آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟ - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    441MB
    61 دقیقه
  • فایل صوتی آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
    60MB
    61 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

409 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    به نام خالق هدایتگر وزیبایی ساز

    سپاس از خدام از هدایت واضحش شکرت به خاطر انقد بیدارم کردی

    سپاس از دونه دونه دستای خدا که باعث شدی من به این منبع طلای با ارزشمندت وصل بشم وخودمو قوی تر کنم وبهبود ببهخشم

    سپاس برای تعهد وکنترل زهنا ارامش خودم که خاستم وسعی کردم و انجام میشه

    سپاس برای استادم خانم شایسته همه دوستان هم فرکانسیام واین زندگی رویایی رو به بهبودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    لیلاشریفی گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    بنام خدای مهربان! سلام ب استاد جااانم ومریم عزیزم استاد جان خیلی خوشحالم روی ماهتون میبینم ازخدا ممنونم بابت وجود شما دوعزیز ،استاد چقدر نگرشتون زیباس درمورد اتفاقاتی ک درطبیعت میفته و ب ماهم منتقل میکنین واقعا اگ ازاین حوادث درایران بیفته میگن بلا بوده بلای گناهانی ک کردیم وخدابلانازل کرده عذاب‌مون بده وکلی گله شکایت از دولت مردم وازاین چیزاااا ،چقدرخوب برامون توضیح دادید ک هرحادثه ای توطبیعت نشونه خوبیه و باعث پیشرفته ب جای غرزدن گله شکایت ب زیبایی ها وخوبیای اون حادثه اتفاق نگاه کنیم ،چندوقت پیش ی مستندی درمورد شیرهای جنگل نگاه میکردم خیلی جالب بود ک ی توضیح مختصری میدم شیش تا شیر نر باهم متهد شدن و ب هر شیر ماده نر بچه شیر میرسیدن ب طرز وحشتناکی حمله میکردن میکشتن میخوردن درواقع هرچی شیر ضعیف بود میکشتن میخوردن تا ی قسمتی از اون منطقه ای ک شیرهای دیگه زندگی میکردن ب تصاحب خوددر میاوردن تا جایی ک کل منطقه ای ک شیرهای دیگه زندگی میکردن ب تصاحب خوردن درآوردن و هرکدومشون ی قسمتی صاحب شدن و ازاون قسمت محافظت میکردن تااینکه کم کم اینا سنشون بالارفت روز ب روز ضعیف ترشدن چندتا شیر دیگه یعنی جوانتر ب اینا حمله کردن چندتاشون کشتن از 6 شیر فقط دوتا شیر قوی‌تر مونده بود چون زورشون کم شده بود دیگه توان جنگ نداشتن ب شیر جوان قوی نمی‌رسید ب طرز وحشتناکی جنگیدن تآخر اون دوتا هم کشته شدن و کل جنگل دست شیرهای جوان افتاد اولش من خیلی ناراحت شدم ک چرا طبیعت اینقدر بی رحم وهزار تا سوال برام پیش اومد آخه این چ عدالتیه توجنگل بین حیوانات هیچ رحم مروتی نیس وووتااینکه این فایل بی ظیر شمارو گوش دادم ن تنها جواب سوالاتم گرفتم بلکه دیدم ب حیوانات و انسان‌ها وعدالت این جهان کامل عوض شد و انگیزه ام بالاتر رفت ک ب جای ترس غم اندوه شکوه شکایت وضعیف بودن خودموقوی کنم ایمانم بیشترکنم زیبایی های جهان ببینم در مشکلات و تضادها باقدرت راحل پیداکنم باایمان حرکت کنم عمل کنم و اززندگیم بیشترلدت ببرم …استادجااانم بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فاطمه و متین گفته:
    مدت عضویت: 728 روز

    سلام به استاد بینظیر و همه دوستان جدید و هم فرکانس ما من و همسرم (داستان دوستان جدید رو پایین تر تعریف میکنم)

    این فایل هم مثل همه فایل ها بینظیر بود استاد خیلی نکات مهم و با ارزش رو به خاطرمون آورد

    دلم‌ میخواست یه داستان کوتاه از آشنایی با شما تا به امروزم تعریف کنم

    من از سال 1400 تقریبا آخراش بهمن ماه با شما آشنا شدم یه آشنایی به معنای واقعی معجزه آسا

    مادر من شاغل هست و مغازه داره و یه روز اومد خونه بهم گفت یکی از مشتری هاش یه فایلی براش فرستاده و گفته من حس میکنم شما قلبتون خیلی پاکه و اینها بهتون خیلی کمک میکنه و به من گفت تو بیا ببین چیه من فایل رو دیدم از دوره قانون آفرینش شما بود

    (انگار مامانم واسطه بوده و هدف اصلی من بودم و باید به دست من میرسید حتی همینقدر غیر مستقیم ولی میرسه از هرجا شده

    چون سالها بود تو ذهنم ناخودگاه به دنبال یه جواب اساسی برای همه مسائل بودم)

    درک و تعهد خاصی نداشتم فقط به شدت احساس خوب گرفتم انگار خدارو تازه شناختم یکمم متعجب بودم ذهنم باورش نمیشد

    این اتفاق همینشکلی موند تا در این چند سال من فقط یه فایل مثلا هر ماه یا دوماه یبار میومدم یه چیز میدیدم و تموم

    تا اینکه پارسال دقیقا همین موقع ها مهرماه بود دوره سلامتی به دستم رسید و من باورتون نمیشه توی این یکسال چقد زور زدم که دوره رو با تعهد انجام بدم اما هرررگز به بیشتر از پنج روز نرسید

    دفترها پر کردم و دور انداختم چون هی اون تعهده نوشته میشد و خراب میشد

    تا اینکه توی این یه ماه یه اتفاقات متفاوت تری تو زندگی افتاد باورهام افکارم تغییر واقعی کرد

    و با تمام وجود تماممم وجود پذیرفتم که باید از راه درست شروع کنم

    با شجاعت تمام میگم من همه دوره هاتون رو رایگان دارم

    ولی از صمیم قلب تصمیم گرفتم همه اونها رو به موقع و با هدایت و البته با تکامل خریداری کنم و فایل خریداری شده رو ببینم

    امروز به این تصمیمم عمل کردم و دوره سلامتی رو خرید کردم

    خیلی به خودم افتخار میکنم خیلی احساس خوبی دارم

    جالب اینجاست که از وقتی تصمیم گرفتم دوره رو بخرم متعهدانه و بدون سختی با کمک خدا عمل کردم به دوره سلامتی

    امروز روز هفتم از عمل به تعهد سلامتی من است

    میدونم مسیر خیلی قشنگی پیش رو داریم

    انشالله بعد از دوره سلامتی دوره های دیگه رو با توجه به هدایت هام خرید میکنم و کار میکنم

    و از هدف های بزرگم و نتایج بزرگم برایتان خواهم نوشت

    علت دوستان جدید نوشتن هم اینا بود روز آغاز من روز ورود واقعی من به خانواده خوش فرکانس

    ازتون ممنونم بابت درک و آموزش مسیر الهی

    از خدا سپاسگذارم بابت هدایت خودم و جهان عادلانش خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    امیرحسین شریفی مقدم گفته:
    مدت عضویت: 439 روز

    سلام و وقت بخیر خیلی سپاس گزارم که این آگاهی های خیلی عالی را منتشر کردید واقعا نیاز داشتم. ولی یکجایی سوال برام پیش اومد گفتم بپرسم. تو صحبت هاتون یه جایی گفتید که این طبیعت هستش که مثلا حیوانات از لحاظ جسمی اگر ضعیف باشند میمیرند و انسان ها از لحاظ ذهنی ضعیف باشند میمیرند که بنظر از دیدگاه بالا تر و از دیدگاه سازو کار طبیعت و قوانین خداوند که به این موضوع نگاه کنیم درست است. که هدف این هم این است که نژاد برتر زنده بماند و ادامه نسل بدهد و طبیعت همیشه به سمت آپدیت شدن و تکامل میرود و اصلا این همون تکامله که طی میلیون ها سال این تنوع گونه هارو بوجود آورده. که من ممکنه بدلیل این که تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم یکم تو باور هام تحول عظیمی شکل گرفت و یه ابهامی دارم که سوالم هست. اونم اینه که چون شما گفتید درواقع اگر کسی تو شرایط بدی هست تقصیر خودشه و قانون خدا اشتباه نمیکنه و هر کس هر جایی هست جای درسته و اصلا ما نباید دلمون بسوزه برای کسی و اصلا نباید بهش توجه کنیم ولی از طرفی امروز داشتم قرآن میخوندم و معنیشو که خوندم دیدم تو آیه 44 سوره مدثر نوشته که بهشتیان از جهنمیان پرسیدن شما برای چی اومدین جهنم و اونا هم گفتن که ما جز نمازگزاران نبودیم و مسکینی را طعام ندادیم و با اهل باطل به بطالت پرداختیم و همیشه روز جزا را تکذیب کردیم. خب استاد در این جا گفته که اهل جهنم مسکینی را طعام ندادند و بنظر من اینطوری که با این حرف شما که میگین هر کسی هرجایی هست جای درسته و به ما مربوط نیست یکم در تضاده . البته این نظر منه شاید کامل متوجه منظور استاد نشدم. اگر هر کدوم از دوستان جواب این سوال من رو راجب این موضوع که همون صدقه دادنه میداند خوشحال میشم بگه که من از تو این ابهام دربیام. متشکرم. خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2798 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت همگی

    من یه مثال خیلی خنده دار از این قضیه که فکر میکنیم خدا مثل یه مادر مهربانه و دلش به حال ما میسوزه دارم.

    چندین سال پیش وقتی من سال آخر دبیرستان بودم شب امتحان زمین شناسی یه شب سرد و برفی بود منم از اونجایی که از اول سال هیچی نخونده بودم شب امتحان استرس بهم دست داد

    دیدم داره برف میاد کتابم ورداشتم رفتم تو حیاط زیر برف شروع به درس خوندن کردم چون شنیده بودم وقتی برف و بارون میاد خدا به زمین نزدیک تره و با خودم میگفتم الان خدا می بینه من در شرایط سخت تو این برف و سرما دارم درس میخونم مطمنا دلش میسوزه و کمک میکنه.

    فردا رفتم سر جلسه و امتحان خراب کردم بعد کلی شاکی شدم از خدا که واقعا منو تو اون برف و سرما ندیدی دارم درس میخونم چرا آخه کمک نکردی (خخخخخ)

    خدایی چه باورای ضعیفی در باره خدا داشتم چه نگاه ضعیفی به خدا داشتم ,چقدر خدا رو کوچیک میدیدم

    خدایی هر وقت یادم میاد چه نگاهی به خدا داشتم ناراحت نمیشم فقط خندم میگیره

    همگی در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    SMZQ گفته:
    مدت عضویت: 2257 روز

    به نام خدا

    ضمن عرض سلام خدمت استاد عزیز و همه هم سینرژی های عزیز

    در ابتدا می خام در خصوص عزت نفس صحبت کنم…

    چون شخصی که قوانین خداوند رو درک کرده باشه و ازشون به صورت تکاملی، تاکید می کنم به صورت تکاملی استفاده کرده باشه… میتونه ایمان بیشتری به خدا و قوانین همیشه ثابتش داشته باشه و با ایمان و اطمینان و احساس بهتری حرکت کنه!

    چقدرررر زیباست که استاد تعالیم و آموزه هاشون رو با مثال هایی از قوانین طبیعت آمیخته می کنن تا به درک آسانتر و واضح تری برسیم…

    همیشه استاد از انیشتین نقل قول می کنه که مثال زدن تنها راه آموزش دادن هست!

    در این مثال طوفان های شدید استوایی… استاد تمثیل فکر خداوند را خواندن رو باز می کنن که برای من خیلی جذابه! چون کسی که بتونه فکر خدا رو بخونه می تونه آینده خودش رو، اون بیگ پیکچر رو بیشتر و واضح تر درک کنه

    طبیعت طرفدار ضعیفا نیست!! طبیعت طرفدار قوی هاست!!!

    خداوند اینطور عمل می کنه! ما انسان ها فکر می کنیم این ظالمانس!!

    در دراز مدت باعث پیشرفت جهان بوده…

    فکر نکن اگر احساس ضعیف بودن بکنی کمک خدا رو میگیری! نه بلکه باعث ضعیف تر شدنت میشه!

    خداوند هوای کسی رو داره که ایمان داره قدرت داره توکل داره حرکت داره!

    مثال بیزنس ضعیف در شرایط سخت

    کارمندای قوی و ضعیف و اخراج

    ایده اصلی خدا همینه که با از بین رفتن ضعیفا جهان رو گسترش بده

    در مشکلات اقتصادی شرکت هایی که زیرساخت قوی دارن شکوفا میشن و توسعه پیدا می کنن و بیزنس های ضعیف از بین میرن

    خداوند رو به هیچ عنوان، به هیچ عنوان مثل یک مادر مهربان نبینیم که اگر بچه ضعیفی هستیم دلش بسوزه و بیشتر از بقیه بچه هاش به ما توجه کنه! نه اصلا!

    اگر ضعیف باشیم خدا اجازه میده از بین بریم!

    از نگاه خداوند این شیوه ای هست که باعث پیشرفت جهان میشه و جهان همیشه اینطور عمل می کنه!

    در طوفان های اقتصادی اون بیزنس هایی که ایمان ضعیفی دارن سریع نابود میشن اما اون بیزنس هایی که ایمان قوی تری دارن، اعتماد به نفس بیشتری دارن از دل تضادها به میوه ها میرسن!

    خداوند دلش برای کسی که ذجر می کشه اصلا نمیسوزه!

    چون اونهایی که ذجر می کشن مشکل ضعف ایمان دارن و بی ایمانی موجب بدبختیه!

    با ایمان باشی خوشبختی

    فرد با ایمان فرد قدرتمندیه!

    خدا هوای قدرتمندها رو داره!

    حالا ببین چطور می تونی خودت رو قوی تر کنی تا در برابر طوفان ها دوام بیاری و همیشه در همه حال پیشرفت کنی!

    درست مثل خونه ای که ضعیفه و طوفان نابودش می کنه! و خونه ای که قوی هست هیچیش نمیشه!

    توی دقیقه 35:30 استاد در مورد یکی از مهلک ترین باورهای اشتباه صحبت می کنه که من فکر می کنم همه انسان ها در قسمتی از وجودشون این باور مهلک رو دارن!!!

    استاد میگن خیلی از ما در برهه ای از زندگیمون میگیم دیگه الان موقعشه که حسابی پیشرفت کنم! چون حسابی ضربه خوردم از این دنیا، حسابی بدبختی کشیدم و حالا موقعشه که پیشرفت کنم!

    دیگه بسمه دیگه خدا باید اون روی خوش رو نشونم بده!

    یعنی این باور مهلک و مسخره میگه برای اینکه پیشرفت کنم باید قبلش حسابی ضربه بخورم از این دنیا حسابی له بشم! نتیجه این باور چی می تونه باشه؟؟؟

    این جور مواقع اونهایی که پیشرفت می کنن نه به این دلیلیه که خدا دلش سوخته! نه!!!

    بلکه به خاطر اینه که اون فشارا باعث درس گرفتن اون فرد شده و دست از شرک کشیده و دیگه روی دیگران و اتفاقات حساب نکرده و خدا رو پیدا کرده و فقط به خدا وصل شده و اون موقع نعمت ها وارد زندگیش شده!

    خدایا من فهمیدم که همه اونهایی که من روشون حساب کرده بودم! همه اون کارها و مسیرها و ایده هایی که من روشون حساب کرده بودم!! هیچ کدوم نتونستن باعث خوشبختی من بشن بلکه موجب بدبختی من هم شدن!

    چرا؟ چون این یعنی شرک و شرک عامل بدبختیه شرک عامل بد بختیه!!!!!!

    حالا که دلم رو پاک می کنم و فقط خدا رو می بینم و توحیدی عمل می کنم هر کار هر قدم کوچیک کلی نتیجه میده! چون خدا فراتر از عقل انسانی فراتر از تجربیات و اگاهی های قبلی ما راه هایی داره که موجب پیشرفت و نعمت و ثروت و برکت میشه!

    استاد خیلی قشنگ بازگو می کنن که مثلا اگر توی 20 سال بیزنس 5 بار شکست خوردیم، هر بار رو بررسی کنیم میبینیم به خاطر شرک و وابسته بودن به شرایط بیرونی، به اوضاع بازار، دلار و سیاست، منابع انسانی، سرمایه، اصلا وابسته شدن به خود بیزنس بوده که شکست خوردیم!

    من خودم این رو بارها تجربه کردم و بهم ثابت شده!

    به میزانی که وابسته به خدا باشم و هر لحظه هر لحظه هر روز، هر بار که در بیزنس سود می کنیم بگیم خدایا این تو بودی نه مشتری ها! نه این بیزنسم! خدا در همون شرایطی که هستیم هدایت و برکت و نعمت بیشتر رو روانه می کنه!

    حالا خوشا به حال اونی که باور داشته باشه خارج از کارهای فیزیکی و بیزنسی هم که داره خدا واسش ثروت می فرسته! باور داشته باشه ها! اون موقع طرف دست به خاک میزنه طلا میشه!!!!

    خود من در یک برهه ای از زندگیم، صبح اول صبح که تمرین آینه رو انجام می دادم و با خودم و خدای خودم صحبت می کردم و قدرت می گرفتم، وقتی داشتم از خونه می رفتم بیرون و سوار ماشین میشدم برم شرکت، میگفتم خدایا تو وو کرمت!!!

    این صحبت از لحاظ نگاه احساسی به خدا اشتباهه اما فرکانسی که می فرستادم آگاهانه این بود که بابا بنده خدا، خدا بی نهایته هم تواناییش هم لطفش اصلا خدا وهابه نمی تونه نبخشه! بی خیال!!! افکار منفی رو بریز دور نفس عمیق و راحت بکش! آره همینه!!

    همین احساس واسم جریانی از ثروت و نعمت و پیشرفت های تصاعدی رو میاورد!

    الان می فهمم که چقدر مهمه این باورها رو هر روز صبح باخودم تکرار کنم!!

    استاد از دقیقه 50 به یک کلید بزرگ اشاره می کنن! واسه من که کلید خیلی بزرگیه خدا رو شکر

    خیلی از ما وقتی شکست می خوریم تازه می فهمیم و مسیر رو بهبود می بخشیم… قانون موفق شدن شکست خوردن و درس گرفتن نیست! قانون موفق شدن اجرای درس هاست! پس اگر خدا رو درست باور داشته باشم همواره در مسیر درست هستم و بیشتر و سریعتر و اسانتر و با برکت تر پیشرفت می کنم و موفق تر میشم…

    استاد مثال می زنن که برای داشتن یک رابطه عاطفی نیاز نیست شکست بخوری تا بتونی رابطه عاطفه خوبی رو بعدش تجربه کنی!

    واسه من هم همین طوره به لطف خدا حدود 16 ساله وارد رابطه عاطفی شدم و همواره با همسرم رابطه بی نظیری رو دارم و از زندگیم راضی هستم و همیشه به خاطرش شکر گذار خدا هستم…

    دلیلش باورهای همجهت با خواسته من، یعنی رابطه عاطفی شیرین و خوب هست که دارم…

    پس توی بیزنس هم اگر باورهای همجهت با ثروت رو داشته باشم همین سبک تجربیات تکرار میشه…

    چقدر منطق قشنگی بود…

    خدایا شکرت

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی گفته:
      مدت عضویت: 1777 روز

      سلام داداش گلم

      من اسم شمارو نمیدونم اما از کلام پربار و فهمشده شما،‌ معلومه که چقدر شخصیت عمیقی دارید

      بسیار از کلامتون و آنالیز کردن صحبت های استاد از زبان شما لذت بردم

      خوشحالم که شنیدم 16 ساله با یکنفر هستید و همچنان رابطه عاطفیتون پایدار، پر شور و حرارت و دوست داشتن است

      امیدوارم همیشه همینطور باقی بمونه

      راجب به بیزینس که گفتید خدا وهابه و نمیتونه که بی اندازه نبخشه، باید بگم که متاسفانه اکثر مردم دنیا، خصوصا ما ایرانیا ن تنها باور به فراوانی نداریم، بلکه بشدت باور به کمبود داریم

      یعنی ما هرجا باشیم و دو شخص ایرانی رو ک کنار هم ببینیم و نزدیکشون بشیم،‌میبینیم دارن راجب کمبود صحبت میکنن، و با آبو تاب هرکدومشون با شور و حرارت میخواد ثابت کنه که کمبود های بیشتری داره و زجر های بیشتری کشیده…

      این شاید بزریگ ترین‌پاشه آشیل ما باشه چون میبینم تو گوشتو پوستو استخون همه هست

      و باید بیشتر‌ روش کار‌کنیم…

      ممنون از کامنت زیبا و بجای شما️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 332 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که مرا در مسیر درک خودت و خودم قرار دادی تا هر چه بیشتر پیش میروم تورا بهتر و قانون های واضح و روشن ات را بهتر و بهتر درک کنم و انشالله که با بی نهایت دستان مهربانت مرا یاری رسانی تا به صورت قدم به قدم و تکاملی به تک تک اهدافم برسم شکرت ،،

    تضاد دلیل اصلی پیشرفت

    وقتی اولین هارو تجربه میکنی همیشه ی حسی داری که متوجه میشی که چقدر بهتر بود اگر اینجوری بود ، اصلا میشه بهتر باشه ، اصلا کسی هست بهترش و تجربه کرده باشه ، این عادت از کجا به وجود اومد میشه ترکش کرد ، همیشه باید تلخی و چشید ،، دلیل خاصی داره تاریکی ها و تلخی هایی که پشت سر گذاشتم ، چندین و چند بار این جمله رو شنیدم توی این سایت چیزی که نکشه آدمو تجربه های سخت آدمو قوی تر می‌کنه ،، چقدر دوستانی نوشتن برامون که از چه شرایط سختی گذر کردن و الان به لطف خداوند زندگیشون از این رو به اون شده ،، سکه دو رو داره ،،

    خیلی قشنگ و آرامش بخش وقتی اینو سعی میکنیم درک کنیم که اون سختی های گذشته اون مسیر ناهموار پشت سر گذاشتیم الان با تغییر باور و ایمان قلبیمون قرار نیست تکرار بشه ، حضور خداوند توی زندگیم بیشتر احساس میکنم ، این انرژی مقدس که داره توی تموم مخلوقات خالق قدرتمند جریان پیدا می‌کنه ،

    تغییر ها همیشه برامون رو به پیشرفت بوده ،،

    خدای مهربون هزاران هزار اتفاق خوب و شگفتی‌های بی نظیر و استثنایی توی مسیرمون قرار داده ، تک تک روزای زندگی پیش روی قرار با فراوانی ها و ثروت های بی پایان پروردگار مون سپری بشه خدایا شکرت ،،

    خدای مهربونم صد هزار مرتبه شکرت که منرا از چنگال نفس و حرص و شرک و کفر نجاتم دادی و پیوسته منو توی آغوش گرم امنیت محفوظ میداری ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای این سایت مقدس ،، این همه کامنت های استثنایی از بچه های بی نظیر این سایت ،، خیلی های خیلی قشنگ ، خیلی آموزنده و انگیزه بخش خدایا شکرت ،،

    شاد و پیروز و تسلیم و ثروتمند و سلامت باشید انشالله ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 828 روز

      به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

      سلام برادر رضا …

      امیدوارم حالت عالی باشه …

      ممنونم از کامنت زیبایت که گویای نکات اساسی بود …

      جملات کامنتت مثل اکو توی سرم تکرار میشد …

      مخصوصا آنجا که گفتی ….

      .

      .

      تضاد دلیل اصلی پیشرفت

      .

      .

      همان لحظه روی عکسی این جمله را نوشتم و بعد زیر آن انگار خدا با من صحبت می‌کرد…

      می خواهی نق بزنی …

      می خواهی شکایت کنی …

      می خواهی به نداشته هایت توجه کنی …

      می خواهی از طوفان ها فرار کنی

      می خواهی از خرابی این طوفان ها گله کنی !

      چه چیز باعث می‌شود حرکت کنی؟

      چه چیز باعث می‌شود رشد کنی ؟

      چه چیز باعث می‌شود زنده بمانی ؟

      ……

      ملکه

      اسم تو را

      نام تو را

      از این تضاد عشق خویش بدست آوردی

      این دل را رها و دلرها را

      تو از تضاد بی کسی بدست آوردی

      ای جان شده بر لب که شدی تشنه ی عشق خود و خویشم

      این ها همه را تو از تضاد بدست آوردی ….

      .

      .

      .

      آخ من قربونت برم خدای قشنگم که اینقدر قشنگ شعر میگی …

      ممنونم

      عاشقتم

      عاشقتم

      عاشقتم …

      .

      .

      .

      ممنونم آقای محمد رضا …

      به خاطر این حس خوب که کامنتتون باعث این کامنت شد …

      منتظر نتایج بی نظرتون هستم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    لطیفه بهمنی گفته:
    مدت عضویت: 1623 روز

    ب نام خداوندی ک همیشه همراه منه

    سلام ب استاد عزیزو دوستان سایت بهشتی

    این فایل کل زندگی من رو شخم زد همه ی اتفاقات زندگیم یه بار دیگه جلو چشمام مرور شد

    بر میگردیم ب قبل از اشنایی من با استاد وسایت بهشتی

    اون زمان همسرم تصادف کرده بود گوشه خونه بود بیکار بی منبع درامد با دو تا بچه روزگار بسیار سختی بود ومن ک اصلا با مفهوم شرک اشنا نبودم واصلا این کلمه ب گوشم نخورده بود

    برای نجات خودم وخانواده ام ب هر کسی ک فکرش رو بکنید رو اوردم ب خیرین شهر ب ادمهای اطرافم حتی حتی یه نامه نوشتم برای مرقد امام رضا وتو نامه زندگیم روشرح داده بودم ،پیش خودم میگفتم شایدنامه من ب دست یه خیری برسه وبتونه کمکمون کنه خلاصه هیچ کم کاری تو شرک کردن ب خدا نکردم و تا میتونستم برای خدا شریک قائل شدم اما نتیجه چی شد داشتیم زیر فشار له میشدیم نتیجه اش شد چه شبهایی ک تا صبح رو سر بچه ی مریضم مینشستیم و شاهد آه وناله های فرزندم بودم و فقط با همسرم گریه میکردیم چه وضعیت اسف باری بود نه غذای انچنانی برای خوردن داشتیم نه لباس درست حسابی برای پوشیدن عملا چیزی برای زندگی کردن نبود چقدر سر نمازهام التماس خدا رو میکردم با احساس ضعیف بودن با احساس قربانی بودن با احساس بدبخت وبیچاره بودن ، فکر میکردم خدا با این کارها دلش میسوزه وهوای منو داره وکمکم میکنه مخصوصا منی ک نماز میخوندم فکر میکردم نماز خوندنم یه پارتی محسوب میشه واین نگاه انسانی ک ب خدا داشتم منو ب کجاها ک نبرد چه اتفاقی افتاد اصلا منکر خدا شدم گفتم خدا کجاست پس چرا صدای من رو نمیشنوه چرا هر وقت صداش میزنم نیست اصلا مگه خدایی هم هست اگه هست پس چرا خدایی نمیکنه چرا منو تواین وضعیت میبینه اما دلش ب رحم نمیاد چرا پس کمکمون نمیکنه این خدا اگه ظالم نیست پس چیه ،نمیدونستم هر بلایی ک سرم میادبخاطر اونکارهایی هست ک انجام دادم نمیدونستم خداجواب بی ایمانی رو اینطور میده نمیدونستم وقتی من همون ادم قبلی هستم پس نتایجم هم نتایج قبلی هست وهیچ چیز تغییر پیدا نمیکنه خداوند سیستمش دریافت فرکانس وپاسخ متناسب با اون فرکانس ب من هستش ضعیف باشم شرایطی رو ب وجود میاره ک ضعیف تر باشم

    حالا وضعیت اون موقع من رو با این فایل مقایسه کنید آخ خدای من شکرت شکرت ک گوشهام رو محرم این رازها کردی شکرت ک تو مدار شنیدن این فایلها بودم ومهر رو از روی گوشهام برداشتی خدایا کمکم کن تو مدار عمل کردن ب شنیده ها هم باشم

    برگردیم ب ادامه داستان اینقدرچک ولگد از آدم های اطرافم خوردم که دیگه چیزی ازم باقی نمونده بود فرکانسم هر لحظه پایین وپایین تر میاومداین اوضاع هفت سال طول کشید تا بلاخره من تسلیم شدم خیلی خیلی طول کشید اما تسلیم شدم من از شرک دور شدم راه نجاتم رو فقط پیش خدا میدیدم بد جور خورد تو گوشم تا بیداربشم واز غیر خدا بریدم وقدرت رو دادم ب خدا دیگه مطمئن شدم ادمها کاری از دستشون برنمیاد اونا هیچ کارن فهمیدم تکیه کردن ب غیر خدا چه بلایی سرم اورد این بار با قدرت سر نمازهام میگفتم خدای من میدونم ک کمکم میکنی میدونم درهای رحمتت رو ب روم باز میکنی در خواست کردم گفتم توهمین چهار چوب خونه شرایطم رو عوض کن تو خدایی من نمیدونم کمکم کن تو همین چهار چوب خونه پیشرفت کنم درهای رحمتت رو میخوام چشمم فقط ب تو هست تو دستم رو بگیر چقدر دلنشین بوداون مناجاتها ابن بار خدا شده بود دوست جون جونیم یار شفیقم

    خدای سریع الجواب من من رو با سایت واستاد اشنا کرد مفهوم توحید رو فهمیدم از ادمی ک هیچ عزت نفسی نداشت وکاملا له شده بود انگار یه شُک یه جون دوباره بهش بخشیدن درهای رحمت خداوند ب روم باز شد همسری ک دکترها گفته بودن تا اخر عمر ممنوع الکار شده یه جوری کسب وکار جدید رو شروع کردک همه ی اطرافیان شوکه شدن یه جوری ورق برگشت ک الان بر میگردم ب گذشته انگار من نبودم اون اوضاع رو تحمل میکردم سالها از اون روزها میگذره

    من با گوشت وپوست واستخونم فهمیدم ودرک کردم ک خداوند طرفدار بد بخت بیچاره ها نیست فهمیدم اگه ضعیف بمونم مستحق حذف شدن در این دنیا هستم چون خدا با آدم های بیچاره کاری نداره ادم های بیچاره هر روز بیچاره تر میشن

    چون در قلبشون ایمانی نیست توکلی نیست امیدی برای حرکت نیست من نمیخوام از حذف شدها باشم من میخوام بسازم زندگیم رو با قدرت من میخوام ب جای ترس ایمانم رو جایگزین کنم من میخوام باورهام رو قوی تر کنم و این احتیاج ب تکامل داره از خدا میخوام همون طور ک گوشهام رو شنوای این دُر وگوهر ها کرد کمکم کنه از عملگراها ب قوانین باشم ایمانی ک باخودش عمل میاره

    انسان فراموش کاره خیلی وقتا میشه ک یادم میره مسیر چی بوده و باید چک و لگد بخورم تا یادم بیادمسیر چی بوده مثل سر دردی ک سالها بامن همراه بود و قدرت رو ب دکترها داده بودم وزمان زیادی از زندگیم رو از سلامتی برخوردار نبودم اما ب محض اینکه از خدا سلامتیم رو در خواست کردم و فقط ب خدا توکل کردم وفقط امیدم ب خودش بود هدایتم کردب دکتری ک ب سادگی ب راحتی کامل داروی درست نسبت ب مشکل من رو تجویز کرد منی ک بارها ب دکترهای متعددی مراجعه کرده بودم اما نتیجه همیشه منفی بود سالها تو راه دکتر بودم اما فقط یک بار از خدا درخواست کردم خداوند درهای رحمتش رو ب سمتم باز کرد

    مثالهای زیادی هست مثل مشکل روابطم ک باز هم ب خداوند رجوع کردم و جوری ب ادم مناسب برای حل مشکلم هدایتم کرد ک فقط هیران این متخصص ها این کار بلد ها توزندگیم بودم فقط میتونم بگم شکرت خدایا برای زمان مناسب ومکان مناسبی ک قرارم دادی

    از خدا میخوام کمکم کنه ایمانم قوی تر بشه

    کمکم کنه فراموش نکنم ک قدرت خلق زندگیم رو بهم بخشیده

    از خدا میخوام کمکم کنه این شوقی ک در قلبم هست شوقی ک انگار قلبم بال پرواز میخواد انگار میخوا از توسینم بیرون بیادهمیشه باهام باشه

    از خدامیخوام کمکم کنه فقط ب خودش توکل کنم وفقط از خودش کمک بخوام خدایا تو منو بهتر از خودم میشناسی بساز اون چیزی ک تو وجود من دیدی هدایتم کن ب اون مسیری ک تو میخوای خدایا بیییییی نهههاییییتتتتت بار شکرت برای نوشتن این کامنت

    استاد نازنینم ازت سپاسگذارم ک قلبمون رو ب سمت اگاهی ها روشن میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    آرش رهائی گفته:
    مدت عضویت: 338 روز

    با سلام خدمت استاد خوبم و خانم شایسته عزیز

    من تقریبا در تمام دوران زندگی چنین دیدی نسبت به خداوند داشتم، یک نگاه انسان گونه ، که یک پیرمرد ریش سفید و مهربان در آسمان هست ، همیشه فکر میکردم که خداوند یک انسان مهربانه که اگر باهاش حرف بزنی یا چیزی با عجز و خواهش ازش بخوای خواستتو اجابت میکنه.

    این دیدگاه من تا زمانی ادامه داشت که یکم بزرگ تر شدم و یکم یک سری مسائل در جامعه و جهان رو دیدم، دیدم توی دنیا جنگ هست ، قحطی هست و … اون زمان به درک الان نرسیده بودم. همش میگفتم این چه خدایی هست که حواسش به بندهاش نیست ، چرا این همه ظلم و مشکل رو نمیبینه ، اصلا این خدا که مهربون نیست ، اصلا با این اوضاع از کجا معلوم که خدا اصلا وجود داره.

    خیلی بخاطر اینجور افکار و پیگیری مدام اتفاقات و اخبار خیلی دیدگاهم به خداوند بد شده بود ، دیدگاه من در گذشته دقیقا همین بود که افراد و کلا موجودات ضعیف باید مورد لطف و محبت بیشتر قرار بگیرن ، باید توجه ویژه ای بهشون بشه ، اونایی که به اینا توجه نمیکنن چقدر بی عاطفه هستن و بویی از انسانیت نبردن ، یادم میاد اگر یه نیازمند توی خیابون میدیدم و کمکش نمیکردم عذاب وجدان میگرفتم.

    تا الان که خداروشکر با شما آشنا شدم ، دیدم به خداوند و کلا زندگی خیلی عوض شده، الان میدونم باید مثل جهان که پیوسته در حال تکامله منم باید روی خودم کار کنم هر روز بهت و بهتر بشم ، پیشرفت کنم ، اصطلاحا خودمو قوی کنم ، الان میدونم این خداوند نیست که به بنده هاش ظلم میکنه بلکه ما خودمون هستیم که با ضعیف بودن و ضعیف موندن بزرگ ترین ظلم رو در حق خودمون میکنیم. خداوند همیشه چیزی رو به ما میده که ما به دنبالش هستیم پس اگر ضعیفیم و موفق نشدیم چون دقیقا خودمون آگاهانه یا نا خودآگاه همینو انتخاب کردیم ، خداروشکر میکنم که با درک این مطلب هر روز داره زندگیم از همه جهت بهتر میشه ، اگر قانون تکامل رو پذیریم و قبول کنیم که دنیا رو به تکامله اون موقع قانع میشیم که خودمون هم باید پیوسته رو به بهبود و کامل شدن باشیم و اون موقع تلاش خیلی راحت تر و منطقی تر میشه.

    خداوند مهربان رو بخاطر تمام خوبی ها، بخاطر وجود استاد عزیزم ، بخاطر رابطه زیبا و توحیدی که دارم ، بخاطر اینکه پیوسته با راهنمایی های شما و هدایت خداوند مهربان هر روز در حال رشد هستم شکر میکنم، خوشحالم که عضوی از خانوده بزرگ عباس منش هستم.

    در پناه خداوند مهربان ، شاد ، سالم و سربلند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 681 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته گرامی و دوستان گلم

    من این روزا دچار تضادی به ظاهر وحشتناک شدم

    تضادی که پر از نجوا برای من بود و پر از ایمان به خدا

    تضادی که اگه قبل از اشنایی با استاد خوبم برام اتفاق می افتاد صد در صد از بین میبرد منو .

    استاد زمانی که تک و تنها دخترم و از این بیمارستان ، از این دکتر به اون دکتر میبردم و لحظه ای به این فکر نکردم که من تنهام ، خدا بیشتر خودش و بهم نشون داد

    اون زمان بود که با دل و جونم درک کردم نفس کشیدن راحت یعنی چی ، اره یکساله دارم شکر گزاری میکنم ، هر روز و هر شب ، ولی معنی نفس کشیدن و وقتی فهمیدم و درک کردم که دخترم نمیتونست نفس بکشه.

    تو اون اوضاع درسته حسم بد میشد ولی لحظه ای نبود که یاد حرفای شما نیفتم

    انگار هر وقت میخواستم کم بیارم شما میگفتی این اتفاق قراره تو رو سپاسگزار تر کنه ، یا اینکه این اتفاق به نفع توعه.

    میگفتم اخه من که یکساله شکر گزارترینم ، بعد صدای شما میگفت ، تو نمی دونی پشت این ماجرا چیه ، خدا کارش و خوب بلده .

    همین ارامشی که از بین صد ها نجوا میگرفتم به من کمک کرد تا ادامه بدم تا با درد زانوی شدیدی که داشتم و کمر درد ، ادامه بدم

    دستان خدا کم کم به کمکم رسید شوهر خواهر شوهرم ،

    که نمی دونم از کجا زودتر از همسرم به کمکم اومد ،

    بیمارستان ردیف شد ، امبولانس ردیف شد ، تخت خالی تو بیمارستانی که هیچ وقت جا نداره جور شد ، پرستارانی مهربان و دلسوز برای دخترم جور شد ، فقط من گفتم ، خدا خودت برام انجام بده ، من کم اوردم من دیگه توانش و ندارم .

    به بچه ی دیگم که تو خونه تنها بود صبر داد تا کمتر بی تابی کنه .

    و میرسم به قسمت اصلی داستان ؛

    اتاق استراحت مادران ، مادرانی که بچه هاشون توی picu بستری بودن ،

    همشون تو شرایط خیلی بدی بودن ، ولی وقتی از شدت کم درد ساعت ٢ شب خودمو رسوندم اونجا ، خانمی تختشو داد به من و خودش تا صبح نشست.

    می دونستم اون خانم خداست .

    حال بچم خوب نبود ولی وقتی خدا رو دیدم اروم تر شدم

    اون اتاق شد برام اتاق درس.

    هیچ وقت اون اتاق و فراموش نمیکنم

    من تو اون اتاق با چشمای خودم میدیدم که طرف فقط میخواد بچش چشماشو باز کنه و دوماهه تو انتظاره ،

    بچه ی من چشماش باز بود ،

    گفتم خدایا شکرت

    تو اون اتاق مادری بود که بچه ی ۶ ساله ی ناتوان جسمیش رفته بود کما و از خدا میخواست فقط برگرده به همون حالتی که ۶ سال با زحمت بزرگش کرده بود ،

    من گفتم خدایا شکرت که بچه های من از بچگی تا الان از هر نظر در سلامت بودن .

    من صبور بودم خیلی ، ولی دیم صبر من کجا صبر اونا کجا .

    خدا منو برده بود به اتاقی که ، مادر با تمام شرایط بدش سعی میکرد منو خوشحال کنه

    مادرا همه هر چی داشتن میریختن وسط با هم میخوردن و شوخی میکردن با اون شرایطی که داشتن .

    گفتم خدا تو با من چی کار کردی

    طوری شده بود که وقتی وارد اون اتاق میشدم اصلا فکر نمیکردم تو بیمارستانم ، فکر میکردم پیش رفیق هایی هستم که چندین ساله باهاشون در ارتباطم .

    کم کم حال دخترم خوب میشد .

    ولی استاد نمی دونم چه طور بگم من به حدی سپاسگزار شدم که تو عمرم نبودم .

    یه دفتر برداشتم و همون جا نوشتم و نوشتم و شکر گزاری کردم ، حتی تجسم کردم که دخترم خونس

    و همون طور هم شد و الان دخترم داره تکالیفشو انجام میده اونم در سلامت کامل

    یک هفته طول کشید ولی برای من ده سال درس داشت

    اینجا مینویسم تا هیچ وقت اون اتاق و یادم نره

    اون ادما رو یادم نره

    ادمایی که میخندیدن و شاد بودن و ارام تر بودن البته از درون بچه هاشون زودتر خوب میشد ،

    مادرایی که گریه میکردن و کم می اوردن بچه هاشونو از دست دادن .

    من خیلی چیزا تو اون اتاق یاد گرفتم

    و دلم میخواد همیشه یادم بمونه که تو بدترین شرایط هم چیزهایی هست که باید شکرگزارش بود .

    درسته خیلی وقتا نجواها حسم و بد کرد ولی بهشون اجازه ندادم این حس بدم زیاد موندگار بشه.

    الان درک میکنم که استاد به لطف شما شخصیت محکمی برای خودم ساختم

    شخصیتی که با طوفان ها سربلند بیرون بیاد .

    و تمام این شخصیت و مدیون شما هستم

    و باز هم تمام این اتفاقات مهر تاییدی بر حرفای شما زد .

    و من هر بار بیشتر به این نتیجه میرسم که مسیرم و ادامه بدم چون بهترین مسیره

    هر بار که نجواها می اومد فقط با صدای شما حسم و بهتر میکردم .

    و واقعا خوشحالم که خدا منو تو این مسیر قرار داد .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: