این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که حکمت از اوست و بر زبان ما جاری می شود
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اول از همه به خودم تبریک می گم بابت 1000 روزه شدنم در سایت امروز حس درونم گفت برو ببین پروفایلتو 1000 روزه شدی چک کردم دیدم بله امروز 1000مین روز هم قدم شدن با شما استاد عزیز است هر چند روزشمار نمی تواند نشان دهنده نتیجه باشد ولی من از خداوند بابت این استمرارم در مسیر سپاسگزارم چون اگر هدایت خداوند نبود شاید من در این مسیر نمی ماندم
از شما بسیار سپاسگزارم که این فایلهای بسیار ارزشمند را به ما هدیه می دهید و من قدردان هر کلام شما هستم
سوال اول: با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
من کلا در مقابل چالش ها شاید اولش بهم بریزم ولی چیزی که از خودم شناختم هیچ وقت در مقابل هیچ چالشی سرخم نکردم همیشه دنبال راه حل بودم شاید گاهی حتی به در و دیوار خوردم ولی حتما کاری می کنم در اولین چالشی که در یک دوره زندگی برام بوجود اومد شروع کردم به تغییر خودم
سعی کردم شادتر بشم بیشتر بخندم و بیشتر خودم باشم البته خواندن کتاب کیمیاگر خیلی کمکم کردم و بعد کتاب چهاراثر فلورانس اسکاول شین
بعد کلاس رفتن و تغییر دادن و بهبود دادن خودم
همیشه در چالشهای زندگی ام من بعد از اون چالش آدم قبل طوفان نبودم و خودم را قویتر کردم هر چند شاید خیلی اول چالش بهم بریزم ولی همش از خودم می پرسم چرا این مورد برای من پیش اومده و اولش همش دنبال مقصر هستم ولی بعد شروع می کنم به تصحیح عملکرد خودم البته گاهی زمان می برد
ولی همیشه چالش هام برام موهبت داشته چون همیشه بعدش من تغییر مسیر دادم و یک آدم دیگه ای شدم حتی آشنا شدن من با سایت شما هم، زمانی اتفاق افتاد که من در روند تغییری بابت چالشی در زندگی ام بودم که از طریق استاد دیگری به سمت شما هدایت شدم
بنابراین به این رسیدم که همه چالش های زندگی من، برای من موهبت بودند و این پیام را داشتند که چون خودت تغییر نکردی جهان دست به کار شده است پس حواست به خودت باشه اگر باز به پیشرفتهایت دلخوش کنی دوباره نتیجه بر می گرده سعی کن همیشه رو به رشد باشی و به وضعیت کنونی ات عادت نکنی
استاد بسیار ممنونم بابت فایلهای آگهی دهنده تان که باعث می شه روی نتایج و عملکردمون فکر کنیم و هیچ چیزی بالاتر از این نیست که نسبت به هر نکته ای در زندگی مان توجه داشته باشیم چون همین باعث پیشرفت همیشگی مان می شود.
من وقتی به چالشی برخورد میکنم اولش خیلییی ناامید و دلسرد و سر خورده میشم و میگم نمیتونم کاری کنم ، اصلا ولش کن . ولی حالا که با آموزشهای استاد آشنا شدم بعد از این حسها حال خودمو خوب میکنم و میگم حتما خیره و این چالش یه درس داره برای من و یه خواسته رو میخواد برای من ایجاد کنه و دنبال اون درس و خواسته میگردم و کم کم ذهنم آرام میشه و میگم که من میتونم از پس حل کردنش بربیام و حتما من از هر مشکلی بزرگتر هستم و در ادامه از خدای مهربان هدایت میخوام و رها میکنم برای خدا تا خودش منو هدایت کنه و آرام میگیرم و از فایلهای استاد گوش میدم و معمولا راه پیدا میشه.
ولی کمتر پیش میاد که به این موضوع فکر کنم که چالش برای بزرگ کردن و رشد دادن من هست و خیلی هم خوبه و از این به بعد سعی میکنم که روی این موضوع تمرکز کنم.
این فایل واقعا فایل خوب و کاربردی ای بود و هم سوالشو جواب دادم و هم تمرینشو تو دفترم، و تقریبا چهار ماه پیش به ی تضاد خیلی بزرگی توی زندگیم برخورد کردم (که نمیخوام دقیق بگم که چیبود چون یکم خصوصیه.) و واقعا اوایلش برام خیلی سخت بود و نمیدونستم چیکار کنم و فقط از خدا کمک میخواستم، و سعی کردم که کم کم این مسئله ای که خیلی بزرگ بنظر میرسه و تو زندگیم وارد شده رو حلش کنم و واقعا هرچقدر بیشتر گذشت بیشتر فهمیدم که چقدر این مسئله ای که وارد زندگیم شده بود پر از خیر و برکت بود و همه اینارو وقتی فهمیدم که وارد اون مسئله شدم،
اون لحظه که تو فایل گفتید “چالش ها، میتونه بهترین هدیه خداوند باشه” من واقعا خیلی به این جمله فکر کردم و گفتم که واقعا.. واقعا همینهه به همه اتفاقاتی که امسال برام افتاد فکر کردم و گفتم که چقدر اولش حس بدی داشتم و فکر میکردم که من کجای راه رو اشتباه رفتم که این شد؟ من که داشتم روی خودم کار میکردم؟ همه چیز که خوب بودد؟؟
ولی در آخر همه چیز به نفع من تموم شد و.. و واقعا درهایی از نعمت وارد زندگیم شد بعد حلش، و میخواستم بگم که اگه ی مسئله ای وارد زندگیتون شده، که نمیدونید چیکارش کنید، فقط رها باشید و از خدا کمک بخواید و وارد مسئله بشید بجای اینکه ازش فرار کنید، و بدونید که درها باز میشن بدونید که ی روزی مثل من به گذشته نگاه میکنید و واقعا با عمق وجودتوننن سپاسگزارید. سپاسگزارید بخاطر اون تضاد و مسئله ای که ی روزی وارد زندگیتون شده بوده که آرزو میکردید که ای کاش هیچوقت وارد زندگیتون نمیشد (: و همه چیز درست میشه و همه چیز به نفع شما تموم میشه اگه روی خودتون کار کنید و احساستون رو خوب نگه دارید. بهتون قول میدم..
سلام به استاد مهربان و آگاهم و مریم جان شایسته و دوستان عزیزم
بازهم شکر خدا برای این سلسله فایلهای جدیدی که استاد بزرگ دقیقا در زمانی که من به هر کدوم از اونا نیاز داشتم زبان خدا شدند و با هدایت خدا این فایلها را آماده کرده و در مناسبترین زمان برای من منتشر کردند. واقعا سپاسگزارم خدای خوبم که هر لحظه با من و همراه و هادی و حامی من هستی و به شکلهای مختلف و در زمینه های مختلف منو هدایت میکنی. الحمدلله رب العالمین
اما درباره سوال این قسمت
من معمولا از کودکی خیلی از چالشها و تغییرات
و وارد مرحله ی جدیدی از زندگی شدن فرار نمیکردم وکلا میتونم بگم یه جورایی دوست دارم تغییرات رو و از ثابت بودن بیشتر آزار میبینم. ولی چالشی دارم که البته قبلاً واردش شدم ولی رها کردم ، که کسب درآمد هست چه اینکه برای دیگران کار کنم و چه برای خودم. قبلاً سابقه ی کارکردن برای دیگران رو دارم و خوب هم بود ولی بعد به بهانه های مختلف مثل بچه داری و خانه داری، سخته و همه ی زمانم رو میگیره ، در شائن من نیست ، وظیفه ی همسرم هست و … ازش فرار کردم. چون هم فکر میکردم سخت باشه که مدت طولانی یک کار رو انجام بدم و هم میگفتم اگر نتونم ادامه بدم چی؟یا به روحیه ام نخوره؟ یا از کار خونه و بچه ها و خودم کلا عقب میمونم و …ولی حالا مدتیه که تصمیم گرفتم که با این چالش بزرگ و مهم و تاثیر گزار در زندگیم روبرو بشم و رشد کنم و بزنم به دل ترسهام و مدام در پی کار هستم که تا حالا نشده ، هر کاری ،برای خودم یا دیگران ، مهم نیست . چون من فقط میخوام شروع کنم که به ذهنم بگم هیچچچچ ترسی نداشت.
و چالش دیگه ام یادگیری زبان هست که سالهاست دوست دارم یاد بگیرم و چندین بار تلاش کردم و تاحدی پیش رفتم و لی بازم ذهن بازی درآورده و سخت و بزرگ جلوه اش داده و گفته فایده نداره ،باید بری کلاس و تحت نظر استاد کار کنی.
قدم دوم
من حالا تصمیم دارم که فقط به این موضوع توجه کنم که اگر کسب درآمد کنم میتونم رشد کنم و اعتماد به نفسم بالا نیره و توانایی ارتباط با افراد رو پیدا میکنم و میتونم نیازهای خودم و خانواده ام رو رفع کنم و احساس خوب مستقل بودن داشته باشم و حالم بهتره و به خدا نزدیکتر میشم و سرمایه ای برای کسب و کار شخصی خودم به دست میارم و دیگه به نشدن فکر نمیکنم که حتی اگرم نشه مهم نیست چون من روی ترس چند ساله ام پا گذاشتم و حرکت کردم و ذهنم خاموش شده و من بزرگتر و قویتر شده ام و مهارت جدید کسب میکنم ، مهارت فروش ، مهارت اداره کانال برای فروش و بسیار مطمئنتر هدایتهای خدا رو دریافت میکنم و حرکت میکنم.
و در مورد چالش زبان هم
این. هست که من وقتی شروع کنم و زبان باد بگیرم به آرزوی خودم رسیدم ، از دانستن زبان لذت میبرم ، خیلی از نیازهامو رفع میکنم ، حتی میتونم در زمینه ی گویندگی استفاده بکنم و جهانی بشم و بازهم شجاعت خودم رو نشون بدم و ذهنمو خاموش کنم و احساس زنده بودن داشته باشم که انسان تازنده هست باید رشد کنه و حرکت کنه ، اگر راکد بمونه میگنده.و دیگه به ترس و نشدن فکر نمیکنم . چون ایندفعه بایییدددد بشه
قدم سوم
اما من همین امروز برای چالش کسب درآمد که مدتهاست براش اقدام کردم باز هم قدمی برداشتم که انشالله و به لطف خدا ایندفعه حتما موفق به پولسازی میشم و کاری هست که در خانه و کنار فرزندانم و با سرمایه ی حداقل که در توان من هست قابل اجراست و همش لطف و هدایت خدا بود.وبرای کار ثبت نام کردم و بهاش رو پر اخت کردم و مرحله ی بعد دوره رو دریافت میکنم و بعد آموزش تولید گلسر رو میبینم و بقیه ی مسیر هم در ادامه روشن میشه.
و درباره یا گیری زبان
تصمیم دارم روزی بیست دقیقه با دوتا پیج آموزش زبان شروع به یادگیری کلمات و گرامر کنم و مطمئنم ایندفعه ادامه میدم و حتما موفق میشم چون من دیگه شاگرد استاد عباس منش هستم (با افتخار️️) و با حمایت خدا و راهنمایی های به موقع استاد عزیزم پیش میرم و به زودی به آرزوهای دیرینه ام یعنی پولسازی و انگلیسی حرف زدن میرسم.
سلام افرین سیمین عزیز من هم خانه دارم و مدتیه روی رشته ای که دوس دارم نقاشی اروم اروم دارم اموزش میبینم وسایل گرفتم و کلی رشد کردم و خدارو شاکرم و احساس میکنم موقع بیرون زدن نتایج کوچیکه گاهی زهنم نجوا میکنه میگه اخه این چه کاره سختیه تو دوسش نداری داری وقتتو تلف میکنی ولی خداروشکر که تا الان فقط لذت بردم و رشد کردم و احساسم میگه برو راحت درسته ادامه بده راهش همینه افرین چه قدر نقاشی های خفنی میکشی افرین هنوز هم داری اموزش و تمرین و طرح میزنی و این نشونه بارز زنده بودنم هست و از خدای مهربان و توانام و دستهاش که تا اینجا منو راهنمایی و حمایت کردند و عشق دادن اینجا سپاسگزاری میکنم
درود بر شما استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان ارزشمند خانواده عباس منش
سوال :
وقتی تو زندگیتون به چالش و مسئله ای بر میخورید چه واکنشی از خودتون نشون میدید ؟
آیا نگاهتون اینه که یک فرصتیست برای پیشرفت و بهبود و یادگیری …
یا اینکه احساس ناتوانی و ناامیدی میکنید و از اون مسئله و چالش فرار میکنید ؟
من سالهاست با مسائل و چالش های زیادی روبرو شدم که البته خیلی از اون مسائل در مورد زندگی اطرافیانم بوده و خیلی با اعتماد بنفس و قوی رفتم تو دلش و در اکثر موارد با موفقیت از اون مرحله گذر کردم
در مورد مسائل و چالش های خودم خیلی وقتها ازشون فرار کرده ام
یعنی سعی کردم به تعویق بندازمشون
یا اینکه کلا بزنم به بیخیالی و با همون مشکل کج دار و مریض پیش برم تا ببینم چی میشه و خیلی وقتها با دادن بهاء زیاد مجبور شدم که یه فکری براش بکنم
در برخی موارد هم بعد از آشنایی با استاد عزیز سعی کردم که اون مسئله را حلش کنم و از اون مرحله عبور کنم
ولی در بیشتر موارد مخصوصا در مورد بدهی هام فقط دارم به طرق مختلفی پاسشون میدم به بعد تا ببینم چی پیش میاد و این موکول کردن مسائل مالی و بدهی هام داره بهاء سنگینی را به من تحمیل میکنه
البته دوست دارم دیدگاه قبل خودم را در مورد چالش ها و مسائل بنویسم
اینکه همیشه مشتریهامو مقصر میدونستم که پولهامو سر وقت نمیدن و باعث بدهکار شدن من شده اند
ولی مدتهاست با کار کردن روی تمرینات و آموزه های شما استاد گرانقدر دیگه کسی را مقصر نمیدونم
یعنی تو ذهنم گاهی به همشون غر میزنم ولی در آخر به خودم میگم که مقصر تو هستی که متمرکز زندگیت نیستی و باید از یک جایی به بعد جلوی تکرار این مسائل را بگیری
برخلاف گذشته که همیشه مسائل و چالش های مالی را یک سد نفوذ ناپذیر میدیدم و من را ناامید میکردند
الان و در این مقطع از زندگیم از شما استاد عزیز یاد گرفتم که به خیر به این قضیه نگاه کنم و اینکه مطمئن هستم من وقتی از این مرحله از زندگیم با سربلندی عبور کنم دیگه یک انسان شکست ناپذیر میشم که با هر چالشی تغییرات بزرگی را در زندگیش رقم خواهد زد
من الان به این مسائلم با وجود اطاعت از آموزه های شما دارم سعی میکنم که به دید زیباتری بهشون نگاه کنم و از این بابت از شما سپاسگزارم استاد عزیز
الان که این کامنت را مینویسم به ذهنم رسید برای تقویت اعتماد بنفسم و برای اینکه تمرین کنم که در مواجه شدن با چالش ها و مسائل زندگیم قویتر باشم و بتونم با آرامش بیشتری باهاشون برخورد کنم به ذهنم رسید که همه موفقیتهای زندگیمو
و همه چالش های که تا به حال پشت سر گذاشتم را بنویسم و یکی یکی مرورشون کنم تا برام عادی سازی بشه که میتونم از چالش بدهکار بودن هم به خوبی عبور کنم
و بنظرم با مرور و به یاد آوردن اون موفقیت ها برای ذهنم باور پذیر میشه که من توان گذشتن از این مرحله زندگیمو دارم و میتونم با سربلندی و آرامش عبور کنم از این چالشی که الان برام مثل یک سد شده
بدهی هام و تسویه اونها در حال حاضر
مهمترین چالش و مسئله زندگی من هستند که میخوام با تمرین این سری از فایلها شروع کنم به حلشون و همچنین عبور کردن از این مرحله زندگیم
از خدای عزیز میخوام که من را به بهترین مسیرها هدایت کنه
امیدوارم که خیلی زود بیام و از نتایجم بنویسم که چطور تونستم مهمترین مسئله این سالهای زندگیمو برطرف کنم
برای همگی شما دوستان عزیزم و استاد عزیز و خانم شایسته گرانقدر آرزوی تندرستی و شادکامی دارم
قبلا حس ناامیدی شدید داشتم و اینکه این مورد اگر نشه دیگه نمیشه ولی بعد از اینکه کلی رو خودم کار کردم و گوش دادن به فایل های شما به این رسیدم که این تضاد ها باید باشن تا ما بدونیم اصلا چیو میخواییم
چالش من موضوع مالی هستش و شدیدا روش تمرکز کردم
خب من میدونم تو جهان نعمت ها فراوان هستش و همیشه سعی میکنم الگوهایی رو ببینم که دارن موفق میشن نه کسایی که درجا میزنن و …
برای حل مشکلم رفتم تو حوزه کاریم مدرک دانشگاهی گرفتم و همچنین کلاس هایی که باعث رشد من میشد تو اون حوزه دوره شرکت کردم
قبلا ها فکر میکردم دارم حلش میکنم ولی عملا داشتم ازش فرار میکردم چون برای هیچکدام از خواسته هام هیچ اقدامی نمیکردم
ولی بعدش متوجه شدم چون سطح من اینه تو همین مدار درآمدم موندم
امروز تو جلسه 10 کشف قوانین زندگی فرمودین شما سمت خودتو انجام بده باقیش و جهان انجام میده
داشتم فکر میکردم دقیقا قانون همینه .
من اگر اطلاعات خودمو تو این حوزه بالا ببرم قطعا هدایت میشم به جایی که درامد بهتری داره
پس اصلا لازم نیست انقدر دنبال کار باشم
تو سوال دوم :
من به این نتیجه رسیدم که باید پیشرفت کنم
و چقدر الان با توجه به اینکه هنوز شرایطم تغییر نکرده ولی بیشتر حرف برای گفتن دارم
با اعتماد بنفس تر حرف میزنم نسبت به قبل و در مورد موضوعات که مربوط به حسابداری هست راهکار های بهتری میدم که مدیرمون هم به این نتیجه رسیده این دیگه اون کارمند قبلی نیست
وقتی به تضادهایی که برخوردم بجای اینکه بگم خدا چرا کاری نمیکنه فهمیدم باید خودم یکاری کنم خدا به من همه چیز از سلامتی جسم و روح و حافظه داده و این منم که باید از این امکانات استفاده کنم
من خیلی دوستدارم تو یه شرکت بزرگ یه مدیر مالی موفق بشم اینو اینجا میگم که یروز مهر تاییدشم پاش بزنم که به این خواسته که خیلی هم برام مهمه برسم
قبلا فقط دوستداشتم مدیر مالی باشم ولی همیشه از چطورش میترسیدم
ولی الان راهشو پیدا کردم
من اول باید اطلاعاتم و ببرم بالا بعد هدایت میشم بجایی که محیط کاری بزرگتر از اینجا داره
بعد اونجا پیشرفت منو میبینن
توانایی های منو میبینن و ارتقا شغلی پیدا میکنم
و کم کم به اون خواستم خواهم رسید
خدا رو شکر میکنم که بازهم هدایت شدم تو مسیر درست
از شما استاد عزیز سپاسگذارم که با مثال زدن از خودتون تا افراد موفق دیگه در دنیا این باور و ایجاد میکنید که میشود به هر خواسته ای که میخواییم میتونیم برسیم و بجای نشستن و دعا کردن بریم دنبال خواسته هامون
هر چقدر بیشتر گوش میکنم بیشتر متوجه موضوع میشم
یکی از هدایت های من که لطف خدا فقط میتونه باشه هدایت شدن به سایت شما بود
در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثوتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
در شرایط فعلی الانم وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم تمام پیشرفت ها و نقطه عطف زندگی من تماما تصمیمات و کارهایی بودن که توی اون لحظه احساس ترس و نشدن و هزار تا نجوای شیطانی توش داشتم ولی بازم انجامش دادم و الان شده افتخار و نقطه عطف پیشرفت های زندگی من
یکی از این موارد درس خوندن و ادامه دادنم تو شرایط بسیار سخت بعد از رفوزه شدنم تو اول دبیرستان بود که واقعا شوکی بهم وارد کرد که از اون به بعد شدم شاگرد اول کلاس
تو اون شرایطی که الان جاش نیست بازگو کنم تمام شرایط برای ادامه ندادنم و برگشت به روستامون و کمک دست بودن پدر و مادرم تو کار کشاورزی جفت و جور بود (من به دلیل دور بودن روستامون از شهر و نبود امکانات از اول راهنمایی و از سن 12 سالگی مستقل زندگی کردم) ولی با شوکی که بهم خورد تصمیم گرفتم دیگه تو دل ترس ها برم و نذارم این ترس زندگیمو نابود کنه.
از اون سال به بعد تمام تلاشمو کردم و شاگرد اول بودم در تمام کلاس ها و رشته دبیرستانمو بر خلاف انتظار بقیه که میگفتن فقط رفوزه ها و کسایی که تنبل و بی انظباط هستن میرن کارو دانش ولی من با افتخار با اینکه میتونستم تمام رشته هارو هر کدوم دوس داشته باشم انتخاب کنم ولی رفتم رشته کامپیوتر در مدرسه کارودانش
اونجاهم ادامه دادم و دوستانی که رشته فنی خوندن میدونن سال 83 اینا قبولی دانشگاه سراسری تو رشته فنی از هفت خان رستم هم سخت تر بود به دلیل اینکه درس هایی که برای کنکور ازش سوال میومد ما پنجاه درصدشو و شایدم بیشتر اصلا تو مدرسه نمیخوندیم و خلاصه اون سال اولین نفری بودم که با رتبه بالا سراسری قبول شدم و این اتفاق باعث شد من از شهرمون و روستامون کنده بشم و این جا نزدنم رو بارها و بارها به خودم تبریک گفتم و شده نقطه عطف زندگیم
مورد بعدی در رابطه با ازدواجم بود و چون همسرم رو از رو علاقه و عشق و خودم انتخاب کرده بودم (بر خلاف برادرها و کل فامیل که معمولا خانواده ها انتخاب میکردن) همه حتی کسی که بهشون ربطی هم نداشت دخالت و سنگ اندازی میکردن و این ازدواج رو عامل بدبختی من میدونستن و اونجا اگه من با ترسام مواجه نمیشدم مهمترین دلیل برای پا پس کشیدن بود ولی من گفتم تصمیمم رو گرفتم و این کارو انجام خواهم داد و الان آرامش و تفاهمی که با همسرم داریم همه رو به تعظیم درآورده و مخصوصا اونایی که مخالفت و سنگ اندازی میکردن و بارها شده بابت انتخابم منو تحسین کردن
مورد بعدی در مورد مهاجرتم بود که غیر خودم هیچ کس فکر نمیکرد همچین پشرفتی داشته باشم و البته که خودمم اوایل ترس داشتم که طبیعی هم بود ولی یه جوری خودمو بالا کشیدم که الان همون برادرهایی که به هر دری میزدن تا جلومو بگیرن و پیش خودشون میگفتن حالا بذار بره سرش به سنگ میخوره به زودی برمیگرده همونا الان میگن بهترین تصمیم زندگیتو گرفتی و آفرین بر تو. و من وقتی مهاجرت کردم حتی یک درصد هم به برگشت فکر نکردم و مثل یک آجر که داخل کوره میذارن بپزه من قشنگ بزرگ شدن و پخته شدن خودمو آروم آروم دیدم و الان از بالا که دارم نگاه میکنم افتخار میکنم به تصمیمم و بازم نقطه عطفی شد برای پیشرف من در زندگیم.
اول رفتم یه سر به کامنت های فایل زدم و تاجایی که میتونستم کامنت خوندم و جا داره از تک تک دوستان تشکر کنم
خیلی خوشحالم که به این حرفتون که کامنت بخونید و بنویسید یه روزی گوش کردم
برم سراغ تمرین
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
وقتی با مبحث ذهنیت آشنا شدم با خودم گفتم چقدر خوبه که در جهت کسب درآمد ازش استفاده کتم
یه ایده ای به ذهنم اومد ولی پر بودم از باور محدود
یه اقدام کوچیکی کردم کلی به اولین چالش که برخوردم عقب کشیدم
بیشتر از یک سال از این چالش فرار کردم
رفتم یه سری ایده های دیگه رو اجرا کردم که از این چالش فرار کنم
چالش این بودکه برای ایده ام برم و به معازه ها درخواست بدم و نمونه کارم رو معرفی کنم
ولی ترس داشتم
خجالت میکشیدم
انجامش ندادم
در نهایت تو اجرای اون یکی ایده ها هم نتیجه مد نطرم رو نگرفتم و رها کردم
به جایی رسیدم که حس میکردم من ناتوانم و عرضه ندارم تو دام مقایسه افتادم
و فکر میکردم من استعداد ندارم و کلی خود سرزنشی ……
وقتی این فایل رو گوش کردم متوجه شدم
من صرف اینکه شنیده بودم برو تو دل چالش و حلش کن ورود میکردم به چالش ولی با اولین قدم چون هنوز باورهای محدود داشتم عقب میکشیدم
بعد میگفتم من رفتم چالش رو حل کنم و نشد
ولی امروز با گوش کردن این فایل متوجه شدم من میرفتم تو دل چالش ولی نه با این نگاه که این اومده رشدم بده
اومده باعث پیشرفتم بشه
راه حلش اش آسونه تو دل خودشه
من میتونم حلش کنم
هر چی نیاز باشه من یاد میگیرم
من فقط وارد چالش میشدم میگفتم برار برم ببینم میتونم حل کنم یا نه
یعنی شک داشتم
حالا چالشی که الان دارم برام خیلییی ترس داره
اصلا چند روزی که بهش فکر کردم از استرس زیاد مریض شدم
ولی یا گوش کردن این فایل برام تمرین آگهی بازرگانی مرور شد
دوست داشتم دوره عزت نفس رو داشته باشم ولی از تمرین آگهی بازرگانی میترسیدم
وقتی دوره رو گرفتم
نزدیک به این تمرین که شد فرار میکردم ازش
ولی یه روز به خودم گفتم
زینب باید این تمرین رو انجام بدی
اصلا حتی فکر کردن بهش که برم برای
یه غریبه این کار رو انجام بدم
تمام وجود رو ترس میگرفت
تا اینکه گفتم از قدم های کوچیک شروع میکنم
میرفتم جلو اینه و روزها برای خودم این تمرین رو انجام میدادم
بعد برای پسر و همسر و مادرم انجام دادم
بعد برای دوستم و یکم که ترس هام کمتر شد
رفتم تو پارک
اول برای یه خانم تنها تو یه جای خلوت
بعد رفتم داخل پارک و برای دو تا خانم و بعد سه تا خانوم و دیگه ترسم ریخته بود یه حس قدرت میکردم اعتماد به نفس ام بالاتر رفته بود
حالا به خودم گفتم این چالشی که دارم و ازش فرار میکنم هم همینطور
باید از قدم های کوچکتر شروع کنم
از چیزی که ترس کمتری براش دارم
و میدونم که قدم به قدم میتونم این چالش رو حل کنم
و سوال دوم
که فارغ از نتیجه
اگر این چالش رو انجام بدم تو دل یکی از بزرگترین ترس هام رفتم
اونم معرفی
محصول یا خدمات ام به صورت حضوری
اعتماد به نفس ام بالاتر میره
کلی درس یاد میگیرم
ایمانم رو به خدا نشون میدم
و عملگرایی که همیشه آرزوم هست انجامش بدم با خل این چالش انجام دادم
یه نکته ی خیلی مهمی که یاد گرفتم تو این فایل این بود که من وقتی تو دل چالش میرفتم تمام توجه و تمرکزم به نتیجه پایانی بودیعنی با قدم اول میگفتم چه فایده
من نتیجه دلخواه نگرفتم
چون تمرکز رو چیزی بود که هنوز نبود و حسم رو بد میکرد
نتایج خوبی نمیگرفتم
ولی استاد گفتند تمرکز بزار رو بهبود کارت رو پیشرفتت
و اگر یه قدم برداشتی به خودت بگو دمت گرم
من آنقدر پیشرفت کردم
کاری که من اصلا انجام نمیدادم
امید به خدا با گوش کردن این فایل یکی بهم یه پیشنهادی داده بود و من میترسیدم انجامش بدم یعنی میگفتم هنوز آنقدر عالی نشدم
ولی همزمان شد با گوش کردن این فایل و با خودم گفتم چرا انجامش ندم
من باید انجامش بدم
هیچی که برام نتیجه نداشته باشه
حداقل اینه که من خودم رو به چالش کشیدم و نقض های کارم رو میفهمم
برای همین به پیشنهاد دوستم بله گفتم ولی ایندفعه خیلی فرق داره
مدام به خودم میگم این چالش اومده منو بزرگتر کنه
من میتونم
یه حس آرامشی دارم
ولی سری قبلی که خودم رو به چالش کشیدم به شدت استرس داشتم و این افکار که یعنی من میتونم از پسش برییام تو سرم میپیچید
و درآخر اتفاقی که افتاد پا پس کشیدم و تا انتها نرفتم
استاد خیلی ممنونم ازتون
حتی همین کامنت نوشتن هم یه روزی برام چالش بود
کامت خوب بچه ها رو که میخوندم میگفتم
اینا خیلی قوی مینویسن
من نمیتونم
ولی یه روزی به خودم گفتم باید شروع کنم
باید بنویسم من میتونم
و الان میبینم بدون هیچ ترسی فایل جدیدی که میاد کامنتم رو مینویسم و خوددم دارم میبینم چقدر بهتر شدم تو این زمینه
خدا رو شکر میکنم در مدار دریافت این آگاهی ها بودم
خدا رو شکر به خاطر این سایت وجود شما و دوستان عزیزم
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
زندگی من هم قطعا مثل بسیاری ازدوستان درسایت به دوبخش تقسیم میشود
زندگی قبل ازاشنایی باقانون واستادعباسمنش وزندگی بعدازاشنایی باقانون واستادعباسمنش دراینجا ملاک من زندگی بعدازاشنایی باقانون میباشد
ازسال98 که با لطف خدای مهربان به این مسیرالهی هدایت شدم زندگی من درتمام حوزهها قابل قیاس باقبل ازاشنایی باقانون نیست.
الف :
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
پاسخ:
سعی میکنم به اتفاقات ومسائل پیش آمده به دید مثبت نگاه کنم و اززاویه د یگری به ان اتفاقات وشرایط نگاه کنم
درواقع میرسم به جمله معروفی که بارها اززبان استاد شنیده ام” الخیرفی ماوقع”
خیرمن درهمان چیزی است که رخ داده است وبه هیچ وجه ازاتفاقات نادلخواه ونازیبا دلخور نمیشوم وذهنم راکنترل میکنم تاازان اتفاق وچالش که بوجودامده بیشترین درس راازش بگیرم
زیراواقعا به این درک رسیدم که تضادها وچالش ها برای رشد من تاثیرگذارمیباشند.
ب:
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
پاسخ:
قطعا همینطوراست من دراین مدت 4سالی که بااستاد وسایت ایشان زندگی میکنم درسهای فراوانی یادگرفتم ازجمله نحوه مواجه شدن باچالشها چونکه باقوع هرگونه چالش بلافاصله خودم رابا 4سال پیش خودم مقایسه میکنم ومتوجه میشم که چقدررشد شخصیتی داشتم وچقدردرمقابل چالشها مقاوم شده ام.
ج:
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
پاسخ:
خوب طبیعی است که هرناخواسته وموضوع نازیبایی که درزندگی رخ میده دران لحظه آدم به هم می ریزه ومن هم ازاین قائده مستثنی نیستم اما مهم این است که بتونیم خیلی سریع به زعم خودمون ازدوران ابتدایی بحران به سلامت عبورکنیم واسیرنجواها نشویم که باافتخارمیگویم که من دراین چندسال ازجمله همین چندماه گذشته خیلی خوب تونستم به دوسه چالشی که برام پیش امد خوب عمل کنم ونتیجه عالی هم گرفتم.
مثال اول:
همانطور که درکامنتهای قبل به تفسیر توضیح دادم من بیش از35 سال دریک منطقه وخانه ای که خودم ساخته بودم زندگی میکردم
واین اواخرخیلی مشتاق بودم که محل زندگی ام راتقیر دهم بنا به چنددلیل اول اینکه خانه ای که زندگی میکردم برام حاشیه داشت دوم اینکه یک آپارتمان 4 سال ساخت داشتم که دخترگلم انجا زندگی میکرد ویک ملک بسیارباارزش هم دارم ولی مانده بودم که چراشرایطی پیش نمیادتامن ازدارایی هایم بهتراستفاده کنم هرچندماه یکبار این موضوع ازارم میداد ولی ازاستاد نازنین یادگرفته بودم که باید با چالشهاچطور روبروبشم ودرسشو بگیرم ودرسی که این چالش برام داشت این بود که همه چی روبسپارم دست خدا ومن این اواخر خواسته ام رابه خداسفارش دادم وصبرکردم تااینکه 2ماه قبل به طورحیرت انگیزی خانه ام که بیش از4سال بود برای فروش گذاشته بودم
باقیمت بسیارمناسب ونقدفروش رفت وشگفت اوراینکه همزمان دخترگلم آپارتمانم راتخلیه کرد ومن رفتم درخونه جدید ونوسازخودم مستقرشدم وطی 10روز هم باپول فروش خانه ام یک آپارتمان شیک وعالی درمرکز استان شهرکرمان خریدم همه این اتفاقات میمون ومبارک کمتراز2ماه بود خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
مثال دوم:
بازهم همانطورکه درکامنتهای قبل توضیح دادم ازحدود1ماه پیش بایکی ازاعضاخانوا ده ام به چالش برخوردم وسوتفاهمی بین ماپیش آمده بود اما من بجای اینکه بخوام باعجله واحساسی تصمیم بگیریم تاسریع مسله رو حل وفصل کنم (چون قبلا اینطوری عمل میکردم هراتفاقی که رخ میداد میخواستم درکمتراز24ساعت حل بشه وبه همین خاطره اوضاع بدتربدترمیشد) لذامن این چالش وناخواسته روسپردم به خدای خوبم واازش خواستم که خودش این چالش روبرام مدیریت کنه من فقط سکوت کردم وهیچ حرکتی انجام ندادم تااینکه روز به روز اوضاع بهترشد واین عضوعزیزخانواده به حالت عادی برگشت بطوریکه همین امروز که نهارمیهمان مابودند درست شدهمان آدم قبلی همان کسی که من دوست داشتم درنتیجه بدون اینکه من تلاش خاصی انجام بدم این چالش به همین راحتی حل شدخدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت.
مثال سوم:
نزدیک به 2سال است بادادشم دنبال اخذمجوز ودریافت زمین درمنطقه کوهستانی در اطراف شهرمون برای اجرای طرح دامپروری هستیم همه موانع اداری را برطرف کردم تا اینکه پرونده رسیده به سازمان منابع طبیعی استان برای تصمیم گیری نهایی
و واگذاری زمین اما تاکنون پرونده 2مرتبه درکمیسون مربوطه بامخالفت روبرو شده اما من بجای اینکه ناراحت وعصبانی بشم باخودم میگیم یه جای کارمن اشکال داره بایداول آن مشکل وباور مخرب راشناسایی کنم تا موضوع حل بشه.
درپایان لازم است بگویم من دراین 4سال بامسایل وناخواسته های زیادی برخورد کردم اما باعملکرد خوبم همشون همانطور که دوست داشتم حل وفصل شده واین سه موردی که اشاره کردم برام خیلی
به نام خدایی که حکمت از اوست و بر زبان ما جاری می شود
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
اول از همه به خودم تبریک می گم بابت 1000 روزه شدنم در سایت امروز حس درونم گفت برو ببین پروفایلتو 1000 روزه شدی چک کردم دیدم بله امروز 1000مین روز هم قدم شدن با شما استاد عزیز است هر چند روزشمار نمی تواند نشان دهنده نتیجه باشد ولی من از خداوند بابت این استمرارم در مسیر سپاسگزارم چون اگر هدایت خداوند نبود شاید من در این مسیر نمی ماندم
از شما بسیار سپاسگزارم که این فایلهای بسیار ارزشمند را به ما هدیه می دهید و من قدردان هر کلام شما هستم
سوال اول: با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
من کلا در مقابل چالش ها شاید اولش بهم بریزم ولی چیزی که از خودم شناختم هیچ وقت در مقابل هیچ چالشی سرخم نکردم همیشه دنبال راه حل بودم شاید گاهی حتی به در و دیوار خوردم ولی حتما کاری می کنم در اولین چالشی که در یک دوره زندگی برام بوجود اومد شروع کردم به تغییر خودم
سعی کردم شادتر بشم بیشتر بخندم و بیشتر خودم باشم البته خواندن کتاب کیمیاگر خیلی کمکم کردم و بعد کتاب چهاراثر فلورانس اسکاول شین
بعد کلاس رفتن و تغییر دادن و بهبود دادن خودم
همیشه در چالشهای زندگی ام من بعد از اون چالش آدم قبل طوفان نبودم و خودم را قویتر کردم هر چند شاید خیلی اول چالش بهم بریزم ولی همش از خودم می پرسم چرا این مورد برای من پیش اومده و اولش همش دنبال مقصر هستم ولی بعد شروع می کنم به تصحیح عملکرد خودم البته گاهی زمان می برد
ولی همیشه چالش هام برام موهبت داشته چون همیشه بعدش من تغییر مسیر دادم و یک آدم دیگه ای شدم حتی آشنا شدن من با سایت شما هم، زمانی اتفاق افتاد که من در روند تغییری بابت چالشی در زندگی ام بودم که از طریق استاد دیگری به سمت شما هدایت شدم
بنابراین به این رسیدم که همه چالش های زندگی من، برای من موهبت بودند و این پیام را داشتند که چون خودت تغییر نکردی جهان دست به کار شده است پس حواست به خودت باشه اگر باز به پیشرفتهایت دلخوش کنی دوباره نتیجه بر می گرده سعی کن همیشه رو به رشد باشی و به وضعیت کنونی ات عادت نکنی
استاد بسیار ممنونم بابت فایلهای آگهی دهنده تان که باعث می شه روی نتایج و عملکردمون فکر کنیم و هیچ چیزی بالاتر از این نیست که نسبت به هر نکته ای در زندگی مان توجه داشته باشیم چون همین باعث پیشرفت همیشگی مان می شود.
همیشه سلامت و شاد باشید.
باز هم سلام
من کامنت گذاشتم ولی سوال اول رو کامل جواب ندادم
حالا میخوام جواب کامل بدم
من وقتی به چالشی برخورد میکنم اولش خیلییی ناامید و دلسرد و سر خورده میشم و میگم نمیتونم کاری کنم ، اصلا ولش کن . ولی حالا که با آموزشهای استاد آشنا شدم بعد از این حسها حال خودمو خوب میکنم و میگم حتما خیره و این چالش یه درس داره برای من و یه خواسته رو میخواد برای من ایجاد کنه و دنبال اون درس و خواسته میگردم و کم کم ذهنم آرام میشه و میگم که من میتونم از پس حل کردنش بربیام و حتما من از هر مشکلی بزرگتر هستم و در ادامه از خدای مهربان هدایت میخوام و رها میکنم برای خدا تا خودش منو هدایت کنه و آرام میگیرم و از فایلهای استاد گوش میدم و معمولا راه پیدا میشه.
ولی کمتر پیش میاد که به این موضوع فکر کنم که چالش برای بزرگ کردن و رشد دادن من هست و خیلی هم خوبه و از این به بعد سعی میکنم که روی این موضوع تمرکز کنم.
در پناه خدا پاینده باشید
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان
سلام خدمت همه ی دوستان با عشق
خدا رو شکر که تونستم بر این تعهدی که به خودم دادم عمل کنم و دست به قلم بشم و چند خطی از خودم بنویسم
استاد ازتون ممنونم که با پرسیدن این سوال های خوب باعث میشین که ما به فکر فرو بریم و خودمونو بیشتر بشناسیم
یکی از کلیدی ترین و مهمترین چالش های من در تمام طول عمرم ترس بوده و همچنان هم ادامه داره
هر بار که خاستم وارد یک چالش جدید برای پیشرفت بشم این ذهن من بشدت مقاومت میکنه و نمیزاره
برای بقیه خیلی خوب ایده میدم و راهکار میدم
اما برای خودم مثل این گربه های گیج دور خودم میچرخم
فکر میکنم که خیلی بلدم و خیلی میدونم اما وقتی که پای عمل میرسه خیلی دو دوتا چهار تا میکنم
و اینقدر حساب کتاب میکنم که اصلا اون کار رو دیگه انجام نمیدم
تنبلی و بی خیالی خودم رو میزارم رو حساب صبر و اون کاری رو که الان باید انجام بدم موکول میکنم به یک وقت دیگه میگم باشه زمانش برسه
مثل همین کامنت نوشتن که من مدت هاست دوست دارم که بنویسم ولی هی به تعویق میندازم میگم باشه یه وقت دیگه و هیچ وقت اون وقت دیگه نمیاد
بارها تصمیم گرفتم که برای پیشرفت شغلی که الان دارم برم دوره و خودمو بروز کنم ولی بازم همین ترس و بی انگیزگی جلومو گرفته و نرفتم
یک مشکل دیگه ای هم که دارم خیلی بلند پروازم و خیلی دوست دارم که همه چیز جور باشه تا حرکت کنم و اصلا نمتونم بدون هیچی همین قدم اول رو بردارم
خیلی دوستون دارم
سپاسگزارم
سلام به همه کسایی که دارن این کامنتو میخونن🩷
این فایل واقعا فایل خوب و کاربردی ای بود و هم سوالشو جواب دادم و هم تمرینشو تو دفترم، و تقریبا چهار ماه پیش به ی تضاد خیلی بزرگی توی زندگیم برخورد کردم (که نمیخوام دقیق بگم که چیبود چون یکم خصوصیه.) و واقعا اوایلش برام خیلی سخت بود و نمیدونستم چیکار کنم و فقط از خدا کمک میخواستم، و سعی کردم که کم کم این مسئله ای که خیلی بزرگ بنظر میرسه و تو زندگیم وارد شده رو حلش کنم و واقعا هرچقدر بیشتر گذشت بیشتر فهمیدم که چقدر این مسئله ای که وارد زندگیم شده بود پر از خیر و برکت بود و همه اینارو وقتی فهمیدم که وارد اون مسئله شدم،
اون لحظه که تو فایل گفتید “چالش ها، میتونه بهترین هدیه خداوند باشه” من واقعا خیلی به این جمله فکر کردم و گفتم که واقعا.. واقعا همینهه به همه اتفاقاتی که امسال برام افتاد فکر کردم و گفتم که چقدر اولش حس بدی داشتم و فکر میکردم که من کجای راه رو اشتباه رفتم که این شد؟ من که داشتم روی خودم کار میکردم؟ همه چیز که خوب بودد؟؟
ولی در آخر همه چیز به نفع من تموم شد و.. و واقعا درهایی از نعمت وارد زندگیم شد بعد حلش، و میخواستم بگم که اگه ی مسئله ای وارد زندگیتون شده، که نمیدونید چیکارش کنید، فقط رها باشید و از خدا کمک بخواید و وارد مسئله بشید بجای اینکه ازش فرار کنید، و بدونید که درها باز میشن بدونید که ی روزی مثل من به گذشته نگاه میکنید و واقعا با عمق وجودتوننن سپاسگزارید. سپاسگزارید بخاطر اون تضاد و مسئله ای که ی روزی وارد زندگیتون شده بوده که آرزو میکردید که ای کاش هیچوقت وارد زندگیتون نمیشد (: و همه چیز درست میشه و همه چیز به نفع شما تموم میشه اگه روی خودتون کار کنید و احساستون رو خوب نگه دارید. بهتون قول میدم..
موفق باشید.🩵
به نام الله یکتا
سلام به استاد مهربان و آگاهم و مریم جان شایسته و دوستان عزیزم
بازهم شکر خدا برای این سلسله فایلهای جدیدی که استاد بزرگ دقیقا در زمانی که من به هر کدوم از اونا نیاز داشتم زبان خدا شدند و با هدایت خدا این فایلها را آماده کرده و در مناسبترین زمان برای من منتشر کردند. واقعا سپاسگزارم خدای خوبم که هر لحظه با من و همراه و هادی و حامی من هستی و به شکلهای مختلف و در زمینه های مختلف منو هدایت میکنی. الحمدلله رب العالمین
اما درباره سوال این قسمت
من معمولا از کودکی خیلی از چالشها و تغییرات
و وارد مرحله ی جدیدی از زندگی شدن فرار نمیکردم وکلا میتونم بگم یه جورایی دوست دارم تغییرات رو و از ثابت بودن بیشتر آزار میبینم. ولی چالشی دارم که البته قبلاً واردش شدم ولی رها کردم ، که کسب درآمد هست چه اینکه برای دیگران کار کنم و چه برای خودم. قبلاً سابقه ی کارکردن برای دیگران رو دارم و خوب هم بود ولی بعد به بهانه های مختلف مثل بچه داری و خانه داری، سخته و همه ی زمانم رو میگیره ، در شائن من نیست ، وظیفه ی همسرم هست و … ازش فرار کردم. چون هم فکر میکردم سخت باشه که مدت طولانی یک کار رو انجام بدم و هم میگفتم اگر نتونم ادامه بدم چی؟یا به روحیه ام نخوره؟ یا از کار خونه و بچه ها و خودم کلا عقب میمونم و …ولی حالا مدتیه که تصمیم گرفتم که با این چالش بزرگ و مهم و تاثیر گزار در زندگیم روبرو بشم و رشد کنم و بزنم به دل ترسهام و مدام در پی کار هستم که تا حالا نشده ، هر کاری ،برای خودم یا دیگران ، مهم نیست . چون من فقط میخوام شروع کنم که به ذهنم بگم هیچچچچ ترسی نداشت.
و چالش دیگه ام یادگیری زبان هست که سالهاست دوست دارم یاد بگیرم و چندین بار تلاش کردم و تاحدی پیش رفتم و لی بازم ذهن بازی درآورده و سخت و بزرگ جلوه اش داده و گفته فایده نداره ،باید بری کلاس و تحت نظر استاد کار کنی.
قدم دوم
من حالا تصمیم دارم که فقط به این موضوع توجه کنم که اگر کسب درآمد کنم میتونم رشد کنم و اعتماد به نفسم بالا نیره و توانایی ارتباط با افراد رو پیدا میکنم و میتونم نیازهای خودم و خانواده ام رو رفع کنم و احساس خوب مستقل بودن داشته باشم و حالم بهتره و به خدا نزدیکتر میشم و سرمایه ای برای کسب و کار شخصی خودم به دست میارم و دیگه به نشدن فکر نمیکنم که حتی اگرم نشه مهم نیست چون من روی ترس چند ساله ام پا گذاشتم و حرکت کردم و ذهنم خاموش شده و من بزرگتر و قویتر شده ام و مهارت جدید کسب میکنم ، مهارت فروش ، مهارت اداره کانال برای فروش و بسیار مطمئنتر هدایتهای خدا رو دریافت میکنم و حرکت میکنم.
و در مورد چالش زبان هم
این. هست که من وقتی شروع کنم و زبان باد بگیرم به آرزوی خودم رسیدم ، از دانستن زبان لذت میبرم ، خیلی از نیازهامو رفع میکنم ، حتی میتونم در زمینه ی گویندگی استفاده بکنم و جهانی بشم و بازهم شجاعت خودم رو نشون بدم و ذهنمو خاموش کنم و احساس زنده بودن داشته باشم که انسان تازنده هست باید رشد کنه و حرکت کنه ، اگر راکد بمونه میگنده.و دیگه به ترس و نشدن فکر نمیکنم . چون ایندفعه بایییدددد بشه
قدم سوم
اما من همین امروز برای چالش کسب درآمد که مدتهاست براش اقدام کردم باز هم قدمی برداشتم که انشالله و به لطف خدا ایندفعه حتما موفق به پولسازی میشم و کاری هست که در خانه و کنار فرزندانم و با سرمایه ی حداقل که در توان من هست قابل اجراست و همش لطف و هدایت خدا بود.وبرای کار ثبت نام کردم و بهاش رو پر اخت کردم و مرحله ی بعد دوره رو دریافت میکنم و بعد آموزش تولید گلسر رو میبینم و بقیه ی مسیر هم در ادامه روشن میشه.
و درباره یا گیری زبان
تصمیم دارم روزی بیست دقیقه با دوتا پیج آموزش زبان شروع به یادگیری کلمات و گرامر کنم و مطمئنم ایندفعه ادامه میدم و حتما موفق میشم چون من دیگه شاگرد استاد عباس منش هستم (با افتخار️️) و با حمایت خدا و راهنمایی های به موقع استاد عزیزم پیش میرم و به زودی به آرزوهای دیرینه ام یعنی پولسازی و انگلیسی حرف زدن میرسم.
در پناه خدا پاینده باشید.
سلام افرین سیمین عزیز من هم خانه دارم و مدتیه روی رشته ای که دوس دارم نقاشی اروم اروم دارم اموزش میبینم وسایل گرفتم و کلی رشد کردم و خدارو شاکرم و احساس میکنم موقع بیرون زدن نتایج کوچیکه گاهی زهنم نجوا میکنه میگه اخه این چه کاره سختیه تو دوسش نداری داری وقتتو تلف میکنی ولی خداروشکر که تا الان فقط لذت بردم و رشد کردم و احساسم میگه برو راحت درسته ادامه بده راهش همینه افرین چه قدر نقاشی های خفنی میکشی افرین هنوز هم داری اموزش و تمرین و طرح میزنی و این نشونه بارز زنده بودنم هست و از خدای مهربان و توانام و دستهاش که تا اینجا منو راهنمایی و حمایت کردند و عشق دادن اینجا سپاسگزاری میکنم
سلام میتونی همون زبان انگلیسی یاد بگیری و ازش کسب درامد کنی.
مثلا بری مربی آموزش زبان مهد کودک باشی،
یا مربی اموزشگاه زبان باشی
یا تدریس خصوصی داشته باشی
یا پیج آموزشی داشته باشی
میتونی حداقل فرزندان خودتو آموزش بدی که اینم عالیه
انشاالله موفق باشی
سلام سیمین عزیزم
چقدر انرژی و انگیزه گرفتم از خوندن کامنتت
چالشی که داری چالش منم هست
کسب درامد
من الان مشغول کار هستم
ولی میخوام که کار خودمو داشته باشم
یعنی از صفر تا صد با خودم باشه
و با خوندن کامنت شما
حس ارامش و راحت شکل گرفتن و انجام کاراها بم دست داد
یجور ساده و راحت بودنی رو حس کردم
و اینکه انگیزه برای قدم برداشتن
ممنون که هستین
دوستون دارم
به امید دیدار
درود بر شما استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان ارزشمند خانواده عباس منش
سوال :
وقتی تو زندگیتون به چالش و مسئله ای بر میخورید چه واکنشی از خودتون نشون میدید ؟
آیا نگاهتون اینه که یک فرصتیست برای پیشرفت و بهبود و یادگیری …
یا اینکه احساس ناتوانی و ناامیدی میکنید و از اون مسئله و چالش فرار میکنید ؟
من سالهاست با مسائل و چالش های زیادی روبرو شدم که البته خیلی از اون مسائل در مورد زندگی اطرافیانم بوده و خیلی با اعتماد بنفس و قوی رفتم تو دلش و در اکثر موارد با موفقیت از اون مرحله گذر کردم
در مورد مسائل و چالش های خودم خیلی وقتها ازشون فرار کرده ام
یعنی سعی کردم به تعویق بندازمشون
یا اینکه کلا بزنم به بیخیالی و با همون مشکل کج دار و مریض پیش برم تا ببینم چی میشه و خیلی وقتها با دادن بهاء زیاد مجبور شدم که یه فکری براش بکنم
در برخی موارد هم بعد از آشنایی با استاد عزیز سعی کردم که اون مسئله را حلش کنم و از اون مرحله عبور کنم
ولی در بیشتر موارد مخصوصا در مورد بدهی هام فقط دارم به طرق مختلفی پاسشون میدم به بعد تا ببینم چی پیش میاد و این موکول کردن مسائل مالی و بدهی هام داره بهاء سنگینی را به من تحمیل میکنه
البته دوست دارم دیدگاه قبل خودم را در مورد چالش ها و مسائل بنویسم
اینکه همیشه مشتریهامو مقصر میدونستم که پولهامو سر وقت نمیدن و باعث بدهکار شدن من شده اند
ولی مدتهاست با کار کردن روی تمرینات و آموزه های شما استاد گرانقدر دیگه کسی را مقصر نمیدونم
یعنی تو ذهنم گاهی به همشون غر میزنم ولی در آخر به خودم میگم که مقصر تو هستی که متمرکز زندگیت نیستی و باید از یک جایی به بعد جلوی تکرار این مسائل را بگیری
برخلاف گذشته که همیشه مسائل و چالش های مالی را یک سد نفوذ ناپذیر میدیدم و من را ناامید میکردند
الان و در این مقطع از زندگیم از شما استاد عزیز یاد گرفتم که به خیر به این قضیه نگاه کنم و اینکه مطمئن هستم من وقتی از این مرحله از زندگیم با سربلندی عبور کنم دیگه یک انسان شکست ناپذیر میشم که با هر چالشی تغییرات بزرگی را در زندگیش رقم خواهد زد
من الان به این مسائلم با وجود اطاعت از آموزه های شما دارم سعی میکنم که به دید زیباتری بهشون نگاه کنم و از این بابت از شما سپاسگزارم استاد عزیز
الان که این کامنت را مینویسم به ذهنم رسید برای تقویت اعتماد بنفسم و برای اینکه تمرین کنم که در مواجه شدن با چالش ها و مسائل زندگیم قویتر باشم و بتونم با آرامش بیشتری باهاشون برخورد کنم به ذهنم رسید که همه موفقیتهای زندگیمو
و همه چالش های که تا به حال پشت سر گذاشتم را بنویسم و یکی یکی مرورشون کنم تا برام عادی سازی بشه که میتونم از چالش بدهکار بودن هم به خوبی عبور کنم
و بنظرم با مرور و به یاد آوردن اون موفقیت ها برای ذهنم باور پذیر میشه که من توان گذشتن از این مرحله زندگیمو دارم و میتونم با سربلندی و آرامش عبور کنم از این چالشی که الان برام مثل یک سد شده
بدهی هام و تسویه اونها در حال حاضر
مهمترین چالش و مسئله زندگی من هستند که میخوام با تمرین این سری از فایلها شروع کنم به حلشون و همچنین عبور کردن از این مرحله زندگیم
از خدای عزیز میخوام که من را به بهترین مسیرها هدایت کنه
امیدوارم که خیلی زود بیام و از نتایجم بنویسم که چطور تونستم مهمترین مسئله این سالهای زندگیمو برطرف کنم
برای همگی شما دوستان عزیزم و استاد عزیز و خانم شایسته گرانقدر آرزوی تندرستی و شادکامی دارم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته
به عنوان سوال اول :
قبلا حس ناامیدی شدید داشتم و اینکه این مورد اگر نشه دیگه نمیشه ولی بعد از اینکه کلی رو خودم کار کردم و گوش دادن به فایل های شما به این رسیدم که این تضاد ها باید باشن تا ما بدونیم اصلا چیو میخواییم
چالش من موضوع مالی هستش و شدیدا روش تمرکز کردم
خب من میدونم تو جهان نعمت ها فراوان هستش و همیشه سعی میکنم الگوهایی رو ببینم که دارن موفق میشن نه کسایی که درجا میزنن و …
برای حل مشکلم رفتم تو حوزه کاریم مدرک دانشگاهی گرفتم و همچنین کلاس هایی که باعث رشد من میشد تو اون حوزه دوره شرکت کردم
قبلا ها فکر میکردم دارم حلش میکنم ولی عملا داشتم ازش فرار میکردم چون برای هیچکدام از خواسته هام هیچ اقدامی نمیکردم
ولی بعدش متوجه شدم چون سطح من اینه تو همین مدار درآمدم موندم
امروز تو جلسه 10 کشف قوانین زندگی فرمودین شما سمت خودتو انجام بده باقیش و جهان انجام میده
داشتم فکر میکردم دقیقا قانون همینه .
من اگر اطلاعات خودمو تو این حوزه بالا ببرم قطعا هدایت میشم به جایی که درامد بهتری داره
پس اصلا لازم نیست انقدر دنبال کار باشم
تو سوال دوم :
من به این نتیجه رسیدم که باید پیشرفت کنم
و چقدر الان با توجه به اینکه هنوز شرایطم تغییر نکرده ولی بیشتر حرف برای گفتن دارم
با اعتماد بنفس تر حرف میزنم نسبت به قبل و در مورد موضوعات که مربوط به حسابداری هست راهکار های بهتری میدم که مدیرمون هم به این نتیجه رسیده این دیگه اون کارمند قبلی نیست
وقتی به تضادهایی که برخوردم بجای اینکه بگم خدا چرا کاری نمیکنه فهمیدم باید خودم یکاری کنم خدا به من همه چیز از سلامتی جسم و روح و حافظه داده و این منم که باید از این امکانات استفاده کنم
من خیلی دوستدارم تو یه شرکت بزرگ یه مدیر مالی موفق بشم اینو اینجا میگم که یروز مهر تاییدشم پاش بزنم که به این خواسته که خیلی هم برام مهمه برسم
قبلا فقط دوستداشتم مدیر مالی باشم ولی همیشه از چطورش میترسیدم
ولی الان راهشو پیدا کردم
من اول باید اطلاعاتم و ببرم بالا بعد هدایت میشم بجایی که محیط کاری بزرگتر از اینجا داره
بعد اونجا پیشرفت منو میبینن
توانایی های منو میبینن و ارتقا شغلی پیدا میکنم
و کم کم به اون خواستم خواهم رسید
خدا رو شکر میکنم که بازهم هدایت شدم تو مسیر درست
از شما استاد عزیز سپاسگذارم که با مثال زدن از خودتون تا افراد موفق دیگه در دنیا این باور و ایجاد میکنید که میشود به هر خواسته ای که میخواییم میتونیم برسیم و بجای نشستن و دعا کردن بریم دنبال خواسته هامون
هر چقدر بیشتر گوش میکنم بیشتر متوجه موضوع میشم
یکی از هدایت های من که لطف خدا فقط میتونه باشه هدایت شدن به سایت شما بود
در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثوتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام خدمت استاد گرانقدر و خانم شایسته بزرگوار
در شرایط فعلی الانم وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم تمام پیشرفت ها و نقطه عطف زندگی من تماما تصمیمات و کارهایی بودن که توی اون لحظه احساس ترس و نشدن و هزار تا نجوای شیطانی توش داشتم ولی بازم انجامش دادم و الان شده افتخار و نقطه عطف پیشرفت های زندگی من
یکی از این موارد درس خوندن و ادامه دادنم تو شرایط بسیار سخت بعد از رفوزه شدنم تو اول دبیرستان بود که واقعا شوکی بهم وارد کرد که از اون به بعد شدم شاگرد اول کلاس
تو اون شرایطی که الان جاش نیست بازگو کنم تمام شرایط برای ادامه ندادنم و برگشت به روستامون و کمک دست بودن پدر و مادرم تو کار کشاورزی جفت و جور بود (من به دلیل دور بودن روستامون از شهر و نبود امکانات از اول راهنمایی و از سن 12 سالگی مستقل زندگی کردم) ولی با شوکی که بهم خورد تصمیم گرفتم دیگه تو دل ترس ها برم و نذارم این ترس زندگیمو نابود کنه.
از اون سال به بعد تمام تلاشمو کردم و شاگرد اول بودم در تمام کلاس ها و رشته دبیرستانمو بر خلاف انتظار بقیه که میگفتن فقط رفوزه ها و کسایی که تنبل و بی انظباط هستن میرن کارو دانش ولی من با افتخار با اینکه میتونستم تمام رشته هارو هر کدوم دوس داشته باشم انتخاب کنم ولی رفتم رشته کامپیوتر در مدرسه کارودانش
اونجاهم ادامه دادم و دوستانی که رشته فنی خوندن میدونن سال 83 اینا قبولی دانشگاه سراسری تو رشته فنی از هفت خان رستم هم سخت تر بود به دلیل اینکه درس هایی که برای کنکور ازش سوال میومد ما پنجاه درصدشو و شایدم بیشتر اصلا تو مدرسه نمیخوندیم و خلاصه اون سال اولین نفری بودم که با رتبه بالا سراسری قبول شدم و این اتفاق باعث شد من از شهرمون و روستامون کنده بشم و این جا نزدنم رو بارها و بارها به خودم تبریک گفتم و شده نقطه عطف زندگیم
مورد بعدی در رابطه با ازدواجم بود و چون همسرم رو از رو علاقه و عشق و خودم انتخاب کرده بودم (بر خلاف برادرها و کل فامیل که معمولا خانواده ها انتخاب میکردن) همه حتی کسی که بهشون ربطی هم نداشت دخالت و سنگ اندازی میکردن و این ازدواج رو عامل بدبختی من میدونستن و اونجا اگه من با ترسام مواجه نمیشدم مهمترین دلیل برای پا پس کشیدن بود ولی من گفتم تصمیمم رو گرفتم و این کارو انجام خواهم داد و الان آرامش و تفاهمی که با همسرم داریم همه رو به تعظیم درآورده و مخصوصا اونایی که مخالفت و سنگ اندازی میکردن و بارها شده بابت انتخابم منو تحسین کردن
مورد بعدی در مورد مهاجرتم بود که غیر خودم هیچ کس فکر نمیکرد همچین پشرفتی داشته باشم و البته که خودمم اوایل ترس داشتم که طبیعی هم بود ولی یه جوری خودمو بالا کشیدم که الان همون برادرهایی که به هر دری میزدن تا جلومو بگیرن و پیش خودشون میگفتن حالا بذار بره سرش به سنگ میخوره به زودی برمیگرده همونا الان میگن بهترین تصمیم زندگیتو گرفتی و آفرین بر تو. و من وقتی مهاجرت کردم حتی یک درصد هم به برگشت فکر نکردم و مثل یک آجر که داخل کوره میذارن بپزه من قشنگ بزرگ شدن و پخته شدن خودمو آروم آروم دیدم و الان از بالا که دارم نگاه میکنم افتخار میکنم به تصمیمم و بازم نقطه عطفی شد برای پیشرف من در زندگیم.
شاد و در پناه خدای مهربان باشید
zeinab:
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنین
اول رفتم یه سر به کامنت های فایل زدم و تاجایی که میتونستم کامنت خوندم و جا داره از تک تک دوستان تشکر کنم
خیلی خوشحالم که به این حرفتون که کامنت بخونید و بنویسید یه روزی گوش کردم
برم سراغ تمرین
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
وقتی با مبحث ذهنیت آشنا شدم با خودم گفتم چقدر خوبه که در جهت کسب درآمد ازش استفاده کتم
یه ایده ای به ذهنم اومد ولی پر بودم از باور محدود
یه اقدام کوچیکی کردم کلی به اولین چالش که برخوردم عقب کشیدم
بیشتر از یک سال از این چالش فرار کردم
رفتم یه سری ایده های دیگه رو اجرا کردم که از این چالش فرار کنم
چالش این بودکه برای ایده ام برم و به معازه ها درخواست بدم و نمونه کارم رو معرفی کنم
ولی ترس داشتم
خجالت میکشیدم
انجامش ندادم
در نهایت تو اجرای اون یکی ایده ها هم نتیجه مد نطرم رو نگرفتم و رها کردم
به جایی رسیدم که حس میکردم من ناتوانم و عرضه ندارم تو دام مقایسه افتادم
و فکر میکردم من استعداد ندارم و کلی خود سرزنشی ……
وقتی این فایل رو گوش کردم متوجه شدم
من صرف اینکه شنیده بودم برو تو دل چالش و حلش کن ورود میکردم به چالش ولی با اولین قدم چون هنوز باورهای محدود داشتم عقب میکشیدم
بعد میگفتم من رفتم چالش رو حل کنم و نشد
ولی امروز با گوش کردن این فایل متوجه شدم من میرفتم تو دل چالش ولی نه با این نگاه که این اومده رشدم بده
اومده باعث پیشرفتم بشه
راه حلش اش آسونه تو دل خودشه
من میتونم حلش کنم
هر چی نیاز باشه من یاد میگیرم
من فقط وارد چالش میشدم میگفتم برار برم ببینم میتونم حل کنم یا نه
یعنی شک داشتم
حالا چالشی که الان دارم برام خیلییی ترس داره
اصلا چند روزی که بهش فکر کردم از استرس زیاد مریض شدم
ولی یا گوش کردن این فایل برام تمرین آگهی بازرگانی مرور شد
دوست داشتم دوره عزت نفس رو داشته باشم ولی از تمرین آگهی بازرگانی میترسیدم
وقتی دوره رو گرفتم
نزدیک به این تمرین که شد فرار میکردم ازش
ولی یه روز به خودم گفتم
زینب باید این تمرین رو انجام بدی
اصلا حتی فکر کردن بهش که برم برای
یه غریبه این کار رو انجام بدم
تمام وجود رو ترس میگرفت
تا اینکه گفتم از قدم های کوچیک شروع میکنم
میرفتم جلو اینه و روزها برای خودم این تمرین رو انجام میدادم
بعد برای پسر و همسر و مادرم انجام دادم
بعد برای دوستم و یکم که ترس هام کمتر شد
رفتم تو پارک
اول برای یه خانم تنها تو یه جای خلوت
بعد رفتم داخل پارک و برای دو تا خانم و بعد سه تا خانوم و دیگه ترسم ریخته بود یه حس قدرت میکردم اعتماد به نفس ام بالاتر رفته بود
حالا به خودم گفتم این چالشی که دارم و ازش فرار میکنم هم همینطور
باید از قدم های کوچکتر شروع کنم
از چیزی که ترس کمتری براش دارم
و میدونم که قدم به قدم میتونم این چالش رو حل کنم
و سوال دوم
که فارغ از نتیجه
اگر این چالش رو انجام بدم تو دل یکی از بزرگترین ترس هام رفتم
اونم معرفی
محصول یا خدمات ام به صورت حضوری
اعتماد به نفس ام بالاتر میره
کلی درس یاد میگیرم
ایمانم رو به خدا نشون میدم
و عملگرایی که همیشه آرزوم هست انجامش بدم با خل این چالش انجام دادم
یه نکته ی خیلی مهمی که یاد گرفتم تو این فایل این بود که من وقتی تو دل چالش میرفتم تمام توجه و تمرکزم به نتیجه پایانی بودیعنی با قدم اول میگفتم چه فایده
من نتیجه دلخواه نگرفتم
چون تمرکز رو چیزی بود که هنوز نبود و حسم رو بد میکرد
نتایج خوبی نمیگرفتم
ولی استاد گفتند تمرکز بزار رو بهبود کارت رو پیشرفتت
و اگر یه قدم برداشتی به خودت بگو دمت گرم
من آنقدر پیشرفت کردم
کاری که من اصلا انجام نمیدادم
امید به خدا با گوش کردن این فایل یکی بهم یه پیشنهادی داده بود و من میترسیدم انجامش بدم یعنی میگفتم هنوز آنقدر عالی نشدم
ولی همزمان شد با گوش کردن این فایل و با خودم گفتم چرا انجامش ندم
من باید انجامش بدم
هیچی که برام نتیجه نداشته باشه
حداقل اینه که من خودم رو به چالش کشیدم و نقض های کارم رو میفهمم
برای همین به پیشنهاد دوستم بله گفتم ولی ایندفعه خیلی فرق داره
مدام به خودم میگم این چالش اومده منو بزرگتر کنه
من میتونم
یه حس آرامشی دارم
ولی سری قبلی که خودم رو به چالش کشیدم به شدت استرس داشتم و این افکار که یعنی من میتونم از پسش برییام تو سرم میپیچید
و درآخر اتفاقی که افتاد پا پس کشیدم و تا انتها نرفتم
استاد خیلی ممنونم ازتون
حتی همین کامنت نوشتن هم یه روزی برام چالش بود
کامت خوب بچه ها رو که میخوندم میگفتم
اینا خیلی قوی مینویسن
من نمیتونم
ولی یه روزی به خودم گفتم باید شروع کنم
باید بنویسم من میتونم
و الان میبینم بدون هیچ ترسی فایل جدیدی که میاد کامنتم رو مینویسم و خوددم دارم میبینم چقدر بهتر شدم تو این زمینه
خدا رو شکر میکنم در مدار دریافت این آگاهی ها بودم
خدا رو شکر به خاطر این سایت وجود شما و دوستان عزیزم
بنام خدای عشق آفرین
بنام خدای ثروت آفرین
باسلام ودرود براساتید گرانقدراستادعباسمنش عزیز واستادشایسته نازنین وهمه همراهان توحیدی درسایت الهی عباسمنش وتشکرفراوان ازاستاد وکلیه عوامل سایت.
سوال این قسمت:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
زندگی من هم قطعا مثل بسیاری ازدوستان درسایت به دوبخش تقسیم میشود
زندگی قبل ازاشنایی باقانون واستادعباسمنش وزندگی بعدازاشنایی باقانون واستادعباسمنش دراینجا ملاک من زندگی بعدازاشنایی باقانون میباشد
ازسال98 که با لطف خدای مهربان به این مسیرالهی هدایت شدم زندگی من درتمام حوزهها قابل قیاس باقبل ازاشنایی باقانون نیست.
الف :
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
پاسخ:
سعی میکنم به اتفاقات ومسائل پیش آمده به دید مثبت نگاه کنم و اززاویه د یگری به ان اتفاقات وشرایط نگاه کنم
درواقع میرسم به جمله معروفی که بارها اززبان استاد شنیده ام” الخیرفی ماوقع”
خیرمن درهمان چیزی است که رخ داده است وبه هیچ وجه ازاتفاقات نادلخواه ونازیبا دلخور نمیشوم وذهنم راکنترل میکنم تاازان اتفاق وچالش که بوجودامده بیشترین درس راازش بگیرم
زیراواقعا به این درک رسیدم که تضادها وچالش ها برای رشد من تاثیرگذارمیباشند.
ب:
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
پاسخ:
قطعا همینطوراست من دراین مدت 4سالی که بااستاد وسایت ایشان زندگی میکنم درسهای فراوانی یادگرفتم ازجمله نحوه مواجه شدن باچالشها چونکه باقوع هرگونه چالش بلافاصله خودم رابا 4سال پیش خودم مقایسه میکنم ومتوجه میشم که چقدررشد شخصیتی داشتم وچقدردرمقابل چالشها مقاوم شده ام.
ج:
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
پاسخ:
خوب طبیعی است که هرناخواسته وموضوع نازیبایی که درزندگی رخ میده دران لحظه آدم به هم می ریزه ومن هم ازاین قائده مستثنی نیستم اما مهم این است که بتونیم خیلی سریع به زعم خودمون ازدوران ابتدایی بحران به سلامت عبورکنیم واسیرنجواها نشویم که باافتخارمیگویم که من دراین چندسال ازجمله همین چندماه گذشته خیلی خوب تونستم به دوسه چالشی که برام پیش امد خوب عمل کنم ونتیجه عالی هم گرفتم.
مثال اول:
همانطور که درکامنتهای قبل به تفسیر توضیح دادم من بیش از35 سال دریک منطقه وخانه ای که خودم ساخته بودم زندگی میکردم
واین اواخرخیلی مشتاق بودم که محل زندگی ام راتقیر دهم بنا به چنددلیل اول اینکه خانه ای که زندگی میکردم برام حاشیه داشت دوم اینکه یک آپارتمان 4 سال ساخت داشتم که دخترگلم انجا زندگی میکرد ویک ملک بسیارباارزش هم دارم ولی مانده بودم که چراشرایطی پیش نمیادتامن ازدارایی هایم بهتراستفاده کنم هرچندماه یکبار این موضوع ازارم میداد ولی ازاستاد نازنین یادگرفته بودم که باید با چالشهاچطور روبروبشم ودرسشو بگیرم ودرسی که این چالش برام داشت این بود که همه چی روبسپارم دست خدا ومن این اواخر خواسته ام رابه خداسفارش دادم وصبرکردم تااینکه 2ماه قبل به طورحیرت انگیزی خانه ام که بیش از4سال بود برای فروش گذاشته بودم
باقیمت بسیارمناسب ونقدفروش رفت وشگفت اوراینکه همزمان دخترگلم آپارتمانم راتخلیه کرد ومن رفتم درخونه جدید ونوسازخودم مستقرشدم وطی 10روز هم باپول فروش خانه ام یک آپارتمان شیک وعالی درمرکز استان شهرکرمان خریدم همه این اتفاقات میمون ومبارک کمتراز2ماه بود خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
مثال دوم:
بازهم همانطورکه درکامنتهای قبل توضیح دادم ازحدود1ماه پیش بایکی ازاعضاخانوا ده ام به چالش برخوردم وسوتفاهمی بین ماپیش آمده بود اما من بجای اینکه بخوام باعجله واحساسی تصمیم بگیریم تاسریع مسله رو حل وفصل کنم (چون قبلا اینطوری عمل میکردم هراتفاقی که رخ میداد میخواستم درکمتراز24ساعت حل بشه وبه همین خاطره اوضاع بدتربدترمیشد) لذامن این چالش وناخواسته روسپردم به خدای خوبم واازش خواستم که خودش این چالش روبرام مدیریت کنه من فقط سکوت کردم وهیچ حرکتی انجام ندادم تااینکه روز به روز اوضاع بهترشد واین عضوعزیزخانواده به حالت عادی برگشت بطوریکه همین امروز که نهارمیهمان مابودند درست شدهمان آدم قبلی همان کسی که من دوست داشتم درنتیجه بدون اینکه من تلاش خاصی انجام بدم این چالش به همین راحتی حل شدخدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت.
مثال سوم:
نزدیک به 2سال است بادادشم دنبال اخذمجوز ودریافت زمین درمنطقه کوهستانی در اطراف شهرمون برای اجرای طرح دامپروری هستیم همه موانع اداری را برطرف کردم تا اینکه پرونده رسیده به سازمان منابع طبیعی استان برای تصمیم گیری نهایی
و واگذاری زمین اما تاکنون پرونده 2مرتبه درکمیسون مربوطه بامخالفت روبرو شده اما من بجای اینکه ناراحت وعصبانی بشم باخودم میگیم یه جای کارمن اشکال داره بایداول آن مشکل وباور مخرب راشناسایی کنم تا موضوع حل بشه.
درپایان لازم است بگویم من دراین 4سال بامسایل وناخواسته های زیادی برخورد کردم اما باعملکرد خوبم همشون همانطور که دوست داشتم حل وفصل شده واین سه موردی که اشاره کردم برام خیلی
” بولد” بود وتقریبا زمان بر.
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلی زیاد
درپناه حق