اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام دوستان عزیزم امیدوارم که در این مسیر لذت بخش زندگی نهایت عشق و شادی رو تجربه کنیم و عمل کردن به قوانین ثابت و بدون تغییر جهان ✅
احساسات خوب = اتفاقات خوب ✅
استاد جان الهی قربونتون برم تحسین میکنم این انرژی و عشق و انگیزه
تحسین میکنم این قدرت و اراده برای تغییر دادن شرایط
تحسین میکنم که اینقدر زیبا تونستید به کاهش وزن و سایز برسید
این خیلی عالی هست ✅
چقدر هم که خوش پوش و زیبا و دوست داشتنی!
تحسین میکنم این همه نعمت و زیبایی که چشمام دارن میبینن
آسمان صاف و دریاچه ی آرام و جنگل سرسبز که انعکاس اش روی آب افتاده 🏞
استاد جان خودم از وقتی ازداوج کردم در سن کم تا چند سال اول بخاطر باورهایی که ساخته بودم از شنیده ها و نصیحت ها حتی یک بار تنهایی نمیتونستم برای خودم برم بیرون برای خرید بازار
و بجای اینکه حرکت کنم و خودم شرایط ام رو تغییر بدم فقط سر خودم نق میزدم و افسرده شده بودم !
اما از وقتی با شما آشنا شدم و اعتماد بنفسی که پیدا کردم باعث شد حرکت کنم و برای چیزایی که میخوام تلاش کنم نشینم فقط خودمُ بخورم!
اول یه روز تنهایی رفتم برای خونه خرید نترسیدم که اگه الان شوهرم فهمید دعوام میکنه ، گفتم من میخوام حرکت کنم ! دیگه یه روز برای خودم رفتم بازار و گشتم !
بعد از یه مدت دیگه همسرم هم عکس العملی نشان نمیداد!
من این شخصیت استقلال طلب و آزادی طلبی رو خیلی دوست دارم
در رابطه با صحبت کردن با افراد غریبه هم من خیلی علاقه دارم اما همسرم موافق این قضیه نبود ، بخاطر همین دیگه تلاشی نکردم یا حتی همینجور که شما گفتید حتی میترسیدم !
وقتی تازه به محله ی جدید اومده بودیم خانوم همسایه اومد و سلام و احوالپرسی و خوش آمدگویی گفت خیلی باشخصیت و دوست داشتنی هستند!
دیگه من پارسال قبل از عید که بود سمنو درست کرده بودم یه ظرف براشون بردم و هدیه دادم دیگه بعد یه مدت ایشان کیک خانگی بسیار بسیار خوشمزه آورد دیگه همینجور رابطمون ادامه پیدا کرد!
وقتی همسرم فهمید اول عصبانی شد 😂 و گفت چرا به حرف من گوش ندادی تو چه میدونی اینا چه آدمایی هستند دیگه من به همین آرومی گفتم عزیزم من معاشرت با افراد غریبه رو خیلی دوست دارم !
دیگه بعد از یه مدتی چیزی نگفتند!
من باورم اینه که تمام انسانها روح های خداوند هستند از خداوند هستند و فقط به من خیر و خوبی میرسونن و تابحال هم فقط همینو تجربه کردم!
هر چند تمام این رفتارها چیزی بود که من خودم ساخته بودمش این همه حساسیت همسرم اما خدا رو شکر الان خیلی بهتره !
هنوز خیلی چیزهای دیگه هست که باید پا روی ترسهام بزارم و انجامشون بدم 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
استاد این حرفتون خیلی سنگین و باید بهش فکر کرد و اقدام به عمل آورد
( وقتی فرشته ی مرگ اومد و گفت بیا بریم بگیم بریم من فقط در این جهان لذت بردم و شادی کردم ،حالا بریم میخوام اون جهان متفاوت رو تجربه کنم)✅
استاد حرکت کردن فارق از نتیجه خیلی حس خوبی داره و یه حس شجاعت و اعتمادبنفس به آدم میده✅
مسیرهای جدید رو من خیلی در رابطه با غذا و کیک و شیرینی درست کردن امتحان میکنم هر دفعه با ایده های جدید که به ذهنم میاد و واقعا عالی هم میشه چون با هدایتهای خداوند انجام میشه✅
استاد جان الان هوای شهرما بهاری بهاری هست خیلی لذت بخش و دوست دارم خدا رو شکر
خواستم با شما هم به اشتراک بزارم حسم رو چون شما هم این هوا رو خیلی دوست دارید✅🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
❤ استاد جانم ممنون که هستید و این فایل فوق العاده رو آماده کردید و مریم جان سپاسگزارم ❤شما جز بزرگترین نعمتهای زندگیه من هستید ❤ خیلی خیلی دوستتون دارم
و سپاسگزارم از ابوموسی که باعث این فایل بینهایت شنیدنی و عمل کردنی شد 🐓
چقدر زیبا از شجاعتها و رفتن به دل ترسهات نوشتی و بسیار از خوندنش لذت بردم
چقدر با خوندن کامنت زیبات الهام گرفتم و تحسینت کردم که فارغ از نظر بقیه خودت رو داری در جهان اطرافت تجربه میکنی و محدودیت ها رو نمیپذیری واقعا آفرین داری و کلی درس گرفتم از شجاعتت
عاشقتم و بسیار سپاسگزارم از تجربیات زیبا و تأثیر گذار و الهام بخشی که با دستهای الهیت نوشتی
برای تو بانوی ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝
استاد من عاااااااشق شما هستم اصلا یعنی دیوانه ام چقدر اندامتون هر روز خدارو شکر بهتر میشه
خدای من این فایل چقدر باید الان ضبط میشد چه همزمانی
همزمان که داشتید از رفتن به دل ترسها صحبت میکردید منو غرق در خاطرات شجاعتهام کردین خاطراتی که همین الان بهشون فکر میکنم خودم تعجب میکنم که آخه من چقدر دل و جرأت داشتم
استاد بیشتر زندگی من بیرون شدن از محیط امنم بوده انقدر که وقتی الان یه سری کارهام یادم میاد میگم نفیس تو چطور اونکار رو انجام دادی کارهایی که دیوانگی محض بود ولی دل من میخواست اون رو تجربه کنه که همش هم مربوط میشد به آزادی و فرا رفتن از مرز محدودیت هام شاید خیلی جاهاش هم خارج شدن از حدود الهیم بود ولی درسش رو گرفتم و نتیجه اش اینه که الان اینجام و خدا هدایتم کرد به درک قوانینش برای اینکه بتونم از بهترین راه اون تجربه های دلخواه رو داشته باشم
نمیدونید چقدر ذوق داشتم وقتی این فایل رو میدیدم حرفهاتون رو میشنیدم حرفهایی که کلام خدا بود در جهت تایید تصمیمات جدیدم
مدتی هست که دارم فوکوسی کامنتهای عزت نفس رو به ترتیب امتیاز میخونم همه رو رسیده بودم به جلسه دوم و تمرین تنها رفتن به کافی شاپ تمرینی که با بهانه های متعدد به تعویق انداخته بودمش و تو عمرم تجربه اش نکرده بودم
دوشب پیش بود دستم رفت هدایتی روی سوره توبه و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد که چرا چسبیدی به خونه و از خانه نشینان شدی پاشو برو تو دل ترسهات پاشو از این محیط امنت خارج شو مگه آزادی در همه ابعاد نمیخوای
واااای استاد مثه برق از جا پریدم سریع لباس پوشیدم و اسنپ گرفتم و نذاشتم هیچ بهونه ای منو منصرف کنه ساعت ۶:۳۰ عصر بود هدایت اومده بود بستنی ناصر نمیدونم چرا با اینکه کافه درباری نزدیکتر بود و من لاکچری پسند اونو بیشتر دوست داشتم ولی هدایت واضح گفته بود اونجا خلاصه رفتم و برای خودم موکا سفارش دادم با عشق نشستم یه جای خوب
اگه نفیسه قبل بود چون میز روبروم سه تا پسر بود جوری میشستم که پشتم بهشون باشه ولی اینبار قشنگ روبروشون نشستم
وای استاد باورتون میشه سیستم اونجا این بود که همه سفارش میدن بعد شماره خونده میشه میرن تحویل میگیرن ولی برای من خودشون با عزت و احترام اوردن سر میزم و بعدش هم هی حواسش بود و ازم سوال کرد چیزی لازم دارین خوبه در صورتی که دقت کردم با هیچ کس اینکار رو نکرد و اینا رو من از فضل خدا دیدم که داشت منو تو این مسیر تنها بودن با خودم حمایت میکرد
اول میخواستم بشینم کامتت بخونم ولی دیدم نه میخوام ادمها رو نگاه کنم و تحسین کنم
نگاه کردم اونور خیابون دیدم یه گالری مبل خیلی لوکس هست و باران الهی هم شروع به باریدن کرد و دل من بازدید از اون گالری رو هم میخواست
وقتی موکا تموم شد بلند شدم و تشکر کردم و رفتم به سمت گالری چقدر لذتبخش بود که وسط جمعیت تو یکی از خیابون باکلاس های تهران مثه بچه ها سرم رو بردم بالا دهنم رو بازکردم در حین راه رفتن بارون بریزه تو دهنم بخورمش کاری که خیلی دوست دارم و تمام سعیم رو کردم فارغ اززنظر بقیه کسی ببینه بشناسه راحت کار دلخواهم رو انجام بدم
رفتم گالری و مبلمان رو هم دیدم و کلی لذت بردم و رفتم بالاتر دیدم خوب حالا که مرکز خرید امیتیس هم نزدیک هست اینجا هم برم همش هدایتی اصلا انگار خدا دستم رو میگرفت میگفت حالا برو اینجا
رفتم داخل مرکز خرید و هدایت شدم به یه گالری نقره فروشی هدایت الهی بهم گفته بود برای خودم قاشق چنگال نقره بخرم برای احساس ارزشمندی و لیاقت بیشتر
رفتم داخل و ازشون سوال پرسیدم نداشت ولی گفت بخواهین براتون میارم وقتی متوجه شد سرویس نمیخوام و برای مصرف شخصی خودم فقط میخوام گفت
نفیسه: برای احساس ارزشمندی و لیاقت تمرینی هست که استادم داده
آقا: البته شما بدون نیاز به همه اینها ارزشمندین
نفیسه: (تصدیق قانون در دل با احساس لیاقت )سپاسگزارم
وقتی اومدم بیرون فقط کلام خدا رو از دهن اون آقا تصدیق کردم و یه دور دیگه زدم و از مرکز خرید با تشکر دوباره از مامورین حراست که با عشق بهم ماسک دادن خارج شدم
بارون خیلی شدید شده بود و من باید خودم رو به خیابون اصلی میرسوندم که ترافیک نباشه و بتونم راحت اسنپ بگیرم حرف استاد یادم اومد مسیر جدید
رفتم بالا همینطور که داشتم سریع میرفتم دیدم یه آقایی بهم سلام کرد منم برگشتم دیدم یه پیرمرد قد خمیده هست و منم با عشق بهش سلام کردم و به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری پشت سر من داره بلند صحبت میکنه ایستادم و برگشتم ببینم کاری داره دیدم همینجوری شروع کرده به قربون صدقه من رفتن یه لحظه شک شدم خدای من این کیه منم با همون ترس ازش سپاسگزاری کردم و براش از خدا عمر با عزت و سلامتی خواستم و دوباره به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری داره حرف میزنه و میگه شما چقدر خوبی چقدر فرشته ای منم قلبم اروم نبود تمام سعیم رو میکردم به ترسهام غلبه کنم ترس از مردها و فقط با خودم مرور میکردم باورهای توحیدی رو دیدم هی میگه من عاشقتم بوس میفرستاد واسم و منم تشکر کردم و با همون اصطلاح عاشقتونم خودم بهشون عشق بی قید و شرط ورزیدم
بعد گفت میشه شماره اتون رو داشته باشم زنگ بزنم بعضی وقتا حالتون رو بپرسم آخه شما خیلی دختر خوبی هستید
منم با عشق بهشون گفتم نه اجازه ندارم و ازشون دور شدم
هنوز معنی قلب ناآرومم رو زمانی که اون پیرمرد قد خمیده داشت به من عشق میورزید رو کاملا متوجه نشدم که اون آلارم الهی بود یا ترس من
خلاصه رفتم بالاتر دیدم خدای من مغازه ای بود که ساعت امگا داشت و من دقیقا چند وقت بود دلم میخواست برم نمایندگی امگا و ساعت مورد علاقه ام که بارها در مدار خریدنش قرار گرفتم و به خاطر نظر بقیه خودم رو از این زینت الهی محروم کرده بودم رو ببینم و قیمت بگیرم
آقا منم خوشحال پریدم اونور خیابون و رفتم داخل مغازه و اون مدلی که من دوست داشتم رو اورد و تست کردم و قیمت گرفتم و چقدر دستهای زیبام رو لایق دیدم برای داشتنش چند تا سوال پرسیدم و اومدم بیرون
بارون دیگه دوشی شده بود هرچی تلاش کردم اسنپ بگیرم دیدم اسنپ نیست منم دیدم ترافیک پیاده برم بهتره
اگه نفیسه قبل بود حالش بد میشد از اینکه زیر بارون خیس بشه و لباس خیس بچسبه به تنش ولی گفتم بزار این مقاومتم رو هم بردارم
شروع کردم همینجوری که زیر بارون راه میرفتم احساس میکردم و این تو ذهنم میگذشت آگاهانه که این بارون رحمت الهی داره همه باورهای محدود کننده همه کینه ها همه شح نفس ها همه باورهای فقر آلود همه خوف و خشیت از ادمها رو پاک میکنه و کل مسیر رو با این نیت پیاده روی کردمو دقیقا خیس آبکشیده شدم ولی در همون حال احساس میکردم خدا داره رجس ها رو از وجودم پاک میکنه
میدونی استاد وقتی وسط خیابون مثه بچه گی هام با ذوق و خنده فارغ از نگاه بقیه به صورت لی لی زیر بارون میپردیم و میدوییدم فقط داشتم به شما فکر میکردم به اینکه بیام براتون بنویسم
بنویسم و ازتون تشکر کنم که شما تنها کسی بودید که به یادم آوردید که اون نفیسه پر رو اون نفیسه باهمه خل خل بازیهاش بهترین و درست ترین کارها رو میکرده اون از محیط امن خارج شدن ها درست ترین کارهای زندگیم بوده کارهایی که تا قبل از آشنایی با شما خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم
نفیسه ای که همیشه دوست داشته منحصر بفرد باشه مثه اثر انگشتش و مثه اکثریت بودن رو نپذیرفته بوده شاید یه جاهایی چون درک درستی از قانون نداشته یاغی هم شده عصیان گری هم کرده حدود الهیش رو هم رعایت نکرده و آسیب دیده
اما انقدر خدا عاشقش بوده که اوردتش اینجا و دستش رو گذاشته تو دست بهترین استاد دنیا و داره یاد میگیره چطور خودش رو بهتر تجربه کنه در محدوده حدود الهیش که خدا گفته نه اونی که آدمها گفتن و اینجا جایی هست که هییییچکدوم از ادمهایی که جرأت رفتن به دل ترسهاشون رو نداشتن دسترسی بهش ندارن
میدونی استاد بودن با شما شنیدن این پیغام های سروش قشششششنگترین پاداش الهی من بوده و من از خدا برای حضورتون تو زندگیم بینهایت سپاسگزارم
اون شب اومدم خونه و کلی واسه خودم از ذوقم رقصیدم و اهنگ باب دلمی رو واسه خودم خوندم و به خودم عشق ورزیدم برای اینکه بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه اون چیزی که دوست داشتم رو آزادانه تجربه کردم فارغ از اینکه کی خوشش میاد کی نمیاد برای اینکه از محیط امنم خارج شدم و رفتم به دل ترسهام
و دقیقا دیشب دنبال برنامه ریختن برای تجربه خودم تنهایی با خودم بودم و این هدایت الهی از کلام شما در بهترین زمان به دستم رسید و اون خواسته که زیر بارون لی لی میدوییدم و تو ذهنم با شما حرف میزدم و میخواستم که بیام برای شما هم بنویسم تیک خورد در بهترین زمان در درست ترین زمان و با هماهنگ ترین شکل ممکن خدایا شکرت برای این هم زمانی ها
و بعدا متوجه شدم چرا باید میرفتم بستنی ناصر به جای کافه درباری چون اگه میرفتم کافه درباری خیلی نزدیک بود و هبچ کدوم از اون تجربه ها رو نمیتونستم داشته باشم
استاد نمیدونی وقتی چند ماه پیش رفتم تو مترو و فارغ از نجوا ها ترسها نگرانی ها اگهی تبلیغاتی رو دوبار تو کوپه خانمها خوندم و یه بار تو کوپه اقایون چه احساس قدرتی کردم حتی وقتی یه اقایی دستش رو به حالت تأسف به هم میمالی و سرش رو تکون میداد وقتی داشتم از زیبایی هام جلوی آقایون تعریف میکردم و من ادامه دادم و بعدش برای خودم آهنگ مژده باران رو گذاشتم که برای پیروزی قهرمان های جهان میذارن و جایزه دادم و احساس کردم بزرگترین فتح زندگیم رو کردم انقدر حسش قشنگ بود و بهم قدرت داد
استاد من از اون ادمهایی بودم که وقتی پندمیک شد تازه با شما آشنا شده بودم و هدایت الهی بهم گفت برو سفر برو تو دل جمعیت و ببین که اجازه نمیدم به بدن مقدست هیچ چیر نا هماهنگی وارد بشه و من تنها رفتم تو شلوغ ترین مکانها فرودگاه هواپیما و خدا هم به وعده اش به من عمل کرد و من یه درجه خیلی خوب از ترسم از ویروس و بیماری رها شدم و دقیقا تو این پندمیک من بهترین حالت سلامتی رو تجربه کردم با اینکه فقط جاهایی که اجبار بود ماسک زدم و هیچ رعایت دیگه ای هم نکردم و چقدر هم فایلهایی که شما تو اون زمان گذاشتید و ارامش در پرتوی آگاهی بهم کمک کرد
گفتم که بدنی که تقوای الهی پیشه کرده باشه اجازه نداره هیچ چیز ناهماهنگی وارد بدنش بشه هر چی هم بشه سریع خارج میشه نمیتونه بمونه و الان میفهمم چرا اون مکمل ها میشد جوش توی بدنم و اصلا با بدن من سازگار نبود الان میفهمم چرا داروهای شیمیایی اصلا با بدن من هماهنگ نبود و یه عارضه ای برام میکرد چون بدن من کعبه الهیه
استاد سایز من اسمال شده اسمال خوب که قشنگ زیبایی ها و فرم و برجستگی ها که باید به اندازه مناسب و متعادل برای بدن خانمها باشه و صورتم حفظ شده البته باید بهتر بشه هنوز خودم کامل اونجوری که دلم میخواد نشده ولی راضی هستم از خودم
یه تجربه ای که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم این بود که زمانی که مربیم خانم علی تبریزی بود که من واقعا تنها خانمی که تو حوزه بدنسازی ایران مخصوصاً که حوزه تخصصیش خانمها هست قبولش دارم ایشونه و واقعا بیییینظیره از همه لحاظ که بخوام از ویژگیهای مثبتش بنویسم باید کتاب بنویسم که چقدر این زن فوق العاده است
ایشون برنامه رژیم غذایی رو فقط طبق گروه خونی میداد و برام خیلی جالب بود که من گروه خونیم B+بود بهم گفته بود مثلا تو مرغ نخور بوقلمون بخور و این دقیقاً چیزی بود که بدن من کلا خیلی تمایلی به خوردن مرغ نداره و کلا با بوقلمون اوکی تر هستم
یا مثلا تو رژیم من نسکافه حذف بود و دقیقا من اصلا نسکافه میخورم معده ام ترش میکنه
و در کل طب سنتی هم بر طبق مزاج شناسی رژیم غذای میده که وقتی بررسی کردم دیدم دقیقا چیزایی هست که اصلا بدن من میلی بهش نداره یعنی برام خوب نیست و همون چیزی هست که نباید بخورم
،البته خیلی بحثش گسترده است
مثلا یه مورد دیگه که من کلا از نوشابه زده شدم و میلی بهش ندارم میفهمم برای بدنم خوب نیست و به جاش هدایت شدم به خوردن سکنگبین که با عسل درست میشه و اصلا میخورم جیگرم حال میاد و دقیقا همون چیزی هست که برای بدن من مفید هست و به بهتر شدنم کمک میکنه
یا مثلا دلم قهوه میخواد بخوره ولی لیوانش بزرگ بود وقتی همه اش رو خوردم دیدم حال خوبی ندارم فهمیدم کافئین در اون حد برای بدن من لازم نیست
در کل وقتی تقوای الهی رو رعایت کنم بدنم با من حرف میزنه چیزی که میل به خوردنش ندارم یعنی برام خوب نیست چیزی که خیلی دوستش دارم بخورم یعنی الان بدنم اونو لازم داره و باید بخورمش
میدونید اینو از کجا میگم بدن من هیچوقت میلی به خوردن مشروب و تجربه حرومهای خدا نداشت من زوری نزدم انگار خدا از قبل میلش رو برداشته بود از بدنم
حتی زمانی که گمراه بودم و خودم رو مثه اکثریت کرده بودم و قلیون میکشیدم حالم بد میشد و من اون زمان نمیفهمیدم چرا بقیه انقدر راحت هستن و مثه دودکش هستن ولی من حالم بد میشه و اونم هدایت الهی از یه جایی به بعد انقدر حالت تنفر ازش تو قلبم قرار گرفت که خیلی سال هست وقتی بوش بهم بخوره حالم بد میشه
و یه مورد دیگه که اونم ناآگاه بودم اونم خوردن غذای نذری بود که اونم میلش رو از دلم برداشت و الان یکسال هست تو این رژیم هستم که غذای نذری نخورم و هر روز اندامم زیبا تر و سلامت تر میشه و نعمتهای بیشتری دریافت میکنم خدایا شکرت
یه مورد دیگه هم بود ان شاءالله در زمان مناسب میگم
دوست داشتم این تجربیاتم رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم
برای همه عزیزانم بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💖💖💖
چقدر زیبا بود این کامنت به خدا وقتی میخوندم از خود بی خود شدم عجب قلمی داری عزیزم بسیار زیبا و رسا و شیوا بود خیلی. خیلی از خواندن کامنت شما خوشحال شدم من هر جا از شما کامنت ببینم با عشق و لذت میخونم
دمت گرم برای این همه شجاعت و این همه تغییر تو لایق بهترینها هستی .
من از طرفدارای پر و پا قرص کامنتهای زیبای شما هستم، همیشه شما رو بخاطر شجاعتتون در خود واقعی رو نشون دادن تحسین میکنم، و الان هم این کامنت و بخصوص انجام آگهی بازرگانی که بخاطرش تحسینتون میکنم و امیدوارم که منم بتونم به مقاومتی که برای انجام این تمرین مهم دارم غلبه کنم، در پناه خدا شاد و سلامت باشید
چقدر تحسینت میکنم دختر که اینقدر با جسارت و با لذت تجربه میکنی لحظه لحظه زندگیتو
چقدر هر لحظه با هر تجربت، خودم رو توی همون فضا قرار دادم و دیدم که آره منم خیلی عاشق دیوونه بازیم
دقیقا منم بعضی مواقع یه کارای دیوونه بازی انجام میدم که احساس میکنم بقیه پیش خودشون فکر میکنن این کم داره ولی من عاشق این کارام
عاشق گوس دادن به حرف های قلبم فارغ از نظر بقیه
چقدر بهت تبریک میگم که دوره ارزشمند عزت نفس رو تهیه کردی این دوره بی نظیره
من هم با برادرم که هم مسیریم تهیه کردیم و واقعا بعد این دوره خیلی مارها کردم که قبلش نمیکردم، مول سفر به تهران تنهایی و گشتن جاهایی که هیچ زمانی تجربه نکرده بودم
من آگهی بازرگانی رو برای مادر شوهرم و دو تا خواهرهای همسرم انجام دادم و نمیدونی اونا چقدر تحسینم کردن و همشو تایید کردن و با اینکه من قلبم تند تند میزد، ولی به خودم خیلی افتخار کردم
من عاشق رقصیدنم و راحت آهنگ میذارم و میرقصم ، حتی توی جمع
چند شب پیش نامزدی دختر عمون همسرم بود و من اباس مجلسی دست و پاگیر نپوشبده بودم، آخه همسر من لر هستن و لباس محلی خیلی دردسر داره
من با مت سلوار رفتم و نمیدونی چقدر سلک و راحت بودم و چقدر رقصیدم و حتی دخترای جوون هم کلی از این شاد و سرحال بودن من کیف میکردن
پاریال تابستون تولد خواهر شوهر بزرگم بود شاید بگم از اول جشن تا آخرش من رقصیم، یه دقیقه لری و یه دقیقه بندری🤣🤣🤣
بعنی کم نیاوردم و همه هم با این حال من، سعی میکردن همراهیم کنن
حالا که غکر میکنم میبینم چه تجربه های ناب و ساده ای داشتم و چقدر بابتشون هم شکرگذار خداوند هستم و هم به خودم افتخار میکنم که هر بار، حرف و نظر بقیه بیشتر برام کمرنگ میشه
مامنت شما باعث شد که دستم بیاد برای نوشتن
بازم هم شما و همخودم رو تحسین میکنم که داریم با عشق و لذت ، آگاهی هایی که استادان ارزشمندمون در اختیارمون میذارن رو ایتفاده میکنیم و هر روز حتی اگه شده یه کوچولو، بهبود پیدا میکنیم
عاشقتم خوشکل خانم و بهتربنها رو برای هممون آرزو دارم😘😘😘🎉🎉🎉
واقعاً خدارو سپاسگزارم که با دوستان ارزشمند و آگاهی همچون شما بانوی شایسته داریم این مسیر الهی رو طی میکنیم
واقعا تحسینتون میکنم عزیزم خوندن آگهی تبلیغاتی در مقابل خانواده همسر مخصوصاً که با این مسیر آشنایی نداشته باشن خیلی شجاعت میخواد و آفرین داری عزیزم
منم تکاملی این تمرین رو انجام دادم اول خانواده بعد راننده های اسنپ بعد تو مترو
یکی از حال خوب کننده ترین کارهای دنیا رقصیدن هست
چقدر لذت بردم از خوندن این پاسخ زیبا و ارزشمندی که نوشتید و با خوندنش فقط لبخند به لب تحسینتون کردم
چقدر تحسینتون کردم که لباسی که باهاش راحت بودین فارغ از رسم و رسوم به تنتون کردین
میدونید وقتی به بچه ها نگاه میکنم که انقدر با خودشون در صلح هستن که اگر با لباسی راحت نباشن هرچقدر هم بابتش هزینه شده باشه و زیبا باشه ولی نمیپوشنش یاد میگیرم که اصل راحتی و لذت بردن هست
واییی زهرای عزیزم از رقصهای محلی نوشتی اولین کاری که بعد از رفتن به تبریز انجام دادم یادگیری رقص آذری بود و کافیه آهنگ آذری بذارن من اولین نفر وسط هستم
ان شاالله در کنار هم هنر رقصمون رو به نمایش بذاریم
چقدر خندیدم وقتی تجربه اون پیرمرد رو تعریف کردی چون تقریبا خودم هم این شرایط برام بوجود اومده از وقتی عشق بی قیدوشرط به دیگران وحتی حیوانات و اشیا می دهم به طوری که دیروز همسرم وقتی من یک پروانه بعد از مدتها دیدم کلی ذوق کردم و قربون صدقه اش رفتم ودستانم رو گرفتم رو دستم بنشینه بهم گفت همین کارها رو می کنی که بابات امده بهم گفته زنت خل شده باپروانه ها حرف میزنه و دنبالشون می کنه و من
فقط خدا رو شکر کردم که در مسیر درست هستم
تحسینت می کنم به خاطر در صلح بودن باخودت برای اینکه تجاربت رو باما به اشتراک می گزاری باور کن خیلی از خانمهای سایت از تمرینهات الگو می گیرند مثلا خودم امروز صبح داشتم تمرینهای عزت نفس رو مرور می کردم که با خودمون طوری رفتار کنیم که باارزش ترین ادم رفتار می کنیم ومن گفتم ازاین به بعد با خودم مثل ملکه ها رفتار می کنم و یاد شما وکامنتهای ارزشمندت افتادم و دلم برات تنگ شد رفتم ایمیلم ودیدم پیام گذاشتی و این کامنتت رو خوندم هم کلی خندیدم چون هم ذات پنداری کردم هم دیدم چقدر جنس کارهات مثل منه وچقدر دوستت دارم بی قید وشرط
خدا رو شاکرم با عزیزانی هم چون شما نازنین بانو در این مسیر الهی قدم بر میداریم و خل خل بازی هامون رو فارغ از نظر بقیه انجام میدیم
خیلی لذت بخشه وقتی آدم برگرده به اصل خودش و نقابی که سالها به خاطر ترس از قضاوت ها به صورت و شخصیتش زده بود آروم آروم برداره و اونجوری که قلبش راضی هست مسیر زندگیش رو طی کنه
شاید خیلی جاها بزنیم تو جاده خاکی و حواسمون نباشه که داریم دوباره از ترس نقاب میزنیم ولی همینکه سریع برگردیم و یادمون بیاد که قرا بوده خودمون بودن رو تجربه کنیم کافیه تا دوباره خدا دستمون رو بگیره و تو این مسیر همه جوره حمایتمون کنه
بسیار لذت میبرم که میبینم بانو های ارزشمند و قوی و شاد در کنار هم داریم از هم یاد میگیریم و رشدی الهی رو تجربه میکنیم برای تجربه زندگی زیباتر و شادتر و بهتر
بهترین های دنیا و آخرت رو برای شما بانوی ارزشمند آرزومندم 💖💖💖
وقتی کامنت های شما رو میخونم کلی لذت میبرم ازین همه صلح که با خودتون دارین و چقدر تحسینتون میکنم بابت این موضوع
خیلی دوست دارم من هم مثل شما و بقیه دوستان و حتی استاد عزیزم بشم و این یک ایمان قوی و یک توکل الهی میخواد که سعی خودم رو میکنم که انشاالله به این درجه از توکل برسم
و میدونم که خدا هدایتم میکنه
توی این روزهای من فقط خدا کنارمه و البته که شیطان هم نجواهاشو میکنه ولی سعی میکنم کنترل کنم ذهنم رو
واقعا بزرگترین آرزوم دیدن استاد از نزدیک هست اونم توی پرادایس
درکل رفتارتون رو با خودتون تحسین میکنم و این رو باید یاد بگیرم و روی خودم کار کنم تا به بهترین حااال برسم
خدایا کمکم کن
از همه بچه های سایت ممنونم بابت این پیام های زیبا و عالی
به طرز عجیبی هدایت شدم به کامنتت، خدا بهم گفت کامنت های محصولاتشو بخون، درمورد اینک با یکی از بستگانت باید ارتباططو قطع می کردی خوندم و تمام ترس وجودمو گرفت، من توی یک سال10 تا دوست صمیمی حذف کردم ولی این یکی برام واقعا غیرممکن بود، رفتم اتاقم، سجده کردم،گفتم خدایا منو ببخش، من هرچقدر تلاش کنم بازم مشرکم، هرچقدر روی خودم کار کنم باز هم کاستی دارم و همین باعث میشه تا ابد جا داشته باشم برای پیشرفت و خدایا شکرت که”من لا تمتم این گناه ها سوگولی توام، شکرت که منو با تمام این گناها دوست داری، من رو با تمام وابستگی های الکی به دنیا و مادیات دوست داری و هدایتم می کنی، خدایا شکرت، شکرت که یادادری کردی چقدر کوچیکم، خدایا شکرت، منو ببخش و شکرت که منو میبخشی”
بعد این خدایی که فضل رحنتی که نسبت به من داره هیچ وقت تموم نمی شه با عشق بهم گفت برم کامنت های دانلودی هارو بخونم و بعد رسیدم به این جمله
” خدا منو دراین مسیر تنهایی با خودم حمایت می کرد”
و خدا گفت:استپ! پیداش کردی🤭🤗
و همه چیز تو ذهنم مثل پازل چیده شد
اگ روزی نشانه ها به تو بگن که تو باید با اون دوستت قطع ارتباط کنی،خدا تورو در این مسیر حمایت می کنه و اجازه نمیده تنها باشی، تو تنها نبودی حتی از همون لحظه اول افرینشت خدا پیشت بود، الانم هست و خواهد بود!
ازت ممنونم بابت زمانی که گزاشتی تا این کامنتو بنویسی
بسیار از خواندن پاسخ زیبایی که با دستهای الهیتون نوشتید لذت بردم
منو بردی به همون روزی که هدایت الهی از کلام استاد بهم گفت قطع کن قطع کن شاخ و برگهای اضافی رو که جلوی رشد و تعالیت رو گرفتن
اون روابطی که قطع شد روابطی بود که بارها خدا با چک و لگد برام قطعش کرده بود و من به خاطر جهلم و عدم درک قوانین و وابستگی هام خودم برگشته بودم و رابطه رو درست کرده بودم
روزی که این تصمیم رو گرفتم تو بهترین شرایط ارتباطی بودم باهاشون البته احساس میکنم این هم روند تکاملی من بود
ولی من هم اون روز همینطور ترس همه وجودم رو گرفته بود نجواها پچ پچ کنان تو مغزم میپیچید ولی هدایت الهی هم بود که یادم مینداخت الان که همه چیز خوبه باید تغییر ایجاد کنم وگرنه مثه قبل با چک و لگد مجبور میشم این ارتباط رو قطع کنم
میخوام بگم فکر نکن ترسیدی یعنی مشرکی نه اصلاً این ترس طبیعیه مهم اینه ایمانمون رو با همون ترس نشون بدیم و تو اون ترس نمونیم
ابراهیم و موسی هم که نماد توحید هستن میترسن یه جاهایی ولی خدا دلشون رو اروم میکنه و میترسن ولی انجامش میدن
بدون ترس ،شجاعت و ایمان مفهومی نداره
برای منم خدا همینکار رو کرد از بینهایت نشونه دلم رو اروم کرد مخصوصا کتاب شهامت دبی فورد که بییییییینظیره تو این زمینه که چقدر خوندن دوباره اش تو اون شرایط بهم کمک کرد و منو مصمم تر کرد تا نفر بعدی و همینطور نفر بعدی و من اونکار رو انجام دادم به نیکوترین شکل
الان ماه ها از اون تصمیم و عملکرد من میگذره و الان متوجه میشم که اگر اونموقع با قدرت اینکار رو نکرده بودم الان مجبور بودم باهمون چک و لگد اینکار رو بکنم
و خدایی که همیشه برای بنده هاش عزت و کرامت خواسته در بهترین زمان این هدایت رو برام فرستاد که من با عزت و قدرت اینکار رو انجام بدم
والبته این بین برای قطع اون روابط چقققققدر ارامش نصیبم شد و کلی نتیجه مثبت که بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم
میخوام بگم جهان هیچ چیزی رو از آدم نمیگیره مگر اینکه مثه همون یا بهترش رو به آدم میده
مثه داستان مادر موسی که بهش گفت بچه رو رها کن و با شرایط بهتری بچه رو بهش برگردوند
حذف آدمهای سمی توی زندگیم یکی از بهترین دلایل رشدم بوده و هرگاه نتونستم اینکار رو کنم با شجاعت یا با چک و لگد مجبور شدم از اون آدم جدا بشم یا روند رشدم کند شده و اون افراد منو از مسیر درست دور کردن و هروقت تسلیم شدم و از هدایت تبعیت کردم خدا هم پاداشش رو همه جوره با جایگزینی افراد بهتر بهم داده
و البته این پاشنه آشیلی هست که باید تا آخر عمر کار کنم و یادم باشه من نیومدم که به شخصی خاص و یا روابطی بچسبیم و تا آخر عمر با هم باشیم
من اومدم تا زمانی که در کنار هم لذت میبریم و به رشد هم کمک میکنیم و با هم هم فرکانس هستیم با هم باشیم و در صورت تغییر فرکانس هر کدوم باید بتونم رها و تسلیم جریان الهی باشیم و نخوام بچسبم به کسی و اجازه بدم خلا رو ایجاد کنم تا خدا هدایتم کنه به افرادی هماهنگتر و بهتر
دوست داشتم اینا رو بنویسم چون واقعا خودم از همه بیشتر باید رو این موضوع کار کنم
سلام نفیسه عزیزم من چند وقتی هست که کامنت های شما رو دنبال میکنم و جواب خیلی از سوالاتم رو در کامنت شما و بچه های دیگه پیدا میکنم دقیقا به نکته ای اشاره کردی که دنبال جواب براش بودم. من آدمهای زیادی رو از زندگیم حذف کردم و شاید در حد سالی یکی دو بار ببینمشون و چقدر آگاهی ها که در این تنها بودن ها بدست آوردم و کم کم برام مشخص شد که من خواسته ام از زندگی چیه و تونستم هدف مشخصی رو برای رسیدن بهش انتخاب کنم و در مسیرش قدم بردارم کم کم تمرکزم بیشتر شد. الان هم واسه این کامنت گذاشتم چون میخام به خودم تاکید کنم که نشتی انرژی دارم و باید کات کنم هر چی رو که تمرکزم رو ازم میگیره. وقتی میبینم بچه های این خانواده آنقدر متمرکز کار میکنن من هم انگیزه ام تقویت میشه و هر روز با ذوق منتظر کامنت شما و بچه هایی هستم که دنبالشون میکنم و نمیدونی چه ذوقی دارم که ایمیل کامنت شما و بچه ها برام میاد و میخام به خودم تعهد بدم که متمرکز باشم رو خواسته ام و از خدا میخام که تو این مسیر پایدار قدم بردارم خدایا شکرت برای بودن شما نفیسه جان و بقیه بچه های این خانواده خدایا شکرت برای بودن من در این خانواده خدایا شکرت خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏
من هم شما رو تحسین میکنم که با شجاعت تونستید به دل حذف کردن افراد غیر هم فرکانس اطرافتون برید
و تمرکزتون رو روی درک قوانین و رشد شخصیتی خودتون بذارید
وقتی مرور میکنم میبینم حتی در ورود به این سایت الهی زمانی به روم باز شد که من با شجاعت از همه گروههای فامیلی خانواده خودم و خانواده همسر و دوستان بسیار صمیمی ۱۸ ،۱۹ ساله که بسیار هم دلیل آوردن براشون سخت بود ولی دیگه احساس میکردم انقدر از نظر فرکانسی باهاشون فاصله گرفتم که میلی به هم صحبتی باهاشون ندارم لفت دادم
ولی حضور در این فضای بهشتی بودن با دوستان ارزشمند آگاه و توحیدی همچون شما و دیگر عزیزانم که داریم در کنار هم و با هم رشد میکنیم و از هم یاد میگیریم واقعا ارزشش رو داشت و خدارو شاکرم که کمکم کرد اون درها رو به روم ببندم و خدا این در زیبا رو به روم باز کرد
و دقیقا من هم مثل شما بعد از اون خلا تازه خودم رو پیدا کردم تازه درهای آگاهی بیشتر یکی یکی به روم باز شد
و هروقت یاد این مورد میوفتم با ایمان بیشتری قطع میکنم شاخ و برگهای اضافی رو
دوست داشتم این مورد رو هم اضافه کنم و یه یادآوری برای خودم کرده باشم
امیدوارم به یاری الله هممون در این مسیر بتونیم ثابت قدم باشیم و رشد روز افزون الهی رو برای شما بانوی ارزشمند از الله وهاب آرزومندم💝💝💝
سلام عزیزم نفیسه جان❤️ ممنونم ازت که کامنت من رو پاسخ دادی چه نکته مهمی رو بهش اشاره کردی «یادآوری »چه موضوع مهمیه و هر لحظه باید به خودم یادآوری کنم چی میخام و هدفم چیه خودآگاه باشم به خودم و لحظاتم هر لحظه خدا رو در وجودم یادآور بشم، یادآوری مسیری که طی کردم و الان در اون مسیر هستم چقدر باید به خودم یادآور بشم چقدر مشرک بودم و ورود به این مسیر توحیدی چقدر به من آرامش داده و الان یادم رفته و فکر میکنم همه چی عادیه در صورتی که من خیلی تغییر کردم خیلی آرومم شدم خیلی عاشق تر شدم چقدر مادر بهتری شدم با این که تمام تمرکزم روی خودمه نه بچه ها و چقدر میتونه بهتر از این باشه هر چقدر بیشتر تمرکز بزارم هر چقدر توحیدی تر عمل کنم و خدا رو در لحظه لحظه زندگیم یادآور بشم. خدایا عاشقتم که من رو هدایت کردی به این مسیر الهی شکرت🙏🙏🙏
چقدر عجیب به کامنتات هدایت شدم, چیزی که مدتهاست تو فکرشم و درگیرشم همین روابطمه ,عزیزم الان دوساله ازین تصمیماتت گذشته تجربت چی میگه؟ از تصمیمت راضی ای تو کات شدن روابط؟ اطرافیان خیلی ماهی دارم, میتونم بگم تو این دوسال که خودم ارومتر گرفتم خیلیییی ارتباطم با فامیلام بهتر شد ولی جدیدا چندین ماهه دورهمی ها و باغ رفتنا بهم حال نمیده. وقتی فکر میکنم به نرفتن و کم کردن روابط عذاب وجدان میگیرم که این همه دوستت دارن و ازت میخوان بیای ولی توچی؟ عذاب وجدان ازینکه انگار باید خودمو پوش برای دوست داشتن بیشتر
از یه طرف انگار یه چیزی به من میگه خودتو باید مجبور کنی برای دوست داشتن بیشتر یا این اسمش در صلح نبودنه و…..
دوروزه دارم روی وحی الهی کار می کنم و دوروزه به کامنت های فوق العاده هدایت می شم:)
چقدر در جملاتت برام درس داشت
بدون ترس ایمان و شجاعت معنی نداره
چقدر حرف هست توی این جمله، واقعاا میشه ساعت ها راجبش صحبت کرد
صحبت در مورد اینک همه می ترسن حتی ابراهیم اما دسته بندی انسان ها عکس العملشون بعد از ترسیدن مشخص میشه
باید فکر کرد، واکنش ما چیه؟ توی اون ترس می مونیم؟ با بقیه راجبش صحبت می کنیم تا اونام مارو بترسونن یا نه به هیچ کس نمیگیم و سعی می کنیم از فرکانسش بیایم بیرون؟
دیروز کامنتی از غزل بانو خوندم که می گفت:
گاهی وقتا برای بودن شیطان هم شکرگزار میشیم چون اصلا همین انگیزه میشه برای پیشرفت!
خدایا شکرت بابت هدایتت، بابت آگاهی های نابت
و نفیسه بانو، ازت ممنونم بابت وقت و زمانی که برای جواب دادن به کامنت من نوشتی دختر دوست داشتنی
راستش اومدم ازتون تشکر کنم، از وقتی کامنت اینکه وارد ترساتون شده بودین رفتین رانندگی کردین و نمایشگاه و …که براتونم کامنت نوشتم هیجان و ذوق تمام وجودم و گرفت و جسارتم که چند ماه بود خاموش شده بود روشن شد منم خواستم وارد ترسام بشم منم خواستم برم توی محیط های خارج از منطقه امنم..بعد از اون کامنت که چندین و چندبار خوندمش رفتم چند تا دیگه از بقیه کامنتاتونم خوندم که تقریبا توی همینایی که من خوندم، همش ردپایی از شجاعت و ورود به ترس بود و این هی من و بیشتر مصمم میکرد که وارد ترسام بشم مخصوصا که بعضی از ترسام با شما یکی بود،، خیلی قشنگ مینویسید جوری که تاثیر گذاری. حرفاتون و خیلی زیادتر میکنه و در کنارش من سپاسگزارم از شما بخاطر تغییرتون بخاطر جهاد اکبری که به خرج دادین تا متحول بشین که باعث شدین علاوه بر زندگی خودتون دنیا رو واسه بقیه آدما هم جای بهتری برای زندگی بکنید، مثل منی که آماده یه تلنگر بودم تا از ترسام بیرون بزنم و با خوندن کامنت شما این اتفاق افتاد و من امروز وارد سه تا از ترسام شدم..
یکیش این بود که سگ و لمس کردم اونم منی که یه زمانی خیلی خیلی از حیوونا میترسیدم اما خداوند کمکم کرد اول یکی رو تو زندگیم اورد که اون عاشق حیوونا بود و اصلا ترس نداشت و دوم تکاملی این ترس و از بین بردم اول گربه بعد جوجه رنگی بعد ببعی و درنهایت هم سگ 😍و دیگری توجه نکردن به حرف بقیه تو زندگیت،(من تو زندگیم حرف هیچکس برام مهم نیست اما خونوادم رو هنوز باگ دارم نسبت به این موضوع ) که ایندفعه مامانم بود که توی بیرون رفتن من از خونه یخورده سخت میگیره اما من گفتم انجامش میدم و دادم..حس رهایی بی نظیری داشتم پر از اعتماد بنفس و پر از یاد خدا شده بودم. راستی یه اتفاق دیگه این بود که من یه دوست دارم که پسر هست یه دوست عادیه که بسیار پر از انرژی مثبت و حال خوب هست و امروز داشت تشویقم میکرد یخاطر ورود به ترس هام و من برای اولین بار از لفظ عاشقتم براش استفاده کردم لفظی که تیکه کلاممه اما خیلی وقتا چون پسر بود مخفی میکردم احساس خوبی رو که میتونستم با این کلمه به خودم بدم😍😍
امروز توی مسیرم سوار مترو شدم و یاد شما افتادم که اگهی بازرگانیتون و توی مترو انجام دادین و بیصبرانه منتظر روزی شدم که منم این کار رو انجام بدم البته که من هنوز دوره عزت نفس و تهیه نکردم🌹🌹
باز هم سپاسگزارم دوست فوق العاده من، قشنگیش اینه اینجا یه جای خاصه که همه به هم خالصانه عشق میورزند همه به هم احترام میذارند و همه با هم دوست اند فارغ از سن و جنسیت و دین و ملیت…
از استاد عزیزم که عاشقانه دوسش دارم ممنونم که همچین سایت بی نظیری رو راه انداخت و ماها رو از جاهای مختلف دنیا کنار هم اورد تا زندگی بهتری داشته باشیم❤️❤️❤️
عاشقتونم..ایشالا روز به روز پر قدرت تر به ترساتون وارد بشید و ارامش بیشتری رو در کنار خداوند حس کنید🌹
منم باید اعتراف کنم که وقتی تو یکی از فایل های زندگی در بهشت استاد عباسمنش داشت درمورد پا گذاشتن روی ترس ها صحبت میکرد و مثال مریم جونو میزد که میگفت من خودم رو توجیه میکرد با چیزهای مختلف که نپرم تو آب و خودمو از این لذت محروم کرده بودم، و میگفت هرچیزی همینه مثلا رانندگی، لمس حیوانات دوچرخه سواری و شروع یک پروژه و…
خب من هم یک سری ترس های این چنینی دارم راستش من عزت نفسم در کارهای ورزشی تقریبا خوبه مثلا اینکه دوتا دست آزاد دوچرخه سواری کنم اولش برام دلهره داشت اما خیلی زود تونستم رو ترسم پا بزارم و ماهرشم و از لذت بی انتهاش کیف کنم
یا لمس سگ واسم این ترسو داشت که اگه گازم بگیره چی نکنه لباسم پاره شه یا اسیبی بهم بزنه و… اما اروم اروم بهش نزدیک شدم و رفتم نوازشش کردم چقدرررر حس خوبی داشت خدای من
اما در مورد یک سری تغییرات من ترس هام بیشتره مثلا تصمیم شغلی و عزت نفس درمورد درخواست کردن عزت نفس درمورد روابطم با دوست و آشنا یک سری مسائل این چنینی پاشنه های آشیل زیادی دارم وگرنه مثلا تو کار های عملی مثل یادگیری حرکات جدید ورزشی و این جور چیزا خیلی بهترم
الان یکی از ترس هام اورتودنسی و رانندگیه که البته هردوش بیشتر نگرانی های مالی مانعمه و در اصل من خیلی مشتاقانه خواهانشم و امیدوارم به مرور این مسائل حل شن بازم برام تحسین بر انگیزه که پا روی ترس هات گراشتی گل دختر موفق باشی
آفرین به شما به خاطر مهارت های ورزشیت و همین که با دست آزاد بخوای دوچرخه سواری کنی که البته خود من این و بلد نیستم و بی صبرانه منتظر وقتی میمونم که این مهارت و کسب کنم..
راستش بنظرم همه ما آدما این ترسا رو داریم حالا هر کس نسبت به شرایطش ترساش فرق میکنه ولی ترس از تغییر دادن شغل یا درخواست از دیگران کاملا طبیعی هست و ما باید در عین اینکه ترس داریم واردش بشیم مثل خود شما که با اینکه میترسیدین از سگ لمسش کردین یا مثل خودم که وقتی نزدیک سگ بودم و داشت خودش و بهم میمالوند چشام و بسته بود و ضربان قلبم خیلی بالا بود اما از اون لحظه داشتم لذت میبردم و میدونستم باید انجامش بدم..همه ی ترس ها اولشون همین جوریه اولش ادم پر از هیجانه و شیطان بازم داره اخرین زوراشو میزنه که مارو منصرف کنه.
بهتون پیشنهاد میکنم مقاله تعهد به خواسته یا رهایی نسبت به آن و فایل مصاحبه با استاد قسمت ۲۰ رو نگاه کنید..برای من که غوغا کرد و نقش بزرگی توی ورود به ترسام داشت.
درمورد درخواست از دیگران من خودمم برام سخت بود اولش همین الانم راحت راحت نیست اما وقتی به این فکر میکنم که یه تمرین هست و چیزی از من کم نمیکنه خیلی بهتر انجامش میدم.
ماها بخاطر تربیتمون خیلی برامون سخت سده درخواست کردن فکر میکنیم کوچیک میشیم فکر میکنیم غرورمون شکسته میشه اما وقتی اون کسایی که میخوایم ازشون درخواست کنیم و دستی از خدا ببینیم و اینطوری بگیم که من درخواستمو میکنم اگر قبول کرد که اوکی اگر نکرد ناراحتی نداره حتما حتما خدا راه حل بهتری برام داره حتما میخواد از یه دست دیگش بهم کمکم بکنه..و البته که اینقدر باید این حرفا تکرار بشه که به باور تبدیل بشه.
من خودم یادمه پارسال اولین بار بود با مسئله درخواست آشنا میشدم و باید کلاسی رو ثبت نام میکردم، تصمیم گرفت از داداشم درخواست کنم و البته که خیلی هم برام سخت بود و همون فکرا که دارم کوچیک میشم و…اما با خودم گفتم این یه تمرین برا عزت نفسه انجامش بده اصلا قشنگی زندگی به همین هیجاناتشه دیگه و انجامش دادم و اونم قبول کرد. شاید اگر میترسیدم و انجامش نمیدادم اصلا اون کلاس و ثبت نام نمیکردم و خودم و محروم میکردم از ثروت رفتن به اون کلاس…درواقع همه اینا برمیگرده به توحید که چطوری به موضوع نگاه کنیم اگر این شکلی نگاه کنیم که خدا پشت همه ی این داستاناس و اصلا خود اون طرف خدا هست و قبول کردن یا نکردن درخواستمون فقط و فقط تحت فرمان خدا هست خیلی برامون راحت تر میشه انجامش…
به تجربه فهمیدم که هر چی بیشتر وارد ترسام میشم شجاعت و انرژی بیشتری میگیرم که ترس های بعدی و بعدی هم زیر پا بذارم . نمیدونم ساید بهترین حسی که تجربه کردم همین ورود به ترس هاست و اعتماد به نفس و مهم تر از اون ایمان به خدای بعدش…
راجب رانندگی من دو تا چیز که بهم قدرت و انرژی میداد که انجامش بدم یک این بود که نمیتونستم تحمل کنم کسی با اون تفکراتش من و به خاطر خانم بودنم و رانندگی نکردن مسخره کنه و درواقع لذت رانندگی کردن و نشنیدن این حرفای بقیه برام لذت بخش تر از رنج شنیدن اون حرفا بود و یجورایی این دیدگاه آدم ها به من کمک کرد و من و حُل داد تا رانندگی کنم…
دومین مورد این بود که دائما به خودم میگفتم ببین فاطمه تو میری رانندگی میکنی همه چی دست خداست اگر قرار باشه اتفاقی بیفته تو خونه هم بشینی اون اتفاق می افته و اگر قرار هم نباشه مشکلی پیش بیاد که نمیاد به همین راحتی و بعد وارد ترسم میشدم یجورایی سعی میکردم بهش فکر هم نکنم تا جولان نکنه انگار پیش خودمم یه غروری داشتم که نمیخواستم ذهنم بم بگه تو از رانندگی توی جای شلوغ میترسی…
خداوند رزاقه و رزق بی حساب میده ، خدایی که میلیون ها نفر مثل استاد خودمون ثروت بی نهایت داده پس به منم میده من باید سطحم رو وسیع کنم تا ثروت بیشتری رو کسب کنم و بنظرم باید رهاش کنی بهش فکر نکنی، به پول کلاس رانندگی و ارتودنسی.. باید رها باشی بگی خدا خودش میرسونه حتما الان وقت مناسبی نیست و دائما به بقیه ثروت های زندگیت توجه کنی به همون مقدار پولی که شاید زیاد هم نباشه اما تو حسابته به همون لباس زیبایی که بر تن داری به غذا به گوشی با ارزشی که توی دستته و…
دوست عزیزم سپاسگزارم از تحسبن شما🌹🌹 سپاسگزارم که بی قید و شرط عشق میورزید. من از چند روز پیش که به ترس هام وارد شدم خیلی شجاع شدم خیلی با اعتماد بنفس تر شدم و توحیدی تر، و هیجان دارم برای ورود به ترس های دیگم و مشتاقم براش،،
ممنونم که این کامنت و گذاشتید و من دستام به حرکت دراومد و چیزهایی رو گفتم که برای خودم هم الهام بخش بود و خیلی چیزارو بهم یاداوری کرد…
باید به این نکته اشاره کنم که برای اجرای آگهی بازرگانی طبق آموزش های استاد عزیزم از قانون تکامل استفاده کردم
به این صورت که ابتدا در مطب دکتر برای منشی خواندم
سپس برای جمع های خانوادگی و بعد برای رانندگان اسنپ و بعد در مترو کوپه خانم ها و بعد کوپه آقایان
پیشنهاد میکنم حتماً روند تکاملی تان را طی کنید و از بازخوردها استفاده کرده و آرام آرام در جمع هایی که برایتان سخت تر هست اجرا کنید
در مورد سوالتان لازم به ذکر است که این اقدام عملی زمانی به من الهام شد که خواهان آن بودم که شرایط بهتری را برای سلامتی ،تغذیه و اندام تجربه کنم و از سوالات خوب استفاده میکردم
زمانی که قرآن را مطالعه میکردم و آیات حرام های خدا را میخواندم که یکی از آن موارد حرام بودن خوردن چیزی که نام غیر خدا بر آن خوانده شده را دیدم همچون زنگی در گوشم صدا کرد و متوجه شدم که تمام نذرهایی که داده میشود به نامی غیر از خدا داده میشود و این یکی از اعمالی است که باید ترک شود تا شرایط بهتری را در بعد سلامتی تغذیه و اندام زیبا تجربه کنم
وقتی این منطق را درک کردم با خودم عهد بستم هرگز غذاهای نذری را نخورم
اما اگر بخواهم با آگاهی های دوره قانون سلامتی برای شما دلیلش را بگویم حتی اگر به آن الهام عمل نکرده بودم با توجه به فرمایشات استاد در این دوره قطعاً باز هم باید خوردن آن غذا ها را به خاطر ترکیباتش ترک میکردم.
احساس میکنم تمام عمل به این الهامات مسیر تکاملی من بود که باید انجام میشد تا من به مسیر قانون سلامتی هدایت بشوم و به جواب های همان سوالی که در ابتدا خدمتتان عنوان کردم برسم
و خدا را شاکرم که هدایت ما را برعهده گرفته و مهرها را از قلب و گوش ما بر میدارد تا به این الهامات عمل کنیم.
برای شما خانم ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم😘😘😘
بالاخره این خروس ابوموسی مذ هم معروف شده و اومد جزو فایل ها 😂😍
استاد جان هرچی بگم که چقدر خوشتیپ شدید😍 چقدر بدنتون روی فرم اومده کم گفتم 😍 واقعا که تحسین برانگیزه توی این مدت کوتاه این بدن بینظیر
این نشان از ارداه و ارزش تضاد داره
شما به هر تضادی توی زندگی تون برخورد کردید به بهترین روش اون رو حل و ازش بهره بردید، و تبدیل شده به نقطه عطفی برای شما
😇استاد چقدر زیبا توضیح دادید من همیشه فکر میکردم ابوموسی زرنگ تر از بقیه هست چون زندگیشو بدون کمترین دردسر یا ریسکی میکرد و همیشه سرش تو لاک خودش بود و خیلی زیرکانه کار هاشو انجام میداد بدون اینکه با کسی دعوا کنه و…
ولی آیا این زندگی درسته که ما به خاطر اینکه ممکنه حالا خطری ما رو تهدید کنه یا اتفاقی بیافته ما هیچ ریسکی هیچ تلاشی هیچ حرکتی توی زندگیمون نکنیم،
هیچ تجربه یا مهارتی رو کسب نکنیم
من همیشه زندگی پر هیجان و پر از اتفاق های عجیب و غریب رو به زندگی از قبل پیشبینی شده ترجیح میدم
چون لذت توی اون زندگی هست
رشد توی اون زندگی هست
استاد جان چه مثال های خوبی زدید، چقدر ما انسان های زیادی رو دیدیم که ریسک های بزرگی کردن توی زندگیشون برای به دست آوردن هدفشون چه خطر هایی رو به جون خریدن تا بعضی کار ها رو انجام بدن و این زندگی ها چقدر تحسین برانگیزه
اگه هدفی توی دلت هست باید حرکت کنی باید ریسکش رو به جون بخری باید تکاملت رو طی کنی سختی های راه برای این هستن که تو محکم تر بشی، تو قوی تر بشی، تو مصمم تر بشی
😇مثلا این ملک 20 هکتاری شما کره زمین باشه و ابوموسی هم یه انسان این شخص از کل این کره زمین فقط تجربه به اندازه محل زندگیش داره، چرا چون از منطقه امن خودش خارج نمیشه
چون میترسه ریسک کنه
چون باور های اشتباهی داره
که مثل پابند بهش چسبیده و اجازه نمیدند بهش که حرکت کنه بره تجربه کسب کنه بره کلی چیز های خفن ببینه بره کلی کار های خفن بکنه، خیلی از ما ها هم همینجوریم توی یه شهر به دنیا میآییم دیگه خارج شدن از اون جا کار خداست
چرا چون میترسیم
هزار تا فکر و نگرانی منفی و اشتباه داریم
من همیشه استاد را به یاد میارم که خونشون رو توی بندر عباس هدیه دادن و با یک کیف راهی تهران شدن 😲به این میگن ایمان به این میگن توکل، به این میگن توحید
چقدر زیبا گفتید یک ساعت زندگی باکیفیت ارزشمند تر از صد سال زندگی بیارزش هست
من یکی از آرزو هایی که دارم این هست که کل کره زمین رو بگردم اصلا یعنی در جای جای این کره زندگی کنم
چون وقتی تو مهاجرت میکنی از نقطه امنت خارج میشی یک تجربه های فوقالعاده ای یک علم های جدیدی یک چیز های عجیب و غریبی یاد میگیری که انگار تو 10 برابر رشد کردی 100 برابر تجربه کسب کردی و این چه حس بینظیری به تو میده
میدونید شاید این باور از بچگی ما باشه که ما هرکاری رو که خواستیم انجام بدیم ما رو ترسوندن گفتن اینکارو نکنی ها خطر ناکه، فلانی رو دیدی چطور شد تو هم مث اون میشی ها تو هم بدبخت میشی ها تو هم پات میشکنه ها تو هم میمیری ها
این ها رو من بار ها و بار ها دیدیم و شنیدم
که پدر مادر ها از روی دلسوزی بیجا اجازه تجربه کردن و ریسک کردن رو به بچه هاشون نمیدن🙃
استاد جان چقدر زیبا توی دوره عزت نفس توضیح دادید که ما باید وارد ترس هامون بشیم، باید بریم توی دلشون باید این محدودیت ها رو از ذهنمون برداریم باید ظرف وجودمون رو بزرگ تر کنیم تا در یافتی های بزرگتری داشته باشیم تا نتیجه های بزرگ تری داشته باشیم
اگه همه چیز مثل قبل باشه اگه هرروز مثل دیروز باشه پس قطعا نتیجه هم مثل قبله
تو باید هرروز بهتر از دیروزت باشه هرروز رو به جلو حرکت کنی
در شروع کار وقتی تو بخوای یک حرکتی رو توی زندگیت انجام بدی یک کاری رو انجام بدی که نه تاحالا دیدی و نه تاحالا انجام دادی
و یک تجربه جدیدی هست برای تو
اولش کلی نجوا های بد سراغت میاد، نجواهای نا امیدی، ترس، و فکر های منفی
ولی باید ایمان داشته باشی باید حرکت کنی
فقط انجامش بده
این کار تورو یک گام از بقیه جلو تر میاندازه
چون تو یک سد بزرگ ذهنی رو برداشتی یک گام بزرگ توی زندگیت یک چیزی که بار ها و بار ها میتونی بهش افتخار کنی و این هنوز اول راه هه بار های بعدی لذت بخش تره🙃
قاره نیست یک شبه این شجاعت در ما به وجود بیاد باید از قدم های کوچیک شروع کنیم
باید از کار های ساده ای که تا حالا تجربه نکردیم شروع کنیم چه مثال خوبی زدن استاد اگه از حرف زدن با غریبه میترسیم بریم انجامش بدیم بریم و به هیچ چیزی فکر نکنیم🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝
جالبیش اینجاست اون هایی هم که ریسک نمیکنن ممکنه به دلایل و اتفاقات ساده ای براشون مشکل پیش بیاد
چقدر بار ها و بار ها دیدیم افرادی که از این بیماری جدید میترسیدن و اینقدر مراقب بودن و هیچ جا نمی رفتن مبتلا شدن😄 و برعکسش آدم هایی که همه جا رفتن و همه کار کردن هیچ مشکلی هم براشون پیش نیامده 🙃
بیرون ما رو درون ما به وجود میاره
عاشقتم من استاد عزیزم که همیشه ایمان همراه با عمل سرلوحه کارت بوده
عاشقتم که این هدیه های گرانبها این فایل های بینظیر رو در اختیار ما قرار میدی
صدسلام به استاد عزیز با این فرم جدید از اندام زیبایی که پرورش دادند .
به راستی گفته های خودتون رو تایید میکنید که اگه من به درجه ی استاد رسیدم به این دلیل بوده که اعراض کردید و روی خواستهاتون متمرکز بودید .
واقعا درجه ی استادی برازنده ی شماست .
در مورد فایل ابوموسی باید بگم . عالی بود .
من هم قبل از آشنایی با شما بشکل ابوموسی بودم و خیلی بدتر از اون .اتفاقا همین دیشب داشتم هدف گزاری امسالم رو که در جلسه ی قدم اول بودو نوشته بودم رو بررسی میکردم و دیدم که هفته هاست که گاری هزار تنی بر گردن من ، در زندگیم از من رها شده و من به خواستم و به هدفم رسیدم .
دوست دارم اشاره ای هم بهش بکنم من بشدت به همسرم وابسته و شکاک بودم و اصلا مثل فلج ها دائم می خواستم ایشون رو در کنارم داشته باشم .و جالبه که هر چی بیشتر سعی ، تلاش ، گریه و کارهای دیگه انجام میدادم بدتر از ایشون دور بودم و صد برابر در زندگی مشکلات برام پیش میومد و من یه آدم بی عزت ی بودم.
اما الان اگه تا بعد از نیمه شب هم همسرم به خونه بیاد به اون اطمینان دارم و اصلا یه آرامش عجیبی دارم و به خودم میگم تا وقتی که من روی خودم کار میکنم و تمرکزم روی خودمه محاله اتفاق ناخوش آیندی برام پیش بیاد و هر اتفاقی هم که بیفته همونی هست که منو به خواستم میرسونه .
بنابراین آرومم . و کارها رو به خداوند میسپارم.
و در مورد بعدی که تونستم مثل ابوموسی نباشم این بوده که چند هفته ی پیش بود که وقتی داشتم به قول شما فایل ها و اگاهی های دوره ی ۱۲ قدم رو گوش میدادم و می گفتم بیا تزریق شو توی مغز من .
و داشتم فایل هدایت رو با صبحانه ، گوش میدادم
که اونجایی که می فرمایید که از هر امکاناتی که داری شروع کن نه اینکه بری قرض کنی یا سنگ بزرگ برداری و …….
خلاصه یه دفعه بهم الهام شد که چرا نمیای اتوکد یاد بگیری.
تو که همسرت در این کار حرفه ای هست.
یه سیستم بالا هم به تازگی خریدیم که اتوکد ۲۰۱۸ رو مثل هلو اجرا میکنه .
پسر کوچکم هم که دیگه شیر خوار نیست و بزرگ شده و وقت کافی هم که داری .به لطف این بیماری هم از افراد منفی و افکارشون تا حدی جدا شدی .
و کلا یع فرصت خوبیه .
و مثل یه پرنده پرواز کردم و گفتم همینه .استاد همینو میگه
از محیط امن بیرون اومدن .در دل نا شناخته ها رفتن
چیزهای جدید یاد گرفتن .از زندگیت لذت بردن .
و استاد عزیز نمیدونید چقدراحساسم بهتر شد
انگار زندگیم هدف مند شده .روز رو تا شب با کار خونه سر گرم بودم اما الان یه سرگرمی لذت بخش دارم .البته بگم برای من این کار و دیدن آموزشها خیلی آسون نیست و هنوز خیلی از مسائلی که باید بلد باشم نیستم اما بشدت از این کار لذت میبرم و راضی هستم .نمیدونم برنامه ی اتوکد چطور میخواد منو به خواستهام برسونه
اما میدونم من با برداشتن اولین قدم .خداوند قدم های بعدی رو در جهت رسیدن من به خواستهام برمیداره .بلکم هزاران قدم .
و این درست همون مسیری که من باید واردش بشم استاد عزیز مگه میشه با شما قدم برداشت و ابوموسی باقی ماند.
قطعا همه ی بچه ها در مدار شما هدایت میشن به تجربه کردن های جدید اما تکاملی .
برای من تکامل کاملا مشهوده .خیلی خوشحالم که تکاملم و هدایتم و اگاهی هایم همه در جهت رسیدن من به زندگی آرامم است .
کامنت شمارو دیدم و خواندم و چقدر حس خوب و عالی و فوق العاده ای داشت و چقدر خوشحال هستم که با دوستانی آشنا هستم که اینقدر توحیدی کار میکنن رو ی خودشون و این واقعا تحسین بر انگیز هست برای من
و من هم تجربه های خوبی دارم از رفتن به دل ترس هام
و لطف خدا همشون عالی شدن
و الان هم قراره یکی دیگ از ترس هام رو برم تو دلش و ازش میدونم موفق و پیروز بیرون میام و ایمانم به پروردگارم بیشتر و بیشتر میشه
من بسیار مچکرم که به احساس من با کلمات زیباتون پاسخ دادید .
من هم خدارو شاکرم به خاطر وجود همراهانی مثل شما .
انشاالله به لطف پرودگار شما هم از دل ترسهاتون با موفقیت بیرون بیاین و کامنتش رو با ما به اشتراک بگذارید.
من خودم یه حس خیلی خوبی پیدا میکنم وقتی دوستان عزیزی مثل شما در پاسخ به دیدگاه من کامنت میزارن.
همین کار یعنی تمرکز کردن روی اون مدار خوبی که درش هستی .
از شما بسیار سپاسگزارم .
در این سایت عالی ما فارغ از جنسیتمون و علایق و استعدادها مون در چیزهایی اشتراک داریم که تقریبا همگی با هم درش مشترک هستیم .و اون ایمان و عشقی هست که به خداوند پیدا میکنیم برای انجام دادن کارهامون . در پناه خدا باشید دوست عزیز و مچکرم .خدانگهدار
سلام به استاد عزیزم، هر روز خوش تیپ تر از دیروز واقعاً همه جوره جای تحسین دارید💕💞🌹🌷👌👌👌👌👌
سلام به خانم شایسته عزیزم،هر روز تواناتر و شایسته تر و زیباتر و رهاتر،واقعا تحسینتون میکنم و بزرگترین الگوی زندگی من هستید در تماد ابعاد😊😙😘
سلام به پارادایس همیشه سرسبز و رویایی و سلام به دوستان توحیدی و همیشه در صحنه 🙋✋
خدارو شکر میکنم برای بحث بی نظیر امروز چون یکی ازبزرگترین تضادهای زندگی من همین بیرون اومدن از منطقه امن هست که من چند وقتی میشه به لطف الله و با کمک شما استاد عزیزم تصمیم گرفتم در زمینه های مختلف محدودیت های زندگیم رو بشکنم و تواناییهای خودم رو محک بزنم و خودم رو وارد کنم به دنیای جدید و تجربیات جدید و چقدر لـــــذت بردم از صحبتهای فوق العاده شما،زمانی که شما از افراد موفقی که قدرت ریسک پذیری بالایی دارند یعنی افرادی که حتی حاضرن از جانشون برای تجربه بیشتر بگذرن،صحبت میکردید،من به یاد دو تا از بدلکاران خوب و به نام و بین المللی کشورمون افتادم،پیمان ابدی و ارشا اقدسی که استاد و شاگرد و دوستان صمیمی هم بودند و هر دو در سن ۳۹ سالگی در سانحه بدلکاری جونشون رو از دست دادند،و من خیلی تاسف خوردم از اینکه این همه انرژی و استعداد و پتانسیل و این درجه از جسارت و شهامت چقدر زود و با چقدر حرفهای گفته نشده و چقدر استعدادهای بالفعل نشده این جهان را ترک کردند، اما وقتی روند زندگی این دو عزیز رو دیدم به خودم گفتم چرا باید برای اونها ناراحت بود؟این دو نفر ۳۹ سال رو لحظه به لحظه زندگی کردند با بالاترین کیفیت و لذت بردند و با عشق و با شهامت و جسارت خطر کردند و رکورد زدند و نامشون در تاریخ به عنوان بهترین بدلکاران ثبت کردند و باشکوه ترین خاکسپاری رو داشتند و هر وقت هر فیلمی از ارشا اقدسی دیدم فقط شور و حرارت و جسارت و عشق میدیدم و با علم به این که اگر یک جا گاف بده جانش رو از دست میده با این حال با عشق ادامه میداد و این موضوع خیلی برای من جالب بود که ایشون همیشه میگفتن از ارتفاع میترسن،از چپ کردن ماشین میترسیدن،اما چقدر زیبا به این ترسها غلبه کرده بودن تا جایی که بنیانگذار بانجی جامپینگ در ایران بودند،و من همیشه احساس میکردم که این افراد به خداوند رسیدن و این عشق و اعتماد و توکل در صحبت ها و رفتارشون کاملا مشهود بود.
استاد عزیزم من با تمام وجودم این افراد رو و شما استاد عزیزم و بانو شایسته عزیزم رو تحسین میکنم که با تمام وجودتون زندگی، این موهبت الهی رو به بهترین شکل ازش استفاده میکنید و نمیگذارید جای حسرتی در دَمِ آخر براتون باقی بمونه و با تمام وجودم دلم میخواد از تک تک ثانیه هایی که پروردگارم در اختیارم میگذاره تا جایی که میتونم بهره ببرم و مهارت های جدید رو آموزش ببینم،برای خودم کار کنم و کارفرمای خودم باشم در زمینه های مورد علاقم،میخوام با افراد جدیدی در ارتباط باشم و دامنه روابطم رو گسترده تر کنم،میخوام دونه به دونه به ترسهای بی اساسی که یک عمر با من بودن و هیچوقت هم هیچکدومشون اتفاق نیوفتادن و فقط سنگینی بارشون رنجورم کرده بود رو از روی دوشم بردارم و خلاصه بگم میخوام عشق کنم و عشق هدیه بدم و عشق هم دریافت کنم حالا از هر راهی که خداوند منو به سمتش هدایت کنه چون کار من بندگی کردن و خواستنه و کار خداوند هم به مسیر خواسته ها هدایت کردنه🙏🙏🙏🙏✌✌✌✌✌
من هر روز به خودم قول خوشبخت تر بودن و بیشتر لذت بردن و نگران نبودن و رها بودن رو دادم و هر طور که شده باید با کمک الله سَرِ قولم بمونم همونطور که شما سر قولتون موندین.
بی نهایت سپاسگزارتون هستم استاد عزیزم بابت تاپیک بینظیر امروزتون و داستان ابوموسی که خیلی باحال تعریف کردید و کلی درس گرفتم و باعث شد که بازهم به خودم یادآور بشم که باید رشد کنم،باید هر روز ورژن بهتری از خودم رو ارائه بدم،ممنونم از این همه عشق و انرژی که هر روز نثار ما میکنید و باعث میشین که هر روز احساس جاری بودن داشته باشیم.
امیدوارم که خداوند سعادت دنیا و آخرت رو نصیب افرادی کنه که با تمام وجود در مسیر توحید و علائقشون گام برمیدارن و جهان رو تبدیل به جای بهتری میکنند برای زندگی همگان و ما هم در زمره سعادتمندان دنیا و آخرت باشیم🙏🙏🙏👋👋👋👋
سلام استاد عباسمنش،خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباسمنش .فقط از دیدن کاور این فایل کلی حالم خوب شد چقدر یک انسان میتونه قوی باشه خدا رو هزاران بار شاکرم که در این راه قدم گذاشتم خدا رو شاکرم که بسمت شما هدایت شدم برای من شما ابَر انسانین،پیامبر زمانین، پیام آورصلح،صلح با خود،ارامش،بهتر شدن،به آشنایی با شما افتخار میکنم و با حرفاتون زندگی .خدا رو شکر به خاطر عشق و آگاهی ،امیدوارم اونقدر قوی بشم وبتونم جوری زندگیکنم وقتی فرشته مرگ اومد بگم بریم ازون دنیا هم لذت ببریم.🙏❤
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز و خانواده ی بزرگم
استاد نمیدونین چه هیجانی واسه نوشتن این کامنت داشتم،آخه به یکی از بزرگترین سوالاتی که توی این چند وقته داشتم پاسخ داده.
توی این مدت همیشه حس میکردم که یه چیزی توی زندگیم کمه با این که توی این مدتی که با شما آشنا شدم به خیلی از چیز هایی که خواستم رسیدم و خواسته های زیادی هم برام به وجود اومد ولی همیشه جای یک چیز رو توی زندگیم خالی دیدم.
توی ذهنم بهترین خاطراتم مریوط به ۲ سال پیشه و همیشه زندگیم رو با اون موقه مقایسه میکردم و همیشه با خودم میگفتم که اون موقه چه چیزی داشتم که الان ندارم و چرا اون روز ها این قدر برام لذت بخش بوده
بعد از آشناییم با شما و درکی که از قوانین پیدا کردم گفتم که اگه این جهان قانون داره و من طبق قانون ولی به صورت ناآگاهانه به اون لذت و شادی رسیدم پس دوباره قدم به قدم اون لذت و شادی و رضایت از زندگی رو میسازم
توی این مدت قدم ها رو آگاهانه طی کردم ولی همیشه جای یک چیز رو خالی میدیدم و الان با این فایل فهمیدم اون چیزی که غذای زندگی دوسال پیشم رو خوش مزه کرده بود چاشنی شجاعت بوده
شجاعت بوده که باعث شده دو سال پیش که ترم های آخر دانشگاه بودم بر خلاف ترم های قبلش که فقط درس میخوندم و هیچ کار دیگه ای انجام نمیدادم بیام و توی مسابقات بین دانشگاهی شرکت کنم و قهرمانی مسابقات دارت رو کسب کنم
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش توی دانشگاه برای صد ها دانشجو و استاد کنسرت اجرا کنم
شجاعت بوده که باعث شده شروع کنم به گشتن شهری که اون جا درس میخوندم(شهر زیبای دزفول ) و لذت بردن از زیبایی های فراوانی که داره
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش یک رابطه ی عاطفی زیبا رو بسازم
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش برخلاف تمام همدوره ای هام با وجود این که ترم ۶ رشته ی هوشبری بودم وارد اتاق عمل بشم و به عنوان تکنیسن بیهوشی کار کنم و مستقل بشم و وابستگی های مالی و روحی ای که به خانوادم داشتم رو از بین ببرم
شجاعت و حرکت بوده که باعث شد ۲ سال پیش برم باشگاه و وزنم رو از ۶۸ کیلو به ۷۳ کیلو عضله برسونم(و به خوش هیکلی استاد بشم)
شجاعت بود که باعث شد مسئول بخش IT خوابگاه دانشگاه بشم
من اون مدت کوتاهی که این تجربیات رو داشتم رو به کل این چند سالی که عمر کردم ترجیح میدم
تمام این تجربیاتی که ۲ سال پیش داشتم و باعث زیباتر شدنزندگیم شده بود دلیلشون شجاعتی بود که به خرج دادم و دلیل اون شجاعت اعتماد به نفسی بود که در طی چند سال به صورت ناآگاهانه ساخته بودم
و الان که خوب فکر میکنم تمام این آگاهی ها و راه و مسیر شجاع شدنم رو توی دوره ی عزت نفس شنیدم ولی به خاطر این که مدارم پایین بود و به اندازه ی کافی متعهد نبودم بهش نتونستم به خوبی ازش استفاده کنم و اون شجاعتی که میخواستم رو بسازم
البته به مقداری که متعهد بودم و عمل کردم نتیجه گرفتم
مثلا روی ترسم از تاریکی پا گذاشتم روی ترس از سگ پا گذاشتم و ساعت ۱۱ شب از کنار ۱۲ تا سگ قهتریجانی بزرگ رد شدم و حدود ۵ کیلومتر بیرون از روستامون پیاده روی کردم،جایی که حتی کفتار و گرگ هم هست
و این که روی ترسم پا گذاشتم و موقه ی رانندگی مسیر های جدید رو امتحان کردم و همون باعث شده که الان کلی از رانندگی لذت ببرم و هر بار مسیر های جدید رو تجربه میکنم
و این که روی ترس هام پا گذاشتم و کار بیهوشی رو که علاقه ای بهش نداشتم رو کنار گذاشتم و به توصیه ی استاد توی دوره ی ثروت ۱ عمل کردم و رفتم دنبال کار مورد علاقم
و کلی نتایج دیگه که به اندازه ای که به دوره متعهد بودم گرفتم
و الان هم با نشانه هایی که دیروز از فایل liveبا استاد قسمت ۱۳ و امروز با این فایل فوق العاده دیدم تصمیم گرفتم که دوره عزت نفس رو از اول ولی این بار با تعهد خیلی بیشتر کار کنم تا زندگیم رو به خوشمزگی ۲ سال پیش حتی خیلی خیلی خوشمزه تر بسازم
این کامنت رو نوشتم تا ردپایی برای خودم باشه تا هر موقه دیدم زندگیم یکنواخت شده بیام و اقداماتی که برای داشتن یک زندگی پر از لذت و رشد و در نتیجش خاطرات لذت بخشی لازمه رو دوباره به خودم یادآوری کنم
از خداوند سپاسگزارم که این قدر عاشقمه و نگهدار و محافظ منه و طبق قانون بدون تغییرش این قدر عالی خواسته هام رو اجابت میکنه
استاد ازتون سپاسگزارم که این قدر عاشقانه نحوه ی درست زندگی کردن رو بهمون یاد میدین
من چند وقت پیش از یه کار با ظاهرمناسب و حقوق معمولی اومدم بیرون، الان نزدیک به 6 ماه گذشته و هرکس منو میبینه میگه چه اشتباه بزرگی کردی،،،،
من از دایره اطمینان و آرامش اون کار اومدم بیرون با اینکه تا سالها میتونستم اونجا قرارداد داشته باشم،،،
اومدم بیرون از کار چون:
میخواستم خودمو به چالش بکشم میخواستم ببینم میتونم خودمو نجات بدم از. شرایط یکسان و معمولی بودن یا نه،،
خواستم خودمو به چالش بکشم ببینم پیداکردن اون کارسابق درست یک روز بعد از فارغ التحصیلی ام یه اتفاق بوده یا دوباره میتونه توی شرایط بهتر خودم صاحب یه کسب و کار بشم
میخاستم ببینم آنقدر شجاعتش و عرضه شو دارم که با دستان خالی تر از قبل دستای خدا رو بگیرم و بهش بگم بهت اعتماد دارم و سعی میکنم به قوانین قدرتمندت ایمان بیش تری داشته باشم پس تو هم مثل همیشه منو به ی سطح بالاتری برسون
لحظه ای که میخوای پا رو ترست بذاری باید با خودت بگی،،،
شرایط عادی برای همیشه
یا
شرایط بی نظیر با کمی تلاش و البته ایمان بیشتر
اون موقع است که آدم با قلبش ریسک تغییر رو میپذیره و آماده میشه تا بهترین ها رو درک کنه
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل هدایتی بود و چقدر نکات قشنگی رو گفتید… مدتیه که از فایلاتون استفاده میکنم و خیلی شجاع تر شدم و نسبت ب این چند ماه واقعا تجربیات خیلی خفن تری داشتم و برای هفته دیگ قصد دارم ک تنهایی به مسافرت برم با این که همه میگن حوصلت سر میره و کلی بهونه دیگ ولی خب من از شما یاد گرفتم که با تنهایی خودم خیلی حال کنم و چالش های جدید رو تجربه کنم.. انجام این چالش ها فکر منو خیلی بزرگ تر کرده و به اعتماد بنفسم خیلی کمک کرده الان واقعا دلم میخواد برم تنها تو جنگل ی شب بخوابم و با همه ی ترسام مقابله کنم حس افتخاری که بعد از تجربه هر چالشی دارم واقعا بی نظیره استاد من چند وقت پیش به خودم قول دادم که پیشرفت کنم و تلاش کنم برای زندگیم و الان چند قدمی اومدم جلو تر و مطمعنم ب زودی خیلی خفن تر میشم… ی دنیا تشکر بخاطر فایلای قشنگتون و ی دنیا تشکر از مریم جون عزیزم که عاشقانه تحسینشون میکنم عااااشقتونممم❤️😘❣️
سلام و عرض ادب من از فایلهای رایگان استفاده میکنم اونجایی که عزیز دل آقا حسین درباره ثروت 1 توضیح میدادند یه نوشته ای از یک خانم که دستش میلرزید هنگام فکر میکنم آرایش مدل بود یه جرقه توی ذهنم شکل گرفت و من فهمیدم که اصلاً خودم رو آدم با ارزش و لیاقتمندی نمیبینم و اونجا بود که آگاهی میومد واسم مثلاً من هتل بودم و میخواستم که پول بیشتر ندم همیشه حاضر بودم که توی ماشین بخوابم چند ساعت روز رو تا ساعت کاری من شروع بشه ولی بعد از دیدن نوشته اون خانم و توضیح عزیز دل آقا حسین من پول دادم و پول یک روز رو فقط برای چند ساعت پرداخت کردم فقط بخاطر اینکه برای خودم ارزش قائل شدم
سلام استاد عباسمنش عزیزم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام مریم جان زیبا و دوست داشتنی🌹🌹🌹🌹🌹
روزتون بخیر و خوشی باشه انشاالله🏞🌞🌞🏞
سلام دوستان عزیزم امیدوارم که در این مسیر لذت بخش زندگی نهایت عشق و شادی رو تجربه کنیم و عمل کردن به قوانین ثابت و بدون تغییر جهان ✅
احساسات خوب = اتفاقات خوب ✅
استاد جان الهی قربونتون برم تحسین میکنم این انرژی و عشق و انگیزه
تحسین میکنم این قدرت و اراده برای تغییر دادن شرایط
تحسین میکنم که اینقدر زیبا تونستید به کاهش وزن و سایز برسید
این خیلی عالی هست ✅
چقدر هم که خوش پوش و زیبا و دوست داشتنی!
تحسین میکنم این همه نعمت و زیبایی که چشمام دارن میبینن
آسمان صاف و دریاچه ی آرام و جنگل سرسبز که انعکاس اش روی آب افتاده 🏞
استاد جان خودم از وقتی ازداوج کردم در سن کم تا چند سال اول بخاطر باورهایی که ساخته بودم از شنیده ها و نصیحت ها حتی یک بار تنهایی نمیتونستم برای خودم برم بیرون برای خرید بازار
و بجای اینکه حرکت کنم و خودم شرایط ام رو تغییر بدم فقط سر خودم نق میزدم و افسرده شده بودم !
اما از وقتی با شما آشنا شدم و اعتماد بنفسی که پیدا کردم باعث شد حرکت کنم و برای چیزایی که میخوام تلاش کنم نشینم فقط خودمُ بخورم!
اول یه روز تنهایی رفتم برای خونه خرید نترسیدم که اگه الان شوهرم فهمید دعوام میکنه ، گفتم من میخوام حرکت کنم ! دیگه یه روز برای خودم رفتم بازار و گشتم !
بعد از یه مدت دیگه همسرم هم عکس العملی نشان نمیداد!
من این شخصیت استقلال طلب و آزادی طلبی رو خیلی دوست دارم
در رابطه با صحبت کردن با افراد غریبه هم من خیلی علاقه دارم اما همسرم موافق این قضیه نبود ، بخاطر همین دیگه تلاشی نکردم یا حتی همینجور که شما گفتید حتی میترسیدم !
وقتی تازه به محله ی جدید اومده بودیم خانوم همسایه اومد و سلام و احوالپرسی و خوش آمدگویی گفت خیلی باشخصیت و دوست داشتنی هستند!
دیگه من پارسال قبل از عید که بود سمنو درست کرده بودم یه ظرف براشون بردم و هدیه دادم دیگه بعد یه مدت ایشان کیک خانگی بسیار بسیار خوشمزه آورد دیگه همینجور رابطمون ادامه پیدا کرد!
وقتی همسرم فهمید اول عصبانی شد 😂 و گفت چرا به حرف من گوش ندادی تو چه میدونی اینا چه آدمایی هستند دیگه من به همین آرومی گفتم عزیزم من معاشرت با افراد غریبه رو خیلی دوست دارم !
دیگه بعد از یه مدتی چیزی نگفتند!
من باورم اینه که تمام انسانها روح های خداوند هستند از خداوند هستند و فقط به من خیر و خوبی میرسونن و تابحال هم فقط همینو تجربه کردم!
هر چند تمام این رفتارها چیزی بود که من خودم ساخته بودمش این همه حساسیت همسرم اما خدا رو شکر الان خیلی بهتره !
هنوز خیلی چیزهای دیگه هست که باید پا روی ترسهام بزارم و انجامشون بدم 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
استاد این حرفتون خیلی سنگین و باید بهش فکر کرد و اقدام به عمل آورد
( وقتی فرشته ی مرگ اومد و گفت بیا بریم بگیم بریم من فقط در این جهان لذت بردم و شادی کردم ،حالا بریم میخوام اون جهان متفاوت رو تجربه کنم)✅
استاد حرکت کردن فارق از نتیجه خیلی حس خوبی داره و یه حس شجاعت و اعتمادبنفس به آدم میده✅
مسیرهای جدید رو من خیلی در رابطه با غذا و کیک و شیرینی درست کردن امتحان میکنم هر دفعه با ایده های جدید که به ذهنم میاد و واقعا عالی هم میشه چون با هدایتهای خداوند انجام میشه✅
استاد جان الان هوای شهرما بهاری بهاری هست خیلی لذت بخش و دوست دارم خدا رو شکر
خواستم با شما هم به اشتراک بزارم حسم رو چون شما هم این هوا رو خیلی دوست دارید✅🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
❤ استاد جانم ممنون که هستید و این فایل فوق العاده رو آماده کردید و مریم جان سپاسگزارم ❤شما جز بزرگترین نعمتهای زندگیه من هستید ❤ خیلی خیلی دوستتون دارم
و سپاسگزارم از ابوموسی که باعث این فایل بینهایت شنیدنی و عمل کردنی شد 🐓
سلام مرجان نازنینم
چقدر زیبا از شجاعتها و رفتن به دل ترسهات نوشتی و بسیار از خوندنش لذت بردم
چقدر با خوندن کامنت زیبات الهام گرفتم و تحسینت کردم که فارغ از نظر بقیه خودت رو داری در جهان اطرافت تجربه میکنی و محدودیت ها رو نمیپذیری واقعا آفرین داری و کلی درس گرفتم از شجاعتت
عاشقتم و بسیار سپاسگزارم از تجربیات زیبا و تأثیر گذار و الهام بخشی که با دستهای الهیت نوشتی
برای تو بانوی ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به همه عزیزانم
استاد من عاااااااشق شما هستم اصلا یعنی دیوانه ام چقدر اندامتون هر روز خدارو شکر بهتر میشه
خدای من این فایل چقدر باید الان ضبط میشد چه همزمانی
همزمان که داشتید از رفتن به دل ترسها صحبت میکردید منو غرق در خاطرات شجاعتهام کردین خاطراتی که همین الان بهشون فکر میکنم خودم تعجب میکنم که آخه من چقدر دل و جرأت داشتم
استاد بیشتر زندگی من بیرون شدن از محیط امنم بوده انقدر که وقتی الان یه سری کارهام یادم میاد میگم نفیس تو چطور اونکار رو انجام دادی کارهایی که دیوانگی محض بود ولی دل من میخواست اون رو تجربه کنه که همش هم مربوط میشد به آزادی و فرا رفتن از مرز محدودیت هام شاید خیلی جاهاش هم خارج شدن از حدود الهیم بود ولی درسش رو گرفتم و نتیجه اش اینه که الان اینجام و خدا هدایتم کرد به درک قوانینش برای اینکه بتونم از بهترین راه اون تجربه های دلخواه رو داشته باشم
نمیدونید چقدر ذوق داشتم وقتی این فایل رو میدیدم حرفهاتون رو میشنیدم حرفهایی که کلام خدا بود در جهت تایید تصمیمات جدیدم
مدتی هست که دارم فوکوسی کامنتهای عزت نفس رو به ترتیب امتیاز میخونم همه رو رسیده بودم به جلسه دوم و تمرین تنها رفتن به کافی شاپ تمرینی که با بهانه های متعدد به تعویق انداخته بودمش و تو عمرم تجربه اش نکرده بودم
دوشب پیش بود دستم رفت هدایتی روی سوره توبه و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد که چرا چسبیدی به خونه و از خانه نشینان شدی پاشو برو تو دل ترسهات پاشو از این محیط امنت خارج شو مگه آزادی در همه ابعاد نمیخوای
واااای استاد مثه برق از جا پریدم سریع لباس پوشیدم و اسنپ گرفتم و نذاشتم هیچ بهونه ای منو منصرف کنه ساعت ۶:۳۰ عصر بود هدایت اومده بود بستنی ناصر نمیدونم چرا با اینکه کافه درباری نزدیکتر بود و من لاکچری پسند اونو بیشتر دوست داشتم ولی هدایت واضح گفته بود اونجا خلاصه رفتم و برای خودم موکا سفارش دادم با عشق نشستم یه جای خوب
اگه نفیسه قبل بود چون میز روبروم سه تا پسر بود جوری میشستم که پشتم بهشون باشه ولی اینبار قشنگ روبروشون نشستم
وای استاد باورتون میشه سیستم اونجا این بود که همه سفارش میدن بعد شماره خونده میشه میرن تحویل میگیرن ولی برای من خودشون با عزت و احترام اوردن سر میزم و بعدش هم هی حواسش بود و ازم سوال کرد چیزی لازم دارین خوبه در صورتی که دقت کردم با هیچ کس اینکار رو نکرد و اینا رو من از فضل خدا دیدم که داشت منو تو این مسیر تنها بودن با خودم حمایت میکرد
اول میخواستم بشینم کامتت بخونم ولی دیدم نه میخوام ادمها رو نگاه کنم و تحسین کنم
نگاه کردم اونور خیابون دیدم یه گالری مبل خیلی لوکس هست و باران الهی هم شروع به باریدن کرد و دل من بازدید از اون گالری رو هم میخواست
وقتی موکا تموم شد بلند شدم و تشکر کردم و رفتم به سمت گالری چقدر لذتبخش بود که وسط جمعیت تو یکی از خیابون باکلاس های تهران مثه بچه ها سرم رو بردم بالا دهنم رو بازکردم در حین راه رفتن بارون بریزه تو دهنم بخورمش کاری که خیلی دوست دارم و تمام سعیم رو کردم فارغ اززنظر بقیه کسی ببینه بشناسه راحت کار دلخواهم رو انجام بدم
رفتم گالری و مبلمان رو هم دیدم و کلی لذت بردم و رفتم بالاتر دیدم خوب حالا که مرکز خرید امیتیس هم نزدیک هست اینجا هم برم همش هدایتی اصلا انگار خدا دستم رو میگرفت میگفت حالا برو اینجا
رفتم داخل مرکز خرید و هدایت شدم به یه گالری نقره فروشی هدایت الهی بهم گفته بود برای خودم قاشق چنگال نقره بخرم برای احساس ارزشمندی و لیاقت بیشتر
رفتم داخل و ازشون سوال پرسیدم نداشت ولی گفت بخواهین براتون میارم وقتی متوجه شد سرویس نمیخوام و برای مصرف شخصی خودم فقط میخوام گفت
ببخشید میتونم بپرسم چرا میخواهید با قاشق چنگال نقره غذا بخورید؟
نفیسه: برای احساس ارزشمندی و لیاقت تمرینی هست که استادم داده
آقا: البته شما بدون نیاز به همه اینها ارزشمندین
نفیسه: (تصدیق قانون در دل با احساس لیاقت )سپاسگزارم
وقتی اومدم بیرون فقط کلام خدا رو از دهن اون آقا تصدیق کردم و یه دور دیگه زدم و از مرکز خرید با تشکر دوباره از مامورین حراست که با عشق بهم ماسک دادن خارج شدم
بارون خیلی شدید شده بود و من باید خودم رو به خیابون اصلی میرسوندم که ترافیک نباشه و بتونم راحت اسنپ بگیرم حرف استاد یادم اومد مسیر جدید
رفتم بالا همینطور که داشتم سریع میرفتم دیدم یه آقایی بهم سلام کرد منم برگشتم دیدم یه پیرمرد قد خمیده هست و منم با عشق بهش سلام کردم و به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری پشت سر من داره بلند صحبت میکنه ایستادم و برگشتم ببینم کاری داره دیدم همینجوری شروع کرده به قربون صدقه من رفتن یه لحظه شک شدم خدای من این کیه منم با همون ترس ازش سپاسگزاری کردم و براش از خدا عمر با عزت و سلامتی خواستم و دوباره به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری داره حرف میزنه و میگه شما چقدر خوبی چقدر فرشته ای منم قلبم اروم نبود تمام سعیم رو میکردم به ترسهام غلبه کنم ترس از مردها و فقط با خودم مرور میکردم باورهای توحیدی رو دیدم هی میگه من عاشقتم بوس میفرستاد واسم و منم تشکر کردم و با همون اصطلاح عاشقتونم خودم بهشون عشق بی قید و شرط ورزیدم
بعد گفت میشه شماره اتون رو داشته باشم زنگ بزنم بعضی وقتا حالتون رو بپرسم آخه شما خیلی دختر خوبی هستید
منم با عشق بهشون گفتم نه اجازه ندارم و ازشون دور شدم
هنوز معنی قلب ناآرومم رو زمانی که اون پیرمرد قد خمیده داشت به من عشق میورزید رو کاملا متوجه نشدم که اون آلارم الهی بود یا ترس من
خلاصه رفتم بالاتر دیدم خدای من مغازه ای بود که ساعت امگا داشت و من دقیقا چند وقت بود دلم میخواست برم نمایندگی امگا و ساعت مورد علاقه ام که بارها در مدار خریدنش قرار گرفتم و به خاطر نظر بقیه خودم رو از این زینت الهی محروم کرده بودم رو ببینم و قیمت بگیرم
آقا منم خوشحال پریدم اونور خیابون و رفتم داخل مغازه و اون مدلی که من دوست داشتم رو اورد و تست کردم و قیمت گرفتم و چقدر دستهای زیبام رو لایق دیدم برای داشتنش چند تا سوال پرسیدم و اومدم بیرون
بارون دیگه دوشی شده بود هرچی تلاش کردم اسنپ بگیرم دیدم اسنپ نیست منم دیدم ترافیک پیاده برم بهتره
اگه نفیسه قبل بود حالش بد میشد از اینکه زیر بارون خیس بشه و لباس خیس بچسبه به تنش ولی گفتم بزار این مقاومتم رو هم بردارم
شروع کردم همینجوری که زیر بارون راه میرفتم احساس میکردم و این تو ذهنم میگذشت آگاهانه که این بارون رحمت الهی داره همه باورهای محدود کننده همه کینه ها همه شح نفس ها همه باورهای فقر آلود همه خوف و خشیت از ادمها رو پاک میکنه و کل مسیر رو با این نیت پیاده روی کردمو دقیقا خیس آبکشیده شدم ولی در همون حال احساس میکردم خدا داره رجس ها رو از وجودم پاک میکنه
میدونی استاد وقتی وسط خیابون مثه بچه گی هام با ذوق و خنده فارغ از نگاه بقیه به صورت لی لی زیر بارون میپردیم و میدوییدم فقط داشتم به شما فکر میکردم به اینکه بیام براتون بنویسم
بنویسم و ازتون تشکر کنم که شما تنها کسی بودید که به یادم آوردید که اون نفیسه پر رو اون نفیسه باهمه خل خل بازیهاش بهترین و درست ترین کارها رو میکرده اون از محیط امن خارج شدن ها درست ترین کارهای زندگیم بوده کارهایی که تا قبل از آشنایی با شما خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم
نفیسه ای که همیشه دوست داشته منحصر بفرد باشه مثه اثر انگشتش و مثه اکثریت بودن رو نپذیرفته بوده شاید یه جاهایی چون درک درستی از قانون نداشته یاغی هم شده عصیان گری هم کرده حدود الهیش رو هم رعایت نکرده و آسیب دیده
اما انقدر خدا عاشقش بوده که اوردتش اینجا و دستش رو گذاشته تو دست بهترین استاد دنیا و داره یاد میگیره چطور خودش رو بهتر تجربه کنه در محدوده حدود الهیش که خدا گفته نه اونی که آدمها گفتن و اینجا جایی هست که هییییچکدوم از ادمهایی که جرأت رفتن به دل ترسهاشون رو نداشتن دسترسی بهش ندارن
میدونی استاد بودن با شما شنیدن این پیغام های سروش قشششششنگترین پاداش الهی من بوده و من از خدا برای حضورتون تو زندگیم بینهایت سپاسگزارم
اون شب اومدم خونه و کلی واسه خودم از ذوقم رقصیدم و اهنگ باب دلمی رو واسه خودم خوندم و به خودم عشق ورزیدم برای اینکه بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه اون چیزی که دوست داشتم رو آزادانه تجربه کردم فارغ از اینکه کی خوشش میاد کی نمیاد برای اینکه از محیط امنم خارج شدم و رفتم به دل ترسهام
و دقیقا دیشب دنبال برنامه ریختن برای تجربه خودم تنهایی با خودم بودم و این هدایت الهی از کلام شما در بهترین زمان به دستم رسید و اون خواسته که زیر بارون لی لی میدوییدم و تو ذهنم با شما حرف میزدم و میخواستم که بیام برای شما هم بنویسم تیک خورد در بهترین زمان در درست ترین زمان و با هماهنگ ترین شکل ممکن خدایا شکرت برای این هم زمانی ها
و بعدا متوجه شدم چرا باید میرفتم بستنی ناصر به جای کافه درباری چون اگه میرفتم کافه درباری خیلی نزدیک بود و هبچ کدوم از اون تجربه ها رو نمیتونستم داشته باشم
استاد نمیدونی وقتی چند ماه پیش رفتم تو مترو و فارغ از نجوا ها ترسها نگرانی ها اگهی تبلیغاتی رو دوبار تو کوپه خانمها خوندم و یه بار تو کوپه اقایون چه احساس قدرتی کردم حتی وقتی یه اقایی دستش رو به حالت تأسف به هم میمالی و سرش رو تکون میداد وقتی داشتم از زیبایی هام جلوی آقایون تعریف میکردم و من ادامه دادم و بعدش برای خودم آهنگ مژده باران رو گذاشتم که برای پیروزی قهرمان های جهان میذارن و جایزه دادم و احساس کردم بزرگترین فتح زندگیم رو کردم انقدر حسش قشنگ بود و بهم قدرت داد
استاد من از اون ادمهایی بودم که وقتی پندمیک شد تازه با شما آشنا شده بودم و هدایت الهی بهم گفت برو سفر برو تو دل جمعیت و ببین که اجازه نمیدم به بدن مقدست هیچ چیر نا هماهنگی وارد بشه و من تنها رفتم تو شلوغ ترین مکانها فرودگاه هواپیما و خدا هم به وعده اش به من عمل کرد و من یه درجه خیلی خوب از ترسم از ویروس و بیماری رها شدم و دقیقا تو این پندمیک من بهترین حالت سلامتی رو تجربه کردم با اینکه فقط جاهایی که اجبار بود ماسک زدم و هیچ رعایت دیگه ای هم نکردم و چقدر هم فایلهایی که شما تو اون زمان گذاشتید و ارامش در پرتوی آگاهی بهم کمک کرد
گفتم که بدنی که تقوای الهی پیشه کرده باشه اجازه نداره هیچ چیز ناهماهنگی وارد بدنش بشه هر چی هم بشه سریع خارج میشه نمیتونه بمونه و الان میفهمم چرا اون مکمل ها میشد جوش توی بدنم و اصلا با بدن من سازگار نبود الان میفهمم چرا داروهای شیمیایی اصلا با بدن من هماهنگ نبود و یه عارضه ای برام میکرد چون بدن من کعبه الهیه
استاد سایز من اسمال شده اسمال خوب که قشنگ زیبایی ها و فرم و برجستگی ها که باید به اندازه مناسب و متعادل برای بدن خانمها باشه و صورتم حفظ شده البته باید بهتر بشه هنوز خودم کامل اونجوری که دلم میخواد نشده ولی راضی هستم از خودم
یه تجربه ای که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم این بود که زمانی که مربیم خانم علی تبریزی بود که من واقعا تنها خانمی که تو حوزه بدنسازی ایران مخصوصاً که حوزه تخصصیش خانمها هست قبولش دارم ایشونه و واقعا بیییینظیره از همه لحاظ که بخوام از ویژگیهای مثبتش بنویسم باید کتاب بنویسم که چقدر این زن فوق العاده است
ایشون برنامه رژیم غذایی رو فقط طبق گروه خونی میداد و برام خیلی جالب بود که من گروه خونیم B+بود بهم گفته بود مثلا تو مرغ نخور بوقلمون بخور و این دقیقاً چیزی بود که بدن من کلا خیلی تمایلی به خوردن مرغ نداره و کلا با بوقلمون اوکی تر هستم
یا مثلا تو رژیم من نسکافه حذف بود و دقیقا من اصلا نسکافه میخورم معده ام ترش میکنه
و در کل طب سنتی هم بر طبق مزاج شناسی رژیم غذای میده که وقتی بررسی کردم دیدم دقیقا چیزایی هست که اصلا بدن من میلی بهش نداره یعنی برام خوب نیست و همون چیزی هست که نباید بخورم
،البته خیلی بحثش گسترده است
مثلا یه مورد دیگه که من کلا از نوشابه زده شدم و میلی بهش ندارم میفهمم برای بدنم خوب نیست و به جاش هدایت شدم به خوردن سکنگبین که با عسل درست میشه و اصلا میخورم جیگرم حال میاد و دقیقا همون چیزی هست که برای بدن من مفید هست و به بهتر شدنم کمک میکنه
یا مثلا دلم قهوه میخواد بخوره ولی لیوانش بزرگ بود وقتی همه اش رو خوردم دیدم حال خوبی ندارم فهمیدم کافئین در اون حد برای بدن من لازم نیست
در کل وقتی تقوای الهی رو رعایت کنم بدنم با من حرف میزنه چیزی که میل به خوردنش ندارم یعنی برام خوب نیست چیزی که خیلی دوستش دارم بخورم یعنی الان بدنم اونو لازم داره و باید بخورمش
میدونید اینو از کجا میگم بدن من هیچوقت میلی به خوردن مشروب و تجربه حرومهای خدا نداشت من زوری نزدم انگار خدا از قبل میلش رو برداشته بود از بدنم
حتی زمانی که گمراه بودم و خودم رو مثه اکثریت کرده بودم و قلیون میکشیدم حالم بد میشد و من اون زمان نمیفهمیدم چرا بقیه انقدر راحت هستن و مثه دودکش هستن ولی من حالم بد میشه و اونم هدایت الهی از یه جایی به بعد انقدر حالت تنفر ازش تو قلبم قرار گرفت که خیلی سال هست وقتی بوش بهم بخوره حالم بد میشه
و یه مورد دیگه که اونم ناآگاه بودم اونم خوردن غذای نذری بود که اونم میلش رو از دلم برداشت و الان یکسال هست تو این رژیم هستم که غذای نذری نخورم و هر روز اندامم زیبا تر و سلامت تر میشه و نعمتهای بیشتری دریافت میکنم خدایا شکرت
یه مورد دیگه هم بود ان شاءالله در زمان مناسب میگم
دوست داشتم این تجربیاتم رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم
برای همه عزیزانم بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💖💖💖
سلام نفیسه جان عزیزم
امیدوارم که خوب و خوشحال باشی
خیلی دوستت دارم ممنون که اومدی و این تجارب خوبت رو باهامون به اشتراک گذاشتی خیلی از خواندن اش لذت بردم❤❤❤💜💜❤❤❤
بازم سپاسگزارم دختر قدرتمند و زیبا و دوست داشتنی
انشاالله که لحظه به لحظه و روز به روز احساست بهتر باشه و اتفاقات بهتری رو تجربه کنی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام نفیسه جان
چقدر زیبا بود این کامنت به خدا وقتی میخوندم از خود بی خود شدم عجب قلمی داری عزیزم بسیار زیبا و رسا و شیوا بود خیلی. خیلی از خواندن کامنت شما خوشحال شدم من هر جا از شما کامنت ببینم با عشق و لذت میخونم
دمت گرم برای این همه شجاعت و این همه تغییر تو لایق بهترینها هستی .
سلام دوست عزیز
من از طرفدارای پر و پا قرص کامنتهای زیبای شما هستم، همیشه شما رو بخاطر شجاعتتون در خود واقعی رو نشون دادن تحسین میکنم، و الان هم این کامنت و بخصوص انجام آگهی بازرگانی که بخاطرش تحسینتون میکنم و امیدوارم که منم بتونم به مقاومتی که برای انجام این تمرین مهم دارم غلبه کنم، در پناه خدا شاد و سلامت باشید
سلام دوست عزیز
چه کامنتی نوشتید به به
آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
انگار داشتم یه داستان انگیزشی از یه نویسنده میخوندم
چقدر قشنگ زیبایی ها رو با جزئیات توصیف کردی
چه راهکارای قشنگی دادی مثلا من انگیزه گرفتم برم سکنگبین رو تست کنم
نگاه زیبا بین شما تحسین برانگیزه
انقدر انگیزه گرفتم از کامنتت که به زودی اگهی تبلیغاتی رو اجرا میکنم و اون موزیک مژده که بقول شما برای قهرمانان میذارن رو برای خودم پلی میکنم
بازهم برامون کامنت بذارین
قلمتون بسیار زیباست و تاثیر گذار
به نام یکتای هدایتگرم
سلام نفیسه جانم دوست ارزشمندم
خدا رو شکر بابت داشتن هم مسیری چون شما
چقدر تحسینت میکنم دختر که اینقدر با جسارت و با لذت تجربه میکنی لحظه لحظه زندگیتو
چقدر هر لحظه با هر تجربت، خودم رو توی همون فضا قرار دادم و دیدم که آره منم خیلی عاشق دیوونه بازیم
دقیقا منم بعضی مواقع یه کارای دیوونه بازی انجام میدم که احساس میکنم بقیه پیش خودشون فکر میکنن این کم داره ولی من عاشق این کارام
عاشق گوس دادن به حرف های قلبم فارغ از نظر بقیه
چقدر بهت تبریک میگم که دوره ارزشمند عزت نفس رو تهیه کردی این دوره بی نظیره
من هم با برادرم که هم مسیریم تهیه کردیم و واقعا بعد این دوره خیلی مارها کردم که قبلش نمیکردم، مول سفر به تهران تنهایی و گشتن جاهایی که هیچ زمانی تجربه نکرده بودم
من آگهی بازرگانی رو برای مادر شوهرم و دو تا خواهرهای همسرم انجام دادم و نمیدونی اونا چقدر تحسینم کردن و همشو تایید کردن و با اینکه من قلبم تند تند میزد، ولی به خودم خیلی افتخار کردم
من عاشق رقصیدنم و راحت آهنگ میذارم و میرقصم ، حتی توی جمع
چند شب پیش نامزدی دختر عمون همسرم بود و من اباس مجلسی دست و پاگیر نپوشبده بودم، آخه همسر من لر هستن و لباس محلی خیلی دردسر داره
من با مت سلوار رفتم و نمیدونی چقدر سلک و راحت بودم و چقدر رقصیدم و حتی دخترای جوون هم کلی از این شاد و سرحال بودن من کیف میکردن
پاریال تابستون تولد خواهر شوهر بزرگم بود شاید بگم از اول جشن تا آخرش من رقصیم، یه دقیقه لری و یه دقیقه بندری🤣🤣🤣
بعنی کم نیاوردم و همه هم با این حال من، سعی میکردن همراهیم کنن
حالا که غکر میکنم میبینم چه تجربه های ناب و ساده ای داشتم و چقدر بابتشون هم شکرگذار خداوند هستم و هم به خودم افتخار میکنم که هر بار، حرف و نظر بقیه بیشتر برام کمرنگ میشه
مامنت شما باعث شد که دستم بیاد برای نوشتن
بازم هم شما و همخودم رو تحسین میکنم که داریم با عشق و لذت ، آگاهی هایی که استادان ارزشمندمون در اختیارمون میذارن رو ایتفاده میکنیم و هر روز حتی اگه شده یه کوچولو، بهبود پیدا میکنیم
عاشقتم خوشکل خانم و بهتربنها رو برای هممون آرزو دارم😘😘😘🎉🎉🎉
سلام زهرای نازنینم
من عااااشقتم عزیزم
واقعاً خدارو سپاسگزارم که با دوستان ارزشمند و آگاهی همچون شما بانوی شایسته داریم این مسیر الهی رو طی میکنیم
واقعا تحسینتون میکنم عزیزم خوندن آگهی تبلیغاتی در مقابل خانواده همسر مخصوصاً که با این مسیر آشنایی نداشته باشن خیلی شجاعت میخواد و آفرین داری عزیزم
منم تکاملی این تمرین رو انجام دادم اول خانواده بعد راننده های اسنپ بعد تو مترو
یکی از حال خوب کننده ترین کارهای دنیا رقصیدن هست
چقدر لذت بردم از خوندن این پاسخ زیبا و ارزشمندی که نوشتید و با خوندنش فقط لبخند به لب تحسینتون کردم
چقدر تحسینتون کردم که لباسی که باهاش راحت بودین فارغ از رسم و رسوم به تنتون کردین
میدونید وقتی به بچه ها نگاه میکنم که انقدر با خودشون در صلح هستن که اگر با لباسی راحت نباشن هرچقدر هم بابتش هزینه شده باشه و زیبا باشه ولی نمیپوشنش یاد میگیرم که اصل راحتی و لذت بردن هست
واییی زهرای عزیزم از رقصهای محلی نوشتی اولین کاری که بعد از رفتن به تبریز انجام دادم یادگیری رقص آذری بود و کافیه آهنگ آذری بذارن من اولین نفر وسط هستم
ان شاالله در کنار هم هنر رقصمون رو به نمایش بذاریم
از خدا براتون جشن ها و شادیهای بیشتر رو آرزومندم
وای نفیسه جون عاشقتم عاشق
چقدر خندیدم وقتی تجربه اون پیرمرد رو تعریف کردی چون تقریبا خودم هم این شرایط برام بوجود اومده از وقتی عشق بی قیدوشرط به دیگران وحتی حیوانات و اشیا می دهم به طوری که دیروز همسرم وقتی من یک پروانه بعد از مدتها دیدم کلی ذوق کردم و قربون صدقه اش رفتم ودستانم رو گرفتم رو دستم بنشینه بهم گفت همین کارها رو می کنی که بابات امده بهم گفته زنت خل شده باپروانه ها حرف میزنه و دنبالشون می کنه و من
فقط خدا رو شکر کردم که در مسیر درست هستم
تحسینت می کنم به خاطر در صلح بودن باخودت برای اینکه تجاربت رو باما به اشتراک می گزاری باور کن خیلی از خانمهای سایت از تمرینهات الگو می گیرند مثلا خودم امروز صبح داشتم تمرینهای عزت نفس رو مرور می کردم که با خودمون طوری رفتار کنیم که باارزش ترین ادم رفتار می کنیم ومن گفتم ازاین به بعد با خودم مثل ملکه ها رفتار می کنم و یاد شما وکامنتهای ارزشمندت افتادم و دلم برات تنگ شد رفتم ایمیلم ودیدم پیام گذاشتی و این کامنتت رو خوندم هم کلی خندیدم چون هم ذات پنداری کردم هم دیدم چقدر جنس کارهات مثل منه وچقدر دوستت دارم بی قید وشرط
ممنونم مهربونم منتظر کامنتهای بعدی وتجربه های بعدیت هستم
ملکه زیبایی
سلام فاطمه نازنینم
عااااشقتم و سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت
بسیار از خوندن پاسخ ارزشمندت لذت بردم
خدا رو شاکرم با عزیزانی هم چون شما نازنین بانو در این مسیر الهی قدم بر میداریم و خل خل بازی هامون رو فارغ از نظر بقیه انجام میدیم
خیلی لذت بخشه وقتی آدم برگرده به اصل خودش و نقابی که سالها به خاطر ترس از قضاوت ها به صورت و شخصیتش زده بود آروم آروم برداره و اونجوری که قلبش راضی هست مسیر زندگیش رو طی کنه
شاید خیلی جاها بزنیم تو جاده خاکی و حواسمون نباشه که داریم دوباره از ترس نقاب میزنیم ولی همینکه سریع برگردیم و یادمون بیاد که قرا بوده خودمون بودن رو تجربه کنیم کافیه تا دوباره خدا دستمون رو بگیره و تو این مسیر همه جوره حمایتمون کنه
بسیار لذت میبرم که میبینم بانو های ارزشمند و قوی و شاد در کنار هم داریم از هم یاد میگیریم و رشدی الهی رو تجربه میکنیم برای تجربه زندگی زیباتر و شادتر و بهتر
بهترین های دنیا و آخرت رو برای شما بانوی ارزشمند آرزومندم 💖💖💖
سلام نفیسه خانم دوست و همراه خوب
وقتی کامنت های شما رو میخونم کلی لذت میبرم ازین همه صلح که با خودتون دارین و چقدر تحسینتون میکنم بابت این موضوع
خیلی دوست دارم من هم مثل شما و بقیه دوستان و حتی استاد عزیزم بشم و این یک ایمان قوی و یک توکل الهی میخواد که سعی خودم رو میکنم که انشاالله به این درجه از توکل برسم
و میدونم که خدا هدایتم میکنه
توی این روزهای من فقط خدا کنارمه و البته که شیطان هم نجواهاشو میکنه ولی سعی میکنم کنترل کنم ذهنم رو
واقعا بزرگترین آرزوم دیدن استاد از نزدیک هست اونم توی پرادایس
درکل رفتارتون رو با خودتون تحسین میکنم و این رو باید یاد بگیرم و روی خودم کار کنم تا به بهترین حااال برسم
خدایا کمکم کن
از همه بچه های سایت ممنونم بابت این پیام های زیبا و عالی
خدایا شکرت
نفیسه عزیزم سلام
چقدرر این خدا نسبت به بنده هاش لطف داره
به طرز عجیبی هدایت شدم به کامنتت، خدا بهم گفت کامنت های محصولاتشو بخون، درمورد اینک با یکی از بستگانت باید ارتباططو قطع می کردی خوندم و تمام ترس وجودمو گرفت، من توی یک سال10 تا دوست صمیمی حذف کردم ولی این یکی برام واقعا غیرممکن بود، رفتم اتاقم، سجده کردم،گفتم خدایا منو ببخش، من هرچقدر تلاش کنم بازم مشرکم، هرچقدر روی خودم کار کنم باز هم کاستی دارم و همین باعث میشه تا ابد جا داشته باشم برای پیشرفت و خدایا شکرت که”من لا تمتم این گناه ها سوگولی توام، شکرت که منو با تمام این گناها دوست داری، من رو با تمام وابستگی های الکی به دنیا و مادیات دوست داری و هدایتم می کنی، خدایا شکرت، شکرت که یادادری کردی چقدر کوچیکم، خدایا شکرت، منو ببخش و شکرت که منو میبخشی”
بعد این خدایی که فضل رحنتی که نسبت به من داره هیچ وقت تموم نمی شه با عشق بهم گفت برم کامنت های دانلودی هارو بخونم و بعد رسیدم به این جمله
” خدا منو دراین مسیر تنهایی با خودم حمایت می کرد”
و خدا گفت:استپ! پیداش کردی🤭🤗
و همه چیز تو ذهنم مثل پازل چیده شد
اگ روزی نشانه ها به تو بگن که تو باید با اون دوستت قطع ارتباط کنی،خدا تورو در این مسیر حمایت می کنه و اجازه نمیده تنها باشی، تو تنها نبودی حتی از همون لحظه اول افرینشت خدا پیشت بود، الانم هست و خواهد بود!
ازت ممنونم بابت زمانی که گزاشتی تا این کامنتو بنویسی
از خدام ممنونم بابت هدایتش
من و خدا عاشقتونیم❤️
سلام صبای نازنینم
بسیار از خواندن پاسخ زیبایی که با دستهای الهیتون نوشتید لذت بردم
منو بردی به همون روزی که هدایت الهی از کلام استاد بهم گفت قطع کن قطع کن شاخ و برگهای اضافی رو که جلوی رشد و تعالیت رو گرفتن
اون روابطی که قطع شد روابطی بود که بارها خدا با چک و لگد برام قطعش کرده بود و من به خاطر جهلم و عدم درک قوانین و وابستگی هام خودم برگشته بودم و رابطه رو درست کرده بودم
روزی که این تصمیم رو گرفتم تو بهترین شرایط ارتباطی بودم باهاشون البته احساس میکنم این هم روند تکاملی من بود
ولی من هم اون روز همینطور ترس همه وجودم رو گرفته بود نجواها پچ پچ کنان تو مغزم میپیچید ولی هدایت الهی هم بود که یادم مینداخت الان که همه چیز خوبه باید تغییر ایجاد کنم وگرنه مثه قبل با چک و لگد مجبور میشم این ارتباط رو قطع کنم
میخوام بگم فکر نکن ترسیدی یعنی مشرکی نه اصلاً این ترس طبیعیه مهم اینه ایمانمون رو با همون ترس نشون بدیم و تو اون ترس نمونیم
ابراهیم و موسی هم که نماد توحید هستن میترسن یه جاهایی ولی خدا دلشون رو اروم میکنه و میترسن ولی انجامش میدن
بدون ترس ،شجاعت و ایمان مفهومی نداره
برای منم خدا همینکار رو کرد از بینهایت نشونه دلم رو اروم کرد مخصوصا کتاب شهامت دبی فورد که بییییییینظیره تو این زمینه که چقدر خوندن دوباره اش تو اون شرایط بهم کمک کرد و منو مصمم تر کرد تا نفر بعدی و همینطور نفر بعدی و من اونکار رو انجام دادم به نیکوترین شکل
الان ماه ها از اون تصمیم و عملکرد من میگذره و الان متوجه میشم که اگر اونموقع با قدرت اینکار رو نکرده بودم الان مجبور بودم باهمون چک و لگد اینکار رو بکنم
و خدایی که همیشه برای بنده هاش عزت و کرامت خواسته در بهترین زمان این هدایت رو برام فرستاد که من با عزت و قدرت اینکار رو انجام بدم
والبته این بین برای قطع اون روابط چقققققدر ارامش نصیبم شد و کلی نتیجه مثبت که بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم
میخوام بگم جهان هیچ چیزی رو از آدم نمیگیره مگر اینکه مثه همون یا بهترش رو به آدم میده
مثه داستان مادر موسی که بهش گفت بچه رو رها کن و با شرایط بهتری بچه رو بهش برگردوند
حذف آدمهای سمی توی زندگیم یکی از بهترین دلایل رشدم بوده و هرگاه نتونستم اینکار رو کنم با شجاعت یا با چک و لگد مجبور شدم از اون آدم جدا بشم یا روند رشدم کند شده و اون افراد منو از مسیر درست دور کردن و هروقت تسلیم شدم و از هدایت تبعیت کردم خدا هم پاداشش رو همه جوره با جایگزینی افراد بهتر بهم داده
و البته این پاشنه آشیلی هست که باید تا آخر عمر کار کنم و یادم باشه من نیومدم که به شخصی خاص و یا روابطی بچسبیم و تا آخر عمر با هم باشیم
من اومدم تا زمانی که در کنار هم لذت میبریم و به رشد هم کمک میکنیم و با هم هم فرکانس هستیم با هم باشیم و در صورت تغییر فرکانس هر کدوم باید بتونم رها و تسلیم جریان الهی باشیم و نخوام بچسبم به کسی و اجازه بدم خلا رو ایجاد کنم تا خدا هدایتم کنه به افرادی هماهنگتر و بهتر
دوست داشتم اینا رو بنویسم چون واقعا خودم از همه بیشتر باید رو این موضوع کار کنم
هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود
براتون بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝
سلام نفیسه عزیزم من چند وقتی هست که کامنت های شما رو دنبال میکنم و جواب خیلی از سوالاتم رو در کامنت شما و بچه های دیگه پیدا میکنم دقیقا به نکته ای اشاره کردی که دنبال جواب براش بودم. من آدمهای زیادی رو از زندگیم حذف کردم و شاید در حد سالی یکی دو بار ببینمشون و چقدر آگاهی ها که در این تنها بودن ها بدست آوردم و کم کم برام مشخص شد که من خواسته ام از زندگی چیه و تونستم هدف مشخصی رو برای رسیدن بهش انتخاب کنم و در مسیرش قدم بردارم کم کم تمرکزم بیشتر شد. الان هم واسه این کامنت گذاشتم چون میخام به خودم تاکید کنم که نشتی انرژی دارم و باید کات کنم هر چی رو که تمرکزم رو ازم میگیره. وقتی میبینم بچه های این خانواده آنقدر متمرکز کار میکنن من هم انگیزه ام تقویت میشه و هر روز با ذوق منتظر کامنت شما و بچه هایی هستم که دنبالشون میکنم و نمیدونی چه ذوقی دارم که ایمیل کامنت شما و بچه ها برام میاد و میخام به خودم تعهد بدم که متمرکز باشم رو خواسته ام و از خدا میخام که تو این مسیر پایدار قدم بردارم خدایا شکرت برای بودن شما نفیسه جان و بقیه بچه های این خانواده خدایا شکرت برای بودن من در این خانواده خدایا شکرت خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏
سلام رضوان نازنینم
سپاسگزارم از نگاه پر از مهر و محبت شما
من هم شما رو تحسین میکنم که با شجاعت تونستید به دل حذف کردن افراد غیر هم فرکانس اطرافتون برید
و تمرکزتون رو روی درک قوانین و رشد شخصیتی خودتون بذارید
وقتی مرور میکنم میبینم حتی در ورود به این سایت الهی زمانی به روم باز شد که من با شجاعت از همه گروههای فامیلی خانواده خودم و خانواده همسر و دوستان بسیار صمیمی ۱۸ ،۱۹ ساله که بسیار هم دلیل آوردن براشون سخت بود ولی دیگه احساس میکردم انقدر از نظر فرکانسی باهاشون فاصله گرفتم که میلی به هم صحبتی باهاشون ندارم لفت دادم
ولی حضور در این فضای بهشتی بودن با دوستان ارزشمند آگاه و توحیدی همچون شما و دیگر عزیزانم که داریم در کنار هم و با هم رشد میکنیم و از هم یاد میگیریم واقعا ارزشش رو داشت و خدارو شاکرم که کمکم کرد اون درها رو به روم ببندم و خدا این در زیبا رو به روم باز کرد
و دقیقا من هم مثل شما بعد از اون خلا تازه خودم رو پیدا کردم تازه درهای آگاهی بیشتر یکی یکی به روم باز شد
و هروقت یاد این مورد میوفتم با ایمان بیشتری قطع میکنم شاخ و برگهای اضافی رو
دوست داشتم این مورد رو هم اضافه کنم و یه یادآوری برای خودم کرده باشم
امیدوارم به یاری الله هممون در این مسیر بتونیم ثابت قدم باشیم و رشد روز افزون الهی رو برای شما بانوی ارزشمند از الله وهاب آرزومندم💝💝💝
سلام عزیزم نفیسه جان❤️ ممنونم ازت که کامنت من رو پاسخ دادی چه نکته مهمی رو بهش اشاره کردی «یادآوری »چه موضوع مهمیه و هر لحظه باید به خودم یادآوری کنم چی میخام و هدفم چیه خودآگاه باشم به خودم و لحظاتم هر لحظه خدا رو در وجودم یادآور بشم، یادآوری مسیری که طی کردم و الان در اون مسیر هستم چقدر باید به خودم یادآور بشم چقدر مشرک بودم و ورود به این مسیر توحیدی چقدر به من آرامش داده و الان یادم رفته و فکر میکنم همه چی عادیه در صورتی که من خیلی تغییر کردم خیلی آرومم شدم خیلی عاشق تر شدم چقدر مادر بهتری شدم با این که تمام تمرکزم روی خودمه نه بچه ها و چقدر میتونه بهتر از این باشه هر چقدر بیشتر تمرکز بزارم هر چقدر توحیدی تر عمل کنم و خدا رو در لحظه لحظه زندگیم یادآور بشم. خدایا عاشقتم که من رو هدایت کردی به این مسیر الهی شکرت🙏🙏🙏
سلام به دوست عزیزم
چقدر عجیب به کامنتات هدایت شدم, چیزی که مدتهاست تو فکرشم و درگیرشم همین روابطمه ,عزیزم الان دوساله ازین تصمیماتت گذشته تجربت چی میگه؟ از تصمیمت راضی ای تو کات شدن روابط؟ اطرافیان خیلی ماهی دارم, میتونم بگم تو این دوسال که خودم ارومتر گرفتم خیلیییی ارتباطم با فامیلام بهتر شد ولی جدیدا چندین ماهه دورهمی ها و باغ رفتنا بهم حال نمیده. وقتی فکر میکنم به نرفتن و کم کردن روابط عذاب وجدان میگیرم که این همه دوستت دارن و ازت میخوان بیای ولی توچی؟ عذاب وجدان ازینکه انگار باید خودمو پوش برای دوست داشتن بیشتر
از یه طرف انگار یه چیزی به من میگه خودتو باید مجبور کنی برای دوست داشتن بیشتر یا این اسمش در صلح نبودنه و…..
دوست داشتم تجربه و نگاه شمارو بدونم تو این مورد.
نفیسه عزیزم
چقدرر برام درس داشت کامنتت
دوروزه دارم روی وحی الهی کار می کنم و دوروزه به کامنت های فوق العاده هدایت می شم:)
چقدر در جملاتت برام درس داشت
بدون ترس ایمان و شجاعت معنی نداره
چقدر حرف هست توی این جمله، واقعاا میشه ساعت ها راجبش صحبت کرد
صحبت در مورد اینک همه می ترسن حتی ابراهیم اما دسته بندی انسان ها عکس العملشون بعد از ترسیدن مشخص میشه
باید فکر کرد، واکنش ما چیه؟ توی اون ترس می مونیم؟ با بقیه راجبش صحبت می کنیم تا اونام مارو بترسونن یا نه به هیچ کس نمیگیم و سعی می کنیم از فرکانسش بیایم بیرون؟
دیروز کامنتی از غزل بانو خوندم که می گفت:
گاهی وقتا برای بودن شیطان هم شکرگزار میشیم چون اصلا همین انگیزه میشه برای پیشرفت!
خدایا شکرت بابت هدایتت، بابت آگاهی های نابت
و نفیسه بانو، ازت ممنونم بابت وقت و زمانی که برای جواب دادن به کامنت من نوشتی دختر دوست داشتنی
بهترین ها برای تو❤️
من و خدا عاشقتونیم❤️
سلامی پر از عشق به شما نفیسه خانم دوست داشتنی.
راستش اومدم ازتون تشکر کنم، از وقتی کامنت اینکه وارد ترساتون شده بودین رفتین رانندگی کردین و نمایشگاه و …که براتونم کامنت نوشتم هیجان و ذوق تمام وجودم و گرفت و جسارتم که چند ماه بود خاموش شده بود روشن شد منم خواستم وارد ترسام بشم منم خواستم برم توی محیط های خارج از منطقه امنم..بعد از اون کامنت که چندین و چندبار خوندمش رفتم چند تا دیگه از بقیه کامنتاتونم خوندم که تقریبا توی همینایی که من خوندم، همش ردپایی از شجاعت و ورود به ترس بود و این هی من و بیشتر مصمم میکرد که وارد ترسام بشم مخصوصا که بعضی از ترسام با شما یکی بود،، خیلی قشنگ مینویسید جوری که تاثیر گذاری. حرفاتون و خیلی زیادتر میکنه و در کنارش من سپاسگزارم از شما بخاطر تغییرتون بخاطر جهاد اکبری که به خرج دادین تا متحول بشین که باعث شدین علاوه بر زندگی خودتون دنیا رو واسه بقیه آدما هم جای بهتری برای زندگی بکنید، مثل منی که آماده یه تلنگر بودم تا از ترسام بیرون بزنم و با خوندن کامنت شما این اتفاق افتاد و من امروز وارد سه تا از ترسام شدم..
یکیش این بود که سگ و لمس کردم اونم منی که یه زمانی خیلی خیلی از حیوونا میترسیدم اما خداوند کمکم کرد اول یکی رو تو زندگیم اورد که اون عاشق حیوونا بود و اصلا ترس نداشت و دوم تکاملی این ترس و از بین بردم اول گربه بعد جوجه رنگی بعد ببعی و درنهایت هم سگ 😍و دیگری توجه نکردن به حرف بقیه تو زندگیت،(من تو زندگیم حرف هیچکس برام مهم نیست اما خونوادم رو هنوز باگ دارم نسبت به این موضوع ) که ایندفعه مامانم بود که توی بیرون رفتن من از خونه یخورده سخت میگیره اما من گفتم انجامش میدم و دادم..حس رهایی بی نظیری داشتم پر از اعتماد بنفس و پر از یاد خدا شده بودم. راستی یه اتفاق دیگه این بود که من یه دوست دارم که پسر هست یه دوست عادیه که بسیار پر از انرژی مثبت و حال خوب هست و امروز داشت تشویقم میکرد یخاطر ورود به ترس هام و من برای اولین بار از لفظ عاشقتم براش استفاده کردم لفظی که تیکه کلاممه اما خیلی وقتا چون پسر بود مخفی میکردم احساس خوبی رو که میتونستم با این کلمه به خودم بدم😍😍
امروز توی مسیرم سوار مترو شدم و یاد شما افتادم که اگهی بازرگانیتون و توی مترو انجام دادین و بیصبرانه منتظر روزی شدم که منم این کار رو انجام بدم البته که من هنوز دوره عزت نفس و تهیه نکردم🌹🌹
باز هم سپاسگزارم دوست فوق العاده من، قشنگیش اینه اینجا یه جای خاصه که همه به هم خالصانه عشق میورزند همه به هم احترام میذارند و همه با هم دوست اند فارغ از سن و جنسیت و دین و ملیت…
از استاد عزیزم که عاشقانه دوسش دارم ممنونم که همچین سایت بی نظیری رو راه انداخت و ماها رو از جاهای مختلف دنیا کنار هم اورد تا زندگی بهتری داشته باشیم❤️❤️❤️
عاشقتونم..ایشالا روز به روز پر قدرت تر به ترساتون وارد بشید و ارامش بیشتری رو در کنار خداوند حس کنید🌹
سلام فاطمه نازنینم عاشقتم
سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت شما عزیز
چقدر زیباست خواندن شجاعتها و رفتن به دل ترسهای دختران زیبای سرزمینم
و زیبا تر که میبینی با الهام گرفتن از نوشته هایی که از دل برآمد این شجاعت در دلها افتاد
تحسین میکنم تک تک شجاعت ها و جسارتهایی که به خرج دادید و با تجربه آن به اعتماد به نفس بیشتری دست پیدا کردید
خدارو شاکرم که بهم اجازه داد تا تجربه کنم تا بنویسم و به دنبالش شاهد احساس قدرتمندی بیشتر در خودم و عزیزانی همچون شما نازنین باشم
برای شما دختر شجاع و ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم💖💖💖
سلام فاطمه جان
منم باید اعتراف کنم که وقتی تو یکی از فایل های زندگی در بهشت استاد عباسمنش داشت درمورد پا گذاشتن روی ترس ها صحبت میکرد و مثال مریم جونو میزد که میگفت من خودم رو توجیه میکرد با چیزهای مختلف که نپرم تو آب و خودمو از این لذت محروم کرده بودم، و میگفت هرچیزی همینه مثلا رانندگی، لمس حیوانات دوچرخه سواری و شروع یک پروژه و…
خب من هم یک سری ترس های این چنینی دارم راستش من عزت نفسم در کارهای ورزشی تقریبا خوبه مثلا اینکه دوتا دست آزاد دوچرخه سواری کنم اولش برام دلهره داشت اما خیلی زود تونستم رو ترسم پا بزارم و ماهرشم و از لذت بی انتهاش کیف کنم
یا لمس سگ واسم این ترسو داشت که اگه گازم بگیره چی نکنه لباسم پاره شه یا اسیبی بهم بزنه و… اما اروم اروم بهش نزدیک شدم و رفتم نوازشش کردم چقدرررر حس خوبی داشت خدای من
اما در مورد یک سری تغییرات من ترس هام بیشتره مثلا تصمیم شغلی و عزت نفس درمورد درخواست کردن عزت نفس درمورد روابطم با دوست و آشنا یک سری مسائل این چنینی پاشنه های آشیل زیادی دارم وگرنه مثلا تو کار های عملی مثل یادگیری حرکات جدید ورزشی و این جور چیزا خیلی بهترم
الان یکی از ترس هام اورتودنسی و رانندگیه که البته هردوش بیشتر نگرانی های مالی مانعمه و در اصل من خیلی مشتاقانه خواهانشم و امیدوارم به مرور این مسائل حل شن بازم برام تحسین بر انگیزه که پا روی ترس هات گراشتی گل دختر موفق باشی
سلام دوست زیبای خودم😍❤️
آفرین به شما به خاطر مهارت های ورزشیت و همین که با دست آزاد بخوای دوچرخه سواری کنی که البته خود من این و بلد نیستم و بی صبرانه منتظر وقتی میمونم که این مهارت و کسب کنم..
راستش بنظرم همه ما آدما این ترسا رو داریم حالا هر کس نسبت به شرایطش ترساش فرق میکنه ولی ترس از تغییر دادن شغل یا درخواست از دیگران کاملا طبیعی هست و ما باید در عین اینکه ترس داریم واردش بشیم مثل خود شما که با اینکه میترسیدین از سگ لمسش کردین یا مثل خودم که وقتی نزدیک سگ بودم و داشت خودش و بهم میمالوند چشام و بسته بود و ضربان قلبم خیلی بالا بود اما از اون لحظه داشتم لذت میبردم و میدونستم باید انجامش بدم..همه ی ترس ها اولشون همین جوریه اولش ادم پر از هیجانه و شیطان بازم داره اخرین زوراشو میزنه که مارو منصرف کنه.
بهتون پیشنهاد میکنم مقاله تعهد به خواسته یا رهایی نسبت به آن و فایل مصاحبه با استاد قسمت ۲۰ رو نگاه کنید..برای من که غوغا کرد و نقش بزرگی توی ورود به ترسام داشت.
درمورد درخواست از دیگران من خودمم برام سخت بود اولش همین الانم راحت راحت نیست اما وقتی به این فکر میکنم که یه تمرین هست و چیزی از من کم نمیکنه خیلی بهتر انجامش میدم.
ماها بخاطر تربیتمون خیلی برامون سخت سده درخواست کردن فکر میکنیم کوچیک میشیم فکر میکنیم غرورمون شکسته میشه اما وقتی اون کسایی که میخوایم ازشون درخواست کنیم و دستی از خدا ببینیم و اینطوری بگیم که من درخواستمو میکنم اگر قبول کرد که اوکی اگر نکرد ناراحتی نداره حتما حتما خدا راه حل بهتری برام داره حتما میخواد از یه دست دیگش بهم کمکم بکنه..و البته که اینقدر باید این حرفا تکرار بشه که به باور تبدیل بشه.
من خودم یادمه پارسال اولین بار بود با مسئله درخواست آشنا میشدم و باید کلاسی رو ثبت نام میکردم، تصمیم گرفت از داداشم درخواست کنم و البته که خیلی هم برام سخت بود و همون فکرا که دارم کوچیک میشم و…اما با خودم گفتم این یه تمرین برا عزت نفسه انجامش بده اصلا قشنگی زندگی به همین هیجاناتشه دیگه و انجامش دادم و اونم قبول کرد. شاید اگر میترسیدم و انجامش نمیدادم اصلا اون کلاس و ثبت نام نمیکردم و خودم و محروم میکردم از ثروت رفتن به اون کلاس…درواقع همه اینا برمیگرده به توحید که چطوری به موضوع نگاه کنیم اگر این شکلی نگاه کنیم که خدا پشت همه ی این داستاناس و اصلا خود اون طرف خدا هست و قبول کردن یا نکردن درخواستمون فقط و فقط تحت فرمان خدا هست خیلی برامون راحت تر میشه انجامش…
به تجربه فهمیدم که هر چی بیشتر وارد ترسام میشم شجاعت و انرژی بیشتری میگیرم که ترس های بعدی و بعدی هم زیر پا بذارم . نمیدونم ساید بهترین حسی که تجربه کردم همین ورود به ترس هاست و اعتماد به نفس و مهم تر از اون ایمان به خدای بعدش…
راجب رانندگی من دو تا چیز که بهم قدرت و انرژی میداد که انجامش بدم یک این بود که نمیتونستم تحمل کنم کسی با اون تفکراتش من و به خاطر خانم بودنم و رانندگی نکردن مسخره کنه و درواقع لذت رانندگی کردن و نشنیدن این حرفای بقیه برام لذت بخش تر از رنج شنیدن اون حرفا بود و یجورایی این دیدگاه آدم ها به من کمک کرد و من و حُل داد تا رانندگی کنم…
دومین مورد این بود که دائما به خودم میگفتم ببین فاطمه تو میری رانندگی میکنی همه چی دست خداست اگر قرار باشه اتفاقی بیفته تو خونه هم بشینی اون اتفاق می افته و اگر قرار هم نباشه مشکلی پیش بیاد که نمیاد به همین راحتی و بعد وارد ترسم میشدم یجورایی سعی میکردم بهش فکر هم نکنم تا جولان نکنه انگار پیش خودمم یه غروری داشتم که نمیخواستم ذهنم بم بگه تو از رانندگی توی جای شلوغ میترسی…
خداوند رزاقه و رزق بی حساب میده ، خدایی که میلیون ها نفر مثل استاد خودمون ثروت بی نهایت داده پس به منم میده من باید سطحم رو وسیع کنم تا ثروت بیشتری رو کسب کنم و بنظرم باید رهاش کنی بهش فکر نکنی، به پول کلاس رانندگی و ارتودنسی.. باید رها باشی بگی خدا خودش میرسونه حتما الان وقت مناسبی نیست و دائما به بقیه ثروت های زندگیت توجه کنی به همون مقدار پولی که شاید زیاد هم نباشه اما تو حسابته به همون لباس زیبایی که بر تن داری به غذا به گوشی با ارزشی که توی دستته و…
دوست عزیزم سپاسگزارم از تحسبن شما🌹🌹 سپاسگزارم که بی قید و شرط عشق میورزید. من از چند روز پیش که به ترس هام وارد شدم خیلی شجاع شدم خیلی با اعتماد بنفس تر شدم و توحیدی تر، و هیجان دارم برای ورود به ترس های دیگم و مشتاقم براش،،
ممنونم که این کامنت و گذاشتید و من دستام به حرکت دراومد و چیزهایی رو گفتم که برای خودم هم الهام بخش بود و خیلی چیزارو بهم یاداوری کرد…
عاشقتم😍شاد باشی
سلام دوست عزیزم
بسیار بسیار تحسینت می کنم
متنی که نوشتید واقعا عالی بود و واقعا تحسین برانگیز
وقتی رفتید مترو و اون کار رو مخصوصا در قسمت آقایون انجام دادید واقعا خیلی شجاعت می خواد به خودم گفتم آیا من می تونم؟؟؟
دیدم واقعا امادگیش رو ندارم و باید خیلی رو خودم کار کنم
تبریک میگم بهتون
بانوی زیبا
فقط یه سوال چرا غذای نذری نمی خورید؟؟
بهترین ها رو براتون آرزو می کنم
سلام سارا جان
سپاسگزارم از نگاه پر از تحسینتان
باید به این نکته اشاره کنم که برای اجرای آگهی بازرگانی طبق آموزش های استاد عزیزم از قانون تکامل استفاده کردم
به این صورت که ابتدا در مطب دکتر برای منشی خواندم
سپس برای جمع های خانوادگی و بعد برای رانندگان اسنپ و بعد در مترو کوپه خانم ها و بعد کوپه آقایان
پیشنهاد میکنم حتماً روند تکاملی تان را طی کنید و از بازخوردها استفاده کرده و آرام آرام در جمع هایی که برایتان سخت تر هست اجرا کنید
در مورد سوالتان لازم به ذکر است که این اقدام عملی زمانی به من الهام شد که خواهان آن بودم که شرایط بهتری را برای سلامتی ،تغذیه و اندام تجربه کنم و از سوالات خوب استفاده میکردم
زمانی که قرآن را مطالعه میکردم و آیات حرام های خدا را میخواندم که یکی از آن موارد حرام بودن خوردن چیزی که نام غیر خدا بر آن خوانده شده را دیدم همچون زنگی در گوشم صدا کرد و متوجه شدم که تمام نذرهایی که داده میشود به نامی غیر از خدا داده میشود و این یکی از اعمالی است که باید ترک شود تا شرایط بهتری را در بعد سلامتی تغذیه و اندام زیبا تجربه کنم
وقتی این منطق را درک کردم با خودم عهد بستم هرگز غذاهای نذری را نخورم
اما اگر بخواهم با آگاهی های دوره قانون سلامتی برای شما دلیلش را بگویم حتی اگر به آن الهام عمل نکرده بودم با توجه به فرمایشات استاد در این دوره قطعاً باز هم باید خوردن آن غذا ها را به خاطر ترکیباتش ترک میکردم.
احساس میکنم تمام عمل به این الهامات مسیر تکاملی من بود که باید انجام میشد تا من به مسیر قانون سلامتی هدایت بشوم و به جواب های همان سوالی که در ابتدا خدمتتان عنوان کردم برسم
و خدا را شاکرم که هدایت ما را برعهده گرفته و مهرها را از قلب و گوش ما بر میدارد تا به این الهامات عمل کنیم.
برای شما خانم ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم😘😘😘
سپاس بانوی زیبا و شجاع
بسیار لذت بردم
خداروشکر من هم در دوره سلامتی هستم و تاثیرات بی نظیرش رو شاهد هستم
و خداروشکر می کنم بابت داشتن دوستانی چون شما
من هم یکی از برنامه هام شرکت در دوره عزت نفس هست
از خدا می خوام هدایتم کنه در بهترین زمان این دوره رو بخرم
من معمولا متن های شما رو دنبال می کنم و شجاعت شما رو تحسین می کنم که اینقدر عالی بر ترس هاتون وارد میشید
من هم تصمیم دارم تکاملی این کار رو بکنم
و الان چند هفته ای هست از خدا می خوام هدایتم کنه که کار مورد علاقه ام رو بدونم چیه
الان معلم هستم و شغلم رو هم دوست دارم خداروشکر
ولی بعضی چیزهای برام تضادهایی هستن که نشون میده چیز دیگه ای رو می خوام
مثل حقوق بالا
آزادی در زمان و مکان
آزادی در نحوه برخورد و اطلاعاتی که میشه به دانش آموزان داد
آزادی در عمل و مجبور نبودن به انجام کارهای الکی و کاغذ بازی
امیدوارم خدا هدایتم کنه که با توجه به این تضادها در مسیر طرح الهی زندگیم قرار بگیرم
بهترین ها رو برای شما آرزومندم
سلام و درود به خانواده ی عزیزم
نفیس فوق العاده تحسینت میکنم بابت عزت نفس فوق العاده ای که در خودت پرورش دادی
بهت تبریک میگم که چنین پای در راه گذاشتی وآگاهی های استاد وحی منزل دونستی و بهشون عمل کردی و با این کامنتت صدق به الحسنی را نشون دادی
نفیس عزیز شما بسیار زیبا و جذاب و خوش اندام هستی
منتظر موفقیتهای بعدیت هستم
سلاااااام به روی ماهتون 😍😘
وایی چه اسم باحالی داره این فایل 😂😍
بالاخره این خروس ابوموسی مذ هم معروف شده و اومد جزو فایل ها 😂😍
استاد جان هرچی بگم که چقدر خوشتیپ شدید😍 چقدر بدنتون روی فرم اومده کم گفتم 😍 واقعا که تحسین برانگیزه توی این مدت کوتاه این بدن بینظیر
این نشان از ارداه و ارزش تضاد داره
شما به هر تضادی توی زندگی تون برخورد کردید به بهترین روش اون رو حل و ازش بهره بردید، و تبدیل شده به نقطه عطفی برای شما
😇استاد چقدر زیبا توضیح دادید من همیشه فکر میکردم ابوموسی زرنگ تر از بقیه هست چون زندگیشو بدون کمترین دردسر یا ریسکی میکرد و همیشه سرش تو لاک خودش بود و خیلی زیرکانه کار هاشو انجام میداد بدون اینکه با کسی دعوا کنه و…
ولی آیا این زندگی درسته که ما به خاطر اینکه ممکنه حالا خطری ما رو تهدید کنه یا اتفاقی بیافته ما هیچ ریسکی هیچ تلاشی هیچ حرکتی توی زندگیمون نکنیم،
هیچ تجربه یا مهارتی رو کسب نکنیم
من همیشه زندگی پر هیجان و پر از اتفاق های عجیب و غریب رو به زندگی از قبل پیشبینی شده ترجیح میدم
چون لذت توی اون زندگی هست
رشد توی اون زندگی هست
استاد جان چه مثال های خوبی زدید، چقدر ما انسان های زیادی رو دیدیم که ریسک های بزرگی کردن توی زندگیشون برای به دست آوردن هدفشون چه خطر هایی رو به جون خریدن تا بعضی کار ها رو انجام بدن و این زندگی ها چقدر تحسین برانگیزه
اگه هدفی توی دلت هست باید حرکت کنی باید ریسکش رو به جون بخری باید تکاملت رو طی کنی سختی های راه برای این هستن که تو محکم تر بشی، تو قوی تر بشی، تو مصمم تر بشی
😇مثلا این ملک 20 هکتاری شما کره زمین باشه و ابوموسی هم یه انسان این شخص از کل این کره زمین فقط تجربه به اندازه محل زندگیش داره، چرا چون از منطقه امن خودش خارج نمیشه
چون میترسه ریسک کنه
چون باور های اشتباهی داره
که مثل پابند بهش چسبیده و اجازه نمیدند بهش که حرکت کنه بره تجربه کسب کنه بره کلی چیز های خفن ببینه بره کلی کار های خفن بکنه، خیلی از ما ها هم همینجوریم توی یه شهر به دنیا میآییم دیگه خارج شدن از اون جا کار خداست
چرا چون میترسیم
هزار تا فکر و نگرانی منفی و اشتباه داریم
من همیشه استاد را به یاد میارم که خونشون رو توی بندر عباس هدیه دادن و با یک کیف راهی تهران شدن 😲به این میگن ایمان به این میگن توکل، به این میگن توحید
چقدر زیبا گفتید یک ساعت زندگی باکیفیت ارزشمند تر از صد سال زندگی بیارزش هست
من یکی از آرزو هایی که دارم این هست که کل کره زمین رو بگردم اصلا یعنی در جای جای این کره زندگی کنم
چون وقتی تو مهاجرت میکنی از نقطه امنت خارج میشی یک تجربه های فوقالعاده ای یک علم های جدیدی یک چیز های عجیب و غریبی یاد میگیری که انگار تو 10 برابر رشد کردی 100 برابر تجربه کسب کردی و این چه حس بینظیری به تو میده
انگار روحت داره بزرگتر میشه انگار هرروز داری بهتر از دیروزت میشی.🙃
میدونید شاید این باور از بچگی ما باشه که ما هرکاری رو که خواستیم انجام بدیم ما رو ترسوندن گفتن اینکارو نکنی ها خطر ناکه، فلانی رو دیدی چطور شد تو هم مث اون میشی ها تو هم بدبخت میشی ها تو هم پات میشکنه ها تو هم میمیری ها
این ها رو من بار ها و بار ها دیدیم و شنیدم
که پدر مادر ها از روی دلسوزی بیجا اجازه تجربه کردن و ریسک کردن رو به بچه هاشون نمیدن🙃
استاد جان چقدر زیبا توی دوره عزت نفس توضیح دادید که ما باید وارد ترس هامون بشیم، باید بریم توی دلشون باید این محدودیت ها رو از ذهنمون برداریم باید ظرف وجودمون رو بزرگ تر کنیم تا در یافتی های بزرگتری داشته باشیم تا نتیجه های بزرگ تری داشته باشیم
اگه همه چیز مثل قبل باشه اگه هرروز مثل دیروز باشه پس قطعا نتیجه هم مثل قبله
تو باید هرروز بهتر از دیروزت باشه هرروز رو به جلو حرکت کنی
در شروع کار وقتی تو بخوای یک حرکتی رو توی زندگیت انجام بدی یک کاری رو انجام بدی که نه تاحالا دیدی و نه تاحالا انجام دادی
و یک تجربه جدیدی هست برای تو
اولش کلی نجوا های بد سراغت میاد، نجواهای نا امیدی، ترس، و فکر های منفی
ولی باید ایمان داشته باشی باید حرکت کنی
فقط انجامش بده
این کار تورو یک گام از بقیه جلو تر میاندازه
چون تو یک سد بزرگ ذهنی رو برداشتی یک گام بزرگ توی زندگیت یک چیزی که بار ها و بار ها میتونی بهش افتخار کنی و این هنوز اول راه هه بار های بعدی لذت بخش تره🙃
قاره نیست یک شبه این شجاعت در ما به وجود بیاد باید از قدم های کوچیک شروع کنیم
باید از کار های ساده ای که تا حالا تجربه نکردیم شروع کنیم چه مثال خوبی زدن استاد اگه از حرف زدن با غریبه میترسیم بریم انجامش بدیم بریم و به هیچ چیزی فکر نکنیم🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝
جالبیش اینجاست اون هایی هم که ریسک نمیکنن ممکنه به دلایل و اتفاقات ساده ای براشون مشکل پیش بیاد
چقدر بار ها و بار ها دیدیم افرادی که از این بیماری جدید میترسیدن و اینقدر مراقب بودن و هیچ جا نمی رفتن مبتلا شدن😄 و برعکسش آدم هایی که همه جا رفتن و همه کار کردن هیچ مشکلی هم براشون پیش نیامده 🙃
بیرون ما رو درون ما به وجود میاره
عاشقتم من استاد عزیزم که همیشه ایمان همراه با عمل سرلوحه کارت بوده
عاشقتم که این هدیه های گرانبها این فایل های بینظیر رو در اختیار ما قرار میدی
عاشقتونم😘😘😘😘😘❤️
به نام خالق
سلام به استاد عزیز و خانم مهربانِ سایت
صدسلام به استاد عزیز با این فرم جدید از اندام زیبایی که پرورش دادند .
به راستی گفته های خودتون رو تایید میکنید که اگه من به درجه ی استاد رسیدم به این دلیل بوده که اعراض کردید و روی خواستهاتون متمرکز بودید .
واقعا درجه ی استادی برازنده ی شماست .
در مورد فایل ابوموسی باید بگم . عالی بود .
من هم قبل از آشنایی با شما بشکل ابوموسی بودم و خیلی بدتر از اون .اتفاقا همین دیشب داشتم هدف گزاری امسالم رو که در جلسه ی قدم اول بودو نوشته بودم رو بررسی میکردم و دیدم که هفته هاست که گاری هزار تنی بر گردن من ، در زندگیم از من رها شده و من به خواستم و به هدفم رسیدم .
دوست دارم اشاره ای هم بهش بکنم من بشدت به همسرم وابسته و شکاک بودم و اصلا مثل فلج ها دائم می خواستم ایشون رو در کنارم داشته باشم .و جالبه که هر چی بیشتر سعی ، تلاش ، گریه و کارهای دیگه انجام میدادم بدتر از ایشون دور بودم و صد برابر در زندگی مشکلات برام پیش میومد و من یه آدم بی عزت ی بودم.
اما الان اگه تا بعد از نیمه شب هم همسرم به خونه بیاد به اون اطمینان دارم و اصلا یه آرامش عجیبی دارم و به خودم میگم تا وقتی که من روی خودم کار میکنم و تمرکزم روی خودمه محاله اتفاق ناخوش آیندی برام پیش بیاد و هر اتفاقی هم که بیفته همونی هست که منو به خواستم میرسونه .
بنابراین آرومم . و کارها رو به خداوند میسپارم.
و در مورد بعدی که تونستم مثل ابوموسی نباشم این بوده که چند هفته ی پیش بود که وقتی داشتم به قول شما فایل ها و اگاهی های دوره ی ۱۲ قدم رو گوش میدادم و می گفتم بیا تزریق شو توی مغز من .
و داشتم فایل هدایت رو با صبحانه ، گوش میدادم
که اونجایی که می فرمایید که از هر امکاناتی که داری شروع کن نه اینکه بری قرض کنی یا سنگ بزرگ برداری و …….
خلاصه یه دفعه بهم الهام شد که چرا نمیای اتوکد یاد بگیری.
تو که همسرت در این کار حرفه ای هست.
یه سیستم بالا هم به تازگی خریدیم که اتوکد ۲۰۱۸ رو مثل هلو اجرا میکنه .
پسر کوچکم هم که دیگه شیر خوار نیست و بزرگ شده و وقت کافی هم که داری .به لطف این بیماری هم از افراد منفی و افکارشون تا حدی جدا شدی .
و کلا یع فرصت خوبیه .
و مثل یه پرنده پرواز کردم و گفتم همینه .استاد همینو میگه
از محیط امن بیرون اومدن .در دل نا شناخته ها رفتن
چیزهای جدید یاد گرفتن .از زندگیت لذت بردن .
و استاد عزیز نمیدونید چقدراحساسم بهتر شد
انگار زندگیم هدف مند شده .روز رو تا شب با کار خونه سر گرم بودم اما الان یه سرگرمی لذت بخش دارم .البته بگم برای من این کار و دیدن آموزشها خیلی آسون نیست و هنوز خیلی از مسائلی که باید بلد باشم نیستم اما بشدت از این کار لذت میبرم و راضی هستم .نمیدونم برنامه ی اتوکد چطور میخواد منو به خواستهام برسونه
اما میدونم من با برداشتن اولین قدم .خداوند قدم های بعدی رو در جهت رسیدن من به خواستهام برمیداره .بلکم هزاران قدم .
و این درست همون مسیری که من باید واردش بشم استاد عزیز مگه میشه با شما قدم برداشت و ابوموسی باقی ماند.
قطعا همه ی بچه ها در مدار شما هدایت میشن به تجربه کردن های جدید اما تکاملی .
برای من تکامل کاملا مشهوده .خیلی خوشحالم که تکاملم و هدایتم و اگاهی هایم همه در جهت رسیدن من به زندگی آرامم است .
بسیار دوستون دارم .شما و مریم جان رو میبوسم .
خدانگهدار
.
سلام به دوست خوبم خانم سمیرا بیات
کامنت شمارو دیدم و خواندم و چقدر حس خوب و عالی و فوق العاده ای داشت و چقدر خوشحال هستم که با دوستانی آشنا هستم که اینقدر توحیدی کار میکنن رو ی خودشون و این واقعا تحسین بر انگیز هست برای من
و من هم تجربه های خوبی دارم از رفتن به دل ترس هام
و لطف خدا همشون عالی شدن
و الان هم قراره یکی دیگ از ترس هام رو برم تو دلش و ازش میدونم موفق و پیروز بیرون میام و ایمانم به پروردگارم بیشتر و بیشتر میشه
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام به درود برشما اقای صنمی
من بسیار مچکرم که به احساس من با کلمات زیباتون پاسخ دادید .
من هم خدارو شاکرم به خاطر وجود همراهانی مثل شما .
انشاالله به لطف پرودگار شما هم از دل ترسهاتون با موفقیت بیرون بیاین و کامنتش رو با ما به اشتراک بگذارید.
من خودم یه حس خیلی خوبی پیدا میکنم وقتی دوستان عزیزی مثل شما در پاسخ به دیدگاه من کامنت میزارن.
همین کار یعنی تمرکز کردن روی اون مدار خوبی که درش هستی .
از شما بسیار سپاسگزارم .
در این سایت عالی ما فارغ از جنسیتمون و علایق و استعدادها مون در چیزهایی اشتراک داریم که تقریبا همگی با هم درش مشترک هستیم .و اون ایمان و عشقی هست که به خداوند پیدا میکنیم برای انجام دادن کارهامون . در پناه خدا باشید دوست عزیز و مچکرم .خدانگهدار
سلام به استاد عزیزم، هر روز خوش تیپ تر از دیروز واقعاً همه جوره جای تحسین دارید💕💞🌹🌷👌👌👌👌👌
سلام به خانم شایسته عزیزم،هر روز تواناتر و شایسته تر و زیباتر و رهاتر،واقعا تحسینتون میکنم و بزرگترین الگوی زندگی من هستید در تماد ابعاد😊😙😘
سلام به پارادایس همیشه سرسبز و رویایی و سلام به دوستان توحیدی و همیشه در صحنه 🙋✋
خدارو شکر میکنم برای بحث بی نظیر امروز چون یکی ازبزرگترین تضادهای زندگی من همین بیرون اومدن از منطقه امن هست که من چند وقتی میشه به لطف الله و با کمک شما استاد عزیزم تصمیم گرفتم در زمینه های مختلف محدودیت های زندگیم رو بشکنم و تواناییهای خودم رو محک بزنم و خودم رو وارد کنم به دنیای جدید و تجربیات جدید و چقدر لـــــذت بردم از صحبتهای فوق العاده شما،زمانی که شما از افراد موفقی که قدرت ریسک پذیری بالایی دارند یعنی افرادی که حتی حاضرن از جانشون برای تجربه بیشتر بگذرن،صحبت میکردید،من به یاد دو تا از بدلکاران خوب و به نام و بین المللی کشورمون افتادم،پیمان ابدی و ارشا اقدسی که استاد و شاگرد و دوستان صمیمی هم بودند و هر دو در سن ۳۹ سالگی در سانحه بدلکاری جونشون رو از دست دادند،و من خیلی تاسف خوردم از اینکه این همه انرژی و استعداد و پتانسیل و این درجه از جسارت و شهامت چقدر زود و با چقدر حرفهای گفته نشده و چقدر استعدادهای بالفعل نشده این جهان را ترک کردند، اما وقتی روند زندگی این دو عزیز رو دیدم به خودم گفتم چرا باید برای اونها ناراحت بود؟این دو نفر ۳۹ سال رو لحظه به لحظه زندگی کردند با بالاترین کیفیت و لذت بردند و با عشق و با شهامت و جسارت خطر کردند و رکورد زدند و نامشون در تاریخ به عنوان بهترین بدلکاران ثبت کردند و باشکوه ترین خاکسپاری رو داشتند و هر وقت هر فیلمی از ارشا اقدسی دیدم فقط شور و حرارت و جسارت و عشق میدیدم و با علم به این که اگر یک جا گاف بده جانش رو از دست میده با این حال با عشق ادامه میداد و این موضوع خیلی برای من جالب بود که ایشون همیشه میگفتن از ارتفاع میترسن،از چپ کردن ماشین میترسیدن،اما چقدر زیبا به این ترسها غلبه کرده بودن تا جایی که بنیانگذار بانجی جامپینگ در ایران بودند،و من همیشه احساس میکردم که این افراد به خداوند رسیدن و این عشق و اعتماد و توکل در صحبت ها و رفتارشون کاملا مشهود بود.
استاد عزیزم من با تمام وجودم این افراد رو و شما استاد عزیزم و بانو شایسته عزیزم رو تحسین میکنم که با تمام وجودتون زندگی، این موهبت الهی رو به بهترین شکل ازش استفاده میکنید و نمیگذارید جای حسرتی در دَمِ آخر براتون باقی بمونه و با تمام وجودم دلم میخواد از تک تک ثانیه هایی که پروردگارم در اختیارم میگذاره تا جایی که میتونم بهره ببرم و مهارت های جدید رو آموزش ببینم،برای خودم کار کنم و کارفرمای خودم باشم در زمینه های مورد علاقم،میخوام با افراد جدیدی در ارتباط باشم و دامنه روابطم رو گسترده تر کنم،میخوام دونه به دونه به ترسهای بی اساسی که یک عمر با من بودن و هیچوقت هم هیچکدومشون اتفاق نیوفتادن و فقط سنگینی بارشون رنجورم کرده بود رو از روی دوشم بردارم و خلاصه بگم میخوام عشق کنم و عشق هدیه بدم و عشق هم دریافت کنم حالا از هر راهی که خداوند منو به سمتش هدایت کنه چون کار من بندگی کردن و خواستنه و کار خداوند هم به مسیر خواسته ها هدایت کردنه🙏🙏🙏🙏✌✌✌✌✌
من هر روز به خودم قول خوشبخت تر بودن و بیشتر لذت بردن و نگران نبودن و رها بودن رو دادم و هر طور که شده باید با کمک الله سَرِ قولم بمونم همونطور که شما سر قولتون موندین.
بی نهایت سپاسگزارتون هستم استاد عزیزم بابت تاپیک بینظیر امروزتون و داستان ابوموسی که خیلی باحال تعریف کردید و کلی درس گرفتم و باعث شد که بازهم به خودم یادآور بشم که باید رشد کنم،باید هر روز ورژن بهتری از خودم رو ارائه بدم،ممنونم از این همه عشق و انرژی که هر روز نثار ما میکنید و باعث میشین که هر روز احساس جاری بودن داشته باشیم.
امیدوارم که خداوند سعادت دنیا و آخرت رو نصیب افرادی کنه که با تمام وجود در مسیر توحید و علائقشون گام برمیدارن و جهان رو تبدیل به جای بهتری میکنند برای زندگی همگان و ما هم در زمره سعادتمندان دنیا و آخرت باشیم🙏🙏🙏👋👋👋👋
سلام استاد عباسمنش،خانم شایسته عزیز و خانواده بزرگ عباسمنش .فقط از دیدن کاور این فایل کلی حالم خوب شد چقدر یک انسان میتونه قوی باشه خدا رو هزاران بار شاکرم که در این راه قدم گذاشتم خدا رو شاکرم که بسمت شما هدایت شدم برای من شما ابَر انسانین،پیامبر زمانین، پیام آورصلح،صلح با خود،ارامش،بهتر شدن،به آشنایی با شما افتخار میکنم و با حرفاتون زندگی .خدا رو شکر به خاطر عشق و آگاهی ،امیدوارم اونقدر قوی بشم وبتونم جوری زندگیکنم وقتی فرشته مرگ اومد بگم بریم ازون دنیا هم لذت ببریم.🙏❤
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی عزیز و خانواده ی بزرگم
استاد نمیدونین چه هیجانی واسه نوشتن این کامنت داشتم،آخه به یکی از بزرگترین سوالاتی که توی این چند وقته داشتم پاسخ داده.
توی این مدت همیشه حس میکردم که یه چیزی توی زندگیم کمه با این که توی این مدتی که با شما آشنا شدم به خیلی از چیز هایی که خواستم رسیدم و خواسته های زیادی هم برام به وجود اومد ولی همیشه جای یک چیز رو توی زندگیم خالی دیدم.
توی ذهنم بهترین خاطراتم مریوط به ۲ سال پیشه و همیشه زندگیم رو با اون موقه مقایسه میکردم و همیشه با خودم میگفتم که اون موقه چه چیزی داشتم که الان ندارم و چرا اون روز ها این قدر برام لذت بخش بوده
بعد از آشناییم با شما و درکی که از قوانین پیدا کردم گفتم که اگه این جهان قانون داره و من طبق قانون ولی به صورت ناآگاهانه به اون لذت و شادی رسیدم پس دوباره قدم به قدم اون لذت و شادی و رضایت از زندگی رو میسازم
توی این مدت قدم ها رو آگاهانه طی کردم ولی همیشه جای یک چیز رو خالی میدیدم و الان با این فایل فهمیدم اون چیزی که غذای زندگی دوسال پیشم رو خوش مزه کرده بود چاشنی شجاعت بوده
شجاعت بوده که باعث شده دو سال پیش که ترم های آخر دانشگاه بودم بر خلاف ترم های قبلش که فقط درس میخوندم و هیچ کار دیگه ای انجام نمیدادم بیام و توی مسابقات بین دانشگاهی شرکت کنم و قهرمانی مسابقات دارت رو کسب کنم
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش توی دانشگاه برای صد ها دانشجو و استاد کنسرت اجرا کنم
شجاعت بوده که باعث شده شروع کنم به گشتن شهری که اون جا درس میخوندم(شهر زیبای دزفول ) و لذت بردن از زیبایی های فراوانی که داره
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش یک رابطه ی عاطفی زیبا رو بسازم
شجاعت بوده که باعث شده ۲ سال پیش برخلاف تمام همدوره ای هام با وجود این که ترم ۶ رشته ی هوشبری بودم وارد اتاق عمل بشم و به عنوان تکنیسن بیهوشی کار کنم و مستقل بشم و وابستگی های مالی و روحی ای که به خانوادم داشتم رو از بین ببرم
شجاعت و حرکت بوده که باعث شد ۲ سال پیش برم باشگاه و وزنم رو از ۶۸ کیلو به ۷۳ کیلو عضله برسونم(و به خوش هیکلی استاد بشم)
شجاعت بود که باعث شد مسئول بخش IT خوابگاه دانشگاه بشم
من اون مدت کوتاهی که این تجربیات رو داشتم رو به کل این چند سالی که عمر کردم ترجیح میدم
تمام این تجربیاتی که ۲ سال پیش داشتم و باعث زیباتر شدنزندگیم شده بود دلیلشون شجاعتی بود که به خرج دادم و دلیل اون شجاعت اعتماد به نفسی بود که در طی چند سال به صورت ناآگاهانه ساخته بودم
و الان که خوب فکر میکنم تمام این آگاهی ها و راه و مسیر شجاع شدنم رو توی دوره ی عزت نفس شنیدم ولی به خاطر این که مدارم پایین بود و به اندازه ی کافی متعهد نبودم بهش نتونستم به خوبی ازش استفاده کنم و اون شجاعتی که میخواستم رو بسازم
البته به مقداری که متعهد بودم و عمل کردم نتیجه گرفتم
مثلا روی ترسم از تاریکی پا گذاشتم روی ترس از سگ پا گذاشتم و ساعت ۱۱ شب از کنار ۱۲ تا سگ قهتریجانی بزرگ رد شدم و حدود ۵ کیلومتر بیرون از روستامون پیاده روی کردم،جایی که حتی کفتار و گرگ هم هست
و این که روی ترسم پا گذاشتم و موقه ی رانندگی مسیر های جدید رو امتحان کردم و همون باعث شده که الان کلی از رانندگی لذت ببرم و هر بار مسیر های جدید رو تجربه میکنم
و این که روی ترس هام پا گذاشتم و کار بیهوشی رو که علاقه ای بهش نداشتم رو کنار گذاشتم و به توصیه ی استاد توی دوره ی ثروت ۱ عمل کردم و رفتم دنبال کار مورد علاقم
و کلی نتایج دیگه که به اندازه ای که به دوره متعهد بودم گرفتم
و الان هم با نشانه هایی که دیروز از فایل liveبا استاد قسمت ۱۳ و امروز با این فایل فوق العاده دیدم تصمیم گرفتم که دوره عزت نفس رو از اول ولی این بار با تعهد خیلی بیشتر کار کنم تا زندگیم رو به خوشمزگی ۲ سال پیش حتی خیلی خیلی خوشمزه تر بسازم
این کامنت رو نوشتم تا ردپایی برای خودم باشه تا هر موقه دیدم زندگیم یکنواخت شده بیام و اقداماتی که برای داشتن یک زندگی پر از لذت و رشد و در نتیجش خاطرات لذت بخشی لازمه رو دوباره به خودم یادآوری کنم
از خداوند سپاسگزارم که این قدر عاشقمه و نگهدار و محافظ منه و طبق قانون بدون تغییرش این قدر عالی خواسته هام رو اجابت میکنه
استاد ازتون سپاسگزارم که این قدر عاشقانه نحوه ی درست زندگی کردن رو بهمون یاد میدین
شاد باشین❤️
سلام به همه ی دوستان
خیلی از ماها دچار ترسیم،
من چند وقت پیش از یه کار با ظاهرمناسب و حقوق معمولی اومدم بیرون، الان نزدیک به 6 ماه گذشته و هرکس منو میبینه میگه چه اشتباه بزرگی کردی،،،،
من از دایره اطمینان و آرامش اون کار اومدم بیرون با اینکه تا سالها میتونستم اونجا قرارداد داشته باشم،،،
اومدم بیرون از کار چون:
میخواستم خودمو به چالش بکشم میخواستم ببینم میتونم خودمو نجات بدم از. شرایط یکسان و معمولی بودن یا نه،،
خواستم خودمو به چالش بکشم ببینم پیداکردن اون کارسابق درست یک روز بعد از فارغ التحصیلی ام یه اتفاق بوده یا دوباره میتونه توی شرایط بهتر خودم صاحب یه کسب و کار بشم
میخاستم ببینم آنقدر شجاعتش و عرضه شو دارم که با دستان خالی تر از قبل دستای خدا رو بگیرم و بهش بگم بهت اعتماد دارم و سعی میکنم به قوانین قدرتمندت ایمان بیش تری داشته باشم پس تو هم مثل همیشه منو به ی سطح بالاتری برسون
لحظه ای که میخوای پا رو ترست بذاری باید با خودت بگی،،،
شرایط عادی برای همیشه
یا
شرایط بی نظیر با کمی تلاش و البته ایمان بیشتر
اون موقع است که آدم با قلبش ریسک تغییر رو میپذیره و آماده میشه تا بهترین ها رو درک کنه
با احترام
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل هدایتی بود و چقدر نکات قشنگی رو گفتید… مدتیه که از فایلاتون استفاده میکنم و خیلی شجاع تر شدم و نسبت ب این چند ماه واقعا تجربیات خیلی خفن تری داشتم و برای هفته دیگ قصد دارم ک تنهایی به مسافرت برم با این که همه میگن حوصلت سر میره و کلی بهونه دیگ ولی خب من از شما یاد گرفتم که با تنهایی خودم خیلی حال کنم و چالش های جدید رو تجربه کنم.. انجام این چالش ها فکر منو خیلی بزرگ تر کرده و به اعتماد بنفسم خیلی کمک کرده الان واقعا دلم میخواد برم تنها تو جنگل ی شب بخوابم و با همه ی ترسام مقابله کنم حس افتخاری که بعد از تجربه هر چالشی دارم واقعا بی نظیره استاد من چند وقت پیش به خودم قول دادم که پیشرفت کنم و تلاش کنم برای زندگیم و الان چند قدمی اومدم جلو تر و مطمعنم ب زودی خیلی خفن تر میشم… ی دنیا تشکر بخاطر فایلای قشنگتون و ی دنیا تشکر از مریم جون عزیزم که عاشقانه تحسینشون میکنم عااااشقتونممم❤️😘❣️
سلام و عرض ادب من از فایلهای رایگان استفاده میکنم اونجایی که عزیز دل آقا حسین درباره ثروت 1 توضیح میدادند یه نوشته ای از یک خانم که دستش میلرزید هنگام فکر میکنم آرایش مدل بود یه جرقه توی ذهنم شکل گرفت و من فهمیدم که اصلاً خودم رو آدم با ارزش و لیاقتمندی نمیبینم و اونجا بود که آگاهی میومد واسم مثلاً من هتل بودم و میخواستم که پول بیشتر ندم همیشه حاضر بودم که توی ماشین بخوابم چند ساعت روز رو تا ساعت کاری من شروع بشه ولی بعد از دیدن نوشته اون خانم و توضیح عزیز دل آقا حسین من پول دادم و پول یک روز رو فقط برای چند ساعت پرداخت کردم فقط بخاطر اینکه برای خودم ارزش قائل شدم