به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    419MB
    35 دقیقه
  • فایل صوتی به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن
    32MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1211 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فريبرز ازلی گفته:
    مدت عضویت: 3856 روز

    جناب آقاى عباس منش ، با سلام . من و همسرم از سال ٢٠١5 با سایت شما بصورت اتفاقى با دیدن یک کلیپ انگیزشى که یکى از دوستانم برایم فرستاده بود آشنا شدیم و شروع به استفاده ى فایل هاى رایگان و سپس فایل هاى قانون آفرینش و روانشناسى ثروت و ….. کردیم ،الحمدالله در تمام زمینه هاى زندگى مان همچون افزایش درآمد ، عالى تر شدن روابط ، قوى تر شدن ایمانمان به خداوند و ….. پیشرفت عالى داشته ایم . لازم دیدم از جنابعالى و سایر دوستان عزیز زحمتش در گروه عباس منش قلباً تشکر کرده و پیشنهاد کنم که سایت را بصورت دو زبانه ( فارسى ر انگلیسى ) ارتقاء دهید تا مقدمات جهانى شدنتان سریتر محیا شود . با تشکر فراوان ، فریبرز ازلى (شهر پکن کشور چین ١٢ بهمن ١٣٩5 )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزانم امیدوارم هر کجا هستین در حال استفاده از قانون و هر روز موفقتر خوشبختر شاد تر امیدوار تر عاشق تر از روز گذشته باشین

    خدارو شاکر و سپاسگذارم به خاطر سلامتی که دارم به خاطر کسب و کاری که دارم روز به روز رو به جلو میرم و ثروت همواره به سمت من میاد و این نیز ادامه دارد

    چیزی برام روشن و واضحه از این فایل همواره تکرار و تکرار این اگاهی ها و این فایل ها و این نوشته هاست تا عضلات ساخت باور ها قدرتمند بشه و به همون نصبت رسیدن به خواسته های کوچک این انگیزه در من ایجاد میشه که میشود به خواسته های بزرگ و بزرگتر رسید و این روند تا ابد ادامه داره و سقفی براش نمیزارم

    چیزی که توی این چند روزه برام اتفاق افتاده و توی این شیش هفت ماه گذشته این بوده که افرادی که همجوار من هستند شاید موفقیت های من رو در انجام دادن یک شیوه خاص از کار کردن بدونن چیزی که من با کارکردن روی خودم بهم الهام شد و انجام دادم و نتیجه خیلی خوب و بزرگ بود و بزرگتر هم میشه

    و این مثال سایتتون رو که زدین استاد متوجه ی چیزی شدم که شاید برای اکثر ذهنیت ها همین موضوع صدق کنه یعنی اکثر جامعه همینجوری فکر میکنن که طرف اگه به ی موفقیت یا درامدی رسیده حتما ی نوع کار خاص انجام داده که این هم واقعا در مورد من صدق نمیکرد

    من یروزی با تمام ایمان به صحبت های شما حرکت کردم و شروع به ساخت باور های قدرتمند کردم و ادامه دادم و نتایج یکی یکی برام رقم خورد و باز نتایج بزرگ و بزرگتر داره برام اتفاق میوفته اون باوری که پشت انجام دادن اون کار هست داره بیشتر اون کارا رو انجام میده نه ی نوع کار خاص

    یادمه بهم الهام شد ی نفر استخدام کنم به یکی از دوستان گفتم و بی خیال شدم تا بعد ی مدت دیدم اون دوستم اومد ی شماره تلفن داد که زنگ بزن ی نفر هست میاد و باز هم زنگ نزدم گفتم بزار ببینم چی میشه و ی روز دیدم اون بنده خدا اومد و همون لحظه که اومد ی مشتری اومد که اون کاری که تخصص ایشون بود رو خواست انجام بدیم براش و اون موقع بود که فهمیدم باید اینجا کار کنه و اتفاقات خوب پشت اتفاقات خوب و خیلی از مغازه های همجوار من هم شروع کردن به استخدام نیرو و همون کاری که ما میکردیم خوب من باورام هم توحیدی بود هم باور به فراوانی داشتم و دارم و عمل میکردم و میکنم بهشون و نتایجی که گرفتم به همون اندازه است اما مثلا یکی از دوستان گفته بود که فلانی قاچاق میاره میفروشه و از این حرفا

    راستش ی مقدار تحت تاثیر حرفاش هم قرار گرفتم ولی به خودم گفتم پسر چقدر خوب کار کردی چقدر خوب پیشرفت کردی که باورشون نمیشه از راع درست با باورهای درست نتایج برات رقم خورده ومیخوره

    خدایا شکرت بابت وجود سید حسین عباسمنش و این مسیر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1681 روز

    به نام خداوند آمرزنده مهربان

    سلام به استاد عزیز،خانم شایسته خوبم و دوستان همفرکانسی هدایت شده

    روز 24 سفر قشنگمون

    خیلی موقع ها افراد بخاطر باور های محدودی که دارند؛ نمیتونن موفقیت انسان های دیگه رو باور کنن و میرن توی جاده خاکی…

    دروغه

    از راه اشتباه بهش رسیده

    شانس آورده

    اسمش خاص بوده

    یا: خدا بهش یه لطف خاصی داشته

    در حالی که تفاوت و علت اصلی، بااور های قدرتمند اون فرده!

    وقتی تو چیزی رو نداری و میخوای که داشته باشیش،باید باور هات رو درست و قدرتمند کنی!

    باور استاد این بوده که: وقتی که ایشون سایت رو میزنن، خداوند یه عالمه آدمی که توی این مدار هستند و دنبال این آگاهی ها هستند و اتفاقا سوال دارند و میخوان استفاده کنند رو به سمت ایشون میاره و این گروه رو با استاد مچ میکنه!

    حالا نتیجه چیشد؟

    اون زمان،که هیچ کس باورش نمیشد، فایل استاد در عرض دو روز، 500 تا کامنت طولانی و خفن گرفت!

    این شانسه؟دروغه؟ جادوعه؟

    نه!

    فقط بااااور استاده!

    به قول خانم شایسته جهان همواره به ما ثابت میکنه که داریم درست فکر میکنیم!

    این یعنی اینکه اگر باور های قدرتمند کننده بسازیم ما هم میتونیم به تک تک خواسته هامون برسیم.

    استاد یسری حرف ها رو هیچ وقت نشنیدند؛ هر باوری که به آدم احساس بدی میده، احساس ترس، نگرانی، استرس و….

    تو هم نشنو، باور نکن فاطمه! دائم سعی کن ذهنت رو کنترل کنی!

    خدایا شکرت که راه خوب زندگی کردن اینقدر راحته!!! فقط کافیه باورش کنی!

    حالا دارم میفهمم عدالت این دنیارو!

    حالا دارم میفهمم عدل خداوند رو!

    و در مورد خود من، وقتی که فکر کردم دیدم بهانه ای که ذهنم اکثر اوقات برای موفقیت دیگران میاره، دروغ و شانس و… نیست! میاد میگه که: ببین فاطمه، اون آدم خاصی بوده. توانایی های ویژه ای داشته و خیلی تلاش کرده. یعنی شب دیر خوابیده صبح زود پاشده از تفریحاتش زده! بعد میبینم که من نمیخوام اینجوری موفق بشم و ذهنم شروع میکنه که:

    تو آدم درستی نیستی چرا نمیخوای برای اهدافت تلاش کنی و…

    که این بنظرم اولا باور اشتباهیه که باید اصلاح بشه(خداروشکر که متوجهش شدم)

    دوما ریشه در عزت نفس داره که باید روش کار کنم!

    حالا که فهمیدم همه چیز بستگی به افکار و باور های من داره، دیگه نه ترسی دارم و نه غمگین میشم (همونطور که خدای عزیزم در قرآن میگه)

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت این آگاهی های ناب

    استاد عزیزم از شما هم ممنونم بابت این مسیر زیبایی که ساختید

    مریم عزیز از شما هم بسیار سپاسگزارم بخاطر این سفر رویایی

    با آرزوی بهترین ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    ابولفضل فنائ گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد جان

    و خانم شایسته عزیز

    من یه زمانی باورم این بود که کار نیست نیست خدایا من چه طوری کار پیدا کنم چه طوری به درآمد برسم حتی روزی 100 هزار تومان

    وهمش فکرم درگیر کار وپول بود

    تازمانی که با یک استاد عزیز آشنا شدم وبا آموزه های

    ایشون شروع کردم شکر خدا پول خوبی هم ساختم

    اما ته دلم بعد یه مدتی رازی نبود

    وهمش میگفتم خدایا بیشتر میخوام چکار کنم

    تا اینکه با استاد عزیزم آشنا شدم در یکی از لایوهای

    استاد که در مسافرت با تراکمپل خوشکل ودوست داشتنی خودشون بودند لایو 35 که حتما پیشنهاد میکنم ببینید خیلی عالیه

    آقا من شروع کردم با آموزه‌های استاد جلو رفتن

    از هدیه ه شروع کردم بعد یه مدتی ثروت 1 خریدم

    که عالی استارت زد خدا برام

    ومهاجرت کردم واین هم بگم که درآمد من روزی 100

    هزار تومان بود ورانندگی اسنپ بودم

    ادامه دادم واز 100 هزار شد روزی700 هزار تومان

    ودر تمرین ستاره قطبی هم می‌نوشتم هر روز هر شب سپاسگزاری می‌کردم

    وبگم که در مهاجرت دوره فوق‌العاده وارزشمند 12 قدم رو خریدم

    وقبل عید همش میگفتم خدایا خیلی دوست دارم

    درآمدم برسه بالای 1میلیون

    والان که دارم این متن رو مینویسم درآمدم شده روزی 1500

    واز همه مهمتر که تمام این کارها رو فقط به خدا اعتبارش میدن

    ومیگم خدایا تو بام درست کردی تو جای من صحبت

    کردی تو تعیین کننده درآمد من هستی

    به خدا قسم همه چیز خدا میشه برات صاحب کار

    پول درآمد بالا کار راحت ماشین خوب احساس خوب

    آرامش سلامتی ثروت

    هرچیزی که فکرش رو کنی برات ردیف میکنه

    فقط بگو خدایا من نکردم تو این کار رو انجام دادی

    واعتباری بده به خدا

    واین ها رو مدیون استاد عزیزم هستم که بی منت

    به ما آموزش میدن ودوست داره استاد که ماهم پیشرفت کنیم

    انشالله به زودی همه بچه های سایت عباس منش بیان واز نتایج خوب وبرازنده خودشون بگن

    به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی و آرامش

    برای تک تک عزیزان عباس منشی

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1901 روز

    بنام رب وهاب و غفورم

    سلام به خانواده عظیم و ارزشمندم

    روز سی و دوم

    خدایا شکرت برای این فایل زیبا و چقدر تیتر زیبایی داره، هرگز خواستت رو کوچیک نکن، باورت بزرگ کن

    واقعا کلی درس داره، این یعنی وقتی کسی یا حرفی و یا تجربه ای با اون چیزی که تو، توی ذهنت داشتی تضاد داشت؛ یعنی بقیه میگن نمیشه تو نیای بگی عه راست میگن فلانی و بهمانی بر اساس تجربشون گفتن پس منم بیام خواسته دست پایین تر بگیرم که بشه، بلکه بگی خب فلانی این تجربش بوده من که نمیدونم تو چه مداری بوده، من که نمیدونم چه باورهایی داشته، من باورام درست می کنم: 1- با دیدن الگوها، 2- با تحسین موفقیت دیگران و تأیید اینکه قانون جواب می دهد و 3- به هر چیزی از زاویه مثبت و زاویه ای که به من احساس خوب میده نگاه کنم و قبول کنم خودم رو به عنوان یک موجودی که هر لحظه با فرکانسی که از خودش ساطع می کنه لحظه حال و آیندش رو میسازه

    یکی از تعهدات و بهاهایی که باید برای پرداخت هدفم می دادم این بود که باید هر چیزی رو نشونم و پیش هر کسی نشینم، نهایت در حد یک سلام و علیک و احوال پرسی و بعدش برم دنبال کار خودم

    امروز مهمون داشتیم بستگان درجه یک، خواهرم و …، صحبت پیش آمد درباره چای خوردن و … که من درومدم گفتم عزیزم این باور شماست و دیگه پافشاری نکردم که بخوام توضیح بدم و حرف عوض شد ناخودآگاه و الان فهمیدم که من بصورت ناخودآگاه دیگه با طرف در مورد چیزی بیش از دو جمله رد و بدل نکردم و ساکت شدم و بعد استاد در همین فایل گفتن اگر بخوام توضیح بدم به کسی که خودش تو این قضایا نیست من باورام ضعیف میشن و دقت کردم من امروز به صورت ناخودآگاه به این شکل عمل کردم، خدایا شکرت و بعد که دیدم حرفا به حالتی که احساس خوبی به من نمیدن شدن، سریع پاشدم و خودم رو مشغول شستن ظرف ها کردم و اومدم سراغ تمرین و دفترم و سپاس گزاری هام

    همینطور یادم میاد که تو دوران کارشناسی همیشه من میرفتم دنبال لغو کردن امتحان و یا مهلت خواستن برای امتحان ها از استادها، و درک نمیکردم که بچه ها میگفتن که از استاد میترسیم و این باور داشتم که استاد استاده اوکی کارش درس دادن به ماهاست و اونم مثل ما انسانه حتی اگر بیشترین مدارک علمی و حرفه ای هم داشته باشه و من و شما و اون هیچ فرقی با هم نمی کنیم چرا باید از استاد بترسید و یا فکر کنید اون فرد چیزی با ارزش تر از شماست، همواره این تو ذهنم بود و همیشه هم استادا بیشترین احترام رو به من داشتن همونطور که من احترام میگذاشتم بشون و از طرفی راحت از استاد درخواست می کردم و یا اگر حرفی میزدن در مورد چیزی نظر خودم رو میگفتم چه بخوان بخندن و چه … و بقیه بچه ها همیشه می گفتن نمی ترسی ضایعت کنه، و اصلا درک نمیکردم ضایع شدن، اصلا یعنی چی، چرا باید ضایع شم چون نظراتمون شبیه هم نیست؟ چون من نظر خودمو گفتم و شاید تایید نمیشد و در هر صورت اگرم تایید نمیشد اون نظر استاد هست و دلیل بر بی ارزشی و یا ارزشمندی نظر من نمیشه، خلاصه تحت هیچ شرایطی از بچه های کلاسم خجالت نمی کشیدم و اصلا برام معنی نداشتن این چیزا و برای همین بود همیشه اگر با استاد حرف می زدم و امتحانی را لغو می کردم سریعا لغو میشد و یا مواد درسی رو کم می کردم و … بطوریکه گاهی برای لغو یک امتحان می رفتم اتاق استاد و اونجا درخواست می کردم برای لغو امتحان و انجام میشد و بچه ها همیشه تعجب می کردن و میگفتن نمی ترسی میری اتاق استاد برای لغو امتحان و …، و من کماکان درک نمی کردم و اونقدر این اتفاق رخ داد که دیگه باروم این شد که من اگر با استادها حرف بزنم در مورد چیزی حله و توانایی مذاکره و قانع کردنم خوبه پس، و برای همین گاهی بچه ها می گفتن این استاد استاد گروه ما نیست و از دانشکده دیگه میاد قطعا قبول نمی کنه، و من حرف میزدم و قبول میکردن چون برای من فرقی نمیکرد و من این باور داشتم و ساخته شده بود برام و اصلا به چیزی که بچه ها در مورد یک استاد می گفتن توجه نمیکردم و همیشه چه غیبت می کردن و چه از کارهای استاد می گفتن من باور نمیکردم و میگفتم نمیخوام بشنوم و دید منو راجع به اون فرد عوض کنید چون اونموقع اگر کاری با اون فرد داشته باشم با فیلتری که بقیه درست کردن با اون فرد روبرو میشم و در نتیجه اثر من از بین میره، اونموقع این چیزا رو قبول داشتم در حالی چیزی از قانون جذب نمیدوستم ولی میدونستم همیشه همه چیز برای من فرق می کنه

    همینطور در دوران ارشد وقتی بچه ها از یک استاد و نمره دادنش حرف میزدن باز همون حرفها در ذهن من تکرار میشد و من قبول نمیکردم و میگفتم برا یمن همه چیز فرق می کنه یعنی از نظر من اثر من روی اون فرد فرق می کنه ، در واقع اونموقع چون هنوز نمیدونستم چیزی در مورد قانون جذب و یا فرکانس از کلمه اثر استفاده می کردم برای خودم، خلاصه یک استادی بود در دوران ارشد که همه میگفتن سخت گیره، ضایع می کنه و … من اتفاقا رفتم پیش همون استاد برای کار کردن روی مقاله، و اتفاقا تعجب نکردم که چیزی که اونا تجربه کردن رو من تجربه نکردم چون میدنستم هر کسی یه اثری داره روی بقیه و اثر من همیشه خوبه، خلاصه ما کلی با هم کار کردیم و دو مقاله منتشر کردیم و همینطور برای دفاع همه می گفتن این اصل ها هست و باید بپذیری ممکنه پایان نامت اصلاح بخوره و کلی کار باید انجام بدی و … و همینطور خودت آماده کن برای جلسه دفاع و توپ پر اساتید و قبل از من هر جلسه دفاعی بوده همه خیلی بد بودن و … بعضی کارها مسترد شده بودن کلا و از نو باید انجام میشدن، ولی باز من گفتم من فرق می کنم وقتی من کارم درست انجام بدم و همیشه تصور می کردم که به بهترین شکل کارمو انجام دادم و تحسین همه رو برانگیختم و همین که شگرگزاری می کردم (اونموقع با مبحث شکرگزاری از طریق کتاب دستان شفابخش از خوزه سیلوا و تصور آشنا بودم)، جوری که اون کار رو عالی انجام شده میدیدم و اینکه کار من اونقدر عالیه که نیاز به هیچ اصلاحی نداره و من کار عالی رو دقیقا دو هفته قبل از دفاعم آماده کرده بودم و هییییییچ اصلاحی خورد قبل از دفاع، روز دفاع هم طبق تصورات و حتی فراتر از اون برگزار شد، همه اساتیدم فقط از من تعریف می کردن، هیچ اصلاحی برای بعدم نخورد و با دقیقا یادمه استادم برای من پیامک می کردن که چقدر عالی دارم کار رو ارائه میدم (چون دفاع من آنلاین برگزار شد)و از فواید کارم می گفتم و هیچ استادی عملا هیچ حرفی نداشتن جز تعریف کردن و عالیه عالیه گفتن، چون من باور داشتم که وقتی من کاری رو انجام میدم و اون کار رو درست و با توکل بر خدا انجام بدم قطعا مثل بقیه نیست و واکنش های متفاوتی خواهد داشت و با نمره عالی دفاع کردم و تمام بدون هیچ اصلاحی، و همیشه این باور خودم رو دوست داشتم که هرگز استادی رو برای خودم بت نمیکردم و یا اون رو ارزشمندتر از خودم نمیدوسنتم، بلکه قبول داشتم که همه ما انسانیم و به یک اندازه ارزشمند هستیم و هر کسی بر طبق اهدافی که برای خودش مشخص کرده داره کار می کنه و تمام ولی هنوز باورام در مورد بقیه آدمها انیجور نیست و باید در زمینه مختلف باورهای خودمو اصلاح کنم انگار که من در زمینه درس و کار اعتماد به نفس دارم ولی در زمینه های دیگه احساس می کنم یکم در مورد روابط و ثروت باید باورهام درست کنم

    خدایا شکرت که هدایتم کردی تا این کامنت رو بنویسم، آقا درخواست کنید اجابت می شود وقتی فابل رو گوش می کردم دوست داشتم زیر همین فایل کامنت بزارم و از خدا خواستم هدایتم کنه که چی بنویسم و دقیقا آخر فایل استاد توضیح دادن که در مورد تجاربمون بنویسیم و خدا هدایت کرد، تجارب در ذهن من نقش بست و من نوشتم

    خدیا هزاران بار شکرت، خیلی به خودم افتخار می کنم کخ تا این لحظه تو سایتم این موقع از شب خیلی خوشحالم

    عاشقتوووووووووووووووووووووووووونم

    عاشقتم خدای وهاب و عظیم و قدیرم

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    آلما میر گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    سلام به? استاد عزیزم? , ?خانم فرهادی و همه ی دوستان در این خانواده صمیمی و دوست داشتنی?

    استاد جونم هفته گذشته خواسته ای در من بوجود اومد که واقعا خواسته بزرگی بوده البته برای اطرافیانم بنابراین فقط با خودم و خدای خودم درموردش صحبت کردم , باورهای صحیحی ایجاد کردم و واقعا دارم تمرین میکنم و هرروز فایل هاتون رو گوش میدم چون بطور جدی میخام شرایطم تغییر کنه میشه گفت تشنه هدفم هستم و گاهی که خسته میشم میام توی سایت نظرات رو میخونم واقعا بمن انگیزه میده فایل های رایگانتون رو هر روز گوش میدم و تازه دارم میفهمم اوضاع از چه قراره میشه گفت الان دارم درکشون میکنم و سیستمی بودن جهان , مدار و فرکانس رو دارم باور میکنم.

    دو سه روزه اون باورهایی که ساختم دارن توی زندگیم آروم آروم آشکار میشن و نشانه ها بیشتر میشن و امروز هم از زبان خودتون در مورد همون چیزی که میخام صحبت کردید(البته نه همون چیز یخورده با اغراق گفتم ?) و بطور واضح یک نشانه از طرف شما بمن رسید . خداروشکر میکنم و این نشانه هارو تایید و تحسین میکنم , تنها وظیفه ی من ساختن باور قدرتمند , لذت بردن از مسیر زندگی و هماهنگی با خودم هست. اینم بگم به هدفم وابستگی ندارم و بیشتر وابستگی من به خداجونم هست اصن یه وضعی .?

    اگر فردی تونست پس من هم میتونم , چجوریشو نمیدونم چون بقیش با خداست وظیفه ی من اینه خداوند و قدرتشو باور کنم و از زندگیم لذت ببرم . تا در زمان مناسب بدستش بیارم .

    امام صادق (ع) فرمود:

    هنگامی که داوود در عرفات توقف کرد و به مردم نگاه نمود و از کثرت تعداد آن ها آگاه شد، بالای کوه عرفات رفته، شروع به دعا نمود. وقتی که مراسمش به پایان رسید، جبرئیل بر وی نازل شد و گفت: ای داوود! خداوند می فرماید: چرا بالای کوه رفتی و مناجات کردی؟ ترسیدی که من صدای تو را در پایین کوه نشنوم؟

    بعد جبرئیل داوود را با خود، به کنار رودخانه برد و با وی به اعماق دریا فرو رفت. در آنجا یک صخره ای بود آن را کندند و از داخل آن یک کرمی بیرون آمد. جبرئیل به داوود گفت:

    ای داوود! خداوند می فرماید: من صدای این کرم را که در میان سنگ و در داخل دریا قرار گرفته می شنوم. پس تو گمان کردی صدای کسی که مرا بخواند به گوش من نمی رسد؟

    متن بالا بمن که احساس خیلی خوبی داد , استاد جونم خیلی دوستتان دارم و از خداوند میخام به اهدافتون برسید و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید. ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2340 روز

    به نام خداوند رزاق

    سلام دوستان و عزیزانم در خانواده صمیمی عباسمنش

    روز 24 ام سفر

    ” به جای کوچک کردن خواسته هایم، باورهایم را بزرگتر کنم”

    من توی این مدت، فایل های رایگان زیادی رو از سایت گرفتم اما توی این سفر، یه سری فایل ها قرار دارن که نمیدونم من ندیدمشون یا اینکه تا حالا توی مدارشون نبودم که یکیشون همین فایل هست. چقدر آگاهی داشت.. چقدر تجربه استاد درمورد باور ساختن سایت و موفقیتشون، آموزنده بود. احسنت به این باورهای سالم و مثبت که ریشه همه موفقیت های استاد عزیزم هستن و من از ته دلم تحسینشون میکنم و امیدوارم هر روز روند موفقیت ها و پیشرفت های این عزیز دل هممون، قویتر و پایدارتر به جلو پیش بره.

    اما یک نتیجه من از باور مثبتی که توی یک زمینه داشتم ولی بقیه باورشون برعکس من بود ولی من بدون اطلاع از این قانون و به خاطر باورم و ایمانی که توی دلم بود، نتیجه عالی گرفتم ازش:

    زمانی که میخواستم برای دوره دکترا اقدام کنم، خیلی دوست داشتم که توی یه دانشگاه خاص توی یه شهر خاص قبول شم که هم به شهر محل زندگیم نزدیک باشه و هم اینکه اون دانشگاه توی رشته من خیلی شهرت داشت و نه تنها توی ایران بلکه توی دنیا برای خودش جایگاه خوبی داره.. خلاصه بگم من تلاش کردم و مجاز به مصاحبه شدم و روز مصاحبه خیلی شلوغ بود و فقط 4 نفر پذیرش داشتن. من ارشدم آزاد بود و همه میگفتن اینجا فقط افرادی رو میپذیره که دولتی خوندن.. اما من دلم یه چیز دیگه میگفت.. بعد از ساعتها انتظار، مصاحبه دادم در حالی که روز قبلش هم یه جای دیگه مصاحبه داده بودم که خیلی عالی بود اما هدف من این دانشگاه بود نه اونجا..

    خواهر همسرم میگفت نه بابا اینجا قبول نمیشی ولی من همیشه میگفتم من همینجا قبول میشم و اینو بگم که در نهایت به عنوان نفر دوم در مصاحبه توی همون دانشگاهی که میخواستم، قبول شدم . یکی از اساتید رشته ما یه استادی بودن که برای خودشون جایگاه خیلی ویژه ای توی ایران دارن و من همیشه تحسینشون میکنم.. با وجود سخت گیری زیاد اما انسان درستی هستن و هدف من گرفتن رساله دکترام با ایشون بود و با وجود ترس همه هم کلاسی هام، من با ایشون گرفتم و اینقدر ایشون توی این مسیر من رو راهنمایی میکنن که خدا رو 100 هزار مرتبه از بابت این انتخاب شکر میکنم چون بعضی هم کلاسی هام ، استاد راهنماشون ماهی 1 بار هم جوابشونو نمیدادن اما استاد من انگار همیشه آنلاین بودن و حتی زودتر از جواب تلفنی، به ایمیل های من جواب میدن..

    هنوز دفاع نکردم اما کارم خیلی پیش رفته و به امید خدا طی چند ماه آینده از رسالم با موفقیت تمام دفاع میکنم و این برای من یه خواسته بسیار ارزشمند بود و هست که دارم به نتیجه نهایی می رسونمش.

    یادآوری این موضوع برام خیلی شیرینه چون الان با آگاهی های فعلیم داره بهم نشون میده که من توی این مسیر، خواسته و باورهامو توی یک راستا قرار دادم و علی رغم تعجب بقیه، بهش هم رسیدم ک برام لذت زیادی داره.

    راستی بگم ازیه موفقیت مالی عالی که امروز داشتم..

    تازه 5 روز از وقتی میگذره که توی فایل روز 19 ام تعهد دادم برای افزایش حداقل 3 برابری درآمدم طی 1 سال و باید اینو بگم که من با درآمد فعلی ماهی 3 و نیم میلیون، امروز تونستم یه معامله ای انجام بدم که 5 میلیون برام سود داشت… خدایا شکرت خیلی خوشحالم، خیلی حس خوبی دارم.

    میدونید از دیشب این تصمیم رو گرفتم و از خدا هدایت خواستم و امروز به نجواهای ذهنم اصلا اهمیت ندادم که هی میگفت ولش کن، تا چند روز دیگه سود بیشتر میشه…. ولی من تصمیممو گرفتم ، اقدام کردم و خیلی راضیم….

    استاد شما توی دوره عزت نفس خیلی درمورد گرفتن تصمیم، زود اقدام کردن و نتیجه گرفتن و بعد دوباه تصمیم گرفتن صحبت کردین و من امروز دقیقا با همین ایده و همین آگاهی این کار رو کردم و مطمئنم با ایمان به خودم و توانایی هام، با ایمان به خواسته هام و تغییر و هم جهت کردن باورهام در همین مسیر، کارها و معامله هایی میکنم که خیلی بیشتر از امروز برام سود داشته باشه و برام به یه روند طبیعی توی زندگیم تبدیل بشه.

    خدایا هزاران بار شکرت…. استادم هزاران بار سپاس…… چقدر خوشبختم که توی این مسیرم….. دیشب یه متنی رو از مریم جان میخوندم که گفته بودن اگه نتیجه نمیگیری ، ناامید نشو این به خاطر اینه که باید تکاملتو طی کنی و من فکر میکنم فرآیند تکاملیم داره خیلی خوب طی میشه و من میخوام همچنان امیدوارانه ادامش بدم تا بی نهایت و طبق گفته شما توی فایل امروز، هر هدف و خواسته ای که دارم همزمان به بالاتر از اون هم فکر کنم و ایمان و باور داشته باشم که میشه..

    داشتم درمورد باور فکر میکردم که این باور چیه که اینقدر اهمیت داره؟؟ بعد گفتم به نظرم باور همون امید داشتن و ادامه دادن هست، همش همین…. پس من ادامه دادن رو ادامه میدم …

    ممنونم بی نهایت و سپاسگذارم بابت این 24 روز.

    خیلی خودمو دوست دارم و تعهدم برای این 24 روز رو تحسین میکنم و 6 روز آینده رو هم با همین انگیزه و نیرو ادامه میدم و به امید خدا دوره دوم سفرنامه رو شروع میکنم… الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    آرزو ملک فر گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان و دوس داشتنی🌹

    استاد چقدر حرفاتون به دل میشینه و هرچی که جلوتر میرم بهتر و بهتر قوانین رو درک میکنم اول از خدا سپاسگذارم که الان اینجام دوم از شما که مسیر زندگیم رو بهم نشون دادین💖🌹🌹🌹

    خواستم یه مطلبی رو به دوستان بگم که باورهاشون مثه خودم که کلی راجع به خیلی چیزا تغییر کرد، تغییر کنه…

    چندشب پیش خیلی اتفاقی وارد یوتیوب شدم و یه کلیپ دیدم که به نظرم جالب اومد و باز کردمو نگاه کردم، کنسرت باشکوهی از جنیفر لوپز و شکیرا بود… استاد هررررچی بگم از زیبایی ها و فراوانی های اون کنسرت کم گفتم!!

    کلییییی حس خوب گرفتم و چقدددد تحسینشون کردم💪👏

    همین کنسرت باعث شد کنجکاوِ زندگی ۲تاشون بشم و بیوگرافیشون رو سرچ کردم… اولین چیزی که خیلی توجهم رو جلب کرد سن خانم لوپز بود!! ۵۲ سال❤️و من این خانم رو توی کنسرتش دیدم که چه انرژی و سلامتی و روحیه ی شادی داشتن و با چه عشقی برنامشون رو اجرا کردن، همونجا بود که فهمیدم سن فقط یه عدده و من تاقبل این فک میکردم بعد از ۴۰ سالگی آدم پیر حساب میشه و دیگه هیچ توانایی حداقل تو موضوع جسمانی نداره!! و به چشم دیدم که با چه انرژی ای علاوه بر خوانندگی، می‌رقصیدن و نمایش دسته جمعی اجرا میکردن…

    موضوع بعدی که توجهم رو جلب کرد این بود که تاقبل ازدواج موفقش رابطه های ناموفق و ازدواج ناموفق داشته وتازه تو سن ۴۰ و خورده ای سن، ازدواج موفق داشته و حالا ۲تا فرزند هم داره… درصورتی که تاقبل این ما فک میکردیم دختران فقط تو سن پایین، قبل ۳۰ سالگی میتونن خوشبخت بشن و ازدواج کنن!!! و غیرازاین باشه هیچ فرد مناسبی رو پیدا نمی‌کنن، که این باور کاااملا اشتباهه.. و بازهم موضوع سن که فقط یه عدده…

    موضوع بعدی که برام جالب بود شغل های دیگر ایشون بود، و چقد تحسینشون کردم که به عنوان یک زن موفق شناخته شدن و دارن روز به روز پول میسازن و تروتمندتر ازقبل میشن👏👏🌹❤️ و فهمیدم هرکاری که توش علاقه و عشق باشه قطعا نتیجه و سرانجام خوبی داره❤️

    و یک موضوع دیگه که بازهم مربوط به سن میشه، ایشون در سن ۳۰ سالگی اولین آلبوم ترانه ی خودشون رو بیرون دادن و موفقیت های روز به روز ایشون از ۳۰ سالگی به بعد تااازه شروع شده بوده… و این چه الگوی خوبیه واسه اینکه به همه ی ما جوونا بفهمونه که آقا هیچوقت واسه شروع و تو مسیر درست رفتن دیر نیس✌️💪

    و در آخر خداروشکر میکنم که چنین الگوهایی وجود دارن که ما بتونیم ازشون درس بگیریم و اینکه اگه فقط به همین الگوها توجه کنیم مطمئنا کلی اتفاقات خوب تو زندگیمون میفته❤️

    هرجا که هستید در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 701 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 28 بهمن رو با عشق مینویسم

    یک روز بهشتی که من بی نهایت از خدا بابت تک تک لحظاتش سپاسگزارم

    امروز وقتی بیدار شدم ،دیشب یهویی خواهرم از شهر همسرش که بعد ازدواج رفت اونجا ،مهمون اومد و همیشه دوست داره یهویی سرپرایزمون کنه

    و با خودش کلی پرتقال آورده بود خیلی خوشمزه بود و خدا روشکر میکنم که بی نهایت هدیه برامون میفرسته

    وقتی دیشب خواهرم اومد و کمی صحبت کردیم

    من بیدار بودم و داشتم به دوره جدید گوش میدادم و کارامو انجام میدادم

    وقتی خوابیدم و صبح حاضر شدم تا برم ورکشاپ رایگان

    با خودم تو فکر بودم که به استاد رنگ روغنم بگم کلاس رو به روز شنبه انتقال نده

    اما وقتی بیشتر فکر کردم گفتم طیبه ببین ،یکم فکر کن

    تو درخواستشو داده بودی

    بیشتر فکر کن

    و وقتی فکر کردم دیدم که من در تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم که دلم میخواد نهایت استفاده رو از روزم داشته باشم و یا در تکرار باورهایی که با صدای خودم ضبط کردم میگفتم که میخوام آزادی زمانی و مکانی داشته باشم

    وقتی اینارو یادم آوردم گفتم خب ، پس دلیل این تغییر روز کلاس رنگ روغنت رو فهمیدی

    تو هر هفته شنبه میرفتی تجریش برای کلاس رنگ روغن‌

    و تقریبا کل روزت میرفت

    چون از صبح بیدار میشدی و شب نزدیک 8 میرسیدی خونه و بعد فرداش میرفتی ورکشاپ رایگان

    که بازم از صبح تا شب تجریش بودی

    خب حالا ببین طبق خواسته ات ، خدا کاری کرده که هردو بیفته تو یه روز

    حالا چه مزیت هایی برای تو داره

    اول اینکه تو دیگه ، در هفته، یه روز میای تجریش و یک روز رو خدا به تو هدیه داد تا روی خودت کار کنی و طراحیت رو قوی کنی و بیشتر تمرین کنی

    دومین مزیتش اینه که صبح میری ورکشاپ و تا 2کار میکنی بعد تا 4 سر کلاس رنگ روغنت میشینی و بعد تا 6 میری دوباره کار میکنی

    که این یه مزیت بسیار بزرگه که تو دیگه از زمانت بهترین استفاده رو میکنی و مثل هفته های قبل نمیگی که وقت دارم، از 10:30صبح تا 6 غروب

    و تمرکزت کم بشه

    اینجوری متمرکز تر میشی تا به دقت و سریع تر عمل کنی

    یاد حرف همکلاسیم که هر هفته باهم میریم ورکشام افتادم

    دیروز وقتی استادم گفت تغییر میکنه کلاساتون ،میفته یک شنبه ، اولش اونم کمی ناراحت شد به خاطر افتادن کلاس و هم زمان شدن با ورکشاپ رایگان اما بعد ،گفت طیبه هرچی فکر میکنم میبینم خوب میشه برای من و تو

    من شنبه ها میرم کلاس ورزش و دیر میرسم اینجوری باشه بهتره و به همه کارام میرسم

    تو یه روز میایم ، خیلی راحت

    به هردو میرسیم

    و وقتی با این نگاه به موضوع نگاه کردم گفتم خیر داشته برام

    خدا طبق خواسته من برنامه ریزی کرده

    پس از این فرصت استفاده کنم

    چون خدا میخواد منو از همه نظر به آزادی برسونه و طبق درخواست هر روزم که در تمرین ستاره قطبی مینویسم

    میخوام بی نیازم کنی از همه جنبه ها و آزاد باشم

    الان نشونه اش اومد

    پس با آغوش باز دریافت کن و لذت ببر و روز شنبه که آزاد میشه برات روی باورهات و تغییر شخصیت و مهارتت کار کن

    وقتی صبح خواستم برم ،اول رفتم نون خریدم برای خونه و برای خودمم تخم مرغ آب پز گذاشتم و راه افتادم

    به قدری از مسیر لذت میبردم و به آهنگ باب دلمی و دست من نیست ، تو عزیز جونمی گوش میدادم که خیلی حالم خوب بود

    تو مترو وایستاده بودم ، یکی بلند شد و پیاده بشه و یه مسافر جاش نشست ،تو دلم گفتم کاش من مینشستم دیدم خانمی که روبه روی من نشسته بود با لبخند و حس خوب به من گفت بیا جای من بشین به قدری انرژی خوبی داشت که حس میکردم

    اصلا یه نور عجیبی داشت ، درسته نورش رو نمیدیدم ،اما صورتش نور خاصی داشت و خنده و لبخند آرامش بخشی داشت و قشنگ معلوم بود با خودش در صلحه ،چون من این حس خوب عمیق رو ازش دریافت کردم و

    خیلی خوشحال بودم که جا داد بهم و من نشستم و به زور خنده خودمو نگه داشته بودم و از خدا سپاسگزاری میکردم

    یهویی یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت با هر آدمی که روبه رو میشین حتی کسی که میاد کنارتون وایمیسته تک تک جزئیات روزتون همه و همه باورها و افکار و فرکانس های خودتون هست

    و اگر با خودتون در صلح باشین و هماهنگ بشین با روحتون ،همه جا پر از انسان هایی میشه که هماهنگن با درون شما

    ومن این تجربه رو تو مترو داشتم و در طول روز به قدری انسان های آرام و لبخند به لب میبینم که حس میکنم خود خود بهشته که من فرشته میبینم

    خدایا شکرت که میتونم وقتی به آدما نگاه کنم ،تمرینم رو که طراحی کردم برای خودم و تصور میکنم رو ببینم

    و نور تو رو در وجودشون میبینم و لذت میبرم

    من امروز تمرین ستاره قطبیمو که نوشته بودم گفتم میخوام از ورکشاپ دفتر چه بوم بگیرم که قیمتش 600 بود

    و گفتم خدای من از تو میخوام و میرم با این نگاه که هفته پیش هم صاحب پاساژ گفت میتونی برداری ، میرم میگم و دفترچه بوم میگیرم

    وقتی رسیدم تجریش و رفتم ورکشاپ دیدم یه گاری پر از لبو چیدن ،

    این هفته قرار بود مدل زنده بیارن که نیاورده بودن ،زاویه مو که مشخص کردم و وسیله هامو گذاشتم رفتم تا با استادی که مسئول ورکشاپ شده صحبت کنم و بگم که دفترچه بوم میخوام

    وقتی رفتم گالریش سلام دادم و خیلی خیلی راحت درخواستمو گفتم و گفتم که هفته پیش که صاحب پاساژ رو دیدم ،به صاحب پاساژ گفتم که بوم دایره میخوام و گفت بردار

    اما من امروز دفتر چه بوم میخوام بوم دایره رو هفته های بعد برمیدارم

    و سریع گفتم که من دو سه بار بومم رو بردم با قلمو و رنگ عوض کردم

    وقتی من صحبت میکردم گفت بیا باهم بریم مغازه بوم و رنگ فروشی

    گفت تو برو هرچی میخوای رو بردار و من بیام صحبت کنم با مغازه دار

    منم به قدری خوشحال بودم که هی میگفتم من میدونستم که میشه و رفتم و دفترچه بوم بزرگ a2برداشتم و استاد نقاشی اومد و گفت بنویس به حساب پاساژ

    از این به بعد به خانم مزرعه لی هرچی که نیاز داشت و خواست برداره به جای بوم رایگان ، بنویسش به حساب پاساژ

    وای به قدری حس خوبی داشتم که تک تک قوانین میومد جلو چشمم

    از برانگیختگی روابط گرفته تا هماهنگی ذهن با روح و به صلح رسیدن با خودم و مهم ترینش که رها بودن و از خدا خواستن و روی خدا حساب کردن بود

    چون من این روزا دارم تمرین میکنم و هر درخواستی میکنم ،که از دوره عزت نفس یاد گرفتم ، تو دلم میگم میدونم که، خدا ، این تویی که داری کارهای من رو انجام میدی پس من از تو درخواست میکنم نه از اون فرد

    و با نگاه تمرین عزت نفس درخواست میکنم

    و به طرز شگفتی هرچی میگم همون میشه

    اولش با خودم میگفتم پر رویی نشه یه وقت ولی بعد جوابمو دادم ،گفتم نه اصلا تو داری از خدا طلب میکنی و پر رویی میکنی به خدا ،و این افراد فقط چشم میگن و انجام میدن و دستی هستن از دستان خدا ، پس نگران نباش و راحت درخواستتو بکن

    وقتی گرفتم ،رفتم گالری استادم و به استاد طراحی سلام دادم گفت طرح امروزتون چیه ،اون چیه تو دستت ؟

    گفتم دفترچه بوم ، با خنده گفت امروز چی گرفتی از ورکشاپ ؟

    و گفت خوبه ورکشاپ خیلی برات خیر داشت

    و من که رفتم بشینم تا طراحیمو شروع کنم روی دفتر چه بوم ، از ساعت 11 تا 3 درگیر طراحی گاری و لبو بودم

    هرکاری میکردم طراحیش درست در نمیومد

    خودمم حس میکردم که دارم تو طراحی کردن تقلا میکنم و مدام عجله داشتم که سریع رنگ روغن کار کنم که از دوستم یا بقیه عقب نمونم

    اما این حرفم به خودم میگفتم که طیبه اصل طراحیه ،اگر طراحیت درست نباشه رنگ هم کار کنی به قول استادت مفت نمی ارزه

    تو باید وقت بذاری

    حتی اگر قرار باشه امروز طراحی کنی باید درست تمرکز کنی و طراحی کنی

    و بوم رو کنار گذاشتم و روی کاغذ با آرامش شروع کردم به طراحی ، وقتی به آرامش رسوندم خودمو

    تا ساعت 3 طراحی درست در اومد و شروع کردم به رنگ زدن ،وقتی داشتیم کار میکردیم استادی که مسئول ورکشاپ هست یهویی شروع کرد به صحبت کردن

    گفت رها باشید و درخواست کنید

    وقتی تو دلتون میگید حرفمو بزنم یا نزنم اگه قبول نکنه چی

    این نمیشه ، باید رها باشی

    حرفتو بگو بذار رها بشی

    یا قبول میکنه یا نمیکنه

    نقاشیم همینجوریه

    اگر رها کنی نقاشیت خوب میشه

    اگر بگی وای اینجا اینجوری شد چیکار کنم و یا درگیر بشی نمیتونی نقاشی رو خوب کار کنی

    وقتی این صحبتارو گفت دقیقا امروز من بود

    به قدری درگیر نقاشی بودم 5 ساعت نشسته بودم ورکشاپ نمیتونستم طراحی کنم

    وقتی یهویی رهاش کردم و گفتم ولش کن طراحی میکنم ،که قبلش رو دفترچه بوم که داشتم برای رنگ روغن طراحی میکردم اونو رها کردم و طراحی رو شروع کردم ،طراحیم به سرعت تموم شد نیم ساعته و تا غروب رنگش کردم

    من این توجه های ریز خدارو خیلی دوست دارم

    آخه هر وقت میبینه خودم متوجه رفتارم و یا کاری که انجام میدم نیستم ،به بی نهایت طریق بهم میفهمونه تا درکش کنم و یاد بگیرم و امروز هم از زبان استاد نقاشی بهم گفت که آزاد و رها باش در نقاشی کشیدن

    سختش نکن

    خیلی راحته

    بسپری به خودم ،جوری کمکت میکنه که سرعت بگیری

    جدیدا خود به خود شده این رفتارم که مدام گوشام تیزه که نشونه ها و پیامارو دریافت کنم

    و وقتی اینجوری میبینم خدا داره حمایتم میکنه از همه نظر باورم قوی تر و قوی تر میشه که داره منو ریز تر از ریز هدایتم میکنه

    وقتی همکلاسیم داشت کار میکرد گفت طیبه چه کاریه یه دفتر چه بوم a2گرفتی بزرگه و بردنش به خونه سخته

    یدونه کوچیکش رو a3میگرفتی و راحت بودی

    گفتم نه ببین این برگه هاش بزرگه و میتونم بیشتر ازش استفاده کنم ،اگر هر برگه شو دو نیم کنم دو تا a3میشه

    الان که میگم خنده ام میگیره ،چون من پر رو شدم ،قبلا میخواستم کوچیکترشو بردارم ،وقتی دیدم خدا به من اجازه داد که از طریق بی نهایت دستانش من رایگان بردارم

    گفتم من بزرگترین دفتر چه بوم رو میخوام و برداشتمش

    چقدر حس خوبیه

    یاد حرف استاد عباس منش افتادم ،میگفت از خدا طلبکارانه بخواه و بگو به من عطا کن نمیدونم چجوری تو خدایی تو فراوان نعمت و ثروت داری تو برای من عطا کن و من بیشتر میخوام

    وقتی ورکشاپ تموم شد ،من وسایلامو جمع کردم و میخواستم‌برم ،استاد نقاشی گفت بیا بهت لبو بدم آخرشه برای همه لبو میدیم

    رفت و یه ظرف یک بار مصرف آورد و پر لبو کرد و بهم داد و تشکر کردم و رفتم گالری استادم که کار امروزمو نشونش بدم

    وقتی استادم دید، گفت طیبه چه کردی ببینم طراحیتو که نشونش دادم و تحسین کرد و گفتم امروز به جای بوم دفترچه بوم گرفتم

    بازم مثل همیشه میخندید

    میگفت خیلی به نفعت شده این ورکشاپ

    هر هفته یه وسیله نقاشی میگیری که قیمتش هم نزدیک یک میلیونه

    یهویی برگشت گفت طیبه جریان چیه؟ هرچی میخوای بهت میدن

    نکنه استادی که مسئول ورکشاپه و از وقتی فهمیدی همکلاسی پدرت در دوران راهنمایی بود ،از اون موقع داره برات کاراتو انجام میده؟!

    من تو دلم داشتم میخندیدم و میگفتم خدا داره کارامو انجام میده

    و بعد گفتم نه استاد من هفته پیش به صاحب پاساژ گفتم که بوم برمیدارم اما به جاش دفترچه بوم برداشتم

    و گفتم اونجا به هیچ کس اجازه نمیدن بردارن، فقط من و همکلاسیم برمیداریم بوم رو میبریم خونه

    دیدم گفت بالاخره باید یه تفاوتی بین هنرجوهای من با بقیه باشه دیگه

    بازم خندیدم و تو دلم گفتم همه اش کار خداست

    خیلی خوشحال بودم و از اینکه امروز هرچی من گفته بودم رخ داده بود ذوق داشتم ،درسته تو این مدت و یک سالی که در سایت هستم از این اتفاقا زیاد افتاده اما هر بار بازم ذوق میکنم

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتم خونه و رسیدم، دیدم مادرم کیک درست میکنه برای تولد داداشم که 1 اسفند هست و منم تخم مرغایی که با خودم برده بودم تا برای ناهار بخورم مونده بود ، اولین کارم این شد که تخم مرغا رو با لذت بخورم و دوباره همون طعم همیشگی رو حس میکردم

    طعم جگر داشت که پر بود از پرتئین و سپاهیانی از کد های سلامتی

    وقتی تخم مرغ رو که خوردم فقط بوسش کردم و اشکم در اومد از این همه مزه زیبا و بهشتی

    وقتی آخرین لقمه رو میخوردم بازهم طعم جگر رو حس کردم

    خیلی خوشمزه بود

    شب وقتی داداشم از سر کار اومد من و دوتا خواهرام و خواهر زاده ام و مادر و داداشم دور هم کیک خوردیم و خیلی حس خوبی بود

    و شب ساعت 12 شروع کردم با دقت گوش دادن و شروع کردم در گوگل درایوم هم باورهای قوی رو از صحبت های استاد نوشتم و هم دقت کردم تا ببینم چجوری باید تمرینات رو بنویسم

    بی نهایت سپاسگزارم ربّ من

    بهترین ها برای شما باشه استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیز واعضای سایت پر از عشق و نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و عشق در زندگیتون جاری باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    محسن نجفی گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    سلام و شاد باش

    زیر همین فایل هدیه استاد

    با عنوان

    بجای کوچک کردن خواسته ات، باورهایت را بزرگ کن

    یه نظر جالبی یکی از دوستان

    بنام آقای شریفی متخصص در حوزه اینترنت مارکتینگ

    گذاشته بودن که خیلی توجه من رو جلب کرد

    بعد از مطالعه این مشارکت دوستمون

    که فرموده بودن رتبه جهانی سایت استاد بالاتر از برایان ترسی هست

    من به فرمایش خود استاد که همیشه میفرمایند

    لطفا فکر کنید

    هر حرفی رو نپذیرید

    خودتون برید تحقیق کنید و ببیند

    اونوقته که ایمانتون قوی تر میشه

    این کار رو خودم رفتم و تحقیق کردم

    و واقعا عالی بود

    به خودم و استادم و قوانین ای ول دادم

    چند ساعت مست این موفقیت استادم

    که از طریق قانون میشه به همه چیز رسید

    جالبه بهتون بگم که

    نه تنها از تمام سایت های موفقیت ایران بالاست

    بلکه از قدرتمندترین استاد موفقیت دنیا که در بیش از 80 کشور دنیا سخنرانی کرده و کتاباها و برنامه هاش به بیش از 30 زبان ترجمه شده

    هم بالاست رتبه سایت استاد

    ضمنا رتبه سایت عباس منش دات کام

    از سایت استادشون که نفر اول آموزش اینترنت مارکتینگ ایرانه

    و در کار خودشون هم واقعا خیلی حرفه ای و عالی هستن

    هم بالاست

    آقا نمیدونم دیگه چه چوری بگم

    واقعا باور که داره کار اصلی رو انجام میده

    خدایا شکرت

    استاد ممنون

    از قوانین هم تشکر می کنم

    بمب انرژیم وقتی فکر می کنم که تمام اختیار ها و انتخاب ها دست خدمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: