ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1
این سلسله برنامه درباره ” تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.
هر قسمت از این مجموعه شامل: سوال خودشناسی، توضیحات پیرامون موضوع هر جلسه و تمرین پایانی هر قسمت است و به شما کمک می کند تا:
- اولاً : ذهنیت غالب خود درباره موضوع هر قسمت را بشناسی؛
- دوماً با توجه به توضیحات و مثالهای هر قسمت، آگاه شوی از اینکه: آیا این ذهنیت باعث رشد من شده یا مانع پیشرفت من شده است؛
- سوماً: بتوانی با استفاده از آگاهی های هر قسمت، ذهنیت کنونی خود را به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر اصلاح و بهبود دهی؛
نکته مهم:
قرار است این سلسله برنامه، یک تعامل دو طرفه باشد میان شما و استاد عباس منش. در شروع کار، موضوعات زیادی برای هر قسمت در نظر گرفته شده است اما با توجه به میزان تعهد و فعال بودن شما در بخش نظرات هر قسمت، این سلسله برنامه ادامه پیدا می کند.
به اندازه ای که شما سمت خود را در هر قسمت از این برنامه و انجام تمرینات، اجرا می کنی، استاد عباس منش نیز سمت خود را انجام می دهد. در غیر اینصورت، ایشان ترجیح می دهد این تمرکز و زمان را صرف تولید یک محصول جدید برای افراد متعهد نماید.
زیرا خیلی اوقات، از آنجا که فرد بابت دریافت آگاهی ها بهایی پرداخت نکرده، ارزش و اهمیت کار را نادیده می گیرد و آگاهی ها و تمرینات را جدی نمی گیرد. اما وقتی بهای کار را پرداخت می کند، متعهدانه تمرینات خواسته شده را انجام می دهد و با جدیت پیگیر مطالب است.
موضوع قسمت اول:
کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
تمرین این قسمت:
نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی.
سپس با دقت توضیحات فایل را گوش دهی و نکته برداری کنی و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل زیر را انجام بده:
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
تمرین تأثیرگذار آیدا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
لیست موفقیت های دوستان و آشنایان:
1.وقتی که دوستم عطیه یک گوشی آخرین مدل خرید:خوشحال شدم چون با خودم گفتم که من هم میتوانم_ممکن است(چون برای من خیلی خواسته ی بزرگی بود به صورت یه خواسته بدیهی در اومد و اتفاقا کلیم به دوستم تبریک گفتم و با خودم گفتم اگر دوستم تونسته منم میتونم)
من خواستار این هستم که دیدگاهم رو تغییر بدم(بهبود بدم) و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
خواسته ها میتوانند به حقیقت بپیوندند/خواسته ها ظاهرا بزرگ هستن ولی حق طبیعی ما هستن/دوست من تونسته با پول و درآمدش بیشتر از من دوست باشه،با پول نگه داشتن(بقول استاد با پول دوست باشین) چون همون طور که خودش گفت اون پولاش رو جمع میکرده تا بتونه به مهم ترین خواسته هاش پاسخ بده اما من اصلا به فکرمم نرسید که میتونم با این درآمد به این مدل گوشی برسم(تاکید میکنم که درآمدمون تقریبا تویه یه سطح هست) و با خودم میگفتم اووووو من تا پنج سال دیگم به این نمیرسم چون خواسته ی بزرگیه (باور محدود کننده=خواسته ها دور از دسترسن)
درس اول:خواسته ها حق طبیعی و بدیهی ما هستن
درس دوم:من لایق بهترین ها هستم
درس سوم:با پول دوست باش
درس چهارم:اگر دوستم توانسته من هم میتوانم ممکن است اگر غیر ممکن بود برای همه غیرممکن میشد
درس پنجم:وقتی دوستم این گوشی رو خریده ینی من در مدار خواسته هام قرار گرفتم و باید ادامه بدم (باور تقویت کننده=اگر یک شخص تونسته به این م ل گوشی برسه منم میتونم)
2.وقتی داییم ماشین یک میلیاردی خرید:خوشحال شدم از اینکه میشود کلیم تحسین کردم/و ناراحت شدم از اینکه زمان خیلی خیلی زیادی باید طی بشه،تا من همچین ماشینی رو بخرم(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل) و عدم درک تصاعد بعد از تکامل
من خواستار این هستم که این دیدگاه منفی رو به دیدگاه مثبت تغییر بدم و ازین موفقیت درس تازه ای بگیرم چه درسی؟
درس اول:قانون تکامل رو بخاطر بسپار و به به یاد بیار که داییت هم از اول همچین ماشینی نداشته اول یه ماشین پراید داشته بعد کم کم حرکت کرده باور داشته و ادامه داده پس تکامل رو نمیتونی دور بزنی
درس دوم:این فرد تونست بتو کمک کنه تا تو باور کنی که میشود این یک نشانه از طرف جهانه که بمن بگه تو باید به ثروت توجه کنی تو باید به نعمت ها توجه کنی
درس سوم:اگر این شخص تونسته منم میتونم اگر میشه انقدر ثروت ساخت منم میتونم انقدر بسازم
درس چهارم:دایی من توی همین شهر به دنیا اومده توی یه خانواده بوده و بزرگ شده کسیم کمکش نکرده خودش حرکت کرده پس داشتن همچین ماشینی ربطی به موقعیت جغرافیایی و سن و خانواده نداره حتی ربطی نداره که کسی پشتیبان تو باشه یا نه مهم خودتی.
3.وقتی که یکی از نزدیکان بعد از مدت ها به استقلال مالی رسید:بسیار بسیار خشمگین شدم و خیلی احساساتم جریحه دار شد و با خودم گفتم من تا برسم به همین حد از استقلال چه مسیر هایی رو رفتم چه کارایی کردم چقدر تلاش کردم پس چرا بازم از لحاظ مالی اونا بالاترن و بعد هم احساس نفرت کردم که آخه چرا من نباید؟؟؟؟
من خواستار این هستم این دیدگاه منفی رو به یک دیدگاه مثبت تغییر دهم و درسهایی رو ازش بگیرم چه درسی؟
درس اول:امکان پذیر بودن برای رسیدن به استقلال مالی بسیار زیاد
درس دوم:تو از کجا میدونی که همین جوری و یهویی وضعشون خوب شد؟ یهویی مگ داریم؟ بیاد بیار که اونا از کجا شروع کردن و ناامید نشدن بیاد بیار اون زمان هایی که داشتن تلاش میکردن و امیدشون به خدا بود و همیشه میگفتن خدا بزرگه خدا میسازه و چقدر ایمان داشتن؟؟؟ مگه تو از ذهن اونا خبر داری؟ مگه از تغییر افکار اونا خبر داری؟ چقدر بها دادن؟چقدر؟ آیدا تو چقدر بها دادی؟ آیا غیر از این بود که به خودت سخت میگرفتی و آیا به غیر از این بود که ترس ها بر تو غلبه میکردن؟؟؟ آیا غیر از این بود که گاها ناامید میشدی و میگفتی نخواستم اصلا آیا ندیدی که چن بار ایمانت رو از دست دادی و دست کشیدی؟ ولی اون ها همچنان داشتن ادامه میدادن
درس سوم:وقتی که خاله ات از ایمانشون توی لحظات سخت برات توضیح داد از صبرشون گفت آیدا تو تونستی انقدر صبور باشی؟؟؟ نه نتونستم پس باید روی صبرت کار کنی تو باگ هات با اونا فرق میکنه تو مقاومت ذهنت متفاوته تو باورهای متفاوته تو داری مقایسه میکنی و مقایسه کردن سمی ترین کاریه که میتونی با خودت کنی تو باید خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی موفقیت دیگران برای الهام گرفتنه برای الگو گرفتنه نه مقایسه کردن!(باور محدود کننده=مقایسه کردن خودت با دیگران بدون در نظر گرفتن افکار اونا)
4.وقتی یکی از آشنایان که لاغر بود به یک بدن عضلانی رسید:من این همه ورزش کردم چرا نتونستم یه همچین بدنی بسازم منم تلاش کردم منم فلان کار رو کردم اخه چرا؟!الان کمی این دیدگاه بهبود یافته و احساس بهتری نسبت بهش دارم و میگم اگر اون تونسته منم میتونم اگر مثل اون باور و عمل کنم
بهبود دیدگاه نسبت به این موفقیت:
درس اول:بیا صادق باشیم تو وسط راه جا زدی (عدم صداقت با خود) و گفتی اصلا نخواستم و باشگاه رو رها کردی تو ایمان خودت رو از دست دادی فرد بدون باور و ایمان نمیتونه به خواستش برسه
درس دوم:تو نتایج کوچیکت رو ندیدی ولی اون میدید (دیدن نتایج کوچک و تحسین آنها) یادته که میومد و از تغییرات کوچکش برات میگفت با ذوق و شوق
درس سوم:اون خیلی لاغرتر از تو بود ولی تونست! تا حالا ازین زاویه دیده بودی؟ تو راحت تر میتونی تو مسیرت کوتاه تره تو باید بهتر باور کنی که میشود میشود میشود (باور محدود کننده=عدم درک قانونِ تکامل)
درس چهارم:همش میگی نه پول زیاااااد میخواد مگه اون خیلی پولدار بود؟ خیر نبود پس میشود با پول و درآمدی که الان داری هم به این خواسته برسی (باور محدود کننده=همچی با پول زیاد بدست میاد)
درس پنجم:تو میخوای همچی از اول عالی باشه و بی عیب و نقص اما اون از همون جایی که بود شروع کرد (باور محدود کننده=عدم کنترل کمالگرایی!)
5.برادرم دوستان خیلی زیادتری نسبت بمن داره و وقت زیادی رو با اونها میگذرونه دوستانش بیشتر میان طرفش:احساس سرخوردگی میکنم و میگم مگ من چه ایرادی دارم که نباید انقدر دوست داشته باشم من که دوست خوبی میشم و هستم و گاهی واقعا میگم خوشبحالش!
من خواستار تغییر این دیدگاه منفی به سمت دیدگاه مثبت تر هستم به شکلی که من رو به احساس بهتری برسونه:
درس اول:برادرت رو خوب میشناسی آیدا! اون هم تویه خانواده بزرگ شده چرا انقدر اعتماد بنفس داره؟ غیر از اینه که تو حرفهایی رو پذیرفتی که نباید میپذیرفتی؟ و خودت رو دست کم گرفتی! خودتم خوب میدونی که چقدر آدم فوق العاده ای هستی ولی دونستن با باور کردن فرق داره( باور محدود کننده=ارزش های خود را ندیدن)
درس دوم:برادرت از دیگران بت نمیسازه و فکر نمیکنه اونا خاصن خودت بار ها توی رفتاراش دیدی (باور محدود کننده=بت ساختن دیگران)
6.وقتی یکی از آشنایان به خارج از کشور سفر کردن:خوشحال میشم از اینکه ممکن است و ناراحت از اینکه آخه من باید دقیقا چیکار کنم او حالا کو تا به این خواسته برسم دیگه پیر میشم. انقد باید راه های زیادی رو طی کنم که اصن ولش کن درسته میشه،ولی من صبر رسیدن رو ندارم اون حتما یه پول هنگفتی داشته کی میدونه؟؟!
من خواستار تغییرم و میخواهم درس های این موفقیت رو برای خودم استفاده کنم چه درسی؟
درس اول: و باااااز هم تکامل تکامل تکامل یادته داییم میگفت باید آدم از یه جا شروع کنه؟ یادته میگفت کارگری میکردم؟ یادته میگفت مهم شروع کردنه؟ وقتی تکامل رو فراموش میکنی موفقیت دیگران برات بد جلوه،داده میشه و فکر میکنی یهویی رسیدن(باور محدود کننده=عدم درک قانون تکامل بااااا اینکه میدونی اون فرد از کجا به کجا رسیده)
7.یکی از همکلاسی های دوران دبیرستان یک ازدواج بسیاز موفق داشته: قیافه خاصی نداشت چطوریه که تونسته؟ نکنه من قیافم خیلی خاص نیست و قیافه اون خاصه! نکنه من کمبودی دارم و هیچوقت هیچکس منو نخواد! من ریزه میزه ام اون قدش بلند بود و هیکلی
/بیخیالش اون ی چیزیش بیشتر از من بود که من نمیدونم
خواستار تغییر این دیدگاه هستم به سمت مثبت چه درسی میتوانم ازین موفقیت بگیرم؟
درس اول:آیدا تو که قانونو میدونی داستان موفقیت توی ازدواجشم میدونی اون جسارت داشته که بره بگه آقای محترم من از شما خوشم اومده (همسر ایشون که همکلاسیم بودن یک وکیل ثروتمند بسیار موفق هستن) این رفتار چیزی به غیر از احساس لیاقت رو میرسونه؟؟؟ آیا تو هم همین طور باور کردی خودت رو؟ نه! پس توهم میتونی اگر مثلش باور کنی و عمل کنی عمل کردن نه به این معنا که دقیقا همین کار رو بکنی بلکه به این معنا که در شرایط متفاوت احساس کمبود نکنی (باور محدود کننده=احساس عدم لیاقت)
درس دوم:این موضوع باید به تو ثابت کنه که ازدواج های موفق هنوز هم هستن وجود دارن و اگر اون تونسته توهم میتونی یک ازدواج موفق داشته باشی جهان داره بهت نشون میده که ببین آیدا ببین میشه!!!(باور محدود کننده=کمبود روابط مناسب)
درس سوم:هیچکس از شما بهتر نیست شما فقط متفاوت هستید و شما هم از هیچکس بهتر نیستید بلکه باز هم فقط متفاوت هستید ما در اصل جودی باهم برابریم
8.یکی از همکلاسیام دانشگاه تهران رتبه 26 وکالت قبول شد:اون اراده قوی داشت ولی من ندارم. من اصن روحیشم ندارم حتما زود یاد میگیره چون توی کلاسم بهترین نمرات رو داشت. مخی که اون داشت من هرگز ندارم ،زود خسته میشم
من خواستار تغییر این دیدگاهم هستم:
درس اول:بهای موفقیتش رو پرداخت کرد ولی تو نه فراموش کرده بودی که موفقیت بها داره (باور محدود کننده1=موفقیت مفت مفت هم میشه بدست بیاد و باور محدود کننده 2=موفقیت سخت بدست میاد و من حوصله سختی کشیدن ندارم پس کلا حرکت نمیکنم)
درس دوم:اون دنبال علاقش رفت ولی آیدا تو علاقت نبود تو علاقت چیز دیگه ای هست (باور محدود کننده=عدم رفتن. در مسیر علایق)
*این نکته رو بگم یک سری از این موفقیت ها مال قبل هست و مقداری بهبود در هر کدوم ازینا بوجود اومده اما چند تا از این ها هنوز هم توی وجودم هستن ولی به شدت دارم با این تمرین به خودشناسی عمیقی میرسم و مغزم رو کندو کاو میکنم)
و حالا میفهمم که حتی در گذشته چرا به یک سری از موفقیت ها نمیرسیدم و یا حتی الان که به بعضیاشون هنوز هم نرسیدم!! این نوشتن ها و اینکه پیدا کنم اونها چطور عمل کردن یا فکر کردن و کاملا منطقی میشه که چرا رسیدن چطور رسیدن دیگه اون احساس خشم و نفرت و حسادت کمرنگ میشه…!
9.برادرم به راحتی وبا تلاش کمتر من نمرات خوب میگیره:خوشحال میشم چون میگم راهش رو بلده و چه بهتر که راحت تر نمره خوب میگیره کلیم واسش خوشحال میشم و میگم چرا آدم وقتی میتونه راحت نمره بگیره سختی بکشه؟!
بهبود دیدگاه در این موفقیت:
درس اول: من احساس بدی نمیگیرم ازین موفقیت برادرم اما درس بزرگی که بمن داد اینه که لازم نیست با سختی ب چیزی برسی (چون برادرم راحت تر ب خواسته هاش میرسه) چون به خودش سخت نمیگیره و هر مسیر سختی یه مسیر غلطه اون حتما راهش رو بلده که چطور مطالعه کنه (باور محدود کننده=سختی کشیدن راه رسیدن به خواستت)
درس دوم:به هر چیزی میخوای برسی دنبال راه راحت بگرد و از خودت بپرس چطور ازین راحت تر چطور ازین بهتر؟؟؟؟! ولی من با خودم میگفتم ای بابا بازم باید ی سختی رو تحمل کنم تابه فلان موفقیتیا فلان نمره برسم!!!
یه نکته رو من این جا بگم:احساسات من اینجا چند حالت داره:
1.اگر اون موفقیت ازون دسته از موفقیت ها باشه که بار ها خودم خواستم تلاش کردم و نشده و بیخیالش شده باشم احساسم بد میشه احساسم از نوع خشم و نفرته…
2.اگر اون موفقیت جوری باشه که طرف بگه بابام کمکم کرد مادرم فلان کارو کرد برام فلانی انقدر پول داد بهم و… احساس حسرت میکنم چون میگم نگاه کن اینا چقد زندگی خوب تری داشتن یکی حداقل اون رو آدم حساب کرده کمکشون کرده من این همه تلاش کردم تاااازه اینجای کارم اونم خودم تکی و خدای خودم
3.اگر موفقیت موفقیتی باشه که جزو اهداف و خواسته های من باشه و در مسیرش باشم تحسین میکنم،
ذوق میکنم به اون فرد تبریک میگم و میگم من در مدار رسیدن به اون خواسته دارم قرار میگیرم و اون خواسته رو بسیار بدیهی و دست یافتنی میبینم…
ایده های الهامی من برای رفع هر کدوم از این باورهای محدود کننده:
باور های محدود کننده
1.خواسته ها دور از دسترسن:پیدا کردن الگوها برای اینکه ببینی خواسته ها در دسترسن مثل موفقیت اول که گفتم دوستم عطیه آیفون آخرین مدل خریده و برام بدیهی شد
2.عدم درک قانون تکامل:باید قانون تکامل رو مداااااام به خودم یادآوری کنم پاشنه آشیل منه و آوردن مثال هایی از تکامل در کل دنیا یادآوری اینکه آقا جون خوده خدام یه شبه دنیارو خلق نکرد
3.مقایسه کردن خودم با دیگران:باید به درک این موضوع برسم که مسیر هرکس کاملا جداست و من خودم رو باید دیروز خودم مقایسه کنم باید بهتر از دیروز خودم باشم نه بهتر از بقیه!!
4.موفقیت گاهی اوقات ممکنه مفت مفت بدست بیاد:اینو من اعتراف میکنم بعد از انجام این تمرین و درآوردن دیدگاه و عملکرد خودم و دیگران کاملا منطقی شد که مفت مفت بدست نمیاد!
5.عدم دیدن نتایج و موفقیت های کوچک درطول مسیر:راه حل این باور هم مشخصه که بااااید بتوانم ببینم موفقیت های کوچک رو باید بتوانم باید خودم رو آموزش بدم که تحسین کنم خودم رو بیشتر و بیشتر بیشتر!
6.عدم کنترل کمالگرایی گرایی:اینم که ماشاالله پاشنه آشیل بندست که راه حلش در یکی از جلسات دوره شیوه حل مسائل گفته شده،کار کردم روش خیلی زیاد اما بنظرم باید بار ها و بار ها گوشش بدم پیشنهاد میکنم به بقیه دوستان چون واقعا فوق العادست!!!
7.همچی با پول زیاد بدست میاد: ایجاد باور اینکه از همین جایی که هستی شروع کن که فایل رایگانشم توی سایت هست بنظرم بهترین منطق هارو داره برای رفع این ترمز
8.ارزش های خود را ندیدن: هرروز ویژگی های مثبت خود را لیست کن و مرور کن تا بتوانی یاد بگیری ببینی که چقدر انسان فوق العاده ای هستی
9.بت ساختن از دیگران:گوش دادن به فایل توحید عملی 6 و ایجاد باور اینکه/هیچکس از شما بهتر نیست وشماهم از هیچکس بهتر نیستید بلکه شما متفاوتید!
10.قیافم به اندازه کافی خوشگل نیست:ایجاد ارزش درونی و پذیرفتن بیشتر خود عشق ورزیدن به خود از طریق تمرین آینه و یادآوری اینکه من بدون هیچ دستاوردی ارزشمندم من همینطور که هستم کافی هستم دوست داشتنی هستم و لایق عشق حقیقی و محبت و احترامم
11.احساس عدم لیاقت:بهبود عزت نفس از طریق عشق ورزیدن به خود بی قید و شرط و یادآوری نکات مثبت به طریقی که به احساس بهتری نسبت بخود برسم
12.تو زندگی باید زجر و بدبختی کشید:فایل رایگان کدام مسیر را انتخاب کرده ای سنگلاخی یا هموار؟ که در حال کار کردن روی باور هستم حدودا یکماهه دارم بهبودش میدم
13.عدم درک اینکه باید در مسیر علایقت حرکت کنی: چون میگفتم پول توش نیست و در دوران دبیرستان به شدت به این موضوع اعتقاد داشتم
14.دوست نبودن با پول: راه حلش اینه که مقداری پول رو در حسابم پس انداز کنم تا بتونم با پول دوست بشم فقط به همین نیت و نه به قصد و هدف که ثروتمند بشم که در حال انجامه…..
15.حتما باید یکی پشتیبانت باشه تا به یه جایی برسی:آوردن مثال هایی از افرادی که بدون پشتیبان به جایی رسیدن و همچنین فایلهای توحیدی رایگان
توی این تمرین 15 باور محدود کننده شایدم بیشتر وجود داشت و من در حیرتم !
جای تعجبی نداره که به بعضی از خواسته هامون نمیرسیم ایراد کار از ذهن ماست بعد میاییم واسه توجیح خودمون به دیگران حسادت میکنیم یا نفرت میورزیم !! کاملا ذهن من ساکت شد،آخه دختر خوب با این همه باور محدود کننده به کجا چنین شتابان؟ صبر کن وایسا استپ کن تا همین جا
من دارم رو خودم کار میکنم و به خیلی موفقیت ها رسیدم خیلی خیلی زندگیم متحول شده ولی بازم راه دارم میلیون ها سال نوری با اون چیزی که قراره بشم
استاد عاشقتمونم بابت این فایل فوق العاده. چهار ساعته دارم روی این فایل کار میکنم از 9 صبح که چشامو باز کردم تا همین الان که ساعت تقریبا 1 ظهره
منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ودوستان خوب سایت عباسمنش…..
چندروزی بود داشتم خودم به این موضوع توجه میکردم وباخودم باورهای مناسب این موضوع رو میساختم وفکر میکردم ….
چقدر زیبا خداوند این موضوع رو به زبان استاد جاری کرد انگار که باید بیام ویاتوجه وتمرکز بیشتر روش کارکنم .خوب خیلیم عالی خدایا ازت سپاسگزارم و همچنین از شما استاد عزیزم ……
سوال …..
اگر یکی از دوستان و نزدیکان شمابه موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فردداری؟
جواب اینه که تولحظه اول یه کم حالت شوکه وبعد یه مقدار حسادت وقبطه میکنم ….
ولی سعی میکنم تواون احساس نمونم …..
قبل آشنایی با این قوانین ومباحث ….
یکی از نزدیکان اگه توی کارش توی زندگیش روابطش توی درآمدش به یه موفقیتی میرسید …
به شدت احساس نامیدی وناتوانی وبی عرضگی توخودم میکردم …
درحدی که باعث میشد کلا ازخودم ناامید بشم ….
مثلاً وقتی یکی از نزدیکان رو توی روابط با همسرش بااطرافیانش اونقدر شاد و خوشحال وخوب میدیدم .واگر اون شخص خانم بود میگفتم ببین چون از من خوشگلتره همه دوسش دارن …
وباخودم فکرمی کردم عامل داشتن روابط خوبش
زیبایی اونه …
شاید اصلا اونقدر ها زیبا هم نبود ولی اینجوری توذهنم جاافتاده بود .نمیدونم چرا …..
ویا اگه یکی از افراد نزدیکم تو شرایط کاری موفق میشد باخودم میگفتم اون از من بهتره وکارهایی که بلده ازمن خیلی بیشتره هرچقدرم بخوام به اون برسم که توکارم بهتر باشم ولی مثل اون نمیشم هم خوش شانسه وهم خیلی توانمند تر وباهوش تر ازمنه ….
یا اگه یکی از افراد نزدیکمون یه ماشین جدید میخرید …..
من توخودم احساس بی لیاقتی میکردم و میگفتم ببین من هیچ وقت نمیتونم یه ماشین مدل پایین حتی برای خودم بخرم چه برسه به این مدل ماشین …
چون پول درآوردن خیلی سخته…. اون چون فلان حرفه رو داره وخوب ازش پول درمیاره واقعا خوش شانسه من که این حرفه رو بلد نیستم …….
ولی العان واقعا دیگه به این شکل فکر نمیکنم
نه اینکه این فکرها به ذهنم نمیاد نه بازم میاد ولی خدا رو شکر میکنم که العان میتونم او موفقیت خودم ..اون توانمندی خودمو ببینم …ویه جور بهتری فکر کنم …..
مثلاً همین دیروز داشتم یکی ازنزدیکانم رو که خیلی خانم موفقی بود هم توی روابط هم توی کارش هم توی شخصیت خودش میدیدم البته عکس پروفایل ایشون رو ……
اول همینکه عکسش رو دیدم یه حس خیلی عصبانیتی بهم دست داد و ذهنم تمام اون اتفاقات گذشته ی بین مارو آورد دوباره توذهنم …..
یه لحظه به خودم آمدم گفتم العان این فکرها چه کمکی بهم میکنه …..
این ذهن من همش میخواد بدترین حالت یه موضوع یه اتفاق ازگذشته رو برام به تصویر بکشه بزار بکشه من بهش توجه نمیکنم
یه کم واقعا اولش مقاومت داشتم واقعا یه کم ..
بعدش آمدم به نکات مثبتش توجه کردم و خیلی زیاد تحسینش کردم وباخودم گفتم همین احساس تحسین به خودم برمیگرده …
چون وجهی ازوجودش رو تحسین میکنم که خودم دوست دارم باشم ..ووقتی به رفتاروکارهاش فکرکردن دیدم چقدر این آدم توحیدی ترارمن بود توگذشته ویاحتی العان چون من العان چند سالی هست ازش خبر ندارم ولی تواون زمان واقعا باورهای خوبی داشت واینوبه خودم گفتم مریم هرکس هرجایی هست جای درستش هست تواین دنیاومن باورهاوفرکانس اونو نمیدونم …
وخداخودش میدونه چقدر حس خوبی پیداکردم
یعنی اگر من همون آدم قبل بودم قطعا اونقدر به این فکرها ادامه میدادم وروزها خودم روسرزنش میکردم واخرش به احساس پوچی وبه درد نخوری بودن میرسیدم …..
اما به لطف خدا دیگه اینطور فکر نمیکنم ….
یه مورد دیگه هم هست از دوستانم …
یکی از دوستانم توی باشگاه همین چندماه پیش به عنوان مربی به یه باشگاه دعوت شدبرای همکاری ..
راستش اولش همون حس بهم دست داد …
ولی خیلی زود فکرم رو وتوجهمو گذاشتم روی چیز دیگه خدارو شکر….
وشروع کردم به تحسین کردنش ..و سپاسگزاری خدا به خاطر وجود خودم وسلامتی ونعمتی که بهم داده …..
بعد یه اتفاق خوب درونم رخ داد که هرباربهش فکر میکنم واقعا دلم میخواد فریاد بزنم بگم خدایا شکرت
اون این بود که متوجه شدم تازمانی که من دارم توی ورزش مطالعه میکنم کلاس میرم وهرروز دارم این ورزشو درک میکنم عظلات رو میشناسم و هرروز توش بهتر و بهتر میشم ..تاحدی که توش به اعتمادبه نفس برسم ازلحاظ آموزش
یعنی بتونم یه برنامه خوب به شاگردم بدم آناتومی بدن رو خوب بشناسم …
وقتی به این حد برسم .خداهم منو توی قطعه ی پازل کاری مورد علاقم که از قبل برام آماده ومهیا هست قرار میده ….
واصلا جای هیچ نگرانی نیست که حالا فکر کنم من کدوم باشگاه برم …
یعنی اونقدر این اتفاق بهم کمک کرد تا نگاه بهتر وجدیدتری به این موضوع داشته باشم برام ارزشمند بود که حدنداشت …
دقیقا حرف استاد آمد توذهنم که جهان بینهایت ایده وشرایط داره برای هرکسی که میخواد موفق بشه حالا توهرمسیری وخدا همه چیز رو از قبل آماده کرده و آماده هست….
کافیه من به اون حد برسم وبعدهدایت میشم به باشگاهی که بازم خداهدایتم میکنه ….
وقتی اینطوری فکر کردم و به قلبم این جمله آمد
باخودم گفتم خدایا شکرت من که دارم کلاسمو میرم دارم توی ورزش خوب پیش میرم یادمیگرم پس عجله ای نیست همه چیز به وقتش اتفاق میوفته ..
باید یاد بگیرم از همین روزهایی که دارم آموزش میبینم لذت ببرم استاد میگه مقصد مهم نیست بلکه اون مسیر رسیدن به مقصد هست که باید یاد بگیرم ویادم باشه مهمه….
وباید ازش لذت ببرم …..
العان خیلی بهتر میتونم به این وجه از موفقیت افراد نزدیکم نگاه کنم
همینکه فکرمیکنم ثروت ونعمت بینهایته وجودم آرام میشه وباخودم میگم بابا اتفاقی نیفتاده جای نگرانی نیست ثروت ونعمت ایده وشرایط بینهایته بیش از نیاز همه ی ما انسانهاست…..
هنوزخیلی ازایده ها کشف نشده و خیلی از کارها برای ایده کسب و کار……
العان نگاهم به جهان واقعا بزرگتر شده وخدارو خیلی بزرگتر وغنی ترمیبینم خداروهزاران بارشکر……
درباره قسمت دوم سوال که گفته بودین ازخودم بپرسم…..
سوال اول…..
ازچه زاویه ی مثبتی به موفقیت های افراد نگاه کنم که باعث شود به خودباوری برسم .والهام بخش من باشد وبرای اقدام درراستای تحقق خواستهایم.ایده بگیرم ؟
اون وقتی که دوستم به باشگاه جدیدی دعوت شد برای همکاری وقتی من باتمام وجودم خواستم که ذهنم رو هدایت کنم به سمت چیزهای دیگه وخدارو شکر کردم ونعمتهام رو بیاداوردم وسپاسگزار خداشدم ….
خداهم بهم کمک کرد و به قلبم الهام کرد که
جای تو برای کارموردعلاقهات سرجاشه کافیه من فقط خودمو توی ورزش رشد بدم وتجربه وعلم خودم رو گسترش بدم ……
وقتی به روند پیشرفت دوستم نگاه کردم دیدم
اولا اون سالهاس داره ورزش میکنه
بعد اینکه واقعا به خوبی عضلات رو میشناسه آسیبها رومیشناسه وتکامل خودش روتواون ده سال طی کرده ومهمترازهمه خودش به اون سبک واستایل ورزشی که داره آموزش میده عمل میکنه ….
وخیلی ازلحاظ روابط باورهای مناسبی داره ….
همینکه به این وجه وجودش توجه کردم بیشتر برام منطقی شدمنم میتونم وقطعا من هم اگر همینقدر خوب توی ورزش عمل کنم به نتیجه دلخواهم میرسم …..
سوال بعدی….
چه درس های میتوان ازمسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است ؟
یکی از درس هایی که من گرفتم ازدوستم استمراروعلاقش بود به ورزش واموزش دادن ….
وخیلی تحسینش کردم ….
مورد بعدی توی افراد نزدیکم واقعا باورهای خوبی داشت در مورد خودش و همیشه به هرچیزی که میخواست با جسارت براش قدم برمیداشت …
حتی برای رسیدن به عشقش اون هرگز تسلیم نشد و به حرف کسی گوش نکرد ..
واونکاری رو انجام داد که دوست داشت والعان زندگی فوقالعاده ای داره ……
وخیلی خانم توحیدی بود…
توی روابطش توی کارش با خودش.خیلی درصلح بود ….
وقتی بهش توجه میکنم میبینم مثل یه مرد پای خواسته هایی که تو ذهن من اصلا باورپذیر نبود ایستاد و بهشون رسید ….
ومن همیشه باتمام قلبم یک چنین خانمهایی روتحسبن میکنم
وهمین موفقیتش توی کارو روابطش به من هم خیلی ایده داد که منم میتونم اگه اون تونسته منم میتونم …
ویه چیز جالب اینکه من واقعا ازاون خانم زیباتر وتوانمندیهام بیشتر بود، وهست فقط خودم رو باور نداشتم ….
ولی العان واقعا خیلی باورها و احساسم به خودم بهتر شده وتغییر کرده .ومیدونم من هم میتونم وانجامش میدم و همینطور که ازمسیرزندگیم لذت میبرم به اون خواسته هام میرسم …
خدایا شکرت برای این فایل عالی برای درسهایی که یادگرفتم
برای این سایت
برای وجود استاد وخانم شایسته
برای وجود خودم وبرای تمام نعمتهایی که بهم دادی …
خدایا شکرت شکرت شکرت
با سپاس فراوان از استاد عزیزم وخانم شایسته ی نازنین ……