مقدمه دوره کشف قوانین زندگی - صفحه 11

استاد عزیزم سلام ، دارم سعی میکنم به الهامات درونی خودم عمل کنم و به آنچه بهم گفته میشه بها بدم و بر مبنای اونها تصمیم بگیرم ، قبلا هم که سنم کمتر از الان بود به ندای درون خودم خیلی توجه میکردم ولی کم کم که بزرگ شدم به خیال خودم تصمیم گرفتم منطقی باشم و از عقلم استفاده کنم و اینطور شد که به تدریج از روح و احساسم فاصله گرفتم و به ذهنم اعتماد کردم و به دو دو تا چهار تا ی عقلم متکی شدم ، اما دیروز که قسمت دهم دوره قانون آفرینش را گوش میکردم انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که گویی گمشده ای پیدا کردم ، واقعا چقدر این نیرو سریع با من یار شد و نیرویی که بقول شما از من دور شده بود خیلی زود به سمت من و کمک من آمد، انگار منتظر بود تا صدایش کنم ، از دیروز مدام به ندای درونم وصل هستم و نتایج عجیبی گرفتم ، مثلا امروز به همسرم گفتم برو کلاس زبان انگلیسی ثبت نام کن و مجددا کار آموزش رانندگی را دنبال کن لازم به توضیحه که کار مربیگری رانندگی بسیار پردردسر با درآمد پایین و فشار جسمی زیادی هست که قبلا هم به همین دلیل همسرم از این شغل خارج شد ولی نمیدونم چرا امروز بهش اصرار میکردم که دوباره همین شغل را دنبال کنه ، در حالیکه اون نیرو بمن گفت اون خودش باید دنبال اهدافش بره و تو دخالت نکن و راه و چاه نشونش نده ولی من گوش نکردم و اماده شدیم که یک دفعه هوا به شدت کثیف و گرد و خاک شد طوریکه حتی یک لحظه نمی شد چشم هات را باز کنی و خاک تو چشم میرفت همین جور آشغال تو هوا بود و دوباره اون نیرو بمن گفت اینا نشانه س که دنبال اون کارها نری و همسرم هم دوست نداشت دنبال آنچه من براش در نظر گرفته بودم بره ولی بخاطر من چیزی نمیگفت تا اینکه رفتیم در کلاس زبان ولی همینکه خواستیم وارد بشیم با قدرت باد ، در به شدت بروی ما بسته شد ، به این نشانه هم توجه نکردم ، زنگ زدیم در را باز کردند و داخل شدیم و اتاقی که میخواستیم صحبت کنیم به حدی شلوغ بود که دیگه نتونستم سکوت کنم و به همسرم گفتم بیا برگردیم من بیشتر از این جلو نمیام و برگشتیم ، از اون طرف به یک اموزشگاه رانندگی رفتیم که با حرفهایی که شنیدیم صلاح دیدیم دور اون کار را هم خط بکشیم ، خلاصه اینکه وقتی تو ماشین نشستیم باد آروم شده بود و خاک نشسته بود و هوا صاف بود و اون حس درونی بمن گفت هیچ کار فیزیکی لازم نیست انجام بدید ، هیچ حرکتی فعلا نمیخواد بکنید ، الاّ اینکه برید خونه و دوره ثروت یک را با گوش جان گوش کنید و در کنارش روی عزت نفس تون کار کنید ، هردو باهم ، یعنی من و همسرم و من تمام اینها را به همسرم گفتم و ایشون گفت دقیقا من هم از وقتی برگشتیم آرامش خاصی دارم و میخوام روی خودم کار کنم .

لازم میدونم بگم که من از دوره ثروت واقعا نتیجه گرفتم و کسب و کار خودم را جدی گرفتم و همسرم را کارمند خودم کردم و همین هم باعث پیشرفت کار و افزایش درآمد م شد ولی از آنجا که شیطان نجواهای خودش را در گوش من فرو کرد ، تحت تاثیر حرفهای دیگران میخواستم همسرم یک کار جداگانه داشته باشه چرا که مدتیست از اطرافیان می شنوم که مرد نباید زیر دست زنش باشه و باید شغل مستقل داشته باشه حتی اگر درآمدش کمتر از اونچه باشه که زنش بهش میده و متاسفانه من امروز تمام نتایجی که در اثر باورهای ثروت ساز یاد گرفته بودم و تغییرات زندگی خودم را نادیده گرفتم و میخواستم به فرمان شیطان گوش دهم و حالا خدا را شکر میکنم که تونستم بر شیطان غلبه کنم و راه خودم را در پیش بگیرم ، الان راضی و خوشحالم و امیدوارم بتونم با راهنمایی ندای درونم به خداوند ، به سلامتی ، به ثروت ، به بهترین روابط برسم ، الهی آمین