دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    97MB
    8 دقیقه
  • فایل صوتی دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم!
    7MB
    8 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

479 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا دلیوند گفته:
    مدت عضویت: 945 روز

    سلام استاد عزیزم . دقیقا من هم تجربه مشابه دارم از رابطه پدرشوهرم و همسرم و همچنین رابطه مادرم با خواهرم هر دو مورد هم خواهرم و هم همسرم به خاطر کمک های بیش از اندازه والدین اسیب های زیادی دیدن ، باعث شد عزت نفسشون کم بشه استعدادها و توانایی هاشون رو نادیده بگیرن ولی خداروشکر با اموزش های سایت کم کم اگاه شدیم و خودمون رو با تغییر باور ها به فرکانسی رسوندیم که در حال حاظر هم پدرشوهرم به همسرم مطمئن شده در حوزه کسب و کار . و هم مادرم برخورد بهتری با خواهرم داره . دقیقا گاهی محبتها مثل دوستی خاله خرسه اس و فایده ای به حال ادم نداره که هیچ بلکه انسان متضرر هم میشه . ممنون ازتون به خاطر این ویدیو فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    شهریار باقری گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام وقت بخیر

    یه داستان از زندگی خودم میخوام براتون بگم

    زمانی که برادر بزرگ من تصمیم گرفت به خدمت سربازی بره , اموزشی خود در شیراز و یگان خود را در بوشهر گذراند , ما در تهران زندگی میکنیم , برادرم زمانی که در بوشهر خدمت میکرد در تابستان گرم ان شهر و دوری از خانواده باعث شده بود شرایط سختی را سپری کنه و یادم میاد مرتب به مادرم میگفت که کاری براش کنه تا انتقالی بگیره بیاد تهران , مادر من هم از روی دلسوزی به کسانی که میشناخت گفت تا برای برادر من کاری انجام دهند تا به تهران بیاد و در اینجا خدمت کنه , موفق هم شد و انتقالی برای برادرم فراهم شد و بعد از ١١ ماه خدمت اتقالی گرفت به تهران , ولی از زمانی که به تهران اومد دیگه خدمت نرفت و سرباز فراری شد, بعد از سال ها همیشه این خلع در ذهنش بود که ای کاش در همان بوشهر خدمت خودم را تمام میکردم

    در حال حاضر برادرم در قید حیات نیست

    نوبت به من رسید که خدمت برم

    من بعد از ٢ ماه خدمت بهم گفته شد که به دلیل لاغری که دارم میتوانم معاف شوم , فقط دکتر مربوطه به من گفت 4 کیلو برای معاف شدن وزنم زیاد است , اگر بتوانم این 4 کیلو را در عرض ٢ هفته کم کنم معاف میشوم , من هم تصمیم گرفتم که ٢ هفته هیچ غذایی نخورم تا این 4 کیلو کم شود , فقط در طول این ٢ هفته خرما و اب میخوردم که زنده بمونم , بعد از دو هفته که به شورای پزشکی رفتم با یه حال کاملا خراب و مریض چون ٢ هفته هیچ غذایی نخورده بودم و این باعث ضعف شدید در من شده بود ولی موفق شده بودم که معاف شم , قسمت اصلی داستان اینجاست که بعد از 45 روز استعلاجی من اقدام کردم به تسویه حساب با ارتش و گرفتن کارت معافی , ولی بعد از کلی تلاش موقعی که کارت معافی من را میخواستند صادر کنند , به من گفتن که شما اشتباهی معاف شدی و این قانون در حال حاضر نیست , من در ان لحظه نمیدانستم باید چیکار کنم , انگار دنیا روی سرم خراب شده بود , بعد از این همه تلاش حالا باید از اول خدمت میکردم , من هم تصمیم گرفتم که دیگه ادامه ندهم, و همه کل خانواده میگفتن که حق داری عزیزم , موقصر تو نبودی , یه چند ماهی گذشت ولی من با این خلع که خدمتم نصفه مونده خیلی زجر میکشیدم , تا اینکه یه روز خواهرم بر عکس حرف بقیه که بهم حق داده بودن , گفت که باید بری خدمت وگر نه هیچ وقت به اون ارزوی سفر به خازج از ایران نمیرسی , خیلی فکر کردم که تونستم تصمیم بگیرم که با همه ی اتفاقاتی که افتاده دوباره از اول خدمتم را شروع کنم و تمومش کنم , این کار را انجام دادم , درسته که خیلی سخت بود ولی ارزش اینو داشت که بعد از اتمام خدمتم اولین سفرم به ترکیه بود , هر لحظه که در ترکیه قدم میزدم به خودم میگفتم که شهریار دمت گرم ارزششو داشت , من شروع خدمتم سال ٩٠ بود و اتمام ان ٩٣ ,الان هر بار که پاسپورت خودم را میبینم خیلی شکر گذار هستم و احساس قوی بودن بهم دست میده

    ممنون که وقت گذاشتید و داستان منو خوندید

    خوشحال میشم نظر دوستان را هم ببینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1205 روز

      افرین به تو شهریار باید به خودت افتخار کنی

      وقتی ما شجاعت بخرج میدیم و برای اهدافمون بها میپردازیم نه تنها به خواستمون میرسیم بلکه دیگه اون آدم سابق هم نیستیم یه ادم جدید یکی قویتر یکی باشهامت تر یکی پردل و جرعت تر و شیرتر میشیم

      درتمام طول داستانت معلول هایی که اتفاق افتاد همه به یک علت برمیگشت اونم قوانین ثابت و بینظیر کیهان !

      از خوندن ردپات بسی لذت بردم هرکجا که هستی شاد ، پیروز وسلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        شهریار باقری گفته:
        مدت عضویت: 912 روز

        سپاس فراوان از شما خانم فاطمه عزیز , ممنونم از تشویقتون

        بعضی وقت ها اتفاق هایی در زندگیمون رخ میده که همون موقع درک نمیکنیم که چرا اون اتفاق افتاده , ولی با گذر زمان حکمت اون کار را متوجه میشیم و اتفاقا خیلی هم خدارو سپاس گزاریم بابت اون اتفاق.

        منم ارزو میکنم همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    بنام خداوند زیبایی ها

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    درسی که من از این فایل یاد گرفتم :

    اینکه من از بچه گی که پدرم فوت کرد مادرم مارا بزرگ کرد مادرم هم من 13سالم بود فوت کرد

    ومن هم درس می‌خواندم هم کار میکردم با اینکه ارث و میراث هم داشتیم ولی به من هیچ نرسید وبرادارام خودشون خوردن و تقسیم کردن

    واز اینکه به من ارث نرسید باعث شد من کار کنم و روی پای خودم بایستم

    وهبچ وقت از کار کردن خسته نشدم و تا آخر عمرم کار میکنم

    والان خداراشکر همیشه پول دارم ومحتاج هیچ کس نیستم

    خداراشکر خدا را شکر خداراشکر

    قبلاً برای دختر بزرگم میگفتم که خونه جور میکنم که اگه ازدواج کرد خونه داشته باشه وخودم از نظر مالی بهش کمک میکنم ولی الان نزدیک دوساله خیلی با خودم فکر میکنم و میگم اگه این تضاد نبود آیا من میرفتم سر کار آیا الان استقلال مالی داشتم و هزاران سوال دیگه

    پس منم باید نرگس نه تنها نرگس بلکه دوتا دخترهای دیگم هم اصلا کمک مالی نکنم تا روی پای خودشون وایستند

    دخترم از 12سالگی فرستادم سالن آرایشی والان نزدیک دوساله اونجا می‌ره و الان برای خودش درآمد زدایی می‌کنه گاهی هم میاد مغازه وپیش من کار می‌کنه و منم بهش پول میدم

    ومیخوام هر سر برند دنبال استعداشون و کار کنن وله استقلال مالی برسند

    ما نباید حتی برای فرزندان خودمان دلسوزی کنیم این میشه دلسوزی بی جا اصلا به نظر من دلسوزی نه بی جا خوبه نه با جا

    فقط وقتی خدا مارا هدایت کرده و الهام به ما شد اونوقت میشه کمک کنیم وفقط برای رضای خداوند باشه

    خدایا شکرت بابت تمام نعمت‌هایی که به من دادی

    و از استاد عزیزم متشکرم برای تمام فایلهای بی نظیرشان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته وهمه دوستان خوب وثابت قدم

    خدا را شکر می کنم با این فایل ارزشمند دیگه توانستم باورهایم را برای ذهن ثروتمند قوی تر و تجربیات خوب را در زندگی خود پیاده کنیم استاد دقیقا گل گفتید کمکهای بی جا باعث می شود که توقع آن شخص بالا برود و آن شخص را تنبل بار بیاریم مثلاً من قبلا دلم می سوخت به این آدما و آنها را کمک میکردم نمی دانستم آن گدا را بدبخت تر می کنم چون از تلاش و توانایی خودش استفاده نمیکنه و به قول استاد مسیر زندگی آنها را خراب می کنم با کمک کردن و نباید حمایت کرد آنها را الان من معتقد هستم که روزی هرکس دست خداست و من نباید دخالت کنم در کار خداوند و من هر کسی که از روی دلسوزی کمک کردم صدمه آن را دیدم و خسارت خوردم یا اینکه اعصاب خودم را خرد کردم

    خداروشکر می کنم که مطالب جدید خوب و آموزنده در این فایل منو از هر روز آگاه تر و به درک و فهم بالاتری رسیدم خدایا شکرت که امروز هم روز خدایی و زیبایی بود برای من و باورهای ذهن فقیر را هر روز رو خودم کار می کنم و جایگزین فکر ثروتمند قرار میدهم از استاد و خانم شایسته بابت این فایل خوب و بابت تدوینش واقعا سپاسگزارم

    تمام دوستان با کامنت های قشنگ شون تجارب خیلی خوبی را در زندگی من ایجاد کرده تشکر می کنم همه شما را به خدای بزرگ و مهربان می‌سپارم

    خدا نگهدارتان باشد انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    بنام رب وهاب و غفورم

    سلام به تمام دوستان عزیزم، خانواده ارزشمندم که هر روز بیشتر از همیشه خوشحالم که همراه و همسفر شما هستم با افتخار

    روز بیست و دوم

    خدایا شکرت هزاران بار برای این فایل های ارزشمند، برای هدایت شدن به دیدن این فایل، و برای درک آگاهی های صحبت های استاد

    چقدر دقیق و زیبا فرمودن و چه آگاهی های نابی، اولین بار که با استاد آشنا شدم فایلی بود در مورد اینکه نباید دلسوز باشیم، و اون موقع متوجه شدم که کاملا درست می گن، البته پس از تضادهایی که برخورده بودم در این مورد فهمیدم که به قانون عمل کردن تنها راه و بهترینه راهه، و فهمیدم باید همونجور که ما خودمون به مسیر مستقیم هدایت میشیم در لحظه ای که واقعا درخواستش میفرستیم، برای افراد دیگه هم همین رخ میده و در نتیجه دیگه دلسوزی و حمایت بی جایی که مانع رشد بشه دیگه معنایی نداره، اگر بگن نه فلانی بچست من باید مراقبش باشم، و در جواب من تو ذهنم میگم همونطور که خدا مراقب منه مراقب همه هست، اونه که قادر، عالم و عظیم و بخشندست، و همه به یک اندازه به منبع هدایت و شادی و لذت و سلامتی وصل هستند، کافیه خودشون بخوان که استفاده کنن از این منبع هدایت، که نتیجش میشه هدایت شدن به قوانین که باز ما تصمیم می گیریم که به قوانین عمل کنیم یا خیر، و بعد دوباره خودمون تصمیم می گیریم که ادامه بدیم به عمل کردن به قوانین یا خیر، پس همه چیز به اختیار ماست و ما نمی تونیم با دلسوزی و یا توصیه و یا مشاوره دادن کسی رو تغییر بدیم و یا کمک کنیم، فقط زمانی که خود فرد بخواد تغییر کنه و در این صورت دیگه دلسوزی کردن معنایی نداره و فقط داریم انرژی خودمون رو هدر میدیم و بر روی ناخواسته ها تمرکز می کنیم و از اهداف و خواسته های خودمون دور میشیم، و در نتیجه اثری که میتونیم در رسیدن خودمون به موفقیت بر دیگران بگذاریم هم رخ نخواهد داد، که طبق قانون اگر بخوایم به کسی و یا کل جهان کمک کنیم بهتره تمرکزمون بر روی خواسته های خودمون باشه، به اهدافمون برسیم و موفق شیم اینجوری میشیم الهام بخش بقیه و نیازی به هیچگونه دلسوزی نیست، جالبه مواقعی از فرد می خوان که طبق رسوم جاری بیای بشینی برای یک سری افراد دلسوزی کنی و فقط با تعهد ما به عمل به قوانین میشه مسیرمون یجوری بریم که چنین افرادی یا از مدارمون خارج بشن و یا به گونه ای با ما رفتار کنن که مطابق قانون و فرکانس های ماست

    خدایا شکرت برای این همه معجرات، که دقیقا دارم کم کم احساسشون می کنم، و میدونم هر چی بیشتر روی خودم و باورهام کار کنم معجزات بزرگتری رخ خواهد داد، زیرا که این قانون بدون تغییر خداوند است و عمل کردن بش همیشه جواب میده

    خدایا شکرت برای این جهان پر از عدل و اصول درست و خدایا شکرت برای وجود گوهرهایی چون استاد که این آگاهی ها رو به ما میرسونن و ما رو به قول استاد در کتاب رویاهایی که رویا نیستند، به کوه الماس هدایت می کنن

    خدایا هرازان بار شکرت

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1185 روز

    سلام به استاد مهربان

    سلام به دوستان خوبم

    من در این فایل به این نکته پی بردم و این را یاد گرفتم که

    توجه بی جا

    کمک بی جا

    به دیگران را کنار بگذارم

    آگاهانه به دیگران کمک نکنم تا آنها بتوانند از مهارتهای خودشان استفاده کنند و با این کار خودشان به کسب و درآمد می رسند و هم عزت نفس آنها حفظ می شود و هم خدای مهربان هم به آنها کمک خواهد کرد

    این صحبت ها بدان معنی است که من دلسوزی بی جا نداشته باشم

    من هرگز دنبال ترحم بی جا نباشم

    آنچه که در این جهان وجود دارد فراوانی است پس نباید هرگز ترحم و دلسوزی بی جا داشته باشم

    من که از قوانین این جهان آگاه هستم پس باید دنبال این باشم که راه درست را نشان افراد بدهم و نه اینکه برای آنها ترحم و دلسوزی داشته باشم

    من خودم در سر کارم آنقدر دلم برای دیگر همکارانم می سوخت و همیشه دنبال این بودم که به آنها کمک کنم و با آنها صحبت کنم تا مشکلات آنها حل بشود

    در نهایت جز سردرد برای خودم هیچ نداشت و آنها هم باز همان آش بود و همان کاسه در نهایت به این موضوع پی بردم که هر چه است باید از درون خودشان باشد و تا خودشان نخواهند من هرگز نمی توانم به دیگری کمک کنم

    فایل عالی و خوبی بود

    ممنونم استاد بزرگوار

    سپاس از خدای خوبی ها

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نفیسه صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    کمک بی جا به افراد باعث می‌شود آنها از مسیر درست منحرف بشن

    افراد توتضادهاشون رشد میکنن مهارت یاد میگیرن تازه می‌فهمن خواسته شون چیه

    نخواه که به کسی کمک بی جا کنی

    کمک به گداها در خیابان باعث می‌شود تکدی گری افزایش پیدا کنه چهره شهر رو زشت میکنه باعث خراب کردن مسیر زندگی آنها میشود

    اگر فرزندانتون رو حمایت کنی اونها رشد نمیکنن

    (آگاهانه کمک کردن)

    با پول ندادن به گداها باعث رشد آنها میشوی

    بچه وقتی یبار سوخت یاد میگیره دیگه نزدیک آتیش نشه

    وقتی یبار زمین افتاد زخمی شد یاد میگیره مواظب خود‌ش باشه

    انسان باید روزیشو از خداوند بطلبد

    دلسوزی بیش از حد ترحم بیش از حد باعث آسیب به افراد میشه

    بدون هرکسی در هر شرایطی از خداوند در خواست کنه خدا بهش پاسخ میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    منیژه رجاییان گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام استاد عزیز بابت فایل بسیار زیباتون سپاسگزاری می‌کنم

    در مورد موضوع این فایل که دلسوزی‌های بیجا که باعث بدبخت شدن افراد می‌شه من یه مثالی داشتم

    اینکه یکی از آشناهای خودمون یه پسری داشت که از همون اول به شدت ازش حمایت بیجا می‌کرد و این باعث شد که بسیار بی‌مسئولیت بار بیاد و حتی توی زندگی زناشوییش هم به مشکل برخورد و خانمش ازش جدا شد به خاطر اینکه هیچ جا ثابت برای کار کردن وای نمی‌ساد و مادرش مخفیانه بهش پول می‌داد البته نه اونقدری که بشه زندگی رو با چرخوند فقط در حدی که بتونه خرج سیگار و موادشو در بیاره و این روند ادامه داره تا الان که حدود 50 و خورده‌ای سال از سن اون پسر می‌گذره و توی اتاق بسیار کوچیک خونه مادرش داره زندگی می‌کنه و هنوز هم مامانش خرجشو میده و الان به جایی رسیده که مادرش آرزوی مردن خودشو می‌کنه ولی جالب اینجاست که هنوز هم نمی‌خواد بفهمه که خودش با طرفداری‌های بی‌جا باعث بی‌مسئولیتی پسرش شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    درودبه استادمهربانم ومریم عزیزم

    وهمه دوستان عالیم

    خداروشکربابت این نشانه وسپاس ازشما که همین پیامهاچقدرآگاهی های مراهرروزبالاوبالاترمی بردوتفکرکردن قبل ازانجام هرکاری رابه من یادآوری می کند.

    درزندگی قبلیم آنقدرتجارب مختلف دریافت کردم لبریزازدردورنج که به لطف خداوندوهدایتم به سمت شمااین نقطه ضعف دلسوزیم را کلا خاک کردم چون جای من وهمسرسابقم عوض شده بودودرواقع من عوضی شده بودم چون ،من کارمی کردم وایشان راحت مصرف موادداشتندوخلاصه حمایت های ناسالم ودلسوزی های بی‌جای من، وااای که ناآگاهی وبسته شدن ذهن چه بلایی سرمن آورد…..

    اماخداروشکربعدازجداشدن ومدتی مجردی زندگی کردن وکارکردن ودرادامه خودکفایی ام وآشنایی باعزیزدلم ومهم ترازهمه هدایتم توسط خداوندبه این سایت ودیگرسرکارنرفتن زندگی شیرین وشیرین ترشدچون بابتن هایی که من درسرمبارکم خورده بوددیگه تقریبا داشتم عاقل می شدم ولی خدایی هرخانمی روکه دوروبرم بودمی دیدم وازدوستان خودم هم می شناختم وسرکاربودندچقدردردداشت که کارمی کردندوکارت حقوقشان دست مردانشان وترس هم تمام وجودشان راگرفته بودونمی توانستندازحقوق خودخرج کنندواغلب همسران دنبال عشق وحال خودشان ،چون من خودم تجربه کرده بودم فاجعه بودازبیرون که نگاه می کردی، ولی بازخداروشکرامروزدنیای آنهاازدنیای من جداشده ودیگرهیچ ارتباطی نیست ومن مانده ام ،عزیزدلم ،سایت طلایی بااستادعزیزم ،مریم جان ودوستان گلم وخدایی که به شدت کافیست…..

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    ما بارها و بارها به عناوین مختلف به افراد ضعیف و فقیر کمک کرده ایم و علاوه بر این که هیچ تاثیری در زندگی آنان نداشته بلکه توقع آنان از ما بسیار افزایش یافته و از ما درخواست کردند پول بیشتری به آنها پرداخت کنیم. در صورتی که همه آنها توانایی کار کردن کافی برای داشتن زندگی خوب داشتند و به دلیل مزاحمت‌های بی جا و درخواست‌های مکرر آنها دیگر به هیچ وجه به آنان کمک نخواهیم کرد و سخنان استاد کاملا مورد قبول بوده و ما به خوبی آن را تجربه کرده ایم . در مورد پرندگان نیز کاملا صحیح می فرمایند و ما چندین بار از اشخاص مختلف شنیده ایم که با کمک کردن و غذا دادن به حیوانات آنها را وابسته کرده و در نهایت نیز مردند.

    بسیاری از افراد موفق و ثروتمند در اطرافیان و آشنایان ما افراد فقیری بوده که تضادهایی که در کودکی با آن مواجه بودند باعث پیشرفت آنان و قوی تر شدنشان شده است.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: