ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 51


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    396MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

825 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    سلام استاد عزیز، سلام مریم بانو و سلام بر همه عزیزان،

    در مورد چالش های زندگی ، همونجور که شما فرمودید امکان نداره کسی باشه که جالس نداشته باشه ، خواسته های ما انتها نداره و برای هر کدام هم صد در صد چالشی هست ، همینجوری تو سینی نذاشتند برای ما بیارن باید با برای رسیدن به خواسته کاری برای جهان انجام بدیم تا نتیجه اون کار رسیدن به خواسته ما باشه باید با چالش ها و تضاد ها روبرو بشیم اونها را حل کنیم و با حل اونها با گسترش جهان کمک کنیم . من هم در زمینه مالی ، روابط چالش دارم چند مورد هم هست. در جواب سوال ها در چالش زمینه مالی را می نویسم . جواب هایی که می نویسم مربوط به زمان بعد از اشنایی با این سایت مقدس هست وگرنه که قبل از ان همه داغون و تو در و دیوار بودیم .

    – به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    بسته به میزان بزرگی و مهم بودن اون چالش رفتارم متفاوت است از کمی ناراحت شدن تا اینکه کلا از شدت ناراحتی سست بشم و نتونم حتی بایستم و این مورد شدت زیاد فقط در موارد مربوط به سلامتی عزیزانم رخ میده نه چیز دیگه . ولی می تونم بگم نسبت به قبل خیلی خیلی خیلی بهترم قبلا چشم باز می کردم نگران بودم گاهی أصلا نمی دونستم برای چی ، حتی اگر چالشی نبود . استاد جان یکی از اونهایی که نمی دونه چی میخواد و چه احساس و نظری داره من هستم الان با این درسها می بینم أصلا خودم را نمی شناسم ، گاهی حتی بعضی سؤالات که شما می پرسید نمی دونم أصلا در درون من پاسخ چی هست ، باید چند نمونه کامنت بخونم بعد تازه متوجه احساس و برخورد خودم بشم .ولی الان با گوش دادن فایل ها و سپاسگذاری در ابتدآ و انتهای روز هم راحت می خوابم هم چشم باز می کنم سپاسگذار هستم .

    – آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟

    نمی تونم بگم صد در صد نگاهم اینقدر مثبت و درست است ولی دارم کار می کنم که اینجوری نگاه کنم در مورد مسائل کاری و روزمره زندگی راحت تر می تونم این نگاه را داشته باشم که با هر ناخواسته ای باید به فکر تغییر بیفتم مثلا در مورد کارد ، رئیس قبلی من داشت از شرکت می رفت و در حین صحبت هایی که شوخی و جدی با هم صحبت می کرد عنوان شغلی فعلی من و کاری که انجام می دهم کمی با حالت مسخره گفت که به خودم گفتم این یک إعلامی هست که هر جور شده باید موقعیت کاری خودم را بالا ببرم گرچه من چندین بار درخواست ان را دادم ولی حتما یک گیر و ترمزی درون من هست که تا حالا نشده

    – یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    باید بگم فرار نمی کنم خیلی هم استقبال نمی کنم این وسط هستم ، چند روز پیش هدایت شدم به فایل” فقط روی خدا حساب کن ” و بعد دلم خواست تمام فایل های توحید عملی را گوش کنم استاد چقدر درست میگید همه چی توحید هست اگر این درست بشه همه چی حله ، خیلی کنترل ذهن سخته ، به خدا میگم کمک کن فقط رو خودت حساب کنم و این را در عمل نشون بدم برای هر موضوع و چالشی نه خوشحال بشم نه ناراحت نه عجول ارام و مطمئن به هدایت تو تسلیم باشم .

    استاد جان چند وقت پیش خوندم مورچه ها برای ذخیره أذوقه ، دانه ها را نصف می کند ( محققان ثابت کردن دانه ها نصف بشوند ، در جای ذخیره شده در زیر خام سبز نمی شوند ) ولی در مورد(فکر کنم ) تخم گشنیز اون را به چهار قسمت می کنند ، و این در حالی هست که محققان نظر

    قبلا إعلام کرده بودند که تخم گشنیز مستثنی هست و باید ۴ قسمت بشه .شما قبلا فرموده بودید غیر انسان که قدرت انتخاب داره و هوش داره بقیه موجودات ذاتی عمل می کنند و هیچ استعداد و کشفی نکردند ، ولی درس و توجه این مطلب ابنه برا من که بابا باور من این هوش برتر ، یک خالق مهربانتر از مادر مراقب تو هست اون فکر و حساب کتاب غذای فصل زمستان مورچه کرده ، به قول شعر خانم پروین ، قطره ای که داره میره اون هم دنبال انجام کاری میره ، هر کی هر کی نیست و طبق گفته خدا همه این نظم و برنامه در تسخیر من هست تا من به خواسته ام برسم

    – بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    شرکت و کاری که در حال حاضر دارم را دوست دارم ولی چندین سال است در این کار هستم و پیشرفت شغلی نکردم و چندین بار هم درخواست دادم قول دادند ولی عملی نکردند ، چند بار هم برای تغییر شغل اقدام کردم وای هنوز اونی که می خوام نشده این چالشی هست که خودم می خوام واردش بشم و بسیار نمونه همه دیدیم که طرف توانایی در اون زمینه نداره ولی شده یکی از بهترین ها. از طرف دیگه دوست دارم کاری داشته باشم که برای خودم باشه و هر جا ی دنیا با یک گوشی و لب تاپ بتونم انجام بشه ، با توجه به علاقم ایده را دریافت کردم وسایل مورد نیاز اولیه را خریدم ولی هنوز جسارت وارد شدن به اون را ندارم . همش این فکر و نجواها میاد که برای تو دیر شده ، کسانی هستند که سالیان سال در این کار هستند و بسیار محبوب و پر طرفدار ، کسی سراغ کار تو نمیاد یا اینکه در این زمینه أصلا کار نکردی و تجربه نداری فقط یک علاقه ای بوده و ….همه اینها سبب شده هنوز اقدام نکرده ام ، اون حس کمالگرایی و اون حس عقب موندن نمیذاره شروع کنم

    – برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش و اینکه :

    * چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    * بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    * توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    * چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    * چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛ 

    * چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    * چه پیشرفت هایی می کند.

    باید اول از همه اون حس کمالگرایی را بذارم کنار هیچ کس در شروع کار عالی نداره ، خودم قبلا کارهایی را شروع کردم که هیچی بلد نبودم برام غول بوده ولی الان یکی از بهترین ها هستم در این کار خودم پس دوباره می تونم کار دیگه ای را انجام بدم ، باز نجوا میاد که سن تو از ابتکار گذشته ، ولی چقدر نمونه هست که در سن بالا کاری را شروع کردن و با پشتکار زیاد و نا امید نشدن الان برا خودشون بزند هستند ، یک نمونه KFC هست .

    در مرحله سوم باید کارهای که باید انجام بشه لیست کنم ، از ابتدا تا أنتها، کارهایی که بلدم را تمرین کنم تا پیشرفت کنم اونهایی که را که بلد نیستم برم یاد بگیرم ، مثلا برای این کار نحوه صدا گذاری ، ضبط صدا ، را باد بگیرم ، کار هایی مثل ادیت فیلم را که کنی بلدم تکمیل کنم و روشهای تکمیلی را انجام بدم . باید وارد شم باید قدم اول را بردارم بدون تمرین و پشتکار هیچی به ثمر نمی رسه ، باید ترس را کنار بذارم ، باید قدم به قدم جلو برم . باید به حالت دلی و تفریحی به این کار نگاه کنم ، کاری هست که از زمان بچگی دوست داشتم . می شود همه چی با تمرین امکان پذیر است .

    هر روز از خدا می خوام که ارامش و کنترل ذهن بالا به من بده واقعا کنترل این ذهن و مقابله با نجواها سخته. اگر لطف و مرحمت خدا نباشه من هیچم ، هیچ حرکتی نمی تونم بکنم. خدایا لحظه ای من را به حال خودم وا مگذار

    خدایا استاد و همه عزیزان این سایت توحیدی را در دستان قدرتمند خودت محافظت بفرما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    رضا رضائی گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    درود

    استاد گرانقدر این قسمت هم مثل قسمت اول دقیقا حرفهایی زدید که نیاز من بود . من اول صبح با چالشی رو به رو شدم که سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و بعد هدایت شدم به این فایل ارزشمند . تصمیم گرفتم با این چالش رو به رو بشم و اون رو حل کنم تا پله ای بشه برای بهتر شدن زندگیم . من تنها زندگی می کنم و بعضی از اعضای خانوادم بعضی وقت ها سرزده میان پیشم مثل امروز که با اومدن یکی از اعضای خانوادم بیدار شدم . اون اول تراس و دوم داخل حمام رو چک کرد و تا جایی که می دونم به صورت اتفاقی این کار رو انجام داد نه این که بخواد منو کنترل کنه اما باعث شد به فکر فرو برم و به یه ترمز در روابطم رسیدم و اون احساس عدم پذیرش سبک زندگی من توسط نزدیکانم و عدم احترام اون ها به حریم شخصی من بود . من یاد گرفتم که هیچ کس قدرتی در زندگی من نداره اما یادم از ماجرای واکسن زدن استاد افتاد که ایشون گفتند با واکسن زدن دیگه انرژی و زمانی برای نگران شدن برای بیماری صرف نمیشه و این زمان و انرژی صرف کارهای مهم تر میشه . من هم تصمیم گرفتم مطابق این فایل به پیش برم و این چالش رو حل کنم چون با حل کردن این چالش یاد می گیرم که می تونم از حق طبیعی آزادی خودم که توسط خداوند به من عطا شده دفاع کنم ، یاد می گیرم از خودم و خواسته هام مراقبت کنم و کیفیت زندگی بهتری رو تجربه می کنم و به نعمت آزادی می رسم که بسیار گران بهاست . من خانوادم رو بسیار دوست دارم و نمی خوام ناراحتشون کنم پس شروع کردم به نوشتن راهکار ها و قدم هام . چند تا از اون ها رو براتون می نویسم 1- توکل به خداوند و هدایت خواستن از او و سپردن همه چیز به او 2-گفتن حرف هام و درخواست احترام به زندگی شخصیم مثل تماس گرفتن با من قبل از اومدن 3-تعریف کردن خاطره جالب یه ساعت پیش که بعد از شنیدن این قسمت پیش اومد .(تو پارک دو تا بچه کوچیک می دویدن توی آب و پدر یکی از بچه ها می خواست مانع بشه و تلاش و دعوا میکرد اما بچه ها قدم به قدم به آب نزدیک شدن و در نهایت دویدن توی آب و با شادی شروع کردن به بازی کردن و در آخر اون پدر تسلیم شد و پذیرفت ) 4-صراحت و رفتار محترمانه مثلا وقتی خانوادم میخوان بیان خونم بگم امشب دوستام قراره بیان پس اگه میشه فردا شب بیاید 5-راه های فیزیکی برای ایجاد حریم خصوصی مثل بستن در از داخل

    این ها رو تو دفترم نوشتم اما استاد گفتن که کامنت بنویسید. به احترام استاد و برای استفاده شما دوستان و استفاده از راهنمایی شما این کامنت رو نوشتم . چقدر خوبه با این تیم بزرگ احساس صمیمیت می کنم و این چالش رو مطرح می کنم . خدایا شکرت به خاطر خانوادم به خاطر استاد به خاطر هم تیمی هام و به خاطر تمام نعمت هات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    همین چند وقت پیش بود که با یا تضاد خیلی بزرگ تو روابط عاطفیم برخورد کردم

    دو روز اول تو شوک بودم،فکر میکردم این اتفاق قرار نیس برا من بیوفته

    به هر دری میزنم تا بتونم حالم رو خوب نگه دارم

    مربیم دست خدا شده بود،کلام خدا شده بود تا آرومم کنه

    تا قوی باشم و جا خالی ندم

    کلام و حرفای شما رو بیادم میاورد

    خودمم خیلی سعی میکردم،اما شیطان چهار نعل میتاخت

    و مجالی برای من باقی نمیذاشت

    الان بعد گذشت 2 هفته از اون اتفاق حالم خیلی بهتره

    با خودم حرف میزنم که نقطه عطف من همین اتفاقه

    نقطه پیشرفته من همین اتفاقه

    این اتفاق حتما و قطعا به نفعه منه

    باید قویتر از این حرفاباشم

    یه موقع هایی میرم جاده خالی اما سریع برمیگردم واجازه نمیدم حال بدم ادامه دار باشه

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    همزمان یادگیری فتوشاپ و ادیت عکس و فیلمهای باشگاه

    تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده

    من اگر بتونم فتوشاپ رو یادبگیرم در اصل کاری که بهش علاقه دارم رو یاد گرفتم

    یه مهارت جدید یادگرفتم

    با هر با ادیت عکس وفیلمها با گوشی قابلیتهای جدیدی رو کشف میکنم و روی کارم پیاده میکنم،ومربیم از خروجی کارها هر سری رازی تر هس

    وقتی با گوشی ادیت یادبگیرم برای کارهای کوچیک خب دستم خیلی بازتره والبته کارم سریعتر پیش میره

    .

    .

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم

    هرکجا که هستین در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2091 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه همسفران خوشبخت من در این سفر درونی معنوی

    من باز هم صحبت‌های کلیدی استاد رو که تایپ کردم، اینجا می گذارم

    تا هم برای خودم یاداوری شود و هم برای دوستانی که با خواندن راحت تر هستند.

    تقدیم به شما:

    سوال)

    وقتی که به چالشی بر می خورید و یک مساله ای در زندگی تان به وجود می‌آید، در کل چه برخورد و واکنشی دارید؟

    آیا نگاه تان این است که یک فرصتی است برای بهبود و پیشرفت و یادگیری

    یا این که از آن فرار می‌کنید و احساس ناامیدی و ناتوانی می‌کنید؟

    نگاه ما به چالش‌ها می‌تواند نتیجه چالش‌ها رو مشخص کند اگر نگاه مثبت داشته باشیم اگر باورهای قدرتمندکننده داشته باشیم چالش‌‎های برای ما برکت می‌شوند؛ اگر باورهای محدودکننده داشته باشیم، چالش ها برای ما مثل یک زلزله می‌شوند که ما را زیر خودشان دفن می‌کنند.

    باورهای محدودکننده که افراد در برخورد با چالش‌‎های زندگی شان دارند:

    1. ممکن است من شکست بخورم، پس برای چی اصلاً امتحان کنم این رو و چرا حرکتی کنم؟!

    2. اگر من از همان اول در این کار خوب نباشم، تا ابد هم خوب نخواهم بود! انگار هیچ وقت نمی‌تواند مهارت کسب کند.

    3. چالش‌ها یک مجازات الهی هستند و از طرف خداست و من چه گناهی انجام داده ام که این چالش و مساله برایم به وجود آمده. در صورتی که روند طبیعی جهان این است که باید مساله حل کنیم

    کسی که نگاهش به چالش‌ها مثبته واردش میشه و آن نگاه مثبت و آن باور قدرتمندکننده و آن ذهنیت باز، کمک می‌کند که از چالش‌ها بگذره و بزرگتر بشه و رشد کند و جهان هم بهش پاداش خواهد داد. این قانون جهان است.

    چالش‌ها قسمت جدایی ناپذیر از زندگی است و برای همه اتفاق می افتد.

    قرار نیست که خداوند ما را مجازات کند با چالش‌ها. قرار است که پیشرفت کنیم و چیز یاد بگیریم. و نگاه مان این باشد که اینجا یک فرصتی است برای پیشرفت و بهتر شدن و بزرگتر شدن ظرفم و برای آماده شدن برای دریافت نعمت های خداوند.

    *

    تمرین این جلسه:

    1. چه چالش و مساله ای در زندگی تان هست که به خاطر ترس، از آن فرار می‌کنید و سعی می‌کنید آشغال ها رو بزارید زیر مبل و سعی می‌کنید که با آن روبرو نشوید؟

    یک چالشی هست که می دانید باید حلش کنید ولی از آن فرار می‌کنید.

    2. ذهنیت تان را در مورد آن چالش تغییر بدهید. به جای این که بیایید و روی نتیجه نهایی تمرکز کنید، روی این سفری که برای حل این چالش دارید تمرکز کنید؛ یعنی به جای این که بگید اگر شکست بخورم چی میشه اگر جواب نده چی میشه، بگید که چه چیزهایی توی برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت. چه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد. چه توانایی هایی در من بیدار میشه. چه نعمت هایی به من داده میشه. چه پیشرفت هایی می‌کنم. یعنی نگاه تان رو اصلاً بردارید از نتیجه آن چالش، بگید فارغ از این که من از پس این چالش بر بیایم یا بر نیایم، اگه واردش بشم چقدر پیشرفت می‌کنم، چقدر توانایی هایم بیشتر میشه. چقدر ترس هام کمتر میشه. چقدر توکلم بیشتر میشه. چقدر مهارته های ارتباطی یا هر مهارت دیگر مربوط به آن چالش، بیشتر میشه.

    اینها رو بنویسید در قسمت دوم

    3. کارهایی که باید انجام بدهید برای حل این مساله و این چالش زندگی تان را به قسمت های کوچک قابل مدیریت، تقسیم کنید. مثلاً اگر می‌خواهید زبان یاد بگیرید، بیایید بگید من روزی 10 دقیقه می‌خواهم زبان یاد بگیرم. روزی 10 تا کلمه یا 2 تا جمله رو ادا کنم مثلاً، همین. یعنی آن هیولایی که آن چالش برای شما در ذهن تان ترسیم کرده رو تقسیمش کنید به قسمت های کوچکتر، کارهای قابل انجام، که باید قدم به قدم انجام شود و تمرکز کنید روی قدم اول

    4. بنویسید که در هر مرحله و هر قدمی که برداشتید، چقدر پیشرفت کرده‌ام، چقدر توانایی هایم بیشتر شده، چقدر استعدادهایم بروز پیدا کرده. و تمرکز کنید روی پیشرفت، تمرکز کنید روی بهبود. تمرکز نکنید روی نتیجه نهایی که چه فایده من هنوز نمی توانم انگلیسی صحبت کنم یا هنوز به آن درآمد نرسیده ام.

    یعنی تمرکز کنید روی بهبودها و چیزهایی که یاد گرفتید. و به خودتان پاداش بدهید و خودتان رو تحسین کنید و به خودتان یاداوری کنید که دیدی اولش چقدر سخت و عجیب و غریب بود ولی الان چقدر راحت تر شده! چقدر الان آشنا شده آن چیزی که برایم خیلی ناآشنا و عجیب بوده! این روند به شما کمک می‌کند که قدم به قدم وارد چالش‌ها بشوید، درس یاد بگیرید، پیشرفت کنید و بعد میوه هایش رو خواهید دید

    *

    می‌توانید از چالش‌‎های کوچکتر شروع کنید، نه از بزرگترین چالش‌‎های زندگی تان

    هیچ چالشی نیست که انسان نتواند از پسش بربیاید، مگر این که باور کند که راهی ندارد

    *

    نگاه مان این باشد که چالش‌ها برای این است که ما چیز یاد بگیریم و پیشرفت کنیم، و اگر بریم در دلش و اگر باورهای درست داشته باشیم و اگر با ذهنیت مثبت واردشان بشویم و اگر هدایت خداوند رو به یاد بیاوریم که خداوند همیشه داره ما رو هدایت می‌کند، آن وقت می بینیم که چه برکتی در همان چالش‌‎های به ظاهر ترسناک بوده و چه نعمت هایی در آن خوابیده بوده که ما نمی دیدیم ولی وقتی حلشان کردیم چقدر زندگی مان در تمام جنبه ها بهتر شده و چقدر شخصیت مان قوی تر شده چقدر مهارت‌های مان بهتر شده، چقدر اعتماد به نفس و خودباوری ما بیشتر شده.

    23 بهمن 1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علیرضا امیری گفته:
    مدت عضویت: 1580 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

    استاد عزیزم سلام.

    سوال:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    پاسخ:

    در پاسخ این سوال باید بگم من تقریبا 3 ساله که با گروه عباسمنش آشنا شدم. دو سال و نیمه که عضو سایت هستم و در این سه سال و کارکردن روی خودم با آموزه های شما و فایل های دانلودی نتیجه های بزرگی در زندگی ام گرفته ام. تقریبا دو ساله اصلا مریض نشدم حتی یک سرماخوردگی ساده، همسر مورد علاقه ام که هم مدار و همفکرانس من بود پیدا کردم و ازدواج کردم و شکر خدا رابطه عاطفی و عاشقانه فوق العاده ای دارم. با خانواده و دوستانم رابطه ای فوق العاده دارم.

    اما چالش بزرگ زندگی من عدم پیشرفت در مسائل مالیه. نه اینکه هیچ پیشرفتی نداشته باشم اما در مقابل پیشرفت هایی که در ابعاد مختلف زندگیم کسب کردم مسائل مالی پیشرفت بسیار ناچیزی داشته.

    بارها و بارها از زمانی که از خدمت سربازی فارق شدم و چندین کار رو انجام دادم و هربار به دلایلی شغلم رو عوض کردم به چالش های مالی و کاری برمیخوردم. هربار با خودم میگفتم از سال آینده این کار رو انجام میدم. دیگه نمی‌ذارم مسائل مالی منو اذیت کنه. و…

    اما هربار درگیر مسائل مالی، درآمد بسیار پایین و نجواهای ذهنی شدید میشم!

    من آدمی هستم که از پس چالش های زندگیم به خوبی برمیام و اصلا از داشتن چالش و تضاد و حل مسئله در زندگی لذت میبرم و باورم اینکه چالش و تضاد باعث میشه ما خواسته هامون رو پیدا کنیم و به خواسته هامون برسیم.

    اتفاقا همین دوماه پیش برای شرکتی که پروژه ای کار میکردم ازم خواستن که دیگه نیام سرکار! صبح روزی که این خبر رو تلفنی بهم گفتن بسیار شوکه و ناراحت شدم اما به خودم اومدم و حرف های استاد توی ذهنم طنین انداز شد که بعضی اتفاقات ناخواسته در زندگی که از نظر ما بدترین اتفاق زندگیمونه می‌تونه به بهترین اتفاق و نقطه شروع زندگیمون بدل بشه و اینکه خیلی از انسان های مشهور و موفق از کارشون اخراج شدن و همین اخراج شدن شروع کارآفرینی و بزرگ شدنشون شد. یا استیو جابز زمانی که از اپل اخراج شد ناامید و افسرده و غمگین نشد، بلکه تلاش کرد و پیکسارت و نکست رو راه اندازی کرد. با این حرف ها خودم رو آروم کردم و از این چالش استقبال کردم. اما در این دوماه اوضاع اونجوری که انتظار داشتم پیش نرفت اما من به «الخیر فی ما وقع» در زندگی ام بشدت اعتقاد دارم و می‌دونم در این کار حکمتی بزرگ نهفته است. درآمد مالی من بشدت پایین اومد و باید بگم در این دوسال درآمد من بشدت سینوسی بوده و پایدار نبوده.

    گاهی وقت ها از این چالش احساس ناامیدی و ناتوانی میکنم ذهنم بشدت نجوا می‌کنه و منو بشدت آزار میده و واقعا به سختی میتونم کنترلش کنم اما امید و ایمان به خداوندی که معجزه های بزرگی در زندگی ام رقم زده باعث میشه کم نیارم و نهایت تلاشم رو بکنم.

    در حال حاضر بزرگترین چالش زندگی ام مسائل مالیه که گاها دوست دارم ازش فرار کنم.

    من کارم فنی هست و باید یا در استخدام شرکتی باشم با حقوق و ساعت کاری مشخص یا اینکه به صورت پروژه ای برای شرکت های مختلف کار کنم که ساعت کاریم دست خودمه ولی بازم اونا به من کار میدن، یا هم برم بازاریابی کنم و برای خودم کار بگیرم که گزینه سوم برای من بسیار ایده آل تره.

    اما گاهی اوقات که می‌خوام برم سر ساختمان ها و بازاریابی کنم ترس اینکه بهم نه بگن و من روزهای طولانی دنبال گرفتن کار باشم و از این طرف زمان موعد اجاره خانه و قسط ها برسه منو میترسونه.

    اینکه نتونم با مشتری ارتباط برقرار کنم و اون هنر بازاریابی رو نداشته باشم و اصطلاحا شکست بخورم منو آزار میده

    و همین ها باعث میشه من انجامش ندم.

    در صورتی که اگه بتونم این کار رو انجام بدم و موفق شم با گرفتن ماهی فقط ده تا پانزده تا کار درآمدی چندبرابر حقوقی که شرکت به من میداد رو کسب کنم.

    اگه به مسیر فکر کنم من میتونم در این کار:

    بازاریابی رو یاد بگیرم

    با مشتری ارتباط برقرار کنم

    هنر متقاعد کردن مشتری رو یاد بگیرم

    اعتماد بنفس و عزت نفسم بسیار بیشتر میشه

    و این حرکت باعث میشه از خداوند پاداش های بزرگی رو بگیرم.

    اولین قدم برای اینکار اینکه من شروع به حرکت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    زهرا زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1108 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته و دوستان عباسمنشی

    من قریب به سه ماه بود وقتی جلوی آیینه می ایستادم از اندامم ناراحت میشدم (کمی اضافه وزن داشتم) تا اینکه یک ماه و نیم پیش تصمیم گرفتم فقط برای سلامت جسمی ام روزانه 10 الی 15 دقیقه نرمش کنم

    در کمال تعجب بعد از یکماه ورزش دخترم روبروم ایستاد و گفت مامان لاغر شدی منو میگی اینقدر ذوق کردم وخداروشکرمن همچنان به ورزش ادامه میدم

    این ازخلاصه ی نتیجه چالشی که من باهاش مواجه شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا ج گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    چه چالشهایی توی زندگی داشتی که به خاطر ترس فرار کردی؟

    ازمون تیزهوشان کلاس ششم که کلا فراموشش کردم لز احساس ناتوانی و باور داشتم مدرسه تیزهوشان واسه من نیست و من توانایی اش ندارم ، ازمون گلاس نهم تیز هوشان اینقدر ازش وحشت داشتم اینقدر فکرش بهم فشار میاورد که کتابا رو خریده بودم ولی کسب مهارت نمیکردم و میترسم و برام خیلی بررگ میومد و ازش فرار کردم

    [ ] کنکورم چالش بزرگیه و میترسم برم داخلش و فکر میکنم ناتوانم و هیچوقت واردش نشدم و از نتیجه میترسیدم و از قدم برداشتن هم میترسم

    [ ] چالش یادگیری انگلیسی، به محض ابنکه یکم به پیچیدگی میخورم کنار میکشم ، وارد چالش مرور و تکرار و تمربن نمیشم

    [ ] چالش اشپزی ، به خاطر اینکه زن به اشپزی و خونه دهری ارزشمنده و اینقدر که بابتش سرزنش و تحقیر شدم که حالم ازش بهم مبخوره و اصلا دوست ندارم هنجامش بدم ،و خیلی کم انچامش میدم

    [ ] چالش درس ریاضی و شیمی ، دقیقا چون شکست خوردم داخلش فکر میکنم که نمیتونم انجامش بدم و دکست دارم ازش فرار کنم و به خاطر اون ترس از شکست و احساس ناتوانی واردش نمیشم و خیال خودم راحت کردم و نقطه ضعف حسابش کردم و گذاشتمش کنار

    [ ] چالش مدرک کامپیوترم ، دوبار شکست خوردم و از شروع دوباره و شکست خوردن میترسم ، به خاطر اینگه در اون حد بلد نیستم که مدرکم بگیرم و میترسم از کتابه و احساس ناتوانی میکنم و غرق ریز جزئیات میشم ک اصلا کتاب رو نمیخونم

    خب در حال حاضر چه چالش هایی داری که میدونی باید حلش. کنی ولی به خاطر ترس ازش فرار میکنی؟

    [ ] کنکورم چالش بزرگیه و میترسم برم داخلش و فکر میکنم ناتوانم و هیچوقت واردش نشدم و از نتیجه میترسیدم و از قدم برداشتن هم میترسم

    ×چه چیز هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟چه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد؟چه توانایی هایی در من بیدار میشه و از توانایی هام استفاده میکنم؟ چه نعمت هایی به من داده میشه؟چه پیشرفت هایی میکنم؟ فارق از اینکه از پس چالش بربیام یا برنیام

    +پاسخ : با رفتن داخل این چالش من درک بهتری از کاردکرد بدن خواهم داشت درکت و اگاهی بیشتری از علم خواهم داشت، میتونم مهارت در شیوه های نطالعاتی پیدا کنم ،میتونم سبک شخصی مطالعه خودم پبدا کنم ، میتونم مدیریت زمان و تعهد یاد بگیرم توکل یاد بگیرم ، میتونم این شخصیتی که سریع ناامید میشه رو بهبود بدم صبر بیشتری در وجودم شکل میگیره ، میتونم در تحلیل سریع اطلاعات مهارت پیدا کنم ،

    هون شخصبت با اعتماد بتفسم میتونم بیدار بکنم و هین احساس عصبانیت تسبت به خودم رو کمرنگ کنم و حداقل به خودم بگم من واقعا تلاشم کردم ، خیلی از ترس هم از بین میره مثلا ترس از قدم برداشتن ، احساس رضایت از خودم اولین نعمت خداوند به منه ،

    قدم های کوچک عملی : یه سری از فایل های استاد که به من احساس شهامت و امبدواری میده رو انتخهب کنم و بارها گوش بدم ، میتونم برای راحت شدن کار ار اگاهی های دوره اجساس لیاقت استفاده کنم ، میتونم بر توانایی هام متمرکز شم تا مسیر راحت تری تجربه کنم ، نیازی نیست تو همه درسا عالی باشم و به خودم سخت بگیرم ، بدون عجله ادامه بدم و ادامه بدم تا تکاملم رو به تصاعد برسونم ، راه حل این چالش فقط دوره احساس لیاقت و ادامه دادن منه و خداوند پاسخ میدهد

    [ ] چالش درس ریاضی و شیمی ، دقیقا چون شکست خوردم داخلش فکر میکنم که نمیتونم انجامش بدم و دوست دارم ازش فرار کنم و به خاطر اون ترس از شکست و احساس ناتوانی واردش نمیشم و خیال خودم راحت کردم و نقطه ضعف حسابش کردم و گذاشتمش کنار

    +پاسخ: حتی اگر داخل این موضوعات استعداد نداشته باشم میتونم خودم از صفر به یه سطح قابل قبول برسونم ، با این کار من اعتماد به تفسم بیشتر نیشه میشه خودباوری ام بیشتر میشه ،میتونم در روزمره هم از مهارتی که کسب کردم استفاده کنم ، با درک قانون در این درس ها میتونم ایمانم به قانون جهان بیشتر کنم و این باور در من قوی تر بشه که خدا خداوند قانون هاست و ایمانم بیشتر بشه ،

    قدم های کوچو عملی : روزی نیم ساعت به هر درس ه7تصاص بدم و فقط به چشم مطالعه ازاد بهشون نگاه کنم همین. میتونم از ساده تربن مبحث برام شزوع کنم

    [ ] چالش در تعهد به خودم و انجام برنامه ام دارم چالش در مدیریت زمان روزانه ام دارم ، به این صورت که اونطور که برنامه ریزی میکنم عمل نمیکنم

    ، تک بعدی شده ام و نمیتونم کار کردن روی خودم ، فایل گوش دادن , ورزش کردن ، مطالعه کردن با هم پیش ببرم. در روز فقط میتونم به یکی برسم

    +پاسخ: با بهبود خودم در این زمینه میتونم از خودم رضایت بیشتری داشته باشم میتونم به کارهای روزانه ام برسم و زمان های ازادی هم داشته باشم که به خودم اختصاص بدم ، میتونم کنترل ورودی بهتری داشته باشم ، میتونم از زمانم در جهت پیشرفت خودم استفاده کنم با بهره وری بیشتر از زمان روزانه میتونم بیشتر از زندگی ام لذت ببرم جای اینکه بدو بدو بکنم که روز تموم شد و به کارام نرسیدم ، اولوبت بندی رو یاد میگیرم و یاد میگیرم که به چه چیزی بلید بیشتر اهمیت بدم، شخصبت توانا تری از خودم میسازم ، وقت دارم که به کارهای تفریحی هم بپردازم ، میتونم از تکنولوژی به نفع خودم استفاده کنم نه در خدمت تکنولوژی باشم مثل الان، زمانی که شخ1یت متعهد تری داشته باشم راحت تر پیشرفت میکنم سریعتر پبشرفت میکنم و مسبر من نعمت تصاعد به خودش میگیره و رضابت من از زندگی ام بیشتر میشه چون نیار نیست دوباره کاری کنم و اینطوری با حال زیباتری ادامه میدم

    قدم های کوچک عملی: میتونم کتاب صوتی راجب مدیریت زمان گوش بدم و یاد بگیرم ، میتونم تشتی هنرژی ام رو برطرف کنم که توان بیشتری برای ادامه روزم داشته باشم ( مدت زیادی در روز ا6نگ گوش میدم و وقتم میره و خودمم ببحال تر میشم) ،

    [ ] چالش یادگیری انگلیسی، به محض ابنکه یکم به پیچیدگی میخورم کنار میکشم ، وارد چالش مرور و تکرار و تمربن نمیشم ،من علاقه اشو دارم مهارتشو دارم خیل سریع هم میگیرم ، ولی مرور نمیگنم و یادم میره و بعدش بدم میاد برگردم از اول

    +پاسخ: با بهبود خودم در زبان انگلیسی میتونم راحت تر از نرم افزار ها استفاده کنم , راحت تر از لپ تاپ استفاده کنم ،میتونم به منابع و اطلاعاتی خیلی گسترده از تعدادی که ترجمه شدن دسترسی داشته باشم ، اعتماد به نفس فوق العاده ای خواهم داشت و حتی میتونم ازش کسب درامد کنم ، وقتی در زمینه مرور کردن خودم بهبود بدم میتونم مسیری باز کنم که هر وقت مهارت دیگه ای بخوام یاد بگیرم مسیر راحت تری داشته باشم اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم

    قدم های عملی کوچک: میتونم خلاقیت به خرج بدم ، من با شنبدن را8ت تر از خوندن هستم اولا میتونم صدام ضبط کنم

    دوما میتونم جذابیت نوشتنم بیشتر کنم مرتب تر بنویسم یکم با حوصله تر و دست خط بهتر و خوانا تر بتویسم یکم رنگ و لعاب به نوشته هام بدم تا بعدا رغبت کنم بخونمش

    در قدم بعدی میتونم یوم خوشنویسی کار کنم

    در نهایت میتونم همین چیزایی که الان نوشتم ضبط کنم و هرروز گوش بدم تا انگیزه بیشتری بگیرم دلیلی برای حرکت فارق از نتیجه داشته باشم

    میتونم اهرم رنج و لذتم بنویسم و اونم ضبط کنم و به خودم یاداوری کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    منیژه حکیمیان گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز وبانو شایسته و تمام دوستانم

    سوال اول وقتی به چالشی برمی خورید چه واکنشی نشان می‌دهید؟

    قبلا وقتی به یه مشکل بزرگی برمیخوردم کلی گریه وزاری میکردم فکر میکردم خدا خواسته مرا امتحان کنه آزمایش الهی است واینکه لیاقت من خوشی وشادی نیست گاهی فکر میکردم تاوان گناهانم است وباید رنج وسختی بکشم تا گناهانم بخشیده شود

    اما الان وپس از آشنایی با استاد عزیزم اعتماد بنفسم بیشتر شده سعی میکنم با چالش ها مقابله کنم سرافراز بیرون بیایم وقتی توانستم با وجود بدهکاری همسرم واین همه طلبکاری که داشت زمین بخرم وخانه بسازم فهمیدم که قادر به انجام دادن کارهای بزرگ تر هم هستم فهمیدم من قوی وپوست کلفتم میتوانم چالش های بزرگتر را هم پشت سر بگذارم خدایا شکرت

    تمرین ” چه چالش مسئله ای در زندگیتان است که به خاطر ترس ازش فرار میکنید؟

    چالشی که من با آن مواجه هستم اینه که چون من کارمندم وشغل درآمد ثابتی دارم میخوام شغل دومی داشته باشم که بتوانم در خانه خودم انجام دهم وکسب درآمد کنم

    اول از اینکه در انتخابش واینکه استعدادم در چه زمینه ای است شک تردید دارم فکرهای مختلفی میکنم ولی واردش نمی‌شوم وبه عمل نمیرسم

    در حد فکر ونقشه کشیدن است ودوم اینکه میترسم جواب ندهد وشکست بخورم

    مثلا من نان پختن را خیلی دوست دارم و بلد هم هستم

    اما آیا اینکه برای من درآمد زایی دارد یا نه را نمی‌دانم

    “” اگر شروع به پختن نان کنم وسعی کنم که بپزم وسپس آن را بفروشم کلی در مورد نحوه ی پختنش تجربه ی جدید کسب کنم اینکه ساده بپزم یا با تخمه وسبزیجات اینکه کوچک یا بزرگ باشه

    یا درمورد نحوه فروشش اینکه اینترنتی مشتری پیدا کنم یا درب مغازه ها ببرم بفروشم کلی اطلاعات جدید کسب کنم وتجربه های جدید به دست آورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمیرا برزگر گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    سلام ، وقتی توی این فایل این سوال مطرح شد من برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم و تنها چیزی که دیدم راه های فرار بسیار زیاد بود برای هر مسئله ای که بهش برخوردم به جای ایجاد راه حل ، یه راه فرار براش پیدا کردم ، و جالب اینجاست که جهان هم چون من دنبال راه فرار بودم و درخواستم فرار از این شرایط بوده ، شرایطی رو برام ایجاد میکرد که من راحت تر فرار کنم از حل مسئله ، مثلا رفتم برای تکنسین داروخانه ، برام خیلی سنگین بود ، اسم داروها توی ذهنم نمیموند ، احساس درماندگی میکردم، به خودم میگفتم بازم اشتباه کردم ، استعداد و علاقه من توی این کار نیست چون اصلا یاد نمیگیرم و بعد برادرم تصادف کردم و مجبور شدم یک هفته توی بیمارستان و یک ماه توی خونه ازش مراقبت کنم و بهونه پیدا کردم برای رها کردن آموزش تکنسین داروخانه و خداروهم شکر کردم که کمکم کرد بدون آبروریزی ادامه کار رو ول کنم ، یعنی حتی همه ازم تشکر هم کردن که تو چقدر فداکاری که کاره خودت رو ول کردی برای نگهداری از برادرت ، بارها این اتفاق افتاده و من بارها نصفه و نیمه آموزش یا کار رو رها کردم به بهونه اینکه رسالت من نیست ، استعداد من نیست و من اشتباه انتخاب کردم چون اصلا نمی‌دونستم باید تلاش کنم و مسئله حل کنم برای رسیدن به خواسته ام و اینکه اعتماد به نفس خیلی پایینی داشتم و فکر میکردم بی استعدادم وگرنه خیلی زود تو کار یا حرفه موفق میشدم برای همین رها میکردم و میرفتم سراغ یه حرفه ی دیگه ، سوال این قسمت و سوال قسمت اول چقدر منو الک کرد و تمام گوشه و کنار و جاهای تاریک خودم رو دیدم و برام روشن شد، چیزایی راجع به خودم فهمیدم که باورم نمیشد و اولش قبول نمیکردم ، مثلا قبول نمیکردم من حسودی میکنم به افراد موفق ، سخت بود ولی پذیرفتم و حالا متوجه شدم که چرا تو کارایی که شروع میکنم به حایی نمیرسم و موفق نمیشم و‌تا امروز نمیدوستم انقدر باورهای محدود کننده سوار ذهن من هستن و منو هدایت میکنن به فرار و ترسو بودن و بی عرضه بودن ، من چند ماه پیش از خدا خواستم کمکم کنه تا زندگیم رو سر و سامون بدم یکم، چون دیگه خیلی از این وضع خسته شده بودم ، این فایل با ارزش که با کمال ناباوری کاملا رایگان تهیه و در اختیارم قرار گرفت یه پیغام از خداست که دستمو بگیره و کمکم کنه تا شرایطم رو تغییر بدم ، خیلی خوشحالم و میخوام تمام سعی ام رو بکنم که تغییر کنم و دیگه فرار نکنم ، ممنون از این شرایط و فایل بی نظیر ، ممنون از خدا ، ممنون از استاد سخاوتمند و ممنون از تمام کائنات ، خیلی احساس خوبی دارم ، امیدوارم اینبار موفق بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    به نام ابرقدرت مهربان

    هرآنچه که دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم و مریم زیبا و دوستان خوبم

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    الخیر فی ما وقع :

    من قبل از اینکه با قوانین این جهان آشنا بشم خیلی مسائل و چالش هایی داشتم که واقعا واکنش مناسبی نداشتم نسبت بهشون یعنی خب اصلا نمی‌دونستم قضیه از چه قرار هست و همیشه گله و شکایت میکردم از خداوند که این چه زندیگه که به من دادی چرا اینقدر مسائل چرا این مشکلات چرا اینقدر من باید ناراحت باشم چرا نمیتونم درست زندگی کنم و خب من یک روزی که واقعا از همه چیز خسته شده بودم و تو فکر خودکشی بودم از اینکه دیگه نمیتونم تحمل کنم پس بمیرم بهتره ( اما میترسیدم که اینکار رو انجام بدم )

    همون لحظه با تمام وجودم از خدا کمک خواستم که زندگیمو بهتر کنه ‌چون دیگه نمی‌خوام این شرایط رو

    خیلی خیلی قشنگ همون لحظه که درحال گریه بودم خداوند منو هدایت کرد به سمت فردی به نام نیک وواچیچ

    که ایشون نه دست داشت و نه پا داشت و اینقدر قشنگ راجب خداوند و زندگی صحبت میکرد که من فقط اشک میریختم و میگفتم ایشون زندگیش از من بدتر بوده و به خاطر نداشتن دست و پا چقدر اذیت بوده ولی نگاهش و دیدش به اون شرایط جوری دیگه ایی بوده و دیدش اینجوری بوده که باعث رشد و پیشرفتش میشه با اینکه گاهی اوقات هم خسته می‌شده ولی چون ایمان و توکل به خدای خودش داشته ادامه می‌داده و یجورایی این انسان شریف برای من الهام بخش بود و در هرچالشی که اتفاق می‌افتاد در زندگیم به خودم یادآوری میکردم که زهرا ، نیک رو یادت بیار دست و پا نداره ولی ببین چه زندگی ایی خوبی داره چه تجربه های خفنی داره ، چقدر ثروتمنده خودش کسب و کار خودشو ساخته ، همسر و فرزند داره

    ببین نداشتن دست و پا جلوی پیشرفت و ادامه دادن رو نگرفته ایمانی که داشته به خدا توکلی که داشته کمکش کرده و خب من وقتی هم که با آموزه های استاد آشنا شدم و مدارم بالاتر رفت خیلی بهتر با این چالش های زندگیم رو به رو میشدم و یجورایی میگفتم اینا اومدند که منو رشد بدهند و بهم کمک کنند.

    من یک مثالی میزنم که چالش برانگیزتر بوده برای من خب من و خانواده ام تصمیم گرفتیم به شهر دیگه ایی که بزرگتر هست مهاجرت کنیم تا پیشرفت کنیم و امکانات بیشتری داشته باشیم چون در شهر کوچک و بومی زندگی میکردیم روی ترسمون پا گذاشتیم و مهاجرت کردیم خیلی از دوست و آشنایان میگفتند که نمی‌تونیم و سر یک ساله برمیگردیم و از پس هزینه های اونجا برنمیاییم ( الان نزدیک 7 سال هست که در این شهر زیبا و قشنگ زندگی میکنیم )

    خلاصه توکل کردیم و خداوند اینقدر راحت و قشنگ ما رو به سمت خونه ایی که نوساز بود و در محله بسیار خوب و موقعیت خوب هدایت کرد که از هر طرف اینقدر امکانات بود که واقعا لازم نبود برای خرید حتی دندانپزشکی بریم به مرکز شهر و اصلا قابل باور نبود برای ما که همچین خونه ایی بخریم

    و اعتماد به نفسمون بالاتر رفته بود چون که روی ترسمون پا گذاشته بودیم و زمانی که سند خونه اومد به یک چالشی برخوردیم خب ما تمام پولی که داشتیم رو برای خرید خونه گذاشته بودیم هرچیزی که داشتیم رو فروخته بودیم و واقعا چیزی نمونده بود برامون

    در شرایطی قرار گرفتیم برای اینکه بتونیم پول سند خونه رو پرداخت کنیم که حتی نمیتونستیم غذای درست بخوریم همش غذاهای خیلی ساده ، یخچال مون جز بطری آب چیزی دیگه ایی نداشت ، حتی لنگ یک هزار تومنی بودیم من واقعا اوایلش خیلی ناراحت بودم و میگفتم خدایا تو که کمک کردی تا اینجا رو بقیشو هم کمک کن ، من از گشنگی که چیزی نبود بخوریم آب میخوردم فقط ولی بماند که نجواها هم کار خودشون رو می‌کردند و همش این حرف ها در سرم بود که نکنه واقعا نتونیم ادامه بدیم و برگردیم و مورد تمسخر آشنا و دوستان قرار بگیریم که دیدید گفتیم نمی‌تونید ؟!

    بیا ببین هیچی نمونده براتون چجوری میخوایید پولشو جور کنید ؟! حتی نمی‌تونیم غذا بخورید پول ندارید چیزی بخرید چجوری میخوایید پول اش رو جور کنید ؟!

    و من همش میگفتم نگران نباش زهرا این شرایط اومده که ما رو رشد بده و بهمون کمک کنه تا پیشرفت کنیم فقط باید ایمان داشته باشیم ،خدا ما رو تا اینجا رسونده بقیشو هم خودش درست می‌کنه مطمئنم که بعد از این شرایط همه چیز تغییر می‌کنه ( این درحالی بود که من هنوز با آموزه های استاد آشنا نبودم )

    خلاصه اون شرایط نقطه عطفی بود که من مدارم بالاتر بره و کم کم نگاهم و دیدم به زندگی جوری دیگه بشه و کلا از چالش ها دیگه فرار نکنم و ادامه بدم !

    بعد از اون کم کم من هدایت شدم به سایت استاد و اصلا زندگیم فقط و فقط زیبایی و قشنگی بود

    یعنی شرایطی بود که به ظاهر بد بود ولی من ایمان داشتم که درونش ، در دلش یه خیری نهفته و حتما به نفع من خواهد بود .

    بسیار چالش های دیگه ایی دیگه بودند که من واقعا تونستم جوری دیگه ببینمشون اولش یکم میترسیدم ها ولی بعد میگفتم زهرا یادت بیار این اتفاق به ظاهر بد هست ولی مطمئن باش بعد از این یه آدم جدیدی میشیم و یاد میگیریم!

    به این حالت رسیده بودم که میگفتم خب خدا چه چیزی رو میخوای به من یاد بدی با این چالشی که سر راهم قرار دادی ؟!

    من قرار هست چیو یاد بگیرم که یاد نگرفته بودم ؟!

    و اصن بعد میگفتم وااای خدای من به ظاهر بد بود این اتفاق ولی چقدر به نفع من بود !! چقدر لازم بود که بیاد !

    مثال های کوچک و بزرگ هست که خیلی دوست دارم تک تک شون رو بگم

    از دست دادن عزیزانم که واقعا شرایط سختی بود و میگفتم خدایا من قرار هست چی یاد بگیرم با این اتفاق ؟! و تنها چیزی که خداوند به من می‌گفت این بود که زهرا حواست باشه که احساساتت رو کنترل کنی یادت هست که احساس خوب = اتفاقات خوب

    از مسیر دور نشی یه موقع ؟

    حواست هست دیگه ؟

    خدا می‌دونه چقدر سعی کردم خودمو و احساساتمو کنترل کنم چقدر امید دادم به خانواده ام خداوند منو به چه آگاهی های که هدایت نکرد و چقدر تو بغل خدا بودم چقدر رابطم بهتر شد با خدا چقدر نزدیکتر شدم به خدا

    ولی اگه من زهرای قبلی بود همش گله و شکایت که چرا من ؟! چرا این اتفاقات ؟! ولی خب درس داشت برام که ببین هیچ چیز در این دنیا تا ابد نیست ، قدردان تر و شکرگزار تر خانواده ،پدر و مادرم و بقیه عزیزانم شدم ، ایمانم به خدا بیشتر شد ، توکلم به خدا بیشتر شد ، وابستیگم خیلی کمتر شد به بقیه و به خدا بیشتر شد ، فهمیدم فقط خداست که همه کارها رو انجام میده اونه که زندگی میده و میمیراند

    و ……

    چالش هایی که در دانشگاه داشتم جوری که میگفتم ایول زهرا همینه و قلبم و خدا راضی بودند ازم با اینکه در این مسیر یسری چالش ها بودند که خیلییی میترسیدم انجام بدم یا اینکه میکفتم باید انجام بدی چون ایمانمون چند برابر میشه توکلمون چند برابر میشه و اعتماد به نفسمون چند برابر میشه و اعتمادمون به خدا چقدر بیشتر میشه و وقتی انجام میدادم اصن انگار یه پله بالاتر میرفتم یه جوری دیگه ایی بود اون حسه اون ایمانه اون توکله همه چیز انگار آپدیت میشد

    همگییی واقعا کمک کننده به من بودند و هستند و خواهند بود.

    چقدر ایمانم چقدر توکلم به خدا بیشتر شد

    چقدر الان بیشتر قدرت رو به خدا میدم

    الان تقریبا مفهوم توحید و شرک رو میفهمم

    اگر اون چالش ها اون مسائل اون مشکلات یا اتفاقات به ظاهر بد یا هرچیزی که اسمشو میذاریم نبودند واقعا آگاهی های الانمو نداشتم می‌دونم هنوز جای کار دارم ولی همین ها منو رشد دادند همین ها منو به خدا نزدیکتر کردند، اصلا خدای درست رو پیدا کردم خدای واقعی خدایی که در قرآن هست رو پیدا کردم

    اما هنوز جای کار دارم می‌دونم باید تکاملو طی کنم

    و می‌دونم که اگر باز هام از این اتفاقات به ظاهر بد برام بیوفته قطعا باید چیزی رو یاد بگیرم و مدارم بالاتر می‌ره، ظرفم بزرگتر میشه یه پله بالاتر میرم

    من یجورایی میگم اوکی ببینیم این دفعه قرار هست چیو بفهمیم این دفعه خدا چی میخواد بهمون یاد بده و میدونیم که صد درصد خیریتی داره برامون پس برو بریم.

    ››»»»»»«»»»»»»»«»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

    نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    من خیلی زیاد دوست دارم که رانندگی رو یاد بگیرم ولی متاسفانه به دلیل ترس هایی که دارم و تجربه های ناجالبی که از دیگران دیدم میترسم که برم و آموزش ببینم

    خیلی بهونه های مختلفی میوردم که نرم و آموزش ببینم

    ولی می‌دونم اگر که بتونم و آموزش ببینم خیلی راحتتر میشه برای من کارها خیلی سریعتر به کارهام میرسم اعتماد به نفسم خیلی بالاتر می‌ره

    و یه پله بالاتر میرم

    ولی قول دادم به خودم که دیگه امسال باید برم و آموزش ببینم اصلا یکی از اهدافم قرار دادم

    یکی دیگه از چالش هایی که هست این هست که :

    من کلا تجربه کردن و انجام کارهای مختلف رو درست دارم کارهایی که به رشدم کمک میکنند

    و دوست دارم که دستم تو جیب خودم باشه و مستقل باشم و کار کنم

    من فکر میکردم از پدرم پول بگیرم و کسب و کارم رو راه بندازم اوکیه و دیگه تموم شد و رفت

    ولی هدایت شدم به حرف های استاد که باید از صفر شروع کنم باید خودم شروع کنم نه با پول پدرم !

    باید از یک جایی شروع کنم باید از صفر شروع کنم و تکاملو طی کنم

    گفتم از صفر صفر میرم ولی همیشه اون باور های نامناسبم اون ترس هام جلومو می‌گرفتند

    مثلاً افراد موفق رو می‌دیدم از دست فروشی از فروشندگی از چیزی خیلی کم شروع کردند

    من از اینکه بخوام برم دست فروشی کنم یا اینکه فروشنده جایی باشم میترسم ! میگفتم چجوری با مردم ارتباط بگیرم و محصولم رو بفروشم ؟!

    اصلا من می‌خوام تکاملمو طی کنم می‌خوام جا پامو محکم بذارم و ادامه بدم بقیه مسیر رو نمی‌خوام تکاملمو طی نکرده برم به مسیری که منو از راه درست و مسیر درست منحرف کنه نمی‌خوام ظرفمو به زور پر کنم تا بترکه

    پس از صفر شروع میکنم دیگه برای اینکه کسب و کار خودمو داشته باشم ولی

    از اینکه نتونم ارتباط با بقیه بگیرم

    از اینکه نتونم کارم رو درست انجام بدم و مورد تمسخر بقیه قرار بگیرم و غرورم له بشه !

    از اینکه بقیه بگن اوو حالا داری این کارهای خیلی سطح پایین رو انجام میدی !

    همیشههه میترسیدم و هنوز هم میترسم

    اما میدونم و مطمئنم که اگر بتونم رو ترسم پا بذارم و تو‌دلش برم چقدر کمک می‌کنه بهم چقدر تجربه کسب میکنم در رابطه با برخورد با مشتری، چقدر اعتماد به نفسم بالا میره تکاملمو طی میکنم و کم کم کسب و کار خودمو راه میندازم بزرگتر میشه ظرفم حالا میخواد حقوقش کم باشه میخواد کلاسش پایین باشه بالاخره باید از صفر شروع کنم و تکاملو طی کنم دیگه باید تجربه کسب کنم باید اعتماد به نفسم بالا بره

    حالا که من نگرانم و میترسم از این کار ها از فروشندگی ، از دست فروشی پس باید انجام بدم که انجام دادنش مطمئنم منو چند پله بالاتر می‌بره

    اما باید باورهای درست هم بدم به ذهنم باید باورهای درست درمورد پول و ثروت هم جایگزین این باورهای نادرست کنم

    اما انجام این چالش و در دل این ترس رفتن خیلی درس ها به من یاد میده

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:

    ” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “

    ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    چه پیشرفت هایی می کنم؛

    یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.

    مرحله سوم:

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن.

    با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن.

    برای این چالش هایی که دارم :

    1_ توحیدی عمل کنم تا جایی که میتونم و قدرت رو فقط به خدا بدم

    2_ باید الگو ها و مثالهایی رو برای ذهنم بیارم که ببین میشه ببین انجام دادند تو هم میتونی و ترسی نداره !

    3_ باید تو دلش برم و یاد بیارم که چالش ها و مسائلی که داشتیم رو چجوری حل کردیم

    4_ از اهرم رنج و لذت استفاده کنم و کمک کنم به ذهنم

    5_ورودی های مناسب به خورد ذهنم بدم

    6_روی عزت نفس و اعتماد به نفسم کار کنم

    7_روی باورهای مالی بیشتر کار کنم شناسایی کنم چه ترمزهایی دارم

    8_ به زیبایی ها توجه بیشتری کنم، تمرکز کنم

    9_ انگیزه ایی بدم به خودم که بعد از پشت سر گذاشتن این ترس ها یا این چالش ها قرار هست مدارمون بالاتر بره ، اعتماد به نفسمون بالاتر بره

    توکل و ایمان مون بیشتر بشه !

    آگاهی های جدیدی یاد بگیریم

    پربار تر بشیم

    با تجربه تر بشیم

    میفهمیم که چجوری ذهنمون رو کنترل کنیم چجوری احساساتمون رو کنترل کنیم

    بنطرم همین که بتونم افسار ذهنمو دست بگیرم، روی افکارم ، روی باورهام کار کنم و تو دل ترسام برم و توکل کنم به خدا ،اعتماد کنم بخدا واقعا درست میشه مثل همه چالش های دیگه ایی که از پسشون براومده بودم این ها هم میتونم پشت سر بگذارم

    خیریت هایی در درونشون هست که به نفع من هست که موهبت ها و نعمت هایی وارد زندگیم میشه !

    ظرفم بزرگتر میشه !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: