ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 37


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    396MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

825 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2912 روز

    سلام به استاد دستان پرتوان خدا

    استاد نهایت سپاسگذاری رو دارم ازتون.

    درمورد سوال ؟برخوردم با چالش ها.

    واقعیت اینه که همیشه فراری بودم از مشکلات و چالشها و مسائل یعنی براحتی 99درصد مواقع استقبال نکردم از چالشها .واگر هم بوده حتما مجبور شدم یامجبور بودم که مسئله ی رو حل کردم و قطعا با چک و لگد جهان

    هم حلش کردم .

    بطور خلاصه بگم بالای 99درصد از چالشها فراری بودم و هیچ وقت خودمو از مسئله بزرگ ندیدم و همیشه کوچک تر از مسائلم بودم حتی مسائل کوچک .

    وبشدت احساس افسردگی و نا امیدی و ناتوانی کردم حتی با وجود اینکه از سال 96با شما اشنا شدم ولی الان هم اینجوری هستم

    و تازه از شروع 1402 درکم نصبت به قوانین بهتر شده و به استقبال چالشهام رفتم اونم خیلی کم .

    ولی اکثر وقتها اگه مشکلی مسئله پیش اومده تو زندگیم رفتم تو افسردگی و حتی ماهها هم موندم تو اون فضا .

    مرحله اول چه چالشهای تو زندگیم هست ..

    چالشهای زیادی هستند تو زنگیم که دارم ازشون فرار میکنم و هی میخوام بندازم عقب که یه جوری باش رو به رو نشوم.

    چالش در شغلم وکسب وکارم.

    من 6سالی میشه که شغل زنبورداری رو شروع کردم و تا امسال هم ادامه دادم

    اما بخاطر باورهای غلطی که داشتم مثل کمال گرای مثل عوامل بیرونی . کمبود اعتماد بنفس .

    در این شغل پیشرفت نکردم و امسال به صفر رسیدم

    درواقع تو ی این سالها من فکر میکردم که با وام گرفتن باقرضی زنبور گرفتن با مایه شریک گرفتن

    یا با داشتن زنبورهای بیشتر میتونم شغلم رو گسترش بدهم فارغ از اینکه روی خودم سرمایه گذاری کنم خودم رو گسترش بدم مهارت هام رو بالا ببرم خودم یاد بگیر پیچ و خم کار رو .

    اما فقط به عوامل بیرون از خودم تکیه کردم

    تمام این راه ها رو رفتم و به صفر رسیدم والان هم باید از صفر شروع کنم

    درواقع من با شرک ورزیدن به عوامل بیرونی وابسته بودم تا در شغلم پیشرفت کنم ‌..

    والان این چالشی هست باید حلش کنم ..

    چالش دوره قانون سلامتی

    من باوجود اینکه نیاز دارم به این دوره و حتی 3ماه هم به اون سبک زندگی کردم و نتایج خوبی هم گرفتم اما نتونستم جلو ذهن محدود کنندم وایستم

    با اینکه به وضوح اکثر اعضای بدنم بهش نیاز داره و خودم میبینم دورو برم که چقدر بیماری هست و بیخ گوش منم هست چقدر افراد از سکته ها ی قلبی و مغذی و دیابت درد مفاصل بخصوص زانو درد دیسک کمر چقدر همه مینالند

    و حتی خود منم از نوک انگشتانم تا سرم درد دارم و اعضای بدنم هرکدومشون مشکلات خودشون رو دارن بخاطر سبک غذای ناسالم.

    اما بخاطر پاشنه اشیلی که دارم

    (حرف مردم ) و باور کمبود [در تهیه خوراکی ]

    نتونستم ادامه بدم .

    ولی این یک چالش هست برام .

    چون میدونم که اخرش باید به سبک قانون سلامتی زندگی کنم ..

    چالش دیگه ای که هست بحث تمرکزی کار کردن هستش

    یعنی من دوست دارم در شغل زنبور داری پیشرفت کنم

    ولی بخاطر شرایط مالی و باورهای غلط این ذهنیت رو دارم که کار ساختمانی انجام بدم و به همراه این زنبورداری رو گسترش بدم .

    و مطما هستم با شنیدن فایل گفتگو با دوستان فک کنم که قسمت 36 هستش

    که استاد بصراحت جواب دادن که به اون کاری که علاقه داری بصورت تمرکزی فقط روی اون کار کن.

    و اینکه من تو شغلم این درس بسیار بزرگی رو گرفتم که من باید خودمو گسترش بدم نه شغلم رو

    یعنی منی که 6سال زنبور دارم بخاطر باورهای غلط دنبال عوامل بیرونی برای پیشرفت میگشتم مثل وام گرفتم مثل قرضی گرفتم مثل شریک داشتن

    مثل ترس های که داشتم

    ومن اینو یاد گرفتم که باید خودمو بهبود بدم و از همینجای که هستم

    با همین امکاناتی که دارم ادامه بدم و حرف دیگران برام مهم نباشه .وتازگی ها بعد از 5سال یک دوره اموزشی خداوند هدایتم کرد بهش وخریدم و خیلی هم احساس خوبی نصبت بهش دارم

    و میخوام که فقط خودم رو گسترش بدم کاری هم به نتیجه ندارم هر چند کندو برام بمونه حتی 5عدد هم باشه با همون شروع میکنم و البته حرفه ای تر بصورت تخصصی تر کاری ندارم که بقیه بگن ببین خودشو مشغول کرده به 4تا زنبور خودشو علاف کرده و خلاصه از این حرفها

    و این چاش رو میخوام اینجوری حل کنم واز امکاناتی ک دارم

    از شرایطی که هست باهمین وضع موجود ادامه میدم ..

    وقتی که من روی خودم کار میکنم باورهای هماهنگی با خواسته هام ایجاد میکنم

    از اون طرف هم در مورد شغلم بصورت تخصصی دارم اموزش میبینم و خودمو گسترش میدم

    و اصلا اعتماد بنفسم چقدر بالا میره از اینکه این شغل رو حرفه ای یا د میگیرم و از هر نوع برداشتی سود میکنم .

    وکلی انگیزه هام بالا میره چون دارم تخصصی کار میکنم و کلی احساس بهتری دارم ظرف وجودم بزرگ میشه حتی تو روابط ها هم اعتماد بنفسم میره بالاتر چون من دارم تخصصی اموزش میبینم و دارم خودمو گسترش میدم ..

    ودرمورد تمرکزی کار کردن هم فقط در این شغل که بهش علاقه دارم

    ادامه میدم و سعی میکنم که فقط با این شغلم کار کنم البته این قدمهای کوچک میخواد یه هوی نمیشه با شرایطی که دارم میتونم تا اردیبهشت ماه هردو شغل رو انجام بدم ولی از اون به بعد تمرکزی فقط روی زنبورا کار کنم

    استاد عاشقانه ازت سپاسگذارم .

    منی که الان اینجوری هدایت شدم و راحت دارم در مورد خودم حرف میزنم و به خود شناسی رسیدم و فهمیدم که وااقعا این راه های که رفتم درسهای بوده برام

    و الان به این نتیجه رسیدم .که فقط وفقط باید خودمو گسترش بدهم و فقط هم از لحاظ شغلی هم تغیر باورها فقط وفقط روی خودم کار کنم

    این همه تغیر که کردم این همه خودشناسی

    این همه ایمان این همه خود باوری این همه هدایت های که شدم واقعا بسیار بسیار سپاسگذارم ازت

    اگه الان در این شرایط باشما اشنا نبودم

    واین موقعیت ها پیش می اومد

    مثلا در مورد وام میگفتم این دفعه نشد دفعه ی دیگه وام بگیرم کسب و کارم خوب پیش میره

    درصورتی که وقتی من ظرفم اماده نباشه اصلا هزار بار هم وام بگیرم هیچی درست نمیشه.

    یا درمورد شراکت ها میگفتم این ادم رزق نداره نمیدونم دستش خیر نیست نمیدونم دلش خوب نیست واز این دست باورهای غلط

    ومثل الان که با شما اشنا شدم هیچ وقت نمی اومدم بگم من همه این راه هارو رفتم پس جواب نداده پس بیام فقط خودم رو گسترش بدم یاروی باورهام کار کنم یا مهارت هارو یاد بگیرم هیچ وقت که اینارو نمیگفتم

    و اگه الان دارم اینارو میگم بخاطر اگاهی های که از شما یاد گرفتم بخاطر دوره 12قدم که بی نهایت عالیه بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به همه بچه های باعشق .خدا قوت

    من از همین کامنت نوشتن شروع کردم چون هیچ

    موقع کامنت نمیزاشتم

    شغل من بازاریابی هستش همیشه دوست داشتم

    یه فروشنده موفق باشم به لطف خدا بودم .

    بعد از 10سال سابقه تواین زمینه امسال خودم

    تصمیم گرفتم به یه شرکت بزرگتر برم به لطف خدا رفتم یه شرکت بزرگ .ولی وقتی کارو شروع کردم

    اونی نبود که فکر میکردم یه سری شرایط سخت داشتن .محصولات زیادی داشتن ولی به من یه محصول بیشتر ندادن برای فروش حالم گرفته شد

    حتی یک بار رفتم با مدیرش صحبت کردن گفت نگران نباش درست میشه محصولات بیشتر بهت میدم برای فروش.اما تابه این لحظه ندادند

    بچه ها قوانین یادم رفته بود ایمانم از دست داده بودم نجواها حالمو بدکرده بود

    هی با خودم میگفتم پس چرا اینجوری شد

    من میخواستم رشد کنم

    تو شرکت قبلی درآمد خوبی داشتم

    ولی تواین شرکت خیلی درآمدن کم شد

    بی انگیزه شده بودم

    ولی به لطف خدا دوروزه که این فایلو دیدم حالم

    عالی شد

    آره من خودم خواستم تویک شرکت بزرگتر وبهتر برم

    حالا باید تمام چالشهاشو بپذیرم حرکت کنم اقدام کنم باعشق با حس خوب وتمان ایرادهارو برطرف کنم .

    این همون مسیر رشد منه

    این همون جایی که من دیگه باید توکل کنم و راهی

    جز توکل ندارم .

    استاد بی نهایت سپاس گذارم بابت این آگاهی ها

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1811 روز

      سلام خدمت برادر گلم، بهتون تبریک میگم که در شغل مورد علاقتون فعالیت میکنید و ازش کسب درآمد دارین، ببینید من کارمندی هستم که تازه دارم وارد بازار کار فریلنسری میشم که در کنار کارم بعنوان شغل دوم مشغول بشم و یواش یواش تکلاملی از این حالت کارمندی بیام بیرون با اینکه رسمی هستم، طبق آموخته های قدم اول من بنا رو بر یک میلیون درآمد گذاشتم چون تو کار آزاد درآمدم صفره و تکاملی دارم میرم جلو…برای من اینکه یک کار، فقط یک کار بفروشم ولی صد هزار تومن یه قدم اساسیه، میدونین چرا؟ چون ذهنم باور نداره که من بتونم حتی صد تومن پول بسازم چون تا حالا اینکار رو نکردم، بنظرم شما که فرسنگ ها از من جلوترین به موازات پذیرش ذهنتون تکاملی و آرام آرام برید جلو و مطمئن باشید نتایج تصاعدی رشد میکنه و هیچ نیازی به وام یا حمایت و مشارکت دیگران نیست، فقط با ذهنتون آرام آرام تکاملی جلو بیاین، اگه من فقط صد تومن بفروشم صد ذهنی من میشکنه و بعد دیگه سرپایینیه ان شاالله، عجله نکنید مطمئنا به فضل خدا تکاملی هدایتها میاد و موفقیت هاتونو به اشتراک میزارید و من تحسینتون میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد اصفهانی گفته:
        مدت عضویت: 955 روز

        سلام حسین عزیزم

        ممنونم ازشما که باعشق حسمو خوب کردی

        من تو دوره 12قدم هستم

        ولی موضوعی که هستش

        ما قوانین زود فراموش می‌کنیم

        با کوچکترین ناخواسته بی ایمان

        میشیم .

        دمت گرم که داری حرکت میکنی

        یادگاری من برای شما اینکه

        فقط باعشق حرکت کن درست

        میشه

        خیلی مخلصم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمد اصفهانی گفته:
        مدت عضویت: 955 روز

        سلام حسین عزیزم

        ممنونم ازشما که باعشق حسمو خوب کردی

        من تو دوره 12قدم هستم

        ولی موضوعی که هستش

        ما قوانین زود فراموش می‌کنیم

        با کوچکترین ناخواسته بی ایمان

        میشیم .

        دمت گرم که داری حرکت میکنی

        یادگاری من برای شما اینکه

        فقط باعشق حرکت کن درست

        میشه قانونه که هرجا باعشق حرکت کنی همه چیز درست میشه

        منتظر اتفاقات خوب از طرف شما هستم .️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    میلاد صفائی نکو گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    به نام فرمانروای کیهان

    سلام عرض میکنم استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    بی نهایت از خالق بزرگ سپاسگزارم بابت وجود شما و این سایت فوق العاده، هر وقت شما لطف میکنید و یک فایل جدید رو آپلود میکنید داخل سایت، با تمام وجود خوشحال میشم، فورا دانلودش میکنم

    واقعا صحبت های شما بسیار دقیق و ارزشمند هستند

    خیلی ازتون ممنونم که هستید

    ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2362 روز

    سلام و دروووود

    چالش چالش چالش

    منی که از کوودکی چالش داشتم خیلی ضربه خوردم .

    من حمید بخاطر مشکل فیزیکی توی صورتم داشتم برایم خیلی چالش بر انگیز بود

    خیلی سال ها ذهنم درگیر بود الان 41 سالمه همیشه فرار میکردم از خودم

    فرارررر فرارررر فراااار همیشه دیگرانم این چند سالیه با قوانین آشنا شدم میگفتن روی ارزشمندی خودت کار کن ولی من مقاومت شدید داشتم

    هیچ کس و هیچ کس رو نمیدیدم بتونم درکم کنه کمکم کنه

    4 ساله تقریبا توی این مسیر بودم مقاومت شدید داشتم نمیتونستم پذیرش کنم

    ب هر حال ادامه دادم تقریبا 2 ماهه تونستم عملگرا بشم بیشتر توجه ام رو بزارم روی خودم

    و الان دارم ذهنیت فقیر خودم رو میبینم و شیوه روبرو شدن با چالش هارو یاد میگیرم

    با این فااااایل هم خیلی گارد و مقاومت دارم از بس همیشه از چالش های زندگیم فرار کردم

    همیشه بهانه ای و دلیلی اوردم که فرار کنم

    سال ها قبل من دلخوشی ام اینترنت بود و فضایی بود که میتونستم راحت باشم و لذت ببرم بعد مدتی توی همون فضا وارد مسیری شدم که لذت میبردم و چالش هایی بودد حل میشد و من ادامه میدادم و درامد داشتم و درب هایی برام باز میشد نمیدونستم قوانین رو و حلشون میکردم.

    چالش دارم از صحبت کردن توی جمع ( یکی هم اینه که پر قدرت و محکم و بلند نمیتونم صحبت کنم خیلی آروم میتونم )

    چالش برای کار کردن دارم بشدت میترسم مواجه بشم باهاش با ضربه هایی که خوردم بخاطر عزت نفسم و بیشتر دلم میخواد مجازی کار کنم اما اونم بخاطر باورهای نادرستم متوقف شدم که باید باهاش روبرو بشم استارت بزنم

    چالش ها زیاد هستن . قبلا آگاه نبودم نمیدونستم فرار میکردم ( از بس همیشه خودم رو مقایسه میکردم این عزت نفس رو نداشتم )

    در کل خب قبلا فکر میکردم من بدبختم من بدشانسم و …

    اما الان به این آگاهی رسیدم این بهترین فرصت برای من هست از همین شرایط ب نفع خودم استفاده کنم و رشد کنم کلی افراد بودن در محدودیت ها کلی رشد کردن و بهترین موفقیت ها رو ایجاد کردن

    چالش هایی توی زندگی ما هستند فقط برای رشد ما اومده اند کسی بتونه به چشم موهبت نگاه کنه و اونارو ب عنوان برگ برنده ای ببینه میتونه ازشون پل بسازه برای پیشرفت و برای موفقیت و ستاره شدن

    و تنها کسانی موفق شدن که نگاه متفاوتی داشتن ب مسایل و سعی بر حل کردن اون براومدن

    و گرنه زیادن آدم هایی که مشکل خاصی ندارند و پیشرفت خاصی هم ممکنه نکنن توی زندگی

    کسی که از نقطه امن خودش خارج میشه با ناشناخته ها روبرو میشه ساخته میشه و دلش میخواد چالش های بیشتری رو حل کنه تا به موفقیت های بیشتری برسه .

    آره استاد همیشه شاکی بودم نسبت به خدا چرا من این مشکل رو دارم و این باعث شده بود ذهنیتم حسابی ب سمت نادرستی برسه و فرکانس های درستی ارسال نکنم به جهان هستی .

    انگار یک سد خیلی بزرگ و محکمی ساخته شده جلوم و اجازه عبور و حرکت رو بهم نمیده

    اما با گذر زمان کم کم پخته تر شدم دیدم همش وهم و خیاله

    ما انسان ها وقتی پخته تر میشیم میفهمیم اقا همه چیز اونجوری فکر میکردی نبود توی ذهن خودت اونو بت کرده بودی وقتی تجربه ش میکنی میبینی این که خیلی معمولیه اونجوری میدیدیش نبود

    بدترین گناه نداشتن آگاهی هست و بدتر از اون بدونی و عمل نکنی

    بدترین گناه اینه که ندونی چجوری به مسایل نگاه کنی ته جهالت هست

    خب من نمیدونستم باید چجوری به این مسیله نگاه کنم که بهم قدرت بدهد

    قانون اینه که به هر چیزی جوووووری نگاه کنی که بهت احساس قدرت بدهد

    و روح انسان ضعف را نمیپذیرد و گرنه ازش دورت میکنه

    قدرت روح انسان بی نهایته انقدر باید خودت رو ارزشمند بدونی که تسلیم هیچ چیز نشی

    چالش های شغلی هم همش دنبال راحتی و آزادی بودم فرار میکردم ازشون

    نمیدونم یک جنس آزادی در من بود اجازه نمیداد من برده بشم سخت کار کنم نمیتونستم قبول کنم این رو

    همیشه بهمون یاد دادن اگر چالش هایی ایجاد میشه بخاطر گناهان هست

    من فکر میکردم این لیاقت در من نیست ب خواسته هام برسم و خودم رو سرکوب میکردم

    الان دارم میفهمم چه ضربه هایی که نخوردم ازین جهالت از دین از مذهب نوع نگاه نادرست جامعه …

    من توی زمینه طب سنتی و طب مکمل مجازی کار میکردم با یک دوستی آشنا شدم تشخیص بیماریها از طریق زبان رو یاد گرفتم و گروهی کار میکردیم وکلی پیشرفت داشتیم و هر روز چیزهای جدید یاد میگرفتم علاقه داشتم وقت میزاشتم

    یک چالش هایی با دوستمون ایجاد شد خیلی بد جدا شدیم از هم و من هدایت شدم خودمو آموزش بدم مجازی البته از اولین کسایی بودیم که توی این زمینه کار میکردیم البته من خیلی خیلی بیشتر از استادم پیشرفت داشتم و سعی کرد جلوی منو بگیره و دست به کارهایی زد و خیلی ها بودن میخواستن مانع رشدم بشن ولی خب نتونستن

    این بهترین چالشی بود که بهترین لذت رو برام داشت با حلش

    دیگه بخاطر باورهای کمبود من از اون مسیر خارج شدم و جلوی علاقه م رو گرفتم و دیگه شوق و اشتیاقی براش ندارم از طرفی هم دیگه نمیخوام تمرکزم روی بیماری باشه

    اما توی کارم باورتون نمیشه شهودی کار میکردم و الهاماتی میشد و دقیقا باعث رشد من شده بود و خلاقیت هایی برایم میومد که با انجامش خیلی ب رشدم کمک میکرد و ادم هایی میومدن دست میشدن برام و انقدر از من تعریف میکردن و یک استادهایی دنبال من بودن که نگووو

    اما االن توب زمینه شغل باید علاقه ام رو پیدا کنم با چالش هاش روبرو بشم فقط دارم ادامه میدم مسیر برام شفاف بشم

    خب همیشه فکر میکردم اگر میخوام کاری رو شروع کنم باید کامل باشه همه چیز به بهترین شکل انجام بشه و یا اینکه اگر بخوام همچین کاری کنم خیلی بزرگه برام من تواناییش رو ندارم و همیشه آخر راه رو میدیدم و منی که اول راه هستم خیلی سد بزرگی بود بخوام انجامش بدم

    اما الان باید هدف رو تبدیل کنم به قدم های کوچک برای انجام دادن اون قدم ها تا ذره ذره برم جلو و برسم به مقصد و نباید روی نتیجه کار فکر کنم باید انجامش بدم

    و توی دل کار کم کم بیشتر خودمو می شناسم کلی ترس هام کم میشه

    کلی عزت نفسم بالا میاد

    ترس از قضاوت شدن رو از بین میبرم

    توحیدی تر میشم در واقع

    و باعث میشه بیشتر شاخ و برگ ها رو بزنم و وصل منبع بشم در این صورت هست که توحیدی تر میشم و قدرت رو میدم ب او

    سعی میکنم بیشتر این بت ها رو بشکونم و حرکت کنم برای حل چالش های زندگیم و فقط ادامه میدهیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    رضا احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    راجع به سوال اول اگه بخوام صحبت کنم که من چه چالش هایی داشتم و ازش فرار میکردم چالش پولسازی و کسب و کارم هست

    همیشه من ایده ای که به ذهنم می‌رسید و میخواستم ازش پول بسازم میگفتم اگه شکست بخورم و به نتیجه نرسم چی یا اینکه میگفتم اگه کسی استقبال نکنه چی یا اینکه در ذهنم میگفتم اگه این مسیر مسیر رسالتم نباشه چی یا اینکه اینقدر این صداها در ذهنم بود که دیگه از همون اول کار بیخیال میشدم و دیگه ادامه نمی دادم

    و سال ها من تو مسیر افکار و باور های محدودکننده و ترمز های ذهنی خودم گیر کرده بودم

    حتی از کار کارمندی هم اومدم بیرون و یکسال هم گذشت ولی نتونستم کار شخصی خودم رو شروع کنم

    به حدی درد و رنج زیاد شد که دیگه گفتم من نمیتونم من دیگه بدرد کار شخصی نمی‌خورم و باید برگردم به همون کار کارمندی

    دوباره برگشتم ولی بعد از چند ماه دوباره دیدم احساسم خوب نیست و اومدم بیرون

    و فهمیدم تا زمانی که این باور های محدود کننده هست من نمیتونم شروع کنم و من فقط دارم به مقصد و نتیجه نهایی نگاه میکنم و باید دیدم رو بگذارم رو مسیر

    خب من اگه بخوام جواب سوال دوم رو بدم که چه دستاوردها و نعمت هایی نصیبم میشه بگم این هست که

    اول میتونم واسه خودم کار کنم و دیگه آقا بالا سر نداشته باشم

    آزادی زمانی آزادی مکانی و آزادی مالی در نهایت بهش میرسم

    با دختری که دوست دارم ازدواج کنم

    مطابق ارزش های خودم زندگی میکنم و پایبند هستم نه ارزش های دیگران

    بیشتر میتونم به دیگران کمک کنم چون

    در کارم خلق ارزش میتونم بکنم و حس رضایت بیشتری از خودم دارم

    مهارت های زیادی رو یاد میگیرم و این باعث رشدو پیشرفت من میشه و توانمندی های من رو بیشتر می‌کنه

    شخصیتم متعالی تر و شخصیت قوی تری برای خودم می‌سازم

    میتونم الگوی دیگران تو زندگی و کسب و کارم باشم و انسانی تاثیرگذارتری باشم

    میتونم به جاهای مختلف سفر کنم و تجربیات بیشتری بدست بیارم

    به عنوان حسرت به زندگی نگاه نکنم و از نعمتی که خداوند به من داده استفاده بیشتری ببرم و هیچ وقت نگم من پشیمونم که چرا نتونستم و چرا اینکار انجام ندادم

    به خودشناسی عمیق تری نسبت به خودم دست پیدا کنم

    شور و شوق زیستن و آموختن در من بیشتر میشه و ارتباط بهتری با خداوند پیدا میکنم

    به معنویات و اتصال به منبع میتونم بیشتر تمرکز کنم چون تونستم از لحاظ مادی خودم رو قوی تر کنم

    موتور سوخت و انگیزه ای میشه که بتونم اگه چالش دیگه ای هم دارم اونا رو تو اولویت بگذارم و شروع کنم و ادامه بدم با قدرت

    به خودم ثابت میکنم که منم خواستم و تونستم

    ایمان و توکل بیشتری نسبت به خودم و خداوند پیدا میکنم

    با پولسازی میتونم به ماشین و خانه دلخواهم دست پیدا کنم

    حتی ارتباطاتم قوی تر میشود

    میتونم به انسان های بیشتری از لحاظ مالی بخشش کنم

    کسب و کارم بزرگترین تفریح من میشه

    زندگی رو زندگی میکنم و جوشش بیشتری از درون من نمود پیدا می‌کنه

    همه این موارد بخشی از نتابج و دستاورد ها و نعمت هایی هست که خداوند به من عطا می‌کنه

    من به خودم گفتم آیا حاضری به این همه دستاورد و نعمت پشت کنی و حاضر نشی حرکت کنی و ادامه ندی و همیشه تو حسرت بمونی

    حتی اگه چالش ها زیاد باشه ولی اینا فرصت هایی هست که من رو به سمت یه زندگی بهتر هدایت می‌کنه

    به خودم گفتم استاد عباسمنش رو ببین از کجا به کجا رسیده اگه تو بهانه داری استاد عباسمنش واسه انجام ندادنش 10برابر بیشتر از تو دلیل داشت که نخواد کاری رو انجام بده

    ولی حرکت کرد و چالش ها را حل کرد و نتیجه ها اومد حتی فراتر از حد انتظارش

    فقط باید حرکت کنی تو مسیر باشی و از مسیر لذت ببری

    شروع کردم الان دارم آموزش میبینم تا مهارت های کسب و کارم بیشتر بشه و الان هم دارم کارای اجرایی کسب و کارم رو انجام میدم و آماده میکنم

    ممنون از استاد عباسمنش به خاطر فایل زیبا و آموزنده که همواره الگوی من در زندگیم بوده

    با آرزوی سعادت و خوشبختی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    اسرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 825 روز

    سلام به استاد عزیزم

    ممنون برای این دوره ارزشمند

    قدر دان و سپاسگزارش هستم

    در مورد چالش

    من با پای خودم هیچ وقت وارد چالشی نشدم

    یعنی انگار که لازم نمیدونستم که بخوام تغییری ایجاد کنم متاسفانه ،که سریعتر به قدم های بعدی زندگیم بریم

    همیشه نشستم و اگر چالشی خودش به وجود اومد از ثابت بودن من ،دیگه مجبوری تو دلش قرار گرفتم و حلش کردم ،تو ذهنم حلش شاید سخت بوده ولی به نجواها اهمیت ندادم و حتی شاید اولش بدون فکر کردن به چطور انجام دادن و حل کردنش واردش شدم و جلو رفتم و از پسش بر اومدم و قدم قدم سعی کردم بهتر جلو برم

    من میدونم که باید عملگراتر باشم

    و الان برای خودم چالشی که انتخاب کردم

    راه اندازی کسب کار خودمه

    و این جلمه خیلییییی به من کمک کرد

    بر سفر شگفت انگیزی که دارم توجه کنم

    عاشق این جمله شدم

    چون لذت بردن از زندگی رو خیلی دوست دارم

    و همینطور این جمله که

    توجه کنم به درس های عالی که این مسیر برای من داره

    و واقعا تجربه کسب کردن و بهتر عمل کردن در زندگی رو هم بسیار دوست دارم

    من عاشقتونم

    دوستون دارم بی اندازه

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سارا مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    استاد عزیزم سلام

    استاد خدا خیلی بزرگه و مهربون انقدر مهربون که باورش برای خیلی ها سخته.

    خداروشکر میکنم که دوباره وقتی با یه چالش بزرگ روبه رو شدم خدا همراهم کرده با سلسه فایل های ذهنیت قدرتمندکننده.

    من تو مسئله ی عاطفی از همون دوران نوجوانی باورهای محدود کننده و اشتباه داشتم والبته بزرگترین ترسمم همین موضوع هستش و من از روبه روشدن باهاش واقعا واهمه دارم. همیشه توی روابطم اینطوری بوده که همیشه باید حضورم رو یادآوری میکردم مدام باید دنبال عشق میدوییدم و طرف مقابلم بهم بی اعتنایی میکرد یا اصلا تمایلی نداشت که با من وارد رابطه بشه البته با تمرین های دوره احساس لیاقت متوجه شدم که نسبت به دوران نوجوانی خیلی خیلی بهتر شدم ولی همچنان باورهای غلط دارم و احساس لیاقت و ارزشمندیم ایراد داره.

    1سالی هست که درگیر علاقه به آقا پسری هستم که سعی کردم هرطور شده علاقه ام رو بهش نشون بدم حتی برای دیدار اول هم من پیش قدم شدم (ایشون یکی از دوستان، دوست من هستن)بعد از یک سال تصمیم گرفتم مستقیم به ایشون ابراز علاقه کنم و البته دیروز اینکار و انجام دادم و به ایشون گفتم که دوست دارم شمارو بیشتر بشناسم تا اگه مناسب هم بودیم باهم وارد رابطه بشیم. ایشون از دیروز که من پیام دادم گوشیشون دچار مشکل شده و من توی ذهنم خدامیدونه که چقدر سناریوهای مختلف درست کردم که ایشون من و دوستنداره و من اشتباه کردم که بهشون گفتم (البته خیلی از گفتگوهای درونی من مثبت شده اما پاشنه ی آشیل من روابط عاطفی منه و من همچنان تو این موضوع نگرانم و باورهام غلط و اشتباهه)دیروز تو کلنجارهای ذهنیم دفترم رو تو محل کارم باز کردم و از خدا کمک خواستم هدایت خواستم و من مطمئنم که ابراز علاقه کردن به ایشون هم هدایت خدا بوده،توی دفترم نوشتم بهت افتخار میکنم که انقدر با اعتماد به نفسی و انقدر احساس ارزشمندی و لیاقت میکنی که ابراز علاقه میکنی (شما تو دوره احساس لیاقت و ارزشمندی گفته بودید که آدم وقتی احساس ارزشمندی میکنه به یک نفر میتونه پیشنهاد بده).ایشون هنوز جواب من رو نداده ولی من توی دفترم هم دیروز و هم امروز صبح نوشتم نتیجه هرآنچه که شد به خودم قول میدم روی باورهام تو این موضوع کار کنم و خودم رو تغیر بدم .روبه رو شدن بااین چالش بزرگ که برای من یک الگوی تکرارشونده هستش و مدام سعی میکنم ازش فرار کنم و به اصطلاح آشغالا رو زیر مبل قایم کنم،حتما هدایت خداست، حتما خدا به این طریق میخواد بهم کمک کنه تا چیزی که میتونم داشته باشم رو بدون اینکه مدام گداییش کنم بدست بیارم.

    جهان هیچوقت به التماس های نگاه نمیکنه به گریه هامون نگاه نمیکنه جهان طبق قانون عمل میکنه و ما فقط و فقط فرکانس افکار خودمون رو دریافت میکنیم درصورتی که خواسته امون چیز دیگه ای هستش.

    برای تغیر باورهام قدم اول باور به این موضوع هقتص که من اشکال دارم باور غلط دارم و تا زمانی که تغیرش ندم مدام تکرار میشه

    قدم دوم اینه که دوره شیوه مسائل رو در مورد مسئله ی عاطفی دوباره شروع میکنم و اینبار بهتر از قبل عمل کنم .

    خداروشکر میکنم برای روبه روشدن بااین چالش که بهم کمک میکنه .

    ازشما هم ممنونم که دست خداشدید تا زندگی مارو تغیر بدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 701 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    من که دیروز چالشی که داشتم رو قدم به قدم پیش رفتم و انجامشون دادم

    یکی رفتن به هتل اسپیناس بود و مصاحبه با مدیر هتل و نشون دادن نقاشی هام برای فروش

    دیروز که شماره ای بهم دادن و گفتن وقت اداری زنگ بزنم امروز زنگ زدم و بهم گفتن که برای مصاحبه وقت نمیدن چون که وقت ندارن و اول اینکه خارج از کشورن و تماس هایی از این قبیل زیاد داشتن

    و در نهایت بهم گفتن که امکان پذیر نیست

    و تمام

    یه لحظه ناراحت شدم

    بعد گفتم اشکالی نداره همین که تو این چالش رو پشت سر گذاشتی و دیروز قدم برداشتی براش و رفتی و حرف زدی و ترست رو پشت سر گذاشتی خودش کلی موفقیته و کلی درس یاد گرفتی

    که شجاعتت بیشتر شد

    توانایی اینو بدست آوردی که قدم برداری و همین قدم برداشتن که خواستی صبح زنگ بزنی باز میخواستی نگه داری فردا یا یه روز دیگه زنگ بزنی ولی گفتی نه انجامش میدم و زود زنگ زدی و حرف زدی

    این خودش پیشرفته و خدا هم میبینه و بهش پاداش میده

    و قدمی که برداشتی خدا بهت ایده های دیگه رو میده

    حالا من راه رو برای ایده های بعدی باز کردم

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت اگر هم از اون چالش که رفتید سمتش موفق نشدید اصلا اشکالی نداره

    اگر شکست خوردید اصلا اشکالی نداره تجربه و یادگیری از اون موضوع برای شما بزرگترین موفقیته

    و این یادم افتاد که گفته بودن اگر خدا ایده هایی که بهتون میگه رو انجام میدید قرار نیست همه شون جواب بدن اون ایده ممکنه راهی باشه برای رسیدن به یه چیز بهتر به یه اتفاق عالی تر

    پس من راهمو ادامه میدم و تمرکزمو میذارم به ایده های دیگه که خدا بهم داده تا یکی یکی با این تمرین که قدم به قدم بردارم و کوچیکشون کنم قدم هام رو ،حرکت کنم و میدونم که همین قدمای کوچیکه که یهویی زندگیم تغییر میکنه و یه روز مثل الان که به یک سال پیشم یه فلش بک میزنم میبینم که چقدر تغییر کردم و همه چی عالی شده برای من و فوق العادست همه چی

    و از زندگیم هر لحظه دارم لذت میبرم

    من این درس رو هم یاد گرفتم که الان یهویی بهم گفته شد که ببین این چالش رو در یک روز پشت سرگذاشتی و ر4تی دیدی چیزی نداشت و امروز هم زنگ زدی و چالش برای تو تموم شد و درساشو گرفتی

    درصورتی که 3 ماه بود میترسیدی و هی امروز و فردا میکردی که چجوری برم و این انرژی تو گرفته بود و هی درگیر کرده بود تو رو در افکارت

    پس این یادت باشه که هرچالشی برات پیش اومد زود قدم های کوچیک رو بردار و انجامشون بده تا زود حل بشن و بزرگشون نکنی و اجازه بدی که کوچیک کوچیک بشن

    و من یاد گرفتم که وقتی ترسی نداشت رفتم و دیدم ،که اگر نگاهم رو به موضوع تغییر بدم خیلی راحت میشه برام حتی تو چند ساعت درست میشه پس از این به بعد این روشو به خودم یادآوری میکنم و زود انجامش میدم

    یه چیز جالب دیگه که دیروز یادم نبود بنویسم این بود که من قبلا جایی میرفتم زمان خیلی زود میگذشت و من یه جا میرفتم میدیدم چقدر زود سه ساعت گذشته

    ولی دیروز من از ساعت 11:30 که از خونه رفتم بیرون

    رفتم هفت تیر

    رفتم شریعتی و پیاده روی هم داشت تا اداره ها و بعد برگشتم رفتم سعادت آباد هتل اسپیناس و بعد دوباره برگشتم و بعد رفتم پانزده خرداد و کارامو انجام دادم همه اینا تو 6 ساعت کارام رو انجام دادم

    تو 6 ساعت سه جا بخوای بری که مسافت خیلی زیادیه واقعا معجزه هست برای من

    چون قبلا من تو روز یه جارو میرفتم هم خیلی زود خسته میشدم هم خیلی ساعتا زود میگذشتن ولی انگار زمان برای من وایساده بود

    حتی تو راه هی ب6 ساعت نگاه میکردم میگفتم خدا جریان چیه چرا ساعت کند حرکت میکنه و من حس میکردم که سرعتم زیاد شده و اصلا هیچی از زمان نمیدونستم

    به قول استاد آزادی زمانی داشتم انگار زمانم انقدر زیاد بود که بینهایت زمان داشتم

    حتی من اون همه راه رفتم اصلا خسته نبودم و اصلا دردی در کمرم نبود خیلیم با انرژی بودم و حس و حالم خوب بود

    حتی وقتی اومدم خونه شروع کردم به رنگ کردن ایده جدیدی که خدا بهم گفت تو بازار و شروع کردم درست کردن رنگ چوبای گل سر و تا ساعت 2 بیدار بودم و کار میکردم

    این خودش برای من یه موفقیت بزرگه یه ثروت بزرگ که زندگیم پر از انرژی شده حتی زمان برای من بی نهایت شده زمان برای من متوقف شده تا خیلی راحت به همه کارام برسم و انجامشون بدم و کلی وقت هم داشته باشم و کلی انرژی

    خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم

    بی نهایت ممنونم ازت که داره ظرف وجودم بزرگتر میشه و یادمیگیرم

    استاد عباسمنش از شما هم سپاسگزاری میکنم به خاطر این همه لطف و محبتتون در تمام فایل ها

    و وقتی که برای آموزش به ما میذارین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مجتبی محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2485 روز

    سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان ثروتمندم.

    من خدا رو شکر تو روابط با همسر مهربونم چند سال پیش چالش برام پیش اومد که به لطف آموزش های رایگان شما و عمل به اونها روابطم عالی شده و همسر مهربونم تو این مسیر اومده و نتیجه هم گرفته.

    من تو چالش مالی بهتر شدم ولی به صورت یویو وار.

    در کل در مواقع ایجاد تضادی خیلی از قبل بهتر شدم و سعی میکنم از دیدگاه الخیر و فی ما وقع (هر اتفاقی برام بیفته به نفع منه) نگاه کنم.

    خدا جونم من و تمام دوستانم رو در این سایت الهی به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن.

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محیا احمدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    سلام به استاد عزیزم

    ودوستان عزیزم

    من گاهی وقت ها به یک چالشی یا مسئله ای از زندگیم که برمی‌خوردم احساس ترس داشتم هی با خودم میگفتم اگر نشه چی ….

    همش با خودم فکر میکردم وحالم خیلی خراب تر میشد

    اما استاد عزیزم

    الان چند وقتیه نزدیک به دوهفته است تصمیممو قطعی ومحکم گرفتم بخودم گفتم محیا بسه دیگه ایمان داشته باش اعتماد کن بخدا مثل قبل مثل 3 سال پیش که خیلی چیزارو فکر میکردی نمیشه ولی شد

    استاد همش با خودم این روزا تکرار میکنم ومیگم

    .من مطمئنم که هر چیزی را که میخوام میتونم خلقش کنم تو زندگیم میتونم من ایمان دارم

    من قدرت خارق العاده مانند خداوندم .معبودم را دارم

    با وجود پر وردگارم دیگه احساس ترسی ندارم چون خودم رو تو آغوش معبودم رها کردم پس یقین دارم که درست شده همه چیز از قبل فقط کافیه من یکمی رو خودم کار کنم تا باخواستم هم فرکانس بشم واون موقع به راحتی تو زندگیم ظاهر میشه .خدایاسپاسگزارم .

    من همین احساس خوبی را که دارم با این نوع فکر کردنا نهایت لذت زندگی میدونم

    چون این حالت ها ی قشنگی که تو مسیر بهت دست میده اوج زندگیه .من عاشق این حالم هستم

    استاد عزیزم من از خدای خودم سپاسگزارم که منا انقدر دوستدارم که اینگونه منا دعوتم کرده به این مسیر اینگونه قشنگ داره هدایتم میکنه.

    استاد عزیزم من همیشه یادمه از بچگیم هم دوستداشتم ودارم که انقدر بخدا نزدیک باشم که

    بهترین زندگی را داشته باشم

    دقیقا مانند زندگی پیامبران .امامانی که بهمون میگفتن.

    اینکه چطور زندگی میکردن چطور به خدا ایمان داشتن.چطور انسان واقعی بودن

    من عاشق انسانیت هستم

    فقط میتونم بگم از خدا سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: