبهه گرفتن بله رفته امریکا اگه اینجا جای زتدگی بود که می موند و…….
گفتم وقتیم ایران بود زندگیشو عوض کرد …….
اونم دوباره شروع کرد به حرفای بیمنطق و تکراری زدن
که دیدم وای چه اشتباهی کردم سریع بلندشدم رفتم تو اشپزخونه سرمو گرم کردم واونم داشت هی بلند بلند غرهاشو میزد
به خودم گفتم تو مگه تعهد ندادی ؟پیش خودت چی فکر کردی که این عکسو نشون دادی؟
ویکم باخودم درگیرشدم که جرا مثله همیشه سکوت نکردی مگه بارها ندیدی بحث کردن فایده نداره وتصمیم گرفتی روزه سکوت اختیارکنی؟
تو که به دیوار اتاقت زدی بحث= مقاومت= احساس بد= گاری
واگه تو این ورطه بری اتفاقات بد پشت سرهم پیش میاد پس چرا؟
داشتم با خودم کلانجار میرفتم که یاد صحبت استاد تو جلسه7کشف قوانین افتادم:
مثله یه والد بیرحم خودتون رو مجازات نکنید منم اشتبا میکنم ولی هیچ وقت به خودم سخت نمیگیرم.
بعد آروم شدم وبه خودم گفتم ببین استاد با اونهمه نتایج عالی بازم اشتبا میکنه این روند پیشرفته باید تکامل طی بشه و تو این مسیر گاها اشتباه هم میکنیم
من اکثرا در مواقعی که حسم بد میشه ویا اشتبا میکنم این جمله استادسریع میاد توذهنم و میپذیرم که منم انسانم منم اشتباه میکنم منم گاهی نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و اینا همه طبیعیه
ولی با توجه به صحبتهای استاد در مواقعی هم پیش اومده که از اشتبا کردن ترسیدم از حرف مردم واونم مواقعی هست که اون کار من بولده یه جورایی همه توجه هارومنه
واون مواقع گاهی اوقاتش گیواپ کردم تواین زمینه که واقعا باید روخودم کار کنم
ولی خداروشکر مواقعی که خودمم و وجدانم ویا نجواها خلاصه شخص ثالثی تو ماجرا نیست خیلی بهتر شدم .
ولی خب بالاخره رشدکردن وبهبود دادن یه روند دائمیه واین نیست که بگیم خب من دیگه خوبم تو این زمینه و بیخیالش بشیم.
خداروشکر که به این سلسله فایلها هدایت شدیم ومجالی شده که بیشتر خودمون رو کندوکاو کنیم ومتوجه ترمزهامون بشیم و واقعا
ممنونم استاد عزیزم که این بستر رشد وبهبود روبرامون فراهم کردید.
به نام خالق بی همتا سلام درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و خدمت تمام دوستان و هم سفران عزیز.سپاسگذارم از استاد عباسمنش عزیز برای در اختیار قرار دادن این فایلهای بسیار ارزشمند و کار امد و زندگی سازی.الهی هزار بار شکر و سپاس برای بودنم در این مسیر و در این سایت.وقتی من یک اشتباه در کاری انجام میدهم اغلب خودم را سرزش میکنم و ب خودم ناسزار میگوییم خیلی کم . اینگونه ک مگه نمیدونستی نباید این کار رو انجام بدی برا چی باز تکرار کردی و این مستقیما تیشه بر ریشه من میزند چون اگر خودت ب خودت ناسزا بگویی و چرت بگی توقع نداشته باش بعقیه بهت چرت پرت نگن.باید خودت خودت رو حمایت کنی و تشویق کنی.بعد ریشه این مسعله در دو چیز هست با توجه ب قوانین ک از استاد یاد گرفتم یک عدم طی کردن مسعله تکامل ک باید زود ب نتیجه دلخواه برسم ک کلی توضیح داره و دوم کمال گرایی ک من باید هرکاری رو بدن عیب انجام بدم و این دو مورد رو اگر درک کنیم و بفهمم درصد رضایتمان خیلی بالا میرود.یکی از مثالهای خیلی خیلی خوبی ک میتوانیم بزنیم ایلان ماسک هست ک همیشه استاد مثالها از این فرد ثروتمند و مغز متفکر میزند.ماسک یک پروژه خیلی بزرگ دارد به نام پرتاب موشک اسپیکس به کره مریخ .ک چندیدن چند بار در بخشی از مساعل ب مشکل خورده و ضررهای میلیون دلاری شاید داشته اما ماسک خیلی راحت میاد بعد پرتاب موشک میگه ک ما فلان بخش رو درست انجام دادیم و فلان بخش را درست انجام ندهدیم نقصمان این بود و با تغییر دادن فلان بخش میتوانیم دیگه این مرحله رو هم رد کنیم.ببنید بعد هر بار ک موفق نمیشود چند هزار یا میلیون دلار ضرر میکند اما کاملا خودشو کنترل میکنه و قبول میکنه و دوباره شروع ب ادامه مسیر میکنه و اینجوره ک ایلان ماسک شده یکی از ثروتمندان جهان.و در اخر به خودم میگم زندگی طی کردن یک مسیر است باید خودمونو دوست داشته باشیم و لذت ببریم نع اینکه همش حال خودمونو خراب کنیم برای مساعل مختلف.در پناه الله شاد ثروتمند و پیروز باشید
سلام استاد عزیزم تشکر از شما برای این فرصتی که در اختیارمون قرار میدید . تمام تلاشمو میکنم که بتونم از این فرصت استفاده کنم.
وقتی به این سوال فکر میکنم یاد زمانی میافتم که دبیرستان بودم و یک بار با برادرم دعوا کردم رفتم تو اتاق و تنها شدم در مورد رفتار خودم فکر کردم سعی کردم منطقی بهش فکر کنم .نتیجهای که گرفتم که اولین مرحله اینه که بدونم این اشتباه مربوط به خود منه.
دوم اینکه وقتی پذیرفتم که خب سمت خودم حالا اشتباه کردم باید چیکار کنم اینکه باید ازش درس بگیرم یاد بگیرم که دیگه تکرار نشه اینکه تمام تلاشمو کنم تکرار نشه باعث شد که من رشد کنم من مثلاً در مواجه با همسرم اول ازدواجمون ،مشکلاتی میخوردم همسرم خیلی دقیق، منظم و من یه آدمی که یه مقداری بیخیالتر و بحث برنامهریزی کمتر تو زندگیم داشتم.این باعث میشد رو مسائل زندگی روش زوم نکنم.یه سری مشکلات ریزی پیش بیاد وقتی همسرم بابتش به من گوشزد میکرد و این مشکلو به من مطرح میکرد خب یاد گرفتم که این مشکل رو از خودم بدونم و در مقابل مثلاً ایرادی که همسرم اعلام میکنه گارد نگیرم تصمیم گرفتم که طوری برخورد کنم که دیگه تکرار نشم و این باعث شد بعد از چند سال اون زهرای تقریباً که با اون مشکلات ریز و درشت برخورد میکرد الان خدا خدا را شکر مشکلات مرتفع شده و باعث شده که من رشد کنم چون سعی کردم درسم رو از اون مشکل اشتباهات بگیرم و خودم رو رشد بدم.
الان که به اشتباهی انجام میدم در عین اینکه تلاشم بر اینه که اون اشتباه تکرار نشه و درسمو بگیرم یه کوچولو احساس اینکه نکنه که من بلد این کار نیستم شاید مال من نیست این کار شاید من این تواناییشو ندارم این موارد میاد ولی به خاطر اینکه تو دل ماجرا هستم باید حلش کنم و ازش بگذرم.
اشتباهی که اخیراً انجام دادم یا اون سلسله اشتباهاتی که انجام شده رو دوست دارم لیست کنم یه اشتباه بزرگی که داشتم اینکه چند وقت پیش بچهها وقتی میخواستن بچهها رو ببرن مدرسه یک حالا گوش درد جزئی بود یکی از بچهها من یه مقداری ازش ساده گذشتن و خب بهش توجهی نکردم. مدرسه بیمار بشن و مریضی سختی بگیرند که خب خیلی متفاوت با مریضی دخترم بود ولی همه اینو گفتن که این بیتوجهی و اشتباه مثلاً مادری که از بچهها بوده که باعث شده این بیماری به وجود بیاد بچههای دیگه بگیرن و این باعث شد که خیلی من ناراحت بشم این اشتباه و کوتاهی من باعث شده بهم فکر کنم که من چقدر بیتوجهم چقدر به این مسائل سلامتی بچهها توجه نمیکنم حواسم به این مسائل نیست فقط به خودم دارم توجه میکنم یه مقدار عذاب وجدان داشتم.
و خودمو یه آدم بیمسئولیت میدیدم. کلاً یه احساس عذاب وجدان و حوله خیلی بدی بود که تجربه کردم.
برای اینکه حال خودمو بهتر بکنم داشتم به این مسئله توجه میکردم که من تا الان بیتوجه بودم شاید ولی از یک بابت به خودم وقتی از دیدگاه استاد و خب قوانین بهش توجه میکردم اینکه من من بخوام بهش جدی از بعد ناراحتی نگاه بکنم خب مراحل ناراحتی و بیماری بیشتر میکنم از یک طرف دیدگاه خودم و روش خودمو دوست دارم ولی جایی که اشتباه کردم این بود که میتونستم یک ماسک به دخترم بدم که حداقل با این ذهنیت باشه که اگر ناراحتی کوچیکی وجود داره و قراره برطرف بشه به دیگران لطمهای نزنه.
یا حداقل اینکه دیگرانو نگران نکنه برای خودم صحبت که کردم گفتم که هر کسی هر اتفاقی تو زندگی خودش جذب میکنه باورهای خودش و افکار خودشه ولی خب مادام به خودم میگفتم دوست ندارم وسیله ناراحتی کسی باشم دوستان وسیله خیر برای دیگران باشم میگفتم اشکال نداره این حواست باشه به مسائل بهداشتی بچهها توجه کنی حالشون رو مراقبت بکنی و سعی کنی اگر هر موردی هست برای اینکه دیگران دچار آسیب نشن رعایت بشه.
در برخورد با بچهها دو تا دختر دوقلو که دارم یک سری رفتارها هست که خودم متوجه میشم که اشتباه کردم و چون اشتباهم رو نمیام در موردش فکر کنم و اصلاحش بکنم باعث میشه یه سری مشکلات هی تکرار بشه تکرار بشه.
در مورد اشتباه اولم که اون مسئله به وجود اومد یه مقداری به خودم این چیزو داشتم که من نمیتونم یه مادر آگاه باشم. که حواسش به تمام موارد تربیتی بچهها مسائل سلامتیشون هست باشه. اونها کسایی هستند که حواسشون به تمام نکات تربیتی بچهها مواد ریز و درشت مربوط به بچهها هست و دقت میکنند و خودمو با اونها خیلی با فاصله احساس کردم. یه احساس در اصل اینکه ناامیدی احساس خاصی بهم دست داد ولی خب با توجه به مباحثی که از استاد و قوانین یاد گرفته بودم سعی کردم تو این احساس نمونم.
درسی که از این اشتباهم گرفتم این بود که سعی کنم یک یه مقدار در اون حد که بتونم بهشون یاد بدم که نسبت به چه مواردی حساس باشند چه مواردی رو ازش بگذرن دقیقتر باشم اینکه مراقب جسم خودشون باشند.
اول اینکه این باور که من تا الان تونستم خیلی مسائل مربوط به بچه ها رو مدیریت کنم موارد این چنینی رو هم به اندازه ای که لازم هست رو از پسش برمیام .
دوم اینکه هر اتفاقی در زندگی هر کسی نشانه افکار و باور های خودش هست .و نمیتونم خودم رو سرزنش کنم برای شرایط دیگران.
سوم اینکه همون طور که تونستم یک سری نظم رو در شرایط زندگیم بسازم میتونم برای تربیت فرزندانم هم این شرایط دلخواهم رو بسازم.
من همیشه یه احساس دل انگیز برای پیانو داشتم و یه باور اینکه نیاز به یه هوش موسیقی عا2لی داره و نمیتونم از پسش بر بیام ولی با این باور که نیاز به استعداد نیست به خواستن و علاقه ی بستگی داره و کم کم با تمرین و اشتباه کردن و درس گرفتن از اشتباه هام یاد میگیرم .ممنون استاد عزیز برای فرصت عالی که برامون ایجاد کردید.
سلام اشتباه اخیری که من کردم این بود که میخواستم یک عادت بد رو با یک عادت خوب جایگزین کنم و مدتی تونستم این کار رو بکنم ولی بعد از مدتی اشتباه کردم و دوباره اون عادت بد رو تکرار کردم و ری اکشنم به این مسئله اینطور بود که اشکال نداره که نتونم این عادت جدید رو درست کنم چون من الان هدف مهمتری به نام کنکور دارم و همونطور که استاد خودشون گفت باید تمرکز 100 روی موضوع بگذارد و همونطور که خود استاد گفت هر سال تمرکز 100 روی یک موضوع میذاشتند و یک سال مثلاً در روابط عاطفی یک سال و ثروت یک سال روی حوزه سلامتی و مسائل دیگه و من هم وقتی که اشتباهم رو تکرار کردم به خودم گفتم که من دارم همزمان هم روی کنکور تمرکز میخوام بزارم و هم میخوام روی افزایش قدم تمرکز بزارم هم میخوام این عادت جدید رو در حوزه سلامتی ایجاد کنم و هم میخوام یک عادت جدید رو با یک عادت بد جایگزین کنم و وقتی که نتونستم عادت بد رو تکرار نکنم و حتی عادت تو حوزه سلامتیمم نتونستم به خوبی اجرا کنم و نتونستم تمرکز خوبی روی کنکور هم بذارم و نتونستم در حوزه قد همچنین خوب کارمو انجام بدم فهمیدم که باید روی یک حوزه که مهمترین حوزه الان برای من کنکور هست فقط تمرکز 100 بذارم اما نمیدونم که چرا زمانی که عادتی که داشتم توی حوزه سلامتی میخواستم بشکنم یک هدایت و یا یک نشانه اومد که این کار را نکن یعنی من یک عکس توی یوتیوب دیدم که گفته بود خیلی مستقیم رژیم تو درست کن زندگیتو درست کن یعنی یه جوری خدا داره میگه که رژیم تو درست کن کنکورم میتونی تمرکز بزاری و جواب سوال شما اینه که چون من میدونم که دارم رو چند تا موضوع تمرکز میذارم انتظار نداشتم که تو همشون عالی عمل کنم و وقتی شکست خوردم گفتم طبیعیه. من ویژگیهای مثبت زیادی دارم یکی از ویژگیهای مثبتم همین ذهنیت خوب درباره پیشرفت هست که نگاه تقریبا قدرتمند کننده دارم و از اشتباهاتم سعی میکنم درس بگیرم بعد چیز عجیبی که توی افراد دارای ذهنیت محدود کننده دیدم اینه که اگه توی کاری یکم بهتر از بقیه عمل بکنی خیلی بزرگ جلوه میدن و میگن استعداد داری تشویقت میکنند در حالی که از مسیری که تکاملش رو طی کردم خبر ندارند و اگر در یک کاری مثلاً در یک درسی یکم ضعیفتر عمل کنی مسخره میکنند میگویند استعداد نداری در حالی که من سعی کردم گول این حرفها را نخورم و دقیقاً توی زمینهای که گفتند استعداد نداری به قدری خوب عمل کردم که کسانی که خوب بازی میکردند را نیز بردم. استاد لطفاً در جلسه بعد اگر دوست داشتید درباره تمرکز کمی بیشتر توضیح بدید.
اون چیزی که در تئوری یاد گرفتیم در عمل کمی متفاوت تر از اون چیزی هست که خواندیم و فهمیدیم و به اصطلاح تحت عنوان رویه دادگاه ها ازش نام برده میشه گاهی دیده شده رویه یک دادگاه با دادگاه دیگه در یک شهر یکسان، متفاوت هست حتی رویه یک شعبه با شعبهی دیگه ای از همون دادگاه متفاوت هست،
زمانی که برای پیگیری پروندهای به دادگاه مراجعه کردم باتوجه به اینکه قبل از مراجعه من به شعبه ای از دادگاه، ابلاغی برای من امد که پرونده شما به فلان شعبه ارجاع داده شده ، وقتی مراجعه کردم منشی شعبه به من گفت پرونده در اون شعبه ای که ابلاغ شده ارجاع داده نشده و منشی شعبه از اینکه من چرا روند پیگیری پرونده ها رو نمیدونم از من شاکی شده بود و با حالتی تمسخر آمیز صحبت میکرد ولی من کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم و از شعبه خارج شدم.
من از شعبه اومدم بیرون و پیش خودم گفتم اگر اشتباه از من بوده که اگر ادمهای کل شعبات دادگاه ها بیان بگن که تو بلد نیستی کار رو من بازم ادامه میدم و یاد میگیرم و اون ادمها رو در ذهنم کوچیک میکنم و زاویه دیدم رو سمت این دیدگاه میبرم که ایشون فکر میکرد با تمسخر و عصبانیت صحبت کردن میتونه منو کوچیک کنه و منو از کار وکالت منصرف کنه! ، هفته بعد که مراجعه کردم متوجه شدم همان هفته گذشته پرونده رو به شعبه ارجاع دادن و اونها برای اینکه زحمت چک کردن پرونده رو به خودشون ندن به من گفتن هیچ پرونده ای اینجا نیومده و همون منشی گفت که من فکر کردم شما الکی میگی باتوجه به اینکه من اسمس رو هم نشونش داده بودم !!
در کار وکالت اگر اشتباهی ازم سر بزنه هم به خودم خواهم گفت که همه ی وکلای حرفه ای یک روز در جایگاه من بودن اونها هم اشتباه داشتن و یاد گرفتن که الان حرفی برای گفتن دارن پس من هم میتونم و یاد میگیرم و ادامه میدم.
هیچ انسانی نیست که ادعا کنه من تا بحال اشتباه نکردم پس به جای بزرگ کردن اشتباه تجربه کسب میکنم و درسش رو میگیرم تا به درخواستی که از خداوند داشتم که من را جز وکلای موفق و باسواد و ثروتمند و شکرگزار قرار بده برسم.
استاد عزیزم خدارو سپاسگزارم که من رو با شما و سایت بینظیرتون آشنا کرد.
اولا از اینکه خدا رو خیلی سپاس میگم که با کارکرد دوره ی احساس لیاقت احساس سرزنش وملامت نسبت به خودم به بی نهایت در صد کمی رسیده .
ب نظرم تکرار اشتباهاتم به نسبت قبل خیلی کمترشده .
حداقل این چند ماه که اینطور نشون داده .
چیزی که به ذهنم میاد اینه که نسبت به تربیت دخترم با یه اتفاق خیلی ساده متوجه شدم ،طوری یادش دادم که اعتماد به نفس زیادی پیدا کرده طوری که اصلا پذیرش هیچ انتقادی حتی از طرف خودمو نداره واین خیلی جالب نبود .
طوری که احساس خطر کردم وحس کردم یه جای راه رو اشتباه رفتم .
اعتماد به نفس به بچه دادن خیلی خوبه .اما نه طوری که طرف هیچکسو آدم حساب نیاره وفک کنه هرچی که خودش احساس میکنه یا هر کاریو که خودش فک میکنه درسته !!!!
ابن چیزی بود که ناآگاهانه خودم بهش تفهیم کرده بودم البته من قصد وهدفم دادن اعتماد به نفس وعزت نفس به دخترم بود منتهی فراموش کرده بودم که بهش آموزش بدم وراهنماییش کنم که ممکنه یه جاهایی به علت عدم آگاهی یا هر چیز دیگه ممکنه اشتباهاتی داشته باشیم که اگه دیگران نظر یا پیشنهادی دادن بهتره در موردش فکر کنیم وحتی یه جاهایی به نظرشون احترام بزاریم ینی زود واکنش نشون ندیم .زود عصبانی نشیم .
ممکنه انتقاد یا نظرشون به دردم بخوره وخوب باشه .
خب اگه به گذشته بود خیلی خودمو ملامت میکردم که چنین اشتباهی رو کردم .چون احساس خطر میکردم ومیگفتم واااای دیگه بچم درست نمیشه .
ولی بدون ملامت وسرزنش خودم وبدون اینکه از چیزی بترسم .
تو یه موقعیت خوب حتی از خودش سوال کردم که میخام راجع به موضوع مهمی بات صحبت کنم هروقت خودت تمایل داری بگو بیام اتاقت ودر موردش با هم گفتگو کنیم .
اونم خیلی استقبال کرد البته میدونست موضوع چیه حتی گفت میدونم چی میخای بگی ولی گفتم نیازه که قشنگ و واضحو و موشکافانه با هم بحث و گفتگو داشته باشیم .
همین کارم کردم وموضوع خیلی راحت حل شد.هم خودش حواسش به این موضوع هست وهم اینکه من حواسم هست که بدونم برای ایجاد رفتار درست هم نیاز به حد تعادلشه .
هر چیزی که درش افراط یا تفریط وجود داشته باشه منجر به خطر میشه .
بچه ی من مدرسه میره .تو خانواده و جاهای دیگه تو اجتماع با دیگران برخورد داره باید یاد بگیره که انتقاد پذیرم باشه .
لزومی به عصبانی شدن نیست .باید بشنوه ودر موردش فکر کنه .
تمایل به کنترل کسی ندارم اما ما بزرگترها گاهی برای بررسی رفتارهای خوب یا بد فرزندانمون نیاز به کنترلشون داریم که متوجه شدم دقیقا دیدگاه دخترم تو واکنشهاش نسبت به دیگران موقعه نظر دادن یا انتقادشون فرق کرده.واز این بابت خوشحال شدم.
خیلی وقتا به بچه هامون امر میکنیم ینی چیزیو تحمیل میکنیم واونا این حرکتو دوس ندارن وانجام نمیدن ولی وقتی منطقی و با وقت گذاشتن با احترام باهاشون صحبت میکنیم بیشتر به حرفامو اهمیت میدن ومتوجه ی اشتباهشون میشن.
چند روز پیش تو باشگاه با دوستم که صحبت میکردم یه کلمه ای رو اشتباه تلفظ کردم. دوستم خندید و گفت این درسته !
منم باهاش خندیدم و گفتم ببخشید من اینستا ندارم و زیاد تو فضای مجازی نیستم که با این الفاظ آشنا باشم .حق بهم بده اشتباه تلفظ کنم .وحتی یکی دو بار دیگه پیش اومده بود که از این اشتباهها داشتم .
اما هر بار خندیدم وخیلی راحت ازش گذشتم.
حتی بازم حرف میزنم. منظورم اینه این موضوع باعث نشده که ترس از قضاوت داشته باشم.
چون هر بار که از این سوتیا میدم کلی میخندیم .ومن برداشت بد نمیکنم .
از اینکه خودمم، راضیم .
از اینکه دقت به قضاوت کسی نمیکنم از خودم راضیم .مثل قبل نمیگم وااای چ سوتی ای دادم .بهتره کمتر حرف بزنم تا دوباره سوتی ندم .
خیلی باور کردم که هر کسی وقتی ضعف خودشو بزرگ نمیکنه دیگران هم اونو بزرگ نمیبینن.
این خود ما هستیم که ضعفهای خودمونو بزرگ میبینیم ودر عمل با کناره گیری ،بزرگ نشون میدیم .
من اینو باور کردم که تو وجود همه ی آدمها حتی اونایی که ظاهرن خیلی ب نظر خاص میرسن نقاط ضعفی دارن .اما اکثر ما آدمها چون ظاهر بین هستیم شاید در همچنین آدمهایی ضعف کمتری ببینیم .
بنابراین هیچ چیزی برای رفتن به حال بدی ارزش نداره و مهم نیست .
گاهی انقد کمبود تو وجودمونه که خندیدن کسیو یا یه حرکت عادی فردیو نسبت به خودمون، وحشتناک وغیره قابل بخشش میبینیم ولی وقتی کمبود یا خلائی نداشته باشی اصلا برات مهم نمیشه که بخای ذهنتو درگیرش کنی .همون لحظه اتفاق میفته وتموممیشه.
خداروسپاس میگم واقعن دوره ی احساس لیاقت حس قشنگی نسبت به خودمو بوجود اووردش.
کلا هرچی رها تر باشی کمتر اشتباه میکنی .
اینکه به چیزی زیادی توجه میکنیم اون موضوع رو برای خودمون بزرگتر میکنیم بعد بیشتر ترس وهراس ازش داریم .
آدمها رو تو ذهنمون بزرگ نکنیم که فکر کنیم اگه یه اشتباهی ازمون دیدن دیگه فاتحمون خوندس!
اشتباهه دیگه ! همه اشتباه میکنن.
نیازی نیست به خاطر اشتباهاتمون حتی برای خودمون تو ذهنمون توجیه وبهانه ودلیل تراشی داشته باشیم چ برسه به دیگران.
این حقو به خودمون بدیم که ممکنه تو هر زمینه ای اشتباهاتی داشته باشیم.
هیچ ضرورتی نداره خودمونو سرزنش کنیم .حتی بیمورد، زیادی عذر خواهی کنیم .
اگه نیاز بود ،عذر خواهی میکنیم و اگرم نیازی نبود اهمیت ندیم .
حالا بیاییم بشینیم با خودمون فکر کنیم که الان ضایع شدیم .
وااای نکنه بفهمن !
خیلی بد میشه !
عابرومون میره !
اینا توهمات ذهن وخیالات باطل ذهنه .که به میزانی که خودمون بهش بها میدیم به همون میزان دریافت میکنیم .
پس بی خیال اشتباهات .
فهمیدن اشتباه درسهای بعد و رفتارهای درست بعدمون رو ایجاد میکنه.
از چیزی یا کسی نترسیم که وقتی اشتباه کردیم بعدش قراره چی بشه ؟هیچ اتفاقی نمیفته .و هیچ ارزشی ازمون کم نمیشه .
میزان ارزشها وتوانایی هامون رو خودمون با واکنشهایی که داریم میسنجیم .
در کل میزان حس ارزشمندی روخودمون با عملکردها و واکنشها وبرخوردهامون تعیین ومشخص میکنیم .
به جای نگرانی درمورد افکار دیگران بهتره تمرکز رو بزاریم روی افکار وباور های خودمون .
این هفته یه موضوعی پیش اومد که میتونستم با نظر قطعی دادن خودم ،همسرمو مجاب به انجام کاری کنم که خودم تمایل دارم .
ینی رفتار خود خواهانه .
سو استفاده از ضعف همسرم .
استفاده ی بیمورد از قدرتم .
در واقع انجام رفتار اشتباه وتکراری از خودم .
خب تو لحظه دقیقا میخاستم همچین عملکردی داشته باشم .بنده خدا همسرمم چیزی نمیگفت .
ولی وقتی منطقی واصولی فکر کردم به خودم گفتم اگه اجازه ندی همسرت کاری که خودش دوست داره انجام بده ینی باز مرتکب اشتباه بزرگی شدی .
رفتار درست چی بود ؟
این بود که اجازه بدم خودش تصمیم بگیره .
تو کاری که به من ربط نداره دخالت نکنم .
مثل گذشته فکر نکنم ونترسم که حتمن اتفاقی میفته که ممکنه ناخوشایند باشه .
اجازه بدم همسرم خودش تجربه کنه .منم نظاره گر این ماجرا باشم تا ببینم چ درس یا پیامدی برام داره.
هنوز از نتیجش خبری نداریم بهتره صبور باشم وبه خدا بسپارم .
اینجا سهم ونقش من ،احترام گذاشتن به حقوق فردی همسرمه .
پس دیگه بهش فکر نکردم و به همسرم گفتم هرکاری که خودش مصلحت میدونه انجامبده ..
واقعن سخنم بود ولی دوست نداشتم در مورد موضوعی که به من ربط نداشت تصمیم بگیرم که بعدن پشیمون بشم .
به قول پسرم گفت مامان اگه کاری نداشته باشی ینی تغییر بزرگی کردی که جایی که میتونستی اما رها کردی .
بزار بابا خودش تجربه کنه . مطمئن باش این اتفاق هم برای خودش یه تجربه ی خوبی خواهد بود هم برای تو .
از اینکه عاقلانه تر ومنطق تر به موضوعات ومسائل زندگی نگاه میکنم خدارو سپاس میگم .
هنوزم گوشه ی ذهنم افکار منفی میاد ومیره اما سعی میکنم کنترلش کنم وورودیهای مناسب بدم تا به احساس بد نرم.
شاید تا اتمام این جریان بارها ذهنم سمت منفی بره ولی تفاوتش با قبل اینه که کنترلش میکنم وبها بهش نمیدم .چون میدونم کار درست چیه !
یه اتفاقاتی چون برای بار اول اتفاق میفته ،یه کم برامون سنگین وسخت تموم میشه اما بعدش برامون عادی میشه .
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
موضوع این فایل دقیقا پاشنه ی آشیل من هست
من بخاطر هر اشتباهی که پیش میاد در تمام مسائل، زود خودم رو سرزنش میکنم و ناامید میشم حتی چند روز از لحاظ روانی به هم میریزم
احساس میکنم به درد هیچ کاری نمیخورم، و تمام مسائل دیگر رو که حتی به خوبی انجام دادم، زیر سوال میبرم
مثلأ همین چند روز پیش داشتم رانندگی میکردم، توی بریدگی ماشین خاموش شد، من اینقدر بهم ریختم که دیگه نمیتونستم ادامه بدم، اینقدر عصبی میشم این مواقع که لرزش دست میگیرم
============================
من باید یاد بگیرم خودم رو تحسین کنم که اون شب داخل بارندگی این مسیر رو بدون هیچ مشکلی رفتم و آمدم، حالا یکبار هم ماشین خاموش شد، بشه
چه اشکالی داره؟!
مگه واسه من تنها پیش میاد؟!
سعی کنم خودم رو ببخشم
اینقدر سخت گیر نباشم
سعی کنم اینقدر نکات مثبت پیدا کنم که اون مسئله اصلا دیده نشه
اینقدر خودم رو تحسین کنم که اصلا سرزنش در کار نباشه
خودم میدونم مشکل از کجاست از
کمااااااال گرایی
همیشه اخلاقم اینطوری هست که در شروع یک کار خودم رو با کسی که چندین سال سابقه ی اون کار رو داره مقایسه میکنم
و زووود شکست میخورم
خدا میدونه چند تا کار رو به این نحو نیمه تمام گذاشتم
همین چند مدت پیش از مادر همسرم طرز تهیه ی سوهان عسلی رو یاد گرفتم
حالا که اومدم خونه یکبار درست کردم، خراب شد و بسیار ناراحت شدم و دیگه درست نکردم
درصورتی که بهم گفتن 10 بار اول رو تمرینی درست کن تا کم و زیادش دستت بیاد و ناامید نشو، اما من همون دفعه ی اول مقایسه کردم و نا امید شدم
============================
خودم میدونم راهکارم چی هست اما عملی نمیکنم
راهکار من واسه بهبود این مسئله این هستش که دست از
مقایسه
کمال گرایی
بردارم، تا بتونم موفق بشم
باید به خودم بگم همین که وارد این کار شدی، یعنی تواناییش رو داشتی پس تا آخرش ادامه بده، بزار برنده بشی
خدایااااا شکرت بابت این سایت و دوستان عزیزم که میام و راحت باهاشون حرف میزنم
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید
ارادتمند شما :سیما
سلام استاد جان
به عنوان اولین کامنت میخوام بگم من و همسرم با هم این دوره را داریم گوش میدیم و تمرین هاشو تو دفتر مینویسیم و در موردش با هم حرف میزنیم
یه سری موضوعات هم بر خوردیم که البته صبر میکنیم که جوابشو توی ادامه دوره احتمالا جواب مون را خواهیم گرفت.
از شما ممنونم
سلام و درود
این فایل کلی کد و نشانه برام داشت
اما تمرین این فایل:
کاری که پیشتر انجام دادم و اشتباه داشتم در کارم که اینستا شروع کردم ،ادمی بودم وحشت داشتم از حرف زدن از دیده شدن اما شروع کردم یا وحشت زیاد ،بعد گفتن برا پیشرفت باید لایو بزاری
برا من وحشت داشت اما هدف داشتم به خودم گفتم سحر میزارم که تمرین باشه اما 4نفر اومدن لایو ترس وحشتناک داشتم الان قضاوتم میکنن
و یکی پیام داد گفت داری تمرین میکنی،
همین باعث شد کلا 2سال رها کردم عشقم و پیجم رو،چون خودمو سرزنش کردم گفتم من به درد این کار نمیخورم اصلا برم رو خودم کار کنم بعد بیام
رها کردم بیشتر رو خودم کار کردم اما الان برگشتم میبینم اگه ادامه داده بودم الان بالا بودم خیلی عالی پیش میرفتم اما با خود سرزنشی مانع خودم شده بودم،این دوران که دور بودم از کارم بدترین زمان زندگیم بود چون روحم میخواست انجام بدم اما من با ذهنم پیش میرفتم و میگفتم نه و عذاب کشیدم و زندگیم بی معنی و روح شده بود
درسی که میگیرم اینه
انجام بدم برای به چالش کشیدند برای اینکه رشد کنم عیوبم رو اصلاح کنم و کاری به واکنش بقیه نداشته باشم و بعد خودمو تشویق کنم که انجام دادم و عیبهام رو اصلاح کنم
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر ماهم به نامت بازشد
دفتری که از نام تو زیور گرفت
کار آن ازچرخ بالاتر گرفت
سلام عرض ادب به استاد وخانم شایسته گرامی
استاد این فایل فقط مال خودم بودم با هر کلامت
وجودم پر می شد از انگیزه از حال خوب
انگار داشتم پرواز می کردم .
استاد جان من هم به نوبه خودم از جهان چک لگد خوردم .ولی از نوع ملسش
استاد دیگه تصمیم گرفتم شروع کنم .دیگه می خوام شروع کنم به ادامه تحصیل
انقدر نجوا ها میاد به هم میگن ؟ بچت چی میشه .شوهرت باهات سرد میشه
ولی دیگه همه چیز رو به خدای بزرگ می سپارم
می خوام برم ثبت نام کنم ودرسم رو بخونم ومسیرها
وهدایت ها خودشون میاد سمتم
من بسیار علاقه شدید به نقاشی و ورزش دارم ولی به خاطر بچه داری ومحدودیت های ذهنی همسرم
که هر موقع خواستم حرکت کنم گفت.همه جا از خانم ها سو استفاده میکنن.میری برو ولی باید با مردها رابطه داشته باشی
انقدر ناراحت وعصبانی می شدم از این حرفشون که دیگه به هیچ چیز تمرکز نداشتم
ولی الان دیگه با هاشون مشورت نمی کنم ولی استاد این فایل تمام وجودم را به لرزه در آورد
من می خوام برم جلو شکست هم خوردم درسش رو میگیرم ودوباره شروع میکنم
من ساخته نشدم صبح تا شب خانه داری کنم
من باید از عمرم استفاده کنم شاید اوج تحول من هم از 32 سال به بعد هست
من باید ثروت بسازم .من باید بدون درخواست از همسرم برای پول
از در آمد خودم باعشق برای پدرومادرم وبچه هام خرید کنم
وای استاد الان که دارم بهش فکر میکنم چشمانم مثلا اون ایموجی چشم قلبیه شده
من می خوام شروع کنم توکل به خدا ومنتظر خداوند هستم تا دستانش را برای مسیر من باز کنن و همه چیز به عالی ترین شکل ممکن رقم بخوره
یاحق
بنام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استادان عزیزم وهمه دوستان همفرکانسی
چندروز قبل همسرم داشت تو گوشیش دنبال ماشینای مختلف میگشت که یهو دیدم داره غر میزنه
این چه مملکتیه خدا فلانشون کنه الهی اینحورشن اونجور شن
بعدشم گفت ببین چه وضعیتی برامون درست کردن نمیتونیم یه ماشین حسابی سواربشیم ببین این لندکروز تو کشورای دیگه قیمتش چه پایینه تو ایران باید ده پانزده میلیارد بدی
تازه جاده هاشونم جاده نیست
بگو این پولم دادی این جاده ها که امنیت نداره و…….
خلاصه ته حرفاش این بود که ما بخاطر این صاحبان مملکت نمیتونیم زندگی دلخواهمون رو داشته باشیم .
با اینکه ماه ها بود باخودم عهد بسته بودم که کسی رو نصیحت نکنم از قوانین چیزی نگم کلا بخث نکنم باکسی
ولی نمیدونم چرا پاشدم رفتم تو گوشیم تو قسمت محصولات عکس راهنمایی عملی دستیابی به رویاها رو نشونش دادم وگفتم ببین استاد عباسمنش ازکجا به کجا رسیده چه خونه ووضعیتی داشته ولی از وقتی قانونو یادگرفته چه تغییرات بزرگی کرده
که یهو شروع کرد به جبهه گرفتن بله رفته امریکا اگه اینجا جای زتدگی بود که می موند و…….
گفتم وقتیم ایران بود زندگیشو عوض کرد …….
اونم دوباره شروع کرد به حرفای بیمنطق و تکراری زدن
که دیدم وای چه اشتباهی کردم سریع بلندشدم رفتم تو اشپزخونه سرمو گرم کردم واونم داشت هی بلند بلند غرهاشو میزد
به خودم گفتم تو مگه تعهد ندادی ؟پیش خودت چی فکر کردی که این عکسو نشون دادی؟
فکز کردی میگه اااا چه جالب بگو اون چیکارکرده منم بکنم؟
ویکم باخودم درگیرشدم که جرا مثله همیشه سکوت نکردی مگه بارها ندیدی بحث کردن فایده نداره وتصمیم گرفتی روزه سکوت اختیارکنی؟
تو که به دیوار اتاقت زدی بحث= مقاومت= احساس بد= گاری
واگه تو این ورطه بری اتفاقات بد پشت سرهم پیش میاد پس چرا؟
داشتم با خودم کلانجار میرفتم که یاد صحبت استاد تو جلسه7کشف قوانین افتادم:
مثله یه والد بیرحم خودتون رو مجازات نکنید منم اشتبا میکنم ولی هیچ وقت به خودم سخت نمیگیرم.
بعد آروم شدم وبه خودم گفتم ببین استاد با اونهمه نتایج عالی بازم اشتبا میکنه این روند پیشرفته باید تکامل طی بشه و تو این مسیر گاها اشتباه هم میکنیم
من اکثرا در مواقعی که حسم بد میشه ویا اشتبا میکنم این جمله استادسریع میاد توذهنم و میپذیرم که منم انسانم منم اشتباه میکنم منم گاهی نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و اینا همه طبیعیه
ولی با توجه به صحبتهای استاد در مواقعی هم پیش اومده که از اشتبا کردن ترسیدم از حرف مردم واونم مواقعی هست که اون کار من بولده یه جورایی همه توجه هارومنه
واون مواقع گاهی اوقاتش گیواپ کردم تواین زمینه که واقعا باید روخودم کار کنم
ولی خداروشکر مواقعی که خودمم و وجدانم ویا نجواها خلاصه شخص ثالثی تو ماجرا نیست خیلی بهتر شدم .
ولی خب بالاخره رشدکردن وبهبود دادن یه روند دائمیه واین نیست که بگیم خب من دیگه خوبم تو این زمینه و بیخیالش بشیم.
خداروشکر که به این سلسله فایلها هدایت شدیم ومجالی شده که بیشتر خودمون رو کندوکاو کنیم ومتوجه ترمزهامون بشیم و واقعا
ممنونم استاد عزیزم که این بستر رشد وبهبود روبرامون فراهم کردید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام خالق بی همتا سلام درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و خدمت تمام دوستان و هم سفران عزیز.سپاسگذارم از استاد عباسمنش عزیز برای در اختیار قرار دادن این فایلهای بسیار ارزشمند و کار امد و زندگی سازی.الهی هزار بار شکر و سپاس برای بودنم در این مسیر و در این سایت.وقتی من یک اشتباه در کاری انجام میدهم اغلب خودم را سرزش میکنم و ب خودم ناسزار میگوییم خیلی کم . اینگونه ک مگه نمیدونستی نباید این کار رو انجام بدی برا چی باز تکرار کردی و این مستقیما تیشه بر ریشه من میزند چون اگر خودت ب خودت ناسزا بگویی و چرت بگی توقع نداشته باش بعقیه بهت چرت پرت نگن.باید خودت خودت رو حمایت کنی و تشویق کنی.بعد ریشه این مسعله در دو چیز هست با توجه ب قوانین ک از استاد یاد گرفتم یک عدم طی کردن مسعله تکامل ک باید زود ب نتیجه دلخواه برسم ک کلی توضیح داره و دوم کمال گرایی ک من باید هرکاری رو بدن عیب انجام بدم و این دو مورد رو اگر درک کنیم و بفهمم درصد رضایتمان خیلی بالا میرود.یکی از مثالهای خیلی خیلی خوبی ک میتوانیم بزنیم ایلان ماسک هست ک همیشه استاد مثالها از این فرد ثروتمند و مغز متفکر میزند.ماسک یک پروژه خیلی بزرگ دارد به نام پرتاب موشک اسپیکس به کره مریخ .ک چندیدن چند بار در بخشی از مساعل ب مشکل خورده و ضررهای میلیون دلاری شاید داشته اما ماسک خیلی راحت میاد بعد پرتاب موشک میگه ک ما فلان بخش رو درست انجام دادیم و فلان بخش را درست انجام ندهدیم نقصمان این بود و با تغییر دادن فلان بخش میتوانیم دیگه این مرحله رو هم رد کنیم.ببنید بعد هر بار ک موفق نمیشود چند هزار یا میلیون دلار ضرر میکند اما کاملا خودشو کنترل میکنه و قبول میکنه و دوباره شروع ب ادامه مسیر میکنه و اینجوره ک ایلان ماسک شده یکی از ثروتمندان جهان.و در اخر به خودم میگم زندگی طی کردن یک مسیر است باید خودمونو دوست داشته باشیم و لذت ببریم نع اینکه همش حال خودمونو خراب کنیم برای مساعل مختلف.در پناه الله شاد ثروتمند و پیروز باشید
اشتباهی انجام میدم چه احساسی دارم ؟
سلام استاد عزیزم تشکر از شما برای این فرصتی که در اختیارمون قرار میدید . تمام تلاشمو میکنم که بتونم از این فرصت استفاده کنم.
وقتی به این سوال فکر میکنم یاد زمانی میافتم که دبیرستان بودم و یک بار با برادرم دعوا کردم رفتم تو اتاق و تنها شدم در مورد رفتار خودم فکر کردم سعی کردم منطقی بهش فکر کنم .نتیجهای که گرفتم که اولین مرحله اینه که بدونم این اشتباه مربوط به خود منه.
دوم اینکه وقتی پذیرفتم که خب سمت خودم حالا اشتباه کردم باید چیکار کنم اینکه باید ازش درس بگیرم یاد بگیرم که دیگه تکرار نشه اینکه تمام تلاشمو کنم تکرار نشه باعث شد که من رشد کنم من مثلاً در مواجه با همسرم اول ازدواجمون ،مشکلاتی میخوردم همسرم خیلی دقیق، منظم و من یه آدمی که یه مقداری بیخیالتر و بحث برنامهریزی کمتر تو زندگیم داشتم.این باعث میشد رو مسائل زندگی روش زوم نکنم.یه سری مشکلات ریزی پیش بیاد وقتی همسرم بابتش به من گوشزد میکرد و این مشکلو به من مطرح میکرد خب یاد گرفتم که این مشکل رو از خودم بدونم و در مقابل مثلاً ایرادی که همسرم اعلام میکنه گارد نگیرم تصمیم گرفتم که طوری برخورد کنم که دیگه تکرار نشم و این باعث شد بعد از چند سال اون زهرای تقریباً که با اون مشکلات ریز و درشت برخورد میکرد الان خدا خدا را شکر مشکلات مرتفع شده و باعث شده که من رشد کنم چون سعی کردم درسم رو از اون مشکل اشتباهات بگیرم و خودم رو رشد بدم.
الان که به اشتباهی انجام میدم در عین اینکه تلاشم بر اینه که اون اشتباه تکرار نشه و درسمو بگیرم یه کوچولو احساس اینکه نکنه که من بلد این کار نیستم شاید مال من نیست این کار شاید من این تواناییشو ندارم این موارد میاد ولی به خاطر اینکه تو دل ماجرا هستم باید حلش کنم و ازش بگذرم.
اشتباهی که اخیراً انجام دادم یا اون سلسله اشتباهاتی که انجام شده رو دوست دارم لیست کنم یه اشتباه بزرگی که داشتم اینکه چند وقت پیش بچهها وقتی میخواستن بچهها رو ببرن مدرسه یک حالا گوش درد جزئی بود یکی از بچهها من یه مقداری ازش ساده گذشتن و خب بهش توجهی نکردم. مدرسه بیمار بشن و مریضی سختی بگیرند که خب خیلی متفاوت با مریضی دخترم بود ولی همه اینو گفتن که این بیتوجهی و اشتباه مثلاً مادری که از بچهها بوده که باعث شده این بیماری به وجود بیاد بچههای دیگه بگیرن و این باعث شد که خیلی من ناراحت بشم این اشتباه و کوتاهی من باعث شده بهم فکر کنم که من چقدر بیتوجهم چقدر به این مسائل سلامتی بچهها توجه نمیکنم حواسم به این مسائل نیست فقط به خودم دارم توجه میکنم یه مقدار عذاب وجدان داشتم.
و خودمو یه آدم بیمسئولیت میدیدم. کلاً یه احساس عذاب وجدان و حوله خیلی بدی بود که تجربه کردم.
برای اینکه حال خودمو بهتر بکنم داشتم به این مسئله توجه میکردم که من تا الان بیتوجه بودم شاید ولی از یک بابت به خودم وقتی از دیدگاه استاد و خب قوانین بهش توجه میکردم اینکه من من بخوام بهش جدی از بعد ناراحتی نگاه بکنم خب مراحل ناراحتی و بیماری بیشتر میکنم از یک طرف دیدگاه خودم و روش خودمو دوست دارم ولی جایی که اشتباه کردم این بود که میتونستم یک ماسک به دخترم بدم که حداقل با این ذهنیت باشه که اگر ناراحتی کوچیکی وجود داره و قراره برطرف بشه به دیگران لطمهای نزنه.
یا حداقل اینکه دیگرانو نگران نکنه برای خودم صحبت که کردم گفتم که هر کسی هر اتفاقی تو زندگی خودش جذب میکنه باورهای خودش و افکار خودشه ولی خب مادام به خودم میگفتم دوست ندارم وسیله ناراحتی کسی باشم دوستان وسیله خیر برای دیگران باشم میگفتم اشکال نداره این حواست باشه به مسائل بهداشتی بچهها توجه کنی حالشون رو مراقبت بکنی و سعی کنی اگر هر موردی هست برای اینکه دیگران دچار آسیب نشن رعایت بشه.
در برخورد با بچهها دو تا دختر دوقلو که دارم یک سری رفتارها هست که خودم متوجه میشم که اشتباه کردم و چون اشتباهم رو نمیام در موردش فکر کنم و اصلاحش بکنم باعث میشه یه سری مشکلات هی تکرار بشه تکرار بشه.
در مورد اشتباه اولم که اون مسئله به وجود اومد یه مقداری به خودم این چیزو داشتم که من نمیتونم یه مادر آگاه باشم. که حواسش به تمام موارد تربیتی بچهها مسائل سلامتیشون هست باشه. اونها کسایی هستند که حواسشون به تمام نکات تربیتی بچهها مواد ریز و درشت مربوط به بچهها هست و دقت میکنند و خودمو با اونها خیلی با فاصله احساس کردم. یه احساس در اصل اینکه ناامیدی احساس خاصی بهم دست داد ولی خب با توجه به مباحثی که از استاد و قوانین یاد گرفته بودم سعی کردم تو این احساس نمونم.
درسی که از این اشتباهم گرفتم این بود که سعی کنم یک یه مقدار در اون حد که بتونم بهشون یاد بدم که نسبت به چه مواردی حساس باشند چه مواردی رو ازش بگذرن دقیقتر باشم اینکه مراقب جسم خودشون باشند.
اول اینکه این باور که من تا الان تونستم خیلی مسائل مربوط به بچه ها رو مدیریت کنم موارد این چنینی رو هم به اندازه ای که لازم هست رو از پسش برمیام .
دوم اینکه هر اتفاقی در زندگی هر کسی نشانه افکار و باور های خودش هست .و نمیتونم خودم رو سرزنش کنم برای شرایط دیگران.
سوم اینکه همون طور که تونستم یک سری نظم رو در شرایط زندگیم بسازم میتونم برای تربیت فرزندانم هم این شرایط دلخواهم رو بسازم.
من همیشه یه احساس دل انگیز برای پیانو داشتم و یه باور اینکه نیاز به یه هوش موسیقی عا2لی داره و نمیتونم از پسش بر بیام ولی با این باور که نیاز به استعداد نیست به خواستن و علاقه ی بستگی داره و کم کم با تمرین و اشتباه کردن و درس گرفتن از اشتباه هام یاد میگیرم .ممنون استاد عزیز برای فرصت عالی که برامون ایجاد کردید.
سلام اشتباه اخیری که من کردم این بود که میخواستم یک عادت بد رو با یک عادت خوب جایگزین کنم و مدتی تونستم این کار رو بکنم ولی بعد از مدتی اشتباه کردم و دوباره اون عادت بد رو تکرار کردم و ری اکشنم به این مسئله اینطور بود که اشکال نداره که نتونم این عادت جدید رو درست کنم چون من الان هدف مهمتری به نام کنکور دارم و همونطور که استاد خودشون گفت باید تمرکز 100 روی موضوع بگذارد و همونطور که خود استاد گفت هر سال تمرکز 100 روی یک موضوع میذاشتند و یک سال مثلاً در روابط عاطفی یک سال و ثروت یک سال روی حوزه سلامتی و مسائل دیگه و من هم وقتی که اشتباهم رو تکرار کردم به خودم گفتم که من دارم همزمان هم روی کنکور تمرکز میخوام بزارم و هم میخوام روی افزایش قدم تمرکز بزارم هم میخوام این عادت جدید رو در حوزه سلامتی ایجاد کنم و هم میخوام یک عادت جدید رو با یک عادت بد جایگزین کنم و وقتی که نتونستم عادت بد رو تکرار نکنم و حتی عادت تو حوزه سلامتیمم نتونستم به خوبی اجرا کنم و نتونستم تمرکز خوبی روی کنکور هم بذارم و نتونستم در حوزه قد همچنین خوب کارمو انجام بدم فهمیدم که باید روی یک حوزه که مهمترین حوزه الان برای من کنکور هست فقط تمرکز 100 بذارم اما نمیدونم که چرا زمانی که عادتی که داشتم توی حوزه سلامتی میخواستم بشکنم یک هدایت و یا یک نشانه اومد که این کار را نکن یعنی من یک عکس توی یوتیوب دیدم که گفته بود خیلی مستقیم رژیم تو درست کن زندگیتو درست کن یعنی یه جوری خدا داره میگه که رژیم تو درست کن کنکورم میتونی تمرکز بزاری و جواب سوال شما اینه که چون من میدونم که دارم رو چند تا موضوع تمرکز میذارم انتظار نداشتم که تو همشون عالی عمل کنم و وقتی شکست خوردم گفتم طبیعیه. من ویژگیهای مثبت زیادی دارم یکی از ویژگیهای مثبتم همین ذهنیت خوب درباره پیشرفت هست که نگاه تقریبا قدرتمند کننده دارم و از اشتباهاتم سعی میکنم درس بگیرم بعد چیز عجیبی که توی افراد دارای ذهنیت محدود کننده دیدم اینه که اگه توی کاری یکم بهتر از بقیه عمل بکنی خیلی بزرگ جلوه میدن و میگن استعداد داری تشویقت میکنند در حالی که از مسیری که تکاملش رو طی کردم خبر ندارند و اگر در یک کاری مثلاً در یک درسی یکم ضعیفتر عمل کنی مسخره میکنند میگویند استعداد نداری در حالی که من سعی کردم گول این حرفها را نخورم و دقیقاً توی زمینهای که گفتند استعداد نداری به قدری خوب عمل کردم که کسانی که خوب بازی میکردند را نیز بردم. استاد لطفاً در جلسه بعد اگر دوست داشتید درباره تمرکز کمی بیشتر توضیح بدید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عباسمنش عزیزم
من کارآموز وکالت هستم
اون چیزی که در تئوری یاد گرفتیم در عمل کمی متفاوت تر از اون چیزی هست که خواندیم و فهمیدیم و به اصطلاح تحت عنوان رویه دادگاه ها ازش نام برده میشه گاهی دیده شده رویه یک دادگاه با دادگاه دیگه در یک شهر یکسان، متفاوت هست حتی رویه یک شعبه با شعبهی دیگه ای از همون دادگاه متفاوت هست،
زمانی که برای پیگیری پروندهای به دادگاه مراجعه کردم باتوجه به اینکه قبل از مراجعه من به شعبه ای از دادگاه، ابلاغی برای من امد که پرونده شما به فلان شعبه ارجاع داده شده ، وقتی مراجعه کردم منشی شعبه به من گفت پرونده در اون شعبه ای که ابلاغ شده ارجاع داده نشده و منشی شعبه از اینکه من چرا روند پیگیری پرونده ها رو نمیدونم از من شاکی شده بود و با حالتی تمسخر آمیز صحبت میکرد ولی من کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم و از شعبه خارج شدم.
من از شعبه اومدم بیرون و پیش خودم گفتم اگر اشتباه از من بوده که اگر ادمهای کل شعبات دادگاه ها بیان بگن که تو بلد نیستی کار رو من بازم ادامه میدم و یاد میگیرم و اون ادمها رو در ذهنم کوچیک میکنم و زاویه دیدم رو سمت این دیدگاه میبرم که ایشون فکر میکرد با تمسخر و عصبانیت صحبت کردن میتونه منو کوچیک کنه و منو از کار وکالت منصرف کنه! ، هفته بعد که مراجعه کردم متوجه شدم همان هفته گذشته پرونده رو به شعبه ارجاع دادن و اونها برای اینکه زحمت چک کردن پرونده رو به خودشون ندن به من گفتن هیچ پرونده ای اینجا نیومده و همون منشی گفت که من فکر کردم شما الکی میگی باتوجه به اینکه من اسمس رو هم نشونش داده بودم !!
در کار وکالت اگر اشتباهی ازم سر بزنه هم به خودم خواهم گفت که همه ی وکلای حرفه ای یک روز در جایگاه من بودن اونها هم اشتباه داشتن و یاد گرفتن که الان حرفی برای گفتن دارن پس من هم میتونم و یاد میگیرم و ادامه میدم.
هیچ انسانی نیست که ادعا کنه من تا بحال اشتباه نکردم پس به جای بزرگ کردن اشتباه تجربه کسب میکنم و درسش رو میگیرم تا به درخواستی که از خداوند داشتم که من را جز وکلای موفق و باسواد و ثروتمند و شکرگزار قرار بده برسم.
استاد عزیزم خدارو سپاسگزارم که من رو با شما و سایت بینظیرتون آشنا کرد.
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.
ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدود کننده .
استادعرض کردن از اشتباهی که اخیرا داشتیم بگیم .
اولا از اینکه خدا رو خیلی سپاس میگم که با کارکرد دوره ی احساس لیاقت احساس سرزنش وملامت نسبت به خودم به بی نهایت در صد کمی رسیده .
ب نظرم تکرار اشتباهاتم به نسبت قبل خیلی کمترشده .
حداقل این چند ماه که اینطور نشون داده .
چیزی که به ذهنم میاد اینه که نسبت به تربیت دخترم با یه اتفاق خیلی ساده متوجه شدم ،طوری یادش دادم که اعتماد به نفس زیادی پیدا کرده طوری که اصلا پذیرش هیچ انتقادی حتی از طرف خودمو نداره واین خیلی جالب نبود .
طوری که احساس خطر کردم وحس کردم یه جای راه رو اشتباه رفتم .
اعتماد به نفس به بچه دادن خیلی خوبه .اما نه طوری که طرف هیچکسو آدم حساب نیاره وفک کنه هرچی که خودش احساس میکنه یا هر کاریو که خودش فک میکنه درسته !!!!
ابن چیزی بود که ناآگاهانه خودم بهش تفهیم کرده بودم البته من قصد وهدفم دادن اعتماد به نفس وعزت نفس به دخترم بود منتهی فراموش کرده بودم که بهش آموزش بدم وراهنماییش کنم که ممکنه یه جاهایی به علت عدم آگاهی یا هر چیز دیگه ممکنه اشتباهاتی داشته باشیم که اگه دیگران نظر یا پیشنهادی دادن بهتره در موردش فکر کنیم وحتی یه جاهایی به نظرشون احترام بزاریم ینی زود واکنش نشون ندیم .زود عصبانی نشیم .
ممکنه انتقاد یا نظرشون به دردم بخوره وخوب باشه .
خب اگه به گذشته بود خیلی خودمو ملامت میکردم که چنین اشتباهی رو کردم .چون احساس خطر میکردم ومیگفتم واااای دیگه بچم درست نمیشه .
ولی بدون ملامت وسرزنش خودم وبدون اینکه از چیزی بترسم .
تو یه موقعیت خوب حتی از خودش سوال کردم که میخام راجع به موضوع مهمی بات صحبت کنم هروقت خودت تمایل داری بگو بیام اتاقت ودر موردش با هم گفتگو کنیم .
اونم خیلی استقبال کرد البته میدونست موضوع چیه حتی گفت میدونم چی میخای بگی ولی گفتم نیازه که قشنگ و واضحو و موشکافانه با هم بحث و گفتگو داشته باشیم .
همین کارم کردم وموضوع خیلی راحت حل شد.هم خودش حواسش به این موضوع هست وهم اینکه من حواسم هست که بدونم برای ایجاد رفتار درست هم نیاز به حد تعادلشه .
هر چیزی که درش افراط یا تفریط وجود داشته باشه منجر به خطر میشه .
بچه ی من مدرسه میره .تو خانواده و جاهای دیگه تو اجتماع با دیگران برخورد داره باید یاد بگیره که انتقاد پذیرم باشه .
لزومی به عصبانی شدن نیست .باید بشنوه ودر موردش فکر کنه .
تمایل به کنترل کسی ندارم اما ما بزرگترها گاهی برای بررسی رفتارهای خوب یا بد فرزندانمون نیاز به کنترلشون داریم که متوجه شدم دقیقا دیدگاه دخترم تو واکنشهاش نسبت به دیگران موقعه نظر دادن یا انتقادشون فرق کرده.واز این بابت خوشحال شدم.
خیلی وقتا به بچه هامون امر میکنیم ینی چیزیو تحمیل میکنیم واونا این حرکتو دوس ندارن وانجام نمیدن ولی وقتی منطقی و با وقت گذاشتن با احترام باهاشون صحبت میکنیم بیشتر به حرفامو اهمیت میدن ومتوجه ی اشتباهشون میشن.
چند روز پیش تو باشگاه با دوستم که صحبت میکردم یه کلمه ای رو اشتباه تلفظ کردم. دوستم خندید و گفت این درسته !
منم باهاش خندیدم و گفتم ببخشید من اینستا ندارم و زیاد تو فضای مجازی نیستم که با این الفاظ آشنا باشم .حق بهم بده اشتباه تلفظ کنم .وحتی یکی دو بار دیگه پیش اومده بود که از این اشتباهها داشتم .
اما هر بار خندیدم وخیلی راحت ازش گذشتم.
حتی بازم حرف میزنم. منظورم اینه این موضوع باعث نشده که ترس از قضاوت داشته باشم.
چون هر بار که از این سوتیا میدم کلی میخندیم .ومن برداشت بد نمیکنم .
از اینکه خودمم، راضیم .
از اینکه دقت به قضاوت کسی نمیکنم از خودم راضیم .مثل قبل نمیگم وااای چ سوتی ای دادم .بهتره کمتر حرف بزنم تا دوباره سوتی ندم .
خیلی باور کردم که هر کسی وقتی ضعف خودشو بزرگ نمیکنه دیگران هم اونو بزرگ نمیبینن.
این خود ما هستیم که ضعفهای خودمونو بزرگ میبینیم ودر عمل با کناره گیری ،بزرگ نشون میدیم .
من اینو باور کردم که تو وجود همه ی آدمها حتی اونایی که ظاهرن خیلی ب نظر خاص میرسن نقاط ضعفی دارن .اما اکثر ما آدمها چون ظاهر بین هستیم شاید در همچنین آدمهایی ضعف کمتری ببینیم .
بنابراین هیچ چیزی برای رفتن به حال بدی ارزش نداره و مهم نیست .
گاهی انقد کمبود تو وجودمونه که خندیدن کسیو یا یه حرکت عادی فردیو نسبت به خودمون، وحشتناک وغیره قابل بخشش میبینیم ولی وقتی کمبود یا خلائی نداشته باشی اصلا برات مهم نمیشه که بخای ذهنتو درگیرش کنی .همون لحظه اتفاق میفته وتموممیشه.
خداروسپاس میگم واقعن دوره ی احساس لیاقت حس قشنگی نسبت به خودمو بوجود اووردش.
کلا هرچی رها تر باشی کمتر اشتباه میکنی .
اینکه به چیزی زیادی توجه میکنیم اون موضوع رو برای خودمون بزرگتر میکنیم بعد بیشتر ترس وهراس ازش داریم .
آدمها رو تو ذهنمون بزرگ نکنیم که فکر کنیم اگه یه اشتباهی ازمون دیدن دیگه فاتحمون خوندس!
اشتباهه دیگه ! همه اشتباه میکنن.
نیازی نیست به خاطر اشتباهاتمون حتی برای خودمون تو ذهنمون توجیه وبهانه ودلیل تراشی داشته باشیم چ برسه به دیگران.
این حقو به خودمون بدیم که ممکنه تو هر زمینه ای اشتباهاتی داشته باشیم.
هیچ ضرورتی نداره خودمونو سرزنش کنیم .حتی بیمورد، زیادی عذر خواهی کنیم .
اگه نیاز بود ،عذر خواهی میکنیم و اگرم نیازی نبود اهمیت ندیم .
حالا بیاییم بشینیم با خودمون فکر کنیم که الان ضایع شدیم .
وااای نکنه بفهمن !
خیلی بد میشه !
عابرومون میره !
اینا توهمات ذهن وخیالات باطل ذهنه .که به میزانی که خودمون بهش بها میدیم به همون میزان دریافت میکنیم .
پس بی خیال اشتباهات .
فهمیدن اشتباه درسهای بعد و رفتارهای درست بعدمون رو ایجاد میکنه.
از چیزی یا کسی نترسیم که وقتی اشتباه کردیم بعدش قراره چی بشه ؟هیچ اتفاقی نمیفته .و هیچ ارزشی ازمون کم نمیشه .
میزان ارزشها وتوانایی هامون رو خودمون با واکنشهایی که داریم میسنجیم .
در کل میزان حس ارزشمندی روخودمون با عملکردها و واکنشها وبرخوردهامون تعیین ومشخص میکنیم .
به جای نگرانی درمورد افکار دیگران بهتره تمرکز رو بزاریم روی افکار وباور های خودمون .
این هفته یه موضوعی پیش اومد که میتونستم با نظر قطعی دادن خودم ،همسرمو مجاب به انجام کاری کنم که خودم تمایل دارم .
ینی رفتار خود خواهانه .
سو استفاده از ضعف همسرم .
استفاده ی بیمورد از قدرتم .
در واقع انجام رفتار اشتباه وتکراری از خودم .
خب تو لحظه دقیقا میخاستم همچین عملکردی داشته باشم .بنده خدا همسرمم چیزی نمیگفت .
ولی وقتی منطقی واصولی فکر کردم به خودم گفتم اگه اجازه ندی همسرت کاری که خودش دوست داره انجام بده ینی باز مرتکب اشتباه بزرگی شدی .
رفتار درست چی بود ؟
این بود که اجازه بدم خودش تصمیم بگیره .
تو کاری که به من ربط نداره دخالت نکنم .
مثل گذشته فکر نکنم ونترسم که حتمن اتفاقی میفته که ممکنه ناخوشایند باشه .
اجازه بدم همسرم خودش تجربه کنه .منم نظاره گر این ماجرا باشم تا ببینم چ درس یا پیامدی برام داره.
هنوز از نتیجش خبری نداریم بهتره صبور باشم وبه خدا بسپارم .
اینجا سهم ونقش من ،احترام گذاشتن به حقوق فردی همسرمه .
پس دیگه بهش فکر نکردم و به همسرم گفتم هرکاری که خودش مصلحت میدونه انجامبده ..
واقعن سخنم بود ولی دوست نداشتم در مورد موضوعی که به من ربط نداشت تصمیم بگیرم که بعدن پشیمون بشم .
به قول پسرم گفت مامان اگه کاری نداشته باشی ینی تغییر بزرگی کردی که جایی که میتونستی اما رها کردی .
بزار بابا خودش تجربه کنه . مطمئن باش این اتفاق هم برای خودش یه تجربه ی خوبی خواهد بود هم برای تو .
از اینکه عاقلانه تر ومنطق تر به موضوعات ومسائل زندگی نگاه میکنم خدارو سپاس میگم .
هنوزم گوشه ی ذهنم افکار منفی میاد ومیره اما سعی میکنم کنترلش کنم وورودیهای مناسب بدم تا به احساس بد نرم.
شاید تا اتمام این جریان بارها ذهنم سمت منفی بره ولی تفاوتش با قبل اینه که کنترلش میکنم وبها بهش نمیدم .چون میدونم کار درست چیه !
یه اتفاقاتی چون برای بار اول اتفاق میفته ،یه کم برامون سنگین وسخت تموم میشه اما بعدش برامون عادی میشه .
اینم از اون اتفاقاته ! که با صبر نتیجشو میبینم .
استاد جونم مرسی از یاد آوری درسهای قشنگتون .
خداروسپاس به خاطر تک تکتون .
و سپاس به خاطر استاد عزیز ودوست داشتنی خودم.