ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 37


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خدای مهربان

    1402/11/14

    تمرین جلسه اول

    حتی فک کردن بهش کار سختیه برام ،احساس میکنم که روبروم وایساد و من از مواجه شدن باهاش بشدت اضطراب دارم / هیچ راه فراری ندارم ،هیچ دوره ای بهش پناه ببرم که از این کار فرار کنم،و یا آشغال رو زیر مبل بزنم ، هر جا میرم استاد مچم رو میگیره از یه طریقی، انگار با دوره حل مسائل و این فایل دانلودی دیگه افتادم تو سه کنج رینگ و هیچ راه فراری نیست ، تنها راه مواجه شدن باهاش و حل کردنش هست هرچند بسیار سختمه که حتی بخوام بهش فک کنم .

    موفقیت های افراد نزدیک خودتون رو بنویسد با ذکر اسامی

    از چه نگاه مثبتی میتونم موفقیت های افراد نزدیکم رو ببینم .که برای من الهام بخش باشه برای حرکت کردن برای پیشرفت کردن.برای موفق شدن.

    در نهایت برای هر کدام بنویسید که چه درسهایی میتونم بگیرم از مسیری که اونها برای موفقیت طی کردن.

    چه ویژگی های شخصیتی داشتن یا در خودشون ایجاد کردن ، چه توکلی داشتن، چطور مسائل رو حل کردن ، مثلا ویژگی های مالی رو درست کردن حساب کتاب کردن، یا مهارت های ارتباطی شون رو تغییر دادن که به موفقیت رسیدن ،من چه درسی میتونم بگیرم که در زندگی خودم ایجاد کنم

    اولین نکته ای که در اینجا هست اینه که تا حالا به این شکل به موضوع موفقیت یه نفر نگاه نکرده بودم، وقتی که استاد توضیح داد انگار تازه برام مشخص شدکه نگاه اصلا چی هست ، یا باور چیه، یا چطور اصلا باید نگاه کنی به مضوعات، من فک میکردم که تغییر باور یه موضوع کاملا متفاوت و جدایی هست، و فقط باید بشینی و یه سری فایل گوش بدی ، یا بشینی تو خونه به اصطلاح رو خودت کار کنی، یا شغلت رو عوض کنی، یا یه مهارت جدید یاد بگیری، کلا فک نمیکردم ، ولی وقتی که شروع کردم به نوشتن این تمرین انگار تو ذهنم یه چیزی جابجا شد، انگار با خودم رو برو شدم ، انگار که من مقابل باورهام قرار گرفتم و انگار که باید حلشون کنم ،ولی در ظاهر سخت میاد برام .

    اینجا یه نکته هست که من باید برای خودم حلش کنم ، اونم اینه که من اصلا نمیخوام فک کنم و میخوام که فقط به ظاهر یه کار فیزیکی انجام بدم و به ذهنم بگم ببین من این کارو کردم ولی نشد.

    انگار میخوام از اصل موضوع و حل کردن و فک کردن و روبرو شدن با خودم فرار کنم

    انگار که نمیخوام حلش کنم ،انگار که اگر موضوع حل بشه تازه من بدبختی هام و عذاب هام شروع میشه ،انگار سختی هام تازه بعد از روبرو شدن با باورهام و حل کردن اونها تازه شروع میشه ،چون دقیقا این باور رو دارم که اگر باورم تغییر کنه باید حرکت کنم و ذهنم از حرکت کردن و رو بروشدن با شرایط جدید بشدت میترسه و نگرانه

    همین الان که دارم مینویسم و در عمق خودم فرورفتم احساس میکنم بدنم سر شده

    احساس میکنم بدنم داره سست میشه وعضله هام کار نمیکنه ،انگار بدنم جلو نمیره .،انگار دقیقا دست گذاشتم روی خود زخم یا خود ریشه عمق وجودم ، یا سرچشمه حرکت کردن وجودم در هر صورت انگار دقیقا دست گذاشتم روی نقطه ضعفم، انگار میخوام کار خطرناکی انجام بدم

    1. رضا : موفقیت کسب کرده : خارج شدن از منطقه امن، رشد مالی و ساختن پول، خرید خونه، استقلال مالی، خرید ماشین جدید،ایجاد کسب کار شخصی برای خودش، داشتن ویلای شخصی، مسافرت خارجه، کمک مالی به خانواده،داشتن راننده شخصی، روابط گسترده و اعتبار شخصی بالا.

    احساس من در مقابل اون: بی عرضه گی ، بی لیاقتی ، بی کفایتی، اضافه بودن، هدر دادن وقت، از من دیگه گذشت،ناتوانی، بی استعدادی،شرایط نامناسب من ،نداشتن فامیل موفق،نداشتن روابط خوب، راکت موندن و حرکت نکردن.

    2. حمید : موفق کسب کرده: ساختن پول، خرید خانه، خرید ماشین، ساختن باغچه ،پس انداز مناسب، گذر از نیازهای روزمره، درامد بیشتر از مخارج،داشتن کسب و کار شخصی، داشتن تایم آزاد :

    احساس من در مقابل اون : حسادت، سرافکندگی بخاطر بی سوادی در صورتی که من سخت ترین رشته یعنی لیسانس مکانیک رو دارم،بی عرضه گی،از دست دادن وقت،بی ارزشی،کودنی،ضعیفی،ترسوبودن،بی دست و پایی و دست و پا چلفتی،خجالتی،کم رویی رو دارم ، حمال دیگران

    3. میلاد: موفقیت های کسب کرده: مهاجرت به ترکیه، ساختن پول، یادگرفتن زبان ترکی

    احساس من در مقابل اون: ترسو بودن، بی عرضه گی، کم استعدادی،

    4. فتاح: موفقیت های کسب کرده: ایجاد کسب و کار شخصی و راه اندازی کارخانه، ساختن پول، ماشین ،خونه، مسافرت خارجه، فرستادن بچه به اتریش با بهترین امکانات.

    احساس من در مقابل او: بی عرضه گی، کم دست و پایی،بی هدفی، بی برنامه ای،ترسو ،حمال دیگران

    5. علیرضا : موفقیت کسب کرده: داشتن کسب و کار شخصی، وقت آزاد،

    احساس من در مقابل اون: بی عرضه گی، حمال دیگران بودن، ترسو بودن، کم دست و پا بودن، دست و پا چلفتی بودن، حقیر بودن، کم ارزش بودن،بزدل بودن،بچه مثبت بودن.

    6. رفیعی: موفقیت های کسب کرده : خارج شدن از منطقه امن ، ایجاد کسب و کار شخصی و تولید و کارگاه ، ساختن پول، خرید خانه، خرید ماشین، ساختن ویلا

    احساس من در مقابل اون: بی عرضه گی، ترسو بودن،بی هدفی و بی برنامه گی

    7. منیری: موفقیت های کسب کرده: خرید خانه و ماشین ، سوله کارگاه

    احساس من در مقابل اون : عدم علاقه و توانایی، نداشتن پشتیبان،

    8. عقیل: موفقیت های کسب کرده: ساخت خانه، ایجاد کسب و کار شخصی داروخانه

    احساس من در مقابل اون: حمال دیگران بودن، کم دست و پا، ترسو

    بخش دوم :

    با چه نگاه مثبتی میتونم به پیشرفت دوستان نگاه کنم ،و اینکه چه درسی از اونها میتونم بگیرم که استفاده کنم ؟

    میتونم با این نگاه به افراد نگاه کنم که ببین اونا به حرف مردم توجه نکردن و حرکت کردن، و نتیجه گرفتن در شغل ها مختلف،پس منم اگر حرکت کنم و حرف مردم مهم نباشه برام و تمرکز بزارم منم موفق میشم

    1. من از همه اونها که نوشتم اولین درسی رو به نظرم میرسه : اینکه اونها همه در کنار کاری که کردن کاری رو راه انداختن، یعنی هیچ کدومشون خودشون رو بیکار نکردن، در صورتی که من میخوام این کارو انجام بدم.

    2. خروج از منطقه امنشون با توکل به خدا بود

    3. خودشون رو ارزشمند دونستن و سطح بالاتری رو میخواستن که داشته باشن برای خودشون

    4. خودشون رو مسئول زندگی دونستن

    5. حرف مردم بی اهمیت ترین چیز برای اونها شد

    6. از جایی که بودن ،از خیلی کم شروع کردن، به الهامات قلبی شون عمل کردن

    7. تو ذهنشون الگویی داشتن هر کدومشون

    8. به اینکه بعدش چی میشه زیاد فک نکردن

    9. تا اونجا که میتونستن و در توان داشتن حساب کتاب ر انجام دادن

    10. حساب کتاب زندگی و خرج کردنشون طبق برنامه و کاغذ بود

    11. بخش بیشتر درآمدشون رو صرف کسب و کار شخصی خودشون کردن

    12. از آدم های بدردنخور در مسیرشون دوری کردن

    13. به اون چیزیکه می آمد قانع نبودن

    14. همیشه سعی میکردن که احساسشون رو خوب نگه دارند

    15. راه ها مختلفی رو تست کردن

    16. اگر مشکلی براشون پیش می اومد بدنبال حلشون بودن .

    17. خوش برخورد بودن

    اولین درسی رو که من دیدم و تصمیم میگیرم انجامش بدم دو مورده که اول یکیش رو انجام بدم بعد دومی

    خارج شدن از منطقه امن و تست کارهایی که بهم الهام میشه جهت شناسایی علایقم هست

    دومی : حساب کتاب دخل و خرج که خرجم از دخلم کمتر باشه که اذیت نشم

    فعلا اینها به ذهنم میرسه و دوباره این سوال رو پاسخ میدم تا به درک بهتری برسم که انجامش بدم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2522 روز

    خداوند همه‌چیز می‌شود همه کس را

    عجب همزمانی چه هماهنگی بین فرکانسی ایجاد شده الله و اکبر

    سجده رفتم به درگاه الله و گفتن خداوندا تو میدونی توی چه فرکانسی هستم و دارم چطور روی خودم زمان و انرژی میزارم که بتونم تغییر کنم

    بعد با این فایل از استاد جانم مواجهه میشم

    سلام استاد عزیزم استاد توحیدی من

    و سلام به مریم جون دلم

    خداقوتتون باشه

    میدونید استاد وقتی اینارو دارم تایپ میکنم با تموم وجودم دارم مینویسم چون دقیقا همین دو شب پیش بود که این نتایج برام بولدتر شد

    و نزدیک یکی دو ماه هست که دارم روش کار میکنم

    روی چی؟؟؟

    تک تک جملاتی که توی سوالاتون دارین ازش استفاده می‌کنید و دقیقا با همین محتوا

    وقتی دارم تایپ میکنم الان مو به تنم سیخ شده

    که خداوند همه چیز می‌شود

    همه کس را

    خدایا شکرت خدای شکرت

    همین دو شب پیش نشستم جلو هدیه گفتم

    هدیه به یه سری چیزها درون خودم پی بردم

    (این در صورتی هست که دارم عزت نفس کار میکنم)

    و مدتی هست عجیب چسبیدم به حرفه ام و روش متمرکز شدم و از اون طرف تمرکزم بیشتر آوردم روی خودم تا تونستم بفهمم این احساسات از چی بوده و ریشش در چی بوده

    خلاصه که نشستم برای هدیه به تعریف کردن از این احساسات که حسادت توش بود

    کمبود عزت نفس توش بود

    تمرکز گزاشتن روی بقیه تا روی خودم بود

    خلاصه هر چی بیشتر حرف زدم

    بیشتر فهمیدم داستان از کجا داره آب میخوره

    پذیرفتم_

    یعنی باید می‌پذیرفتم چون طالب رشدم طالب پیشرفت طالب کشف استعدادهای درونی خودم

    طالب موفقیت های روزافزون

    طالب تحسین کردن های روزافزون

    طالب سپاسگزاری کردن های بیشتر

    عجیب عطش این تغییرات درونم بود پس باید می‌پذیرفتم و در صدد تغییرش برمیومدم

    گذشت تا امروز صبح که بیدار شدم و این فایل الهی و مقدس و دیدم الله و اکبر خدای من شکرت

    عاشقتم مرد توحیدی که دستی از طرف الله هستی برای ما شکر به درگاه همون خدایی که شمارو و مارو آفرید الهی شکر

    مواجهه شدم با این سوال:::

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    سخت ترین قسمت ماجراست

    تنفس عمیقی کشیدم و به خودم گفتم مائده باید جواب بدی با خودت رو راست باش

    و از قصد هم دوس دارم جوابشو کامنت کنم تا به خودم ثابت کنم که میتونم

    میتونم تغییر کنم چون من شایسته تغییر هستم

    پاسخ؟!؟:::::

    بستگی به فردش داره اگه دور باشه که تحسینش میکنم و میگم پس اگه اون تونسته منم میتونم

    دور منظورم که حتی نشناسمش و اونم منو نشناسه به عبارتی غریبه مثلا ادمایی که توی ایسنتا معروفن و خیلی زود به یه موفقیتی میرسن و آوازش توی اینستا میچرخه یا دخترهایی که هم سن و سال خودم باشن و به یه موفقیتی رسیده باشن

    برای اونا احساس های عجیب تخیلی نمیاد سراغم

    و میگم خب اگه اون تونسته منم میتونم

    مگه من چیم از اون کمتره

    پس تا الان فقط شد غریبه ها

    بریم سراغ آشناها فامیل اعضای خانواده دوست های صمیمی و قدیمی و حتی دورترین سوفلا که مثلا روزی از دنیای سوفلا باهاشون ارتباط داشته

    خواهر پسرخاله دختر خاله پارتنر حتی و و و

    در این حد میخوام رک حرف بزنم چون درد عجیبی و کشیدم سر همین باور و افکار تخیلی سوفلایی که داغونم می‌کرد و همچنانم کوخشو میریزه

    پس میخوام راحت باشم

    خدایا کمکم کن الهی شکر

    اره دیگه پاسخی که میتونم برای این دسته از افراد بدم چیزی نیست جز( حسادت غم اندوه سرزنش نگرانی

    کمبود های فراوان از هر چیزی که فکرشو بکنی حتی سن و سالی که رفته

    ارزش زمانی که از دستم در رفته )

    و همه اینها سر این جمله خلاصه میشه برای من که

    واقعا مائده میبینی نتونستی مثل آدم خودتو توی این چند سال جمع کنی

    استاد جنس گفتگوهای درونی من عجیب از سرزنش میاد

    که میگه آره از 16 الی 17 سالگی تو بازار کاری و هیچ غلطی نکردی و خیز سرت ادعاتم میشه

    و سنت داره میره بالا و هزارتا چرت و پرت دیگه تحویلم میده

    از اونجایی که این باور مخرب و دارم که همیشه اونی که باید بهترین باشه منم

    اونی که باید اول باشه منم‌ نمیتونم موفقیت اونای دیگه رو ببینم

    اینجا توی این شرایط نه من انگیزم میره بالا

    نه انرژی میگیرم نه حالم خوب میشه و نه براشون آرزوی رشد بیشتر دارم

    همین الانم همینم با درصدی کمتر

    چون مثلا بهتر شدم و دارم روش کار میکنم

    حداقل میتونم کنرتل ذهن کنم بعد از یک ساعتش و به خودم یادآور موفقیتلم بشم

    و چند جمله تحسین کنم ویژگیامو

    و باز به خودم قانون تکامل و یادآور بشم

    اره بهتر شدم اما نه اون چیزی که میخوام

    ولی دارم به سمتش قدم برمیدارم

    این کامنتمم یکی از اون قدم هام هست که باید به خودم ثابت کنم میشه و من تغییر میکنم چون خواستار و طالب رشد هستم و عطش این تغییرات و بهبودها درونم هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه

    خداوندا شکرت شکرت شکرت

    خب این اتفاقات و احساسات درون من اون لحظه اتفاق میوفته و شکرگزار الله هستم برای این همزمانی

    جادویی که بین تغییرات من و این فایل داره اتفاق میوفته برای همین دارم از ته دلم مینویسم

    و هنوزم دز بهت و حیرتم برای این فایل

    خدای من شکرت…

    اینارو نوشتم تا شفافیت داستان و برای خودم توصیف کنم و اما مائده که شروع به تغییر کرده

    و یکی دو ماه هست که دارم تلاش می‌کنم بتونم

    این ویژگی های خوبو درون خودم ایجاد کنم

    که یعد تبدیل بشه به عادت مثبت

    و البته اینم بگم توی یه دامی هم خیلی افتادم

    که اونم چیزی نیست جز حسادت خوب

    بارها این جمله رو از استاد شنیدم که گفته حسادت دد نوع هست

    حسادت خوب و حسادت بد

    حسادت خوب یعنی اینکه وقتی موفقیت طرف و ببینی خوشحال شی از صمیم قلبت و بگی

    خب منم میخوام

    منم دوس دارم اینجوری بشم یا حتی از اون بهتر

    اما حسادت بد

    دقیقا معکوسشه یعنی تو هر کاری میکنی تا موفقیت طرف و بزنی به زمین و به عالم و ادم بگی

    که نه اون موفق نشده اون پول از باباشه و ننه شه و

    یا ارثی چیزی بهش رسیده

    و هزارتا پشتش بشینی حرف بزنی

    به اینم میگن حسادت بد سوفلایی

    حالا من توی چه دام خرابی افتاده بودم مدتی

    اومدم گفتم خب من که دسته اولم

    من که هر حسادتی میکنم خوبه

    موفقیت هر کیو میبینم میگم منم میخوام مثل اون بشم یا حتی از اون بهتر

    عه خب پس منم دارم همینو میگم که

    خب خداروشکر پس من حسادت نمیکنم این جنس حسادت یعنی حسادت خوب

    پس دارم رشد میکنم خداروشکر

    تا اینجارو داشتین

    اینجای ماجرا قشنگه خوب گوش کن

    دیگه از اون روز به بعد به خودم میگفتم من حسادت خوب میکنم این اشکال نداره

    تا اینکه یه روز شنیدم دختر خالم برای روز مادر برای مامانش هدیه رفته طلا گرفته

    این در صورتی بود که من هدیه روز مادر دستکش چرم طبیعی برای مامان گرفتم و بهش دادم

    شب شد اومدیم خونه ذهن من عجیب درگیر بود

    نشستم دفترم باز کردم و شروع کزدم به نوشتن

    و از خودم هی سوال کردم (تمرین قسمت 7 عزت نفس) با خودت زیاد حرف بزن تا به خودشناسی بیشتر برسی

    آقا نشستم حرف زدم حرف زدم

    اینقد حرف زدم که آخرش دیدم نه داستان تغییر کرده

    حس من قلب من واقعی خوشحال نبود

    از شنیدن اون خبر خوب

    دیدم دارم به خودم میگم خب منم دوس دارم بگیرم برای مامانم طلا

    ولی از اون طرف دارم بنده خدارو قضاوت میکنم

    دارم خودمو سرزنش میکنم

    دارم هزارتا غلط دیگه میکنم و داشتم میزاشتم همینجوری بره جلو که یهویی جلوشو گرفتم

    گفتم کجاااااا کله خرو انداختی داری میری جلو

    به خودت بیا

    این کجاش هست حسادت خوب

    بنده خدا بنده مومن تو داری خودتو گول میزنی

    این حسادت خوب نیست

    اتفاقا بالعکس این حسادت بده

    تو قلبا باید احساس شادی درونت شکل بگیره نه اینکه ضاهرا خوشحال بشی ولی بعدش

    بیای کلی چیز میز بار خودت و اون بنده خدا کنی

    مدتی گذشت تا اینو بتونم درون خودم به درک برسونم بارها دوباره این اتفاق افتاد

    و من از خانوادم می‌شنیدم مبین پسرخاله ماشین جدید گرفته و مامانیشونو برده سفر شمال

    یا دختر خاله مامایی قبول شده

    یا ابجی شاگرداش داره از من بیشتر یشه هر روز

    یا فالووراش داره میره بالا همینجوری

    اینقد این الگو تکرار شد تا اینکه به خودم اومدم و دیدم احساس حسادت خوبم مثل ایمان بدون عمل بوده مفت بوده مفت

    هیچ ارزشی نداشته

    دوس داشتم اینارو بنویسم و بگم که ماها خیلی میتونیم دجار کج فهمی هایی بشیم که یه جاهایی لازمه باید این اتفاق بیوفته

    تا درسشو برداریم و گوشمونو بگیریم

    که احساس خوب کلید اون حسادت خوبه

    که تو باید قلبا حست برای موفقیت طرفت خوب باشه

    تو باید قلبی این احساس درونت شکل بگیره

    و قلبی تحسینش کنی و انگیزه بگیری

    نه کیک واگعی واگعی

    اینو گفنم که برای خودم ثبت بشه این تغییراتی که دارم میکنم و جسارت به خرج دادم و اومدم و نوشتم

    اینم کار هر کسی نیست

    اینجوری اینقد رک و رو راست بشینه جلوت از خودش بگه من واقعا تصمیم های پولادین توی زندگیم گرفتم

    که توی کامنت قبلیم البته فکر میکنم

    کامنتای قبلیم در (فایل ظلم به خود از دیدگاه قرآن)

    نوشتم تصمیمی که گرفتم

    و الان میخوام بگم اون تصمیم چه اثرات گزاشت روی زندگیم …..

    تمرکزم روی خودم رفته بالاتر

    تحسین کردنم برای خواهرم و خانوادم بیشتر شده

    عشق بیشتری بی چونو چرا میدم

    روی مهارتم بیشتری زمان و دارم میزارم

    حالا نتایج این تغییرات:::::::::=========

    ایده های الهامی که خداوند بهم میگه رو به درستی انجام میدم و دقیقا میتونم بگم شاگردام 4برابر شدن

    و با باشگاهای بزرگتر شروع به همکاری کردم

    و ارتباطات بیشتری گرفتم و کلی از شاگردام هر روز دارم عشق دریافت میکنم به طرق های مختلف

    آرامشم بیشتر شده

    به دنبال نگاه مردم نیستم

    درآمدم راحت 3برابر شده

    رابطه خوبی با خانواده و خواهرم دارم

    توی مهارتم هر روز دارم بیشتر حرفه ای میشم

    سلامتیم بهتر شده

    همه اینا اون تغییراتی بود که اول کامنت گفتم که یه درصد رخ داده

    به قول استاد میگه هرچقدر تو تغییر کنی

    جهان هم به همون اندازه تورو تغییر میده

    زندگیت تغییر میکنه

    همه این نتایج زیبا در عرض 3هفته رخ داده

    و اینجا میفهمی جهان و خداوند چقدر سریع الحساب

    خداوندا شکرت

    الان من هر چقدر تغییر کنم خداوند هم به همون میزان دریچه های نعمت و برکت و سلامتی و عشق و به رویم باز میکنه

    خداوند همه‌چیز می‌شود همه کس را

    من فایل و دقیقا جایی که گفتین استاپ‌کردم و اومدم نوشتم دقیقه 5 هست

    و الان میخوام برم بقیشو گوش بدم

    و باز حتما دوباره میام ادامه کامنتمو مینویسم

    عاااااشقتونم

    میبوسمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2362 روز

      سلام مائده عزیززززز

      تحسینت میکنم دو ماهه شروع کردی به کار کردن و چه فرکانس هایی دادی که هم زمان برابر شده با هدایت خداوند در این فایل عالی و دوره رایگانی که هدیه خداوند هست شده است

      منم تقریبا دو ماهه شروع کردم جدی ب کار کردن روی خودم

      دقیقا این اواخر برای خودم نامه می نوشتم و ریشه های باورهام رو بررسی میکردم

      حالا ببین جهان چجوری درب رو باز میکنه برامون

      جهان میاد به یاری ما وقتی ببینه ما متعهد هستیم برای تغییر وای چقدر روز ب روز داره ایمانمون قوی تر میشه خدایاشکرت

      و کامنتت خیلی عالی بود 5 ستاره گزاشتم موضوع حسادت رو خیلی قشنگ بازش کرده بودی بدرخشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مستانه اقبالهء گفته:
    مدت عضویت: 2097 روز

    به نام خدا

    با سلام به استاد عزیزم که با عشق این فایل ها رو برای ما تهیه می کنن وسپاسگزارم ازشما ومریم جون

    سوال اول

    اگه یکی از نزدیکان شما به موفقیت برسه چه احساسی دارید

    البته واکنش من نسبت به موفقیت آن فرد بر میگرده به رابطه ی من با او اگه رابطه ام خوب باشه خیلی خوشحال میشم ولی اگه رابطه ام با اون فرد خوب نباشه اولش ناراحت میشم واحساس حسادت وخود کم بینی می کنم ولی سعی می کنم زمان زیادی در این احساس نمونم وبا خودم صحبت می کنم میگم من ارزشمند هستم ‌نباید حال خودم رو بد کنم چون اتفاقات بدی رو با این احساس برای خودم رقم می زنم

    ومن با منطق این که حتما باورها ی درستی داشته که به این موفقیت رسیده وتلاش کرده چون خداوند وجهان هیچوقت اشتباه نمی کنن وهر کس در هر جایگاهی هست در جای درست قرار داره

    وبا خودم میگم اگه اون تونسته پس من هم اگه رو خودم کار کنم وباورهای مخرب خودم رو پیدا کنم وباورهای مناسب رو جایگزین کنم حتما من هم موفق میشم

    ممنون‌استاد

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1571 روز

    سلام وصددرود خدمت استادعباسمنش جان جانان وخانم شایسته دوست داشتنی

    استادعزیزم بسیارخوشحال شدم بابت این فایل مفیدتون وخیلی منوبه فکر فرو برد.

    ترجیح دادم بیام جواب سوال رو اینجا مطرح کنم و چون پاسخ تمرین خصوصی هست فقط از نتیجه ای که تا به اینجا فعلا دستگیرم شد براتون بگم.

    جونم براتون بگه که:

    پاسخ سوال: حقیقتش اولش یکم غبطه خوردم که چرامن نتونستم به موفقیت برسم وچراانقدرروندمن کندولاکپشتیِ؟چرا رسیدن به آرزوهام انقدرطولانی شده؟

    ولی ازاعماق قلبم هم خوشحال میشم وافتخارمیکنم که کسانی که اطرافم هستندموفق وثروتمندشدند،وسرشون بالاست دستشون جلوی کسی درازنیست خوشبختن.خیلی هم دوست دارم بدونم چی شدکه به این موفقیت رسیدند؟

    درجواب تمرین 9نفررو ازاطرافیان نوشتم ودرکمال تعجب دیدم حس مشترکی که نسبت به همشون داشتم سوای حسهای خوبی که بهشون داشتم حس ناجالب غبطه هستش.

    اصلا باورم نمیشدتااین حددرگیرغبطه خوردن باشم.این ی پاشنه آشیل بزرگ میتونه برای من باشه که انقدرسرگرم غبطه خوردن وحسرت هستم شایدبه خواسته هام نمیرسم؟غبطه برام حس ناامیدی وعجله ببارمیاره.حس مقایسه.حس ناتوانی واین اصلا خوب نیست.بایدازبین ببرمش

    ازتمرین این جلسه به این نتیجه رسیدم که پشتکارواستمرار راز موفقیت اکثراطرافیانم بوده.ومنم باید بیشتروبیشتروبیشترپشتکارواستمرارداشته باشم.

    به کمک خدا وبا کلام دلنشین شما یکی دیگه ازپاشنه آشیلام که پنهان بودپیداشد.خداجونم سپاسگزارم.استادم سپاسگزارم

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام ودرود به استاد عزیزم

    درود بر خانم شایسته ی قشنگم

    سلام به هم خانواده ای هایم دراین خانواده ی آگاه ودوست داشتنی

    خیلی خوشحالم از اینکه استاد عزیزم دوباره سلسله فایلهای اگاهی بخش دیگری را شروع کردند ومخلصانه وسخاوتمندانه در اختیار کسانی قرار دادند که مشتاقانه وپر از انگیزه بدنبال بهبود شخصیت وبهبود کیفیت زندگی خود در تمام ابعادش هستند.

    استاد جان بی نهایت از شما سپاسگزارم.

    با اینکه از سال 97 شاگرد شما هستم ومتعهدانه این مسیر را دنبال میکنم ونتایجم زندگی دربهشت با آرامش عمیق وپایدار وسلامتی وثروت همیشه در جریان وداعمی شده وبسیار احساس سعادت وخوشبختی در تمام جنبه های زندگیم میکنم بازهم تشنه ی شنیدن هستم .بازهم تشنه ی ادامه دادن هستم.چون کسی که طعم لذیذ این اگاهیها را چشیده باشد نمی‌تواند بدون آنها زندگی کند واینها غذای روح ما هستند که باید همیشه به خورد ذهن وروح خود بدهیم.چون زمانی که این غذاهای مناسب ذهن وروح را نرسانیم اینها به طرف ورودیهای نامناسب کشیده خواهند شد چون خوراک مناسب برای ذهن وروح ما همین باورهای قدرتمند کننده هستند واگر زمانی این باورهای قدرتمند کننده تکرار نشوند یعنی ما خوراک را قطع کرده ایم و ذهن وروح ما برای تغذیه ناچار به سمت باورهای محدود کننده کشیده می‌شوند تا تغذیه شوند وچون این باورهای محدودکننده بیشتر وراحتتر در دسترس است دقیقا مثل قند وکربو هیدرات برای بدن دیگر نتیجه مشخص ومعلوم است!

    به امید خدا دوباره خوراک مناسب برای ذهن وروحم از راه رسیده پس بریم که نوش جان کنیم.

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟

    این سوال را اگر امروز جواب میدهم پاسخم با 6سال قبل بسیار متفاوت است.

    امروز بسیار خوشحال میشوم و ایمان دارم فرصت برای موفق شدنه همه بسیار است وان عزیز موفقم را بسیار درقلب وزبانم تحسین میکنم واز خداوند بخاطر موفقیت عزیزانم سپاسگزارم. ولی به هیچ عنوان توجه خاصی به موفقیت دیگران نمیکنم اصلا خیلی وقته خبر ندارم کی چیکارمیکنه وچیکار نمیکنه خیلی وقته آگاهانه سعی کردم تمرکزم رو حتی از موفقیتهای دیگران هم بردارم وفقط تمرکزم روی زندگی خودم باشه همینکه امروز خودم بهتر از دیروزم باشه برای من کافیه .

    استاد جان انجام این تمرین یرای من کمی متفاوته.

    داستان اینجوریه که من خواهر وبرادران از لحاظ مالی بسیار موفقتر از ما بودند والبته در ظاهر هنوزم هستند .

    مثلا وقتی چند سال پیش شنیدم که آنها خانه خریدند وبعدش فهمیدند آنها مغازه خریدند خیلی خوشحال شدم وواقعا دلم خواست که منم صاحب خانه وکسب وکار موفقی بشوم وحتی مالک مغازه برای خودم باشم.

    همان موقع من وارد این مسیر سرسبز سایت استاد عباس منش شدم .

    داستان من تغییر کرد .

    فهمیدم مسیر رسیدن به خواسته ها میتونه چقدر متفاوت باشه .

    درسته که من خبر موفقیت خواهرم وبرادرهامو شنیده بودم وبسیار براشون خوشحال شدم ومنم این خواسته در وجودم شکل گرفت ولی با هدایتم به سمت آگاهی‌های سایت درست مثل نوشداروی به موقع بود وگرنه معلوم نبود الان چه وضعیت روحی وچه وضعیت مالی داشتم !

    استاد یه جایی توی یکی از فایلهاتون فرمودین که وقتی اومدین زندگی افراد موفق رو بررسی کردین متوجه شدین که درسته که یه سری از این افراد بسیار موفقیت‌های بزرگی کسب کردن اما از مسیرهای سخت وعجیب وغریب که با قانون در تناقض هست به این موفقیتها رسیدن وبعد تصمیم گرفتین دیگه هیچ کاری به هیچ کس نداشته باشین حتی برای الگو سازی.

    دقیقا برای منم همین اتفاق افتاد ..

    دیدم عزیزان من به خیلی از خواسته های مالیشون دست پیدا کردند ولی با دور زدن قانون تکامل با خورد شدن عزت نفسشون وبا تنگنا قرار دادن خودشون رسیدن همون موقع گفتم نه این مسیری نیست که من میخوام .

    تکامل میگه قرض نکن تکامل میگه وام نگیر .تکامل میگه بخاطر داشتن یه خونه یا مغازه زیر خفت و خورد شدن آدمهایی که ازشون پول قرض کردی نرو .تکامل میگه بخاطر داشتن خونه ومغازه بارها وبارها شرمنده ی خودت وبچه هات نشو .

    تکامل میگه بخاطر رسیدن موعد چک‌ها به خودت استرس ونگرانی نده اون خونه ومغازه به چه قیمتی به قیمت داشتن استرس ونگرانی وبه قیمت لذت نبردن از زندگی وخودت رو گول زدن با این حرف که ارزش داره به زودی این روزها میگذره و من مالک خونه ومغازه هستم …نه من ترجیح میدم از لحظه لحظه ی زندگیم لذت ببرم واین استرس ها ونگرانیها رو نداشته باشم وحتی تا احر عمرم خونه ومغازه نداشته باشم ..من خونه ومغازه رو برای چی میخوام ؟برای آرامش ولذت بردن از زندگی !خوب من از همین حالا از زندگیم لذت میبرم ودر خوشی وارامشم .

    اینها گفتگوهای ذهنی ام شد پس از بررسی مسیر موفقیت عزیزانم .

    چون شاهد زجروسختی وخورد شدنشون بودم .

    شاهد ناراحتی اونها بودم.

    شاهد قر زدن‌های اطرافیانی که بهشون پول قرض داده بودن بودم .

    شاهد دست ودلبازانه خرید نکردنهاشون بودم.

    شاهد عصبی شدنهاشون واسترس داشتن هاشون بودم.

    ومن نخواستم ومن نخواستم مسیر رسیدن به خواسته هام انقده زجرآور باشه.

    چون استاد من کرد تو کلم که مسیر رسیدن به خواسته ها باید آسون و لذت بخش باشه.

    باید تکامل طی بشه.

    نباید عجله کرد.

    نباید قرض گرفت .

    نباید وام گرفت.

    نباید چک داد.

    ومن همه ی اینها شد خط قرمزهام.

    درسته دلم خونه وماشین ومغازه خواست اما نه از این مسیری که عزیزان من طی کردند.

    یه چیزی رو اصل قرار دادم.

    احساس خوب مساوی اتفاقات خوب.

    عجله نکن.

    لذت ببر .

    تو مسیر خواسته هات قدم بردار .ولی عجله نکن .

    از مسیرت لذت ببر همه چیز در بهترین مکان وبهترین زمان در شرایط عالی آسان وراحت ولذت بخش اتفاق میافته .

    فرصت‌ها هرروز بیشتر وبیشتر میشه.

    فقط حرکت کن وهرروز خودت رو وکارت رو بهبود بده .

    هر روز یکم بهتر از دیروزت باش.

    باهرچی که داری شروع کن.

    قرض ووام نگیر.

    چک نده.

    میزان موفقیت خودت رو از میزان آرامشت بسنج.

    اگه خیلی از لحاظ مالی پیشرفت کردی مالک خونه وماشین ومغازه هستی ولی کابوس قرض وبدهی ووام رو پشت سر گذاشتی یا پیش رو داری اصلا موفق نیستی.چون خیلی چیزارو از دست دادی چون خیلی زمان‌ها ومکانهایی که میتونستی ازش لذت ببری رو با نگرانی وغم واسترس از دست دادی .

    اینو نخر اینو نپوش اینو نخور اینجا نرو چون تو فلان چیزو خریدی دستت خالیه باید جمع کنی بدهی مردمو بدی تو کت من نرفت ونمیره.

    چون اصل زندگی فقط لذت بردنه .

    چون خیلی‌ها رو دیدم که بدون داشتن خونه وماشین ومغازه ویلا دارن عشق میکنن.

    مستاجرن با خونه های لوکس ولاکچری اجاره ای عشق میکنن.

    مغازه ندارن وتوی مغازه های اجاره ای کسب وکارهای موفقی دارن.

    ماشین ندارن ولی مثل جنتلمن ها با اسنپ هرجا بخوان در کمال راحتی ورفاه میرن.

    ویلا ندارن ولی هر جا وتوی هر شهروروستایی قشنگ ترین و با کیفیت ترین ویلاهارو اجاره میکنن ولذت میبرن پس این همه بدو بدو برای چی؟

    اگه من از زندگیم لذت ببرم همه چی به وقتش میاد تازه اگرم نیاد من چیزی از دست ندادم چون لحظه به لحظه ی زندگیم رو خوش بودم.

    استاد جان شاید این چیزایی که اینجا نوشتم از مسیر این جلسه خارج شد ولی من تجربه ی خودم رو گفتم قلبم گفت که بگم .

    شاید اینطوری خیلی ها از اونور خر نیافتن.

    بیان راه رفتن آدم‌های موفق رو یاد بگیرن راه رفتن خودشونم فراموش کنن.

    فقط برای موفقیت دیگران باید خوشحال شد وتحسین کرد وتمام.

    چون مسیر رسیدن به خواسته ها برای هرکس یونیک وشخصیه وبا توجه به شرایط باورها وشرایط ذهنی هرکس متفاوته.

    اونی که باور فراوانی داره اونی که خط قرمزهای مشخصی داره اونی که توحیدی عمل میکنه اونی که عجله نداره قطعا مسیرش با افرادی که همیشه فکر میکنن اگه امسال نخرن دیگه گرون میشه ونمیتونن بخرن وبا کسی که رو حساب پول این واون میرن تو دل خرید و تکامل رو دور میزنن خیلی متفاوته. بله مسیرها متفاوته.

    هیچ وقت حتی در اوج نداری به هیچ کس حسادت نداشتم .

    همیشه قلبم شاد بود از دارایی‌ها وموفقیتهای دیگران اما همینجا اعتراف میکنم که آن زمان که قانون رسیدن به خواسته ها رو نمیدونستم احساس عجزو ناتوانی می کردم .

    احساس می‌کردم فقط شغل وموقعیت خاصی هست که عزیزانم رو به پول بیشتر وامکانات رسونده پس ما چون در فلان شغل نیستیم ویا پدرومادر شوهر حمایتگر نداریم پس نمیتونیم به جایی برسیم واستادم از زمانی که شما پرده از پیش ذهن محدوده من یرداشتین وفهمیدم همه ی مشاغل به یک میزان پتانسیل ثروتمند شدن رو دارن فقط باید سعی کنی کار مورد علاقت انجام بدی و کارت رو بهبود بدی وباید روی خودت وتواناییهای خودت سرمایه گذاری کنی وروی هیچ کس غیراز خدا وخودت حساب نکنی دیگه جون گرفتم اون احساس عجز وناتوانی از وجودم رخت بست ورفت .

    خودمو توانمند باور کردم.

    واین باورها بارها وبارها با گوش کردن فایلهای استاد چه رایگانها وچه دوره ها برایم تکرا وتکرار شد وقویتر شد وشد جزئی از شخصیتم.

    شخصیتم قوی شد.افتادم توی مسیر صراط مستقیمه پر از نعمت وفراوانی پراز راحتی واسانی

    توی لذت و آرامش.

    واینها تا به همین لحظه که دارم این تمرین رو انجام میدم هر روز در حال بیشتر وبیشتر شدنه.

    دوره ی احساس لیاقت ومقایسه نکردن توجه نکردن به زندگی وحتی موفقیت های عزیزانم رو مثل یک اصل مهم حک کرد توی عمق ذهنم.

    هر جا نگاهم میره سمت هر کس دیگری سریع به خودم میگم لنز دوربین رو برگردون سمت خودت.

    چون ما نمیدونیم پشت این موفقیت ها چه داستانی هست وشاید اون داستان دلخواه ما نباشه.واصلا اون داستان وطبق اصل قانون نباشه.

    حالا هر جا تصادفی می‌شنوم مثلا فلان دوستم فلان سالن ارایشی رو زده مثل قصره وفلان خونه وماشین رو خریده فقط میگم خدای من شکررررررت. یه ادم موفق دیگه به موفقها اضافه شد ونوش جونش .هر کس هر جاهست جای درستشه.نه میپرسم چطور نه میپرسم از کجا نه میپرسم از کی .فقط شکر گزاری واینکه حتما لایقش بوده وتمام.

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    برادرم اقا عادل. خرید خانه در مرزداران

    خرید یک قنادی خیلی بزرگ وموفق به همراه کارگاه

    خرید ماشین تویتا وخرید یه خودروی دیگه که از شرکت کیا هست ویادم نیست چیه.

    ویلا سازی در شمال کشور

    ساخت وساز در تهران((خیلی برات خوشحالم وخداروشکر میکنم برادر موفقی چون تو رو دارم))

    برادرم اقا نادر .

    خرید یک قنادی بزرگ به همراه کارگاه که با خواهرم فاطمه شریک هست.

    خرید یک واحد اپارتمان در نازی آباد

    خرید یک زمین در آبسرد وشروع ساخت ویلا

    داشتن یه ماشین فکر کنم پرشیا((نادر جانم بی نهایت برات خوشحالم خداروشکر میکنم که کسب وکار شخصی خودت رو داری وموفق هستی ))

    خواهرم فاطمه

    خرید یک قنادی بزرگ به همراه کارگاه که با برادرم نادر شریک هست.

    خرید یه خانه با موقعیت تجاری که یه مغازه ی کوچیک داره

    زدن یه بوتیک لباس توسط خواهرم تو همون مغازه ی کوچیکشون.

    داشتن یه ماشین فکر کنم کوئیک((خداروشکر ابجی فاطمه که این همه موفقیت تو زندگیت میبینم. برای شروع کسب وکار شخصیت خیلی خداروشکر میکنم و از اینکه تو هم عباس منشی شدی وتو شروع مسیری بیشتر از هرچیزی برات خوشحالم چون این بهترین موفقیته))

    خواهرم ندا

    گرفتن حکم طلاق بعداز 6سال فقط با تغییر باورها به آسانی وعزتمندانه.

    برپایی باشگاه شخصی وآزادی زمانی ومکانی

    شاگردی استاد عباس منش متعهدانه.

    لذت دائمی در زندگی با بودن در لحظه

    ونتایج بسیار عالیه دیگه که مطمئنم خودشون حتما در بهترین زمان بهش اشاره میکنن.

    داشتن خودروی پراید .

    داشتن شاگردان خصوصی در باشگاه

    زندگی مستقل بدون حضور پدرومادرم ((دختر قوی وخفن خداروشکر قلبم باز میشه بخاطر تمام موفقیتهات تو لایق همه ی اینهایی .تو تکامل رو طی کردی .تو خودت خلق کردی .بهت افتخار میکنم عزیزترینم.))

    خواهر همسرم پگاه

    خرید خانه

    زدن بوتیک لباس

    داشتن ماشین تیبا((پگاه جان برای تو هم خیلی خوشحالم از اینکه خونه ی شخصیه خودت رو داری از اینکه برای خودت داری کار میکنی همینکه در کنار کارو زندگی مشترک تونستی دانشگاه رو هم ادامه بدی همینکه سعی میکنی روی خودت کار کنی خیلی برات خوشحالم.))

    دخترم نازی

    موفقیت در رشته ی مورد علاقش در آرایشگری

    موفقیت در تصمیم گیری در روابط((دخترم همینکه قدم تو مسیر علاقت برداشتی واز صبح تاشب داری تلاش میکنی وتونستی توی رابطت با توکل به خدا وخودت بهترین تصمیم رو بگیری خداروشکر میکنم مادر برات خوشحالم))

    دوستم پروین.

    خرید مغازه ی عمده فروشی در بازار

    داشتن مهد کودک بزرگ که با خواهرش شریک هستن.

    خریدن دو واحد اپارتمان.

    داشتن ماشین پراید((پروینم دوست موفقم تو با اون قلب مهربون و بزرگت لایق همه ی این موفقیتها هستی .خیلی خداروشکر میکنم))

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    استاد جانم در پاسخ به این دوسوال

    من کامل بالا توضیح دادم هرکسی متعهدانه شاگرد شما باشه واگاهیهای شمارو مثل وحی منزل بدونه وتوی زندگیش عمل کنه ناخودآگاه به خودباوری میرسه وشروع به حرکت میکنه واینکه مسیر ی که غیر از ندا سایر عزیزانم طی کردند مسیری نبوده که مطابق قانونی باشه که من بهش از آموزش های شما رسیدم من مسیری را طی کردم وطی میکنم که از شما یاد گرفتم .

    ونتایج توی دستمه که نشون میده مسیرم درسته فقط باید ادامش بدم.

    خریدن دو واحد اپارتمان.

    داشتن دوتا مغازه ی اجاره ای بزرگ یکی رستوران ودیگری کترینگ من

    داشتن درآمد مثبت 500 ملیون.

    تعویض کل وسایل خونم

    واز همه مهمتر داشتن آرامش وسلامتی کامل

    داشتن آزادی زمانی وآزادی مکانی

    بودن در رفاه مالی

    احساس پایدار خوشبختی

    احساس لذت از زندگی وسفرهای عالی

    وخلاصه مثل ملکه ها زندگی میکنم وتمام این خوشبختی رو استادم شما به من هدیه کردین واز شما سپاسگزارم واز خداوندی که منو هدایت کرد به سمت شما سپاسگزارم.

    خداروشکر بخاطر غذای مناسب ذهن وروحم.

    استاد جانم بهترین اشپز غذای روح وذهن هستین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2362 روز

      سلام لیلا خانم چه کامنت فوق العاده ای

      باید هزار ستاره داد به کامنت قشنگت

      هر چقدر ب پایان میرسیدم بیشتر لذت میبردم ازین حجم آگاهی و توحید و فراوانی و قلبم بیشتر باز میشد

      و چقدرررررر خانواده ثروتمندی دارید خیلی لذت بردم و تحسین کردم

      تبریک میگم برای موفقیت هاتون و اینکه ملکه زندگی خودتون هستین تبریک تبریک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3856 روز

    درود و سپاس فراوان استاد گرانقدر بابت تهیه این سلسله فایل ها

    یکبار کلی نوشتم ولی دستم خورد برگشت به عقب و پاک شد نوشته هام…

    حالا خلاصه وار دوباره می‌نویسم..

    مثلا برادرم قبلا در زمینه کاری بعلت خلاقیت هایی، پیشرفت ها و موفقیت هایی کسب کرده بود و من هم یکم حس حسادت داشتم ولی از طرفی بعدا انگیزه ها و امید و انرژی در من فعال و بیدار می‌شد هر وقت میومد اینجا و صحبت میکرد…انگیزه بخش بود…

    ولی اگر دو سه نفر از اطرافیانم هم موفقند در کسب و کارشون طی بیست، بیست و پنج سال گذشته یا پسرداییم حداقل طی 7، 8 سال گذشته، پیشرفت هایی داشتند

    حس خود کم بینی و ضعف و حقارت بیشتر متوجه من بوده (همون احساس اولیه و یهویی بطور ناخودآگاه) چون اون حس اولیه واقعی ترین و صادقانه ترین حس درونیه…

    و اینکه چطوری اون تونسته؟ و حتی در زمان خیلی کوتاه تر از من… روند من کند بوده..

    یا در بحث عاطفی و روابط یکی دو نفر بیادم میان…

    این افکار از همون حس ها میان که اون چیکار کرده؟

    البته بعلت کامل گرایی من، اغلب از کودکی معمولاً فکر میکردم کارها باید بسختی انجام بشن، یا زمان بر و طولانی و انرژی بر هستند…

    در حالیکه من اراده خوبی هم داشتم مثلا هر وقت لازم بوده سحرخیز باشم یا برنامه ای رو منظم پیش ببرم اینکار رو کردم…

    فکر میکنم اونا بخصوص در بحث رابطه اعتماد به نفس و شهامت خوبی از خودشون نشون دادن و لاغیر…

    خیلی دوست دارم استاد در مورد راحتی و آسونی با کمترین زمان و انرژی به موفقیت رسیدن رو بیشتر صحبت کنید و مثال ها و تمرینات و باورها رو کار کنیم…

    مرحله سوم:

    در حالیکه این افرادی که اغلب میگم حتی از نظر مدرک، من مدرک بالاتری دارم

    و حتی دانش من در یکسری حوزه های زندگی بیشتره

    من تونستم خیلی جاها در جمع برقصم و بخونم

    خیلی جاها در زندگی دیگران باعث بهبود زندگیشون شدم

    خیلی جاها وقتی دعوتم کردن یا هدیه دادن، یا تشویق به رقصیدن یا کمک گرفتن ازم داشتن یا توی جمع صحبت کردم …

    این یعنی اینقدر دوست داشتنی و عزیز و محترم بودم و هستم که بهم عزت و احترام گذاشتن و توجه مثبت کردن و یا خواستن باهام دوست بشن دیگه وگرنه مردم بیکار نیستن که، همه دنبال احساس خوبن، پس من بهشون احساس خوب میدادم یا در دوران دانشگاه تونستم کارهایی انجام بدم یا بر ترس هایی غلبه کنم مثل سوار پاراگلایدر شدن مثل تمرین آگهی تبلیغاتی که همین یکی دو ماه پیش رفتم انجام دادم و تحسین شدم که خیلی ها ازش فراری ان،

    و خیلی کارهای دیگه.

    هیچ برتری اون افراد از من ندارند اونا هم ادمن، حتی درگیر ترس ها و خلأهایی هستند توانایی های من منحصر به خودم توانایی های اونا منحصر به خودشونه، فقط یکم شجاعت و انگیزه در اون زمینه خاص داشتند همین… آدم های موفق، خاص و عجیب نیستند…

    بخصوص این دو نفری که میگم وجه مشترک سوم استفاده از قانون تکامل و تدریجی بوده اونا دنبال طمع و نشون دادن خودشون و پز دادن و شتاب و تصمیمات هیجانی نبودن…

    مثلا یادمه سالها پیش نیومدن برن خونه یا ماشین خیلی گرون بخرن یا موبایل فلان… برای خودشون هزینه و استرس نمیخریدن، و با انگیزه پیش رفتن ولی الان هم نقاط خیلی خوب آپارتمان بزرگ دارن، هم ماشین های مدل بالا و خارجی، هم خیالشون راحته، مسیرشون طی 25 سال گذشته همش رو به جلو بوده وقتی نگاه میکنم…

    شخصیتشون عوض نشده خیلی، یعنی تقریبا همون سبک ظاهر و لباس و چهره، همون روحیات، فقط وضع مالیش بهتر شده و پخته تر شده به لحاظ فکری و روانی، همین.

    شکرگذار بودن یا کمک گرا بودن یا مهربان بودن و ساده بودن رو اغلب میبینم دراونا…

    البته این موارد اونقدر داخل زندگیشون نیستم جزییاتشونو ببینم ولی کلیت کارها و روالشونو و گاها صحبتهاشونو متوجه هستم…

    از لطف شما واقعاً سپاسگزارم استاد نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    زینب عجم گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    سلام استاد عزیزم… ازتون واقعا ممنونم بابت این سری فایل های بی نظیر و مفیدتون

    حین اینکه داشتم به تمرینی که دادید فکر میکردم تا در دفترم بنویسم یک نکته توجه من و به خودش درمورد خودم جلب کرد یا بهتره بگم یک باور محدود کننده …. ازونجا که ممکنه خیلی از افراد این نوع باور و بصورت پنهان داشته باشن ترجیح دادم در بخش کامنت ها به اشتراک بزارم امید هست که کمک کننده باشه :)

    یکی از باورهایی که باعث شده تا الان از موفقیت هیچکدوم از اقواممون خوشحال نشم و حسادت بورزم این بود که انگیزه مناسبی برای پیشرفت نداشتم و اون این بود که برای چشم و حرف فامیل و اقوام و اینکه از همه بواسطه موفقیتم برتر باشم دوست داشتم به موفقیت برسم … همیشه اسمم توی دهن مردم باشه و مردم برای موفقیت هایی که بهش رسیدم انگشت به دهن بمونن و از من تعریف کنن … و این باعث میشد از اینکه موفقیت یکی از اقوام بشه نقل دهن بقیه و همه ازش تعریف کنن برنجم و بگم پس من کی میخوام پیشرفت کنم … همه دارن ازم جلو میزنن و اینجوری بود ک حسم بد میشد….

    درصورتی که من باید برای رشد و تعالی خودم پیشرفت کنم ، من باید پیشرفت کنم تا پتانسیل های نهفته درونمو شکوفا کنم ، من باید پیشرفت کنم تا از ظرفیت های بی شماری که خدا درونم قرار داده استفاده کرده و تقویت شون کنم

    ممنون استاد بابت این فایلتون که باعث شد من این باور محدودکننده رو در خودم پیدا کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    .

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان

    و سلام به تمام خانواده من

    من بعد از 6 ماه دوباره کامنت نوشتنم رو آغاز میکنم و دلم پر میکشید برای نوشتن کامنت گذاشتن و حرفای دلی خودمو بزنم

    و این تنهایی و کامنت نذاشتن اتفاقا خیلی هم بهم کمک کرد که بیشتر توی خودم برم و درکم از قانون بالاتر بره و اون موقع ها یه حسی بهم میگفت کامنت نذار تا وقتش برسه که با اومدن این فایل، همون حس بهم گفت حالا بیا ازینجا شروع کن و کامنت بذار

    من توی این مدت خیلی رشد ها داشتم از دوره بینظیر احساس لیاقت و افزایش درآمدم بگیر تا به سادگی خرید روانشناسی ثروت 3 که یه روزی برام مهمترین خواسته ام بود ولی مثل آب خوردن اومد توی زندگیم و احساس درونیم که بسیار عالی تر شده و رفتار های افراد و جهان با من بسیار تغییر کرده

    و کلی مشتری های راحت که وارد کسب و کارم شده و عشقی که افراد بهم نثار میکنن

    ولی با همه اینها باز یه چیزی حس میکنم میلنگه که احساس میکنم استاد در دوره جدید بخواد آموزش بده نمیدونم ولی به هر حال من یه چیزایی رو بیشتر از خودم درک کردم

    که دوست دارم بیشتر توضیح بدم

    همین دیروز یه اتفاقی افتاد که میتونه نقطه عطف زندگیم باشه برای یه تغییر بزرگ و جانانه و نتایج بزرگ در زندگیم بیاره

    که خداوند هدایتم کرد و با فایل جلسه 4 قدم 5

    با توضیح مفهوم آیه «… وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُون» بهم گفت آرام باش و با توضیحات استاد در این فایل بهم نشانه های زیبایی رو بهم داد که قلبمو باز کرد و بعدش امروز صبح با

    اومدن این فایل بر روی سایت بهم یه سری حرفا زد و نشانه هایی داد که فقط خودم میتونم درکش کنم به واسطه مداری که داخلش هستم و بسیار برام درس داشت و اومدم نشستم فایل رو نت برداری کردم و نوشتن و جواب دادن به سؤالات

    و حالا میخوام در ادامه بیشتر توضیح بدم

    .

    .

    .

    من میخوام در اینجا کاملاً رو راست باشم با خودم و نقاب ها رو بردارم و پشت ماسک قایم نشم، چون سر فرکانس رو اصلاً نمیشه کلاه گذاشت و

    در اینجا به هیچکسی هم کاری ندارم و دنبال حرف کسی نیستم که بگن فلانی با این همه مدت عضویت در سایت چرا اینقدر ایراد داره و فلان و بسار….

    من الان فقط به خودم نگاه میکنم و ذره بین رو فقط بر روی خودم انداختم و میلاد آمای حال حاضر رو مورد بررسی قرار میدم

    .

    سؤالی که استاد پرسید این بود که:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟؟

    من بدون هیچ فکر کردنی

    این افکار اومد و به زبان آوردم

    ( حسادت عصبانی شدن کلافه و درمانده بودن _ در ذهنم داد و فریاد زدن که آخه این چه وضعشه و….)

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا خوشحال میشوی و انرژی و انگیزه میگیری؟؟

    به ظاهر شاید ولی از درون اصلاً به هیچ عنوان خوشحال نمیشم

    و میخوام سر به تنش نباشه

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود؟؟

    به ظاهر شاید آره که مثلاً بگم که اگر فلانی تونسته پس من هم میتونم ولی خیلی وقتا انگار دارم خودمو گول میزنم

    و

    باید بگم که متأسفانه خیلی وقتا ما داریم ادا در میاریم

    ( ادای دانای کل)

    سؤال بعدی استاد این بود که:

    آیا شما رو به احساس ناتوانی میرسونه؟؟

    در واقعیت آره، در ذهن این افکار میپیچه که ببین چقد فلانی موفق تره و تو عرضه نداری و تو چقد بی عرضه و ناتوانی…

    ꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂

    با پاسخ دادن به سؤالات

    یه لحظه به خودم اومدم از اینکه یک انسان چقد میتونه افکارش غلط و اشتباه باشه و چه روزهایی چه خوراک هایی به ذهن دادیم که فکر میکردیم خوبه ولی الان که میخواییم به یه خواسته ساده برسیم کلی افکار غلط داریم و میگیم چرا نتیجه نمیاد

    همونطور که بالا گفتم امروز یه حسی منو به این سمت آورد که بشینم دفترمو باز کنم و خودکار در دستانم گذاشت و گفت بنویس و گفت با تعهد بنویس با تعهد تغییر کردن بنویس

    با پذیرش خودت بنویس

    من اینجا هستم که با خودم صادق باشم و اصلاً به گذشته ام کاری ندارم که چه چیزی ساختم و چقد پول ساختم و چه کردم و چه نکردم

    من الان فقط یک چیز بسیار مهم رو درک کردم که نباید ماسک داشته باشم همین،

    چون ماسک داشتن باعث میشه که

    نه خودتو ببینی

    نه بتونی خودتو بشناسی

    نه بتونی خودتو بپذیری

    نه بتونی پیشرفت هاتو ببینی و

    همش پشت ماسک و نقاب ایستاده ای و فرار میکنی از خودت که نکنه دست خودم برای خودم رو بشه و حالم از خودم بهم بخوره

    و به این نتیجه رسیدم که خیلی وقتا ما انسان ها اصلاً از حرف مردم ترسی نداریم بلکه ما از حرف قاضی درونی خودمان ترس داریم که دوست نداریم با او رو به رو بشیم و همش پشت ماسک قایم شده ایم و فراری هستیم از خودمون از همین کسی که هستیم با همین شخصیتی که داریم که نکنه دست خودمون برای خودمون رو بشه که ما اینقدر مشکل داریم و شخصیت خراب و داغون داریم و برای همین این همه گاز میدیم و نتیجه ای حاصل نمیشه

    چون حاضر نیستیم خودمونو بشناسیم با همین چیزی که هستیم و فرار میکنیم از خود واقعی الانمون.

    و تا وقتی من نتونم جلوی قاضی درونی خودم بایستم و با خودم رو به رو بشم و ماسک هامو بردارم هیچ نتیجه ای برام نداره

    و وقتی که بتونم با خودم رو به رو بشم دیگه حرف مردم به اندازه پشیزی هم برام ارزش نداره

    و اون وقت که از تظاهر و ادا و ادفار و ماسک و نقاب های پنهان میام بیرون و در قالب خودم قرار میگیرم و من اینو در این مدت 6 ماه فهمیدم وقتی به رفتار های خودم نگاه کردم و به رفتار های بقیه نگاه کردم و حتی توی این مدت انصافاً خیلی از کامنت های بچه ها رو هم خوندم و به این نتیجه رسیدم که

    ما همش یک پنهان کاری نسبت به خودمان داریم نه به بقیه افراد و نه حتی به خود خدا

    و ما همش داریم از خود واقعیمون که الان این شخصیت رو داره فرار میکنیم و نمیتونیم بپذیریم خودمون رو و برای همین همش میخواییم مثل بقیه باشیم و جای دیگران باشیم و و میگیم کاشکی من فلانی بودم

    کاشکی من عباسمنش بودم

    کاشکی من ایلان ماسک بودم

    کاشکی من ترامپ بودم

    و…..

    تا وقتی هم که با خود واقعی مان رو در رو نشویم و نپذیریم خودمان را که من هستم که این همه اشتباهات و تفکرات غلط و اشتباه دارم، هرگز نمیتوانیم رشد و پرواز کنیم و مهم ترین وزنه و پیله ای که ما به خود بسته ایم

    همین قایم شدن پشت هزاران نقابیست که حاضر نیستیم برداریم و با خود واقعی رو به رو بشویم

    و هر چقد هم بیاییم خودمان را به نکات مثبت و دیدن سریال سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و محصولات قرار بدهیم شاید به ظاهر احساس خوب داشته باشیم ولی ماندگار نیست

    چون هیچ وقت از خود واقعی مان استقبال نکردیم و همیشه به جنگ با او بوده ایم و حاضر نشدیم آن ماسک را برداریم

    که من چی کسی هستم؟؟

    من کی هستم؟؟

    من کجا قرار دارم؟؟

    منِ الانم چیست، کیست؟؟

    و تا وقتی با این منِ الان رو به رو نشویم نه تنها پیشرفتی نیست بلکه اگر هم باشد فقط لاک پشتی و فقط تقلای بیخودی

    و من میخوام بگم اگر استاد الان در این جایگاه قرار داره صرفاً به این دلیله که با خودش صادقه و خود واقعیش رو یه زمانی پذیرفت با تمام آن چیزی که بود

    ولی خود من نتونستم

    و الان به این درک رسیدم شاید تو مدار دریافتش قرار گرفتم که ما ها خیلی وقتا داریم خودمون رو گول میزنیم و مفهوم فرکانس رو خیلی بی ارزش میدونیم

    بیاییم به این سؤالات کمی تعقل کنیم…

    چند بار شده با احساس بد، خواستی توجه کنی به نکات مثبت؟؟

    چند بار شده با احساس بد سریال سفر به دور آمریکا رو دیدی؟؟

    چند بار شده با احساس بد رفتی سراغ باورها؟؟

    چند بار شده با احساس بد کاری رو انجام دادی؟؟

    چند بار شده با احساس بد سپاسگزاری کردی؟؟

    صرفا فقط برای رفع تکلیف!!!!!!

    خودم جواب میدم خیلی مواقع

    چرا؟؟

    چون، پشت یه ماسک قایم شده بودم و نمیخواستم با حال حاضر خودم رو به رو بشم چقد شخصیتم خرابه و ازش فرار میکردم و نمیخواستم بپذیرم که این منم این منم این منم

    این میلاد آمای هستش با این همه افکار غلط که باعث شخصیت حال حاضرش شده و براش سخت بود پذیرفتن حال حاضرش

    و تا وقتی هم نتونی با خود واقعیت رو به رو بشی فقط تقلا میکنی و درجا میزنی

    که اگر احساسم بده

    نرم سراغ کاری و عملی انجام ندم

    و این رو من در فایل جلسه 1 قدم 1 درک کردم که استاد اونجا یه جمله ای میگه که بچه ها من با خودم خیلی رو راستم و پشت هیچ ماسکی قایم نشدم و حتی یجای دیگه استاد میگه اگه با خانم شایستهحتی بحث کوچکی هم داشته باشم اصلا اون موقع عشق بازی وقربون صدقه نمیرم چون میدونم فرکانسم غالبه نه کلامم و ادا و ادفارم و پشت ماسک قایم نمیشم

    و حالا جالبی قضیه اینه که

    انصافاً ما ها خیلی چکاپ فرکانسی 12 قدم رو انجام دادیم؟؟

    و چقد حاضر شدیم با من واقعی مان رو به رو بشیم!!

    متأسفانه خیلی کم

    نخواستیم بپذیریم که این منم با این همه تفکرات غلط!!!

    و فراری بودیم، خودمو میگم فراری بودم

    .

    .

    .

    وقتی به واژه خدا فکر میکنم، این جملات به ذهنم تراوش میکنه که خدا _» به خود آ

    یعنی،

    به درون خودت به اینکه خودت کیستی؟

    منِ الانت چه شخصی هستش؟

    منِ الانت چه چیزی را اندیشه میکنه؟

    منِ الانت چه ویژگی داره؟

    آیا در پشت هزاران نقاب و ماسک قرار گرفته ام و حاضر نیستم هیچ کدام از این ماسک ها و نقاب ها را بردارم و با خود واقعیم رو به رو بشوم؟

    بله 100 ٪

    پس به خود آ

    .

    .

    آره استاد جان، من میتونم بگم که تازه به این درک رسیدم که من از خود واقعیم فراری بودم و پیشرفت هایم کند بود

    که توانایی دیدن آن را نداشتم

    و اگر بخوام مثال بزنم، مثل این میماند که یک فردی صورتش در اثر یک حادثه سوخته و وقتی صورتش رو در آینه میبینه وحشت میکنه و دوست نداره خودشو ببینه و این برای من میتوانم بگویم اینگونه هستش که از دیدن خود واقعیم فراری بودم و نمیخواستم بپذیرم که من، منِ میلاد آمای هستم و اصلاً خود واقعیم وحشتناک نیست و بلکه

    قابل پذیرش است

    قابل اعتماد است

    قابل اتکا است

    قابل باروری و رشد است

    و این بهترین زمان برای درک این موضوع بود و نقطه عطف زندگیم شد که من رو به سمت پیشرفت های نجومی هُل بده.

    .

    .

    استاد در مورد سؤال دوم

    باید بگم که کسی در فک و فامیل ما نیست که به جایی و یک موفقیت خاصی رسیده باشه و من در فک و فامیلم اولین کسی هستم که با کمک خدا میخوام تغییرات بسیار اساسی رو ایجاد کنم و بشم الگو خیلی ها که بگم من تونستم تغییر کنم و میشود.

    .

    .

    .

    استاد جان،

    خیلی سبک شدم

    خیلی احساس آرامشی دارم که با خود واقعیم رو به رو شدم که باید خیلی وقت پیش رو به رو میشدم ولی

    میدونم الان بهترین موقعش بود

    و این کامنت نوشتن ها ادامه دارد.

    عاشقتونم.

    .

    .

    .

    ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      صبا جووون گفته:
      مدت عضویت: 864 روز

      سلام ب همه دوستان و استاد گلم با این فایل بسیار جذاب خودشناسی

      و ما چقدر ب شنیدن این فایل نیاز داشتیم .

      دوست هم فرکانسی من آقا میلاد چقدر زیبا نوشت دقیقا حرفای دل من رو نوشتین .

      بسیار عالی جواب دادین و من از خواندن این کامنت لذت بردم

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام میلاد جان …

      سپاسگذارم برگشتی من منتظرت بودم ..جدب میگم خیلی دلتنگت شدم ..ممنون سپاسگذارم هستی مایه آرامشی..

      سپاسگذارم مکتوب میکنی وباعث لذت بردن من شدی سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      که توانایی دیدن آن را نداشتم

      و اگر بخوام مثال بزنم، مثل این میماند که یک فردی صورتش در اثر یک حادثه سوخته و وقتی صورتش رو در آینه میبینه وحشت میکنه و دوست نداره خودشو ببینه و این برای من میتوانم بگویم اینگونه هستش که از دیدن خود واقعیم فراری بودم و نمیخواستم بپذیرم که من، منِ میلاد آمای هستم و اصلاً خود واقعیم وحشتناک نیست و بلکه

      قابل پذیرش است

      قابل اعتماد است

      قابل اتکا است

      قابل باروری و رشد است

      و این بهترین زمان برای درک این موضوع بود و نقطه عطف زندگیم شد که من رو به سمت پیشرفت های نجومی هُل بده.

      .سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    معصومه مقدس گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان گرامی

    استاد از شما بسیار سپاسگذارم که در مورد مسایل مهم فایل درست میکنید و سلسله فایل تولید میکنید برای شناخت بهتر خودمون و ترمز های ذهن مون

    من به اولین نکنه ای که توجه کردم این هست که من نسبت به جنس مخالف اصلا احساس بدی پیدا نمیکنم و خیلی خوشحال میشم و تحسین شون میکنم از موفقیت کاری و مالی و رفاهی و موقعیت اجتماعی که بدست میارن

    اما در مورد خانم ها اینطور نیست

    و چند دسته هست

    اول اینکه اگه اون دوست و آشنا افرادی باشن که با استفاده از قوانین جذب به موفقیتی برسن اتفاقا خوشحال میشم و میگم این تونسته من هم میتونم و شاید اگه ایده خوبی داشته باشن هم سعی میکنم استفاده کنم

    ولی در مورد دوستان هم سن و هم دوره و هم کلاسی های خودم متفاوت هست

    من چندتا دوست دارم که در زمینه بیمه بسیار موفق شدن

    در حالیکه یکی از این دوستان در دوران مدرسه اصلا حتی نمیتونست دو کلمه درست حرف بزنه و الان میبینم چقد اعتماد بنفس پیدا کرده و به من بارها میگفت بیا تو بخش بیمه

    من کلا مخالف شغل هایی مثل بیمه بازاریابی و شغل ها بادرامد ها هرمی هستم کلا نمیدونم به چه دلیل مخالف هستم و اصلا علاقمند نیستم به این مشغال

    و اره از اون دوست احساس خوبی دریافت نکردم بخاطر موفقیت ش اینکه با خودم مقایسه میکردم در گذشته چطور بوده و الان چطور شده و خودم پیشرفت نکردم و مقایسه میکردم ( البته برای چند سال قبل این داستان )

    و توجه میکنم میبینم در بین دوستان هم بیشتر بر اساس شغل من ذهنم دسته بندی میکنه

    و اگه اون شغل خوب بدونه نه احساس بدی نمیکنم

    مثلا چند وقت قبل یکی از اشنایان خانم اومد بود برای ثبت شرکت و کارهاش انجام میدادم و دیدم چقد موفقیت مالی بدست اورده با اینکه چندسال ازمن کوچکتره ولی تحسینش کردم

    اما یک همسایه ای داشتیم در محل کار 3 سال قبل زمانی که این خانم اومد بازکرد یک بوتیک بسیار کوچک و اجناس با کیفیت پایین و بعد از چند مدت این خانم جمع کرد و از پاساژ رفتن و بعد حدود 2 سال که رفتن چند مدت پیش دیدم با شاستی بلند سوار هستن و از ثبل اطلاع پیدا کرده بودم که این خانم قرعه کشی برگذار میکنه ( از این هایی که چند نفر جمع میشن پول میزارن هر هفته یک نفر برنده میشه و مبلغ میدن به اون فرد)

    من کلا مخالف قرعه کشی و این جریانات هستم و هیچ قبول ندارم این نوع مشاغل

    بعد به محض که این خانم دیدم ذهنم شروع کرد به اینکه اره این از این راه پول دراورده و همونجا مچ ذهن گرفتم که داری اشبتاه میری

    هر شغلی موقعیت پول دراوردن داره و اینکه میخوای موفقیت اون خانم کوچک بشمری که از راه خوبی این درامد بدست نیاورده و این اشتباه هست و جند روز به این فکر میکردم که ذهن من داره من گول میزنه با اینکه از راه درست پول نمیشه دراورد

    و این برمیگرده به گذشته من تا به پدرم میگفتیم فلانی پول داره و میگفت همه از راه خلاف پول در میارن و هنوز باورش همینه که از راه درست پول در نمیاد

    و با خودم خیلی صحبت کردم و شروع کردم به نمونه هایی که از راه درست پولدار شدن که کم هم نیستن

    ولی در یکسری موارد هم الگو گرفتم نمونه ش خاله خودم که از یک شهر کوچک رفت بعد از ازدواج به تهران و بعد کم کم سعی کرد با افراد با درامد بالا رفت امد داشته باشه و کم کم خودش هم یکی از این افراد شد

    اتفاقا امروز ظهر قبل از دیدن این فایل داشتم به همین توجه میکردم و تحسین میکردم و نگاه میکردم از نکات مثبتی که استفاده کرده

    و الان بعد فکر کردن به این مسایل متوجه شدم یکی از بیشترین جیزهایی که در من حس انکار یا مقاومت یا حسادت و یا خود کم بینی میاره بیشتر شغل هایی هست که من زیاد بهشون اعتقادی ندارم

    و یا اینکه اگه یک خانم که خیلی از من کوچکتر باشه و میبینم به موفقیت های بالایی رسیده به خودم نگاه میکنم و میگم معصومه تو با زندگی ت چه کردی این همه سال داری کار میکنی پس کو؟ اره این شکل مقایسه هست

    البته الان خیلی کم شده و تا میاد تو ذهنم اجازه نمیدم مقایسه کنه و از زمانی که دوره 12 قدم دوباره شروع کردم در این حدود دو ماه خیلی به ندرت شده در همون ابتدا جلوش میگیرم نمیزارم ادامه بده این ذهن

    و این هم بخاطر حس رقابت با هم جنس خودم هست ولی در مورد اقایون نه خیلی خوب و راحت الگو میگیرم و خوشحال میشم

    حالا برم ادامه صحبت های استاد گوش کنم

    خب ادامه رو گوش کردم

    سوال : از چه زاویه مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم تا به خودباوری برسم ایده بگیرم و الهام بخش من باشه

    و سوال دوم : چه درس هایی میتونم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده؟

    اول در مورد دوستم مریم که در بیمه به موفقیت رسیده

    مسیری که رفته کار کردن بر روی روابط بوده و ارتقا در این بخش باعث شده در فروش بیمه موفق بشه

    و اینکه مریم خودش در یک جایی باور کرد اینکه میتونه پیشرفت کنه مریمی که میگفت زن باید خونه دار باشه و همیشه تو خونه باشه و کلا نوع فکرش این بود زن تو خونه بمونه و مرد کار کنه ولی کم کم ذهنیت خودش تغییر داد اول به ارایشگری در منزل پدری مشغول شد بعد از ازدواج هم سالن زد و بعد کلا رفت در مسیر بیمه

    در این مسیر اول در همون ارایشگاه هم باورهاش در مورد توانایی خودش تا حدودی تغییر کرد هم اینکه اون مهاجرت به شهر دیگه هم کمک کرد و هم اینکه کم کم روابط اجتماعی ش بالا رفت و بعد رفت در بخش بیمه کامل روی ارتباط با افراد مهارت کسب کرد

    البته تمامی دوستان من که در کار بیمه هستن به من پیشنهاد کردن به من که برم و اونجا مشغول بشم چون چه در دوران مدرسه چه دانشگاه من اون فردی بودم که اگه سوالی و خواسته ای از معلم استاد و مدیر داشتن به من میگفتن و من اون فردی بودم که بهتر از باقی درخواست میکردم و حرفم بیان میکردم

    و میبینم الان من مثل قبل خودم باور ندارم گاهی یاداوری میکنم به خودم ولی میگم الان تغییر کردم و مثل قبل اعتماد بنفس ندارم

    بیشتر در موفقیت اطرافیان من به مقایسه خودم میپردازم و توانایی های خودم ( البته چند مدت شروع کردم دیگه مقایسه نکنم و همش به خودم میگم من باورهام قبلا این بوده ولی الان دارم تغییر میکنم)

    اما همیشه این مقایسه رو دارم که چطور فلانی که از تو انقد کمتر بوده خودش باور داره ولی تویی که در خیلی نبه ها سرتر بودی و هستی چرا خودت باورنداری

    این سوال از خودم میپرسه درونم که چرا خودت باور نداری

    که الان جدیدا دارم سعی میکنم این سوال هم نپرسم و فقط میگم اگه اون تونسته قطعا من میتونم حتی بهتر از اون هم میتونم بشم و فقط باید توانایی های خودم باور کنم

    در مورد خاله م که خب اون مسیر مهاجرت اولین قدم بودو اینکه در یک برهه ای از زندگی فقط رو خودش اتکا کرد و من فکر کنم اون اعتماد به نفس و خود باوری از اونجا شکل گرفت و مسیر درست هم این بود که گفت من اگه میخوام ثروتمند بشم باید با افراد سطح بالا رفت و امد کنم و این کار هم میکرد

    در مورد اون خانم که گفتم از طریق قرعه کشی به ثروت رسید

    بزرگترین باوری که متیونم برای خودم بسازم اینکه میشه در زمان کوتاه هم به خواسته ها رسید و میشه خیلی پیشرفت کرد( همین الان ذهن اومد گفت از راه های درست نمیشه . خندم میگیره از این ذهن که خب برای باورهایی که از بچگی شنیدم و دوروزه انتظار ندارم کامل عوض بشه ولی دارم باهاش حرف میزنم و میگم این حرف پدری میزد که هیچ جایگاهی در اجتماع نداشت و این فقط یک توجیه برای افراد بازنده تا موفقیت افراد کوچک بشمرن و اینکار فقط افراد بدون اعتماد بنفس انجام میدن و فرد با احساس لیاقت موفقیت دیگران به رسمیت میشناسه)

    خب این نجوا هست و باید همیشه روش کار کرد

    البته در یک سری شغل های دیگه هست مثل انواع شغل های زیبایی و ارایشگری حقیقتا من افراد تحسین میکنم و اون برای خودم مثال میزنم چون باور کردم که میشه در زمان کوتاه با یک مهارت خاص مثل کاشت مژه یا شینیون و کاشت ناخن با سرمایه کم به درامد رسید و خیلی بازارشون پررونق هست و خیلی سریع هم به درامد های خوبی رسیدن

    من بزرگترین باگ مالی خودم بگم که بر میگرده به خود شغل اینکه میگم شغل خاص درامد داره و اینکه طرف استعداد داره این دوتا باگ بزرگ مالی من هست که مدتهاست بهش رسیدم و دارم روش کار میکنم و به خودم این تعهد دادم که در همین محل کار خودم با اینکه برای یک شخص دیگه کار میکنم در همین مکان با مهارت هایی که بلد هستم خودم درامد جداگانه ای داشته باشم و افزایش درامد داشته باشم جدا از اون حقوق ثابت

    و در این مسیر در حال حرکت هستم

    در مورد یکی از دوستان خودم که اون هم با قانون جذب پیش میره اون هم به خودش قول داده بود درامد خودش 3 برابر کنه و الان به این عدد رسیده و از اون ایده میگرفتم و دیدم از همه مهمتر اینکه علاقمند هست به کارش و روزانه دو سه ساعت فقط سمینار نگاه میکنه و مطالعه روزانه داره برای بالا بردن اطلاعاتش و اینکه نمیترسه از تغییر کردن و اگه یکجا موقعیتی پیش اومد خیلی راحت به خدا اعتماد میکنه و باور داره که به جای بهتری هدایت میشه و این کار باعث شده درامدش 3 برابر کنه البته این دوستم در گذشته از فایل های استاد عباس منش استفاده میکرد ولی الان چندسال با اساتید دیگه کار میکنه ولی من فقط به اینکه چه روندی استفاده کرده رو نگاه میکنم ( اون دوست من د رحدود 8 سال پیش با من همکار بود در یک مرکزی و اون زمان بخاطر مهارتی که من داشتم درامد من 3 برابر این دوستم بود ولی این دوستم به سمت علایق خودش رفت و حالا درامد اون در حال حاضر حدود 8 برابر من شده و البته این درامد در اواخر خیلی زیاد شده )

    پس این نشون میده در مسیر علایق خود رفتن و ادامه دادن و مطالعه و مهارت کسب کردن چقد میتونه باعث پیشرفت در زمان کم بشه و همین پیشرفت بهش اعتماد بنفس بیشتری هم داده

    در یک کلام خودباوری اون چه که بهش نیاز دارم باورکردن توانایی های خودم هست و ایمان به خودم برای قدم برداشتن هست

    با دوره 12 قدم شروع کردم به قدم های کوچک برداشتن در مسیر چیزهایی که به ذهنم میرسه تا علایق خودم بهتر بشناسم و پیدا کنم و برم تو دل ترسهام

    استاد خیلی از شما سپاسگذارم

    میخوام دیگه تمرین ها رو عملی انجام بدم

    چون برام دیگه مهمه در عمل موفق بشم و فقط با گوش دادن نتیجه نمیگیرم و 3 سال گوش دادم دیگه وقت عمل و ایمان نشون دادن هست

    گرچه ایمان هم تکاملی به میزان نتیجه ای که گرفتم ایمان قوی تر میشه

    استاد خییییییییییلی دوستتون دارم و حالا هم برم تمرین ستاره قطبی م انجام بدم.

    دوستتون دارم

    در پناه فرمانروای جهان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    سلام بر استاد عزیز و بچه های گل سایت.

    این باوری هست که من خیلی خیلی روی خودم کارکردم و تا حد خیلی خوبی هم ازش نتیجه گرفتم که چنتا از تجربیاتم رو در این مورد مینویسم.

    +یکی از مهمترین دلایل حسادت و هر نوع حس بد از موفقیت دیگران ریشه اش در باور کمبود هست که هر کس در حوزه ای که فعالیت میکند معمولا این باور را دارد که بطور مثال اگر همکار من به موفقیت برسد دیگر جایی برای من نیست، که صحبتهای مستدل استاد در جلسه 20 دوره روانشناسی ثروت1 آب پاکی رو ریخت رو دست این باور محدود کننده ای که خودم هم داشتمش و الان خیلی بهتر شدم درش. اینکه برنامه خداوند برای جهان، گسترش هست در تمام ابعاد. وقتی موفقیت فردی رو در هر کاری میبینم به خودم میگم ببین برنامه خدا داره روزبروز قویتر میشه و موفقیت داره بیشتر و راحت تر اتفاق میفته.

    + مورد دیگه برمیگرده به نیاز توجه که خیلی از ماها فکر میکنیم فلان کس که به موفقیت رسیده یا این ویژگی مثبت و این هنر رو داره الان مورد توجه بقیه هست، ولی کسی به من توجهی نمیکند. واین واقعا آزار دهنده است. درصورتی که وقتی ماهم عشق و علاقه خودمون رو پیدا کنیم و در اون ماهر بشیم انقدر از درون احساس ارزشمندی و لیاقت میکنیم که

    مورد توجه بودن یا نبودن یه مسئله خیلی خیلی جزیی میشه. حتی معروفترین چهره هاهم اگر ازشون سوال بشه، حس خوشبختی خودشون رو بخاطر انجام کاری میبینن که دارن انجام میدن نه بخاطر مورد توجه بقیه بودن.

    + مورد دیگه ای که باعث رنجش از پیشرفت دیگران میشود ناآگاهی یا اطلاعات کم از قوانین جهان است. وقتی این حرف و رفتار استاد را هزاران بار توی فایلهای مختلف دیدم که برای موفق شدن باید بتوانی «باید بتوانی» موفقیت دیگران را تحسین کنی، چون به هرچه توجه کنی به همان هدایت میشوی و از همان وارد زندگیت میشود. از وقتی این آگاهی در من ریشه دارتر شد، انسانهای موفق که جای خود دارد،حتی خیلی از اطرافیانم که شاید موفقیت خاصی هم کسب نکرده بودن رو میگشتم تا حداقل یه ویژگی مثبت رو به عنوان موفقیت اون فرد برای خودم تعریف کنم تا جایی که الان من خیلی از فامیلهامون رو وقتی اسمشونو میشنوم ناخودآگاه یه ویژگی مثبت از اون فرد بعنوان موفقیتش یادم میاد، واین نگرش و رفتار تاثیر فوق العاده ای روی حفظ انرژی من گذاشته.

    شاد و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: