به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    419MB
    35 دقیقه
  • فایل صوتی به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن
    32MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1211 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2122 روز

    💫به نام خالق هستی💫

    باز هم خدارو سپاسگذارم به من فرصت داد بیامو ردپای روز ۲۴خودمو بزارم.

    واقعا حسم عالیه برای این پُروسه تحول زندگیم توی این ۲۴ روز،انگیزه هاییو درونم بزرگ کرده،تموم خواسته هامو انگار دیگه دارمشون،انگار دیگه خیالم راحته.

    توی اکثر مسائل که برام مسئلس،واقعا خونسردانه و با احساس خوب بهش نگاه میکنم.

    استاد عباسمنش عزیزم دستانی از خدا شده توی زندگیم که ارزش خودمو درک کنم و بدونم چقدر زندگی لذت بخشه.

    با قدم های توحیدی که ازتون یاد گرفتم استاد چقدر کمکم کرد تا تغییرو توی تمام جنبه های زندگیم لمسش کنم و باور کنم بابا تموم اتفاقات دست خودمونه.

    به محض تغییر روند رشد یا متعادل شدن اوضاع میفهمم خوب عمل نکردمو هی میخوام رو باورام بشتر کار کنم.

    الهی شکرت برای این همه آگاهی،

    الهی صد هزار مرتبه شکر من رو هدایت میکنی و من این معنی هدایتو درک کردم.

    خانوم شایسته عزیز از شما هم سپاسگذارم برای زحمتای زیادی که میکشین تا جهان جای بهتری باشه واسه زندگی.

    دوستون دارم عاشقتونم💖🌹💖🌹💖🌹💝💗💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهره اشرفی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    داشتم با خودم فکر میکردم که چه مطلب و تجربه ای میتونم زیر این فایل بنویسم که یهو یاد یه موضوعی در گذشته افتادم ، زمانی که دانشگاه میرفتم یکی از دوستان صمیمیم وضع مالی بهتری نسبت به من داشت یعنی در واقع خانوادشون نسبت به خانواده ما وضع مالی بهتری داشتن، و ما دوتا با هم خارج از دانشگاه هم خیلی رفت و آمد میکردیم و پدرم همیشه می‌گفت با فلانی نگرد چون وقتی با اون می‌گردی توقعت از ما می‌ره بالا و ما نمی‌تونیم چیزهایی که اونا دارن و برات تامین کنیم، در واقع پدر من به ارزش تضاد در زندگی آگاه نبود و نمیدونست که همین تضادها در زندگی باعث میشن که خواسته های ما به وجود بیان من خودم هم به این موضوع تا یک سال پیش آگاه نبودم و همیشه فکر میکردم که باید با کسانی بگردم که هم لِوِل خودم باشن و چه قد این باور اشتباهه در واقع همین تضاد ها در زندگی باعث رشد ما میشه و باعث میشه بتونیم خواسته هامون و بزرگ کنیم و مدارمون و عوض کنیم

    توکلت علی الحی الذی لا یموت

    با سپاس فراوان از استاد عباس منش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حمید بانشی گفته:
    مدت عضویت: 2059 روز

    سلام به استاد بزرگوار

    من تجربه ای که تو زمینه باورها دارم درمورد کارم بود. من از شهر خودم شیراز اومدم توی ی شهر کوچیک کسب و کار مورد علاقمو راه انداختم و از همون لحظه ای ک گفتم میخوام همچین کاری کنم سیلی از نظرات مردم اومد سمتم. که تو میخوای دریا رو ول کنی بری سراغ شیر آب و شهر بزرگ رو ول کنی بری تو یه شهر کوچیک و خییییلی از این دست صحبت ها که خودتون میدونین

    حتی تو همین شهر کوچیک رفتم با یکی دوتا از هم صنفیهای خودم صحبت کنم درمود چیزی غیر از کسب و کار اما یکیشون برگشت گفت ببین من این چیزی که تو میخوای بفروشی اینجا خودم نمایندگی شو دارم، 20 ساله مردم منو میشناسن بچه همین شهرم، قسطی میدم و از این حرفا. حالا تو که نه کسیو میشناسی اینجا نه کسی تورو میشناسه نقدم میخوای کار کنی عمرا موفق نمیشی و این حرفا

    یکی دیگه از هم صنفیهام گفت این شهر بدرد نمیخوره و مردمش فلانن و چنان و شهر خودت بهتر بود و …

    اما حالا تنها بعد از 7 ماه که کارمو شروع کردم ب لطف خدا به جایی رسیدم که همون دو نفر خودشون برا جنسای من مشتری میفرستن و خیییلی جالبه که همین الانی که دارم این کامنت رو مینویسم بهم زنگ زد و یه مشتری برام فرستاد. دقیقا همین الان.

    و این چی میتونه باشه جز باور خوب و لطف خدای مهربان

    امیدوارم این تجربه من نشانه ای باشه برای دوستان هم فرکانسم ک ببینن ک میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1992 روز

    به نام الله مهربانی و شادی

    سلام به دوستان هم خانواده گلم خیلی عاشقتونم خیلی از بودن در اینجا لذت میبرم و انگیزه میگیرم و دقبقا یکی از نعمات زندگی من هدایت به این مسیر بود و هست و خواهد بود

    شاید تازه دارم درک میکنم این فایل ها رو هر بار گوش میدم درک جدیدی ازشون دارم یا حرف های جدیدی میشنوم

    اینکه استاد گفتی بنویسید در مورد حرفای که احساست رو نا خوب کرده یا موفقیت دیگران که شگفت زده شدید از موفقیت ها شون

    راستش این روز ها خبر های خوبی از موفقیت های دوستانی که دارم دارم میشنوم که میان تعریف میکنن از پیشرفت های که دارن و این روند رو و این شنیدن موفقیت ها رو بیشتر احساس میکنم بیشتر میشنوم شاید خیلی حرف رد و بدل بشه بین ما اما اون موفقیت ها رو بیشتر میشنوم و دوست دارم بشنوم بعضی وقتها پیش میاد که دوستان وارد گذشته بشن یا سعی میکنم بهشون بگم دیگه وارد گذشته نشو یا بگم فقط از موفقیتات برام بگو یا میگم همون تضاد ها باعث شده به این موفقیت ها دست پیدا کنی

    اما چیزی که منو شگفت زده کرد و شاید هم شگفت زده کنه و البته ی مقدار احساساتی میشم این داشتان هایی که تقریبا شبیه هم هستند و نتیجه ای که اصلا قابل مقایسه نیست با گذشته اون فرد

    داستان از این قراره

    ی روز همین چند روز پیش ی پسر خوشتیپ و خوش هیکل و خوش اندام با ی ماشین خارجی اومد و مشغول کارهای ماشینش شدن کارمندم{یادم رفته بگم امسال یکی از دستان خداوند رو کاملا هدایتی استخدام کردم }و منم مشغول صحبت با این دوستم شدم که چطوره داستان چجوری هستی از وقتی مهاجرت کردی اینقدر پیشرفت کردی یا کلا داستان اینکه با این سن ی همچین ماشینی داری چیه و چه فکری داری ؟

    گفت اولا این ماشین ماشینی هست که باهاش میام شهرستان ی بی ام و z4هم داشت که عکسش رو نشونم داد و گفت این مخصوص تهرانمه

    گفت من مهاجرت ی درس اما بزرگترین درس رو بهم داد که اون این بود {به من چه }

    گفتم یعنی چی گفت اونجا یادگرفتم هرکسی هر کاری میکنه تو خونه میگن فلانی این کارست تو محیط کار میگن فلانی اون حرف رو میزنه یا از همین قبیل صحبتا بگم به من چه و من هم دارم یاد میگیرم این کلمه پر بار به من چه رو دارم سعی میکنم

    ادامه داد :گفت زمانی که بچه بودم پدرم ی وانت از یکی از اشناها قرض کرده و رفته باهاش بار برده که همونجا تصادف میکنه و چند نفر زخمی میشن و از این جور حرفا و پدر ما که پول دیه نداشت به زندان میره

    گفت مادرم به من گفت که برو با این ی مقدار پس انداز ادامس بگیر و بفروش و منم حرفش رو گوش دادم رفتم ادمس بفروشم

    اولین مشتری اونقدر که من سماجت کردم ادامس هام رو انداخت زیر پا و شکوندشون گفت من خیلی گریه کردم رفتم پیش مادرم گفت چکار کردی پس ادامس ها چرا اینجوری شده گفتم داستان از این قراره

    مادرم هم گفت پسرم اشکال نداره سرم رو بوسید و رفتم خوابیدم تا فردا

    فردا گفت بی اینکه به مادرم بگم رفتم گاری یکی از دوستام رو برداشتم و رفتم نان خشک جمع کردن و فروختن و به عبارتی نان خشکی شدم گفت یکی دوروز کار کردم هر دفعه پول قابل توجهی میبردم خونه که مادرم بهم شک کرد ازم پرسید ولی جوابی ندادم

    ی روز که بنده خدا داشته میرفته همون نون خشکی مادرش تعقیبش میکنه میبینه که داره نون خشک جمع میکنه و گفت گرفت یکی دو تا منو زد و گفت میخوای ابروی مارو ببری و از این حرفا گفت اون شغل رو هم کنار گذاشتم

    فردای اونروز گفت با هماهنگی مادرم رفتم ذرت گرفتم و ی فرقون از همسایمون قرض گرفتم رفتم تو کار فروش بلال

    گفت اون کار رو ادامه دادم تا کم کم پشمک هم اضافه شد و کم کم گسترش پیدا کرد تا اینکه

    ی روز ی مردی هم سن پدر با دخترش که همسن من بود اومد بلال خریدن و به دخترش داد و اونقدر ناز دخترش رو میکشید و باهاش بازی میکرد که من تا این صحنه رو دیدم زدم زیر گریه

    مرده بهم گفت چرا گریه میکنی گفتم منم داستان خودم رو براش تعریف کردم خلاصه گفت روند موفقیت من و ارتباط با ی معلم کار بلد و دست گیر شروع شد اتفاقات کم کم تغییر کرد که تا الان که بادیگارد فلان ادم توی تهران هستم

    گریه کردم من بغض کردم همین الان که دارم مینویسم ی چیزی گلوم رو گرفته و احساس میکنم باید گریه کنم نه برای ناراحتی نه برای بلاهای که سر این این بنده خدا اومده بلکه برای هدایت پروردگار

    گفتم تو اگه پدرت تصادف نمیکرد ادامس فروش نمیشدی

    اگه ادامس هات نمیشکست نون خشکی نمیشدی

    اگه مادرت نزاشت نون خشکی بری برای این بود که بری تو اون مکان هم خرج خانوادتو در بیاری هم خداوند دستش رو اونجا فرستاد تا بهت کمک کنه

    خدایا شکرت یعنی ببین به چه حدی این بنده خدا رسیده بود من تحسین کردم من گفتم بهش که ببین خداوند چطور هدایتت کرده گفت توی یکی از بهترین محله های این شهر خونه دارم

    خیلی مثال دارم اینجوری و البته مثال های خودم رو میذارم برای نتایج گسترده ای که میگیرم که الان هم کم نتیجه نگرفتم همین که اینجام ی نعمت همین که چک ندارم ی نعمت همین که وام ندارم ی نعمت همین که بچه هام شادن خوشحالن هزار نعمت و همین که این چیز ها رو میبینم هزاران نعمت و چه نعمت های که در انتظارمه منتظرن تا من ظرفیتم پر شود منتظرن ظرفم بزگ بشه تا بهم داده بشه

    امیدوارم این داستان ها رو خودم بیشتر درک کنم تا بفهمم تضاد ها میان که من به همه چی برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم روشندلی گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام سلام استاد جونم و دوستای عزیزم

    مثل همیشه از این قسمت هم خیلی لذت بردم، حرفایی زدین که باورهام رو قویتر کرد.. احساس قویتر شدن میکنم الان.. حالم عالیه و پر از انگیزم برای اینکه زندگی رویایی خودم رو بسازم. بدترین باورهای من تو زندگیم نسبت به خودم بوده و بعدا نسبت به خانوادم.. از بچگی یادمه که از خودم بدم میومد.. همش احساس میکردم ضعیف و دست وپاچلفتی و زشتم، بدش کلی هم گلایه میکردم که از خانوادم بدم میاد.. من اینا رو نمیخوام، من یه خانواده باکلاس میخوام و این حرفا.. ولی الان که دو سه ساله بصورت سطحی فایلهای رایگانتون رو استفاده کردم، خیلی خیلی بهتر شدم از این بابت..دیگه خودم رو دوست دارم به نقاط مثبت خودم فک میکنم، دیگه خودمو سرزنش نمیکنم و البته سعی میکنم هر روز بهتر هم بشم.. خانوادم رو هم الان خیلی دوست دارم قدرشونو میدونم، زحمت هایی که برام میکشن رو میبینم و ازشون تشکر میکنم.. سعی میکنم همیشه باهاشون مهربون باشم و دلشونو نشکونم… ولی استاد از لحاظ مالی احتمالا چون باورای غلطی دارم، هیچ پیشرفتی نکردم، الان هم بیکار تو خونه ام و هیچ درآمدی ندارم.. ولی امروز 24 امین روزه که متعهدانه شروع کردم تا حتما حتما حتما به لطف خدای مهربون به موفقیت مالی خیلی بزرگ برسم.. از همین دوره رایگانتون شروع کردم.. ایده های خیلی خوبی تو این مدت 24 روز به ذهنم رسیده، خیلی امیدوارم که منم بتونم درآمدهای بالا داشته باشم، هر روز قدم های عملی کوچیکی هم براش برمیدارم و مطالعه میکنم.. برای همه دوستانم و البته شما استاد فوق العادم موفقیت روزافزون دارم.. انشالله که باورامون روز به روز قویتر و بهتر بشه و به همه آرزوهای خوبمون برسیم.. انشالله. خیلی خیلی ممنوونم از این فایل عالیتون. 💗💗💗💗💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رقیه گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    با سلام به استاد عزیزم ومریم جون

    ردپای 24

    نکته امروز من (تمام شرایطی که درحال حاضر داری طبق فرکانس های خودم هست پس باید این رو بپذیرم تا نجوا های ذهنی رو راه تاخت وتازشون رو بگیرم

    وفیلم رستگاری شاوئشنگ نکته مهمی که داشت حتی توی زندون هم تلاش میکرد که جای بهتری برای خودش کنه کتابخونه جدیدی که سماجت به خرج داد به لطف بودجه ای که بهش دادن راه اندازی وترمیم کرد، وهمچنین از اون رشته ی بانکداریه خودش کار اداریه زندان بان ها رو راه مینداخت وهی خداوند هدایتش میکرد به ادم های درست تر.

    مهم ترین نکته این از نظر من این بود که امید رو توی دلش نگه داشته بود ورویا پردازی قوی داشت وقدم به قدم شروع به کندن زمین کرد به تنهایی ولی با امید وبلاخره تونست از زندان بعد از 20 سال فرار کنه چون واقعا بی گناه بود وبه قول خودش من تاوان بی احساس بودن خودم رو طی این سالها توی زندون دادم من لیاقت یه زندگیه پراز ارامش کنار دریای مکزیک رو دارم.

    یا برای زنذگی تلاش میکنی یا به پیشواز مرگ میری. این واقعا جمله طلایه

    ای خدای هدایتگر من دارم به دونه به دونه این فایل ها عمل میکنم با ایمان وحال خوب خودم رو نگه میدارم پس ای هدایتگر قدرتمند راه درست وراه برکت به زندگیه ام نشونم بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1574 روز

    سلام به پروردگار جهان هستی که هر چه دارم از اوست.

    سلام به استاد عزیزم و همه‌ی دوستان پر انرژیم.

    خدایا کمکم کن که سفرنامه ی امروزم پر از حرفهای تو باشه که تأثیر بر قلب یکی یکی ما بزاره…

    استاد وقتی به تک تک فایلهایت گوش میدم انگار خدا داره باهام حرف میزنم چون همشون از جنس خدایند.

    من یاد گرفتم که خواستهامو به خدا بگم اما به شرط اینکه باورم رو بزرگ کنم.چون اینو تو بهم یاد دادی.من تا وقتی که وارد سایت شما نشده بودم باورهای درستی رو نداشتم و هر وقت ماشین مدل بالایی رو میدیدم،می گفتم این از راه نادرسته، اما از وقتی که تو این مسیر قرار گرفتم این باور رو در خودم ایجاد میکنم که این لیاقتشو داره خدارو شکر وقتی این تونسته حتما منم می تونم.استاد الهی که خدا روز به روز بهتون بیشتر بده از همه‌ی نعمتهاش، که منو دارین خوب آگاه میکنین.

    اشتباه ما آدم ها اینه که به سادگی گول می خوردیم چون قانون رو بلد نبودیم من وقتی که خدارو باور کنم ، من وقتی که تمام قدرت رو تو دستای خدا ببینم ،من وقتی که هر غیر ممکنه رو از جانب خدا ممکن کنم، پس دگه حرفی واسه گفتن نیست

    من که ساله پیش که قانون رو بلد نبودم وهمه چی رو به دست این ذهن می دادم پس تجربه برام ثابت کرده که ای بنده ی خدا تو که دیدی این ذهن با تو چکار کرد پس چرا دوباره باید خودم رو به دست ذهن بدم و بگم تو درست میگی.

    من که دارم تازه نتیجه می گیرم من که دارم تمام جامعه رو می بینم که چطور این ابسار رو به دست ذهن دادن و داره اونا رو می‌کشه دنبال بدبختی و بیچارگی….

    پس تجربه ی هر دو را کردم و قلبم میگه از خودت سوال کن کدوم نتیجه داده؟؟؟؟

    پس خودم رو به دست قلبم میدم و باورهای قلبم و یقین دارم که با ایمان به خدا می تونم به هر آنچه که بخوام برسم.پس ای باور رو در خودم می سازم که من هر چی که بخوام همون میشه. من هر خواسته ای که بخوام می تونم به وجودش بیارم..راستش رو بخواین استاد تا کنون باور نمی کردم که یه خانم آرایشگر بتونه میلیاردی درآمد داشته باشه ولی امروز عصر خدا بهم نشون داد و گفت ، آره عزیزم میشه از آرایشگری هم پول میلیاردی در آورد و میشه راحت زندگی کرد.قبلا این باور غلط رو تو خودم ساخته بودم ، که هر خانمی کار کنه و درآمد داشته باشه ، مخصوصا اگر که آرایشگر هم باشه، شوهرش یا میمیره ، یا معتاد میشه ، و اون خانم مجبور میشه به بدبختی و ناراحتی و استرس نون آور خونه بشه.

    استاد خیلی باورهای غلط ی داشتم اما الآن یقین دارم که اولاً خییییلی راحت میشه پول در اورد، دو ومن ، باید قانون رو بدونی و خدارو خیلی خیلی باور کنی او همه کار واست انجام میده فقط هدایتهاشو خوب بگیر.ومن این چندروزه دارم نتایج ریزریزی رو می بینم.

    پس بازم میگم که باید خواسته هایش رو هر چی که هست بگم و باورهای بزرگ و بزرگتر رو توخو دم بسازم

    دوستان عزیز و استاد گرانقدرم خیلی از جوابهای زندگیم رو از استاد و فایلهاش دارم می گیرم و همینطور از کامنت های شما دوستان عزیز که استاد فرمودند.از خدا سپاسگزارم که من عضو این خانواده صمیمی کرد.

    مثل همیشه خدایا تنها تو را می پرستم

    و

    تنها از تو کمک می جویم

    الهی امین

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سعیده اکبری فرد گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    به نام خداوند مهربان

    برگ بیست وچهارم از سفرنامه خود شناسی

    خیلی وقتها چون خودمون تجربه برخی موفقیت ها را نداریم نمیتونیم اون موفقیت و پیشرفت راباور کنیم پس هر زمان میبینید اتفاق بزرگی افتاده که شما نمی تونید باور کنید به خودتان بگویید این موفقیت،پیشرفت و یا ثروت ثابت می کنه که این اتفاق شدنیه و چون می شود منم می توانم انجامش بدهم ودنبال راهش میگردم نه اینکه بگویم دروغ ، کلاهبرداری ،شانس آورده, پارتی داشته و…

    وقتی ما دستاوردهای یک آدم موفق را نادیده میگیریم یا تکذیب میکنیم در واقع داریم خودمون را ازموفقیت دور میکنیم.پس موفقیت دیگران را تحسین کنید و براشون آرزوی خوشبختی کنید به جای اینکه بهشون تهمت بزنید.

    وقتی خواسته یا رویایی داری باورهاتو بزرگ کن به جای اینکه بگی اون که دروغه یا بگی اون که نشدنی یا بگی من که نمیتونم انجامش بدم پس بزار یک چیز کوچیکتر انتخاب کنم.خیلی مهمه که وقتی خواسته هات بالاس باورهاتو بالا ببری.

    باور خوب : هر حرف ،هر فکر ،هر چیزی که بهت احساس خوبی میده (امید ،انگیزه ،توانایی ، قدرت ،آرامش ،شادی) یعنی باور درستیه و باید بسازیش.

    باور غلط : هر حرف ،هر فکر ،هر چیزی که بهت احساس بدی میده (دلشوره ،ترس ،ناامیدی،ناتوانی ، نگرانی) باور غلطیه ونباید باورش کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سارا درزي گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    به نام خدا

    روز بیست و چهارم سفرنامه با موضوع ( به جای کوچک کردن خواسته ات باورت را بزرگ کن )

    سلام به استاد جانم و مریم عزیزم

    وقتی با چیزی یا کسی هم فرکانس نباشی حتی اگر جلوی روت باشه نمیتونی ببینیش

    این نشون میده که چقدر جهان و قوانین خداوند دارند دقیق کار میکنن

    و با این قانون چقدر راحت میشه به نعمت ها و ثروت ها رسید

    همه چیز برمیگرده به باور های ما به افکار ما که هر چی باور داریم رو میتونیم ببینیم توی زندگیمون و چیزی رو که باور نداریم قادر به دیدنشم نیستم حتی وقتی وجود داشته باشن

    خداوند این کارو میکنه ،، جهان این کارو میکنه ، اتفاقات خوب ، شرایط عالی ، نعمت ها ، ثروت ها افراد مناسب رو طبق باورهای جدید وارد زندگیمون میکنه ،،

    میشه باورهارو تغییر داد و در فرکانس و مدار ثروت و نعمت خداوند قرار گرفت ،، چرا که نه !!!

    وقتی باورهامونو تغییر بدیم جهان پاسخ میده

    وقتی چیزیو میخوای داشته باشی باید باورهاتو عوض کنی ..

    باید ببینیم و الگو بگیریم از کسانی که اون چیزهارو دارن

    و چقدر لذت بخش و آرامش بخشه این قوانین …

    هزاران بار خداروشکر میکنم که توی این مسیرم ، من اکثر اوقات آگاهانه سعی میکنم حالمو خووب نگه دارم و این سیستم طبیعی زندگی من شده اما اوقاتی هم پیش میاد که در فرکانس بد قرار میگیرم و چه جالبه که اون لحظه با خودم میگم خدااایا چقدر راحت میشه از احساس خوب به بد رسید و هر چی بیشتر در یک احساس بمونی بیشتر غرق میشی ،،، اونجاست که انسان های متفاوت رو درک میکنم و باز هم یادآور میشم که قضاوت نکنم .. و با خودم مرور میکنم سیستمی بودن جهان رو احساس خوب = اتفاقات خووب

    احساس بد = اتفاقات بد

    و با این علم خیلی زود به احساس خووبم برمیگردم چون میخوام فقط آرامش آسایش و عشق و لذت رو تجربه کنم ☺️🤲🏻

    تحسین ، تحسین زیبایی ها ، تحسین افراد موفق ، افراد ثروتمند ، تحسین نعمت ها

    وقتی به محیط اطرافم نگاه میکنم چیزهایی رو میبینم که قبلا تحسینشون کردم ، به جرات میگم یکی از تاثیر گزارترین تمرین هاست به شرطی که با احساس خوووب و خالص باشه ،، مثلا یه نمونه کوچیک که الان یادم میاد من عاشق درخت هستم و توی هر خونه ای که میرم اطرافم پر از درخت هست از پنجره جخونه ی جدیدم فقط درخت میبینم و یا مثلا سینک گالوانیزه خونه ی جدیدم که قبلش کلی عکس ازش عکس دیدم و تحسین کردم …شاید ٢٪؜ از خونه های شهر ما از این سینک کار شده باشه که من تونستم با قانون وارد زندگیم کنم ، و خیلیییی چیزهای دیگه کن خواستم و بدست آوردم ، چون دیدم که وجود داره .. چون تحسینش کردم چون با احساس خووب از خدا خواستمش

    در مورد زندگی و موفقیت ثروتمندان هم همینطور ،، آگاهانه لذت میبرم از دیدن ویلاها و ماشین های لوکس و تحسینشون میکنم چون این یک قانونه 🤲🏻😍

    اگر کسی به چیزی رسیده به این معناست که من هم صد در صد میتونم بهش برسم

    اگر کسی به موفقیتی رسیده به این معناست که من هم صد در صد میتونم بهش برسم

    در پناه الله یکتا شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت ❤️❤️❤️

    سپاسگزارم 🙏🏻❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مهربانو گفته:
    مدت عضویت: 1544 روز

    به نام خدای مهربان و سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه ی عزیزان خانواده ی صمیمی عباسمنش امروز روز بیست و چهارم سفرنامه ی منه ، هرچه پیش میرم بیشتر متوجه ی محدودیتهای ذهنم میشم هنوز نتونستم روی فرکانسی ثابت بمونم البته من معتقد به شانس نیستم و همیشه افراد موفق و پولدار رو تحسین میکنم و آرزو میکنم که منم بتونم مثل اونا موفق بشم

    اما خیلی ناخودآگاهم پر هست و باورهای محدودکننده ام زیادن به طوری که اصلا نمی‌دونم دقیقا چی می‌خوام استاد عزیز تو آموزشهای قدم اول فرمودند هرصبح وقتی که بیدارشدید با خدای مهربون صحبت کنید و بگید که دوست دارید چه اتفاقهای خوبی براتون بیفته ، حتی خواسته های خیلی معمولی و پیش پا افتاده ، باورتون میشه برام خیلی سخته که این کار رو بکنم اخه یه عمر دعا کردیم ولی کلی گویی کردیم هیچ وقت ریز نشدیم تو خواسته هامون .

    ذهنمون هم به همین شکل کلی گویی عادت کرده و هی مقاومت می‌کنه مثل عالیس تو سرزمین عجایب اصلا نمی‌دونم چی خواهم . من در سن چهارده سالگی ازدواج کردم یاد گرفته بودم که همیشه باید مطیع همسرم باشم . این باعث شد که قدرت تصمیم‌گیری من کاملا ازبین بره و سالها گذشت تا متوجه شدم که چقدر اشتباه کردم و شروع کردم به جبران که خود این موضوع هم برایم مشکل ساز شد چون همسرم دیگه عادت کرده بود که حرف حرف خودشه و کسی نباید رو حرفاش حرف بزنه و خلاصه ….

    الان من موندم و یک عالمه باورهای محدودکننده که باید درستشون کنم و مسئولیت اشتباهاتم رو بپذیرم ودرستشون کنم

    می‌دونم خدایی که من رو به این راه هدایت کرد خودش هم کمکم می‌کنه .

    من به امید خدا ادامه میدهم تا پیروز بشم

    ممنون استاد عزیزم که دستان خداوند شدید برای نجات ما از ظلمات جهل .

    خدا حفظتون کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: