این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-28.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-11 21:21:172021-11-09 07:54:07دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من تجربه که ب من ثابت کرد که من هر باری برای درس ب پسرم کمک کردم تا نمره های عالی بگیر ولی با خودم فکر کردم تا کی میتوانم کمک کنم آخرش باید یاد بگیره خودش شروع ب تلاش کنه تا قدر وقت و نمره را بفهمه
هر باری که دلسوزی کردم کلا خیلی سطحم اومد پایین و در فرکانس طرف مقابل دست پیدا کردم
من این فایل رو امروز دیدم و نکته عنوان شده در این فایل به نظر من فوق العاده اساسی و مهمه و من و همسرم به شدت با این موضوع درگیر بودیم و هستیم.
من می خوام هم نمونه عینی رو براتون بگم و هم در آخر ازتون کمک فکری بگیرم.
ما به انسان های نیازمند سالیان سال است که کمک می کنیم و تعداد اونها رفته رفته بیشتر و بیشتر شد و به مرحله ایی رسیدیم که خانواده های تحت سرپرستی ما به 12 خانوار رسیده و تعداد ایتام در این خانوار ها بیش از بیست یتیم بود. که البته همچنان هست. و این کمک ها تا ماه گذشته انجام میشد. مثلا یک خانم با 4 تا بچه یتیم داشتیم، خانواده هایی با 3 بچه یتیم و 2 تایی و غیره. حتی موردی بود که بچه های معلول و عقب مونده ذهنی داره. مواردی هم بود که پیرزنی تنها، بدون هیچگونه حقوق و بیمه ایی، که تحت پوشش داشتیم. تمام اینهایی که میگم تا همین ماه گذشته به صورت کامل ماهیانه پول براشون پرداخت می کردیم و البته همچنان به شکل دیگه ایی تحت حمایت هستند. اعداد پرداختی هم انصافا قابل توجه بوده که یک زندگی کاملا بی درد سر و بدون هیچگونه نیاز دیگه ایی را فراهم می کرد و از اعداد حقوق رسمی در ایران خیلی بیشتر بود. تا حدی که تعدادی از این ایتام کلاس های فوق برنامه مثل زبان، ورزش و باشگاه، کلاس رباتیک . . . ثبت نام کردن.
ضمناً بیشتر وقت خانمم با توجه به این که رشته ایشون روانشناسی هستش، صرف مشاوره دادن به اونها و تغییر ذهنیت اونها می شد. البته این مشاوره دادن های رایگان و دلسوزانه نه فقط مربوط به این خانواده ها بلکه خیلی از دوستان و آشنایان و اقوام و غیره رو هم شامل میشه.
بعد کم کم، کار به جایی رسید که اونها اگر کار و فعالیتی برای گذران زندگیشون می کردن، یواش یواش کنار گذاشته بودن. مثلا خانمی که قبلا با چرخ خیاطی توی خونه کار می کرد، دیگه کار انجام نمی ده. یا خانمی که بیرون کار می کرد و نظافت انجام می داد دیگه کار نمی کنه، یا مورد دیگه ای که روسری و شال میاورد و به همسایه ها و یا دم در مدرسه می برد و می فروخت دیگه انجام نمی ده. و وقتی ازشون می پرسیدیم که چرا دیگه کار نمی کنید همشون بهانه های مختلف میاوردن که مثلا بچه ها رسیدگی میخوان و وقت نمیشه و کشش دیگه نداریم و کمر درد میگیریم و حرف ها و بهانه های عجیب غریب.
ما از این ماه تصمیم گرفتیم که پرداخت ماهیانه به حساب آنها با اعداد بالا را حذف کنیم و آنهایی که توانمند هستند و می توانند کار کنند، ماهیتاج اساسی زندگی رو مثل گوشت و مرغ و برنج و . . . خرید کنیم و براشون ببریم. که این خرید کردن و بردن و حضوری بهشون دادن انصافا وقت و انرژی بسیار زیادی ازمون میگیره. البته اونهایی که اطراف تهران هستند، چون هم شمال داریم و هم جنوب و کرمان و جاهای دیگه و قرار شد پول پرداخت نکنیم که مجبور بشن شروع کنن به کار کردن و توانمند شدن. که کم کم همین خرید ها رو هم محدودتر کنیم.
تمام اینهایی که گفتم به این دلیل بود که مسیری که رفتیم اشتباه بود و دلسوزی بیجا و زیاد از حد. و داریم مسیر رفته رو دوباره آروم برمی گردیم و این به خاطر دریافت هدایتی هستش که خدای من به خاطر لطفی که به ما داشت برای ما فرستاد. البته طی یک ماه گذشته مجموعه ایی از هدایت های خدای رحمان شامل حال ما شده که صمیمانه بابت آنها سپاسگذاریم.
حالا بریم سراغ سوال اصلی و اون اینه که مثلا خانمی هست که سرطان داره و هزینه دارو و درمانش بشدت زیاده و توان کار و حرکت زیادی نداره که بالاترین پرداختی رو هم تا به الان داشته، این مورد رو واقعا باید چی کار کنیم؟ یا مواردی این شکلی که توانمند نیستند چطور؟
به توجه به اینکه به انفاق هم در قرآن بسیار سفارش شده و حتی به نظر من ترتیب و اولویت کمک کردن هم مشخص شده. در آیه 215 سوره بقره.
از تو سؤال کنند که چه انفاق کنند؟ بگو: هر چه از مال خود انفاق کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان رواست، و آنچه نیکویی کنید خداوند بر آن آگاه است.
از استاد عزیز بابت این فایل آگاهی بخش خیلی سپاسگزارم و از خدا می خوام باز هم همچنان ما رو مورد هدایت های فوق العاده قرار بده.
قبل از هر چیزی خداوند متعال را که هر لحظه هدایت گر ما و کل کیهان است را بی نهایت سپاسگزارم که مرا در مدار شنیدن این آگاهی ها قرار داد، و از جناب استاد عزیز و تیمش و همه عزیزانی که فعالیت دارند اینجا، قلباً تشکری میکنم.
داستان هدایت من به این سایت خیلی متفاوت و منحصر به فرد است که ان شاالله هر وقت حسم برایم گفت میایم و تعریف میکنم.
حالا در مورد این فایل، من اواخر سال 1401 تازه به این مطالب مثل قانون جذب و شکرگزاری و … آشنا شدم با یک استادی از کشور خودما افغانستان که ایشان به دبی زندگی میکنند و مولتی میلیونر هستند. وقتی تازه در مورد انفاق کردن شنیدم خیلی به دنبال این کار رفتم و فکر میکردم کار درستی است. البته که انفاق یک بحث مهم است ولی مثل هر چیز دیگری از خودش روش خاص و تکنیک خاص دارد که اگر دقت نشود میتواند خیلی زیان بار باشد برای هر دو طرف. یعنی خود عمل انفاق در ذاتش عمل درست است اما شیوه عمل کرد ما، روش ما و نیتی که ما پشت این عمل داریم خیلی نقش در نتایج دارد.
من نمی دانستم که باید این کار را فقط برای احساس خوب خودم، برای رضای خدا انجام بدهم. بلکه از روی ترحم و دلسوزی بود.
نکته مهم این بود که وقتی من اقدام به این کار کردم از آنجایی که کانون توجه من رفته بود به سمت نیازمند ها و کمبود ها در هر صد متری که من پیاده روی میکردم حد اقل 20-30 نفر نیازمند را می دیدم به نحوی از چهار سمت نیازمند می بارید به سر من گویا کل شهر فقیر شده و محتاج کمک من است.
در نهایت چون روش درست را بلد نبودم باعث شد که نه تنها به اونها کمکی نکردم بلکه هم به اونها و هم به خودم آسیب های زیاد زدم و کمک کردم به فقر جهان، کمک کردم به تنبلی و طفیلی بودن. در آخر خودم هم از مسیر درست خارج شدم و همه دار و ندارم را از دست دادم و بدهکار شدم.
از آنجایی که با ورشکست شدن به فکر افتادم باعث شد به مسیرها و به سمت مطالبی هدایت شوم که مشکل کارم را برایم نشان دهد مثل این سایت و این فایل ها.
بعد از این قضیه بدهکار شدن و مطالعه دیگه کلاً دست از صدقه دادن و اینها برداشتم و آرام آرام مسیر خود را یافتم و در حال حاضر چون فرکانسم تغییر کرده و کانون توجهم از کمبود و اینها برداشته شد در هر مسیری که میروم حتی یک گدا هم نمی بینم (نه اینکه نیست) من متوجه نمیشم، با من روبرو نمی شوند و به لحاظ فرکانسی به من دسترسی ندارند و نزدیک من آمده نمی توانند.
یک مورد دیگه هم این بود که بعد از اینکه یک اندازه دید من تغییر کرد من با این نیت کمک میکردم که این به سمت خودم حداقل 10 برابر برگردد. بعد متوجه شدم حالا از دید خودم که این عمل هم به نحوی درست نیست چون باز هم من به دنبال معامله کردن استم، حس نیاز داشتن و نیازمند بودن است. یعنی خود انفاق کردن به نیت بازگشت 10 برابری یا کم و بیش نشان دهنده حس کمبود یا نیازمندی است. در حالیکه که اگر قانون این باشد که به سمت ما 10 برابر برگردد که بر میگردد فقط کافیس ما کار خود را انجام بدهیم جهان کارش را خوب بلد است نه اینکه حالا قصداً به این عمل دست بزنیم.
بعد کلا از صدقه دادن به هر نیتی دست کشیدم تا وقتی که خودم کاملاً احساس بی نیازی نکنم. زمانی این کار را خواهم کرد که فقط برای دل خودم، برای احساس خوب خودم، برای قلب زیبای خودم و برای رضای خدا باشد، زمانی که باعث متوقع شدنم از دیگران نشود.
با خود عهد کردم که وقتی ببخشم که لبریز باشم و فقط به این مصراع شعر عمل کنم که
(تو نیکی میکن و در دجله بیانداز) و نقطه و تمام.
با مصراع دوم شعر اصلن کاری نداشته باشم اینکه بر میگردد یا نه، اینکه چه مقدار بر میگردد، اینکه کی بر میگردد چون اگر قانون این باشد که برگردد حتمن بر میگردد. من فقط برای خودم و احساس خودم باید این کار را بکنم آنهم زمانی که لبریز و سیر باشم و از مازادم ببخشم.
مورد دیگه این بود که من یک پشکی داشتم و خیلی بهش رسیدگی میکردم و توجه میکردم و کلاً طفیلی شده بود حتی یک وعده غذا نمی دادم قهر میکرد و غمگین میشد و هیچ تلاشی نمیکرد بعد از شش ماه پشک از بین رفت، بعد از آن من با مطالب زیادی روبرو شدم که فهمیدم چقدر من در مورد پشک رفتارهای نادرست داشتم .حتی بحث کارما و اینها هم در میان آمد و بعدش کلاً از این کار ها دست کشیدم.
نکته مهم: اینها بخاطر مطالب و آموزش هایی بود که از دیگران آموخته بودم ولی به اشتباه، خیلی مهم است که چی را از کی میشنویم چون خیلی اوقات خود طرف هم متوجه نیست که مسیر را اشتباه میرود و دیگران را به اشتباه دعوت میکند.
من از زبان یکی از اساتید ایرانی که خیلی هم مورد تایید ایرانی ها است شنیدم که میگفت (در روزی رساندن به مخلوقات به خداوند کمک کنید و این باعث میشود روزی بیشتر بدست بیارید). در واقع این دیدگاه باعث شده بود به حیوانات و پرندگان و… توجه کنم و غذا بدهم.
اما حالا خیلی خداوند متعال را سپاسگزارم که مرا به سمت استاد عزیز، استاد عباس منش و سایتش هدایت کرد دقیقا چیزی که بدنبالش بودم. اطلاعات خالص در مورد هر موضوعی همراه با منطق پشت آن موضوع و تجارب شخصی خود استاد.
چقدر لذت بردم از این آگاهی ها و چقدر دیدگاه خوبیه که با کمک کردن و دل سوزی بابت کسی مسیر زندگی اون رو به جای بهتر کردن – بد ترش میکنیم
شکر الله بابت این روند جادویی و اینکه یاد گرفتم که دل سوزی ام بابت کسی هیچ مسئله ای رو برام حل نمیکنه و حتی دارم شایطش رو از چیزی که هست بد تر میکنم!
شکر الله بابت این روند رشد و کسب آگاهی
شکر الله که دارم به این باور میرسم که اگر من ثروتمند بشم به کل جهان کمک میکنم و این توحیدی ترین کار جهان هست
پس به جای اینکه بیام به ظاهر به برخی از مردم دلسوزی کنم و کمک کنم هر چند که به نفع شون نمیشه بلکه به ضرر شون می انجامه – پس بیام تمرکزم رو بگزارم رو خودم و با رشد موفقیت خودم به کل کشور کمک کنم – با الگو شدنم باعث بشم که همه با شکستن باور هاشون رشد کنن!
مطلبی به ذهن من رسید که امیدوار هستم شما در خصوص این فایل اون بررسی کنید که باعث میشه خیلی ها مثل من رو از تناقض ظاهری که در این مورد دارن خارج کنه .
وقتی سوره وضحی را خواندین و توضیح دادین خیلی لذت بردم و سعی میکنم هر روز اون را چندبار بخوانم و لبریز از آرامش و شادی میشم و خدارو شکر میکنم که ما رو رها نکرده و با ماست و به ما آنقدر نعمت عطا میکنه که راضی بشیم . استاد در ادامه چند آیه بعد همونطور که توضیح دادین خداوند میفرماید فاما الیتیم فلا تقهر و اما السائل فلا تنهر یعنی شما هم یتیم و نیازمند را از خود مرانید. البته بارها در خصوص انفاق کردن در راه خدا که خداوند 700 برابر اون رو مثل 7خوشه گندمی که از کاشته شدن یک بذر گندم به ما برمی گردونه صحبت کردین . اینکه به دیگران کمک کنید نه به خاطر اونها بلکه به خاطر خودتون . اینکه خلأ ایجاد کنید . همه اینها رو با صحبت این فایل و کلا کمک نکردن به فقیرها تا خودشون یک کاری بکنند نمیشه در کنار هم گذاشت. بعضی وقت ها ممکن خیلی دیر بشه شایدم کمک کردن به اونها آزمایش ماست . البته تشخیص اینکه کی؟ به کدومشون؟ و کجا باید کمک کنیم؟ را خودم هم گاهی وقتها مطمئن نیستم. استاد لطفاً اگر روزی فرصت داشتین این رو از هم تفکیک کنید ممنون میشم . اگر هم قبلاً این کار انجام دادید و من هنوز بهش نرسیدم عذر خواهی می کنم . با تشکر از شما.
خود بشخصم هم در این موضوع کمی تردید دارم ولی نمیدونم چرا یه صدایی درونم گفت در مورد این موضوع چند مطلب بنویسم و پاسخ بدم
احساس میکنم این مسئله که میگه یتیم رو از خود مرانید یعنی خود رو برتر از یتیم ندونیم و طبق گفته ی خود قران ما همگی برابر و برادریم و برتری هم نداریم،
بعضی از افراد هستن دلسوزی میکنن نه اهل کمک، مثال یه شخصی رو فرض کنیم که یه ادمی رو میبینه لباس نداره و تا ته تو سطل زبالیه حالا این ور این ادمی که اینو میبینه نه کمکی ازش برمیاد نه چیزی فقط نشسته میگه خدا چیکار میکنه یعنی خدا اهل عدالت نیست یعنی خدا چقدر بی رحمه و… که خدا ادم ظالم و خودش ادم اهل کمکیه ( البتع کاری هم از دستش بر نمیاد) و حالش تا چند روز بده چون دلسوزی داشته
این بدترین دلسوزی هست که تو عمرم دیدم
ما قانون بخشش داریم باید صفات بخشندگی خدارو داشته باشیم ولی نه به گداها
چون گداها ادمایی هستن که این گدایی رو یه شغل میدونن ( طرف صبح میره برای گدایی شب بر میگرده که ببینه چقدر در اوردع، رسما الان فقط پیر مرد ها نیستن که نتونن درامد زایی کنن و گدایی کنن
طرف بچش رو میفرسته برای گدایب که از همون بچگی این مسیر رو یادش میده که اگه نیاز داشتی گدایی کن تا بهت بدن تازه اموزش میدن که چطور گدایی کنن
یادمه تو فیلم ایرانی باران، شکیب بود توی کاوه صندقش پر پول داشت ولی بچه هارو برای گدایی میفرستاد اگه توی گدایی پولی بهشون نمیدادن شکیب خودش حتما دست به کار میشد که شکم خودشو سیر کنه و به بچه ها هم کار کردن و پول در اوردن از مسیر درست رو یاد میداد
واقعا امروزه نه صرفا بگیم بچه ها مقصرن، مقصر اصلی پدر و مادره که بچش دزدی میکنه بهش تشویق میکنه و گدایی میکنه تشویق میکنه ( الان ما همسایه ای داریم بچش اول از میوه های ما دزدی میکرد بهش افتخار میکرد و حتی شب دور هم میخوردن بعد ها رفتن مرغ دزدی کردن حتما پس فردا پول کم بیاره میره پول دزدی میکنه
حمایت بیجای پدر و مادر و فامیل بد ادم رو بار میاره
بعد صرفا این دیدگاه رو داریم که اقا گناه داره ( خدایی که اونو تو اون مکان قرار داده میدونه که گناه نداشته یا میدونه خودشو اون فرد میتونه نجات بده اگه ما انسان ها دخالتی نداشته باشیم )
از وقتی این فایل رو گوش دادم واقعا کاملا قاطعانه میگم کمک به هر ادمی خوب نیست
قانون بخشش داریم هر از گاهی به یه بچه یتیم یه عروسک بخری یا یه هدیه بخری و خوشحال کنی خوبه چون هدیه خریدن حتی برای اهالی خانواده هم خوبه ( اونم طرف حس کنه که هدیه هست نه اینکه همش کمک کنیم تا فکر کنه روزیش از دست ماهاست)
اما صرفا تو گدایی یا( حتی این یارانه ای که برای ملت ایران واریز میشه حدود 400 یا 600) طرف درامدش رو به این چهار قرون پول وصل کرده، نگاه که میکنی از دوماه قبل میگن اگه این یارانه واریز بشه فلان کار میکنیم و فلان چیز میخریم
یعنی اینقد عاجزن که چشماشون این 400 تومن رو میبینه و اصلا هم بفکر این نیستن که اقا ما یه تغییری بکنیم ( میگن قراره بهمون 400 تومن واریز بشه) واریز که بشه همگی سر این چهار تومن دعوا دارن و در اخر به دولت فحش میدن که چرا به هر نفری یه تومن نمیده حداقل یه چیز بهتر بتونیم بخریم
یعنی تا این حد عاجز و بدبخت کردن خودشونو هر خواسته ای دارن دارن یکی یکی خط میزنن که بتونن با اون قرون پولی که بهشون داده میشه یه کاری بکنن
و این بزرگترین اشتباهه و بنظر من گناه کبیرست چون با این حمایت انسان ها هم از رسالتشون دوری میکنن و البته مسئولیت این کارها هم ما هستیم
من که بعد این فایل فهمیدم کمک درست نیست اگه خواستیم یه هدیه بخریم و شاد کنیم و یه خورده از درامدمون رو به ساخت جایی کمک کنیم یا به پذیرشگاه سالمندان بدیم و….
طبق فرکانسی که من داخلش بودم این ایده ها بهم داده شد و شاید در اینده هم تغییر کرد
اما کمکی که انسان رو وسوسه کنه درست نیست و هرکاری که از حدش بگذره درست نیست
یه مثل داریم که میگه
( خوبی که از حد بگذرد. نادان خیال بد کند )
همه چیز در دایره ی خودش و به میزان خودش
از خداوند سپاشگزارم که بهم گفت این نظر و پاسخ رو بدم ( واقعیتش اصلا نمیدونستم چی بنویسم اما همین که شروع کردم یه چیزی از درونم بهم میخوند که اینو بنویس)
چقد صدای زیبایی بود در درونم که اینارو بهم گفت واقعا عاشقانه دوستش دارم
هم از خداوند سپاسگزارم بابت یاری و هدایتی که بهم کرد و حتما این متنی که نوشتم رو خودم چندبار میخونم چون احتمالا بیشتر از هرکسی خودم بهش احتیاج داشتم
سلام خدمت شما استادان عزیزم جناب عباسمنش بزرگوار و خانوم شایسته گرامی وهمه اعضای این سایت الهی و بینظیر.
من محسن سلگی شغلم خیاطی هستش و تولیدی پوشاک مردانه کار میکنم و بواسطه کارم با افراد زیادی سروکار دارم زیاد اهل رفیق بازی نیستم ولی از همون دوران اول کارم یک دوست صمیمی پیدا کردم وتا همین سال گذشته یعنی سال 1402 باهم حتی رفت و آمد داشتیم.
تااینکه بعد از حدود 20 رفاقت بخاطر یک موضوع این رفاقت به پایان رسید
من خیلی ناراحت بودم که چرا اینجور همه چیز تموم شد تا دیشب که از سر کار برمیگشتم خونه پی به یک موضوع بردم که واقعا خداروشکر میکنم بخاطر بهم خوردن این رفاقت.
الان که فکر می کنم میبینم اولا خواست خدا بود که این رفاقت تموم بشه و من از طرف اون دوستم کمک مالی رو دریافت نکنم
البته نه اینکه اون دوستم آدم بدی باشه بلکه ناخواسته و از روی دلسوزی به من کمک میکرد ولی کمکی که الان فهمیدم منو داشت به این شکل زندگی عادت می داد
دوما واقعا امسال خیلی از لحاظ مالی بدون کمک اون دوستم و با قبول کردن هدایت همیشگی خداوندم و عمل به توصیه های استادان عزیزم تغییرات عالی تری داشتم که بابتش شکر گذار خداوندم.
و جالب تر اینکه همین دیشب داشتم با این موضوع فکر می کردم وامروز که به این فایل زیبا هدایت شدم آنقدر حالم بابت این همه نظام الهی عالی هستش که دلم نیومد این اتفاقات زیبا رو با شما عزیزانم درمیان نزارم
من داشتم کامنت های دوستان در فایل های دیگه رو میخوندم تا اینکه هدایت شدم تا خودم کامنت بنویسم .
استاد عزیز چقدر این فایل بی نظیره و چقدر نشانه ها واضح بهمون گفته میشه اگر ما متوجه بشیم و نگیم که صدای شیطانه.
بزارین بزرگترین دستاوردی که از این فایل بدست اوردم رو براتون توضیح بدم
من هرروز طبق معمول میرفتم سرکار و میومدم خونه تا اینکه رسیدیم به ماه رمضون ، صابکارم بهم گفت ساعت کاری پیشنهادی تو چیه؟ و من از اونجایی که از عزت نفس پایینی برخوردار بودم و خودمو قربانی شرایط دونستم گفتم 9 صبح میام تا 5 عصر از 7 شب میام تا 9 شب و صاحبکارمم چون به نفعش بود قبول کرد ولی من با اینکه میدونستم نمیتونم با این تایم کاری سرکار برم ولی قبول کردم ، که خیلی سخت بود برام و هرروز به خودم میگفتم اشتباه کردی باید بهش بگی نمیتونی. تا اینکه یه روز که داشتم تمیز کاری میکردم فروشگاه رو داخل کمد یه برگه ای رو دیدم که نوشته بود ساعت کاری فروشگاه در ماه رمضون از ساعت 9 صبح تا 3 بعداز ظهر میباشد( و اینم بگم من هرچی قبلا از صاحبکارم پرسیدم که ساعت کاری سال پیش چه جوری بوده نگفت بهم)بدون گفتن به صاحبکارم که من اون برگه رو دیدم و از اون برای درخواستم استفاده کنم برگه رو گذاشتم داخل پوشه و گذاشتم سرجاش و من با دیدن این برگه و نوشته ی روش گفتم اگر برای اون شده برای منم میشه به قول رزای عزیز توی فایل گفتگو با دوستان قسمت 37 اگر این اتفاق یه بار رقم خورده پس برای منم میشه. یه روز که صاحبکارم اومد گفتم ساعتکاری برای من زیادع و خوانوادم قبول نمیکنن، گفت باشه 9صب بیا تا 5 عصر من قبول کردم و گفت شبم خودش میاد.( اینا رو تعریف میکنم تا بگم من همه ی خواسته های صاحبکارم رو میپذیرم حتی در سخت ترین شرایط ولی اون اصلا به خواسته های من حتی مرخصی ساعتی اهمیتی نمیده)
خلاصه من چند روزی رفتم سرکار و دیدم 9 خیلی زوده و یه شب که میخاستیم بریم مهمونی و من با اینکه مرخصی ساعتی گرفته بودم ولی به دلیل اینکه مشتری اومده بود و صاحبکارمم بود نزاش برم
و خودش رفت اعصابم بهم ریخت. تنها داخل فروشگاه نشسته بودم گفتم عیبی نداره درخواستتو بگو زنگ بزن بهش زنگ زدم گفتم آقای دکتر بیاین فروشگاه من میخام برم (ساعت8شب بود) نجوا های ذهن پشت سرهم شروع به پلی شدن کرده بودن و میگفت تو امشب مهمونی نرفتی ، تو سرکاری ، به همه خوش گذشته تو نبودی ، بهت ظلم شده ، تو بدبختی باید همش کار کنی و…
تا بیاد فروشگاه به خودم گفتم اروم باش اگه کنترل ذهن نکنی میدونی بدتر میشه دست و صورتم رو شستم و وارد سایت شدم نشونه اون روزم رو زدم
این فایل با اگاهی های نابش برام اومد بالا ولی به این دلیل که نت نداشتم و از همه مهمتر شاید هنوز در مدار گوش دادن فایل نبودم نتونستم دانلودش کنم بی خیالش شدم و نشستم به کامنت خوندن .
میدونم پرحرفی کردم ولی میخام همه رو براتون تعریف کنم
امروز که دوباره صابکارم درخواستی رو ازم داشت( درخواست: باید شب های زوج رو تا 9 شب فروشگاه باشی و استثنا امشب رو هم وایستا فروشگاه) من اصلا این درخواست رو نمیخاستمش چون احساس میکردم داره بهم ظلم میکنه و داشت حسم نسبت به صاحبکارم بد میشد و حس بد داشت به سراغم میومد و دوباره گفتم کنترل ذهن و برو نشونه امروزت رو ببین چیه نشونه امروزم رو زدم و الله اکبر دوباره هدایت شدم به این فایل زیبا انگار این فایل 8 دقیقه ای فقط ساخته شده بود برای امروز من یکم که دقت کردم دیدم قبلا دانلودش کرده بودم و داخل گوشیم بوده شروع کردم به نوت برداری کردن و گوش کردن این فایل زییا.
فایل تموم شده بود و من داشتم وسایلم رو جمع میکردم تا برم خونه صابکارم زنگ زد و گفت خانم یعقوبی برنامه امشبت چیه میتونی وایستی حقیقتش من ماشین ندارم .
نجواها سریع اومد تو ذهنم که گناه داره بشین، تو که میری خونه بیکاری پس بشین فروشگاه و صاحبکارتو خوشحال کن و از این طرفم صدای ضعیفی در قلبم میگفت زهرا الان وقت عمله استاد گفته ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست با اینجا موندن حست بد میشه اره ، داری به کبوترا غذا میدی اره پس بگو نه من نمیتونم.
خیلی محکم ولی مودبانه( که اینم با استفاده از کارکردن روی اگاهی های ناب دوره عزت نفسی که از خواهرم گرفته بودمشون و یاد گرفته بودم گفتم ) نه من امشب نمیتونم بمونم و در کمال تعجب و ناباوری صاحبکارم چیزی نگفت و قبول کرد حتی دیگ مثل قبل اصرار هم نکرد.
من همیشه ترس اینو دارم که یکی ازم درخواست میکنه من توی هر شرایطی باید درخواست شو انجام بدم حتی اگر در سخت ترین شرایط باشه
و اینجا بود که به خودم افتخار کردم و گفتم ببین زهرا تو تونستی دیدی شد دیدی استاد میگفت اینا همش ترس های پوچ توئه دیدی تونستی(من روز قبلش داشتم سریال زندگی در بهشت قسمت 26 رو میدیدم که استاد عزیز میگفت این بچه ها اولش میترسیدن بپرن داخل اب میگن اگر بپریم داخل آب ماهی ها بهمون صدمه میزنن در نتیجه پا روی ترسشون گذاشتن و در نهایت دیدن ترس پوچی داشتن ) به خودم گفتم دیدی تو هم میخواستی این تجربه رو داشته باشی و برات اتفاق افتاد .
خداروشکر استاد خیلی خوشحالم که من توی این مسیر هستم و با شما استاد عزیز آشنا شدم.
با ارزوی سلامتی و نعمت برای همه ی شما دوستان عزیز خدانگهدار
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و کار درست استاد عباسمنش امیدوارم هر کجا که هستید سلامت ثروتمند و در پناه الله سالم و سر حال باشید من دیروز تونستم دوره اول دوازده قدم و تهیه کنم و به امید خدا شروع کنم خیلی خیلی خوشحالم که عضو این خانواده عظیم و دوستداشتنی شدم و مطمعن هستم به بهترین مسیرها هدایت میشوم من هنوز اول راهم ولی حالم خیلی خوبه همه توی فامیل منو یک آدم بدشانس و گرفتار و بی اعصاب میدونستن ولی الان همه تعجب میکنن و میگن چی شده منم میخندم و میگم با خدا رفیق شدم خلاصه حالم خوبه خداروشکر
سلام استاد نازنین امیدوارم در پناه خدای یکتا شاد و سلامت باشید.
چقدر با این دیدگاه موافقم که نباید الکی دلسوزی کنیم و بهتره پامون رو از کفش خداوند بکشیم بیرون. اینکه ما برای دیگران دلسوزی کنیم به خودی خود به جایی ختم نمیشه بلکه فقط حال خودمون رو خراب میکنیم و بدتر اینکه در طبیعت و کار جهان دخالت کردیم.
وقتی ما اعتقاد داریم که تمامی اتفاقات و شرایط های زندگی ما و هر انسان دیگه ای به فرکانس و نگرش و نوع تفکر اون آدم بستگی داره، پس دلسوزی بی معنی میشه چراکه هر کسی داره نتایج افکار خودشو دریافت میکنه و بهتره ما دخالت نکنیم در کار جهان چون خیلی هم بخوایم دخیل بشیم، جهان مجبوره که مارو کنار بزنه تا کار خودشو بکنه. بنابراین ممکنه دلسوزی بیش از حد ما باعث ضرر و پشیمانی ما بشه.
صحبت های من به این معنی نیست که مثل سنگ باشیم. اگر هم بخوایم به کسی کمک کنیم جوری کمک کنیم که طرف بتونه روی پای خودش باشه نه اینکه کاری کنیم وابسته بشه و همیشه چشم انتظار ما باشه که مثلا بهش پول بدیم یا خوراکی براش بخریم. به قول معروف بهش ماهی ندیم، بلکه ماهی گیری یادش بدیم.
سلام بر استاد عزیزم و مریم نازنین، انشاءالله هرجا که هستین در پناه الله نازنینم باشین
نکته خیلی عالی که من توی این فایل یاد گرفتم و از دید دیگه به این قضایا نگاه کردم این بود که ما نباید به گداها کمک کنیم
از بچگی به ما گفتن اگه یه گدایی در خونتو میزنه یعنی خدا از بین این همه مردم خونه ترو انتخاب مرد که به یکی از بندش کمک کنی وگه کمک نکنی رزق و روزیت کم میشه و….. بنظر خود به شخصه من این واقعا اشتباه ترین دیدگاهه
چون اگه یدونه از اون گداها، اگه گدای واقعی باشه بیشتر از نصفش جوونایی هستن که معتاد شدن و بجای تحول زندگی شروع کرده به گدایی
من یکی یادم نیست که یه گدایی بع خونمون اومده باشه و ما دست خالی فرستاده باشیم بره و تا قبل این فایل منم این فکر میکردم که کمک خوبه
اما این فایل دیدم یاد یه جوونی افتادم که گدایی میکرد موتور داشت چند متر دور تر از خونه ها میزاشت بعد با بدن سالمی که داشت بجای کار کردن گدایی میکرد و اخر سر با موتورش میرفت ( یعنی تا این حد هم شده)
درسته توی جامعه ما پدر و مادر های خیلی پیر هستن که تنهان و نانی برای خوردن ندارن و بچه هاشون تنهاشون گذاشتن و الان به گدایی افتادن اما به نظر من اگه اونا هم همون اول زندگیشون دنبال اگاهی بودن یا دنبال این بودن که زندگی خوبی داشته باشن این بلاها صد درصد به سرشون نمیومد ( واقعا قبول کردن این مورد برام خیلی سخته حتی برای خود من اما این افراد هم پیر و هم جوون در فرکانس و موقعیت کاملا درست خودشون هستن )
اگه ما بخوایم از کسی حمایت کنیم یا به راهی هدایت کنیم یعنی اینکه به خدا گفتیم تو قانون درست حسابی نداری و کاری که تو نتونستی بکنی یا نمیکنی رو ما بنده هات انجام میدیم ( و حتی موفق هم اصلا نمیشیم )
پدر من بود خیلی تلاش میکرد که داداشم رو مستقل کنه هرچی گفت میداد و هرچی میگفت چشم میگفت که میخواست درسش رو کامل بخونه و نره به فوتبال، چند سال اینطوری بود و پدرمم از رفتار های داداشم حرس میخورد و همش حالش بد بود که بچم گفته منو نمیکنه اینا میگفت
اخر سر داداشم دوام نیاورد و از کلاس خارج شد تمام تلاش پدرم بیهوده بود و بعد پدرم باز خواست داداشم رو خیاط کنه چند میلیون پول داد، ذره ای داداشم علاقه نداشت و ادامه نداد و اون پول هایی هم که به کلاس خیاطی داده بود به فنا رفت
یادمه جوری که پدرم به داداش بزرگم پول میداد به هیچ کدوم از ما نمیداد و فقط میخواست اون یه چیزی بشه اما نشد
اخر سر الان هم بیکار عست داداشم نه گفته کسی رو میکنه و فقط از پدرم پول میگیره و خرج میکنه( چون عادتش دادن ) و هر روز هم میره بازی که پدرم از بازی متنفره
ولی خود من از بچگی نتونستم به خواسته هایی که دارم برسم از جمله لباس یا خورد و خوراک و هر نوع خواسته ای داشتم اما پدر و مادرم بی اهمیت بودن و وقتی کلاس ابتدایی رو تموم کردم نذلشتن ادامش رو برم چون یه باوری داشتن دختر نباید درس ادامه بده ( البته بابت این لطفشونه که من این مسیر رو پیدا کردم) خلاصه کلی ارزو داشتم ولی هیچ پول نداشتم و بعد اون من خودم به فکر این افتادم که برم پول بسازم و به خواسته هام برسم
یعنی خیلی از مادرو پدرم و از خدا متشکرم که کسی حمایتم نکرد و حتی نزاشتن برم مدرسه چون مطمعنم اگه میزاشتن باز دلم به اون پول چند قرون خوش بود که بعد چند سال قراره داشته باشمش ( که حالا اصلا اون پوله هم برای یه ذره از خواسته منم نبود)
و واقعا این قانون تضاد رو خیلی عالی درک میکنم که ما هر دفعه به ناخواستع بر بخوریم میتونیم به خواسته برسیم
هزاران مرتبه سپاسگزار خداوندم که این فایل رو به صورت اتفاقی بهم نشون داد چون الان احتیاجم بود بهش و از استاد عزیزم ممنونم بابت فایل های امورزنده و بینظیرش
سلام ب استاد عزیزم
من تجربه که ب من ثابت کرد که من هر باری برای درس ب پسرم کمک کردم تا نمره های عالی بگیر ولی با خودم فکر کردم تا کی میتوانم کمک کنم آخرش باید یاد بگیره خودش شروع ب تلاش کنه تا قدر وقت و نمره را بفهمه
هر باری که دلسوزی کردم کلا خیلی سطحم اومد پایین و در فرکانس طرف مقابل دست پیدا کردم
خدایا شکرت و سپاس گزارم
با سلام خدمت استاد عزیز
من این فایل رو امروز دیدم و نکته عنوان شده در این فایل به نظر من فوق العاده اساسی و مهمه و من و همسرم به شدت با این موضوع درگیر بودیم و هستیم.
من می خوام هم نمونه عینی رو براتون بگم و هم در آخر ازتون کمک فکری بگیرم.
ما به انسان های نیازمند سالیان سال است که کمک می کنیم و تعداد اونها رفته رفته بیشتر و بیشتر شد و به مرحله ایی رسیدیم که خانواده های تحت سرپرستی ما به 12 خانوار رسیده و تعداد ایتام در این خانوار ها بیش از بیست یتیم بود. که البته همچنان هست. و این کمک ها تا ماه گذشته انجام میشد. مثلا یک خانم با 4 تا بچه یتیم داشتیم، خانواده هایی با 3 بچه یتیم و 2 تایی و غیره. حتی موردی بود که بچه های معلول و عقب مونده ذهنی داره. مواردی هم بود که پیرزنی تنها، بدون هیچگونه حقوق و بیمه ایی، که تحت پوشش داشتیم. تمام اینهایی که میگم تا همین ماه گذشته به صورت کامل ماهیانه پول براشون پرداخت می کردیم و البته همچنان به شکل دیگه ایی تحت حمایت هستند. اعداد پرداختی هم انصافا قابل توجه بوده که یک زندگی کاملا بی درد سر و بدون هیچگونه نیاز دیگه ایی را فراهم می کرد و از اعداد حقوق رسمی در ایران خیلی بیشتر بود. تا حدی که تعدادی از این ایتام کلاس های فوق برنامه مثل زبان، ورزش و باشگاه، کلاس رباتیک . . . ثبت نام کردن.
ضمناً بیشتر وقت خانمم با توجه به این که رشته ایشون روانشناسی هستش، صرف مشاوره دادن به اونها و تغییر ذهنیت اونها می شد. البته این مشاوره دادن های رایگان و دلسوزانه نه فقط مربوط به این خانواده ها بلکه خیلی از دوستان و آشنایان و اقوام و غیره رو هم شامل میشه.
بعد کم کم، کار به جایی رسید که اونها اگر کار و فعالیتی برای گذران زندگیشون می کردن، یواش یواش کنار گذاشته بودن. مثلا خانمی که قبلا با چرخ خیاطی توی خونه کار می کرد، دیگه کار انجام نمی ده. یا خانمی که بیرون کار می کرد و نظافت انجام می داد دیگه کار نمی کنه، یا مورد دیگه ای که روسری و شال میاورد و به همسایه ها و یا دم در مدرسه می برد و می فروخت دیگه انجام نمی ده. و وقتی ازشون می پرسیدیم که چرا دیگه کار نمی کنید همشون بهانه های مختلف میاوردن که مثلا بچه ها رسیدگی میخوان و وقت نمیشه و کشش دیگه نداریم و کمر درد میگیریم و حرف ها و بهانه های عجیب غریب.
ما از این ماه تصمیم گرفتیم که پرداخت ماهیانه به حساب آنها با اعداد بالا را حذف کنیم و آنهایی که توانمند هستند و می توانند کار کنند، ماهیتاج اساسی زندگی رو مثل گوشت و مرغ و برنج و . . . خرید کنیم و براشون ببریم. که این خرید کردن و بردن و حضوری بهشون دادن انصافا وقت و انرژی بسیار زیادی ازمون میگیره. البته اونهایی که اطراف تهران هستند، چون هم شمال داریم و هم جنوب و کرمان و جاهای دیگه و قرار شد پول پرداخت نکنیم که مجبور بشن شروع کنن به کار کردن و توانمند شدن. که کم کم همین خرید ها رو هم محدودتر کنیم.
تمام اینهایی که گفتم به این دلیل بود که مسیری که رفتیم اشتباه بود و دلسوزی بیجا و زیاد از حد. و داریم مسیر رفته رو دوباره آروم برمی گردیم و این به خاطر دریافت هدایتی هستش که خدای من به خاطر لطفی که به ما داشت برای ما فرستاد. البته طی یک ماه گذشته مجموعه ایی از هدایت های خدای رحمان شامل حال ما شده که صمیمانه بابت آنها سپاسگذاریم.
حالا بریم سراغ سوال اصلی و اون اینه که مثلا خانمی هست که سرطان داره و هزینه دارو و درمانش بشدت زیاده و توان کار و حرکت زیادی نداره که بالاترین پرداختی رو هم تا به الان داشته، این مورد رو واقعا باید چی کار کنیم؟ یا مواردی این شکلی که توانمند نیستند چطور؟
به توجه به اینکه به انفاق هم در قرآن بسیار سفارش شده و حتی به نظر من ترتیب و اولویت کمک کردن هم مشخص شده. در آیه 215 سوره بقره.
از تو سؤال کنند که چه انفاق کنند؟ بگو: هر چه از مال خود انفاق کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان رواست، و آنچه نیکویی کنید خداوند بر آن آگاه است.
از استاد عزیز بابت این فایل آگاهی بخش خیلی سپاسگزارم و از خدا می خوام باز هم همچنان ما رو مورد هدایت های فوق العاده قرار بده.
با عرض سلام و درود خدمت همه دوستان عزیز!
قبل از هر چیزی خداوند متعال را که هر لحظه هدایت گر ما و کل کیهان است را بی نهایت سپاسگزارم که مرا در مدار شنیدن این آگاهی ها قرار داد، و از جناب استاد عزیز و تیمش و همه عزیزانی که فعالیت دارند اینجا، قلباً تشکری میکنم.
داستان هدایت من به این سایت خیلی متفاوت و منحصر به فرد است که ان شاالله هر وقت حسم برایم گفت میایم و تعریف میکنم.
حالا در مورد این فایل، من اواخر سال 1401 تازه به این مطالب مثل قانون جذب و شکرگزاری و … آشنا شدم با یک استادی از کشور خودما افغانستان که ایشان به دبی زندگی میکنند و مولتی میلیونر هستند. وقتی تازه در مورد انفاق کردن شنیدم خیلی به دنبال این کار رفتم و فکر میکردم کار درستی است. البته که انفاق یک بحث مهم است ولی مثل هر چیز دیگری از خودش روش خاص و تکنیک خاص دارد که اگر دقت نشود میتواند خیلی زیان بار باشد برای هر دو طرف. یعنی خود عمل انفاق در ذاتش عمل درست است اما شیوه عمل کرد ما، روش ما و نیتی که ما پشت این عمل داریم خیلی نقش در نتایج دارد.
من نمی دانستم که باید این کار را فقط برای احساس خوب خودم، برای رضای خدا انجام بدهم. بلکه از روی ترحم و دلسوزی بود.
نکته مهم این بود که وقتی من اقدام به این کار کردم از آنجایی که کانون توجه من رفته بود به سمت نیازمند ها و کمبود ها در هر صد متری که من پیاده روی میکردم حد اقل 20-30 نفر نیازمند را می دیدم به نحوی از چهار سمت نیازمند می بارید به سر من گویا کل شهر فقیر شده و محتاج کمک من است.
در نهایت چون روش درست را بلد نبودم باعث شد که نه تنها به اونها کمکی نکردم بلکه هم به اونها و هم به خودم آسیب های زیاد زدم و کمک کردم به فقر جهان، کمک کردم به تنبلی و طفیلی بودن. در آخر خودم هم از مسیر درست خارج شدم و همه دار و ندارم را از دست دادم و بدهکار شدم.
از آنجایی که با ورشکست شدن به فکر افتادم باعث شد به مسیرها و به سمت مطالبی هدایت شوم که مشکل کارم را برایم نشان دهد مثل این سایت و این فایل ها.
بعد از این قضیه بدهکار شدن و مطالعه دیگه کلاً دست از صدقه دادن و اینها برداشتم و آرام آرام مسیر خود را یافتم و در حال حاضر چون فرکانسم تغییر کرده و کانون توجهم از کمبود و اینها برداشته شد در هر مسیری که میروم حتی یک گدا هم نمی بینم (نه اینکه نیست) من متوجه نمیشم، با من روبرو نمی شوند و به لحاظ فرکانسی به من دسترسی ندارند و نزدیک من آمده نمی توانند.
یک مورد دیگه هم این بود که بعد از اینکه یک اندازه دید من تغییر کرد من با این نیت کمک میکردم که این به سمت خودم حداقل 10 برابر برگردد. بعد متوجه شدم حالا از دید خودم که این عمل هم به نحوی درست نیست چون باز هم من به دنبال معامله کردن استم، حس نیاز داشتن و نیازمند بودن است. یعنی خود انفاق کردن به نیت بازگشت 10 برابری یا کم و بیش نشان دهنده حس کمبود یا نیازمندی است. در حالیکه که اگر قانون این باشد که به سمت ما 10 برابر برگردد که بر میگردد فقط کافیس ما کار خود را انجام بدهیم جهان کارش را خوب بلد است نه اینکه حالا قصداً به این عمل دست بزنیم.
بعد کلا از صدقه دادن به هر نیتی دست کشیدم تا وقتی که خودم کاملاً احساس بی نیازی نکنم. زمانی این کار را خواهم کرد که فقط برای دل خودم، برای احساس خوب خودم، برای قلب زیبای خودم و برای رضای خدا باشد، زمانی که باعث متوقع شدنم از دیگران نشود.
با خود عهد کردم که وقتی ببخشم که لبریز باشم و فقط به این مصراع شعر عمل کنم که
(تو نیکی میکن و در دجله بیانداز) و نقطه و تمام.
با مصراع دوم شعر اصلن کاری نداشته باشم اینکه بر میگردد یا نه، اینکه چه مقدار بر میگردد، اینکه کی بر میگردد چون اگر قانون این باشد که برگردد حتمن بر میگردد. من فقط برای خودم و احساس خودم باید این کار را بکنم آنهم زمانی که لبریز و سیر باشم و از مازادم ببخشم.
مورد دیگه این بود که من یک پشکی داشتم و خیلی بهش رسیدگی میکردم و توجه میکردم و کلاً طفیلی شده بود حتی یک وعده غذا نمی دادم قهر میکرد و غمگین میشد و هیچ تلاشی نمیکرد بعد از شش ماه پشک از بین رفت، بعد از آن من با مطالب زیادی روبرو شدم که فهمیدم چقدر من در مورد پشک رفتارهای نادرست داشتم .حتی بحث کارما و اینها هم در میان آمد و بعدش کلاً از این کار ها دست کشیدم.
نکته مهم: اینها بخاطر مطالب و آموزش هایی بود که از دیگران آموخته بودم ولی به اشتباه، خیلی مهم است که چی را از کی میشنویم چون خیلی اوقات خود طرف هم متوجه نیست که مسیر را اشتباه میرود و دیگران را به اشتباه دعوت میکند.
من از زبان یکی از اساتید ایرانی که خیلی هم مورد تایید ایرانی ها است شنیدم که میگفت (در روزی رساندن به مخلوقات به خداوند کمک کنید و این باعث میشود روزی بیشتر بدست بیارید). در واقع این دیدگاه باعث شده بود به حیوانات و پرندگان و… توجه کنم و غذا بدهم.
اما حالا خیلی خداوند متعال را سپاسگزارم که مرا به سمت استاد عزیز، استاد عباس منش و سایتش هدایت کرد دقیقا چیزی که بدنبالش بودم. اطلاعات خالص در مورد هر موضوعی همراه با منطق پشت آن موضوع و تجارب شخصی خود استاد.
از استاد عزیزم هم خیلی سپاسگزار هستم.
تشکر…
شکر الله بابت این آگاهی و هدایت شدن به این سایت
چقدر لذت بردم از این آگاهی ها و چقدر دیدگاه خوبیه که با کمک کردن و دل سوزی بابت کسی مسیر زندگی اون رو به جای بهتر کردن – بد ترش میکنیم
شکر الله بابت این روند جادویی و اینکه یاد گرفتم که دل سوزی ام بابت کسی هیچ مسئله ای رو برام حل نمیکنه و حتی دارم شایطش رو از چیزی که هست بد تر میکنم!
شکر الله بابت این روند رشد و کسب آگاهی
شکر الله که دارم به این باور میرسم که اگر من ثروتمند بشم به کل جهان کمک میکنم و این توحیدی ترین کار جهان هست
پس به جای اینکه بیام به ظاهر به برخی از مردم دلسوزی کنم و کمک کنم هر چند که به نفع شون نمیشه بلکه به ضرر شون می انجامه – پس بیام تمرکزم رو بگزارم رو خودم و با رشد موفقیت خودم به کل کشور کمک کنم – با الگو شدنم باعث بشم که همه با شکستن باور هاشون رشد کنن!
سلام استاد عباس منش عزیز.
مطلبی به ذهن من رسید که امیدوار هستم شما در خصوص این فایل اون بررسی کنید که باعث میشه خیلی ها مثل من رو از تناقض ظاهری که در این مورد دارن خارج کنه .
وقتی سوره وضحی را خواندین و توضیح دادین خیلی لذت بردم و سعی میکنم هر روز اون را چندبار بخوانم و لبریز از آرامش و شادی میشم و خدارو شکر میکنم که ما رو رها نکرده و با ماست و به ما آنقدر نعمت عطا میکنه که راضی بشیم . استاد در ادامه چند آیه بعد همونطور که توضیح دادین خداوند میفرماید فاما الیتیم فلا تقهر و اما السائل فلا تنهر یعنی شما هم یتیم و نیازمند را از خود مرانید. البته بارها در خصوص انفاق کردن در راه خدا که خداوند 700 برابر اون رو مثل 7خوشه گندمی که از کاشته شدن یک بذر گندم به ما برمی گردونه صحبت کردین . اینکه به دیگران کمک کنید نه به خاطر اونها بلکه به خاطر خودتون . اینکه خلأ ایجاد کنید . همه اینها رو با صحبت این فایل و کلا کمک نکردن به فقیرها تا خودشون یک کاری بکنند نمیشه در کنار هم گذاشت. بعضی وقت ها ممکن خیلی دیر بشه شایدم کمک کردن به اونها آزمایش ماست . البته تشخیص اینکه کی؟ به کدومشون؟ و کجا باید کمک کنیم؟ را خودم هم گاهی وقتها مطمئن نیستم. استاد لطفاً اگر روزی فرصت داشتین این رو از هم تفکیک کنید ممنون میشم . اگر هم قبلاً این کار انجام دادید و من هنوز بهش نرسیدم عذر خواهی می کنم . با تشکر از شما.
سلام بر شما دوست عزیز
خود بشخصم هم در این موضوع کمی تردید دارم ولی نمیدونم چرا یه صدایی درونم گفت در مورد این موضوع چند مطلب بنویسم و پاسخ بدم
احساس میکنم این مسئله که میگه یتیم رو از خود مرانید یعنی خود رو برتر از یتیم ندونیم و طبق گفته ی خود قران ما همگی برابر و برادریم و برتری هم نداریم،
بعضی از افراد هستن دلسوزی میکنن نه اهل کمک، مثال یه شخصی رو فرض کنیم که یه ادمی رو میبینه لباس نداره و تا ته تو سطل زبالیه حالا این ور این ادمی که اینو میبینه نه کمکی ازش برمیاد نه چیزی فقط نشسته میگه خدا چیکار میکنه یعنی خدا اهل عدالت نیست یعنی خدا چقدر بی رحمه و… که خدا ادم ظالم و خودش ادم اهل کمکیه ( البتع کاری هم از دستش بر نمیاد) و حالش تا چند روز بده چون دلسوزی داشته
این بدترین دلسوزی هست که تو عمرم دیدم
ما قانون بخشش داریم باید صفات بخشندگی خدارو داشته باشیم ولی نه به گداها
چون گداها ادمایی هستن که این گدایی رو یه شغل میدونن ( طرف صبح میره برای گدایی شب بر میگرده که ببینه چقدر در اوردع، رسما الان فقط پیر مرد ها نیستن که نتونن درامد زایی کنن و گدایی کنن
طرف بچش رو میفرسته برای گدایب که از همون بچگی این مسیر رو یادش میده که اگه نیاز داشتی گدایی کن تا بهت بدن تازه اموزش میدن که چطور گدایی کنن
یادمه تو فیلم ایرانی باران، شکیب بود توی کاوه صندقش پر پول داشت ولی بچه هارو برای گدایی میفرستاد اگه توی گدایی پولی بهشون نمیدادن شکیب خودش حتما دست به کار میشد که شکم خودشو سیر کنه و به بچه ها هم کار کردن و پول در اوردن از مسیر درست رو یاد میداد
واقعا امروزه نه صرفا بگیم بچه ها مقصرن، مقصر اصلی پدر و مادره که بچش دزدی میکنه بهش تشویق میکنه و گدایی میکنه تشویق میکنه ( الان ما همسایه ای داریم بچش اول از میوه های ما دزدی میکرد بهش افتخار میکرد و حتی شب دور هم میخوردن بعد ها رفتن مرغ دزدی کردن حتما پس فردا پول کم بیاره میره پول دزدی میکنه
حمایت بیجای پدر و مادر و فامیل بد ادم رو بار میاره
بعد صرفا این دیدگاه رو داریم که اقا گناه داره ( خدایی که اونو تو اون مکان قرار داده میدونه که گناه نداشته یا میدونه خودشو اون فرد میتونه نجات بده اگه ما انسان ها دخالتی نداشته باشیم )
از وقتی این فایل رو گوش دادم واقعا کاملا قاطعانه میگم کمک به هر ادمی خوب نیست
قانون بخشش داریم هر از گاهی به یه بچه یتیم یه عروسک بخری یا یه هدیه بخری و خوشحال کنی خوبه چون هدیه خریدن حتی برای اهالی خانواده هم خوبه ( اونم طرف حس کنه که هدیه هست نه اینکه همش کمک کنیم تا فکر کنه روزیش از دست ماهاست)
اما صرفا تو گدایی یا( حتی این یارانه ای که برای ملت ایران واریز میشه حدود 400 یا 600) طرف درامدش رو به این چهار قرون پول وصل کرده، نگاه که میکنی از دوماه قبل میگن اگه این یارانه واریز بشه فلان کار میکنیم و فلان چیز میخریم
یعنی اینقد عاجزن که چشماشون این 400 تومن رو میبینه و اصلا هم بفکر این نیستن که اقا ما یه تغییری بکنیم ( میگن قراره بهمون 400 تومن واریز بشه) واریز که بشه همگی سر این چهار تومن دعوا دارن و در اخر به دولت فحش میدن که چرا به هر نفری یه تومن نمیده حداقل یه چیز بهتر بتونیم بخریم
یعنی تا این حد عاجز و بدبخت کردن خودشونو هر خواسته ای دارن دارن یکی یکی خط میزنن که بتونن با اون قرون پولی که بهشون داده میشه یه کاری بکنن
و این بزرگترین اشتباهه و بنظر من گناه کبیرست چون با این حمایت انسان ها هم از رسالتشون دوری میکنن و البته مسئولیت این کارها هم ما هستیم
من که بعد این فایل فهمیدم کمک درست نیست اگه خواستیم یه هدیه بخریم و شاد کنیم و یه خورده از درامدمون رو به ساخت جایی کمک کنیم یا به پذیرشگاه سالمندان بدیم و….
طبق فرکانسی که من داخلش بودم این ایده ها بهم داده شد و شاید در اینده هم تغییر کرد
اما کمکی که انسان رو وسوسه کنه درست نیست و هرکاری که از حدش بگذره درست نیست
یه مثل داریم که میگه
( خوبی که از حد بگذرد. نادان خیال بد کند )
همه چیز در دایره ی خودش و به میزان خودش
از خداوند سپاشگزارم که بهم گفت این نظر و پاسخ رو بدم ( واقعیتش اصلا نمیدونستم چی بنویسم اما همین که شروع کردم یه چیزی از درونم بهم میخوند که اینو بنویس)
چقد صدای زیبایی بود در درونم که اینارو بهم گفت واقعا عاشقانه دوستش دارم
هم از خداوند سپاسگزارم بابت یاری و هدایتی که بهم کرد و حتما این متنی که نوشتم رو خودم چندبار میخونم چون احتمالا بیشتر از هرکسی خودم بهش احتیاج داشتم
هرکجا هستین در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید
یا حق
سلام خدمت شما استادان عزیزم جناب عباسمنش بزرگوار و خانوم شایسته گرامی وهمه اعضای این سایت الهی و بینظیر.
من محسن سلگی شغلم خیاطی هستش و تولیدی پوشاک مردانه کار میکنم و بواسطه کارم با افراد زیادی سروکار دارم زیاد اهل رفیق بازی نیستم ولی از همون دوران اول کارم یک دوست صمیمی پیدا کردم وتا همین سال گذشته یعنی سال 1402 باهم حتی رفت و آمد داشتیم.
تااینکه بعد از حدود 20 رفاقت بخاطر یک موضوع این رفاقت به پایان رسید
من خیلی ناراحت بودم که چرا اینجور همه چیز تموم شد تا دیشب که از سر کار برمیگشتم خونه پی به یک موضوع بردم که واقعا خداروشکر میکنم بخاطر بهم خوردن این رفاقت.
الان که فکر می کنم میبینم اولا خواست خدا بود که این رفاقت تموم بشه و من از طرف اون دوستم کمک مالی رو دریافت نکنم
البته نه اینکه اون دوستم آدم بدی باشه بلکه ناخواسته و از روی دلسوزی به من کمک میکرد ولی کمکی که الان فهمیدم منو داشت به این شکل زندگی عادت می داد
دوما واقعا امسال خیلی از لحاظ مالی بدون کمک اون دوستم و با قبول کردن هدایت همیشگی خداوندم و عمل به توصیه های استادان عزیزم تغییرات عالی تری داشتم که بابتش شکر گذار خداوندم.
و جالب تر اینکه همین دیشب داشتم با این موضوع فکر می کردم وامروز که به این فایل زیبا هدایت شدم آنقدر حالم بابت این همه نظام الهی عالی هستش که دلم نیومد این اتفاقات زیبا رو با شما عزیزانم درمیان نزارم
خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم
استادان قشنگم از شما ممنونم و سپاسگزارم
به امید حال عالی همه شما عزیزانم…
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین
و سلامی گرم به همه ی دوستان یه درصدی
من داشتم کامنت های دوستان در فایل های دیگه رو میخوندم تا اینکه هدایت شدم تا خودم کامنت بنویسم .
استاد عزیز چقدر این فایل بی نظیره و چقدر نشانه ها واضح بهمون گفته میشه اگر ما متوجه بشیم و نگیم که صدای شیطانه.
بزارین بزرگترین دستاوردی که از این فایل بدست اوردم رو براتون توضیح بدم
من هرروز طبق معمول میرفتم سرکار و میومدم خونه تا اینکه رسیدیم به ماه رمضون ، صابکارم بهم گفت ساعت کاری پیشنهادی تو چیه؟ و من از اونجایی که از عزت نفس پایینی برخوردار بودم و خودمو قربانی شرایط دونستم گفتم 9 صبح میام تا 5 عصر از 7 شب میام تا 9 شب و صاحبکارمم چون به نفعش بود قبول کرد ولی من با اینکه میدونستم نمیتونم با این تایم کاری سرکار برم ولی قبول کردم ، که خیلی سخت بود برام و هرروز به خودم میگفتم اشتباه کردی باید بهش بگی نمیتونی. تا اینکه یه روز که داشتم تمیز کاری میکردم فروشگاه رو داخل کمد یه برگه ای رو دیدم که نوشته بود ساعت کاری فروشگاه در ماه رمضون از ساعت 9 صبح تا 3 بعداز ظهر میباشد( و اینم بگم من هرچی قبلا از صاحبکارم پرسیدم که ساعت کاری سال پیش چه جوری بوده نگفت بهم)بدون گفتن به صاحبکارم که من اون برگه رو دیدم و از اون برای درخواستم استفاده کنم برگه رو گذاشتم داخل پوشه و گذاشتم سرجاش و من با دیدن این برگه و نوشته ی روش گفتم اگر برای اون شده برای منم میشه به قول رزای عزیز توی فایل گفتگو با دوستان قسمت 37 اگر این اتفاق یه بار رقم خورده پس برای منم میشه. یه روز که صاحبکارم اومد گفتم ساعتکاری برای من زیادع و خوانوادم قبول نمیکنن، گفت باشه 9صب بیا تا 5 عصر من قبول کردم و گفت شبم خودش میاد.( اینا رو تعریف میکنم تا بگم من همه ی خواسته های صاحبکارم رو میپذیرم حتی در سخت ترین شرایط ولی اون اصلا به خواسته های من حتی مرخصی ساعتی اهمیتی نمیده)
خلاصه من چند روزی رفتم سرکار و دیدم 9 خیلی زوده و یه شب که میخاستیم بریم مهمونی و من با اینکه مرخصی ساعتی گرفته بودم ولی به دلیل اینکه مشتری اومده بود و صاحبکارمم بود نزاش برم
و خودش رفت اعصابم بهم ریخت. تنها داخل فروشگاه نشسته بودم گفتم عیبی نداره درخواستتو بگو زنگ بزن بهش زنگ زدم گفتم آقای دکتر بیاین فروشگاه من میخام برم (ساعت8شب بود) نجوا های ذهن پشت سرهم شروع به پلی شدن کرده بودن و میگفت تو امشب مهمونی نرفتی ، تو سرکاری ، به همه خوش گذشته تو نبودی ، بهت ظلم شده ، تو بدبختی باید همش کار کنی و…
تا بیاد فروشگاه به خودم گفتم اروم باش اگه کنترل ذهن نکنی میدونی بدتر میشه دست و صورتم رو شستم و وارد سایت شدم نشونه اون روزم رو زدم
این فایل با اگاهی های نابش برام اومد بالا ولی به این دلیل که نت نداشتم و از همه مهمتر شاید هنوز در مدار گوش دادن فایل نبودم نتونستم دانلودش کنم بی خیالش شدم و نشستم به کامنت خوندن .
میدونم پرحرفی کردم ولی میخام همه رو براتون تعریف کنم
امروز که دوباره صابکارم درخواستی رو ازم داشت( درخواست: باید شب های زوج رو تا 9 شب فروشگاه باشی و استثنا امشب رو هم وایستا فروشگاه) من اصلا این درخواست رو نمیخاستمش چون احساس میکردم داره بهم ظلم میکنه و داشت حسم نسبت به صاحبکارم بد میشد و حس بد داشت به سراغم میومد و دوباره گفتم کنترل ذهن و برو نشونه امروزت رو ببین چیه نشونه امروزم رو زدم و الله اکبر دوباره هدایت شدم به این فایل زیبا انگار این فایل 8 دقیقه ای فقط ساخته شده بود برای امروز من یکم که دقت کردم دیدم قبلا دانلودش کرده بودم و داخل گوشیم بوده شروع کردم به نوت برداری کردن و گوش کردن این فایل زییا.
فایل تموم شده بود و من داشتم وسایلم رو جمع میکردم تا برم خونه صابکارم زنگ زد و گفت خانم یعقوبی برنامه امشبت چیه میتونی وایستی حقیقتش من ماشین ندارم .
نجواها سریع اومد تو ذهنم که گناه داره بشین، تو که میری خونه بیکاری پس بشین فروشگاه و صاحبکارتو خوشحال کن و از این طرفم صدای ضعیفی در قلبم میگفت زهرا الان وقت عمله استاد گفته ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست با اینجا موندن حست بد میشه اره ، داری به کبوترا غذا میدی اره پس بگو نه من نمیتونم.
خیلی محکم ولی مودبانه( که اینم با استفاده از کارکردن روی اگاهی های ناب دوره عزت نفسی که از خواهرم گرفته بودمشون و یاد گرفته بودم گفتم ) نه من امشب نمیتونم بمونم و در کمال تعجب و ناباوری صاحبکارم چیزی نگفت و قبول کرد حتی دیگ مثل قبل اصرار هم نکرد.
من همیشه ترس اینو دارم که یکی ازم درخواست میکنه من توی هر شرایطی باید درخواست شو انجام بدم حتی اگر در سخت ترین شرایط باشه
و اینجا بود که به خودم افتخار کردم و گفتم ببین زهرا تو تونستی دیدی شد دیدی استاد میگفت اینا همش ترس های پوچ توئه دیدی تونستی(من روز قبلش داشتم سریال زندگی در بهشت قسمت 26 رو میدیدم که استاد عزیز میگفت این بچه ها اولش میترسیدن بپرن داخل اب میگن اگر بپریم داخل آب ماهی ها بهمون صدمه میزنن در نتیجه پا روی ترسشون گذاشتن و در نهایت دیدن ترس پوچی داشتن ) به خودم گفتم دیدی تو هم میخواستی این تجربه رو داشته باشی و برات اتفاق افتاد .
خداروشکر استاد خیلی خوشحالم که من توی این مسیر هستم و با شما استاد عزیز آشنا شدم.
با ارزوی سلامتی و نعمت برای همه ی شما دوستان عزیز خدانگهدار
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و کار درست استاد عباسمنش امیدوارم هر کجا که هستید سلامت ثروتمند و در پناه الله سالم و سر حال باشید من دیروز تونستم دوره اول دوازده قدم و تهیه کنم و به امید خدا شروع کنم خیلی خیلی خوشحالم که عضو این خانواده عظیم و دوستداشتنی شدم و مطمعن هستم به بهترین مسیرها هدایت میشوم من هنوز اول راهم ولی حالم خیلی خوبه همه توی فامیل منو یک آدم بدشانس و گرفتار و بی اعصاب میدونستن ولی الان همه تعجب میکنن و میگن چی شده منم میخندم و میگم با خدا رفیق شدم خلاصه حالم خوبه خداروشکر
سلام استاد نازنین امیدوارم در پناه خدای یکتا شاد و سلامت باشید.
چقدر با این دیدگاه موافقم که نباید الکی دلسوزی کنیم و بهتره پامون رو از کفش خداوند بکشیم بیرون. اینکه ما برای دیگران دلسوزی کنیم به خودی خود به جایی ختم نمیشه بلکه فقط حال خودمون رو خراب میکنیم و بدتر اینکه در طبیعت و کار جهان دخالت کردیم.
وقتی ما اعتقاد داریم که تمامی اتفاقات و شرایط های زندگی ما و هر انسان دیگه ای به فرکانس و نگرش و نوع تفکر اون آدم بستگی داره، پس دلسوزی بی معنی میشه چراکه هر کسی داره نتایج افکار خودشو دریافت میکنه و بهتره ما دخالت نکنیم در کار جهان چون خیلی هم بخوایم دخیل بشیم، جهان مجبوره که مارو کنار بزنه تا کار خودشو بکنه. بنابراین ممکنه دلسوزی بیش از حد ما باعث ضرر و پشیمانی ما بشه.
صحبت های من به این معنی نیست که مثل سنگ باشیم. اگر هم بخوایم به کسی کمک کنیم جوری کمک کنیم که طرف بتونه روی پای خودش باشه نه اینکه کاری کنیم وابسته بشه و همیشه چشم انتظار ما باشه که مثلا بهش پول بدیم یا خوراکی براش بخریم. به قول معروف بهش ماهی ندیم، بلکه ماهی گیری یادش بدیم.
سلام بر استاد عزیزم و مریم نازنین، انشاءالله هرجا که هستین در پناه الله نازنینم باشین
نکته خیلی عالی که من توی این فایل یاد گرفتم و از دید دیگه به این قضایا نگاه کردم این بود که ما نباید به گداها کمک کنیم
از بچگی به ما گفتن اگه یه گدایی در خونتو میزنه یعنی خدا از بین این همه مردم خونه ترو انتخاب مرد که به یکی از بندش کمک کنی وگه کمک نکنی رزق و روزیت کم میشه و….. بنظر خود به شخصه من این واقعا اشتباه ترین دیدگاهه
چون اگه یدونه از اون گداها، اگه گدای واقعی باشه بیشتر از نصفش جوونایی هستن که معتاد شدن و بجای تحول زندگی شروع کرده به گدایی
من یکی یادم نیست که یه گدایی بع خونمون اومده باشه و ما دست خالی فرستاده باشیم بره و تا قبل این فایل منم این فکر میکردم که کمک خوبه
اما این فایل دیدم یاد یه جوونی افتادم که گدایی میکرد موتور داشت چند متر دور تر از خونه ها میزاشت بعد با بدن سالمی که داشت بجای کار کردن گدایی میکرد و اخر سر با موتورش میرفت ( یعنی تا این حد هم شده)
درسته توی جامعه ما پدر و مادر های خیلی پیر هستن که تنهان و نانی برای خوردن ندارن و بچه هاشون تنهاشون گذاشتن و الان به گدایی افتادن اما به نظر من اگه اونا هم همون اول زندگیشون دنبال اگاهی بودن یا دنبال این بودن که زندگی خوبی داشته باشن این بلاها صد درصد به سرشون نمیومد ( واقعا قبول کردن این مورد برام خیلی سخته حتی برای خود من اما این افراد هم پیر و هم جوون در فرکانس و موقعیت کاملا درست خودشون هستن )
اگه ما بخوایم از کسی حمایت کنیم یا به راهی هدایت کنیم یعنی اینکه به خدا گفتیم تو قانون درست حسابی نداری و کاری که تو نتونستی بکنی یا نمیکنی رو ما بنده هات انجام میدیم ( و حتی موفق هم اصلا نمیشیم )
پدر من بود خیلی تلاش میکرد که داداشم رو مستقل کنه هرچی گفت میداد و هرچی میگفت چشم میگفت که میخواست درسش رو کامل بخونه و نره به فوتبال، چند سال اینطوری بود و پدرمم از رفتار های داداشم حرس میخورد و همش حالش بد بود که بچم گفته منو نمیکنه اینا میگفت
اخر سر داداشم دوام نیاورد و از کلاس خارج شد تمام تلاش پدرم بیهوده بود و بعد پدرم باز خواست داداشم رو خیاط کنه چند میلیون پول داد، ذره ای داداشم علاقه نداشت و ادامه نداد و اون پول هایی هم که به کلاس خیاطی داده بود به فنا رفت
یادمه جوری که پدرم به داداش بزرگم پول میداد به هیچ کدوم از ما نمیداد و فقط میخواست اون یه چیزی بشه اما نشد
اخر سر الان هم بیکار عست داداشم نه گفته کسی رو میکنه و فقط از پدرم پول میگیره و خرج میکنه( چون عادتش دادن ) و هر روز هم میره بازی که پدرم از بازی متنفره
ولی خود من از بچگی نتونستم به خواسته هایی که دارم برسم از جمله لباس یا خورد و خوراک و هر نوع خواسته ای داشتم اما پدر و مادرم بی اهمیت بودن و وقتی کلاس ابتدایی رو تموم کردم نذلشتن ادامش رو برم چون یه باوری داشتن دختر نباید درس ادامه بده ( البته بابت این لطفشونه که من این مسیر رو پیدا کردم) خلاصه کلی ارزو داشتم ولی هیچ پول نداشتم و بعد اون من خودم به فکر این افتادم که برم پول بسازم و به خواسته هام برسم
یعنی خیلی از مادرو پدرم و از خدا متشکرم که کسی حمایتم نکرد و حتی نزاشتن برم مدرسه چون مطمعنم اگه میزاشتن باز دلم به اون پول چند قرون خوش بود که بعد چند سال قراره داشته باشمش ( که حالا اصلا اون پوله هم برای یه ذره از خواسته منم نبود)
و واقعا این قانون تضاد رو خیلی عالی درک میکنم که ما هر دفعه به ناخواستع بر بخوریم میتونیم به خواسته برسیم
هزاران مرتبه سپاسگزار خداوندم که این فایل رو به صورت اتفاقی بهم نشون داد چون الان احتیاجم بود بهش و از استاد عزیزم ممنونم بابت فایل های امورزنده و بینظیرش
یا حق