ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام خدای وهاب و زیبایی ها
سلام به استاد جان جان جان من مریم جان عزیزم و دوستان بسیار خوبم
استاد قبل از جواب دادن به سوالات این فایل میخواستم بهتون بگم من دیشب طبق دوره ی کشف قوانین زندگی کدهایی رو برای خودم نوشته بودم و الحمدلله بیشترش تیک خورده بود و بعد داشتم سپاسگزاری هام رو می نوشتم . در حین نوشتن به یک سپاسگزاری خیلی عمیقی رسیدم که نمیتونم اون رو وصف کنم و اون هم سپاسگزاری از بودن در سایت elmeservat.com هست .
به خودم گفتم من چه نعمت بزرگی دارم که انقدر راحت و بدون هیچ سختی همچین آگاهی های نابی به دستم میرسه . و گفتم به این سادگی نگذر .قدرش رو بدون و هر لحظه سپاسگزار این نعمت باش . وااااااااااااای استاد شاید من نتونم اون جور که باید حسم رو بیان کنم ولی میدونم شما فرکانس من رو دریافت میکنید . و بی نهایت بی نهایت بی نهایت بی نهایت از شما سپاسگزارم استاد زیبا و مریم جان زیبا
و حالا رسیدیم به آگاهی های ناب این فایل . خدایا سپاسگزارم استاد دارید چه میکنید با ما، استاااااااااااد ، باز هم سپاسگزارم
استاد سوالات رو جواب دادم ، به قول شما من انقدر آشغال زیر مبل برده بودم و خودمم خبر نداشتم . با جواب دادن به سوالات چند تا ترمز های اساسی در خودم رو پیدا کردم .
تو بخش اول سوالات من متوجه شدم 4 مورد هست که من نسبت به افراد حسادت یا بیشتر بگم حس ناتوانی داشتم : خانمی که رانندگی میکنه ، خانمی که شاغل هست و از خودش درآمد داره ، خانمی که شنا کردن رو بلده ، خانم ایرانی که به خوبی انگلیسی صحبت میکنه . و وجه اشتراکی که داشت، اینکه من فقط نسبت به خانم ها این حس رو دارم .خانم هایی که از من کوچکتر هستند . چون بررسی کردم خانم هایی که بزرگتر از من بودند و موفق بودند تو اون 4 مورد ، من اصلا نسبت به اونها احساس حسادت یا ناتوانی نمی کردم.
حتی به آقایونی که از من کوچیکتر بودند و این موفقیت ها را داشتند اصلا چنین حسی نداشتم .
فقط به خانم هایی که از من کوچکتر هستند و می توانند رانندگی بکنند ، شنا بلد باشند ، شاغل هستند و انگلیسی صحبت کنند یه حس حسادت و یه جورایی مقاومت پنهان داشتم .
استاد با جواب دادن به این سوالات من ترمزهایی رو پیدا کردم و یکیش این بود:
ما الان در حال حاضر ماشین نداریم و این خواسته رو چند وقتی هست که دارم ولی خوب هنوز به دست نیاوردم. امروز ذهن من بعد از جواب دادن به این سوالات خودش رو نشون داد و بهم گفت : ماشین برای چی میخوای ، تو که رانندگیت خوب نیست و می ترسی پشت فرمون بشینی، همون بهتر که نداری اینطوری دیگران به تو هی نمیان بگن چرا رانندگی نمیکنی ؟ چرا میترسی؟ ببین فلانی ، بهمانی میتونه رانندگی کنه تو چرا نمیتونی و … بعدش احساس سرخوردگی کنی ،پس ولش کن نداشته باشی بهتره و کسی دیگه سرزنشت نمی کنه دیگه میگی ما ماشین نداریم ، خلاص .
واااااای استاد این دیگه کجا بود .
بعدا دیدم بقیه مواردی که نوشته بودم یه همچین ترمزی رو دارم .
همه چی از خودمون هست ، هیچی بیرون از ما نیست .
این تو داغونه . ما باید سمت خودمون رو درست کنیم ، از طرف خدا درسته . مشگل از گیرنده است نه فرستنده
جواب سوال 1
این افرادی که به این موفقیت ها رسیدن نشانه هایی از پروردگار من هست و این پیام رو برای من داره که تو هم میتونی پس تحسینشون کن و سپاسگزاری کن . اونها با تو هیچ فرقی ندارن . تو و اونها از یک سیستم عصبی یکسانی خلق شدید . میتونی ازشون راهنمایی بگیری.
سوال دوم
بزرگترین درسی که داشت ،رفتن تو دل ترس هاست. به خودم یادآوری میکنم من تو خیلی چیزهای دیگه موفق شدم و رفتم تو دل ترس هام و کم کسی تونسته این کارها رو انجام بده ، پس این چند تا مورد هم میتونی انجامش بدی .
استاد در مورد پیدا کردن شغل مورد علاقه ام من کارهای مختلفی رو انجام دادم، مکان های مختلفی کار کردم . کلاس های گوناگونی شرکت کردم ولی هیچ کدوم اونی نبود که من رو راضی کنه و بارها از خداوند هدایت خواستم ولی برای نامفهوم بود چون تو مدار درک آگاهی ها نبودم . با گذراندن دوره های موفقیتی و روانشناسی و مثنوی پژوهشی به این سایت ملکوتی هدایت شدم و در این جا هم تکاملم رو طی کردم . کلی فایل های دانلودی و محصولات رو گوش دادم و الان فقط تمرکزی در این سایت هستم و تازه دارم به درک بهتری میرسم . البته این رو هم بگم استاد با استفاده از قانون سلامتی به درک بیشتری رسیدم و چقدر مهمه که چه ورودی به جسمت میدی و جسمت هماهنگ میشه با روحت . و با گذشتن از همه این راه ها اولین قدم به من گفته شد . گفته شد در این سایت باشم و جواب های دوستان رو تو عقل کل رو بدهم .
استاد من هم مثل شما عاشق کشف کردن هستم .
دنبال پیدا کردن قانون هستم .
یادمه زمانی که بچه بودم عاشق سریال های شرلوک هلمز، پارو، خانم مارپل بودم . خودم رو جای اون کاراگاه میزاشتم تا حقایق رو کشف کنم .
و خدا رو بی نهایت شکرت که همچین مکانی برای من فراهم شده تا از پرسش های دوستانم بتونم بهتر قانون رو درک کنم . یه جورایی سوالات دوستان مثل معمای اون سریال هاست و من باید کشفش کنم و چقدررررررر برای من لذت بخشه .
گفته شد اینجا باش و جواب سوالات رو بده ، من کمکت میکنیم و حقوق رو از من دریافت خواهید .
استاد هیچ چیزی لذت بخش تر از این نیست برام که در این سایت باشم و با خودم در تنهایی چقدر صحبت می کنم و قانون رو مرور میکنم . اصلا اصلا اصلا هیچ خسته نمیشم و اصلا دوست ندارم لحظه ایی از این سایت دور بشم .
هر روز عطشم بیشتر میشه به این سایت
به قول سعدی شیراز :
او می کشد قلاب را
من در طلب معرفت گوهر خویشم
در پناه خدای وهاب و زیبایی ها باشید
دوستتون دارم یه عالمه
به نام خدای مهربان
1402/11/13
جواب قسمت اول : قبل از توضیحات استاد
سلام به استاد عزیزم که دقیقا دست گذاشت روی پاشنه آشیل من با این سوال ،واقعا از شما سپاسگزارم
سوال
اگر یکی از افراد نزدیک به شما به موفقیت بزرگی برسه ، هر موفقیتی ،که به نظر شما موفقیت بزرگی هست شما چه احساسی داری؟آیا احساس خوشحالی میکنی؟
آیا احساس الهام بخشی میکنی برای پیشرفت بیشتر و خیلی کنجکاوی که ایده بگیری؟ببینی که چطوری تونسته که به اون موفقیت برسه ؟ و باور میکنی که اگر اون تونسته پس برای من امکان پذیره ؟
یا نه اگر ببینی که یکی از دوستای نزدیکت از اعضای خانوادت ، فامیل افرادی که خیلی بهت نزدیکن به یک موفقیت خیلی بزرگی رسیده احساس حسادت میکنی؟یا احساس میکنی که اون به یه موفقیت رسیده تو خودت رو بی عرضه تر نشون میدی:یا احساس میکنی که داره ناتوانی من رو نشون میده ،انگار که من خیلی بی عرضه دیده میشم بخاطر اینکه اون خیلی موفقه !
قبلش اینو بگم که اگر ذهن من دهن باز کنه و بخواد من رو با یه جمله معرفی کنه این رو میگه : سلام من مجتبی محجوب هستم یک بی عرضه.این دقیقا چیزی هست که هر جا احساسم بده ریشه اش رو میگیرم به این میرسم
جواب من :
بله به صورت 100% من خودم رو بی عرضه میبینم ! چطور؟ توضیح میدم به صورت مثال های عینی
کسانی که در همین چند ساله اخیر به موفقیت های خوبی رسیدن ، کسانی که دقیقا هم وضع من بودن و با من دوست و فامیل بودن
1- رضا صحرارو: دوست بسیار نزدیک من از بچگی
2- حمید عمو نادر : نسبت فامیل همسر و بعدا دوست من
3- میلاد نوری : همکار و دوست من
4- فتاح : فامیل همسر من
از سنگین ترین حالت احساسی شروع میکنم، گزینه اول:
بله من و رضا و یه دوست مشترک دیگه همیشه با هم بودم و من و رضا رفتیم دانشگاه ، اون حسابداری خوند و من مکانیک، وضعیت جفت ما دقیقا شبیه به هم بود ، یعنی هم اون پدر نداشت هم من، اون خرج خودش رو میداد و خانواده اش رو و هم من ، هم اون تو کارخونه شاغل شد هم من ،تازه سابقه من از اون هم بیشتر بود، تا اینکه رضا از پاکدشت مهاجرت کرد به تهرانپارس ، چون از اول دوست داشت و همیشه هم تو جمع های ما میگفت و بقیه مسخره اش میکردن، یعنی از همسر من گرفته تا برادرش و خانوداده دیگه ای از دوست ما، من هم دلی مسخره میکردم یعنی میگفتم تو داری اشتباه میکنی ، و باور نداشتم که اصلا بشه بری تهران ، خیلی خطرناکه و نشدنی، ولی اون میخواست، تا اینکه این اتفاق افتاد و اون رفت ، از اونجا دیگه من نتونستم باهاش ارتباط بگیرم ، یعنی اصلا وجودم اجازه نمیداد ، چون ته ذهنم میگفتم خب دیگه ، رضا که از من بالاتره و من سطحم پائین تر ، پس بزار مزاحمش نشم، اخه اون کارهای مهم داره و من کارهای بی ارزش، با اینکه اون چندین چند بار متوالی تماس میگرفت و میگفت مجتبی کجایی و احوال من رو میپرسید ، با اینکه من بچه بشدت خوبی هستم ، یعنی واقعا اگر با من دوست باشی جز لذت و احترام و آرامش در کنار من چیز دیگه ای نمیبینی، ولی من یعنی باورهای من نمیگذاشت که من باهاش ادامه بدم ، تا اینکه دوست مشترک ما گفت که رضا ماشین خریده ،خونه خریده، تو شمال ویلا ساخته
اونجا بود که تمام وجود من داشت میسوخت ، احسا یأس و نامیدی وجودم رو گرفت، گریه میکردم، ناراحت بودم ،حتی میخواستم دست به خودکشی بزنم ، که من چقد بی عرضه ام ،منی که همه میگفتن تو از لحاظ استعداد، زیبایی، هنر،توانایی، ارتباط از اون خیلی بالاتری، من موندم با جیب خالی و یه خونه مستاجری و هر روز هم اوضاع بدتر میشه ،ولی اون با تمام اون پیشرفتهایی که کرده بود و درآمد ماهی 300 میلیون تومان داشت وجود من رو میخورد، جلوی روش خوب بودم ولی وقتی که ازش دور میشدم فقط و فقط میگفتم که تو بی عرضه ای ،اون یکی دوستم میگفت رضا دزدی میکنه ،ولی من این احساس رو نداشتم و میگفتم که من بی عرضه ام ،من عمرم رو هدر دادم ، من دیگه نمیتونم ، رضا رفت و من موندم ،من بدبختم و من بچاره ام
بله من در مقابل رضا هنوز هم احساس بی عرضه گی میکنم ، احساس ناتوانی ، احساس پوچی، و زیادی بودن، حتی میگم که جای اون رو من تو این دنیا گرفتم ، بزار من نباشم .
مورد دوم حمید هست
حمید اینا، وضعشون موقع ازدواج بد تر از ما بود، اویل رفت کارخونه ولی فرار کرد و گفت اینجا بدرد من نمیخوره، و بعد رفت کشاورزی، کاری که دوست داشت، و سالها ادامه داد ، و من همیشه به صورت ناخودآگاه هر وقت این آدم رو میدیدم میگفتم که اینها بی سوادن و من با سواد ، مجتبی تو تحصیل کرده ای و همین مهمه ، تو سطح سوادت بالاست ، و تو چون مدرک داری با ارزشی و اونا ارزشی ندارن، تا اینکه حمید به موفقیت مالی رسید ،ماشین صفر خرید ، خونه خرید ، باغچه ساخت و همسرش همیشه پول داشت و هر چی دلشون میخواست میخریدن، و ترکیه مسافرت میرفتن و چقد وقت آزاد داشتن ،ولی من مهندس ، منه مدرک دار، من تحصیل کرده ، هیچی، گفتم یا خدا، دیگه نمیتونستم از جلوی خونه اشون رد بشم ،گفتم الان میگه این بدبخت و نگاه ،پدرش در اومد با چه زجری درس خوند با چه فلاکتی ، الان هنوز میره برای مردم کار میکنه و همیشه هشتش گرو نه هست ،و بشدت احساس حسادت میکردم ،حتی وقتی که همسرش اومده بود خونه ما، چون همسرش دختر خاله همسر من میشه ، من بشدت داشتم خودخوری میکردم ،به شدت احساس ضعف داشتم ، پاهام داشت شل میشد، که ببین مجتبی تو این همه میگفتی تحصیل کرده ام و یه سری تو سرها هستم ولی ببین این ها بدون سواد پنجم اومدن و تو داری حسرت اینها رو میخوری، خیلی سنیگینی میکنه تو وجودم وقتی اینارو میبینم مخصوصا که از لحاظ مالی رشد کردن و چقد آزادی هم دارن .
همین الان که دارم مینویسم و میترسم حتی از روزی که پاش بیفته که بگن ها چیه مجتبی ، تو فک میکردی که درس خوندن بهت عزت میده ، سرت رو بالا میبره ،دیدی که کل زندگیت اشتباه کردی، و این حسرت و این نگاه من رو آتیش میزنه
بله من حسادت میکنم به حمید و خانوادش، وقتی میبینمشون احساس شرمندگی دارم پیش خودم ، عصبی میشم و حتی در این مورد تفکر خودکشی میاد تو ذهنم
مورد بعدی میلاد و فتاح هست :
خب برای اینها هم حسادت میکنم ولی خب خیلی کمتر از اونهای دیگه ،برای میلاد چون میگم که اون عرضه داشت مهاجرت کرد، کسی که پیش من بود همکار من بود و من از شرایطش که خیلی پائین تر از من بود خبر داشتم،ولی اون رفت ترکیه و الان اونجاست و من همچنان همونجای قبلی زندگی میکنم و فقط محل کارم رو تغییر دادم
برای فتاح هم چون وضعیتش قبلا مثل من بوده و بعد کارخونه دار شده ، هم احساس ندامت و پشیمانی دارم احساس بی عرضه گی
حتی چون فامیل هستیم روم نمیشه پیش این آدم ها برم ،چون که اگر از من بپرسن که تو چه کار کردی و داری چکار میکنی من هیچ جوابی ندارم ،و فقط میگم که از روی بی جوابی دلار بالاست و مملکت ثبات نداره ، با اینکه میدونم همه چیز از ترس من ریشه داره
من میترسم که حرکت کنم ،من میترسم که محیط امنم رو رها کنم ،چون اصلا نمیدونم باید چکار کنم، من این فکر رو دارم که تو الان
36 سالته دیگه میخوای چکار کنی ،دیگه دیر شده، برو بمیر،تو هیچ کاری نکردی، خرج زن و بچه رو از کجا میخوای بیاری و بی عرضه هستی
بله تو تمام موارد بالا احساس بی عرضه گی بالاترین اولویت رو برای من داره .
سپاسگزارم
بنام خدا
سلام استادان خوبم
خیلی خوشحال و سپاسگزارم بخاطر این فایل بی نظیر و عالی که بسیار ارزشمند است و من متعهدم به تغییر باور هام و اشغال ها را زیر مبل نمیبرم و آگاهانه ایراد هایم را میپذیرم و از خداوند یاری میجویم که در تغییر باورهایم مرا یاری کند
الهی به امید تو
اگر یکی از افراد نزدیک من به موفقیت بزرگی برسه من چه احساسی دارم؟
آگاهانه جواب را قبل از دیدن ادامه فایل دادم که واقعیت خودم را بدونم
بله من در مرحله اول که میشنوم که یکی از افراد نزدیکانم به موفقیتی رسیده که این اتفاق در واقعیت من افتاد در مرحله اول به ظاهر خوشحالی کردم و آفرین گفتم اما دقیقا بعد از چند لحظه احساس حسادت و نا امیدی و بی عرضگی و اینکه خدا اونو دوست داره و منو چقدر دوست نداره و من بدبختم شانس ندارم و کلی حال بد سراغم میاد و بعد از اون میام میشینم به قضاوت کردن اون که به این دلیل تونسته موفق بشهرکه پدر خوبی داره همسر خوبی داره یا حتی خانواده همسرش خیلی خوبن که سرمایه کافی وامکانات خوبی در اختیارش گذاشتن و دلیل موفقیتش را ربط میدم به تمام عوامل بیرونی که اون داره و من ندارمشون و به همین دلیل آنقدر فرکانسم میاد پایین که احساس سر خودتی ضعف و ناتوانی و بی عرضگی میکنم و خودم را بسیار تحقیر و سرزنش میکنم و احساس نالایقی به خودم میدهم و آنقدر ادامه پیدا میکنه که تهش میرسم به احساس قربانی بودن و احساس گناه دادن به اطرافیانم و بعد به خودم که جز مرگ خودم چیز دیگری را برای خودم قشنگ نمیبینم .
و اما با این سوال که با دیدن این فرد موفق که از نزدیکان من است چه ایده ی الهام بخشی به من میدهد چه درس های میتونم ازش بگیرم؟
این فرد با اینکه تحصیلات ندارد و فضایی نادلخواهی در کودکی بزرگ شده من همیشه میدیم و میبینم که بسیار برای خودش ارزش قائل بوده و خودش را توانا و لایق میداند و همیشه شاد و سرخوش بود و همیشه در حال خندیدن است و بسیار احساسش مثبت است و به همه چیز را با نگاه مثبت میبیند و همه چیز را همیشه در زندگیش راحت گرفته و راحتی هم همیشه در اختیارش بود و به سمت علاقه اش حرکت کرده و هیچ عاملی را مانع نشدن انجام کارش ندانسته و حرکت کرده است .
استاد من باید خیلی روی باور هایم کار کنم باور های بسیار محدود کننده دارم و نگاهم بسیار منفی نگر است که باید نگاهم نیز تغییر کند و در حوضه احساس ارزشمندی و اعتماد بنفس هم خیلی ایراد دارم و قوانین جهان را هنوز خوب درک نکرده ام که خداوند با دید احساسی به من برخورد نمیکند که من با ناراحتی گله مند بودن از خدا دلرحمی و نگاه خدا را به خودم جلب کنم .
خدا یاری ام کند در این مسیر تغییر تا به راحتی تغییر کنم که من لایق کسب موفقیت ها هستم و من لایق دریافت تمام نعمت های خوب خدا هستم .
استاد عزیزم خیلی بینظیر و با قدرت و زیبا بود این فایل و بسیار جدی و مهم دوستتون دارم وبی نهایت سپاسگزارم
سلام
ممنون بابت شروع این خودشناسی و تعامل متقابلی که از پی این دوره ایجاد کردید.
پاسخ اولین سوال:
در حال حاضر زمانی که پیشرفت مالی نزدیکان یا دوستانم را میبینم، در ابتدا برای مدتی که الان کوتاه تر شده شرایط، امکانات و نتایج این افراد را با خودم مقایسه میکنم. در گذشته ممکن بود هفته ها بعد از با خبر شدن از موفقیت های مالی دیگران دچار احساس بد بشوم که از عدم توانایی من برای پیشرفت و احساس عقب ماندگی برای رو به جلو حرکت کردن نشأت میگرفت. با این حال بعد از آشنا شدن با مفهوم حسادت و مقایسه گری و نتایج تخریبگر این موضوع، تلاش آگاهانه ای برای کم کردن مدت احساس بدم شروع کردم و توانستم تا حدود زیادی توجه به نکات مثبت این افراد را در خودم پرورش بدهم و مدت زمان بسیار کوتاه تری را در حال بد سپری کنم. مثلا توجه کنم به شخصیت بهتری که برای خودش ایجاد کرده یا رفتار مهربان تر و محترمانه تری که با دیگران داره یا آرامش بیشتری که از خودش نشون میده و تحسینش کنم.
به این باور رسیده ام که با تلاش بیشتر روی خودم میتوانم به حدی برسم که لحظه اول به صورت اتوماتیک با دیدن موفقیت مالی دیگران درونم احساس خوب ایجاد شود.
لیست موفقیت های نزدیکانم:
-موفقیت کاری و پیشرفت مالی یکی از دوستانم که در حوزه ساخت و ساز فعالیت میکنه. احساسی که در لحظه اول پیدا کردم احساس عقب موندن و بی خبری از راه پیشرفت بود.
-پیشرفت مالی بسیار زیاد پسر خاله ام که احساس حسادت شدیدی در من ایجاد کرده بود.
-خونه و ماشین خیلی لوکس خریدن یکی دیگه از دوستانم که در من احساس ناکافی بودن و پایین تر بودن ایجاد کرده بود.
-شروع کسب و کار برادرم که در من احساس درجا زدن و ترس از اینده ایجاد کرده بود.
*
زاویه دید الهام بخش:
در وحله اول بهترین باوری که میتونم روش تلاش کنم این هست که اگر این افراد به این پیشرفت ها دست پیدا کردند پس قطعا من هم میتونم خداوند تمامی انسان ها را یکسان آفریده پس من هم به اندازه ای که خودم رو بهبود ببخشم میتونم به هر آنچه که میخواهم برسم.
زاویه دید بعدی این هست که وقتی من میتونم با این افراد ارتباط برقرار کنم و شخصیت کنونی ام برایشان جای تحسین دارد پس مدارم بالاتر رفته و من هم پله ای به رسیدن به ثروت و نعمت های نامحدود نزدیک تر شده ام.
زاویه دید بعدی
با ثروتمند تر شدن این افراد راه برای من راحت تر میشود، چرا؟
چون میتوانم راحت تر به یک انسان ثروتمند نزدیک خودم دسترسی داشته باشم و از نزدیک رفتار ها و نصیحت هاشون رو لمس کنم و به صورت گسترده تری تجریباتشون رو استفاده کنم.
*
درس ها و الگوهایی که از مسیر این افراد میتونم برداشت کنم:
طی گفت و گوهایی که با این افراد داشتم یک باور مشترک بینشون پیدا کردم، عمیقا باور دارن تمام مسیر خدا کمکشون کرده و اکثرشون به طور کاملا واضحی گفتن خدا هدایتشون کرده و اون حالت فروتنی در مقابل خداوند رو درونشون احساس کردم.
در رفتار هاشون آرامش های ثابتی دیدم زیاد هیجان زده نمیشدن ولی طبق گفته خودشون بیشتر روی شاداب بودن تمرکز داشتن مثلا از یک آشپزی ساده لذت زیادی میبردن یا یه پیاده روی روزانه.
سادگی و آسان بودن زندگیشون رو درک کردم یعنی مسائل رو پیچیده نمیکردن، دیفالت تصمیم گیریشون روی حالت ساده ترین راه بود.
امیدوارم احساس خوب روز به روز بیشتر در زندگیتون پدیدار بشه.
یا حق
سلام استاد عزیز
من یه دوستی داشتم که خیلی با هم دوست بودیم یعنی در اصل خیلی خیلی به هم نزدیک بودیم و من توی مغازه اون کار میکردم انقدر دوستش داشتم که ماه ها بدون حقوق براش کار میکردم اون زمان سنم پایین بود و نیاز مالی نداشتم و دنبال وقت گذرونی بودم که وقتم رو توی مغازه اون میگذروندم و هیلی اوقات من خودم رو حتی قربانی میکردم تا اون حالش خوب باشه یا بیشتر پول دربیاره چون این باور در من بود که باید برای رفیقت از دل و جون مایه بزاری
خلاصه دوست من زندگی مالی خانوادگی خوبی نداشت و سواد هم نداشت یعنی یه بچه شر و شور بود که سیکل داشت و بیشتر ادامه نداده بود یه لات بود که محله ازش میترسیدن و یکی از دلایلی که من انقدر براش مایه میزاشتم این بود که اگر یه جا دعوام شد اون پشتم باشه
از لحاظ سطح فرهنگ در یک شهر کوچیک بودیم که از لحاظ طرز تفکر و سطح فرهنگ و سواد اجتماعی در سطح پایینی بود و خلاصه من هیچ وقت به ذهنم هم خطور نمیکرد که وضع کالی این دوست من عالی بشه
خلاصه من دانشجوی شهر دیگه ای شدم و چند سال ازش خبری نداشتم تا یه روز بهش زنگ زدم تا ببینمش
برگشتم همون شهر و گفت بیا دفترم!
منم گفتم حتما یه مغازه زده و میگه یهش دفتر!
رفتم دیدم نه واااقعا دفتر داره یه شرکت بازرگانی کاشی و سرامیک که چندین نیرو داره خودش چک های میلیاردی میکشه و خونه ساخته ازدواج کرده و کلی اعتبار داره و من چند هفته قبل از این ملاقاتمون تماس گرفته بودم باهاش پول قرضی میخواستم و اون گفته بود ندارم در حالی که پول ناچیزی بود
قشنگ یادمه که وقتی از دفترش اومدم بیرون میخواستم گریه کنم
روکردم سمت آسمون و گفتم خداااایا اگه به این لات بی سواد که حتی بلد نبود ریال رو به تومن تبدیل کنه دادی باااید به منم بدی وگرنه اصلا وجود نداری و تا حالا گول خوردم که تو هستی!
هر چی با خودم اوضاع رو زیرو رو میکردم متوجه نمیشدم که آخه خدایی که همه ی اون کارایی رو که به من گفته بودن بده و خدا مجازات میکنه و من دیده بودم که این بشر چقدررر به بقیه ظلم کرده بود و حالا خدا بهش جواب داده و همه آرزوهاشو بهش داده!
اون اتفاق واااقعا سرمنشا تمرکز من روی سایت شما بود که آقا هر چی تا الان به من گفتن دروغ بوده چون دوستم همشونو نقض کرده یود اما استاد یه حرفای دیگه میزنه و یه دلایل دیگه ای رو میگه و من باید ببینم دلایل اصلی چیه!
الان چندین سال از اون ماجرا میگذره و من بعد از اون چندین بار سعی کردم از شغلی که اون استفاده کرده بوپ برای پولدار شدن استفاده کنم و نمیشد چون فکر میکردم نوع شغل مهمه و وقتی نمیشد میرسیدم به این که شانسی شده یا پدرزنش بهش سرمایه داده و …
استاد هنوزم این افکار گهگداری اذیتم میکنه چون اون باور ها پاشنه آشیلمه
1-باور اینکه شانسی میشه پولدار شد و وقتی اعصابم خرده موفقیت دوستم رو به شانس ربط بدم نه به اعتماد به نفس و باورهایی که قدرتمند طبق اونا حرکتکرده
2-هنوزم من رو بسیار غمگین میکنه چون خیلی توقع داشتم که اون دستم رو بگیره و وقتی این کار رو نکرد من بسیار خشمگین شدم و این موضوع به من ثابت میکنه که چقدر باید روی توحید تا آخر عمرم کارکنم
3-حس قربانی شدن داشتم و دارم چون فکر میکنم اونا و همه ی اونایی که به من دلایل ظاهری موفقیت رو گفتن که همشون در این مثال نقض شده،میخواستن من رو گول بزنن
4_حس ترحم نسبت به خودم دارم که عمرم رو گذاشتم پای دوستی که قدرم رو ندونست و این فکر از باور کمبود میاد که سن که میره بالا دیگه نمیشه و توی همه کاری نمیشه موفق شد و…
5-حس نفرت دارم چون فکر میکنم حق منو خورده و انگار من رو نردبون کرده و پا گذاشته روم تا موفق بشه
6-حس حسادت دارم چون خودم رو در خیلی از ابهاد برتر از اون میدونستم و حالا خودم رو کمتر از اون میدونم و احساس بی ارزشی میکنم
و هزاران افکار دیگه
صادقانه اگر بخوام از زاویه دید متفاوت به این موضوع نگاه کنم میبینم که واااقعا نمیتونم
یعنی میتونم الان کلی بنویسم براتون که اون باید به من ثابت کنه که سن،تحصیلات،گذشته بد،کارهای بد،طرز قیافه،راه رفتن،لحن صحبت و… دلیل اصلی نیست که این کار رو کرد اما واااقعا سخته که حتی بخوام این ها رو برای خودم تکرار کنم چون به شدت حس کینه و نفرت و حسادت از موفقیت دوستم سراغم میاد
اما
میدونم که تا آخر عمر باید تکرار کنم تا باورهام کم کم تغییر کنه
استاد شاید اون آدم به من پول قرضی نداد اما بعد ها که فهمیدم قرض گرفتن عدم رعایت قانون تکامله حس رنجش کمتری نسبت به رفتار اون فرد داشتم چون گفتم منم بودم همین کارو میکردم نمیدونم به چه دلیلی بهم پول نداد اما کار درست رو کرد شاید حتی ناآگاهانه
اون به من ثابت کرد که سطح تحصیلات اصلا در موفقیت و پولدار شدن یک فرد مهم نیست و خیلی تاثیر عمیقی روی تغییر باور تحصیلات بالا یعنی پرستیژ و پول زیاد برای من داشت
اون اصلا آدم خیلی جذاب و خیلی خوش هیکل و اسنا نبود و اصلا همه ی این کلاس های فن بیان و طرز کلام بدن زو اصلااا نمیدونست و اون به من فهموند که آقا اینا همش ظاهرسازیه که از فرعیاته و من رو چقدر در پذیرفتن بیشتر جملات دزوس شما کمک کرد
اون سنش بیشتر از من بود که موفقیتش هم از لحاظ زمانی چند سال بیشتر طول نکشیده بود و به عدد های بالایی رسیده بود که همین عامل به من ثابت کرد تکامل بستگی به زجر کشیدن در سال های طولانی نداره و عامل دیگه ای تاثیرگزاره
این که با اعتماد به نفس چند نفر رو مدیریت میکرد به من ثابت میکنه که میشه گذشته خیلی افتضاحی از لحاظ اعتماد به نفس داشت و به این حد از اعتماد به نفس رسید
این که اون به من میگه نه سر پول دادن و پا میزاره روی این باور ریشه دار که لازم نیست اگر پولدار بشی به کسی مدیون باشی و مجبور بشی حتما کمک کنی به من توی برطرف کردن این ترس کمک میکنه
این که فرصت ها توی شهر کوچیکی مثل اون شهر هم زیاده و میشه از همون جایی که هستی شروع کنی برای من میتونه مصداق فراوانی باشه
استاد خیلیی باید این ها رو با خودم تکرار کنم الان که دارم مینویسمشون هم مدام احساسات متناقضی رو تجربه میکنم
سلام به استاد عزیز و مهربان
سلام به دوستان خوب خودم
برای بار دوم است که در حال شنیدن این فایل هستم
چقدر این صحبت ها در من انگیزه بخش هستند
چقد راین صحبت های استاد برای من راهگشا بود
چقدر این فایل ها و صحبت های استاد در این موضوع برای من تکان دهنده است
واقعا حال که با خودم صادقاه فکر می کنم می بینم که من هم دچار یکنوع حسرت و دنبال موفقیت دیگران بودن بودم
دقیقا من هم خیلی موارد از دیدن موفقیت های دیگران
از شنیدن خوشی های دیگران
حسادت کرده ام
آن وقت ها فکر می کردم که از روی کنجکاوی است
خیلی اوقات خشم در وجود من رخنه کرده است
آه کشیده ام
افسوس خورده ام
همه اینها بخاطر این ذهن من بوده است که زمام من را در برگرفته بوده است
به این خاطر بوده است که از توانایی ها و استعداد های خودم غافل شده بودم
خیلی اوقات حالم بد می شد و به خودم می گفتم ای احمق چرا تو نمی توانی
تو مگر چی کمتر داری
آخه چرا ؟
این آخه ها
این سرزنش ها
خیلی اوقات من را نه تنها جلو نمی برد بلکه من را عقب و عقب تر می انداخت
خداوند را سپاس گذار هستم که اکنون با این موفقیت آشنا شدم
وقتی دوستم موفق شده است اکنون به خودم می گویم ببین سعید توهم می توانی
ببین سعید تو هم تلاش کنی موفق خواهی شد
ببین سعید این الگو می تواند برای تو هم رخ بدهد پس تلاش کن
بدو بدو فقط باید روی باورهای خودت کار کنی
فقط باید خودت را بیشتر دوست داشته باشی
فقط باید به خودت این حق را بدهی که که می توانی موفق بشوی
اکنون به این درس و منطق رسیده ام که اگر کسی در یک موضوع موفق شده است پس من هم می توانم موفق بشوم
من هم می توانم به نتایج عالی برسم
من هم می توانم به آن چیزی که می خواهم دست پیدا کنم
خداوند را سپاسگذارم که من را در مسیری قرار داده است که هر چه بیشتر روی باورهای خودم کار کنم بی شک من موفق تر خواهم بود
می دانم که وقتی بخواهم جا پای موفقیت های دیگران بگذارم بی شک من راحت تر می توانم موفق بشوم
من به آسانی و بدون تلاش زیادی می توانم به جایگاه عالی برسم چرا که جاپای دیگری می گذارم که آن شخص آن راه را رفته است و با الگو برداری از او می توانم به نتایج دلخواه خودم برسم
خوشحالم که امروز با این فایل عالی روبرو شدم و به این نکته پی بردم که واقعا خوشحالی و حال خوب من را چند برابر بیشتر کرده است
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام خداوند هدایتگرم به سمت آنچه من میخواهم
سلام به استاد و مریم عزیزو همه دوستان
جواب سوال قسمت اول
وقتی یکی از دوستان به موفقیت مالی برسه، اگر جز افراد خیلی نزدیکم باشه در ابتدا ناخوداگاه حسرت میخورم و خودم سرزنش میکنم، اما اگر اون فرد جز نزدیکانم نباشه، در همون ابتدا تحسین کردنش و تبریک گفتنم به او خیلی راحت تره و قانون الگو برداری خیلی راحت و سریع در خودم اجراش میکنم
اما در مورد دوستای نزدیکم و اقوام اولش حسادته ،ناتوانی خودم و سرزنش کردنه اما بعد سعی میکنم تحسینش کنم
جواب سوال اول مرحله سوم
#همه ما ادم ها ویژگی ها و استعدادهای یکسانی داریم
#اگر فقط یک نفر تونسته به اون موفقیت برسه منم میتونم
#اگر یک نفر تو این شرایط و امکانات نتیجه گرفته پس منم میتونم
#اگر ادامه بدی و استپ نکنی قطعا نتیجه خوب میاد
#هر اتفاقی که بیفته جزئی از مسیر تکامل و پیشرفته و خیرتی داره
#مسائل اومدن تا ما رو بزرگتر کنند
#اگر دنبال حل مسئله باشیم جوابش پیدا خواهیم کرد
#مسائل اومدن تا ما خواسته هامون بهتر بشناسیم
#اتفاقات زندگی برای این هست که ما هر روز پیشرفت کنیم
#هر میزان نعمت و دارایی که الان دارم باید بخاطرش از صمیم قلبم سپاسگزارش باشم
#باید برم تو دل ترس هام تا موفق بشم
#این اتفاق افتاده تا منو حرکت بده
#اگر اون شخص با اون شرایط و عملکرد داغون تونسته پس من که حتما میتونم
#نگران حرف مردم نباشم و درست ترین کار انجام بدم
جواب سوال دوم مرحله سوم
*قدم ها یکی یکی بردارم
*تکامل طی کنم تو هر کار و فعالیتی
*نقد کار کنم
*بهترین خودم ارائه بدم
* تو یک زمینه متخصص باشم و مهارت ثروت ساز بلد باشم
*باید تلاش کرد هم ذهنی هم فیزیکی
*به همه خواسته هام میرسم اگر ادامه بدم
*با تکامل و مهارجت ایمانم نشان بدم
*به صدای قلبم گوش کنم
*انضباط در انجام امور اداری و کارهام داشته باشم
*باید تلاش کرد و ادامه داد و خسته نشد
*به حرف یک متخصص گوش بدم که نتایجش تو دستش باشه
*تمام کارها و قراردادهام مکتوب انجام بدم و شفاف
*تا حرکت نکنی قدم بعدی بهت گفته نمیشه
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید
سلام استاد عزیزم
سپاسگذارم بابت شروع این دوره بی نظیر که البته به دوره عزت نفس که به تازگی هم تهیش کردم بی ربط نیست همونطور که گفتید در این کامنت تمرین این جلسه رو انجام میدم
بعد از دیدن این جلسه متوجه شدم هنوز اگر موفقیت افراد دور و اطراف چه آشنایان چه غیرآشنایان رو می بینم یه حس حسادت خیلی بد بهم میده مخصوصاً اگر اون افراد از نزدیکان من باشه
چون احساس میکنم چقدر اونا شانس داشتن و من چقدر بدشانس و بی عرضه و عقب هستم از اونا در ادامه لیستی از این افراد آماده کردم
*علی: رابطه عاطفی که در دانشگاه داره
-هر موقع می بینمش حس بدی میکنم چون فکر میکنم چقدر من بی عرضه و بدبخت و زشت هستم که هیچ وقت نمی تونم مثل اون یک رابطه فوق العاده رو تجربه کنم
#از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود: به خودباوری برسم،
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؟
-اگر از این زوایه نگاه کنم که اگر علی تونسته که قیافه چنان جذابی شاید نداشته باشه من هم می تونم رابطه عاطفی عالی مثل اون بسازم و همچنین باید اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی خودم رو روش کار کنم تا همه چیز در شرایط مناسب خودش رخ بده
-چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
اینکه احساس ارزشمندی چقدر می تونه مهم باشه و من باید خیلی روش کار کنم
*موفقیت فاطمه : توی کمتر از 5 سال تونسته درآمد بالای 90 میلیون دربیاره اونم از راه علاقش
-وقتی فهمیدم احساسم سریع بد شد چون گفتم من توی 5 سال گذشته چیکارکردم و اون چیکار کرده در حالی که منم کسب وکار اینترنتی خودم رو هم در همون سال شروع کرده بودم.
#از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود: به خودباوری برسم،
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؟
-از این زاویه که اولا تلاشی که اون کرده قطعاً در طول مسیر من نکردم و به جای مقایسه کردن می تونم ازش الگو بگیرم و به این باور برسم که اگر اون تونسته قطعاً منم می تونم و چقدر خوب که اتفاقاً در این حوزه موفق شده این نشون میده که اگر مسیر علاقت رو در راه درست با باورهای درست دنبال کنی چقدر می تونی نتیجه بگیری
-چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این فرد شده؟
اینکه اگر مسیر علاقت رو با تعهد و باورهای درست دنبال کنید که البته تمرکز هم خیلی مهمه می تونی زندگی مالیتو در عرض چندسال دگرگون کنی
چون فصل امتحاناتم هست زیاد نتونستم بنویسم اما سعی میکنم بازهم بنویسم چون وقتی می نویسم اول از همه به خودم کمک میکنم
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…
سوره زمر…آیه 1
کتابی است که از سوی خداوند توانای شکست ناپذیر و حکیم نازل شده است
بی تردید ما این کتاب را به حق نازل کردیم ،خدا را در حالی بپرست که اعتقاد و عبادت را برای او خالص کنی.
آگاه باشید!که عبادت خالص فقط برای خداست و کسانی که به جای خداوند معبودانی انتخاب کرده اند ما آن ها را نمی پرستیم جز برای اینکه ما را آن گونه که شایسته است به خدا نزدیک کنند.
مسلما خداوند بین بت پرستان و خداپرستان در روشی که در آن اختلاف داوری خواهد کرد،بی تردید کسی را که دروغ گو و بسیار ناسپاس است هدایت نمی کند.
سلام و درود به سایت بزرگ بهشتیم…
قبل از اینکه باورهای محدود کننده مو بگم..چیزیه که من دارم به واضح برام روشن میشه….
اینه که ما هر کدوممون برای رشد و پیشرفتمون در تمامی جنبه های زندگیمون به این سایت هدایت شدیم..پس همه ما..تو یه مسیر با همدیگه داریم قدم برمیدارییم..
حالا هر کدوممون باورامون بستگی به محیط و جامعه ایی که توش زندگیمون آغاز شده!..متفاوته!
همین فرد شخص من…باید بیام اون آشغالهایی که سالیان سال زیر گره های ذهنیم چرک بسته رو شناسایی کنم…
چرا!؟چون باورهای محدود کننده من با فرد a یا اقا و فلانی دوست هم فرکانسیم…متفاوته.
حالا من با توجه به شناختی که طی تکاملم پیش میرم..بقول استاد هر چی خودتو جستجو میکنی بیشتر حالیته!از کجا منشع میگیره!
و هی بشینی !خودتو بشناسی….که من با حرف زدن با خودم تو محیط آروم خیلی میتونم خودمو بیشتر بشناسم.
و بشینم با خودم تحلیل کنم.که چرا ما اینقدر نسبت به موفقعیت دیگران اینقدر دچار حسادت میشوم غیره و…….مخصوصا جامعه ما مخصوصا ما خانم ها خیلی زیاده!.
الله اکبر امروز طبق پلن خدا هدایت شدم به گفتگو دو تا شخص نزدیکم و راجع به حسادت کردن و همون حرفهای زنانه ولی من خودمو مشغول کردم و کاملا خودمو دور کردم..
چقدر صحبت استاد با صحبت اونا برام هماهنگ شد..دقیقا پاشنه هایی که استاد نام میبرد.با گذشته خودم.و شخصیت این دو فرد بیشتر خودمو شناسایی کردم..
حدودا هفته گذشته..داشتم کار تمییز کاری محیط زندگیمونو انجام میدادم…
دوستم.(زینب)
دیدم مشتری وارد محیط کارش شد…ایشون کارش بسیار عالی.و طی چند ساله که کار میکنه و شناخته شده هست…و تو تمام موارد کارهای زیادی رو قبول میکنه..و مشتریای خاص خودشو داره .و بسیار زبل و سریع کارشو پیش میبره..
فورا گفتم!خدایا شکرت میکنم داری بهم میگی تو هم شروع کنی منم مشتریهای خوب رو برات میفرستما!
ذهنم چی گفت..بهم گفت نگاه کن تو بیا ساعت هاتو با کارای تکراری بگذرون..نگاه این شخص کن چقدر کار میکنه.چقدر پول میسازه..و شروع کرد خرد کردن من.
من صدای وز وزشو میفهم زود تونستم کنترل ذهن. کن تشویق کردم…گفتم خدا بهش برکت بده..خدایا ازت ممنونم که داری با نشانهاش بهم میگی منو به روند عالی میرسونی…
استاد دقیقا نقطعه کنار هدایت خداوند…نجوای شیطان پشت سرش میاد.دقیقا نفس گرمی و صداش مثل ته چاهه و باور کنید هم بوشو استشمام میکنم هم حسشو…
زود احساسمو غلبه میکنه…
من فقط میگم خدایا شکرت و همون لحظه جهادم شروع میشه..
نمیگم خیلی خوبم ولی به لطف خدا خیلی خوب شدم..
ما هیچ وقت کامل نمیشیم.ولی هر روز هر ثانیه، قوطی رنگ سفید بدستمونه.و کارش کشیدنه..روی زنگ زده های گذشتگانمونه
موفقعیت فرد2..
فردی k….
سن چند سال پایین تر از من!شروع کارش در بهترین نقطعه شهر…ابزار زیبا..و کارشو با دکوراسیون زیبایی شروع کرده…و فردی بسیار با خلاق..و بسیار شیک و تمیزز…
و اینجا بازم ولوله شیطان اومد…گفتم شروع!کنترل ذهن…
گفتم خدا رو شکر میکنم امروز یکی یکی خداوند نشانه هاشو با تصویر داره بهم نشون میده…
(میخام بگم فقط حسادت) پاشنه من بوده که خیلی روش کار کردم..
همون لحظه بخودم یاداوری کردم.که من اصلا هیچ شناختی به ایشون نداشتم خداوند هدایتم کرد تا برم از نزدیک ببینمش و بیشتر باهاش هم کلام بشم..
موفقیت فرد دیگر…و بازم
مقاومتی راجع به یه فردی که با شکست دو تا رابطه نامناسب..ایشون با تلاش فراوان و استعداد زیادش..بنظم همون تضاد زندگیش باعث شد که ادامه بده..الان در تمامی جنبه ها.هم روابط خوب و عالی.هم از نظر کیفیت شغلی.و کاری به مرحله خوبی رسیده.و با همسرش دارن وارد خاک امریکا میشن…
ایشون بسیار مستعد و آزاد..تجربهای بسیار خوبی رو در تمامی جنبه ها داره..بسیار موفق هستن …
و من نسبت به ایشون اوایل خیلی حسادت میکردم..حسادتی که نه نسبت به ایشون باشه..حسادت از جنبه ایی که باعث شده بود خودمو کوچک کنم.بگم نگاه کن نگاه شرایطش کن..تو الان این مدت چه نتیجه ایی گرفتی…
تا اینکه تونستم بهش غلبه کنم.
استاد مدام برام این نوع طرز فکر همین حسادت به موفقعیت دوستان و اشنایان..باعث خودتخریبیم میشد..
تا تونستم کمترش کنم.الان خیلی بهتر شدم.
و من باور قرآنی رو خیلی دوستدارم.مدام برام تکرار کرد.و من بخودم گفتم من که تو وجود این افراد و موفقعیتهاشون نیستم..تحسینشون میکردم..و میگفتم…
گوش کن….اولا بیا خودتو با خودت مقایسه کن..به ظواهر افراد نرو..تو که نمیدونی باور درونی این افراد چیه…
اون فرد موفقه تحسینش کن..بیا تمام تمرکزتو بزار رو خودت..
استاد من طی عضویتم تا الان بخدای احد و واحد..اینقدر باور محدود کننده داشتم.اگه دفترها پر کنم کمه…
بخودم افتخار میکنم جاییم که میتونم خود افشایی کنم.من نجات پیدا کردم از آشغالهای درونیم.
پس من فاطمه علی پور…امروز کلا روی این موضوع کار کردم…پس اگه شخص من.بیام بجایی اینکه بیام خیره بشم روی موفقعیتهای دیگران. و تحقیر خودم…
بیام آشغال خودمو پیدا کنم..و بیام اون نقاط قوت دیگران ببینم و بخودم بگم نگاه کن.این افراد چه آگاهانه چه ناآگاهانه موفق شدن..و مسیرشون اون باورهای درونیشونه..و بسیار راضین از شرایشون..
و نقطعه الهامی این موفقعیتها.اینه خداوند داره بهم میگه تو هم میتونی.پس ادامه بده..
و میخام بگم!
استاد نمونه بارز من بخدای واحد تو دنیا شما!و این سایت الهی هستین…
دوستان عزیز…
استادم.انشالله که پیاممو ببنید…
تمام این حسادتهای من راجع به موفقعیتهای دیگران..و احساس بد و ناامیدی .و تحقیر خودم و نادیده گرفت خودم….باعث شد تا تلنگر بخورم…که من اینجا باشم و از خودم بگم..مخصوصا خوشبختی دیگران بیشتر خودخوریمو بیشتر میکرد…
و برام شده بود؟علامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و همین نقطعه عطف من شد برای پیوستن به حقیقت خودم و خداوندم..
و نکته بعد!(مهم)راجع به روابط و ثروت و دیگر جنبه ها.راجع به این افراد شدم..
خداوند از طریق خواب بهم الهام کرد…
به واقعیت بهم گفت..فکر نکن اون شخص موفقه…نگاه کن..شرایط کاریش به چه صورته..
چون دوستمه باهاش در ارتباط بودم.همیشه ناله میزنه..
دقیقا بحرف استاد رسیدم..گفت باران رحمت میاد ولی ظرفتون سوراخه…
و راجع به روابط…بازم بهم الهام کرد…
بهم گفت نگاه کن حسرت کسی نخور که اون به این موفقعیت روابط رسیده…دیدم طرف فرار کرده…و دیدم دقیقا نشانه واضح بهم میگه…
ظواهر رو نببین..
اون درونشونو باید ببینی..
من پروردگار تو دارم بهت نشون میدم…
که گوش بفرمای من باش..من همه چیزو بهت میدم..افتخار به ریشه هات کن..ریشه های تو درونته..درسته ظاهرت یکم از دید افراد چیزی نیست..ولی من میدونم تو رشد کردی..
خداوند بهم گفت.اگه باز گردی ما نیز باز میگردیم
استاد میخام بگم ..درسته من دوستانی دارم اطرافم تو یسری از جنبه ها من از نظر ظاهری خیلی موفق هستن…
ولی برای من نشانه اییه که منم توانایی شو داشته باشم!
..
پس بیایم درونی فکر کنیم!
تحسین کن برو بخودت برس.
بیا عمیق بشو تو درون خودت
و در نهایت…
من یاد گرفتم.که سعی کنم اگه شرایط یفردی عالیه و موفق شده تحسینش کنم..و واقعا سعی کردم باهاش رو در رو بشم. و بهش تبریک بگم.واقعا خوشحال میشم.من در کل آدم خوش بینی هستم..و به لطف رب.خیلی بهتر شدم.
میخام بگم دیگران رو تشویق کنیم..
ولی بخودمون یاداوری کنیم..ما باورهای درونی اطرافیان موفقمونو که نمیبینیم و درک ندارییم.و هر چقدر قدرت تحسین رو بیشتر کنیم.ذهن گمراهمون بیشتر خودشو میشناسه!
و…
الان برای این افراد موفق که شخص نزدیکم هست..ایشون بسیار مستعدن تو کارش..و همسرشونم بسیار تیزبیین و پیگیر بهترینها هستن…و من تحسینشون میکنم..
میخام بگم این خوابهای الهام بخش باعث شد…تا بجای تمرکز روی دیگران و حس حسادت…بیشتر روی خودم کار کنم.و گذر کنم…با احساس خوب..
و در نهایت بگم!استاد این عمر 30خورده ایی سالم..هیچ جای جهان به زیبایی سایت شما ندیدم..
موفقعیت اطراف نزدیکم رو تحسین میکنم.ولی میبینم ظرفشون خیلی سورخداره..خداوند دقیق بهم الهام کرد….به روایت تصویر دارم میبینم.
نمیخام بگم من بیشتر از اونا هستم این روحیه غرور رو دوستندارم…
میخام بگم!موفقعیت فقط رسیدن به فلان خاسته و بولد شدن در چشم اطرافیانمون نیست..
موفقعیت درونیه..موفقعیت افرادی که تو سایت شما استادم هست..من هیچ جا نه دیدهام و نه شنیده ام…
اینجا همه یکصدا دارن بسمت مسیر خودشناسی و خداشناسی میرن…بدون عجله و بدون دهن پر کردن از نظر جامعه..
مسیریه که داخلش درونی اش…آرامشه!
آرامش …یعنی هر روز به عشق روی خودت کار کنی…
همون تصویر نقشه اون فردی که درختش بلند شده بود و بدون ریشه..و خوشحال بود..
از نظر من با دقیق شدن به زندگی اطرافم این نوع تفکر خیلی به واضح میبینم..
ولی اون فرد که ماها هستیم.تو سایت استادم داریم کار میکنیم.حقیقتا من خیلی بهتر شدم ریشه هام قوی شده..ولی جونه رویه زمینم کوچولو هست…ولی من تو خواب دیدمش.بسیار سرسبز ولی یه نهال کوچولو هست…
که نیاز به مراقبت داره.
.فقط کاری که میکنم..بشینم تحسین کنم افراد موفق رو..و تبریک بهشون بگم و خدا رو شکر کنم که منم میتونم منم تواناایی دارم خداوند داره با نشانهاش باهام صحبت میکنه..
بهم میگه …گوش کن ..کار نیکو کردن ،بهتر از پر کردنه..ظاهر گولت نزنه نشانه من برای توئه که مسیرت درسته پس ادامه بده!
و من زمان و مکان مناسب تو رو قرار میدم که ادامه بدی..
و منم میام اگاهانه تمرکزمو میزارم روی خوبیهای شخص موفق اطرافم.و…
تمرکز روی خودم و بهتر شدنم در روند شخصیتم….برای سعادتمندی دنیا و اخرت.
فقط میخام بگم…من خوشحالم که دوستانم در این سایت هر روز موفق میشن..منم این موفقعیت ها رو که میبینم اوایل برام سخت بود.ولی الان فقط تحسین و پیشبردم در نحوه اجرایی شدن کارم شده..
اگه این افراد نتیجه گرفتن پس منم میتونم .
چرا؟چون عضو خانه بهشتی پروردگارم زیر نظر استاد عباسمنش عزیزم سید بزرگوار شدم..
تشکر از استاد عزیزم بخاطر این تمرینات.که باعث شد بیشتر درونمونو کند کاو کنیم.میتونم این انتها نداره پاشنه ها هستن مخصوصا حسادت که میتونه خیلی بهمون ضربه بزنه!
و بیاییم زندگی اگاهانه رو هر روز بیشتر بهش برسیم..
و نتایج دوستان بهشتیم نقطعه عطفیه برای بهتر بودنم در قوانین بدون تغییر الهی
سلام و عرض ادب و احترام
خداروشکر بابت وجود نازنینتون
محدودیت در رسیدن به اهداف همونقدری ست که ما در ذهنمون باور کردیم(آلبرت انیشتین)
استاد عزیزم درخصوص این ویدئو میتونم بگم که احساس من نسبت به موفقیت افراد نزدیکم همیشه خوب بوده و حتی در بعضی موارد خوشحالی بنده بمراتب بیشتر از خود فردی که اون موفقیت رو کسب کرده میبوده و تونستم از درون نسبت به نزدیکانم حس خوب و شوق وافری داشته باشم. در بعضی مواقع هم ازشون الگو گرفتم و تونستم در زندگیم اجرا کنم. جدیدترین حسی که داشتم هم مربوط به کسب و کار فعلیم هست که در حوزه مالی الگوی موفقی رو پیگیرم که ایشون در یک روز توانست به 1 میلیون دلار تارگت مالی برسه. که بسیار موجب شگفتی و انگیزه بنده و اشتیاقم و همچنین باور پذیری بیشترم در این مارکت شود. و مورد دیگه ای هم مربوط به دوست عزیز دیگه ای هست که ایشونم تو کسب و کار خودش توانست ماه پیش 1 میلیون یورو رو تاچ کنه.
با توجه به ویژگیهای شخصیتی افراد موفق میتوان گفت که این افراد به ذهنشون باورهای قوی و افکار مثبت و قدرتمند تزریق میکنند و نه تنها از موفقیتهای افراد دیگه خرسند میشن حتی الگو میگیرند. افراد با ذهنیت قوی تمرکزشون روی کار خودشون هست و 100 خودشون رو میزارن تا به هدفاشون برسند و خودشون رو مقایسه نمیکنند چراکه مقایسه و قیاس از المانهای یک ذهن محدود کننده هست که حس ناخوب و کمبود رو به خود فرد منتقل میکنه. حتی این افراد زاویه نگرششون نسبت به مسائل بد و رفتارهای ناپسند هم جوری هست که حس خوبی داشته باشند.
تمرین:
موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن
مهدی / شجاع و متعهد / همیشه در خصوص روابطش و موفقیتهایی که کسب کرده حس خوبی بهم دست داده و بهش تبریک و آفرین گفتم/ اینکه منم میتونم همچین روابط خوبی بین خودم و نزدیکانم داشته باشم / محدود کردن روابطم با انسانهای سمی و نه گفتن
دکتر امیر/ انرژی بخش و فعال/ اخیرا که به موفقیت مالی در کسب و کارش دست یافت خیلی منو خوشحال کرد و صمیمانه بهش تبریک گفتم و حتی موجب اشتیاق و انگیزه بیشتر من شدن/ خداوند حامی انسانهای صادق و متوکل هست/ هر روز اهدافم رو ببینم و قدمهای درستی در جهت تحقق اونها هر چند اندک برداردم
اندری/ با برنامه و هدفمند / شکستن سد ذهنی 1 میلیون دلار در روز در مارکت و ذهن محدود من / باور پذیر بودن این خواسته که میش تو هر مارکتی ثروت ساز بود و محدودیت مالی رو شکست / فرآیند ثروتمند شدن روزبروز راحتر و سریعتر میشود.
دکتر مهرزاد/ خلاق و قوی و مثبت اندیش / موفقیت در تمام ابعاد زندگی / میتوان در یک زمینه یا زمینه های مختلفی موفق بود و به درجات عالی رسید / احساس ذوق و شوق برای دیدنش.