ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 72 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا هاجرپور گفته:
    مدت عضویت: 784 روز

    سلام استاد عزیزم من حدود 2 سال است که با شما آشنا شده ام و زندگیم بسیار بسیار تغییر کرده و همه اتفاقات با فایلهای رایگان برای من اتفاق افتاده من از شما سپاس گذارم

    دیدگاه من برای این فایل به صورت هستش که من فامیلی دارم که به تهران آمدم و شاگردش بودم و به دلیل هدایت خداوند یک سری اتفاقات به ظاهر بد و اخراج شدنم و گرفته شدن جایی که داشتم توسط این شخط و من بدون هیچ پولی در تهران به تنهایی (خانواده در شهرستان بودند) با قدرت ذهنی که از فایلهای شما پیدا کرده بودم تصمیم قطعی گرفتم و معجزه پشت معجزه رخ داد و من همان کاری که درش شاگرد بودم را خودم بدون مغازه و به صورت اینترنتی شروع کردم الان بعد از 2 سال بسیار پیشرفت کردم (این توضیحات من برای نشان دادن احساساتم نسبت به این شخص بود )

    ولی من هروقت که این شخص در ذهنم میان بهش افتخار میکنم چون اوهم از صفر مثل خودم شروع کرد همیشه دوس دارم کارهای اون رو انجام بدم و مثل اون باشم اون الان یکی از تاجرهای تهران و بسیار سرشناس است و آرزوی من جلو زدن از اون هستش و تبدیل شدن به رقیب اصلی در کار باهاش هست حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی اون نشان داده که میشود دوس دارم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم اما میترسم بعد از اون اتفاق که اخراج شدم از من بدش بیاد یا هرچی ولی من بسیار از پیشرفت اون خوشهالم و با شنیدن پیشرفت های جدید دوس دارم بیشتر تلاش کنم که بتوانم زودتر از لحاظ مالی به او برسم البته الان فاصله بسیارررررررر زیاده ولی من میتونم

    ولی برای افراد هم سن و سال خودم جریان کمی متفاوت تر بود به نوعی که درون ذهنم ویژگی های منفی طرف رو هی به من نشان میدهد نمیدانم چرا دوست دارم از همه بهتر باشم نمیدانم این خوب است یا احساس مقایسه حتی در ورزشی که هستم این گونه است میخواهم از همه بهتر باشم و در ذهنم هستم و شاید به خاطر این است که با موفقیت افراد هم سن و کوچک تر از خودم کمی مشکل دارم این که میگم مشکل حس تحسین و تشویق کردن هم هست ولی احساس بد هم سراغ من میآید

    با آرزوی سلامتی برای شما منتظر ادامه این فایل هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1564 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداوند بخشنده وبخشایشگر

    سلام وصدسلام برااساتیدگرانقدر استادعباسمنش واستادشایسته ودوستان عزیزم درسایت الهی عباسمنش

    سپاسگزارخداوند هستیم که روزگذشته شادی ولبخند رابه همه ایرانیان درسراسر کره خاکی هدیه داد

    با عرض تبریک فراوان بابت پیروزی غرورآفرین تیم ملی فوتبال کشورمان وعرض خداقوت حضور بازیکنان و همه عوامل تیم ملی

    به امیدقهرمانی تیم ملی فوتبال ایران

    هورا هورا هوراهوراهوراهوراهوراهوراهورا…

    خدایاشکرت که دراین مسیرزیباهستم و قراراست  باسلسله فایلهای ارزشمند دیگرازاستادعباسمنش گرانقدر زندگی خودم رابهبود بخشم خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    مبحث جدید:

    ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1

    سوال اول:

    اگریکی ازنزدیکان یادوستان من به یک موفقیت بزرگ برسند به من چه احساسی دست میدهد،؟

    الف: صادقانه پاسخ میدهم قبل ازاشنایی باقانون واستادعباسمنش موفقیت دیگران ازجمله نزدیکانم واقوام من به شدت احساس حسادت میکردم گرچه تظاهر میکردم که آدم حسودی نیستم واگر  یه اتفاق ناجالبی برای این عزیزان رخ می‌داد صادقانه بگم ناراحت که نمیشدم شاید هم  دردرون احساس خوشحالی میکردم تامرهمی باشد برای من

    من همیشه درقبال موفقیت افرادازجمله نزدیکانم احساس ضعف وناتوانی وبی ارزشی میکردم

    به این نکته هم اشاره کنم که من ازموفقیت افراد ونزدیکان سطح پایین ترازخودم به شدت خوشحال میشدم  اگردوستی یاازاقوام ازدواج میکرد ماشین میخرید خانه می ساخت خانه میخرید بسیارخوشحال میشدم

    این تضاد وپارادکوس همیشه همراه من بود

    موضوعی که همیشه درذهن من خودنمایی میکرداین بود که حالا اگرطرف مثلا موفقیتی کسب کرده و یا درآمد عالی دارد درعوض خانواده سطح پایینی هستن یافلان مشکل عاطفی رادارد یافلان جازندگی میکنه یا….

    اینها مواردی بود که ذهنم به من دلداری می‌داد وموفقیت افراد روتحت شعاع قرارمیداد

    ازانجایکه من کارمند بودم ازموفقیت وپیشرفت همکاران به شدت رنج میبردم وهمیشه احساس قربانی شدن داشتم واتفاقا این حسادت باعث می‌شد که من علیرغم داشتن تحصیلات دانشگاهی وسابقه بالا ی کاروتعهد به کار واجرای قوانین وانجام وظایف اداری به بهترین شکل ممکن که زبان زد عام خاص بود پیشرفت چندانی نداشته باشم وهمیشه پیشرفت وموفقیت وارتقا همکاران را به مسائل جناحی گره میزدم ومیگفتم بله فلانی  چون راستیه  یاچپیه باپارتی بازی آمده بالا وهیچگاه به توانایی ولیاقت افراد اعتقادی نداشت.

    ب: اما ازسال 98پس ازاشنایی بااستادعباسمنش من ورژن جدیدی ازخودم رو میبینم وانصافا درتمام حوزه ها تغیر رااحساس میکنم چونکه یادگرفتم که تحسین موفقیت دیگران چقدربرام ارزشمند است ومیتونه شخصیت وزندگی منو دگرگون کنه اینو ازنتایجی که درهمین 4سال گرفتم می‌گویم

    بعدازاشنایی باقانون به این درک رسیدم که باتحسین کردن موفقیت دیگران بایدذهنیتی جدید برای خودم بسازم وباوردارم که همه این حسادتها ورشک ورزیدن به موفقیت دیگران حاصل عدم خودباوری ،عدم اعتمادبه نفس ،محافظه کاری ودردایره امن خود ماندن  وعدم ریسک پذیری که سرچشمه همه اینها میتونه باورهای کمبود باشد که سالیان سال درذهنم ریشه کرده ونقش بسته.

    شکرخدااززمانی که دراین مسیرهستم وبادوره های ثروت1و12قدم وکشف قوانین زندگی وسایرفایلهای دانلودی یابهتره بگویم ازسال98 که باسایت عباسمنش زندگی میکنم این ویژگی ناصواب ” حسادت” ازوجودم پاک شده البته که نه صدرصداما تمام تلاشم راخواهم کردتاباتمرین وباتمرکز بیشترموفقیت افراد راچه ازنزدیکان یادیگران فقط فقط تحسین کنم وباورداشته باشم که منم میتونم به هرچه که بخواهم برسم همانطور که بقیه رسیدن

    این دنیاپرازفراوانی است وثروت است کافیه من اینودرک کنم وباورداشته باشم

    تمرین این جلسه راباجزییات کامل ترباذکراسامی دردفترم نوشتم

    وبی صبرانه منتظرجلسه دوم می‌باشم

    عاشقتونم خدایارونگهدارمان باد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه حس گفته:
    مدت عضویت: 2349 روز

    سلام استاد عزیز …

    واقعا ازتون ممنونم، من هنوز دوره آیی از شما نخریدم اما واقعا با همین ویس ها که خیلی هاشو گوش میدم متوجه اشتباهات گذشتم. شدم… و منتظرم قوی تر بشم که بتونم راحتتر دوره هاتون رو تهیه کنم…من فکر میکردم شکر گذارم ،اینجا بود که فهمیدم من قدر دان نبودم .من اصلا نمی‌دیدم داشته هامو . خب وقتی قدر اونا رو نداشتم چطور بهترش باید نصیبم میشد .پس از دست دادمشون اونایی که به نظرم مهم نبودن… ولی الان دوباره برای بدست آوردن همونا دارم تلاش میکنم.. فرکانسم شکر نبود… فرکانسم لذت نبود دائم درحال گیر دادن و غر زدن بودم… خدا رو شکر که اینجام می‌دونم با درست شدن فرکانسم همه چی برمیگرده خیلی بهتررر از قبل… اما در مورد این مسئله بله وقتی خواهر شوهرم که سن کمتر من داشت روابط اجتماعی ضعیفی داشت تحصیلات خوب نداشت تونست توی شرکت خوب کار پیدا کنه بعد مدتی حین کار مدرک مورد نظر شرکت رو بگیره و مدیر داخلی بشه و حقوق خوب داشته باشه برای خودش ماشین بخره کلی پول پس انداز کنه و هرآنچه ما دخترا عاشقشیم ،خیلی برای داشتنش مشکلی نداشته باشه و منی که درس خوندم شغل بیمارستانی داشتم درآمدم در ابتدا خیلی بیشتر از کارهای اون بود با اومدن فرزندم . و همچنین نداشتن علاقه زیاد به کارم . بیکار شدم و درآمدم صفر شد… و هر روز دیدم چیزهایی که من برای خودم خواستم رو اون داره زندگی می‌کنه …حسرت .حسادت . مقصر دونستن همسرم… نارضایتی سراغم میومد و می‌دیدم در همون دوره داشته های دیگمم تقریبا از دست دادم. و من دیگه تقریبا از خونه بیرون نمی‌رفتم و حالم بود…… اماااا اینجا فهمیدم سیر تکاملی هست… اینجا فهمیدم عدالت خدا قوانین ثابتشه، اون حتما استفاده کرده تو نکردی …تو هم استفاده کن .. به اندازه باورت تغییر می‌کنی… در حال اجرا هستم و به الهاماتم گوش میدم‌‌‌.. من حسم خوبه من دارم کار خودمو میکنم باورم اینه که خدا با هزاران دستی که داره منو به اهدافم خیلی خوب و راحت می‌رسونه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    بهناز مجیری گفته:
    مدت عضویت: 2131 روز

    قبل از اینکه به سوالات این برنامه پاسخ دهم اعلام می کنم که من از انتهای سال 98 تاکنون شاگرد استاد عباسمنش عزیز هستم و تقریبا” 50 درصد تغییر در خودم ایجادکرده ام با توجه به مشغله کاری و محدودیت های زمانی که داشتم ولی همه دوره ها را یکی دوبار گوش کردم و سعی کردم آموخته هایم را در زندگیم به کار برم و نتایج بسیار ی هم گرفتم که انشاالله سرفرصت به مرور همه را می نویسم و پاسخ به سوالات این برنامه را هم با توجه به تغییراتی که در طرزفکرم و باورهایم ایجاد شده بیان کرده ام .

    سوال قسمت اول :

    اگریکی از دوستان یا نزدیکان من به موفقیت قابل توجهی برسد من دچار احساس ناتوانی درخودم می شوم نمی توانم اسمش را حسادت بگذارم ولی حس می کنم من از قافله عقب افتاده ام و آنطور که باید در زندگی ام پیشرفت نکرده ام و به دنبال علت آن در خودم می گردم شاید هم اصلا” تا قبل از وقوع موفقیت آن فرد فکر نمی کردم که کسی که هم سطح من یا از من پایین تر بوده هم می تواند به آن موفقیت برسد یا حتی اصلا” فکر نمی کردم چنین جایگاهی وجود دارد و صد در صد موفقیت او الهام بخش من می شود هم از نظر اینکه من هم می توانم در زندگیم پیشرفت کنم و به این موفقیت ها برسم و هم از این نظر که آن فرد موفق ، دوست من یا عضوی از خانواده من است و این باعث افتخار و خوشحالیم می شود .

    تمرین این قسمت :

    مرحله اول :

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان ام :

    کارآفرین موفق خواهر زاده ام که مجموعه فروشگاهی خودش را دارد و از بهترین ها در حرفه خودش است .

    برادرزاده ام که ازدواجی موفق داشت و الان زندگیش شبیه آرزوهای من است .

    مهاجر موفق دخترخاله ام که پس از طلاق با دو تا بچه اش به سوئیس مهاجرت کرد .

    همکارم که با دیپلم و اپراتوری خودش را تا درجه ریاست اداره ارتقاء داد با عشق ورزیدن به کار و تحصیل همزمان

    یک خانم از نزدیکانم که با سن کمتر از من خانه و اتومبیل و خیلی امکانات دارد و همیشه مسافرت می رود

    مرحله دوم :

    نسبت به خواهر زاده ام همیشه فکر می کردم چون پسر است موفق تر است ولی دقت که می کنم می بینم در این راه خیلی تلاش کرده و او هم نگرانی های شغلی خودش را دارد احساس ام نسبت به او به گونه ای است که او را الهام بخش خود می بینم .

    نسبت به برادرزاده ام یک وقتهایی فکر می کنم چون نسل جدیدتر از من است همراهی خانواده بیشتر به او کمک کرده چون مادر من بسیار مقرراتی بود و من هم ملزم به رعایت همه قوانین او و حس می کنم خودم در نرسیدن به هر آنچه آرزویم بود مقصرم و برای برادرزاده ام هم همیشه آرزوی خوشبختی می کنم و برایش خوشحال هستم .

    در مورد دخترخاله ام همیشه فکر می کردم چون برادرهایش خارج از کشور بودند به او کمک کردند ولی الان می بینم که مهاجرت جسارت و شجاعت می خواهد و هدفی والاتر از مشغله های فعلی که من این جسارت را نداشتم ولی دختر خاله ام نیز به گونه ای الهام بخش من است چون یک کار به نظر من نشدنی را انجام داد و موفق شد.

    درخصوص همکارم احساس ام این بود که من هم با وجودی که به کارم عشق می ورزیدم ولی جاه طلب نبودم و بلد نبودم از خودم تعریف کنم و در مقایسه با او همیشه فکر می کردم که او چقدر زرنگ و سرو زبان دار است و چقدر تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی است و می تواند از تمام فرصت ها استفاده حداکثری را بکند و خودش را پیش همان مدیری که حق من را ضایع کرد بالا برد و امتیاز گرفت و همیشه در مقایسه با او احساس ناتوانی و عجز می کردم ولی الان اینگونه نیستم چون من هم با خودباوری و ارتباط مستقیم با خدا توانستم به حکم ریاست برسم .

    درخصوص یکی از نزدیکانم که دخترخانمی است که 10 سال از من کوچکتر است ولی تمام امکاناتی که من الان با تغییر باورهام و نزدیک سی سال سابقه کار دارم او هم دارد و حتی سفرهای بیشتری از من رفته و اتومبیل بهتر از من سوار می شود نیز احساس می کنم از قافله عقب ماندم و آنطور که باید نتوانسته ام از فرصت های زندگیم استفاده کنم .

    مرحله سوم :

    سوال اول : از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود :

    – به خود باوری برسم

    – الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم

    در پاسخ سوال اول باید بگویم که اگر من خودم را فقط با خودم مقایسه کنم و تغییرات خودم را با قبل خودم مقایسه کنم من هم به موفقیت های قابل توجهی رسیدم و از آنجایی که هیچ کس کامل نیست و همیشه جای تلاش بیشتر و رسیدن به موقعیت های عالی تر هست من روی خودم کار می کنم و موفقیت های دیگران می تواند در این زمینه که خواستن توانستن است و می توانیم در هر زمینه ای که بخواهیم با باورهای درست به موفقیت برسیم الهام بخش من باشد و به من کمک کند تا برای خودم اهدافی که دوست دارم را مشخص کنم و با توجه به اینکه دیگران هم در رسیدن به اهدافی مشابه آنچه خواسته من است موفق بوده اند در راه رسیدن به خواسته هایم گام بردارم و مطمئن باشم که موفق می شوم .

    سوال دوم : چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟

    به نظر من همه این افرادی که مثال زدم خودباوری قوی داشته اند اهداف خودشان را تعیین کرده بودند و در راه رسیدن به هدفشان از هیچ کوششی فروگذار نکردند و خواسته شان حداقل برای خودشان واضح و مشخص بوده و به عبارتی می دانستند که از زندگی چه می خواهند و هدف مشخصی داشتند و من هم الان به خیلی از اهدافم رسیدم ولی خواسته های بیشمار و اهداف فراوانی دارم که برای رسیدن به آنها هنوز برنامه ریزی درستی نکردم و فقط در حال حاضر جرات داشتم که آنها را مکتوب کنم ولی مسیر مشخصی برای رسیدن به آن اهداف در نظر نگرفتم و به طور جدی در راه رسیدن به آنها گام ننهاده ام . هنوز هم کارهای ناتمام زیادی دارم که به انجام نرسانده ام که فکر می کنم برنامه ریزی برای رسیدن به اهدافم یه جورایی وابسته به اتمام آن کارهاست و از طرفی هم همیشه نگرانم که مبادا زمان بگذرد و من به خیلی از خواسته هایم نرسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1835 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد گرامی و مریم بانوی شایسته و دوستان عزیزم

    ذهنیت قدرتمند کننده:

    تمام اتفاقات زندگی من بخاطر باورها، ذهنیت و نگرش من اتفاق می افته

    اگر باورهام و نگرشم رو تغییر بدم، اتفاقات زندگی من هم به شکل دیگه ای رقم میخوره

    من توانایی تغییر نگرشم رو دارم، قرار نیست ثابت باشه

    به اندازه ای که بتونم از ذهنیت و باورهای محدود کننده به سمت باورهای قدرتمند کننده حرکت کنم جهان نتایج بهتری به من نشون میده چون

    جهان چیزی نیست بغیر از بازتاب افکار و باورهای من

    مهم نیست الان در چه شرایطی هستم، چه گذشته ای داشتم، چقدر شرایط مالی ام پایین بوده یا در چه خانواده و کشوری بزرگ شدم، سطح سوادم چقدره و یا جنسیتم چیه

    به محض اینکه اراده کنم و با تمام وجود بخوام که افکار و باورهام رو تغییر بدم، شرایط واقعی زندگیم به اندازه ای که افکارم رو تغییر بدم تغییر می کنه

    به اندازه ای که شخصیت من و درون من  تغییر کنه دنیای بیرون من هم میتونه تغییر کنه

    خدا رو شکر که با آموزشهای استاد و کار کردن روی خودم سعی کردم خیلی از باورهای محدود کننده رو در ذهنم اصلاح کنم

    الان دیگه این باور رو ندارم که اگه افراد زیادی موفق بشن شانس من برای موفقیت کمتر میشه، بلکه بر عکس این باور داره در من تقویت میشه که دنیای ما دنیای فراوانیه و فرصتها هر روز دارن بیشتر و بیشتر میشن و عملاً با نگاه کردن به اطرافم این برام ثابت میشه

    باورهای محدود کننده دیگری که سعی کردم از ذهنم حذف کنم و تا حد زیادی در این زمینه موفق هستم اعتقاد به شانس و تقدیر هست

    هیچ چیزی در این جهان شانسی نیست، این جهان بر پایه قوانین ثابت کیهانی در حرکته و من با فرکانس هایی که خودم ارسال می کنم وضعیت خودم رو مشخص می کنم

    و خدا هم هیچ سرنوشتی رو از قبل در تقدیر من قرار نداده و اختیار زندگیمو بدست خودم سپرده و به هر مسیری که بخوام برم در همون مسیر کمکم می کنه

    خدا رو شکر با دیدن موفقیت نزدیکانم احساسات بدی مثل خشم و ناراحتی و غم یا  حسادت ندارم، حد اکثرش اینه که منم دوست دارم اون موفقیتها رو بدست بیارم اگر مورد علاقه ام باشه

    قبلاً دلم می خواست که شرایط زندگی من از خواهر و برادرام بهتر و یا حد اقل برابر با اونها باشه بخصوص که از همه شون هم بزرگتر بودم ‌و اتفاقاً وضعیتم هم بهتر بود، ولی الان دیگه برام مهم نیست چون درک کردم که شرایط زندگی هر کس یونیکه و نباید خودمو با دیگران مقایسه کنم  من فقط باید روی زندگی و بهبود خودم تمرکز داشته باشم

    سه مورد از موفقیت نزدیکانم رو اینجا می نویسم

    1- خواهر کوچیکم تحصیلاتشو چند سال بعد از ازدواج و داشتن دوتا بچه ادامه داد و حالا دکتراشو گرفته، توی دانشگاه هم تدریس می کنه>>از موفقیتش خوشحالم و تحسینش می کنم، این وسط یه لحظه ذهنم میخواد بگه الان ادامه تحصیل ندادن من بیشتر  دیده میشه ولی فوری مچ ذهنم رو میگیرم و میگم که من دارم روی خودم کار می کنم تا نظر دیگران برام مهم نباشه و خودمو با دیگران مقایسه نکنم>> این موفقیت خواهرم میتونه برام الهام بخش باشه که حالا که اون تونسته من هم اگر بخوام میتونم به این موفقیت برسم>> درسی که میگیرم اینه که خواهرم پشتکار خیلی خوبی داشته و با وجود خونه داری و همسرداری و بچه داری  ادامه داده تا موفق شده

    2-دامادم خیلی خوب آشپزی می کنه>>من با اینکه خودم هم آشپزیم خوبه از این موضوع خوشحال میشم و بارها تحسینش کردم>>چند بار موقع آشپزی کنار دستش ایستادم و ازش سؤال پرسیدم و ایده گرفتم ، دیدم که دائم در پی افزایش اطلاعات و بروز رسانی خودش در این مورد  هست>> درسی که از ایشون گرفتم اینه که اولاً خیلی با عشق و علاقه آشپزی می کنه و دوم اینکه کاملاً روی کارش تمرکز می کنه

    3-دخترهای خودم که به کانادا و امریکا مهاجرت کردن>> بسیار براشون خوشحالم و خیلی تحسینشون می کنم>>الهام بخش من هستن که باور کنم هر کاری رو میتونم انجام بدم فقط کافیه که بخوام و اراده کنم>> و درسی که ازشون میگیرم اینه که جسارت داشته باشم و تو دل ترسهام برم حرکت کنم و به خدا توکل داشته باشم، قدمهای بعدی در ضمن مسیر بمن گفته خواهد شد

    بسیار بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم که اینقدر بیدریغ و بی منت در فکر رشد شخصیت دانشجوهاش هست و انشاءالله قراره این سلسله فایلها ادامه داشته باشه

    به دوستان خوبم هم آفرین و احسنت میگم که  استقبال با شکوهی از این فایل کردند و این همه کامنتهای ارزنده و فوق العاده در موردش می نویسند

    از درگاه خدای مهربان برای همه شادی و سلامتی و سعادتمندی در دنیا و آخرت رو درخواست می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1803 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام ب همگی عزیزان

    کامنت دوم من

    قدم اول:موفقیت افراد نزدیک ب خودتون و بنویسید

    زن دایی من ی زن خونه داره ک تو دوره پندمیک رفت دوره های پخت کیک و شیرینی و دید و کارشو تو خونه شروع کرد والان اینقد خداروشکر پیشرفت کرده ک سه تا از هم عروس هاشو ب کار میگیره و بهشون پول هم میده

    باپول خودش بینی خودش و دخترشو عمل کرد، 20میلیون کتاب خرید برای دخترش و کلی هزینه برای دانشگاهش کرد

    دخترش ک مادرشو دید اونم باور کرد ک میتونه مث مامانش پول بسازه

    اونم رفت چنتا دوره آرایشگری دید وهزینه کرد و الان داره پول میسازه

    عید ک اومدن خونه مون زن دایم گفت تینا همین تعطیلات عید12میلیون پول ساخته ب صورت سیار تو چنتا آرایشگاه کار میکنه

    گفت خودمم خیلی شلوغم صبح ساعت 4پامیشم خمیر کلوچه ها و شیرینی و.. رو آماده میکنم خوابم خیلی کم شده

    و لذت میبرم از کارم ولی میخوام دیگه جمعه ها گوشیم و خاموش کنم تا ی روز و استراحت کنم

    احساس من وقتی شنیدم ک زندایم کارش گرفته ،ته ته ذهنم حس حسادت بود و ناراحتی ک چرا اون ب راحتی پول درمیاره و چرامن ن، گفتم تو اینستا آموزش همه چی و میزارن ب راحتی یاد گرفته زحمتی نکشیده همه چی مفت بدست آورده و داییم حمایتش کرده من کیو دارم حمایتم کنه

    من میخوام ذهنم و تغییر بدم از چ زاویه ای میتونم ب این موففیت نگاه کنم ک الهام بخش من باشه،ایده بگیرم و تغییر کنم پیشرفت کنم

    زن دایی من تا دوم راهنمایی درس خونده پس موفقیت ربطی ب سواد نداره

    زن دایی من از کلوچه های تنوری ک یادمه واسه خودشون میپخت بیشتر درست کرد و گذاشت تو مغازه ی یکی دیگه از دایی هام ک میفروخت ب فامیل

    حتی نون هم با تنور میپخت دونه ای 1500 و کم کم باور کرد ک میتونه و تکاملش و طی کرد

    و هدایت شد ب آموزش های اینستا دوره های رایگان و پولی و حضوری

    و خودش گفت آموزش هایی ک بهم میدادن کامل نبودن خودم شروع کردم امتحان کردن مواد اولیه و کم کم ب دستور پخت مخصوص خودش رسبد

    و برد برای چنتا سوپرمارکت و چون شیرینی کارهاش اندازه بود و باعشق آماده میکرد خیلی درخواست دادن بهش و سفارش گرفت

    و پیج زد والان سفارش میگیره

    پس ایشون تکاملش و طی کرد و الان هر سری 6کیسه آرد مخصوص هم استفاده میکنه اینقد مشتری هست خداروشکر

    و پخچال مخصوص گرفت و..

    این نشون میده ک هر چیزی با تکامل جلو میره و وقتی در مسیر درست باشی هدایت میشی

    و ی چیز دیگه ک الان یادم اومد

    زن دایی من پشتکار بالایی داره ایشون برای گواهینمامه ک ثبت نام ک

    برای آیین نامه 12بار امتحانش و رد شد

    ولی کم نیاورد

    الان خودش با ماشین سفارشها رو میبره برای مشتری ها من واقعا تحسینش میکنم و بهش احترام میزارم

    و درمورد دخترش تینا با دیدن مادرش باور کرد ک میشه و اونم حرکت کرد و اقدام کرد الان ایشونم با اینکه 19،20سالشه

    درآمد داره از کار خودش پس پولساختن ب سن وسال نبست ب سطح تحصیلات نیست ب باور کردن توانایی ها

    ابمان داشتن

    حرکت کردن

    عمل کردن

    و تکامل و طی کردن هست

    واینکه اگه اونا تونستن منم میتونم ب خواسته م برسم فقط باید ایمان داشته باشم وباور کنم ک میشه ک محدویتی وجود نداره خداوند درها رو باز میکنه برام

    و ی چیز دیگه درمورد تینا ایشون ی الگو داشت و باور کرد

    پس منم میتونم زندایی مو الگوی خودم کنم و مث ابشون از کارم لذت ببرم و ب کارم ایمان داشته باشم و فقط ایده هامو عملی کنم

    چ درس هایی میتونم بگیرم از مسیری ک طی کرده:

    زن دایی من تسلیم نجواهای ذهنش نشد باوجود اینکه کلی هم مسخره میشد و میشه توسط کسایی ک حسادت میکنن بهش باز ادامه داد مسیرش و

    من چی صادقانه بخوام بگم خیلی جاها تسلیم نجواهای ذهنم شدم ک کارم توش پول نیست سخته دستمزدش کمه و..

    من حتی برای محک زدن خودم رفتم تولیدی پوشاک مجید ک کار کنم وقتی ک مخالفت بابا و داداشم و دیدم اونم بخاطر اینکه شرکت خارج شهر هست و سرویس نداره

    تسلیم شدم چرا چون ایمان نداشتم

    وباز رفتم پیش تولیدی خونه اندیمشک مون بعد ی مدت ک تماس گرفت رفتم و ی هفته بیشتر نتونستم کار کنم

    گفتم نمیخوام اصن چون محیطشو دوسنداشتم با وجود اینکه خیلی بهم اصرار کردن ک زکیه تو کارت خوبه حیفه بری بمون کار کن

    نتونستم اومدم بیرون و برگشتم خونه روستامون ک بشینم باورهامو درست کنم

    مورد دوم:دختر دایی مامانم هستن

    ایشون الان ی مزون لباس شیک و کلی هنر جو دارن وکلی لباس های شیک و ب روز عروس و نامزدی و..

    چن وقت پیش ک پیجشو آجیم سرچ کرد تو اینستا و بالا آورد

    اصن من سوپراییز شدم خدااای من

    عجب مزون زیبایی داشت کلی مدل های عروس شیک ک واقعا زیبا بود

    من هی داشتم لذت میبردم و تحسینش میکردم

    بعد دیدم دوتا از خواهرم ک کنارم بودن کلی حالشون گرفته شد

    اون موقع من جلسه 1احساس لیاقتو گوش داده بودم و میدونستم ک

    نباید خودمو با کسی مقایسه کنم فقط باید ببینم ک چی میتونم یادبگیرم از این موفقیت

    من فهمیدم هرکس هرجایی هست سرجای درستشه

    تکاملشو طی کرده

    بهاشو پرداخت کرده

    انرژی گذاشته

    زمان گذاشته ک ب اینحا رسیده

    واین نشون دهنده ی اینه اگه اون تونسته منم میتونم ب رویام برسم رویایی ک بادیدن

    موفقیت دختر داییم درمن شکل گرفت

    کار کردن تو لاین مجلسی و هدایتم ب دوره مجلسی خداروشکر

    مهناز دختر دایی مامانم

    ی زن خونه دار بود ک فقط دیپلم داشت

    از همنشین خونه ای ک توش زندگی میکرد تو اهواز خیاطی و یاد گرفت

    و کارشو شروع کرد و رفت دوره دید وقت گذاشت اول برای اطرافیان فامیل بعد کم کم ی کارگاه زد تو طبقه پایین خونه ش ک با خیاطی خرید

    و بعد ادامه داد الان مزون داره

    ورکشاپ میزاره

    و هرروز درحال پیشرفته

    تو پیجش ی فیلم دیدم ک شده بود کارآفرین برتر و نمیدونید من چقد ذوق کردم.

    چون میدوتستم اگه برای اون شده برای منم میشه

    پس من باید مسیرمو ادامه بدم

    با باورهای درست

    اگه میخوام نتابج بزرگ بگیرم بااااید باورهامو درست کنم

    جهان بازتاب باورهای منه

    من فقط باید افکار و باورهامو تغییر, بدم

    ب میزانی ک از درون تغییر کنم دنیای بیرون منم تغییر میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد

    1_قبلا خیلی احساس خشم و حسادت و کوچک شمردن دستاورد های دیگران را داشتم

    اما الان با موفقیت دیگران در هر لحاظی میگویم سمانه ببین چه فرکانسی به جهان هستی ارسال کرده،ببین حس خوبِ امیدو حال خوبش رو نکات مثبت وجودی ان فرد را به خودم خاطر نشان میشوم و شکارچی نکات مثبت وجودی ان فرد میشوم..

    به اوتبریک میگویم و سعی میکنم خودم را در موقعیتی که ان فرد موفقیتی کسب نموده قرار دهم اگر ماشین زیبایی خریداری کرده از او میخواهم دوری بزنیم با ماشینش،اگر خانه زیبایی ساخته از او میخواهم اتاق ها وتراس و…. را نشانم دهد و ایده بگیرم برای خودمان .

    اگر موفقیت او تحصیلی یاشخصیتی و اجتماعی باشد باهاش قرار میگذارم و باهم گپ میزنیم تا متوجه شوم چه نکاتی را رعایت کرده

    زهرا: موقعیت اجتماعی و کاری خیلی خوبی رو به دست اورده،عزت نفس عالی داره

    (احساس من: تحسین میکنم اون رو توی وجوده خودم به خاطر منعطف بودنش به این دلیل که میتواند همه امور روزانه اش رو با احساس خوب رسیدگی کند با اینکه تایم فراغت زیادی ندارد،میتواند رابطه عاشقانه ای با همسرش داشته باشه،تحسینش میکنم بابت احساس مسئولیت پذیریش در کار خودش،خیلی وقت ها شده که الگو شده برام در برخی زمینه ها ،خیلی وقت ها باهاش مشورت میکنم

    درس هایی که میگیرم:

    احساس لیاقت خودم را درخودم شکل بدم،زود رنج نباشم،در هر کاری بهترین خودم باشم ،)

    حسین: ماشین مورد دلخواهشو داره ،گوشی مورد دلخواهشو،سفرهای عالی به مناطق بکر و همسفری هایی با فرهنگ بالا و اطلاعات بالا داره (احساس من: خیلی لذت میبرم چون میدونم لیاقتشو داره ظرفیتشو داره سعی میکنم باهاش صحبت کنم درباره باورهای مثبتی که درمورد پول داره،نکاتی که خیلی دوستانه برای حال خوب داشتن بهمون میگه رو سعی میکنم بفهمم و درک کنم،درباره کسب و کار و نکاتی که باعث میشود ایده ها در وجودمان شکل بگیرد را انجام بدم و درک کنم،و…

    درسی که میگیرم: داشتن حال خوب تا ایده ها بهم الهام بشه،سعی کنم روی عزت نفسم خیلی کار کنم،شجاع و با جسارت باشم،کسی رو بت نکنم ،)

    نگار: ساعات مطالعه درسی بالا و هدفمند بودنش( خیلیی لذت میبرم از دوستی باهاش ،چون خیلی قویه خیلی توی شکل گیری روابط موفقه ،سعی میکنم باهاش در ارتباط باشم؛ درسی که میگیرم:عزت تفس داشتن،توی دایره امن نبودن،توی هر شرایطی بهترین خودش بودن،برنامه داشتن برای رسیدن به اهدافش، )

    استادم: مطالعه بالا،اطلاعات بالا،روابط عااااالی،موفق در حوزه خودش،( خیلی لذت میبرم و خوشحالم از اینکه ایده ها و کارایی که قراره در اینده انجام بده رو بهمون میگه و واقعا از ته دلم ذوق میکنم،خیلی دوست دارم از تجربیاتش استفاده کنم،درسی که میگیرم: هدفمند بودن است،پشتکار داشتن،مطالعه کردن،نترسیدن،)

    اکرم: رفتن به سرکار،کاری که مورد علاقه اش هست،داشتن روابط عالی با دیگران و همسر ،حال خوب دائمی،خوش ذوق بودن،(بهترین رفیق ام هست خیلییی لذت میبرم از بودن کنارش،درسی هایی که ازش میگیرم در لحظه بودن هست،رها بودن هست،عاشق بودن هست،مطالعه و عاشق اگاهی بودن هست،)

    سپاس استاد و مریم جان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهرا ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    به نام ابرقدرت مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان خوبم

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    دوستم نوشین :

    ایشون در حال حاظر دارند کار میکنند و مستقل هم هستند ما باهم همکلاس هم هستیم در دانشگاه

    من همیشه از همون اول که دانشجو شدم دوست داشتم خودم کار کنم و پول دربیارم و خرج و مخارجم رو خودم بدم و من و نوشین دوست داشتیم که کار پیدا کنیم وقتی که سراغ استخدامی ها می‌رفتیم و دنبال کار بودیم و نمیشد یه حس امنیتی حسی که خب حداقل منو و اون باهمیم مثل هم و کار نداریم خوبه اینجوری بعد ایشون گفتند که من با خالم یه پروژه عکاسی برداشتیم و الان سرکار هستم خب اولش من واقعا حس بدی بهم دست داد نه از اینکه حسادت کنم و بگم چه شانسی و الان داره پول درمیاره و اینا از اینکه من عقبم نکنه من عقب افتادم نکنه بقیه که دارند کار میکنند زودتر به جایی برسند من که دارم درس میخونم هنوز و کاری پیدا نکردم

    این احساسات بود که به من غلبه کرد و چند روزی بود که ذهنم درگیر بود حس پوچی داشتم حس اینکه من بی عرضه هستم و هیچ توانایی ندارم حس اینکه خب من عقب افتادم الان هم سن و سالیام کار میکنند ولی من نه !

    (من واقعا دوست دارم مستقل بشم و خودم رو پای خودم بایستم )

    حس اینکه من کسیو ندارم که باهاش کار کنم کسی نیست که بخواد برای من کار پیدا کنه و نوشین خاله اش کمکش کرده اون اینجوری تونسته و اینجور افکار و نجواهای سرسام آور

    خب من از خیلی قبل تر روی کنترل ذهنم کار میکردم و فایل های دانلودی رو گوش میدادم کلا خودمو آنالیز میکردم در هر شرایطی که اینجا چجوری ذهنمو کنترل کنم مثلا الان چجوری ذهنمو کنترل کنم خب مثلا فلان جا چکار کنیم ، خلاصه گفتم خب الان زمانشه و باید ذهنمو کنترل کنم

    گفتم اول اینکه نوشین تکامل اش رو طی کرده اون قبلا هم کار می‌کرده حتی به گفته خودشون جایی کار می‌کرده که حقوق کمی بش میدادند ولی دوست داشته تجربه کسب کنه

    دوم اینکه نوشین روی یکسری مهارت ها کار کرده و خب حقش هم هست که الان بتونه باش کار کنه

    سوم اینکه مطمئنا نوشین یسری باورها داره که تونسته

    و چهارم اینکه همیشه هم خاله شون نبوده که کمک کنه و درسته کمک می‌کرده بشون ولی نه همیشه پس صرفا نباید نتیجه بگیریم که باید کسی باشه که شرایط رو برای ما فراهم کنه

    و بعد حرف استاد رو یادم اومد که( میگن هرکسی هرجایی که هست در هر جایگاهی که هست دقیقا در جای درستش قرار داره چون خداونده عادله و این دنیا عدالت داره )

    من هم گفتم آره آره دقیقا غیرممکنه که هیچ چیزی سرجاش نباشه مطمئنا هم نوشین دقیقا جای درستش قرار داره و من هم همینطور در جایگاه خودم قرار دارم باتوجه به مدار و باورهام

    بعد حرف دیگه ایی از استاد رو‌ به ذهنم گفتم به اون نجواها که باید باید موفقیت بقیه رو تحسین کنم تا خودمم بهش برسم

    گفتم زهرا مگه قبلا تو هرکسی که به موفقیتی می‌رسید تحسین نمیکردی!؟ پس الان هم تحسین کن !

    دیدم واقعا ها من خیلی تحسین میکردم همه رو چی شد چون خودم میخواستم برسم به این هدفم و نشد؟! گفتم منم می‌خوام کار کنم منم می‌خوام خدایا منم می‌خوام که کار کنم و پول دربیارم و خرج و مخارجم رو خودم بدم میخوام حسش کنم می‌خوام تجربه کنم و ببینم چه مزه ایی میده چجوریه پس تحسین می‌کنم

    ولی باز هم این صدا در ذهنم بود که زهرا تو عقبی تو از بقیه هم سنی هات عقبتری اون ها از الان دارند کار میکنند تو هنوز کار نمیکنی تو عرضه کار پیدا کردن هم نداری واقعا سخته کنترل ذهن کار سختیه که ذهنت رو قانع کنی

    گفتم خود استاد هم( میگن که تو حوزه کاری من ، منم از خیلی از بقیه دوستان عقبتر بودم ولی ایشون کار کردند رو خودشون باورهای درستی رو ایجاد کردند و وقتی کار کردند و شروع کردند از خیلیا که جلوتر بودند و زودتر شروع کرده بودند جلوتر رفتند و حتی به درآمد رسیدند و درآمد کم نه زیاد )

    گفتم من عقب نیستم من دارم تکامل ام رو طی میکنم دارم روی خودم کار میکنم حتما هم مگه باید کسی باشه به من کمک کنه ؟ مگه باید حتما خواهر بردار یا خاله یا هرکسی باشه که به من کمک کنه ؟

    مگه ما روی باور های توحیدی کار نمیکنیم ؟!

    مگه زهرا نمیگی که میخوای یه آدم موحد باشی خب بیا رو خدا حساب باز کن فقط از اون کمک بخواه چرا باید روی آدما حساب کنم ؟!

    مگه استاد نمیگن که عامل خوشبختی بشر توحیده و عامل بدبختی بشر شرکه !!

    اصلا چرا باید خودمو با بقیه دوستام با بقیه مقایسه کنم ؟! چرا آخه مگه هرکسی در جایگاه درستش نیست؟! چرا حسادت چرا حس پوچی اصلا ؟

    مگه هرکسی با باورهایی که داره زندگی خودشو خلق نمیکنه؟!

    و گفتم چرا از این دید به این قضیه نگاه نکنم که خب من کار میکنم روی باورهام روی خودم اتفاقا وقت بیشتری دارم که روی خودم کار کنم

    کار نمیکنم و الان مستقل نیستم اشکالی نداره خب

    ما خودمون رو ارتقا می‌دیم و در زمان درستش هم کار پیدا میشه پول میاد

    الان واقعا خیلی خیلی خوشحالم که این آرامش رو دارم این زندگی پر از سلامتی و آرامش رو دارم این رابطه عالی و معنوی رو با خدا دارم رابطه ایی که قبلاً هیچ وقت نداشتم اینقدر دارم با خدای خودم عشق میکنم که می‌دونم مطمئنم باید فقط رو خودم کار کنم پول هم میاد همین!!

    دوستم نرگس :

    از صمیمی ترین و قدیمی ترین دوستام هستند

    خب ایشون هم دانشجو هستند.

    من رشته ایی دیگه درس میخونم و ایشون رشته ایی دیگه که در اتاق عمل هستند

    و خب چند وقتی هست که گفتند که درحال آموزش یه حرفه هستند و منم عاشق اون حرفه هستم ولی خب برای آموزشش و تهیه ابزار و وسایلش که مبلغ خیلی زیاد بود نتوانسته بودم برم ( این هم به خاطر باور های خودم بوده ) خلاصه اولش خیلی حس بدی بهم دست داد که من باز هم عقبم نرگس هم این حرفه رو یاد گرفت ولی من نه نتونستم و وقتی که میکفتند که من هنوز اول کارم هست و مشتری ندارم یجورایی حس خوبی داشتم که نمیتونه ( این احساسات به دلیل باورهای نامناسب خودمون هست ولی من واقعا دوست نداشتم این احساسات رو )

    حسی که داشتم میگفتم که آخه نرگس که رشته ایی که داره تحصیل میکنه خیلی خوبه و حالا باز هم حرفه ایی دیگه رو داره یاد میگیره ؟!

    واقعا حس حسادت بهم دست داد

    میگفتم خب نرگس خانواده اش وضعیت مالی خوبی داره معلومه که همه این ها رو می‌تونه یادبگیره و آموزش ببینه

    ماشین هم داره راحت می‌ره دانشگاه راحت سرکارش

    خلاصه هرچی حس بد و ناجور بود که درونم داشت خودشو ظاهر میکرد

    اما من تبریک میگفتم ولی حس درونی که داشتم رو دوست نداشتم و میگفتم من این حس رو دوست ندارم من از این احساسات خوشم نمیاد و می‌خوام که تحسین کنم نرگس رو

    و دوباره گفتم زهرا باید ذهنت رو کنترل کنی باید احساساتت رو کنترل کنی وگرنه این این ها در تو رشد میکنند و ریشه میکنند در ذهن و روحت

    گفتم ببین زهرا نرگس مطمئنا لیاقت درس خواندن در این رشته رو داشته چون ما از راهنمایی باهم بودیم درسته منم نمرات خوبی کسب میکردم ولی نرگس خیلی بیشتر تلاش می‌کرد و همیشه شاگرد اول بود

    و بسیار بیشتر تلاش می‌کرد و درس میخواند و معتقدم باورهایی داشته که توانسته در دانشگاه دولتی در رشته اتاق عمل قبول بشه

    و گفتم که خب پس دوباره مرور میکنیم که هرکسی هرجایی که هست دقیقا در جایگاه درستش قرار داره

    گفتم که زهرا صرفا نباید که پول زیادی داشته باشیم که بریم تا کاری رو انجام بدیم ؟! درسته من هم میتونستم از پدرم پول بگیرم ولی من می‌خوام تکاملم رو‌ طی کنم و از صفر شروع کنم خودم با پولی که درآوردم برم هرچیزی که دوستدارم رو یاد بگیرم هیچ وقت هم دیر نیست هیچ وقت هم عقب نیستم

    بخدا باور هامو درست کنم همه چیز درست میشه

    مگه نیست کسایی که در سنین خیلی زیاد و پیر به موفقیت های بزرگی رسیدند اصلا مگه به سنه؟!

    گفتم من هم باید تحسین کنم نرگس رو حتی شروع کردم به تشویق اش و حسابی انگیزه و امید دادم بهشون

    گفتم من باید تحسین کنم موفقیت های بقیه رو تا خودم هم بتونم به اون موفقیت هام برسم

    من شروع میکنم نرگس هم از قبل شروع کرده بود تکامل اش رو طی کرده بود

    گفتم مگه میشه همینجوری الکی کسی به جایی برسه

    مطمئنا باورهای درست درمورد اون هدف داره

    منم قدم اول رو برمیدارم و شروع کردم فایل

    (اصل و اساسی که صاحب یک کسب و کار موفق باید بداند)

    رو کار کردن همینجوری گوش میدادم مدام در حال گوش دادن بودم

    حتی اون فایل رو من نوشتم و گاهی می‌خوندم هم میخوندم هم می‌شنیدم بمباران کرده بودم خودمو

    از اینکه هرکاری پتانسیل ثروت ساختن رو داره رو بارها و بارها میگفتم با خودم ( هرکاری که من دوست داشته باشم پتانسیل یکسانی برای ثروت ساختن داره نسبت به تمام کارهای دیگه )

    من از کاری که عاشقشم میتونم پول دربیارم

    مهم باوره باوره باید باورهام رو درمورد پول و ثروت درست کنم وکافیه برم دنبال عشق و علاقه ام

    می‌دونم هنوز جای کار دارم ولی خیلی بهتر شدم

    این تضادها این احساسات و این نجواها درسته که واقعا اذیت کننده هستند ولی انگیزه ایی برای جلو رفتن و پیدا کردند باور های نادرست و جایگزین کردن باورهای مناسب خیلی لازم هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    درسا گفته:
    مدت عضویت: 1557 روز

    سلام به همه امیدوارم که خوب باشید ️

    خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم و از استاد عباس منش ممنونم .

    امروز میخوام از موفقیت دوستم صبا صحبت کنم .

    صبا در حال تحصیل در رشته ی پزشکی هست و من در حال اتمام دامپزشکی هستم , پس اشراف کامل به حجم و مباحث رشته های حوزه ی درمان دارم , یادمه وقتی شروع کردم این تصور رو نداشتم که در کنار درسم توانمدی های دیگه ام هم نه فقط به طور معمول بلکه در سطح بالا و هماهنگ با درسم بتونه رشد کنه چون تصوری که از سختی و حجم داشتم همه چیز رو برام سخت تر میکرد و با وجود تلاش زیاد نتایج خیلی متفاوت بود ، تا اینکه تصمیم گرفتم الگو داشته باشم و دقت کنم و صبا یکی از بهترین الگو های من بوده و هست و دیدم با هربار فکر کردن به موفقیت دوستم احساس بی نظیری دارم و بیشتر به این موضوع دقت کردم , صبا تحصیل در رشته ی پزشکی رو در روسیه و به زبان روسی شروع کرد , استاد آناتومی ( که آناتومی یکی از مهم ترین و سخت ترین درس ها برای دانشجویی هست که این مسیر رو شروع کرده ) ، استاد سخت گیر با سطح انتظار بالا از دانشجو بوده خیلی از دانشجو های مهاجر رضایتی نشون نمیداده و بیان میکرده که خیلی بهتون امیدی ندارم ولی صبا نتیجه رو تغییر داد اون تونست در امتحان آناتومی اون هم به زبان روسی بهترین نتیجه ممکن رو کسب کنه و استاد حرفش رو پس گرفت و بله بسیار بهش افتخار کرد .

    صبا الان بعد از گذشت چند سال از اون روز در حال تدریس اناتومی به دانشجو های جدید هست و بهشون کمک میکنه این مسیر رو همونقدر لذت بخش پیش برن , صبا در حال تدریس زبان روسی به زبان آموزاش هم هست در حالی که تلاش میکنه دکتر خوبی بشه , اون به زبان انگلیسی و فرانسه مسلطه و در حال یاد گیری زبان اسپانیایی هست و اینها بی نظیره برای من و فقط یک ذهنیت به من میده ( ذهنیت امکان ) و من نگاه میکنم لذت میبرم انجام میدم و یادگیری با ایت ذهنیت برای من تبدیل شده به بخش مهم زندگی و یاد گرفتم تلاش معنای دیگه ای داره پس همیشه با وقار و اعتماد به توانمندی خودتون یک قدم دیگه رو هم بردارید 🩷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    شادی مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    سلام ب استاد بزرگ

    و سلام ب خانم شایسته ی عزیزم ک واقعا شایسته ی این زندگی پربرکت هستن در کنار استادمون

    حقیقتا فایل تکون دهنده ایی بود

    یادمه تا مدت پیش ینی حدود 2سال پیش

    من از کوچکترین دستاوردها و موفقیت هر انسانی چ اوت شخص رو میشناختم چ شناختی ازش نداشتم

    و فقط صرفا موفقیتش بگوشم رسیده بود

    بسیاررر خوشحال میشدم و تحسین میکردم

    2سال پیش من عضو گروهی بودم

    ک باهم کار میکردیم

    و فقط روی نکات مثبت زوم میکردیم

    خوبی ها

    ویژگی های مثبت همدیگ رو گوش زد میکردیم

    برای ارتقاء هم تلاش میکردیم

    برای هم سنگ تموم میذاشتیم ک از هر جهت بالا بیایم

    و کاملا دیدگاهمون این بود ک همه باید رشد کنن

    مدتب گذشت ب دلایل زیادی من دیگ اون گروه نرفتم

    و مسیر خودمو شروع کردم

    اعتراف میکنم بعد از4سال گروهی کارکردن

    و یهو جدا شدن

    کار اسونی نبود

    بلاخره شروع کردم و تونستم کمی روی قلتک زندگی بیفتم

    اما کم کم اون دیدگاه ها کمرنگ شدن

    کم کم مث بقیه مردم جامعه شدم

    کم کم کمبود ها نتونستن ها نشدن ها ضعف ها داشتن برام پرررنگ تر میشدن

    چون از خودسازی دور شده بودم

    از اون ارمان ها از اون عقاید زیبا دور شدم

    ک خداروشکر بوسیله مادرم

    با استاد اشنایی بیشتری پیدا کردم

    حرفای استاد قشنگ بدل مینشست

    و این بابت خدارو خیلی خیلی شکر میکنم

    و سپاسگزارم

    و اما درمورد این فایل جدید

    باید بگم اره منم دیگ خیلی از موفقیت دیگران مث قبل خوشحال نمیشم

    خداروشکر میکنم ک بنده ایی تونسته حرکت مثبتی بزنه در راستای زندگیش

    اما تو ذهنم میاد ک

    همه دارن حرکت میکنن همه نتیجه بدست اوردن

    توهم ک فقط علم ب علمت اضاف میکنی

    توام ک استعدادهات بذار هی خاک بخوره

    بذار همه برن جلو

    همه بدرخشن و تو این دست اون دست کن

    خلاصه

    خودمم از این قضیه خوشحال نیستم

    دلم میخاد برگردم ب همون شادی پررر انرژی روزای قبل

    و واقعا از صمیم قلب تحسین و تمجید کنم

    هر کسی هر شخصی ک دستاورد بوجود میاره

    خدایا کمک کن ک ب راه بهترین بندگانت هدایت شویم

    کمک کن ک ب راه صالحان و دوستدارانت هدایت بشیم

    راه آنانی ک ثروت و نعمت فراوان دادی

    راه کسانی ک باتوکل ب تو همیشه بهترین انتخابها رو انجام دادن

    و در نهایت رضایت و توجه تورو ب خودشون جلب کردن

    آمین رب العالمین

    16بهمن 1402 ساعت13:51

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: