ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 80 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    سلام ودرود خدا برتمام دوستان واستاد عزیزم ومریم جان مدیرم

    دقیقا استاد امروز داشتم در مورد یکی از دوستان به دخترم نکتهای رو میگفتم وهدایت شدم به این فایل وتصمیم گرفتم مثل وحی منزل نکته به نکته رو رعایت کنم.

    چند وقته استاد با وجود اینکه قانون رو میدونم حسم گاهی اوقات مثل امواج دریا جابه جا میشه من دائما در تلاطمم تا اینکه امروز با دخترم راجب یک نفر از آشنایان داشتم صحبت میکردم که دخترم گفت مامان این طوری که شما فکر میکنید نیست وچون از دورن ناراحت بودم وارد سایت شدم وهدایت شدم به این فایل،

    چقدر دقیق درست یاد اون آیه از قران میفتم که شما میگفتین شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه ودقیقا به همین ظرافت من متوجه این ایراد خودم نشدم .

    والان باشنیدن حرفهای شما دیدم چقدر باور فراوانیم مشکل داره وممنونم استاد به خاطر درسهایی که امروز ازتون گرفتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و همراهان سایت ناب عباسمنشی

    استاد قبل از دوره احساس لیاقت من خیلی درگیر این باورهای محدود کننده بودم

    باورهای محدود کننده ای مثل وابستگی به یک دوست اما زمانی که وارد این دوره ناب شدم تونستم به خیلی از این باورهای محدود کننده غلبه کنم به این نتیجه رسیدم همه چیز حاصل احساس من هست حاصل ظرفیت من از جهان اطراف و من به اندازه ظرفیتم از این جهان دریافت میکنم

    به این باور قدرتمند کننده درونم پر و بال دادم که در هر شرایطی رزق و روزی از جانب خداست و بنده خدا هیچ دخل و تصرفی در زندگی من و کسب و کار من نداره

    این باور قدرتمنده کننده که در هر شرایط اجتماعی یا در هر شرایط زیستی باشیم میتونم با بالا آوردن آگاهی های خودم بهترین ها رو جذب کنم من جایگاه خودم رو در جهان هستی دارم و به اندازه ظرفم از این دنیا بهره مند میشم استاد تو دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که شانس وجود خارجی نداره و آنچه برای فردی اتفاق میفته حاصل افکار و اندیشه ها و ذهنیت اون شخص هست در واقع بجای شانس باید بگیم حال خوب و احساس خوب جذب اتفاقات عالی و حال بد و احساس بد جذب اتفاقات رو رقم میزنه

    هر انسانی با توجه به توانایی هایی که داره میتونه شرایط رو برای خودش به بهترین شکل ممکن خلق کنه و من به این باور رسیدم که موفقیت دیگران هیچ تاثیری منفی در زندگی من نداره استاد و تنها تاثیر اون زمانی هست که یا خودم دچار مقایسه بشم یا اینکه در مقام تحسین و الگو پذیری و ایده گرفتن از اون موفقیت باشم که اگر درگیر مقایسه بشم انرژی منفی رو خودم با مقایسه به وجودم و زندگیم میارم و اگر تحسین کنم و الگو بگیرم انرژی اون رو در زندگیم به صورت مثبت خواهم دید

    در واقع همه چیز در زندگی من بستگی به نگاه من به جهان اطرافم داره

    خدایا شکرت بابت آگاهی های این فایل

    در ضمن استاد من توی دفتر اون خصوصی ترین احساسات رو در مواجه با موفقیت های اطرافیانم خیلی ریز و نکته به نکته نوشتم ممنونم بابت این دوره هدیه ناب و بی نظیر و این تمرین عالی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 590 روز

    به نام رب العالمین

    سلام خدمت استاد عزیزم آقای عباسمنش ومریم جان گرامی امیدوارم حال دلتون وجسمتون عالی باشه

    استاد عزیزم امروز خواستم رندم فایل گوش کنم که ندای درونم این فایل قسمت 2و1 رو گفت منم پلی کردم در حینی که کارام رو انجام می‌دادم ،گوش میکردم توی این یه سال دست کم ده بار اینارو گوش کردم اما امروز خیلی بخشا برام تازه بودن که هیچ وقت نشنیده بودم وچقدر برام آگاهی دهندس ،

    سوال :از موفقیت دیگران چه حسی داشتین؟دوره ابتدایی من درس ریاضی وبخشایی از علوم رو خوب درک نمیکردم و باورم این بود که من بی استعدادم من ناتوانم بچه های دیگه که متوجه میشن ومعلم رو همراهی میکنن استعداد دارن،

    استعداد چیزیه که خدا در وجود من نزاشته واین عدم توانمندی چنان در من خشم وعصبانیت ایجاد کرده بود که از مدرسه ودرس بیزار بودم وهیچ تلاشی نمیکردم که یاد بگیرم با خودم میگفتم خوب من که نمیتونم من خوب نیستم

    البته ناگفته نماند که تمام این احساسات رو جدیدا متوجه شدم وفقط میدیدم که نسبت به مدرسه ویادگیری کاملا بی‌میل بودم

    تو دوران متوسطه وقتی دوستام سر صف برا نمرات وکارنامه هاشون جایزه میگرفتن من پر از خشم وعصبانیت بودم از همشون بدم میومد چون حس میکردم حق من ضایع شده خدا حق استعداد من رو به اینا داده و من خالیم با خالی بودن آدم میخواد چی کارکنه وخشمم از خدا خیلی زیاد بود ،حالا بعد این همه سال متوجه میشم باورهای من محدود کننده بوده واینکه من بیشتر موضوعات رو لمسی وعملی یاد میگیرم

    ممنونم از شما استاد عزیزم، برای تشکر تنها کاری که میتونم انجام بدم گزاشتن کامنت هست

    شمارو به خداوند قدرتمند میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمد حسن رعاضی طبری گفته:
    مدت عضویت: 2301 روز

    به نام الله یکتا خداوند بی همتا

    سلام .

    به استاد عزیز وخانوم شایسته

    و

    دوستان عزیز باعشق

    من تو زندگیم به لطف الله و داشتن یک استاد مثل شما . به هرآنچه که به اندازه درک و باوری که نسبت به قوانین درک کرده ام بدست آورده ام.

    آرامش .رابطه عالی با همسر و اطرافیان .شغلی که به آن علاقه داشتم ……

    اما از لحاظ مالی احساس میکنم که به اندازه ایی که باید رشد میکردم نشد و دلیل این موضوع شاید

    ربط به همین سوال داشته باشد .

    مثال وقتی میبینم از نزدیکانم صاحب ماشین مورد علاقه من شده یا صاحب خونه یا هر چیز ی دیگه ..

    اولین چیزی که در ذهن من می‌اید این است که یا با کلاهبرداری رسیده یا از اقوامش کمک گرفته یا

    نزول کرده ویا…….

    اما صادقانه بعد از چند روز به این باور میرسم یعنی نگاهم رو تغییر میدم .میگم بابا خدا داره باهات صحبت می‌کنه تو دنبال ماشین بودی با این مدل بابت رنگ با این کیفیت الان اومد پیشت همین نزدیکی تو چرا گمراه میشی وبعد متوجه میشم که باید تحسین کنم والعان جوری شده که از صد در صد موضوعاتی که به همین شکل در زندگیم برای من پیش میاد تحسین میکنم وهمون لحظه با خودم صحبت میکنم و میگم به خودم که پس میشه اگه این تونسته پس منم میتونم اون زمانهایی که من حسادت میکنم یا دقیقا زمانیکه که من از خودم وخدایم جدا شدم وتمرینهاییم را جدی نمی‌گیریم و فراموش میکنم وآرام آرام به عقب بر میگردم واینهمه داشته ولطف الله را فراموش میکنم .

    اما زمانهایی که خودم را در لحظه قرار دادم سعی کردم به اینهمه اتفاقات خوب که در زندگیم رخ داده متمرکز شوم مثل سلامتی ام که چند سال دکتر نمیروم .مواد مخدر مصرف نمیکنم زندگی شادی دارم

    فرزندی جدید به یاری الله در راه است .و…..

    که اگه من به جای اینکه بیام روی دیگران تمرکز کنم بیام روی خودم ودرک قوانینی که تودورها یاد گرفتم

    وقت بزارم واصل تکامل رو فراموش نکنم از زندگی لذت بیشتری میبرم .

    ممنون از استاد عزیز که این سوال باعث شده که امروز بعد از مدتها به خودم این شهامت رو بدم کامنت ومثالی در مورد خودم بزنم

    عاشقتونم .

    ا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهدی یوسفیان راد گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم مریم بانو مهربان و دوستان عزیزم

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟

    از زمانی که با قوانین آشنا شدم در ظاهر خوشحال میشم و به طرفم تبریک میگم و تحسینش میکنم ولی درونم خودم رو سرزنش میکنم و احساس عدم لیاقت و ناتوانی دارم که چرا دیگران میتونن و تو نمیتونی و من چقدر بی عرضه ام و دیگران از من بهتر و زرنگترن و احساس بدی دارم نه بخاطر اینکه اون شخص موفق شده به این دلیل احساس بدی دارم که چرامن نمیتونم موفق بشم و شدیداً خودم رو سرزنش میکنم وبرای رهایی از این احساس یا از طرف مقابل دوری میکنم یا طرف رو مسخره میکنم و میگم اگه به این موفقیت رسیده این بدیها و نقاط ضعف رو داره و من ندارم یا مثل پدرم موفقیت دیگران رو از راه دروغ و غیر اخلاقی و خلاف میدونم یا اگه هم از راه درست موفق شده باشه و نتونم اینو بگم

    با خودم میگم اینقدر برای موفقیت سختی و تلاش و زجر کشیده ( چیزی که همیشه پدرم می‌گفت تنها راه موفق شدن همینه)

    پس من این موفقیت رو با این زجر و مشقت نمیخوام (باور اینکه موفقیت با تلاش فراوان و زجر مشقت بدست میاد)

    تمرین این قسمت

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن

    1- موفقیت دوتا از همکارام تو شغل سابقم که تو کار بازاریابی بیمه‌های عمر

    خیلی موفق شدن و برای خودشون خونه تو بهترین مناطق تهران و ماشین مدل بالا خریدن و از مالی خیلی‌ پیشرفت کردن

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری

    با اینکه وقتی شنیدم خوشحال شدم و تحسین شون کردم منتهی خودم رو خیلی سرزنش کردم و احساس ناتوانی و بی‌لیاقتی کردم و به خودم گفتم ای بی عرضه اونا تو این کار انگشت کوچیکه تو هم نبودن و تو کار از تو خیلی پایین تر بودن و تو از اونا حرفه ای تر و کاربلد تر بودی و در نهایت اونا از تو موفق تر شدن

    تو عرضه ی هیچ کاری نداری بعدش برای آرامش خودم به خودم گفتم نه اونا با دروغ و دغل تونستن به اینجا برسن اگه منم اینکارارو میکردم موفق میشدم

    مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:به خودباوری برسم الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    مسلماً اگه من هم تو کارم تداوم داشتم و مثل دو تا همکارام با عشق و علاقه ادامه

    میدام قطعاً به موفقیت می‌رسیدم و عوض اینکه اگه به مسأله و تضادی بر میخوردم سریع ازش دور میشدم یا شغلم رو عوض کردم تمرکز روی حل مسأله بودم

    و کارم رو علاقه انجام میدادم و ااز همه مهمتر تداوم و صبر در کار و دیدن نکات مثبت خودم حتی چیزهای کوچیک و تشویق خودم

    با سپاس فراوان از استاد عزیزم و همه عزیزان که در این سایت توحیدی و خودشناسی فعالیت میکنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    روشنا مسیح گفته:
    مدت عضویت: 553 روز

    سلام ب استاد و خانواده ی صمیمی ام تمرین امروز

    من یکی از نزدیکانم تونست یه سایت بزنه و محصول خرید و الان داره رو سایتش تمرکزی کار میکنه با اینکه هنوز فروش نداشته بااینحال من احساسی ک داشتم حسرت بود ک فلانی تونسته و من هنوز اقدامی نکردم و وقتی محصولاتش تو سایت گذاشت از درون ناراحت بودم ک چرا من ندارم یا شایدم این بود ک چرا تونست موفق بشه کاش نمی شد!الانم ک اینا رو میگم بخاطر احساستم ناراحت میشم ک من آدم دو رویی هستم ک از درون حسم بده اما بااینحال تظاهر میکنم ک برای موفقیتت خوشحالم.من وقتی ک اون فرد ب این موفقیت رسید احساس ترسم داشتم ک فردا صبح قراره از موفقیتاش بگه یعنی احساسم جوری بود ک دوست نداشتم بیاد برام از سایت و فروشش بگه چون از عزت نفس کمم خیلی تنبلم و هیچ کاری رو عملی نمیکنم و چون خودم ادم بدون عزت نفسی هستم و حالم بد میشه از اقدام کردن کسی و نتیجه ی مثبت اقدامش… برای جلوگیری از این ترس از فرداش منم شروع کردم ب ساخت سایت.اما من چون بخاطر مقایسه کردن خودم با اون شخص استارت این کار و زدم میترسم اون دست نگه داره و ادامه نده عملا منم بعد از مدت کوتاهی چون انگیزه ام رقابت کردن با یه شخص دیگه ای بوده از بین بره و منم ادامه ندم..از بس ک تو حس بد موندم دیدن الهام از این موفقیت این شخص برام سخته بااینحال میخام به خودم یادآوری کنم از دوره ی آموزشی ساخت سایتم استفاده کنم و بیزینس خودم رو داشته باشم و ایشونم هستن کنارم میتونن یه جاهای رو ک خوب متوجه نشدم رو برام بازگو کنن و اینکه هربار ک ایشون محصولی رو فروختن منم ب خودم یادآوری کنم خدای من هم مشتری برام می فرسته و این درس و برا من داشت ک زمانیکه خداوند یک فرصت ثروت ساز و بهم داده و هم زمان کافی باید از این محبت الهی استفاده کنم..

    یکی از دوستانم به موفقیت مالی خوبی رسیده و هرچندوقت یکبار برای خرید یک کالای باارزش ب من میگفت ک باهاش برم خرید اما هیچوقت نرفتم از بس احساس خودم بینی داشتم و از بس ک حسرت میخورم و حسادت میکنم هم ب ظاهرش هم به ثروتش و حتی تا چند روزم حالم خرابه وقتی اون دوستم یک چیز خوب رو میخره و همش به خودم میگم بیچاره بی پول ببین فلانی چقدر پیشرفت کرده و اگاهانه خانواده هامونو مقایسه میکنم ک چقدر هواشو دارن تو این موضوع هم از بس ک احساسم بد بوده الهامی ک بتونم ازش بگیرم رو نمیدونم و اگه حرفی بزنم شاید ادعا در آوردن باشه اما درسی ک برام داره اینه برای پول خودم ارزش قائل باشم و اگه پولی اومد ب حسابم درجا ب فکر خرج کردنش نباشم و اگاهانه برای پولم ارزش قائل باشم و هر روز یک فایل از استاد رو ک راجب ثروت باشه رو نگاه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهره نبی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2073 روز

    سلام به این روز زیبا

    سلام به استاد گرامی و مریم جان عزیز و دوستان بی نظیر سایتمون

    استاد عزیز بابت این آگاهی های بینظیر هزاران بار سپاسگزارم من تازه دوره ی روانشناسی ثروت 1 را تهیه کردم و کار می کنم فوق العاده است. همان چیزیه که لازم داشتم و دارم. واقعن راست می گوید ما وقتی بها پرداخت می کنیم متعهدتر هستیم باور ذهنیت فقیر و ذهنیت ثروتمند، ذهنیت قدرتمند و ذهنیت محدود کننده و بی نهایت آگاهی های دیگری که در این سایت گفته می شود همه از چند اصل مشخص پیروی می کنند. که در همه ی فایلهای شما جاری است. چه محصولات با بها چه محصولات رایگان

    این یعنی شما کار سمت خودتان را درست انجام می دهید. و نتایجش کاملن در زندگی و میزان عملکردتان شما روشن و مشخص است. حالا نوبت ماست و کار سمت ماست که به میزان تعهد و کار کردن روی باورهای مان و تمریناتمان نتایج ما حاصل می شود.

    من برای هر دوره و تمرینات شما یک فایل ورد جداگانه باز می کنم و شروع به نوشتن و تجزیه و تحلیل می کنم و سعی می کنم که اگاهی ها را درک کنم و به تمرینات عمل می کنم فایل ورد را انتخاب می کنم چون نوشتنم زیاده دیگه دفتر جواب گو نیست کلی دفتر پر کردم و نگهداریشون برام سخت شده و توی فایل ورد نگهدارشون آسون و دسترسی به آنها آسان تر است ممنونم از شما که من را با نوشتن آشنا کردید

    صدها صفحه نوشتم و در طول عمرم اینهمه خوب به خوشناسی نرسیده بودم من تمام افکار و احساساتم را می نویسم و تجزیه و تحلیل می کنم که چرا این طوری فکر کردم و می کنم و اگر قرار است تغییرش دهم چطوری می توانم تغییرش دهم. نگاهم به خیلی چیزها تغییر کرده است. از شما سپاسگزارم. و تحسینتان می کنم.

    کاری که قبل از آشنایی شما انجام نمی دادم الان همش در حال تحسین کردن هستم و نتایجش واضح و شفاف در زندگیم می بینم و از بهترین نتایجش، ارامشی است که کسب کرده ام و ایمانی که پیدا کرده ام و پول واقعی که وارد حسابم شده و خانه ای که دارم و باغی که هر روز روی توسعه و گسترشش کار می کنم.

    اما در مورد سوال شما و تمرین شما دوباره فایل وردی باز کردم و فکر کنم 10 صفحه ای تا حالا نوشتم تازه نصف کارم هم تمام نشده اما بی تاب بودم زودتر جواب این تمرین را توی این بخش بدهم برای همین بخشی کوچکی از فایل وردم را می اورم

    این هم رد پای من روی این فایل باشد و همان طور که می دانید شاگردانی دارید که دوست دارند متعهدانه روی خوردشان و باورهایشان کار کنند.

    سوال اگر افرادی از اطرافیان شما موفق شوند شما چه احساسی دارید؟

    قبل از اشنایی با استاد فقط حرص می خوردم حسادت داشتم و عصبی می شدم و این و ان را مقصر می دانستم. می خواستم چیزی را در بیرون تغییر دهم تا شاید شرایط درونی من تغییر کند.

    اما خدا روشکر بعد از آشنایی با استاد و کار کردن روی خودم دیگه وقتی افراد موفق اطرافم را می بینم توی دلم شروع به تحسینشون می کنم میگم زهره نگاه کن این افراد زندگی خوبی دارند آفرین بهشون اینها تونستند تو هم می تونی اگر دنیا دارد این زندگی را نشانت می دهد می خواهد درستی مسیرت را نشانت بدهد دنیا درست عمل می کنه ذهنت یه جای گیر کرده و یه گره داره که باید بازش کنی توی رفتارهایم دقیق می شوم و پیداش می کنم و روش کار می کنم. این مورد را بارها تکرار کردم و به نتایج خیلی خوبی رسیدم

    یکی از انها برادرم هستند که توی باغ داری نمونه هستند و عاشقانه این کار را انجام میدهند و توی این زمینه موفق عمل کردند.

    ما باغ داریم شغل خانوادگی و ارثی است که پدرم برایمان گذاشته است.

    می دیدم که برادرم خیلی محصول با کیفیت و عالی برداشت می کند اما من محصول خوب و با کیفیتی برداشت نمی کنم.

    گفتم اگر اون می تونه از همین زمین و درختها و اب این همه محصول خوب برداشت کنه پس منم می تونم و توی رفتارهایش دقیق شدم که با چه عشقی به درختهایش رسیدگی می کند و روی اب دادن و کود دادن صحیح، تمرکز می کند. به اصلاح کردن درخت در زمان درست و به اندازه دقت می کند. فاکتورهایی که من اصلن دقت نمی کردم فهمیدم که موفقیت شانسی همین جوری نیست اگر اون محصول بهتر از من برداشت می کند روی زمین و درختها خیلی عالی تر از من عمل می کند.

    با حسادت من کار سمت من درست نمیشه بلکه بیشتر عذاب می کشم شروع کردم ازش راهنمایی خواستن و تحسینش کردم. اونم چون عاشقانه این کار را دوست داره من را راهنمای کردو به من اطلاعات درست و خوبی داد و من هم همان کارها را انجام دادم و شروع کردم جوانب مثبت این کار را دیدن زیبای هایش را دیدن و عاشقانه کارهای باغ را انجام می دهم و از این کار لذت می برم. و الان یک باغ و محصول نمونه دارم.

    و همه تعریف محصول من را می کنند و از اینکه این همه پیگیر هستم و همه ی کارها را شخصن و با دقت دنبال می کنم تحسینم می کنند.

    اما در مواردی مثل روابط هنوز مشکل دارم و باید بتونم اصلاحش کنم. در این مورد راحت نیستم. و کلی باورهای مخرب دارم که باید شناسایی کنم و روشون کار کنم. استاد عزیز در مورد روابط بیشتر مثال بزنید و راهنمایم کنید ان شالله به زودی دوره ی عشق و مودت را تهیه کنم و متعهدانه روش کار کنم. اما دوست دارم توی فایلهای رایگانتون بیشتر توضیح دهید هر چند روابط زیبای شما و مریم جان هست و خواسته ی جدید را در من شکل داد من تا حالا همچنین رابطه ای ندیده ام و برای همین فکر نمی کردم وجود داشته باشد. اما حالا من همچنین تجربه ای از روابط را می خواهم.

    در پناه الله مهربان شاد و سربلند و تندرست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سمیه نظری گفته:
    مدت عضویت: 1574 روز

    به نام خداوند قدرتمند و هدایتگر و حمایتگر

    سلام به استاد عزیز و توانمندم و خانم شایسته مهربان و تمام دوستان عزیزم تو این سایت الهی سپاسگذار خداوند هدایتگرم‌هست که اینجا حضور دارم

    جواب به سوالات پرسیده شده تو این فایل

    دختر همسایه‌مون بعد از طلاقش با یه پسر خوب ازدواج کرد با شرایط عالی

    من بعد از دیدن این اتفاق حسادت و احساس ناتوانیو خود کم بینی کردم که نمی‌تونم چنین ازدواجی داشته باشم با اینکه از لحاظ ظاهر و اندام اصلاً خوب نبود و شخصیت خوبی هم نداشت و چه شانس خوبی اورد

    از چه زاویه مثبتی میتونم ببینم که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن برای موفق شدن

    می‌تونم این نگا هو بسازم که ازدواج خوب ربطی به ظاهر و قیافه و اندام و خانواده و سن وسال فرد نداره

    این فرد ارزش زیادی برای خودش قایله و اعتماد به نفس داره و خودشو ارزشمند میدونه فارق از قیافه و اندام و همه چی

    پس مهم احساس لیاقت دورنیه نه چیز دیگه و اینکه همیشه فرصت ازداج خوب هست

    همکار من که با هم مغازه زده بودیم تونست واسه خودش مغازه و خونه بخره من با دیدن این بسیار احساس حسادت و ناتوانی و احساس سرخوردگی کردم

    میتونم این نگاهو بسازم که اقا اگه اون تونسته منم میتونم من که از لحاظ توانایی حتی از اون بالا ترم

    اقا میشه اگه من پشتکار و تعهد و تمرکز داشته باشم اگه من حساب دخل و خرجمو داشته باشم و پولمو برای هر چرت و پرتی خرج نکنم ارزش پولمو بدونم اگه پولمو سرمایه‌گذاری کنم اگه از سرمایه مغازم نخورم اگه هدف داشته باشم اگه بهبودگرا باشم نه کمال گرا

    دوستم تونست در ازمون استخدامی قبول بشه

    من با شنیدن این خبر احساس بی لیاقتی و ناتوانی کردم و نارحت شدم و غصه خوردم

    من میتونم این طوری فک کنم که اگه منم به اندازه اون تعهد و تمرکز و خود باوری و احساس لیاقت و تلاش و امید داشته باشم منم میتونم قبول بشم میتونم منابعو ازش بگیرم و با تمرکز وتعهد و امید و دیدن و تجسم لحظه پایانی رسیدن به خواستم به خواستم برسم و برام انگیزه باشه که اقا من میتونم

    خواهرم تونست ازدواج خوبی داشته باشه ازدواج کنه با فردیکه براش ارزش و احترام قائله و خیلی دوسش داره من با دیدن این قضیه بسیار احساس افسرد گی و ناتوانی کردم حتی به خاطر این قضیه چند روز مریض شدم

    وقتی به این موضوع نگاه می‌کنم می‌بینم که اون واسه خودش ارزش زیادی قائله خودشو دوست داره اعتماد به نفس داره از خودش مراقبت می‌کنه هر غذایی رو نمی‌خوره در همه چیز اولویت وخودش قرار میده با خودش اوکیه خودشه ماسک نداره شاد و زندگی لذت می‌بره و خیلی خوشبینه عزت نفس داره و احساس لیاقت اگه منم می‌خوام چنین ارتباط خوبی داشته باشم باید واسه خودم ارزش قائل بشم و احساس لیاقت کنم در خودم لیاقتو بسازم و بدونم چه ازدواج خوب ربطی به قیافه و اندام ظاهر خانواده نداردو یه چیز دیگه اون همیشه امیدواره و روزای خوب و تجسم می‌کنه به نظر دیگران براش مهم نیست باید احساس لیاقت رو تو خودم بسازم باز این پاشنه آشیل که چقدر بهم ضربه زده تو زندگیم و چقدر حیاتی هست این باور خدایا کمکم کن و این باورو تو وجود من بساز

    خواهرم شغل خوبی داره که مورد علاقشه و درآمد خوبی داره من با دیدن این موفقیت به اون حسادت می‌کنم و احساس ناتوانی می‌کنم که چرا شغل خوب و درآمد خوبی ندارم

    منم می‌تونم شغل مورد علاقه‌مو داشته باشم و انجامش بدم درآمد خوبی داشته باشم و وقتی به اندازه اون متعهد و متمرکز باشم و تمرکز داشته باشم و در حال بهبود کارم و شغلم باشم و عاشق شغلم باشم عاشق کاری که انجام میدم

    زمانمو برای چیزهای چرا و پرت تلف نکنم و هدف داشته باشم و هر روز روی بهبودش کار کنم

    منم لیاقت یه شغل خوب و مورد علاقه و راحت و با درآمد بالا رو دارم

    من وقتی دختری که از لحاظ زیبایی و اندام و خوشگلی از من از من بهتره می‌بینم احساس حسادت می‌کنم چون نمی‌تونم مثل اون خوشگل و خوش اندام باشم و احساس سرخوردگی و ناتوانی می‌کنم و احساس میکنم

    من میتونم این نگاهو داشته باشم که هر کسی زیبایی خاص خودشو داره و هر کسی به شکلی زیباست و بیام افردای رو ببینم که با اینکه قیافه خیلی معمولی دارند عاشق خودشونن و خودشونو دوست دارند و بسیار شاد و موفقند مثل خانم شایسته پس منم باید خودمو با همین چهره و اندام دوست داشته باشم و ارزشمند بدونم فارغ از هر چیزی و این باورو بسازم که اقا اصل باوراته تو موفقیت نه ظاهر واندام و خانواده و سن یا هر چیز دیگه

    و از لحاظ ظاهری هم تلاش کنم خودمو هر روز بهبود بدم با حل ریشه ای مساله مثلا اندامم بده سبک غذایی درست و سالمی داشته باشم موهام بد حالته سعی کنم ریشه این مسله رو بفهمم و حلش کنم وموهام میریزه حتما تغذیه نا مناسبی دارم واین باور که تمام مسایل من راه حل بسیار ساده و بسیار راحت و در درون خودشون دارند رو تو خودم بسازم

    من وقتی دخترایی را می‌بینم که با سن کم ازدواج خوبی دارند و روابط خوبی دارند احساس حسادت می‌کنند چون احساس می‌کنم فرصت‌ها مو از دست دادم و سنم گذشته

    بیام این باورو بسازم که آقا ازدواج خوب ربطی به سن و سال و ظاهر ندارد بلکه به باورهای خوب در مورد خود ربط دارد به احساس لیاقت به احساس ارزشمندی به درست کردن باور کمبود و تجسم سازی رابطه عالی عاشقانه با ربط داره

    و همیشه فرصت هست و‌روز به روز بیشتر میشه چون خداوند جهان رو بر مدار فراوانی افریده یعنی هر روز فرصتها و نعمتها بیشتر و بیشتر میشه و الگوهایی رو به ذهنم نشمن بدم که تو سن بالا ازدواج خوبی دارند

    چه درسهایی میتونم از مسیر موفقیت اونا بگیرم؟

    دوست داشتن و احساس لیاقت بی قید و شرط خود

    یعنی ساختن احساس لیاقت و ارزشمندی فارغ از هر چیز بیرونی مثل شغل و ظاهر و درامد و خانواده و غیره

    هدف داشته باشم و هر روز قدمهایی رو براش بردارم

    و متعهد و متمرکز بر روی هدف مورد نظرم باشم کمالگرا نباشم بلکه بهبود گرا باشم شغل مورد علاقمو انجام بدم با تمرکز و تعهد

    احساس لیاقت رو بسازم در وجود خودم نترسم و حرکت کنم و تصمیم بگیرم وتو تردید و شک و دود لی نمونم همواره با توکل به خدا قدم بردارم و ناامید نشم بهبودهای کوچکو ببینم و انکیزه بگیرم و باور کمبود که به من ضربه زده شروع به کار کنم روش همیشه چون پاشنه آشیل منه باور عدم لیاقت و باور کمبود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    هادی بیژنی گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    سلام استاد عزیزم,من خییییلی حرف برا گفتن دارم,استاد عزیزم من ایمان دارم روزی میاد که من با شما در مورد پیشرفت هام صحبت می کنم روزی که اصلا دور نیست,ایمان دارم,استاد عزیزم در مورد این موضوع, خواستم از تجربه خودم براتون بگم امیدوارم که با صحبتام بتونم به بقیه دوستان در مورد این باور کمکی کرده باشم,استاد تقریبا از خرداد سال قبل من و پارتنرم یه کار در حوزه زیبایی رو با هن استارت زدیم,که اونم معجزه ای بود از طرف خدا,استاد چون کار در حوزه پوست و زیبایی بود, افرادی که به ایشون مراجعه می کردن خییلی بیشتر بود,اوایل یه خورده من حسادت می کردم که چرا من مشتری زیادی ندارم,,یکم اذیت میشدم,گفتم هادی اینطوری که نمیشه تو بخوای حس بدی نسبت به پارتنرت داشته باشی و همین حس بد باعث میشد که توی مسائل دیگه هم به مشکل بر بخوریم مسائلی که اصلا ربطی هم به حوزه کاریمون نداشت,استاد من خییلی شکرگزاری می کنم و خیییلی می نویسم برا دلم خودم مثل همیشه نشستم شروع کردم به نوشتن و با خدای خودم حرف زدم خیییلی ساده و صمیمی, گفتم خدایا چرا من باید حسادت داشته باشم مگه تو خودت این کارو توی دل جفتمون نزاشتی مگه خودت این مسیر پیشترفتو برامون فراهم نکردی پس شکی نیست که برا منم خیر می خوای پس می هوای که منم توی این مسیر پیشرفت کنم,اولین کاری که هر روز انجام میدم برای پارتنرم از خدا خیرو برکت می خوام خدای من شاهده از ته قبلم نه فقط زبونی باشه با تمام وجودم میگم خدایا هر چی مشتری هست هر چیزی که می خوای بمن بدی اول بده به اون, این کار معجزه می کنه اگه واقعاً از ته قلبت باشه نه فقط بخوای زبونی یه چیزی گفته باشی,دوم اینکه از خدا خواستم که راه پیشرفت توی این مسیرو نشونم بده تو بگو چکار کنم منم همون کارو انجام میدم,به الهاماتم گوش میدادم و عمل می کردم,چندتا مثال براتون می زنم تا دوستان بهتر بتونن موضوع رو درک کنن,یهو خدا بهم گفت باید یه جایی فراهم کنی برا انجام این کار, منم یه اتاق از خونه خودم رو به صورت یه کلینیک درست کردم, الهام شد که باید این جارو اینقدر زیبا و استریل و با تمام امکانات اکی کنی که بقیه بتونن بهت اعتماد کنن و بیاین توی خونه تا تو براشون کار زیبایی انجام بدی,استاد من یکی از اتاق های خونمو جوری اکی کردن که در حد یه کلینیک زیبایی هست,بعدم اینکه گفت باید توی این کارت خیییلی مطالعه کنی باید علمتو زیاد کنی تابتونن در مورد کارت بهت اعتماد کنن چون داری توی خونه این کارو انجام میدی,شروع کردم به کتاب خوندن, دوره شرکت کردم,شب و روز توی یوتویوپ فایل اموزشی دیدن,از هر,راهی که میشداموزش دیدم, طوری خودمو از لحاظ علمی بالا بردم که الان شدم مدرس اون رشته توی شهرمون,من استاد شیرازی هستم,همین اموزش باعث شد,من توی ورکشاپ ها شناخته بشم و اولین جرقه شد برا جذب مشتری,استاد شاید باورتون نشه منی که باید التماس می کردم که فلانی بیا من اینکارو برات مجانی انجام میدم, اون طرف نمیومد الان باید زنگ بزنه و من بهش نوبت برا ماه اینده بدم و حاظره که دوبرابر قیمت الانم بهم پول بده,صحبتمو کوتاه کنم, چندتا نکته رو فقط میگم, اول اینکه حسادت نکنید با حسادت دست خدارو برای پیشرفت خودتون می بندید,نمی زارید که خدا مسیرهارو براتون روشن کنه,دوم اینکه برا همه خیر بخواید مخصوصاً برا اون کسایی کههم مسیر هستید کسایی که اونا هم همون حرفه ای رو که شما دنبال می کنید رو انجام میدم,سوم اینکه ینقدر ایمان خودتون رو قوی کنید که به جایی برسید که بگید روزی الهی منو حق الهی منو هیچ کسی نمی تونه از من بگیره بخدا اگه هزار نفرم یه کار مشترک رو انجام بدم اون کسی و اون چیزی که روزی تو هست برا تو محفوظ می مونه به شرطی که به این ایمان واقعی داشته باشی, چهارم اینکه به حسادت بببیند کجای کارتون لنگ می زنه شاید ساده ترین چیزها یزرگترین باگ باشه توی این مسیر شغلی مثال میزنم من کارمو توی خونه باید انجام میدادم و اعتماد نمی کردم که یه خانم تنها بخواد بیاد اونجا من هر کی می خواست بیاد خیییلی محترمانه قبل از اینکه بخواد بیاد میگم اگه میشه لطف کنید با یه همراه تشریف بیاد اگه می دونید که معذب هستید ,برا بار اول با همراه میومد ولی وقتی رفتارمنو ,اون حس امنیت رو تجربه می کرد دفعه دوم خودش زن می زد که میگفت اشکال نداره من تنها بیام کسیو پیدا نکردم که بتونه همراه من باید و همین حس امنیت ایجاد کردن باعث شد که بره به بقیه دوستانشم منو معرفی کنه ,بجای حسادت کردن برید ببینید که بقیه چکار کردن که موفق شدن ,من خودم دیدم که باید علممو توی این مسیر زیاد کنم ,کتاب بخونید دوره اموزشی شرکت کنید ببینید کجای کارتون اشتباه هست همنو درستش کنید ,در یک کلام روی خودتون کار کنید,حسادت نمی زاره که ذهنتون باز بشه,نمی زاه که شما فکر کنید ,نمی زاره ایده های جدید به ذهنتون برسه ,دست خدا رو برای پیشترفتتون می بنده,من توی این تجربه یادم گرفتم که بجای حسادت کردن به دیگران تمام تمرکز خودمو بزارم روی هدفم از هر مسیری که شده بتونم کارمو درست پیشرفت بدم,هر موقع هم که این افکار متفی بخواد سراغم بیاد شروع می کنم به مرور گذشته که نگاه نتیجه حسادت کردنای قبلیت چی بود,دیدی که هیچ چیری جز پسرفت و خود خوری برات نداشت,پس دیگه حسادت جایی نداره ,اگرم افرادی رو ببینم که از من پیشرفتشون بیشتر هست نگاه می کنم که ببینم اون چکار کرده که الان از من موفق تر هست حتی اگه شده مثلا ببینم اره اون توی کلینیکنش یه موزیکم پخش می کنه منم میام میگم من هم موزیک بخش می کنم ,یه ایده جدیم خودم میزارم روش من بجاش موزیک بی کلام ارام بخش می کنم به همراه روشن کردن یه عود توی اون فضا ,و واقعا دیدم چقدرررر همین یه ایده جواب داده چقدر مشتری هامو بیشتر کرد ,می خوام بگم بجای حسادت برید ایده بگیرید از پیشرفت بقیه,برا پیشرفت خودتون توی اون حرفه,استاد عزیزم حرف زیاد دارم برا زدن,ایشالا یه روزی میاد که باهاتون صحبت می کنم داستان شغل من بخدا معجزه بود خییلی ممنون از خدای خودم که شمارو سر راه من قرار داد ,استاد عزیزم روزی نسیت فایلای شمارو گوش نداده باشم ,شما خدای واقعی رو بمن نشون دادید,واقعا شکرگزار خداوند هم هستم اول برا خودش بعدم برا وجود استاد عزیزی مثل شما,امیدوارم از درو دیوار اسمون وزمین خدا برا همه خیرو برکت سلامتی و ثروت بباره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا ج گفته:
    مدت عضویت: 1565 روز

    اگر یکی از افراد نردیک به شما به یک موفقیت بزرگ برسه شما چه احساسی دارید؟

    مثلا وفتی خواهرم اون اوایل که تازده داشت مسافرت و تفربح میرفت من حسرت میخوردم و به کلام هم بهش مبگفتم که تو خوشبحالت میری این مکان 6ا و این شرایط و من هی خونم و ناخوشاینده

    زمانی که دوستام نمره اشون از من بالاتر میشد من پیشش احساس ضعف میکردم ناتوانی داشتم گاهی حسرتشو میخوردم

    و نسبت به اونایی که همیشه نمره کامل داشتن گاهی ازشون بدم میومد یادم میاد تو راهنمایی یه دختره بود همیشه نمرات عالی داشت و من به صورت درونی مقاومت داشتم بهش تا م9بور نمیشدم هم گلام هم نمیشدم و یه روز فکر میکنم بیشتر با هم وقت گذرونیدم و به خودم گفتم واقعا دختر خوبیه پس چرا فاصله مبگیرم؟ ولی بعدش هم که فهمیدم دختر خوببه باز هم اون فاصله رو حفظ میکردم

    زمانی که ار بچه های مدرسه که دوستم بود پزشکی قبول شد و من قبول نشدم راستش خوشحال نشدم به کلام گفتم مبارکش باشه ولی درونم غمبرک زد

    احساس را9خی بیشتری. داشتم اگه وضع اونم مثل من بود و مقایسه میکردم ا ن تونسته ولی من حتی نزدیکش هم نشدم و حالم بد میشد

    یا اینکه دوست صمیمی خودم روانشناسی قبول شد و رفت ولی من بازم قبول نشدم ، از یخ طرف دوستم بود و خیلی خوب بود شرایطی که داشت از یه طرف وقتی دیدم رندگیش به قولی داره با هدف تر می چرخه یه جورایی حسرخ میخوردم و ناراحت میشدم

    در اطرافیانم کسی به موفقیت بزرگی نرسیده به اون صورت و همین مواردی که به ذهنم رسید و تجربه کردم نوشتم

    زمانی که کسی موفقیت خیلی بزرگی کسب میکنه حس میکنم ناتوانی من پررنگ تر میشه و مبگم خوشبحالش کاش من این شرایطو داشتم و حس میکنم نمیتونم با اون ادم درست ارتباط بگیرم

    یادم میاد اون اوایل دانشگاه دوستم و حتی الانم ولی کمتر ، من وقتی زنگ میزدم بهش و میددیم درگیره و مثل قبلا برام وقت نداره من اجساس پوچی میکردم که دیگه بهم توجه نمیکنه و مزاحمش نشم ،، حتی یکی دوبار هم گله کردم ازش که چرا وقتی چت میکنیم تو بایت هر پیامت یه دقیقه منتظرم میزاری( همزمان با هم کلاسی هاش چت میکرد)

    یا زمانی که میرفتن با دوستای دانشگاهش میگشتن من یه حسی درونم میگفت نکن این گارو مگه تو درس نداری تمرکز برای روی دانشگاهت

    بعضی وقتا هم سعی میکنم پیش خودم منطق الکی بیارم تا دستاوردش توجیه و کم ارزش کنم مثلا پزشکی اورد چون سهمیه هم داشت یا مثلا مول خرج کرد یا کلا رفت دانشگاه ازاد و…

    و اگه بخوام تصور کنم که یکی از نزدیکانم موفقیت چشمگیری یهو به دست بیاره ، فکر نمیکنم که عمیقا خوشحال بشم و همزمان یه خلا رو حس میکنم انگار ته یه چیزی در عین درست بودن درست نیست

    میرم تو خودم یکم نارا8ت میشم و ناخوداگاه از اون شخص یکم فاصله میگیرم و حس میکنم خیلی بالاتره و حسرت میخورم که کاش نصیب من میشد یا اینکه کاش منم میتونستم تو زمینه ای که تلاش مبکنم اینطور موفقیت چشمگیری به دست بیارم

    یادم میاد که وقتی خانواده خبر قبولی یه نفر میگفتن ، من پیش خودم میگفتم من از اون موفق تر میشم ولی با این اجساس که من الان هیچم و برای بزرگ شدن و به چشم اومدن اون موفقیت رو کسب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: