«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 70

به نام الله مهرباان و بخشنده

سلامی دوباره عرض میکنم خدمت تمام عزیزاااان

حالتووون خوبههههه

مااااشاالله

خب; ویژگی های بشری با اعتماد بنفس بالا ‘یعنی کسی که خیلی زیاد به خودش اعتماد داره -همچین انسان خوشبختی ویژگی هایی داره که هم در وقت تنهایی های خودش وهم زمانهایی که در جمع و اجتماع حضور داره به طور واضح قابل شناسایی اند.خب بی شک همه ی ما الان اینجاییم که بفهمیم این ویژگی های طلایی چیا هستن’ قصد دارم تعدادی ازاین ویژگی هارو که در طول عمر بیییست سالم دیدم’ دوست داشتم داشته باشم’و الان دارم ; رو بنویسم.

از خودم شروع میکنم’ در طول زندگیم با انسانهای زیادی سرو کار داشتم خیلی زیااد’ فامیل خانوادگی ‘در مدرسه در بازار در محله و…..

ومن حتی یادمه خجالت می کشیدم که در کنار فامیل نزدیک خودم سر بالا بگیرم و حتی سلام کنم مثلا عمه ی خودم- مادر بزرگم”البته به نماز و دینم خیلی اهمیت میدادم و نمازامو میخوندم و مسجد می رفتم’ و همیشه پسر زررنگ و مودددب مدرسه بودم ‘ فکرشو بکنید, در واقع تا همین سال های اخیر از لحاظ خجالت که خودم اسمشو میزارم بی اعتماد بنفسی به همین شکل بودم تا حدود یک سال و نیم پیش کنید که باید بگم معجزه ای از طرف خدا اتفاق افتاد شد و جریانی تو زندگیم ایجاد شد که من تشبیهش میکنم به یک موج الکتریکی خیلی خیلی قدرتمند و وسیع که هم روند قبلی زندگی رو از بین برد بلکه یک موج و یک آهنگ و روند جدید برپاااااا کرد و همیشه میگم انقلاااابی اتفاقی اتفاق افتاد .

باشه چشم داستان نمیگم ‘ از بحث فاصله نمگیرم شما که نیومدید اینجا قصه بشنوید

ویژگی هایی که الان دارم براتون می نویسم

اول; الان دیگه خجالت نمیکشم به عمم و مادر بزرگم سلام کنم و بغلشون کنم

دوم; دیگه خجالت نمیکشم عزیزایه زندگیمو بغل کنم و ببوسمشون وازشون تشکر کنم که هستن

سوم; دیگه ساعت ها جلو آینه لباس امتحان نمیکنم که کدوم خوشکلتره بپوشم و موهامو اینجوری اونجوری کنم; چون دیگه هههممممه لباسام قشنگه و همه چی بهمم میااد

چهارم; وقتی سوار تاکسی میشم از راننده یا بقیه مسافران خجالت نمیکشم ;واقعا که..

میدونید چرا؟؟؟؟ آفرین چون اصلا سوار تاکسی نمیشم ه; چون من قانون جذبو بلدم و از خدایی که از بچگی محرم اسرارمه و کائنات اتومبیل شخصی خواستم و اونا هم بهم دادن

پنجم; منکه وقتی یکی تو جمع ازم تعریف میکرد و حتی سلام میکرد از خجالت سرخخخ میشدم

الان تو ماه چند سمینار و کنفرانس تو دانشگاه انجام میدم;و دائم دنبال یادگیری تکنیک های سخنرانی هستم میخوام درآینده در سطح بین الملل سخنرانی کنم; انقلاب بزرگی بوده نه؟؟؟؟؟؟??

ششم; هرجایی که میرم و در هر ساعتی که باشه برام مهم نیست من حال خودمو دارم و از تمااااام لحظه هام نهایت لذتشو می برم

هفتم; یادم رفت راجب یه چیز مهم دیگه حرف بزنم; اینقدر واسه شما نوشتن حال خوبی بهم میده که خیلی چیزا فعلا از خاطرم رفته; اگه چیزی یادم رفت شما که حواستون هست بهم بگید

من خیللییی و وقت زیادی از زندگی روزانمو به این فکر میکردم که انساااان های اطرااااااافم راجببب قیافم راجب حرفام راجب رفتارم راجب تیپو لباسم راجب…. چه فکری میکنن ; فکر میکردم اگه من تو این جمع این حرفو یا اون حرفو بزنم چه واکنشی نشون میدن ; شاید مسخرم کنن شاید گوش ندن به حرفم شاید عصبی بشن و در نهایت هیچ عملی از من سر نمیزد و اونا هم هیچ عکس العملی نشون نمیدادند تازززه میگفتن چقدر پسر موووودبی چه پسر آرووووومی چه پسر خجالتی آفرییییین پسر خوب ; بعضیا که خیلی لطف داشتن می گفتن اینقدر خجالتی نباش دنیا پر گرگه در آینده حقتو میخورن; تصوووور کنید همچین صحنه ای رووو ; خب الان وقتی چه تو تنهایی چه وقتیکه کنار یکی هستم سعی نمیکنم تله پاتی به خرج بدم و مغزشونو بخونم و به خودم افتخارر کنم اونم نوع کاذبش;

حرفایی که تو دلمه و سلول ها ی حراست عقلم هم تاییدشون میکنه فورا میگم و نگران عواقبش نیستم و نخوااااهم بووووود; دیگه گاهی اتفاق میفته خودم به بعضیا میگم اینقدر خجالتی نباش آقا پسر دختر خانوم دنیا پر فرصصصصت هاییه برای کسب خوشبختی و ثروت اااااااگه نجنبی آدم های طالب خوشبختی و ثروت زیادند و فرصتو ازت میگیرن ; هر چند فرصت ها هییییییییییییییچ وقت تموم نمیشه وفقط لازمه که تو به خودت بیای; خب مثلا من کتابای رابرت کیوساکیو میخونم; این کلمه مثلا رو از مردم شنیده بودم

هشتم; هییییچوقت به خودم اجازه نمیدم که نظرررررر و ایدمو به هر کسی که مخاطب او لحظه ی منه تحمیل کنم من آدمها رو همونطوری که هستن می پذیرم و دوستشون دارم اگه راه درست رو انتخاب کنن منم خوشحال میشم; اگه راه بد رو پیش برن دعا میکنم آنچه به صلاحشونه اتفاق بیوفته

نهم; هر گونه ایده نظر خواسته تصمیم هدف و احساسی که داشته باشم اگه از فیلتر عقلم و دلم که تعیین شده هست توانست عبور کنه و قبول صلاحیت بشه بدون هیچگونه ابایی و ترسی به مرحله اجرا در میاد به احتمال 99% ; حتما میپرسید اون یک درصد چی پس ; میگم که شاید خدا به صلاحم ندونه در اون زمان من به اون مهم برسم; خیلی خیلی خیلی کم اینچنین اتقاقی میوفته

الآن ساعت23:12 دقیقه 1394/02/05 و بحث هایی میمونه که نیاز به وقت بیشتری داره درفرصت بعدی می نویسم

دهم; گذشته هایی که االآن باهاشون غغغریبه ام هیچ چیزی جای خودش نبود نه شبم شب بود نه روزم روز در حالی که شب و روز به روند خودشون ادامه میدادن و این من بودم که اونارو قاطی کرده بودم

حالی کسل کننده بی انرژی دیر خوابیدن های بی مورد دیر بیدار شدن های به زور و زوری

تغذیه ناسالم بدون هدف وهر آنچه موج منفی ساطع میکنه; الان ساعت خواب و بیدار شدنم به ندرت کمی جابجا میشه آنهم کمتر از یک ساعت ; روز به روز لبببریز و لبرییییزززتر از انرژِی البته از نوع اکسرژژژژژژژی ; نگید نمیدونم ; هر لحظه تشنه و تشنه تر دنبال یادگیری و تلاش برای اینگه بتونم هر چه زودتر کیفیت و کمیت خواسته های زندگیم رو در حد اعلی و شگفت انگیز بالا ببرم و بالا نگه دارم;

دیگه زمان داره میگذره ; خاطرم نبود بگم اصلا زمان طلاست برام مفهومی گنگ داشت ; الآن باید باشید ببینید که چطور زمان واقعا برام مهتر از طلاست و طلاسازه

منتظر کتاب هایی باشید که در آینده ای نه چندان دور بلکهم خیلی هم نزدیک یا همون Coming soon که اصولا برای اهل موزیک بکار میبرن ولی من برای کتاب بکار میبرم ; بااااااشید ; امیییییدوارم مورد توجه قرار بگیره به لطف الله

خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم و مایه افتخار بود برام توی این سایت موفق نوشتم.

به امید دیدار