دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

479 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Rich lady گفته:
    مدت عضویت: 2204 روز

    به نام آفریننده به حق این جهان زیبا

    من تمام حرف های استاد رو صددرصد موافق هستم زیرا در طول زندگی ام با اینکه فوق العاده باهوش بودم و توی هر زمینه تحصیلی موفق بودم ولی در جایی مشغول به کار نشدم نقطه ضعف من یا به عبارتی پاشنه آشیل من در زندگی دلسوزی ها بیجا برای دیگران بود به خدا این یه قانونه که اگه برا بدبختی های دیگران دل بسوزانی دقیقا همون وارد زندگیت میشه بچه ها ازتون خواهش میکنم هیچ وقت دلسوزی بیجا نکنید شاید بعضی ها بیان و بگن آره فلانی کمک کرد موفق شد و یا هر چیز دیگه ولی شما باید برگردید به باور اون فرد کمک دهنده که با چه باوری کمک کرده پس هیچ وقت ظاهر قضیه رو نبینید و بگید امامان ما کمک میکردن چون اون ها با باور متفاوت کمک میکردن برای ماهایی که تازه اول راه هستیم بهتره برای کسی دل نسوزانیم تا پیشرفت کنیم تا باورهای قوی نسبت به خودمان و زندگیمان پیدا کنیم ما اول باید خودمان قوی بشی تا بتونیم نه ازسر دلسوزی بلکه ازسر پیشرفت برای شخص دیگر به اون کمک کنیم به امید اینکه شخص به شخص عضوشدگان این سایت پیشرفت کنن خواهشا دلسوزی بیجا برای خودمان و اطرافیان نداشته باشیم و همون انرژی رو بزارین برای اهداف و انگیزه خودتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    داش علی گفته:
    مدت عضویت: 2010 روز

    سلام خداقوت

    پدر من که خیلی هم دوسش دارم و غلامشم یک آدم فوق العاده دلسوزه فوق العاده

    یعنی امکان نداره گدایی از کنار پدر من دست خالی رد بشه. بیرون نمیتونه غذا بخوره چون همش نگرانم نکنه یکی ببینه و دلش بخواد. علاوه بر اینها من احساس میکنم که با ظرفش هم راحت نیست.

    هر کسی که اونو میشناسه دوستش داره ولی خودش خودش رو دوست نداره. معتقده که من متولد سال سگ هستم:

    یعنی به همه کمک میکنم ولی هیشکی به من کمک نمیکنه. برم سر اصل موضوع…

    کوچک ترین عموی من استاد کار نقل پزی بود، فوق العاده مهارت و زور داشت به تنهایی قادر بود در یک مغازه همزمان نقل و نبات تولید کنه و همزمان بفروشه. کسانی که با کار تولید نقل و نبات آشنا هستند میدونن که چقدر کار سختی است. فکرشو کنید به صورت تنی باید شکر رو ذوب کنی بعد نبات درست کنی و از باقی مانده شم نقل.

    این عموی ما داشت زندگی شو میکرد تازه ازدواج کرده بود و برای یکی کار میکرد (مغازه نداشت)

    یک روز بدون خانمش اومد خانه ما… من توی اتاقم بودم چیزی از صحبتاش با پدرم نشنیدم ولی چند وقت بعد فهمیدم که پدرم تصمیم گرفته خانه کرج ما (که اون موقع ۱۰۰ میلیون بود و الان ۴ میلیارد) رو بفروشه و یک مغازه نقل پزی بزنه!

    بعد ها فهمیدم که مثل اینکه صاحب کار عموم باهاش مشکل داشته و پدرم خواسته با این کار به عموم کمک کنه حالا کنارش ی بیزینسی هم بکنه!

    گذشت،…

    ما خانه رو فروختیم و نقل پزی زدیم.

    ترکوند!!!

    وحشتناک میفروخت. اصلا نمیزاشتن محصول تولید بشه… سفارشات تنی پیاپی داشتیم.

    کارش بینظیر بود کیفیت در حد. یک نفری اندازه سه نفر کار میکرد.

    این عموی ما دو ماه طبق قول و قراری که طی کرده بودیم به ما پول داد بعد از دوماه دیدیم کمتر و کمتر به ما پول میده.

    تا جایی که بدهکار شکر فروش شد!!!

    مگه میشه، فروش ما بینظیر بود.!

    تو نگو با این پولای دخل مغازه هر شب پارتی راه انداخته و شدیدا معتاد شده، طوری در فساد غرق شد که زنش رهاش کرد .

    تا حدی خراب کاری کرده بود که ما پول بدهی رو با فروش تجهیزات مغازه دادیم. و مغازه جمع شد.

    خانواده ما ۱۰۰ میلیون ضرر کرده بود.

    عموی من به شدت معتاد شده بود.

    بعد از یکسال متاسفانه عموی من به دلیل مصرف مواد مخدر از دنیا رفت( در سن ۲۸) سالگی.

    *دلسوزی بیجا ممنوع!

    * به کبوتر ها غذا ندهید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    سلام و درود

    خیلی ممنونم استاد عباس منش عزیز بابت این فایل . چه نکته ارزشمندی رو تذکر دادین و چقدر زیبا منو وادار به تفکر و تحلیل گذشته خودم کردین.

    اگه بخوام از این موضوع با تجربیات شخصی حرف بزنم، خب من یه بچه دهه شصتی بودم کودکی ما زمانی بود که تازه جنگ تموم شده بود و مناطق جنوب کشور بهشون میگفتن منطقه محروم . یادمه توی مدرسه، تعدادی از همکلاسی های ما در شرایط مختلفی به مسئولان مدرسه اعلام میکردن که تحت پوشش کمیته امداد یا بهزیستی هستن. حتی گاهی اوقات جنبه تحریک کردن احساس ترحم پیدا میکرد.

    در حالیکه اگه من میخواستم وضعیت معیشتی شون رو با خانواده خودم مقایسه کنم خیلی تفاوت آنچنانی وجود نداشت از نظر سطح زندگی. هنوز گاهی اوقات اون افراد رو میبینم که از نظر سطح درآمد توی مشاغلی کار میکنند که کمتر از یک چهارم من حقوق میگیرن. و البته از بین همون همکلاسی های بچگی مون افراد دیگری هم بودند که از همون بچگی تو بازار کار‌ میکردن. به لطف الهی همونها الان صاحب ملک و فروشگاه و کسب و کارهای موفق هستن. «الهی صد هزار مرتبه شکر»

    از این دیدگاهی که شما صحبت کردین به تجربه برای من ثابت شده هر چقدر این حس وابستگی و احساس ترحم کمتر بوده، هر چقدر به بچه ها اجازه ریسک کردن و خارج شدن از محیط امن داده شده به فراخور همون افراد در سنین بالا تر موفقیت های بهتری کسب کردن. یادمه من بچه بودم دوست داشتم کار کنم و با محدودیت از طرف خانواده مواجه میشدم و پاسخ هایی دریافت میکردم که ریشه در باورهای غلط داشت و الان توی سن ۳۵ سالگی من باید روی باورهایی کار کنم که میتونست توی سن ۱۰ سالگی شکل بگیره.

    خیلی ممنونم استاد که با این فایل ، افکار من رو‌ جهت دادین به تفکر درباره این موضوع. که اگه به خودم بود شاید هیچوقت اینجوری گذشته رو تحلیل نمی‌کردم. خوبی فایلهای شما اینه گاهی اوقات حجمی از آگاهی رو ارائه میدین، و در بسیاری از مواقع بذر یک آگاهی رو میکارید و ما با تفکر و تعقل کردن و تحلیل گذشته خودمون به یه فکت منطقی میرسیم که دستاوردش یه آگاهی جدید هست. و حس میکنم این هوشمندانه سوال پرسیدن شما و ایجاد انگیزه تفکر و تعقل و جستجو کردن باور محکمتری ایجاد می‌کنه .

    الهی شکر بخاطر این فایل.

    سپاسگزارم استاد 🌹💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    حبیب محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 3584 روز

    با سلام و خسته نباشید خدمت استاد و همراهان عزیز

    این فایل دقیقا مصداق زندگی منه قبل اینکه کسب و کاری رو شرو کنم .یادم میاد که از زمان بچگی بابام بهم پول از یه حد بیشتر نمیداد با اینکه وضع مالیمون بد نبود همیشه بهم میگفت مدیر جیبت باش منم همیشه تو خرج کردنش تو زحمت می افتادم که باید با برنامه خرج میکردم .

    یه مدت بعد دانشگاهم که تازه تموم کرده بودم رفتم پیش بابام که کار کنم که بهم حقوق بده اما اونو هم اجازه نمیداد و میگفت برو بیرون واسه خودت کسب و کار ایجاد کن و واسه خودت کار کن .

    حالا من واسه خودم بعد اینکه دو سه کار عوض کردم یه کارگاه زدم و تو کارمم موفقم به لطف خدا

    خیلی ممنون و سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    م امیری گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام وقت بخیر دوستان

    من امشب فایل “به کبرترها دونه ندیم” رو گوش دادم و اومدم به سوال استاد که پرسیده بود مثالهای مشابه بیارین، اومدم یه مثال بنویسم

    یه مورد که ما از روی علاقه و دلسوزی انجام میدم در حق پدر بزرگ ها و مادر بزرگها هست که وقتی یه کم پیر و شکسته میشن ما از روزی علاقه و عشق و بنوعی جبران زحماتی که کشیدن سعی میکنم تا حد امکان بریم و براشون غذا درست کنیم و کارهای روزمره شون رو انجام بدین، و با این کار واقعا چون بدنشون تحرک لازم رو نداره، هم طول عمر کمتری دارن هم سلامتی شون کمتر میشه و زمین گیر میشن، و این باعث میشه کلا به جایی برسونیم شون که به پرستار نیازمند شن، در حالیکه اگر بذاریم خودشون زندگی و کارشون رو اداره کنن، خیلی با کیفیت تر و سالم زندگی میکنن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    علیرضا شمشیرگر گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام قادر وهاب

    سلام خدمت استاد و تمامی دوستان

    یکی از مواردی که تو این سالها قبل از آشنایی با قانون داشتم دلسوزی بیجا در مورد پدر و مادرم بود.خونواده من بهم خیلی وابسته بودن طوری که اگه چیزی میفتاد زیر میز یا کمد حتما من باید درش میوردم یا اگه چیزی خراب میشد من باید درستش میکردم، گاهی پول ازم قرض میگرفتن ، مادرم گاهی فقط با من خرید میرفت ، مادرم واسه پا دردش به خودش اهمیت نمیداد و من با اصرار و اجبار میبردمش دکتر و خیلی موارد مشابه که درگیرش بودم.اون موقع حس خوبی هم به این کارها نداشتم و از روی اکراه یا دلسوزی انجامش میدادم .دیگه فک میکردم که فداکاری دارم میکنم و ثواب داره ولی میخواستم اونا رو تغییر بدم یا اصلا خودم رو فراموش میکردم.بیشتر وقتم واسه کمک به این و اون گرفته میشد.وقتی به کسی پول قرض میدادم و بهم پس نمیداد خیلی اعصابم خورد میشد و واقعا پشیمون میشدم هی به خودم سرکوفت میزدم که اومدم ثواب کنم کباب شدم و این چرخه معیوب ادامه داشت.اگه به مستحقی کمک میکردم از روی دلسوزی و تغییر زندگیش و دخالت تو کار خدا بود و اشتباه پشت اشتباه چون قانون رو بلد نبودم.

    الان خدا رو شکر مستقل شدم و پدر و مادرم با اینکه فاصله زیادی تا محله ما ندارن و نزدیک هستن ولی سعی میکنم هفته ای یه بار سر بزنم و اونا هم دیگه تماس های مکرر سابق واصرار برای سر زدنهای مکرر رو ندارند و وقت بیشتری برای کار کردن روی خودم دارم.دیگه وقتی کسی میبینم که تو خیابون تکدی گری میکنه یا بچه های کار پشت چراغ قرمز اصلا کمک نقدی نمیکنم .دیگه به کسی پول قرض نمیدم راحت به همکارام نه میگم .دارم تمرین میکنم و تلاش میکنم این موارد رو عملی تو زندگیم اجرا کنم و پیشرفت خوبی هم داشتم.اگه هر ماه خیرات میکنم به خاطر ثروتمند شدن خودم هست و برکت بیشتر تو زندگیم.سعی میکنم کسی رو وابسته خودم نکنم و آزاد و رها باشم .

    از خدای خودم واقعا سپاسگزارم که منو با استاد عباسمنش و دستی از دستان خودش و این سایت و دوستان آشنا کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    محسن کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3686 روز

    با سلام

    از استاد متشکرم

    پدر خانم بنده یه دوستی داره که از وضعیت مالی بسیار خوبی برخورداره خدا را شکر، یک روز به من گفت:محسن اگه روزی یه دونه سیب به طور مجانی بدی همسایت و یه روز اتفاقی نتونی اون سیب را بهش بدی جناب همسایه صدات میکنه و میگه داداش من پس این سیب ما چی شد!! خلاصه منظورش از این صحبت این بود که عزیزم بذار هر کسی درخت سیب خودشو بکاره تا از داشته های خودش لذت ببره.

    موفق وثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    مصطفی یادگاری دهکردی گفته:
    مدت عضویت: 2407 روز

    بنام رب العالمین و سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای سایت الهی عباس منش

    خداوند را سپاسگزارم که من را به شنیدن این فایل هدایت کرد

    من مدت هاست که دارم سعی میکنم دلسوزی کردن را کنار بزارم و انصافا موفق هم بودم ولی همیشه یه حس گناهی داشتم تا اینکه با دیدگاه شما استاد عزیزم آشنا شدم

    همیشه به گداها میگفتم توکه سالم هستی برو کار کن ولی بعد عذاب وجدان می گرفتم مخصوصا اگه کسی باهام بود این احساس بد بیشتر می‌شد.

    اما وقتی یکی از فایل های شما را گوش دادم که می گفتین هرکسی در جای درسته و اگه فکر می‌کنی جای اون درست نیست در واقع داری میگی که خدا عادل نیست و اشتباه می‌کنه و من بیشتر از خدا می‌دونم و می‌خوام جای خدا باشم و بهش کمک کنم، این من را خیلی آروم کرد و از اون به بعد احساس گناه نداشتم

    یک تجربه هم بگم از زندگی خودم

    پسرم که به دنیا اومد مادرش خیلی دلسوزی می کرد و کلا بیش از حد دلسوزی مادرانه داشت و حتی وقتی پسرم می تونست خودش غذا را بجوه و دندون داشت مادرش واسش غذا را آسیاب میکرد جوری که دیگه نمی تونست غذای معمولی بخوره و مادرش هم ذوق میکرد که چقدر دلسوز و مهربونه این موضوع تا سالها ادامه داشت تا جایی که الان که پسرم 9 سالش شده وقتی میخواد غذا بخوره یا باید با چایی صبحانه بخوره یا باید دائما بعد از هر قاشق غذا آب یا ماست یا دوغ بخوره و باعث شده دستگاه گوارش حساسی داشته باشه و خیلی وقت ها سر سفره حالت تهوع داره و مجبوره بره غذا را از دهانش بیرون بریزه و این حاصل دلسوزی بیش از حد ما بود

    این برای من یه درس بزرگ شد و من ایمانم به این موضوع هزاران برابر شد.

    باز هم از شما ممنونم بخاطر یادآوری این موضوع

    من امروز دیگه مثل سابق از دلسوزی بی جا نکردن عذاب وجدان و احساس گناه ندارم و این خیلی خوبه

    در پناه خداوند و به امید دیدار ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    م ر گفته:
    مدت عضویت: 4000 روز

    سلام موفقم استاد

    من یک معلمم بیست سال است که به اینکار مشغولم ریاضی تدریس می کنم و نمره مجانی وبدون تلاش به کسی نمی دهم اما متاسفانه می بینم سیستم آموزشی به سمتی رفته که اکثر معلمان به دانش آموزان نمره بدون تلاش می دهند وحتی تا جایی که مدیران مدارس از معلمان می خواهند که ریز نمرات آنها مثلا از 17 کمتر نباشد یعنی از معلم می خواهند نمره بدهد و اگر نمره ندهد شرایط را طوری برایش سخت می کنند یا نمره بدهد یا از آن مدرسه برود. حتی کار به جایی رسیده که متاسفانه اولیا نیز به جای سختکوشی از فرزندانشان فقط نمره می خواهند یا اگر نمره فرزندانشان کم شود مدرسه و مدیر و معلم را مقصر می دانند و این کارنتایج بسیار بدی داشته است: دانش آموزان روز به روز تنبل تر ، گستاخ تر و مسئولیت گریز شده اند فقط درصد بسیار کمی هستند که سختکوشند ودرس می خوانند حتی کار به جایی رسیده که بسیاری از دانش آموزان از معلمان می خواهند برایشان کلاس خصوصی بگذارند و نمونه سوالات امتحانی را به آنها بگویند تا نیاز به زحمت کمتر برای درس خواندن داشته باشند. به جرات می توان گفت بیش از 80درصد معلمان در مدیریت کلاس و انگیزش دانش آموزان مشکل دارند و کاملا طبیعی است وقتی دانش آموز اطمینان دارد بدون تلاش و درس خواندن قبول می شود چرا باید درس بخواند؟ چه نیازی دارد درس گوش بدهد؟ چرا باید به معلم احترام بگذارد؟

    از این بدتر سیستم امتحانات آموزش و پرورش هم به بیسوادی و مسئولیت گریزی دانش آموز دامن می زند!!! آیین نامه امتحانات طوری طراحی شده که دانش آموزان حتی با چند تجدیدی قبول می شوند و به کلاس بالاتر می روند؟شاید با این کار می خواستند افت تحصیلی را کاهش دهند اما عملا چنان افت پنهانی را شاهدیم که در طول تاریخ سابقه نداشته!! دانش آموز دروس سال اول دبیرستان را پاس نکرده اما در سال سوم نشسته حتی در مواقعی که اولیا به خاطر ضعف فرزندانشان در دوره ابتدایی می خواهند مثلا فرزندشان یکسال دیگر در یک پایه بماند سیستم رایانه ای امتحانات اجازه این کار را نمی دهد و حتما دانش آموز باید به پایه بالاتر برود از زمانی که امتحانات نهایی پنجم ابتدایی وسوم راهنمایی به دلایل مختلف حذف شد مشکلات، بیسوادی، بی انگیزگی و مسئولیت گریزی هم در دانش آموزان، هم در معلمان روز به روز بیشتر گردید. بسیار ی از معلمان قبل از موعد خود را بازنشسته می کنند به این دلیل که کار در این شرایط را لذتبخش نمی دانند وحس می کنند در کلاس ارزش و اقتدار گذشته را ندارند از سوی دیگر دانش آموزان نیز از این وضعیت ناراضی اند و اگر گزینه دیگری هم کنار مدرسه بود بسیاری از آنان مدرسه را کنار می گذاشتند به نظر می رسد دیگر تارخ مصرف آموزش و پرورش گدشته است و باید فکری اساسی کرد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رامین محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1953 روز

      سلام دوست عزیز درست است نظام اموزشی کشور ما مشکل دار اما ما نباید نمیه پر لیوان را بیبنم کسانی هم که درس نمی خوان مشکلات خودشون دارن یکی سرکار میره یکی مشکلات خانوادگی دار یکی شب امتحان مشکلی واسش پیش میاد یکی هم پایه اش ضعیف پول ندار بر کلاس کنکور یا پایه اش قوی برا کلاس اینجا معلم خودش موظف میدونه براساس شرایط دانش اموز نمره بده قبولش کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فائزه گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    به نام قادر مطلق

    درود به تک تک شما عزیزان

    مرور نکات فایل ها

    25)دلسوزی بیجا نکنیم… اینکه ب پرنده ها غذا بدی باعث میشه نسلشون منقرض بشه و نتونن قوی بمونن.. اینکه ب گدا کمک کنیم و دلسوزی کنیم باعث میشه شهرمون گداپرور بشه و چهره شهر نازیبا میشه… ما نباید بجای خدا، خدایی کنیم.. خدا روزی رسان همه ماست..

    باید بزاریم تا اون گدا ها و کسانیک فقط چشمشون دنبال کمک دیگران و تحریک دلسوزی دیگرانه، رشد کنن.. باید کمکشون نکنیم تا بلکه شاید بخودشون بیان و از خود خدا کمک بخان و هدایت شن.

    اینکه رو بچه هامون خیلی حساس باشیم همش مراقبشون باشیم زمین نخورن ..چیزی شون نشه .. یه وخت گریه نکنن .. همش حساس باشیم ببریمشون دکتر..

    اینا فقط ب ضرر خودشون و ما تموم میشه

    باید فضا بدیم فرصت بدیم ب بچه هامون ب دیگران تا خودشونو تجربه کنن.. تا ب تضاد بربخورن و درس بگیرن و رشد کنن..

    نباید تو کار خدا دخالت کنیم.

    بچه وقتی بخوره زمین یاد میگیره بیشتر مراقب باشه.

    گدا وقتی ببینه کسی نیس که بهش رحم کنه و از روی ترحم کمکش کنه، اونوقت بفکر میفته ک باید مهارت کسب کنه و خودش پول بسازه.

    دلسوزی بیجا کردن به هر کسی نه تنها باعث میشه که مانع رشد اون فرد بشی، بلکه بعدها باعث میشه اون فرد تورو مقصر بدبختی هاش بدونه و یا کمکت رو وظیفه میدونه.

    و در نهایت بهمون احساس بدی میده.

    بزاریم خدا کارهارو انجام بده انقدر نخواهیم همه چی رو کنترل کنیم نخواهیم به همه کمک کنیم همه جانبه..

    ما میتونیم کمک کنیم وقتی ازمون در خواست میشه و اگ کمک کردیم بی هیچ منتی ببخشیم و با حس خوب بدون توقع … و بدونیم ک با اون کمک کردن ب خودمون کمک کردیم نه اینک از سر دلسوزی و یا بهتر کردن وضعیت اون شخص… چون ما هیچ تاثیری در بهتر شدن و بدتر شدن زندگی دیگران نداریم.

    من تو اطرافیانم مامانمو میبینم که خیلی از روی دلسوزی به بقیه کمک میکنه .. برای مثال حتی بعد از فوت خاله ام(که زنعموم هم بودن) بچه های عموم رو نزدیک سه سال ازشون مراقبت کرد ولی در نهایت برخورد و رفتار عموم بعدها برخلاف انتظارش شد.. و کلا هم میگه ک من انگار برام وظیفه شده کمک ب بقیه .. من دستم نمک نداره و..

    و اینها همه بخاطر دلسوزی بی جا و کمک کردن های بی مورده اینک فک میکنیم میتونیم تو زندگی بقیه تاثیر داشته باشیم و زندگی بقیه رو بهتر کنیم..

    ولی سخت در اشتباهیم و ضربه شو میخوریم.

    اگر هم کمکی میکنیم باید اصلا توقع نداشته باشیم و بدونیم کمک ما ب دیگران، کمک ب خودمونه و تمام‌.

    ما فقط میتونیم ب خودمون کمک کنیم چون فقط رو‌خودمون کنترل داریم و لاغیر‌.

    26)ارامش در پرتو اگاهی 4

    همه کائنات از جنس انرژی است.. همه ذرات شعور دارند و باید در هماهنگی با کیهان باشند.

    اصل و اساس همه جهان یکی است.

    وقتی جسممان بیمار میشود یعنی ذرات وجود ما که انرژی هستند با شعور کیهان هستی و جریان هستی هماهنگ نیستند.

    بدنمان را سم زدایی کنیم.

    سم زدایی فیزیکی برای جسم مثل دارو و‌روغن های گیاهی و ماساژ.. که جسم را پاک میکند

    سم زدایی متافیزیکی تغییر در سبک زندگی و تغییر و اصلاح شخصیت میطلبد که ابعاد دیگر وجودی ما را پاک میکند.

    27)ارامش در پرتو اگاهی 5

    هرسال بدنمان نو و تازه میشود. قدیمی ترین سلول های بدنمان یکساله هستند و سلول ها هربار دوباره متولد میشوند.. پس چه چیزی باعث میشود که یک بیماری را مدت طولانی باخود داریم‌؟

    پاسخ این است که حافظه ما تغییر نکرده و این افکار و حافظه الوده سلول های الوده تولید میکند مانند همان سلول الوده و ناهماهنگ قبلش!

    یک انسان روزانه 60هزار فکر را در ذهن میگذراند که 95درصدش تکراری و بیهوده است.

    مراقبه و سکوت میتواند حافظه ما را هماهنگ کند با انرژی منبع. نفس را ساکت میکند و ذهن ارام میگیرد.

    ذهن ارام میتواندحافظه را اصلاح کند.

    سکوت زبان خلقت، زبان من، تو، زبان خداست‌.

    سکوت و مراقبه، ما را ب حقایق و اگاهی ها متصل میکند.

    جسم و ذهنمان را متعادل میکند و بیماری ها و الودگی ها را پاکسازی میکند.

    جسم ما بزرگترین داروخانه جهان است.

    اثر پلاسیبو=اگر یک قرص بی اثربه شخص بیمار بدهی، وان شخص تنها بداند ان قرص برا درمانش مفید است. جسم شروع به تولید انزیم ها میکند و درمان شروع میشود.

    بدن ما بدون عامل بیرونی میتواند بیماری را درمان کند.

    بدن ما با هر بیماری اپدیت و بروز رسانی میشود.

    جسم ما توانایی مواجهه و پاکسازی هررر نوع بیماری دارد. بدن ما بزرگترین داروخانه دنیاست.

    کافیست باور کنیم که جسم ما میتواند هر گونه بیماری را پاکسازی کند.

    28)ارامش در پرتو اگاهی 6

    قضاوت نکن!

    قضاوت ما چیزی نیست جز بازتاب نیاز شدیدمان ب تایید شدن….

    وقتی چیزی میبینیم لزومی ندارد قضاوت و ارزیابی اش کنیم لزومی ندارد بگوییم این گل زیباس یا زشت… کار فلانی خوب بود یا بد.

    این اتفاق اینطور باید میشد… اون باید فلان کارو میکرد …

    ما جای اون شخص نبودیم ک ببینیم با شرایط اون چه میکردیم‌.

    قضاوت ها تحت تاثیر درون ما هستند و درون مارا نشان میدهند.

    قضاوت های ما تنها تحت تاثیر تجربیات گذشته خود ماست.

    قضاوت ها مارا محدود میکنند ما را از دریافت نعمات محروم میکنند.

    یادبگیریم هیچ موجودی را قضاوت نکنیم. همه موجودات هدفی از خلقت دارند و در حال تکامل اند‌. هیچ چیز درست و غلطی در جهان وجود نداره.. برا هیچ چیزی درست و غلط تعیین نکنیم. تجزیه تحلیل نکنیم‌. قضاوت و ارزیابی نکنیم‌!

    29) ارامش در پرتو اگاهی7

    دهنده باش تا طبیعت در تو جاری شود‌‌ ودریافت کنی. رها کن تا جاری شوی

    مث نفس ک تا رها نکنی نمیتوانی بگیری.

    این جهان یک جریان است… ‌رها کن و دریافت کن با این جریان هماهنگ شو.

    همانقدر ک ب جهان بدی از جهان میگیری.

    محبت کن تا محبت ببیبنی..

    ببخش تا دریافت کنی…

    خدمت کن تا به تو خدمت کنند.

    انرژی مثبت بده تا انرژی بگیری.

    احترام بگذار تا به تو احترام بگذارند.

    همیشه از خود بپرس چگونه میتوانم خدمت کنم چگونه میتوانم مفید باشم… دهنده باشم…

    و با جریان هماهنگ شوم؟

    بخشنده باش.. ب طبیعت صدمه نزن تا طبیعت در تو جاری شود‌.

    این قانون کارماست هرچه ب طبیعت بدهی ان را بتو باز میگرداند.

    وقتی از طبیعت بخواهی، او هم از تو میخواهد‌.

    جهان، امواجی از انرژی است جریانی است از انرژی!

    موجی که به جهان میفرسی ب خودت باز میگردد.

    زندگی ات را بازتاب انرژی هایی بدان که ب طبیعت داده ای.

    30)ارامش در پرتواگاهی8

    عشق والاترین تجربه ایست که ادم میتونه داشته باشه.

    عشق با حضور در لحظه میاد، پس در زمان حال ممکن است ک عشق باشد.

    عشق باید خالص باشد.. سموم را ازبین ببر.

    حال و هوای مسموم خشم، حسادت، نفرت و..

    در این مواقع فقط صبر کن. نظاره گر باش وقتی خشم داری. فقط صبر کن!

    زمانیک حال و‌هوای مسموم برتو چیره شد فقط صبر کن…هیچکار نکن.. منتظر باش .. ان سموم دائمی نیستند هیچ‌چیز دائمی نیستن ..

    خشمی ک امده، می رود. فقط لازم است که قدری صبر کنی.

    عشق توأم با بخشیدن است.

    حال خوب را ب دیگران ببخش و تقسیم کن نه حال بد را نه خشم و نفرت را.

    مسائل و چیزهای ناجالب را برای خودت نگه دار و زیبایی ها و چیزهای جالب را ب اشتراک بگذار.

    اگر ببخشی وجودت از سموم پاک میشه.

    هرچه بیشتر ببخشی، بیشتر بدست می اوری.

    وقتی میبخشی انتظار پاداش نباش.. انتظار تشکر هم نداشته باش… توقع نداشته باش.

    درراه رسیدن ب عشق، فروتن باش… وقتی اکنده از منیت و غرور باشی عشق ناپدید میشه.

    هیچ باش.. هیچ منشا بی نهایت هست. تسلیم باش. پاک باش.

    اگر خود را هیچ بپنداری ب مقصد میرسی!

    تو خود پای درراه بده و هیچ مپرس.

    خودراه بگویدت که چون باید کرد.

    «اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای.»

    عشق بی قید و شرط را تجربه کن.

    ب بچه ها میگوییم دوستت دارم به شرط..

    ب ما یاد دادن دوستم دارد ب شرط‌…

    این شروط را کنار بگذار… بی قیدو شرط عشق بورز… همه پاره ای خداییم.

    همه برای خدمت بهم امده ایم برا یاددادن به یکدیگر فارغ از تفاوت هایمان.. اختلاف هایمان.. باورهایمان و..

    ببخش و عشق بورز (:

    بی انتظار! بی قضاوت!

    31)ارامش در پرتو اگاهی 9

    تو جسمت نیستی …. مطالعات نشان میدهد ک بدن تو مرتبا بازسازی میشود!

    هر6هفته یک کبد جدید

    هر 3ماه یک اسکلت جدید

    هر 5 روز یک معده جدید

    هر ماه پوست جدید

    تو کدام بدن فیزیکی ؟

    بدن تو عوض میشود ولی تو همانی!

    حقیقی والاتر هست.

    تو افکارت نیسی تو ذهنت هم نیسی تو ناظر بر افکاری تو اگاهی هستی.

    تو در کیهان جاری هستی.

    تو موجی که جسمت گیرنده ایست که روی تو کوک است.

    تو جسمت نیستی تو دارنده ی جسمی.

    تو نامت هم نیستی تو شغلت نیسی…

    تو دارنده ی این همه ای.. تو ناظر به این همه ایی

    تو پاره ای از خدایی (:

    32)همانطور که برای انتخاب غذای جسم وسواس بخرج میدهیم و مراقبیم ک اگ یه ذره رنگش برگشته باشه یا مویی توش باشه، یا اگ احساس کنیم تمیز و بهداشتی درست نشده، ما اون غذا رو نمیخوریم یا با اکراه میخوریم.

    اگ مسافرت بریم ب کشورای دیگ، توجه میکنیم ک غذایی انتخاب کنیم ک ب ذائقه مون بخوره ، شرعی باشه.

    اما وقتی ب ذهنمون میرسه. ورودی و غذایی ک به ذهنمون میدیم رو اصلا بهش توجه نداریم. خیلی راحت اخبار میشنویم و حرف های بیهوده میشنویم سریال های بیهوده میبینیم.

    و علت اینکه برای غذای جسم حساسیم اینه ک نتیجه اش همون موقع مشخص میشه.

    اگ غذای الوده بخوریم همون موقع دل پیچه میگیریم همون موقع

    اگ غذایی لزج باشه چندشمون میشه و همون موقع پسش میزنیم.

    اما در مورد ذهن، وقتی ورودی مسموم ب ذهنمون میدیم فیلم وسریال و اخبار نامناسب گوش میدیم و بموضوعات نامناسب توجه میکنیم، زمان میبره ک توجه مون ب اون بیشتر میشه و درمدارش قرار میگیریم و بعد از مدتییییی، اثارش رو میبینیم.

    و این باعث میشه ک ارتباطی بین اون ورودی ها واتفاقات ناجالب پیدا نکنیم.

    و تعبیرهای مختلفی میدیم که خدا نخواسته… شانس نداریم و…

    درحالیکه خودمون اون اتفاقات رو خلق کردیم.

    و خداوند ب هیچ کس ظلم نمیکند.

    پس بیایم ب هموووون اندازه که برای ورودی جسممون حساسیت بخرج میدیم، به همون اندازه روی ورودی های ذهنمون هم حساس باشیم و به هرچیز ناجالب توجه نکنیم.

    کانون توجه ما، اتفاقات زندگی مارو رقم میزنه.

    33)خودم رو‌دوست داشته باشم فارغ از اینک بقیه منو دوست دارن یا ندارن.

    خودمو باورداشته باشم، توانایی های خودمو باورداشته باشم فارغ از اینک بقیه راجب من چی فکر میکنن.

    اگه رابطه مونو باخدا درست کنیم اگ از انسان ها رها بشیم, اگر محتاج وجود دیگران نباشیم و وابسته دیگران نباشیم اگه بخدا ایمان داشته باشیم‌. اگر در وجود خدا غرق بشیم اونوقته که دیگران ب ما توجه میکنن. همه روابطمون خودبخود درست میشه همه بهمون عشق میدن همه بهمون هدیه میدن ..‌ خودبخود مشهور و دوست داشتنی میشیم.

    حضرت علی تو نهج البلاغه میگن که خدایا تو باعث شدی من شهرت نیک داشته باشم، همش از فضل توعه، من کار خاصی نکردم.

    وقتی چیزی خیلی مهم نباشه برام و بهش وابسته نباشم خودبخود برام اتفاق میفته.

    وقتی انسان بادرون خودش با خدای خودش رفیق میشه، دیگ رفتار بقیه براش مهم نیس با همه چی در صلحه و خوشحال وشاده. و همه چی خودبخود براش بوجود میاد.

    تنها کاری ک باید بکنیم اینه ک باقلبمون رفیق باشیم همین چیزی ک هستیم رو دوست داشته باشیم بقیه رو دوست داشته باشیم چون هممون از خداوندیم.

    هیچ چیزی رو نخواه بزور بدست بیاری.

    روی باورات کار کن از زندگیت لذت ببری، خودبخود خواسته ها و اتفاقات رخ میدن.

    خداوند میفرماید اجابت کن مرا تا اجابت کنم شمارا.

    ما باید رابطمون رو با خدا درست کنیم.

    احساس زیبایی های رو دیدن

    احساس یگانگی با منبع و خدا

    احساس دوست داشتن خودم و دیگران و همه چیززز

    این احساس رو در خودم پرورش بدم با همه چی در صلح باشم با همسرم و خانواده کارفرما دولت و….

    وقتی بدونم همه چیز سرجاشه

    وقتی از موفقیت دیگران خوشحال میشم ، با خودم و جهان هماهنگم

    ((از زاویه خداوند ب جهان نگاه کنم))

    رابطه مهم زندگیمو، رابطه با خدام بدونم.

    اونجاس ک همه چیز ب بهترین شکل رخ میده

    حسرت هیچ چیز رو نخورم همه چیز خودبخود اتفاق میفته.

    (رابطمون رو با خدا درست کنیم.)

    نگاهمون رو به هرچیزی در هرلحظه طوری تغییر بدیم ک احساس بهتری ب ما بدهد.

    به همه چی جوری نگاه کنیم ک احساس بهتری داشته باشیم‌.

    به چیزی تو زندگیت نچسب. نگران چیزی نباش.

    همه چیز در زمان مناسبش اتفاق میفته خودبخود‌.

    روند طبیعی جهان همینه…

    این ماییم ک باید طبیعی باشیم تا هماهنگ شیم با جهان.

    34)ادم های موفق ک الان دستاورد های زیادی دارن وما اونها رو اسطوره میدونیم، اونها با ما هیچ فرقی نمیکنن.

    همه ی ما به یک اندازه به خدا نزدیکیم‌ . همه ما به یک اندازه توانایی داریم.

    تنها باید خودمون رو باور کنیم. تو ذهنمون باور کنیم ک میتونیم ب اون خواسته برسیم.

    ادم های ثروتمند وموفق ک امروزه دستاوردهای بزرگ دارن، با یک ایده ساده شروع کردن مثل دیزنی لند، لگو لند که اسباب بازی های باکیفیت داره و قیمت هاش بااینکه بالاست اما بسیار پرفروش هست.

    و اون ایده ساده، امروزه یک بیزینس با درامد میلیارد دلاری هست.

    کافیست که اون ایده های ساده رو ادامه بدیم مهم نیست که هدفمون چقدر بزرگ باشه.. روی باورهامون کار کنیم. محدودیت هارو باور نکنیم.

    باور کنیم هدف هامون دست یافتنیه.

    اگر خدا ایده ای ب ذهنمون میندازه، توانایی رسیدن ب اون رو بما داده.

    در این مسیر بسیار مهمه که (امید)داشته باشیم و ادامه بدیم.. و در روزهای سخت احساسمون رو کنترل کنیم و ادامه بدیم.

    انسان عجوله، همیشه میخواد چگونگی راه رسیدن ب هدفشو هم بدونه… سعی کنیم صبور باشیم ، چطور و چگونه شو ب خدا بسپریم.

    هدف هامون رو ادامه بدیم‌!

    خداوند هدایتگره و مارو ب هدف هامون، به تحقق ایده هامون، هدایت میکنه.

    فقط کافیه باور کنیم. ارام ارام هدایت میشیم.

    از همون روزهای اول، بخواسته های کوچک که میرسیم خوشحال بشیم شکرگذار باشیم و تحسین کنیم تا ب خواسته های بیشتر برسیم، تا مسیر زندگی برامون لذت بخش باشه.

    35)خیلی از ادما نمیتونن با تغییر نگرش و افکارشون حالشون رو خوب کنند و سعی میکنند با مواد مخدر و قمار و روابط نازیبا و لذت های انی و… برای چند ساعتی یا نهایتا چند روزی حالشون رو خوب کنند. . این یک لذت پایدار نیست و تهش به پوچی میرسه.

    انسان باید بتونه با تغییر نگرشش، تغییر زاویه دیدش، سپاسگزاری برا نعماتش، توجه به زیبایی های زندگی اش، احساسش رو خوب کنه..

    و وقتی که انسان احساسش رو از این طریق خوب نگه داره، با فرکانس های مثبتی که پی در پی ارسال میکنه اتفاقات عالی براش رقم میخوره و شادی و خوشبختی ‌واقعی رو تجربه میکنه..‌ یک لذت پایدار‌.

    خدایاشکرت برای این قانون زیبا و ثابت که احساس خوب، اتفاقات خوب رو رقم میزنه..یه قانون که همه چیش بُرد _ بُردِ

    بهترینا براتون(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهدیه گازرانی گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      سلام دوست و هم فرکانسی قشنگم که واقعا خدا منو خیلی قشنگ هدایت کرد ب سمت کامنت زیبای شما ممنونم که انقد کامل و جامع نوشتی دمت گرم ک حس خوب بهم دادی هم با کامنتت هم از طریق آشنا شدنت با سایت هم اینکه عکس پروفایلت خیلی زیباست خداروشکر ک خداوند مهربان ما رو هدایت کرده ب این مسیر زیبا ک داریم روز ب روز نتایج بزرگتر میگیریم

      خداروشکر ک استاد فایل جدید نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده ی دیگران رو گذاشتن تو سایت و آقای سید علی خوشدل هم کامنت گذاشتن برای این فایل و در کامنتشون لینک فایل ب کبوترها غذا ندهیم رو گذاشتن و باعث شدن ک من ب این کامنت زیبای شما بربخورم

      واقعا سپاس گزار خدای هدایتگرم هستم ک در هر لحظه داره ما رو با دستان زیباش هدایت میکنه و ماام خیالمون راحته و زندگی زیبایی داریم

      خدایا شکرت بابت فایل های زیبای استاد ک ما رو از جهل مرکب داره نجات میده وای خیلی خوشحاااالم

      با اجازتون من کامنت شما رو کپی پیست کردم داخل یادداشت های چسبی ک همیشه تو لپ تپم ب یادگار از شما داشته باشم بازم ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت