این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با درود و احترام حضور آقای عباس منش و یاران باوفایش
استاد عزیز من فایل شما را شنیدم متشکرم مثل همیشه عالی بود.من سعی میکنم هرماه قسمتی از درآمدم را اختصاص دهم به نیازمندان و فقرا. اگر کمک به افراد نیازمند ایراد دارد پس جایگاه بخشش چگونه است ؟ پس چرا پس از بخشش کردن سیلی از فراوانی به سوی ما سرازیر می شود ؟ من فایل های شما را در مورد بخشش شنیده ام اگر ممکن است در خصوص تفاوت این دو توضیحاتی را ارایه بفرمایید . با تشکر از شما
باسلام.من قبل از گوش کردن این فایل ها واین نگرش همش غصه میخوردم ودلسوزی میکردم و بعدها فهمیدم که انسان خلیفه خداست ومیتونه در هرشرایط از طریق مشکلات وتضادها به موفقیت برسه .ممنون
بسیار متشکر . منم هیچوقت به متکدیان کمک نمیکنم . هیچ وقتم دوست ندارم به کسی دلسوزی بیجا کنم بلکه میگم باید هر کسی سر پای خودش وایسه. یه مثالی هم هست همیشه میگم که ماهی گرفتنو به افراد یاد بده نه خوده ماهی رو
سلام استاد. ابتدا به خاطر فایل زیباتون از شما تشکر میکنم. واقعا حرفای زیبا و آموزنده ای زدید و من از شما بی نهایت سپاسگزارم. در رابطه با این موضوع میخواستم بگم دقیقا مثل همین دلسوزی بیش از اندازه ای که شما فرمودید پدر من انجام داده است. من یک برادر بزرگ تر از خودم دارم که متولد سال 1361 است. پدر من بیش از اندازه مراقب او بود وقتی که اون 20 سالش بود بابام براش مغازه زد((سوپر مارکت)). درصورتی که اون هیچ میلی به کارش نمیداد. (( به این شغل علاقه نداشت اما پدرم میگفت نه. این شغل در آمد زیادی دارد و باید همین را ادامه دهی.))پدرم هر روز براش در مغازه می ایستاد و هر روز براش جنس میخرید و هروقت پول کم می آورد بهش پول میداد و مراقب اون بود که کجا میره کی میاد و با کیا دوسته و ….. و بیش از اندازه مراقبش بود و هرروز خدا ازش باز پرسی میکرد و سر زنشش میکرد و همش میترسید که برادرم شکست بخوره یا معتاد بشه و یا….. چند سال گذشت و برادرم زن گرفت. وقتی که ازدواج کرد بابام بازهم بیشتر از سال های قبل بهش کمک میکرد طوری شده بود که حتی هفته ها برادرم به مغازش نمی اومد و پدرم به جاش می ایستاد و اصلا به هیچ چیز محل نمیداد. و این روند ادامه داشت درصورتی که همه ما میدانستیم که کار پدرم اشتباه است. پدرم فکر میکرد با این کارش داره به برادرم کمک میکنه اما هر روز اوضاع بدتر میشد. مادرم هم خیلی به پدرم میگفت اینکار درست نیست و دوستی تو مثل دوستی خاله خرسست. اما فایده ای نداشت. خلاصه چند سال گذشت و درنتیجه پدرم که میخواست پسرش پیشرفت کند و شکست نخورد، پسرش ورشکست شد. پدرم که میخواست پسرش حتی سیگار هم نکشد، پسرش موعتاد شد و موعتاد به بدترین نوع مواد مخدر. خلاصه برادرم اونطور که پدرم میخواست پیش نرفت و به کلی همه ی دار و ندارش و خودش را بر باد فنا داد. و از هرچه که پدرم میترسید سر برادرم آمد. حتی شرایط طوری شده بود که برادرم با وجود اینکه دوتا بچه داشت پدرم نان سرس سفرش میگذاشت. و با اینکه سال ها پدرم هوای برادرم را داشت، برادرم میگفت عامل اصلی شکست من پدرم است! چون نگذاشت خودم پیشرفت کنم. از اون روز ها به بعد پدرم به کلی برادرم را به حال خودش گذاشت. رهاش نکرد اما از کمک های زیادی دست کشید و همچنین پدرم برای تربیت بچه های بعدش هم براش درسی شد. برادرم اعتیادش رو ترک کرد و به کار و تلاش پرداخت و الان در حال حاضر بهتر از قبل زندگی میکند. همه چیز درست شد و پدرم از دلسوزی های بی جای خودش آگاه شد. و خود من وقتی خواستم به بازار کار بروم(( سن من کمتر از برادرم است)) و به روش خودم زندگی کنم پدرم هیچ مخالفتی نکرد و بنده با توکل به خدا پیش رفتم و در حال حاضر اوضاع مالی ام از برادرم هم بهتر است. و پدرم فهمید که نتیجه ی دلسوزی بیش از اندازه برادرم است و نتیجه ی توجه به اندازه خودم هستم. از اینکه زمان گذاشتید و نظرم رو خواندین از شما سپاسگزارم در پناه الله یکتا. خدا نگهدار.
سلام ،دقیقا همین داستان ما هم در خانوادمان داریم،با این تفاوت که مادرم این دلسوزی خیلی زیاد و بی جا رو نسبت به برادر بزرگم دارن و همچنان دارن ادامه میدن،و اوضاعی برادرم روز به روز داره بدتر،بدتر میشه متاسفانه.
اینکه بخواهیم مثل داستان اول با دلسوزی بیجا نگذاریم تا پیشرفت از درون شخص شکل بگیرد دقیقادرسته اما اینکه ما بخواهیم پیرزنی که فرزندانش از منزل بیرون کرده اند وبرای امرار معاش مجبور به گدایی شده بخواهیم درس مثبت اندیشی دهیم کمی از حوصله خارجه چون فرد هیچ اطلاعی ندارد وشاید نخواهد این کار رابکند اما من اگر بکسی کمک میکنم فقط بخاطر رشد خودم هست با یک حس نوع دوستی وایمان بهکارمای کمکم باعشق بهترین کمک را از دیدگاه خودم انجام میدهم وهرگز احساساتی نمیشوم واین کمک به حال درونی منو کمک میکند.
اتفاقا کمک به این پیرزنی هم که فرزندانش از خونه بیرونش کردن و هیچ راهی نداره، مصداق بارز حرف استاد میشه دوستان…
چون ابتدای امر ما باید بپذیریم که هر چیزی و هر کسی (دقت کنید”هر”) در جای درست خودش قرار داره و هیچ بی عدالتی وجود ندارد که ما بخواهیم با کمک کردن، درستش کنیم.
پس اگر هیچ کس جای غلط نیست، اون پیرزن کجاست؟؟؟
اون پیرزن جایی است که افکار قبل تر او بوده یا به عبارت بهتر در مدار فرکانسی بدبختی است و شما به هیچ وجه نمیتونید اون رو نجات بدید! اون فقط خودش باید بخواهد…
پس انفاق چی میشه؟ انفاق یعنی شما ببخشید فقط برای بهبود شرایط خودتان (باز توجه کنید فقط “خودتان”) و پیروی از این دو اصل که
۱) آب اگر در جایی ساکن بماند، گندیده میشود
و
۲) شما هرچیز ببخشید چندین برابر آن به شما میرسد، از آنجایی که گمان نمیبرید
نتیجه: دلسوزی کردن ممنون است، بخشیدن به حال دیگران هیچ اثر مثبتی ندارد و فقط از ماست که برماست
با سلام خدمت استاد گرانقدرم جناب آقای عباس منش که باعث شد من از سردرگمی، ناراحتی، بی حوصلگی، و هر آنچه که منفی هست بیرون بیام و چهره جدید و روی خوش و زیبای دنیا و انساهای اون رو ببینم، واقعا حالم خوبه واقعا حسم خوبه احساس میکنم که یک زندگی جدید و سرشار از لطف و محبت خدا رو شروع کردم انگیزه ام به ادامه زندگی و دنبال گردن هدفهام بینهایت زیاد شده و خدا رو شکر میکنم که از اون کالبد غم و اندوه بیرون اومدم و وارد یک دنیای جدید شدم امیدوارم که همه از سخنان و تجربیات استاد در راه پیشرفت و رسیدن به ثروت و سلامتی و شادمانی نهایت استفاده رو بکنند.
چه جالب! من چند روز پیش با دوستم سر این قضیه بحث می کردم (در مورد توجه و تامین افراطی فرزندان) و حین صحبتهامون همش در دلم از خودم می پرسیدم طبق قانون این قضیه چطور تعریف میشه. :)
بله کاملا درسته من مثال های زیادی رو تو ذهنم دارم از این که دلسوزی بیش از اندازه برای بقیه اصلا بهشون کمکی نمیکنه
مخصوصا دلسوزی مادر برای فرزند.
من خودم تو اقواممون سراغ دارم بچه هایی رو که بخاطر نگرانی بیش از حد مادر و پدراشون مخصوصا مادر، به جایی رسیدن که در ضمیر ناخدآگاهشون پیوسته برای انجام هر کاری دنبال کمک مادرشونن. خیلی گوشه گیر و غیر اجتماعی چون یاد نگرفتن که کاراشون رو تو جامعه خودشون انجام بدن و همیشه مامانشون براشون انجام داده از ترس اینکه نکنه سر پسرم کلاه بزارن نکنه دوستای ناباب دورشو بگیرن نکنه آسیب ببینه نکنه دستش بشکنه نکنه و نکنه …..
تغییر کردن واسه چنین ادمایی خیلی سخته پدر مادرای عزیز شما با این کارا به اونها هزینه زیادی رو تحمیل میکنید که تازه اگه بخوان بعدا تغییر کنن براشون خیلی سخته و این بدترین کاریه که یه پدر مادر میتونن واسه بچه هاشون بکنن.
فکر میکنم این موضوع در مورد کسایی که مثلا میرن این ور و اون ور ساز میزنن و پول جمع میکنن هم صادقه درسته؟ اونا هم به یه شیوه دارن همون گدایی رو میکنن درسته؟ دوست دارم نظر دوستامون رو بدونم…
به نظرم چون بساط میکنن وجه خوبی نداره میتونن از هنرشون جای بهتری استفاده کنن…
یا دست فروشا
ولی فکر میکنم گدایی نیست
اونا دارن یه خدماتی ارائه میدن
مثلا اواز خوندن و اهنگ شاد نواختن تواین روزای ایران من دیدم مردم خوششان میاد و جمع میشن اما کی دور کسی که گداست و ناله میکنه و خودشو کج و کول میکنه جمع میشه؟
اما نظر من اینه جای هنرمند اینه که روی صحنه بنوازه و شاید اون ها هم درحال طی کردن تکامل هستن صددرصد تا به جایگاهای بهتر برسن چون دارن از توانایی خاص خودشون پول درمیارن
من این حرفهای استاد را باور دارم و قبولشون دارم چرا که خودم با چشمم دیدم که دلسوزی مادر وپدر چطور استعداد که سهله و حتی جوانی پسری را تباه کرده واون جوان تلف شدن عمرش را با بهانه های مختلف داره توجیه میکنه. اقتصاد کشور درست نیست.. تصمیمات دولت بدون کارشناسیه … تورم خیلی بالا رفته… قیمت بنزین بالاست… دولت بودجه نداره… سوریه اینجوری شد.. عراق اونجوری شد… آمریکا این قانون را تصویب کرد … و خیلی از حرفهای پوچ و بی ارزش اینچنینی مغز این افراد را چنان پر کرده که نعمتها و ثروتهایی که خداوند جلوی پاشون گذاشته را نمیبینن و داعم تصمیمات دولت و تورم و تحریمهای آمریکاو…. را بهانه ای برای حرکت نکردنشون بیان میکنن. البته ما میگیم بهانه اونا که نمیدونن میگن دلایل راسخ وقوی و مستند برای تلف شدن عمر من…. واقعا نمیدونم گریه کنم یا بخندم. برای این افراد حتی امام زمان هم دعا کنه فایدهای نداره. چون کور و کر و لال شده هستند.
خوندن مطلب شما منو به یاد برادرم انداخت … درسته مراقبتهای پدرتون زیاد بوده اما مطمئن باشید که با دوریه پدرتون و فقط نصیحت کردن باز هم برادرتون خطاهاش رو مرتکب میشد. پدر من خیلی تو کار برادرم دخالت نکرد و هدایتش میکرد و نصیحت اما اون باز هم به راه خطا رفت……با وجود کار خیلی خوب و همهی نعمت های خداوند رفت دنبال اعتیاد و همه چیز و حتی عمر خودش رو از دست داد. خدا همه رو هدایت کنه انشالله
با درود و احترام حضور آقای عباس منش و یاران باوفایش
استاد عزیز من فایل شما را شنیدم متشکرم مثل همیشه عالی بود.من سعی میکنم هرماه قسمتی از درآمدم را اختصاص دهم به نیازمندان و فقرا. اگر کمک به افراد نیازمند ایراد دارد پس جایگاه بخشش چگونه است ؟ پس چرا پس از بخشش کردن سیلی از فراوانی به سوی ما سرازیر می شود ؟ من فایل های شما را در مورد بخشش شنیده ام اگر ممکن است در خصوص تفاوت این دو توضیحاتی را ارایه بفرمایید . با تشکر از شما
باسلام.من قبل از گوش کردن این فایل ها واین نگرش همش غصه میخوردم ودلسوزی میکردم و بعدها فهمیدم که انسان خلیفه خداست ومیتونه در هرشرایط از طریق مشکلات وتضادها به موفقیت برسه .ممنون
سلام دوست عزیزاقای عباس منش خداقوت وتشکراززحمات جنابعالی وگروه پرکارتان
بسیار متشکر . منم هیچوقت به متکدیان کمک نمیکنم . هیچ وقتم دوست ندارم به کسی دلسوزی بیجا کنم بلکه میگم باید هر کسی سر پای خودش وایسه. یه مثالی هم هست همیشه میگم که ماهی گرفتنو به افراد یاد بده نه خوده ماهی رو
سلام استاد عباس منش عزیز خیلی دوست دارم بابت زحماتی که با تیمتان می کشید بسیار ممنونم
سلام استاد. ابتدا به خاطر فایل زیباتون از شما تشکر میکنم. واقعا حرفای زیبا و آموزنده ای زدید و من از شما بی نهایت سپاسگزارم. در رابطه با این موضوع میخواستم بگم دقیقا مثل همین دلسوزی بیش از اندازه ای که شما فرمودید پدر من انجام داده است. من یک برادر بزرگ تر از خودم دارم که متولد سال 1361 است. پدر من بیش از اندازه مراقب او بود وقتی که اون 20 سالش بود بابام براش مغازه زد((سوپر مارکت)). درصورتی که اون هیچ میلی به کارش نمیداد. (( به این شغل علاقه نداشت اما پدرم میگفت نه. این شغل در آمد زیادی دارد و باید همین را ادامه دهی.))پدرم هر روز براش در مغازه می ایستاد و هر روز براش جنس میخرید و هروقت پول کم می آورد بهش پول میداد و مراقب اون بود که کجا میره کی میاد و با کیا دوسته و ….. و بیش از اندازه مراقبش بود و هرروز خدا ازش باز پرسی میکرد و سر زنشش میکرد و همش میترسید که برادرم شکست بخوره یا معتاد بشه و یا….. چند سال گذشت و برادرم زن گرفت. وقتی که ازدواج کرد بابام بازهم بیشتر از سال های قبل بهش کمک میکرد طوری شده بود که حتی هفته ها برادرم به مغازش نمی اومد و پدرم به جاش می ایستاد و اصلا به هیچ چیز محل نمیداد. و این روند ادامه داشت درصورتی که همه ما میدانستیم که کار پدرم اشتباه است. پدرم فکر میکرد با این کارش داره به برادرم کمک میکنه اما هر روز اوضاع بدتر میشد. مادرم هم خیلی به پدرم میگفت اینکار درست نیست و دوستی تو مثل دوستی خاله خرسست. اما فایده ای نداشت. خلاصه چند سال گذشت و درنتیجه پدرم که میخواست پسرش پیشرفت کند و شکست نخورد، پسرش ورشکست شد. پدرم که میخواست پسرش حتی سیگار هم نکشد، پسرش موعتاد شد و موعتاد به بدترین نوع مواد مخدر. خلاصه برادرم اونطور که پدرم میخواست پیش نرفت و به کلی همه ی دار و ندارش و خودش را بر باد فنا داد. و از هرچه که پدرم میترسید سر برادرم آمد. حتی شرایط طوری شده بود که برادرم با وجود اینکه دوتا بچه داشت پدرم نان سرس سفرش میگذاشت. و با اینکه سال ها پدرم هوای برادرم را داشت، برادرم میگفت عامل اصلی شکست من پدرم است! چون نگذاشت خودم پیشرفت کنم. از اون روز ها به بعد پدرم به کلی برادرم را به حال خودش گذاشت. رهاش نکرد اما از کمک های زیادی دست کشید و همچنین پدرم برای تربیت بچه های بعدش هم براش درسی شد. برادرم اعتیادش رو ترک کرد و به کار و تلاش پرداخت و الان در حال حاضر بهتر از قبل زندگی میکند. همه چیز درست شد و پدرم از دلسوزی های بی جای خودش آگاه شد. و خود من وقتی خواستم به بازار کار بروم(( سن من کمتر از برادرم است)) و به روش خودم زندگی کنم پدرم هیچ مخالفتی نکرد و بنده با توکل به خدا پیش رفتم و در حال حاضر اوضاع مالی ام از برادرم هم بهتر است. و پدرم فهمید که نتیجه ی دلسوزی بیش از اندازه برادرم است و نتیجه ی توجه به اندازه خودم هستم. از اینکه زمان گذاشتید و نظرم رو خواندین از شما سپاسگزارم در پناه الله یکتا. خدا نگهدار.
سلام ،دقیقا همین داستان ما هم در خانوادمان داریم،با این تفاوت که مادرم این دلسوزی خیلی زیاد و بی جا رو نسبت به برادر بزرگم دارن و همچنان دارن ادامه میدن،و اوضاعی برادرم روز به روز داره بدتر،بدتر میشه متاسفانه.
بسیار یاد گرفتم سپاس
با عرض سلام خدمت همگی عزیزان
اینکه بخواهیم مثل داستان اول با دلسوزی بیجا نگذاریم تا پیشرفت از درون شخص شکل بگیرد دقیقادرسته اما اینکه ما بخواهیم پیرزنی که فرزندانش از منزل بیرون کرده اند وبرای امرار معاش مجبور به گدایی شده بخواهیم درس مثبت اندیشی دهیم کمی از حوصله خارجه چون فرد هیچ اطلاعی ندارد وشاید نخواهد این کار رابکند اما من اگر بکسی کمک میکنم فقط بخاطر رشد خودم هست با یک حس نوع دوستی وایمان بهکارمای کمکم باعشق بهترین کمک را از دیدگاه خودم انجام میدهم وهرگز احساساتی نمیشوم واین کمک به حال درونی منو کمک میکند.
منتظر نظرات سازنده هستم
سلام ،
خود استاد گفتن:دلسوزی بیجا،
محبت بیجا.
دیگه کمک به چنین پیرزنی که دلسوزی بیجا نمیشه،
دلسوزی و محبت بیجا که مانع رشد طرف بشه.
سلام به استاد عزیز و عزیزان دوست؛
اتفاقا کمک به این پیرزنی هم که فرزندانش از خونه بیرونش کردن و هیچ راهی نداره، مصداق بارز حرف استاد میشه دوستان…
چون ابتدای امر ما باید بپذیریم که هر چیزی و هر کسی (دقت کنید”هر”) در جای درست خودش قرار داره و هیچ بی عدالتی وجود ندارد که ما بخواهیم با کمک کردن، درستش کنیم.
پس اگر هیچ کس جای غلط نیست، اون پیرزن کجاست؟؟؟
اون پیرزن جایی است که افکار قبل تر او بوده یا به عبارت بهتر در مدار فرکانسی بدبختی است و شما به هیچ وجه نمیتونید اون رو نجات بدید! اون فقط خودش باید بخواهد…
پس انفاق چی میشه؟ انفاق یعنی شما ببخشید فقط برای بهبود شرایط خودتان (باز توجه کنید فقط “خودتان”) و پیروی از این دو اصل که
۱) آب اگر در جایی ساکن بماند، گندیده میشود
و
۲) شما هرچیز ببخشید چندین برابر آن به شما میرسد، از آنجایی که گمان نمیبرید
نتیجه: دلسوزی کردن ممنون است، بخشیدن به حال دیگران هیچ اثر مثبتی ندارد و فقط از ماست که برماست
با آرزوی سلامتی شادی و ثروت برای دوستان عزیز
با سلام خدمت استاد گرانقدرم جناب آقای عباس منش که باعث شد من از سردرگمی، ناراحتی، بی حوصلگی، و هر آنچه که منفی هست بیرون بیام و چهره جدید و روی خوش و زیبای دنیا و انساهای اون رو ببینم، واقعا حالم خوبه واقعا حسم خوبه احساس میکنم که یک زندگی جدید و سرشار از لطف و محبت خدا رو شروع کردم انگیزه ام به ادامه زندگی و دنبال گردن هدفهام بینهایت زیاد شده و خدا رو شکر میکنم که از اون کالبد غم و اندوه بیرون اومدم و وارد یک دنیای جدید شدم امیدوارم که همه از سخنان و تجربیات استاد در راه پیشرفت و رسیدن به ثروت و سلامتی و شادمانی نهایت استفاده رو بکنند.
چه جالب! من چند روز پیش با دوستم سر این قضیه بحث می کردم (در مورد توجه و تامین افراطی فرزندان) و حین صحبتهامون همش در دلم از خودم می پرسیدم طبق قانون این قضیه چطور تعریف میشه. :)
این ویدیو امروز تا حدی زیاد پاسخ من رو داد.
ممنون جناب عباس منش بسیار دوست داشتنی
بله کاملا درسته من مثال های زیادی رو تو ذهنم دارم از این که دلسوزی بیش از اندازه برای بقیه اصلا بهشون کمکی نمیکنه
مخصوصا دلسوزی مادر برای فرزند.
من خودم تو اقواممون سراغ دارم بچه هایی رو که بخاطر نگرانی بیش از حد مادر و پدراشون مخصوصا مادر، به جایی رسیدن که در ضمیر ناخدآگاهشون پیوسته برای انجام هر کاری دنبال کمک مادرشونن. خیلی گوشه گیر و غیر اجتماعی چون یاد نگرفتن که کاراشون رو تو جامعه خودشون انجام بدن و همیشه مامانشون براشون انجام داده از ترس اینکه نکنه سر پسرم کلاه بزارن نکنه دوستای ناباب دورشو بگیرن نکنه آسیب ببینه نکنه دستش بشکنه نکنه و نکنه …..
تغییر کردن واسه چنین ادمایی خیلی سخته پدر مادرای عزیز شما با این کارا به اونها هزینه زیادی رو تحمیل میکنید که تازه اگه بخوان بعدا تغییر کنن براشون خیلی سخته و این بدترین کاریه که یه پدر مادر میتونن واسه بچه هاشون بکنن.
فکر میکنم این موضوع در مورد کسایی که مثلا میرن این ور و اون ور ساز میزنن و پول جمع میکنن هم صادقه درسته؟ اونا هم به یه شیوه دارن همون گدایی رو میکنن درسته؟ دوست دارم نظر دوستامون رو بدونم…
برقرار باشید
سلام دوست عزیزم
به نظرم چون بساط میکنن وجه خوبی نداره میتونن از هنرشون جای بهتری استفاده کنن…
یا دست فروشا
ولی فکر میکنم گدایی نیست
اونا دارن یه خدماتی ارائه میدن
مثلا اواز خوندن و اهنگ شاد نواختن تواین روزای ایران من دیدم مردم خوششان میاد و جمع میشن اما کی دور کسی که گداست و ناله میکنه و خودشو کج و کول میکنه جمع میشه؟
اما نظر من اینه جای هنرمند اینه که روی صحنه بنوازه و شاید اون ها هم درحال طی کردن تکامل هستن صددرصد تا به جایگاهای بهتر برسن چون دارن از توانایی خاص خودشون پول درمیارن
من این حرفهای استاد را باور دارم و قبولشون دارم چرا که خودم با چشمم دیدم که دلسوزی مادر وپدر چطور استعداد که سهله و حتی جوانی پسری را تباه کرده واون جوان تلف شدن عمرش را با بهانه های مختلف داره توجیه میکنه. اقتصاد کشور درست نیست.. تصمیمات دولت بدون کارشناسیه … تورم خیلی بالا رفته… قیمت بنزین بالاست… دولت بودجه نداره… سوریه اینجوری شد.. عراق اونجوری شد… آمریکا این قانون را تصویب کرد … و خیلی از حرفهای پوچ و بی ارزش اینچنینی مغز این افراد را چنان پر کرده که نعمتها و ثروتهایی که خداوند جلوی پاشون گذاشته را نمیبینن و داعم تصمیمات دولت و تورم و تحریمهای آمریکاو…. را بهانه ای برای حرکت نکردنشون بیان میکنن. البته ما میگیم بهانه اونا که نمیدونن میگن دلایل راسخ وقوی و مستند برای تلف شدن عمر من…. واقعا نمیدونم گریه کنم یا بخندم. برای این افراد حتی امام زمان هم دعا کنه فایدهای نداره. چون کور و کر و لال شده هستند.
سلام بر شما دوست عزیز
خوندن مطلب شما منو به یاد برادرم انداخت … درسته مراقبتهای پدرتون زیاد بوده اما مطمئن باشید که با دوریه پدرتون و فقط نصیحت کردن باز هم برادرتون خطاهاش رو مرتکب میشد. پدر من خیلی تو کار برادرم دخالت نکرد و هدایتش میکرد و نصیحت اما اون باز هم به راه خطا رفت……با وجود کار خیلی خوب و همهی نعمت های خداوند رفت دنبال اعتیاد و همه چیز و حتی عمر خودش رو از دست داد. خدا همه رو هدایت کنه انشالله