اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از این جور شخصیتا اصلا خوشم نمیاد وکم باهاشون ارتباط میگیرم.
از آدمهایی که وقتی میبینیشون مثل سالهای گذشتشون هستن و هیچ تغییر از هیچ لحاظی نکردن نه فکری وعقلی ونه به لحاظ جایگاهی .
بنظر راضیم هستن ولی من ازشون انرژی منفی میگیرم .
یه جورایی جایی باشنم از دسشون فرار میکنم.
حالا خودمم زیاد اهل ریسک نیستم اما همیشه دنبال تغییر و تحول تو زندگیم هستم .
ریسکم دوست دارم منتهی متاسفانه به دلیل وابستگی به فرهنگ و جامعه ومردهایی که همسرامون هستن از انجام خیلی کارا دست میکشیم .
ومصلحت رو بر عقب نشستن میبینم.
این هفته میخام لپ تاپ شخصی برای خودم بگیرم .
هیچ سر رشته ای از کامپیوتر و برنامه هاش ندارم .
ولی خیلی تمایل دارم یاد بگیرم .
ب همین منظور برا خودم دارم لپ تاپ میخرم که حتمن دنبالش برم وبا برنامه های آشنا بشم بلکه قدمی باشه برای اتفاقات بهتر دیگه .
دلم یه انگیزه میخاد برای رشد بیشتر .خیلی فکر کردم که چکار کنم که تنوعی تو زندگیم بدم .
مشغول چ کاری بشم که برام مستمر ثمر باشه .تا اینکه به این نتیجه رسیدم .
البته ناگفته نمونه .مدام این نجوا تو ذهنم میاد که ناهید فک نکنم بتونی برنامه هاشو خوب یاد بگیری .
اما اینبار میخام بر خلاف این افکار ودر جهت مخالف این افکارم، قدم بردارم .
دلم میخاد خودمو محک بزنم .
کلا این جمله تو خیلی از برنامه های ذهنیم میاد وباعث میشه حرکت نکنم .
اما اینبار میخام بهش غلبه کنم .
شاید زمان بیشتری ببره تا آموزش ببینم اما مهم نیست .
خیلی دلم میخاد حتی تا جایی پیش برم که بتونم یه شغل مناسب برای خودم بوجود بیارم .
امیدوارم به این هدفم برسم .
به خودم فرصت میدم وسعی میکنم از وقت وزمانم درست استفاده کنم.
افکار وباور غلطی که تو این راستا تو ذهن من پرسه میزنن اینه که قدرت انجام چن تا کارو با هم نداری .الان که خونه داریت عالیه وحواست به هم چی هست ، نمیتونی به کار دیگه بچسبی !!!
واقعن دلم میخاد این افکارو بزارم کنار.
خیلی مصمم به این تغییر هستم امیدوارم خداوند خیلی خوشگل کنارم باشه وخیلی خوشگل هدایتم کنه .یه موضوع دیگه ای که چند وقتیه باهاش درگیر بودم این بود که وارد یه رابطه ی سمی با یه آدم ب نظرم سمی شده بودم .
البته مدت زمانش خیلی کم بود و رابطه ای که با این شخص داشتم مدت زمان کمی بود .
اما همین که بود داشت آزارم میدادوجرات بیرون اومدن ازش رو نداشتم .
نمیدونم روم نمیشد.ترس از قضاوت داشتم .یا فکر میکردم ب درد هم میخوریم شاید یه روز به کار هم بیاییم .نمیدونم هرچی بود که اصلا انرژی مثبتی از این رابطه دریافت نمیکردم. .
تا اینکه شهامت اینو پیدا کردم ودیروز بهش پیام دادم و گفتم عذر میخام منو و شما از لحاظ فکری خیلی از هم فاصله داریم وسبک و روشمون برای زندگی خیلی متفاوته .
ب نظرم بهتره با هم ارتباطی نداشته باشیم .
در اوج هنگی ،بنده خدا قبول کرد.
ومن به راحتی ازش خداحافظی کردم .
شاید باورتون نشه انقد این رابطه با وجود اینکه مدت کمی بود ،تو مغزم سنگینی میکرد که الکی الکی تو خونه حالمو بد میکرد.بدون اینکه اتفاقی بیفته من پیش پیش حالم بد میشدتا اینکه این تصمیم جدی رو گرفتم .
پیش خودم گفتم نهایت میخاد ناراحت بشه خب بشه منم دارم اذیت میشم اصلا حوصلشو نداشتم چون هیچ انرژی مثبتی ازش دریافت نمیکردم .
خوب میفهمیدم فقط دارم وقتمو هدر میدم .
خداروشکر که امروز این شهامت وجسارتها را از استاد عزیز یاد گرفتیم وخودمونو تحت هر شرایطی وقف نمیدیم بلکه دنبال راهکاری برای بهتر کردن شرایط هستیم .
یه برنامه ی قشنگ دیگه برای سال جدیدم دارم.
البته پارسالم گفته بودم اما پیگیرش نشدم ودنبالش نرفتم .
اما امسال حتمن میرم .
من عاشق اسب سواری هستم .واتفاقا پیست اسب سواری نزدیک خونمونه ومشکل خاصی بابت رفت وآمدش ندارم .
باید سال جدید برم آموزش ببینم چون خیلی نیاز به این هیجان دارم .
میگم خیلی از کارمو به خاطر همسرم که خوشش نمیاد کنار گذاشتم ودنبالش نمیرم .
اما اندفع میرم .
به خودشم گفتم .اولش مخالفت میکنه اما بعدش چاره ای نداره بپذیره .
دقیقا ابوموسی بودن جالب نیست وخیلی از لذتها را از خودت محروم کردنه .
باید بخای تا بشود .
من با صداقت وشهامت میپذیرم که اگر هر جا اوضاع بر وفق مرادم نگذشته خودم عاملش بودم .
اکثر ما آدمها یه کم تن پروریم .
دلمون میخاد همه چیز حاضر و آماده بیاد سمتمون .
زیاد حوصله ی درگیر کردن خودمونو با موضوعات ومسائل مختلف رو نداریم.
دقیقا از محل امنمون راضی هستیم .
لذت بردن از این دنیا و رسیدن به خواسته ها وتلاش وحرکت کردن در راستای اون، خیلی خوبه .
تو رو وادار میکنه برای تحرک .برای انگیزه .برای داشتن انرژی وهدف .حتی برای شاد بودن وشاد زیستن!
شایدم تو تصوراتمون فک میکنیم که وقت، زیاد داریم حالا بعدن انجامش میدیم .
همین باور خیلی فریبمون میده .
دنیا رو زود گذر نمیبینیم وقتی که به آخر خط رسیدیم اونوقت تازه دوزاریمون میفته که چ اشتباهی کردیم وچ موقعیتهایی رو از دست دادیم .
مثل کسی که میمیره والتماس میکنه که فقط یه شب بزارید من بر گردم .
دقیقا ما هم همچین حس بدی رو تجربه میکنیم که متاسفانه دیگه کاریش نمیشه کرد.
اونوقته که آه وافسوس وغبطه وحسرت خیلی چیزا رو میخوریم .
خوش به حال کسانی که در هر لحظه دنبال چالش برای خودشون هستن .
خوش به حال کسانی که موقعیت وشرایط خوبی دارن.
میدونم این جملم بهونه بود.
خدا برا کسی که بخاد حتمن هدایت خودشو نشون میده .
یادمه ماههای اولی که فایلهای استاد رو گوش میکردم خیلی بیشتر از این حرفا انگیزه وانرژی داشتم چون فک میکردم زود به همه چی میرسم.
تازه این جمله ها وحرفها به گوشم رسیده بود .ومنم خیلی مشتاق بودم ودر خودم این تغییرات رو خیلی میدیدم .
اما به مرور زمان متوجه شدم همچین خبرایی نیست .
تو برای بدست اووردن هرچیزی باید تلاش کنی حرکت کنی صبر کنی تا بدسش بیاری.
زمان واختیارش دست تو نیست .
موقعیتها وشرایطتت میتونه موانعی سر راهت بزاره یا نه ! میتونه پله های ترقی تو باشه .
البته نه اینکه باورم این باشه که هرچیزی سخت بدست میاد.
نه منم ذهنمو جهت دهی میکنم که باور کنم هر چیزی راحت بدست میاد.
ب نظر من برای کسانی که به هر نحوی مجرد زندگی میکنن همه ی این مطالبی که استاد میگن، نه تو این فایل تو اکثر فایلهاشون خیلی راحتر وبی دقدقه تر میشه پیش رفت وبدست اووردش.
اونی که کوتاهی میکنه واقعن دیگه کم کاری از خودشه .
منتهی برای افراد متاهلی مثل ماها،دوباره بهخصوص تو دایره ی ما خانومها دوباره به خصوص تو محیط سر بسته ومحدودی مثل شهر ما ،واقعن رسیدن به خواسته ها وپیش رفتن با قانون واین داستانا یه جاهایی فقط آرزوست یا اینکه زمان زیادی میبره تا بدست بیاد.
واقعن این باورم نیست .چیزی که تجربه دارم میکنم رو میگم .
اینو منی میگم که 4ساله دارم رو خودمو وتغییراتم کار میکنم .
منی که سالهاست همسری اختیارکردم که با عقل واحساس وشرایط اون موقعه ینی 30سال پیش بوده ،حالا چ توقعی دارم ؟!
کل زندگیمو سپردم به خدا چون خودم سر درگمم که چکاری انجام بدم بهتره ؟
میایی منطقی فکر کنی میبینی خب زندگیت ظاهرن خوبه .
میایی احساسی نگاه کنی میبینی با اونچه که تو میخای فرسنگها فاصله داره .
پس چاره ای نداری جز اینکه بپذیری وکنار بیایی وسعی کنی حال خودتو خوب نگه داری تا ببینی بعدها سرنوشت با تو چکار خواهد کرد.
دوست ندارم یه چیزیو خراب کنم تا یه چیز دیگه بدست بیارم.
بنابراین باید همه چیزو بپذیرم تا ببینم خداوند برامچی میخاد.
من همه جوره همه چی زندگیمو بررسی میکنم .
هم بالاشو میبینم هم پایینشو .
اما واقعن هیچ وقت تو این زمینه نمیتونم تصمیم درست بگیرم .
چون نمیدونم تصمیم درست ، چیه ؟!
من تنها تو این زندگی نیستم که بخام خودخواهانه فقط به خودم فکر کنم .
باید تا یه جایی مسیرو با خانوادم پیش برم تا فرصتی که میخام بدست بیاد.
منظورم فرزندامن.
بخاطر ترسهام نموندم .خودم تمایل به بودن در کنارشون دارم .
یه جورایی خودمو تسلیم کردم وسعی میکنم حال خودمو به هر نحوی که هست خوب نگه دارم .
دوست ندارم روزی رو به شب برسونم که شب قبل از خواب خودمو ملامت کنم که نتونستم اون روز رو خوب بگذرونم .
اما یه چیزایی تو درون هر آدمی مقاومتهایی برات درست میکنه که نه میتونی باهاشون بجنگی نه میتونی باهاشون کنار بیایی .
انقدر موضوعاتی که بهش اشاره میکنین زیباست که من بیشتر کامنتایی که مینویسم همون اول فایل استپ میکنم و کامنتمو مینویسم وقتی که متو جه میشم موضوع چیه
البته که همیشه نکات زیادی تو طول فایل میگین ولی من همون اول فایل انگیزه میگیرم که بیام بنویسم
با نام خدا شرو میکنم
خدایا شکرت بخاطر این همه زیبایی در این جهان زیبا و هدایت کردن من به این فایل زیبا و درست
چقدر این جمله که چطور میشه فکر خدارو خوند و اصلا عبارت فکر خدا زیباست
چقدر این باور که خداوند با نشونه ها تو زندگی داره باهات حرف میزنه با تضاد ها و با اتفاقات داره حرف میزنه باور هدایتگرو راهگشاییه ازون موقع که این باورو به کمک شما توی ذهنم ساختم خیلی بهتر میتونم راه و از چاه تشخیص بدم استاد اصلا بهتر میتونم زندگیمو بفهمم مفهوم اتفاقات و بفهمم و بفهمم که به کدوم سمت باید قدم بردارم
این فایل برای من ی نشونه ی بزرگه ازون جهت که داره بهم یاداوری میکنه راهه درست و یاداوری میکنه که راه درست اینه که باید قدم بردارم به سمت جلو و ترسو نباشم ، خدایا کمکم کن خدایا همه مارو کمک کن تا پا بزاریم تو دل ترسامون و حرکت کنیم و بیشتر بتونیم به تو اعتماد کنیم ،
خدای من شکرت
خدای من من به کمکت احتیاج دارم تا حرکت کنم
راه درست رو بهم نشون بده
کاری کن به خواسته هامو ارزوهان نزدیک و نزدیک تر شم
کاری کن بتونم از حیطه ی امنی که برا خودم درست کردم بیرون بیام و حرکت کنم
کلمه ی مهاجرت اومدنش تو این فایل برای من نشونه ی بزرگ بعدیه همه چی داره بهم میگه قدم بعد و حرکت بعدی چیه
من باید خودمو ذهنمو اماده کنم برای این قدم باید بتونم حرکت کنم و این قدم بزرگ و بردارم
مشخصات ابوموسی:ریسک نمیکنه ،مبارزه نمیکنه،جای جدید نمیره،تو منطقه امن گیر کرده
نظر استاد اینه که یک انسان از منطقه امنش بیرون بره و مثل همیشه مثال اگزجره حد آخر رو میزنه.
اینکه انسان تجربه کنه و از منطقه امنش بیرون بره خیلی خوبه
من خودم میگم دلیل اینکه از منطقه امن نمیرم بیرون چیه؟باید دلیلش رو پیدا کنم و تو دوره های استاد اونو پوشش بدم و وقتی موفق بشم پس لاجرم از منطقه امن بیرون میرم.
حالا اگه کلا نمیخواهیم کوچکترین کاری انجام بدیم ،اون جداست و نیازه که جدی تر بررسی کنیم.
کلا منطقه رشد بعد از منطقه امنه.
استاد میفرمایند زندگی به طولانی بودن نیست و به کیفیتش است.
استاد میفرمایند که مرگ رو نزدیک میدونن و بنا بر این دلیل کارها رو به تاخیر نمیندازن
مهم ترین راهی که برای اینکه این تفکرات استاد رو پیاده کنیم ،توحیدی فکر کردن و توحیدی عمل کردنه.
با توحیدی زندگی کردن به همه اهدافمون میرسیم.
این نوع باور ،باوری که از ما انسان شجاع و با شهامت میسازه و ما رو از هر منطقه امنی خارج میکنه.
خودم دارم رو دوره لیاقت و عزت نفس کار میکنم و حتی تو اون مسیر هم توحیدی بودن درست ترین مسیره.
پس ما باید راه پیامبران و قرآن رو ادامه بدیم و توحیدی بشیم و وقتی بدونیم خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکه میخاد ما آرام باشیم،خوشبخت باشیم،پولدار باشیم،با عزت باشیم پس دیگه ترس و غمی سراغمون نمی آد و از منطقه امن بیرون میآییم و فضل الهی همیشه همراهمونه.
دوست دارم به دوستانم و خودم بگم ذهنمون رو کنترل کنیم و در هر حال به سمت خورشید حرکت کنیم و بعد لاجرم همه اتفاقات خوب برامون می افته.
خدایا شکرت بخاطر یک روز دیگه که میتونم زندگیم و خلق کنم .
همیشه منتظر بودم تا شرایط خوب بشه تا حال منم خوب بشه این یک باور اشتباه بود و من وابسته به عوامل بیرونی بودم مثل بیدی بودم که با هر بادی میلرزید . اینکه گفتید خارج از عوامل بیرونی ببینید چه کاری میتونی بکنی و قرار نیست شاخ قول بشکنی
نگاه کردم به زندگیم و دیدم من الان چندماه دارم از زندگیم لذت میبرم کاری و انجام میدم که مورد علاقه ام هست هر روز دارم چیزای جدید یاد میگیرم و خودمو متعهد کردم که هر روز فقط یزره از دیروز بهتر باشم و جالبتر این که قبلا وقتی مشتری نداشتم زانوی غم بغل میکردم و هیچ کاری نمیکردم اما الان برعکس عمل میکنم نه اینکه تلاشی بکنم نه کلا شخصیتم این طور شده که خودم برای خودم پروژه تعریف میکنم و خودمو به چالش میکشم سعی میکنم از این فرصتی که دراختیارم هست و سرم خلوته خودمو بهبود بدم و کلی هم لذت میبرم و حالم خوبه خدایا شکرت
استاد منم مثل خروس شما ابوموسی هستم از تغییر لایف استایل و سبکزندگیم میترسم .و اینکه هرکاری شروع کنم می ترسم .به شدت ترسو هستم و از هرتغییری و هرکاری میترسم از اینکه اکتشاف کنم از این داخل هرکاری برم .از اینکه دوست های جدید داشته باشم از اینکه غذاهای جدید امتحان کنم از اینکه دور از خانواده و جدا از خانواده باشم.و همیشه خانه ام چون امن ترین جاست و مثل ابوموسی هستم و هیچ جایی نرفتم هیچ وقت با 26 سال سن تنها تا جایی که 2 ساعت ازم فاصله داشته باشه نرفتم.هیچ وقت تفریحات مفرحی نداشتم هیچ وقت تنهایی نرفتم مسافرت تنهایی نرفتم یه تفریح ساده مثل کوهنوردی
یا اکیپ داشتن یا داشتن رفیق های دختر ندارم .
همیشه همیشه خانه بودم و در منطقه امن خودم.چون مثل ابوموسی از درنده ها می ترسم و پام فراتر از منطقه امنم نزاشتم .حتی حرکات ورزشی رزمی گذاشتم کنار تا به خودم و طرف دیگر آسیب نزنم.
اره همیشه وقتی میرم مسافرت مثلا یه جایی مثل مشهد رفتم یا از تغییر رشته یا تغییر محل زندگی ترسیدم.
هیچ وقت از فاصله تهران تا خانه خودمون جایی دور تر نرفتم .هیچ چالشی نداشتم همیشه امن بودم .
واقعا استاد ماهمیشه بالاخره قرار بمیریم چرا تو شجاعت نمیریم.
من هیچ مهارت جدید یادنمیگیرم از رفتن با دوستام بیرون می ترسم و همیشه تو منطقه امن خودم بودم ولی باید تغییر کنم.
من هیچی ندیدم حتی دریا حتی جنگل حتی دوست حتی گردش مسافرت سالم وهمیشه مثل ابوموسی تنها و ترسو تو نقطه امن خودم بودم
ولی باید عوض بشم اینکه برم تمام نادیدنی ها ببینم کارهایی که نکردم بکنم. باید ریسک کنم باید دوست پیدا کنم باید لایف استایل خودم عوض کنم و تغییرکنم
من دوتا خاله دارم با شخصیت های کاملا متفاوت یکییشون الان 60 و دیگری 50 خاله بزرگم که 60 سالش از کودکی که می شناسمش همیشه فقط آهنگ شاد گوش میده صبح قبل صورت شستن مداد چشم میکشه موهاش رنگ میکنه همیشه می رقصه شاده گردش میکنه تفریح میکنه با اینکه از شوهرش جدا شده به فکر رفاه آسایش خودش هست .همیشه لباس های رنگ روش می پوشه با اینکه سنش زیاد ولی خیلی خیلی به خودش می رسه آرایش کرم زدن از هیچی نمیترسه از هیچی هر ساعت شب بره بیرون هرچی بخوره بگرده سوار هر ماشین بشه خلاصه خیلی روحیه خوبی داره
در عوض خاله دومم از ترسش شوهر نکرده الان 50 سالش همیشه تو یه نقطعه امن تو خانه هست و هیچجا نمیره میگه همه دزد قاتلان به شدت افسرده مارو هم می ترسونه افکار به شدت سنتی حتی یه لباس خوب نمییخره برای خودش و حالا نتیجه خاله بزرگ شادم سالم سالم هست.و خاله ترسو ترم با اینکه خیلی مهربان اما دچار تومار سرطانی مغزی شده و داره فوت میکنه خدایی نکرده و حتی یک روز لذت نبرده حتی الان همیشه خودش فدای دیگران کرده
من نمیخوام مثل اون باشم میخواممتفاوت باشم شاد
به قول کامنت دوستمون
دوست دارم خودم رو تجربه کنم، دنیامو تجربه کنم، پامو از مرزهای امنم فراتر بذارم و برم دنبال کسب تجربه های جدید مهارت های جدید. ب قول استاد ما هممون میمیریم و این دنیا در مقابل ابدیتی ک قراره باشیم به اندازه ی پلک بهم زدنه، پس چ خوبه ک زندگی باکیفیت داشته باشیم، به قول استاد ببلعیمش، تجربش کنیم، لذت ببریم. مهارت کسب کنیم، غذای جدید امتحان کنیم، یا مثلا درمورد خودم غذا بیش تر بپزم و ببینم بلدم. ببینم منم میتونم. بیش تر تنهایی برم بیرون، کافه،… با آدمای جدید بیش تر ارتباط بگیرم، کم تر بترسم از اینده ای ک اصلا معلوم نیس زنده باشم یا نه ک ازش میترسم و همین الانو زندگی کنم و لذت ببرم
ب قول استاد ما زمان مرگمون معلوم نیس طوری زندگی کنیم ک موقع مرگ ب خدا نگیم ی روز دیگه بهمون وقت بده تا لذت ببریم، یه روز دیگه بهمون وقت بده تا تجربه کنیم زندگی رو. زندگی کردن و لذت بردن رو وابسته ب عامل بیرونی نکنیم ک مثلا اگه فلانی باهام باشه، اگه ب فلان موقعیت مالی برسم من حسم خوب میشه و لذت میبرم نه… اینجوری ما احساس مثبتمونو شرطی میکنیم و وابسته ب عامل بیرونی ک هیچ وقت پایدار نیس. احساس خوب و شادی درونمونه… درونیه و با نوع نگاهمون اتفاق میوفته، بیایم ذهنمونو طوری تغییر بدیم ک سعی کنیم فارغ از هرچیزی لذت ببریم، حالمون خوب باشه و تجربه کنیم زندگیو در هر جهت. وقتی استاد گفتن بنویسین امروز چ کار میتونین انجام بدین ک یه درصد زندگی رو بیش تر تجربه کنین و از محیط امنتون بیرون بیاین و اسم تکامل رو بردن خیلییی لذت بردم ک ارررره نیاز نیست هیجان زده بشیم و بلند شیم بریم یه کار خیلیی بزرگ انجام بدیم کاریو بکنیم ک مارو یه متر از محیط امنمون فراتر ببره
خدارو شکر میکنم برای این فایل عالی واقعا . چشم استاد عزیزم من حتما این تمرین رو انجام میدم استاد اصلا همین ک شنیدمش احساسم خوبتر شد فهمیدم ک قطعا به این تمرین احتیاج دارم
خداروشکر میکنم که یگ استادی دارم که از تحلیل رفتار یک خروس اش چنین فایل ارزشمندی رو به من هدیه میده . استاد برای اینکه به ما هدیه میدی ازت متشکرم ، واقعا نوع نگاهتون فکر منو بازتر میکنه و سبب میشه ک منم وقایع رو مثل شما ببینم این کیفیت زندگیم روبیشتر میکنه رویداد ها رو مثل یک کتاب ارزشمند میبینم که دارم سپری اش میکنم بجا اینکه در گیر روزمرگی بشم دارم .
خداروشکر برای هدایتهایی ک به من در این روزها میدهد .
شما همیشه میگی در هر لحظه در هر کاری که میکنی در هر محیطی که هستی داری به قوانین فکر میکنی . تصورش برای خیلی از ماها غیر ممکنه چون ذهن همه ما مدام اسیر افکار خودشه . این مثال ابوموسی نشون میده استاد چقدر واقعا از هر چیزی داری استفاده میکنی برای یادآوری به خودتون و ماها برای طبق قانون زندگی کردن , سپاسگزارم . شما همیشه عاشق آزادی بودید و این تفاوت بزرگ شما با بسیاری از آدمهاست . خود من و خیلیها مثل پرنده ای که توی قفس به دنیا اومده به قفس عادت داریم و زندگی رو خارج از قفس غیر ممکن میدونستیم . قفسی که نسل در نسل در ذهن ما ساخته شده و واقعیت بیرونی نداره اما شما این قفس رو نپذیرفتی و مثل عقابی که ته ذهنش میدونسته که میتونه بالای کوهها پرواز کنه تصمیم گرفتی بپری و پریدی و از بالای بلندترین آرزوها گذشتی و به دستشون آوردی و به ما داری از اون بالا فریاد میزنی که شما هم میتونید ,دنبالم بیایید , بپرید و لذت ببرید . هر کدام ما تا یه حدی داریم سعی میکنیم بپریم و خود من با اینکه بارها از محیط امنم اومدم بیرون ولی باز به محیط امن بعدی عادت کردم و ذهنم گفته تو یه پله اومدی اینجا دیگه عالیه کافیه و نگذاشته پله بعدی رو فتح کنم . مطمئنا با تکرار مثل شما و یادآوری مداوم و گوش دادن مداوم و عمل مداوم میتونیم پله های بعدی رو فتح کنیم . شاید یه روز پرواز کنیم در کنار شما استاد عزیزم . تولدتان مبارک
هر وقت من ی سوالی دارم یاموضوعی فکرمو مشغول کرده بصورت رندوم ی کلیپ و میبینم و بهم پاسخ داده میشه
من تقریبا هر روز حرفاتونو گوش میکنم چند روز بود بی میل گوش میکردم…
چند وقتی هست ب دلایلی سرکار نمیرم و خونه ام
از بیکاری چند تا فیلم دانلود کردم، خیلی علاقه ای به فیلم ندارم.
چون کوهنوردم فیلمهای مربوط به کوه و دانلود کردم مثل اورست تو این فیلم چند نفر مردن و من هم دقیقا همین و گفتم ک اگ احتمال مرگ هست چرا باید بریم… چون برای هر کوهنوردی رفتن به اورست شاید ارزوه
یا موضوع بعدی من میخام ماه بعد خونمو ببرم جای دیگه اینجای ک هستم از یه لحاظ های اذیت میشم ولی چون نزدیک مادرمم و عادت کردم برام سخته حتی یه خیابون اونور تر برم… ولی شماپاسخ دادی بهم ک برو شایدم شهرمم عوض کنم.
موضوع بعدیمم درباره کاره.. چون بچه کوچیک دارم شغل های قبلیمو ک باید هر روز بیرون باشم نمیتونم برم… ی جا برای کار رفتم ک نیازی به بیرون رفتن نیست برام شاید سخت بود کار جدید، ولی شما بهم پاسخ دادی ک برم…
من این کلیپ شما رو قبلاً گوش کردم ولی هیچ چیز ازش یادم نبود به جز یه جمله ابوموسی و جکی جانی که گفتین… انگار اولین باره ک گوش کردم و خیلی تاثیر گذار بود و به موقع.
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم.
منم دوس ندارم مثل ابوموسی باشم .
از این جور شخصیتا اصلا خوشم نمیاد وکم باهاشون ارتباط میگیرم.
از آدمهایی که وقتی میبینیشون مثل سالهای گذشتشون هستن و هیچ تغییر از هیچ لحاظی نکردن نه فکری وعقلی ونه به لحاظ جایگاهی .
بنظر راضیم هستن ولی من ازشون انرژی منفی میگیرم .
یه جورایی جایی باشنم از دسشون فرار میکنم.
حالا خودمم زیاد اهل ریسک نیستم اما همیشه دنبال تغییر و تحول تو زندگیم هستم .
ریسکم دوست دارم منتهی متاسفانه به دلیل وابستگی به فرهنگ و جامعه ومردهایی که همسرامون هستن از انجام خیلی کارا دست میکشیم .
ومصلحت رو بر عقب نشستن میبینم.
این هفته میخام لپ تاپ شخصی برای خودم بگیرم .
هیچ سر رشته ای از کامپیوتر و برنامه هاش ندارم .
ولی خیلی تمایل دارم یاد بگیرم .
ب همین منظور برا خودم دارم لپ تاپ میخرم که حتمن دنبالش برم وبا برنامه های آشنا بشم بلکه قدمی باشه برای اتفاقات بهتر دیگه .
دلم یه انگیزه میخاد برای رشد بیشتر .خیلی فکر کردم که چکار کنم که تنوعی تو زندگیم بدم .
مشغول چ کاری بشم که برام مستمر ثمر باشه .تا اینکه به این نتیجه رسیدم .
البته ناگفته نمونه .مدام این نجوا تو ذهنم میاد که ناهید فک نکنم بتونی برنامه هاشو خوب یاد بگیری .
اما اینبار میخام بر خلاف این افکار ودر جهت مخالف این افکارم، قدم بردارم .
دلم میخاد خودمو محک بزنم .
کلا این جمله تو خیلی از برنامه های ذهنیم میاد وباعث میشه حرکت نکنم .
اما اینبار میخام بهش غلبه کنم .
شاید زمان بیشتری ببره تا آموزش ببینم اما مهم نیست .
خیلی دلم میخاد حتی تا جایی پیش برم که بتونم یه شغل مناسب برای خودم بوجود بیارم .
امیدوارم به این هدفم برسم .
به خودم فرصت میدم وسعی میکنم از وقت وزمانم درست استفاده کنم.
افکار وباور غلطی که تو این راستا تو ذهن من پرسه میزنن اینه که قدرت انجام چن تا کارو با هم نداری .الان که خونه داریت عالیه وحواست به هم چی هست ، نمیتونی به کار دیگه بچسبی !!!
واقعن دلم میخاد این افکارو بزارم کنار.
خیلی مصمم به این تغییر هستم امیدوارم خداوند خیلی خوشگل کنارم باشه وخیلی خوشگل هدایتم کنه .یه موضوع دیگه ای که چند وقتیه باهاش درگیر بودم این بود که وارد یه رابطه ی سمی با یه آدم ب نظرم سمی شده بودم .
البته مدت زمانش خیلی کم بود و رابطه ای که با این شخص داشتم مدت زمان کمی بود .
اما همین که بود داشت آزارم میدادوجرات بیرون اومدن ازش رو نداشتم .
نمیدونم روم نمیشد.ترس از قضاوت داشتم .یا فکر میکردم ب درد هم میخوریم شاید یه روز به کار هم بیاییم .نمیدونم هرچی بود که اصلا انرژی مثبتی از این رابطه دریافت نمیکردم. .
تا اینکه شهامت اینو پیدا کردم ودیروز بهش پیام دادم و گفتم عذر میخام منو و شما از لحاظ فکری خیلی از هم فاصله داریم وسبک و روشمون برای زندگی خیلی متفاوته .
ب نظرم بهتره با هم ارتباطی نداشته باشیم .
در اوج هنگی ،بنده خدا قبول کرد.
ومن به راحتی ازش خداحافظی کردم .
شاید باورتون نشه انقد این رابطه با وجود اینکه مدت کمی بود ،تو مغزم سنگینی میکرد که الکی الکی تو خونه حالمو بد میکرد.بدون اینکه اتفاقی بیفته من پیش پیش حالم بد میشدتا اینکه این تصمیم جدی رو گرفتم .
پیش خودم گفتم نهایت میخاد ناراحت بشه خب بشه منم دارم اذیت میشم اصلا حوصلشو نداشتم چون هیچ انرژی مثبتی ازش دریافت نمیکردم .
خوب میفهمیدم فقط دارم وقتمو هدر میدم .
خداروشکر که امروز این شهامت وجسارتها را از استاد عزیز یاد گرفتیم وخودمونو تحت هر شرایطی وقف نمیدیم بلکه دنبال راهکاری برای بهتر کردن شرایط هستیم .
یه برنامه ی قشنگ دیگه برای سال جدیدم دارم.
البته پارسالم گفته بودم اما پیگیرش نشدم ودنبالش نرفتم .
اما امسال حتمن میرم .
من عاشق اسب سواری هستم .واتفاقا پیست اسب سواری نزدیک خونمونه ومشکل خاصی بابت رفت وآمدش ندارم .
باید سال جدید برم آموزش ببینم چون خیلی نیاز به این هیجان دارم .
میگم خیلی از کارمو به خاطر همسرم که خوشش نمیاد کنار گذاشتم ودنبالش نمیرم .
اما اندفع میرم .
به خودشم گفتم .اولش مخالفت میکنه اما بعدش چاره ای نداره بپذیره .
دقیقا ابوموسی بودن جالب نیست وخیلی از لذتها را از خودت محروم کردنه .
باید بخای تا بشود .
من با صداقت وشهامت میپذیرم که اگر هر جا اوضاع بر وفق مرادم نگذشته خودم عاملش بودم .
اکثر ما آدمها یه کم تن پروریم .
دلمون میخاد همه چیز حاضر و آماده بیاد سمتمون .
زیاد حوصله ی درگیر کردن خودمونو با موضوعات ومسائل مختلف رو نداریم.
دقیقا از محل امنمون راضی هستیم .
لذت بردن از این دنیا و رسیدن به خواسته ها وتلاش وحرکت کردن در راستای اون، خیلی خوبه .
تو رو وادار میکنه برای تحرک .برای انگیزه .برای داشتن انرژی وهدف .حتی برای شاد بودن وشاد زیستن!
شایدم تو تصوراتمون فک میکنیم که وقت، زیاد داریم حالا بعدن انجامش میدیم .
همین باور خیلی فریبمون میده .
دنیا رو زود گذر نمیبینیم وقتی که به آخر خط رسیدیم اونوقت تازه دوزاریمون میفته که چ اشتباهی کردیم وچ موقعیتهایی رو از دست دادیم .
مثل کسی که میمیره والتماس میکنه که فقط یه شب بزارید من بر گردم .
دقیقا ما هم همچین حس بدی رو تجربه میکنیم که متاسفانه دیگه کاریش نمیشه کرد.
اونوقته که آه وافسوس وغبطه وحسرت خیلی چیزا رو میخوریم .
خوش به حال کسانی که در هر لحظه دنبال چالش برای خودشون هستن .
خوش به حال کسانی که موقعیت وشرایط خوبی دارن.
میدونم این جملم بهونه بود.
خدا برا کسی که بخاد حتمن هدایت خودشو نشون میده .
یادمه ماههای اولی که فایلهای استاد رو گوش میکردم خیلی بیشتر از این حرفا انگیزه وانرژی داشتم چون فک میکردم زود به همه چی میرسم.
تازه این جمله ها وحرفها به گوشم رسیده بود .ومنم خیلی مشتاق بودم ودر خودم این تغییرات رو خیلی میدیدم .
اما به مرور زمان متوجه شدم همچین خبرایی نیست .
تو برای بدست اووردن هرچیزی باید تلاش کنی حرکت کنی صبر کنی تا بدسش بیاری.
زمان واختیارش دست تو نیست .
موقعیتها وشرایطتت میتونه موانعی سر راهت بزاره یا نه ! میتونه پله های ترقی تو باشه .
البته نه اینکه باورم این باشه که هرچیزی سخت بدست میاد.
نه منم ذهنمو جهت دهی میکنم که باور کنم هر چیزی راحت بدست میاد.
ب نظر من برای کسانی که به هر نحوی مجرد زندگی میکنن همه ی این مطالبی که استاد میگن، نه تو این فایل تو اکثر فایلهاشون خیلی راحتر وبی دقدقه تر میشه پیش رفت وبدست اووردش.
اونی که کوتاهی میکنه واقعن دیگه کم کاری از خودشه .
منتهی برای افراد متاهلی مثل ماها،دوباره بهخصوص تو دایره ی ما خانومها دوباره به خصوص تو محیط سر بسته ومحدودی مثل شهر ما ،واقعن رسیدن به خواسته ها وپیش رفتن با قانون واین داستانا یه جاهایی فقط آرزوست یا اینکه زمان زیادی میبره تا بدست بیاد.
واقعن این باورم نیست .چیزی که تجربه دارم میکنم رو میگم .
اینو منی میگم که 4ساله دارم رو خودمو وتغییراتم کار میکنم .
منی که سالهاست همسری اختیارکردم که با عقل واحساس وشرایط اون موقعه ینی 30سال پیش بوده ،حالا چ توقعی دارم ؟!
کل زندگیمو سپردم به خدا چون خودم سر درگمم که چکاری انجام بدم بهتره ؟
میایی منطقی فکر کنی میبینی خب زندگیت ظاهرن خوبه .
میایی احساسی نگاه کنی میبینی با اونچه که تو میخای فرسنگها فاصله داره .
پس چاره ای نداری جز اینکه بپذیری وکنار بیایی وسعی کنی حال خودتو خوب نگه داری تا ببینی بعدها سرنوشت با تو چکار خواهد کرد.
دوست ندارم یه چیزیو خراب کنم تا یه چیز دیگه بدست بیارم.
بنابراین باید همه چیزو بپذیرم تا ببینم خداوند برامچی میخاد.
من همه جوره همه چی زندگیمو بررسی میکنم .
هم بالاشو میبینم هم پایینشو .
اما واقعن هیچ وقت تو این زمینه نمیتونم تصمیم درست بگیرم .
چون نمیدونم تصمیم درست ، چیه ؟!
من تنها تو این زندگی نیستم که بخام خودخواهانه فقط به خودم فکر کنم .
باید تا یه جایی مسیرو با خانوادم پیش برم تا فرصتی که میخام بدست بیاد.
منظورم فرزندامن.
بخاطر ترسهام نموندم .خودم تمایل به بودن در کنارشون دارم .
یه جورایی خودمو تسلیم کردم وسعی میکنم حال خودمو به هر نحوی که هست خوب نگه دارم .
دوست ندارم روزی رو به شب برسونم که شب قبل از خواب خودمو ملامت کنم که نتونستم اون روز رو خوب بگذرونم .
اما یه چیزایی تو درون هر آدمی مقاومتهایی برات درست میکنه که نه میتونی باهاشون بجنگی نه میتونی باهاشون کنار بیایی .
واینکه تسلیم میشی بازم ته قلبت حالت باهاش خوب نیست .
نمیدونم متوجه ی منظورم میشید یا نه .
تنها چیزی که یاد گرفتم صبر کردنه .
صبری که بتونم حالمو باهاش خوب نگه دارم .
امیدوارم به همین روند البته بازم بهتر ،ادامه بدم .
منتظر اتفاقی هستم که این خوب وجالب نیست.
باید بدون منتظر شدن حالمو خوب نگه دارم.
همین زندگی فقط برای امروز رو داشته باشم چون از آینده و روزای بعد، هیچکی خبر نداره .
واین خیلی بد .
تو به امید آینده باشی .آینده ای که ممکنه اصلا وجود نداشته باشه وتو تو اون آینده نباشی.
حتی فرصت غبطه خوردن نداشته باشی !
پس فک کردن وبه امید آینده نشستن ،هم خوب نیست.
باید بچسبیم به همین روزایی که باهاش درگیریم .
همین امروزی که از خواب بیدار شدم .
همین لحظه ای که دارم نفس میکشم و زندگی میکنم .
شاید که نه ،صددرصد به این شکل زندگی کردن زندگی منو تغییر خواهد داد .
وحتمن من از زندگی لذت بیشتری خواهم برد.
استاد جونم خیلی دوستتون دارم .
میدونید که شما تنها عامل هر حرکتی تو زندگیم هستید.
ممنون از وجودتون .
وای استاد من
انقدر موضوعاتی که بهش اشاره میکنین زیباست که من بیشتر کامنتایی که مینویسم همون اول فایل استپ میکنم و کامنتمو مینویسم وقتی که متو جه میشم موضوع چیه
البته که همیشه نکات زیادی تو طول فایل میگین ولی من همون اول فایل انگیزه میگیرم که بیام بنویسم
با نام خدا شرو میکنم
خدایا شکرت بخاطر این همه زیبایی در این جهان زیبا و هدایت کردن من به این فایل زیبا و درست
چقدر این جمله که چطور میشه فکر خدارو خوند و اصلا عبارت فکر خدا زیباست
چقدر این باور که خداوند با نشونه ها تو زندگی داره باهات حرف میزنه با تضاد ها و با اتفاقات داره حرف میزنه باور هدایتگرو راهگشاییه ازون موقع که این باورو به کمک شما توی ذهنم ساختم خیلی بهتر میتونم راه و از چاه تشخیص بدم استاد اصلا بهتر میتونم زندگیمو بفهمم مفهوم اتفاقات و بفهمم و بفهمم که به کدوم سمت باید قدم بردارم
و تو راهی قرار بگیرم که بهم نعمت بیشتری داده بشه
خدا ممنونتم بابت نوشتن این کامنت ..
دوستون دارم
این فایل برای من ی نشونه ی بزرگه ازون جهت که داره بهم یاداوری میکنه راهه درست و یاداوری میکنه که راه درست اینه که باید قدم بردارم به سمت جلو و ترسو نباشم ، خدایا کمکم کن خدایا همه مارو کمک کن تا پا بزاریم تو دل ترسامون و حرکت کنیم و بیشتر بتونیم به تو اعتماد کنیم ،
خدای من شکرت
خدای من من به کمکت احتیاج دارم تا حرکت کنم
راه درست رو بهم نشون بده
کاری کن به خواسته هامو ارزوهان نزدیک و نزدیک تر شم
کاری کن بتونم از حیطه ی امنی که برا خودم درست کردم بیرون بیام و حرکت کنم
کلمه ی مهاجرت اومدنش تو این فایل برای من نشونه ی بزرگ بعدیه همه چی داره بهم میگه قدم بعد و حرکت بعدی چیه
من باید خودمو ذهنمو اماده کنم برای این قدم باید بتونم حرکت کنم و این قدم بزرگ و بردارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
مشخصات ابوموسی:ریسک نمیکنه ،مبارزه نمیکنه،جای جدید نمیره،تو منطقه امن گیر کرده
نظر استاد اینه که یک انسان از منطقه امنش بیرون بره و مثل همیشه مثال اگزجره حد آخر رو میزنه.
اینکه انسان تجربه کنه و از منطقه امنش بیرون بره خیلی خوبه
من خودم میگم دلیل اینکه از منطقه امن نمیرم بیرون چیه؟باید دلیلش رو پیدا کنم و تو دوره های استاد اونو پوشش بدم و وقتی موفق بشم پس لاجرم از منطقه امن بیرون میرم.
حالا اگه کلا نمیخواهیم کوچکترین کاری انجام بدیم ،اون جداست و نیازه که جدی تر بررسی کنیم.
کلا منطقه رشد بعد از منطقه امنه.
استاد میفرمایند زندگی به طولانی بودن نیست و به کیفیتش است.
استاد میفرمایند که مرگ رو نزدیک میدونن و بنا بر این دلیل کارها رو به تاخیر نمیندازن
مهم ترین راهی که برای اینکه این تفکرات استاد رو پیاده کنیم ،توحیدی فکر کردن و توحیدی عمل کردنه.
با توحیدی زندگی کردن به همه اهدافمون میرسیم.
این نوع باور ،باوری که از ما انسان شجاع و با شهامت میسازه و ما رو از هر منطقه امنی خارج میکنه.
خودم دارم رو دوره لیاقت و عزت نفس کار میکنم و حتی تو اون مسیر هم توحیدی بودن درست ترین مسیره.
پس ما باید راه پیامبران و قرآن رو ادامه بدیم و توحیدی بشیم و وقتی بدونیم خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکه میخاد ما آرام باشیم،خوشبخت باشیم،پولدار باشیم،با عزت باشیم پس دیگه ترس و غمی سراغمون نمی آد و از منطقه امن بیرون میآییم و فضل الهی همیشه همراهمونه.
دوست دارم به دوستانم و خودم بگم ذهنمون رو کنترل کنیم و در هر حال به سمت خورشید حرکت کنیم و بعد لاجرم همه اتفاقات خوب برامون می افته.
سپاسگزارم
1403/8/26روز133
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یک روز دیگه که میتونم زندگیم و خلق کنم .
همیشه منتظر بودم تا شرایط خوب بشه تا حال منم خوب بشه این یک باور اشتباه بود و من وابسته به عوامل بیرونی بودم مثل بیدی بودم که با هر بادی میلرزید . اینکه گفتید خارج از عوامل بیرونی ببینید چه کاری میتونی بکنی و قرار نیست شاخ قول بشکنی
نگاه کردم به زندگیم و دیدم من الان چندماه دارم از زندگیم لذت میبرم کاری و انجام میدم که مورد علاقه ام هست هر روز دارم چیزای جدید یاد میگیرم و خودمو متعهد کردم که هر روز فقط یزره از دیروز بهتر باشم و جالبتر این که قبلا وقتی مشتری نداشتم زانوی غم بغل میکردم و هیچ کاری نمیکردم اما الان برعکس عمل میکنم نه اینکه تلاشی بکنم نه کلا شخصیتم این طور شده که خودم برای خودم پروژه تعریف میکنم و خودمو به چالش میکشم سعی میکنم از این فرصتی که دراختیارم هست و سرم خلوته خودمو بهبود بدم و کلی هم لذت میبرم و حالم خوبه خدایا شکرت
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
ساعت 12:02
استاد منم مثل خروس شما ابوموسی هستم از تغییر لایف استایل و سبکزندگیم میترسم .و اینکه هرکاری شروع کنم می ترسم .به شدت ترسو هستم و از هرتغییری و هرکاری میترسم از اینکه اکتشاف کنم از این داخل هرکاری برم .از اینکه دوست های جدید داشته باشم از اینکه غذاهای جدید امتحان کنم از اینکه دور از خانواده و جدا از خانواده باشم.و همیشه خانه ام چون امن ترین جاست و مثل ابوموسی هستم و هیچ جایی نرفتم هیچ وقت با 26 سال سن تنها تا جایی که 2 ساعت ازم فاصله داشته باشه نرفتم.هیچ وقت تفریحات مفرحی نداشتم هیچ وقت تنهایی نرفتم مسافرت تنهایی نرفتم یه تفریح ساده مثل کوهنوردی
یا اکیپ داشتن یا داشتن رفیق های دختر ندارم .
همیشه همیشه خانه بودم و در منطقه امن خودم.چون مثل ابوموسی از درنده ها می ترسم و پام فراتر از منطقه امنم نزاشتم .حتی حرکات ورزشی رزمی گذاشتم کنار تا به خودم و طرف دیگر آسیب نزنم.
اره همیشه وقتی میرم مسافرت مثلا یه جایی مثل مشهد رفتم یا از تغییر رشته یا تغییر محل زندگی ترسیدم.
هیچ وقت از فاصله تهران تا خانه خودمون جایی دور تر نرفتم .هیچ چالشی نداشتم همیشه امن بودم .
واقعا استاد ماهمیشه بالاخره قرار بمیریم چرا تو شجاعت نمیریم.
من هیچ مهارت جدید یادنمیگیرم از رفتن با دوستام بیرون می ترسم و همیشه تو منطقه امن خودم بودم ولی باید تغییر کنم.
من هیچی ندیدم حتی دریا حتی جنگل حتی دوست حتی گردش مسافرت سالم وهمیشه مثل ابوموسی تنها و ترسو تو نقطه امن خودم بودم
ولی باید عوض بشم اینکه برم تمام نادیدنی ها ببینم کارهایی که نکردم بکنم. باید ریسک کنم باید دوست پیدا کنم باید لایف استایل خودم عوض کنم و تغییرکنم
من دوتا خاله دارم با شخصیت های کاملا متفاوت یکییشون الان 60 و دیگری 50 خاله بزرگم که 60 سالش از کودکی که می شناسمش همیشه فقط آهنگ شاد گوش میده صبح قبل صورت شستن مداد چشم میکشه موهاش رنگ میکنه همیشه می رقصه شاده گردش میکنه تفریح میکنه با اینکه از شوهرش جدا شده به فکر رفاه آسایش خودش هست .همیشه لباس های رنگ روش می پوشه با اینکه سنش زیاد ولی خیلی خیلی به خودش می رسه آرایش کرم زدن از هیچی نمیترسه از هیچی هر ساعت شب بره بیرون هرچی بخوره بگرده سوار هر ماشین بشه خلاصه خیلی روحیه خوبی داره
در عوض خاله دومم از ترسش شوهر نکرده الان 50 سالش همیشه تو یه نقطعه امن تو خانه هست و هیچجا نمیره میگه همه دزد قاتلان به شدت افسرده مارو هم می ترسونه افکار به شدت سنتی حتی یه لباس خوب نمییخره برای خودش و حالا نتیجه خاله بزرگ شادم سالم سالم هست.و خاله ترسو ترم با اینکه خیلی مهربان اما دچار تومار سرطانی مغزی شده و داره فوت میکنه خدایی نکرده و حتی یک روز لذت نبرده حتی الان همیشه خودش فدای دیگران کرده
من نمیخوام مثل اون باشم میخواممتفاوت باشم شاد
به قول کامنت دوستمون
دوست دارم خودم رو تجربه کنم، دنیامو تجربه کنم، پامو از مرزهای امنم فراتر بذارم و برم دنبال کسب تجربه های جدید مهارت های جدید. ب قول استاد ما هممون میمیریم و این دنیا در مقابل ابدیتی ک قراره باشیم به اندازه ی پلک بهم زدنه، پس چ خوبه ک زندگی باکیفیت داشته باشیم، به قول استاد ببلعیمش، تجربش کنیم، لذت ببریم. مهارت کسب کنیم، غذای جدید امتحان کنیم، یا مثلا درمورد خودم غذا بیش تر بپزم و ببینم بلدم. ببینم منم میتونم. بیش تر تنهایی برم بیرون، کافه،… با آدمای جدید بیش تر ارتباط بگیرم، کم تر بترسم از اینده ای ک اصلا معلوم نیس زنده باشم یا نه ک ازش میترسم و همین الانو زندگی کنم و لذت ببرم
ب قول استاد ما زمان مرگمون معلوم نیس طوری زندگی کنیم ک موقع مرگ ب خدا نگیم ی روز دیگه بهمون وقت بده تا لذت ببریم، یه روز دیگه بهمون وقت بده تا تجربه کنیم زندگی رو. زندگی کردن و لذت بردن رو وابسته ب عامل بیرونی نکنیم ک مثلا اگه فلانی باهام باشه، اگه ب فلان موقعیت مالی برسم من حسم خوب میشه و لذت میبرم نه… اینجوری ما احساس مثبتمونو شرطی میکنیم و وابسته ب عامل بیرونی ک هیچ وقت پایدار نیس. احساس خوب و شادی درونمونه… درونیه و با نوع نگاهمون اتفاق میوفته، بیایم ذهنمونو طوری تغییر بدیم ک سعی کنیم فارغ از هرچیزی لذت ببریم، حالمون خوب باشه و تجربه کنیم زندگیو در هر جهت. وقتی استاد گفتن بنویسین امروز چ کار میتونین انجام بدین ک یه درصد زندگی رو بیش تر تجربه کنین و از محیط امنتون بیرون بیاین و اسم تکامل رو بردن خیلییی لذت بردم ک ارررره نیاز نیست هیجان زده بشیم و بلند شیم بریم یه کار خیلیی بزرگ انجام بدیم کاریو بکنیم ک مارو یه متر از محیط امنمون فراتر ببره
بنام خدا
سلام
روز 118 سفر
خدارو شکر میکنم برای این فایل عالی واقعا . چشم استاد عزیزم من حتما این تمرین رو انجام میدم استاد اصلا همین ک شنیدمش احساسم خوبتر شد فهمیدم ک قطعا به این تمرین احتیاج دارم
خداروشکر میکنم که یگ استادی دارم که از تحلیل رفتار یک خروس اش چنین فایل ارزشمندی رو به من هدیه میده . استاد برای اینکه به ما هدیه میدی ازت متشکرم ، واقعا نوع نگاهتون فکر منو بازتر میکنه و سبب میشه ک منم وقایع رو مثل شما ببینم این کیفیت زندگیم روبیشتر میکنه رویداد ها رو مثل یک کتاب ارزشمند میبینم که دارم سپری اش میکنم بجا اینکه در گیر روزمرگی بشم دارم .
خداروشکر برای هدایتهایی ک به من در این روزها میدهد .
سلام استاد وقتتون بخیر
استاد من هنوز فایل رو ندیدم ولی به محض این که تصویر فایل رو دیدم
کیف کردم و بارها تحسینتون کردم
واقعا خیلی خیلی خوشتیپ شدین
از تیپتون معلومه که دوره ی سلامتی خیلی حرفه ای تر از اون چیزی که فکر میکردم هست
و
حتما میخوام به محضی که اومد رو سایت تهیش کنم
و
یه ادم دیگه ای بسازم از خودم
خیلی خوشحالم
ممنونم استاد
با سلام به استاد گرامی
شما همیشه میگی در هر لحظه در هر کاری که میکنی در هر محیطی که هستی داری به قوانین فکر میکنی . تصورش برای خیلی از ماها غیر ممکنه چون ذهن همه ما مدام اسیر افکار خودشه . این مثال ابوموسی نشون میده استاد چقدر واقعا از هر چیزی داری استفاده میکنی برای یادآوری به خودتون و ماها برای طبق قانون زندگی کردن , سپاسگزارم . شما همیشه عاشق آزادی بودید و این تفاوت بزرگ شما با بسیاری از آدمهاست . خود من و خیلیها مثل پرنده ای که توی قفس به دنیا اومده به قفس عادت داریم و زندگی رو خارج از قفس غیر ممکن میدونستیم . قفسی که نسل در نسل در ذهن ما ساخته شده و واقعیت بیرونی نداره اما شما این قفس رو نپذیرفتی و مثل عقابی که ته ذهنش میدونسته که میتونه بالای کوهها پرواز کنه تصمیم گرفتی بپری و پریدی و از بالای بلندترین آرزوها گذشتی و به دستشون آوردی و به ما داری از اون بالا فریاد میزنی که شما هم میتونید ,دنبالم بیایید , بپرید و لذت ببرید . هر کدام ما تا یه حدی داریم سعی میکنیم بپریم و خود من با اینکه بارها از محیط امنم اومدم بیرون ولی باز به محیط امن بعدی عادت کردم و ذهنم گفته تو یه پله اومدی اینجا دیگه عالیه کافیه و نگذاشته پله بعدی رو فتح کنم . مطمئنا با تکرار مثل شما و یادآوری مداوم و گوش دادن مداوم و عمل مداوم میتونیم پله های بعدی رو فتح کنیم . شاید یه روز پرواز کنیم در کنار شما استاد عزیزم . تولدتان مبارک
سلام استاد عزیز
واقعا اشک تو چشمام جمع شد و خنده به لبم نشست.
هر وقت من ی سوالی دارم یاموضوعی فکرمو مشغول کرده بصورت رندوم ی کلیپ و میبینم و بهم پاسخ داده میشه
من تقریبا هر روز حرفاتونو گوش میکنم چند روز بود بی میل گوش میکردم…
چند وقتی هست ب دلایلی سرکار نمیرم و خونه ام
از بیکاری چند تا فیلم دانلود کردم، خیلی علاقه ای به فیلم ندارم.
چون کوهنوردم فیلمهای مربوط به کوه و دانلود کردم مثل اورست تو این فیلم چند نفر مردن و من هم دقیقا همین و گفتم ک اگ احتمال مرگ هست چرا باید بریم… چون برای هر کوهنوردی رفتن به اورست شاید ارزوه
یا موضوع بعدی من میخام ماه بعد خونمو ببرم جای دیگه اینجای ک هستم از یه لحاظ های اذیت میشم ولی چون نزدیک مادرمم و عادت کردم برام سخته حتی یه خیابون اونور تر برم… ولی شماپاسخ دادی بهم ک برو شایدم شهرمم عوض کنم.
موضوع بعدیمم درباره کاره.. چون بچه کوچیک دارم شغل های قبلیمو ک باید هر روز بیرون باشم نمیتونم برم… ی جا برای کار رفتم ک نیازی به بیرون رفتن نیست برام شاید سخت بود کار جدید، ولی شما بهم پاسخ دادی ک برم…
من این کلیپ شما رو قبلاً گوش کردم ولی هیچ چیز ازش یادم نبود به جز یه جمله ابوموسی و جکی جانی که گفتین… انگار اولین باره ک گوش کردم و خیلی تاثیر گذار بود و به موقع.
کلاً خدا حس میکنم خیلی منو دوست داره خیلی هدایتم میکنه خیلی بهم تقلب میرسونه.
تا حالا، هیچ وقت نشده توی جای بد باشم،یا یه آدم بدی به تورم بخوره همه بهم میگن خیلی خوش شانسی….
نمیدونم دعای مادر پدرم یا چی، ولی همیشه لطفش شامل حالم شده
امیدوارم ک قدرانش باشم و بحرفاش گوش کنم.
واقعا بغض گلومو گرفته با دیدن این کلیپ خیلی بهم پاسخ داده شد، ازخدامیخام کمکم کنه که اجراش کنم.
ممنون از شما ک حرفای خدارو به مامنتقل میکنید. سپاسگزارم