ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 21


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    175MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
    24MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1440 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ملورین گفته:
    مدت عضویت: 1823 روز

    درود بر تنها عشق ابدی

    درود بر دو استاد عزیزم ،دو عشق و باران رحمت و برکت که هر روز همچون سیل می‌بارید و افکار زنگار بسته ذهنم را می‌شویید و همچون آفتاب طلوع می کنید و با تشعشعات پر فروغ خود ذهن و قلب و افکارم را پر نور و قدرتمند می کنید.

    درود بر دوستان بی نظیرم

    و دوباره یک فایل پر از برکت و آگاهی امروز سهم قلبم شد که گویا قراره نوید بخش یک محصول جدید باشه.

    استاد همونطور که خداوند بیشتر از ما می خواد که ما ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند باشیم ،شما هم بیشتر از ما دوست دارید که ما در مسیر رشد فکری و تغییر شخصیتی باشیم،از این همه سخاوتمندی شما استادهای عشقم سپاس گزارم هر چند که هر چقدرم سپاس گزاری کنم هرگز قادر نخواهم بود حتی ذره ایی عشق و الطاف بی پایان شما را جبران کنم.

    من درباره محتوای این فایل بی نظیر مدت هاست که فکر کردم و با دیدن موفقیت های افرادی که تا حدودی به من نزدیک هستند کنجکاو هستم و همیشه از خودم می پرسم که دلایل موفقیت های این افراد چه باورها و چه اقداماتی هست و یک سری نکات در ذهنم تداعی می شد اما امروز شما با لحن همیشه مهربان و تأثیر گذارتون باعث شدید که من با تمرکز بالا ریز جزییات را بنویسم که حدود یک ساعت زمان برد و دوست دارم اینجا مکتوب کنم که الهام بخش باشه حداقل برای خودم.

    اولین شخصی رو که می خوام به عنوان یک فرد بسیار موفق دربارش بنویسم،پسر دایی من هستند،ابتدا از ویژگی های اخلاقیشون که از دوران کودکی داشتند میگم:ایشون از بچگی یک انسانی کاملا تنبل و پرخور بودن با سطح هوشی بسیار متوسط و با مدرک دیپلم؛ بعد از گرفتن مدرک دیپلم حدود دو سال در یک موسسه معتبر با گذراندن دوره های آموزشی برنامه نویسی و نرم افزار و اخذ مدرک آموزشگاهی شروع به کار کردن در شرکت های خصوصی با سمت کارمندی و با حقوق بسیار معمولی و حتی ماشین هم برای رفت و آمد نداشتند و از شرایط صفر استارت کارشون زده شد با شور و انگیزه و عشق بی نهایت به طوری که همیشه وقتشون فقط و فقط به کار و یادگیری مهارت های جدید می گذشت و حتی تعطیلات عید و لحظه تحویل سال هم مشغول کار بودن بدون خستگی (البته قصد من تأکید بر این باور نیست که ثروتمند شدن به زیاد کار کردن یا زور بازو هست )،تا جایی که بعد از حدود ده سال همون پسر بچه شیطونِ از زیر کار در برو تبدیل شد به معاون نرم افزار پشتیبانی بانک مرکزی با میلیاردها ثروت و سرمایه،سرمایه گذاری های کلان در بورس،ماشین شاسی بلند آخرین مدل،خانه خوب در شمال شهر تهران،در بهترین و گران ترین باشگاه های بدنسازی ورزش کردن و با نفوذِ بسیار بالا و اقتدار و سیاست کاری بی نظیر؛ در زمینه ازدواج و روابط هم خیلی خوب عمل کردن و همسرشون از خانواده های با اصالت و ثروتمند و موفق هستند البته که دایی من هم از لحاظ موقعیت شغلی و ثروت در سطح خوب و معقولی هستند.

    احساسی که من از موفقیت های پسردایی عزیزم دارم فقط تحسین هست و هر بار که میبینمشون با عشق و صداقت و با تمام وجودم می گم که به وجودشون افتخار می کنم و لذت می برم و یک بار ازشون پرسیدم که چه باورهایی و چه مسیرهایی و چه حل مسائلی باعث این همه موفقیت ایشون شده و یک تابو شکنی بزرگی درباره شغل کارمندی در ذهن من ایجاد شد و پاسخ هایی که دریافت کردم تماما برمی گرده به احساس لیاقت،پشتکار،صبر،شور و انگیزه قوی،خارج شدن از منطقه امن و رفتن در دل ترس ها و اعتماد به نفس قوی و تمام این ویژگی های شخصیتی ایشون می تونه با آگاهی از قوانین خداوند باشه یا کاملا ناخودآگاه اما نتیجه تغییر بنیادین زندگیشون بود و این موفقیت ها هم چنان صعودی هست و من با دیدن موفقیت هاشون به یاد سوره بقره آیه 186 میوفتم

    وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    و هنگامى که بندگان من، از تو درباره‌ی من سؤال کنند، [بگو:] من نزدیکم؛ ‌دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى‌خواند، پاسخ مى‌گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند [و به مقصد برسند].

    که شما در مصاحبه 26 چقدر زیبا و واضح و شفاف توضیح دادین که خداوند درخواست هر درخواست کننده ایی را پاسخ می دهد فقط باید در در مدار خداوند قرار بگیریم؛ حالا چطور می توان در مدار خداوند قرار گرفت؟ این که بر سیستمی بودن جهان آگاهی داشته باشیم و فقط به درخواست کلامی بسنده نکنیم و هر روز شخصیتمون و باورهامون را بهبود ببخشیم و ایمان داشته باشیم که با تغییر ورودی هامون قطعا نتیجه و خروجی متفاوتی خواهیم داشت و رفتار خداوند هم با تغییر خواهد کرد چون خداوند به ما از رگ گردن نزدیک تر است و مهم ترین صفتی که خداوند برای خود در این آیه توصیف کرده همین واژه قریب=نزدیک هست و این فایل باعث شد من یک بار دیگه با دقت بیشتر یک فلش بک به مصاحبه 26 داشته باشم.

    افراد موفق دیگه ایی که خیلی خلاصه میگم از دوستان نزدیک من هستند که یکی از اونها سال هاست ازدواج کردن و لس آنجلس کاملا شاهانه زندگی می کنن و دوست دیگه من که پنج سال هست کانادا زندگی می کنن و هر دو از لحاظ هوش در سطح کاملا متوسط رو به پایین هستند و آخرین مدرک تحصیلیشون دیپلم هست و یاد یکی از فایل های شما میوفتم استاد که درباره یکی از بستگانتون صحبت می کردید که بسیار با استعداد و تحصیل کرده بودن اما آدم موفقی نبودن و واقعا درک می کنم که هوش و استعداد و مدرک تحصیلی کوچک ترین تأثیری در موفقیت افراد نداره همانطور که این دوستان عزیز من نه استعداد خاصی و حتی هیچ مهارت خاصی در هیچ زمینه ایی نداشتند و حتی یک روز هم کار نکردن و هیچ فعالیت خاصی برای موفقیت و یا مهاجرت نکردند اما همیشه خودشون رو لایق زندگی کردن در بهترین کشورها می دونستند و همیشه دوستانشون را از بهترین افراد انتخاب می کردند و تمام تمرکز صحبت هاشون حول محور کشور آمریکا و کانادا بود و از دید من اصل و اساس تمام موفقیت ها و باورها اصل توحید هست و در کنارش هدفمند زندگی کردن ؛و من همیشه دوستانم را تحسین می کنم و هر بار عکس ها و فیلم هاشون رو میبینم قند توی دلم آب می شه و بیشتر باور می کنم که می شود.

    مثال های زیادی از نزدیکانم دارم اما قصد زیاده گویی ندارم چون در تمام مثال ها ویژگی ها و باورها و مسیرهای مشترکی نهفته است که تماماً از قوانین جهان و هم مدار شدن با خداوند نشأت می گیره.

    استاد عزیزم امروز کلاً ذهنم در مدار موفقیت و چگونگی قرار گرفتن در مسیر موفقیت بود و در دفتر 200 برگی زیبای خودم چند صفحه نوشتم تا ردپایی برای خودم بگذارم تا هر وقت این ذهن نجواگر خواست منو از مسیر خارج کنه با خوندنشون برای ذهنم منطق درست بیارم و تا قانعش نکنم دست از سرش بر نمی دارم و دلیل تمام این اتفاق های فوق العاده شما استادهای عشق هستید و بی نهایت سپاس گزار این انتقال آگاهی هاتون هستم،این شما بودین که از لیلای بی تفاوت به همه چیز یک آدمِ به شدت کنجکاو ساختید و باعث شدین که هیچ چیز را بدون منطق و بدون فکر و بدون قانونِ درست نپذیرم،شما از من، منِ دیگه ایی ساختید که این منِ جدید را خیلی دوست دارم که بهترین ارتباط را با هم و با پروردگارمون داریم.

    چقدر خوبه که هستید و هر روز تشنه تر و عاشق ترم می کنید به امید روزی که در مسیر خرید محصولات بی نظیرتون قرار بگیرم و تا آن روز این فایل هایی که سخاوتمندانه به ما هدیه میدین نهایت لذت و استفاده رو می برم و از خداوند می خوام که شما را برای ما حفظ کنه و بیشتر و بیشتر غرق در رحمت و نعمت های پروردگار باشید که لایق بهترین ها هستید،شما باارزش ترین گوهر زندگی ما هستید.

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1211 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ودرود بر استاد عزیزم. ومریم شایسته وتمام بچه های سایت

    لطف خدا شامل حالم بوده که درخواست هدایت داشتم وهدایت شدم به سمت این سایت الهی

    استادعزیزم. من در حال حاضر دانشجوی دوره کشف قوانین واحساس لیاقت هستم. وخدارو شکر خوب دارم پیش میروم

    19 روزه که با جدیت وتمرکز دوره کشف قوانین رو شروع کردم ودارم به تمرینات عمل میکنم وخودم رابهبود میدم. از چیزهای کوچک شروع کردم وهرروزم نتیجه ها داره بزرگتر میشه

    من اگه باور کنم سیستمی بودن خدا وند وخالق بودن خودم را خیلی از حسادت ها کمتر میشه. اگه باور کنم عادل بودن خدا. میفهمم هرکسی سرجای خورش هست. نه از پیشرفت دیگران ناراحت میشم نه از بدبختی دیگران

    هرکسی سرجای خودشه. جلسه اول احساس لیاقت. تو اولین فایل تیر خلاص رو همون اول زدید که بابا مقایسه نکن خودت رابا دیگران. ومن شروع کردن نوشتن. خدایا تو هرچیزی مقایسه بود حتی توی کامنت نوشتن .مقایسه خودم با خانواده ام. دوستان همکاران فامیل. زنان موفق. وووو

    استاد الان دارم یکم درک میکنم. مقایسه کردن وناراحت شدن حسودی کردن چه فرکانس بدی به کاعنات می‌فرسته.

    اصلا چرا مقایسه کنم. چراحسودی کنم

    مثلا. من چند سال پیش میخواستم x22بخرم حالا به دلایلی. که فکر میکنم بزرگترین اون احساس بی لیاقتی بود نتونستم بخرم وبعدشم ماشین به شدت گرون شد. بخاطر باورهای محدودم. نشد

    دوسال بعدش برادرم همون ماشین راخرید. حالا نجواها شروع شد. چون همه می‌دونستن من میخواستم ماشین بخرم ونخریدم.

    احساس بی لیاقتی. بی ارزشی. اینکه اون کوچکتر از منه تونسته. اینکه بابام کمکش کرده وگرنه خودش عرضه نون درآوردن هم نداره. همه ی زندگیش مدیون بابام هست. پدرم پسرهای رو فقط دوست داره وخیلی موضوعات دیگه. از اون طرفم گلایه های همسرم. که البته مال فرکانس خودم بود

    در صورتی که وقتی اومدم نوشتم. دیدم بابا منم با پولم زمین خریدم والان میتونم با فروش زمینم همون ماشین رابخرم. یا اینکه اگه اون تونسته یه نشونه هست که منم میتونم بخرم. یا اون باور کرده که میتونه. تحسین کنم توجه کنم تا منم بتونم واینجوری تونستم ذهنم را منطقی کنم واز ته دلم براش آرزوی موفقیت کنم

    خدایا کمکم کن بیشتر خودم رابشناسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1256 روز

      سلام به دوست خوبم

      من برات پریروز فکر میکنم کامنت گذاشتم روی دوره کشف قوانین که هنوز منتشر نشده نمیدونم این زودتر منتشر میشه اونا منتشر میشه ولی خب فرقی نداره

      الان من میخواستم بنویسم و خب فرصتی هست تا روی خودم کار کنم و حالا فارغ از اینکه اصلا این کامنت به شما کمکی میکنه نمیکنه همین دلیل که اقا میخوام روی خودم کار کنم مقاومت هام رو برای نوشتن برداشته پس مینویسم.

      خیلی جالبه توی کامنت هایی که من نوشتم برات توی کشف قوانین داشتم درمورد این میگفتم که چه خوب میشه حالا که هم پاشنه اشیل من و هم شما باور های فراوانی و احساس لیاقت هست پس بیایم وقتی که داریم باهم صحبت میکنیم اگاهانه بیشتر به این ها اشاره کنیم و همینطوری که در خودمون عملگرایی و بهبودگرایی و تمرکز رو بیشتر کردیم میتونیم روی این ها هم کار کنیم و شخصیتمون رو بازم بهبود بدیم و بعد از چندساعت استاد این فایل رو روی سایت قرار داد و اتفاقا درمورد احساس لیاقت هم هست و چقدر فرصت خوبی شد که باز بیشتر روی این موضوع کار کنم و من مرجان جان تمرکزم رو صد در صد گذاشتم روی همین فایل و فایل هایی که ایشالا در اینده درمورد همین سلسله فایل رو سایت قرار بگیره ساعت ها درمورد این فایل و تمریناتش نوشتم و تحول رو کامل حس میکنم اولا به خودم تبریک بگم مرجان بعد از اون همه صحبت هایی که باهم کردیم به شدت من عمل گرا شدم و تمرین انجام میدم به طوری که این جنس تعهد رو من اصلا با شروع دوره کشف قوانین نذاشتم اما الان که یک سلسله فایل روی سایت به عنوان دانلودی قرار گرفته اینقدر دارم متعهدانه کار میکنم که توی همین دو روز تغییر قشنگ در من احساس میشه

      همچنین میبینم چقدر یکسری کارها برام دیگه راحتتر شده مثل صبح زود بیدار شدن و این موارد

      وای مرجان الان ساعت 8:3٠ هست میدونی من امروز ساعت چند بیدار شدم؟ 2 صبح:)

      حالا چی شد که این ساعت بیدار شدم از اونجا که دیشب به شدت خسته بودم من تصمیم گرفتم زود بخوابم و رکورد زود خوابیدن خودم رو فکر کنم زدم ساعتای 7:3٠/8 بود که گرفتم خوابیدم و گوشیم رو ساعت 2 صبح کوک کردم که دیگه پر انرژی بیدار بشم بعد مدت ها بود که درست حسابی خوابیدم و خب انرژیم خیلی خوبه و افرین به خودم که دارم دیگه میترکونم باریکلا همچنین مرجان جان من متوجه شدم که واقعا بیشتر باید حواسم باشه خودم رو تحسین کنم خدایی!

      خیلی چیزا هست در من که باید تحسین کنم و میبینمشون اما حواسم نیست و قبلا که اصلا اینکار رو نمیکردم اما الان واقعا بهتر شدم و ماشالا به این متعهد بودنی که در من ایجاد شده اگر ادامه. بدم صد در صد اتفاقات عالی برای من رقم میخوره

      اما درمورد این فایل مرجان من قشنگ این سلسله فایل هارو به چشم یک دوره میبینم و دارم جلسه به جلسه پیش میرم و الان که فایل اول هست دارم همراه میشم باهاش تا انرژی بیشتر داشته باشم همچنین دیگه من نیاز ندارم برنامه ریزی کنم که کی جلسه بعد رو ببینم چون جلسه بعد خودش میاد روی سایت و این باز باعث شده تمرکز من صد در صد بره روی همین فایلی که در اون وجود داریم مرجان جان من دوتا کامنت هم روی همین فایل نوشتم اگر دوست داشتی میتونی بری اونا رو هم از توی پروفایلم بخونی

      اما بازم این کامنت رو فرصتی میبینم تا بیشتر و بیشتر درمورد این موضوع صحبت کنم.

      ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

      خیلی عنوان جالبیه

      ذهنیت قدرتمند کننده الان این موضوع رو توی ذهنم اورد که ذهنیت کسی که خوب بلده فکر خدا رو بخونه و میدونه داستان و بازی از چه قراره میدونه که اقا این حسادت و حال بد داره فرکانس این رو میفرسته که اینو از من دور کن و میدونه که هرجور شده باید احساسش رو خوب کنه

      حالا این دیگه نهایتی نداره و میتونه توی هرمقطع از زندگیمون ازش استفاده کنیم خیلی مشتاقم ببینم استاد دیگه چه سوالاتی رو برای ما تدارک دیده تا بیشتر خودشناسی کنم

      من هم به درون خودم پی بردم که دیدن نتایج و موفقیت ها خیلی وقت ها باعث احساس بد من میشه اما الان فهمیدم که همه اونها فرصتی هست برای استفاده از قدرت خلق کنندگی خودم همه اونها فرصتی هست تا مسیر من هموار بشه حالا هر موفقیتی میخواد باشه

      حتی وقتی که میبینم مثلا یکی از بچه های سایت خیلی خوب داره روی خودش کار میکنه شاید قبلا حسم بد میشد اما توی همین دو روز تغییری که کردم اینه که به این دید بهش نگاه میکنم که عههه نگاه کن فلانی اینطوری روی فایل ها کار کرده و این چیزیه که براش نتیجه رو به ارمغان اورده پس میشه اینطوری هم کار کرد! ایول چ ایده ایی! پس منم میتونم همچین نتایجی بگیرم ایول! پس منم بیام تمرکز بزارم کار کنم روی خودم

      یا توی هر موفقیت دیگه ایی توی هر حوزه ایی

      یکی از ترمز هایی که باعث میشه که ما احساسمون بد بشه توی دیدن موفقیت افراد که همین چند دقیقه پیش پیدا کردم این بود که وقتی داریم میبینیم موفقیت افراد رو توجه ما جای اشتباهیه

      توجه ما روی مسیر و امکاناتی هست که طرف رو به موفقیت رسونده مثلا من توی حوزه کاریم یک فرد موفق میبینم میگم بجای اینکه فقط به این موفقیته توجه کنم و بقیه چیزا رو فیلتر کنم میام میگم این که از این مسیر رفته خب این مسیر الان برای من که امکان پذیر نیست پس حسم رو بد میکنم

      در صورتی که باز باید این سوال رو از خودمون بپرسیم که: خدا یعنی اینقدر ناتوان هست که فقط یک راه داشته باشه تا من به اون نتیجه برسم

      اتفاقا مرجان توی کامنتی که برات نوشتم توی کشف قوانین درمورد این موضوع صحبت کردم که خدا خدای فراوانیه و بیشتر برای خودم بازش کردم و این رو بیشتر درک کردم که آقا ذات خدا اینه که راه های زیادی باشه برای بدست اوردن هر چیزی که میخوایم و اگر اینطوری نباشه کلا تضاد داره با خدا

      و الان این رو درک میکنم که اقا توی هرکاری خدا ایده داره تا من به اون موفقیتی که هرفردی رسیده برسم و فقط همین که نتیجه رو ببینم و. تاییدش کنم کافیه تا منم به همون برسم

      مرجان روی این موضوع خیلییی دوست دارم کار کنم چون با وجود اینکه دارم اینارو میگم متوجه میشم چموشی های مغز رو ولی بازم ادامه میدم اینقدر میگم و میگم و میگم تا شکل فکرکردن مغزم عوض بشه و اینقدر ورودی های دیگه رو کم میکنم و این ورودی رو میدم به مغز تا سرعت شکل گرفتنش رو بیشتر کنم

      چون وقتی این باور در ذهن ما شکل بگیره مگه میشه موفقیتی رو ببینیم و احساسمون بد بشه؟؟

      وقتی این باور درذهن ما شکل بگیره اگر کسی موفق بشه انگار خود ما موفق شدیم…

      مثل اینه که دوست من توی یک بازی که داریم باهم میکنیم یک حرکت خیلی خفنی میزنه خب من که ناراحت نمیشم من که حسادت نمیکنم ذوق دارم بگم واووو چطوری این حرکت رو زد و تحسینش میکنم چون میدونم دسته بازی که اون داره رو منم دارم بازی هم که همون بازیه پس منم میتونم اون حرکت رو بزنم دقیقا الان برای ما هم همینه

      خدا که همون خداست همه ما هم انسانیم پس منم دقیقا همون چیزایی رو دارم که فلانی داره و بقیه چیزا حاشیه است اصل چیزی که نیاز دارم اینه که اقا انسانی هستم که به همون اندازه به خدا نزدیکه که فلان فرد که به موفقیت رسیده نزدیک بوده تمام شد و رفت

      حالا اگر یک همچین چیزی در من شکل بگیره دیگه موفقیت یکی رو ببینم ذوق میکنم عشقق میکنم میگم دمت گرم که اینقدر قشنگ به خدای خودت، به این انرژی خوشگل جهان شکل دادی و داری لذتش رو میبری

      میدونی این چه پیامی به خدا میده؟ این رو میگه که منم میخواممم

      بازم بیشتر و بیشتر میخوام روی این باور کار کنم چون واقعا ارزشش رو داره

      مرجان جان

      وقتی که همچین باوری رو بسازم و همچین ذهنیتی رو داشته باشم دیگه خودم رو لایق همه خواسته ها میدونم.

      خیلیی زیاد تر میخوام درمورد این مباحث. به مغزم ورودی بدم و چه فرصت بینظیری فراهم شده به لطف این سایت و این سلسله عادت ها تا وروپی بدم به ذهنم. درمورد این موضوع و این باور رو

      میدونی از یک جا به بعد که ما خیلی زیاد تکرار میکنیم صحبت کردن درمورد یک چیز رو و توجه کردن بهش اون خپدش ساخته میشه دیگه و نیاز نیست زور بزنیم مثل دقیقا بهبود گرایی و عمل گرای که مرجان در تو و من به وجود اومد ما چیکار کردیم؟ ما خیلی زیاد درموردش صحبت کردیم و اینقدر بهش توجه کردیم که رفت توی وجودمون

      یم مثالی استاد توی جلسه یک میزنن درمورد اینکه آب رو روی چوب نگه داریم این دقیقا مصداق همون قضیه است که اقا اینقدر این رو نگه دار تا بره تو چوب نفوذ کنه

      حالا دیگه کار ما اینه که اگر میخوایم سرعت ببخشیم به ساختن این باور سعی کنیم تعداد و تراکم رو ببریم بالا

      خب سرعتش فرق میکنه اگر من صبح تا شب درمورد این موضوع صحبت کنم و بقیه ورودی هام رو کات کنم و فقط ورودی اینطوری بدم به ذهنم با اینکه هر از چند گاهی بیام روی خودم کار کنم

      پس پامو تا ته میزارم رو گاز

      باید تکرار کنم اینقدر که دیگه مثل عادت بشه برام به محض اینکه میینم افراد رو اول اون سوال خوبه رو بپرسم که ایول چه باور هایی کمک کرده که همچین چیزی رو خلق کنه و یاد بگیرم تحسین کنم باید عادت بشه و تکرار با تراکم بالا راهی هست که این عادت رو به وجود میاره.

      من مرجان جان وقتی داشتم واقعا میرفتم توی عمق ماجرا دیدم این از همون مواردی هست که باید از این جنس تمرکز لیزری ها بزارم براش و باعث میشه کلی ترمز از ذهنم حذف بشه و دری از نعمت به روم باز بشه وااایی فکر کن چقدرر کیفیت الگو برداری هام خوب میشه و چقدر دست خدا رو باز میزارم که منو هدایت کنه به سمت خواسته هام چون دارم فرکانس درست میفرستم

      مرجان جان اتفاقا این سلسله فایل ها دقیقا همون فرصتی شد که میخواستم باهم درمورد این موضوعات یشتر صحبت کنیم و چه فرصت خوبی

      تو برام مینویسی منم برات مینویسم و کلی باز دوباره میتونیم به هم کمک کنیم

      باز برات ایشالا مینویسم هرموقع حسم گفت

      خدانگهدارت دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زینب شجاعی ها گفته:
    مدت عضویت: 1951 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین

    من میخوام تغییر کنم پس بدون نگرانی از قضاوت کسی صادقانه باورهامو بروز میدم

    جواب سوال اول :اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    اگه یکی از دوستان و نزدیکانم مخصوصا خانوادم به موفقیت قابل توجهی برسه مخصوصا موفقیت تو زمینه ای ک مثلا منم دنبال رسیدن ب اون چیز بودم خوب قاعدتا حسودیم میشه و هنوز انقد کنترل ذهن ندارم ک بگم میشود و امکان پذیر بودن رو در موفقیت افراد ببینم و با این دید نگاه کنم

    من احساس حسادت زیاد میکنم حس پوچی و ناتوانی در مورد خودم میکنم و ب راه و مسیرم شک میکنم و حس مکنم راهی ک اون فرد رفته درسته

    احساس بی عرضگی بم دست میده ک پس چرا منی ک اینهمه دارم تلاش برای کنترل ذهنم میکنم ب جایگاه انچنانی ک میخوام نرسیدم و کلی حسودی میکنم به فرد مخصوصا اگه طرف تو فاز استفاده از قوانین و قانون جذب نباشه که دیگه من کلی ناراحت میشم و به مسیرم شک میکنم و نمیتونم حداقل روزای اول کنترل ذهن داشته باشم و فکر از هم میپاچه ک خوش باحالش ببینم اون چیکار کرده منم برم دقیقا همون کار اونو کنم یا برم تو شغل اون

    یا ذهنم کلی بهونه میاره و عوامل بیرونیو دلیل موفقیت اون فرد میدونه و میاره جلوی چشمم ک اون چون تو اون شغله پولسازه برا همین اون چون حمایت خانواده رو داشته برا همین موفق شده ،خوش باحالش من ک نمیتونم ،مگه من تاحالا چ موفقیت بزرگی به دست اوردم و در کل فضای ذهنی من پر از نجوای شیطان و سرکوفت زدن و تحقیر کردن خودم میشه و ی کم بعدش ب حالت ناراحتی و افسردگی میرسم

    2)موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    1/ برادرم و موفقیت کاریش ک هم توی شغل مورد علاقش چند ساله فعاله و موفقه و پیج موفق و پربازدید داره و همینطور ی شغل دیگه مورد علاقشم ک حسابداریه دنبال کرده و توش مهارت کسب کرده یکی دوسال و الان جایی کار میکنه ک حقوق 10 ملیونی داره

    برادرم و موفقیتش در روابطش ک روابط خیلی خوبی با دوستاش داره و دوستای چ هم جنس و چه غیر هم جنس زیادی داره و دورش در کل شلوغه و خیلی خوب میتونه با دیگران ارتباط برقرار کنه و باورای بهتری تو روابطش داره

    2/خواهرم ک از من کوچیک تره و هدایای بسیار زیادی از خانواده دریافت میکنه به خاطر باورای بهترش و احساس لیاقت بیشترش و مدام از برادرم و پدر مادرم محبت و عشق و هدیه دریافت میکنه

    3/مادرم ک تو کار و شغل مورد علاقه خودش تحصیل کرد و بیست سال کار کرد و لذت برد وحقوق داشت تو جوانی و مستقل بود و ی زندگی خوب در اوج استقلال مالی و غرور تشکیل داد و دستش تو جیب خودش بود و محتاج پول هیچکس نبود

    4/دوستم x ک با خرج و هزینه ای ک پدرو مادرش در حقش کردن اموزش کار مورد علاقشو دید و بعد یک سال حالا داره ب شکل مستقل کار میکنه و درامد خودشو داره و مستقله و بسیار هم بااعتماد ب نفسه و درکل خیلیم باعرضه و زرنگ بود تو همه چیز اشپزی کارای هنری ارایشگری و ی ازدواج موفقم داشت اخر

    5/اون یکی دوستمy ک اونم با کمک پدرو مادرش کلی خرج براش کردن و بهیه سری ارزوهاش رسید و بعدشم ازدواج کرد

    6/پدرم که یک عمر رفت توی کاری ک عاشقشه مهارت کسب کرد و حرفه ای شد و درجشو برد بالاو بالاتر و کلی احترام کسب کرد تو محل کارش و در اوج شکوه بازنشسته شد و الانم داره توخونه از خودش ارزش خلق میکنه درراستای همون علاقش و خیلیا خوستار کاراشن و محصولاتین ک تولید میکنه و کاملا هم مستقله از نظر مالی و شرایطش به اندازه ی کافی برای خودش خوبه و هرچیزیرم ک میخواد برای خودش میخره

    7/دوستم zکه اونم از لحاظ کاری جایگاه خیلی خوبی داره و مورد احترامه و تو کارش حرفه ایه و حقوق بالایی داره و کاملا مستقله و موتور داره و تازگیام تونسته برای خودش یه ماشین بخره و همه جوره یه پسر مستقله و موفق تو کار و شغلش و کلیم پول تو حسابش داره

    8/یکی از نزدیکان ک ی روزی مهارت کسب کردو با حمایت کامل پدرو مادرش وتو شغل مورد علاقش مشغوله و فعاله و کار انجام میده و کلی لذت میبره و بسیار هم بااعتماد به نفسع و ی ازدواج‌موفقم داشت و الان ی زندگی خوب و درارامش با همسرش داره و راضی و خوشحاله

    3) در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    درمورد مورد 1 موفقیت برادرم احساس حسادت و غبطه میکنم حس بی عرضگی و ناتوانی و اشتباه بودن مسیرم و درست بودن مسیر اون رو میکنم

    حس موفق نبودن و بدشانسی میکنم

    درمورد مورد 2 خواهرم اونم احساس غبطه و ناراحتی و حسرت میکنم،گاهی به اونم حسادتم میشه و این ک چرا من انقد تربیتم بد بوده و باورای بدی بم دادن و احساس لیاقت کمی دارم و گاهی حس خشم و قربانی بودن‌میکنم و حس دوست داشتنی نبودن

    درمورد مورد 3 مادرم ی حس غبطه و حسرت ک خوش بحالش رفت بیشتر عمرشو تو کار مورد علاقش خرج کرد و مستقل و بااباهتم بود و ی زندگی موفقم در عین استقلال تشکیل داد

    در ارتباط با مورد 4 دوستم x ک موفقه و مستقله احساس حسادت و حسرت دارم و ی حس ناراحتی و افسردگی

    غبطه میخورم چون اونم تو کار مورد علاقشه و مستقله و ی زندگی اروم داره و ازدواج‌کرده

    در ارتباط با مورد 5 دوستم y حس خشم حسادت و غبطه دارم که به ارزوهاش حاضرو اماده به حمایت پدرو مادرش رسید

    در ارتباط با مورد 6 پدرم حس غبطه و خشم و حسادت دارم

    درارتباط با مورد 7 دوست نزدیکمz احساس حسادت زیاد میکنم و حس بی عرضگی و ناتوانی در خودم

    درارتباط با مورد 8 یکی از نزدیکان هم احساس حسادت و ناراحتی و افسردگی و حس ناتوانی میکنم و در همه مورد ها حس قربانی شدن بم دست میده

    4)از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    خوب ازین دید ها ک زیر نوشتم وقتی نگاه میکنم اروم میشم و بیشتر باور میکنم که منم میتونم

    اولا که بیشتر این موفقیتاشونو من دیدم همه تو کار مورد علاقشون بوده و تونستن علاوه بر ماهر شدن تو کارمورد علاقشون و کسب درامد خوب و مستقل شدن ی ازدواج موفقم چنداشون داشته باشن و ی زندگی خوب داشته باشن این نشون میده ک میشه هم کار مورد علاقتو توش ماهر باشی هم مستقل باشی و درامد عالی داشته باشی همم ی زندگی موفق و ی ازدواج موفق داشته باشی ..پس همه اینا باهم میشه

    این ک تخصص کسب کردن تو کاری ک عاشقشی سخت نیس و اصلا زجر نیس اون زمانی ک میزاری واسه انجام کار مورد علاقت و کلیم لذت داره و خوب اخرشم نتیجه خوبی داشته برای همگی این افراد پس ارزششو داره توعم وقت بزاری و تو زمینه مورد علاقت تخصص کسب کنی و بالاخره توعم تهش شاغل میشی تو کاری ک عاشقشی چون اینا همشون شاغل شدن و درامدای خوبیم دارن و دارن هرروز کارای مورد علاقشونو میکنن

    خوب اگه چ بعضیاشون با کمک و حمایتای عاطفی و مالی پدر و مادر همراه بودن ولی قاعدتا عرضه خودشون و باورای خوب خودشون بوده ک ادامه دادن و نمیشه گفت فقط پدرو مادره موثر بودن پس بهانس ی جورایی و خود اون فردم از خودش عرضه و توانایی و تلاش به خرج داده ک ذهن نباید بزاریم اون تلاش فردو نادیده بگیره و زمانی ک گذاشته و شجاعتایی ک به خرج داده رو و همین ک ذهنشو کنترل کرده وسوسه نشده نرفته ازین شاخه ب اون شاخه کنه و مونده تو ی مسیر و ادامه داده و بیاد عامل بیرونی رو علم کنه به عنوان علت تاثیر گزار اصلی موفقیت فرد ک بگه ک فرد هیچ کاری نکرده خودش و تاثیری نداشته خودش و باوراش

    دیگه این ک این دیدگاه متوقع نبودنشون از دیگران و از شوهر رو ک باید اون بیاد زندگیمو نجات بده و خرجیمو بده رو نداشتن و من تحسینشون میکنم و با خودشون و زندگی تو صلح بودن و راحتم ازدواج کردن و دارن در ارامش زندگی میکنن و راضین و این نشون میده ک منم باید سعی کنم فقط رو خودم و تواناییای خودم حساب کنم و دنبال کسی نباشم ک بیاد منو نجات بده از شرایط بدم بلکه مث همه اینا خودم مستقل شم و شرایطمو بهتر کنم و با ارامش برم تو ی زندگی که به شخصیت طرفم نگاه داشته باشم ن ب جیبش و مدام غر بزنم و ناله و شکایت کنم

    اینا همشون امید داشتن ک میشود و عجله نکردن و پیش رفتن و ادامه دادن و نگفتن ک نمیشه فقط عشقشونو مد نظر قرار دادن و ب خاطر عشق رفتن و کلی تلاش کردن و تکاملشونو طی کردن و منم باید همینجور عمل کنم

    5)چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    درارتباط بامورد 1 برادرم…

    اومد ی روز روی خودش و تواناییش سرمایه گزاری کرد پشتکار داشت رفت اموزش دید تو زمینه مورد علاقش و با پولایی ک به دست اورد وسایل و امکانات خرید برای حوزه ای ک بهش علاقه داره و الان تو دو تا کاری ک عاشقشه موفقه و درامد داره و مشتری داره و ی پیج پربازدید داره ک لز پایه رشد داده و فالوعراش واقعین

    ادامه دادن و تسلیم نشدن.تمرکز کردن رو کارش و بهای زمانی پرداخت کرد براش و الانم برای تخصص بیشتر تو کارش داره از پولی که درمیاره بهانی مالی بیشتر پرداخت مکنه تا بعدها حرفه ای تر شه

    درارتباط با مورد2 خواهرم درس لیاقت و اعتماد ب نفسو گرفتم ک خواهرم داره بدون این ک هیچ کاری کنه و نمیگه من لایق نیستم بلکه خیلی راحت هدایارو قبول مکنه و خودشو لایق محبتای اطرافیان میدونه و مقاومتی نداره با این شرایط و باش راحته

    درمورد مورد 3 مادرم ..بهای زمانی پرداخت کرد برای کارش وقت و انرژیشو سال ها گراشت و حرفه ای شد تو کار مورد علاقش

    ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن و استمرار و ادامه دادن تو ی مسیر ک مورد علاقشه حتی باوجود ورودیای مالی اندک

    و ب عشق کار کرد ن برا پول

    درمورد مورد چهار دوستم xمن درس پشتکار و پرداخت بهای زمانی و مالی و رفتن تو مسیر عشق و علاقه و فداکاری و تلاش و سخت کوشی ب خرج دادن

    و مودی عمل نکردن و ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن و ادامه دادن مسیر مورد علاقه و کسب مهارت و تخصص توش و موفق شدن

    درس اعتماد ب نفس داشتن و عشق به مستقل شدن و تشکیل ی زندگی خوب

    درمورد مورد 5 دوستم y من درس احساس لیاقت داشتن و درس عشق و علاقه ب رسیدن به ی هدفی و سخت گیر نبودن و اسان گسر بودن و حرکت تو مسیر هدف و اقدام کردن و عمل کردنو و شجاعت و ایمان به خرج دادنو گرفتم

    در مورد 6 پدرم من درس قدم برداشتن تو مسیر عشق و علاقه و پشتکار و استمرار

    صبور بودن و کسب مهارت و ادامه دادن تو ی مسیر درست ک عاشقشی و گذاشتن عمر و وقتت هر چقد ک لازمه و ازین شاخه ب اون شاخه نپریدن رو گرفتم

    درمورد مورد 7 هم باز درس ازین شاخه به اون شاخه نپریدن و درس تمرکز و ادامه دادن و زمان گراشتن و گرفتم و خرج کردن وقتت و عمرت و بهای زمانی و تمرکز رو ی کار

    درمورد مورد 8هم من درس اعتماد ب نفس داشتن سرمایه گزاری کردن رو خود و یادگیری مهارت مورد علاقه و گذاشتن زمان و انرژی رو کار مورد علاقه و درصلح بودن با خود و ادما و زندگی و ی ازدواج اسون انجام دادن رو گرفتم و سختدگیر نبودن و راحتگیر بودن وبها دادن

    به صرفا عشق تو زندگی چه عشق در رابطه و چ عشق در کار خود

    در نهایت از استاد عزیزم بابات این سلسله فایلا سپاس گزارم و متعهدانه تلاش میکنم به تمرینات عمل کنم و رشد کنم وبابت سخاوتتون بابت این فایلا ک در اصل پولی هستن و شما ب رایگان در اختیارمون میزارین سپاسگزارم و مثل فایلایی ک باید بهای مالی پرداخت کرد براشون قدر و ارزششون رو میدونم قول میدم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    معصومه عامری گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    من از بچگی دوست داشتم اولین نفر تو هرکاری خودم باشم ، یادمه خیلی اوقات هم موفق میشدم

    و الان که فکر کردم دلیل این موضوع این بوده که احساس ارزشمندیم رو وابسته به این موضوع کرده بودم و دنبال توجه دیگران بودم

    مثلا دوست داشتم زودتر از بقیه به یک خواسته ای برسم که برای بقیه براق دیده بشم و هی همه بگم وای چطور اینکار رو کردی؟

    با اینکه موفق هم شدم اما اون نتیجه همیشه انگار ریشه هاش قوی نبوده

    مثلا در بحث روابط افراد بسیار موفقی رو جذب کردم اما وجه مشترک همشون این بود که انگار عزت نفسشون قوی نبود ، مثلا همشون یا سیگار میکشیدن یا مشروب میخوردن با وجود اون همه موفقیت…البته بعضی از اون افراد هم اینطور نبودن…

    در بحث کارم هم همینطور

    همین موضوع باعث شد عجله کنم و مثلا درست نزارم تکاملم طی بشه در اون کار

    که بعدا خدا رو شکر فهمیدم این پاشنه آشیلم رو یعنی نیاز به توجه مردم

    و به نسبتی که روش کار کردم نتایج بزرگ گرفتم

    مثلا از اول اومدم تو کارم آموزش دیدم و چنان رشد کردم که هم عزت نفسم در کارم بیشتر شد و هم اعتماد به نفسم و الان اعتماد به نفس خود باوریم هم در بحث پولسازی بهتر شده

    تو بحث روابط هم من با ادم های بسیار موفقی آشنا میشدم اما یه سری از ویژگی ها که مهم ترین ویژگی های شخصیتی بود رو نادیده میگرفتم و وابسته میشدم به اون افراد که به لطف خدا با کار کردن روی این پاشنه آشیل از طریق باورهای توحید خیلی رشد کردم و دیگه خیلی خیلی بیشتر برای خودم ارزش قائلم

    حتی یه چیز خیلی جالب که متوجهش شدم این حرف مردم و مورد تاییدشون بودن نه تنها روی این موضوع تاثیر گذاشته ، بلکه من این ترمز رو هم در ذهنم پیدا کردم که من میخوام به سختی به خواسته هام برسم چون اینطوری از نظر مردم ارزشمند ترم ، اینطوری درست تره

    و این ترمز بود که جلوی خیلی از تحقق خواسته هام رو میگرفت

    یه حس دیگه هم داشتم موقع دیدن نتایج بقیه و اون این بود که انگار اون فردی که به موفقیت رسیده از من جلوتره و من خیلی عقبم ، یا مثلا اون الان در دید بقیه خیلی ارزشمند تره و خودش هم با ارزشه (یعنی احساس ارزشمندی رو وابسته به این میکردم که کاری رو انجام بدی که خیلیا انجام ندادن ، یا کلا یه دستاورد خوب داشتن باعث ارزشمندی ماست.)

    این ترمز حرف مردم و دنبال توجه بودن مردم تو خیلی از تصمیماتم و تحقق خیلی از خواسته ها ریشه دوونده

    مثلا یادمه برای جذب مشتریم یه بار یکیو جذب کرده بودم که خیلی ناراضی بود و واقعا هم بهونه هاش الکی بود که فکر میکنم برای همین بود که من زیادی نظرش برام مهم بود

    میدونید اما به لطف خدا کار کردن روی توحید ، تمرین دادن به خودم خیلی بهم کمک کرده

    ولی بازم نمیتونم بگم که خوب شده ، هیچوقت خوب نمیشه ، هربار یکمممم بهتر میشه ، و هربار که میگردم ریشه های این ترمز رو توی یه سری اتفاقا پیدا می کنم و هربار که روش کار میکنم هم زمان خیلی درها برام باز میشه

    تو بحث حسادت هم واقعا دلم نمیخواد ادم حسودی باشم ، اما این ترمزه گاهی با دیدن موفقیتی که خودم نتونستم بهش برسم باعث میشه به یک حس حسرت برسم

    انگار که مثلا اون آدمه ارزشمنده و لایقه و من نیستم یا اون یه جور دیگه برای خدا عزیزه یا خاصه یا هوشش فلانه

    چقدر جالب ، چقدر این باورها ته ناخودآگاهم بود ، مرسی از استاد عزیزم ، عاشقتونم استاد

    (من قانون رو به خوبی میدونم و روش کار میکنم اما این علف های هرز واقعا ته ته ناخودآگاهم همیشه منتظر رشدن، من متوجه شدم که خیلی باید حواسم بهشون باشه وگرنه خیلی آسیب می بینم)

    راستش جواب به سوالات بالا در قسمت کامنت ها اولش برام یکم سخت بود ولی از اونجایی که پاشنه آشیلم بحث حرف مردم هست دوست دارم تمرین رو اینجا انجام بدم که این پاشنه آشیل هم کمی بهبود پیدا کنه

    مثلا دختر عموم وقتی فهمیدم به درامد خیلی عالی از طریق کارش رسیده ، اولش یکم حس ناراحتی داشتم چون که من میومدم کل مسیر خودم که به موفقیت میرسیدم رو بهش میگفتم ولی خب اون هیچی بهم نمیگفت بعد یه روزم اصلا مامانش اومد گفت که کسب و کارش رو زده و کلی نتیجه گرفته و من موندم یهو…نمیدونم دلیلش رو برام مهم نیست

    اما حسی که من داشتم این بود که حس میکردم اون به من اعتماد نداره ، حس بی ارزشی داشتم و احساس مظلوم بودن

    و نسبت به موفقیتش هم حس ضعیف بودن داشتم ، این حس که من نمیتونم

    و دومین حسمم توقع بود

    حالا میخوام از این زاویه نگاه کنم که اون حسش رو در طول مسیر خوب نگه داشته ، ارامش داشته و فارغ از نتیجه از کارش لذت می‌برد برای همین هم موفق شد و من تحسینش میکنم

    دوم اینکه من هیچوقت مورد ظلم واقع نشدم ، شاید اون دلیلی رو داشته که نگفته ، شاید اگه منم جای اون بودم نمی گفتم ، هیچ قربانی بودنی در کار نیست هیچکس نمیتونه به هیچکس ظلم کنه ، هرکسی نتیجه باورهای خودش رو می گیره و این اتفاق خارج از باورهای من نبوده

    سوم اینکه من نباید از هیچکسی ، از هیچ آدمی و هیچ چیزی جز خدا و خودم توقعی داشته باشم ، هرکسی ازاده هر طور دوست داره تصمیم بگیره و رفتار کنه

    مسئله بعد اینکه خدا هم به من توانایی خلق کردن زندگیم رو داده من یک انسان قوی هستم ، هیچ فرقی با هیچکس دیگه ندارم اگه اون تونسته منم میتونم با باورهام زندگیم رو خلق کنم

    درسی که گرفتم: حسم رو خوب نگه دارم ، از مسیر لذت ببرم ، عجول نباشم و توکل کنم به خدا ، از کسی توقعی نداشته باشم و کسی رو قضاوت نکنم کلا سرم تو کار خودم باشه

    بعدیش هم دخترخالم بود که وقتی موفقیت رو تو کارش دیدم و تو روابطش حس بی ارزشی و ضعف داشتم

    فکر میکردم که الان من در بین همه ناتوان دیده میشم

    و انگار موفقیت کمه ، حالا که اون تونسته تونستن من دیگه مهم نیس ، انگار که اصلا برای حرف بقیه میخوام موفق بشم

    درحالی که مهم نیست که دیگران من رو با بقیه مقایسه می کنن با حتی کسیو از من با ارزش تر می بینن ، مهم نگاه من به خودمه چون این منم که زندگیم رو خلق میکنم وگرنه حالا دیگران هر فکری بخوان بکنن ، بکنن ، خالق زندگیم منم

    نکته بعد هم اینه که من باید به خاطر خودم به خواسته هام برسم و از زندگیم لذت ببرم چون من لایق یک زندگی عالی هستم ، چون من لایق بهترین ها هستم، چون لذت بردنه من در این دنیاست که باعث رضایت خدا میشه و هم این دنیام رو بهشت میکنه و هم آخرتم رو

    اما من واقعا قلبا تحسینشون میکنم و دوستشون دارم

    من ازش درس گرفتن که عجله نکنم ، ارامش داشته باشم ، بزارم تکاملم طی بشه ، هیچ دیر شدنی در کار نیست ، از افرادی که متخصصن تو کارشون کمک بگیرم ، خوب آموزش ببینم چه در بحث مالی ، رفتار با مشتری و چه در بحث مهارتی کارم ، من یاد گرفتم که حرف مردم برام مهم نباشه ، آخه این زندگی مگه چند روزه که حرف مردم برامون مهمه؟

    تو بحث روابط هم ازش یاد گرفتم با ادم های زیادی ارتباط برقرار کنم و ازشون چیزای جدید یاد بگیرم و توی نقطه امنم نمونم که همین الان متوجه یه ترسی در خودم شدم اونم اینه که من میترسم که شاید اون افرادی که باهاشون ارتباط برقرار می کنم مناسب نباشن ولی باید به خودم بگم که معصومه عزیزم تو وقتی داری روی باورهات کار میکنی ، ادم هایی که جذب میکنی چیزی خارج از فرکانس هات نیستن ، پس خیالت راحت تو جاذب بهترین هایی چون داری ورودی هات رو کنترل میکنی بعدش هم هیچکس هیچ قدرت آسیب زدنی به تو نداره ، قدرت فقط از آن خداست و از اونجایی که خدا برای تو همه چیز و همه کس میشه خودش برات بهترین دوست و بهترین افراد میشه ، همه کاره خودشه

    دومیش هم یکی دیگه از دختر خاله هام بود که به خاطر روابط خوبی که برقرار کردن و حتی بحث درامدش یکم حس ناتوانی کردم در خودم و دچار حس بی ارزشی شدم

    چون ته ته ناخودآگاهم این بود که اونا به خاطر روابطشون ارزشمند شدن و بعد اینکه تو بحث مالی هم انگار فقط اونا میتونن من نمیتونم ، یه همچین حسی ، یا انگار هرچی موفقیت هست رو بقیه برداشتن

    درحالی که اگه اون ها تونستن روابط خیلی خوبی رو داشته باشن و با ادم های زیادی ارتباط برقرار کنن به خاطر احساس لیاقتشونه ، به خاطر اینه که اعتماد به نفس بالایی دارن و به همین دلیل هم راحت با بقیه ارتباط برقرار میکنن

    بعدش هم اصلا احساس ارزشمندی ما چیز جدایی از عوامل بیرونی مثل توانایی ، روابط ، دستاوردهای، نقاط قوت و ضعفمون و این بهم نشون داد خیلی خیلی بیشتر باید روی باور لیاقت و خود اررشمندیم کار کنم و فقط حس ارزشمندیم رو به خدای درونم گره بزنم

    مسئله بعدی هم اگه اون ها تونستن تو بحث مالی موفق شن منم میتونم ، من هیچ فرقی با بقیه ندارم

    منم اگه فرکانس های درستی رو راجع به این موضوع بفرستم به راحتی میتونم نتیجه بگیرم

    پس کاری که باید بکنم اینه که اول از کارم لذت ببرم فارغ از نتیجه ، عجله نکنم ، خووب آموزش ببینم ، بزارم تکاملم طی بشه ، حتی اگه لازم بود برم یه جا به صورت حضوری کار کنم که روش کار تو دستم بیاد که چطور حضوری با ادم ها ارتباط برقرار کنم و اینکه تو بحث روابط هم باید برم تو دل ترسم

    من تقریبا یه ساله که با کسی صمیمی نشدم و خیلی از ارتباطم رو به دلیل هم مسیر نبودنم با یه سری افراد قطع کردم و البته دوست نداشتم ذهنم شلوغ بشه ، داشتم روی خودشناسی و بهبود ارتباطم با خودم کار میکردم

    اما این موضوع باعث شد که دیگه دست به کار بشم و به خداوند اجازه ورود افراد مناسب رو به زندگیم بدم و تو دل این ترسم برم

    میخواستم در آخر بگم که من یه زمانی خیلییییی حرف مردم برام مهم بود ، طوری که اعمال و رفتار و تصمیمات زندگیم رو یه طوری تنظیم میکردم که بقیه خوششون بیاد اما نوشتن این کامنت و کارهای موفقیت آمیز این روزهام که بر پایه توحید و علاقه و رضایت خودم و خداست بهم این رو نشون داد که خیلی پیشرفت کردم و از استاد عزیزم با تمام قلبم سپاسگزارم و همچنین از خانم شایسته عزیزم که اینقدر با عشق فایل ها رو تدوین میکنن و کلی آگاهی های ناب برامون تو سایت قرار دادن هم قلبااا سپاسگزارم

    حالا برای خودم مینویسم که چه باورهایی کمکم کرد بتونم این متن رو بنویسم و کلا کارهایی رو تو این مدت انجام دادم که خلاف نظر بقیه بود و فقط برای راضی کردن خودم بود

    اول اینکه من خودم رو فراتر از اشتباهاتم دیدم ، اصل خودم رو روحم دیدم و خودم رو با خدا یکی می بینم

    و اشتباهاتم رو جدای از خودم می بینم ، اشتباهات و تضاد هام رو عاملی میبینم که باهاش می تونم تو این دنیا باهاشون حرکت کنم و ساکن نباشم

    پس حس ارزشمندیم رو به روحم یعنی به خداوند که که کامله گره زدم نه خطا هام

    مسئله ی بعد هم این بود که من باور کردم ادما هیچ قدرتی ندارن ، قدرت فقط دست خداست و خدا به من این اجازه رو داده جوری که میدونم دوست دارم زندگی کنم(البته در چارچوب‌ قوانینش)

    نکته بعد هم این بود که مگه ما چقدر زنده ایم که بخوایم برای حرف مردم زندگی کنیم؟ این زندگی موقته… آیا وقتی مردی مردم میان و لذت نبردنت رو جبران میکنن…نکته آخر هیچوقت نمیشه کسی رو راضی کرد جز خودت

    و کلی نگاه و باور دیگه که به رشد کمک کرده ، البته بازم اول راهم و این مسیر بی انتهاست

    الهی شکرت

    استاد عزیزم تا یادم نرفته بگم که من حالا فهمیدم که چرا تمرین اگهی بازرگانی رو هی میپیچوندم و میگفتم اینکه حالا چیزی نیس(به خاطر حرف مردم) ، خیلی اسونه ولی هی یادم میرفت و انجام نمیدادم ، من امروز عصر میرم انجامش میدم و نتیجه تمرین رو میام و می نویسم که چقدر باعث شد عزت نفس و اعتماد به نفسم رشد کنه

    الهی به امید تو

    بازم از استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیز و بچه ها سپاسگزارم بابت کامنت های ارزشمندشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فاطمه کدخدا گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    سلام استاد عزیزم

    مممنونم بابت تک تک فایل هایی که برامون باعشق ضبط میکنی و به ما هدیه میدی

    استاد به نظر من کسی که تو این مسیر قرار بگیره و متعهد باشه روی خودش کار کنه ،مهم نیست این فایل رایگانه یا براش پول پرداخت کرده ،تک تک فایل ها و صحبت های شما رو گوش میده و به اندازه درکش عمل میکنه ،نمونش هم دوستان فعال سایت

    وقتی فایل رایگانی قرار میدین ،چقدر با ذوق و شوق میان کامنت های پر محتوایی رو مینویسن و خیلی از ماها با خوندنش لذت میبریم

    مثل فایل قبلی که در مورد قانون سلامتی بود ،چون با تمام وجودم از خدا خواستم که بفهمم کارکرد بدن چه جوریه و حتی گفتم استاد باید بیاد در مورد این مبحث فایل روی سایت قرار بده ،بدون ذره ای خطا این اتفاق رخ داده و من شروع کردم مثل شما تغذیه ی سالم داشته باشم

    اومدم اول اهرم رنج و لذت رو در مورد عمل به قانون سلامتی نوشتم و بیماری هایی که الان دارم و باید خوب بشن ،تک تک برای ذهنم منطقی کردم که رژیم غذایی سالم رو شروع کنم

    چون من این دوره رو تا الان نتونستم بخرم ،و الان تصمیم گرفتم فقط به قانون عمل کنم ،فقط هم از طریق فایل های هدیه و کامنت دوستان عزیزم متوجه شدم که باید چه چیزهایی رو بخورم و چه چیزهایی رو نخورم و ذهنم رو چه جوری کنترل کنم

    بریم سراغ فایل امروزمون ،

    من قبل از اینکه با قانون اشنا بشم برام طبیعی بود که دیگران میتونن به موفقیتهای کوچیک و بزرگ برسن ،حالا یا شانس و یا ربط میدادم به تلاششون

    ولی از وقتی که با این قانون اشنا شدم ،میبینم که دیگران با کلی باورهای اشتباه به یک موفقیتی که من دوست دارم برسم ولی نمیرسم ،دیگران براحتی میرسن من حسادت میکنم ،لحظه اول که میشوم شدید شوکه میشم ،اخه چه جوری و از کجا

    اینجاست که حسم بد میشه و ناامیدی میاد به سراغم

    و اشتباه من اینه که فکر میکنم تکامل زمان زیادی رو میبره

    در صورتی الان میبینم دیگران با کلی باورهای مخرب میشینن خیلی روی هدفشون تمرکز میکنن و انگیزه پیدا میکنن و با شوق و ذوق تمام تجسم میکنن و حرکت میکنن به راحتی به خواستشون میرسن

    الان به بزرگترین ایرادم که مانع رسیدن من به خواسته های بزرگم میشه پی بردم و اون هم هیچوقت یا خیلی کم دیگران رو به خاطر پیشرفت هاشون تحسین میکنم

    یا بارها و بارها استاد تاکید میکنن تو مسیر پیشرفتتون حتما الگو داشته باشین ولی من این کارو خیلی کم انجام میدهم

    یه حس غرور همیشه دارم ،اینکه خودبزرگ بینی تو وجودم زیاده ،فکر میکنم فقط من باید به موفقیت ها و پیشرفت ها باید برسم

    به این خاطر انگار روی تردمیل میدوم و دیر به دیر خواسته هام تیک میخوره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان مهربانم

    من در حال حاضر نسبت به موفقیتهای خواهر و برادرانم خوشحال می شم ولی از اونجا که یه زمانی آدم موفقی خودم رو می دیدم جوری که زن برادرم حتی با حرفهاش به من نشون می داد که من رو جلوتر از خودش می دونه و حتی می گفت بسته دیگه و الان به لطف خداوند وارد بازار کار شده و داره خوب رشد می کنه و من هم با توجه به تغییر آگاهی هام که دیگه نتونستم درآمدزایی کنم در رشته بیمه که کار می کردم ، هم به این دلیل که دیدم آنچه عامل حرکت من در این رشته بود فقط پول بود و اگر دنبال فعایت بیمه ای بودم ولی منجر به پول نمی شد یه جورایی به هم می ریختم ، پس متوجه شدم از سر علاقه این کار رو نمی کنم هر چند موفقیتهایی داشتم آن هم به دلیل پولزایی و راحتی کار بود . پس با آگاهی هایی که به لطف آموزه های استاد پیدا کردم به دنبال علاقه خودم می گشتم و با هدایت رب به ورزش یوگا هدایت شدم و همینطور به صورت الهامی آن هم در شرایطی که در خودم می دیدم بتوانم از سراسر ایران درآمد از بین6 داشته باشم یعنی ترمزهای خودم رو برای درآمدزایی در همون بیمه رفع کرده بودم، درونم به من گفت انصراف بده و از بیمه بیرون بیا و من این کار رو کردم و بعد هدایتم کرد به یک مربی یوگای فوق العاده که با آزادی زمانی و مکانی می تونم و دارم یوگا کار می کنم که حتی تاثیرات ظاهری و فیزیکی اون رو در بدنم می بینم . البته دوره تقریبا یکساله است و من به وسط دوره رسیده ام و حدود 5 ماه دارم تقریبا هر روز کار می کنم.

    از اونجا که من قبلا مورد تایید اطرافیانم بودم و کارها و نتایج و شخصیت پیگیر و با اراده من رو تحسین می کردن ، در حال حاضر که همسرم من رو می بینه که عملا هیچ درآمد ی ندارم و از کار بیرون آمده ام و دارم به آموزشها گوش می کنم ، به من خورده می گیره و می گه تو دچار توهم شدی و ببین فلانی که یه روز حسرت تو رو می خورد الان کجاست و تو داری به کجا سقوط می کنی و تو توهم داری و عمل نمی کنی.

    هر چند این حرفها خیلی من رو بهم می ریزه و با خدای خودم خیلی حرف می زنم که به من بگو من گوش به فرمان تو هستم و به من بفهمان اگر در حال حاضر کاری غیر از یک جلسه یوگا روزانه که انجام می دم رو باید انجام بدم . و جوابی که خداوند به من می ده همون فایلهای گفتگوی دوستان با شما که اگر بر می گشتید به زمان قبل روی چه باوری کار می کردید و شما گفتید بیشتر از مسیرم لذت می بردم هر چند کسی که من رو می شناسه می گه تو نمی تونی اصلا از زندگی لذت نبری.

    یا هدایت شدم به فصل 5 کتاب رویاهایی که رویا نیستند و اینکه شما وقتی قانون رو فهمیدید عجله داشتید و فکر می کردید که فقط باید کتاب بخونید و تمام وقت و انرژی تون رو در این زمینه مصرف کنید و خداوند به شما گفت ، انسانها فراموش می کنند که هر خواسته ای رو که دارند برای آرامش و لذت می خواستند و باید این رو به یادشون بیارند.

    و خداوند حس می کنم به من می گه آروم باش و از مسیرت لذت ببر و هر چی نیاز باشه انجام بدی من در زمان مناسبش به تو می گویم.

    ولی نجواهای ذهنی که نکنه تو کم کاری کنی به محض اینکه فرصت پیدا می کنه ، میاد و من رو بهم می ریزه .

    جدیدا یه ترمز رو در خودم پیدا کردم که فاطمه از اونجا که تو همیشه مورد تایید و تحسین اطرافیانت بودی به اون عادت کردی و الان که هادی مطلق خودت رو رب ت می دونی و فقط گوش به فرمان اون هستی باید روی این ترمزت کار کنی و برات مهم نباشه حتی اگر همسرت به تو این حرفها رو می زنه و مسیری که داری می ری رو قبول نداره یا تو رو در حال حاضر رو به رشد نمی دونه .

    در حالی که تو داری می بینی اگر چه الان چند وقتی هست که درآمد درست در بیمه نداشتی و بعدش هم بیرون اومدی ولی شرایط مالی زندگی من و درآمد و اوضاع کاری همسرم خیلی بهتر شده . و خیلی کیفیت زندگی م از نظر مالی ، روابط ، آرامش و همه چیز بهتر شده . شاید همسرت نمی دونه و کریدیت این اوضاع رو به خودش می ده ولی خداوند در حال حاضر از این طریق داره به تو روزی بیشتر می رسونه و تو ادامه بده و در زمان مناسبش به تو می گه که چه کار کنی.

    همون طور که در پیدا کردن شغلهای قبلی ات فقط تو خواستی و به راحتی خودش برنامه هاش جور شد هر چند که تو از قانون خبر نداشتی ولی ناآگاهانه داشتی به قانون عمل می کردی.

    اون موقع نمی دونستم که انرژی بی انتها در کار مورد علاقه است ولی باور داشتم که هر کاری رو درست انجام بدی و سعی کنی بهترین خودت باشی و کاری به بقیه نداشته باشی و فقط مسیری که برای خودت باز می شه رو روش تمرکز کنی ، قطعا موفق خواهی شد و خدا رو شکر در هر کاری که وارد می شدم نسبت به هم صنفی های خودم موفق تر بودم آن هم به راحتی و بدون سختی زیاد.

    ولی این اواخر خواسته جدیدی در من شکل گرفت با اینکه در کار خودم از نظر درآمد ، روابط با مشتریانم ، روابط با ریس شعبه و همکاران و حتی روابط خانواده و همه چیز خوب بودم ولی یه دلشوره یه بهم ریختگی درونی داشتم و شاید حتی همسرم هم متوجه این آشوب درونی من نبود.

    و به خودم می گفتم تاکی می خوام بدوم برای اینکه خونه بزرگتر یا ماشین بهتر داشته باشم ، پس کی برای خودم زندگی کنم و از زندگی ام لذت ببرم یا برای اون دنیا کاری کنم. تا اینکه توسط دوست عزیزی با فایلهای قانون آفرینش شما آشنا شدم و انگار اقیانوسی از آرامش را به درونم آورد و جواب همه سوالات سراسر عمرم را که بی جواب فراموششون کرده بودم به من می داد و این جمله هم برای بسیار جذاب و هم عجیب و تازه بود که همه چیز در مسیر علاقه و لذت ماست و اگر این مسیر رو با باورهای درست بریم قطعا به همه چیز به همه چیز ، به آرامش ،به ثروت به روابط عاطفی عالی به خدا و معنویت به سعادت دنیا و آخرت می رسیم.

    و اون موقع بود که فاطمه تازه دنبال علاقه هایش می گشت . من که آدم موفقی خودم رو می بینم و فکر می کنم از پس هر کاری برمیام اصلا چی دوست دارم که سر نخ رو پیدا کنم و دنبالش رو بگیرم. تا اینکه به اینجا هدایت شدم و دیگه هیچ جوری نمی تونم این مسیر رو رها کنم و از خدای خودم می خواهم حالا که من رو به اینجا هدایت کردی و به من که همیشه به ندای قلبم گوش می دادم و اون رو برای خودم منطقی می کردم و فکر می کردم آدم منطقی هستم ، فهمیدم خیر همه موفقیتهای من به خاطر این بوده که همیشه می دیدم چی آرامش من رو به هم می زنه و برای پیدا کردن آرامشم دنبال جواب منطقی یا بهتر بگم منطقی کردن جوابی بگردم که به من آرامش می ده و اون مسیر رو می رفتم ، هر چند که باورهام محدود بود ولی عامل اصلی موفقیتهای نسبی من همین بوده.

    و الان از خود خدا یاری می خواهم تا جان در بدن دارم مسیر بینش و عمل به توحید رو پیش بگیرم.

    خدایا شکر پاسخ به این سوال همه دورن من رو بیرون کشید.

    البته ناگفته نمونه در این پروسه بیرون آمدن از شغل قبلی ام به یکی دیگه از خواسته هام که داشتن یه فرزند فوق العاده و دوست داشتنی دیگر (فرزند دومم) آن هم با رفع ترمزهایی که در مورد تربیت ، اوضاع بد جامعه، آیا اگر فرزند دیگری بیاورم به او ظلم کرده ام و .. ، با کمک آموزه های استاد رسیده ام و در حال حاضر یه دختر شیرین و دوست داشتنی و باهوش که هر کس می بینه عاشقش می شه و از جنینی به آگاهای های جهان هستی گوش داده، دارم.

    خدایا شکر از این همه نعمت

    دقیقا همینه وقتی موفقیتهای زن برادرم رو می بینم درونم می گه الان همسرت به تو می گه تو برو و توهم بزن و فقط بنویس و فایل گوش کن و ببین کسی که یه روزی حسرت تور رو می خورد کجاست و تو کجایی.

    هر چند که آگاهانه می دونم این حرفهای همسرم باورها و افکار درونی من هست که به این شکل به من نشون داده می شه .

    پس اول باید به خودم بفهمونم که دیگه همسرم به عنوان عقل کلی که می دونستم و هادی من باشه دیگه نیست و فقط من کسی رو به عنوان هادی خودم قبول دارم که علاوه بر اینکه آگاه به درون و سازنده من است ، آگاه به اسرار و نهان همه چیز و جهان هستی است ، قادر و تواناست و همه چیز را درست و به موقع برنامه ریزی می کنه و همینطور که من روی خودم دارم کار می کنم جهان هستی داره برای من همه کارها رو انجام می ده و خداوند در زمان مناسبش به من می گه برو دم در و نانی رو که برای تو گندمش آسیاب شده و نانوا پخته و همسایه خریده و آورده دم در به راحتی و حتی بدون هیچ هزینه ای بگیر و نوش جان کن. این هست پاداش کسی که به ربش ایمان داره و نیازی به کوه کندن و تلاش و تغلا برای کاشت گندم ، آسیاب و پخت و خرید نان نداره ، بلکه فقط باید من رو باور داشته باشه و وقتی بهش می گم برو دم در نگنه هنوز کسی زنگ نزده یا برای چی برم ، چون اون همه کارها رو کرده و می کنه و چون تو محدود به ماده و زمان و مکان هستی نمی تونی همه آنها را ببینی.

    من روزی رو می بینم که این ایمان به خدا و حرکتهایی که شاید از نظر شوهرم خراب کردن بوده مثل تغییر شغلم که واقعا روزی که نامه انصراف رو می زدم بدنم از ترس که آیا کارم درسته یا نه ، یا جاهای دیگه که می گفت این کار رو بکن و من خیس عرق می شدم از ترس اینکه نگنه اشتباه می کنم و عقلایی نیست و .. ، این کارها شاید از نظر فیزیکی ساده ست ولی واقعا ایمان به رب می خواهد و من تا حدودی مادر موسی رو درک کردم ، شاید انداختن فرزند روی رود از نظر فیزیکی هر کسی می تواند بکند ولی از نظر ذهنی کنترل بسیار بالایی می خواهد تا دلایل عقلی را ندید بگیری و کاری که دل گفته را بدون چون و چرا و فقط و تنها دلیلت ایمان است انجام دهی.

    شاید از دید همسرم این کار کاری ندارد ولی هر کسی نمی تواند و حتی خود او نمی تواند انجام دهد.

    پس فاطمه جان آفرین و با همین فرمان ادامه بده .

    روزی خواهد آمد که نتایج دلخواهت رو که استقلال مالی و زمانی و مکانی در مسیر مورد علاقه ات را با هدایت ربت تجربه می کنی ، طوری که هر چی پیش می روی در کار و حرفه ات بیشتر تشنه می شوی و بیشتر لذت می بری و معنی فراوانی انرژی ، ثروت ، سلامتی ، آرامش ،عشق ، روابط عاطفی عالی و پر از لذت و فارغ از هر وابستگی و همه اش عشق و لذت را تجربه و خواهی کرد.

    خدا رو شکر و سپاسگزارم از استاد عزیزم که دست خداوند برای هدایت من شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    اعظم علیپور گفته:
    مدت عضویت: 3395 روز

    با سلام

    وقتی یکی از اطرافیان من به موفقیت میرسه چه حسی بهم دست میدهد؟

    در مورد خواهر برادر تا الان که سی اندی سال سنمه و کوچیکترین عضو خانوادم هم هستم یادم نمیاد بخاطر موفقیت هیچ کدوم از اونا حس بدی گرفته باشم هیچ بیشتر همیشه حس خوشحالی بوده چون ماها همیشه نقش حمایتگر داشتیم نسبت بهم دیگه و اون صمیمیتی که بوده باعث شده همیشه از موفقیت همدیگه خوشحال باشیم در مورد خانواده همسری هم چون در واقع ما شرایطمون بهتر از همه اونا بوده موقیعتی پیش نیومده ببینم چه حسی دارم در مورد دوست و فامیل و اشنا هم واقعا تا حالا یادم نمیاد حس بدی به موفقیت کسی داشته باشم در حدی شاید بوده که اون لحظه اول که شنیده باشم حالم گرفته بشه ولی همون اولش خودم رو توجیه کردم که حتما زحمتش رو کشیده لیاقتش رو داشته و من حق ندارم بابت موفقیت و شتدی دیگران ناراحت بشم و خیلی زود موضوع برام تموم شده ولی یک چیزی که فهمیدم در مورد خودم اینه که درسته من حس حسادت به موفقیت ادمها ندارم ولی درمقابل حس رقابت هم تو وجودم نیست که بتونم از موفقیت دیگران انگیزه بگیرم و بخوام خودم رو بالا بکشم شاید اگه باشه هم اونم لحظات اول یکم ذوق کنم بعد مدتی دوباره برگردم سر جای خودم من یک خصوصییت اخلاقی که دارم اینه که هیچ وقت دوست ندارم خودم رو باکسی مقایسه کنم حتی اگه طرف خیلی بالاتر منم باشه خوشم نمیاد جای اون ادم باشم نمیدونم ریشه این موضوع غرور یا چی دوست دارم خودم بدون اینکه کسی فک کنه از اون ادم طبعیت کردم و بجایی رسیدم خودم تک و تنها بجاییی برسم و همه از من الگو بگیرن تا اینکه من از کسی الگو بگیرم تو این مسیرموفقیت هم که وارد میشم روزای اول خوبم در حدی که کار میکنم رو خودم جواب هم میگیرم ولی خیلی زود به حاشیه میرم و اصل موضوع دور میشم و تا دوباره بخوام وارد شم از اول شروع کنم طول میکشه بزرگترین مشکل من تو این مسیر همین ……….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2828 روز

    استاد عزیزتر از جان

    این کامنت رو میزارم برای اینکه از حضور خودم در این جلسات بهتون خبر بدم. وقتی که شما تمرین امروز رو گفتید من شروع کردم به تایپ کردن این تمرین در یک فایل ورد که بعد در سایت کپیش کنم. اما هر چه بیشتر توضیح دادم و پیش رفتم، دیدم اینکه میخوام این مطالب رو در سایت بزارم انگار داره مانع از این میشه که به اندازه کافی موضوع رو برای خودم باز کنم. یک لحظه به خودم گفتم که مهم اینه که من این تمرین رو درست انجام بدم نه اینکه حتما در سایت بگذارم که همه بخوانند. استاد گفت اگر خصوصیه در دفتر خودتون بنویسید. از اون موقع آرامش گرفتم و تمرینم رو خیلی دقیق تر و درست تر انجام دادم.

    الان اینها رو مینویسم که بهتون بگم من حضور فعال در این جلسات دارم و دارم تمرینم رو پشت صحنه با جدیت انجام میدم و عاشقانه از شما میخوام که ادامه بدید و تا جایی که میشه این موضوع رو برای ما باز کنید. من با انجام همین یک تمرین ساده کلی احساسم نسبت به نزدیکانی که به موفقیت رسیده اند بهتر شده. بنابراین میدونم که هر چه بیشتر با شما در این مسیر جلو برم باز هم میتونم باگهای بیشتری رو در ذهنم پیدا کنم و اونها رو برطرف کنم.

    من هر جلسه برای شما حاضری میزنم استاد. در دفتر حضور و غیاب جلوی اسم من همیشه تیک بزنید :)

    دوستتون دارم، آزاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سارا دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    سلامممم اول اینکه ازتون خییییییییلی ممنونم برای تهیه ی این رشته فایل ها، واقعا ارزشمنده برامون و قدردان حضور و آگاهی هاتون هستیم^^

    سؤال اول :

    اگه از نزدیکانم کسی باشه که به موفقیتی برسه، برای من چند وجه داره! اونم اینه که اگه اون موفقیتش رو خودم برای خودم دوس داشته باشم، یا خودم در مسیر خلق اون موفقیت باشم،بدون رودربایستی اولش یکم حس حسادت سراغم میاد :).. ولی عمیق تر که فکر کنم میبینم که این نشونه س برای من( یه کوچولو نیاز به زمان دارم تا به این دید برسم). اینکه اون رسیده،پس منم میتونم چون ما همه مثل همیم از نظر دنیا، و دنیا عادله و هیچ تفاوتی برای ما قائل نیست مگر از نظر فرکانسی که ما از خودمون ساطع میکنیم..

    ولی اگه موفقیتی باشه مثل موفقیت تحصیلی، من چون شخصا علاقه ای ندارم، پس نسبت به این نوع موفقیت خنثی هستم و برام اهمیتی نداره!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1088 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    چندتا از نتایج اطرافیانم که منجر به حسادتم شده بودن

    موفقیت چاپ شدن کتاب دوستم تو شب شعر که به شدت ناراحت شدم و احساس حسادت بهم دست داد که کلی استاد منو تاییدم کردن ولی از باور کمبود و غرور در زمان دانشجویی من کتابم چاپ نشد و بی خیال شعر وشاعری شدم وقیدش رو زدم و دنبال ترانه سرایی و فروش ترانه هام هم نرفتم …

    از مهاجرت پسرعموی خودم به شدت ناراحت شدم چون رفت باهمسرش به کشور انگلیس و همش میگفتم این دختره با اون قیافه شهرستانی خوبه آدم شد و به نون و نوایی رسید ..

    تا دیروز نمیتونست تو ایران راه بره

    قربون خدا برم از انگلیس سر در آورد!!

    یا مغازه خریدن و باغ گرفتن دایی خودم

    بارها میگفتم یه بسته اینترنت نمیتونه برا گوشیش بگیره و متوسل به ما میشه حالا باغ و مغازه خرید و چه جوری تو مغازه میخواد معامله بنویسه ؟؟؟

    استخدام دوستم تو اداره دارایی کرج که

    بارها گفتم خوبه باباش جانباز شد و این تونست استخدام بشه و آدم شد واسه ما …

    خب فکر کنم کافی باشه این ذهن من قبل از عضویتم در سایت وقبل از شرکت در دوره ها بوده …

    باور محدودکننده من غالبش این بود که این آدمها اهل نماز و دین و قرآن نیستن و از شدت باور مذهبی خودم اینها را آدم حساب نمیکردم عملا بی دین میدونستم

    دومین باور محدودکننده م غرورم بود که از کسی که موفق شده اصلا سوالی نمیپرسیدم و کسر شأن میدونستم

    باور محدودکننده بعدی من کمبود بود و اون زمان میگفتم برا رسیدن به خواسته باید تلاش کنی و فرصت کمه و رقابت داشتم.

    باورمحدودکننده بعدی من همش دنبال نقاط ضعفم بود که اونارو درست کنم و اصلا نقاط قوت خودمو نمیدیدم لامصب…

    مهمترین باورمحدودکننده م هم این بود مه خدا خواسته این زندگی رو داشته باشم و تقدیر ما هم این بوده دیگه ..

    خب بریم به الان خداروشکر من همون فاطمه ام اما باشخصیت بهترو باورهای بهتر

    تمرکزم تو دوره مقدس 12قدم رشد شخصیت خودم بوده که عالی پیش رفتم

    من دیگه الگوم توزندگی حسن و تقی ونقی و اطرافیانم نبود و الگو استاد شما بودید وهستین و همش منطق میدادم که استاد تونسته نتیجه گرفته پس منم میتونم .

    اوج داستان پذیرش خدا به عنوان سیستم بود وبعد پذیرفتن خودم که باورشرک دارم

    حسادت وغرور دارم و قضاوت دارم

    رقابت دارم ، نفرت دارم …

    من عملا اعتراف کردم و نوشتم تو دفتر چکاپ فرکانسی م که این ویژگیهارا دارم

    بعد باورهام رو دونه به دونه اومدم تغییر دادم

    مثلا از زیادی اطلاعات داشتن خیلی هم نظر میدادم وبحث میکردم تا روی طرف کم کنم خب با آگاهی های دوره اومدم سکوت کردن تمرین کردم و چقدر سخت بود برام یه جاهایی گریه ام در می اومد که جواب ندم و ساکت وایسم اما تعهد دادم و پاش موندم و نتیجه ها اومد با سکوت کردن من یه عده از زندگیم قشنگ حذف شدن و آرامش وارد دنیای من شد مهربون تر شدم و خودآگاه تر به اتفاقات نگاه میکردم و میتونستم بهتر اعراض کنم یا تمرکز بیشتر به داشته هام بذارم و زیپ دهنمو ببندم

    از آگاهی دوره و قانون سلامتی یا هر اتفاقی تعریف نکنم حتی به مامان خودم ..

    فقط رسول جان و خودم ساعتها در این باره حرف میزنیم اما هرگز تا امروز به هیچکس

    دراین باره و آگاهی و سایت و اینا حرف نزدیم ..

    حتی اومدم خودمو شرطی کردم که هرجا

    ساکت باشم مدارم بالا میره

    ربط دادم به نعمت بیشتر و دریافت ثروتها

    همین هم شد

    ما تو پیاده روی بودیم تو قانون سلامتی

    و همزمان دوره 12قدم که پول فروش خونه پدری رسول جان وارد حسابش شد خونه ای در طبقه چهارم بدون اسانسور به قیمتی فروش رفت که کسی فکرشم نمیکرد…

    چون از قانون سلامتی هم حرفی نزدیم.

    هرکی پرسید گفتیم یه مدت تصمیم گرفتیم این مدلی غذا بخوریم درهمین حد ..

    بعد از سکوت کردن و رشد بهتر شخصیتم

    اومدم زیبایی ها و داشته های زندگی مو دیدیم و همین باعث شد به زیبایی بیشتر هدایت بشیم تا جایی که سفررفتیم و بارها هزینه ش حساب شد بدون اینکه یه ریال ما پرداخت کنیم ..

    عروسی رفتیم و پول دریافت کردیم وهدیه گرفتیم ..

    هدایت های بیشتری از خدا دریافت میکنیم و میپذیریم.

    همین دوروز پیش مادربزرگم که چندوقته از شهرستان اومده و یه کم ناخوش احوال بود و مامانم زنگ زد که ننه گفته میخوام ببینمش ، من اومدم تو دفترم نوشتم که به حال خوب مادربزرگم بخورم و سکوت باید کنم و امضا کردم و رفتم که تعهد سکوت دادم و جالبه زمانی که من رفتم مادربزرگم داشت بعداز ده روز غذا میخورد و خندید وگفت امروز گفتن تو میایی حالم خوب شده ها و بعداز ده دقیقه دارو خورد و خوابید ومنم اومدم خونه خودم به همین راحتی ..

    حالا چی میشه من به حال خوب آدمها میخورم حتی در زمان عیادت اونها

    چی میشه که آدمها از نتیجه های زندگی شون این روزها به من میگن

    چه تو مهاجرت چه تو روابط چه تو بارداری چه تو مالی ….

    چون عکس العمل این روزهای من تغییرکرده

    چون باورهام تغییرکرده و داره میکنه

    چون الان از شروع کسب وکار یه آدم خیلی خوشحال میشم و باورکمبودهام رو با باور فراوانی تغییردادم و تمرکزم خودآگاه میره که عه ببین این تونسته منم میتونم .

    خب الان تو طلاسازی رسول دوره ش تموم شد وما باهم رفتیم هایپر اکومال و اونجا تو طلافروشی وارد شدیم و از اون آقا پرسیدیم چه جوری این کارو زدی ؟ چه مراحلی رو‌گذروندی ؟ ایده هاتو چه جوری بدست میاری؟ این آدم به شدت توحیدی بود

    همون لحظه گفت فقط خدا بود ..

    یا وقتی از مهاجرت دخترش به اتریش حرف زد

    ما چنان با ذوق گوش میدادیم و هیجان داشتیم که نگو ..

    جوری که چندتا مشتری براش اومد و رد کرد و به صحبت هاش ادامه داد و از مسیرش گفت و تعریف کرد .

    ما تمرین آگهی تبلیغاتی خودمونم انجام دادیم دقیقا تو اون گالری طلافروشی لاکچری و خفن ..

    نگفتیم ما کجا واینجا کجا

    نگفتیم این آدم الان به ما از بالا به پایین نگاه میکنه

    نترسیدیم که هیچی نداریم چی بگیم

    حالا بماند که همین شخص شماره همراه

    رسول جان را گرفت و گفت بهترین دوست من هستی شما و بهت به عنوان یه همکار نگاه میکنم و میدونم روزی میرسه گالری خودتو تو بهترین پاساژ میزنی و …

    چی باعث شد بریم تو این گالری طلافروشی ها و بپرسیم چه مراحلی رو گذروندن

    فقط میگم باورتوحیدی و باور لیاقت

    استاد عزیزم شما تو دوره لیاقت به ما خودشناسی محض یاد دادین .

    لیاقت کاری میکنه که غرور وقضاوت و سرزنش و تحقیر ها از سر راهت کنار میره

    حالا خودت می مونی و ایمان سراسر توحیدی در درونت .

    اینکه این روزها کسی از نتایجش بگه و بنویسه حتی تو این کامنتها وارد دفترمن میشه به عنوان نشانه و من بهش افتخار میکنم و میگم اون تونست منم میتونم .

    جهان جهان فراوانی هاست و ما باورهای قدرتمندمون داره زندگی مونو خلق میکنه .

    از جایی که خودمو پذیرفتم با تموم ویژگیهام و بعد تمرکز گذاشتم رو تغییر باورهام و خسته نشدم و تغییرات کوچیک خودمو بارها نوشتم ومینویسم و درباره ش حرف میزنم

    نمیدونین چقدر نعمت دارم دریافت میکنم .

    من یه لبخند از همسایه یا آدمها دریافت میکنم مینویسم

    همین هفته پیش رفتیم مغازه برای بچه ها بستنی بگیریم و

    دقیقا موقع خروج من از مغازه یه آقایی که قصد واردشدن داشت درو نگه داشت و گفت شما بفرمایید

    من خیلی خوشحال اومدم بیرون و رسول جان گفت من میدونم ذهنت گفت اینم رزق امروز منه من تغییر کردم که یکی درو برام نگه میداره و منم خندیدم گفتم دقیقا همینو گفتم و اومدم خونه و تو دفتر نتایجم نوشتم و باکلی ذوق.

    بله قانون جواب میده به شرطی که کوچیکترینهارو ببینیم .

    این تغییرات کوچیک ،قدرت وسوخت وانگیره ای میشن برای ادامه مسیر درست توحیدی مون .

    تک تک کامنتهاتون رو میخونم و نتایج شما نشونه هست برای من و غرق حال خوب میشم که ما لایق بهترینها هستیم .

    اینکه تو دوره لیاقت تک تک بچه ها از توانایی هاشون گفتن و وارد دفتر من شدن به عنوان نشونه .

    به تک تک شماها عشق می ورزم که میدونین

    بهترین راه تمرکز وتعهد وانجام تمرین هاست .

    استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    بی نهایت سپاسگزارم.

    عاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1866 روز

      سلام به زن کاکوی گلم

      به به، چه کامنتی!

      دست و پنجه ت طلا، زن کاکو! چقدر خندیدم و ذوق کردم.

      چه نکات ریزی… چه تأییدهایی بر قانون و چه فکتهای معرکه ای از زندگی واقعی.

      چه خوبه که خودسانسوری نداری و هرچی که هستی، همینه…درود بر شما.

      رسول، کاکام چطوره؟ ای ول… طلاسازی؟ خوبه، وضع شمام روبراه میشه، دیگه از تو خونه سفارش میدی به رسول! چی از این بهتر.

      چقدر از این نتایج فوق العاده شما خوشحال شدم. امیدوارم در کنار رسول جانم سال‌های سال بخندید و شادی کنید…. اینو میگن زندگی!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        شیما محسنی گفته:
        مدت عضویت: 3569 روز

        فاطمه جانم سلام. به به به به بسیار لذت بردم از کامنتتون و کیف کردم از نتایجتتون. خیلی خیلی تبریک و قابل تحسین هست تغییر مدارتون و رشدتون که کلی حال دلتون را خوب کرده …. انشاا…. بتونم در بهترین مکان ببینمتان و بچه های گل و آقا رسول گرامی را رو هم از نزدیک ملاقات کنم که به خودم افتخار میکنم که زوجی به زیبایی شما از دوستانم هستند. به امید پروردگار که همیشه همیشه دلتون شاد باشه و تنتون سلامت باشه در کنار همدیگه.

        در پناه خود خودش باشی فاطمه بانو جان

        شیما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          فاطمه و رسول گفته:
          مدت عضویت: 1088 روز

          سلام به شیما جان عزیزم

          سپاسگزارم از لطف ومهرت بانو.

          من و رسول جان هم

          به داشتن دوستان بهشتی ونازنین مثل خودت و

          پسرت علی جان افتخار میکنیم .

          الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3569 روز

      فاطمه جانم سلام. به به به به بسیار لذت بردم از کامنتتون و کیف کردم از نتایجتتون. خیلی خیلی تبریک و قابل تحسین هست تغییر مدارتون و رشدتون که کلی حال دلتون را خوب کرده …. انشاا…. بتونم در بهترین مکان ببینمتان و بچه های گل و آقا رسول گرامی را رو هم از نزدیک ملاقات کنم که به خودم افتخار میکنم که زوجی به زیبایی شما از دوستانم هستند. به امید پروردگار که همیشه همیشه دلتون شاد باشه و تنتون سلامت باشه در کنار همدیگه. در پناه خود خودش باشی فاطمه بانو جان شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: