مثل ابوموسی نباشیم


دیدگاه زیبا و تأثیرگذار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

نام فایل خیلی تحریکم کرد ک ببینم استاد چی میخوان بگن. توصیفات شما درباره ابوموسی رو در فایلهای زندگی در بهشت شنیده بودم که خروسی هست که خیلی ترسوئه. از دایره امنش فراتر نمیره و یه محیط سربسته برا خودش ایجاد کرده نه میره اون طرف های جنگل ک کرم های جدید پیدا کنه، نه اکتشافی میکنه، نه میجنگه… هیچ بلایی هم سرش نیومده. خب ب قول استاد اگه از دید منطقی بهش نگاه کنیم شاید با خودمون بگیم چ باهوشه اینجوری اسیبی هم نمیبینه.اما یکی مثل استاد میگن من نمیخوام مثل ابوموسی باشم این زندگی رو دوست ندارم. ایشون افرادی رو که تو مسابقات مختلف شرکت کردن و جونشونو از دست دادن رو تحسین کردن، درسته ک ممکنه زندگی اونا کوتاه باشه ولی اونا واقعا تجربه کردن زندگی کردن رو. تجربه کردن خودشون و دنیای خودشونو. همیشه انتخاب استاد این بوده ک زندگی پر از ماجرا رو داشته باشن منم دوست دارم. دوست دارم خودم رو تجربه کنم، دنیامو تجربه کنم، پامو از مرزهای امنم فراتر بذارم و برم دنبال کسب تجربه های جدید مهارت های جدید. ب قول استاد ما هممون میمیریم و این دنیا در مقابل ابدیتی ک قراره باشیم به اندازه ی پلک بهم زدنه، پس چ خوبه ک زندگی باکیفیت داشته باشیم، به قول استاد ببلعیمش، تجربش کنیم، لذت ببریم. مهارت کسب کنیم، غذای جدید امتحان کنیم، یا مثلا درمورد خودم غذا بیش تر بپزم و ببینم بلدم. ببینم منم میتونم. بیش تر تنهایی برم بیرون، کافه،… با آدمای جدید بیش تر ارتباط بگیرم، کم تر بترسم از اینده ای ک اصلا معلوم نیس زنده باشم یا نه ک ازش میترسم و همین الانو زندگی کنم و لذت ببرم.

ب قول استاد ما زمان مرگمون معلوم نیس طوری زندگی کنیم ک موقع مرگ ب خدا نگیم ی روز دیگه بهمون وقت بده تا لذت ببریم، یه روز دیگه بهمون وقت بده تا تجربه کنیم زندگی رو. زندگی کردن و لذت بردن رو وابسته ب عامل بیرونی نکنیم ک مثلا اگه فلانی باهام باشه، اگه ب فلان موقعیت مالی برسم من حسم خوب میشه و لذت میبرم نه… اینجوری ما احساس مثبتمونو شرطی میکنیم و وابسته ب عامل بیرونی ک هیچ وقت پایدار نیس. احساس خوب و شادی درونمونه… درونیه و با نوع نگاهمون اتفاق میوفته، بیایم ذهنمونو طوری تغییر بدیم ک سعی کنیم فارغ از هرچیزی لذت ببریم، حالمون خوب باشه و تجربه کنیم زندگیو در هر جهت. وقتی استاد گفتن بنویسین امروز چ کار میتونین انجام بدین ک یه درصد زندگی رو بیش تر تجربه کنین و از محیط امنتون بیرون بیاین و اسم تکامل رو بردن خیلییی لذت بردم ک ارررره نیاز نیست هیجان زده بشیم و بلند شیم بریم یه کار خیلیی بزرگ انجام بدیم کاریو بکنیم ک مارو یه متر از محیط امنمون فراتر ببره…من این سوال رو از خودم پرسیدم و دیدم دوتا کار میتونم انجام بدم. البته الان دارم کار سومم انجام میدم

دیروز شهر ما بارون اومده و هنوز زمینا یکم سرده ولی خب هوا خوبه و پرنده ها دارن اواز میخونن. من اومدم تو حیاط نشستم و دمپایی هامونو گذاشتم زیر پام ک سردم نشه و دیگه نرفتم تو اتاق خیلیم خوبه

کار دومم این هست ک من چند روزه قراره دوستامو ببینم ولی هی یکیشون کار براش پیش میاد و ما نمیریم بیرون. با خودم گفتم خب چ کاریه ک من لذتمو دارم ب تعویق میندازم..من ک حال خوبم وابسته ب او نیست ک حتماً باشه تا بهمون خوش بگذره خلاصه ب اون دوستم پیام دادمو گفتم بیا بریم ما و این دفعه بریم ی جای جدید نه جاهای قبلیخلاصه فعلا سه تاکار انجام دادم و چقدر حس میکنم ب قول استاد زندگیم لذت بخش تر و قشنگ تر شده و حالم بهتره ک لذت بردنمو ب تعویق ننداختم.

استاد منم مثل شما مرگ رو ب خودم نزدیک میبینم و سعی میکنم زندگی رو یع فرصت کوتاه میبینم ک باید همون موقع ازش استفاده کنم و لذت ببرم نه اینکه به تعویق بندازم و بگم بعدا. نه… چون تضمینی برای زنده موندن ما وجود نداره…

خلاصه از نقطه امنمون بیرون بیایم. استاد میگن یه ساعت زندگی با کیفیت بهتر از صدسال زندگی بی کیفیته.. تو نقطه امنم نمونم و ترسو و ضعیف نباشم، اگه برم بیرون از این نقطه قطعا پاداش های من هم بزرگ تره و خدا پاداشو ب شجاعان میده نه ترسوها و ضعیف ها.. استاد حرف پر مفهومی زدین وقتی گفتین زندگی زیباییش ب تجربه کردنشه ن به طولانی بودن عمر…یعنی زندگی ای زیبا نیست ک طولانی باشه زیباییش ب تجربه کردن خودمون و دنیامون هست.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مثل ابوموسی نباشیم
    357MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی مثل ابوموسی نباشیم
    22MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

465 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    -همواره افرادی را که برای تحقق اهداف خود حتی حاضرند جان شان را از دست دهند تحسین کنیم

    -آگاهانه انتخاب کنیم زندگی سرشار از ماجراجویی هر چند کوتاه داشته باشیم

    -افرادی که به خاطر ماجراجویی حرکت کردن تجربه کردن خود و دنیای اطرافشان پا فراتر از نقطه ی امن گذاشته و حتی جان خود را از دست داده اند را تحسین کرده و آنها را به عنوان الگو قرار دهیم

    -افرادی که از محیط امن خود خارج نشده هیچ کار جدیدی را امتحان نکرده با هیچ فرد جدیدی ارتباط برقرار نمی کنند هیچ تجربه ی جدیدی ندارند از هیچ مکان جدید بازدید نمی کنند وارد شغل جدید نمی شوند هیچ غذای جدیدی را امتحان نمی کنند هیچ مهارت جدیدی را کسب نمی کنند هر چند عمر طولانی داشته باشند زندگی واقعی را تجربه نمی کنند

    -علاقمند باشیم دنیای جدید را تجربه کنیم حرکت کنیم برای خود چالش ایجاد کنیم در دل ترس های خود قدم بگذاریم

    -یک ساعت عمر با کیفیت بسیار بهتر از صد سال عمر بی کیفیت است

    -ماندن در نقطه ی امن حرکت نکردن ترس از موقعیت های جدید کسب نکردن مهارت های جدید مهاجرت نکردن از جمله مشخصه های داشتن عمر بی کیفیت است

    -مهاجرت از شهر به شهر از روستا به شهر از کشوری به کشور دیگر هر نوع تغییر مکان باعث تجربه ی عمر با کیفیت می شود

    -عموم جامعه تنها به دنبال انجام فعالیت هایی هستند که به عمر بیشتر آنها منتهی شود

    -با پرداختن به شغل مورد علاقه زندگی واقعی را تجربه می کنیم

    -اینگونه نیست که با ماجراجویی و کسب تجارب جدید جان خود را از دست دهیم اما احتمال مرگ افرادی که ریسک کرده و از محدوده ی امن خود پا فراتر می گذارند بیشتر است

    -افرادی که حرکت می کنند پا در دل ناشناخته ها می گذارند قاره ها را کشف کرده ریسک می کنند شجاعت دارند در نهایت الهام بخش سایر افراد می شوند

    -زیبایی زندگی به تجربه کردن نه به طولانی بودن عمر است

    -برای پا فراتر گذاشتن از محدوده ی امنمان با افراد غریبه ارتباط برقرار کنیم مهارتهای جدید یاد بگیریم بدون برنامه ریزی به مسافرت برویم

    -زندگی چه صد سال یا یک سال باشد در مقایسه با ابدیت بسیار کوتاه مدت و گذرا است

    -همواره مرگ را نزدیک خود و زندگی را فرصتی برای لذت بیشتر بدانیم

    -هر آن چیزی که دوست داریم را در لحظه تجربه کنیم و تجربه ی آن را به تعویق نیاندازیم

    -از زندگی و عمر کوتاه خود لذت بیشتری ببریم

    -هر روز سعی کنیم از محیط امن خود تنها یک قدم خارج شویم

    -از عمر کوتاه و گذرای خود به خوبی استفاده کرده تا زمان مرگ حسرت نخوریم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم الماس گفته:
    مدت عضویت: 549 روز

    به نام خدای آرزوهای من

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    روزشمار تحول زندگی : تعهد صدو هجده

    حرکت کنیم زندگی رو تجربه کنیم و توی دل ترسها بریم

    یکساعت زندگی باکیفیت بهتراز زندگی بی کیفیته

    و زندگی بی کیفیت یعنی موندن در نقطه امنه و نرفتن در دل ترسها

    مثل مهاجرت که یعنی خروج از نقطه امن

    به روتین عادت نکنیم و زندگی با کیفیت رو تجربه کنیم

    ادمهایی که حرکت میکنن و ریسک میکنن و شجاعت دارن باعث رشد و گسترش جهان میشن

    زندگی زیباییش به تجربه کردنشه نه به طولانی بودن عمر…

    هزاران الگو داریم که با شجاعت فراروان زندگی کردن ولی عمر طولانی داشتن

    از یه جایی باید شروع کنیم که از منطقه امن شروع کنیم ولی فقط کافیه عمل کنیم

    مثلا میتونیم مهارت جدید یاد بگیریم یا مسافرتهای یهویی و بدون پلن …

    زندگی فرصت و موهبته پس از لحظه لحظه هاش استفاده کنیم و لذت ببریم…

    خدایاشکرررررررت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام

    روز 136 سفر …

    خداروشکر میکنم برای این فایل عالی و مهم و کاربردی .

    مریم جان ازت سپاسگزارم که این فایل بسیار مهم رو مجدد تکرار کردی در مسیر این سفر . من فصل قبلی که این فایل رو گوش دادم و کامنت ابتداش رو خوندم واقعا روم تاثیر گذاشت و اونجاش که استاد مثال زد گفت نه اینکه فردا برید با موتور تریل رو کوه ها ، سعی کنید هر روز یکم بیشتر یک قدم بیشتر از محدوده امن خارج بشید و در کامنت ابتدایی که شما هم اون رو گذاشتید به عنوان کامنت ابتدایی که اون دوسته عزیز رفتن بیرون در بارون رو به عنوان یک قدم بیشتر دیده بود خیلی خیلی زیاد روم تاثیر گذاشت و رفت توی وجودم . با خودم این رو تعهد کردم و این روند رو از اهداف اصلی امسالم گذاشتم که سعی کنم هر روز 1 درصد بهتر و بیشتر از قبل باشم 1 درصد بیشتر برم تو دل ترسهام و این رو کردم جز اهداف مهم خودم و از روز 118 سفر که این فایل بسیار مهم رو گوش دادم و این تعهد را دادم شکر خدا بهش عمل کردم و واقعا دارم لذت میبرم خیلی از خودم خوشحالم و احساسم خیلی بهتر از قبل شده خیلی تمرین خوبیه .

    من قبلا خیلی از خارج شدن از محدوده امن میترسیدم اصلا کلمه اش به دلم ترس مینداخت ولی با این فایل و این کامنت که با دقت گوش دادم و سعی کردم عمل کنم هر روز 1درصد بیشتر میرم تو دل ترسهام خیلی خوب عمل میکنه .

    یه مثال بزنم :

    دیروز رفته بودم بیرون کار داشتم وقتی کارم تموم شد ، دیدم که نانوایی خلوته و من میخواستم سوار تاکسی بشم و برم خونه حالت امن این بود که من نون نمیگرفتم و میرفتم خونه ، کاری که قبلا میکردم ، میگفتم با نون بشینم تو تاکسی سخته و بوش ماشین رو پر میکنه و در و باز کردن سخته و… خلاصه داشتم میرفتم سمت تاکسی ها که یهویی یاد همین تعهدم افتادم که قول داده بودم که 1 درصد بیشتر از قبل برم تو دل ترسهام و این کارو کردم رفتم نون رو گرفتم و بعد سوار ماشین شدم .

    به ظاهر خیلی ساده است ولی برای من خیلی حس خوبی داشت و همین یک قدم رفتن تو دل ترسم بهم احساس خوبی داد .

    در تماسهام با مشتری هام قبلا میترسیدم یکسری حرفا رو بزنم که مشتری ناراحت نشه و یا گاهی تعارف میکردم و خجالت میکشیدم الان از روز 118 تا الان این مورد رو خیلی بهتر کردم و راحتر حرف میزنم .

    خداروشکر من تا حدی به این تمرین فایل درست عمل کردم و این رو دارم میکنم جزئی از شخصیت و وجودم که دائمی بشه برای همین از اهداف اصلی امسالم هست که بعد از این فایل من تصمیم گرفتم این روند رو بکنم جزئی از شخصیتم . الان احساس میکنم که از اون روز تا الان چون با تعهد بودم یجورایی ناخوداگاهم شده و یه وقتایی هم که حواسمم نیست خود به خود این مدلی عمل میکنم که 1درصد بیشتر میرم تو دل ترسهام . قبلا باید خیلی حواسم رو جمع میکردم که این مدلی باشم الان احساس میکنم که کمی ناخوداگاهم شده و این خیلی خوشحال کننده است .

    من قبلا وقتی استاد رو میدیدم در سفر به دور امریکا که مثلا تو وسط جنگل کمپ میکنه . احساس میکردم که من شاید هیچوقت نتونم این مدلی تو جنگل برم و حتما باید تو هتل های خیل لوکس و از قبل تعیین شده باشم و فلان . این بخاطر شخصیتم بود که از ناشناخته ها مخصوصا در مسافرت ها کمی ترس داشت .

    الان ولی وقتی استاد رو میبینم که کمپ میزنه یه احساس خاص خوبی بهم دست میده میگه محمدرضای عزیزم چقدر خوبه که داری 1درصد بهتر میری تو بیرون از محدوده امن همین 1 درصد 1 درصد ها تورو میرسونه به اینکه بری تو دل کوه و جنگل کمپ کنی الان خیلی باهاش فاصله داری ولی همین 1 درصد ها با تعهدی که تو داری تو رو میرسونه به مسافرتهایی به دور دنیا تورو میرسونه به جاهای خیلی باحال و قشنگ فقط ادامه بده پسر خوب ادامه بده پسر قدرتمند …

    خدایا صد میلیارد مرتبه شکرت برای این هدایت هایت برای این سایت و این فضا و استاد و این سفر و این شخصیت خوبی که به من دادی که پیگیر راهه درست هستش … الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    بنام خدا

    سلام

    روز 118 سفر

    خدارو شکر میکنم برای این فایل عالی واقعا . چشم استاد عزیزم من حتما این تمرین رو انجام میدم استاد اصلا همین ک شنیدمش احساسم خوبتر شد فهمیدم ک قطعا به این تمرین احتیاج دارم

    خداروشکر میکنم که یگ استادی دارم که از تحلیل رفتار یک خروس اش چنین فایل ارزشمندی رو به من هدیه میده . استاد برای اینکه به ما هدیه میدی ازت متشکرم ، واقعا نوع نگاهتون فکر منو بازتر میکنه و سبب میشه ک منم وقایع رو مثل شما ببینم این کیفیت زندگیم روبیشتر میکنه رویداد ها رو مثل یک کتاب ارزشمند میبینم که دارم سپری اش میکنم بجا اینکه در گیر روزمرگی بشم دارم .

    خداروشکر برای هدایتهایی ک به من در این روزها میدهد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    به نام خدا وسلام به خدا 118 گام روی مدارثروتمندی مادی ومعنوی هستیم خداقوت به همگی.

    الهی توراسپاس میگویم که برای مادرابعادنی نی سالم و ثروتمندقوی ظاهرشدی دمت گرم خداجون.

    سلام به استادمعلم سایت بهشتی وکل خانواده.

    خایاشکرت که به ماگفتی :

    شکرنعمت نعمتت افزون کند.

    کفرنعمت ازکفت بیرون کند.

    یعنی چه؟!بعضی وقتهاهم ترس داشتن برام میشه نعمت وازبس که کنجکاوم وعجولم توهرکاری میگفتن سرمایه گذاری میکردم وچک ولگدهای دنیاراخوردم!وبه جاش ازخیلی ضررهای دیگه جلو‌گیری کرد.

    خدایاشکرت که مراتوراه مستقیم قراردادی وشاه کلیدطلایی رابازهم به دستم دادی گفتی: عجله روبذارکنارگامهاآهسته وپیوسته .

    اول: درس ایمان وتوکل به من رویادبگیر.

    دوم:غرورت رابشکن ،آرام وشادزندگی کن،به خودت ومن واطرافیان وطبیعت احترام بذار،احساس خوب =اتفاقات خوب کنترل ذهن،توجه به مثبتها،ازناخواسته هااعراض کن،آنچه میخواهی بنویس باجزئیات.

    خدایامتشکرم.

    من از16مردادنوشتم که عزیزدلم باپسرسومی پایه یک دارن وسیله ی کاربراشون درست کن خیلی به ماشین سنگین علاقه دارن.البته خیلی دوست دارم که ماشین مال خودمون باشه چندروزپیش عزیزدلم به دوستش زنگ زدکه اگه ماشین سراغ داری اطلاع بده میخوام برم سرکارگفت باشه به فکرتون هستم.دوباره عزیزدلم تماس گرفت گفت باشه چشم.دیشب بنده خداتماس گرفت که راننده لازم دارن بدون هیچ معطلی خدابه همین سادگی توسط دستای قدرتمندش برای عزیزدلم وپسرم 10چرخ آماده کردگفت: لیلاخانم گام اول روبردارین تاگامهای بعدی روبرات بردارم.

    خدایاشکرت که این ویروس واردبدنم شدکه شوهرم به فکرافتادکه بایدقدمهاروتکاملی طی کنددوباره ازرانندگی برای رضای خدادرمشیت الهی کارگری کنه واین نشانه ای است برای ماکه به زودی خدبه خودمون 10چرخ هدیه داده ومنهِ ملکه توخانه روخودم کارمیکنم.

    الخیروفی ماوقع هراتفاقی تودنیامیفته همش به نفع ماس.

    وهروزخواسته ام رامینویسم وشکرخداروبه جامیارم وسعی میکنم که ابوموسی نباشم من یک شیریال دارهستم،من یک عقاب هستم ،عاشقتونم که هرکس هرنعمتی به دست آورده به هم دیگه اطلاع رسانی میکنندوبقیه امیدوارتربه خدامیشن این دوره ی روزشمارواقعابایدخوب ازش استفاده کنم !نگم این فایلهارایگانه ازکلمه ی رایگان لذت نمیبرم!!!!!!!

    من میگم فایلهای هدیه چون من لایق دریافت هدیه های الهی هستم.خدایاکمکم کن چون من ناپخته هستم وتوپیرفرزانه ای به کمکت نیازمندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    بنام خالق جهان هستی

    درودفراوان به استادم وبانوشایسته عزیز

    درودبه خانواده صمیمی عباسمنشی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که درتمامی لحظات زندگیم درکنارم هستی ومراقبمی وبانشانه هایت بامن صحبت میکنی

    تالذت ببرم وشاد باشم

    من آدمی بودم درگذشته که همین مثال ابوموسی راداشتم وتحت هیچ شرایطی حاظر به ترک منطقه امن خودم نبودم وسالها باهمین تفکر زندگی کردم ونتوانستم هیچگونه بهره ای درزندگیم ببرم

    البته که تاثیر افراد خانواده وجامعه ورسانه ها هم بی دلیل نبود که منی که نه درکی ونه آشنایی باقوانین جهان داشتم وباری به هرجهت زندگی میکردم وفقط روزم راشب میکردم

    واینچنین بودن بسیار برام خطرناک بود چونکه جلوی پیشرفتم را گرفته بودم

    وآنقدر با تضادها روبرو شدم که درخواستها درمن ایجاد شد وپروردگارم دستم راگرفت واز سردرگمی نجاتم داد

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من خیلی خوشبختم که خدارا درزندگیم دارم

    خدای هدایتگرم که من را هدایتم کرد ازگمراهی به راه راست تا بتوانم بدنبال خواسته هایم بروم ومسیر رسیدن به اهدافم را مشخص کنم

    من با آشنا شدن باقوانین جهان هستی

    بسیاری درسهایی درزندگیم فراگرفتم

    اینکه تا میتوانم خودم رابه احساس خوب برسانم

    تا اتفاقات خوبی رادرزندگی ام تجربه کنم

    من یادگرفتم که ابوموسی نباشم وازمنطقه امنم بزنم بیرون وهمه چیزها وهمه جاهای مختلف راتجربه کنم وخداروشاکرم که درطول این چندسال اخیرتوانستم بروم وبعضی از شهرهاروببیم وتججربیاتی عالی کسب بکنم وحتی توانستم پاروی بسیاری از ترسهام بگذارم ومهاجرت بکنم

    یکی ازنقاط ضعف بزرگی که درزندگیم داشتم وجود ترسهای درونم بود ومقابل شدن باتضادهای زندگیم ودرنهایت عقب نشینی میکردم وترجیح میدادم درهمان وضعیتم بمانم

    استاد عزیزم این مثال ابوموسی بودن را اکنون نود وخورده ای از درصد مردم دچارش هستند ازجمله خانواده خودم که سالهاست با همین وضعیتشون دارن زندگی میکنند

    ونظرمن درمورد اینگونه زندگی

    زنده ماندن است

    من آدمی بودم بسیار انعطاف پذیر وبسیار عاشق سفر وتجربه جدید بدست بیاورم ولی نمیتوانستم دست به عمل بشوم ،بنا به دلایل،،

    خدایاشکرت،،حدایاشکرت،،

    جهان روبه گسترش است وما نمیتوانیم درجا بزنیم وفقط دوحالت دارد یاباید حرکت بکنیم ویا اینکه آنقدر در همان وضعیتمان بمانیم تا جهان مارو له کنه ونابود بشیم ویا وادرمون به حرکت بکند

    واین خاصیت جهان هستی است

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من دوست دارم آنقدر دنیاراتجربه بکنم

    وازهمه چیز سیر بشوم که وقتی فرشته مرگ به سراغم اومد نگم یکساعت بمن فرصت بده تا برگردم به دنیا وجبران بکنم

    وچقدر لذت بخشه که باآسودگی خاطر دنیاروترک کنیم وبهترین تجربیات رادردنیا کرده باشیم

    من یادگرفتم که دردنیا وابسته به هیچ چیز وهیچکسی نباشم وفقط روی خداوند حساب باز کنم واحساسم را به هیچ عامل بیرونی مرتبط نکنم

    وعوامل بیرونی رادرزندگیم ودرخودم وارد نکنم

    خدایاشکرت خدایاشکرت،،

    پاینده وموفق در تمامی مراحل زندگیتون باشید در پناه پروردگار مهربان

    استاد ومریم خانم بهترینهای جهان هستی رابراتون آرزومندم وسپاسگذارتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 688 روز

    به نام خالق دینا وآخرت

    عرض سلام واحترام دارم خدمت استادی عزیزم

    بانو شایسته نازنینم

    و عزیزان هممدارم که این کمنت را میخواند

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که من هرچی دارم ازن توست توبرایم دادی وبرایم میدی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم که اینقدر همزمانی دقیقآ در در زندگیم تجربه میکنم

    امروز که تاریخ 1403/10/10هست

    من از خداوند نشانه خواستم و خداوندم هم طبق. قانون بدون تغییر خود این نشانه را برام داد که سخنان خود را از زبان استادی عزیزم برام بیان کرد،

    من بخودم افتخار میکنم، که فردی هستم همیشه درحال حرکت هستم، همیشه دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم، من دوست ندارم مثلی ابوموسی باشم،

    داستان من:

    من پارسال این موقوع اصلآ هیچ شغل و درآمدی نداشتم، با پدرمادرم زندگی میکردم ولی از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم، همیش نگران وبی حوصله بودم، با خودم و خانواده ام زیاد در صلح نبودم، و حرکت هم نمیکردم، تا بلاخره بعد یک دو ماه بعد من با یک سری تضاد های برخورد کردم که منو مجبور کرد حرکت کنم،

    و من حرکت کردم از استان قزوین دور از خانواده با تنهایی رفتم تهران صاحب شغل شدم،

    شفلم هم راحت وعالی بود،

    وهم خیلی افراد عالی در آن محیط بود

    خیلی رابطه های عالی برقرار شد

    بعد من هم وقتی خیلی آزادی داشتم که میتونستم روی دوره های استادم کار کنم،

    و از لحاظ روحی هم خیلی با خودم در صلح رسیدم

    خلاصه از هر لحاظ همه چی برام گل وبلبل شده بود،

    بعد نه ماه من خیلی با احساس خوب که آنجا داشتم

    بعد همه چی برام عادی شد

    احساس کردم که آنجا برام یک دایره امن شده

    احساس کردم آن افرادی که باهاشان خیلی ارتباط عالی برقرار کرده بودم برام دیگه جذابت نداشت

    خلاصه شاید 5یا 6روز بود احساس میکردم که دیگه دوست ندارم آنجا درآن محیط با آن شرایط که برام خیلی عالی بود بمانم،

    بعد از انجای که منم قراردادم 2نیم ماه مانده بود که تمام بیشه ولی تحمل آن دونیم ماه برام کمی سخت معلوم میشد چون من دوست داشتم زودتر از خانه امنم بیرون بیام

    بعد منم آن درخواستم را از خداوند کردم و روی ستاره قطبی خود نوشتم ،

    حتا خودم هم خیلی باور نمیکردم که با استفام موافقیت کنه،

    طی 24ساعت با استفام موافقیت کرد ومن از آن کارم بیرون آمدم

    و با امید وتوکل بر خدایم خواستم ایمان فعالم را نشان بیدم

    بقول استاد ایمان که حرکت نیاره حرف مفت هست،

    من خواستم ایمان فعالم را به خودم وخدایم نشان بیدم

    من از آن شرایط گل وبلبلم، با آن حقوق عالی با ان افراد عالی، با ان محیط که همه چی را بلد شده بودم، بیرون آمدم،

    ومدت 13روز شد که پیش پدرمادرم رفتم لزت بردم واستراحت کردم

    امروز دوباره میرم برای یک مصاحبه کاری جدید

    که همه چی اش برام جدید هست،

    و من خیلی امید وایمان دارم که پاداش این حرکتم را خداوند به شکل خیلی عالی و بزرگ برام میده

    من باور دارم که خداوند بازم منو در زمان مناسب تر در بین افراد مناسبتر و درمکان مناسبتر هدایتم میکنه،

    چرا؟

    1چون من ایمان فعالم را نشان دادم، یعنی من ایمان وتوکل دارم به قدرتش به هدایت خدایم

    2 چون من شجاعتم را نشان دادم و طبق قوانین بدون تغییر خداوند پاداش های بزرگ همیشه به شجاعان داده میشه

    3 چون من مدتی هست که روی خودم کارمیکنم و احساسم خوب است، و احساس خوب نتیجه اش لاجرم اتفاقات خوب است

    4چون من ایمان و باور دارم که هرچی میشه دقیقآ همون چیزی هست که مره به خواسته هام میرسانه، خداوند هدایت کردنم را به عهده گرفته چون آن علیم هست، او میدونه که چی خیر وچی شرهست برام من نمیدونم و منو به سمت خیر هدایت میکنه

    5 چون من دنبال حرکت و تجربیات جدید هستم

    6چون من میخوام خودم را در دنیا تجربه کنم،

    7چون من میخوام دنیایی اطرافم را تجربه کنم،

    8چون من میخوام خودم را کشف کنم،

    9چون من میخوام خودم را گسترش بیدم

    10چون من میخوام هر آموزش که از استادم میبینم در عمل نشان بیدم نشینم فقط آموزش بیبینم میخوام شاگردی ممتاز بیشم و به حرفای استادم عمل کنم

    الان که این پیام را مینوسم ساعت8:8صبح

    1403/10/10 داخل قطار هستم

    میرم برای مصاحبه جدیدی،برای کاری جدیدم،

    انشالله بعدآ نتایج این حرکتم را هم با عزیزانم به اشتراک مگذارم

    امیدوارم در پناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم

    خدا یار و یاوری همه ما باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فریاد صفری گفته:
    مدت عضویت: 236 روز

    مرا به نشانه ام هدایت کن !!!

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان ، امروز یه فرصت شغلی کارمندی نسبتا خوبی به من معرفی شد … دو دل بودم و به خدا گفتم خدایا به امید تو خودت هدایتم کن الا میرم توی سایت عباس منش و گزینه ی مرا به نشانه ام هدایت کن رو میزنم و خودت بهم بگو دیگ که برم اون شغل یا نه ،

    یک قسمت سریال زندگی در بهشت اورد … متن ها رو خوندم تا آخر متن که رسیدم دیدم اوه این جمله خیلی نزدیکه به مسئله ی من و رنگش هم آبیه زدم روش و هدایتم کرد به این ویدیو و من تصمیمو گرفتم که نرم به اون شغل و برای 25 سال خودمو اسیر نکنم و محدود نکنم … من خودم مهارت بسیار خوبی دارم در یک زمینه ای … و یک شغلی هم دارم که دارم درآمد کسب میکنم … (که البته بگم در مسیر تکامل …) پس نیازی نیست این شغلی رو برم که 25 سال خودمو محدودش کنم با باور های اون افرادی که …

    (وقتی که ایشون این کارو بهم معرفی کرد هی توی دلم به یاد میاوردم بعضی از حرف های استاد رو بعضی از قوانین رو مثل توحید عملی و باور های ثروت ساز …)

    درسته که به گفته خودتون مهارت و رفتن تو دل ترس و تجربه ی یک شغل جدید و اینا ولی این کوتاه مدته اما بعدش چی ؟! من که علاقه ندارم به این شغلی که اونم 25 سال براش کار کنم و وقتمو بگیره … نمیخوام برم توی دل همچین ترسی که واقعا فایده ای برای من نداره مثل این میمونه که برم بالای ساختمون و بگم میخوام توی ترسم برم و خودمون بندازم پایین …

    و بله به نتیجه رسیدم این شغلی که بهم پیشنهاد شد نرم که ازادی زمانی نداره و محدوده …

    و بیام مسیرم رو ادامه بدم .

    ممنونم استاد عزیزم انشالله در دنیا و آخرت شاد پیروز و موفق باشی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    روز 136

    من همیشه دوست داشتم که جاهای جدید برم

    کارهای جدیدو تجربه کنم

    یه راه همیشگیو نرم

    یه تجربه ی تکراری نداشته باشم

    کارهای هیجان انگیز انجام بدم

    ولی سوالم همیشه از خودم این بود ک چرا حد داره این رفتارت؟

    چرا مرز داره؟

    چرا ی جاهایی این‌مدلی هستی ی جاهای نه؟

    کجا این طور نیسم؟جاهایی که مثلا دلم میخواد برم ی مسافرت داخل ایران،ولی گیر میکنم بین هزینه ی مسافرت یا ی کاره دیگ ک اونم لازم دارم انجام بدم

    دوس دارم موتور بخرم ولی گیر میکنم بین هزینه ی موتور و کارای دیگ

    من متوجه باگم شدم بدم شدم با کمک دوره ثروت 3

    من هنوز باور فراوانیم قوی نشده،که در مداری قرار دارم که بین انجام کارهایی ک دلم میخواد مردد میشم و نگران هزینه هامم

    من هنوز در مداری نیسم که بتونم یه تور 15 میلیونی همین جنوب خودمون برم!در صورتی ک ممکنه پولشم همین الان توی جیبم باشه ها!ولی فکر میکنم کارای مهمتری دارم

    چرا کارای مهمتری دارم؟؟

    چون کمه و من شاید نتونم از پسشون بربیام پس بهتره بدو بدو و با زور اونارو انجام بدم

    حالا اگه موند ،برسم ب بقیه زندگیم

    این رفتار به این ضایعگی از کجا میاد؟؟؟

    از باور کمبودم دیگ

    درسته من تفریحاتی انتخاب کردمو تجربه‌کردم که روبرو‌بشم با ترسام

    مثل پرش از برج میلاد

    مثل ارتفاع 40 متری

    مثل مسافرتهای یهویی و یروزه

    مثل موتور سواری و یادگیریش

    ….

    ولی چرا همیشه ی وره ذهنم ،ینی یه وره بزرگه ذهنم،نزاشته کارای دیگ بکنم؟

    منی ک عاشق سفرم

    منی ک عاشق رفتن به جاهای جدیدم

    منی ک عاشق غذاهای جدیدم

    ریشه اصلیه من که سایه انداخته رو‌کله باورام،باور کمبوده

    حتی قبلا میترسیدم ک باهاش روبرو بشم

    چون میگفتم خب رفتارت باید عوض شه،بعد همین فکر دچار تردیدم میکرد خب اگه رفتارتو عوض کنی،نکنه به بن بست بخوری و یجا کم بیاری ک‌جبران نشه،و خلاصه ذهنم خودش خودشو منطقی میکرد و من شونه خالی میکردم

    اما واقعا الان به خواسته هام ک فکر میکنم،میبینم من هیچ فرقی با اونی ک داره خواسته های منو زندگی میکنه ندارم

    نه از هوش نه استعداد نه اراده نه هیچیزی

    من فقط ترسی دارم ک از باور کمبوده و نمیزاره قدم بردارم و همش از نمیشه و پولات فلان میاد

    من از عمق وجودم دلم میخواد شرایط و امکاناتی توی زندگیم باشه،که نه تنها خودم،بلکه ادمهای مهمه زندگیمو شریک تجربه ها و لذتام کنم

    کادو بخرم واسه همه

    خداروشکر میکنم ک همین لحظه،نوشتمش

    رفتارمو باید یواش یواش تغییر بدم تا یه اتصال جدید توی مغزم ب وجود بیارم و راهی ک شروع کردمو متمرکزتر برم جلو

    استاد ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 328 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام استاد بعد خوندن کامنت ها در ادامه کامنت قبلیم خواستم بگم من سراسر از ترس بودم که همیشه جلو موفقیت پیشرفت من رو گرفته

    من حدود 19 سالگی گواهینامه خودم گرفتم یعن 5 سال پیش ولی هیچ وقت نرفتم سراغ رانندگی و با اینکه رانندگی دوست داشتم اما به خاطر ترس از تصادف و خسارت هیچ وقت پشت ماشین نشستم. چون همیشه پدر برادر و اطرافیانم گفتن تو راننده نمیشی تو ترسویی تو شانسی گواهینامه گرفتی‌.رانندگی تجربه میخوادتو تجربه نداری یا زنها پشت ماشین ظرفشویی باید بشینن یا اینکه از دخترها راننده درنمیاد ولی مردها توخونشون رانندگی هست این باور کاملا اشتباه چون به خاطر این باور از بچگی به پسرها ماشین میدن با تجربه خطا ها هروز بیش‌از قبل یاد میگیرن همین ترس باعث شده من نتونم رانندگی کنم چون فکر می کنم بخوام پشت چراغ قرمز خاموش کنم چی یا وسط جاده ماشین ام خراب بشه یا اینکه نکنه نتونم از چهار راه یا گذرگاه رد بشم یا نتونم تو باران برف رانندگی کنم یا رانندگی باعث میشه اگر ماشین خاموش کنم بقیه مسخره ام کنن یا ممکن تصادف کنم آسیب ببینم. در هرحال که کاملا اشتباه و باید به دل این ترس برم

    میلیون ها خاتم راننده تریلی هواپیما اتوبوس قطار داریم خانم ها قدرتمند هستن و راننده های بهتری هستن از آقایون ومنم همیشه تحت حمایت خداوند هستم.

    یکی دیگه از ترس هام اینه همیشه وقتی غذا میخورم بترسم نکنه چاق بشم هرچی میخوام بخورم کالری شماری میکنم چون وزنم هی میره بالا دیگران نکنه مسخره کنن من رو این ترس همیشه من از لذت غذا خوردن محروم میکنه و همیشه می ترسم عذاب وجدان دقیقه ایی راحتم نمیزاره هی وزنم میره بالا انگار این ترس شده خدای من لحظه ایی نیست که به چاقی لاغری فکر نکنم این هم به نوبه خودش یه نوع فوبیا هست.

    ترس دیگه ام این از کار کردن جدید رفتن به مغازه جدید رفتن به مکان های ناشناخته ترس از رفتن به جاهای با کلاس مثلا میگم نرم کنسرت نرم بالاشهر تهران اونا دیگه خیلی خاص هستن یعنی اینکه همیشه فکر میکنم نکنه دیگران بگن این خوشتیپ نیست خوش پوش نیست خوش بو مرتب نبست نکنه برم بیرون بلد نباشم آدرس بپرسم گم یشم مردم بگن این چقدر لولش پایین یعنی ترس از خود تحقیری دارم

    این باعث میشه بترسم برم توجامعه تو خیابان چون فکر میکنم نکنه نتونم خیلی از اصطلاح های با کلاس جدید سر در نیارم مسخره کننم این ترس از موقعیت های ناشناخته دارم .

    ترس از رفتن مسافرت تنهایی ترس از رفتن به جاهای دور همیشه با خانواده رفتم خرید رفتم بیرون رفتن این ور اون ور حتما باید بایکی برم .

    انگار حس میکنم وقتی میرم بیرون همه بهم توجه میکنن و انگار هراس اجتماعی دارم ولی به شدت بهتر شدم و به این ترسم غلبه کردم .

    من آدمی بودم که از جامعه می ترسیدم و از حضور توی جوامع مختلف می ترسیدم یعنی حتی وقتی می رفتم بانک یه فرم پر کنم دستام می لرزید حتی با خانواده مب رفتم تو دوران بلوغ بیرون حس میکردم همه به ما الان توجه میکنن و من آبروم میره

    حالا درس طبعیت برای رفع این مشکل من چی بود تو سال کنکور من هدایت کرد سمت رشته روانشناسی که درتعامل شدید با دیگران هست و من الان به شدت آدم برون گرا اجتماعی شدم و سریع دوست رفیق پیدا میکنم.

    الان میخوام دیگه مثل ابوموسی ترسو نباشم و تغییر کنم و برم تو دل ناشناخته هام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: