ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    داود نیکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    موفقیت افراد نزدیک را بنویس

    دامادمون یک پژو پارس خریده واقعا خوشحال شدم در کل من مسیر تکاملش را مدتهاست میفهمم و ازینکه تکاملی پیش میره خیلی لذت میبرم و اونها هم حتی انرژیم رو دریافت کردن که بهشون تبریک گفتم

    و انگیزه گرفتم که منم میتونم همین که نعمتها و ثروتها از این طریق هم بهم نزدیک میشن انگیزه هام زیاد میشه چون شاید هنوز خودم ندارم ولی میتونم سوارش بشم و تجسم کنم دارمش

    درسی که برام داشت تکاملش بود چون اول یک هاچبک خرید بعد یه پراید مدل پایین بعد مدل بالاترشو خرید بعد 405 خرید و الان پژو پارس گرفته

    از روز اول پارس دار نشد دری به تخته نخورد و به این صورت تکامل رو دیدم

    امین طلا خریده خرید یک‌ زنجیر را برام توضیح داد یه زمانی یه زنجیر خریده 1600 الان فروخته 4 میلیون و 3 تومنم گذاشته روش 7 اون زنجیر الان شده 7 میلیونی و من واقعا لذت بردم وقتی هم تعریف میکرد حسابی گوش دادم که چطور توضیح میده و چطور اتفاق افتاده و درسش برام این بود که گفتم چه ایده خوبی با خریدن اندک اندک طلا هم میشه کلی طلا جم کرد و چه سرمایه گذاری خوبیه

    پسرعموم داره دندان پزشک میشه دارم افتخار میکنم خوشحالم و مطمعنم موفق میشه من انگیزه میگیرم که اون موفق بشه و مطمعنن درآمد این حرفه عالیه پس کلی ثروتم میسازه

    درسش برام این بود که منم مثل اون توانایی یادگیری دارم و میتونم کاری که دوست دارم را یاد بگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    فاطمه قانعی گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    من به سوال شما که فکر کردم متوجه یه چیزی در خودم شدم راجب یکی از نزدیکانم که به موفقیت هایی رسیده ،البته این موفقیت هایش برای سالها قبل ولی دید من به اون آدم الان تغییر کرده وقتی به سوال استاد فکر کردم متوجه شدم که من قبل از آسنایی با قوانین چقدر به این آدم حسادت میکردم که به موفقیت های بزرگ رسیده بود و به استقلال مالی برای خودش رسیده بود ،توی ذهنم مسخرش میکردم خیلی وقتها به زبون میاوردم و خیلی ازش بدم میومد و جالب اینجاست که اصلا رابطه خوبی با هم نداشتیم و اون هم رفتار خوبی با من نداشت و مدام دلخوری هایی پیش میومد و من جز نکات منفی در این آدم هیچ چیز دیگه ای نمی‌دیدم اما زمانی که شروع کردم به یادگیری قوانین و کار کردن روی خودم الان که فکر میکنم واقعا تحسینش میکنم برای موفقیت هایی که کسب کرده و فکر میکنم که یکی از دلایل اصلیش استمراری بود که داشت و نا امید نمیشد و با وجود سختی های که توی مسیرش و زندگیش بود ادامه میداد و عقب نمی نشست با وجود اینکه خیلی ها مسخرش میکردن فکر کنم این رو میدونست که باید موفق بشه راهی جز این نیست.

    نکته جالب اینجاست استاد وقتی من دیدم رو تغییر دادم و روی خودم کار کردم و به دنبال نکات مثبت گشتم الان که فکر میکنم میبینم من چقدر ناخودآگاه این فرد رو تحسین کردم هم در ذهنم هم موقع صحبت با دیگران ،چقدر نکات مثبت پیدا کردم در وجودش ،باورتون نمیشه استاد الان یک رابطه بسیار بسیار عالی با هم داریم ،چقدر رابطه شیرین تر شده و چقدر زمان هایی که با هم هستیم خوش میگذره .

    من بعد از این تغییر همیشه به خودم میگفتم ببین فاطمه وقتی فلانی تونسته تو هم میتونی مثلاً راجب رانندگی کردن چون ترس داشتم نمی‌تونستم خوب رانندگی کنم یا اصلا سوار نمی‌شدم وقتی دیدم این فرد تونسته و افراد دیگه هم تونستن مدام به خودم میگفتم وقتی فلانی و فلانی تونستن پس تو هم میتونی اینا که خیلی بعد تو رفتن گواهینامه گرفتن ولی ببین چقدر راحت رانندگی میکنن ولی تو میگی نمیشه وقتی فهمیدم قانون ذهن همینه که باید براش مدرک و سند رو کنی آنقدر این آدم ها رو تو ذهنم مرور کردم و تحسینشون کردم اصلا نفهمیدم چطور شد که من الان همه جا با ماشین تو شهر خودمون میرم تنهایی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3418 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    قسمت دوم کامنت من

    وقتی که استاد فرمودند تمرین خود را در سایت نوشته یا در دفترچه جداگانه انجام بدهید ابتدا برای اینکه نامی از اشخاص مدنظرم در سایت برده نشود تمرین را جداگانه انجام دادم ولی بعد با خودم گفتم بمنظور قدردانی و سپاسگزاری از استاد که وقت با ارزش خود را برای تهیه این فایل گذاشته‌اند اسامی افراد را حذف و به جای آن نقطه‌چین بگذارم و تمرینم را در سایت قرار بدهم ولی با انجام این تمرین چه حس و حال عالی در وجودم ایجاد شد و مطمئناً در ادامه از اثرات فوق‌العاده آن در زندگی بهره‌مند خواهم شد

    * برادرم

    به موفقیت‌های شغلی و مالی بسیار زیادی رسیده است

    احساس من:

    من احساس خوبی دارم و احساس غرور میکنم از اینکه برادرم به این جایگاه رسیده است و هرجا صحبت از او میشود به خودم افتخار میکنم و سرم را بالا میگیرم که چنین برادری دارم و در کل احساس خوبی دارم

    چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟

    اگر برادر من از خانواده من که شرایط اقتصادی و اجتماعی بالایی نداشت توانست به این موفقیت برسد،

    اگر برادر من با همین باورهایی که من همیشه به خودم میگویم توسط پدر و مادرم به من القا شده توانسته به موفقیت مالی برسد

    اگر برادر من در همین خانه‌ای که من در آن بزرگ شده‌ام بزرگ شده است و مهاجرت کرده و موفق شده است

    پس من هم میتوانم چون شرایط بزرگ شدن من و او یکسان بوده است

    چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟

    برادر من با شرایط خانوادگی من توانست به این حد از موفقیت برسد

    پس جای هیچگونه بهانه و ایراد و تعللی برای من نمیگذارد و بایستی که قدم بردارم با این ایمان و باور که میشود اگر برای او شده است برای من هم میشود مهم خواستن و باور کردن توانستن است

    * آقای … همکارم

    از لحاظ مالی شرایط عالی دارد

    احساس من:

    چه احساسی دارم نسبت به سعید؟ بعضی اوقات نسبت به او حسادت میکنم و نسبت به دارایی‌ها و میزان ثروتش و ویلای شمالش و خانه‌اش در خیابان ملاصدرا و غبطه میخورم و با خودم میگویم چرا اون تونسته و من نتونستم و یا باخودم میگویم اون از موقعیت شغلی خودش استفاده برده است و در کل احساسم بد میشود

    چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟

    اگر با همین شغلی که من داشتم و آقای … داشته است

    اگر با همین میزان دریافتی حقوق و مزایا و تسهیلات دریافتی یکسانی که هردوی ما داشتیم

    اگر همسر آقای … همانند همسر من شاغل بود و هردو شرایط یکسانی از این لحاظ داریم

    اگر سابقه کاری من و سعید تقریبا یکسان است و هردو در زمانی که هزینه‌ها کمتر بود میتوانستیم از شرایط یکسان برخودار باشیم

    اگر آقای … توانسته است در خیابان ملاصدرا خانه بخرد

    اگر آقای … توانسته است در شمال ویلای عالی بسازد و داشته باشد

    اگر آقای … از لحاظ میزان پس‌انداز و دارایی توانسته است به این حد از موفقیت برسد

    پس من هم میتوانم چون شرایط شغلی و دریافتی من و او یکسان بوده است

    چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟

    آقای … باورهای عالی در خصوص ثروت دارد و همیشه به کمتر از بهترین قانع نمیشود از همان ابتدا که از شهرستان نائین به اصفهان آمده است بزرگ فکر کرده و به بهترین جای اصفهان رفته و خانه خریده است و خود را عادت داده است به اینکه لیاقت بهترینها را دارد و همین شده است که الان هم در شرایط عالی باشد ویلای وی در شمال نیز در بهترین منطقه شمال یعنی شهر رامسر است

    پس من هم به کمترین قانع نشوم و بزرگ فکر کنم و باور کنم که اگر برای او شده است برای من هم میشود

    * آقای … همکار

    از لحاظ شغلی و مالی بسیار موفق میباشد

    احساس من:

    نسبت به آقای… هم احساس حسادت و غبطه خوردن دارم البته از لحاظ شرایط خانوادگی نسبت به او احساس برتری دارم و یا اینکه بیماری قند دارد و همیشه بخودم میگم چه فایده اینکه مریض است و نمیتونه از پولش استفاده کنه و یا اینکه بچه نداره فقط اینقدر پول داره و به چه دردش میخوره و در کل احساسم بد میشود

    چه خودباوری موفقیت ایشان میتواند در من ایجاد کند؟

    اگر … در همان اداره‌ای که من کار میکردم کار میکرد

    اگر … همان میزان دریافتی و تسهیلاتی که من دریافت کرده‌‌ام را دریافت کرده

    اگر …. در همین شرایط اقتصادی که من بوده‌ام بوده است

    اگر …. توانسته است با همین شرایط مشابه من به این حد از موفقیت برسد و از لحاظ مالی به آزادی و استقلال برسد

    اگر زمانیکه شرایط ثبت نام سکه برای همگان فراهم بود او توانست از این فرصت و یا فرصتهای مشابهی که برای همگان فراهم بود منجمله من، توانست نهایت استفاده را ببرد صرفاً بخاطر اینکه باورهای مناسب و عالی داشته

    پس من هم میتوانم چون شرایط شغلی و دریافتی من و او یکسان بوده است

    چه درسهایی میتوانم بگیرم از مسیری که وی برای رسیدن به موفقیت طی کرده است؟

    آقای … تا آنجائیکه من میدیدم بسیار به کار خودش علاقمند بود و سعی میکرد همیشه در کار خودش بروز باشد و اطلاعات خود را بروز نگه دارد

    یادت هست که میگفت من هروقت بخواهم از کارخانه‌ای بازدید کنم شب قبل راجع به محصولات آن کارخانه تحقیق میکنم و روزی که به کارخانه میروم، رئیس کارخانه متعجب میشود از این سطح از آگاهی من نسبت به آن کارخانه

    پس من هم باید اگر هدفی تعیین میکنم برای خودم، نهایت وجودم را برروی این هدف بگذارم و تمرکزم را بالا ببرم و تا حصول نتیجه ادامه بدهم

    وقتی هدف میگذارم که مثلا روی دوره‌ای کار کنم تمام تمرکزم را بگذارم برروی این دوره و نتیجه مطلوب گرفتن از آن و دوری کنم از نصفه و نیمه رها کردن آن و از وقت و زمان و انرژی که میگذارم نهایت استفاده را ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    با درود و سلام خدمت استاد عزیزم،سپاسگزارم برای فایل ارزشمند و قیمت نمیشه بذاری براش،من دوره های پولی ارزشمندی دارم که کار کردم،این فایل چیزی از دوره های پولی کم نداره،هر چند کسی که در مسیر رشده و همراه سایت و شماست میدونه فایل دانلودی و پولی در یک راستا هستن و مکمل همن،مثلا دوره احساس لیاقت در کنار کشف قوانین که کار میکنی و فایلهای سفر به دور آمریکا مکملش هست و میبینم چقدر احساس لیاقت و حذف ترمزهای ذهنی چه درهایی رو راحت میتونه باز کنه و شما الگوی خوبی هستید که میشه پس برای من که سالهاست هستم و نتیجه گرفتم و هربار با تمرین بهتر میشه برام فرقی نداره پولی باشه یا دانلودی برای همه ارزش قائلم و فهمیدم هیچ رازی نیست مگر در باور اینکه برای منم میشه و تمرین و ممارست و ادامه دادنه،رازش اینه…

    حالا فایل ارزشمندی پیدا کردن باورهای محدود کننده‌،برای من که سومین بار شروع تمرینات کشف قوانین هستم این فایل ارزشمنده و یه زاویه دیگه از ذهنم رو روشن میکنه و نیاز به تمرکز و وا کاوی ذهنی برای من داره،اینم فقط با نوشتن،بررسی و فکر کردن در مورد خودم میشه

    من که کشف قوانین و احساس لیاقت رو دارم بازم مقاومت دارم بنویسم اره من ایراد دارم،من حسادت میکنم مقایسه میکنم…هر چی بیشتر کار میکنم احساس میکنم بیشتر باید بنویسم و فکر کنم،میبینم چقدر کمه این تلاش ذهنی،چقدر کمه تمرکز ها روی خودم و باید بیشتر باشه و اینم یه روند تکاملیه واقعا…

    حالا سوال این بخش…

    اگر یکی از دوستان و آشنایان شما به موفقیت برسه به چه احساسی می‌رسی؟

    واقعیتش به احساس بد،حسادت،مقایسه کمبود میرسم

    راحت قضاوتش میکنم،انگ میزنم،چون پاداش ذهنی من در این احساس داده میشه،به شکل انکار،نشدن، اون خاصه،اون به جایی وصله،برای اون شده برای من نمیشه،مگه میشه با این اوضاع،زنم نمیشه،فرهنگ اجازه نمیده،پس نمیشه،موفقیت سخته،قطعن پارتی داشته،تو ایران نمیشه اینقدر محدودیت هست،حالا براش شده شانسی بوده،کو حالا من برسم،پشت داشته،تا دیروز هِر و از بِر تشخیص نمیداد حالا آدم شده،اصلن ذهنم مقاومت داره در مورد موفقیت افراد،اصلن افراد موفق رو دور از دسترس میبینم،سخت میبینم،اگر حرف بزنم به تته پته میافتم،یادم میره چی میخواستم بگم،اصلن روم نمیشه بپرسم چی شد که اینجوری شد…اونا آدمهای خاصی هستن،از من قطعن بهترن،با استعداد ترن،توانا ترن،برای اونا شده،موقعیت برای من تمام شد،برای من شغل وحرفه من،بازار اشباح شده،ایده ها داده شده،دیگه تمام شد،باورهای کمبود،ترس،نگرانی،مقایسه و باور نداشتن خودم میرسم…موفقیت سخته،من تحمل سختی رو ندارم،برای موفقیت باید بها بدی،باید قربانی کنی،من نیتونم بهایی که اینا دادن بدم،کو حالا برسم،باید حالا حالاها خاک بخورم،من تحمل سختی ندارم…با این پاسخ ها به پاداش ذهنی خودم میرسم و باعث میشه بی انگیزه و ناامید برم و ادامه هم میدم هاااا،ولی این احساس و احساس ارزشمندی داشتن کجا…

    قدم اول:موفقیت افراد نزدیک خود را بنویسید و احساست رو در مورد هر کدوم بگو

    توی دفترم افراد رو لیست کردم و نوشتم،حالا جمع بندی اون احساسات رو مینویسم

    شدیدا به افراد نزدیک احساس حسادت داشتم،خوشبحالش برای اون شده‌ برای من نمیشه سخته،شانس آورده،مرد بوده،زود شروع کرده،الان دیگه دیره برای من،چون موفقیت زمانبره،اینایی که رسیدن خیلی وقته شروع کردن،من زنم…یا مثال بعدی،،رفتم فاز مقایسه ظاهر خودم با اون فرد،حالا منم زیبایی خودم رو دارم،ولی این احساس مقایسه نمیذاره خودم باشم و میخوام مثل اون بشم تا دیده بشم و توجه هات رو جلب کنم،یا گفتم اون خاصه،اون تواناست،اون خیلی میفهمه

    مثال بعدی در مورد استادم هست،در حرفه خودم که هستم،برای اون شده برای من نمیشه،نمیدونم به کجا وصله که اینقدر اموزشهاش به روز و ترنده،من کسی رو نمیشناسم،بازم مقایسه و نشدن ها،خیلی وقته شروع کرده،افراد موفق دست نیافتنی هستن،اصلن چرا موفقیت برام سخته،چون افراد موفق رو توی ذهنم بزرگ کردم،سخت کردم،دور از دسترس کردم و پروسه موفقیت هم برای من سخت شده و دور از ذهن و این بر می‌گرده حرف مردم و جامعه در مورد موفقیت و موفق شدن و من باورش کردم…اینقدر گفتن بابا خیلی سخته،نمیشه،برای اونا شده با دلایلی که بالا گفتم شده و من نمیتونم اینقدر بها بدم پس به راحتی برای ذهنم منطقی میشه که اره نمیشه دیگه،میدونی منطقی شده

    حالا تغییر باورهای ذهنی دقیقا با همین قدم‌های کوچیکه،مثل کم شدن یا زیاد شدن وزنه،چون همونطوری که آرام آرام وزن زیاد یا کم شده،دقیقا ذهنم اینجوره،آرام آرام و باور اینکه میشه و کنترل کمال‌گرایی که در مسیر ناامید نشم و کم نیارم و منطقی بشه برام روندی آرام و مستمره،اینم با هر بار تمرین و تکرار بهش رسیدم…فقط ادامه دادن و در این روند هر بار بهتر از قبل شدم دقیقا عین عضله سازی که استاد هم اینو مثال زدن

    توی همه الگوهای ذهنی و مثال افراد موفق به یه باور های ثابت رسیدم،اینکه خودشون دوست داشتن،لایق دونستن،خودشون بودن،لایق موفقیت دونستن،پشتکار،ادامه دادن مستمر و آپدیت شدن،بعد خداوندم یه جاهایی کمکشون کرده در همین شرایطی که من گفتم نمیشه،سخته،ولی برای اونا شرایط در همین شرایط بد شده،اتفاق افتاده،قطعن باور داشتن میشه،بعدم جهان اشتباه نمیکنه،عدل خداوند بی‌نقصه،هر کس هر جایی هست جای درستشه،مگه نه اینکه همه چی باوره،قطعن باورهاشون درست بوده،هماهنگ قوانین خداوند و جهان بوده،پس منم دقیقا جای درست زندگیم هستم،باید مسئولیت زندگیم رو بپذیرم،جهان به باورهای من پاسخ میده فقط همین..‌هیچ عامل بیرونی تاثیر نداره،خوب اینا در همین شرایط بودن دیگه،مثالهای که توی دفترم نوشتم هم زن بودن هم مرد،سنشون هم بالا بود هم پایین،هیچکدام شرایط مشابهی نداشتن که موفق شدن هر کس در یه مقوله و زمینه بودن،فقط خود باوری و احساس لیاقت داشتن،توکل داشتن،نا امید نشدن و ادامه دادنِ مستمر داشتن…و نتیجه اصلی برای من خود باوری داشتن هست

    من تمام ابزارهای لازم برای موفقیت رو دارم،فقط یادم میره،و اینم نیاز به تکرار داره چون باور ریشه ای هست و نیاز به تکرار داره،چی می‌شه یه آدم در کارش موفق و ماهر میشه،مثلا راننده ماهری میشه؟جوابش اینه تمرین و تکرار،توی خوابم داشته رانندگی میکرده شور و شوق داشته،خودشو مقایسه نکرده،اگرم کرده گفته خوب برای اون شده برای منم میشه،ادامه داده،در اولین فرصت رفته رانندگی،کوتاه نیامده،هدفش یادگیری بوده و الان شده یه راننده ماهر،از شکم مامانش که بلد نبوده،تکرار کرده و شورو شوق داشته حالا در مورد حرفه خودم هم اینه واقعا منطقی میشه دیگه…حالا میخوام باورهام رو در زمینه ثروت و باور فراوانی تغییر بدم،دقیقا این الگو کار میکنه،تکرار،شوروشوق،باور اینکه میشه،مثلا برای استاد از کجا بوده و الان کجاست،خوب فقط با تغییر باورهاش رسیده فقط،حالا دیگه انتخاب با منه،چی رو میخوام باور کنم؟

    حالا برم درس پنجم کشف قوانین رو بنویسم که ذهنم آماده باور سازی شده با این فایل ارزشمند…

    استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1611 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی

    خیلی خوشحالم که در این سلسله برنامه شرکت میکنم و از شما تشکر میکنم بابت ایجاد کردن این بخش که باعث میشه باورهای قدرتمند کننده رو در خودمون ایجاد کنیم.

    در مورد سوال اول که گفتید اگر یکی از نزدیکانمون به موفقیتی برسه من چه واکنشی نشون میدم، این موضوع برای من دو دسته تقسیم میشه. من سعی میکنم به جای حسادت به موفقیت اون فرد در ابتدا ذهنم رو کنترل کنم و تحسین‌اش کنم، یعنی یک حسادتی در من ایجاد میشه اما چون میدونم احساس حسادت برخلاف قانون هست شروع میکنم به تحسین کردن‌اش و خوشحال شدن براش که آفرین این موفقیت رو کسب کردی. اما گاها شده در مورد موفقیت افراد فامیل یا خانواده‌ام در اوقاتی احساس ناتوانی بهم دست داده مخصوصا تو حوزه‌ی مالی این احساس رو دارم که من چقدر ناتوان هستم و اونها چقدر بزرگ هستن و میتونن نتایج بزرگ رو بگیرن اما من نمیتونم و احساس ضعف کردم. ولی هیچ موقع نشده که دست از تلاش بردارم و ناتوانی رو قبول کنم بلکه سعی کردم که تمرکزم رو روی خودم و انجام تمارین سایت بگذارم و حرکت کنم و ایده‌هایی که بهم گفته میشه رو در کسب و کارم اجرا کنم تا نتیجه مالی بهبود پیدا کنه. پس در نتیجه در جواب به این سوال میتونم بگم که من هر دو حالت رو تجربه میکنم هم اینکه احساس ناتوانی و حسادت دارم اما کنترلش میکنم و سعی میکنم که افراد رو تحسین کنم بابت موفقیتشون و خوشحال باشم که این موفقیت رو کسب کرده و در مورد اعضا خانواده و فامیل همینطور بوده.

    تمرین:

    نوشتن موفقیت هایی که افراد کسب کردن و در ادامه نوشتن اینکه من چه احساسی دارم نسبت به این موفقیتی که این فرد بدست آورده، مورد بعدی از چه زاویه مثبتی میتونم به این موفقیت نگاه کنم برای پیشرفت کردن و برای موفقیت. چه درس هایی میتونم بگیرم از شخصیت این افراد که این نتایج رو ایجاد کردن.

    خواهرم در اینستگرام موفقیت کسب کرده در مشتری جذب کردن و داره کار چرم دوزی انجام میده و خیلی خوب تونسته رشد کنه هم از لحاظ رشد پیج هم از لحاظ ویدیو تولید کردن هم از لحاظ فروش محصولات

    احساس افتخار دارم که دمش گرم که تونسته این موفقیت رو کسب کنه و اگر من هم تلاش کنم و انرژی بگذارم میتونم این موفقیت رو کسب کنم. البته گاهی هم این احساس رو داشتم که من امکانات اون رو ندارم و اگر امکانات اون رو داشتم منم میتونستم چنین موفقیتی رو در حوزه خودم کسب کنم، اما در هر صورت این فکر به نظرم اشتباه هست و من با امکانات فعلیم هم میتونم موفقیت مد نظرم رو کسب کنم.

    از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر ایشون تونسته این خدمات و محصولات رو تولید کنه و در اینستگرام به فروش برسونه پس من هم میتونم با کار کردن روی پیج اینستگرامم و تولید محتوا کردن روی پیج، افرادی رو به سمت سایتم هدایت کنم که محصولات من رو خریداری کنن

    این درس رو میگیرم که اگر من هم ویترین کارم با کیفیت و زیبا باشه و عکس هایی که برای محصولاتم میگیرم جذاب و زیبا باشه و نترسم و برم تو دل کار میتونم نتایج دلخواه رو کسب کنم.

    خواهرم تونسته موفقیت کسب کنه در خرید چرخ چرم دوزی که قیمت چند ده میلیونی داره و پدرم براش این وسیله رو تهیه کرده

    احساس خوشحالی دارم بابت اینکه کارش ساده تر شده و احساس حسادت دارم نسبت به اینکه چرا برای اون خرج های چند ده میلیونی انجام میشه اما کسی برای من چنین خرجی رو انجام نمیده و من نالایق و ناتوان هستم.

    از این زاویه میتونم نگاه کنم که من هم اگر مثل خواهرم متعهد باشم روی کار کردن روی سایتم و نتایج خوب بگیرم و احساس لیاقت داشته باشم و توکل کنم فقط به خدا نه غیر خدا، خداوند به این تعهد من پاسخ میده و دستان خداوند برای کمک کردن به من فراهم میشن

    خواهرم تونسته وسایل تزئینی ای رو ایجاد کنه که بسیار زیبا هستن و خودش رو آماده میکنه برای فروش این محصولات

    احساس خوشحالی دارم بابت موفقیتش

    از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هم هر روز برای افزایش مهارت‌هام وقت بگذارم و مهارت‌هام رو افزایش بدهم میتونم چنین محصولات خوبی رو تولید کنم

    فکر میکنم جواب بالایی که نوشتم همون درسی هست که گرفتم که اگر من هم مهارت هام رو افزایش بدم و تخصص پیدا کنم در کارم بیشتر و بیشتر میتونم نتایج عالی ای رو ایجاد کنم

    برادرم تونسته مغازه بزنه و درآمد داشته باشه از فروش محصولات

    احساس خوشحالی دارم بابت موفقیتش و احساس بی عرضگی هم دارم که ببین چقدر درآمد تونستن ایجاد کنن اما تو تو کسب و کارت درآمد مناسب ایجاد نکردی و در حوزه مد نظرت که کار میکنی درآمد خوب پایداری نداری

    از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هر روز روی سایتم کار کنم مثل برادرم که هر روز روی مغازه اش وقت میگذاره پس من هم میتونم شرایط درآمد زایی خوبی رو برای خودم ایجاد کنم

    این درس رو میگیرم که اگر من هر روز تلاش پیوسته داشته باشم و روی سایتم کار کنم خداوند درها رو باز میکنه

    پسر داییم تونسته مغازه بزنه و درآمد نسبتا خوبی داشته باشه برای گذراندن امورات زندگی

    احساس ناتوانی می‌کنم که ببین چقدر راحت پول کسب میکنن اما تو در کسب و کارت به سختی پول کسب میکنی

    از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هم باورهای خوبی داشته باشم تو حوزه مالی پول و ثروت راحت به دستم میرسه، فقط باید بتونم دوره روان شناسی ثروت رو تهیه کنم که باورهای خوبی رو برای خودم ایجاد کنم که پول و ثروت راحت به دستم برسه

    درس میگیرم که اعتماد به نفس داشتن همه چیزه و اگر روی خود باوری خودم کار کنم منم میتونم تو کسب و کار خودم پیشرفت کنم و درآمد خوبی رو ایجاد کنم

    پسر داییم تونسته ازدواج کنه و خانه و ماشین برای خودش فراهم کنه و در زندگیش پیشرفت کنه

    احساس بی عرضگی میکنم که ببین تو توانایی مدیریت زندگی‌ات رو نداری و قوت و قدرت کسب این موفقیت های مالی رو نداشتی

    از این زاویه بهش نگاه میکنم که اگر من هم مثل پسر دایی ام اعتماد به نفس داشته باشم و با قدرت مهارت هام رو افزایش بدم و با افراد خوب در این حوزه راحت ارتباط برقرار کنم و خودم رو کمتر از اونها ندونم و با قدرت در مسیر کاریم قدم بردارم و به جای قربانی دیدن خودم در شرایط توکل کنم به خدا و احساس لیاقت کنم که من هم میتونم درآمدم رو افزایش بدم خداوند درها رو باز میکنه و شرایط مالی خوب رو برای من ایجاد میکنه

    این درس رو میگیرم که اگر خودم رو بیشتر باور داشته باشم و توانایی هام رو بروز بدم میتونم پیشرفتی که ایشون کسب کرده رو من هم کسب کنم

    پسر داییم تونسته دستگاه برش سی ان سی رو تولید کنه که بسیار کارآمد هست و میتونه باهاش پول بسازه

    احساس ناتوانی میکنم که اونها میتونن چنین پیشرفت هایی رو ایجاد کنن و چنین دستاوردهایی داشته باشن اما تو چی کار کردی، سایت زدی و کلی آموزش تولید کردی ولی نتیجه ای نداشته

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که آموزش های من هم بسیار با ارزش هست مثل ساخت اون دستگاه و اگر خودم رو باور داشته باشم و ادامه بدم میتونم به درآمد های عالی و خوبی برسم

    میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم مانند ایشون برای کارم ارزش قائل باشم و نکات مثبت کارم رو ببینم میتونم توی کسب و کارم پیشرفت کنم

    دوستم تونسته شرکت موفق در حوزه هاستینگ راه اندازی کنه و بیش از 40-50 نفر رو استخدام کنه و شرکت بزنه و پول عالی بسازه و مالک تمام تجیهیزات سروری و زیر ساختی شرکتش هم باشه

    احساس ناتوانی میکنم که من بی عرضه هستم و در حد اونها نیستم که انقدر درآمد داشته باشم که نه تنها خودم خوب زندگی کنم و بهترین خانه و ماشین ها رو داشته باشم بلکه پنجاه نفر هم روزیشون توسط من به عنوان دستی از دستان خداوند تامین بشه

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اون هم در گذشته شرایط سختی رو داشته اما با استفاده از آموزش های استاد عباس منش و تغییر باورهاش تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه پس اگر من هم همون تعهد رو داشته باشم میتونم کسب و کارم رو رشد بدم و به درآمد های عالی برسونم

    میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم مثل این دوستم متعهد باشم در ایجاد باورهای قدرتمند کننده و ذهنیت درست و عمل کنم میتونم چنین پیشرفتی رو در زندگی خودم ایجاد کنم

    دوستم تونسته استریمر موفقی بشه و با انرژی بالا روزی 2 بار استریم برگزار کنه و افراد بسیار زیادی در طول روز برای اون دونیت‌های چند میلیونی میزنن و تونسته با این درآمد ماشین تهیه کنه و سیستم و لپ تاپ و دوربین و وسایل بسیار با کیفیت برای کارش تهیه کنه

    احساس حسادت دارم که من چرا انقدر انرژی ندارم و انقدر در ابراز احساسات و خوب مدیریت کردن ویدیوها و آدم ها ضعیف هستم و احساس میکنم که این فرد خیلی شانس داره که اینقدر درآمد بالایی از طریق استریم کسب میکنه و تولید محتوا میکنه

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من هم مثل این دوست عزیزم انقدر برای خودم ارزش قائل باشم که ایده هام رو اجرا کنم و به عمل برسونم و خودم رو لایق بدونم و برای کارم تلاش کنم من هم میتونم به این جایگاه در کسب و کار خودم برسم و لازم نیست که شغلم رو تغییر بدم

    این درس رو میگیرم که من هم اگر مثل همین دوستم برم سراغ علایقم و در موضوع مورد علاقه ام فعالیت کنم و کار کنم و از فضاهایی مثل یوتیوب آپارات استفاده کنم و محتوا خوبی رو در حوزه کاری خودم ارائه کنم من هم میتونم چنین پیشرفت هایی رو ایجاد کنم

    دوستم تونسته در ارتباطات و عزت نفس پیشرفت چشم گیری داشته باشه و دوستان زیادی داشته باشه و با اونها فضای مثبت در بازی‌های کامپیوتری و بیرون رفتن و ارتباطات ایجاد کنه و یک جورایی لیدر این اتفاقات مثبت هست

    احساس خوشحالی دارم که انقدر اتفاقات خوب براش رخ میده اما احساس حسادت دارم در اینکه انقدر ارتباطات دوستانه مثبتی داره و با هم بیرون میرن و چالش های باحال برگزار میکنن و همون ها رو ویدیو میکنن و میگذارن در شبکه های اجتماعی و کلی ویو و بازدید و درآمد کسب میکنن پس چرا من انقدر دوستان خوب ندارم و انقدر خوب نمیتونم تو جمع ها حضور مثبت داشته باشم و این افراد خاص هستن که تونستن این موفقیت ها رو کسب کنن من نمیتونم

    از این زاویه میتونم بهش نگاه کنم که اگر اون تونسته اینطور روابط خوب ایجاد کنه پس من هم میتونم این روابط خوب رو ایجاد کنم به شرط اینکه روی باورهام کار کنم و سعی کنم حال خودم رو خوب نگه دارم و نخواهم برای جلب توجه دیگران کاری رو انجام بدم و وقتی خودم با خودم هماهنگ باشم طبیعی هست که این روابط خوب هم خودش ایجاد میشه و البته اعتماد به نفس هم داشته باشم و خودم رو باور کنم و خودم رو کمتر از دیگران ندونم

    این درس رو میگیرم که اگر من هم قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو در خودم ایجاد کنم و همیشه خودم رو در روحیه مناسب قرار بدم میتونم چنین تجارب لذت بخشی رو ایجاد کنم و ضمن اینکه اعتماد به نفس داشته باشم و خودم رو کمتر از دیگران ندونم

    پسر دایی و پسر خاله ام خیلی افراد پر انرژی و اهل شوخی و خنده ای هستن و همیشه تو مجالس، مجلس رو دست خودش میگیره و کلی شادی و خنده و خاطرات مثبت ایجاد میکنه

    حسادت میکنم نسبت به اینکه انقدر مهمانی رو خوب برگزار میکنن و آدم تو خونه‌ی اونها حالش خوب میشه اما اگر مهمانی بیاد خونه من، من انقدر نمیتونم فضا مثبتی ایجاد کنم که افراد بهشون خوش بگذره

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که من اگر خودم با خودم حالم خوب باشه و دنبال راضی کردن دیگران نباشم و از طرفی تفریحاتی مثل بازی های گروهی و .. رو فضاش رو فراهم کنم میتونم لحظات لذت بخشی رو با افراد ایجاد کنم و اگر اعتماد به نفس داشته باشم ایجاد لحظات لذت بخش که خودم و اونها فضا شادی رو تجربه کنیم امکان پذیر خواهد بود

    درس که میگیرم این هست که اگر من خودم رو باور داشته باشم خیلی از این مسائل حل میشه مسئله اصلی من عدم خود باوری هست و اینکه خودم رو کمتر از دیگران میدونم درصورتی که توانمندی‌اش رو دارم که اتفاقات خوبی رو رقم بزنم و اگر خودم باشم و نخوام فیلم بازی کنم و قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو رعایت کنم این خواسته ها به راحتی اتفاق می افته

    استادم دوره‌های آموزشی خیلی خوبی رو ایجاد کرده و روی سایتش قرار داده و افراد بسیار زیادی دوره‌های ایشون رو تهیه میکنن و میخرن و سایتش بسیار از لحاظ فروش محصولات موفق هست از لحاظ کامنت گرفتن موفق هست و از لحاظ رشد عالی داره رو به جلو حرکت میکنه

    احساس ناتوانی دارم نسبت به اینکه من آدم توانمندی نیستم و با اینکه محصولات با کیفیتی ایجاد کردم اما کسی از سایت من بازدید نمیکنه و کسی محصولات من رو نمیخره و من چقدر باورهای فقر آلودی دارم و با این وضع باید چه کنم

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم و انرژی بگیرم که اگر برای استادم این اتفاق رخ داده اگر برای سایت هایی مثل فرادرس و .. این اتفاق رخ داده که فروش بالایی داره محصولات آموزشیشون من هم با پشتکار و استمرار و ایجاد باورهای مناسب این شرایط برام ایجاد میشه و اگر من روی باورهام کار کنم الهام بهم میشه که چه محصولی رو تولید کنم که نتیجه مالی خوب رو ایجاد کنه

    درس که میگیرم این هست که من باید قانون تکامل رو رعایت کنم و نخوام نتایجی که یک فرد در طول سالیان سال ایجاد کرده رو یک شبه ایجاد کنم و من هم باید مسیر رو ادامه بدم و پیشرفت کنم و مسائل رو حل کنم تا به این جایگاه برسم

    دوستم کانال یوتیوب موفقی زده و هر ویدیو اون چند ده هزار و چند صد هزار بازدید میخوره و درآمد دلاری خیلی عالی ای از این موضوع داره

    احساس میکنم من از این افراد بهتر هستم و توانمند تر هستم از لحاظ دانش و آگاهی و علم اما جایگاه خوبی پیدا نکرده ام و این افراد خیلی شانس دارن یا خیلی خوب میتونن کار رو در بیارن و جذب های خوب داشته باشن اما من ندارم

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من هم بتونم مثل اونها از تیترهای جذاب استفاده کنم و ارزشی که ایجاد کردم رو به صورت درست ارائه کنم من هم میتونم چنین بازدید و درآمدی رو آموزش هام در کانال یوتیوبم داشته باشه و درآمد دلاری خوب برای من ایجاد کنه

    درس میگیرم که من هم اگر مقاومت هام رو بردارم و از شیوه هایی که این دوستان برای رشد کانالشون استفاده کردن مثل اینکه ویدیو مرتب میگذارن، تابنیل درست میگذارن، نیاز در کاربر ایجاد میکنن، ابتدا خدماتی رو ارائه میکنن و در جای درست به کاربرانشون میخوان که کامنت بگذارن، درخواست ساب میکنن و حرفه ای عمل میکنن من هم ویدیوهام نتیجه بخش میشه چون تفاوت دیگه ای جز این تفاوت در ویدیوهای ما نیست مگر اینکه باورهای ما متفاوت باشه و این نتایج رو رقم زده که این بحثش جدا هست

    دوستم کانال اینستگرام زده و در اون دوره های آموزشی ورزشی ارائه میکنه و تونسته درآمد بسیار عالی ای از این حوزه ایجاد کنه و فروش عالی داشته باشه و رشد پیجش هم عالی بوده تونسته بالای 100 هزار فالور و مخاطب داشته باشه و پست هاش لایک زیادی میخوره و نتیجه کاری پیجش عالی هست و فروش موفق داره

    احساس افتخار میکنم و براش بسیار خوشحال هستم که تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه اما حسادت میورزم که چرا من مثل اون انقدر انرژی ندارم که تا این حد زیاد در طول شبانه روز تولید محتوا کنم و این افراد میتونن روزانه کلی تولید محتوا کنن اما من نمیتونم

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که من اگر بتونم کربوهیدرات رو مصرف نکنم و مواد غذایی مناسب رو تهیه کنم و استفاده بکنم من هم انرژیم بالا میره خوابم کمتر میشه و میتونم تولید محتوا بالا داشته باشم و تولید محتوا کردن به تعداد زیاد کار آسونی میتونه باشه اگر من باور فراوانی داشته باشم که ایده های تولید محتوا زیاد هست و میتونم الگو بگیرم از دیگران مثل همین کاری که دوست عزیزم انجام داده

    میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم به دنبال حل مسائل باشم و مسائل کاربران رو حل کنم و به سوالاتشون پاسخ بدم و ارزش ایجاد کنم و جسارت به خرج بدم و توانایی هام رو بروز بدم میتونم این نتایج رو ایجاد کنم

    استادم رابطه عاطفی خیلی خوب با فرد خیلی خوب برقرار کرده و رابطه عاشقانه و عالی ای دارن و روز به روز هم این رابطه بهتر میشه و در صلح و شادی و عشق دارن به زندگی خودشون ادامه میدن

    احساس افتخار میکنم و میگم نوش جونش باشه این همه موفقیت و من هم میتونم چنین رابطه ای رو داشته باشم چون تونستم دوره عشق و مودت رو تهیه کنم و این دوره میتونه من رو به این خواسته برسونه

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که تمام آنچه که مورد نیاز هست برای یک روابط عاشقانه در دوره عشق و مودت من دارم و میتونم با ایجاد باورهای مناسب در این حوزه رابطه عاشقانه داشته باشم البته اولویت اصلی من الان سلامتی و ثروت هست و روی این موضوع کار میکنم

    درسی که میگیرم این هست که من باید قانون تکامل رو در نظر بگیرم و پیشرفت های خودم رو ببینم که من الان نسبت به گذشته ام هزار برابر بهتر شدم در حوزه روابط و اگر تمرکزم رو روی نکات مثبت بگذارم و این روند مثبت نگری رو ادامه بدم کل مسئله روابط حل شده هست و البته همون مواردی که دوره عشق و مودت میگه رو من هم اجرا کنم نتایج عالی ایجاد میشه.

    دوستان زیادی دارم که توانایی اجرا سبک قانون سلامتی رو در زندگیشون دارن و دارن بر اساس این سبک بدون مشکل زندگی میکنن و نتایج انرژیکیشون عالی شده

    احساس ناتوانی میکنم بابت اینکه انقدر شرایط مالی خوبی ندارم که بتونم ورودی های مطابق با قانون سلامتی رو به خودم بدهم و انرژی جسمانی بالا رو تجربه کنم

    میتونم از این زاویه نگاه کنم که همانطور که این دوستان عزیزم در گذشته شرایط سخت داشتن اما با تغییر باورهاشون شرایط مالیشون عوض شده من هم اگر روی باورهام متعهدانه کار کنم شرایطم عوض میشه و میتونم مطابق قانون سلامتی زندگی کنم

    درسی که میگیرم این هست که اگر من هم مثل این دوستانم تغییر کنم و تغییر رو جدی بگیرم مخصوصا در باورهای مالی و اعتماد به نفس نتایج من هم عوض میشود

    استادم توانایی حل مسائل و مدیریت زندگیش به صورت عالی رو داره و تجربه های عالی کسب میکنه و سفرهای مختلف و عالی میره و کیفیت زندگیش بسیار بالا هست

    تحسین میکنم بابت اینکه تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه ولی احساس ناتوانی میکنم که من انقدر قوی نیستم که بتونم این شرایط رو برای خودم ایجاد بکنم و داشتن این زندگی در این سطح برای من خیلی دور هست

    میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من اعتماد به نفس بالایی داشته باشم و توکلم رو به خداوند قوی کنم هیچ کاری نیست که مثل استادم نتونم انجام بدم یا از پسش بر نیام چون خداوند به شجاعان پاداش میدهد و کسی که خدا رو باور کنه مثل استادم میتونه چنین شخصیت قوی ای رو در خودش ایجاد کنه و توانمندی هاش رو بروز بده

    درسی که میگیرم این هست که قانون تکامل رو نباید فراموش کرد و من هم با طی کردن تکاملم شخصیتم قوی میشه اما تکامل نه به این معنا که صبر کنم بلکه تکامل به این معنا که قدم های کوچک پیوسته رو بردارم مطمئنا همانطور که روز اول استادم این شرایط رو نداشته با برداشتم قدم های متوالی این شرایط رو برای خودش ساخته من هم میتونم با برداشتن قدم های تکاملی این شرایط و حتی بهتر از اون رو برای خودم ایجاد کنم و شخصیت حلال مسائل داشته باشم

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش و مریم خانم و سلام به همه دوستان ارزشمندم

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    بستگی به میزان صمیمت من با اون شخص مورد نظر داره مثلاً مادر من یک پسرخاله و دخترخاله ای داره که این دوتا خواهر و بردار هستند و اون موقعی که تقریباً دخترخاله مامانم دانشجو شده بود اینا از دماوند مهاجرت می کنند به داخل خود شهر تهران و روز به روز موفقیت های زیادی کسب کردند تا همین الانش که چندین و چندتا هم کشورهای خارجی رفتن پسرخاله مامانم هم تازگی ها در بهترین شرایط مالی ازدواج کرده خداروشکر وضع و اوضاع خوبی رو در زندگیشون دارند تجربه می کنند ، من هر موقع توی خانواده در مورد اینا میشنیدم واقعاً احساس خوبی میگرفتم و خوشحال میشدم و اصن با توجه به آموزش های استاد واقعاً تحسینشون می کردم و به خودم میگفتم ببین پس میشه ولی در مورد اون افرادی که یکم بیشتر احساس صمیمت میکنم اصلاً اینجوری نیست مثلاً یک نمونه خیلی کوچیک از اینکه پسرخاله خودم چندماه پیش گواهینامه اش رو گرفته بود من یک احساس حسادت و عقب افتادگی توی چند لحظه به من دست داد که خودم واقعاً این احساس حسادت و عقب افتادگی رو متوجه شدم در درون خودم ولی خب بعدش به خودم گفتم که اگر اون در سن 20 سالگی گواهینامه گرفته پس منم می تونم چون من 28 سالم هستش بیشتر آدم رو توی فاز مقایسه میبره

    حالا بازم مثلاً یکی از دوست های صمیمی مادرم که چندین و چندساله همدیگه رو میشناسیم و کلاً با ما هم در رابطه هست حدود یکی دو ماه پیش شنیدم که مامانم گفتم این دوست عزیزمون مغازه زده داره کار خودش رو میکنه ، اینو که من شنیدم میشه گفت واقعاً خوشحال شدم و تحسینش کردم ولی در مورد خاله ام وقتی یکسال پیش شنیدم که رستوران برای خودشون زدن حسودی کردم بهشون و بازم ذهنم تو فاز مقایسه ما با خاله و خانواده اش رفت حالا بعدش سعی کردم تحسینش کنم و بعدش هم کلاً برامون عادی شد ولی خب اولش یک همچین احساسی رو در خودم متوجه شدم

    در کل الان متوجه شدم اون افرادی که از همه بیشتر ممکنه به من نزدیک تر باشند اگر به یک موفقیتی برسند اولش یکم احساس حسادت میکنم و مخصوصاً باعث میشه بخوام خودم رو با اونا مقایسه کنم اینو خیلی دوست دارم توی خودم تغییر بدم و درست کنم

    یادمه حتی چند سال پیش من املاک کار میکردم و مشاور املاک بودم وقتی که یک ماهی رو من فروشی نداشتم در حالیکه میدیدم مشاورهای دیگه دارند فروش انجام میدم بیشتر باعث میشد خودم را با اونا مقایسه کنم ، یعنی کلاً فکر میکنم که من بیشتر تو فاز مقایسه خودم با افرادی که به موفقیتی رسیدند میرم

    از بین توضیحاتی که استاد عباسمنش دادند بیشتر این حس توی من در مقابل موفقیت نزدیکانم ایجاد میشه که حس عقب افتادگی توی من ایجاد میشه اینم از همون مقایسه خودم با دیگران میاد دیگه

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن؟

    1- برادرم از درآمد خیلی پایین الان بالای 12 میلیون درآمد داره و کارش هم خیلی ساده تر و راحت تر شده

    2-خواهرم با شوهرش ماشین خریدن

    3- دوست صمیمی مامانم که دوست خانوادگیمون هم حساب میشه مغازه کیف و لباس فروشی زده

    4- خاله و شوهرخاله من توی پرند رستوران زدن و محل زندگیشون رو از حومه تهران به منطقه سه تهران جابجا کردند

    5- پسرخاله ام گواهینامه رانندگی اش را گرفت

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    فرد شماره 1 -> اگر یه موقع هایی هم یه احساسی نسبت به درآمدی که برادرم داره کسب میکنه بگیرم بیشتر احساس مقایسه هستش یعنی به خودم نگاه میکنم که من و برادرم با هم هیچ درآمد درست و حسابی نداشتیم پس چرا من الان هیچ درآمدی از کارم نتونستم کسب کنم ولی اون خداروشکر همیشه درآمد داره بعد حالم بد میشه البته خیلی خیلی کم شده ولی فکر میکنم بعضی وقت ها این حالتی میشم

    فرد شماره 2 -> اینم بیشتر برمیگرده به همون مقایسه که خواهرم 25 سالش بیشتر نیست ماشین خریده در حالیکه من 28 سالمه هنوز یک ماشین زیر پام نیست

    فرد شماره 3 -> اولش که شنیدم یکم حسودی کردم از اینکه کار مورد علاقه اش رو زده و داره کسب درآمد میکنه ولی زیاد واقعاً این حسم در موردش ادامه دار نبود و تحسینش کردم که ببین این نشونه میده میشود از کاری که خودت صاحبش هستی پول در بیاری

    فرد شماره 4 -> واقعاً وقتی شنیدم حسودی کردم و باز هم در ذهنم خودمون رو با اونا مقایسه کردم چون که شرایط مالی که اونا داشتن با ما میشه گفت برابری میکرد یعنی یه زمانی هیچکدوم از خانواده شرایط مالی روبه راهی نداشتن بعد چرا اونا الان به جایی رسیدن که رستوران زدن و به منطقه سه تهران مهاجرت کردن ولی ما هنوز توی همین شهری که 20 ساله هستیم زندگی میکنیم و هیچ درآمدی از کسب و کارم ندارم

    فرد شماره 5 -> اینم حسودیم شد بخاطر اینکه من دو سه بار آیین نامه گواهینامه رانندگی رو امتحان دادم قبول نشدم در حالیکه پسرخاله من با یکبار امتحان دادن قبول شد:/

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم؟

    خب مثلاً اگر بخوام از برادرم بگم که داریم با هم زندگی میکنیم این هستش که یادمه از همون اوایلی که هدایت شدیم به این سایت و آموزش های استاد خیلی میگفت باید اجازه بدم هدایت بشم باید رها بود در عین حال اقداماتی هم که لازم بود رو انجام میداد ولی رها بود ، حس خودش رو بد نمی کرد که اگر نشه چه اتفاقی میخواد بیوفته بابت همین اتفاقاً اقداماتش به نتیجه میرسید اون زمان هم تازه دوره 12 قدم رو خریده بود خودِ اون دوره و کار کردن روش اصن باعث شد این حالتی بشه که حالا خداروشکر من تازه همین ماهی که الان هستیم هدایت شدم به دوره 12 قدم دارم کار میکنم ( از همون اول علاقه ای نداشتم دوره 12 قدم را از برادرم بگیرم و کار کنم با این حال زیر یک سقف هم داریم زندگی میکنیم ولی خب دوره دیگه ای مثل روانشناسی ثروت یک هم بوده که برادرم خریده و من هم ازش گرفتم و کار کردم و باز هم اینم با هدایت های خدا بوده یعنی این نبوده من تصمیم بگیرم خداوند گفته من انجامش دادم)

    در مورد خاله ام و شوهرخاله ام این موضوع اتفاقاً هستش که شوهرخاله من حدود 20 سالی هستش که داره کار مورد علاقه اش رو انجام میده و هر بار توی کار مورد علاقه اش بهتر و بهتر شده و همزمان که مهارتش بیشتر شده چون فقط همون کارو ادامه داده اونم بخاطره اینکه علاقه داشته و هم اینکه پله به پله واقعاً تکاملی تونسته درآمد کسب کنه و با هربار درآمد کسب کردن بیشتر باورش میشد که میتونه از کاری که عاشقش هستش پول در بیاره بارها شده به زبون اورده که عاشق کارش هستش و راحت هم میتونه پول در بیاره

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    خب من هم الان دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم و خداروشکر خیلی هم خوب بوده حتی خداوند کاری کرد که من برای دوست مادرم که در موردش هم نوشتم یک سایت فروشگاهی کدنویسی کنم و این نشون میده که اگر همین مسیر رو ادامه بدم دیگه مثل قبلاًها از این شاخه به اون شاخه نپرم دنبال این نباشم که شرکت عوض کنم کار عوض کنم و همین مسیر کاری مورد علاقه مو ادامه بدم مطمئناً به نتیجه های خیلی خوبی میرسم تازه شوهرخاله من با اون باورهای درب و داغونش توی کارش به موفقیت خوبی رسیده صرفاً برای اینکه اون کار مورد علاقه اش را انجام میده و سال هاست فقط همون کارو انجام داده نه کار دیگه ای را البته چندین بار هم دیدیم که از طریق کتاب ها و بکسری سمینارهایی که میرفته داشته روی ذهنش کار میکرده چون چند بار هم خودش گفته بود

    خداروشکر برای اولین بار تونستم بدون هیچ پیش فرض ذهنی از نظرات دیگران نسبت به خودم ، اون باورها و شخصیتی که در این فایل استاد عباسمنش توضیح دادند بنویسم

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    بستگی به میزان صمیمت من با اون شخص مورد نظر داره مثلاً مادر من یک پسرخاله و دخترخاله ای داره که این دوتا خواهر و بردار هستند و اون موقعی که تقریباً دخترخاله مامانم دانشجو شده بود اینا از دماوند مهاجرت می کنند به داخل خود شهر تهران و روز به روز موفقیت های زیادی کسب کردند تا همین الانش که چندین و چندتا هم کشورهای خارجی رفتن پسرخاله مامانم هم تازگی ها در بهترین شرایط مالی ازدواج کرده خداروشکر وضع و اوضاع خوبی رو در زندگیشون دارند تجربه می کنند ، من هر موقع توی خانواده در مورد اینا میشنیدم واقعاً احساس خوبی میگرفتم و خوشحال میشدم و اصن با توجه به آموزش های استاد واقعاً تحسینشون می کردم و به خودم میگفتم ببین پس میشه ولی در مورد اون افرادی که یکم بیشتر احساس صمیمت میکنم اصلاً اینجوری نیست مثلاً یک نمونه خیلی کوچیک از اینکه پسرخاله خودم چندماه پیش گواهینامه اش رو گرفته بود من یک احساس حسادت و عقب افتادگی توی چند لحظه به من دست داد که خودم واقعاً این احساس حسادت و عقب افتادگی رو متوجه شدم در درون خودم ولی خب بعدش به خودم گفتم که اگر اون در سن 20 سالگی گواهینامه گرفته پس منم می تونم چون من 28 سالم هستش بیشتر آدم رو توی فاز مقایسه میبره

    حالا بازم مثلاً یکی از دوست های صمیمی مادرم که چندین و چندساله همدیگه رو میشناسیم و کلاً با ما هم در رابطه هست حدود یکی دو ماه پیش شنیدم که مامانم گفتم این دوست عزیزمون مغازه زده داره کار خودش رو میکنه ، اینو که من شنیدم میشه گفت واقعاً خوشحال شدم و تحسینش کردم ولی در مورد خاله ام وقتی یکسال پیش شنیدم که رستوران برای خودشون زدن حسودی کردم بهشون و بازم ذهنم تو فاز مقایسه ما با خاله و خانواده اش رفت حالا بعدش سعی کردم تحسینش کنم و بعدش هم کلاً برامون عادی شد ولی خب اولش یک همچین احساسی رو در خودم متوجه شدم

    در کل الان متوجه شدم اون افرادی که از همه بیشتر ممکنه به من نزدیک تر باشند اگر به یک موفقیتی برسند اولش یکم احساس حسادت میکنم و مخصوصاً باعث میشه بخوام خودم رو با اونا مقایسه کنم اینو خیلی دوست دارم توی خودم تغییر بدم و درست کنم

    یادمه حتی چند سال پیش من املاک کار میکردم و مشاور املاک بودم وقتی که یک ماهی رو من فروشی نداشتم در حالیکه میدیدم مشاورهای دیگه دارند فروش انجام میدم بیشتر باعث میشد خودم را با اونا مقایسه کنم ، یعنی کلاً فکر میکنم که من بیشتر تو فاز مقایسه خودم با افرادی که به موفقیتی رسیدند میرم

    از بین توضیحاتی که استاد عباسمنش دادند بیشتر این حس توی من در مقابل موفقیت نزدیکانم ایجاد میشه که حس عقب افتادگی توی من ایجاد میشه اینم از همون مقایسه خودم با دیگران میاد دیگه

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن؟

    1- برادرم از درآمد خیلی پایین الان بالای 12 میلیون درآمد داره و کارش هم خیلی ساده تر و راحت تر شده

    2-خواهرم با شوهرش ماشین خریدن

    3- دوست صمیمی مامانم که دوست خانوادگیمون هم حساب میشه مغازه کیف و لباس فروشی زده

    4- خاله و شوهرخاله من توی پرند رستوران زدن و محل زندگیشون رو از حومه تهران به منطقه سه تهران جابجا کردند

    5- پسرخاله ام گواهینامه رانندگی اش را گرفت

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    فرد شماره 1 -> اگر یه موقع هایی هم یه احساسی نسبت به درآمدی که برادرم داره کسب میکنه بگیرم بیشتر احساس مقایسه هستش یعنی به خودم نگاه میکنم که من و برادرم با هم هیچ درآمد درست و حسابی نداشتیم پس چرا من الان هیچ درآمدی از کارم نتونستم کسب کنم ولی اون خداروشکر همیشه درآمد داره بعد حالم بد میشه البته خیلی خیلی کم شده ولی فکر میکنم بعضی وقت ها این حالتی میشم

    فرد شماره 2 -> اینم بیشتر برمیگرده به همون مقایسه که خواهرم 25 سالش بیشتر نیست ماشین خریده در حالیکه من 28 سالمه هنوز یک ماشین زیر پام نیست

    فرد شماره 3 -> اولش که شنیدم یکم حسودی کردم از اینکه کار مورد علاقه اش رو زده و داره کسب درآمد میکنه ولی زیاد واقعاً این حسم در موردش ادامه دار نبود و تحسینش کردم که ببین این نشونه میده میشود از کاری که خودت صاحبش هستی پول در بیاری

    فرد شماره 4 -> واقعاً وقتی شنیدم حسودی کردم و باز هم در ذهنم خودمون رو با اونا مقایسه کردم چون که شرایط مالی که اونا داشتن با ما میشه گفت برابری میکرد یعنی یه زمانی هیچکدوم از خانواده شرایط مالی روبه راهی نداشتن بعد چرا اونا الان به جایی رسیدن که رستوران زدن و به منطقه سه تهران مهاجرت کردن ولی ما هنوز توی همین شهری که 20 ساله هستیم زندگی میکنیم و هیچ درآمدی از کسب و کارم ندارم

    فرد شماره 5 -> اینم حسودیم شد بخاطر اینکه من دو سه بار آیین نامه گواهینامه رانندگی رو امتحان دادم قبول نشدم در حالیکه پسرخاله من با یکبار امتحان دادن قبول شد:/

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم؟

    خب مثلاً اگر بخوام از برادرم بگم که داریم با هم زندگی میکنیم این هستش که یادمه از همون اوایلی که هدایت شدیم به این سایت و آموزش های استاد خیلی میگفت باید اجازه بدم هدایت بشم باید رها بود در عین حال اقداماتی هم که لازم بود رو انجام میداد ولی رها بود ، حس خودش رو بد نمی کرد که اگر نشه چه اتفاقی میخواد بیوفته بابت همین اتفاقاً اقداماتش به نتیجه میرسید اون زمان هم تازه دوره 12 قدم رو خریده بود خودِ اون دوره و کار کردن روش اصن باعث شد این حالتی بشه که حالا خداروشکر من تازه همین ماهی که الان هستیم هدایت شدم به دوره 12 قدم دارم کار میکنم ( از همون اول علاقه ای نداشتم دوره 12 قدم را از برادرم بگیرم و کار کنم با این حال زیر یک سقف هم داریم زندگی میکنیم ولی خب دوره دیگه ای مثل روانشناسی ثروت یک هم بوده که برادرم خریده و من هم ازش گرفتم و کار کردم و باز هم اینم با هدایت های خدا بوده یعنی این نبوده من تصمیم بگیرم خداوند گفته من انجامش دادم)

    در مورد خاله ام و شوهرخاله ام این موضوع اتفاقاً هستش که شوهرخاله من حدود 20 سالی هستش که داره کار مورد علاقه اش رو انجام میده و هر بار توی کار مورد علاقه اش بهتر و بهتر شده و همزمان که مهارتش بیشتر شده چون فقط همون کارو ادامه داده اونم بخاطره اینکه علاقه داشته و هم اینکه پله به پله واقعاً تکاملی تونسته درآمد کسب کنه و با هربار درآمد کسب کردن بیشتر باورش میشد که میتونه از کاری که عاشقش هستش پول در بیاره بارها شده به زبون اورده که عاشق کارش هستش و راحت هم میتونه پول در بیاره

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    خب من هم الان دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم و خداروشکر خیلی هم خوب بوده حتی خداوند کاری کرد که من برای دوست مادرم که در موردش هم نوشتم یک سایت فروشگاهی کدنویسی کنم و این نشون میده که اگر همین مسیر رو ادامه بدم دیگه مثل قبلاًها از این شاخه به اون شاخه نپرم دنبال این نباشم که شرکت عوض کنم کار عوض کنم و همین مسیر کاری مورد علاقه مو ادامه بدم مطمئناً به نتیجه های خیلی خوبی میرسم تازه شوهرخاله من با اون باورهای درب و داغونش توی کارش به موفقیت خوبی رسیده صرفاً برای اینکه اون کار مورد علاقه اش را انجام میده و سال هاست فقط همون کارو انجام داده نه کار دیگه ای را البته چندین بار هم دیدیم که از طریق کتاب ها و بکسری سمینارهایی که میرفته داشته روی ذهنش کار میکرده چون چند بار هم خودش گفته بود

    خداروشکر برای اولین بار تونستم بدون هیچ پیش فرض ذهنی از نظرات دیگران نسبت به خودم ، اون باورها و شخصیتی که در این فایل استاد عباسمنش توضیح دادند بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهدی نامجوفر گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    به نام پروردگاری که مرا از هیچ خلق کرد و قدرت آفرینش را در من نهادینِ کرد

    سلام به همه بزرگان و دانشمندان سایت و سلام مخصوص بنده به فرد اول نابغه این سایت استاد هدایت شده ام

    وقتی دیدم امروز روی ماه شما رو خوشحال شدم در حال کمک به یک هم وطن بودم که دستی بودم از جانب الله که فرشته هدایت را نیز خودم دریافت کردم با دیدن این فایل مقدس برای من مقدس در این زمان مقدس و مکان مقدس الهی شکرش.

    استاد جان من تا دقیقه پنج دیدم و استاپ کردم که اطاعت امر کنم و سریع دفترم را باز کردم و چیزهای که امد در همان لحظه در ذهنم نوشتم که فکر نمی کردم روزی راجب آن ها بنویسم و نوشته هایم را اینجا تایپ می کنم تا بدانم خودم دوباره کجای زندگیم هستم الهی شکر.

    سوال : اگر یکی از دوستان من یا اعضا خانده من به موفقیت قابل توجهی برسند من چه احساسی درباره موفقیت آن فرد دارم ؟

    1.مهاجرت داود ( داماد خانواده ) به عمان و شروع کسب و کار خودش و کسب درآمد در یک کشور غریب در حالی که 3 فرزند دارد و یک همسر ( 1 فرزند از همسر اول و یک فرزند از همسر جدید و یک فرزند خوانده از طرف همسر سابق خواهر بنده) ؟

    / در ابتدا تازه با این مباحث آشنا شده بودم با استاد عزیزم در حالی که به نون شب هم مهتاج شده بودم و و با خودم گفتم اگر این آدم تونسته پس من هم میتوانم اگر استاد با هیچ رفت از قم به بندر عباس پس من هم خداوتد هدایتم می کند ( پیداکردن الگو ) و باور کردم و تنها با مبلغ حدودا5 میلیون اونم با کار کردن روی باورهام ساخته بودم دل زدم به جاده بدون هیچ برنامه ای از قبل مشخص رفتم اهواز و 2 سال خداوند همه جوره کمکم کرد و بعد از اهواز نشانه دوم مهاجرت به فضای بهتر رفتم تهران و بعد مدتی مهاجرت به روستا و بعد سفر به ترکیه کردم در حال حاضر استانبول هستم

    / موضوع بعدی اینکه ایشان ( داماد جان که مثل برادر هستیم ) تنها یک سال از من بزرگ تر هست متولد 61 اما الان با 2 فرزندش و همسرش زندگی خوبی دارد و عاشقانه زندگی می کند که البته خواهر من هم ازدواج دوم کرده ( فرزند خودش بازگشت به ایران و رفت پیش مادر خودش) پس چرا من همش توی دیوارم توو رابطه عاطفی

    حالا باور من چی بود: من اولش حسادت می کردم و احساس ناتوانی که چرا پس برای من نمی شود که البته من هم 2 مرتبه اقدام به ازدواج کردم که هر دو ناموفق بود

    ازدواج اولم دختری زیبا و تحصیل کرده دختری خوش اندام با خانواده اصیل و درست و حسابی که 5 سال طول کشید و بعد توافقی حدا شدیم دلیل این جدای چی بود

    اول این را اضافه کنم من انسان به شدت واکنشگرای بودم و البته هنوز هم هستم اما بهتر شدم ( نداشتن کنترل ذهن و تحت تاثیر دنیای اطرافم بودم اما داود داماد ما بسیار خونسرد تر از من بود و آرام تر و متفکر تر از من بود

    دوم من به دونبال پیدا کردن نقطه ضعف طرف مقابلم بودم و تمرکز من خلاف مقبت بود ( بی توجه بودم به نکات مثبت در حالی که داود با احترام صحبت می کرد و انرژی مثبت میداد و از ادم ها بهتر از من تعریف می کرد)

    سوم پدر من همش در گوشم نی گفت زنت به خاطر پولت و موقعیت تو با تو ازدواج کرده و من باور کرده بودم که پول به من ارزش و اعتبار داده موقعیت من باعث برقراری ارتباطات من با آدم ها شده در حالی که داود با جیبی خالی از پول و با ورشکستگی که داشت و بدون حضور خانواده اش به خواستگاری خواهر من آمد و ما همه عاشق این مرد شدیم و هستیم چون خودش را دوست داشت چون به خودش و توانای هایش باور داشت

    چهارم باور به خیانت ( به تو خیانت خواهند کرد ) ترس در افکارم

    یک روزی که داشتم از خانه ام میرفتم به سمت مغازه ام متوجه شدم پدر سمت دیگه خیابان داخل ناشین نشسته سلام کردم گفتم بابا شما اینجا چه کار دارید چرا کارخانه نرفتید ( داستان مفصلی دارم به خدا اما نمیخواهم بیاد بیاورم ) گفت تو نمیدونی ننیفهمی وقتی از خانه رفتی بیرون چه کسی وارد خانه تو میشه زنت کجا میره بعد از رفتن تو هان ( باز باور ترس باور بی ارزشمندی باور نداشتن لیاقت باور تهمت زدن باور اینکه همه بد هستن مگر خوبش ثابت شود باور اینکه تمرکز روی نکات منفی و همش ترس و ترس و ترس )

    فکر می کنید چی شد زندگی که من با عشق ساختم با دستان خودم از بین رفت و من دست از پا دراز تر برگشتم به تهران آن زمان ما اراک مدتی زندگی کردیم.

    پدرم اعتبارش از بین رفت و هیچ وقت طعم یک زندگی راحت را نچشید تا همین حالا به دلیل افکار و باورهاش که با همه ما هم داده بود.

    چهارم با خودم گفتم داود تخصص داره ( تعمیرکار ماشین های آلمانی و آمریکای هستن) هر کجا برود می تواند کار کند و پول بسازه

    / باور مقایسه. که انا من چی تنها یک فروشنده هستم چیزی بلد نیستم ( نه دیدم توانایی هایم را توانای ارتباط برقرار کردن توانای های که خودم ساخته بودم و باورم این بود من ناتوانم من باید حتما یک انسان توانا کنارم باشه . باور کنم که اگر چیزی هست من هم می توانم بیاموزم یادبگیرم توانای یادگیری دارم ) ( من الان در کارم که روانشناس حیوانات هستم و مربی سگ فوق العاده عمل می کنن کاری که من انجام میدم را هیچ کسی در دتیا ندیدم انجامش بدهد)

    پنجم باور اینکه سن من بالا رفته (40 ساله هستم ) من الان چطور دیگه می توانم ازدواج کنم آن هم با یک دختر خانم که اولین تجربه اش برای ازدواج من باشم .در حالی که داود ( داماد ما ) و شهاب ( پسرخاله ) الان فرزندانشان حداقل بیش از 10 سال سن دارند.

    / باور اینکه من ارزشمند هستم باور کن افراد بسیاری در سن بالا ازدواج کردن با دخترانی که اولین تجربه زوج شدن را دارند و بسیار خوشبخت هستند و پیدا کردن الگوها مثل داود که با وجود فرزند و بدون هیچ رسم و رسومی و هیچ تشریفاتی وهیچ پولی با سن بالا با خواهر من ازدواج کرد مثل ابراهیم که در سن بالا خداوند فرزند به ایشان داد مقل پیامبر اسلام که با خدیجه ازدواج کرد تو هم بنده خوب خدای تو هم بنده هدایت شده خداوندی این رو باور کن

    باور کن فراوانی خداوند را باور کن که بی نهایت دختران زیبا و توحیدی هستند که آرزو دارند با مردی فهمیده مناسب زیبا توحیدی مثبت اندیش آرام و محترمی مثل تو ازدواج کنند این رو باور کن

    ششم میبینم که دوستان و اقوام من هیچی نداشتند زمانی که من هم خانه داشتم هم ماشین ها داشتم و درآمد خوب و مناسب الان همه چیز دارند و من به دلیل تصمیمات اشتباه در گذشته همه چیز را از دست دادم و حالا چطور می تونم دوباره بسازم احساسم بد میشه

    / باور اینکه من ارزشمتد هستم باور اینکه اگر قبل توانستم پس باز هم می تونم باور اینکه ایده ها برای پول سازی فراوان هست باور اینکه هر چقدر ثروتمند تر نزد خدا محبوب تر و پول ساختن راحت ترین و لذت بخش ترین و معنوی ترین کار دنیاست باور کن که خداوند وعده داده به تو ثروتی خواهد داد که نتوانی بشماریش باور کن وعده خداند حق است باور کن که خداوند وعده فراوانی و فزونی داده باور کن تورو خدا باور کن باور کن که تو لایق ثروتمتد بودن و زندگی در صلح و ارامش هستی باور کن که خداوند از تو بنده خوبش حمایت می کنه باور کن باور کن که خداوند به تو پاداشی میدهد که اگر تمام مردم جهان جنع شوند نمی توانند تو را پاین بکشند و چیزی که خداوند به تو داده و حق توست را از تو پس بگیرند تو بنده پاک و مقدس خداوند عزیز دلم

    باور کن که الگوهای مثل پائولو کوئلیو های که در سن بالای 40 سالی به ثروتی رسیدن که می توانند یک وشور را بخرند باور کن

    هفتم همیشه از همه توقع داشتم همیشه همه مقصر بودن و از دقتی با قانون آشنا شدم دارم باور می کنم که تا همین لحظه در زندگیم هر اتفاقی را که تجربه کردم نتیجه باورهای خودم و نوع افکار کوچکم بوده و من در حال پذیرفتن خودم هستم و خودم را با تمام آنچه بودم و هستم و خواهم بود دوست دارم عاشق خودم هستم و هر تصمیم اشتباهی را که گرفتم درسش را یاد میگیرم و برای هر قدم درست و تصمیم درست حتی کوچک ترین ها هم خودم را تحسین می کنم خودم را تشویق می کنم کلاه از روی سرم به احترام خودم بر میدارم و در هر لحظه به خودم یادآور می شوم این زندگی یک بازی است که باید در حال یادگیری قوانین آن باشم و درست زندگی کنم به شکلی زندگی کنم که زمان تاریخی مرگم در برابر تنها حاکم جهان هستی تنها قدرت تنها منبع قروت تنها منبع آگاهی و تنها متبع احترام و عضمت پادشاه زمین و آسمان ها سرم را بالا بگیرم و با روی باز و با عضت و احترام ادامه زندگی بهشتیم را در آخرت نیز تجربه کنم

    و یادبگیرم که قضاوت تنها از جانب خداوند هست آن هم در آخرت و یاد بگیرم و باور کنم که حتی لحظه ای خودم را قضاوت نکنم حتی با دقیقه پیش خودم چون من در حال رشد و تغییر هستم و جهان به این شکل عمل می کند چون جهان در حال رشد و حرکت روبه جلو است و جهان خداوند ایستا نیست یا رشد می کنم و یا لح می شوم

    خیلی خیلی سپاسگزارتم استاد که با 5 دقیقه اول فایل باعث شدید من بیش از 1ونیم ساعت به درون خودم سفر کنم و ببینم از کجا به کجا آماده ام و چقدر رشد داشتم و این مسیر نامحدود همچنان برای من تا لحظه مرگم ادامه دارد

    استاد ارجمند از شما بی نهایت سپاسگزارم که شاگرد شما هستم به خود افتخار می کنم و سپاس و حمد از آن خداوندی است که خالق و فرمانروای جهانیان است که پاک و منزه از هر شرک و شبیح عاشقانه درخواست می کنم هدایتمان کن به راه مستقیم به راه کسانی که بی حساب نعمت بخشیدی و نه راه گمراهان که عضب فرمودی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1887 روز

    سلام بر عزیزای دل

    خدا رو هزاران مرتبه شکر که یه سلسله فایل هایی روی سایت گذاشتین که قسمتی هست و قراره کلی شخصیتمونو شخم بزنیم

    قطعا نتایج فوق العاده ای در پیش روم هست

    چون من با فایل الگوهای تکرار شونده زیر و رو شدم اصلا جوری منو منقلب کرد که تازه فهمیدم این چند سال استاد چیا میگفتن انگار سد مخروب باورهای محدود کننده ذهنم شکست

    و حالا با این فایل قراره لایه های دیگش ترمیم بشه ممنونم بینظیرترین استاد دنیا

    بخش اول سوالتون و جواب میدم همون موقع فایل و استپ کردم و این جوابا اومد تو ذهنم خب چند نوع مورد قابل بررسی وجود داره یکی اینکه تو ذهنم دیدم اگه موفقیت و پیشرفت برای خواهرم باشه یه نوع دیدگاه دارم اگه برای پارنترم باشه یا حتی مادرم یه نوع دیگه الان کامل جفتشو بررسی میکنم اینجا

    خواهرم: هم خوشحال شدم هم ناراحت یعنی این دوتا حس تقریبا یکی بود تو ذهنم خوشحالی از بابت اینکه خواهرمه دارم میبینم به اندازه من و گاها خیلی خیلی بیشتر روی خودش تمرکزی کار میکنه و پیشرفت اون هم برای من الگوی واضح میشه که پس میشه هم از دیدگاهش استفاده میکنم هم قطعا راحتی و ارامشش خب برای من خوشحال کنندست

    ناراحت شدم ازینکه پس چرا برای اون شد برای من نشد من خسته شدم چقدر دیگه باید روی خودم کار کنم الان اون یه عالمه پیشرفت میکنه میره جلو من هنوز تو این وضعیتم موندم دیگران میگن ببین خواهر کوچکترش که همه فک میکردن کمتر تو اجتماع بوده کمرو تره و خب و هزاران مورد دیگه (رفتم تو بحث مقایسه ) از ندا زودتر پیشرفت کرد ندا عرضه نداشت که طبل توخالی بود و حسادت، نا امیدی، عصبی شدن سریعا اومدن

    مادرم فقط خوشحالی بود خب با خودم میگم عالیه همین که تو این مباحث نبود و زندگیش تغییری نمیکرد الان این براش موفقیت بزرگیه و خب احساس منفی نداشتم کاملا

    پارنترم : فقط خوشحالی شاید ده درصد برای خودش بود 90 درصد برای خودم چرا؟

    خب با پیشرفت و موفقیت اون امکانات و رفاه بیشتری برامون بهمراه( بیشتر برای من)

    میتونم پزش و بدم بگم ببینین دوست منه ها

    خب تو این موضوعات ریشه ش و پیدا کردم اینکه چقدر تایید دیگران برام مهمه در صورتی که قبلا فکر میکردم حل شده و یا خیلی خیلی کمرنگ اما تو بسری موارد اینجوریه در این موارد که بالا هم بهش اشاره کردم بوضوح خودش و نشون داد اینکه خوشحالی و ناراحتی من ریشه ش برمیگرده به تایید دیگران در صورتی که اگه ما بتازگی به کشور دیگه دیگه ای مهاجرت کرده بودیم و کسی رو نمیشناختیم شاید درصد ناراحتی به حداقلش میرسید مثلا برای خواهرم فقط یکم ناراحت میشدم که چرا پس من هنوز نتونستم تغییر بزرگی در خودم ایجاد کنم و شاید این میشد یه دلیل بزرگ که بیشتر روی خودم کار کنم و برای پارتنرم خوشحالی و تحسین واقعی داشتم چرا چون از نزدیک با باورش حرفاش انگیزه ای میشد باز برای ادامه دادن

    حاالا بخش سوالات دوم که استاد گفتن یه دفتر تهیه کنید من هم اینجا مینویسم هم اگه چیزی به ذهنم رسید که خصوصی تر هست در دفترم

    مهتاب از طریق ازدواجش به ثروت خیلی زیاد رسید جوری که کسب و کار بزرگی راه انداخت به صدها کشور مختلف سفر کرد در کشورهای همسایه با خرید ملک اونجا لذت میبره

    حالا من چه احساسی دارم؟ اولش من بسیار خوشحال شدم بسیار تحسینش کردم که با تغییر باورش و انجام یسری کارها بصورت ناخوادگاه در مورد قانون به این مرحله رسید و خب چون دوست نزدیکمه از نزدیک باورهاش طرز فکرش و میگه و متوجه رد پای قانون تو صحبتهاش میشم و تایید میکنم و خب البته که دیدن ثروت از نزدیک باعث میشه هم ببینی که یسری چیزها وجود داره هم باور فراوانی در من تقویت شد و هم بهم خوش گذشت در پروسه این اولش یه جاهایی ذهنم حسادت میکرد و نجوا میکردا منکرش نمیشم اما خیلی کم بود و نمیزاشتم رسد کنه چون استادم گفته بود یاد بگیرن تحسین دیگران و و اینکه هر فرد در هر جایگاهی هست لایقشه و خودش ساخته با باورهاش ولی این اواخر مخصوصا اینکه موفقیتهاش و بیشتر میبینم و بیشتر شده دیگه حسم خوب نیست نه به اون به خودم اینکه یک فردی داره روز به روز پیشرفت میکنه اما من با اینکه دارم از نزدیک الگوها رو میبینم اینهمه نشانه دیدم روی خودم کار کردم ذهنمو کنترل کردم هنوز به ثروت نرسیدم و خب منکر این نمیشم که بابت ارامش درونیم سلامتیم روابطم هر روز خدا رو شکر میکنم و دفتر سپاسگذاری دارم اما تو بحث ثروت موفقیت دارم خسته میشم میدونم هنوز جای کار داره هر رپز موفقیت های مالی عقل کل و میخونم دارم رو بسته ثروت کار میکنم و… اما مثل بچه یکی دوساله هی راه میرم دو قدم هی میفتم هی پامیشم بخاطر همین تو این روند هی افراد نزدیک و مقایسه میکنم و احساسم خوب نیس خیلی بد نیس اما توش ناامیدی هس

    حالا ایده های این فرد و بگم خب هرروز داره سعی میکنه ورزن بهتری از خودش بسازه و اینو تو حرفهاش به هر شکلی مشاهده میکنم

    درسهاش : تمرکز بسیار بسیار زیاد روی خودش و روی نکات مثبت کنترل ذهن از رابطه خراب قبلی و ساختن عزت نفس اینکه به جاهایی بوضوح میگفت مثلا برای ساخت کسب و کارش میگفت خب خیلی میترسیدم خیلی ذهنم ازینکه خانواده میگفتن دخترا باید بشینن تو خونه اینکه تو نیاز مالی نداری دیوونه ای چرا خودت و تو دردسر کار و کسب درامد میندازی بود اما گفتم من باید شجاعتم‌ و به خودم نشون بدم به همسرم ثابت کنم که ترسو نیستم و میتونم تصمیم بگیرم

    یا اینکه همیشه خودش و لایق بهترینها میدونست بهترین شوهر بهترین خونه زندگی یادمه اون زمان همه خواستگاراش پولدار بودن اما اولویتش پسرای خیلی پولداری که کلی ملک و املاک به اسمشونه بود مثلا ما میگفتیم بابا این خوبه دیگه پولداره (ذهن من پول و اندازش و کم میدید) اما اون به بهانه های مختلف ردشون میکرد ما تو ذهنمون این بود بابا پول همه چیز نیست که اما دنبال پولدارا بودیم اما اون میگفت پول در کنار شخصیت و ذهن من میگفت نمیشه هم خدا رو بخوای هم خرما با باورهای اشتباه اون موقعم اما ایشون باورش این بود میشه همت پکیج و باهم داشت و واقعا هم همسرش یه پکیج کامله اینو با ازدواجش به من و کسایی که در جریان این طرز فکرش بودیم ثابت کرد

    استاد خیلی خیلی ازتون ممنونم خیلی دوستتون دارم مرسی از مریم عزیزم بابت همه چیز ازتون ممنونم هزاران انرژی مثبت من و کسانی مثل من دعای خیر برای شما ️ ایموجی قلب سپاسگزاری و چشم قلبی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ستاره حیدری گفته:
    مدت عضویت: 847 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربانم

    خداوند هدایتگرم به سوی خوشبختی سلامتی ثروت آرامش شادی و حال خوب روحی و جسمی

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان و همسفرای عزیزم در این سایت بهشتی

    واقعا خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم که این روزها به هرچی فکر میکنم میبینم استاد یه فایل جدید گذاشته خدایا شکرت که من رو اینطور هدایت میکنی

    اول از فایل قبلی که در مورد عملکرد مغز و قانون سلامتی بود اتفاقا چند روز بود میگفتم بذار صبحانه نخورم کمتر بخورم…بعد دیدم که استاد یه همچین فایل بی نظیری گذاشتند که اگه بتونم عمل کنم که خوبه که بعدش چند روز روزه گرفتم گفتم به صورت تکاملی رعایت می‌کنم که سالم خوری رو ادامه بدم استاد من هیچکس حرفاش قبول ندارم جز شما تو هرزمینه ای فوق العاده هستین اگه واقعا گوش بدیم و عمل کنیم خیلی عالی میشه اما تلاشم رو می‌کنم در همه زمینه ها که بتونم عمل کنم و احساس خوب و اتفاقات خوب رو بهش عمل کنم به امید خدای خوب و مهربان

    درکل من دارم از اینجا بودم عشق دنیا رو می‌کنم عاشقانه دوره ها فایل ها رو گوش میدم مینویسم و لذت میبرم …

    امروزم داشتم قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن داشتم میگشتم که دارم مسیر درست میرم چکار کنم پیشرفت کنم …یهو دیدم خداوند به بهترین صورت یه فایلی رو برامون گذاشتن خدایا شکرت استاد ممنونم

    حالا بریم سر بحث امروز که اگه کسی موفق باشه تو چه احساسی داری ؟

    اگه بگم که احساسم چیه واقعا در درون خودم کنکاش کنم یه موقع هایی تحسین میکنم میگم آفرین چه ذهنیتی آفرین پس فکرش خیلی خوب و عالی بود یا تو خیابون میبینم یه ماشینی رد میشه میگم به به چه ماشینی آفرین پس برای اینا شده برای منم میشه امیدارم میشم میخوام بگم پس میشه سیستم همه انسانها یکیه هرکسی خوب و بزرگ فکر کنه و به زبون من زرنگ باشه از خدا زیاد میخواد و بدست میاره اصلا اونا به خدا نزدیکتر هستن خدارو بزرگی خدارو بیشتر قبول دارند پس منم میتونم ..

    اصلا یه موقع هایی میرم خرید میخوام کارت بکشم وقتی با قدرت و اینکه خدا دوست داره من هرچی بیشتر خرج کنم بیشتر دوست داره واقعاا هم همینطور پشت سرهم نعمت وارد زندگیم میشه

    حالا یه حس دیگه ام اینکه مثلا اینو بیشتر درمورد همکارای همسرم که خیلی پیشرفت زیادی کردن شعبه های مختلف دارن همسرم میگه یا خودم میبینم میگم که اونا هیچ هوش و استعداد خاصی ندارنا ببین چیکار کردن الگو برداری کن ته دلم یکم حس حسادت هم هست ..میگم مثلا چرا تو فکرت رو بزرگ نمیکنی تو که الگو داری …

    یه موقع هایی با همسرم صحبت میکنم که تو فکر میکنی اونا پدرانشون ثروتمند هستن مغازه دادن ..پس اون یکی همکارت که پدرش اصلا هیچی نداشته تازه اینایی که میگم برادرانشون هم می‌شناسیم می‌بینیم که چقدر تفاوت هست بین اونها ..

    میدونم اینجا هم یه ایراده و به که ببینم همسرم چطور پیشرفت میکنه به قول استاد تو دوره کشف قوانین یه ترمزه من باید روی خودم و باورهام کارکنم از میلیاردها مسیر نعمت و ثروت وارد زندگیم میشه …

    اینکه خودم رو خونه دار میدونم که البته قبلا شاغل بودم الان یه کار مشترک شغل دوم همسرم که قسمت بیشترش رو من انجام میدم فکر میکنم میگم نه من باید کار خودمو داشته باشم و ایده های فروشندگی ..اینا هم میرسه که خیلی هم علاقه ندارم یا یه ایده ای به ذهنم میاد میبینم کسی انجامش داده …

    بعد یاد حرف استاد میفتم که میگن ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است میگم خدایا یعنی من باید چیکار کنم با اینکه این کاری که گفتم انجام میدم خونه داری بچه داری …روی دوره ها کار میکنم ولی بازم احساس میکنم تنبلم و باید کارای بزرگتری بکنم

    بعد میگم خب خانم شایسته تو خونه مسافرت هست و درکنار استاد دارن فعالیت می‌کنن حتما که نباید آدم خودکشی کنه ..

    خیلی موقع ها هم یه چیزی رو نمیتونیم بخوایم یا تصور کنیم بخاطر اینکه میگیم چطور ممکنه با این درآمد و ..به چطوریش فکر می‌کنیم

    بعد به خودم میگم همون خدایی که از هرچیزی که خواستم بهترینش رو داده بازم میده مگه براش فرقی میکنه که تو ازش چی میخوای مگه بزرگی و کوچیکی برای خدا فرق میکنه بعد خجالت میکشم میگم خدایی همسر خوب خواستی بهترش داد از خدا فرزند سالم و پسر خواستی خدا از اون چیزی که فکرش رو میکردی بهتر داد یکی از شکرگزاری ها و احساس خوب ما برای سامیار ..خونه ماشین …و سلامتی و حال خوب …و بی شمار….

    احساس های متفاوت اینطوری دارم

    ولی اینم میدونم احساس خوب و اتفاقات خوب میفته ومن سعی میکنم نعمتهای زندگیم که بی شمار هستن و هرروز کیفیت همه چیز بهتر و بهتر میشه و من دقیقاحس میکنم

    واقعا اینا احساس هایی بود که الان اومدم بنویسم اومد باور میکنید روی دفترم نوشتم اصلا به اون نگاه نکردم گفتم حسم هرچی میگه مینویسم چون توفیق نداشتم زیاد کامنت بنویسم ولی از تک تک کامنت های دوستان استفاده میکنم و لذت میبرم

    استاد ازت ممنونم برای این سلسه فایل هایی که باعشق برامون میذارین

    برای تک تک دوستانم آرزوی سلامتی و خوشبختی و ثروت میکنم خداوند یارو نگهدار همه ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2148 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان….

    وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ

    و ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ ﺁﻳﺎﺗﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺰ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(٩٩بقره)

    سلام به عزیزانم…

    موفقیت های دوستان و نزدیکان من:

    وقتی این سوال مطرح شد، ذهنم شروع کرد به نجوا کردن که کسی در اطراف تو موفقیت بزرگ کسب نکرده، من وقتی اینو شنیدم به خودم گفتم راست میگها…چرا؟ چون من موفقیت رو فقط مالی میدیدم، بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که امکان نداره کسی در اطراف من باشه که موفقیت کسب نکرده باشه در زندگیش..باید بیشتر فکر کنم، متوجه شدم که یه جای کار ایراد داره…

    یا ذهن من موفقیت ها رو نمی‌بینه…

    یا برداشتش نسبت به موفقیت افراد متفاوته…

    تا الان به این نتیجه رسیدم که تو ذهن من موفقیت یعنی مالی، وقتی شما گفتید کسانی که به موفقیت رسیدن سریع شروع کردم به پیدا کردن کسانی که وضع مالی خوبی دارن، خونه آنچنانی ، ماشین اینچنینی..در صورتی که موفقیت یعنی داشتن ثروت، سلامتی، روابط عالی با خودم و خدای خودم و کلا داشتن این پکیج با هم یعنی موفقیت…

    اینجا بود که باز آگاهتر شدم به اینکه:

    اگر کسی تو روابطش هم رشد کرده یعنی موفقیت…

    اگر کسی اعتماد بنفسش رو تقویت کرده یعنی موفقیت…

    اگر کسی سلامتیش رو بهبود داده، یعنی موفقیت…

    اگر کسی از لحاظ مالی، کوچکترین بهبودی کرده یعنی موفقیت…

    اینجا بود که آگاه شدم به اینکه موفقیت یعنی بهبود شخصیتی.بهبود روزانه…و این بهبود در همه زمینه ها می‌تونه اتفاق بیافته نه تنها در یک زمینه.‌..

    به قول شما استاد عزیزم در دوره روانشناسی ثروت 3:

    ما آدمهایی که اینجا جمع شدیم میخواییم ثروت خیلی زیاد داشته باشیم، روابط عالی داشته باشیم روابط عالی با خودمون و خدای خودمون، می‌خواییم سلامتی عالی داشته باشیم، همه چیز رو با هم میخواییم…تو یه پکیج با هم..همه با هم…

    پس برداشت اشتباه ذهن من اومد بالا:

    اینکه موفقیت رو محدود کرده، و این باور باعث شده که من بهبودهای دیگرم رو در حوزه های دیگه نبینم و یا کم ارزش ببینمشون…دمت گرم استاد که منو آگاه کردی …

    حالا با این دید، بریم بگردیم دنبال موفقیت هایی که اطرافیان و دوستان و نزدیکانم در زندگیشون کسب کردن…

    همسرم…

    ایشون بینهایت فرد موفقی هست در زمینه کاریش..

    ایشون در زمینه نامه نگاری که یکی از مهارت هاشه بینهایت قویه…

    یعنی جوری این آدم نامه اداری می‌نویسه که تا الان کسی رو ندیدم مثلش، اینقدر که عاشق کارشه…در مورد احساسی که نسبت به این موفقیت دارم باید بگم تا الان راستش اینو به عنوان موفقیت در نظر نگرفته بودم و ندیده بودمش، اندک دفعاتی میشد که در مورد این موفقیتش صحبت میکرد اما من تحسینش نمیکردم، البته که حسادت هم نمیکردم، ولی یه چیزی رو متوجه شدم اینقدر من روی رفتارهای دیگر همسرم که باعث احساس بدم میشد خیلی وقتا تمرکز میکردم که اینو ندیده بودم اون طوری که باید…باورتون میشه چه موفقیت های رو بر اثر همین نامه نگاری فوق العاده بدست آورده…

    موفقیت بزرگ همسر من پیشرفت های شغلی هست که داره و کسبشون کرده در زمینه مهندسی، سد سازی، عمران…سدهای بزرگی مثل کارون 3، چمشیر، گتوند، کرخه، دز و…همه جزو موفقیت های منحصر بفردش هستن…من بهش افتخار میکنم، بارها و بارها تحسینش میکنم، البته اینها رو کم بهش گفتم ولی باید بارها بهش بگم…اینها موفقیت های کمی نیستن…این علاقه و عشق به کار و این همه تخصص در کار واقعا ستودنی هست، ارزشمنده و قابل احترام..

    بله من تا حالا به موفقیت های همسرم توجه نکرده بودم، بجای اینکه موفقیت هاشو ببینم تمرکزمو گذاشته بودم روی کارهایی که انجام نداده، یا رفتارهایی که باید اصلاح بشه..اینجاست که دقیقا از اون ور خر افتاده بودم…

    در مورد قدم سوم و اینکه چه ایده الهام بخشی میتونم بگیرم از مسیر موفقیت همسرم باید بگم این حد از اراده، تمرکز گذاشتن، وقت گذاشتن، تعهد به خرج دادن، مطالعه داشتن در مورد زمینه کاریش، هر روز و هر روز خودشو آپدیت کردن اینها همه برای من ایده ها و درس هایی هست ( قدم چهارم) که میتونم استفاده کنم در خلق کسب و کار خودم، در رشد و گسترش کسب و کار خودم….

    استاد شما دقیقا دست گذاشتید روی سوالی که وقتی براش وقت میزاری و در موردش فکر میکنی پاشنه های آشیل زیادی ممکنه بیاد بالا…

    عین دوره احساس لیاقت…اونم همینطوری بود وقتی به سوالاتش جواب میدی تازه یه ذره دلیل رفتارات رو متوجه میشی….

    بخدا که این آگاهی هامیتونن دوره نابی باشن برای رشد و پیشرفت….خدایا ازت می‌خوام خدایان کنی که در قدرت در این مسیر قدم بردارم….متعهدانه….آگاهانه…..

    خدایا هدایتم کن….هادی من باش در این مسیر رشد و پیشرفت و بهبود روزانه….

    خیلی خوشحالم که نگاهم نسبت به موفقیت داره اصلاح میشه با طرح این سوال، خوشحالم که افراد موفقی در اطرافم هستن که تونستن به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنن…

    همچنان پر قدرت ادامه میدیم….

    مراقب زیبایی های درونمون باشیم…

    عاشقتووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: