این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه ی دوستان نابی که کامنت هاشون اندازه ی یک دنیا ارزشمنده و تحسین برانگیز
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این سلسله فایل های ناب و ارزشمند استاد عزیزم
خدایا هزاران بار شکرت که تو مدار شنیدن این آگاهی های بی نظیر هستم
خدایا هزاران بار شکرت که قراره با این فایلهای بی نظیر یه تغییر و تحول اساسی در روند زندگیم ایجاد بشه
استاد بی نهایت قدر دان و سپاسگزار شما هستم
خداوند به شما عمری طولانی و باعزت بدهد
و اما سوال این قسمت:
وقتی به یه چالشی بر میخورید چه واکنشی چه برخوردی از خودتون نشون میدید؟
من توی شروع کارم که میخواستم روی پیجم و پیشرفت اون کار کنم وبحث تولید محتوا و ادیت کردن و…..
میخواستم کار کنم تا مدت کوتاهی کار کردم ولی بعدش بخاطر سوتی هایی که یکی دوبار انجام دادم و اینکه مهارتهام از همون ابتدا به اون شکل قوی نبود زود ول کردم و همش برای ادامه ی این کار امروز و فردا میکردم
و کلی هم برای خودم توجیه میکردم و بهونه میوردم و حتی خودمو با کسایی که مدتهاست تواین حرفه بودن و خم وچپ کار و میدونستن مقایسه میکردم که باعث شد کلا از این کارم زده بشم و همش ته ذهنم اینه که بلاخره یه روز دوباره با جدیت استارت کارمو میزنم حالا کی و چه وقت خدا میداند؟؟؟؟
تو این مدت همش فرار میکردم از این که بخوام دوباره شروع کنم همش تو ذهنم اینه که سخته ومن از پسش بر نمیام من توانایی های لازمو ندارم و همش خودمو دست کم میگیرم
با اینکه دیدم که با چشم خودم دوستم تو حوزه ی کاری خودم از صفر شروع کرد و با ایمان و توکل و استمرار تونست به موفقیت های بالایی برسه
ولی من همچنان بدون اینکه حرکتی بکنم منتظر نتایج فوق العاده هستم
زهی خیال باطل
موفقیت مفتی مفتی بدست نمیاد
باید تلاش کرد و ادامه داد
باورهای محدود کننده ای که استاد اشاره هم بهشون کردن:
ممکنه من در ورود به این چالش شکست بخورم بنابراین چرا امتحان کنم؟
چرا تلاش بی مورد بکنم؟
یا مثلا تو حیطه ی کاری خودم اگه از همون اول تو بحث تولید محتوا و ادیت خوب نباشم تا ابد هم خوب نخواهم بود
مثلا فرد میشینه با خودش فکر میکنه که چه گناهی مرتکب شدم که دچار این چالشها میشم؟
در صورتی که روند طبیعی جهان اینه که مسئله باشه تضاد باشه که حلش کنیم برای اینکه پیشرفت کنیم کلی چیز یاد بگیریم
باور محدود کننده ی دیگه ای که دارم
ترس از شکست
ترس از مسخره شدن
ترس از بلد نبودن باعث میشه هیچوقت هیچ اقدامی نکنی و حتی از فرصت های خوبی که برات پیش بیاد هم استفاده نکنی و همیشه این توی ذهنت میگذره که باید همه چیز رو بلد باشی در مورد اون موضوع و بعد واردش بشی
و اما سوال استاد:
چه چالش و مسئله ای تو زندگی تون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید و سعی میکنید باهاش روبرو نشید؟
در حال حاضر چالشی که مدتهاست منو درگیر خودش کرده ولی باز جرأت حلشو نداشتم چون همیشه تو ذهنم یه چیز سخت وهیولاییه و همیشه باعث میشد به توانایی هام شک کنم و از روبرو شدن باهاش بترسم همون طور که اول نوشتم بحث کارم بصورت آنلاین بود
خب من مربی بدنسازی هستم و دوست داشتم مثل هزاران مربی دیگه که بصورت آنلاین درآمدزایی میکنن و کلی هم پول میسازن منم این کارمو شروع کنم خب اولش پیجمو راه اندازی کردم یه مدت کوتاهی هم اونجا فعالیت داشتم با اینکه با بحث تولید محتوا و ادیت کردن اصلا آشنا نبودم وکلا همه چیز جدید بود برام
با هر بار سوتی دادن و اشتباه کردن باعث میشد روز به روز از این کارم فاصله بگیرم و کلی توی ذهنم بهونه تراشی میکردم که فلان امکانیاتو ندارم
و….
خلاصه چند ماهه که این کارمو پیگیرش نشدم هر بار که میخوام این کارو انجام بدم کلی ترس وجودمو میگیره که
نکنه از پسش بر نیام
نکنه موفق نشم
یعنی تمرکزم ناخودآگاه فقط روی شکست بود
مرحله دوم:
بیا ذهنیت خودتو در مورد این چالش تغییر بده
بجای اینکه تمرکزتو بزاری روی نتیجه ی نهایی تمرکز کن روی سفری که برای حل این چالش داری
به خودم میگم:چه چیزهایی توی برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟
قطعا باادامه دادن توی بحث تولید محتوا و ادیت کردن بهتر و بهتر خواهم شد و این یه مهارته جدیده که باعث میشه در اون خیلی حرفه ای بشم
چه مهارت هایی کسب خواهم کرد؟
قطعا مهارت هایی مثل جلوی دوربین ایستادن بدون هیچ استرس و ترسی و براحتی آموزشتو ارائه دادن
تقویت مهارت هایی مثل ادیت کردن و همچنین کار کردن با نرمافزار هایی که تو این زمینه کمکت خواهند کرد
اینها همش مهارته که با حل چالشت بدستش میاری
چه توانایی هایی در من بیدار میشه؟
چه نعمت هایی به من داده میشه؟
چه پیشرفت هایی میکنم؟
قطعا با حل این چالش توانایی هام روز به روز بیشتر، اعتماد به نفس من بالاتر و متعاقبا نعمت های بیشتری وارد زندگیم میشه و پیشرفت هایی که میکنم فراتر از حد تصورم خواهد بود
من فارغ از همه ی اینها حل این چالش برای من مساویه با توکل بیشتر، غلبه بر ترسهام و بهبود مهارت هام خواهد بود
مرحله ی سوم:
کارهایی که باید برای حل این چالش انجام بدم به قسمت های کوچک قابل مدیریت تقسیم کنم
یعنی بیام اون هیولای ترسناک و تقسیم کنم به قسمت های کوچکتر و قابل انجام
که باید قدم به قدم پیش رفت و تمرکز کنم روی قدم اول و هر بار توش بهتر و بهتر بشم
و مثلا هر روز یه استوری آموزشی بزارم
یک روز در میان محتوای کوتاهی آماده کنم
هر روز یه کوچولو ادیت کردن و تمرین کنم
نرم افزارهای جدید ادیت نصب کنم و هر روز باهاشون حتی شده ده دقیقه کار کنم
این کارهایی که باید برای کار آنلاینم انجام بدم
از اونجایی که دلم میخواد بصورت حضوری هم توی باشگاه مشغول به کار بشم
میتونم از مربی اونجا درباره ی شروع کارش و موفق بودنش سوال کنم و ایده بگیرم
و اینکه میتونم هر بار با رفتن به باشگاه برای پیجم عکس و کلیپ های کوتاه آموزشی آماده کنم
و بعد بیام پیشرفت هایی که توی کارن داشتم و ببینم توانایی هامو ببینم خودمو تشویق کنم
یعنی آگاهانه باید تمرکزم روی پیشرفت و بهبود خودم باشه نه روی نتیجه ی نهایی که چه فایده من هنوز که به اون درآمد مالیه نرسیدم
نکته:
آقا تمرکز کن روی این که تو اینها رو قبلا بلد نبودی الان یادشون گرفتی یه کمی از قبلت بهتر شدی پس به خودت پاداش بده خودتو تحسین کن و به خودت یادآوری کن که
دیدی اولش چقدر سخت و عجیب و غریب به نظر می رسید
ببین الان چقدر راحت تر و بهتر داره همه چی پیش میره
و این سیکل و برای هر چالشی که توی زندگی باهاش مواجه میشی اجراییش کن و قدم به قدم پیش برو درس هاتو یاد بگیر پیشرفت کن
و بعد میوه هاشو خواهی دید
و بدون که هدایت ها و حمایت های خداوند هر لحظه با توست
و تو فقط کافیه قدم اول و برداری خداوند هزاران قدم برات بر میداره
با مسائل وچالشهایی که برخورد میکنم چ برخوردی دارم ؟
در گذشته سریع وبدون فکرکردن ، واکنش نشون میدادم .همون لحظه فاتحه ی بدبختی خودمو میخوندم .
هرصحبت یا ناسپاسی و هرچیزی که تو فاز منفی باشه رو میگفتم هم تو ذهنم بارها مرور میکردم وحال خودمو بد میکردم وهم به کلام خیلی قور میزدم .
مثل کسی که طلبکار باشه رفتار میکردم .
دنبال مقصر میگشتم .
نسبت به همه حسم بد میشد از دست همه از آدمای اطرافم بگیر تا زمونه وحتی خود خدا،شاکی میشدم .
بقدری خشم وعصبانیت روی من کار میکرد که قدرت تصمیم گیری درست نداشتم .
وبه جای حل مسائل،متاسفانه اتفاقات بدتری رو رقم میزدم .
جالب اینجا بود که تا وقتی که اونمسئله حل نمیشد من آروم نمیگرفتم وگاهی با موضوعی درگیر میشدم که یکسال زمان بر بود .
بیشتر فکر میکردم که خودم باید حل کنم به همین جهت بیشتر حرص وجوش میزدم .
اگه فکر میکردم کسی باید حلش کنه ،اون فرد رو مورد کنترل خودم در میووردم .
طوری که مدام سرزنشش میکردم واحساس گناه بهش میدادم .
البته فرقی نمیکرد راجع به خودمم همچین احساسی داشتم .وخودمو مورد مواخذه وسرزنش وملامت قرار میدادم.
در کل که با دیدن اکثر چالشها ،منم به احساس بد میرفتم .
خب طبیعتا با نتایج خوبی هم مواجه نمیشدم .و همیشه تجارب تلخ برام به یادگار میموند.
انسانها همیشه با چالشهایی درگیر هستن که عامل رشد وموفقیتشون میشه البته ب شرط اینکه درست از اون چالش بیرون اومده باشن .
ینی باور کنن که وجود هر چالشی میتونه عامل رشد وتکاملشون بشه .
منتهی نه برای کسی که به همچین درکی نرسیده .
منم در گذشته با توجه به درکیات خودم ،راه مقابله با چالشها را بلد نبودم در نتیجه در اکثر مواقع با نتایج ناجالبی روبرو میشدم .
میدونید بیشتر میجنگیدم یا به قول استاد مدام فرار میکردم.
درکم نسبت به پذیرش واقعیتهای زندگیم کم بود.
به خیالم با فرار کردن یا جنگیدن وتقلای زیاد زدن اتفاقات بهتری میفته !
اینکه تو عوامل بیرونی دنبال راه حل میگشتم از همه بدتر بود .
به هیچ وجه نگاهی به خودم وعملکردهای خودم وافکار وباورهایی که تو سرم میگذشت نداشتم .
اصلا خودم آخرین گزینه بودم برای دیدن اشتباهات .
همیشه دیگران رو مقصر میدونستم حتی بوجود اومدن همون چالش رو دیگران را محکوم میکردم بخصوص همسرمو .
نهایت خودخواهی رو داشتم .
اگه دقت کرده باشید با این نگرش، نقصهایی زیادی در وجود من نهادینه بود که هیچ توجهی بهشون نمیکردم .
خیلیاش ناآگاهانه بود اما اشتباهاتی هم داشتم که آگاهانه واز سر لج و لجبازی بود.
تا اینکه تو این سایت وبا کار کردن دوره ها واکثر فایلهای رایگان استاد کم کم وبه تدریج نگاهم تغییر کرد.
درسته زمان زیادی برد و سطح توقعم از خودم بیشتر از این حرفا بود ولی خب نمیدونم شاید الان وقتش بود.
دیگه دوست ندارم به هر دلیلی خودمو سرزنش کنم .
امسال سالی بود که پذیرش من نسبت به چالشهای زندگیم خیلی بالا رفت.
طوری که همسر من که به صبور بودن وخونسردی معروف بود در مقابل واکنشهای مثبت من کم میوورد.
البته وابستگی که تو هر موضوعی به من دارن ،هم عاملش میشه .
ینی اگه من مثل گذشته داغون میشدم اونم داغون میشد ووقتی میدید من ریلکس هستم اونم ریلکس برخورد میکرد .
اتفاقا چند باری با مسائلی روبرو شدیم که ظاهرن خیلی بد بودن هنوزم نتایجش مشخص نشده وما در حالت صبر وتوکل قرار داریم .
مهم داشتن احساس خوب وتوجه نکردن به ناخواسته هاس که سعی کردیم از پسش بیاییم .
وقتی با چالشی مواجه میشم اول اینکه سریع واکنش نشون نمیدم شاید در لحظه جا بخورم وندونم چکار کنم اما خرابش نمیکنم .
چند لحظه بعد به خودم میام واز خودم سوال میپرسم از اون سوالات قدرتمند کننده ای که استاد عزیز تو دوره 12 قدم یادمون دادن .
سوالاتی که منجر به حرکت بیهوده نشه بلکه تکلیف خودتو با خودت و اون موضوعی که درگیرش هستی مشخص کنه .
اینکه آیا تو سهم ونقشی تو این موضوع داری ؟
اگه سهمی داری انجامش بده و اگه نداری که در اکثر مواقع من نقش خاصی ندارم ،سکوت کن وکنار بایست.
اینکه میگم کنار بایست ینی خودمو ناتوان وعاجز در برابر حل مسئله دونستم واینجا بهترین تجربم این بوده که اون موضوع رو رها کنم ینی بش فکر نکنم وذهنمو آروم نگه دارم .
همون کنترل کردن ذهن خودمون !
سعی کنم ورودیهای مناسب به ذهنم بدم .
از زاویه های مثبت دیگه به اون قضیه نگاه کنم تا از احساس بد به احساس کمی بهتر برسم .
به خدا اعتماد کنم وایمان داشته باشم که خداوند به بی نهایت طریق که به عقل منم نمیرسه میتونه اون موضوع رو به بهترین شکل ممکن حل کنه .
حتی به این ایمان دارم که وقتی اون موضوع رو رها میکنی خداوند خودش راه حل مسائل رو بهت نشون میده .
ولی وقتی درگیرش باشی وافکار منفی تو سرت داشته باشی ،این اتفاق نمیفته .
همه ی اتفاقات خوب زمانی رخ میده که من از لحاظ ذهنی آروم هستم .
بنابراین برای رسیدن به این آرامش باید از ابزارهای قانون استفاده کنم .
بدست اووردن هر چیزی بهایی داره .
بله اولین کارم پذیرفتن اون اتفاق یا چالشه !
مروری به تجارب گذشتم میندازم وبه خودم میگم اسیر اشتباهات تکراری گذشته نشی !
وقتی که بپذیری ذهنت یه درجه آرومتر میگیره ومرحله ی بعد سوالات قدرتمند کننده وپاسخ به اونها کمی آرومترت میکنه .
ودر مرحله بعد اعتماد وایمانی که به خداوند داری .
ودر آخر تسلیم شدن و سپردن به خدای خودت .
نتیجه : اول بدست اووردن آرامش .
صبور شدن ومقاوم شدنت در برابر اتفاقات ناجالب وتضادهایی که پیش میاد.
این تمرین شاید برای بارهای اولی که تمرین میکنی سخت ب نظر برسه و یه جاهایی عملکردت بگیر نگیر داشته باشه اما چن دفه که بگذره دیگه ملکه ی ذهنت میشه چون از پیشامدهای اتفاقات تکراری خسته شدی ودلت نمیخاد بازم اونا تکرار بشن .
دلت میخاد متفاوت عمل کنی تا متفاوت نتیجه بگیری .
که خدارو شکر تو این زمینه خیلی با قبلم فرق کردم وتا حدودی از خودم راضی هستم .
همیشه تا لحظه ی مرگ جای کار وجایی برای تغییر وجود داره .شاید هنوز با تضادها ومشکلات سختر مواجه نشدم .نمیدونم اما اینو میدونم با تمریناتم وعملکردهای متفاوتم ،رشد کردم وخیلی به نسبت قبل بالغ تر شدم .
حالا که دقت میکنم میبینم چقدر در گذشته فرد ضعیفی بودم .نمیگم الان خیلی قوی شدم اما خیلی با قبلم فرق کردم .
خودم رشد خودمو میبینم چون بهم ریختگی وآشفتگی ذهن ندارم .
وتا حدودی میتونم غلبه به ترسهام بکنم البته فقط فقط با تکیه وایمان به خدای خودم .
رو خودم حساب وا نکردم چون خدا رو شناختم وروی خدا حساب وا کردم ،خیالم راحته !
تا ترس یا نگرانی سراغم میاد به خودم این مطلبو یادآوری میکنم که نگران نباش !
از چیزی نترس خداهست !
باور همین یه جمله ،بقدری آرامش بهم میده که خیلی راحت به احساس خوب برمیگردم .
به طبع خیلی به نسبت قبل صبورتر شدم .واین چیزی بود که سالها به خاطرش دست وپا میزدم وموفق نمیشدم .
یه وقتایی نجواها سراغم میان وبهم میگن کاش درک الانتو 15سال پیش داشتی بعد دوباره خودم به خودم میگم بیخیال الانتو عشقه .
حتمن باید اون دوران رو به همون شکل میگذروندی .
خلاصه اینکه میدونم ندامت وپشیمونی فایده ای نداره به همین جهت از فکرش بیرون میام .
همه ی این مسیر نشون میده که چقدر برای خودم ارزش قائل هستم وحس ارزشمندی من تا چ حدی هستش.
چون با بودن در این مسیر مشخصه که از خودم بهتر مراقبت میکنم ومثل گذشته خودمو مورد آزار و اذیت قرار نمیدم .
اینکه خودمو بیشتر دوست دارم وبرای احساسات وعواطف وآرمانهای خودم ارزش قائلم .
برای بالا بردن عزت نفسم باید تلاشمو برای بهتر شدن وبهتر بودن بکنم .
این راه موفقیته !
از اینکه خداوند تو این مسیر کنارم هس ،به خودم میبالم چون وجودش آرامش بخش قلب ودل وروح و روانمه.
این ماجرای ذهن محدود کننده ی من بود که تو این زمینه قدرتمند کننده تر شده .
واما موضوع دیگه اینکه من در مقابل بوجود اووردن چالش برای خودم هنوز ضعیف عمل میکنم .
خودم متوجه شدم ب خاطر اینه که شاید وابسته به شرایط آروم وموقعیت خوبم هستم ونیازی نمیبینم که چالشی برای خودم ایجاد کنم .
در حالیکه خیلیا را میبینم که بهم پیشنهاد کار میدن .
من تو زمینه های مختلف زیادی استعداد وتوانایی انجام کاری دارم اما تا حالا وارد شغل و حرفه ای برای ایجاد کسب و کار نشدم .
هنوز لذت بدست اووردن در آمدی رو نچشیدم.
یکی بهم میگه برو سمت آشپزی وفقط مرغ بپز که پخت مرغ تو تکه!
یکی میگه برو آرایشگری وتو زمینه ای که میخای ،آموزش ببین و کسب درآمد کن .
یکی میگه برو عکاسی یا نقاشی یا مربی باشگاه بشو .
این روزا خیلی ذهنم در گیر این ماجراس ولی از طرفی احساس میکنم هرکدومم که بخام انتخاب کنم ،شاید برای کارای خونه ومراقبت از بچه هام وقت ،کم بیارم .
از اینکه نظم زندگیم بهم بخوره ،میترسم .
از اینکه وارد چالشی بشم که نیاز صددرصد در خودم نمیبینم ،نگران میشم .
تو خودم میبینم که بتونم با برنامه ریزی درست به همه کارام برسم اما نمیدونم چی مانع از انجام اینکارم میشه ؟
هنوز پیداش نکردم .
راستشو بخاین هنوز خیلی تردید دارم .
هنوز نتونستم تصمیم قطعی بگیرم .
موندم بر سر دوراهی واینکه کدومو انتخاب کنم .
البته همشونو بررسی کردم که مزایا ومعایب هرکدومو بدونم اما هنوز موفق به اصلا اینکه وارد این چالش بشم یا نشم ،نشدم .
ارع این ضعف در من هست که فعلن سر درگمم .
البته چون نیاز ضروری نمیبینم بیشتر دچار این تردید شدم .
دیدی آدم وقتی گیر کنه ولازم بدونه حتمن کاری که باید رو انجام میده .
حالا توکل بر خدا تا ببینم خداوند به چ مسیری هدایتم میکنه .
تنبل نیستم اتفاقا چون زرنگ وبااستعداد هستم البته تو همین زمینه های که گفتم . چون از هر کدوم تجربه هایی دارم .
اما هیچ وقت هیچ کدومو جدی نگرفتم .
خدایا سپاسگزارم ازت که منو در مسیر درست وپاک هدایت میکنی .
از اینکه هرروز با درسهای قشنگه روزگار آشنا میشم بازم سپاس .
من در زندگیم چالشهای زیادی داشتم و هیچ وقت پا پس نکشیدم و صبوری کردم و همیشه میگم خداوند میدونه که من از پسش برمیام و چالش ها و برای رشد و تعالی من در زندگیم قرار میده
هیچوقت از دررحمت خدا نا امید نیستم
جدیدا یه چالش در زندگیم بوجود اومده عروسم حامله است و آزمایشات غربالگری رو که انجام داده احتمال دادند که شاید بچه سالم نباشه وقتی پسرم به من گفت فقط گفتم هنوز هیچی معلوم نیست پس نباید قبل از اینکه کاملا مطمئن شدین ناراحت باشین
همه حکمت خداست امیدوار باشین و زندگی عادی داشته باشین و همش فکر خوب بکنین
تصور کنین بچه سالمه
من در کارم ورشکست شدم و کلی بدهی داشتم و همه چیز زندگیم رو از دست دادم ولی به کارم ادامه دادم و تلاش کردم و گفتم درسی بود که شریک خوب نیست و به هر کسی اعتماد نکنم و فقط روی پای خودم وایستم و تلاش کنم و خداروشکر کارم رو ادامه دادم و الان به سود رسیدم و تمام بدهی هام رو دادم و کارم رو گسترش دادم
باید در هر کاری صبوری کرد و توکل به خدا داشت و ایمان و یقین داشت که به لطف خدا از پس هر مسئله ای برمیام و موفق میشم
اعتماد به نفسم زیاد شده و میدونم که میتونم از پس هر چالشی بربیام و همه این توانایی رو اول لطف خدا و بعد آموزشهای استاد عزیزم هست
خداروشکر هر مسئله ای بوجود میاد اجازه نمیدم ترس بر من غلبه کنه بلکه میرم جلو و مسئله رو با آگاهی هایی که از استاد یاد گرفتم حل میکنم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان،بیشتر بستگی به احساسم داره،وقتی احساس خوبی دارم و البته وقتی روی ذهنم کار میکنم به این حس میرسم و به خودم میگم فرست برای رشد منه ولی وقتی احساسم بد شده چالش به وجود بیاد به چشم یه اتفاقی که فقط منفیه سودی نداره نگاه میکنم چون این باور رو دارم که اگر احساسم خوبه اون چالش نتیجه اش کمکه ولی وقتی احساسم بده اون چالش فقط یه اتفاق ناخاسته است
سوال این جلسه وختی به چالش مواجی می شوند چی واکنش نشان می دهید ؟
قبل از آشنایی با شما حتی من آنقدر کمالگرا بودم و فرار از چالش ها بودم که دوست نداشتم که چالش در زندگی باشد و همیشه زندگی یک نواخت را ترجیح می دادم
و خدا خیییلی به من لطف داشت که مرا با شما آشنا کرد و از آن زمان به بعد خییلی بهتر شدم خییلی خوب عمل کردم و وختی با تمام وجودم سال قبل خواستم به تنهایی برم به سفر یکی از نقاط عطف زندگی من بود که خییلی مرا تغییر داد و هر کس مرا می دید می گفت تو از آن زمان که سفر رفتی و دور بودی از محیط خانه خییلی تغییر کردی و همه می گفت این را خیییلی واضح از صحبت کردند میشه فهمید و چند ماه که در سفر بودم و نخواستم بیکار بنشینم و میرفتم در هر جا مغازه ها را می دیدم که نوشته بودند نیاز به شاگرد دارند نیاز به کارگر دارند می رفتم در خواست کار میکردم و این را به عنوان تمرین برای خودم گذاشته بودم چون من قبل اون اصلا کاری نکرده بودم و هر کس از من می پرسید که کار بلدی میگفتم نه اما یاد میگیرم بعد خودم هم حیرت زده می شدم از جوابم
و در این یک سال که با شما ادامه دادم و همیشه فایل گوش می دادم و کامنت می خواندم به چالش بزرگی مواجی نشدم به جز چند مورد که در نگاه اول کمی ناراحت می شدم اما بعد دوباره به خودم می آمدم
استاد این را خییلی امتحان کردم وختی وارد یک چالش میشم و دواطب میشم که انجامش بدم خییلی احساس شادی میکنم اعتماد به نفسم خییلی عالی بالا میره
و این بار می خواهم که مهاجرت کنم و خدا می داند چقدر در ها برایم باز شود و چقدر بهتر بشوم
استاد این را هم بگم از زمانی که من گفتم می خواهم مهاجرت کنم و در آن زمان پاسپورت نداشتم و سایت پاسپورت هم بسته بود و خییلی ها میگفتن باید پارتی داشته باشی هر پاسپورت 3هزار دلار شده و همانجا به خودم گفتم پارتی من خدا است من به خدا میسپارم بعد خدا خودش هدایتم میکنه خودش کمک میکنه و به طرز خیییلی عجیب دستان خدا همه کار هایم را انجام دادند و اینقدر من ساده پاسپورتم را گرفتم که خودم حیرت زده شده بودم خدایا شکرت و همینه دگه از تو حرکت از خدا برکت
استاد میخام یک پیشنهادی درمورد قسمت محصولات سایت بدم چون الان یکی از دغدغه های من شده
پیشنهادم اینه ک تو قسمت محصولات علاوه بر بخش دانلود فایل ، فایل هارو به صورت آنلاین هم بذارین ک بشه آنلاین استفاده کرد ، چون واقعاً فضای خیلی زیادی واسه ذخیره لازمه
کاش میشد مثل فایل های رایگان تو محصولات هم این امکان رو اضافه کنید ک بشه فایل هارو آنلاین تماشا کرد ممنونم
استاد قبل تر ها خیلی از چالشها بهم میریختم جوری که تا ساعت ها و روز ها و هفته ها ذهنم درگیر بود و نمیتونستم خودم رو جمع و جور کنم و بیشتر فرو میرفتم .اما الان خیلی بهتر میتونم با چالش هام کنار بیام بیشتر الخیر و فی ما وقع را به خودم یاد آوری میکنم و اینطوری سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم و بتونم از اون اتفاق گذر کنم .وقتی از این باور الخیر و فی ما وقع استفاده میکنم خیلی اوقات عالی رو تجربه میکنم و شاید یک ساعت بعد یا یک روز بعد به اون خیریت دست پیدا میکنم.
من وقتی با شما آشنا شدم یه درآمد کوچیکی داشتم سفارش هایی میگرفتم و بیکار نبودم ،اما وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم و هر چی پیش رفتم متوجه شدم دیگه درآمدی نیست دیگه سفارشی نیست و من بیکار شدم اولش خیلی ناراحت بودم که چرا من که دارم روی خودم کار میکنم به جای اینکه اوضاع بهتر بشه درآمدم بیشتر بشه پس چرا برعکس شد چرا همه چی استب شد چرا اوضاع بدتر شد همش دنبال دلیل بودم تا رسیدم به یه فایلی که استاد گفت شاید این اون چیزی بوده که باید ازش درس میگرفتی اولش خیلی مقاومت داشتم ولی هرچی اون فایل رو گوش دادم مقاومتم کمتر شد مدام به خودم میگفتم شاید این کار ،مسیر من نیست وقتی نشستم و برای خودم کالبدشکافی کردم متوجه شدم که من فکر میکردم این کار دوست دارم اما فهمیدم عاشقش نیستم به همین خاطر کلا از مسیرش خارج شدم .تقریبا یک سال بیکار بودم بدونه هیچ درآمدی و دوباره شروع کردم دوره دوازده قدم از اول گوش دادم و کار کردم که توی جلسه اول استاد گفت تخت هیچ شرایطی خودتون بیکار نکنید ،این جمله استاد خیلی تکونم داد و دوباره به فکر افتادم که باید پول بسازم به هر طریقی با هر کاری ،هر چی آگهی کار بود تماس گرفتم و پیام دادم ولی از هیچ کدوم نتونستم استخدام بگیر هر کدوم به یه دلیلی کنسل میشد ،خیلی از خدا خواستم که هدایتم کنه چون من عاشق پول داشتن و درآمد داشتن و استقلال مالی هستم برام خیلی لذت داره که دستم تو جیب خودم باشه تا اینکه منتظر باشم همسرم برام فلان چیز بخره .اون فایل شما رو ده ها بار گوش کردم یه الهامی بهم شد واسه شروع به کار یه کار خونگی اولش خیلی ترسیدم گفتم نه بابا این که نمیشه ،الهامم پخت کوکی های خونگی بود تا حالا هم این کار نکرده بودم یعنی اصلا نپخته بودم تنها چیزی که میدونستم این بود که من عاشق آشپزی و خلق طعم و مزه های جدیدم .رفتم گوگل دستور پخت سرچ کردم و برای اولین بار کوکی پختم و بردم خونه مادر شوهرم به شدت همه استقبال کردن از طعم و مزش .چند هفته گذشت برای دومین بار پختم دوباره بردم خونه مادرشوهرم و خواهر شوهرم با خوردن اولین کوکی بهم گفت این عالیه برای من نیم کیلو پولی درست کن من میخوام ،اونجا مغزم تکون خورد گفتم نکنه این نشونه ای که خدا میخواد بهم بگه همین مسیر برو ،فرداش یه خواهر شوهر دبگم زنگ زد گفت منم کوکی میخوام ولی پولی باید برام درست کنی مجانی نمیخوام ،دوباره گفتم اینم باز نشونه اس ،خدایا به امید تو ،فرداش رفتم وسیله خریدم و سه کیلو کوکی پختم و همه سه کیلو رو خانواده ازم خریدن بعد هدایت شدم به یه استادی که آموزش آنلاین پخت کوکی میداد من پکیچش رو خریدم ولی به همسرم نگفتم ولی چند روز بعد بهش گفتم همسرم گفت چرا خریدی با پولتو خرج کردی ،من گفتم استاد همیشه میگی وقتی میخوای بهترین خودت رو ارائه بدی اول خوب آموزش ببین تا حرفه ای بشی منم میخوام حرفه بشم ،ولی استاد یه ترسی تمام وجودم گرفته نمیدونم چطور باید شروع کنم وقتی این فایل شما رو دیدم گفتم نکنه اینم نشونه اس این یه چالشه برای من.
اگه موفق بشم چی میشه به خودم گفتم وقتی موفق بشم به درآمد میرسم
به استقلال مالی میرسم
نعمت های بیشتری دریافت میکنم
منم میشم مولد ثروت
اعتماد به نفسم بیشتر میشه
قوی تر میشم
ایمانم به خدا بیشتر میشه
ثروتمند میشم
از زندگی بیشتر لذت میبرم
استاد هنوز کارم رو شروع نکردم ولی یه حسی بهم میگه من موفق میشم چون به گذشته که نگاه میکنم هر کاری رو که شروع کردم به انجام توش موفق شدم و جاهای خوبی رسیدم تو اون تصمیم و کار .
استاد با دیدن این فایل بیشتر مطمئن شدم که باید وارد این مسیر و این چالش بشم و مطمئنم میام و از دستاوردهام و موفقیت هام تو این مسیر جدید براتون میگم و مینویسم
چالشد که دارم، در مورد شغل هست، که در موارد گوناگون وارد شدم، اما نتیجه دلخواه حاصل نشد،
در این مورد اخری با موانعی روبرو شدم که واقعا منو ناامید کرده و به فکر دست کشیدن افتادم،
اما شاید تاثیر نگاه شما، امید و ایمان داشتن توکل داشتن، اینکه هرچی وارد زندگی من میشه به خواسته منه، اینکه حتما مشکل در باورهای منه،
موجب شده باز هم بخوام ادامه بدم و ناامید نشدم، بجاش به دنبال باور غلط بگردم، به خودم گفتم اشکالی نداره سرزنش نمیکنم، شاید بیشتر از زمان بقیه طول بکشه موفقیت در این زمینه اما ادامه میدم.
بله استاد اگر من در این زمینه موفق بشم، کلی دوست پیدا میکنم کلی کار میاد که مهارت و دانشم بالا میره، کلی روابطم خوب میشه، کلی پول میاد که میشه باهاش کلی کار کرد، که موجب معنویت میشه، ارم تر میشم سالم تر میشم، با وقار و با عزت تر میشم، به خواسته های دیگه ام دست پیدا میکنم، ازادی زمانی و مکانی دارم اگر بتونم با چالشها بر بیام
استاد وقتی به حرفهای شما گوش میدادم به این فکر میکردم که این حرفها، حرفهایی که هر والدینی باید بلد باشه و در ایام کودکی به ما یاد میدادند.
استاد امروز فهمیدم که چقدر شما رو دوست دارم، که چقدر شما حق و درست میگی و چقدر خودتون عملگرا هستی،
من کامنت شمارو خیلی اتفاقی و هدایتی دیدم و یه حسی گفت براتون بنویسم
شما به این اشاره کردین که به هر دری زدید و نتیجه دلخواه رو نگرفتین و اینم میدونین و بهش ایمان دارین که هیچ چیزی و هیچ شرایطی بدون اجازه شخص شما وارد تجربه زندگیتون نمیشه
پس اینجا یه نکته هست، یا به این حرف که زدین ایمان واقعی ندارین و فقط درحد حرفه و یا دارین تکاملو طی میکنین که در آینده نزدیک نتایج خوب و دلخواه خودتونو وارد تجربه زندگی کنین.
که من حدس میزنم مورد دومی درست باشه و همین که در این فضای ایزوله دارین فعالیت میکنین پس یه لول از بقیه که باری به هر جهت زندگی میکنن جلوترین
فقط باید ایمان واقعی نشان بدین و به تمرینات استاد به چشم وحی منزل نگاه کنید و به درستیشون شک نکنین
لازمه یه بار دیگه با خودتون خلوت کنین و یه مذاکره طولانی با نرجس درونت داشته باشی و ببینی کجاها واقعا عمل کردی و نتیجه ندیدی
چون در صورت عمل کردن و ایمان داشتن قطعا نتایج هم میاد ولی شاید بهش توجه نمیکنی که اون نتیجه هرچند کوچک حاصل اون اقدام و ایمان بوده
امیدوارم در کامنتهای بعدی در مورد معجزاتت بگی برامون
سلام دوست عزیز، بسیار ممنونم از شما، نکته سنجی خوبی داشتید، ممنونم، شغلهای قبلی من قبل اشنایی با استاد بود، قبل این اگاهی ها بود ، الان که با استاد و قانون اشنا شدم در این مورد شغلی که الان دارم درش تلاش میکنم و یادگیری و هنوز هم به نتیجه دلخواه نرسیدم فهمیدم اشکال کار از منه، یکی از مشکلات من نداشتن عزت نفس هست، که بسیار زیاد پایین هست، و کمی هم کمالگرایی چاشنی کار من هست،
کامنت شما بسیار برای من ارزشمند هست زیرا عملگرایی رو یاداور شد، عمل عمل عمل + شناخت قانون.
من کارم کابینت ساز است تو کار ام دی اف هستم با 20 سال سابقه کاری 42 سالمه یکسال هست باشما اشنا هستم من در همدان هستم یک اپارتمان بزرگ دارم دو تا ماشین دارم یکی سواری و دیگری ماشین کار وانت دارم باغ در بیرون از شهر دارم ازدواج کردم صاحب فرزند هستم واز همسرم هم خیلی راضی هستم خیلی باهم دیگه خوب هستیم و با هم در این مسیر آگاهی هستیم استاد عزیز تنها چیزی که منو اذیت میکنه بی پولی من یه دو سالی هست از لحاظ مالی خیلی دارم اذیت میکشم من علت این بی پولیم رو طبق دوره هایی که از شما گرفتم میدانم چیه چون من چند سال پیش کارگاه اجاره کرده بودم نمایشگاه اجاره کرده بودم وبعد چند سال اینارو جمع کردم چون مشتری تلفنی زیاد داشتم .کارم رو توسعه ندادم سرمایم رو دادم خانه و ماشین
یه چند سالی هست سیار کار میکنم مشتریام به گوشیم زنگ میزنن ولی دوسالی هست مشتریام خیلی خیلی کم شده و الان میخوام کارم رو گسترش بدم و حرکت کنم نمایشگاه باز کنم ولی نقدینگی ندارم نمیدونم ایا ماشین کارم رو بفروشم برای نمایشگاه
یا اینکه همچنان روی باورهام کارکنم تابا ورودی جدید نمایشگاه باز کنم .
ولیکن الان حسابم تقریبا صفر است .بعضی اوقات کنترل ذهن رو از دست میدم استاد دوست دارم راهنماییم کنی استاد عزیز نمیدانم چه کار کنم.
در ضمن من دوره ثروت 1
دوازده قدم
عزت نفس
کشف حقایق شمارو تهیه کردم
و از نتایج بگم تو همه ی زمینه ها نتایج خوب و عالی گرفتم به جز مالی
وقتی داشتم این فایل و نگاه میکردم و گوش میدادم ، یاد موضوع و چالش خودم در روابط افتادم !
من اصلا فکر نمیکردم که این مشکله و باید حلش کنم ، فکر میکردم این بخت و شانس منه و من هر کاری که میدونستم کردم اما بی فایده بوده !!
تا قبل از دوره حل مسائل من اصلا فکر نمیکردم که باید مشکل روابطم و حل کنم ، میگفتم من انتخاب کردم به این سبک زندگی کنم ، در حالیکه اینقدر تلاش کرده بودم و بی فایده بود که تسلیم شده بودم و کلا صورت مسئله رو پاک کردم و گفتم نمیخوام روابط داشته باشم ، یادمه قدم 3 اگه اشتباه نکنم وقتی در مورد روابط صحبت کردین من گفتم این برای کسایی که تو رابط هستن مشکل دارن یا دلشون میخواد رابطه داشته باشن و تنها هستن ، تا اینکه تو حل مسائل جلسه 2 که به سوالات پاسخ دادم احساس کردم از درون خالی شدم و خیلی حال عجیبی بود ، خودم و دیدم که اینقدر احساس ضعف و ناتوانی داره که فقط دلش میخواد فرار کنه از همه آدم ها و خودش و حبس کرده از ترس زخمی شدن
یک هفته هر روز از خدا میپرسیدم ، مطمئنی که اول باید روابط و درست کنم ؟؟؟؟ خداوند هم با قاطعیت میگفت بله !!!
به نظرم طبق تجربه خودم ، اول باید هر کسی بفهمه چالش زندگیش چیه ؟؟؟ ی موقع هست طرف اصلا متوجه نیست که چی باید درست کنه ؟ با چی باید روبرو بشه !!؟؟
بعدش شروع کردم روی جنبه های مختلف شخصیتم کار کردن و ریشه رفتارهام ، علت گفتگوهای ذهنی مو بررسی کردن ، در واقع ی جورایی مغزم و جراحی کردم تا ببینم چی توش میگذره که اینقدر از روابط آسیب دیده و حاضر بمیره اما تنها بمونه !!!
تا جایی که میتونستم باور در به داغون پیدا کردم و تمام تلاشم و کردم تغییرشون بدم ، اینقدر نوشتم ، با خودم حرف زدم تا آروم آروم دیدگاهم نسبت به روابط تغییر کرد در واقع احساسم نسبت به رابطه عوض شد !!
وقتی احساسم تغییر کرد انگار از حبس آزاد شدم و این حس آزادی این احساس عشق که در قلبم متجلی شد بینظیر بود ، خدایا شکرت
قشنگ باز شدن قلبم رو حس کردم ، خدایا شکرت
میدونین استاد اصل رو بدونیم و بهش عمل کنیم فارق از نتیجه ، به نظرم آدم آزاد میکنه
اینکه بفهمیدم من به هر چی توجه کنم از اصل همون و در زندگی ام تجربه میکنم در حالیکه با کتاب راز سایه من فکر میکردم هر رفتاری که در دیگران میبینم برای اینکه اون در وجود خودمه و همین فهم اشتباه باعث شده بود من تمرکزم و بزارم رو پیدا کردن اون رفتارها درون خودم و خب معلومه دیگه هر چی بیشتر متمرکز میشدم اون بیشتر میشد ، نه تنها مشکل حل نمیشد بلکه مثل ویروس پخش میشد !!!
واقعا سپاسگزارم که اصل و درست فهم کردین و ساده و آسان آموزش دادین ، خدا بهتون سلامتی و سعادتمندی بده
برم سراغ تمرینات ؛
1- در حال حاضر چه چالشی در زندگی دارم که سعی میکنم باهاش روبرو نشم یا ازش فرار میکنم ؟؟
والا از خدا که پنهون نیست من خیلی وقته که دیگه به خیر فی ماوقع ایمان دارم و هر چالشی که میاد سریع میگم خدا میدونه چه خیر و برکتی قرار تو زندگیم جاری شه و اصلا به چشم چالش بهش نگاه نمیکنم ، میگم خب الان این موضوع و باید رسیدگی کنم ، مرحله بعدش هم خدا خودش میگه چیکار کنم ، و دقیقا به همین ترتیب همه چی خودش داره پیش میره من کاری نمیکنم ، من فقط یاد گرفتم متوکل باشم همین ، چون ایمان دارم برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمیافته
2- استاد در مورد این قسمت من در رابطه با چالش ها ، هر ایده یی که به ذهنم میرسه رو انجام میدم و نتیجه برام مهم نیست چون میگم هر چی پیش بیاد همین بهترینه ، من که از آینده خبر ندارم چه بسا که همین چیزی که الان فکر میکنم خوب نیست دقیقا بهترین چیز برامه چون من عقلم محدود و چیزی نمیدونم آخه !!
البته صدها تجربه از گذشته دارم که بعد که زمان گذشته متوجه شدم همون اتفاق به ظاهر نازیبا ، به بهترین تجربه های زندگی ام ختم شده ، خدارو شکر
استاد اینقدر احساسم فوق العاده اس در بیشتر ساعت ها که ارتعاش قلبم و حس میکنم ، مدار انرژی دورم و حس میکنم ، یعنی میشه برای یک لیوان آب ساعت ها سپاسگزاری کرد ، من که خیلی حالم بینظیره خدارو صد هزار مرتبه شکر
هر وقت هم که فکر منفی با ترس یا غم میاد سریع با صدای بلند میگم نبود که خدا وحی کنه و شیطان نجوا نکنه !! خدایا از شر شیطان که وعده ترس و کمبود و غم میده به خودت که منبع آرامشی پناه میبرم و بلافاصله انگار کلید خاموشی ذهن و میزنم و با نور قلبم روشنایی و لمس میکنم
خدایا سپاسگزارتم برای همین لحظه با شکوه اکنون
استاد من برای روبرو شدن با چالش بزرگم که روابط بود
اهرم رنج و لذت و ساختم البته بعد از پیدا کردن باورهای کهنه و محکمی که از بچه گی و نوجوانی در من ساخته شده بود
فکر میکنم این اهرم رنج لذت شاه کلید برای تغییر
خداوند هم تو تمام سوره ها از لذت بهشت و مومن بودن و رنج جهنم و مشرک و کافر بودن گفته
خداروشکر که مهارت بیشتری پیدا کردم در استفاده از این اهرم
هر چالشی وقتی در چارچوب لذت و رنج بررسی کنیم بصورت خودکار انگیزه میگیریم که انجامش بدیم
استاد خیلی سپاسگزارم از این سری فایل های ارزشمند و بینظیر
تشکر ویژه هم دارم برای استفاده از انیمیشن های عالی برای فهم بهتر و قرار دادن فایل صوتی جداگانه که بشه. به تکرار گوش داد
به نام خدای هدایتگرم
سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدرم
سلام به مریم جان مهربانم
بهترین الگوهای من در زندگیم
سلام به همه ی دوستان نابی که کامنت هاشون اندازه ی یک دنیا ارزشمنده و تحسین برانگیز
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این سلسله فایل های ناب و ارزشمند استاد عزیزم
خدایا هزاران بار شکرت که تو مدار شنیدن این آگاهی های بی نظیر هستم
خدایا هزاران بار شکرت که قراره با این فایلهای بی نظیر یه تغییر و تحول اساسی در روند زندگیم ایجاد بشه
استاد بی نهایت قدر دان و سپاسگزار شما هستم
خداوند به شما عمری طولانی و باعزت بدهد
و اما سوال این قسمت:
وقتی به یه چالشی بر میخورید چه واکنشی چه برخوردی از خودتون نشون میدید؟
من توی شروع کارم که میخواستم روی پیجم و پیشرفت اون کار کنم وبحث تولید محتوا و ادیت کردن و…..
میخواستم کار کنم تا مدت کوتاهی کار کردم ولی بعدش بخاطر سوتی هایی که یکی دوبار انجام دادم و اینکه مهارتهام از همون ابتدا به اون شکل قوی نبود زود ول کردم و همش برای ادامه ی این کار امروز و فردا میکردم
و کلی هم برای خودم توجیه میکردم و بهونه میوردم و حتی خودمو با کسایی که مدتهاست تواین حرفه بودن و خم وچپ کار و میدونستن مقایسه میکردم که باعث شد کلا از این کارم زده بشم و همش ته ذهنم اینه که بلاخره یه روز دوباره با جدیت استارت کارمو میزنم حالا کی و چه وقت خدا میداند؟؟؟؟
تو این مدت همش فرار میکردم از این که بخوام دوباره شروع کنم همش تو ذهنم اینه که سخته ومن از پسش بر نمیام من توانایی های لازمو ندارم و همش خودمو دست کم میگیرم
با اینکه دیدم که با چشم خودم دوستم تو حوزه ی کاری خودم از صفر شروع کرد و با ایمان و توکل و استمرار تونست به موفقیت های بالایی برسه
ولی من همچنان بدون اینکه حرکتی بکنم منتظر نتایج فوق العاده هستم
زهی خیال باطل
موفقیت مفتی مفتی بدست نمیاد
باید تلاش کرد و ادامه داد
باورهای محدود کننده ای که استاد اشاره هم بهشون کردن:
ممکنه من در ورود به این چالش شکست بخورم بنابراین چرا امتحان کنم؟
چرا تلاش بی مورد بکنم؟
یا مثلا تو حیطه ی کاری خودم اگه از همون اول تو بحث تولید محتوا و ادیت خوب نباشم تا ابد هم خوب نخواهم بود
انگار اگه الان مهارتی رو ندارم هیچوقت دیگه اون مهارتو کسب نمیکنم
یا من استعداد شو ندارم
من توانایی شو ندارم
یا برابر دونستن چالشها به عنوان مجازات الهی
مثلا فرد میشینه با خودش فکر میکنه که چه گناهی مرتکب شدم که دچار این چالشها میشم؟
در صورتی که روند طبیعی جهان اینه که مسئله باشه تضاد باشه که حلش کنیم برای اینکه پیشرفت کنیم کلی چیز یاد بگیریم
باور محدود کننده ی دیگه ای که دارم
ترس از شکست
ترس از مسخره شدن
ترس از بلد نبودن باعث میشه هیچوقت هیچ اقدامی نکنی و حتی از فرصت های خوبی که برات پیش بیاد هم استفاده نکنی و همیشه این توی ذهنت میگذره که باید همه چیز رو بلد باشی در مورد اون موضوع و بعد واردش بشی
و اما سوال استاد:
چه چالش و مسئله ای تو زندگی تون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید و سعی میکنید باهاش روبرو نشید؟
در حال حاضر چالشی که مدتهاست منو درگیر خودش کرده ولی باز جرأت حلشو نداشتم چون همیشه تو ذهنم یه چیز سخت وهیولاییه و همیشه باعث میشد به توانایی هام شک کنم و از روبرو شدن باهاش بترسم همون طور که اول نوشتم بحث کارم بصورت آنلاین بود
خب من مربی بدنسازی هستم و دوست داشتم مثل هزاران مربی دیگه که بصورت آنلاین درآمدزایی میکنن و کلی هم پول میسازن منم این کارمو شروع کنم خب اولش پیجمو راه اندازی کردم یه مدت کوتاهی هم اونجا فعالیت داشتم با اینکه با بحث تولید محتوا و ادیت کردن اصلا آشنا نبودم وکلا همه چیز جدید بود برام
با هر بار سوتی دادن و اشتباه کردن باعث میشد روز به روز از این کارم فاصله بگیرم و کلی توی ذهنم بهونه تراشی میکردم که فلان امکانیاتو ندارم
و….
خلاصه چند ماهه که این کارمو پیگیرش نشدم هر بار که میخوام این کارو انجام بدم کلی ترس وجودمو میگیره که
نکنه از پسش بر نیام
نکنه موفق نشم
یعنی تمرکزم ناخودآگاه فقط روی شکست بود
مرحله دوم:
بیا ذهنیت خودتو در مورد این چالش تغییر بده
بجای اینکه تمرکزتو بزاری روی نتیجه ی نهایی تمرکز کن روی سفری که برای حل این چالش داری
بجای اینکه بگی اگه شکست بخورم چی میشه؟اگه جواب نگیرم چی میشه ؟
به خودم میگم:چه چیزهایی توی برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟
قطعا باادامه دادن توی بحث تولید محتوا و ادیت کردن بهتر و بهتر خواهم شد و این یه مهارته جدیده که باعث میشه در اون خیلی حرفه ای بشم
چه مهارت هایی کسب خواهم کرد؟
قطعا مهارت هایی مثل جلوی دوربین ایستادن بدون هیچ استرس و ترسی و براحتی آموزشتو ارائه دادن
تقویت مهارت هایی مثل ادیت کردن و همچنین کار کردن با نرمافزار هایی که تو این زمینه کمکت خواهند کرد
اینها همش مهارته که با حل چالشت بدستش میاری
چه توانایی هایی در من بیدار میشه؟
چه نعمت هایی به من داده میشه؟
چه پیشرفت هایی میکنم؟
قطعا با حل این چالش توانایی هام روز به روز بیشتر، اعتماد به نفس من بالاتر و متعاقبا نعمت های بیشتری وارد زندگیم میشه و پیشرفت هایی که میکنم فراتر از حد تصورم خواهد بود
من فارغ از همه ی اینها حل این چالش برای من مساویه با توکل بیشتر، غلبه بر ترسهام و بهبود مهارت هام خواهد بود
مرحله ی سوم:
کارهایی که باید برای حل این چالش انجام بدم به قسمت های کوچک قابل مدیریت تقسیم کنم
یعنی بیام اون هیولای ترسناک و تقسیم کنم به قسمت های کوچکتر و قابل انجام
که باید قدم به قدم پیش رفت و تمرکز کنم روی قدم اول و هر بار توش بهتر و بهتر بشم
و مثلا هر روز یه استوری آموزشی بزارم
یک روز در میان محتوای کوتاهی آماده کنم
هر روز یه کوچولو ادیت کردن و تمرین کنم
نرم افزارهای جدید ادیت نصب کنم و هر روز باهاشون حتی شده ده دقیقه کار کنم
این کارهایی که باید برای کار آنلاینم انجام بدم
از اونجایی که دلم میخواد بصورت حضوری هم توی باشگاه مشغول به کار بشم
میتونم از مربی اونجا درباره ی شروع کارش و موفق بودنش سوال کنم و ایده بگیرم
و اینکه میتونم هر بار با رفتن به باشگاه برای پیجم عکس و کلیپ های کوتاه آموزشی آماده کنم
و بعد بیام پیشرفت هایی که توی کارن داشتم و ببینم توانایی هامو ببینم خودمو تشویق کنم
یعنی آگاهانه باید تمرکزم روی پیشرفت و بهبود خودم باشه نه روی نتیجه ی نهایی که چه فایده من هنوز که به اون درآمد مالیه نرسیدم
نکته:
آقا تمرکز کن روی این که تو اینها رو قبلا بلد نبودی الان یادشون گرفتی یه کمی از قبلت بهتر شدی پس به خودت پاداش بده خودتو تحسین کن و به خودت یادآوری کن که
دیدی اولش چقدر سخت و عجیب و غریب به نظر می رسید
ببین الان چقدر راحت تر و بهتر داره همه چی پیش میره
و این سیکل و برای هر چالشی که توی زندگی باهاش مواجه میشی اجراییش کن و قدم به قدم پیش برو درس هاتو یاد بگیر پیشرفت کن
و بعد میوه هاشو خواهی دید
و بدون که هدایت ها و حمایت های خداوند هر لحظه با توست
و تو فقط کافیه قدم اول و برداری خداوند هزاران قدم برات بر میداره
خدایا شکرت.
سلام ودرود به استاد عزیزم ومریم جون عزیزم.
«ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده»
با مسائل وچالشهایی که برخورد میکنم چ برخوردی دارم ؟
در گذشته سریع وبدون فکرکردن ، واکنش نشون میدادم .همون لحظه فاتحه ی بدبختی خودمو میخوندم .
هرصحبت یا ناسپاسی و هرچیزی که تو فاز منفی باشه رو میگفتم هم تو ذهنم بارها مرور میکردم وحال خودمو بد میکردم وهم به کلام خیلی قور میزدم .
مثل کسی که طلبکار باشه رفتار میکردم .
دنبال مقصر میگشتم .
نسبت به همه حسم بد میشد از دست همه از آدمای اطرافم بگیر تا زمونه وحتی خود خدا،شاکی میشدم .
بقدری خشم وعصبانیت روی من کار میکرد که قدرت تصمیم گیری درست نداشتم .
وبه جای حل مسائل،متاسفانه اتفاقات بدتری رو رقم میزدم .
جالب اینجا بود که تا وقتی که اونمسئله حل نمیشد من آروم نمیگرفتم وگاهی با موضوعی درگیر میشدم که یکسال زمان بر بود .
بیشتر فکر میکردم که خودم باید حل کنم به همین جهت بیشتر حرص وجوش میزدم .
اگه فکر میکردم کسی باید حلش کنه ،اون فرد رو مورد کنترل خودم در میووردم .
طوری که مدام سرزنشش میکردم واحساس گناه بهش میدادم .
البته فرقی نمیکرد راجع به خودمم همچین احساسی داشتم .وخودمو مورد مواخذه وسرزنش وملامت قرار میدادم.
در کل که با دیدن اکثر چالشها ،منم به احساس بد میرفتم .
خب طبیعتا با نتایج خوبی هم مواجه نمیشدم .و همیشه تجارب تلخ برام به یادگار میموند.
انسانها همیشه با چالشهایی درگیر هستن که عامل رشد وموفقیتشون میشه البته ب شرط اینکه درست از اون چالش بیرون اومده باشن .
ینی باور کنن که وجود هر چالشی میتونه عامل رشد وتکاملشون بشه .
منتهی نه برای کسی که به همچین درکی نرسیده .
منم در گذشته با توجه به درکیات خودم ،راه مقابله با چالشها را بلد نبودم در نتیجه در اکثر مواقع با نتایج ناجالبی روبرو میشدم .
میدونید بیشتر میجنگیدم یا به قول استاد مدام فرار میکردم.
درکم نسبت به پذیرش واقعیتهای زندگیم کم بود.
به خیالم با فرار کردن یا جنگیدن وتقلای زیاد زدن اتفاقات بهتری میفته !
اینکه تو عوامل بیرونی دنبال راه حل میگشتم از همه بدتر بود .
به هیچ وجه نگاهی به خودم وعملکردهای خودم وافکار وباورهایی که تو سرم میگذشت نداشتم .
اصلا خودم آخرین گزینه بودم برای دیدن اشتباهات .
همیشه دیگران رو مقصر میدونستم حتی بوجود اومدن همون چالش رو دیگران را محکوم میکردم بخصوص همسرمو .
نهایت خودخواهی رو داشتم .
اگه دقت کرده باشید با این نگرش، نقصهایی زیادی در وجود من نهادینه بود که هیچ توجهی بهشون نمیکردم .
خیلیاش ناآگاهانه بود اما اشتباهاتی هم داشتم که آگاهانه واز سر لج و لجبازی بود.
تا اینکه تو این سایت وبا کار کردن دوره ها واکثر فایلهای رایگان استاد کم کم وبه تدریج نگاهم تغییر کرد.
درسته زمان زیادی برد و سطح توقعم از خودم بیشتر از این حرفا بود ولی خب نمیدونم شاید الان وقتش بود.
دیگه دوست ندارم به هر دلیلی خودمو سرزنش کنم .
امسال سالی بود که پذیرش من نسبت به چالشهای زندگیم خیلی بالا رفت.
طوری که همسر من که به صبور بودن وخونسردی معروف بود در مقابل واکنشهای مثبت من کم میوورد.
البته وابستگی که تو هر موضوعی به من دارن ،هم عاملش میشه .
ینی اگه من مثل گذشته داغون میشدم اونم داغون میشد ووقتی میدید من ریلکس هستم اونم ریلکس برخورد میکرد .
اتفاقا چند باری با مسائلی روبرو شدیم که ظاهرن خیلی بد بودن هنوزم نتایجش مشخص نشده وما در حالت صبر وتوکل قرار داریم .
مهم داشتن احساس خوب وتوجه نکردن به ناخواسته هاس که سعی کردیم از پسش بیاییم .
وقتی با چالشی مواجه میشم اول اینکه سریع واکنش نشون نمیدم شاید در لحظه جا بخورم وندونم چکار کنم اما خرابش نمیکنم .
چند لحظه بعد به خودم میام واز خودم سوال میپرسم از اون سوالات قدرتمند کننده ای که استاد عزیز تو دوره 12 قدم یادمون دادن .
سوالاتی که منجر به حرکت بیهوده نشه بلکه تکلیف خودتو با خودت و اون موضوعی که درگیرش هستی مشخص کنه .
اینکه آیا تو سهم ونقشی تو این موضوع داری ؟
اگه سهمی داری انجامش بده و اگه نداری که در اکثر مواقع من نقش خاصی ندارم ،سکوت کن وکنار بایست.
اینکه میگم کنار بایست ینی خودمو ناتوان وعاجز در برابر حل مسئله دونستم واینجا بهترین تجربم این بوده که اون موضوع رو رها کنم ینی بش فکر نکنم وذهنمو آروم نگه دارم .
همون کنترل کردن ذهن خودمون !
سعی کنم ورودیهای مناسب به ذهنم بدم .
از زاویه های مثبت دیگه به اون قضیه نگاه کنم تا از احساس بد به احساس کمی بهتر برسم .
به خدا اعتماد کنم وایمان داشته باشم که خداوند به بی نهایت طریق که به عقل منم نمیرسه میتونه اون موضوع رو به بهترین شکل ممکن حل کنه .
حتی به این ایمان دارم که وقتی اون موضوع رو رها میکنی خداوند خودش راه حل مسائل رو بهت نشون میده .
ولی وقتی درگیرش باشی وافکار منفی تو سرت داشته باشی ،این اتفاق نمیفته .
همه ی اتفاقات خوب زمانی رخ میده که من از لحاظ ذهنی آروم هستم .
بنابراین برای رسیدن به این آرامش باید از ابزارهای قانون استفاده کنم .
بدست اووردن هر چیزی بهایی داره .
بله اولین کارم پذیرفتن اون اتفاق یا چالشه !
مروری به تجارب گذشتم میندازم وبه خودم میگم اسیر اشتباهات تکراری گذشته نشی !
وقتی که بپذیری ذهنت یه درجه آرومتر میگیره ومرحله ی بعد سوالات قدرتمند کننده وپاسخ به اونها کمی آرومترت میکنه .
ودر مرحله بعد اعتماد وایمانی که به خداوند داری .
ودر آخر تسلیم شدن و سپردن به خدای خودت .
نتیجه : اول بدست اووردن آرامش .
صبور شدن ومقاوم شدنت در برابر اتفاقات ناجالب وتضادهایی که پیش میاد.
این تمرین شاید برای بارهای اولی که تمرین میکنی سخت ب نظر برسه و یه جاهایی عملکردت بگیر نگیر داشته باشه اما چن دفه که بگذره دیگه ملکه ی ذهنت میشه چون از پیشامدهای اتفاقات تکراری خسته شدی ودلت نمیخاد بازم اونا تکرار بشن .
دلت میخاد متفاوت عمل کنی تا متفاوت نتیجه بگیری .
که خدارو شکر تو این زمینه خیلی با قبلم فرق کردم وتا حدودی از خودم راضی هستم .
همیشه تا لحظه ی مرگ جای کار وجایی برای تغییر وجود داره .شاید هنوز با تضادها ومشکلات سختر مواجه نشدم .نمیدونم اما اینو میدونم با تمریناتم وعملکردهای متفاوتم ،رشد کردم وخیلی به نسبت قبل بالغ تر شدم .
حالا که دقت میکنم میبینم چقدر در گذشته فرد ضعیفی بودم .نمیگم الان خیلی قوی شدم اما خیلی با قبلم فرق کردم .
خودم رشد خودمو میبینم چون بهم ریختگی وآشفتگی ذهن ندارم .
وتا حدودی میتونم غلبه به ترسهام بکنم البته فقط فقط با تکیه وایمان به خدای خودم .
رو خودم حساب وا نکردم چون خدا رو شناختم وروی خدا حساب وا کردم ،خیالم راحته !
تا ترس یا نگرانی سراغم میاد به خودم این مطلبو یادآوری میکنم که نگران نباش !
از چیزی نترس خداهست !
باور همین یه جمله ،بقدری آرامش بهم میده که خیلی راحت به احساس خوب برمیگردم .
به طبع خیلی به نسبت قبل صبورتر شدم .واین چیزی بود که سالها به خاطرش دست وپا میزدم وموفق نمیشدم .
یه وقتایی نجواها سراغم میان وبهم میگن کاش درک الانتو 15سال پیش داشتی بعد دوباره خودم به خودم میگم بیخیال الانتو عشقه .
حتمن باید اون دوران رو به همون شکل میگذروندی .
خلاصه اینکه میدونم ندامت وپشیمونی فایده ای نداره به همین جهت از فکرش بیرون میام .
همه ی این مسیر نشون میده که چقدر برای خودم ارزش قائل هستم وحس ارزشمندی من تا چ حدی هستش.
چون با بودن در این مسیر مشخصه که از خودم بهتر مراقبت میکنم ومثل گذشته خودمو مورد آزار و اذیت قرار نمیدم .
اینکه خودمو بیشتر دوست دارم وبرای احساسات وعواطف وآرمانهای خودم ارزش قائلم .
برای بالا بردن عزت نفسم باید تلاشمو برای بهتر شدن وبهتر بودن بکنم .
این راه موفقیته !
از اینکه خداوند تو این مسیر کنارم هس ،به خودم میبالم چون وجودش آرامش بخش قلب ودل وروح و روانمه.
این ماجرای ذهن محدود کننده ی من بود که تو این زمینه قدرتمند کننده تر شده .
واما موضوع دیگه اینکه من در مقابل بوجود اووردن چالش برای خودم هنوز ضعیف عمل میکنم .
خودم متوجه شدم ب خاطر اینه که شاید وابسته به شرایط آروم وموقعیت خوبم هستم ونیازی نمیبینم که چالشی برای خودم ایجاد کنم .
در حالیکه خیلیا را میبینم که بهم پیشنهاد کار میدن .
من تو زمینه های مختلف زیادی استعداد وتوانایی انجام کاری دارم اما تا حالا وارد شغل و حرفه ای برای ایجاد کسب و کار نشدم .
هنوز لذت بدست اووردن در آمدی رو نچشیدم.
یکی بهم میگه برو سمت آشپزی وفقط مرغ بپز که پخت مرغ تو تکه!
یکی میگه برو آرایشگری وتو زمینه ای که میخای ،آموزش ببین و کسب درآمد کن .
یکی میگه برو عکاسی یا نقاشی یا مربی باشگاه بشو .
این روزا خیلی ذهنم در گیر این ماجراس ولی از طرفی احساس میکنم هرکدومم که بخام انتخاب کنم ،شاید برای کارای خونه ومراقبت از بچه هام وقت ،کم بیارم .
از اینکه نظم زندگیم بهم بخوره ،میترسم .
از اینکه وارد چالشی بشم که نیاز صددرصد در خودم نمیبینم ،نگران میشم .
تو خودم میبینم که بتونم با برنامه ریزی درست به همه کارام برسم اما نمیدونم چی مانع از انجام اینکارم میشه ؟
هنوز پیداش نکردم .
راستشو بخاین هنوز خیلی تردید دارم .
هنوز نتونستم تصمیم قطعی بگیرم .
موندم بر سر دوراهی واینکه کدومو انتخاب کنم .
البته همشونو بررسی کردم که مزایا ومعایب هرکدومو بدونم اما هنوز موفق به اصلا اینکه وارد این چالش بشم یا نشم ،نشدم .
ارع این ضعف در من هست که فعلن سر درگمم .
البته چون نیاز ضروری نمیبینم بیشتر دچار این تردید شدم .
دیدی آدم وقتی گیر کنه ولازم بدونه حتمن کاری که باید رو انجام میده .
حالا توکل بر خدا تا ببینم خداوند به چ مسیری هدایتم میکنه .
تنبل نیستم اتفاقا چون زرنگ وبااستعداد هستم البته تو همین زمینه های که گفتم . چون از هر کدوم تجربه هایی دارم .
اما هیچ وقت هیچ کدومو جدی نگرفتم .
خدایا سپاسگزارم ازت که منو در مسیر درست وپاک هدایت میکنی .
از اینکه هرروز با درسهای قشنگه روزگار آشنا میشم بازم سپاس .
از استاد عزیزم که بی نهایت سپاس .
استاد جونم بینظیری.
دوستت دارم .
به نام او که هرچه داریم از اوست
سلام به استاد بزرگوار و مریم بانو
من در زندگیم چالشهای زیادی داشتم و هیچ وقت پا پس نکشیدم و صبوری کردم و همیشه میگم خداوند میدونه که من از پسش برمیام و چالش ها و برای رشد و تعالی من در زندگیم قرار میده
هیچوقت از دررحمت خدا نا امید نیستم
جدیدا یه چالش در زندگیم بوجود اومده عروسم حامله است و آزمایشات غربالگری رو که انجام داده احتمال دادند که شاید بچه سالم نباشه وقتی پسرم به من گفت فقط گفتم هنوز هیچی معلوم نیست پس نباید قبل از اینکه کاملا مطمئن شدین ناراحت باشین
همه حکمت خداست امیدوار باشین و زندگی عادی داشته باشین و همش فکر خوب بکنین
تصور کنین بچه سالمه
من در کارم ورشکست شدم و کلی بدهی داشتم و همه چیز زندگیم رو از دست دادم ولی به کارم ادامه دادم و تلاش کردم و گفتم درسی بود که شریک خوب نیست و به هر کسی اعتماد نکنم و فقط روی پای خودم وایستم و تلاش کنم و خداروشکر کارم رو ادامه دادم و الان به سود رسیدم و تمام بدهی هام رو دادم و کارم رو گسترش دادم
باید در هر کاری صبوری کرد و توکل به خدا داشت و ایمان و یقین داشت که به لطف خدا از پس هر مسئله ای برمیام و موفق میشم
اعتماد به نفسم زیاد شده و میدونم که میتونم از پس هر چالشی بربیام و همه این توانایی رو اول لطف خدا و بعد آموزشهای استاد عزیزم هست
خداروشکر هر مسئله ای بوجود میاد اجازه نمیدم ترس بر من غلبه کنه بلکه میرم جلو و مسئله رو با آگاهی هایی که از استاد یاد گرفتم حل میکنم
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان،بیشتر بستگی به احساسم داره،وقتی احساس خوبی دارم و البته وقتی روی ذهنم کار میکنم به این حس میرسم و به خودم میگم فرست برای رشد منه ولی وقتی احساسم بد شده چالش به وجود بیاد به چشم یه اتفاقی که فقط منفیه سودی نداره نگاه میکنم چون این باور رو دارم که اگر احساسم خوبه اون چالش نتیجه اش کمکه ولی وقتی احساسم بده اون چالش فقط یه اتفاق ناخاسته است
به نام خداوند که رحمت اش همیشگی است
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیزم و دوستان خوبم
سوال این جلسه وختی به چالش مواجی می شوند چی واکنش نشان می دهید ؟
قبل از آشنایی با شما حتی من آنقدر کمالگرا بودم و فرار از چالش ها بودم که دوست نداشتم که چالش در زندگی باشد و همیشه زندگی یک نواخت را ترجیح می دادم
و خدا خیییلی به من لطف داشت که مرا با شما آشنا کرد و از آن زمان به بعد خییلی بهتر شدم خییلی خوب عمل کردم و وختی با تمام وجودم سال قبل خواستم به تنهایی برم به سفر یکی از نقاط عطف زندگی من بود که خییلی مرا تغییر داد و هر کس مرا می دید می گفت تو از آن زمان که سفر رفتی و دور بودی از محیط خانه خییلی تغییر کردی و همه می گفت این را خیییلی واضح از صحبت کردند میشه فهمید و چند ماه که در سفر بودم و نخواستم بیکار بنشینم و میرفتم در هر جا مغازه ها را می دیدم که نوشته بودند نیاز به شاگرد دارند نیاز به کارگر دارند می رفتم در خواست کار میکردم و این را به عنوان تمرین برای خودم گذاشته بودم چون من قبل اون اصلا کاری نکرده بودم و هر کس از من می پرسید که کار بلدی میگفتم نه اما یاد میگیرم بعد خودم هم حیرت زده می شدم از جوابم
و در این یک سال که با شما ادامه دادم و همیشه فایل گوش می دادم و کامنت می خواندم به چالش بزرگی مواجی نشدم به جز چند مورد که در نگاه اول کمی ناراحت می شدم اما بعد دوباره به خودم می آمدم
استاد این را خییلی امتحان کردم وختی وارد یک چالش میشم و دواطب میشم که انجامش بدم خییلی احساس شادی میکنم اعتماد به نفسم خییلی عالی بالا میره
و این بار می خواهم که مهاجرت کنم و خدا می داند چقدر در ها برایم باز شود و چقدر بهتر بشوم
استاد این را هم بگم از زمانی که من گفتم می خواهم مهاجرت کنم و در آن زمان پاسپورت نداشتم و سایت پاسپورت هم بسته بود و خییلی ها میگفتن باید پارتی داشته باشی هر پاسپورت 3هزار دلار شده و همانجا به خودم گفتم پارتی من خدا است من به خدا میسپارم بعد خدا خودش هدایتم میکنه خودش کمک میکنه و به طرز خیییلی عجیب دستان خدا همه کار هایم را انجام دادند و اینقدر من ساده پاسپورتم را گرفتم که خودم حیرت زده شده بودم خدایا شکرت و همینه دگه از تو حرکت از خدا برکت
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم
خداقوت
استاد میخام یک پیشنهادی درمورد قسمت محصولات سایت بدم چون الان یکی از دغدغه های من شده
پیشنهادم اینه ک تو قسمت محصولات علاوه بر بخش دانلود فایل ، فایل هارو به صورت آنلاین هم بذارین ک بشه آنلاین استفاده کرد ، چون واقعاً فضای خیلی زیادی واسه ذخیره لازمه
کاش میشد مثل فایل های رایگان تو محصولات هم این امکان رو اضافه کنید ک بشه فایل هارو آنلاین تماشا کرد ممنونم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد قبل تر ها خیلی از چالشها بهم میریختم جوری که تا ساعت ها و روز ها و هفته ها ذهنم درگیر بود و نمیتونستم خودم رو جمع و جور کنم و بیشتر فرو میرفتم .اما الان خیلی بهتر میتونم با چالش هام کنار بیام بیشتر الخیر و فی ما وقع را به خودم یاد آوری میکنم و اینطوری سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم و بتونم از اون اتفاق گذر کنم .وقتی از این باور الخیر و فی ما وقع استفاده میکنم خیلی اوقات عالی رو تجربه میکنم و شاید یک ساعت بعد یا یک روز بعد به اون خیریت دست پیدا میکنم.
من وقتی با شما آشنا شدم یه درآمد کوچیکی داشتم سفارش هایی میگرفتم و بیکار نبودم ،اما وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم و هر چی پیش رفتم متوجه شدم دیگه درآمدی نیست دیگه سفارشی نیست و من بیکار شدم اولش خیلی ناراحت بودم که چرا من که دارم روی خودم کار میکنم به جای اینکه اوضاع بهتر بشه درآمدم بیشتر بشه پس چرا برعکس شد چرا همه چی استب شد چرا اوضاع بدتر شد همش دنبال دلیل بودم تا رسیدم به یه فایلی که استاد گفت شاید این اون چیزی بوده که باید ازش درس میگرفتی اولش خیلی مقاومت داشتم ولی هرچی اون فایل رو گوش دادم مقاومتم کمتر شد مدام به خودم میگفتم شاید این کار ،مسیر من نیست وقتی نشستم و برای خودم کالبدشکافی کردم متوجه شدم که من فکر میکردم این کار دوست دارم اما فهمیدم عاشقش نیستم به همین خاطر کلا از مسیرش خارج شدم .تقریبا یک سال بیکار بودم بدونه هیچ درآمدی و دوباره شروع کردم دوره دوازده قدم از اول گوش دادم و کار کردم که توی جلسه اول استاد گفت تخت هیچ شرایطی خودتون بیکار نکنید ،این جمله استاد خیلی تکونم داد و دوباره به فکر افتادم که باید پول بسازم به هر طریقی با هر کاری ،هر چی آگهی کار بود تماس گرفتم و پیام دادم ولی از هیچ کدوم نتونستم استخدام بگیر هر کدوم به یه دلیلی کنسل میشد ،خیلی از خدا خواستم که هدایتم کنه چون من عاشق پول داشتن و درآمد داشتن و استقلال مالی هستم برام خیلی لذت داره که دستم تو جیب خودم باشه تا اینکه منتظر باشم همسرم برام فلان چیز بخره .اون فایل شما رو ده ها بار گوش کردم یه الهامی بهم شد واسه شروع به کار یه کار خونگی اولش خیلی ترسیدم گفتم نه بابا این که نمیشه ،الهامم پخت کوکی های خونگی بود تا حالا هم این کار نکرده بودم یعنی اصلا نپخته بودم تنها چیزی که میدونستم این بود که من عاشق آشپزی و خلق طعم و مزه های جدیدم .رفتم گوگل دستور پخت سرچ کردم و برای اولین بار کوکی پختم و بردم خونه مادر شوهرم به شدت همه استقبال کردن از طعم و مزش .چند هفته گذشت برای دومین بار پختم دوباره بردم خونه مادرشوهرم و خواهر شوهرم با خوردن اولین کوکی بهم گفت این عالیه برای من نیم کیلو پولی درست کن من میخوام ،اونجا مغزم تکون خورد گفتم نکنه این نشونه ای که خدا میخواد بهم بگه همین مسیر برو ،فرداش یه خواهر شوهر دبگم زنگ زد گفت منم کوکی میخوام ولی پولی باید برام درست کنی مجانی نمیخوام ،دوباره گفتم اینم باز نشونه اس ،خدایا به امید تو ،فرداش رفتم وسیله خریدم و سه کیلو کوکی پختم و همه سه کیلو رو خانواده ازم خریدن بعد هدایت شدم به یه استادی که آموزش آنلاین پخت کوکی میداد من پکیچش رو خریدم ولی به همسرم نگفتم ولی چند روز بعد بهش گفتم همسرم گفت چرا خریدی با پولتو خرج کردی ،من گفتم استاد همیشه میگی وقتی میخوای بهترین خودت رو ارائه بدی اول خوب آموزش ببین تا حرفه ای بشی منم میخوام حرفه بشم ،ولی استاد یه ترسی تمام وجودم گرفته نمیدونم چطور باید شروع کنم وقتی این فایل شما رو دیدم گفتم نکنه اینم نشونه اس این یه چالشه برای من.
اگه موفق بشم چی میشه به خودم گفتم وقتی موفق بشم به درآمد میرسم
به استقلال مالی میرسم
نعمت های بیشتری دریافت میکنم
منم میشم مولد ثروت
اعتماد به نفسم بیشتر میشه
قوی تر میشم
ایمانم به خدا بیشتر میشه
ثروتمند میشم
از زندگی بیشتر لذت میبرم
استاد هنوز کارم رو شروع نکردم ولی یه حسی بهم میگه من موفق میشم چون به گذشته که نگاه میکنم هر کاری رو که شروع کردم به انجام توش موفق شدم و جاهای خوبی رسیدم تو اون تصمیم و کار .
استاد با دیدن این فایل بیشتر مطمئن شدم که باید وارد این مسیر و این چالش بشم و مطمئنم میام و از دستاوردهام و موفقیت هام تو این مسیر جدید براتون میگم و مینویسم
سلام، استاد عزیز
چالشد که دارم، در مورد شغل هست، که در موارد گوناگون وارد شدم، اما نتیجه دلخواه حاصل نشد،
در این مورد اخری با موانعی روبرو شدم که واقعا منو ناامید کرده و به فکر دست کشیدن افتادم،
اما شاید تاثیر نگاه شما، امید و ایمان داشتن توکل داشتن، اینکه هرچی وارد زندگی من میشه به خواسته منه، اینکه حتما مشکل در باورهای منه،
موجب شده باز هم بخوام ادامه بدم و ناامید نشدم، بجاش به دنبال باور غلط بگردم، به خودم گفتم اشکالی نداره سرزنش نمیکنم، شاید بیشتر از زمان بقیه طول بکشه موفقیت در این زمینه اما ادامه میدم.
بله استاد اگر من در این زمینه موفق بشم، کلی دوست پیدا میکنم کلی کار میاد که مهارت و دانشم بالا میره، کلی روابطم خوب میشه، کلی پول میاد که میشه باهاش کلی کار کرد، که موجب معنویت میشه، ارم تر میشم سالم تر میشم، با وقار و با عزت تر میشم، به خواسته های دیگه ام دست پیدا میکنم، ازادی زمانی و مکانی دارم اگر بتونم با چالشها بر بیام
استاد وقتی به حرفهای شما گوش میدادم به این فکر میکردم که این حرفها، حرفهایی که هر والدینی باید بلد باشه و در ایام کودکی به ما یاد میدادند.
استاد امروز فهمیدم که چقدر شما رو دوست دارم، که چقدر شما حق و درست میگی و چقدر خودتون عملگرا هستی،
سلام بر نرجس عزیز
من کامنت شمارو خیلی اتفاقی و هدایتی دیدم و یه حسی گفت براتون بنویسم
شما به این اشاره کردین که به هر دری زدید و نتیجه دلخواه رو نگرفتین و اینم میدونین و بهش ایمان دارین که هیچ چیزی و هیچ شرایطی بدون اجازه شخص شما وارد تجربه زندگیتون نمیشه
پس اینجا یه نکته هست، یا به این حرف که زدین ایمان واقعی ندارین و فقط درحد حرفه و یا دارین تکاملو طی میکنین که در آینده نزدیک نتایج خوب و دلخواه خودتونو وارد تجربه زندگی کنین.
که من حدس میزنم مورد دومی درست باشه و همین که در این فضای ایزوله دارین فعالیت میکنین پس یه لول از بقیه که باری به هر جهت زندگی میکنن جلوترین
فقط باید ایمان واقعی نشان بدین و به تمرینات استاد به چشم وحی منزل نگاه کنید و به درستیشون شک نکنین
لازمه یه بار دیگه با خودتون خلوت کنین و یه مذاکره طولانی با نرجس درونت داشته باشی و ببینی کجاها واقعا عمل کردی و نتیجه ندیدی
چون در صورت عمل کردن و ایمان داشتن قطعا نتایج هم میاد ولی شاید بهش توجه نمیکنی که اون نتیجه هرچند کوچک حاصل اون اقدام و ایمان بوده
امیدوارم در کامنتهای بعدی در مورد معجزاتت بگی برامون
موفق باشید و پایدار
سلام دوست عزیز، بسیار ممنونم از شما، نکته سنجی خوبی داشتید، ممنونم، شغلهای قبلی من قبل اشنایی با استاد بود، قبل این اگاهی ها بود ، الان که با استاد و قانون اشنا شدم در این مورد شغلی که الان دارم درش تلاش میکنم و یادگیری و هنوز هم به نتیجه دلخواه نرسیدم فهمیدم اشکال کار از منه، یکی از مشکلات من نداشتن عزت نفس هست، که بسیار زیاد پایین هست، و کمی هم کمالگرایی چاشنی کار من هست،
کامنت شما بسیار برای من ارزشمند هست زیرا عملگرایی رو یاداور شد، عمل عمل عمل + شناخت قانون.
سلام استاد عزیز
من کارم کابینت ساز است تو کار ام دی اف هستم با 20 سال سابقه کاری 42 سالمه یکسال هست باشما اشنا هستم من در همدان هستم یک اپارتمان بزرگ دارم دو تا ماشین دارم یکی سواری و دیگری ماشین کار وانت دارم باغ در بیرون از شهر دارم ازدواج کردم صاحب فرزند هستم واز همسرم هم خیلی راضی هستم خیلی باهم دیگه خوب هستیم و با هم در این مسیر آگاهی هستیم استاد عزیز تنها چیزی که منو اذیت میکنه بی پولی من یه دو سالی هست از لحاظ مالی خیلی دارم اذیت میکشم من علت این بی پولیم رو طبق دوره هایی که از شما گرفتم میدانم چیه چون من چند سال پیش کارگاه اجاره کرده بودم نمایشگاه اجاره کرده بودم وبعد چند سال اینارو جمع کردم چون مشتری تلفنی زیاد داشتم .کارم رو توسعه ندادم سرمایم رو دادم خانه و ماشین
یه چند سالی هست سیار کار میکنم مشتریام به گوشیم زنگ میزنن ولی دوسالی هست مشتریام خیلی خیلی کم شده و الان میخوام کارم رو گسترش بدم و حرکت کنم نمایشگاه باز کنم ولی نقدینگی ندارم نمیدونم ایا ماشین کارم رو بفروشم برای نمایشگاه
یا اینکه همچنان روی باورهام کارکنم تابا ورودی جدید نمایشگاه باز کنم .
ولیکن الان حسابم تقریبا صفر است .بعضی اوقات کنترل ذهن رو از دست میدم استاد دوست دارم راهنماییم کنی استاد عزیز نمیدانم چه کار کنم.
در ضمن من دوره ثروت 1
دوازده قدم
عزت نفس
کشف حقایق شمارو تهیه کردم
و از نتایج بگم تو همه ی زمینه ها نتایج خوب و عالی گرفتم به جز مالی
سلام دوست عزیز
به شما پیشنهاد میکنم در قسمت عقل کل سوالتون رو مطرح کنید تا دوستان اونجا پاسخ هایی ک طبق قوانین هستن رو به شما بگن
دوست عزیز در کامنت شما باورهای محدود بسیار زیادی درباره ثروت حس کردم
پیشنهاد میکنم بیشتر روی خودتان وقت بگذارید و قانون رو بیشتر یاداور شید
اگر شما باور داشته باشید که مشتری کم است قطعا مشتری کم خاهد بود
قطعا با تغییر ریشه ایِ باورهایتان زندگیه مالی شما متحول میشود
تنها روی خودتان کار کنید هیچ نقدینگیی وجود نداره
سلام دوست عزیز
سپاسگزارم از راهنمایی شما
خدارو شکر جوابم رو از عقل کل گرفتم .
هدایت شدم به سمت سوال یکی از دوستان راجب به همین سوالی که من داشتم و جواب فوق العاده از خانم شایسته که یک مقاله ی طولانی بود .
در حالی که استاد این آگاهی هارو در محصولات کلی توضیح داده بود .ولیکن فراموش کرده بودم .
و اینکه به این نتیجه رسیدم که باید برای تغییر باور محدود کننده خود به سمت باور های قدرتمند کننده بسیار زیاد کار کنم .
در کل بسیار تاثیر گذار بود .
ممنونم از شما
بنام خدای مهربان
سلام به روی ماه استاد عزیزم
وقتی داشتم این فایل و نگاه میکردم و گوش میدادم ، یاد موضوع و چالش خودم در روابط افتادم !
من اصلا فکر نمیکردم که این مشکله و باید حلش کنم ، فکر میکردم این بخت و شانس منه و من هر کاری که میدونستم کردم اما بی فایده بوده !!
تا قبل از دوره حل مسائل من اصلا فکر نمیکردم که باید مشکل روابطم و حل کنم ، میگفتم من انتخاب کردم به این سبک زندگی کنم ، در حالیکه اینقدر تلاش کرده بودم و بی فایده بود که تسلیم شده بودم و کلا صورت مسئله رو پاک کردم و گفتم نمیخوام روابط داشته باشم ، یادمه قدم 3 اگه اشتباه نکنم وقتی در مورد روابط صحبت کردین من گفتم این برای کسایی که تو رابط هستن مشکل دارن یا دلشون میخواد رابطه داشته باشن و تنها هستن ، تا اینکه تو حل مسائل جلسه 2 که به سوالات پاسخ دادم احساس کردم از درون خالی شدم و خیلی حال عجیبی بود ، خودم و دیدم که اینقدر احساس ضعف و ناتوانی داره که فقط دلش میخواد فرار کنه از همه آدم ها و خودش و حبس کرده از ترس زخمی شدن
یک هفته هر روز از خدا میپرسیدم ، مطمئنی که اول باید روابط و درست کنم ؟؟؟؟ خداوند هم با قاطعیت میگفت بله !!!
به نظرم طبق تجربه خودم ، اول باید هر کسی بفهمه چالش زندگیش چیه ؟؟؟ ی موقع هست طرف اصلا متوجه نیست که چی باید درست کنه ؟ با چی باید روبرو بشه !!؟؟
بعدش شروع کردم روی جنبه های مختلف شخصیتم کار کردن و ریشه رفتارهام ، علت گفتگوهای ذهنی مو بررسی کردن ، در واقع ی جورایی مغزم و جراحی کردم تا ببینم چی توش میگذره که اینقدر از روابط آسیب دیده و حاضر بمیره اما تنها بمونه !!!
تا جایی که میتونستم باور در به داغون پیدا کردم و تمام تلاشم و کردم تغییرشون بدم ، اینقدر نوشتم ، با خودم حرف زدم تا آروم آروم دیدگاهم نسبت به روابط تغییر کرد در واقع احساسم نسبت به رابطه عوض شد !!
وقتی احساسم تغییر کرد انگار از حبس آزاد شدم و این حس آزادی این احساس عشق که در قلبم متجلی شد بینظیر بود ، خدایا شکرت
قشنگ باز شدن قلبم رو حس کردم ، خدایا شکرت
میدونین استاد اصل رو بدونیم و بهش عمل کنیم فارق از نتیجه ، به نظرم آدم آزاد میکنه
اینکه بفهمیدم من به هر چی توجه کنم از اصل همون و در زندگی ام تجربه میکنم در حالیکه با کتاب راز سایه من فکر میکردم هر رفتاری که در دیگران میبینم برای اینکه اون در وجود خودمه و همین فهم اشتباه باعث شده بود من تمرکزم و بزارم رو پیدا کردن اون رفتارها درون خودم و خب معلومه دیگه هر چی بیشتر متمرکز میشدم اون بیشتر میشد ، نه تنها مشکل حل نمیشد بلکه مثل ویروس پخش میشد !!!
واقعا سپاسگزارم که اصل و درست فهم کردین و ساده و آسان آموزش دادین ، خدا بهتون سلامتی و سعادتمندی بده
برم سراغ تمرینات ؛
1- در حال حاضر چه چالشی در زندگی دارم که سعی میکنم باهاش روبرو نشم یا ازش فرار میکنم ؟؟
والا از خدا که پنهون نیست من خیلی وقته که دیگه به خیر فی ماوقع ایمان دارم و هر چالشی که میاد سریع میگم خدا میدونه چه خیر و برکتی قرار تو زندگیم جاری شه و اصلا به چشم چالش بهش نگاه نمیکنم ، میگم خب الان این موضوع و باید رسیدگی کنم ، مرحله بعدش هم خدا خودش میگه چیکار کنم ، و دقیقا به همین ترتیب همه چی خودش داره پیش میره من کاری نمیکنم ، من فقط یاد گرفتم متوکل باشم همین ، چون ایمان دارم برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمیافته
2- استاد در مورد این قسمت من در رابطه با چالش ها ، هر ایده یی که به ذهنم میرسه رو انجام میدم و نتیجه برام مهم نیست چون میگم هر چی پیش بیاد همین بهترینه ، من که از آینده خبر ندارم چه بسا که همین چیزی که الان فکر میکنم خوب نیست دقیقا بهترین چیز برامه چون من عقلم محدود و چیزی نمیدونم آخه !!
البته صدها تجربه از گذشته دارم که بعد که زمان گذشته متوجه شدم همون اتفاق به ظاهر نازیبا ، به بهترین تجربه های زندگی ام ختم شده ، خدارو شکر
استاد اینقدر احساسم فوق العاده اس در بیشتر ساعت ها که ارتعاش قلبم و حس میکنم ، مدار انرژی دورم و حس میکنم ، یعنی میشه برای یک لیوان آب ساعت ها سپاسگزاری کرد ، من که خیلی حالم بینظیره خدارو صد هزار مرتبه شکر
هر وقت هم که فکر منفی با ترس یا غم میاد سریع با صدای بلند میگم نبود که خدا وحی کنه و شیطان نجوا نکنه !! خدایا از شر شیطان که وعده ترس و کمبود و غم میده به خودت که منبع آرامشی پناه میبرم و بلافاصله انگار کلید خاموشی ذهن و میزنم و با نور قلبم روشنایی و لمس میکنم
خدایا سپاسگزارتم برای همین لحظه با شکوه اکنون
استاد من برای روبرو شدن با چالش بزرگم که روابط بود
اهرم رنج و لذت و ساختم البته بعد از پیدا کردن باورهای کهنه و محکمی که از بچه گی و نوجوانی در من ساخته شده بود
فکر میکنم این اهرم رنج لذت شاه کلید برای تغییر
خداوند هم تو تمام سوره ها از لذت بهشت و مومن بودن و رنج جهنم و مشرک و کافر بودن گفته
خداروشکر که مهارت بیشتری پیدا کردم در استفاده از این اهرم
هر چالشی وقتی در چارچوب لذت و رنج بررسی کنیم بصورت خودکار انگیزه میگیریم که انجامش بدیم
استاد خیلی سپاسگزارم از این سری فایل های ارزشمند و بینظیر
تشکر ویژه هم دارم برای استفاده از انیمیشن های عالی برای فهم بهتر و قرار دادن فایل صوتی جداگانه که بشه. به تکرار گوش داد
دوستتون دارم