ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به بانو شایسته عزیزم
سلام به خانواده ی بهشتیم
خدایا شکرت عجب اتفاقات شگفت انگیزی داره واسم میفته…
خدایا شکرت چه هم زمانی های خوبی داره واسم به وجود میاد …
امروز روزی که بالاخره مشخص شد که مهاجرت کنم به شیراز و چقدر حسم خوبه و حالم خیلی عالیه و دیشب کلی خوابهای خوب دیدم و صبح زود با یک هوای خنک و با صدای پدرم از خواب بیدار شدم(من تنها هستم و مدتهاست که چون دارم رو خودم کار میکنم خانوادمو ندیدم اما هرزگاهی با صدای مادرم و یا پدرم و یا صداهای خیلی زیبا از خواب بیدار میشم )
رفتم بیرون تا یک قهوه نوش جان کنم و اولین روز برفی را در آخرین روز موندنم تو تهران تجربه کردم و الان هم که این فایل متفاوت از استاد رو دیدم که قرار خیلی به رشدم کمک کنه و متعهدانه تمریناتشو انجام میدم و کامنت میخونم و کامنت ها را سعی میکنم تا آخر بخونم چون خدا همه چیز واسم داره ردیف میکنه و جالبه که دیشب مامانم زنگ زد و یهویی بهش گفتم دارم میرم شیراز و اصلا مقاومتی نداشت و خدا از زبون مادرم چندتا باور توحیدی بهم گفت که همهی اینها با هم نشون دهنده ی این تغییر بزرگ و پر از رشد و سلامتی و کسب ثروت و رابطه ی خوب است که در این مهاجرت به دست خواهم آورد انشالله و کلی از موفقیتهام مینویسم
دوست داشتم قبل از اینکه فایل گوش کنم آخرین کامنت در شهری که در حال حاظر هستم نوشته باشم و انشالله تمرینات انجام میدم و سوالات پاسخ میدم با هدایت خدا .
دروود برخانواده خوبم.
درود و صددرود بر استاد عزیزم.. وخانوم شایسته عزیز.
بنده میثم محمدی هستم.. حدود3سالی میشه که عضو این خانواده هستم. اینقدرنتایج بزرگ گرفتم که اگر بخوام درموردشون بگم.. خدافقط شاهده که یه دفتر پر میشه.
اما میخوام ددرمورد این فایل زیبای استادم چیزی که درک کردم . روبنویسم.
یادمه حدود بیست و پنج سال پیش . چندتادوست بودیم که همیشه باهم بودیم. همیشه. عروسیو مهمونی و خلاصه همه جا باهم بودیم. که بعد ازدواج هرکسی رفت سمت زندگی خودش.. ازاین چند نفرمون . یکی از دوستامون که الانم باهمیم و دوستیم. بشدت رشد کرد. ازنظرمالی در صورتی که واقعا بسیار عادی بود. بسیارعادی بود خانوادش و من کاملا میشناختمشون.
اولین چیزی که میدیدم حرفهای اطرافیان بود که میگفتن گنج پیدا کرده . اونگنج پیدا کرده و تونسته موفق بشه.
این اولین حرفیه که مردم درمورد ادمای خیلی موفق میگن. بعدمیگفتن کلاهبرداری کرده.. وهزاران حرف که توجیح کنن نمیشه موفق شد.
حالا من . که باهم اینقدر دوست بودیم و کاملا میشناختمش چون خودمم جز اون ادما بودم که همین حرفهارو قبول داشتم منم پذیرفته بودم که اونا راس میگن.
چون یه ادم همینجوری نمیتونه بع این موفقیتهای خوب برسه بیشتر تو حوزه مالی.
گذشت و گذشت . ومن کم کم فهمیدم که میشه موفق شد. الگوههارودیدم . ادمایی رو دیدم و باهاشون حرف زدم که میشه موفق شد و میشه هرروز بهترشد.
دیدگاهم نسبت به دوستم تغییر کرد البته کم. تااینکه خودم خیلی زندگیم تغییر کرد . خیلی خیلی..
تا اینکه فهمیدم اونایی که از موفقیت دیگران خوشحال نمیشن.. چون احساس کمبود دارن.
چون باور ندارن
چون حتی الگویی ندارن که باورشون بشه
چون اون ذهن مریض باعث میشه همینی که هستی رو توجیح کنه که تو درستی اون راه کج رفته و هزاران بهونه که از بچکی شاهداینا هستیم.
یه روز نشستم با دوستم صحبت کردم . درمورد اینکه چیشد رسیدی به اینجا .
شاید حدود پنج ساعت صحبت کردیم و من مینوشتم و اون میخندید. چونتعجب میکرد من چرا مینوشتم.
وقتی صحبتهاشو کنارهم گذاشتم دیدم خیلی کارارو انجام داده شاید ناخوداگاه … ولیخیلی جالب بود.. اولتمرکز… استمرار. ارامشتو بدترین شرایط.. توکل بع خدا.
حس خوب که هرروز خدا برکتمو زیاد میکنه .
و هزاران باوری که جالب بود واسم . البته که من از حرفهاش این باورهارو کشیدم بیرون .
و به نظرم .
اینکه اگر کسی از موفقیت کسی خوشحال میشه .
اول خودش رو لایق میدونه . چون میدونه اونم میتونه
حس خوب موفقیت دیگران .
ارامش دیگران..
خنده دیگران .
زمانی مارو خوشحال میکنه که باورداشته باشیم ماهم لایق این اتفاقات هستیم.
پس موفقیت دیگران …. اگربدونیم چطور موفقط شدن اصلا کمک نمیکنه
از چه راهیی مهم نیست… همینکه شده ینی منم میتونم
البته اگر خودم و لایق بدونم…..
روزگارتون عالی
سلام به استاد زیبایی ها و مریم بانوی عزیز و تمامی دوستان عزیز این دوره ارزشمند جدید…
اینکه دیگران چه موفقیت هایی کسی کرده اند و چه احساسی از موفقیتشون دارم؟
– علی عزیز دوست و یار همیشگی من طبق رویاهایی که داشت در یک اداره دولتی با حقوق بالا استخدام شدو همون جوری که میلش بود با یه خانم کارمند ازدواج کرد و درآمد جفتشون بالاست و با سرمایه گذاری هایی که کردند سود های خوبی دارند و چند تا ماشین سنگین خریدند و پولهای خوبی میسازند و اتفاقا هزینه های زندگیشون هم خیلی کم هست و الحمدالله خیلی موفق بودند.من چه احساسی دارم؟اللهی شکرت که دوستی که اونهمه سال با هم بودیم اینقدر خوب گلیمشو از اب کشید و شکر خدا اون روحیه ساده گیرانه ای که در مورد مسائل داشت جواب داد و به آرزوش که ماشین سنگین بود رسید در حالیکه حتی قوانین رو هم بلد نبود ولی ناخوداگاه خوب موفق شد و این ثابت میکنه وقتی در مورد ایشون اتفاق افتاد در مورد منی که خیلی بزرگ تر فکر میکنم و اهداف بزرگ تری دارم قطعا اگر همون ساده گیری ایشون و ذوق و شوق ایشون رو داشته باشم موفق خواهم بود.
– بهزاد برادرم: خب ایشون کارمندن و با یه دختر کارمند ازدواج کردند و حقوق خوبی دارند و تونستن به تازگی خونه دومشون رو در مرکز استان خریداری کنند و شکر خدا سرمایه گذاری های خوبی انجام میدن داداش و من صمیمانه به خودشون تبریک گفتم.خب این موفقیت بهزاد بهم میگه کسی که در یک خانواده و سر یک سفره با هم بزرگ شدیم تونسته به موفقیت برسه پس برا منم میتونه این اتفاق بیفته دیگه دو تا داداش که خیلی نزدیکیم به هم و میتونم گذشته و طرز تفکر داداش رو یادم بیارم و ببینم خط مشی ایشون چی بود که الان نتیجه اش شده موفقیت و این خودش میتونه چراغ راه من باشه.
خیلی دارم فکر میکنم و دوستان زیادی هستند که دارن نتیجه طرز تفکراتشون رو دریافت میکنند و موفق هم هستن اکثرا بحمدالله و من میام بدون مقایسه کردن بیزنس هر کدوم نگاه میکنم اونا چه باورهایی در مورد پول و ثروت داشتند و چگونه بسادگی ثروت خلق میکنند و البته من این جوری نبودم و در این مدت 7 سالی که با استاد زندگی میکنم یاد گرفتم و یاد میگیرم اگر به هر چیزی در بیرون یا درون خودم به گونه ای نظر کنم که به من احساس بهتری بدهد یعنی در مسیر درست هستم و این عالیه واقعا عالیه…
چه موفقیت مالی چه موفقیت در روابط و سلامتی و… اون نگاهی که به من کمک میکنه و احساس منو بهتر میکنه خوب قطعا توش مقایسه و حسادت و نفرت و احساس بد و خشم و بی اعصابی و…نداره و این یعنی استمرار در ارسال فرکانس های خوب و خواسته و این یعنی عمل به قانون و عمل به قانون یعنی احساس بهتر و بهتر و این یعنی ساخت آینده بهمان شکلی که در مخیله مون متصورش شده ایم بارها و بارها….
ممنونم از استاد عزیز بخاطر دوره جدید و هم زمانی این دوره بعد از دوره باارزش لیاقت که دیگه بهتر ارزشمندی یه دوره رو به رایگان یا پولی بودن اون نمیدونیم و این ثمره عمل به دوره قانون ارزشمندی است.
اللهی الحمدالله…
ممنونم استاد از صمیم قلبم
ارادتمند شما : بهروز مروی
سلام دقیقا
نفر اول
به خودم میگم اگه اون تونسته پس
منم میتونم
چون با هم بزرگ شدیم تا سن 16 سالگی
اون خیلی شکست داشت ولی بالاخره موفق شده
نفر دوم
در سن بالا دیپلم داشت 42 سالگی شروع کرد
درس خوندن الان52سالشه و دکتر شده
باید درس بگیرم
خیلیخیلی که الان نیاز داشتم
دقیقا هم زمانی اتفاق افتاد برام
با این حرف ها چند روز پیش نامید شده بودم
گفتم این همه دارم رو خودم کار میکنم ولی
چرا اون اتفاقه نمیفته قابل از این که باید از لحظاتم لذت ببرم
چند روزیه که دوباره این پنج فایل هدیه رو دانلود کردم
و
با دقت و تأمل گوش دادم و گوش دادم و گوش دادم …
جالبه … چقدر خدا قشنگ هدایتم می کنه
من چند هفته ایه که دارم روی دورهی ارزشمند عزت نفس کار می کنم
و
شنیدن آگاهی های این فایل چقدر برایم دلنشین بود ، چون دقیقاً دست گذاشته روی یکی از پاشنه های آشیل من یعنی حسادت …
استاد عزیز و گرانقدرِ من
امروز یه پاسخی از دوست عزیزم آقا افلاطون دریافت کردم ، افلاطون رو باهاش ارتباط تلفنی دارم و خیلی صمیمی هستیم یعنی دوستیمون فراتر از ارتباط در سایته …
https://elmeservat.com/fa/serial-focus-on-positive-points-e03/comment-page-32/#comment-1391305
این عشق و این محبتی که از آقا افلاطون عزیز دریافت کردم… از همون صبح زود که تو رختخواب بودم و این نقطهی آبی رو دیدم تا الان که آخر شبِ من رو عمیق در فکر فرو برد
نمیدونم بگم چند بار … فکر کنم از صبح تا حالا چهار پنج بار می رفتم با عشق دیدگاهش رو می خواندم ، به شدت خوشحال میشدم و به پهنای صورتم لبخند میزدم …
و
امروز عصر هم توی خونه تنها بودم داشتم با خودم گپ میزدم و ذهنم رو کنکاش می کردم
موضوع صحبتم این بود که : چه کارهایی در لحظه می توانه خیلییییی حال منو خوب کنه و شارژم کنه برای انجام یه کاری که انجام دادنش سخته برایم یا چه کارهایی می توانه ، سر کارم وقتی یه آدمی یا یه اتفاقی یه کم منو پنچر کرده ، خیلییی سریع حالمو خوب کنه
به این جواب رسیدم : بیام سایت رو باز کنم ، پاسخ هایی که دوستام توی سایت برایم نوشتن ، مخصوصاً اون هایی که خیلی با شور و اشتیاق نوشتن و با عشق تحسین و تعریف و تمجیدم کردند … بهم حس خوب دادند … عشق دادند … بابت یه موضوعی تشکر کردند … رو بخوانم و یه جورایی کیف کنم و به خودم ببالم و احساس ارزشمندی کنم و حال دلم خوب بشه.
بعد خدا رو شکر کنم و به ذهنم بگم نه اوضاع اصلا هم بد نیست من خیلی هم ارزشمند و دوست داشتنی ام.
اینکه بخواهم به کمک پاسخ های این دوست های دوست داشتنی خودم به یاد بیارم ارزش هایم رو و بعد در ادامه خودم هم تحسین کنم خودم رو و از اون احساس پنچری … برسم به حس خنثی و بعد بهتر و بهتر … هیچ ایرادی بهش نیست … خیلی هم خوبه و پذیرفتنیه :)) و این نشون دهندهی قدرت من هستش توی کنترل ذهن و خود شناسی ای که از خودم دارم.
ولی این همزمانی ها و مخصوصاً تامل روی آگاهی های این فایل من رو به این درک رسوند که من در دو زمینه خیلی وقت ها شدیداً حسودیم میشه و کنترل ذهنم برایم سخت میشه و گاها اگه افسار ذهنم از دستم در بره …
طی کمتر از 24 ساعت میرسم به سرخوردگی …
یکی از اون دوتا عامل که حسودیم میشه وقتیه که می بینم یکی از همکارها و دوستان قدیمیم تو همین شغل خودم یه قراردادی داشته و پول خوبی رو ساخته…
من فکر کردم به دلیل این حسادت وحشتناک که من رو می رسونه به احساس عجز و سرخوردگی ، نه الان … بلکه مدت هاست شاید از همون روز اولی که این فایل منتشر شد …
به این پاسخ رسیدم …
من به این نتیجه رسیدم که باور فراوانی رو تا حد خیلی خوبی توی وجودم ساختم
دریافت تحفیف های فوق العاده زیاد به طرق مختلف در موارد مختلف
مهمون شدن توی شرایط مختلف توسط افراد متفاوت ، هم آشنا هم غریبه
هدیههای متفاوت دریافت کردن به طرق مختلف از افراد متفاوت
من به این نتیجه رسیدم که من حسادت من به این خاطر نیست که فکر کنم اون طرف الله بختکی و شانسی به این دستاورد رسیده ، اتفاقاً من بسیار بسیار قلبِ مهربونی نسبت به آدم ها دارم و در اکثر موارد انصافاً تحسین می کنم اگر پاسخی که آقا افلاطون نوروزی برای من ثبت کرده رو خوانده باشید و به طور کلی رفتار من رو با دوستان در سایت و پاسخ هایی که براشون می نویسم خوانده باشید به این الگو در باورهای من پی بردید که من بیشتر آدم تحسین گری هستم :) تا تخریب گر :(
توی سایت که همیشه همینجوری بودم
در زندگی شخصی خودم یعنی بیرون از سایت هم می توانم با قدرت بگم بالای 95٪ مواقع تحسین گر هستم.
من به این درک عظیم از باورهایم رسیدم که حسادت بسیار بسیار زیاده من به خاطر اینه که…
ذهن من خیلی سریع و خیلی راحت اینجور مواقع بهم میگه خب تو که در زمینه خلق ثروت ناتوانی، چه فایده :( و به این شکل من رو به احساس استیصال می رسونه
من باید بیام آگاهانه تلاش کنم … تلاش کنم تا با قدم های کوچک و پیوسته و دریافت نتایج کوچک به ذهنم ثابت کنم که اتفاقاً اینکه اون آدمه … یا اون آدم ها به این موفقیت رسیدن سندیِ که داره گواهی میده که می شود … میشه من هم به دستش بیارم
اتفاقا اون آدمِ حکم خط شکن رو برای من داره …
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
استادعزیزم حقیقتا میخواستم اول اینکه بابت تمام زحمتهاتون برامون ازتون بی نهایت سپاسگزاری کنم وبگم که منه عباس نوربخش فقط خداشاهدقضیه هست تواین چندسالی که شماروجلوی راحم قرارداده شرایط روحیم درتمام ابعادزندگیم بی نظیرشده وبه قدرت میتونم بگم 90درصدفایلهای رایگانتون روگوش داده ام وخیلی هاشون روضبط کرده ام وبارها وبارها گوش میدم وهمین هاباعث نتایج عالی درزندگیم بوده واینجاجاداشت بازم ازتون تشکرکنم وبگم ازتون بنده درخواست میکنم تازمانی که دراین دنیای فانی هستیدوهمه ماهامهمان هستیم لطفا تامیتونیدفایلهای رایگانتون روهم برامون بزاریدواقعا من که نتایج عالی ای گرفته ام ودرسته امسال فایل قدم 1و2و3و4و5دوازده قدم روخریدم امابازمیگم بنده 99درصدازفایلهای رایگانتون نتیجه گرفته ام واینم بگم استادبقول خداوندکه درقرآن گفته ایمان همراه باعمل صالح
من به شماایمان دارم چون به خدام ایمان دارم وخداوندشماروهدایتی جلوی راحم قرارداده ومن تمام سعیموکرده ام تاازتمام فایلهاتون تجربه کسب کنم وخداروشکرخیلی خیلی یادگرفته ام وبه خدای خودم عهدبسته ام تازمانی که مهمان این جهان هستم ازفایلهاتون وزندگیتون درس بگیرم الگوبرداری بکنم ودرزندگیم انجام بدمشون ونتیجه های عالی بگیرم..
جاداشت حرفهای دلم رواینجا بزنم وبگم دوستون دارم خیلی زیاد
میبوسمت استادازراه دوراماباقلب وتمامی احساسم
یاحق//
به نام خدایی که بخشنده هست ومهربان
سلام به استاد عباسمنش و دوستان هم مسیر
در خصوص سوال اول
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
استاد من قبل از آشنایی با قانون بیشتر اوقات احساس میکردم که طرف از طریق شانس و پول و رابطه و یا هوش و استعدادش تونسته به اون موفقیت برسه. نمیتونم اسمشو حسادت بذارم، حسادت نمیکردم ولی خودمو لایق نمیدیدم و یا اینکه وقتی دقیق تر نگاه میکنم اصلا نمیدونم چه احساسی داشتم و دارم ولی الان اوضاع من بهتر شده به محض اینکه کسی به موفقیتی میرسه ممکنه ذهنم بهم احساس عدم لیاقت رو یادآوری کنه و یه احساس دلسردی ناشی از عدم لیاقت رو احساس کنم یا احساس کنم بقیه دارن به موفقیت میرسن عمرت داره تموم میشه ولی تو هنوز به هیچی نرسیدی ولی فورا یاد گرفتم که بهش بگم نجوا نکن وقتی کسی به موفقیتی میرسه این یعنی تو هم میتونی بهش برسی قانون برا همه یکی هست و تو فقط باید ظرفتو بزرگتر کنی مقاومتها روکمتر کنی تا به خواسته ات برسی
سوال دوم
موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مثلا خواهرم که مهاجرت کرد به استرالیا
شنیدم پسرخاله ام با همسرش کارشون برا مهاجرت به استرالیا درست شده
همکارم با یک نفر سیتی زن از آمریکا ازدواج کرده
سوال سوم
در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
در مورد خواهرم که مربوط بود به قبل از آشنایی من با قانون ، برا خودش خوشحال بودم که با پشتکارش تونسته مهاجرت کنه ولی برا خودم میگفتم چون پزشک هست ،IQ بالایی داره تونسته از یه مسیر مشخص مقیم اونجا بشه و یه مقدار شانس آورده و رفته اونجا که چون خودم پزشکی نخوندم پس من نمیتونم به راحتی خواهرم مهاجرت کنم و یا چون هوش اونو ندارم نمیتونم در امتحان آیلیس موفق بشم
در مورد پسرخالم به محض شنیدن گر گرفتم که چرا به ما زودتر اطلاع ندادن ، و ذهن سریع نجوا کرد اونا از تو جوانتر بودن ، به کارشون علاقه داشتن تونستن موفق بشن تو چی که نه میدونی به چی علاقه داری نه سن مناسبی برا مهاجرت داری نه انگیزه داری، همه دارن مهاجرت میکنن تو هنوز نمیدونی چیکار باید بکنی تو لیاقت نداری…
ولی باز به ذهنم گفتم اصلا سن مهم نیست فقط باید برام باورپذیر بشه که من لایق بهترین هستم باید باور کنم که خودم خالق زندگی ام هستم تا اون برام اتفاق بیوفته
در خصوص همکارم خیلی خوشحال شدم که تونسته در این سن یه ازدواج موفق داشته باشه و اتفاقا چون خودم از مهمترین خواسته ام هست که ازدواج موفق داشته باشم به خودم گفتم مریم این یه نشونه هست که داری به همسر دلخوات نزدیک میشی, وقتی کسی میتونه در این سن ازدواج موفق داشته باشه پس تو هم میتونی چون قانون برا همه یکی هست
به امید الله که همه ما بتونیم به همه خواسته های زیبامون برسیم ،بتونیم دنیامون را با خواسته هامون گسترش بدیم
در پناه حق
درود و سپاس فراوان استاد گرانقدر بابت تهیه این سلسله فایل ها
یکبار کلی نوشتم ولی دستم خورد برگشت به عقب و پاک شد نوشته هام…
حالا خلاصه وار دوباره مینویسم..
مثلا برادرم قبلا در زمینه کاری بعلت خلاقیت هایی، پیشرفت ها و موفقیت هایی کسب کرده بود و من هم یکم حس حسادت داشتم ولی از طرفی بعدا انگیزه ها و امید و انرژی در من فعال و بیدار میشد هر وقت میومد اینجا و صحبت میکرد…انگیزه بخش بود…
ولی اگر دو سه نفر از اطرافیانم هم موفقند در کسب و کارشون طی بیست، بیست و پنج سال گذشته یا پسرداییم حداقل طی 7، 8 سال گذشته، پیشرفت هایی داشتند
حس خود کم بینی و ضعف و حقارت بیشتر متوجه من بوده (همون احساس اولیه و یهویی بطور ناخودآگاه) چون اون حس اولیه واقعی ترین و صادقانه ترین حس درونیه…
و اینکه چطوری اون تونسته؟ و حتی در زمان خیلی کوتاه تر از من… روند من کند بوده..
یا در بحث عاطفی و روابط یکی دو نفر بیادم میان…
این افکار از همون حس ها میان که اون چیکار کرده؟
البته بعلت کامل گرایی من، اغلب از کودکی معمولاً فکر میکردم کارها باید بسختی انجام بشن، یا زمان بر و طولانی و انرژی بر هستند…
در حالیکه من اراده خوبی هم داشتم مثلا هر وقت لازم بوده سحرخیز باشم یا برنامه ای رو منظم پیش ببرم اینکار رو کردم…
فکر میکنم اونا بخصوص در بحث رابطه اعتماد به نفس و شهامت خوبی از خودشون نشون دادن و لاغیر…
خیلی دوست دارم استاد در مورد راحتی و آسونی با کمترین زمان و انرژی به موفقیت رسیدن رو بیشتر صحبت کنید و مثال ها و تمرینات و باورها رو کار کنیم…
مرحله سوم:
در حالیکه این افرادی که اغلب میگم حتی از نظر مدرک، من مدرک بالاتری دارم
و حتی دانش من در یکسری حوزه های زندگی بیشتره
من تونستم خیلی جاها در جمع برقصم و بخونم
خیلی جاها در زندگی دیگران باعث بهبود زندگیشون شدم
خیلی جاها وقتی دعوتم کردن یا هدیه دادن، یا تشویق به رقصیدن یا کمک گرفتن ازم داشتن یا توی جمع صحبت کردم …
این یعنی اینقدر دوست داشتنی و عزیز و محترم بودم و هستم که بهم عزت و احترام گذاشتن و توجه مثبت کردن و یا خواستن باهام دوست بشن دیگه وگرنه مردم بیکار نیستن که، همه دنبال احساس خوبن، پس من بهشون احساس خوب میدادم یا در دوران دانشگاه تونستم کارهایی انجام بدم یا بر ترس هایی غلبه کنم مثل سوار پاراگلایدر شدن مثل تمرین آگهی تبلیغاتی که همین یکی دو ماه پیش رفتم انجام دادم و تحسین شدم که خیلی ها ازش فراری ان،
و خیلی کارهای دیگه.
هیچ برتری اون افراد از من ندارند اونا هم ادمن، حتی درگیر ترس ها و خلأهایی هستند توانایی های من منحصر به خودم توانایی های اونا منحصر به خودشونه، فقط یکم شجاعت و انگیزه در اون زمینه خاص داشتند همین… آدم های موفق، خاص و عجیب نیستند…
بخصوص این دو نفری که میگم وجه مشترک سوم استفاده از قانون تکامل و تدریجی بوده اونا دنبال طمع و نشون دادن خودشون و پز دادن و شتاب و تصمیمات هیجانی نبودن…
مثلا یادمه سالها پیش نیومدن برن خونه یا ماشین خیلی گرون بخرن یا موبایل فلان… برای خودشون هزینه و استرس نمیخریدن، و با انگیزه پیش رفتن ولی الان هم نقاط خیلی خوب آپارتمان بزرگ دارن، هم ماشین های مدل بالا و خارجی، هم خیالشون راحته، مسیرشون طی 25 سال گذشته همش رو به جلو بوده وقتی نگاه میکنم…
شخصیتشون عوض نشده خیلی، یعنی تقریبا همون سبک ظاهر و لباس و چهره، همون روحیات، فقط وضع مالیش بهتر شده و پخته تر شده به لحاظ فکری و روانی، همین.
شکرگذار بودن یا کمک گرا بودن یا مهربان بودن و ساده بودن رو اغلب میبینم دراونا…
البته این موارد اونقدر داخل زندگیشون نیستم جزییاتشونو ببینم ولی کلیت کارها و روالشونو و گاها صحبتهاشونو متوجه هستم…
از لطف شما واقعاً سپاسگزارم استاد نازنین
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
برای بار دوم است که در حال شنیدن این فایل هستم
چقدر این صحبت ها در من انگیزه بخش هستند
چقدر این فایل ها و صحبت های استاد در این موضوع برای من تکان دهنده است
دقیقا من هم خیلی موارد از دیدن موفقیت های دیگران
از شنیدن خوشی های دیگران
حسادت کرده ام
خیلی اوقات خشم در وجود من رخنه کرده است
آه کشیده ام
افسوس خورده ام
همه اینها بخاطر این ذهن من بوده است که زمام من را در برگرفته بوده است
خیلی اوقات حالم بد می شد و به خودم می گفتم ای احمق چرا تو نمی توانی
تو مگر چی کمتر داری
آخه چرا ؟
این آخه ها
این سرزنش ها
خیلی اوقات من را نه تنها جلو نمی برد بلکه من را عقب و عقب تر می انداخت
خداوند را سپاس گذار هستم که اکنون با این موفقیت آشنا شدم
وقتی دوستم موفق شده است اکنون به خودم می گویم ببین سعید توهم می توانی
ببین سعید تو هم تلاش کنی موفق خواهی شد
ببین سعید این الگو می تواند برای تو هم رخ بدهد پس تلاش کن
بدو بدو فقط باید روی باورهای خودت کار کنی
فقط باید خودت را بیشتر دوست داشته باشی
فقط باید به خودت این حق را بدهی که که می توانی موفق بشوی
اکنون به این درس و منطق رسیده ام که اگر کسی در یک موضوع موفق شده است پس من هم می توانم موفق بشوم
من هم می توانم به نتایج عالی برسم
من هم می توانم به آن چیزی که می خواهم دست پیدا کنم
خداوند را سپاسگذارم که من را در مسیری قرار داده است که هر چه بیشتر روی باورهای خودم کار کنم بی شک من موفق تر خواهم بود
می دانم که وقتی بخواهم جا پای موفقیت های دیگران بگذارم بی شک من راحت تر می توانم موفق بشوم
من به آسانی و بدون تلاش زیادی می توانم به جایگاه عالی برسم چرا که جاپای دیگری می گذارم که آن شخص آن راه را رفته است و با الگو برداری از او می توانم به نتایج دلخواه خودم برسم
خوشحالم که امروز با این فایل عالی روبرو شدم و به این نکته پی بردم که واقعا خوشحالی و حال خوب من را چند برابر بیشتر کرده است
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ودوستان خوب سایت عباسمنش…..
چندروزی بود داشتم خودم به این موضوع توجه میکردم وباخودم باورهای مناسب این موضوع رو میساختم وفکر میکردم ….
چقدر زیبا خداوند این موضوع رو به زبان استاد جاری کرد انگار که باید بیام ویاتوجه وتمرکز بیشتر روش کارکنم .خوب خیلیم عالی خدایا ازت سپاسگزارم و همچنین از شما استاد عزیزم ……
سوال …..
اگر یکی از دوستان و نزدیکان شمابه موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فردداری؟
جواب اینه که تولحظه اول یه کم حالت شوکه وبعد یه مقدار حسادت وقبطه میکنم ….
ولی سعی میکنم تواون احساس نمونم …..
قبل آشنایی با این قوانین ومباحث ….
یکی از نزدیکان اگه توی کارش توی زندگیش روابطش توی درآمدش به یه موفقیتی میرسید …
به شدت احساس نامیدی وناتوانی وبی عرضگی توخودم میکردم …
درحدی که باعث میشد کلا ازخودم ناامید بشم ….
مثلاً وقتی یکی از نزدیکان رو توی روابط با همسرش بااطرافیانش اونقدر شاد و خوشحال وخوب میدیدم .واگر اون شخص خانم بود میگفتم ببین چون از من خوشگلتره همه دوسش دارن …
وباخودم فکرمی کردم عامل داشتن روابط خوبش
زیبایی اونه …
شاید اصلا اونقدر ها زیبا هم نبود ولی اینجوری توذهنم جاافتاده بود .نمیدونم چرا …..
ویا اگه یکی از افراد نزدیکم تو شرایط کاری موفق میشد باخودم میگفتم اون از من بهتره وکارهایی که بلده ازمن خیلی بیشتره هرچقدرم بخوام به اون برسم که توکارم بهتر باشم ولی مثل اون نمیشم هم خوش شانسه وهم خیلی توانمند تر وباهوش تر ازمنه ….
یا اگه یکی از افراد نزدیکمون یه ماشین جدید میخرید …..
من توخودم احساس بی لیاقتی میکردم و میگفتم ببین من هیچ وقت نمیتونم یه ماشین مدل پایین حتی برای خودم بخرم چه برسه به این مدل ماشین …
چون پول درآوردن خیلی سخته…. اون چون فلان حرفه رو داره وخوب ازش پول درمیاره واقعا خوش شانسه من که این حرفه رو بلد نیستم …….
ولی العان واقعا دیگه به این شکل فکر نمیکنم
نه اینکه این فکرها به ذهنم نمیاد نه بازم میاد ولی خدا رو شکر میکنم که العان میتونم او موفقیت خودم ..اون توانمندی خودمو ببینم …ویه جور بهتری فکر کنم …..
مثلاً همین دیروز داشتم یکی ازنزدیکانم رو که خیلی خانم موفقی بود هم توی روابط هم توی کارش هم توی شخصیت خودش میدیدم البته عکس پروفایل ایشون رو ……
اول همینکه عکسش رو دیدم یه حس خیلی عصبانیتی بهم دست داد و ذهنم تمام اون اتفاقات گذشته ی بین مارو آورد دوباره توذهنم …..
یه لحظه به خودم آمدم گفتم العان این فکرها چه کمکی بهم میکنه …..
این ذهن من همش میخواد بدترین حالت یه موضوع یه اتفاق ازگذشته رو برام به تصویر بکشه بزار بکشه من بهش توجه نمیکنم
یه کم واقعا اولش مقاومت داشتم واقعا یه کم ..
بعدش آمدم به نکات مثبتش توجه کردم و خیلی زیاد تحسینش کردم وباخودم گفتم همین احساس تحسین به خودم برمیگرده …
چون وجهی ازوجودش رو تحسین میکنم که خودم دوست دارم باشم ..ووقتی به رفتاروکارهاش فکرکردن دیدم چقدر این آدم توحیدی ترارمن بود توگذشته ویاحتی العان چون من العان چند سالی هست ازش خبر ندارم ولی تواون زمان واقعا باورهای خوبی داشت واینوبه خودم گفتم مریم هرکس هرجایی هست جای درستش هست تواین دنیاومن باورهاوفرکانس اونو نمیدونم …
وخداخودش میدونه چقدر حس خوبی پیداکردم
یعنی اگر من همون آدم قبل بودم قطعا اونقدر به این فکرها ادامه میدادم وروزها خودم روسرزنش میکردم واخرش به احساس پوچی وبه درد نخوری بودن میرسیدم …..
اما به لطف خدا دیگه اینطور فکر نمیکنم ….
یه مورد دیگه هم هست از دوستانم …
یکی از دوستانم توی باشگاه همین چندماه پیش به عنوان مربی به یه باشگاه دعوت شدبرای همکاری ..
راستش اولش همون حس بهم دست داد …
ولی خیلی زود فکرم رو وتوجهمو گذاشتم روی چیز دیگه خدارو شکر….
وشروع کردم به تحسین کردنش ..و سپاسگزاری خدا به خاطر وجود خودم وسلامتی ونعمتی که بهم داده …..
بعد یه اتفاق خوب درونم رخ داد که هرباربهش فکر میکنم واقعا دلم میخواد فریاد بزنم بگم خدایا شکرت
اون این بود که متوجه شدم تازمانی که من دارم توی ورزش مطالعه میکنم کلاس میرم وهرروز دارم این ورزشو درک میکنم عظلات رو میشناسم و هرروز توش بهتر و بهتر میشم ..تاحدی که توش به اعتمادبه نفس برسم ازلحاظ آموزش
یعنی بتونم یه برنامه خوب به شاگردم بدم آناتومی بدن رو خوب بشناسم …
وقتی به این حد برسم .خداهم منو توی قطعه ی پازل کاری مورد علاقم که از قبل برام آماده ومهیا هست قرار میده ….
واصلا جای هیچ نگرانی نیست که حالا فکر کنم من کدوم باشگاه برم …
یعنی اونقدر این اتفاق بهم کمک کرد تا نگاه بهتر وجدیدتری به این موضوع داشته باشم برام ارزشمند بود که حدنداشت …
دقیقا حرف استاد آمد توذهنم که جهان بینهایت ایده وشرایط داره برای هرکسی که میخواد موفق بشه حالا توهرمسیری وخدا همه چیز رو از قبل آماده کرده و آماده هست….
کافیه من به اون حد برسم وبعدهدایت میشم به باشگاهی که بازم خداهدایتم میکنه ….
وقتی اینطوری فکر کردم و به قلبم این جمله آمد
باخودم گفتم خدایا شکرت من که دارم کلاسمو میرم دارم توی ورزش خوب پیش میرم یادمیگرم پس عجله ای نیست همه چیز به وقتش اتفاق میوفته ..
باید یاد بگیرم از همین روزهایی که دارم آموزش میبینم لذت ببرم استاد میگه مقصد مهم نیست بلکه اون مسیر رسیدن به مقصد هست که باید یاد بگیرم ویادم باشه مهمه….
وباید ازش لذت ببرم …..
العان خیلی بهتر میتونم به این وجه از موفقیت افراد نزدیکم نگاه کنم
همینکه فکرمیکنم ثروت ونعمت بینهایته وجودم آرام میشه وباخودم میگم بابا اتفاقی نیفتاده جای نگرانی نیست ثروت ونعمت ایده وشرایط بینهایته بیش از نیاز همه ی ما انسانهاست…..
هنوزخیلی ازایده ها کشف نشده و خیلی از کارها برای ایده کسب و کار……
العان نگاهم به جهان واقعا بزرگتر شده وخدارو خیلی بزرگتر وغنی ترمیبینم خداروهزاران بارشکر……
درباره قسمت دوم سوال که گفته بودین ازخودم بپرسم…..
سوال اول…..
ازچه زاویه ی مثبتی به موفقیت های افراد نگاه کنم که باعث شود به خودباوری برسم .والهام بخش من باشد وبرای اقدام درراستای تحقق خواستهایم.ایده بگیرم ؟
اون وقتی که دوستم به باشگاه جدیدی دعوت شد برای همکاری وقتی من باتمام وجودم خواستم که ذهنم رو هدایت کنم به سمت چیزهای دیگه وخدارو شکر کردم ونعمتهام رو بیاداوردم وسپاسگزار خداشدم ….
خداهم بهم کمک کرد و به قلبم الهام کرد که
جای تو برای کارموردعلاقهات سرجاشه کافیه من فقط خودمو توی ورزش رشد بدم وتجربه وعلم خودم رو گسترش بدم ……
وقتی به روند پیشرفت دوستم نگاه کردم دیدم
اولا اون سالهاس داره ورزش میکنه
بعد اینکه واقعا به خوبی عضلات رو میشناسه آسیبها رومیشناسه وتکامل خودش روتواون ده سال طی کرده ومهمترازهمه خودش به اون سبک واستایل ورزشی که داره آموزش میده عمل میکنه ….
وخیلی ازلحاظ روابط باورهای مناسبی داره ….
همینکه به این وجه وجودش توجه کردم بیشتر برام منطقی شدمنم میتونم وقطعا من هم اگر همینقدر خوب توی ورزش عمل کنم به نتیجه دلخواهم میرسم …..
سوال بعدی….
چه درس های میتوان ازمسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟
یکی از درس هایی که من گرفتم ازدوستم استمراروعلاقش بود به ورزش واموزش دادن ….
وخیلی تحسینش کردم ….
مورد بعدی توی افراد نزدیکم واقعا باورهای خوبی داشت در مورد خودش و همیشه به هرچیزی که میخواست با جسارت براش قدم برمیداشت …
حتی برای رسیدن به عشقش اون هرگز تسلیم نشد و به حرف کسی گوش نکرد ..
واونکاری رو انجام داد که دوست داشت والعان زندگی فوقالعاده ای داره ……
وخیلی خانم توحیدی بود…
توی روابطش توی کارش با خودش.خیلی درصلح بود ….
وقتی بهش توجه میکنم میبینم مثل یه مرد پای خواسته هایی که تو ذهن من اصلا باورپذیر نبود ایستاد و بهشون رسید ….
ومن همیشه باتمام قلبم یک چنین خانمهایی روتحسبن میکنم
وهمین موفقیتش توی کارو روابطش به من هم خیلی ایده داد که منم میتونم اگه اون تونسته منم میتونم …
ویه چیز جالب اینکه من واقعا ازاون خانم زیباتر وتوانمندیهام بیشتر بود، وهست فقط خودم رو باور نداشتم ….
ولی العان واقعا خیلی باورها و احساسم به خودم بهتر شده وتغییر کرده .ومیدونم من هم میتونم وانجامش میدم و همینطور که ازمسیرزندگیم لذت میبرم به اون خواسته هام میرسم …
خدایا شکرت برای این فایل عالی برای درسهایی که یادگرفتم
برای این سایت
برای وجود استاد وخانم شایسته
برای وجود خودم وبرای تمام نعمتهایی که بهم دادی …
خدایا شکرت شکرت شکرت
با سپاس فراوان از استاد عزیزم وخانم شایسته ی نازنین ……