ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم
من از بچگی دوست داشتم اولین نفر تو هرکاری خودم باشم ، یادمه خیلی اوقات هم موفق میشدم
و الان که فکر کردم دلیل این موضوع این بوده که احساس ارزشمندیم رو وابسته به این موضوع کرده بودم و دنبال توجه دیگران بودم
مثلا دوست داشتم زودتر از بقیه به یک خواسته ای برسم که برای بقیه براق دیده بشم و هی همه بگم وای چطور اینکار رو کردی؟
با اینکه موفق هم شدم اما اون نتیجه همیشه انگار ریشه هاش قوی نبوده
مثلا در بحث روابط افراد بسیار موفقی رو جذب کردم اما وجه مشترک همشون این بود که انگار عزت نفسشون قوی نبود ، مثلا همشون یا سیگار میکشیدن یا مشروب میخوردن با وجود اون همه موفقیت…البته بعضی از اون افراد هم اینطور نبودن…
در بحث کارم هم همینطور
همین موضوع باعث شد عجله کنم و مثلا درست نزارم تکاملم طی بشه در اون کار
که بعدا خدا رو شکر فهمیدم این پاشنه آشیلم رو یعنی نیاز به توجه مردم
و به نسبتی که روش کار کردم نتایج بزرگ گرفتم
مثلا از اول اومدم تو کارم آموزش دیدم و چنان رشد کردم که هم عزت نفسم در کارم بیشتر شد و هم اعتماد به نفسم و الان اعتماد به نفس خود باوریم هم در بحث پولسازی بهتر شده
تو بحث روابط هم من با ادم های بسیار موفقی آشنا میشدم اما یه سری از ویژگی ها که مهم ترین ویژگی های شخصیتی بود رو نادیده میگرفتم و وابسته میشدم به اون افراد که به لطف خدا با کار کردن روی این پاشنه آشیل از طریق باورهای توحید خیلی رشد کردم و دیگه خیلی خیلی بیشتر برای خودم ارزش قائلم
حتی یه چیز خیلی جالب که متوجهش شدم این حرف مردم و مورد تاییدشون بودن نه تنها روی این موضوع تاثیر گذاشته ، بلکه من این ترمز رو هم در ذهنم پیدا کردم که من میخوام به سختی به خواسته هام برسم چون اینطوری از نظر مردم ارزشمند ترم ، اینطوری درست تره
و این ترمز بود که جلوی خیلی از تحقق خواسته هام رو میگرفت
یه حس دیگه هم داشتم موقع دیدن نتایج بقیه و اون این بود که انگار اون فردی که به موفقیت رسیده از من جلوتره و من خیلی عقبم ، یا مثلا اون الان در دید بقیه خیلی ارزشمند تره و خودش هم با ارزشه (یعنی احساس ارزشمندی رو وابسته به این میکردم که کاری رو انجام بدی که خیلیا انجام ندادن ، یا کلا یه دستاورد خوب داشتن باعث ارزشمندی ماست.)
این ترمز حرف مردم و دنبال توجه بودن مردم تو خیلی از تصمیماتم و تحقق خیلی از خواسته ها ریشه دوونده
مثلا یادمه برای جذب مشتریم یه بار یکیو جذب کرده بودم که خیلی ناراضی بود و واقعا هم بهونه هاش الکی بود که فکر میکنم برای همین بود که من زیادی نظرش برام مهم بود
میدونید اما به لطف خدا کار کردن روی توحید ، تمرین دادن به خودم خیلی بهم کمک کرده
ولی بازم نمیتونم بگم که خوب شده ، هیچوقت خوب نمیشه ، هربار یکمممم بهتر میشه ، و هربار که میگردم ریشه های این ترمز رو توی یه سری اتفاقا پیدا می کنم و هربار که روش کار میکنم هم زمان خیلی درها برام باز میشه
تو بحث حسادت هم واقعا دلم نمیخواد ادم حسودی باشم ، اما این ترمزه گاهی با دیدن موفقیتی که خودم نتونستم بهش برسم باعث میشه به یک حس حسرت برسم
انگار که مثلا اون آدمه ارزشمنده و لایقه و من نیستم یا اون یه جور دیگه برای خدا عزیزه یا خاصه یا هوشش فلانه
چقدر جالب ، چقدر این باورها ته ناخودآگاهم بود ، مرسی از استاد عزیزم ، عاشقتونم استاد
(من قانون رو به خوبی میدونم و روش کار میکنم اما این علف های هرز واقعا ته ته ناخودآگاهم همیشه منتظر رشدن، من متوجه شدم که خیلی باید حواسم بهشون باشه وگرنه خیلی آسیب می بینم)
راستش جواب به سوالات بالا در قسمت کامنت ها اولش برام یکم سخت بود ولی از اونجایی که پاشنه آشیلم بحث حرف مردم هست دوست دارم تمرین رو اینجا انجام بدم که این پاشنه آشیل هم کمی بهبود پیدا کنه
مثلا دختر عموم وقتی فهمیدم به درامد خیلی عالی از طریق کارش رسیده ، اولش یکم حس ناراحتی داشتم چون که من میومدم کل مسیر خودم که به موفقیت میرسیدم رو بهش میگفتم ولی خب اون هیچی بهم نمیگفت بعد یه روزم اصلا مامانش اومد گفت که کسب و کارش رو زده و کلی نتیجه گرفته و من موندم یهو…نمیدونم دلیلش رو برام مهم نیست
اما حسی که من داشتم این بود که حس میکردم اون به من اعتماد نداره ، حس بی ارزشی داشتم و احساس مظلوم بودن
و نسبت به موفقیتش هم حس ضعیف بودن داشتم ، این حس که من نمیتونم
و دومین حسمم توقع بود
حالا میخوام از این زاویه نگاه کنم که اون حسش رو در طول مسیر خوب نگه داشته ، ارامش داشته و فارغ از نتیجه از کارش لذت میبرد برای همین هم موفق شد و من تحسینش میکنم
دوم اینکه من هیچوقت مورد ظلم واقع نشدم ، شاید اون دلیلی رو داشته که نگفته ، شاید اگه منم جای اون بودم نمی گفتم ، هیچ قربانی بودنی در کار نیست هیچکس نمیتونه به هیچکس ظلم کنه ، هرکسی نتیجه باورهای خودش رو می گیره و این اتفاق خارج از باورهای من نبوده
سوم اینکه من نباید از هیچکسی ، از هیچ آدمی و هیچ چیزی جز خدا و خودم توقعی داشته باشم ، هرکسی ازاده هر طور دوست داره تصمیم بگیره و رفتار کنه
مسئله بعد اینکه خدا هم به من توانایی خلق کردن زندگیم رو داده من یک انسان قوی هستم ، هیچ فرقی با هیچکس دیگه ندارم اگه اون تونسته منم میتونم با باورهام زندگیم رو خلق کنم
درسی که گرفتم: حسم رو خوب نگه دارم ، از مسیر لذت ببرم ، عجول نباشم و توکل کنم به خدا ، از کسی توقعی نداشته باشم و کسی رو قضاوت نکنم کلا سرم تو کار خودم باشه
بعدیش هم دخترخالم بود که وقتی موفقیت رو تو کارش دیدم و تو روابطش حس بی ارزشی و ضعف داشتم
فکر میکردم که الان من در بین همه ناتوان دیده میشم
و انگار موفقیت کمه ، حالا که اون تونسته تونستن من دیگه مهم نیس ، انگار که اصلا برای حرف بقیه میخوام موفق بشم
درحالی که مهم نیست که دیگران من رو با بقیه مقایسه می کنن با حتی کسیو از من با ارزش تر می بینن ، مهم نگاه من به خودمه چون این منم که زندگیم رو خلق میکنم وگرنه حالا دیگران هر فکری بخوان بکنن ، بکنن ، خالق زندگیم منم
نکته بعد هم اینه که من باید به خاطر خودم به خواسته هام برسم و از زندگیم لذت ببرم چون من لایق یک زندگی عالی هستم ، چون من لایق بهترین ها هستم، چون لذت بردنه من در این دنیاست که باعث رضایت خدا میشه و هم این دنیام رو بهشت میکنه و هم آخرتم رو
اما من واقعا قلبا تحسینشون میکنم و دوستشون دارم
من ازش درس گرفتن که عجله نکنم ، ارامش داشته باشم ، بزارم تکاملم طی بشه ، هیچ دیر شدنی در کار نیست ، از افرادی که متخصصن تو کارشون کمک بگیرم ، خوب آموزش ببینم چه در بحث مالی ، رفتار با مشتری و چه در بحث مهارتی کارم ، من یاد گرفتم که حرف مردم برام مهم نباشه ، آخه این زندگی مگه چند روزه که حرف مردم برامون مهمه؟
تو بحث روابط هم ازش یاد گرفتم با ادم های زیادی ارتباط برقرار کنم و ازشون چیزای جدید یاد بگیرم و توی نقطه امنم نمونم که همین الان متوجه یه ترسی در خودم شدم اونم اینه که من میترسم که شاید اون افرادی که باهاشون ارتباط برقرار می کنم مناسب نباشن ولی باید به خودم بگم که معصومه عزیزم تو وقتی داری روی باورهات کار میکنی ، ادم هایی که جذب میکنی چیزی خارج از فرکانس هات نیستن ، پس خیالت راحت تو جاذب بهترین هایی چون داری ورودی هات رو کنترل میکنی بعدش هم هیچکس هیچ قدرت آسیب زدنی به تو نداره ، قدرت فقط از آن خداست و از اونجایی که خدا برای تو همه چیز و همه کس میشه خودش برات بهترین دوست و بهترین افراد میشه ، همه کاره خودشه
دومیش هم یکی دیگه از دختر خاله هام بود که به خاطر روابط خوبی که برقرار کردن و حتی بحث درامدش یکم حس ناتوانی کردم در خودم و دچار حس بی ارزشی شدم
چون ته ته ناخودآگاهم این بود که اونا به خاطر روابطشون ارزشمند شدن و بعد اینکه تو بحث مالی هم انگار فقط اونا میتونن من نمیتونم ، یه همچین حسی ، یا انگار هرچی موفقیت هست رو بقیه برداشتن
درحالی که اگه اون ها تونستن روابط خیلی خوبی رو داشته باشن و با ادم های زیادی ارتباط برقرار کنن به خاطر احساس لیاقتشونه ، به خاطر اینه که اعتماد به نفس بالایی دارن و به همین دلیل هم راحت با بقیه ارتباط برقرار میکنن
بعدش هم اصلا احساس ارزشمندی ما چیز جدایی از عوامل بیرونی مثل توانایی ، روابط ، دستاوردهای، نقاط قوت و ضعفمون و این بهم نشون داد خیلی خیلی بیشتر باید روی باور لیاقت و خود اررشمندیم کار کنم و فقط حس ارزشمندیم رو به خدای درونم گره بزنم
مسئله بعدی هم اگه اون ها تونستن تو بحث مالی موفق شن منم میتونم ، من هیچ فرقی با بقیه ندارم
منم اگه فرکانس های درستی رو راجع به این موضوع بفرستم به راحتی میتونم نتیجه بگیرم
پس کاری که باید بکنم اینه که اول از کارم لذت ببرم فارغ از نتیجه ، عجله نکنم ، خووب آموزش ببینم ، بزارم تکاملم طی بشه ، حتی اگه لازم بود برم یه جا به صورت حضوری کار کنم که روش کار تو دستم بیاد که چطور حضوری با ادم ها ارتباط برقرار کنم و اینکه تو بحث روابط هم باید برم تو دل ترسم
من تقریبا یه ساله که با کسی صمیمی نشدم و خیلی از ارتباطم رو به دلیل هم مسیر نبودنم با یه سری افراد قطع کردم و البته دوست نداشتم ذهنم شلوغ بشه ، داشتم روی خودشناسی و بهبود ارتباطم با خودم کار میکردم
اما این موضوع باعث شد که دیگه دست به کار بشم و به خداوند اجازه ورود افراد مناسب رو به زندگیم بدم و تو دل این ترسم برم
میخواستم در آخر بگم که من یه زمانی خیلییییی حرف مردم برام مهم بود ، طوری که اعمال و رفتار و تصمیمات زندگیم رو یه طوری تنظیم میکردم که بقیه خوششون بیاد اما نوشتن این کامنت و کارهای موفقیت آمیز این روزهام که بر پایه توحید و علاقه و رضایت خودم و خداست بهم این رو نشون داد که خیلی پیشرفت کردم و از استاد عزیزم با تمام قلبم سپاسگزارم و همچنین از خانم شایسته عزیزم که اینقدر با عشق فایل ها رو تدوین میکنن و کلی آگاهی های ناب برامون تو سایت قرار دادن هم قلبااا سپاسگزارم
حالا برای خودم مینویسم که چه باورهایی کمکم کرد بتونم این متن رو بنویسم و کلا کارهایی رو تو این مدت انجام دادم که خلاف نظر بقیه بود و فقط برای راضی کردن خودم بود
اول اینکه من خودم رو فراتر از اشتباهاتم دیدم ، اصل خودم رو روحم دیدم و خودم رو با خدا یکی می بینم
و اشتباهاتم رو جدای از خودم می بینم ، اشتباهات و تضاد هام رو عاملی میبینم که باهاش می تونم تو این دنیا باهاشون حرکت کنم و ساکن نباشم
پس حس ارزشمندیم رو به روحم یعنی به خداوند که که کامله گره زدم نه خطا هام
مسئله ی بعد هم این بود که من باور کردم ادما هیچ قدرتی ندارن ، قدرت فقط دست خداست و خدا به من این اجازه رو داده جوری که میدونم دوست دارم زندگی کنم(البته در چارچوب قوانینش)
نکته بعد هم این بود که مگه ما چقدر زنده ایم که بخوایم برای حرف مردم زندگی کنیم؟ این زندگی موقته… آیا وقتی مردی مردم میان و لذت نبردنت رو جبران میکنن…نکته آخر هیچوقت نمیشه کسی رو راضی کرد جز خودت
و کلی نگاه و باور دیگه که به رشد کمک کرده ، البته بازم اول راهم و این مسیر بی انتهاست
الهی شکرت
استاد عزیزم تا یادم نرفته بگم که من حالا فهمیدم که چرا تمرین اگهی بازرگانی رو هی میپیچوندم و میگفتم اینکه حالا چیزی نیس(به خاطر حرف مردم) ، خیلی اسونه ولی هی یادم میرفت و انجام نمیدادم ، من امروز عصر میرم انجامش میدم و نتیجه تمرین رو میام و می نویسم که چقدر باعث شد عزت نفس و اعتماد به نفسم رشد کنه
الهی به امید تو
بازم از استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز و بچه ها سپاسگزارم بابت کامنت های ارزشمندشون
به نام خدای مهربان
سلام ودرود بر استاد عزیزم. ومریم شایسته وتمام بچه های سایت
لطف خدا شامل حالم بوده که درخواست هدایت داشتم وهدایت شدم به سمت این سایت الهی
استادعزیزم. من در حال حاضر دانشجوی دوره کشف قوانین واحساس لیاقت هستم. وخدارو شکر خوب دارم پیش میروم
19 روزه که با جدیت وتمرکز دوره کشف قوانین رو شروع کردم ودارم به تمرینات عمل میکنم وخودم رابهبود میدم. از چیزهای کوچک شروع کردم وهرروزم نتیجه ها داره بزرگتر میشه
من اگه باور کنم سیستمی بودن خدا وند وخالق بودن خودم را خیلی از حسادت ها کمتر میشه. اگه باور کنم عادل بودن خدا. میفهمم هرکسی سرجای خورش هست. نه از پیشرفت دیگران ناراحت میشم نه از بدبختی دیگران
هرکسی سرجای خودشه. جلسه اول احساس لیاقت. تو اولین فایل تیر خلاص رو همون اول زدید که بابا مقایسه نکن خودت رابا دیگران. ومن شروع کردن نوشتن. خدایا تو هرچیزی مقایسه بود حتی توی کامنت نوشتن .مقایسه خودم با خانواده ام. دوستان همکاران فامیل. زنان موفق. وووو
استاد الان دارم یکم درک میکنم. مقایسه کردن وناراحت شدن حسودی کردن چه فرکانس بدی به کاعنات میفرسته.
اصلا چرا مقایسه کنم. چراحسودی کنم
مثلا. من چند سال پیش میخواستم x22بخرم حالا به دلایلی. که فکر میکنم بزرگترین اون احساس بی لیاقتی بود نتونستم بخرم وبعدشم ماشین به شدت گرون شد. بخاطر باورهای محدودم. نشد
دوسال بعدش برادرم همون ماشین راخرید. حالا نجواها شروع شد. چون همه میدونستن من میخواستم ماشین بخرم ونخریدم.
احساس بی لیاقتی. بی ارزشی. اینکه اون کوچکتر از منه تونسته. اینکه بابام کمکش کرده وگرنه خودش عرضه نون درآوردن هم نداره. همه ی زندگیش مدیون بابام هست. پدرم پسرهای رو فقط دوست داره وخیلی موضوعات دیگه. از اون طرفم گلایه های همسرم. که البته مال فرکانس خودم بود
در صورتی که وقتی اومدم نوشتم. دیدم بابا منم با پولم زمین خریدم والان میتونم با فروش زمینم همون ماشین رابخرم. یا اینکه اگه اون تونسته یه نشونه هست که منم میتونم بخرم. یا اون باور کرده که میتونه. تحسین کنم توجه کنم تا منم بتونم واینجوری تونستم ذهنم را منطقی کنم واز ته دلم براش آرزوی موفقیت کنم
خدایا کمکم کن بیشتر خودم رابشناسم
سلام به دوست خوبم
من برات پریروز فکر میکنم کامنت گذاشتم روی دوره کشف قوانین که هنوز منتشر نشده نمیدونم این زودتر منتشر میشه اونا منتشر میشه ولی خب فرقی نداره
الان من میخواستم بنویسم و خب فرصتی هست تا روی خودم کار کنم و حالا فارغ از اینکه اصلا این کامنت به شما کمکی میکنه نمیکنه همین دلیل که اقا میخوام روی خودم کار کنم مقاومت هام رو برای نوشتن برداشته پس مینویسم.
خیلی جالبه توی کامنت هایی که من نوشتم برات توی کشف قوانین داشتم درمورد این میگفتم که چه خوب میشه حالا که هم پاشنه اشیل من و هم شما باور های فراوانی و احساس لیاقت هست پس بیایم وقتی که داریم باهم صحبت میکنیم اگاهانه بیشتر به این ها اشاره کنیم و همینطوری که در خودمون عملگرایی و بهبودگرایی و تمرکز رو بیشتر کردیم میتونیم روی این ها هم کار کنیم و شخصیتمون رو بازم بهبود بدیم و بعد از چندساعت استاد این فایل رو روی سایت قرار داد و اتفاقا درمورد احساس لیاقت هم هست و چقدر فرصت خوبی شد که باز بیشتر روی این موضوع کار کنم و من مرجان جان تمرکزم رو صد در صد گذاشتم روی همین فایل و فایل هایی که ایشالا در اینده درمورد همین سلسله فایل رو سایت قرار بگیره ساعت ها درمورد این فایل و تمریناتش نوشتم و تحول رو کامل حس میکنم اولا به خودم تبریک بگم مرجان بعد از اون همه صحبت هایی که باهم کردیم به شدت من عمل گرا شدم و تمرین انجام میدم به طوری که این جنس تعهد رو من اصلا با شروع دوره کشف قوانین نذاشتم اما الان که یک سلسله فایل روی سایت به عنوان دانلودی قرار گرفته اینقدر دارم متعهدانه کار میکنم که توی همین دو روز تغییر قشنگ در من احساس میشه
همچنین میبینم چقدر یکسری کارها برام دیگه راحتتر شده مثل صبح زود بیدار شدن و این موارد
وای مرجان الان ساعت 8:3٠ هست میدونی من امروز ساعت چند بیدار شدم؟ 2 صبح:)
حالا چی شد که این ساعت بیدار شدم از اونجا که دیشب به شدت خسته بودم من تصمیم گرفتم زود بخوابم و رکورد زود خوابیدن خودم رو فکر کنم زدم ساعتای 7:3٠/8 بود که گرفتم خوابیدم و گوشیم رو ساعت 2 صبح کوک کردم که دیگه پر انرژی بیدار بشم بعد مدت ها بود که درست حسابی خوابیدم و خب انرژیم خیلی خوبه و افرین به خودم که دارم دیگه میترکونم باریکلا همچنین مرجان جان من متوجه شدم که واقعا بیشتر باید حواسم باشه خودم رو تحسین کنم خدایی!
خیلی چیزا هست در من که باید تحسین کنم و میبینمشون اما حواسم نیست و قبلا که اصلا اینکار رو نمیکردم اما الان واقعا بهتر شدم و ماشالا به این متعهد بودنی که در من ایجاد شده اگر ادامه. بدم صد در صد اتفاقات عالی برای من رقم میخوره
اما درمورد این فایل مرجان من قشنگ این سلسله فایل هارو به چشم یک دوره میبینم و دارم جلسه به جلسه پیش میرم و الان که فایل اول هست دارم همراه میشم باهاش تا انرژی بیشتر داشته باشم همچنین دیگه من نیاز ندارم برنامه ریزی کنم که کی جلسه بعد رو ببینم چون جلسه بعد خودش میاد روی سایت و این باز باعث شده تمرکز من صد در صد بره روی همین فایلی که در اون وجود داریم مرجان جان من دوتا کامنت هم روی همین فایل نوشتم اگر دوست داشتی میتونی بری اونا رو هم از توی پروفایلم بخونی
اما بازم این کامنت رو فرصتی میبینم تا بیشتر و بیشتر درمورد این موضوع صحبت کنم.
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده
خیلی عنوان جالبیه
ذهنیت قدرتمند کننده الان این موضوع رو توی ذهنم اورد که ذهنیت کسی که خوب بلده فکر خدا رو بخونه و میدونه داستان و بازی از چه قراره میدونه که اقا این حسادت و حال بد داره فرکانس این رو میفرسته که اینو از من دور کن و میدونه که هرجور شده باید احساسش رو خوب کنه
حالا این دیگه نهایتی نداره و میتونه توی هرمقطع از زندگیمون ازش استفاده کنیم خیلی مشتاقم ببینم استاد دیگه چه سوالاتی رو برای ما تدارک دیده تا بیشتر خودشناسی کنم
من هم به درون خودم پی بردم که دیدن نتایج و موفقیت ها خیلی وقت ها باعث احساس بد من میشه اما الان فهمیدم که همه اونها فرصتی هست برای استفاده از قدرت خلق کنندگی خودم همه اونها فرصتی هست تا مسیر من هموار بشه حالا هر موفقیتی میخواد باشه
حتی وقتی که میبینم مثلا یکی از بچه های سایت خیلی خوب داره روی خودش کار میکنه شاید قبلا حسم بد میشد اما توی همین دو روز تغییری که کردم اینه که به این دید بهش نگاه میکنم که عههه نگاه کن فلانی اینطوری روی فایل ها کار کرده و این چیزیه که براش نتیجه رو به ارمغان اورده پس میشه اینطوری هم کار کرد! ایول چ ایده ایی! پس منم میتونم همچین نتایجی بگیرم ایول! پس منم بیام تمرکز بزارم کار کنم روی خودم
یا توی هر موفقیت دیگه ایی توی هر حوزه ایی
یکی از ترمز هایی که باعث میشه که ما احساسمون بد بشه توی دیدن موفقیت افراد که همین چند دقیقه پیش پیدا کردم این بود که وقتی داریم میبینیم موفقیت افراد رو توجه ما جای اشتباهیه
توجه ما روی مسیر و امکاناتی هست که طرف رو به موفقیت رسونده مثلا من توی حوزه کاریم یک فرد موفق میبینم میگم بجای اینکه فقط به این موفقیته توجه کنم و بقیه چیزا رو فیلتر کنم میام میگم این که از این مسیر رفته خب این مسیر الان برای من که امکان پذیر نیست پس حسم رو بد میکنم
در صورتی که باز باید این سوال رو از خودمون بپرسیم که: خدا یعنی اینقدر ناتوان هست که فقط یک راه داشته باشه تا من به اون نتیجه برسم
اتفاقا مرجان توی کامنتی که برات نوشتم توی کشف قوانین درمورد این موضوع صحبت کردم که خدا خدای فراوانیه و بیشتر برای خودم بازش کردم و این رو بیشتر درک کردم که آقا ذات خدا اینه که راه های زیادی باشه برای بدست اوردن هر چیزی که میخوایم و اگر اینطوری نباشه کلا تضاد داره با خدا
و الان این رو درک میکنم که اقا توی هرکاری خدا ایده داره تا من به اون موفقیتی که هرفردی رسیده برسم و فقط همین که نتیجه رو ببینم و. تاییدش کنم کافیه تا منم به همون برسم
مرجان روی این موضوع خیلییی دوست دارم کار کنم چون با وجود اینکه دارم اینارو میگم متوجه میشم چموشی های مغز رو ولی بازم ادامه میدم اینقدر میگم و میگم و میگم تا شکل فکرکردن مغزم عوض بشه و اینقدر ورودی های دیگه رو کم میکنم و این ورودی رو میدم به مغز تا سرعت شکل گرفتنش رو بیشتر کنم
چون وقتی این باور در ذهن ما شکل بگیره مگه میشه موفقیتی رو ببینیم و احساسمون بد بشه؟؟
وقتی این باور درذهن ما شکل بگیره اگر کسی موفق بشه انگار خود ما موفق شدیم…
مثل اینه که دوست من توی یک بازی که داریم باهم میکنیم یک حرکت خیلی خفنی میزنه خب من که ناراحت نمیشم من که حسادت نمیکنم ذوق دارم بگم واووو چطوری این حرکت رو زد و تحسینش میکنم چون میدونم دسته بازی که اون داره رو منم دارم بازی هم که همون بازیه پس منم میتونم اون حرکت رو بزنم دقیقا الان برای ما هم همینه
خدا که همون خداست همه ما هم انسانیم پس منم دقیقا همون چیزایی رو دارم که فلانی داره و بقیه چیزا حاشیه است اصل چیزی که نیاز دارم اینه که اقا انسانی هستم که به همون اندازه به خدا نزدیکه که فلان فرد که به موفقیت رسیده نزدیک بوده تمام شد و رفت
حالا اگر یک همچین چیزی در من شکل بگیره دیگه موفقیت یکی رو ببینم ذوق میکنم عشقق میکنم میگم دمت گرم که اینقدر قشنگ به خدای خودت، به این انرژی خوشگل جهان شکل دادی و داری لذتش رو میبری
میدونی این چه پیامی به خدا میده؟ این رو میگه که منم میخواممم
بازم بیشتر و بیشتر میخوام روی این باور کار کنم چون واقعا ارزشش رو داره
مرجان جان
وقتی که همچین باوری رو بسازم و همچین ذهنیتی رو داشته باشم دیگه خودم رو لایق همه خواسته ها میدونم.
خیلیی زیاد تر میخوام درمورد این مباحث. به مغزم ورودی بدم و چه فرصت بینظیری فراهم شده به لطف این سایت و این سلسله عادت ها تا وروپی بدم به ذهنم. درمورد این موضوع و این باور رو
میدونی از یک جا به بعد که ما خیلی زیاد تکرار میکنیم صحبت کردن درمورد یک چیز رو و توجه کردن بهش اون خپدش ساخته میشه دیگه و نیاز نیست زور بزنیم مثل دقیقا بهبود گرایی و عمل گرای که مرجان در تو و من به وجود اومد ما چیکار کردیم؟ ما خیلی زیاد درموردش صحبت کردیم و اینقدر بهش توجه کردیم که رفت توی وجودمون
یم مثالی استاد توی جلسه یک میزنن درمورد اینکه آب رو روی چوب نگه داریم این دقیقا مصداق همون قضیه است که اقا اینقدر این رو نگه دار تا بره تو چوب نفوذ کنه
حالا دیگه کار ما اینه که اگر میخوایم سرعت ببخشیم به ساختن این باور سعی کنیم تعداد و تراکم رو ببریم بالا
خب سرعتش فرق میکنه اگر من صبح تا شب درمورد این موضوع صحبت کنم و بقیه ورودی هام رو کات کنم و فقط ورودی اینطوری بدم به ذهنم با اینکه هر از چند گاهی بیام روی خودم کار کنم
پس پامو تا ته میزارم رو گاز
باید تکرار کنم اینقدر که دیگه مثل عادت بشه برام به محض اینکه میینم افراد رو اول اون سوال خوبه رو بپرسم که ایول چه باور هایی کمک کرده که همچین چیزی رو خلق کنه و یاد بگیرم تحسین کنم باید عادت بشه و تکرار با تراکم بالا راهی هست که این عادت رو به وجود میاره.
من مرجان جان وقتی داشتم واقعا میرفتم توی عمق ماجرا دیدم این از همون مواردی هست که باید از این جنس تمرکز لیزری ها بزارم براش و باعث میشه کلی ترمز از ذهنم حذف بشه و دری از نعمت به روم باز بشه وااایی فکر کن چقدرر کیفیت الگو برداری هام خوب میشه و چقدر دست خدا رو باز میزارم که منو هدایت کنه به سمت خواسته هام چون دارم فرکانس درست میفرستم
مرجان جان اتفاقا این سلسله فایل ها دقیقا همون فرصتی شد که میخواستم باهم درمورد این موضوعات یشتر صحبت کنیم و چه فرصت خوبی
تو برام مینویسی منم برات مینویسم و کلی باز دوباره میتونیم به هم کمک کنیم
باز برات ایشالا مینویسم هرموقع حسم گفت
خدانگهدارت دوست عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام به استادعزیز و ارزشمندم و سپاسگزارم ازشمااستادعزیز که این امکان رو درسایت قراردادید تا ما راحت حرفمون رو بزنیم واز تجربیات دوستان درجهت رشدوپیشرفتمون و خودشناسیمون استفاده کنیم
یکی از ویژگیهام رو که تازه بهش پی بردم اینه که وقتی یک نفرازفامیل ما،که جنس مخالف بامن داشته باشه و به یک موفقیت بزرگی دست پیدامیکنه خیلی خیلی بابت پیشرفتش ذوق میکنم وبراش ارزوی موفقیت بیشتری میکنم
اما وقتی یک فرد هم جنس خودم باشه ومخصوصااون ازمن کوچیکترباشه و به یکموفقیت حتی کوچیک دست پیداکنه ذهنم سریع شروع میکنه من رو به مقایسه کردن بااون طرف
و اونقدر به خودسرزنشی غرق میشم که حاضرمیشم خیلی از جمع هارو نرم،چون فکرمیکنم اگه تویک جمعی برم و کسی از موفقیتش جلوی من صحبت کنه دوباره اون خودسرزنشی ها شروع میشه و همین باعث احساس بدمن میشه
البته تو اینموضوع خیلی بهترشدم،وباهمین باور که منم که بادرگیری های ذهنیِ بی اندازه برای خودم مقاومت ایجادمیکنم،و اتفاقا میتونم از موفقیت اون ادم ایده بگیرم برای موفقیتهای خودم…شعله ی اون خودسرزنشی رو کمترمیکنم ومیگم من نمیدونم که چه باوریو تو ذهنش پرورش داده وبه این موفقیت رسیده اما اینومیدونم که قانون جهان برای هرکسی عادلانه جواب میده و به اندازه ی تلاشش الان سرجای درستشه
درصورتیکه اگه قبلا بود،میگفتم اون بااین قیافه ی آف سایدش چطور تونست خیلی راحت موفق بشه
یامیگفتم خوب وقتی حمایت پدرش باشه دراین حدتونسته پیشرفت کنه یااینکه اونها خانوادتاً استعداد رشدوپیشرفت رو دارن،،مانداریم…
اما الان عامل ذهن رو بهتر تونستم باورکنم که هرکسی نون باورخودشوداره میخوره،تا عواملی مثل شانس،پارتی و ارث پدری وو…
چندروز پیش بود داشتم بامادربزرگم راجب یک خانواده ای که طلافروشی داره و موفقیتای خوبی به دست اووردن واین روزا یک ماشینی خریدن که توایران حدود پنج ملیارد قیمت داره صحبت میکردم
خیلی باذوق داشتم از زندگی پرازرفاه اون خانواده بامادربزرگم میگفتم که دیدم واکنش مادربزرگم بسیار شدید شد و گفت،ننه عزیزم اینا گنج پیداکردن،،باورت نشه که باطلافروشی تونستن این ماشینو بخرن،و با قطعیت به یقین باورداشت که باپیداکردن گنج به این جاه وجلال رسیدن…
این حرف مادربزرگم خیلی منو بفکرفرو برد،و بیشتر به این باور رسیدم که نباید افکار گذشتگانم رو دنبال کنم،مادربزرگ من که الان وضعیت مالی آنچنانی نداره به این خاطر باورهاشه که تابه الان تو سن74سالگی اقتصاد کمِ مالیش رو به دست سرنوشت و تقدیر سپرده،و سرنوشت یکسری از آدمهارو به دست شانس و پیداکردن گنج میدونه
و هیچوقت فکرنکرده که این باورش اجازه نداده ازلحاظ مالی،پول خوبی رو روانه ی زندگیش کنه،،وهمیشه میگه بیشترازین نمیخوام،درصورتیکه وقتی به یک تضاد بیماری یاهرچیزدیگه برمیخوره کاملا میشه حسرتش رو احساس کرد..
چقدر به خودم اومدم که اگه من هم تواین مسیرنبودم احتمالا حرف مادربزرگم رو باتأییدفراوان میگفتم اره حق باشماست،و شما چارتا لباس بیشترازمن پاره کردی،ومیدونی که هرکس چطور مال به دست میاره
البته وقتی دیدم مادربزرگم بااون قطعیت حرفش رو میزد و ازمن تأییدمیخواست،درجوابش گفتم اره مادربزرگ تو درست میگی…
خوب میفهمم وقتی کسی رو ازلحاظ مالی بسیار تحسین میکنم و قلباً برای اون آرزوی موفقیت بیشتری میکنم،جریانی از آرامش و نعمت از جاهای گوناگون وارد زندگیمون میشه
مثلا یکی از اقواممون یکسالی هست که اولین نفره توی فامیلمون که یک ماشین شاسی بلند خریده
اونقدر توذهنم برای ایشون ذوق کردم و آرزوی موفقیت بیشتری براشون کردم،که شرایط مالی ماهم داره خداروشکر جوری پیش میره که همسرم قراره انشالله یک ماشین شاسی بلندبخره
قشنگ میفهمم چون اون نفر روتوی فامیلمون باتموم وجودم تحسین کردم،و براش ارزوی موفقیت کردم الان همسرم فقط میگه ماشین شاسی بلندمیخرم و خودت دیگه هرکجا دلت خواست بااین ماشین برو…
من هیچوقت جوری باهمسرم صحبت نکردم که بخوام ایشون رو بااون فرد فامیلمون مقایسه کنم،فقط وقتی ماشین اون نفر رومیدیدم خودم و همسرمو تو ماشین این مدلی تجسم میکردم و کلی ذوق میکردم
خیلی نشونه ها واضح تر شده که من هم حتمابه این خواسته بدون هیچ زحمتی میرسم
واقعامیفهمم تجربه ی تحسین کردن چقدر به رشد شخصیتی و رشد مالی واقتصادی ادم کمک میکنه
و هرچی بیشتر آه وحسرت میخورم پام بیشتر تواون شرایط محکمتر میشه،و اتفاقا شرایط هم جوری برام پیش میره که آه وحسرت بیشتری بخورم
وتوبعضی مواردزندگیم دوباره میفهمم که پاشنه ی آشیلمه وفکرمیکنم چنددرصدی عامل بیرونی باعث شده که من توهمون جایگاهم سفتوسخت بمونم
امیدوارم بتونم تو خواسته ی مهاجرت هم ترمزای ذهنیم رو منطقی تر روون کنم و قضاوت وحرفهای دیگران وخیلی از عاملای بیرونی دیگه رو ازبین ببرم یاحداقل کمرنگ ترشون کنم
این داستان خودشناسی من ادامه دارد…
سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان همراهم
من قبل آشنایی با قانون وقتی موفقیت فردی رو میدیدم نگاه میکردم
اگر شخص به واسطه تلاش و کوشش خودش به موفقیت میرسید تحسین میکردم مثلا طرف دکتری مهندسی و … میشد .
اما اگه عوامل بیرونی رو در موفقیتش موثر میدونستم انکار میکردم وحسادت هم میکردم مثلا پدر خانواده ثروتمند بود و فرزنداش درکسب وکار موفق میشدند .
اما بعد آشنایی باقانون هرکس در هر قشر وطبقه جامعه که باشه وموفق باشه عمیقا تحسینش میکنم .
در مورد موفقیت یه عزیز دلی میشناسم که باهم کار کردن روی خودمان در حوزه روابط شروع کردیم واون به موفقیت رسید اما من نه .
وعلت موفقیتش
1. کاری که دلش میخاست میکرد تا حدی که به کسی ضربه نزنه و واژه احترام رو احترام به خودش می دونست .
2. هیچ کس حتی خانواده اش رو به اندازه سر سوزنی مقصر ناکامی های خودش نمی دونست .
3. هرگز خودش رو وبال کسی نمی دونست
4. تحت هیج شرایطی بحث نمیکرد هیچ شرایطی
5. کانون توجهاتش فقط وفقط به زیباییها و روی خواسته اش بود .
6. بدترین القاب زشتی که بهش نسبت میدادن سکوت میکرد
7. دلش برای کسی نمیسوخت .
8. به هیچ وجه وابسته نبود و همش اون رو فردی خودخواه میدونستند .
9. رسیدن به هدف تو ذهنش خیلی آسان تر از من بود
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام استاد عزیزم
خدارو سپاسگزارم به هر نحوی شده برای رسیدن به خواسته هام هر آنچه لازم هست روبرایم مهیا میکنه مث همین سلسله فایل ها
خب میریم سراغ سوال و جواب ها
جالبه حالا امیدوارم درست باشه استنباطم ولی استاد لطفا هر خطایی در نظرتم هست رو در جلسه بعدی بیان بفرما و برای من و بقیه عزیزان مسیر درست رو بیان بفرمایید
من خیلی وقته وقتی خبر موفقیت هر کسی رو بشنوم زیاد دچار اعصاب خوردی و ناراحتی نمیشم یجورایی میدونم اگر بد خواهی کنم خودمم بهش نمیرسم و هیچ آسیبی هم نمیتوم به اون شخص خاص برسونم پس صلاح بر این میدونم ازش ایده بگیرم و خیلی بخواد بهم فشار بیاد میگم وقتی اون تونسته من چرا نتونم و هی دنبال دلیل میکردم حتی کوچیک که برای خودم منطقی ش کنم که منم میتونم
البته ذهنم میگه این حسادت هست ولی خب بعدش میام مبببنم اگر حسادت باشه که دنباله نمیشم و دنبال تلاش و هدایت خواستن با حال خوب از خدا نیستم چون میدونم بد حالی منو بیشتر دور میکنه
دیگه نهایت فشار بخواد بهم برسه که خیلی کم پیش میاد البته قدیم ها خیلی اینجوری میشدم ولی الان شکر خدا کم شده خلاصه نهایتا ب اون شخص و موفقیتش فکر نمیکنم تا دچار بحران نشم
من ب اختصار اول اسمشون یا فامیلی رو مینویسم
ف؛وقتی قبول شد برای استخدامی در حد میلی ثانیه گفتم کاشکی منم اینجوری موفق میشدم وبعدش خیلی خوشحال شدم چون میدیدمچقدر دوس داره به هدفش برسه،،،خب چیزی که میتونه برای من انگیزه باشه این هست که واقعا رها بود البته تلاشش روکزده بود ولی رسما بدون هیچ پیش زمینه از موفق شدن رفت سر جلسه و مصاحبه هم کلا ب زور بقیه رفت امیدی بهش نداشت یعنی وابسته نبود ولی چیزی ک هست عمرمان برای استخدامی دیگه هم شکرت کرد و جالبه با وجود تلاش زیاد رد شد و در همون روزی که جواب مردودیش اومد ب اصرار بقیه برای این کار رفت مصاحبه و قبول شد
من میگم وقتی از خدا چیزی بخوایم و از داشتنش لذت ببریم و بسپاریم بخودش خدا به هر نحوی شده ماروبه اون نعمت میرسونه یعنی روزی از ما رد نمیشه حتی اگر خواب باشیم
ف؛خب ایشونم استخدامی قبول شدند خبرش فقط در این حد ک کاشکی منم قبول شم بود ولی چیزی که هست قبل قبول شدنش به خدا وصل بود شدید و بعدا فهمیدم تصویر سازی هم کرده یعنی پاسخ سبز کارنامه قبولی رو برای خودش تو گوشی همیشه نگاه میکرده
و از موفقیتش تا لحظه آخر ب هیشکی چیزی نگفت ولی مدام میگفت امسال سال موفقیت همه ماها. هست
ر؛ایشونم قبولی در کار با شنیدنش خوشحال شدم و بازم گفتم کاشی منم قبول شم ولی در کلا برای هر سه تاشون گفتم بهتر قبول شدن چون دیگه ذغدغه ندارم بگم من قبول شدم بقیه هنوز در راهن و البته میگفتمدیگه حسرت نمیخورن اینو ی حکمتی دونستم که حالا نوبته منه به شغل و درآمدی بسیار راحت و پر پول برسم
خب دلیل موفقیت ر بنظرم وابسته ب قبولی ش نشد و قبل جواب رفت ی کار آزاد راه اندازهی کرد البته من از ذهنش خبر ندارم ولی خب اینجور نشون داد
دوست های دوران دانشجوییم رو وقتی شدنیم اکثرا رفتن خارج اولش گفتم عجب جا موندم از قافله و خلاصه همش با دوستم مسخره بازی دراوردیمکه ب جایی نرسیدیم ولی سریعا دنبال راهکار بودم که. حالا که اونا تونستن منم میتونم تازه برام هیجان انگیز تر بود وقتی کسایی رو شنیدم رفت خارج ک اصلا بهشون نمیخورد وبیشتر امیدوار تر شدم
گ،با اینکه دانشجو دکتری هستم ولی خیلی وقته ولی کردم دیگه اعصابم نکشید نمیدونمهر بار ب مدت چند سال لحظه امتحان دادن برا من مساله پیش میومد ک مرخصی بگیرم خلاصه گذاشتم کنار ولی وقتی فهمیدم داره تموم میکنه دکترا ش رو حسرت خوردم ک من کاری از پیش نبردم و جا موندم و صعیفم ولی الان میگم حالا که اینجا نتونستم بجایی برسونمش دکتری رو خارج میگرم که حداقل ارزش داشته باشه بعدا بگم اینقدر طول کشید
ف؛دکتری قبول شده و بعد یکسال و خورده ای خبرش رو داد وقتی فهمیدم دوباره گفتم جا موندم و همه زدن جلوم با اینکه من پنج شش سال پیش ورود کردم ولی هنوز هیچی ب هیچی! خب بازم یکی از عوامل موفقیتش سکوتش بود و هیچکسی رو خبر ندار نکرد جالب بود ولی میگم میشه منم ب موفقیت برسم حتی در این سن و سال برای تمام این موارد وخیلی های دیگه انگیزه ک میگیرم ب این اساسه که حالا ک خیلی ها با وجود سن بالا استخدامی رسمی شدن و کلی پیشرفت میکنن منم میتونم و هنوز دیر نیست هنوز میشه منم برم خارج تازه موقعیت من خیلی بهتره هم با همسر و بچه میرم هم اینکه درس و کار انجام میدم اصلا همه اینکار رومیکنن ک ب آرامش برسن خب من دارمش پول رو دارم شکر خدا وداره بیشتر و بیشتر میشه من تشکیل خونواده دادم و از خیلی از دوستام جلو ترم تازه بچه هم دارم پس هنوز دیر نیست برای موفق شدن
بنظر خودم تحت هر شرایطی باوری که میتونه منو به حال خوب برسونه این هست که اگر خواسته ای رو دارم باید تحسین کنم تا بتونم خلقش کنم
خدایا شکرت برای همچین مکانی قطعا ب جاهای خوبی خواهم رسید
خدایا شکرت برای همسر و فرزند عزیزم
خدایا شکرت وکیلم هستی و تحت هر شرایطی به من خیر و منفعت میرسونی
خدایا شکرت در بهترین زمان دربهترین مکان قرار دارم
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
به نام خداوند هدایتگر.
سلام به استاد عزیزم.
خدارو شکر که امروز این فایل روزی من شد.
استاد درسته این فایلها رایگان نام گرفتند اما برای من که میلیاردها میلیارد ارزش دارند چون زندگی من رو واقعا تغییر دادند وبا اشتیاق گوش می دم وامید دارم که تکاملم طی بشه وبرسم به محصولات.
سوال اول :در مقابل موفقیت دیگران چه احساسی داری؟
بستگی داره در چه زمینه ای باشه بعضی زمینه ها می بینم دیگران موفق شدند وهمه در موردش حرف می زنن ومن علاقه ای به اون زمینه ندارم پس من هم خوشحال می شم برای اون طرف وتحسینش می کنم.
اما اگر موضوعی باشه که من هم دنبالش هستم قبل از آمدن به سایت به شدت حسادت می کردم حرص می خوردم وبه قول معروف به زمین وزمان بد می گفتم که چرا من نتونستم اما از وقتی به سایت اومدم وقتی موفقیتی از کسی می شنوم شاید لحظه اول حسادت کنم ولی سعی می کنم با خودم حرف می زنم ومی گم ببین او تلاش کرده خودش خواسته ورسیده حتما اون کارهایی انجام داده که تو انجام ندادی تو تلاشی نکردی .
مثلا آزمون استخدامی که چند ماه پیش برگزار شد من مطالعه زیاد نداشتم وافرادی بودند که خیلی تلاش کردند ومطالعه کردند و قبول شدند ومن فقط 6 امتیاز کم داشتم وقتی نشستم وبا خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم اگر وقت بیشتری گذاشته بودم بهتر سوالات رو جواب می دادم واین چند نمره رو هم می گرفتم.
اما خوب بعضی مسایل هم هست که چون خیلی دلم می خواد داشته باشم وقتی کسی از نزدیکان صاحب اون موفقیت می شه خوب اولش واقعا حسادت می کنم وقبلا دلم می خواست اون هم اون نعمت یا موقعیت رو از دست بده تا اون هم نداشته باشه ولی حالا باز افکار وباورهام بهتر شده سعی می کنم این حسادت رو از بین ببرم ودنبال باورهایی می گردم که خودم هم بتونم اون رو به دست بیارم.
البته در مورد ثروت قبلا به خاطر باورهای مذهبی اشتباه فکر می کردم خیلی بهتر هست که توی فقر ونداری زندگی کنم وقناعت کنم سختی بکشم تا ثواب جمع کنم واقعا الان به اون افکار می خندم وباورم نمی شه چطور این افکار رو داشتم و همین افکار باعث شد اول زندگی مشترکم هر انچه داشتیم از دست بدیم وبه خاطر این افکار در مورد ثروت مخصوصا لباس و وسایل زندگی خیلی حسادتی نداشتم واصلا داشتن زیادش رو اشتباه می دونستم.
با اومدن به سایت فهمیدم که داشتن ثروت چقدر مهمه ومعنویه من وقتی فقیرم همه فکرم درگیر تامین خورد وخوراکم هست و اگر خدارو هم یاد می کنم برای رفع گرسنگی وداشتن پوشاک ویه سقفی بالای سرم هست.
هیچ وقت خدارو برا خودش عبادت نمی کنم برای عشق به خدا.
وبا پیشرفتهایی که داشتم چیزهایی که خریدم دیدم چقدر لذتبخشه ثروتمند بودن مخصوصا وقتی خواسته های فرزندم رو برآورده می کنم.
اما در مورد موفقیتهای دیگران :
در مورد یکی از نزدیکانم که الان ثروت خوبی داره وقتی فکر می کنم از بچگی من با کلاسهای مذهبی که می رفتم همیشه فکر می کردم هر چی سختی بکشم وقناعت کنم اون دنیا رو می سازم وبه خدا نزدیکترم اما اون همیشه به دنبال پول بود ومی خواست هر چیز رو بهترینش رو داشته باشه من دنبال چیز ارزون می رفتم واون با کیفیت و گرون. آرزوش داشتن خونه وماشین خوب بود من یه زندگی ساده اما با عشق.
یه خواسته ای که چند ساله دارم وبه دلیل افکار بیماریزا هنوز بهش نرسیدم قبل از اومدن به سایت وقتی یکی از نزدیکانم بهش رسید اونقدر خودم رو سرزنش کردم تا چند روز حالم بد بود وبا اینکه هنوز به اون خواسته نرسیدم امسال یکی دیگه از نزدیکانم که به اون خواسته رسید سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم وفقط یک روز ذهنم مشغول بود و با اومدن به سایت سعی کردم حالم رو خوب کنم ومرتب به خودم گفتم حس خوب مساوی اتفاقات خوب گفتم تو باورهای درستی نداشتی که نرسیدی به خواستت اما اون باورهای درست داشت وتونست به خواستش برسه.
من کلا باورهام در مورد ثروت وکمی هم سلامتی مشکل داره ومی دونم که خیلی احتیاج به کار کردن هست.
خیلی دلم می خواد کامنتهای دوستان رو در این فایل بخونم وبا باورهای درست آشنا بشم وبدونم چطور تونستن به باور درست برسن.
استاد معمولا زود برای فایلی کامنت نمی گذاشتم اما چون گفتید که اگر باز خورد خوب باشه ادامه می دید فورا کامنت گذاشتم چون خیلی مشتاقم دنباله این موضوعات رو بشنوم.
سعی می کنم کامنت ها رو بخونم ودوباره بنویسم و باورهام رو بشناسم واصلاح کنم.
خدایا شکرت.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
به نام خدا
سلام وتشکر از استاد و همه دوستان عزیز
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
چه دوستام چه خانواده ام و چه همکارام به موفقیتی برسند احساس حسادت میکنم و احساس ناتوانی و اینکه من کوچک و ضیف در نیگاه دیگران دیده میشم من بی عرضه تر نشون داده میشم و از خودم و اون فرد بدم میاد و دوست دارم ضعیف دیده بشه حتی پیش دیگران از ناتواناییهاش حرف بزنم که یه کم آروم بشم در واقع میحوام سر به تنش نباشه و پیش دیگران حرابش کنم. و عوامل بیرونی رو عامل موفقیتشون معرفی میکردم و دلیل شکستام رو نداشتن این عوامل میدونستم. خودم رو سرزنش میکردم.
اما از وقتی که با دوره کشف قوانین کار کردم بهتر شدم کمی دیگه تحسینشون میکردم و میگفتم اگه این ها تونستن منم میتونم و میرفتم بهشون تبریک میگفتم و باث شد ازشون سوال بپرسم که تو چطوری به این حواسته ات رسیدی و ازشون راهنمایی بگیرم و از بودن باهاشون لذت ببرم و نتیجه اش ادام کردن والان شغلی دارم دوستش دارم و حقوقی اندازه اونها میگیرم و روابطم بهتر شده .
موفقیت های افراد نزدیکم:
خواهرم عاطفه یه مدت رفت سر کار وبه تنهایی خونه اجاره کرد. من چه احساسی نسبت به موفقیتش دارم؟ اول حسادت کردم ولی بعدش شجاعتش رو تحسین کردم و ازش الگو گرفتم
خواهرم فرخنده که از من کوچک تر بود ازدواج کرد احساسم: خود کم بینی و بی ارزشی و حسادت
عموم ماشین جدید خرید : احساس حسادت و اینکه شانس داره و شجاهه.
پسرعموم استخدام شرکت نفت شد. حسم حسادت و حتما پارتی داشته احساس بی ارزشی و اینکه در نظر دیگران من کوچک و بی ارزشم.حیلی حس بد.
سارا با یک پسر خوب ازدواج کرد و دکتری هم به راحتی قبول شد حس حسادت و اینکه پسر خوب کمه و اینکه من از کجا پسر حوب پیدا کنم و او شانس داره شوهرش حامیش بوده .
بهاره دکتری قبول شد . حس خوشحالی
فتانه هم ازدواج و هم بچه دارشد وهم دکتری اش رو گرفتحس تحسین داشتم و بهش افتحار کردم
خانم خضری هم کارمند رسمی هم ازدواج و بچه داری و هم دکتری اش رو گرفت. تازه فهمیدم حوشحال شدم و فکر کنم بتونه ساحتار های ذهنم رو بهم بریزه و بتونم بهتر تغییر کنم.
یکی از همکارام ارشد و دکتری اش رو با پول باباش رفت هندوستان خوند حس حسادت داشتم چون دوست داشتم بابام پول میداشت و منم میرفتم واسه ادامه تحصیل و حسرت خوردم که من نتونستم و حسودی کردم.
نگار به راحتی ازدواج کرد وسریع هم بچه دار شد حسادت که سنش کمه و ازدواج کرد و بچه دار شد احساس بد
سوگند و فاطمه و زهرا با اینکه مثل من سبزه و ریزه میزه و لاغر هستند ازدواج کردند. حس خوب که اگه اینها با این ظاهر تونستن پس منم میتونم. چون فکر میکردم مردها سینه باسن براشون مهمه سفید باشی مهمه. واینکه شوهرهاشون همراشون هست و بهشون کمک میکنند و در کنار شوهراشون آزادی دارند. این حیلی حوبه.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:به خودباوری برسم، الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؟
طبق قانون خداوند من خالق تمام اتفاقات زندگیم هستم و با تغییر فرکانس هام میتونم زندگیم رو به اون سمتی که میخوام تغییر بدم. و اگر این افراد تونستن پس منم میتونم این نشون میده میشه پس میتونم. هر روز داره فرصت ها بیشتر و راحت تر میشه . خداوند بی نهایت راه داره که ما به واسته هام.ن برسیم این راه اون ها بوده و منم میرسم ولی به راه مناسب خودم
اگر این افراد با ظاهری شبیه من تونستن ازدواج کنن با پسر خوب پس برای منم میشه. این نشون میده پسر خوب که ظاهری شبیه من خوششون بیاد فراوانه. پس منم لایق ازدواج خوبه. ازدواج و عشق و خوشبختی حق طبیعی منه .
چه درسی میتونم ازشون بگیرم؟
چیزی که دیدم این بود که برای ظاهر و جسم و نگاه و تفکر و حودشون ارزش قائل بودند و حودشون رو بخاطر کسی کوچک نکردن واز حودشون نزدن واسه دیگران. اولویت اول خودشون و اهدافشون بودن و متمرکز روی هدفشون گام برداشتن و نگران حرف دیگران نبودن و حرف و کاری که به نظرشون درست بوده انجام دادن. خداوند بی نهایت راه بی نهایت ایده واسه رسیده به خواسته هامون داره.
سپاسگزارم که چقدر به این فایل نیاز داشتم. خدایا شکرت
درود بر استاد عزیز
درود بر مریم شایسته مهربان
سلام بر دوستان و همراهان سایت
من از صبح تا حالا با دیدن این جلسه فوق العاده با این تاپیک بینظیر خیلی فکر کردم، و داشتم دنبال مواردی می گشتم که پیشرفت های عالی داشتن، و اینکه واکنش من چی بوده. و در نهایت به این اصل رسیدم که من چقدر تغییر کردم. اگر 2 سال پیش که با استاد و این سایت فوق العاده آشنا نشده بودم کسی از من این سوال می کرد واکنش من چقدر متفاوت از حالا بود.
و اینکه این دوره بعد از دوره احساس لیاقت به نظر من یک چکاپ فرکانسی بعد از عمل است. و اینکه من بعد از 6 ماه مجدد با یک انگیزه و انرژی بالا دارم دوره کشف قوانین و تمریناتش رو انجام میدهم ، انگار این سوالات امروز یک مکمل برای پیدا کردن ترمز ها است.
اصلا وقتی فکر کردم متوجه شدم که چقدر بیشتر با خودم در صلح هستم، چقدر الان از پیشرفت دیگران خوشحال میشم چون برام رسیدن به خواسته ها رو منطقی می کنه. چقدر هیجان زده میشم وقتی که میبینم قانون جهان با دقت ریاضی وار عمل می کنه.
چقدر راحت تر موفقیت های دیگران را قبول میکنم،چون باور فراوانی در وجودم ریشه کرده، بله فرصت ها و موفقیت ها هر روز بیشتر و بیشتر میشود. الان وقتی می شنوم که فلانی به درآمد بالایی در ماه رسیده فقط با چند ساعت کار در روز ، سریع میگم خدا رو شکر ، ببین پول و ثروت مثل اکسیژن تو هواست، اصلا الان انگار جنس اون خدا رو شکر ها هم عوض شده.
به قول استاد قبلا فکر میکردم که خدا به شکر گزاری من احتیاج داره، ولی الان بااااور کرده ام این شکر گزاری بهترین راه برای رسیدن به حال خوب و اون حس نزدیکی به خداست.
تازه فهمیدم که شکر نعمت شما را میافزاید یعنی چی!
وای خدای من استاد چقدر آگاهی های نابی به ما دادی، اصلا حس میکنم هر روز این آگاهی ها روشن تر و واضح تر میشه. تازه دارم تئوری مدارها را درک میکنم، و این چقدر به درک موفقیت یا شکست دیگران کمک می کنه. و چقدر راحت میتونم انسانهای موفق را تحسین کنم بدون حسادت. و البته هنوز خیلی ترمز ها دارم.
ولی هنوز با اختلاف شما بهترین الگو هستی در هر زمینه ای، و اینکه چطور رسیدن به تک تک خواسته ها تون چگونگی راه را برای ما روشن کرده. و بعد از دوسال گذشتن از قانون سلامتی که ما دیگه سبک زندگیمون شده، ولی هنوز شما را تحسین میکنیم و حتی توی فایل قبلی که در مورد اراده صحبت میکردید، پیش خودم گفتم فرق استاد با ما اینه که از قانونی که درک کرده و به نتیجه رسیده دیگر تخطی نمیکنه. این استمرار در عمل است که اینقدر نتایج فوق العاده داشته.
استاد عزیز از شما هزاران بار سپاسگزارم که اینقدر زیبا و بینظیر آموزش میدهید، و باور دارم که این دوره نیز کلی در رشد و رسیدن به خواسته ها به ما کمک میکنه.
از مریم عزیزم هم بینهایت سپاسگزارم که یک الگوی بینظیر است برای در صلح بودن با خودمان، برای شاد بودن، و برای لایق بهترین ها بودن.
در پناه خداوند باشید.
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون و دوستان عزیز که این روزها درس های زیادی رو از عملکردشون یاد میگیریم
باتوجه به گفته استاد میخوام موردی که تجربه کردم رو براتون بگم
حدودا یک سال پیش شروع آشنایی من فایل های استاد بود و تقریبا از اوایل سال با دوستم تصمیم به مهاجرت تحصیلی گرفتیم ترم مهر شد و ما نتونستیم به خاطر شرایط مالی بریم
اما دوستم نا امید نشد و جمله ایی که همیشه میگفت این بود که من( باید) برم و به زبان انگلیسی درس بخونم با وجود که اینکه دانشجو دانشگاه بسیار خوب ایران بود اما فرصت و شرایط بیشتری برای رشد میخواست و هفته قبل ایشون به آرزوی اولی که در دفترچه هدف های امسالش نوشته بود رسید و رفت….
اوایل سال که ما تصمیم به مهاجرت گرفتیم که هردو باهم بریم من تو قسمت (نشانه ایی برای هدایتم بده ) سایت به فایلی هدایت شدم که استاد راجع به روند مهاجرت خودشون و قانون تکامل گفتن اون لحظه که من فایل رو شنیدم فقط قسمت مهاجرتش رو درک کردم که این نشونه ایی برای منه….
اما ماه ها بعد تا هفته پیش که از فرودگاه برای بدرقه دوستم برمیگشتم که عمیقا براش خوشحال بودم که داره به آرزوش میرسه و به آرامش میرسه و از حاشیه های زندگیش دور میشه
به این فکر میکردم که دقیقا من چه باورهایی رو باید در ذهنم تقویت کنم و چه تکاملی رو که استاد گفتن باید طی کنم که من هم به هدفم برسم
من به چشم خودم دیدیم که هردو ما شرایط مالیمون کاملا یکسان بود اما جهان تماما به جدیت دوست عزیزم به اینکه عمیقا میخواست با تمام وجود مهاجرت کنه پاسخ داد و افرادی رو سر راهش قرار داد که شرایط اسکان رایگان حتی کار کردن تو زمینه ایی که بهش فکر هم نمیکرد و بسیار پول سازه وارد بشه
درس دیگه ایی که من از دوستم گرفتم این بود که همیشه میگفت من میخوام هم نشین افراد موفق و افرادی باشم که جایگاه اجتماعی بالایی دارند تا بتونم از تجربه هاشون و نحوه عملکردشون درس بگیرم و ثروت بسازم و از اونجایی که جهان همیشه به خواسته های ما پاسخ میده روزهای آخر قبل مهاجرت با شخصی ارتباط گرفت که حدودا بیست سال در کشور مقصد مهاجرت زندگی میکرد و گفت که میتونه بورسیه بگیره تا تحصیلش با هزینه بسیار مناسبی انجام بشه و برای کار هم بسیار راهنمای خوبی باشه
این موضوع به من میگه که باید من هم روی عزت نفسم کار کنم تا ارتباطات بهتری با آدم های مناسب برقرار کنم
درسی که من ازین داستان گرفتم اینه که مهاجرت کردن شدنیه و حالا من باید جدیتم رو به جهان نشون بدم که چی میخوام.
روزهای آخری که همراه دوستم بودم تمام مراحلی که باید انجام بدم رو ازش یاد گرفتم و گفتم تو باید به زودی این کار هارو انجام بدی و شروع کردم به خوندن دو زبان مختلفی که برای مهاجرت نیاز دارم و اینکه باورهامو راجع به ثروت با فایل و کامنت های (ترمز های مخفی ذهن راجع به ثروت) درست کنم این قسمت منه و
فراهم کردن شرایط مالی از کجا و کِی با خداست….
بسیار ممنونم از دوستان عزیزم که با کامنت هاشون به درک بهتر قانون و اموزش های استاد عزیز به ما کمک میکنن
به نام خالق یکتا
سلام به استاد عزیزمان آقای عباس منش و بانو شایستهی گرامی و همه عزیزان سایت جهانی عباس منشی.
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل باورها و افکار ماست.
موفقیت دیگران و احساس من با دیدنشان…
خوب استاد عزیزم الآن که نگاه میکنم خیلی بهتر شدم ولی اصلأ نمیتونم بگم به هیچ اندازه حسادت نمیکنم.
و برای خیلی از افرادی که میبینم که رشد کردند بیشتر از من خیلی کمی حسادت میکنم و میگویم که چرا باید بیشتر از من رشد کنه به خصوص افرادی مثل همکاران و همصنفی هایم و یا حتی شاگردان خودم که یه موقع صفر صفر اومدند پیش من ولی الان جلوتر از من اند.
الان خوب خیلی خوشحالم که رشد کردند و به خودم میگم حالا خوب بود بد بخت بیچاره بودند و میگفتند شاگرد استاد حمید رجایی بودیم.؟؟؟؟؟
یعنی این گفت و گو چند سال پیش منه ولی الآن احساسم بد نمیشه ولی ته دلم میگم چرا من نباید رشد کنم.
من که خیلی باتجربه و معتبر ترم.
من که خیلی متعهدانه تر کار میکنم.
من که خیلی سرشناستر هستم و اصلأ کار های شاگردم به واسطهی اعتبار من داره میگیره.
و خیلی از برتری ها و مهارتهایی که من نسبت به اون میبینم.
ویا دیگر همکارانم توی صنفی که هستیم و یک عالمه برتری خودم نسبت به اونا دارم ولی موفقیت اونها رو ته دلم خیلی خوشحال نمیشم.
البته قبلاً ناراحت میشدم ولی الان سعی میکنم برای باور پذیری منتقشو برمیداریم و ازش میگذرم.
درسته انگیزه و انرژی نمیگیرم ولی سعی میکنم الگو برداری کنم.
ولی یکم که دقیق تر نگان میکنم میبینم که وقتی موفقیت کسی از اطرافیان ام رو میبینم به خودم میگم زود باش همه رفتند جلو من عقب موندم چرا من نه.باید بجنبم و احساس کمبود موقعیت ها و احساس سر خوردگی و ترس از موفق نشدن بهم دست میده البته به خودم آفرین میگم چون قبلاً احساس نفرت و کینه نسبت به طرف داشتم ولی الآن نه.یا شاید بهتر بگم کمتر .
حالا این احساس بد ناشی از دیدن موفقیت دیگران در من برای چیه ؟
آیا میگویم که موفقیت یه تعدادی بوده و الآن سهم من کم شده ؟؟؟؟
آیا میگویم که چرا اونا موفق شدند و من احساس کوچک شدن میکنم ؟؟؟
آیا میگویم من میخواستم به اون ایده عمل کنم و به اون موفقیت برسم ؟؟؟؟
آیا میگویم من پیش دیگران چون اطرافیان من رشد کردند احساس کمبود و حسرت میکنم ؟؟؟
آیا میگویم چرا اونا با اون افکار و باورهای محدودشان رشد کردند ؟؟؟
آیا میگویم چرا اونا موفق شدند و دیگه من حالا حالا ها به موفقیت نمیرسم ؟؟..
خوب چیزی که الآن میتونم بگم اینه که علت احساس بدم اینه که همیشه میخواهم توی همه چیز از همه جلوتر باشم. و رشد دیگران کمی منو غلغلک میده و یه جورایی بقیه رو لایق نمیبینم.
و در مورد بعضی از افراد خانواده ام که با نظر من مخالف اند شاید ته دلم خوشحال شوم که مسئله ای پیش بیاید و بگویم که دیدید راه من درسته و شما اشتباه میکردید.
بقیه تمرینات رو توی دفترم مینویسم.
میدانم که خودش یه دوره بی نظیر هست.
ممنونم استاد عزیزمان دوستان دارم.