مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

465 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام به استاد جان و همه دوستانم

    خداروشکر که امروز فرصت زندگی کردن ، خطر کردن و پا گذاشتن در دل ترس هامو دارم .

    عجب فایل ارزشمند و تاثیر گذاری

    ابوموسی خروس چاقی که در صحت و سلامت در منطقه ی امنش به سر میبره و تجربه ی زیادی از زندگی نداره . خروس ها و مرغ های دیگه که اونا پاشون رو فراتر از محدوده امنشون میزارن و کلی تجربه های جدید از خوردن کرم ها و سوسک های جدید و خوشمزه دارن اما گاها هر کدومشون بوسیله ی کیودی ها و مار ها خورده میشن

    ابوموسی خروس ترسویی هست و می‌ترسه از اینکه محدوده امنشو ترک کنه ، می‌ترسه از اینکه تجربه کنه ، می‌ترسه از اینکه خورده بشه و بمیره

    حتی برای بدست آوردن مرغ ها هیچ تلاشی نمیکنه که با خروس های دیگه بجنگه و همیشه تاجش سالمه .

    وقتی که داشتم به زندگی این چند ساله ام نگاه میکردم متوجه شدم من زندگی شبیه به ابوموسی داشتم .

    اصلا کاره جدیدی رو شروع نمیکردم ، وارده حوزه ی جدید نمی‌شدم، با آدم های جدید ارتباط برقرار نمیکردم ، هرچی که بزرگ تر ها میگفتن میگفتم چشم و تمام تلاشم این بود که به روشی که اونا میگن زندگی کنم چون احتمالا اون روش امن ترین روشه ، هدفم به انتخاب اطرافیانم بود رشته ی تحصیلیم ، حتی لباس تنم

    چرااااا ، چون میترسیدم از اینکه اشتباه کنم ، میترسیدم از اینکه عمرم به بطالت بگذره ، میترسیدم از اینکه دیگران بگن دیدی گفتم اگه فلان کارو میکردی الان موفق شده بودی .

    به خاطر باور های اشتباهم در مورد دوستی با آدم ها بیشتر عمرم رو در تنهایی گذروندم ، زندگی به سبک آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه .

    من دقیقا خوده ابوموسی هستم که از این لحظه به بعد میخوام به خودم قول بدم که دیگه هیچوقت به سبک ابوموسی زندگی نکنم و به ابوموسی بگم که من نمیخوام مثل تو باشم ، تو عقیدت محترمه و نمیگم غلطه اما من تصمیم متفاوتی دارم .

    شاید تو به همین محدوده کوچیک راضی باشی اما من نه ، شاید تو با همین دونه ای که برات میریزن خودتو سیر کنی اما من سیر نمیشم .

    من میخوام آزاد باشم ، به هر جا دوست دارم سفر کنم ، هر کجا دوست دارم زندگی کنم ، خودم صاحب بیزینس باشم و برند خودمو داشته باشم ، اون شاهکاری که همیشه آرزوشو داشتم از خودم بسازم .

    ابوموسی من نمیخوام مثل تو باشم .

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سید محسن مصطفوی گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و بچهای سایت

    من و خانواده پارسال کاملا بدون برنامه. یزی بدون رزرو هتل در تایمی که بوشهر مسافر زیاد میره و من بهش توجه نکرده بودم با این نگاه که خدا هدایتم میکنه 402/12/03رفتیم بوشهر وقتی از هواپیما پیاده شدیم هوا تاریک شده بود یه تاکسی گرفتیم به راننده گفتم ما رو ببر هتل دلوار چون قبلا رفته بودم خوشم اومده بود وقتی رسیدم رزرویشن هتل گفت اصلا جا نداریم وتا 27 فروردین رزرو شده یک لحظه هنگ‌کردم گفتم تو این شهر غریب با زن وبچه چه کار کنم سوار تاکسی شدم به راننده گفتم ما رو ببر یه هتل دیگه راننده بسیار ادم با حوصله و خوش اخلاقی بود چند جا ما رو برد بعضی هاشون پر بودند بعضی هاش هم ما نپسندیدیم ساعت 11شب شده بود همسرم گفت اون اولین جایی که دیدیم بهتر بود بریم اونجا من به ناچار قبول کردم داخل اتاق هتل که شدم اولش حسم بد بود چون ذهنم پیش هتل دلوار بود دیگه آنقدر خسته شده بودیم همه خوابمون برد

    حالا معجزه از این جا اتفاق افتاد که وقتی با هدایت خداوند میری تو دل ترسهات این جوری میشه

    صبح بیدار شدم چشمهام رو باز کردم از پنجره بیرون نگاه کردم وااااااههههه دریا با پنجره اتاق فاصله بسیار کم و من شب اصلا ندیده بودم بچه ها خیلی خوشحال بودند اتاق بزرگ اینترنت در حد انفجار صبحانه نسبتا خوب فاصله تا مرکز خرید و رستوران ١٠ دقیقه و قیمت مناسب و یه پارک بزرگ ساحلی و از همه خوشحال کننده تر جت اسکی چپت من با دیدن فایلهای زندگی در بهشت روی جت اسکی تمرکز داشتم اونجا خدا سوپ رایزم کرد کلی جت اسکی و قایق سوار شدیم بهترین رستوران بوشهر میداف رفتیم وخرید و این 4روز که اونجا بودیم خیلی خوش گذشت آب تنی تو دریا و ساحل بسیار زیبا انگار دریا تو اتاقمون بود

    تو همین ما بین یه سر هم به هتل دلوار که ذهنم میگفت برو اونجا زدم دیدم قیمتش دو برابر جای ماست تازه چقدر به بازار و ساحل هم دوره و متوجه شدم خدا چقدر خوشگل هدایت میکنه همیشه دوست داشتم به قول استاد این هم از استاد یاد گرفتم که هدایتی حرکت کنم و دو دو تا چهار تا نکنم یکبار این تمرین رو انجام بدم بعد از اون هر جا می‌رویم و رفتیم به خدا میگو اللهی به امید تو خودت در زمان ومکان مناسب ما را هدایت کن و هر جا رفتم سوپرایز شدیم مثلا رفتیم دماوند دیدیم اهههه همون روز همون ساعت که ما رسیدیم جشن لاله ها شروع شد و ما بدون اینکه جا رزرو کرده باشیم یا اطلاع داشته باشیم هدایت شدیم کلی پذیرایی و جشن با مردم

    با تشکر از استا عباس منش و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2503 روز

    به نام خالق جهان هستی

    جهان را پهناور آفرید تا در آن گردش کنیم و لذت بودن را تجربه کنیم

    سلام و درود

    مثل ابوموسی نباشیم

    اول فکر کردم موضوع دین و مذهب هست بعد گوش دادم دیدم فراتر از آن زندگی کردن است

    چه خوب است زندگی کنیم از محل امن خودمان بیرون بیایم و زندگی را تجربه کنیم

    گاهی تنهایی کوه رفتن و گشتن

    گاهی به خود رسیدن و برای خود خرید کردن

    گاهی خنده های از ته دل

    گاهی دویدن در کوه و تپه

    زندگی را زندگی باید کرد با تو نه با خودت آری باید برویم باید چرخید با خورشید

    باید رقصید در باد

    باید عاشق بود با مهتاب

    باید خودمون باشیم و بس

    چقدر دلم میخواهد سفرهای بی دغدغه و یهویی

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    بابت تمام تجربه های که کردم و لذتهای که بردم

    خدایا شکرت

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار136 فصل پنجم

    این فایل هم باز جنسش از توحید بود از نظر من

    یادمه اولین باری که گوشش دادم یه کامنت از ته دل براش گذاشتم با عقل و فهم الانم مینویسم نکاتی که برداشت کردم:

    *آدمهای ترسو هیچ وقت حاضر نیستن از نقطه امن شون خارج بشن و هیچ وقت حاضر نیستن برن تو دل ترسهاشون

    ( بجرات میتونم بگم وقتی تو مسیر قرار گرفتم وقول دادم عمل کنم خیلی از ترسها خود به خود محو شد خیلی هاشونم اگاهانه یسری ها هم در دسترس اقدام ترسهایی که برطرف شد برام و الان شوخیه انگار

    1- من خیلی از تاریکی میترسیدم و قرار گرفتن توش حالمو بد میکرد و سرگیجه میگرفتم بعد کم کم اموزه ها باعث شد برم تو دلشون نمیدونستم چیجوری اما پله پله انجام دادم مثلا نورها رو موقع خواب کم کردم وای خدایا یادمه قبلا اصلا تو تاریکی مطلق نمیتونستم بخوابم الان کمترین نور باعث میشه خوابم نبره عجییب نییست خب اولش با کم کردن نور بعدش تو تاریکی شب تردد کردن بعد خب بواسطه جنگل رفتن دسته جمعی خانوادگی که هر هفته میرفتیم ویلاهای اطراف تهران شبا میزدیم تو دل تاریکی شب و اتیش روشن میکردیم بعد ترسم از اتاق فرار ریخت که محیطیه که تاریکی مطلق هست هیچ بلکه اکتور داره و میاد میترسونت بعد تنهایی بک میرفتم تو همون فضا هنوزم میرم حتی ترسناکترین اتاق فرارهای تهرانم رفتم

    2- ترس از حشرات و جونورهای ریز و درشت من قبلا سوسک از واحد بغلیمون رد میشد شبا خوابم نمیبرد خونه خودمون یا مورچه میدیدم میترسیدم در این حد

    3-ترس از صحبت تو جمع های بیشتر از 5،6 نفر

    4- ترس از قضاوت دیگران

    5- ترس بیماری

    ترسهای در دست اقدامم که تو فایل های جدید هم براش کامنت گذاشتم ترس از اب و شنا کردنه که خیلی خیلی دارم پیشرفت میکنم توش همین دو سه روز پیش مجدد رفتم استخر پرعمق و از منطقه امن که کنار نرده ها باشه فاصله گرفتم و بدون نگه داشتن اونا با شنای روش خودم چند دور شنا کردم و چقدر حسش خوب بود بینظیر بود

    نکته بعدی * آدمهایی زندگی رو بیشتر تجربه میکنن و قشنگترش میکنن که بیشتر ریسک میکنن بیشتر میرن به ناشناخته ها چون زیبایی زندگی به تجربه کردنش هست

    در این باره میتونم بگم وقتایی که از نقطه امنم خارج شدم یبار ترک کاری که در ظاهر همه چیز داشت حقوق خوب مزایا بقول خیلی ها پارتی اما من قدم گذاشتم تو تجربه ریسک پذیر و جدیدی که معلوم نبود شرایطش چیجوری باشه و بیشتر پورسانتی بود داستانش و قبلا بارها گفتم

    مورد بعدی جابجایی محل زندگیمون

    مورد بعدی ارتباط با ادمهای جدید تو هر برهه ای از زندگیم هیچ وقت نترسیدم ازینکه نتونم دوست پیدا کنم چون همیشه این استعداد و تو خودم میدیدم حتی یادمه یبار سرکارم از شرق تهران به شمال شهر بود و همه میگفتن چه حوصله ای داری از فلان جا میای من با مترو مسیر هروزم و که میومدم یه اکیپ دوست میدیدم هرروز تو ایستگاهای مشخصی پیاده میشن و همیشه شادی و خندشون باعث میشد بقیه بهشون غر بزنن واقعا یادم نمیاد چجوری وارد دوستی شون شدم و چحوری دو سال از دوستای خوبم شدن حتی اون اکیپ نفره که بعدش با حضور من شده بود شش نفره چیکدش تبدیل شد به دو نفر که من جزش بودم یعنی سرگروه دوستا که همیشه همه ازش نظر میگرفتن و تو چشم همه شون بود و یجورایی ریاست میکرد دوست صمیمی ش اون موقع که رفت و امد خونگی هم باهم انجام دادیم من بودم بقیه شون رفتن پی زندگی هاشون این دوستمون که اتفاقا متاهل هم بود یادمه منو خونش دعوت کرد با اینکه هم از سمت ایشون هم من همیشه میگفتن چه اعتمادی میکنی به کسی که تو مترو باهاش دوست شدی که بخوای پاشو به خونه ت هم باز کنی اینو بعدا هردومون برای هم گفتیم و خندیدیم بهش چون نه من نه ایشون اصلا تو این زمینه ترسی نداشتیم شایدم فرکانسامون همو گرفته بود که قطعا همینه بعدش هم همین فاصله فرکانسی باعث شد بطرز عجیب و بی سروصدایی از هم دور شیم به همین راحتی

    و مورد اخری که یادداشت کردم

    *اگه مرگ و همیشه نزدیک خودت ببینی اونوقت قدر زندگی رو بیشتر میدونی و بیشتر تجربه میکنی

    واقعا این مورد همیشه باعث میشه نه تنها چیزی رو سخت نگیرم بلکه اون لحظه رو زندگی کنم و ازش لذت ببرم از کوچیکترین موارد لذت زندگی تا بزرگترینش

    ممنونم ازتون استاد بینظیرم بابت وجودتون حضورتون کلامتون و تاثیرگزاریتون دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد و مریم جان امیدوارم هر روز زندگیتو پر از عشق و برکت باشه

    ترس از حرف مردم

    ترس از ناراحت کردن مردم

    ترس از غرر های همسری

    ترس از غر های مامان

    ترس از مرگ

    ترس از شکست

    انواع مختلف ترس هستند که به نظر من همه از این ترس ها دارند وبعضی ها مثل استاد میرن توش وقدم برمیدارند و حرکت میکنند

    و بعضی هام مثل ابو موسی زندگی یک نواخت وامنشو بیرون نمیاد و ریسک نمیکنه کلن از خطر کردن و از خونش بیرون اومدن سفر کردن کار مهارت جدید ادمای جدید انتخاب های جدید میترسن از قدم برداشتن و بزرگتر شدن میترسن

    و بعضی هام مثل استاد که من عاشقشون با قدم برداشتن جرات وجودشونو نشون میدن با نتخاب کردن با حرکت کردن با انجام ایده یاد گرفتن مهارت جدید زندگی کوتاه شجاعانه رو پر از انتخاب های مختلف پره از ایده و مهارت های مختلف و سفر های مخلف دوس دارن تا زندگی یک نواخت سفر های تکراری نه جدید

    تجربه مانتوی عیدم

    من امروز با مادرشوهر رفتم بیرون میخاست بره دوتا انتخاب داشتم از خواب ناز بزنم باهاش برم بیرون دکتر یا نرم

    انتخاب رفتم

    رفتیم نوبت گرفتیم ویزیت

    من ترس بلد نبودن و اشتب کردنو دیدم فهمیدم میترسم از اینکه ضایع بشم اخه خیلی دکتر نرفته بودم وارد نبودم

    رفتم خیلی راحت با راهنمایی های بقیه رفتم براش نوبت گرفتم رفتیم دکتر ویزیت تازه من خیلی دکتر داروخونه های شهرمونو بلد نیستم دیگه رفتم تو نشان زدم و داروخونه پیدا کردم تنهایی رفتم و فرم پر کردم بعد کارتش کار نکرد ترس دیدم ترس از خرید کردن ترس از تموم شدن پول البته اینم میدونستم اینکه پولم تا تهش بخوری و راحت خخخ کنی درست نیس ینی خرید میدونم باید دخلم خیلی بیشتر از خرجم باشه درسته ینی خیلی ورودی و یکم خرج کردن

    دیگه رفتم تو راه چشمم یه مانتو گرفت قلبم نشونه داد بخر و رفتم به شک بیوفتم و بعد گفتم خدایا قلبم از انتخابم مطمن کن و بعد با این فایلو نظر برخوردم چقد احساسم فوق العاده هست چقد خداروشکر کردم به باور درس به انتخاب درست و منو رشد و حرکت داد

    اینکه من همیشه دلم میخاس با همسری خرید کنم تو انتخاب هاش درسته میره کلی دور میزنه و انتخاب میکنه برام و بعد یه گوشه دلم خاس گفت حتی اگه بقیه بگن زشته دلم میخاد انتخاب کنم دلم میخاد خودم انتخاب های زندگیمو بکنم همش سره یه انتخاب بود سره یه مانتو ولی برای من چقد لذت و چقد درس داش خداجونی شکرررت انتخاب کردم و خیلی قشنگه عاشقشم واقعا من مدلی که همیشه دوس داشتم هست چقد راحت میشه باهاش ست های خفن داشت به خودم میبالم که با انتخاب هام کلی تجربه درس و لذت پیدا میکنم تازه فهمیدم رفتن تو دل ترس و حرکت کردن چقد لذت و چقد برکت برات سرازیر میکنه میباره به زندگیت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام عزیزان جان

    خدای خوبم سپاسسسسسگزارم

    روز136

    مثل ابوموسی نباشیم

    خدایا شکرت برای دوباره شنیدن این فایل و آگاهی های ناب الهی که هر لحظه هر فایلی رو گوش بدهم بازهم متوجه یه نکات عالیتری میشم و این یعنی مسیرم درسته و مدارم داره بالاتر می‌ره

    خدایا شکرت برای تجربه های لذت بخشی که هر روز دوست دارم فراتر از جایی که هستم قدم بردارم و امروز که میخواستم برم کارگاه قلم زنی که مدت کمی هست که خداوند هدایتم کرده که مهارت های جدیدی تری را یاد بگیرم و رفتم دنبالش و به خداجونم که صداش در قلبم بلندتر شده دارم چشم میگم و میرم در دل ترسهام و اتفاقاً کلی هم برام تجربه های شیرین و در ارتباطات با افراد جدید ذهنم را به چالش میکشم و خیلی بهتر در روابط ارتباط برقرار میکنم و با کلام عالی و محبت آمیز با افراد غریبه صحبت میکنم و دارم در این مسیر لذت میبرم و چیزهای جدید و زیبای را دارم یاد میگیرم و خداوند دستانش را برای انجام دادن کارهای من سر راهم قرار داده که انسانهای فوق‌العاده عالی و بینظیر هستند خدایا شکرت

    امروز صبح از کلی مسیرهای جدید رفتم با اینکه مسیرم دورتر شد ولی کلی زیبایی دیدم و لذت بردم که مسیرم را تغییر دادم و به این زیبایی ها هدایت شدم و ذهنم خیلی راحتر تغییرات را پاره میپذیره

    و خاموش تر شده و قلبم خیلی ارامترو شادتر شده

    خدایا شکرت

    که دیروز هم تصمیم گرفتم که با ایده های عالی الهامی که خداوند همه کاره ام بود و پول به حسابم واریز کرد و من با عشق قدم اول دوره دوازده قدم را خریدم و الان دارم با شوق و ذوق میرم سراغ جلسه اول و به امید خدا که امسال از نظر شخصیتی بهبودی عالی در من ایجاد میشود

    خدایا شکرت برای کنترل ذهنم در این روزهای پر از چالش

    خدایا شکرت برای زیبایی زندگی به تجربه کردن و با کیفیت بودنش

    خدایا شکرت برای عمر با کیفیتم

    خدایا شکرت که یک سال عمر با کیفیت به از صد سال عمر بی کیفیت است

    خدایا شکرت که میخوام جوری زندگی کنم که هر لحظه مرگ را بخودم نزدیک بدونم و جوری زندگی کنم که موقع مرگ حی و حاضر باشم و بگم بزن بریم من آماده آماده هستم

    خدایا شکرت که همیشه برای بیرون رفتن هیچ برنامه ریزی نبوده و الان خیلی راحتر میتونم وقتی بخوام برم بیرون توکل میکنم که بریم خدا در مسیر مارا هدایت میکند

    خدایا شکرت که زندگی فرصت طلایی است برای در لحظه لذت بردن

    به چیزی که دوست دارم همون لحظه تجربه کنم ریسک میکنم و تجربه اش میکنم حتی اگه بخوام بمیرم

    دیگه از اون الهام ترسوی گوشه گیری هیچ خبری نیست به لطف الله

    خدایا شکرت برای ایمان قوی و باورها وفرکانس های قوی که توکلم همه جوره بتوست

    همه جوره بهت اعتماد دارم

    خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی من تسلیمم هیچی نمیدانم من حالیم نیست تو هر لحظه هدایت مرا بر خودت واجب کرده ای

    خدایا شکرت که در همه حال بهت توکل کرده ام

    خدایا شکرت که تمام قدرت کیهان تویی

    خدایا شکرت که امروز هم با استمرار بیشتر و ایمانی قوی تر تصمیم به تغییرات جدی تر گرفتم و هر بار دوست دارم ین چیز جدیدی را تجربه کنم و لذت ببرم

    خدایا شکرت همین که دیروز با وجود یه چالش بزرگ در زندگی ام همین که سکوت کردم و ذهنم را کنترل کردم و نزاشتم منو بهم بریزه یعنی من تغییر کرده ام .

    خدایا شکرت که همین کنترل ذهن و دوست داشتن خودم کلی خیر و برکت برام داشت

    خدایا شکرت که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های خودم بوجود می‌آید

    خدایا شکرت که هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم

    خدایا شکرت که بهم یاد دادی هدایتم کردی که هم خودم خوب زندگی کنم و هم کمک کنم که جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشد

    خدایا شکرت که به کمتر از بهترین در هر لحظه راضی نمی‌شوم

    یاد گرفتم که از خدا خدا را بخواهم

    سرچشمه و منبع تمام نعمتها و فراوانی ها و ثروت ها و تمام داشته های جهان

    خدایا شکرت که روی نیاز م فقط بتوست

    هر آنچه دارم از آن توست

    من بیتو هیچی نیستم

    من تسلیمم

    تو بگو منم فقط گوش به فرمان تو هستم لبیک گفتم و اعتماد کردم

    من نمیدانم من عاجز و ناتوانم

    خدایا شکرت که تمام اموراتم را به دستان قدرتمند تو سپرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 534 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 118 ام سفرنامه

    مثل ابوموسی نباشیم خیلی از ماها زندگیمون شبیه ابوموسی شده و فکر میکنیم روش درستش هم همینه چرا باید خودمونو اذیت کنیم به خودمون استرس بدیم و وارد یه مسیر جدید بشیم

    یه مستند دیدم از یه کوهنوردی که میخواست قله اورست رو فتح کنه مسیری که هیچ کس تا اون سال نتونسته بود بره 70 سال بعد جسدش رو پیدا میکنن پایینتر از قله با خودم میگفتم چطور میتونن

    این همه سختی رو تحمل کنن از خانواده خودشون دور بشن برا یه تجربه جدید و ناشناخته حتی اگر به قیمت جونشون تموم بشه حرفی که از اون آقا زدن توی فیلم میگفت که دوست داره زندگی شگفت انگیزی رو تجربه کنه اما الان تحسینش میکنم اون زندگیش رو تجربه کرده لذت برده برای خواسته هاش قدم برداشته و در راه هدفش جونش رو فدا کرده اون شجاعت داشته

    ما نیومدیم که فقط عمر کنیم اومدیم رشد کنیم و تجربه کنیم منم دوست دارم با کمک خداوند تجربه کنم زیبایی های بیشتر ماجراجویی بیشتر و لذت ببرم از تک تک ثانیه های زندگیم مسیرهای جدید رو بتونم امتحان کنم و زندگی شگفت انگیزی رو تجربه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    روز شمار تحول زندگی من روز 118

    خدایا شکرت که در این فرکانس هستم واین فایل ومیشنوم

    خدایا شکرت که من وبه این سایت الهی و توحیدی هدایت کردی

    خدایا شکرت که من وبا استاد عباس منش آشنا کردی

    خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی می‌کنی

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    استاد دوسال پیش من این فایل شما رو تو اینستاگرام دیدم وهمون موقع که شما گفتین بنویسید که می‌خوام از منطقه امنم خارج بشم من هم تو موبایلم نوشتم والان که نگاه کردم دیدم از اون موقع تا الان به لطف خدا تونستم یه ذره از منطقه امنم خارج بشم و چند جای شهرمون وکه مدت زیادی بود نرفته بودم وبرام ناشناخته بود وبرم وببینم همه‌ی ما یه روز می‌میریم و از دنیا میریم حالا یه نفر در اثر کوهنوردی یه نفر می‌خوابه و بیدارنمیشه ویژه نفر با تصادف ووووووتا بی‌نهایت ادامه داره ولی به قول شما استاد عزیزم چه بهتر که ما چیزهای ناشناخته و جدید و تجربه کنیم واز منطقه امنمون خارج بشیم و به ناشناخته ها بریم و چیزهای جدید وببینیم ، همین جا از خدای مهربان می‌خوام که من و همه دوستان هم فرکانسی ام و هدایت کنه تا از منطقه امنمون خارج بشیم و به ناشناخته ها بریم و چیزهای جدید وببینیم ، خدایا تواین مسیر کمکمون کن تا با طی کردن تکامل مون بیشتر از منطقه امنمون خارج بشیم ، خدایا کمکمون کن تا موقع مرگ حسرتی نداشته باشیم وتمام چیزهای جدید وببینیم و تجربه کنیم وحسرتی نداشته باشیم ، خدایا کمکمون کن تا مثل ابوموسی نباشیم ، خدایا من نمی‌دونم ولی تو می‌دونی خدایا من و هدایت کن ، خدایا تنها تورا می‌پرستم و تنها از تویاری می‌جویم مارا به راه راست هدایت کن راه آن‌هایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آن‌هایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    بابت فایل های ارزشمندتون بی نهایت سپاسگزارم

    در پناه خدای یگانه شاد و سلامت و خوشبخت وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه ۹۵ گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    من قبل اشنایی با شما دوست داشتم کارهای بزرگ بکنم و بزنم به دل ترس هام اما چون الگویی نمیدیدم و در اطراف ادم های معمولی بودن که یه زندگی روزمره قانع بودن هیچچچچ وقت جرعتش رو نداشتم ، با دیدن فایلا و دوره ها و مثال هایی که از خودتون زدید شجاعتم خیلی بیشتر شد .

    به طوری که دنبال تغییر سمت در شغلم هستم ، دوره احساس لیاقت داره بهم کمک میکنه شخصیت توحیدی تر و قویتری داشته باشم ، همیشه رویای کسب و کار انلاینم رو با شوق تصور میکنم ، مرز و محدوده هامو خیلی راحت تر به دیگران نشون میدم ، دارم سعی میکنم طبق اصولی که بهش رسیدم عمل کنم نه حرف بقیه

    من از ترس و شرک

    من از عدم خودباوری

    من از ایمان نداشتن به خودم و خدا

    بدجوری ضربه خوردم

    پس میخوام که تغییر کنم .

    خدا یه الگوی همه چی تموم مثل استاد جلوم گذاشته ، پس دیگه بهانه ام چیه؟؟

    شما گفتید خدا به شجاعان پاسخ میده

    گفتید امریکا چرا کشور اوله؟ چون مهاجرا امریکا رو گسترش دادن !

    من باید تصمیم بگیرم یه کوچولو از نقطه امنم بیام بیرون

    الان همین درخواستم برای تغییر سمت شغلیم بیرون اومدن از نقطه امنه

    مثلا میخوام رابطه عاطفی ایجاد کنم ، اینم بیرون اومدن از نقطه امنه ، چون تا حالا نداشتم ، خب بالاخره باید شروع کنم ولی هنوز اماده ازدواج نیستم، اینو نمیدونم چکار کنم ؟

    باید شخصیت قاطع تری از خودم نشون بدم ، توحیدی تر ، باید خودمو قبول داشته باشم .

    زندگی با ترس پوچه

    یکبار این دنیا رو تجربه میکنیم ، پس باید لذتشو ببریم ، تجربه کنیم و خودمون رو گسترش بدیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 501 روز

    118مین تحول روز من

    موضوع فایل:ابوموسی اشعری نباشیم

    عرض ادب واحترام خدمت استاد گرامی و بانو

    شخصیت ابوموسی نماد ترسو وبزدل بودن که از حریم شخصی خودش خارج نمیشه و به دل ترسها نمیره تقریبا مثل آدمهای خنثی امروزی هست که از نقطه امنش به هیچ عنوان خارج نمیشه،همون ابوموسی که گول عمروعاص خورد با گذاشتن قرآن روی نیزه ها براحتی سست شد و نیرنگ خورد تا اسمش لکه ی ننگی باشه برای ترس و بزدلی،

    باید یاد بگیریم از منطقه و شهر و کشور خودمون خارج بشیم برای خودمون هزینه کنیم بریم جامپینگ رو تجربه کنیم به دل ترسها بزنیم با هواپیما مسافرت کنیم حتی با کشتی با قایق به دل دریا بزنیم،از ارتفاع ترسی نداشته باشیم،بریم کوهنوردی بریم به دل کوه بزنیم بریم استخر گردشگری کنیم،ساکن نباشیم که همانند آب کند میزنیم،برای مسافرت جا رزرو نکنیم بدون برنامه ریزی بریم، سری به الهامات بزنیم که هدایت میشیم ببینیم میخواهیم بریم شمال،مشهد،یا شیراز،یا بندر لنگه یا قم،من یادمه از سرکار دم دمای غروب تماس می‌گرفتم ترمینال که ماشین هست برا مشهد،بلیت می‌گرفتم میرفتم میدیدم آقا جا و هتل و غذا همه خودش آمادست خیلی برام این فایل جالب هست احساس میکنم اون قبل ها عزت نفسم رنگ و بوی تازه ای داشت می‌خوام مثل سابق اما با قانون پیش برم و در مسیر لذت ببرم.

    من قبلاً فکر میکردم نباید خیلی چیزها رو تجربه کنیم،باید از تجربه انسانهای موفق استفاده کنیم که ما اون تجربیات رو مجدداً تجربه نکنیم تا در نهایت عقب یا درجابزنیم،بقول معروف ما اون آدم عاقل باشیم، اما الان متوجه شدم که زندگی قانونش اینطوریه شما تا چیزی رو تجربه نکنی و به دل ترس هات نزنی و از محدودت خارج نشین نمیتونی به تکامل برسی باید از تجربیاتت درس بگیری و برای چالش ت نتایج مثبتی دشت کنی،همه مون با دیدن این فایل جملات قصار و زیبایی رو مینویسیم و تا چند ساعت مثل بمب انرژی برای خودمون و دیگران تشریح میکنیم اما در نهایت ادامه دار نیست و استپ میزنیم،

    بقول استاد برا خودت بنویس الان چکار کنم چه مهارتی هست که باید یاد بگیرم برای بدست آوردن این مهارت چه هزینه ای باید بپردازم نتایج کسب مهارتم چقدر چشمگیر میشه و قدم‌های بعدی وبعدی چطور؟؟باید مثل خیلی از افراد از نقطه امنت خارج شی کمی تجربه کنی،بسه اینقدر با سرویس میری سرکار با ماشین خودت برو،بسه اینقدر ناهار برنج میخوری غذای دوم و رژیمی رو هم تست کن،بسه اینقدر عقب ماندگی و شلوغ بودن کارت و شغلت رو به مدیرت ربط میدی،خودت مسئول زندگیت هستی و تمام اتفاقات با وجود تو رقم میخوره،پس خودتو اصلاح کن تا جهان پیرامونت و دنیاتو تغییر بده،

    سعی کن دیدگاهت تجربه زندگی بهتر باشه کاری رو که دیگران انجام ندادن انجامش بده به دل ترس هات بزن چقدر میخوای زندگی معمولی داشته باشی یکسال زندگی با کیفیت و پر از ماجراجویی بهتر از 100سال زندگی بدون تجربه و کیفیت هست,نت فلیکس تو7ماه تمام قله های بالای 8000متر رو فتح کرد یعنی هیچ چیزی غیرممکن نیست،حتی شوماخر دلیل رشد خودشو در فرمول یک این می‌دونه زمانی که درایورها سرپیچ ترمز میگرفتن تا از لاین خارج نشن من سبقت می‌گرفتم و ازشون میزدم جلو،تام کروز و حتی جکی جان کل فیلمهای ساخته شده بدون بدل انجام دادن و ترسی نداشتن از ورود به حریم جدیدشون،

    زندگی یک فرصتی هست که باید ریسک کنیم و تجربه کنیم،بریم مسافرت،بریم کوهنوردی،بریم پیاده روی،ثبتنام کنیم بریم باشگاه بوکس کشتی بدنسازی ژیمناستیک ورزشهای رزمی،بریم ارتباط با همه رو تجربه کنیم،با اینکار لذت بخش بودن زندگی رو تجربه میکنیم که شجاع و بی ریا باشیم،و هنگام مرگ دودل نباشیم که هنوز کار عقب افتاده دارم،

    سپاسگزار خالق بی همتا بابت هدایت شدن به این فایل و دریافت آگاهی های امروز سایت استاد عباس منش و بانو شایسته‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: