این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من هم مثل همه انسان ها تو زندگیم به خیلی از مسائل برخورد کردم من تو زندگیم تا جایی که یادم میاد دوتا چالش خیلی بزرگ داشتم که کلی ازم زمان و انرژی گرفت و دقیقا به محض حل کردن چالش اول چالش دوم هم شروع شد.
چالش اول یک مسئله ای بود ک باید یک روندی رو طی میکرد و این مستلزم این بود ک من ناامید نشم و ادامه بدم و من هیچ وقت نا امید نشدم خسته میشدم و شاید یکی دوماه به خودم زمان میدادم ولی دوباره شروع میکردم ک بالاخره بعد از حدود 2 سال به چیزی که میخواستم رسیدم سر اون چالش خیلی به در های بسته خوردم خیلی از راه ها رو امتحان کردم تا راه درستی ک نتیجه ای ک من میخوام رو بهم بده پیدا کردم من برای اولین بار اون روز ک به خواستم رسیدم معنی اشک شوق رو با تک تک سلول هام درک کردم.
ولی چالش دومو هنوز نتونستم کامل حل کنم احساس میکنم اندازش از اندازه وجودی خودم خیلی بزرگ تره ولی دارم تلاشمو میکنم.
صحبتهای استاد تو این فایل خیلی باعث قوت قلبم شد وقتی که گفتن اون چالش مهم نیس دیدگاه ما به اون چالشه که مهمه. و من دقیقا همون جا بود ک فهمیدم چرا این چالش اینقدر برام بزرگ شده چون دیدگاه من نسبت بهش این بود ک تو دیگ نمیتونی موفق بشی تو با چیزی که از دست دادی زندگی برات تموم شد و اینا خب از باور کمبود هم نشات میگیره.
چالش ها مثل یه شمشیر دولبه هستن و این دیدگاه آدم ها هست ک میتونه تعیین کننده نتیجه باشه و داشتن عزت نفس در حل کردن چالش های زندگی خیلی خیلی تاثیر گزاره.
از خداوند میخوام ما رو از چالش هامون بزرگ تر کنه تا چالش ها برامون آسون تر بشن.
خب من کلا از بچگی چون رقابت سختی با برادر بزرگم داشتم همیشه سعی میکردم با انجام کارهای مردونه اثبات کنم میتونم در جامعه حضور پیدا کنم و از پس خودم برمیام. خانواده من سنتی و متعصب بودن.
من با پوشیدن لباس مردونه و بازی با پسرا همیشه با خانواده ام چالش داشتم. نظر زنای اطرافم این بود که یه زن هرچی بشه باز باید کهنه بچه بشوره.
البته من با اصرار مادرم بلاخره تن به ازدواج دادم و بجه دار هم شدم ولی درس و هدفای خودمو فراموش نکردم و بعد از جدایی بدون حمایت خانواده کار کردم و پسرمو بزرگ کردم.
بعد چندسال هم بلاخره کانون وکلا قبول شدم.
چند سال جاهای مختلف کار کردن و با آدم های مختلف برخورد داشتن باعث شد همیشه با چالش های مختلف روبه رو باشم تا قبل از آگاهی های این سایت فکر میکردم داشتن اینهمه چالش سرنوشتمه.
ولی متوجه شدم میشه آگاهانه زندگی رو به مسیری برد که چالش ها هدایتگر و هدفمند باشن و باعث رشد و رسیدن به خواسته ها و نه فقط دردسرساز باشن که دائم آدمو به درودیوار بکوبه و درنهایت زخمی بندازدت یه گوشه.
من افتاده بودم گوشه رینگ و داشتم نابود میشدم که به لطف پرورگار با استاد جانم آشنا شدم و الان دارم سعی میکنم با آگاهی درجهت خواسته ام افکار و باورهامو بسازم و با چالشهای مسیر روبه رو بشم.
الان ترسی که ندارم هیچ هروقت مسئله ایی پیش میاد میگردم ببینم پیامش چیه و چرا ایجاد شده من چجور و از چه زاویه ایی میتونم به این موضوع نگاه کنم که راه حلش رو پیدا کنم الان زمان کمتری به ناراحتی میگذرونم و زودتر به راه و دلیلش پی میبرم و کمتر تکرار میشن.
که این ها به من کمک می کنه تا حس بهتری نسبت به اتفاقات داشته باشم.
چالش ها اومدند تا توانایی های ما را به ما یادآوری کنند. به ما بگن که چقدر توانایی و قدرت داریم.
خدا را شکر همیشه توی زندگیم با چالش های زیادی روبرو شدم با همشون کنار اومدم و حتی خیلی وقت ها خودم خودم را به چالش کشیده ام.
اون زمان ها که دانشجو بودم برنامه ها تحت dos بودند شاید نسل های جدید حتی اسمش را هم نشنیدند و به سرعت تغییرات پیش اومد و برنامه ها تحت windows شدند.
خیلی ها سختشون بود که با این تغییرات کنار بیان. چون برخلاف همه جای دنیا تازه کامپیوتر توی ایران آمده بود و مردم داشتند عادت میکردند و یاد میگرفتند تا با کامپیوتر و dos کار کنند یکدفعه تحول بزرگی پیش اومد و کارها را راحت تر کرد. اما مردم با تغییرات و یا چالش ها سخت کنار میومدند.
من اونموقع کارشناس سیستم های مالی بودم . کلی حسابدارها را راضی کرده بودیم که بیایید با کامپیوتر کار کنید و برنامه های مالی را بهشون یاد میدادیم. حالا با چالش جدیدی روبرو میشدند.
من خودم سریع یاد گرفتم شاید باورتون نشه اصلا صفحه windows عجیب و غریب بود من میخواستم shut down کنم میترسیدم (خنده)
خلاصه که با این چالش ها روبرو شدم و انواع مختلف آن برای ارتقا خودم از لحاظ علمی . برنامه های مختلف حسابداری را یاد میگرفتم و خودم را آماده هر چالشی میکردم .
اما جالب اینجا است وقتی داشتم برای خودم مینوشتم برخورد کردم به یک موضوع جالب. اونم پاشنه آشیل من است. من در مورد پول و ثروت مشکل دارم و خیلی هم روی آن کار میکنم و باورهای فراوانی را برای خودم نوشته ام و میگویم اما تمام چالشهایی که در زندگیم بهش برخورد کردم توانایی من را بالا برده اما درآمد من خیر.
و این را امروز متوجه شدم وقتی به سوال های استاد جواب میدادم متوجه شدم که به نیت اینکه این چالش دیگه برای من ثروت میسازه جلو رفته ام اما توانایی من بالا رفته اما متاسفانه ثروت خیر.
من عاشق هنر و نقاشی هستم و در مورد هنر هر چالشی که برام پیش میاد با جان و دل میپذیرم و جلو میرم با اینکه خیلی سختی ها داره هم هزینه برام داره اما چون دوستش دارم اصلا متوجه سختیهاش نمیشم.
اینقدر فیلم از یوتویوپ برای آموزش جدید میبینم و خودم را به چالش میکشم و شروع میکنم و اینقدر کار میکنم که در آن حرفه ای هممیشم اما پاشنه اشیل هست.
ولی با این فایل یه چالش جدید برای خودم گذاشتم که اونم اینه که هر روز رزومه کاری خودم را به جاهای مرتبط کارهای هنری بفرستم .
دوم اینکه من با اینکه مدرک آیلتس را گرفتم و دوباره زبان را رها کردم دوباره شروع کردم حتی شاگرد زبان هم داشتم اما دوباره رها کردم . اما امروز با این نیت زبان انگلیسی را شروع کردم و استارت را زدم که من باید در دنیا کارهای هنری ام را عرضه کنم . پس نیاز به زبان انگلیسی دارم . در کنار کارم باید این را هم تقویت کنم .
ایندفعه تصمیم گرفتم که چون پاشنه آشیلم را متوجه شده ام روی باورهای ثروت ساز کار کنم و با این چالش هم روبرو بشم.
و امیدوارم که استارت کاری من قبل از سال جدید بخوره.
که اگر این اتفاق بزرگ بیفته من چقدر بزرگ میشم . چقدر امیدوارتر قدم ها را برمیدارم.
من اینقدر خلاقم که دوست دارم هر روز یه کار جدید خلق کنم که با کار قبلیم متفاوت باشه اما بخاطر پاشنه آشیل یعنی پول مجبورم دست نگه دارم تا کارم فروخته بشه و بعد شروع کنم.
باورتون نمیشه من هر پولی که بدست میارم مثلا هدیه تولد بهم میدن هر هدیه ای و جای لباس خریدن و جای خرید هر چیزی من وسایل نقاشی و بوم میخرم .
بدون اینکه بدانم میفروشم یا خیر . بلکه شروع به کار میکنم اونم با عشق. استاد میفرمایند عاشق کاری باشی گرسنه نمیشی تشنه نمیشی خسته نمیشی . اون همه زندگیت میشه.
من دقیقا همینجوری هستم .
پس اگه کارم استارت بخوره توکل و ایمان من بیشتر میشه و فکر میکنم دیگه پام از ترمز برداشته میشه و گاز میدهم و به جلو میروم .
استاد قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم اصلا نکته اساسی را درک نکرده بودم . فقط میگفتم چه فایده من با تمامچالش ها روبرو شده ام و خودم را توانمند کرده ام . اما سودش چی بوده.
یکدفعه در حین نوشتن متوجه شدم که تمامچالش های من برای برطرف کردن این پاشنه آشیل یعنی ثروت و پول بوده. اما من متوجه نبودم . و مرتب میگفتم خوب کو …. پول . پس چرا پول نمیاد .
اینهمه توانایی که هرکسی با یکیش میتونه کلی پول بسازه چرا برای من نمیشه.
اما با نوشتن متوجه شدم که باورهای من هنوز ایراد داره . با اینکه دارم روشون کار میکنم اما انگار داره این سیمان یک کمی شل میشه.
و خدا را شاکرم که با این فایل حداقل فهمیدم که مشکل کجاست.
چون از دیروز که فایل را گوش میکردم باهاش مشکل داشتم. و جواب سوالم را نمیگرفتم . اما تا نوشتم . گذشته را نوشتم . دونه دونه چالش هایی که یادم میومد را نوشتم متوجه این موضوع شدم.
من فکر میکنم که تمامچالش های ما مربوط به پاشنه آشیل های ما است. و برای هرکسی متفاوته.
در هر موردی که مشکل داریم چالش روی همون بوجود میاد. یکی توی روابط با خانواده یکی توی رابطه با آدم ها . یکی مشکل با فرزندش. یکی مثل من مشکل با پول و ثروت.
من خیلی خیلی سپاسگزار خدا هستم که شما را دستان خودش کرده تا کلام خدا را برای ما بگویید و به ما بگویید که ما خالق زندگی خودمون هستیم. فقط خودمون.
حالا چه احساسی داریم چقدر درک کرده ایم همونقدر نتیجه میبینیم.
وقتی تو زندگیت به چالشی میخوری چه واکنشی نشون میدی ؟
ایا اون چالش رو با نگاه فرصت میبینی یا نامید میشی از ادامه مسیر ؟
در کل من اگر بخوام از خودم بگم در گذشته وقتی به چالشی میخوردم خیلی بهم میریختم و حتی بدنبال راهی بودم که اون مسیر رو ادامه ندم یه جورایی فرار میکردم
اما از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و مخصوصا تو شغل مورد علاقه خودم وارد شدم همش تو چالشم و هی این مسئله رو حل میکنم و باز چالش بعدی بوجود میاد ولی خداشکر هر چی جلوتر میرم خیلی متوکلتر میشم و سعی میکنم ذهنم را آرام کنم و به خودم بگم همان طور که چالشهای قبلی رو حل کردیم این موضوع رو هم حل میکنیم پس با امید خدا پیش بریم و بذاریم خدا ما رو هدایت کنه و مسائل رو حل کنیم و الان حدود 7 سال تو کار خودم فعالیت میکنم و همیشه من تو چالش و درگیری بودم
یعنی در حدی که این مسائل سخت و طاقت فرسا بوده بارها بارها شده اطرافیان و خانواده من بمن فشار میارن و میگن بیخیال اینکار شو و برو دنبال کار دیگه که درامد و سودش بیشتر باشه
از لحاظ اونها انگار خود شغل ایراد داره در صورتی که من اگر بتونم این چالشهایی که همه ازش فرار میکنند رو حل کنم میتونم موفقیت بسیار بزرگی بدست بیارم که هر کسی نتونسته اما من تونستم و اونوقته خدا بمن پاداش میده
وقتی به خودم نگاه میکنم چیزی که باعث تا الان من تو مسیر خودم باشم و کارم رو رها نکنم فقط فقط عشق و علاقه بوده که بارها بارها چالشها میخواستن منو نامید کنند اما من بخاطر علاقه به کارم ادامه دادم و با هر بار حل کردن مسئله من توش کلی چیز یاد میگرفتم و باتجربهتر میشم و همین باعث میشد تا با برخورد مسائل بعدی ادامه بدم و نامید نشم
جالبه ، من بارها شده تو کارم از دیگران بازخورد میگرفتم که بمن میگفتن چقدر تو کار خودت با تجربه هستی و چقدر روابط کاری خیلی خوبی داری
دقیقا هم همینه، اینها همش بخاطر پیگیری و تمرکز روزانه که من حدود 7 سال تو کار خودم گذاشتم و الحمدالله و خداشکر تونستم انقدر رشد کنم
بنابراین من نسبت به قبل خودم تو این مورد که با برخورد به چالش چه عکس العملی از خودم نشون میدم ، واقعا خیلی بهتر شدم البته هنوز جا داره باز بهتر و بهتر بشم و به اندازهای که تکاملم رو خوب طی کنم هی قوی و قویتر میشم
ولی با این حال از 100 نمره که در گذشته 5 بودم الان به خودم 30 میدم و این خیلی خوبه و نشون میده من نسبت به قبل خودم خیلی بهتر شدم
خداشکر
باورهای محدود کننده:
ممکنه من تو این چالش شکست بخورم پس چرا من ادامه بدم
وقتی استاد این جمله رو تکرار کردی دیدم من دقیقا هنوز این مشکل رو دارم انگار پاشنه آشیل منه
که تو برخورد با هر چالش نجواها سریع میاد همینو بمن میگن که تو فلان مسئله تو کارم چطور میخوایی حلش کنی مطمئنا شکست میخوری پس به نفعت که ادامه ندی
ولی من سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و به خدا توکل کنم و به خودم بگم که خیلی جاهها تو مسیر بوده مشکل خوردم و نمیدونستم چطور میشه حلش کرد ولی حرکت کردم و ادامه دادم و ارام ارام درها باز شدن پس باز هم میشه
البته اعتراف میکنم خیلی سخته مخصوصا که از لحاظ مالی به چالش میخورم ، واقعا سخته که بتونم ذهن خودم رو کنترل کنم
بنابراین بیشتر باید روی خودم کار کنم
ممکنه با برخورد چالش اگر تو نگاه اول ندونه چطور باید مسئله رو حل کنه
استاد دقیقا به موردی اشاره کردید که من واقعا توش مشکل دارم که هر موقع با مشکلی میخورم و مخصوصا که جواب سوال رو نمیدونم ذهن من میخواد اون نقطه آخر برام ترسیم میکنه و یه سناریو بسیار ترسناک و وحشناک رو بمن نشون بده
و اینکار اینقدر ادامه میده تا من از ادامه مسیر نامید بشم
تو این مورد واقعا من ضعف دارم باید بیشتر روش کار کنم
ممکنه اگر یه خورده مذهبی باشی چالشها رو یک مجازات الهی بدونید
آخ آخ استاد عجب چیزی گفتید
دقیقا این جمله مال من بود که هر موقع اتفاق بد رخ میداد و من به مشکلی میخوردم سریع نگاهم به خدا بود و یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم که چرا این اتفاق رخ داد و از خودم میپرسیدم که من چه اشتباهی کردم که خدا داره این بلا رو سر من میاره
انگار که خدا اون بالا منتظر که ما کوچیکترین اشتباهی رو انجام بدیدم و سریع بیاد ما رو مجازات کنه و تا اون چالش و اون مسئله رو به عنوان عذاب سخت الهی میبینیم
ولی الحمد الله و خداشکر از وقتی که استاد با شما و آگاهیهای شما اشنا شدم خیلی نگاهم با برخورد به مشکلات بهتر شده و یاد گرفتم که مسائل و تضادها رو به عنوان فرصت ببینم و بیام عوضش این سوال رو از خودم بپرسم
که من چطور میتونم از این چالش با موفقیت عبور کنم و چطور میتونم حلش کنم و ازش پول بسازم
و بجاش بیام ذهنم خودم رو کنترل کنم و بجای فرار بدنبال راه حل باشم
البته میگم من ادم کاملی نیستم و خیلی جاهها بوده نتونستم درست عمل کنم ولی اشکال نداره با خودم مهربان هستم و سعی میکنم خودم رو بهبود بدم و از سری قبل خودم بهتر باشم
تمرین :
1.. چه چالشهای تو زندگیتون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید ؟
بزرگترین چالش زندگی من همین مسائل کاری منه که همیشه در حال حل کردن تضادها هستم و همین چالشها حتی به شرایط مالی زندگی من هم وارد شده و بارها بارها نجواها خواسته از اون طریق بیاد منو نامید کنه
واقعا تو بحث مالی بسیار سخته که دقیقا همین الان هم درگیرشم ولی خداشکر سعی میکنم ذهنم رو ارام کنم و به زیاد بهش فکر نکنم و بارها اینو به خودم میگم همان طور که من تونستم تو روابط تو سلامتی تو بیزنس تو ارامش از همین مسیر به موفقیت خوبی برسم پس بنابراین تو مسئله مالی هم من میتونم پیشرفت و رشد کنم انشالله
بشرطی که بتونم تو این مورد بهتر کنترل ذهنم کنم
2.. بیایید ذهنیتون رو در مورد اون چالش تغییر بدید
بجایی اینکه به نتیجه نهایی که این مسیر داره تمرکز کنید بیایی به سفری که تو حل این چالش بهش برمیخورید تمرکز کنید
چه مهارت چه پیشرفت چه درسهایی چه نعمتهایی بدست میارم و بیام روی این چیزها تمرکز کنم
من عاشق هدایت خدا هستم که همیشه مسیر درست رو بمن الهام میکنه
که از قبل بارها این جمله استاد بمن گفته میشد
که درگیر خود چالش نباش بیا با شرایط فعلی و امکاناتی که فعلا در حاضر دارم چطور میتونم از دیروزم یه ذره بهتر بشم
برای همین وقتی به چالش مالی میخورم میگم اشکال نداره فعلا بیام تو کارم یه ذره مهارت ، روابط ، تجربهام رو افزایش بدم و بیام نسبت به دیروز خودم چیزهای بیشتر یاد بگیرم
خداشکر با همین ذهنیت من نسبت به گذشته خودم که در حد یه کشاورز ساده بودم الان رسیدم به مرحله که دارم تجارت میکنم و بین کارخانهها دارم محصول به محصول جابجا میکنم و تو کشور تو حوزه کاری خودم کلی روابط و به تاجر شناخته شده هستم
اینها همش بخاطر همین قدمهای کوچیک پیوسته هست که من پشت سر هم دارم برمیدارم
3.. کارهایی که باید بتونید این چالش رو حل کنید بیایید به قسمتهای کوچیک قابل مدیریت تقسیم کنید
وقتی به این سوال فکر کردم دیدم که اگر من بخوام چالش مالی رو تو زندگیم حل کنم تنها راهش برای من اینکه تو بیزنسم پیشرفت کنم و مسائل بیزنسیم رو یک به یک حل کنم و برم جلو و نامید نشم و ادامه بدم
برای الان که تو کار خودم در داخل کشور به اندازه کافی و مناسب شناخته شده و اعتبار خوبی بدست اوردم
حالا هدف بعدی و اصلی خودم رو گذاشتم صادرات محصول به خارج کشور
و برای همین باید همان طور که تو بازار داخلی تونستم موفق باشم بیام تو حوزه تجارت در خارج کشور سطح اطلاعات و مهارت و روابط رو افزایش بدم و پیگیری کنم و ببینم چه چیزی میتونم یاد بگیرم که به تجارتم کمک کنه تا بهتر بشم
برای همین در روز حدود 3 تا 4 ساعت تو سایتهای خارجی دنبال محصولات مشابه خودم هستم و شرکتها و همکارهای خودم رو پیدا میکنم که دارند عین محصول رو تولید و صادر میکنند و کلی اطلاعات فنی ازشون میپرسم و کلی ایده میگیرم برای ادامه کار ( از طریق گوگل ترنسلیت چت میکنم ) و هر روز چند تا نکته یاد میگیرم
و جدا از اون در روز کلی ویدیو آموزشی در مورد صادرات و تجارت یاد میگیرم و همش دنبال این هستم سطح اگاهی خودم رو در حوزه کاری خودم افزایش بدم
4.. بعد بیایید تو هر مرحله که کارتتون برای بهبود انجام دادید بنویسید و ببنید که چقدر پیشرفت کردید
خداشکر این کار رو من تقریبا هر روز تو تمرین ستاره قطبی خودم یادداشت میکنم و بهبودها و پیشرفتهای روزانه خودم رو مینویسم حتی اگر یه پیشرفت کوچولو باشه بارها هی به یاد خودم میارم و سپاسگزار خدا هستم
مثل همین فایل اموزشی که گوش دادم و تمرینم رو انجام دادم این هم در راستای بهبود و پیشرفت روزانه من بود
افرین عمران تو فوق العادهای تو ارزشمندی تو هر روز داری نسبت به دیروز خودت بهتر میشی و این خوبه و این عالیه
خدایا شکرت بابت اینکه منو هدایت کردی تامترین این جلسه رو انجام بدم و یه بدم دیگه باز رشد کنم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
استاد بینهایت سپاسگزارم تمریناتتون فوق العادهست عالیه کمک میکنه از درون خودمون رو بشناسیم و بهتر بفهمیم کجا ایراد داریم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
همین الان که دارم این متن رو مینویسم از دیروز خودم رو وارد یک چالش بزرگ کردم و هر چه سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم نجواها نمیزاره
با اینکه سالهای زیادی هست که دنبال کننده فایلهای استاد عباسمنش هستم اما متأسفانه اونجور که باید با ایمان کامل به حرفهای استاد عمل نمیکنم و خودم رو وارد یکسری چالشهای مالی میکنم و کنترل ذهنم رو از دست میدم،
با اینکه استاد همیشه تاکید دارن خودتون رو بدهکار نکنید، عجله نکنید،با آرامش تصمیم گیری کنید،
بازهم عجله کردم و زمینی رو بخاطر اینکه نکنه از دست بره و کسی دیگه ای خریداری کنه با اینکه نیمی از پول زمین رو نداشتم دیروز اون زمین رو خریدم و الباقی پول رو یک چک 20 روزه دادم و فکرم رو درگیر کردم،
حال این مورد برای من یک چالش خودساخته شده و چطور باید با این چالش برخورد کنم؟
1_وقتی کنترل ذهنم رو از دست میدم و افکار منفی سراغم میاد یه جوری خودم رو مشغول کنم و اجازه ندم افکار منفی بهن فشار وارد کنن
2_ با خونسردی روی فروش واحدهایی که دارم کار کنم تا انشالله پول لازم فراهم بشه
3_ به خودم یادآوری کنم که من در گذشته بارها چنین شرایطی رو تجربه کردم و بدون اینکه چکم برگشت بخوره یا به تاخیر بیفته خداوند راهها رو برام باز کرده پس اینبار هم کارها به موقع انجام میشه
4_باید سعی کنم آرامشم رو حفظ کنم و با آموزههایی که از استاد در دوره شیوه حل مسائل زندگی یاد گرفتم از دل این چالشها فرصت بسازم.
در مورد سئوال که در رابطه برخورد با چالشها چه کاری میکنم:
معمولا من تو دل چالشها میرم و خدا رو شکر در اکثر مواقع اون چالشها رو حل کردم اما اینکه بتونم از دل چالشها فرصت بسازم خیلی موفق نبودم
برای جواب سئوالات آخر جلسه کامنت دیگه ای در اولین فرصت میزارم انشالله
این کامنت رو در جواب کامنت قبلی خودم میزارم تا ردپایی باشه برای آینده
خب من 22 روز پیش زمینی رو خریداری کردم به مبلغ 9میلیارد و 600 میلیون تومان
در حالیکه فقط 3میلیارد تومان داشتم و خودم رو درگیر چالش بزرگی کردم که دقیقا بعد از قولنامه کردن نجواهای شدیدی من رو احاطه کردن که چطور میخوای به عرض 20 روز این پول رو جور کنی و باز باید واحدها رو مفت پیش فروش کنی و در پایان بجای سود َضرر خواهی کرد
اما به لطف درسهایی که از استاد فرا گرفته بودم خیلی زود بیاد آوردم که اگه میخوام این چالش رو به نفع خودم تموم کنم اول باید نجواها رو کنترل کنم و بعد دنبال خل موضوع باشم
به لطف خدا در مرحله اول نجواها رو با دلایل منطقی که آوردم مثل اینکه در گذشته هم چنین چالشهایی داشتی و به موقع حل شده، کنترل کردم
و بعد از خدا خواستم خودش کنترل اوضاع رو به دست بگیره که اگه با عقل من بخوام پیش برم نمیتونم درست تصمیم بگیرم
به لطف خدا خیلی زود واحدهایی که قصد فروش داشتم با قیمت خوب به فروش رفت و در زمان فرارسیدن چکها من نه تنها اون چکها رو پاس کردم و سند زمین بنامم خورد بلکه حدود سه میلیارد تومان اضافه تر هم در موجودی حسابم باقی ماند
و به همین راحتی این چالش حل شد و الان هم مشتریهای زیادی برای پیش خرید واحد بهم مراجعه میکنن، که احساسم بهم میگه فعلا تا موقعی که این پول رو خرج نکردی، دیگه فروشی نداشته باش
من هم گوش کردم و هرکی تماس میگیره میگم فعلا تا سه ماه آینده فروشی نداریم
سوال: واکنش من در برابر چالشها و مسائل زندگی چیه؟
پاسخ: خب من واقعاً احساس ناتوانی میکنم همچین مواقعی و اون کاری که باید انجام بشه دیگه رها میشه و میره تا 3_2 هفته دیگه (و بعضاً هم بیشتر) و احساس نااُمیدی و اینکه من دیگه از پس این کار برنمیام تمام وجودم رو فرا میگیره و بعد از چند وقت کلی باید با خودم کلنجار برم که آره اشکال نداره، تو میتونی، فلانی هم گفت این مسائل واسش پیش اومده ولی الان موفقه پس تو هم میتونی، و بعد از کلییییی self talk اینجوری با خودم، دوباره میرم سراغ اون کار ولی باز روز از نو روزی از نو… و این پروسه اونقدرررر تکرار میشه تا احتمالاً رها بشه… عه!!!! شاید این یه الگو باشه در من، آرهها فکر کنم این یه الگوئه، مرسییییی استاد، فکر کنم واقعا یه الگوئه، واااای استاد حتی جواب دادن به سوالات شما هم اعجابانگیزه، چقدرررر آخه عشقین شما استاد جون.
خب داشتم میگفتم که کار رو رها میکنم و احساس ناتوانی و نااُمیدی و اینکه شاید من برای این کار ساخته نشدم و استعداد ندارم و اینا…
و واکنشهای اولیه من هم پُرخوری، خواب زیاد (احتمالاً برای فرار از حل مسئله)، سرزنش خودم، گیر دادن به خودم و بعضی اوقات هم به دیگران متأسفانه…
چالش این روزهای من: یاد گرفتن مهارت مدنظرم
سوال: چه چیزهایی تو این مسیر چالشی یاد خواهم گرفت و چه مهارتهایی کسب خواهم کرد؟
چیز زیادی به ذهنم نمیاد ولی به خدای عزیزم توکل میکنم و سعی میکنم بنویسم…
اصلاً فارغ از هرررر نتیجه یا شکستی، تکلیفم با خودم مشخص میشه که آقا میشه یا نمیشه و این باعث میشه که مسیر زندگیم سریعتر و راحتتر مشخص بشه و تکلیفم با خودم معلوم میشه، حداقلش میفهمم که با خودم چندچندم. (که خود این مشخص شدن مسیر هم یه نتیجهس بههرحال)
*ولیییی اگه برم تو دل این چالش و به خدا توکل کنم مطمئنم که موفق میشم، چون خدا خودش گفته:
هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرر کرده نخواهد رسید، او سرپرست و یار ماست و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند. (توبه_آیه 51)
و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است. خدا فرمان و خواستهاش را میرساند؛ یقیناً برای هرچیزی اندازهای قرار داده است. (طلاق_آیه 3)
و بر خدا توکل کن؛ و کافی است که خدا نگهبان و کارساز باشد. (الأحزاب_آیه 3)
و هنگامی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری است، میگفتند: مؤمنان را دینشان فریفت و [آنان باور نمیکردند که] هر کس بر خدا توکل کند [بیتردید پیروز میشود]؛ زیرا خدا توانای شکستناپذیر و حکیم است.(الأنفال_آیه 49)
و حالا که با توکل و ایمان به خدا موفق میشم، پس به خدا توکل میکنم و میرم تو دل کار و حتماً پیروزی در انتظار ماست، این پیروزی وعدهی خداست و اون حسای بد و نااُمیدیها و حس نتونستن و نجواهای سرزنشگر کار شیطون بدجنسه، همونطور هم که خودش گفته:
جز این نیست که گفتگوی محرمانه از شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند، ولی نمیتواند هیچ گزندی به آنان برساند مگر به فرمان خدا. و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند. (المجادله_آیه 10)
میبینی؟ تو فقط با توکل به خدا موفق میشی و اون نجواهای توی ذهنت هم کار شیطانه که از قبل هم خدا خودش گفته که این نجواها میان، از قبل گفته تا ما آدما اسیر این نجواها نشیم و این حرفای نااُمیدکننده رو باور نکنیم. چه خدای عشقی داریم ما، خدا جون عاشقتم :) اصلا تو فقط روی کمک خدا حساب کن، اصلا روی خودتم حساب نکن، فقط روی کمک و هدایت خدا حساب کن، ببین چهجوری خدا به وعدهش که پیروزیه عمل میکنه… آخ خدا عاشقتممممم من :)
خب حالا با توکل به خدا باید بریم تو دل کار و وارد مسیری بشیم که انتخابش کردیم و با چالشها روبهرو بشیم، و ما میتونیم از پس هر مسئلهای بربیایم، چون ما به خدا توکل کردیم و کارساز بودنِ خدا کافی است.
خب حالا که حالم بهتر شد با این آیههای نورانی میخوام به این سؤال جواب بدم که اگه برم تو دل این کار چه دستاوردهایی خواهم داشت؟
• ایمانم به خدا بیشتر و بیشتر میشه و حس توکلم میره روی هزار و دیگه با قدرت بیشتری میرم تو دل مسائل بعدی، چون من تنها نیستم که، خدا هست و هدایتم میکنه.
• اعتمادبهنفسم خیلی خیلی بیشتر میشه.
• حس بهتری نسبت به خودم خواهم داشت و احساس افتخار و لیاقت بیشتری در من ایجاد میشه.
• بعد از موفقیت تو این کار، چقدر مصممتر میشم برای مسیرها و پیشرفتهای بعدی و همینجور مسیر پیشرفتها و رشد کردنها، آسونتر و هموارتر میشه.
• یاد میگیرم که هر مسئله، راهحلی داره و من نباید زودی خودمو ببازم، همونطور که انسانها برای هر مسئلهای و برای بهتر کردن زندگی، هزاران راهحل پیدا کردن، از ساخت فضاپیما و ماهوارهها گرفته تا ساخت ماشین ظرفشویی و لباسشویی و اتو و ماکروفر و صدها و صدها وسیلهای که تو خونهها و تو کل جهان هست، همهی اینا روزی مسئلهای بوده که حل شده و حل این مسائل، نتیجهش: راحتتر شدن زندگیها، گسترش جهان، جریان بیشتر پول و ثروت در جهان، صرفهجویی در وقت، ماجراجوییها و خیلی چیزای دیگه…
• میتونم از خودم درآمد داشته باشم و مستقل بشم، وااای چقدر استقلال و از پس خود بر اومدن حس خوبی داره…
• یاد میگیرم که به خودم و به خدای خودم اعتماد کنم و اینقدر به ترسهام بها ندم.
• انسان سپاسگزارتری خواهم شد و رابطهی خیلی بهتر و عمیقتر و خالصانهتری با خداوند عزیز خواهم داشت.
• خلاصه دنیاااااا قشنگتر میشه و من خوشحالتر میشم و خدای عزیزم هم با خوشحالی من نعمات بیشتری وارد زندگیم خواهد کرد. واااای خدا چقدرررر زندگی قشنگتر از اینی که الان هست قراره باشه… خدایا از الان شکرتتتت
و من از این فایل فهمیدم که:
• باید هدفم رو به قسمتهای کوچیکتر قابل مدیریت تبدیل کنم.
• کاری به نتیجه نداشته باشم و هرروز تمرکزم روی قدمهای کوچیک ولی متوالی روزانهم باشه.
• خودم رو تشویق کنم بابت هر قدمی که برمیدارم، حتی اگه قدمای کوچیک باشه.
• تمرکز روی بهبودهای کوچیک و روزانه باشه، نه روی اون هدف که مثل یه سنگ بزرگ به نظر میرسه.
• به این توجه کنم که این مهارت رو قبلا صفررر بودم ولی الان واسم راحتتر شده و آشنا به نظر میرسه. و هی به خودم یادآوری کنم که یادته قبلاً این مهارت چقدر واست سخت بود؟ ولی الانو ببین چقدر باهاش اوکیتر شدی و واست راحتتر شده…
• هیچ چالشی نیست که انسان از پسش برنیاد، مگر اینکه خودش قبول کنه نتونستنرو…
• چالشها برای اینن که ما پیشرفت کنیم و چیز یاد بگیریم و اگه بریم تو دل چالش با باور و ذهنیت مثبت و باور کنیم که خدا با ماست و ما رو هدایت میکنه، اونوقت میبینیم که چه برکات و چه نعمتهایی توی همون چالش به ظاهر ترسناک بوده.
مثال: ایلان ماسک برای حل مسائل و ساخت ماشینهای الکتریکی و اینترنت استارلینک
مثال: مسائلی که استاد برای پارادایس حل کردن و نتیجهش کلی مهارت و اعتمادبهنفس و پیشرفت و حس توانایی بوده.
مرسیییی استاد، من واقعاً از شما تشکر میکنم که این صحبتهای ارزشمند رو به رایگان در اختیار ما قرار میدین، استاد من فهمیدم که من فقط روی اون هدف که خیلی بزرگ بهنظر میرسید، تمرکز کرده بودم و همین باعث میشد که حرکت نکنم و یا اگه حرکتی میکنم با حس نااُمیدی باشه…
من توی این کامنت نوشتن، خیلی بهتر خودمو شناختم و سعی میکنم از این به بعد فعالتر باشم توی کامنت گذاشتن، بازم از شما ممنونم استاد.
و الان هم تصمیم گرفتم که برم یه دفتر خیلی خوشگل بخرم و هرروز توی دفترم از قدمهای روزانهم بنویسم و هی با خودم self talk مثبت داشته باشم.
و تمام سعیم رو میکنم که تمرکزم روی قدمای کوچیک ولیییی متوالییییی باشه و دیگه به اون سنگ بزرگه چشم ندوزم و نخوام یهو بهش برسم که این طبق تجربه نتیجهای جز استرس و فلجشدگی برای من نخواهد داشت.
وااای استاد من از الان ذوق رسیدن به هدفم رو پیدا کردم و امروز صبح من از خدا پرسیدم که چیکار کنم که بتونم به هدفم برسم و اینقدر حس ناامیدی نداشته باشم… و هدایت من این فایل بود… خدایا شکرتتتت
استاد عزیز، استاد عباسمنش دوستداشتنی، من از شما بینهایتتتت ممنونم بابت به اشتراکگذاری این آگاهیهای ناب، اونم به رایگان، استاد خیلی عزیزید و بازم مرسیییی
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
اگر قبل از تغییراتم این سوال از من پرسیده میشد حتماً میگفتم اصلاً نمیخوام در موردش فکر کنم چه برسه به اینکه بخوام جواب بدم ولی الان با توجه به 2سالی که دارم روی افکارم و شخصیتم و ایمان و توکلم به خداوند کار میکنم می تونم بگم حتی اگر یک چالشی باشه که باعث ترس و استرس منم بشه بازم میخوام که تو دلش برم
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
-مهاجرت کردن
-ارتباط برقرار کردن با آدم ها
اگر بخوام در مورد جنبه های مثبت مهاجرت بگم اینه که باعث میشه یکسری توانایی هایی که تا به حال ازشون استفاده نمی کردم در مهاجرت استفاده بشه مثل شناختن دنیای اطرافم یا در ارتباط برقرار کردن باعث میشه من با آدم ها بیشتر خوش بگذرونم بیشتر از تجربیاتشون در زمینه هایی که توش موفق بودند استفاده کنم ، دایره ارتباطاتم خیلی بهتر میشه
برای اینکه ترسم از مهاجرت بریزه من تصمیم گرفتم که سفر کنم چون من حتی در سال مسافرت هم کم میرم بابت همین میتونم با سفرهای کوچک کوچک شروع کنم یعنی باز هم نیام همون اول چندتا سفر طولانی برم چون فکر نکنم اینجوری بتونم پیش برم مثلاً الان چند ماهی هستش که من دارم توی خود شهر تهران جاهایی که نرفتم رو یا خیلی کم رفتم رو میرم میبینم بعد آرام آرام همین رو گسترش میدم مثلاً سفر به شهرهای اطراف تهران بعد به همون نسبت سرعتش هم بیشتر میشه دیگه
مثلاً در رابطه با زبان انگلیسی من دقیقاً امدم همین کارو کردم
به خودم گفتم اگر میخوام زبان انگلیسی رو یاد بگیرم باید اول دایره لغاتم رو توی مغزم بیشتر کنم بابت همین تصمیم گرفتم روزی نهایتاً دوتا کلمه رو یاد بگیرم ولی هر روز این کارو کنم و اتفاقاً چقدر هم خوب بود الان چند ماهه هر روز دارم فقط روزی دو کلمه انگلیسی یاد میگیرم اصلاً مهم نیست بعدش چقدر وقت دارم که یک کلمه دیگه ای هم یاد بگیرما من گفتم باید تکاملی پیش برم تا از یادگرفتن زبان انگلیسی خسته هم نشم اونم نه اینکه بخوام کلمه رو به فارسی ترجمه کنم نه ، خودِ کلمه رو به زبان انگلیسی توی اینترنت سرچ میزنم معنا و مفهمومش رو از این طریق بدست میارم همین باعث شده بعد از چند ماهی که گذشته کلمات انگلیسی زیادی رو یاد بگیرم فقط با روزی دو کلمه و این یعنی اینکه من بالاخره تونستم به صورت مرتب انگلیسی رو با لذت در حال یادگیریش باشم چیزی که قبلاً نبود یا در مورد داستان مهاجرت من چندان حتی تنهایی هم جایی نمیرفتم در حالیکه از دو سال پیش که دوره عزت نفس رو شروع کردم بارها شدش که خودم تنهایی برم برای خودم بگردم و این برای من یک پیشرفت محسوب میشه یا اون موقعی که فهمیدم کار مورد علاقه من چیه و تصمیم گرفتم یادش بگیرم اصلاً اوایلش نمی تونستم اون موضوعات مربوط به کارم رو درک کنم در حالیکه به صورت کاملاً تکاملی جلو رفتم و کم کم یادش گرفتم الان بعد از دو سال که یادش گرفتم دارم اولین کار حرفه ایم را برای یک شخص عزیزی میزنم و اینم خودش کلی پیشرفته برای من چون تا قبل از این من دوست داشتم برای آدم ها سایت کدنویسی کنم ولی به هر دلیلی نمیشد ، الان شده دارم یک فروشگاه اینترنتی برای یک کسی که ازم خواسته درست میکنم و این واقعاً یک پیشرفت محسوب میشه برای من
استاد واقعاً سپاسگزارم چه چیزی یاد دادی قبلاً هم از زبون شما به شکل های مختلف شنیده بودم ولی اینبار واقعاً فرق داشتم
خوب قبل تر که با استاد واگاهی هاشون آشنا نبودم به شدت به هم میریختم و به خودم و طرف مقابل سخت میگرفتم و مدت طولانی دو سه روز گاهاً تا هفتهها این وضعیت ادامه داشت ولی به لطف خداو آموزههای استاد الان با مواجهه با مشکلات و مسائل تمام سعیمو میکنم که خودمو به آرامش برسونم و با توجه به تمرینات ستاره قطبی و اینکه تمامی اتفاقات به افکار و اعمال خودمون ارتباط داره به گذشته برمیگردم و دلیل به وجود اومدن اونها رو پیگیری میکنم سعی میکنم با توکل به خدا از خودش الهام و کمک بگیرم ولی مسئلهای که منو خیلی اذیت میکنه اینه که درسته که نسبت به گذشته خودمو سریع به آرامش میرسونم وخیلی از این بابت راضی هستم ولی مشکل اینجاست که یک سری مسائل بالاخص در مورد مسائل مالی که با که با مقایسه همسرم و قضاوت شدنم و اینکه مثل بقیه نتیجه مالی نگرفتم بارها و بارها این مشکل تکرار میشه (ماهی یکی دو بار )و با توجه به اینکه شرایط مالی هم نسبت به گذشته بهتر شده ولی در حد ایده ال نیست این وضعیت همچنان ادامه داره و از استاد عزیز و دوستان خواهش دارم اگر راه حلی برای این موضوع دارند راهنماییم کنند
واندام فوقالعاده زیبایی که درست کردین رو داره نشون میده
ای کاش میشد من هم اونجا پیشتون بودم و ی چند دقیقه روی اون ماساژور مینشستم و حسابی این بدن رو ی حال اساسی بهش میدادم
خوب خدارو شکر هربار ما ویدیویی از شما میبینیم پی میبرم که شما ی چیزی جدید اضافه کردین و این یعنی این هم میتونه باشه و از این بهتر هم هست
اما موضوع جلسه که خیلی دوست دارم در موردش حرف بزنم و خدا شاهده همین دیشب یسری کار عقب افتاده که واقعا اونقدر سخت نبود رو عقب انداخته بودم ناخوداگاه و بدون پلی کردن فایل بهم الهام شد که انجام بده
استاد بدون پلی کردن فایل دارم مینویسم چون دیشب این کار ها ذهن من ازشون ی اژدها درست کرده بود که آقا چی میشه
ولی صبح گفتم این کارها رو باید انجام بدی
یکی از این کارها پرونده مالیاتی بود که به لطف خدا امثال با وجود این پرونده فهمیدم که درآمد من چقدر رشد داشته و چقدر ظرفم بزرگ شده
خوب پیگیری نکرده بودم و رفتم پیش مامور محترم اداره مالیات و دیدم چقدر انسان آرام و شریفیه
و در همین حین بهم گفته شد که نکو دفعه قبل هم اومدی و نگفتم ساکت موندم در عرض پنج دقیقه کارم انجام شد
و خیلی جالب بود برام که پرونده مالیاتی پدرم هم اونجا بود گفت نصبتی دارین گفتم آره پدرم هستن گفتن ما دسترسی یا شماره تلفنی نداریم لطف کنید بهشون برسونید و دیدم ی بنده خدایی ی شیطنتی خواسته بکنه که به لطف الله یکتا من در زمان مناسب در مکان مناسب بودم و فیش مالیاتی پدر رو هم آوردم بهش دادم و در جریان کارگذاشتمش و به لطف خداوند انجام شد و دیگه امان ندادم
همه اون کارهایی که دیشب گفت انجام بده رو پشت سر هم انجام دادم و نذاشتم اون نجوای ذهنی این فرصت رو بگیره از من
هنوز فایل رو پلی نکردم
ی کاری دیگه که میخواستم بکنم پیگیری چند تا خرید بود از یکی از چند نفر
که اولی اونطور که من خواستم معامله نکرد به بعدی زنگ زدم و پیگیرش شدم
اما یدچیزی اینجا یاد گرفتم که اکه من کارهای روتینم رو انجام ندم اونقدر این ذهن منفی قدرت میگیره که حتی کارهایی واجب رو هم نمیتونم انجام بدم
و برعکسش هم هست اگه من کارهام رو به تعویق نندازم اونقدر انرژی میگیرم که در آن واحد میتونم چند کار همزمان انجام بدم و انرژی کافی برای انجام کارهای دیگه هم داشته باشم .
یاد ی کاری افتادم که توی کار خودم انجام دادم با حالی که هیچ آگاهی ازش نداشتم و اون این کار بود که ی مشتری اومد گفت میتونید جی پی است نصب کنید
و من ی مکثی کردم و گفتم آره
حالا من هیچ درکی از جی پی است نداشتم
و به خودم گفتم اکه خدا راه رو نشون میده این رو هم نشون میده من یاد میگیرم و باید وارد ترس هام بشم
خلاصه ی کاتالوگ داشت نگاهش کردم انکار. از قبل من این کار رو هزار بار انجام داده بودم
خلاصه بعدازظهر همون روز اون بنده خدا اومد و ماشین رو آورد و دست به کارش شدم همه چیش اوکی بود فقط دوتا سیم رو اشتباهی وصل کرده بودم یعنی مسیرش درست بود ولی به جای ی سیمی که وصل کرده بودم
باید دوتا سیم وصل میکردم
که اون هم خود اون مشتری زنگ زد به اون نصابی که ازش خریده بود قشنگ برام توضیح داد و وصلش کردم
آقا منو میگی انکار موشک اییلان ماسک رو من طراحی و وارد مدار زمین کرده بودم
و اینقدر این باور تقویت شد در وجود من که همه کارها رو میتونم انجام بدم
همه کارها از بدو تولد درون من بوده
خداوند بهترین راهنما و بهترین معلم برای من هست
خدا میدونه چقدر از این راه من درآمد داشتم مه از راه جی پی اس بلکه از راه خدا
از راه ورود به ترس ها
یا اینکه چراغ فروش بودم و چراغ ها رو میدادم باطریساز ببنده
گفتم چرا خودم انجام ندم خودم با کیفیت بالا انجام میدادم و مشتری راضی خداشاهده از کسی نپرسیدم که چطور
انجام دادم و بعدش این ایده اومد که میتونی لامپ هم بیاری برای چراغ ها که میفروشی لامپ هم بفروشی
بعدش این ایده اومد که میتونی دستمزد نصب چراغ رو هم بگیری
همیشه و خود الان از دیدگاه مثبتی برخوردارم همیشه هر چالشی میاد به خودم میگم من بزرگتر از اینم
این اومده تا منو بزرگتر کنه
توانایی حل مسأله رو درمن بالا ببره
و همین که خودم رو بزرگتر دیدم از اون مسأله نه تنها اون مسأله حل شده بلکه پلی بوده برای حل مسأله های بعدی
و استاد واقعا واقعا سپاسگذارم برای توضیح ابتدای فایل و این کلمه شگفت انگیز که به جای تمرکز بر نقطه پایانی به سفر شگفت انگیز فکر کنم
که این ی سفر عالیه
ی ساختمون داشتم درست میکردم همین چند ماه پیش خوب اولش چون تجربه ای نداشتم و چون نجواهای ذهنی میومد خیلی سخته بود شروع کنم واقعا اشکم درومد تا شروع کردم تا تونستم خودم رو راضی کنم برای انجامش ولی همین که تصمیم گرفتم خداوند دستانش رو فرستاد برای یاری من
داشتم قهوه میخوردم
که ی آشنایی که مار برقکاری انجام میداد رو دیدم که بهش گفتم میخوای برقکاری کنی گفت آره آقا این ی اکیپی داشت فوقالعاده از سرامیک کار از
گچکار از لوله کش و واقعا کار من با بهترین کیفیت و در کمترین زمان ممکن انجام شد و حوری شد که دیگه حالا سخنم شده بود برگردم در مغازه
شما فکر کن کار ساختمون که خودت هم کمک بدی توی خاک و سیمان و گچ من دیگه عادت کرده بودم
یعنی ذهن من اینقدر سختش کرده بود و واقعا بدون دیدن نقطه پایانی که ذهن همش میگه آقا چکار میخوای بکنی تو نمیتونی و غیره رسیدم به جایی که خدا شاهده خودم تنها ی نیسان ماسه رو میبردم داخل برای استاد کار و زمان استراحتم در و پنجره رو رنگ میکردم
و لذت میبردم
که مار یاد گرفتم
چقدر تجربه کسب کردم از لوله کشی
از برقکاری
از کابینت
از سرامیک چه جنسی خوبه
از دستمزد استادها چطوریه
از روش برخورد با کارگرهای ساختمانی
و چیزی که خیلی با ارزش بود و خیلی کمک کرد بهم این روش استاد بود که باعث شد کارم خیلی راحت تر سریع تر و با رضایت کارگرها انجام بشه و اون هم این موضوع بود که نقد دستمزد میدادم نقد مصالح میگرفتم جوری که اینا دهنشون باز میمون. یعنی کاشی فروش گفت هفتاد میلیون میشه گفتم خدمت شما ی حوری بهم نگاه کرد و چند بار پرسید که کارت چیه که من موندم که مگه طبیعی نیست
حالا نکو که بقیه جورایی دیگه کار میکنن
خوب اینها رو گفتم که تکرار خیلی خوبی بود برای من خیلی لذت بردم از تکرار این مسیر زیبا شاید اینا یادم رفته بود و ذهن میگفت که بابا این چیه ولی مرورش کلی انگیزه داد
اینم بگم استاد روزی که فایل های شما شروع کردم به ساخت باورهای که جا داره خیلی خیلی بیشتر کارکنم پول نداشتم جنس بخرم برای مغازه و زنگ میزدم و میگفتم این صورت رو برام کنار بزارین تا وقتی که کم کم پولشو واریز کردم جنس رو بفرستین این ایده من بود حالا مبالغ ده میلیون و دوازده میلیون و اینا بود
و الان بعد چند سال میبینم ی صورتم که نقد میخرم دویست میلیون سیصد میلیونه و خدارو شکر که این فایل موجب یاد آوری خیلی چیزابود
الان ک ب عقبتر نگاه میکنم من چالشهای زیادی رو حل کردم ، چالشی مثل ترس از ارتفاع و صبور نبودنم
من شروع کردم ب کوه رفتن و از همون استارت کوه ب نوک قله نگاه نمیکردم چون اگ نگا میکردم هم میترسیدم هم نا امید و میگفتم اوووو اینهمه راه ، بعد کم کم تا دامنه میرفتم و روز اول تا جایی رفتم روز دوم بیشتر و روز سوم بیشتر و روز چهارم تا قله ، و الان هفته ای یکبار عاشقانه کوهنوردی میکنم و کوه ها و راههای مختلف رو انتخاب میکنم ک برای اولین بار برم و قطعا چالشهای رو داره و دوست دارم خودم رو ب چالش بکشم و لذت ببرم ب نظرم میدونید زمانی ک بعد از همه اینا ب قله میرسم واقعااا لذت بخش ، من توی برف ، توی بارون ، روز افتابی و همه و همه اینا کوه میرم و واقعا هر کدوم لذت خودش رو داره ، کوه رفتن بهم صبر رو یاد داد و واقعا ادم صبوری شدم در برخورد با چالشها ، یک چیز دیگ ک جدیدا بهش برخورد کردم ،
اینک من اول تمام مشکلات رو ب اسم مشکل میدیدم و میگفتم فلان مشکل و چون کلمه مشکل توی باور و ناخوداگاه من کلمه ای سنگین بود و بار منفی داشت اصلا ب حل ش فکر نمیکردم و برنامه ای نمیریختم و بعد ک شروع کردم ب دیدن زندگی در بهشت خیلی خیلی ناخوداگاه گفتم اصلا چرا مشکل چالش این چالشها هستند ک بهم درسی میدند و بهتر و بهتر میشم مثلا یک چالش مثال بزنم یک مشتری داشتم ک ب بکگراند عکس گیر داد و گفت نه من اینو نمیخام و … عکسی ک گرفته شده بود و بچه های ادیت گفتند نه نمیشه بکگراند و عوض کرد و بد میشه و من ی لحظه گفتم ن خودم عوض میکنم و عوض کردم و دیدم چقدر بهتر شد و چقدر زیباتر و دیگ خودم از اون ب بعد با اون لباس بارداری مثلا زرشکی بکگراند و عوض میکردم و چقدر بهتر شد ،کلا زمانی ک چالشی بوجود میاد ب نظرم این چالش برای بهتر شدن و پله ای هستش برای پیشرفت ما در همون زمینه ، مثل اینک روی ی پله ای ایستادیم و اون پله خار دراورده و این خار ها پامون و میزنه و مجبور میشیم یه پله بریم بالاتر ، و واقعا از روزی ک دیدگاه م رو نسبت ب چالش تغییر دادم اینقدر برام زندگی کردن راحتتر شده اینقدر اروممم تر شدم باورتون نمیشه صبح ها من با استرس از خاب بیدار میشدم و میگفتم وااای حالا من این همه کار دارم و نگران و نکران و زمانی ک انسان نگران هستش نمیتونه تمرکز خوبی داشته باشه و کارایی خوبی نداره ولی الان اینقدر ارومم تازه اینقدر ذوق دارم ک خب چالش جدید چطوری انجامش بدم ؟ خب راه هاش رو مینویسم و تقسیم میکنم و انجام میدم اهاااان اینجاس ک مهمه و باید پشتکار داشت اینجا اصل قضیه س ب نظرم انجامممم دادنش ، عمل کردن ، این مرحله اصل کار ، بعد ک انجام دادی ، خب ی مرحله پیش رفتی حالا چی مهمهههه استمرار استمرارررر و صبر و این هم مهمه خیلیا ی دفعه انجام میدن و استاپ میکنن ولی این نتیجه ای نمیده
استمرار داشتن باعث میشه نتیجه پدید اید، بله در زندگی در بهشت اگ عباس اقا جان و مریم جان کمی درختها رو قطع میکردن و میگفتن خب بسه و استمرار نداشتن و خسته میشدن خب اصلا اتفاقی صورت نمیگرفت و هیچ زیبایی و ویو قشنگی پدیدار نمیشد . ب امید خدا و با ایمان ب خدا و ذوق و حس خوب شروع میکنم کارهایی ک باید انجام بشه رو انجام میدم و نتیجه رو هم مینویسم براتون . ممنون از فایلهای قشنگی ک میذاری دوستتون دارم عزیزدلید ️
سلام به استاد عزیزم و اعضای سایت
من هم مثل همه انسان ها تو زندگیم به خیلی از مسائل برخورد کردم من تو زندگیم تا جایی که یادم میاد دوتا چالش خیلی بزرگ داشتم که کلی ازم زمان و انرژی گرفت و دقیقا به محض حل کردن چالش اول چالش دوم هم شروع شد.
چالش اول یک مسئله ای بود ک باید یک روندی رو طی میکرد و این مستلزم این بود ک من ناامید نشم و ادامه بدم و من هیچ وقت نا امید نشدم خسته میشدم و شاید یکی دوماه به خودم زمان میدادم ولی دوباره شروع میکردم ک بالاخره بعد از حدود 2 سال به چیزی که میخواستم رسیدم سر اون چالش خیلی به در های بسته خوردم خیلی از راه ها رو امتحان کردم تا راه درستی ک نتیجه ای ک من میخوام رو بهم بده پیدا کردم من برای اولین بار اون روز ک به خواستم رسیدم معنی اشک شوق رو با تک تک سلول هام درک کردم.
ولی چالش دومو هنوز نتونستم کامل حل کنم احساس میکنم اندازش از اندازه وجودی خودم خیلی بزرگ تره ولی دارم تلاشمو میکنم.
صحبتهای استاد تو این فایل خیلی باعث قوت قلبم شد وقتی که گفتن اون چالش مهم نیس دیدگاه ما به اون چالشه که مهمه. و من دقیقا همون جا بود ک فهمیدم چرا این چالش اینقدر برام بزرگ شده چون دیدگاه من نسبت بهش این بود ک تو دیگ نمیتونی موفق بشی تو با چیزی که از دست دادی زندگی برات تموم شد و اینا خب از باور کمبود هم نشات میگیره.
چالش ها مثل یه شمشیر دولبه هستن و این دیدگاه آدم ها هست ک میتونه تعیین کننده نتیجه باشه و داشتن عزت نفس در حل کردن چالش های زندگی خیلی خیلی تاثیر گزاره.
از خداوند میخوام ما رو از چالش هامون بزرگ تر کنه تا چالش ها برامون آسون تر بشن.
به نام خالق بهترین ها و سلام به بهترین ها
خب من کلا از بچگی چون رقابت سختی با برادر بزرگم داشتم همیشه سعی میکردم با انجام کارهای مردونه اثبات کنم میتونم در جامعه حضور پیدا کنم و از پس خودم برمیام. خانواده من سنتی و متعصب بودن.
من با پوشیدن لباس مردونه و بازی با پسرا همیشه با خانواده ام چالش داشتم. نظر زنای اطرافم این بود که یه زن هرچی بشه باز باید کهنه بچه بشوره.
البته من با اصرار مادرم بلاخره تن به ازدواج دادم و بجه دار هم شدم ولی درس و هدفای خودمو فراموش نکردم و بعد از جدایی بدون حمایت خانواده کار کردم و پسرمو بزرگ کردم.
بعد چندسال هم بلاخره کانون وکلا قبول شدم.
چند سال جاهای مختلف کار کردن و با آدم های مختلف برخورد داشتن باعث شد همیشه با چالش های مختلف روبه رو باشم تا قبل از آگاهی های این سایت فکر میکردم داشتن اینهمه چالش سرنوشتمه.
ولی متوجه شدم میشه آگاهانه زندگی رو به مسیری برد که چالش ها هدایتگر و هدفمند باشن و باعث رشد و رسیدن به خواسته ها و نه فقط دردسرساز باشن که دائم آدمو به درودیوار بکوبه و درنهایت زخمی بندازدت یه گوشه.
من افتاده بودم گوشه رینگ و داشتم نابود میشدم که به لطف پرورگار با استاد جانم آشنا شدم و الان دارم سعی میکنم با آگاهی درجهت خواسته ام افکار و باورهامو بسازم و با چالشهای مسیر روبه رو بشم.
الان ترسی که ندارم هیچ هروقت مسئله ایی پیش میاد میگردم ببینم پیامش چیه و چرا ایجاد شده من چجور و از چه زاویه ایی میتونم به این موضوع نگاه کنم که راه حلش رو پیدا کنم الان زمان کمتری به ناراحتی میگذرونم و زودتر به راه و دلیلش پی میبرم و کمتر تکرار میشن.
که این ها به من کمک می کنه تا حس بهتری نسبت به اتفاقات داشته باشم.
به نام رب العالمین
سلام بر استاد عزیز
چالش ها اومدند تا توانایی های ما را به ما یادآوری کنند. به ما بگن که چقدر توانایی و قدرت داریم.
خدا را شکر همیشه توی زندگیم با چالش های زیادی روبرو شدم با همشون کنار اومدم و حتی خیلی وقت ها خودم خودم را به چالش کشیده ام.
اون زمان ها که دانشجو بودم برنامه ها تحت dos بودند شاید نسل های جدید حتی اسمش را هم نشنیدند و به سرعت تغییرات پیش اومد و برنامه ها تحت windows شدند.
خیلی ها سختشون بود که با این تغییرات کنار بیان. چون برخلاف همه جای دنیا تازه کامپیوتر توی ایران آمده بود و مردم داشتند عادت میکردند و یاد میگرفتند تا با کامپیوتر و dos کار کنند یکدفعه تحول بزرگی پیش اومد و کارها را راحت تر کرد. اما مردم با تغییرات و یا چالش ها سخت کنار میومدند.
من اونموقع کارشناس سیستم های مالی بودم . کلی حسابدارها را راضی کرده بودیم که بیایید با کامپیوتر کار کنید و برنامه های مالی را بهشون یاد میدادیم. حالا با چالش جدیدی روبرو میشدند.
من خودم سریع یاد گرفتم شاید باورتون نشه اصلا صفحه windows عجیب و غریب بود من میخواستم shut down کنم میترسیدم (خنده)
خلاصه که با این چالش ها روبرو شدم و انواع مختلف آن برای ارتقا خودم از لحاظ علمی . برنامه های مختلف حسابداری را یاد میگرفتم و خودم را آماده هر چالشی میکردم .
اما جالب اینجا است وقتی داشتم برای خودم مینوشتم برخورد کردم به یک موضوع جالب. اونم پاشنه آشیل من است. من در مورد پول و ثروت مشکل دارم و خیلی هم روی آن کار میکنم و باورهای فراوانی را برای خودم نوشته ام و میگویم اما تمام چالشهایی که در زندگیم بهش برخورد کردم توانایی من را بالا برده اما درآمد من خیر.
و این را امروز متوجه شدم وقتی به سوال های استاد جواب میدادم متوجه شدم که به نیت اینکه این چالش دیگه برای من ثروت میسازه جلو رفته ام اما توانایی من بالا رفته اما متاسفانه ثروت خیر.
من عاشق هنر و نقاشی هستم و در مورد هنر هر چالشی که برام پیش میاد با جان و دل میپذیرم و جلو میرم با اینکه خیلی سختی ها داره هم هزینه برام داره اما چون دوستش دارم اصلا متوجه سختیهاش نمیشم.
اینقدر فیلم از یوتویوپ برای آموزش جدید میبینم و خودم را به چالش میکشم و شروع میکنم و اینقدر کار میکنم که در آن حرفه ای هممیشم اما پاشنه اشیل هست.
ولی با این فایل یه چالش جدید برای خودم گذاشتم که اونم اینه که هر روز رزومه کاری خودم را به جاهای مرتبط کارهای هنری بفرستم .
دوم اینکه من با اینکه مدرک آیلتس را گرفتم و دوباره زبان را رها کردم دوباره شروع کردم حتی شاگرد زبان هم داشتم اما دوباره رها کردم . اما امروز با این نیت زبان انگلیسی را شروع کردم و استارت را زدم که من باید در دنیا کارهای هنری ام را عرضه کنم . پس نیاز به زبان انگلیسی دارم . در کنار کارم باید این را هم تقویت کنم .
ایندفعه تصمیم گرفتم که چون پاشنه آشیلم را متوجه شده ام روی باورهای ثروت ساز کار کنم و با این چالش هم روبرو بشم.
و امیدوارم که استارت کاری من قبل از سال جدید بخوره.
که اگر این اتفاق بزرگ بیفته من چقدر بزرگ میشم . چقدر امیدوارتر قدم ها را برمیدارم.
من اینقدر خلاقم که دوست دارم هر روز یه کار جدید خلق کنم که با کار قبلیم متفاوت باشه اما بخاطر پاشنه آشیل یعنی پول مجبورم دست نگه دارم تا کارم فروخته بشه و بعد شروع کنم.
باورتون نمیشه من هر پولی که بدست میارم مثلا هدیه تولد بهم میدن هر هدیه ای و جای لباس خریدن و جای خرید هر چیزی من وسایل نقاشی و بوم میخرم .
بدون اینکه بدانم میفروشم یا خیر . بلکه شروع به کار میکنم اونم با عشق. استاد میفرمایند عاشق کاری باشی گرسنه نمیشی تشنه نمیشی خسته نمیشی . اون همه زندگیت میشه.
من دقیقا همینجوری هستم .
پس اگه کارم استارت بخوره توکل و ایمان من بیشتر میشه و فکر میکنم دیگه پام از ترمز برداشته میشه و گاز میدهم و به جلو میروم .
استاد قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم اصلا نکته اساسی را درک نکرده بودم . فقط میگفتم چه فایده من با تمامچالش ها روبرو شده ام و خودم را توانمند کرده ام . اما سودش چی بوده.
یکدفعه در حین نوشتن متوجه شدم که تمامچالش های من برای برطرف کردن این پاشنه آشیل یعنی ثروت و پول بوده. اما من متوجه نبودم . و مرتب میگفتم خوب کو …. پول . پس چرا پول نمیاد .
اینهمه توانایی که هرکسی با یکیش میتونه کلی پول بسازه چرا برای من نمیشه.
اما با نوشتن متوجه شدم که باورهای من هنوز ایراد داره . با اینکه دارم روشون کار میکنم اما انگار داره این سیمان یک کمی شل میشه.
و خدا را شاکرم که با این فایل حداقل فهمیدم که مشکل کجاست.
چون از دیروز که فایل را گوش میکردم باهاش مشکل داشتم. و جواب سوالم را نمیگرفتم . اما تا نوشتم . گذشته را نوشتم . دونه دونه چالش هایی که یادم میومد را نوشتم متوجه این موضوع شدم.
من فکر میکنم که تمامچالش های ما مربوط به پاشنه آشیل های ما است. و برای هرکسی متفاوته.
در هر موردی که مشکل داریم چالش روی همون بوجود میاد. یکی توی روابط با خانواده یکی توی رابطه با آدم ها . یکی مشکل با فرزندش. یکی مثل من مشکل با پول و ثروت.
من خیلی خیلی سپاسگزار خدا هستم که شما را دستان خودش کرده تا کلام خدا را برای ما بگویید و به ما بگویید که ما خالق زندگی خودمون هستیم. فقط خودمون.
حالا چه احساسی داریم چقدر درک کرده ایم همونقدر نتیجه میبینیم.
خیلی دوستتون دارم
سپاسگزارم
به نام خدا
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
سوال این جلسه :
وقتی تو زندگیت به چالشی میخوری چه واکنشی نشون میدی ؟
ایا اون چالش رو با نگاه فرصت میبینی یا نامید میشی از ادامه مسیر ؟
در کل من اگر بخوام از خودم بگم در گذشته وقتی به چالشی میخوردم خیلی بهم میریختم و حتی بدنبال راهی بودم که اون مسیر رو ادامه ندم یه جورایی فرار میکردم
اما از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و مخصوصا تو شغل مورد علاقه خودم وارد شدم همش تو چالشم و هی این مسئله رو حل میکنم و باز چالش بعدی بوجود میاد ولی خداشکر هر چی جلوتر میرم خیلی متوکلتر میشم و سعی میکنم ذهنم را آرام کنم و به خودم بگم همان طور که چالشهای قبلی رو حل کردیم این موضوع رو هم حل میکنیم پس با امید خدا پیش بریم و بذاریم خدا ما رو هدایت کنه و مسائل رو حل کنیم و الان حدود 7 سال تو کار خودم فعالیت میکنم و همیشه من تو چالش و درگیری بودم
یعنی در حدی که این مسائل سخت و طاقت فرسا بوده بارها بارها شده اطرافیان و خانواده من بمن فشار میارن و میگن بیخیال اینکار شو و برو دنبال کار دیگه که درامد و سودش بیشتر باشه
از لحاظ اونها انگار خود شغل ایراد داره در صورتی که من اگر بتونم این چالشهایی که همه ازش فرار میکنند رو حل کنم میتونم موفقیت بسیار بزرگی بدست بیارم که هر کسی نتونسته اما من تونستم و اونوقته خدا بمن پاداش میده
وقتی به خودم نگاه میکنم چیزی که باعث تا الان من تو مسیر خودم باشم و کارم رو رها نکنم فقط فقط عشق و علاقه بوده که بارها بارها چالشها میخواستن منو نامید کنند اما من بخاطر علاقه به کارم ادامه دادم و با هر بار حل کردن مسئله من توش کلی چیز یاد میگرفتم و باتجربهتر میشم و همین باعث میشد تا با برخورد مسائل بعدی ادامه بدم و نامید نشم
جالبه ، من بارها شده تو کارم از دیگران بازخورد میگرفتم که بمن میگفتن چقدر تو کار خودت با تجربه هستی و چقدر روابط کاری خیلی خوبی داری
دقیقا هم همینه، اینها همش بخاطر پیگیری و تمرکز روزانه که من حدود 7 سال تو کار خودم گذاشتم و الحمدالله و خداشکر تونستم انقدر رشد کنم
بنابراین من نسبت به قبل خودم تو این مورد که با برخورد به چالش چه عکس العملی از خودم نشون میدم ، واقعا خیلی بهتر شدم البته هنوز جا داره باز بهتر و بهتر بشم و به اندازهای که تکاملم رو خوب طی کنم هی قوی و قویتر میشم
ولی با این حال از 100 نمره که در گذشته 5 بودم الان به خودم 30 میدم و این خیلی خوبه و نشون میده من نسبت به قبل خودم خیلی بهتر شدم
خداشکر
باورهای محدود کننده:
ممکنه من تو این چالش شکست بخورم پس چرا من ادامه بدم
وقتی استاد این جمله رو تکرار کردی دیدم من دقیقا هنوز این مشکل رو دارم انگار پاشنه آشیل منه
که تو برخورد با هر چالش نجواها سریع میاد همینو بمن میگن که تو فلان مسئله تو کارم چطور میخوایی حلش کنی مطمئنا شکست میخوری پس به نفعت که ادامه ندی
ولی من سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و به خدا توکل کنم و به خودم بگم که خیلی جاهها تو مسیر بوده مشکل خوردم و نمیدونستم چطور میشه حلش کرد ولی حرکت کردم و ادامه دادم و ارام ارام درها باز شدن پس باز هم میشه
البته اعتراف میکنم خیلی سخته مخصوصا که از لحاظ مالی به چالش میخورم ، واقعا سخته که بتونم ذهن خودم رو کنترل کنم
بنابراین بیشتر باید روی خودم کار کنم
ممکنه با برخورد چالش اگر تو نگاه اول ندونه چطور باید مسئله رو حل کنه
استاد دقیقا به موردی اشاره کردید که من واقعا توش مشکل دارم که هر موقع با مشکلی میخورم و مخصوصا که جواب سوال رو نمیدونم ذهن من میخواد اون نقطه آخر برام ترسیم میکنه و یه سناریو بسیار ترسناک و وحشناک رو بمن نشون بده
و اینکار اینقدر ادامه میده تا من از ادامه مسیر نامید بشم
تو این مورد واقعا من ضعف دارم باید بیشتر روش کار کنم
ممکنه اگر یه خورده مذهبی باشی چالشها رو یک مجازات الهی بدونید
آخ آخ استاد عجب چیزی گفتید
دقیقا این جمله مال من بود که هر موقع اتفاق بد رخ میداد و من به مشکلی میخوردم سریع نگاهم به خدا بود و یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم که چرا این اتفاق رخ داد و از خودم میپرسیدم که من چه اشتباهی کردم که خدا داره این بلا رو سر من میاره
انگار که خدا اون بالا منتظر که ما کوچیکترین اشتباهی رو انجام بدیدم و سریع بیاد ما رو مجازات کنه و تا اون چالش و اون مسئله رو به عنوان عذاب سخت الهی میبینیم
ولی الحمد الله و خداشکر از وقتی که استاد با شما و آگاهیهای شما اشنا شدم خیلی نگاهم با برخورد به مشکلات بهتر شده و یاد گرفتم که مسائل و تضادها رو به عنوان فرصت ببینم و بیام عوضش این سوال رو از خودم بپرسم
که من چطور میتونم از این چالش با موفقیت عبور کنم و چطور میتونم حلش کنم و ازش پول بسازم
و بجاش بیام ذهنم خودم رو کنترل کنم و بجای فرار بدنبال راه حل باشم
البته میگم من ادم کاملی نیستم و خیلی جاهها بوده نتونستم درست عمل کنم ولی اشکال نداره با خودم مهربان هستم و سعی میکنم خودم رو بهبود بدم و از سری قبل خودم بهتر باشم
تمرین :
1.. چه چالشهای تو زندگیتون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید ؟
بزرگترین چالش زندگی من همین مسائل کاری منه که همیشه در حال حل کردن تضادها هستم و همین چالشها حتی به شرایط مالی زندگی من هم وارد شده و بارها بارها نجواها خواسته از اون طریق بیاد منو نامید کنه
واقعا تو بحث مالی بسیار سخته که دقیقا همین الان هم درگیرشم ولی خداشکر سعی میکنم ذهنم رو ارام کنم و به زیاد بهش فکر نکنم و بارها اینو به خودم میگم همان طور که من تونستم تو روابط تو سلامتی تو بیزنس تو ارامش از همین مسیر به موفقیت خوبی برسم پس بنابراین تو مسئله مالی هم من میتونم پیشرفت و رشد کنم انشالله
بشرطی که بتونم تو این مورد بهتر کنترل ذهنم کنم
2.. بیایید ذهنیتون رو در مورد اون چالش تغییر بدید
بجایی اینکه به نتیجه نهایی که این مسیر داره تمرکز کنید بیایی به سفری که تو حل این چالش بهش برمیخورید تمرکز کنید
چه مهارت چه پیشرفت چه درسهایی چه نعمتهایی بدست میارم و بیام روی این چیزها تمرکز کنم
من عاشق هدایت خدا هستم که همیشه مسیر درست رو بمن الهام میکنه
که از قبل بارها این جمله استاد بمن گفته میشد
که درگیر خود چالش نباش بیا با شرایط فعلی و امکاناتی که فعلا در حاضر دارم چطور میتونم از دیروزم یه ذره بهتر بشم
برای همین وقتی به چالش مالی میخورم میگم اشکال نداره فعلا بیام تو کارم یه ذره مهارت ، روابط ، تجربهام رو افزایش بدم و بیام نسبت به دیروز خودم چیزهای بیشتر یاد بگیرم
خداشکر با همین ذهنیت من نسبت به گذشته خودم که در حد یه کشاورز ساده بودم الان رسیدم به مرحله که دارم تجارت میکنم و بین کارخانهها دارم محصول به محصول جابجا میکنم و تو کشور تو حوزه کاری خودم کلی روابط و به تاجر شناخته شده هستم
اینها همش بخاطر همین قدمهای کوچیک پیوسته هست که من پشت سر هم دارم برمیدارم
3.. کارهایی که باید بتونید این چالش رو حل کنید بیایید به قسمتهای کوچیک قابل مدیریت تقسیم کنید
وقتی به این سوال فکر کردم دیدم که اگر من بخوام چالش مالی رو تو زندگیم حل کنم تنها راهش برای من اینکه تو بیزنسم پیشرفت کنم و مسائل بیزنسیم رو یک به یک حل کنم و برم جلو و نامید نشم و ادامه بدم
برای الان که تو کار خودم در داخل کشور به اندازه کافی و مناسب شناخته شده و اعتبار خوبی بدست اوردم
حالا هدف بعدی و اصلی خودم رو گذاشتم صادرات محصول به خارج کشور
و برای همین باید همان طور که تو بازار داخلی تونستم موفق باشم بیام تو حوزه تجارت در خارج کشور سطح اطلاعات و مهارت و روابط رو افزایش بدم و پیگیری کنم و ببینم چه چیزی میتونم یاد بگیرم که به تجارتم کمک کنه تا بهتر بشم
برای همین در روز حدود 3 تا 4 ساعت تو سایتهای خارجی دنبال محصولات مشابه خودم هستم و شرکتها و همکارهای خودم رو پیدا میکنم که دارند عین محصول رو تولید و صادر میکنند و کلی اطلاعات فنی ازشون میپرسم و کلی ایده میگیرم برای ادامه کار ( از طریق گوگل ترنسلیت چت میکنم ) و هر روز چند تا نکته یاد میگیرم
و جدا از اون در روز کلی ویدیو آموزشی در مورد صادرات و تجارت یاد میگیرم و همش دنبال این هستم سطح اگاهی خودم رو در حوزه کاری خودم افزایش بدم
4.. بعد بیایید تو هر مرحله که کارتتون برای بهبود انجام دادید بنویسید و ببنید که چقدر پیشرفت کردید
خداشکر این کار رو من تقریبا هر روز تو تمرین ستاره قطبی خودم یادداشت میکنم و بهبودها و پیشرفتهای روزانه خودم رو مینویسم حتی اگر یه پیشرفت کوچولو باشه بارها هی به یاد خودم میارم و سپاسگزار خدا هستم
مثل همین فایل اموزشی که گوش دادم و تمرینم رو انجام دادم این هم در راستای بهبود و پیشرفت روزانه من بود
افرین عمران تو فوق العادهای تو ارزشمندی تو هر روز داری نسبت به دیروز خودت بهتر میشی و این خوبه و این عالیه
خدایا شکرت بابت اینکه منو هدایت کردی تامترین این جلسه رو انجام بدم و یه بدم دیگه باز رشد کنم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
استاد بینهایت سپاسگزارم تمریناتتون فوق العادهست عالیه کمک میکنه از درون خودمون رو بشناسیم و بهتر بفهمیم کجا ایراد داریم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
فعلا
یا حق
بنام رب فرمانروای جهان
درود و عرض ارادت
همین الان که دارم این متن رو مینویسم از دیروز خودم رو وارد یک چالش بزرگ کردم و هر چه سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم نجواها نمیزاره
با اینکه سالهای زیادی هست که دنبال کننده فایلهای استاد عباسمنش هستم اما متأسفانه اونجور که باید با ایمان کامل به حرفهای استاد عمل نمیکنم و خودم رو وارد یکسری چالشهای مالی میکنم و کنترل ذهنم رو از دست میدم،
با اینکه استاد همیشه تاکید دارن خودتون رو بدهکار نکنید، عجله نکنید،با آرامش تصمیم گیری کنید،
بازهم عجله کردم و زمینی رو بخاطر اینکه نکنه از دست بره و کسی دیگه ای خریداری کنه با اینکه نیمی از پول زمین رو نداشتم دیروز اون زمین رو خریدم و الباقی پول رو یک چک 20 روزه دادم و فکرم رو درگیر کردم،
حال این مورد برای من یک چالش خودساخته شده و چطور باید با این چالش برخورد کنم؟
1_وقتی کنترل ذهنم رو از دست میدم و افکار منفی سراغم میاد یه جوری خودم رو مشغول کنم و اجازه ندم افکار منفی بهن فشار وارد کنن
2_ با خونسردی روی فروش واحدهایی که دارم کار کنم تا انشالله پول لازم فراهم بشه
3_ به خودم یادآوری کنم که من در گذشته بارها چنین شرایطی رو تجربه کردم و بدون اینکه چکم برگشت بخوره یا به تاخیر بیفته خداوند راهها رو برام باز کرده پس اینبار هم کارها به موقع انجام میشه
4_باید سعی کنم آرامشم رو حفظ کنم و با آموزههایی که از استاد در دوره شیوه حل مسائل زندگی یاد گرفتم از دل این چالشها فرصت بسازم.
در مورد سئوال که در رابطه برخورد با چالشها چه کاری میکنم:
معمولا من تو دل چالشها میرم و خدا رو شکر در اکثر مواقع اون چالشها رو حل کردم اما اینکه بتونم از دل چالشها فرصت بسازم خیلی موفق نبودم
برای جواب سئوالات آخر جلسه کامنت دیگه ای در اولین فرصت میزارم انشالله
خدانگهدار
بنام خدای مهربان
سلام
این کامنت رو در جواب کامنت قبلی خودم میزارم تا ردپایی باشه برای آینده
خب من 22 روز پیش زمینی رو خریداری کردم به مبلغ 9میلیارد و 600 میلیون تومان
در حالیکه فقط 3میلیارد تومان داشتم و خودم رو درگیر چالش بزرگی کردم که دقیقا بعد از قولنامه کردن نجواهای شدیدی من رو احاطه کردن که چطور میخوای به عرض 20 روز این پول رو جور کنی و باز باید واحدها رو مفت پیش فروش کنی و در پایان بجای سود َضرر خواهی کرد
اما به لطف درسهایی که از استاد فرا گرفته بودم خیلی زود بیاد آوردم که اگه میخوام این چالش رو به نفع خودم تموم کنم اول باید نجواها رو کنترل کنم و بعد دنبال خل موضوع باشم
به لطف خدا در مرحله اول نجواها رو با دلایل منطقی که آوردم مثل اینکه در گذشته هم چنین چالشهایی داشتی و به موقع حل شده، کنترل کردم
و بعد از خدا خواستم خودش کنترل اوضاع رو به دست بگیره که اگه با عقل من بخوام پیش برم نمیتونم درست تصمیم بگیرم
به لطف خدا خیلی زود واحدهایی که قصد فروش داشتم با قیمت خوب به فروش رفت و در زمان فرارسیدن چکها من نه تنها اون چکها رو پاس کردم و سند زمین بنامم خورد بلکه حدود سه میلیارد تومان اضافه تر هم در موجودی حسابم باقی ماند
و به همین راحتی این چالش حل شد و الان هم مشتریهای زیادی برای پیش خرید واحد بهم مراجعه میکنن، که احساسم بهم میگه فعلا تا موقعی که این پول رو خرج نکردی، دیگه فروشی نداشته باش
من هم گوش کردم و هرکی تماس میگیره میگم فعلا تا سه ماه آینده فروشی نداریم
با تشکر خدانگهدار
سلام به استاد عزیز و همهی دوستان همفرکانسی
سوال: واکنش من در برابر چالشها و مسائل زندگی چیه؟
پاسخ: خب من واقعاً احساس ناتوانی میکنم همچین مواقعی و اون کاری که باید انجام بشه دیگه رها میشه و میره تا 3_2 هفته دیگه (و بعضاً هم بیشتر) و احساس نااُمیدی و اینکه من دیگه از پس این کار برنمیام تمام وجودم رو فرا میگیره و بعد از چند وقت کلی باید با خودم کلنجار برم که آره اشکال نداره، تو میتونی، فلانی هم گفت این مسائل واسش پیش اومده ولی الان موفقه پس تو هم میتونی، و بعد از کلییییی self talk اینجوری با خودم، دوباره میرم سراغ اون کار ولی باز روز از نو روزی از نو… و این پروسه اونقدرررر تکرار میشه تا احتمالاً رها بشه… عه!!!! شاید این یه الگو باشه در من، آرهها فکر کنم این یه الگوئه، مرسییییی استاد، فکر کنم واقعا یه الگوئه، واااای استاد حتی جواب دادن به سوالات شما هم اعجابانگیزه، چقدرررر آخه عشقین شما استاد جون.
خب داشتم میگفتم که کار رو رها میکنم و احساس ناتوانی و نااُمیدی و اینکه شاید من برای این کار ساخته نشدم و استعداد ندارم و اینا…
و واکنشهای اولیه من هم پُرخوری، خواب زیاد (احتمالاً برای فرار از حل مسئله)، سرزنش خودم، گیر دادن به خودم و بعضی اوقات هم به دیگران متأسفانه…
چالش این روزهای من: یاد گرفتن مهارت مدنظرم
سوال: چه چیزهایی تو این مسیر چالشی یاد خواهم گرفت و چه مهارتهایی کسب خواهم کرد؟
چیز زیادی به ذهنم نمیاد ولی به خدای عزیزم توکل میکنم و سعی میکنم بنویسم…
اصلاً فارغ از هرررر نتیجه یا شکستی، تکلیفم با خودم مشخص میشه که آقا میشه یا نمیشه و این باعث میشه که مسیر زندگیم سریعتر و راحتتر مشخص بشه و تکلیفم با خودم معلوم میشه، حداقلش میفهمم که با خودم چندچندم. (که خود این مشخص شدن مسیر هم یه نتیجهس بههرحال)
*ولیییی اگه برم تو دل این چالش و به خدا توکل کنم مطمئنم که موفق میشم، چون خدا خودش گفته:
هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرر کرده نخواهد رسید، او سرپرست و یار ماست و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند. (توبه_آیه 51)
و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است. خدا فرمان و خواستهاش را میرساند؛ یقیناً برای هرچیزی اندازهای قرار داده است. (طلاق_آیه 3)
و بر خدا توکل کن؛ و کافی است که خدا نگهبان و کارساز باشد. (الأحزاب_آیه 3)
و هنگامی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری است، میگفتند: مؤمنان را دینشان فریفت و [آنان باور نمیکردند که] هر کس بر خدا توکل کند [بیتردید پیروز میشود]؛ زیرا خدا توانای شکستناپذیر و حکیم است.(الأنفال_آیه 49)
و حالا که با توکل و ایمان به خدا موفق میشم، پس به خدا توکل میکنم و میرم تو دل کار و حتماً پیروزی در انتظار ماست، این پیروزی وعدهی خداست و اون حسای بد و نااُمیدیها و حس نتونستن و نجواهای سرزنشگر کار شیطون بدجنسه، همونطور هم که خودش گفته:
جز این نیست که گفتگوی محرمانه از شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند، ولی نمیتواند هیچ گزندی به آنان برساند مگر به فرمان خدا. و مؤمنان فقط باید بر خدا توکل کنند. (المجادله_آیه 10)
میبینی؟ تو فقط با توکل به خدا موفق میشی و اون نجواهای توی ذهنت هم کار شیطانه که از قبل هم خدا خودش گفته که این نجواها میان، از قبل گفته تا ما آدما اسیر این نجواها نشیم و این حرفای نااُمیدکننده رو باور نکنیم. چه خدای عشقی داریم ما، خدا جون عاشقتم :) اصلا تو فقط روی کمک خدا حساب کن، اصلا روی خودتم حساب نکن، فقط روی کمک و هدایت خدا حساب کن، ببین چهجوری خدا به وعدهش که پیروزیه عمل میکنه… آخ خدا عاشقتممممم من :)
خب حالا با توکل به خدا باید بریم تو دل کار و وارد مسیری بشیم که انتخابش کردیم و با چالشها روبهرو بشیم، و ما میتونیم از پس هر مسئلهای بربیایم، چون ما به خدا توکل کردیم و کارساز بودنِ خدا کافی است.
خب حالا که حالم بهتر شد با این آیههای نورانی میخوام به این سؤال جواب بدم که اگه برم تو دل این کار چه دستاوردهایی خواهم داشت؟
• ایمانم به خدا بیشتر و بیشتر میشه و حس توکلم میره روی هزار و دیگه با قدرت بیشتری میرم تو دل مسائل بعدی، چون من تنها نیستم که، خدا هست و هدایتم میکنه.
• اعتمادبهنفسم خیلی خیلی بیشتر میشه.
• حس بهتری نسبت به خودم خواهم داشت و احساس افتخار و لیاقت بیشتری در من ایجاد میشه.
• بعد از موفقیت تو این کار، چقدر مصممتر میشم برای مسیرها و پیشرفتهای بعدی و همینجور مسیر پیشرفتها و رشد کردنها، آسونتر و هموارتر میشه.
• یاد میگیرم که هر مسئله، راهحلی داره و من نباید زودی خودمو ببازم، همونطور که انسانها برای هر مسئلهای و برای بهتر کردن زندگی، هزاران راهحل پیدا کردن، از ساخت فضاپیما و ماهوارهها گرفته تا ساخت ماشین ظرفشویی و لباسشویی و اتو و ماکروفر و صدها و صدها وسیلهای که تو خونهها و تو کل جهان هست، همهی اینا روزی مسئلهای بوده که حل شده و حل این مسائل، نتیجهش: راحتتر شدن زندگیها، گسترش جهان، جریان بیشتر پول و ثروت در جهان، صرفهجویی در وقت، ماجراجوییها و خیلی چیزای دیگه…
• میتونم از خودم درآمد داشته باشم و مستقل بشم، وااای چقدر استقلال و از پس خود بر اومدن حس خوبی داره…
• یاد میگیرم که به خودم و به خدای خودم اعتماد کنم و اینقدر به ترسهام بها ندم.
• انسان سپاسگزارتری خواهم شد و رابطهی خیلی بهتر و عمیقتر و خالصانهتری با خداوند عزیز خواهم داشت.
• خلاصه دنیاااااا قشنگتر میشه و من خوشحالتر میشم و خدای عزیزم هم با خوشحالی من نعمات بیشتری وارد زندگیم خواهد کرد. واااای خدا چقدرررر زندگی قشنگتر از اینی که الان هست قراره باشه… خدایا از الان شکرتتتت
و من از این فایل فهمیدم که:
• باید هدفم رو به قسمتهای کوچیکتر قابل مدیریت تبدیل کنم.
• کاری به نتیجه نداشته باشم و هرروز تمرکزم روی قدمهای کوچیک ولی متوالی روزانهم باشه.
• خودم رو تشویق کنم بابت هر قدمی که برمیدارم، حتی اگه قدمای کوچیک باشه.
• تمرکز روی بهبودهای کوچیک و روزانه باشه، نه روی اون هدف که مثل یه سنگ بزرگ به نظر میرسه.
• به این توجه کنم که این مهارت رو قبلا صفررر بودم ولی الان واسم راحتتر شده و آشنا به نظر میرسه. و هی به خودم یادآوری کنم که یادته قبلاً این مهارت چقدر واست سخت بود؟ ولی الانو ببین چقدر باهاش اوکیتر شدی و واست راحتتر شده…
• هیچ چالشی نیست که انسان از پسش برنیاد، مگر اینکه خودش قبول کنه نتونستنرو…
• چالشها برای اینن که ما پیشرفت کنیم و چیز یاد بگیریم و اگه بریم تو دل چالش با باور و ذهنیت مثبت و باور کنیم که خدا با ماست و ما رو هدایت میکنه، اونوقت میبینیم که چه برکات و چه نعمتهایی توی همون چالش به ظاهر ترسناک بوده.
مثال: ایلان ماسک برای حل مسائل و ساخت ماشینهای الکتریکی و اینترنت استارلینک
مثال: مسائلی که استاد برای پارادایس حل کردن و نتیجهش کلی مهارت و اعتمادبهنفس و پیشرفت و حس توانایی بوده.
مرسیییی استاد، من واقعاً از شما تشکر میکنم که این صحبتهای ارزشمند رو به رایگان در اختیار ما قرار میدین، استاد من فهمیدم که من فقط روی اون هدف که خیلی بزرگ بهنظر میرسید، تمرکز کرده بودم و همین باعث میشد که حرکت نکنم و یا اگه حرکتی میکنم با حس نااُمیدی باشه…
من توی این کامنت نوشتن، خیلی بهتر خودمو شناختم و سعی میکنم از این به بعد فعالتر باشم توی کامنت گذاشتن، بازم از شما ممنونم استاد.
و الان هم تصمیم گرفتم که برم یه دفتر خیلی خوشگل بخرم و هرروز توی دفترم از قدمهای روزانهم بنویسم و هی با خودم self talk مثبت داشته باشم.
و تمام سعیم رو میکنم که تمرکزم روی قدمای کوچیک ولیییی متوالییییی باشه و دیگه به اون سنگ بزرگه چشم ندوزم و نخوام یهو بهش برسم که این طبق تجربه نتیجهای جز استرس و فلجشدگی برای من نخواهد داشت.
وااای استاد من از الان ذوق رسیدن به هدفم رو پیدا کردم و امروز صبح من از خدا پرسیدم که چیکار کنم که بتونم به هدفم برسم و اینقدر حس ناامیدی نداشته باشم… و هدایت من این فایل بود… خدایا شکرتتتت
استاد عزیز، استاد عباسمنش دوستداشتنی، من از شما بینهایتتتت ممنونم بابت به اشتراکگذاری این آگاهیهای ناب، اونم به رایگان، استاد خیلی عزیزید و بازم مرسیییی
در پناه حق
به نام خدا
سلام به همگی
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
اگر قبل از تغییراتم این سوال از من پرسیده میشد حتماً میگفتم اصلاً نمیخوام در موردش فکر کنم چه برسه به اینکه بخوام جواب بدم ولی الان با توجه به 2سالی که دارم روی افکارم و شخصیتم و ایمان و توکلم به خداوند کار میکنم می تونم بگم حتی اگر یک چالشی باشه که باعث ترس و استرس منم بشه بازم میخوام که تو دلش برم
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
-مهاجرت کردن
-ارتباط برقرار کردن با آدم ها
اگر بخوام در مورد جنبه های مثبت مهاجرت بگم اینه که باعث میشه یکسری توانایی هایی که تا به حال ازشون استفاده نمی کردم در مهاجرت استفاده بشه مثل شناختن دنیای اطرافم یا در ارتباط برقرار کردن باعث میشه من با آدم ها بیشتر خوش بگذرونم بیشتر از تجربیاتشون در زمینه هایی که توش موفق بودند استفاده کنم ، دایره ارتباطاتم خیلی بهتر میشه
برای اینکه ترسم از مهاجرت بریزه من تصمیم گرفتم که سفر کنم چون من حتی در سال مسافرت هم کم میرم بابت همین میتونم با سفرهای کوچک کوچک شروع کنم یعنی باز هم نیام همون اول چندتا سفر طولانی برم چون فکر نکنم اینجوری بتونم پیش برم مثلاً الان چند ماهی هستش که من دارم توی خود شهر تهران جاهایی که نرفتم رو یا خیلی کم رفتم رو میرم میبینم بعد آرام آرام همین رو گسترش میدم مثلاً سفر به شهرهای اطراف تهران بعد به همون نسبت سرعتش هم بیشتر میشه دیگه
مثلاً در رابطه با زبان انگلیسی من دقیقاً امدم همین کارو کردم
به خودم گفتم اگر میخوام زبان انگلیسی رو یاد بگیرم باید اول دایره لغاتم رو توی مغزم بیشتر کنم بابت همین تصمیم گرفتم روزی نهایتاً دوتا کلمه رو یاد بگیرم ولی هر روز این کارو کنم و اتفاقاً چقدر هم خوب بود الان چند ماهه هر روز دارم فقط روزی دو کلمه انگلیسی یاد میگیرم اصلاً مهم نیست بعدش چقدر وقت دارم که یک کلمه دیگه ای هم یاد بگیرما من گفتم باید تکاملی پیش برم تا از یادگرفتن زبان انگلیسی خسته هم نشم اونم نه اینکه بخوام کلمه رو به فارسی ترجمه کنم نه ، خودِ کلمه رو به زبان انگلیسی توی اینترنت سرچ میزنم معنا و مفهمومش رو از این طریق بدست میارم همین باعث شده بعد از چند ماهی که گذشته کلمات انگلیسی زیادی رو یاد بگیرم فقط با روزی دو کلمه و این یعنی اینکه من بالاخره تونستم به صورت مرتب انگلیسی رو با لذت در حال یادگیریش باشم چیزی که قبلاً نبود یا در مورد داستان مهاجرت من چندان حتی تنهایی هم جایی نمیرفتم در حالیکه از دو سال پیش که دوره عزت نفس رو شروع کردم بارها شدش که خودم تنهایی برم برای خودم بگردم و این برای من یک پیشرفت محسوب میشه یا اون موقعی که فهمیدم کار مورد علاقه من چیه و تصمیم گرفتم یادش بگیرم اصلاً اوایلش نمی تونستم اون موضوعات مربوط به کارم رو درک کنم در حالیکه به صورت کاملاً تکاملی جلو رفتم و کم کم یادش گرفتم الان بعد از دو سال که یادش گرفتم دارم اولین کار حرفه ایم را برای یک شخص عزیزی میزنم و اینم خودش کلی پیشرفته برای من چون تا قبل از این من دوست داشتم برای آدم ها سایت کدنویسی کنم ولی به هر دلیلی نمیشد ، الان شده دارم یک فروشگاه اینترنتی برای یک کسی که ازم خواسته درست میکنم و این واقعاً یک پیشرفت محسوب میشه برای من
استاد واقعاً سپاسگزارم چه چیزی یاد دادی قبلاً هم از زبون شما به شکل های مختلف شنیده بودم ولی اینبار واقعاً فرق داشتم
عاشقتونم
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان
خوب قبل تر که با استاد واگاهی هاشون آشنا نبودم به شدت به هم میریختم و به خودم و طرف مقابل سخت میگرفتم و مدت طولانی دو سه روز گاهاً تا هفتهها این وضعیت ادامه داشت ولی به لطف خداو آموزههای استاد الان با مواجهه با مشکلات و مسائل تمام سعیمو میکنم که خودمو به آرامش برسونم و با توجه به تمرینات ستاره قطبی و اینکه تمامی اتفاقات به افکار و اعمال خودمون ارتباط داره به گذشته برمیگردم و دلیل به وجود اومدن اونها رو پیگیری میکنم سعی میکنم با توکل به خدا از خودش الهام و کمک بگیرم ولی مسئلهای که منو خیلی اذیت میکنه اینه که درسته که نسبت به گذشته خودمو سریع به آرامش میرسونم وخیلی از این بابت راضی هستم ولی مشکل اینجاست که یک سری مسائل بالاخص در مورد مسائل مالی که با که با مقایسه همسرم و قضاوت شدنم و اینکه مثل بقیه نتیجه مالی نگرفتم بارها و بارها این مشکل تکرار میشه (ماهی یکی دو بار )و با توجه به اینکه شرایط مالی هم نسبت به گذشته بهتر شده ولی در حد ایده ال نیست این وضعیت همچنان ادامه داره و از استاد عزیز و دوستان خواهش دارم اگر راه حلی برای این موضوع دارند راهنماییم کنند
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
چقدر این تیشرت طوسی و جذب بهتون میاد
واندام فوقالعاده زیبایی که درست کردین رو داره نشون میده
ای کاش میشد من هم اونجا پیشتون بودم و ی چند دقیقه روی اون ماساژور مینشستم و حسابی این بدن رو ی حال اساسی بهش میدادم
خوب خدارو شکر هربار ما ویدیویی از شما میبینیم پی میبرم که شما ی چیزی جدید اضافه کردین و این یعنی این هم میتونه باشه و از این بهتر هم هست
اما موضوع جلسه که خیلی دوست دارم در موردش حرف بزنم و خدا شاهده همین دیشب یسری کار عقب افتاده که واقعا اونقدر سخت نبود رو عقب انداخته بودم ناخوداگاه و بدون پلی کردن فایل بهم الهام شد که انجام بده
استاد بدون پلی کردن فایل دارم مینویسم چون دیشب این کار ها ذهن من ازشون ی اژدها درست کرده بود که آقا چی میشه
ولی صبح گفتم این کارها رو باید انجام بدی
یکی از این کارها پرونده مالیاتی بود که به لطف خدا امثال با وجود این پرونده فهمیدم که درآمد من چقدر رشد داشته و چقدر ظرفم بزرگ شده
خوب پیگیری نکرده بودم و رفتم پیش مامور محترم اداره مالیات و دیدم چقدر انسان آرام و شریفیه
و در همین حین بهم گفته شد که نکو دفعه قبل هم اومدی و نگفتم ساکت موندم در عرض پنج دقیقه کارم انجام شد
و خیلی جالب بود برام که پرونده مالیاتی پدرم هم اونجا بود گفت نصبتی دارین گفتم آره پدرم هستن گفتن ما دسترسی یا شماره تلفنی نداریم لطف کنید بهشون برسونید و دیدم ی بنده خدایی ی شیطنتی خواسته بکنه که به لطف الله یکتا من در زمان مناسب در مکان مناسب بودم و فیش مالیاتی پدر رو هم آوردم بهش دادم و در جریان کارگذاشتمش و به لطف خداوند انجام شد و دیگه امان ندادم
همه اون کارهایی که دیشب گفت انجام بده رو پشت سر هم انجام دادم و نذاشتم اون نجوای ذهنی این فرصت رو بگیره از من
هنوز فایل رو پلی نکردم
ی کاری دیگه که میخواستم بکنم پیگیری چند تا خرید بود از یکی از چند نفر
که اولی اونطور که من خواستم معامله نکرد به بعدی زنگ زدم و پیگیرش شدم
اما یدچیزی اینجا یاد گرفتم که اکه من کارهای روتینم رو انجام ندم اونقدر این ذهن منفی قدرت میگیره که حتی کارهایی واجب رو هم نمیتونم انجام بدم
و برعکسش هم هست اگه من کارهام رو به تعویق نندازم اونقدر انرژی میگیرم که در آن واحد میتونم چند کار همزمان انجام بدم و انرژی کافی برای انجام کارهای دیگه هم داشته باشم .
یاد ی کاری افتادم که توی کار خودم انجام دادم با حالی که هیچ آگاهی ازش نداشتم و اون این کار بود که ی مشتری اومد گفت میتونید جی پی است نصب کنید
و من ی مکثی کردم و گفتم آره
حالا من هیچ درکی از جی پی است نداشتم
و به خودم گفتم اکه خدا راه رو نشون میده این رو هم نشون میده من یاد میگیرم و باید وارد ترس هام بشم
خلاصه ی کاتالوگ داشت نگاهش کردم انکار. از قبل من این کار رو هزار بار انجام داده بودم
خلاصه بعدازظهر همون روز اون بنده خدا اومد و ماشین رو آورد و دست به کارش شدم همه چیش اوکی بود فقط دوتا سیم رو اشتباهی وصل کرده بودم یعنی مسیرش درست بود ولی به جای ی سیمی که وصل کرده بودم
باید دوتا سیم وصل میکردم
که اون هم خود اون مشتری زنگ زد به اون نصابی که ازش خریده بود قشنگ برام توضیح داد و وصلش کردم
آقا منو میگی انکار موشک اییلان ماسک رو من طراحی و وارد مدار زمین کرده بودم
و اینقدر این باور تقویت شد در وجود من که همه کارها رو میتونم انجام بدم
همه کارها از بدو تولد درون من بوده
خداوند بهترین راهنما و بهترین معلم برای من هست
خدا میدونه چقدر از این راه من درآمد داشتم مه از راه جی پی اس بلکه از راه خدا
از راه ورود به ترس ها
یا اینکه چراغ فروش بودم و چراغ ها رو میدادم باطریساز ببنده
گفتم چرا خودم انجام ندم خودم با کیفیت بالا انجام میدادم و مشتری راضی خداشاهده از کسی نپرسیدم که چطور
انجام دادم و بعدش این ایده اومد که میتونی لامپ هم بیاری برای چراغ ها که میفروشی لامپ هم بفروشی
بعدش این ایده اومد که میتونی دستمزد نصب چراغ رو هم بگیری
همیشه و خود الان از دیدگاه مثبتی برخوردارم همیشه هر چالشی میاد به خودم میگم من بزرگتر از اینم
این اومده تا منو بزرگتر کنه
توانایی حل مسأله رو درمن بالا ببره
و همین که خودم رو بزرگتر دیدم از اون مسأله نه تنها اون مسأله حل شده بلکه پلی بوده برای حل مسأله های بعدی
و استاد واقعا واقعا سپاسگذارم برای توضیح ابتدای فایل و این کلمه شگفت انگیز که به جای تمرکز بر نقطه پایانی به سفر شگفت انگیز فکر کنم
که این ی سفر عالیه
ی ساختمون داشتم درست میکردم همین چند ماه پیش خوب اولش چون تجربه ای نداشتم و چون نجواهای ذهنی میومد خیلی سخته بود شروع کنم واقعا اشکم درومد تا شروع کردم تا تونستم خودم رو راضی کنم برای انجامش ولی همین که تصمیم گرفتم خداوند دستانش رو فرستاد برای یاری من
داشتم قهوه میخوردم
که ی آشنایی که مار برقکاری انجام میداد رو دیدم که بهش گفتم میخوای برقکاری کنی گفت آره آقا این ی اکیپی داشت فوقالعاده از سرامیک کار از
گچکار از لوله کش و واقعا کار من با بهترین کیفیت و در کمترین زمان ممکن انجام شد و حوری شد که دیگه حالا سخنم شده بود برگردم در مغازه
شما فکر کن کار ساختمون که خودت هم کمک بدی توی خاک و سیمان و گچ من دیگه عادت کرده بودم
یعنی ذهن من اینقدر سختش کرده بود و واقعا بدون دیدن نقطه پایانی که ذهن همش میگه آقا چکار میخوای بکنی تو نمیتونی و غیره رسیدم به جایی که خدا شاهده خودم تنها ی نیسان ماسه رو میبردم داخل برای استاد کار و زمان استراحتم در و پنجره رو رنگ میکردم
و لذت میبردم
که مار یاد گرفتم
چقدر تجربه کسب کردم از لوله کشی
از برقکاری
از کابینت
از سرامیک چه جنسی خوبه
از دستمزد استادها چطوریه
از روش برخورد با کارگرهای ساختمانی
و چیزی که خیلی با ارزش بود و خیلی کمک کرد بهم این روش استاد بود که باعث شد کارم خیلی راحت تر سریع تر و با رضایت کارگرها انجام بشه و اون هم این موضوع بود که نقد دستمزد میدادم نقد مصالح میگرفتم جوری که اینا دهنشون باز میمون. یعنی کاشی فروش گفت هفتاد میلیون میشه گفتم خدمت شما ی حوری بهم نگاه کرد و چند بار پرسید که کارت چیه که من موندم که مگه طبیعی نیست
حالا نکو که بقیه جورایی دیگه کار میکنن
خوب اینها رو گفتم که تکرار خیلی خوبی بود برای من خیلی لذت بردم از تکرار این مسیر زیبا شاید اینا یادم رفته بود و ذهن میگفت که بابا این چیه ولی مرورش کلی انگیزه داد
اینم بگم استاد روزی که فایل های شما شروع کردم به ساخت باورهای که جا داره خیلی خیلی بیشتر کارکنم پول نداشتم جنس بخرم برای مغازه و زنگ میزدم و میگفتم این صورت رو برام کنار بزارین تا وقتی که کم کم پولشو واریز کردم جنس رو بفرستین این ایده من بود حالا مبالغ ده میلیون و دوازده میلیون و اینا بود
و الان بعد چند سال میبینم ی صورتم که نقد میخرم دویست میلیون سیصد میلیونه و خدارو شکر که این فایل موجب یاد آوری خیلی چیزابود
الان ک ب عقبتر نگاه میکنم من چالشهای زیادی رو حل کردم ، چالشی مثل ترس از ارتفاع و صبور نبودنم
من شروع کردم ب کوه رفتن و از همون استارت کوه ب نوک قله نگاه نمیکردم چون اگ نگا میکردم هم میترسیدم هم نا امید و میگفتم اوووو اینهمه راه ، بعد کم کم تا دامنه میرفتم و روز اول تا جایی رفتم روز دوم بیشتر و روز سوم بیشتر و روز چهارم تا قله ، و الان هفته ای یکبار عاشقانه کوهنوردی میکنم و کوه ها و راههای مختلف رو انتخاب میکنم ک برای اولین بار برم و قطعا چالشهای رو داره و دوست دارم خودم رو ب چالش بکشم و لذت ببرم ب نظرم میدونید زمانی ک بعد از همه اینا ب قله میرسم واقعااا لذت بخش ، من توی برف ، توی بارون ، روز افتابی و همه و همه اینا کوه میرم و واقعا هر کدوم لذت خودش رو داره ، کوه رفتن بهم صبر رو یاد داد و واقعا ادم صبوری شدم در برخورد با چالشها ، یک چیز دیگ ک جدیدا بهش برخورد کردم ،
اینک من اول تمام مشکلات رو ب اسم مشکل میدیدم و میگفتم فلان مشکل و چون کلمه مشکل توی باور و ناخوداگاه من کلمه ای سنگین بود و بار منفی داشت اصلا ب حل ش فکر نمیکردم و برنامه ای نمیریختم و بعد ک شروع کردم ب دیدن زندگی در بهشت خیلی خیلی ناخوداگاه گفتم اصلا چرا مشکل چالش این چالشها هستند ک بهم درسی میدند و بهتر و بهتر میشم مثلا یک چالش مثال بزنم یک مشتری داشتم ک ب بکگراند عکس گیر داد و گفت نه من اینو نمیخام و … عکسی ک گرفته شده بود و بچه های ادیت گفتند نه نمیشه بکگراند و عوض کرد و بد میشه و من ی لحظه گفتم ن خودم عوض میکنم و عوض کردم و دیدم چقدر بهتر شد و چقدر زیباتر و دیگ خودم از اون ب بعد با اون لباس بارداری مثلا زرشکی بکگراند و عوض میکردم و چقدر بهتر شد ،کلا زمانی ک چالشی بوجود میاد ب نظرم این چالش برای بهتر شدن و پله ای هستش برای پیشرفت ما در همون زمینه ، مثل اینک روی ی پله ای ایستادیم و اون پله خار دراورده و این خار ها پامون و میزنه و مجبور میشیم یه پله بریم بالاتر ، و واقعا از روزی ک دیدگاه م رو نسبت ب چالش تغییر دادم اینقدر برام زندگی کردن راحتتر شده اینقدر اروممم تر شدم باورتون نمیشه صبح ها من با استرس از خاب بیدار میشدم و میگفتم وااای حالا من این همه کار دارم و نگران و نکران و زمانی ک انسان نگران هستش نمیتونه تمرکز خوبی داشته باشه و کارایی خوبی نداره ولی الان اینقدر ارومم تازه اینقدر ذوق دارم ک خب چالش جدید چطوری انجامش بدم ؟ خب راه هاش رو مینویسم و تقسیم میکنم و انجام میدم اهاااان اینجاس ک مهمه و باید پشتکار داشت اینجا اصل قضیه س ب نظرم انجامممم دادنش ، عمل کردن ، این مرحله اصل کار ، بعد ک انجام دادی ، خب ی مرحله پیش رفتی حالا چی مهمهههه استمرار استمرارررر و صبر و این هم مهمه خیلیا ی دفعه انجام میدن و استاپ میکنن ولی این نتیجه ای نمیده
استمرار داشتن باعث میشه نتیجه پدید اید، بله در زندگی در بهشت اگ عباس اقا جان و مریم جان کمی درختها رو قطع میکردن و میگفتن خب بسه و استمرار نداشتن و خسته میشدن خب اصلا اتفاقی صورت نمیگرفت و هیچ زیبایی و ویو قشنگی پدیدار نمیشد . ب امید خدا و با ایمان ب خدا و ذوق و حس خوب شروع میکنم کارهایی ک باید انجام بشه رو انجام میدم و نتیجه رو هم مینویسم براتون . ممنون از فایلهای قشنگی ک میذاری دوستتون دارم عزیزدلید ️