اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
میخوام بی مقدمه از معجزات دریافت آگاهی های جدید و پیشرفتم براتون بگم..توی این دو هفته که مثل همیشه دارم فایل های دانلودی رو هروز دنبال میکنم و بعنوان جایزه و زنگ تفریح مابین درس هام میام مثلن 10 دقیقه فایل میبینم بعد دوباره باانگیزه میرم سراغ ادامه درس، اتفاقات شگفت انگیزی افتاد به این شکل که در طول این 2 هفته متوجه شدم در دو نوبت آگاهی های جدیدِ مدار بالاتر بهم رسید و پشت بندش دقیقن فرداییش در یک چشم برهم زدنِ شب تا صبح که از خواب بیدار شدم و چشمم به صفحه گوشی افتاد پیامک واریزی پول رو دیدم، و نکته ی قابل توجه اینه که همزمان با ورود آگاهی های جدید و لحظه ی آها مومنتِ ( aha moment) من پشت بندش این واریزی ها بسمتم جاری شد.جالبتر اینکه هر سری قبل از اینکه پول برام واریز بشه بهم الهام میشه که یک جریان پول قراره بسمتم بیاد. و مزه ی این تجربه ی معنوی و فرامادی از خود این واریزیه برام شیرین تره.
حالمم که خداروشکر 80 درصد مواقع خوبه و این فقط با دیدن فایل های دانلودی داره اتفاق میفته..
موضوع اینجاست که اینقدر انرژی و فرکانس شما بالاست که فقط و فقط و فقط با دیدن فایل های دانلودیتون من مدار مالی و روابط م از تیرماه همین امسال و از همین برج آبان گذشته 3 تا 4 برابر بالاتر رفته.
راستی دوره ی احساس لیاقت رو بعنوان اولین محصول خریداری از سایت تهیه کردم که انشالله امتحانام هفته دیگه تموم میشه و شروعش میکنم ولی جالب اینه که خودم زمانی خرید دوره در یکماه پیش، متوجه مقاومت درونم برای شروعش شدم، ولی سعی نکردم بخوام بزور شروع کنم اجازه دادم وقتش برسه و درونم باهام هراه بشه..اخساس مییکنم دارم آماده اش میشم کم کم.
راستی چه خوب میشه اگه امکان شکلک گذاشتن توی نوشته هامون ایجاد بشه.ممنون بابت زحماتتون.
در مورد نقطه امن باید بگم حس میکنم تا حدودی آدم ریسک پذیری هستم یعنی شادی و لذت خودم مهم تره ولی خب بازم جای کار داره شده ک جاهایی از نقطه امنم خارج نشم و بترسم.
یکی از کارهایی ک انجام دادم در این مورد و از مکان امنم خارج شدم این بود ک کارشناسیم رو شهر دیگه زدم در صورتی ک اکثر دوستام مخالف این بودن ک نهه سخته نمیشه نمیتونی از اونطرف اقوام بودن ک تا الان که سال آخر کارشناسی هستم منتظرن من دووم نیارم و بخوام انتقالی بگیرم و از همون اولش میگفتن صب کن الان کروناعه بعد ک یه ترم کامل بری اینقدر اذیت میشی بهت سخت میگذره ک هرشبت میشه گریه و دلتنگی یا وقتی فهمیدم از شهرم تا اونجا اتوبوس مستقیم نداره و باید دو مقصدبرم یااینکه ساعت2شب میرسم شهر غریب و خودمم ک باید اسنپ بگیرم و برم خوابگاه اصرار بود ک انتقالی بگیری بهتره فلان ولی خداروشکر الان سال آخر کارشناسی هستم و یکبارم از انتخابم پشیمون نشدم و یکی از بهترین تجربه هام بود ک چقدر بهم کمک کرد پیشرفت کنم اجتماعی تر بشم نترس تر بشم و مهم تراز همه مستقل تر بشم و بفهمم این خودمم ک باید کاری برای خودم بکنم ن کسی دیگه و مطمئنم اگ دانشگاه شهرخودمون میرفتم همیشه این تو ذهنم تداعی میشد و بابام هس دیگه حواسش بم هس و وابسته به خانواده بودم و این تجربه های عالی رو نداشتم اصلن و نقش مامان بابامم توی این تصمیم بی تاثیر نبود و تاآخرش پشتم وایسادن و به انتخابم احترام گذاشتن و توجهی ب حرف بقیه نکردن ک چجوری میتونی دخترتو تنها بفرستی یه شهر دیگه و ازش بی خبر باشی این دوره زمونه و اونا بودن ک این جسارت رو به من دادن.
این فایل ،اولین فایل من از سایت گردی امروزم بودم ،سایت استاد که تنها جاییه که هر روز تفریح من شده ،قبلا ساعتها تو شبکه های اجتماعی بودم و خودمم پیج دارم ولی بعد از رحلت پدرم و اون آشفتگی ذهنی و حال خرابی ،هیچ شبکه اجتماعی و دوستی حالمو خوب نکرد و تنها جایی که به آرامش ،به خدا و خودم رسیدم اینجا بود (اینو بدون هیچ تعصبی نسبت به استاد عباس منش میگم)
اینجا من خودمو پیدا کردم ،نگاهم به مرگ تغییر کرد و کنار اومدم با از دست دادن پدرم و پیدا کردم خدای عزیزم رو که خیلی بهش احساس نزدیکی میکنم .
شاید براتون جالب باشه که بگم الان از مصرف اینترنت و از پرداخت قبض نت راضی ام. چرا ؟چون برای آگاهی مصرف کردم ،چون حال روحی من خوب شده . الهی شکر
استاد این فایل و اسمش اینقدر جذاب بود که دوست دارم بارها و بارها گوشش بدم و گوشمو عادت بدم به شنیدن رحمت ،برکت و نعمتهای الهی که از کلام شما جاری میشه
من یاد گرفتم که کیفیت عمر مون بِه از کمیته
شجاعت من امروز این بوده که ذهنمو با ورودی های مناسب کنترل کنم
شجاعت امروز من این بوده که کامنت بذارم
شجاعت امروز من این بوده که تو روز تعطیل 5:30 صبح بیدار بشم و رو خودم کار کنم
شجاعت من این بوده تمام آهنگ های گوشیمو حذف کنم و فقط فایل های صوتی ارزشمند استاد عباس منش رو بذارم
شجاعت من امروز این بوده که صبحمو با سپاسگزاری شروع کنم
از جمله کارهایی که این روزها بعد از شنیدن اگاهی های این فایل ،تصمیم به انجامش گرفتم
متفاوت و یک لول بالاتر انجام دادنه یکسری مهارت های ورزشیه
هرچند که قبلا هم همینطور عمل میکردم و شجاعت داشتم در انجام کارها و زندگی روزمره
ولی اینبار ،اگاهانه اینکارو انجام دادم و حرکت بالانس در فیلد ژیمناستیکو به صورت تک دست رفتم امروز
راجب مسافرت و کلا طبیعت گردی،به شدت شجاع و بی برنامه ریزی عمل میکردمو همیشه امبه جاهای خیلی جذابو دیدنی هدایت میشدم و البته تفریحاتیم در طبیعت انجام میدادم که نسبت به بقیه شجاعانه ترو هیجانی تر بوده،مثل پرش از ابشار چندمتری
و دوباره بعد از دیدن این فایل،تصمیم گرفتم اخره این هفته،برای اولین بار با گروهی ناشناس،در جنگل شب رو کمپ کنیم و این تجربه ی جذاب و پر از ناشناخته هایی هست که میدونم تا ماهها قراره از انرژیش تغذیه کنم ،هنوز امتحان نکرده،کلی ذوق دارم براش
از جمله کارهایی که قبلا شجاعانه انجام دادم ،منی که کاملا ورزشی هستم ،در کوهای داراباد ایده اومد که ساز بخرمو یک صدا که با روحمبازی کنه،تجربه کنم
همون موقع رفتم هنگ درام خریدم
تقریبا 4جلست کهکلاس میرم و جالبتر اینه که استادم بهم گفت به شدت هوش موسیقیاییه بالایی دارم و حتی میتونم به همایش واجرا در همینسال فکر کنم
و البته این نشات گرفتهاز شجاعتم برای اجرای خلاقانه ی نوتهاییه که بهم اموزش داده میشه و من تغییرش میدم و با شهامت مقابل استادم اجرا میکنم
من این وجه از خودمو کشف کردمو تجربش کردم(موسیقی)
من در برپاییه باشگاه،شجاعت کردمو بدون داشتنه تجربه ی قبلی،دیوارهارونهتنها رنگ کردم بلکه روش نقاشی و طرح های مختلف کشیدم
من شجاعت کردمو از برج میلاد پریدم و همینطور از ارتفاع 40 متری با وجود همه ی ترسهام
من شجاعت کردمو از کارم زدم بیرون و برای خودم با باورهای جدید،باشگاه کوچیک زدم
از بچگی بخوام شروع کنم کتاب ها میشه نوشت
مثلا من 7 صبح ،در سن 5 6 سالگی ،کلید مغازه ی بابامو برمیداشتم یواشکی میرفتم کر کره رومیدادم بالا و میشستم رو پله ی مغازه تا بابام بیاد
از 7سالگی و اولین روز مدرسه ،تنها میرفتمو خیابونو رد میشدم
وقتی پشت دره خونمون بمونم و کلید نباشه،در همه ی سن ها از بچگی تا الان،میرم بالای در ودیوار و هربار تجربه ی جدیدتر و راهای راحتتر برای فرود به حیاط و درو باز میکنم
از درخت های میوه در روستاها و هرجا که اجازه ی خوردن داشته باشم،خیلی سریع بالا میرم با وجود سختیو ارتفاع و ندونستن از مسیر پایین اومدن،چون بارها شده بالا راحت رفتم،و پایین اومدنم پروسه ای بوده وحشتناک،ولی هربار میرمو خوش میگذره
من شجاعت کردمو بارها مسابقه شرکت کردم بدونه اینک از کیفیتو لول باخبر باشم و نتایج خوبی گرفتم
من شجاعت کردمو در یکفروشگاه مبلمان وارداتی بهعنوان فروشنده ،شروع ب کار کردم قبلا،در اونجا بعد از سه ماه تازه اجازه داده میشد که با مشتری صحبت کرد
ولی یکروز که مدیر فروش نبود،دقیقا بعد از سه هفته،نهتنها با مشتری حرف زدم بلکه یک فاکتور زدم
من اون جا شجاعت میکردمو با مشتریهای میلیاردی ،دروتخته معامله میکردم
قبلترش هم در یک شرکت مبلمان شهری ،حدود 28 روز کار کردم کهاونجاهم با شجاعت به شهرداری های شهرهای مختلف زنگ میزدم و شجاعانه از اپراتور میخواستم که به شهردار وصل کنن و بهشون محصولاتو توضیح و فاکتور میزدم
خیلیی زیاده ولی با یاداوریشون،کلی بهخودم افتخار کردم کههمچین دختره شجاعی هستم که هیچوقت دنبال منطقه ی امن نبودم و حالا با شنیدنه این اگاهی ها ،به تجربه و خلق چیزهای جدید ،با انگیزه تر عمل میکنم
من زندگی باکیفیت میخوام و یک ساعت زندگی باکیفیت بهتر از یک عمر زندگی بی کیفیته ،وقتی به تاریخ نگاه میکنم میبینم و بعضی موقع ها هم تفکر میکنم به اینکه چقدر انسان اومدن و رفتن ،به این فکر میکنم که چقدر انسان بخاطر نافرمانی و پیروی از شیطان تمام دنیا و اخرتشون تباه شد ،فقط به جمله قبلی یه کم فکر کنیم !!!خدااای من ،من خیلی میترسم از عذاب آخرتت و چه انسان ها که از لطف تو بی نصیب ماندن ، و چقدر انسانها که درک کردن و با تمام وجود فهمیدن که دنیا جای گذره و عشق ورزیدن و راه درست رو رفتن و تا ابدیت در بهشت تو متنعمند ، و هرکسی داستان زندگی خودشو داره و چقدر داستانها داریم از انسان های بزرگ و شریف ، از انسان های قهرمان ،از انسانهایی که خدمت کردن به هم نوعانشون و همیشه به نیکی ازشون یاد میشه و چقدر انسان های شجاع داریم که ازشون یاد میکنیم ،و خدا منو از عدم بیافرید ،الله اکبر ،از هیچ آفریده ،از هیچ و خداروشاکرم که منو آگاه کرد به قوانین کیهانی سعادتش تا اهل ایمان باشم و از لطف پروردگارم بی نصیب نباشم ،در مسیر اهدافم و هر آنچیزی که منو به وجد میاره حرکت کنم و همواره سعی کنم تا روحمو (خداوند )راضی کنم ،و وقتی که واقعا من درک درستی دارم از اینکه من چه کسی هستم ؟؟؟ من برای چی اومدم ؟؟؟و من به کجا خواهم رفت بعد از مرگم ،وقتی جواب این سه تا سوالو من بدونم ،همه چیز برام حل شدس ،تمام معماها حل میشه و من بی پروا و بدون واهمه از هرچیزی و علی الخصوص مرگ ،همواره با شجاعت میرم که داستان زندگی خودمو رقم بزنم ،چون بعد از صد ،صدوپنجاه سال دیگه فک نکنم در این دنیا باشم و روحم به خدا پیوسته و شاید اسم و نشونی برسر زبون ها باشه و دیگه تموم شده زندگیم در این دنیا ،به مانند همه اونایی که اومدن و زندگی کردن و رفتن ،منم یکیشون ،واقعا وقتی به این چیزا فکر میکنم ،لحظه به لحظه زندگیمو قدر میدونم و دوست دارم نهایت استفاده رو ازش ببرم ،نهایت لذت و ببرم و خیلی خیلی خیلی رهاتر و آرام تر و آسوده خاطر تر باشم ،چون تمام این زندگی در مقابل ابدیتی که با مرگ درش متولد میشم یک پلک به هم زدن هم نیست .
مولانا یه شعری راجب مرگ داره ،خیلی فوق العادس دیدگاهش راجب مرگ ،تو اون شعر میگه که کدوم بذری رو شما کاشتی تو خاک و درنیومده ؟؟؟و تشبیه میکنه اینو به مرگ و دفن کردن انسان زیر خاک و میگه که شما فک میکنید منو دفن کردید ولی در واقع اون جسم منه و روح من پرکشیده سمت معشوقم و چقدر این دیدگاه زیباست و چقدر آرامش میده به آدم .
خدایا کمکم کن تا با شجاعت تمام همواره برترسهام بتازم و همواره دنبال تجربه خودم باشم ،تجریه عمیق و عمیق تر از زندگی ، رهاتر و آزادتر ،بیخیالتر و عاشق تر
و کمکم کن تا همواره در مسیر درست حرکت کنم و توحیدی باشم .
همه ما یک فرصت کوتاه داریم به نام زندگی پس تا جایی که می تونیم باید تجربه بکنیم این زندگیو
تجربه ای توام با لذت ورشد
خداروسپاسگذارم وقدر دان برای تا به اینجای مسیر زندگیم که فکر میکنم از این فرصتی که دراختیارم بوده تا به امروز خیلی خوب استفاده کردم
و واقعا تجربه کردم زندگیمو با تمامه آن چیزی که در اختیارم بوده ومی تونستم توی اون موقعیت ها استفاده بکنم.
واصلا همین خواهان تجارب بیشتر وباکیفیت تر منو رسونده وهدایتم کرده به جایی که راه تجربه بهتر وبا کیفیت تر رو یاد بگیرم تا بتونم تجربش بکنم
هدایتم کرده به یاد گیری ودرک قوانین هستی
حالا این یاد گیری قوانین ودرکش خودش یه تجربه بی نظیریه که 98٪آدما هیچ وقت هیچ اطلاعی ازش پیدا نمی کنن وفرصتشون تموم میشه
این خوودش کلی جای شکر داره وجای مباهات که بابا این خودش تجربه ایه ناااب که توی دل خودش هزاااران وهزاران تجربه بی نظیر دیگه رو داره
مثل سلامتی بیشتر مثل روابط بهتر مثل اعتماد بنفس بالاتر مثل داشتن نعمت های بیشتر و درکل تجارب بیشتر از این فرصت محدود که معلومم نیست کی تموم بشه توی این دنیا
واصلا تموم این مسیر داره وعده ایو بهم میده که اگر بتونی خوب از این فرصتی که داری استفاده بکنی وراهشو یاد بگیری قانونشو درک بکنی قراره یه زندگی ابدی رو هم تجربه بکنی با کلی از آپشنها و امکانت با کیفیت تری که حتی تصورشم نمی تونی بکنی
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های زندگی ساز ، بنام مهربان پروردگارِ هدایت گَرَم ،به نام عشقی که جهان هستی رو پراز فراوانی آفرید.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی های توحیدی رو در اختیارمون قرار میدید تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
اولین باری که این فایل ارزشمند رو گوش کردم ، شروع کردم به جمع کردن تمااااام توانم برای اینکه از مسیر های جدید تری برم سر کار ، چون از رانندگی به شدت میترسیدم و تازه به یک مسیر عادت کرده بودم ، که استاد این فایل رو گذاشتن و من شروع کردم به اقدام عملی وانتخاب مسیرهای جدید برای ،رفتن به سر کار….
بعد ها باز گوش کردمش و شروع کردم به رفتن به مسافرت های جدید و کشف مکانهای جدید ،هرچند که باز ذهن محدودم مقاومت داشت و میگفت برو جاهایی که میشناسی ومطمئنی،که اونجا همه چیز برات محیاست و تو از چیزی نمیترسی ،
بعد ها پس از هزاران بار گوش کردن ِِاین فایل و هزاران فایل دیگه که این اصل رو آموزشش دادید ،
شیوه ی رفتن تو دل ترس هام ،شد سبک جدیدِ زندگیم و من هرآنچه از رشدو موفقیت تو زندگیم دارم ،از وارد ترس هاشدنم بود.
الان که دارم این پیام رو مینویسم ، دوسال از اولین بار گوش کردنم گذشته و حالا انقدر قوی تر،بااعتماد بنفس تر و بزرگتر شدم و مقاومت ذهنم کم شده که دارم پامو از محدوده ی رابطه ی 17 سالم فراتر میزارم ، و بدون هیچ ترسی ، این رابطه ی بی کیفیت و مسموم رو خاتمه میدم ،چون استاندارد هام بالاتر رفته چون میخوام عمق بیشتری از زندگی و احساس رو تجربه کنم ، چون من درحال رشد و بهبود دائمی خودمم….
صد البته که چون تکامل و کار کردن روی خودم پشت این تصمیم هست ، برای همین هزاران انسان نازنین به کمکم اومدن تا این مهم در زندگیم اجرا بشه،
واقعا درحیرتم از کار کرد قانون جهان هستی که چطور خود به خود بدون دخالتِ من، خودش راه رو هموار کرد و تمام زمینه رو آماده کرد تا انسانهایی که باهام هم فرکانس نبودن ، به آسانی و درصلح ،از زندگی من خارج بشن
صد البته که این نتیجه بخاطر ایمان من بود ،بخاطر تعهدم برای روی خودم کار کردن بود ،بخاطر اقدام های عملیم برای وارد ترس هام شدن بود.
خدایا این روزها اشک شوق میریزم برای تک تک معجزه هایی که تو برای من رقم میزنی ، برای آسان شدنم برای آسانی ها،
خدایا من به هرخیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب کردی و نه گمراهان.
بازم از ته قلبم ازشما استادعباسمنش عزیزم و مریم جون عزیز سپاسگزارم که دراین مسیر توحیدی چراغ راهم هستید
دوستتون دارم و عشق برای خانواده ی بزرگم دراین سایت توحیدی.
گذشته ام به گذشته ای که یادم میاد تا جایی که تونستم به خاطر بیارم من آدم ریسک پذیری بودم
همیشه به نسبت هم سن و سال هام و هم جنس هام
جسور و شجاع و مستقل تر بودم.
مثلا یادمه
کلاس سوم دبستان مدرسه من و خواهرم سحر خیلی دور بود نسبت به خونمون
یکی دو روز اول با مادرم رفتیم و بعدش خودمون دوتایی میرفتیم اونموقع ها مثل الان سرویس نبود
وقتی هم که برف اومد همه نرفتن مدرسه اما من چکمه های قرمزم رو پوشیدم و برخلاف مخالفت مادرم اونروزی که برف اومده بود رفتم تو حیاط مدرسه و با یکی دو تا از بچه های مدرسه برف بازی کردیم من و اون دو سه نفر حالت برفی مدرسه که خیلی زیبا بود اون حیات بزرگ رو دیدیم.
سال چهارم دبستان از زادگاهم به شهر محل کار پدرم
مهاجرت کردیم و اولین مهاجرت زندگی ام در اون دوران بود، رفتم کلاس تابستونه قرآن و کاراته
مهارت جدید و دوستای جدیدی پیدا کردم
اولین مسافرت تنهایی ام همون تابستون از طرف کلاس قرآن مسجد محله مون به شیراز بود یک مسافرت سه روزه یادمه وقتی از پدرم جدا شدم تو اتوبوس گریه کردم اما اون سفر منو قوی تر کرد
چند ماه بعد که تو رشته کاراته پیشرفت کردم و کمربند سبز رو به قهوه ای بودم رفتم مسابقات کشوری در تهران (سال 83 در سن 15،16 سالگی )
بعدها از طریق همین ورزش کاراته و کیک بوکسینگ استاژ، دوره ، مسابقات و اردو های مختلفی به شهرها و استان های دیگه داشتم.
در سن 19 ، 20 سالگی سال 1387 خانواده ام خوزستان بودن و من دانشگاه قبول شدم استان اصفهان و دو سال و نیم در خونه و خوابگاه های دانشجویی زندگی میکردم
وقتی فارغ تحصیل شدم برگشتم و تدریس دادن تو آموزشگاه و فروشندگی کردن رو تجربه کردم
بعدش دوباره قبول شدم دانشگاه و از سال 90 تا 93
در دانشگاه اهواز درس میخوندم صبح با قطار میرفتم دانشگاه و عصر بر میگشتم
همزمان هم درس میخوندم هم گاهی کارهای نیمه وقت و دانشجویی انجام میدادم و ورزشم و هم ادامه دادم
مدرک مربیگری مو سال 86 گرفته بودم اما بخاطر درس و دانشگاه هنرجو و سانس نگرفته بودم
تا اینکه سال 94،95 وقتی استادم مهاجرت کرد به کرج
من بعد از چندین ماه و شاید یکسال بعدش
به صورت رسمی مربیگری کردم و دوره های دان و داوری و مربیگری مو ارتقا دادم
هنرجویان مختلفی گرفتم و باز هم شهرهای مختلفی رفتم
بخاطر شرایط کارم.
و کسانی که همکار من هستن میدونن هنرجو داشتن و آموزش رزمی دادن چالش های خودشو داره
سال 2017 به عنوان مربی تیم ملی بانوان ایران رفتم مسابقات جهانی آلمان
سفرهای ترکیه و عراق هم 94 به بعد داشتم
باز هم کارهای جدیدتر مثل کلاس زبان ، خیاطی ، رانندگی و گردشگری رو ادامه دادم و مدرک همه رو گرفتم
سال 94 تا 1400 مرتب کوهنوردی و طبیعتگردی میکردم
و پیجم حسابی عالی شد.
تیرماه 1401 از خوزستان به فولادشهر مهاجرت کردم
بازهم دوستای جدید همکارها ، هنرجوها و شرایط جدید
تیرماه 1402 از فولادشهر به شاهین شهر مهاجرت کردم
و باز هم جای جدید ، شرایط و خونه جدید، دوستان ، همکاران و هنرجویان جدید پیدا کردم
الانم که در یکی از کارخونه های لوازم خانگی مشغول به کار شدم و تو خط تولید ،مونتاژ کارم ساعت پنج و نیم صبح بیدارم
6ونیم سر ایستگاهم و تا عصر اونجام
عصر هم میام خونه یه استراحت میکنم و بعد میرم سر کلاس های ورزشم ورزش و مربیگری میکنم.
دی ماه 1400 دندون هامو ارتودنسی کردم همه میگفتن
چه حوصله ای داری چه امیدی
تو این سن (33سالگی) و هر ماه و یا دو سه ماهی یکبار از اصفهان میومدم اهواز پیش دکترم که پروسه درمانم رو پیش ببرم
الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو جاده ام
و زیبایی های مسیر و این راه طولانی رو تجربه میکنم
و تقریبا یکی دو ماه دیگه این پروسه هم تموم میشه
و خدا میدونه چه شرایط زیبای دیگه ای در انتظارم هست چون من همیشه از دایره امن ام تونستم خارج بشم.
الان که این ها رو نوشتم باید از خودم تشکر کنم
و به خودم خداقوت بگم خودم رو بیشتر دوست داشته باشم و قدر دان وجودم باشم .
منم همیشه در نقطه امنم میمونم و ریسک نمیکنم مثلا سرمایه گذاری های جدید مثل ارز دیجیتال و بورس انجام نمیدم یا یکدفعه بدون برنامه مسافرت نمیرم و…
اما مقاومتی هم براشون ندارم پارسال همسرم گفت بورس خرید کنیم کفتم باشه و رفت انجامش داد سود هم کردیم حالا خودم ادامه دادم نه چون تخصص من نیست یا مثلا مسافرت بدون برنامه شده منم قبول کردم انجامش بدم مقاومت براش ندارم و شرایط بشه انجامش میدم اما خودم همیشه برنامه ریزی میکنم
در موقع بیماری هم مراقب بودیم هم بیرون میرفتیم و کلا ترسی نداشتم چون حسم این بود مرگ من رسیده باشه این بیماری نه صد اتفاق دیگه هست که منو میکشه و برای ارامش قلبم همیشه این شعر موقع استرس میخونم گر نکهدار من ان است که خود میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
با سلام خدمت خانواده عباسمنشی واستادوخانم شایسته عزیز
راستش وقتی قدم در این مسیر میزاریم شجاع میشیم یعنی یکویژیگیهای جدیدی پیدا میکنیم که با قبلا کلی فرق میکنه و شخصیتمون عوض میشه توحیدی تر میشویم یعنی اینکه میدونیم نباید هیچ قدرتی دست هیچ کس بدیم جز خدا، پس روی ترسامون پا میزارم و قدمی برمیداریم که درسته حتی اگه به ظاهر غیر منطقی به نظر بیاد،روحمون لطیف ترمیشه و در هر چیزی خدا رو جستجو میکنم پس کم تر آدمها رو قضاوت میکنیم و دنیا هم ایینه افکار ماست رو اجرا میکنه و بعدروی مثبتش رو بهم نشون میده ،برنامه و هدف میزاریم و راه رسیدنش دست خودش میسپاریم ومسیر امن و غیر امن و آسان رو خودش بهمون نشون میده یعنی یک مسیریاب عالی داریم،
! با این کلیپ که از استاد عزیز دیدم سعی میکنم بازم شجاع تر باشم گرچه خدایی من شجاعتهای زیادی داشتم اما باید در تمام زمینه و مقدارش رو هم بیشتر کنم خدایا شکرت که همیشه من رو مدد میکنی واسانیها رو جلو پایم میگزاری و من وعزیزان عباسمنشی شادوخوشبخت وثروتمند وعزتمند در دنیا و آخرت قرارمیدهی …..
سلام استاد جانم.
میخوام بی مقدمه از معجزات دریافت آگاهی های جدید و پیشرفتم براتون بگم..توی این دو هفته که مثل همیشه دارم فایل های دانلودی رو هروز دنبال میکنم و بعنوان جایزه و زنگ تفریح مابین درس هام میام مثلن 10 دقیقه فایل میبینم بعد دوباره باانگیزه میرم سراغ ادامه درس، اتفاقات شگفت انگیزی افتاد به این شکل که در طول این 2 هفته متوجه شدم در دو نوبت آگاهی های جدیدِ مدار بالاتر بهم رسید و پشت بندش دقیقن فرداییش در یک چشم برهم زدنِ شب تا صبح که از خواب بیدار شدم و چشمم به صفحه گوشی افتاد پیامک واریزی پول رو دیدم، و نکته ی قابل توجه اینه که همزمان با ورود آگاهی های جدید و لحظه ی آها مومنتِ ( aha moment) من پشت بندش این واریزی ها بسمتم جاری شد.جالبتر اینکه هر سری قبل از اینکه پول برام واریز بشه بهم الهام میشه که یک جریان پول قراره بسمتم بیاد. و مزه ی این تجربه ی معنوی و فرامادی از خود این واریزیه برام شیرین تره.
حالمم که خداروشکر 80 درصد مواقع خوبه و این فقط با دیدن فایل های دانلودی داره اتفاق میفته..
موضوع اینجاست که اینقدر انرژی و فرکانس شما بالاست که فقط و فقط و فقط با دیدن فایل های دانلودیتون من مدار مالی و روابط م از تیرماه همین امسال و از همین برج آبان گذشته 3 تا 4 برابر بالاتر رفته.
راستی دوره ی احساس لیاقت رو بعنوان اولین محصول خریداری از سایت تهیه کردم که انشالله امتحانام هفته دیگه تموم میشه و شروعش میکنم ولی جالب اینه که خودم زمانی خرید دوره در یکماه پیش، متوجه مقاومت درونم برای شروعش شدم، ولی سعی نکردم بخوام بزور شروع کنم اجازه دادم وقتش برسه و درونم باهام هراه بشه..اخساس مییکنم دارم آماده اش میشم کم کم.
راستی چه خوب میشه اگه امکان شکلک گذاشتن توی نوشته هامون ایجاد بشه.ممنون بابت زحماتتون.
روزشمار118
سلاممم به همه
در مورد نقطه امن باید بگم حس میکنم تا حدودی آدم ریسک پذیری هستم یعنی شادی و لذت خودم مهم تره ولی خب بازم جای کار داره شده ک جاهایی از نقطه امنم خارج نشم و بترسم.
یکی از کارهایی ک انجام دادم در این مورد و از مکان امنم خارج شدم این بود ک کارشناسیم رو شهر دیگه زدم در صورتی ک اکثر دوستام مخالف این بودن ک نهه سخته نمیشه نمیتونی از اونطرف اقوام بودن ک تا الان که سال آخر کارشناسی هستم منتظرن من دووم نیارم و بخوام انتقالی بگیرم و از همون اولش میگفتن صب کن الان کروناعه بعد ک یه ترم کامل بری اینقدر اذیت میشی بهت سخت میگذره ک هرشبت میشه گریه و دلتنگی یا وقتی فهمیدم از شهرم تا اونجا اتوبوس مستقیم نداره و باید دو مقصدبرم یااینکه ساعت2شب میرسم شهر غریب و خودمم ک باید اسنپ بگیرم و برم خوابگاه اصرار بود ک انتقالی بگیری بهتره فلان ولی خداروشکر الان سال آخر کارشناسی هستم و یکبارم از انتخابم پشیمون نشدم و یکی از بهترین تجربه هام بود ک چقدر بهم کمک کرد پیشرفت کنم اجتماعی تر بشم نترس تر بشم و مهم تراز همه مستقل تر بشم و بفهمم این خودمم ک باید کاری برای خودم بکنم ن کسی دیگه و مطمئنم اگ دانشگاه شهرخودمون میرفتم همیشه این تو ذهنم تداعی میشد و بابام هس دیگه حواسش بم هس و وابسته به خانواده بودم و این تجربه های عالی رو نداشتم اصلن و نقش مامان بابامم توی این تصمیم بی تاثیر نبود و تاآخرش پشتم وایسادن و به انتخابم احترام گذاشتن و توجهی ب حرف بقیه نکردن ک چجوری میتونی دخترتو تنها بفرستی یه شهر دیگه و ازش بی خبر باشی این دوره زمونه و اونا بودن ک این جسارت رو به من دادن.
سلام و ارادت
این فایل ،اولین فایل من از سایت گردی امروزم بودم ،سایت استاد که تنها جاییه که هر روز تفریح من شده ،قبلا ساعتها تو شبکه های اجتماعی بودم و خودمم پیج دارم ولی بعد از رحلت پدرم و اون آشفتگی ذهنی و حال خرابی ،هیچ شبکه اجتماعی و دوستی حالمو خوب نکرد و تنها جایی که به آرامش ،به خدا و خودم رسیدم اینجا بود (اینو بدون هیچ تعصبی نسبت به استاد عباس منش میگم)
اینجا من خودمو پیدا کردم ،نگاهم به مرگ تغییر کرد و کنار اومدم با از دست دادن پدرم و پیدا کردم خدای عزیزم رو که خیلی بهش احساس نزدیکی میکنم .
شاید براتون جالب باشه که بگم الان از مصرف اینترنت و از پرداخت قبض نت راضی ام. چرا ؟چون برای آگاهی مصرف کردم ،چون حال روحی من خوب شده . الهی شکر
استاد این فایل و اسمش اینقدر جذاب بود که دوست دارم بارها و بارها گوشش بدم و گوشمو عادت بدم به شنیدن رحمت ،برکت و نعمتهای الهی که از کلام شما جاری میشه
من یاد گرفتم که کیفیت عمر مون بِه از کمیته
شجاعت من امروز این بوده که ذهنمو با ورودی های مناسب کنترل کنم
شجاعت امروز من این بوده که کامنت بذارم
شجاعت امروز من این بوده که تو روز تعطیل 5:30 صبح بیدار بشم و رو خودم کار کنم
شجاعت من این بوده تمام آهنگ های گوشیمو حذف کنم و فقط فایل های صوتی ارزشمند استاد عباس منش رو بذارم
شجاعت من امروز این بوده که صبحمو با سپاسگزاری شروع کنم
شجاعت امروزم این بوده که قران بشنوم
شجاعت امروزم این بوده که پیاده روی برم
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
باسلام خدمت استاد عزیزوخانم شایسته ی زیبا
روز 118 ام وتعهد من
از جمله کارهایی که این روزها بعد از شنیدن اگاهی های این فایل ،تصمیم به انجامش گرفتم
متفاوت و یک لول بالاتر انجام دادنه یکسری مهارت های ورزشیه
هرچند که قبلا هم همینطور عمل میکردم و شجاعت داشتم در انجام کارها و زندگی روزمره
ولی اینبار ،اگاهانه اینکارو انجام دادم و حرکت بالانس در فیلد ژیمناستیکو به صورت تک دست رفتم امروز
راجب مسافرت و کلا طبیعت گردی،به شدت شجاع و بی برنامه ریزی عمل میکردمو همیشه امبه جاهای خیلی جذابو دیدنی هدایت میشدم و البته تفریحاتیم در طبیعت انجام میدادم که نسبت به بقیه شجاعانه ترو هیجانی تر بوده،مثل پرش از ابشار چندمتری
و دوباره بعد از دیدن این فایل،تصمیم گرفتم اخره این هفته،برای اولین بار با گروهی ناشناس،در جنگل شب رو کمپ کنیم و این تجربه ی جذاب و پر از ناشناخته هایی هست که میدونم تا ماهها قراره از انرژیش تغذیه کنم ،هنوز امتحان نکرده،کلی ذوق دارم براش
از جمله کارهایی که قبلا شجاعانه انجام دادم ،منی که کاملا ورزشی هستم ،در کوهای داراباد ایده اومد که ساز بخرمو یک صدا که با روحمبازی کنه،تجربه کنم
همون موقع رفتم هنگ درام خریدم
تقریبا 4جلست کهکلاس میرم و جالبتر اینه که استادم بهم گفت به شدت هوش موسیقیاییه بالایی دارم و حتی میتونم به همایش واجرا در همینسال فکر کنم
و البته این نشات گرفتهاز شجاعتم برای اجرای خلاقانه ی نوتهاییه که بهم اموزش داده میشه و من تغییرش میدم و با شهامت مقابل استادم اجرا میکنم
من این وجه از خودمو کشف کردمو تجربش کردم(موسیقی)
من در برپاییه باشگاه،شجاعت کردمو بدون داشتنه تجربه ی قبلی،دیوارهارونهتنها رنگ کردم بلکه روش نقاشی و طرح های مختلف کشیدم
من شجاعت کردمو از برج میلاد پریدم و همینطور از ارتفاع 40 متری با وجود همه ی ترسهام
من شجاعت کردمو از کارم زدم بیرون و برای خودم با باورهای جدید،باشگاه کوچیک زدم
از بچگی بخوام شروع کنم کتاب ها میشه نوشت
مثلا من 7 صبح ،در سن 5 6 سالگی ،کلید مغازه ی بابامو برمیداشتم یواشکی میرفتم کر کره رومیدادم بالا و میشستم رو پله ی مغازه تا بابام بیاد
از 7سالگی و اولین روز مدرسه ،تنها میرفتمو خیابونو رد میشدم
وقتی پشت دره خونمون بمونم و کلید نباشه،در همه ی سن ها از بچگی تا الان،میرم بالای در ودیوار و هربار تجربه ی جدیدتر و راهای راحتتر برای فرود به حیاط و درو باز میکنم
از درخت های میوه در روستاها و هرجا که اجازه ی خوردن داشته باشم،خیلی سریع بالا میرم با وجود سختیو ارتفاع و ندونستن از مسیر پایین اومدن،چون بارها شده بالا راحت رفتم،و پایین اومدنم پروسه ای بوده وحشتناک،ولی هربار میرمو خوش میگذره
من شجاعت کردمو بارها مسابقه شرکت کردم بدونه اینک از کیفیتو لول باخبر باشم و نتایج خوبی گرفتم
من شجاعت کردمو در یکفروشگاه مبلمان وارداتی بهعنوان فروشنده ،شروع ب کار کردم قبلا،در اونجا بعد از سه ماه تازه اجازه داده میشد که با مشتری صحبت کرد
ولی یکروز که مدیر فروش نبود،دقیقا بعد از سه هفته،نهتنها با مشتری حرف زدم بلکه یک فاکتور زدم
من اون جا شجاعت میکردمو با مشتریهای میلیاردی ،دروتخته معامله میکردم
قبلترش هم در یک شرکت مبلمان شهری ،حدود 28 روز کار کردم کهاونجاهم با شجاعت به شهرداری های شهرهای مختلف زنگ میزدم و شجاعانه از اپراتور میخواستم که به شهردار وصل کنن و بهشون محصولاتو توضیح و فاکتور میزدم
خیلیی زیاده ولی با یاداوریشون،کلی بهخودم افتخار کردم کههمچین دختره شجاعی هستم که هیچوقت دنبال منطقه ی امن نبودم و حالا با شنیدنه این اگاهی ها ،به تجربه و خلق چیزهای جدید ،با انگیزه تر عمل میکنم
به نام خداوند مهربان
سلام به عزیزانم
امروز روز 118ام روزشمار تحول زندگیمه
و من نمیخواهم مثل ابوموسی باشم
من زندگی باکیفیت میخوام و یک ساعت زندگی باکیفیت بهتر از یک عمر زندگی بی کیفیته ،وقتی به تاریخ نگاه میکنم میبینم و بعضی موقع ها هم تفکر میکنم به اینکه چقدر انسان اومدن و رفتن ،به این فکر میکنم که چقدر انسان بخاطر نافرمانی و پیروی از شیطان تمام دنیا و اخرتشون تباه شد ،فقط به جمله قبلی یه کم فکر کنیم !!!خدااای من ،من خیلی میترسم از عذاب آخرتت و چه انسان ها که از لطف تو بی نصیب ماندن ، و چقدر انسانها که درک کردن و با تمام وجود فهمیدن که دنیا جای گذره و عشق ورزیدن و راه درست رو رفتن و تا ابدیت در بهشت تو متنعمند ، و هرکسی داستان زندگی خودشو داره و چقدر داستانها داریم از انسان های بزرگ و شریف ، از انسان های قهرمان ،از انسانهایی که خدمت کردن به هم نوعانشون و همیشه به نیکی ازشون یاد میشه و چقدر انسان های شجاع داریم که ازشون یاد میکنیم ،و خدا منو از عدم بیافرید ،الله اکبر ،از هیچ آفریده ،از هیچ و خداروشاکرم که منو آگاه کرد به قوانین کیهانی سعادتش تا اهل ایمان باشم و از لطف پروردگارم بی نصیب نباشم ،در مسیر اهدافم و هر آنچیزی که منو به وجد میاره حرکت کنم و همواره سعی کنم تا روحمو (خداوند )راضی کنم ،و وقتی که واقعا من درک درستی دارم از اینکه من چه کسی هستم ؟؟؟ من برای چی اومدم ؟؟؟و من به کجا خواهم رفت بعد از مرگم ،وقتی جواب این سه تا سوالو من بدونم ،همه چیز برام حل شدس ،تمام معماها حل میشه و من بی پروا و بدون واهمه از هرچیزی و علی الخصوص مرگ ،همواره با شجاعت میرم که داستان زندگی خودمو رقم بزنم ،چون بعد از صد ،صدوپنجاه سال دیگه فک نکنم در این دنیا باشم و روحم به خدا پیوسته و شاید اسم و نشونی برسر زبون ها باشه و دیگه تموم شده زندگیم در این دنیا ،به مانند همه اونایی که اومدن و زندگی کردن و رفتن ،منم یکیشون ،واقعا وقتی به این چیزا فکر میکنم ،لحظه به لحظه زندگیمو قدر میدونم و دوست دارم نهایت استفاده رو ازش ببرم ،نهایت لذت و ببرم و خیلی خیلی خیلی رهاتر و آرام تر و آسوده خاطر تر باشم ،چون تمام این زندگی در مقابل ابدیتی که با مرگ درش متولد میشم یک پلک به هم زدن هم نیست .
مولانا یه شعری راجب مرگ داره ،خیلی فوق العادس دیدگاهش راجب مرگ ،تو اون شعر میگه که کدوم بذری رو شما کاشتی تو خاک و درنیومده ؟؟؟و تشبیه میکنه اینو به مرگ و دفن کردن انسان زیر خاک و میگه که شما فک میکنید منو دفن کردید ولی در واقع اون جسم منه و روح من پرکشیده سمت معشوقم و چقدر این دیدگاه زیباست و چقدر آرامش میده به آدم .
خدایا کمکم کن تا با شجاعت تمام همواره برترسهام بتازم و همواره دنبال تجربه خودم باشم ،تجریه عمیق و عمیق تر از زندگی ، رهاتر و آزادتر ،بیخیالتر و عاشق تر
و کمکم کن تا همواره در مسیر درست حرکت کنم و توحیدی باشم .
الهی آمین .
به نام خداوند وهاب وعظیم
همه ما یک فرصت کوتاه داریم به نام زندگی پس تا جایی که می تونیم باید تجربه بکنیم این زندگیو
تجربه ای توام با لذت ورشد
خداروسپاسگذارم وقدر دان برای تا به اینجای مسیر زندگیم که فکر میکنم از این فرصتی که دراختیارم بوده تا به امروز خیلی خوب استفاده کردم
و واقعا تجربه کردم زندگیمو با تمامه آن چیزی که در اختیارم بوده ومی تونستم توی اون موقعیت ها استفاده بکنم.
واصلا همین خواهان تجارب بیشتر وباکیفیت تر منو رسونده وهدایتم کرده به جایی که راه تجربه بهتر وبا کیفیت تر رو یاد بگیرم تا بتونم تجربش بکنم
هدایتم کرده به یاد گیری ودرک قوانین هستی
حالا این یاد گیری قوانین ودرکش خودش یه تجربه بی نظیریه که 98٪آدما هیچ وقت هیچ اطلاعی ازش پیدا نمی کنن وفرصتشون تموم میشه
این خوودش کلی جای شکر داره وجای مباهات که بابا این خودش تجربه ایه ناااب که توی دل خودش هزاااران وهزاران تجربه بی نظیر دیگه رو داره
مثل سلامتی بیشتر مثل روابط بهتر مثل اعتماد بنفس بالاتر مثل داشتن نعمت های بیشتر و درکل تجارب بیشتر از این فرصت محدود که معلومم نیست کی تموم بشه توی این دنیا
واصلا تموم این مسیر داره وعده ایو بهم میده که اگر بتونی خوب از این فرصتی که داری استفاده بکنی وراهشو یاد بگیری قانونشو درک بکنی قراره یه زندگی ابدی رو هم تجربه بکنی با کلی از آپشنها و امکانت با کیفیت تری که حتی تصورشم نمی تونی بکنی
واین خواهان تجربه های بیشتربودن داره مسیر تجربه های بیشترو برام باز میکنه
خدایا شکرت شکرت
ودلم می خواد از همین العان بیشتر تجربه بکنم زندگیمو بیشتر برای خودم وقت بزارم بیشتر با آدمای غریبه صحبت بکنم جاهای بیشتریو برم ببینم
کار های زیادیو می خوام انجام بدم به امید الله مهربانم
استاد عزیزم فقط می خوام ازتون تشکر بکنم که این مسیرو انتخاب کردن وخواستین تجربش بکنن
چون الگویی شدین برای من
که می شود که بشود
دوستتون دارم
امروز روز 118 از روز شمار تحول زندگیمه
118 روزیو تجربه کردم توی زندگیم که هر روزش کلی آگاهیی ومسیر سعادتو به روم باز کرد
118 روزیو تجربه کردم توی زندگیم که متفاوت بوده با کل روزای قبلیی که گذروندم
ومن تجربش کردم
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به این آگاهی های زندگی ساز ، بنام مهربان پروردگارِ هدایت گَرَم ،به نام عشقی که جهان هستی رو پراز فراوانی آفرید.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی های توحیدی رو در اختیارمون قرار میدید تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
اولین باری که این فایل ارزشمند رو گوش کردم ، شروع کردم به جمع کردن تمااااام توانم برای اینکه از مسیر های جدید تری برم سر کار ، چون از رانندگی به شدت میترسیدم و تازه به یک مسیر عادت کرده بودم ، که استاد این فایل رو گذاشتن و من شروع کردم به اقدام عملی وانتخاب مسیرهای جدید برای ،رفتن به سر کار….
بعد ها باز گوش کردمش و شروع کردم به رفتن به مسافرت های جدید و کشف مکانهای جدید ،هرچند که باز ذهن محدودم مقاومت داشت و میگفت برو جاهایی که میشناسی ومطمئنی،که اونجا همه چیز برات محیاست و تو از چیزی نمیترسی ،
بعد ها پس از هزاران بار گوش کردن ِِاین فایل و هزاران فایل دیگه که این اصل رو آموزشش دادید ،
شیوه ی رفتن تو دل ترس هام ،شد سبک جدیدِ زندگیم و من هرآنچه از رشدو موفقیت تو زندگیم دارم ،از وارد ترس هاشدنم بود.
الان که دارم این پیام رو مینویسم ، دوسال از اولین بار گوش کردنم گذشته و حالا انقدر قوی تر،بااعتماد بنفس تر و بزرگتر شدم و مقاومت ذهنم کم شده که دارم پامو از محدوده ی رابطه ی 17 سالم فراتر میزارم ، و بدون هیچ ترسی ، این رابطه ی بی کیفیت و مسموم رو خاتمه میدم ،چون استاندارد هام بالاتر رفته چون میخوام عمق بیشتری از زندگی و احساس رو تجربه کنم ، چون من درحال رشد و بهبود دائمی خودمم….
صد البته که چون تکامل و کار کردن روی خودم پشت این تصمیم هست ، برای همین هزاران انسان نازنین به کمکم اومدن تا این مهم در زندگیم اجرا بشه،
واقعا درحیرتم از کار کرد قانون جهان هستی که چطور خود به خود بدون دخالتِ من، خودش راه رو هموار کرد و تمام زمینه رو آماده کرد تا انسانهایی که باهام هم فرکانس نبودن ، به آسانی و درصلح ،از زندگی من خارج بشن
صد البته که این نتیجه بخاطر ایمان من بود ،بخاطر تعهدم برای روی خودم کار کردن بود ،بخاطر اقدام های عملیم برای وارد ترس هام شدن بود.
خدایا این روزها اشک شوق میریزم برای تک تک معجزه هایی که تو برای من رقم میزنی ، برای آسان شدنم برای آسانی ها،
خدایا من به هرخیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب کردی و نه گمراهان.
بازم از ته قلبم ازشما استادعباسمنش عزیزم و مریم جون عزیز سپاسگزارم که دراین مسیر توحیدی چراغ راهم هستید
دوستتون دارم و عشق برای خانواده ی بزرگم دراین سایت توحیدی.
روز 118 ، فصل چهارم ، روز شمار تحول زندگی من:
با گوش دادن به این فایل یک فلش بک زدم به
گذشته ام به گذشته ای که یادم میاد تا جایی که تونستم به خاطر بیارم من آدم ریسک پذیری بودم
همیشه به نسبت هم سن و سال هام و هم جنس هام
جسور و شجاع و مستقل تر بودم.
مثلا یادمه
کلاس سوم دبستان مدرسه من و خواهرم سحر خیلی دور بود نسبت به خونمون
یکی دو روز اول با مادرم رفتیم و بعدش خودمون دوتایی میرفتیم اونموقع ها مثل الان سرویس نبود
وقتی هم که برف اومد همه نرفتن مدرسه اما من چکمه های قرمزم رو پوشیدم و برخلاف مخالفت مادرم اونروزی که برف اومده بود رفتم تو حیاط مدرسه و با یکی دو تا از بچه های مدرسه برف بازی کردیم من و اون دو سه نفر حالت برفی مدرسه که خیلی زیبا بود اون حیات بزرگ رو دیدیم.
سال چهارم دبستان از زادگاهم به شهر محل کار پدرم
مهاجرت کردیم و اولین مهاجرت زندگی ام در اون دوران بود، رفتم کلاس تابستونه قرآن و کاراته
مهارت جدید و دوستای جدیدی پیدا کردم
اولین مسافرت تنهایی ام همون تابستون از طرف کلاس قرآن مسجد محله مون به شیراز بود یک مسافرت سه روزه یادمه وقتی از پدرم جدا شدم تو اتوبوس گریه کردم اما اون سفر منو قوی تر کرد
چند ماه بعد که تو رشته کاراته پیشرفت کردم و کمربند سبز رو به قهوه ای بودم رفتم مسابقات کشوری در تهران (سال 83 در سن 15،16 سالگی )
بعدها از طریق همین ورزش کاراته و کیک بوکسینگ استاژ، دوره ، مسابقات و اردو های مختلفی به شهرها و استان های دیگه داشتم.
در سن 19 ، 20 سالگی سال 1387 خانواده ام خوزستان بودن و من دانشگاه قبول شدم استان اصفهان و دو سال و نیم در خونه و خوابگاه های دانشجویی زندگی میکردم
وقتی فارغ تحصیل شدم برگشتم و تدریس دادن تو آموزشگاه و فروشندگی کردن رو تجربه کردم
بعدش دوباره قبول شدم دانشگاه و از سال 90 تا 93
در دانشگاه اهواز درس میخوندم صبح با قطار میرفتم دانشگاه و عصر بر میگشتم
همزمان هم درس میخوندم هم گاهی کارهای نیمه وقت و دانشجویی انجام میدادم و ورزشم و هم ادامه دادم
مدرک مربیگری مو سال 86 گرفته بودم اما بخاطر درس و دانشگاه هنرجو و سانس نگرفته بودم
تا اینکه سال 94،95 وقتی استادم مهاجرت کرد به کرج
من بعد از چندین ماه و شاید یکسال بعدش
به صورت رسمی مربیگری کردم و دوره های دان و داوری و مربیگری مو ارتقا دادم
هنرجویان مختلفی گرفتم و باز هم شهرهای مختلفی رفتم
بخاطر شرایط کارم.
و کسانی که همکار من هستن میدونن هنرجو داشتن و آموزش رزمی دادن چالش های خودشو داره
سال 2017 به عنوان مربی تیم ملی بانوان ایران رفتم مسابقات جهانی آلمان
سفرهای ترکیه و عراق هم 94 به بعد داشتم
باز هم کارهای جدیدتر مثل کلاس زبان ، خیاطی ، رانندگی و گردشگری رو ادامه دادم و مدرک همه رو گرفتم
سال 94 تا 1400 مرتب کوهنوردی و طبیعتگردی میکردم
و پیجم حسابی عالی شد.
تیرماه 1401 از خوزستان به فولادشهر مهاجرت کردم
بازهم دوستای جدید همکارها ، هنرجوها و شرایط جدید
تیرماه 1402 از فولادشهر به شاهین شهر مهاجرت کردم
و باز هم جای جدید ، شرایط و خونه جدید، دوستان ، همکاران و هنرجویان جدید پیدا کردم
الانم که در یکی از کارخونه های لوازم خانگی مشغول به کار شدم و تو خط تولید ،مونتاژ کارم ساعت پنج و نیم صبح بیدارم
6ونیم سر ایستگاهم و تا عصر اونجام
عصر هم میام خونه یه استراحت میکنم و بعد میرم سر کلاس های ورزشم ورزش و مربیگری میکنم.
دی ماه 1400 دندون هامو ارتودنسی کردم همه میگفتن
چه حوصله ای داری چه امیدی
تو این سن (33سالگی) و هر ماه و یا دو سه ماهی یکبار از اصفهان میومدم اهواز پیش دکترم که پروسه درمانم رو پیش ببرم
الان که دارم این کامنت رو مینویسم تو جاده ام
و زیبایی های مسیر و این راه طولانی رو تجربه میکنم
و تقریبا یکی دو ماه دیگه این پروسه هم تموم میشه
و خدا میدونه چه شرایط زیبای دیگه ای در انتظارم هست چون من همیشه از دایره امن ام تونستم خارج بشم.
الان که این ها رو نوشتم باید از خودم تشکر کنم
و به خودم خداقوت بگم خودم رو بیشتر دوست داشته باشم و قدر دان وجودم باشم .
مریم دیناشی عزیزم دوستت دارم و عاشقتم
آفرین بهت.
مسیر118
ریسک کردن و تجربه کردن
منم همیشه در نقطه امنم میمونم و ریسک نمیکنم مثلا سرمایه گذاری های جدید مثل ارز دیجیتال و بورس انجام نمیدم یا یکدفعه بدون برنامه مسافرت نمیرم و…
اما مقاومتی هم براشون ندارم پارسال همسرم گفت بورس خرید کنیم کفتم باشه و رفت انجامش داد سود هم کردیم حالا خودم ادامه دادم نه چون تخصص من نیست یا مثلا مسافرت بدون برنامه شده منم قبول کردم انجامش بدم مقاومت براش ندارم و شرایط بشه انجامش میدم اما خودم همیشه برنامه ریزی میکنم
در موقع بیماری هم مراقب بودیم هم بیرون میرفتیم و کلا ترسی نداشتم چون حسم این بود مرگ من رسیده باشه این بیماری نه صد اتفاق دیگه هست که منو میکشه و برای ارامش قلبم همیشه این شعر موقع استرس میخونم گر نکهدار من ان است که خود میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
حالا بازم امروز بهش فکر میکنم که چیو تجربه نکردم
و در مسیر شغلیم چه ریسکی کنم
خدایا شکرت
با سلام خدمت خانواده عباسمنشی واستادوخانم شایسته عزیز
راستش وقتی قدم در این مسیر میزاریم شجاع میشیم یعنی یکویژیگیهای جدیدی پیدا میکنیم که با قبلا کلی فرق میکنه و شخصیتمون عوض میشه توحیدی تر میشویم یعنی اینکه میدونیم نباید هیچ قدرتی دست هیچ کس بدیم جز خدا، پس روی ترسامون پا میزارم و قدمی برمیداریم که درسته حتی اگه به ظاهر غیر منطقی به نظر بیاد،روحمون لطیف ترمیشه و در هر چیزی خدا رو جستجو میکنم پس کم تر آدمها رو قضاوت میکنیم و دنیا هم ایینه افکار ماست رو اجرا میکنه و بعدروی مثبتش رو بهم نشون میده ،برنامه و هدف میزاریم و راه رسیدنش دست خودش میسپاریم ومسیر امن و غیر امن و آسان رو خودش بهمون نشون میده یعنی یک مسیریاب عالی داریم،
! با این کلیپ که از استاد عزیز دیدم سعی میکنم بازم شجاع تر باشم گرچه خدایی من شجاعتهای زیادی داشتم اما باید در تمام زمینه و مقدارش رو هم بیشتر کنم خدایا شکرت که همیشه من رو مدد میکنی واسانیها رو جلو پایم میگزاری و من وعزیزان عباسمنشی شادوخوشبخت وثروتمند وعزتمند در دنیا و آخرت قرارمیدهی …..