«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1837 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    سلام استاد

    اول صبح فایل توضیحات نشانه من رو گوش دادم و تمرین ستاره قطبی رو تو دفترم نوشتم واز خدا خواستم که مهاجرت من رو به شهر دیگه ای که آرزومه رو فراهم کنه و ازش کمک خواستم که مسیر رو بهم نشون بده

    بعد گفتم برم و نشانه امروز من رو باز کنم قبلش تو دلم نیت کردم که در مورد مهاجرت بهم نشونه ای بده دکمه رو زدم خدای من باورتون نمیشه یه فایل اومد که لایو به سوالات بود که در مورد مهاجرت از استاد سوال شده بود واستاد در مورد مهاجرتش به آمریکا رو توضیح داده بود که چه طور انجام شد و کلی از ترمز ها و باور ها و هدایت خودش برای مهاجرت توضیح دادند و منم ترمز های خودم رو پیدا کردم و باور های درست رو در مورد مهاجرت فهمیدم چه هماهنگی خدای من و چه قدر این قانون درست عمل میکنه قبلا میرفتیم و فال حافظ میگرفتیم ولی الان هدایت میشیم با یه دکمه زدن

    استاد واقعا ازتون ممنونم به خاطر این همه فایل های باارزشی که ضبط کردین یه گنجینه طلاست مسیر گنج رو بهمون نشون میده

    من با فایلهای شما چه رایگان و چه محصولات دارم زندگی میکنم هیچ کتابی نمیخونم و هیچ برنامه دیگه ای گوش نمیدم

    بازم ازتون سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    آزیتا موحد گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیز این خانواده بزرگ،

    واااااای خدای من چقدر این سایت عالیه و چقدر این ایده الهامی خوب بود گذاشتن قسمت (نشانه ی امروز من) تو سایت. با اینکه قبلا هم از این قسمت استفاده کرده بودم ولی الان واقعا دارم دیوونه میشم نمیتونم توضیح بدم چه احساسی دارم اشک شوق تو چشام حلقه زده الله اکبر از این همه درستی قانون. الان که احساسم فوق العاده و بی نظیره میخوام اینجا در موردش بنویسم و اینو بعنوان یه ردپا برای بعدها که برمیگردم و میخونمش ثبت کنم .

    داستان اینه برای یکی از خواسته هام (بچه دار شدن) قبلا با همسرم پیگیرش بودیم و نتیجه مطلوب رو نگرفتیم رهاش کردیم. بعد مدتها دوباره فکرش اومده تو سرم که باز برم دنبالش ولی نمیتونستم تشخیص بدم که این فکر الهامه یا نجواس نمیفهمیدم که چی درسته باید رهاش کنم تا در زمان مناسب اتفاق بیفته یا اینکه براش قدم بردارم و خدا قدمهای بعدی رو برام برداره یه جورایی گیج بودم تا اینکه الان از خدای مهربونم خواستم که هدایتم کنه و خیلی واضح بهم بگه که چیکار باید کنم و وقتی دکمه (نشانه ی امروز من) رو زدم و قسمت 38 سفر به دور امریکا رو دیدم دارم دیوونه میشم مگه واضحتر از این داریم از خود تصویرش گرفته که عکس بغل کردن استاد و پسرشون تا متن انتخابی یک دوست عزیز: (از محبت شما و عشق شما به فرزندتون و اون کلمه ی محشره عاشقتم‌…)

    الهی شکرت برای این همه دقت و درستی قانون که عالی داره کار میکنه و اگه با قلب پاک یه چیزی رو از خدا بخوای خیلی واضح بهت گفته میشه و هدایت میشی.

    خیلی خوشحالم که عضو این خونواده بزرگم و مشتاقانه دوس دارم این مسیر زیبا و لذت بخش رو ادامه بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    علی رونقی گفته:
    مدت عضویت: 2367 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر,تایش مخو خداوندی است که فرمانروای تمام جهانیان است,بخشنده و بخشایشگر ات,خداوندی که صاحب روز جزا است,پروردگارا تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم,من را به راه درست هدایت فرما راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساخته ای نه راه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان,

    شروع داستان=امروز میخوام راجعبه هدایتم به راه راست صحبت کنم بنظرم همیشه اینجوری نیست که آدما با نرمی و با پذیرش به راه راست هدایت بشن و بعضی وقتها تضادهای قوی که به آدم میخوره چنان سیلی محکمی میزنه بهت که به فکر فرو میبرتت و همین به فکر فرو رفتن باعث میشه دترسی پیدا کنی به آگاهی های جدید,بنظرم آدم ها دوجا خیلی هوشیارن اون موقع هایی که هوشیارن و اون موقع هایی که بشدت گیج شدن در اثر برخورد به تضاد ها قانون دنیا اینه که همه چیز خیلی راحت برای آدما اتفاق میافته و به خواته هاشون میرسن بشرط اینکه مقاومت نداشته باشن,آدمی که مقاومت نداره راحت هدایت میشه چون آدم برای اینکه هدایت بشه باید اعتماد کنه و آدمهایی که شک توی وجودشونه یا بهتر بگم آدم هایی که از تجربه کردن چیزهای جدید میترسن به همون اندازه ای که میترسن به همون اندازه سخت هدایت میشن اما آدم هایی که از تجربه کردن ترسی ندارن به زودی به سختی ها و آسانی هایی بر میخورن که خودشان میتوانند تمیز دهند که راه هدایت کدام است و گمراهی کدام,من از اون دسته آدم هایی بودم که شک به شدت توی وجودم قوی بود و خیلی عذاب آور بود برام تجربه کردن یه چیز جدید مثلا اعتماد کردن به یه آدمی که نمیشناسمش حالا میخواد جواب اعتمادم خوب باشه یا بد جونمو نمیگیره ک یا جواب اعتمادم درسته و اون آدم میشه عزیزم و برام سودآوری داره توی زندگی یا بهم خیانت میکنه و قطعا یه درسی توی دل این قضیه هست,بنظرم حال آدمی که اعتماد میکنه مثلا توی این مورد خاص و شکست میخوره خیلی خیلی بهتره از آدمی که همیشه توی شک و ترس زندگی میکنه واقعا اینو از ته دلم میگم,یه زمانی بود به کار بازاریابی علاقه داشتم اما همیشه این ترس باهام بود که مثلا اگر برم توی یه مغازه ای و بخواهم این کارو بکنم اگر صاحب مغازه پرتم کنه از مغازه بیرون چی و این ترس رو ماه ها و سال ها یدک میکشیدم,واقعا حال بدی بود هم میخواستم اون کارو انجام بدم هم میترسیدم انجام بدم,یه روز از شدت احساس بد و بی پولی نشستم با خودم صحبت کردم گفتم خب علی تجربه کن شاید اونایی که میخوای بری ویزیت کنی باهات بد برخورد نکنن تو چند ساله توی این ترسی واقعا عذاب اون چکی که اونا میخوان بهت بزنن یا بندازنت بیرون بیشتره یا این عذابی که داری میکشی؟

    البته خیلی ذهنیت داغونی داشتم,یکی از دوستام بود که توی کار تابلو LED بود و من قبلا انباردارش بودم و بخاطر حقوق پایینی که داشتم از اونکار اومده بودم بیرون رفتم پیشش و بهش گفتم میخوام برات بازاریابی کنم یادمه یه تابلو توی دفترش بود بهش گفتم این تابلو رو چند بمن میدی؟

    اون یه عددی بمن گفت یادم نمیاد دقیقا حدود صدهزار تومن بعد من گفتم من برات میفروشم هرچی بالاتر فروختم برای خودم هزینه تبلیغات همه چیز هم با خودم تو هیچ کاری نمیخواد بکنی و اونم قبول کرد رفتم حدود 5000 تا تراکت دادم چاپ بشه و شروع کردم به پخش این تراکت ها یادمه اولین جایی که شروع کردم به پخش این تراکت ها خیابان تارخان تهران بود اولین تجربه هایی که میخواتم برم توی مغازه و با مشتری حبت کنم واقعا ترناک بود یادم میاد اونقدر ترسناک بود که کل مغزمو پر کرده بود و جا برای فکر دیگه ای وجود نداشت اما من از ته دلم این اعتقاد رو داشتم میگفتم میرم بلاخره یه چیزی میشه یا بیرونم میکنن یا میگن نمیخوایم یا میخوان دیگه نمیخوان بکشنم ک یادمه مغازه اول مغازه دوم مغازه سوم تا دهم میدیدم اینا چقدر خوب بامن برخورد میکنن بعضی از مغازه ها هم واقعا بد برخورد میکردن اما از هر 1000 تا یدونه و بعد از چند وقت که این کارو میکردم فهمیدم چیزی که من سالیان سال ازش میترسیدم یه توهم احمقانه ای بیش نبوده یادمه یه روز دور میدون انقلاب تراکت پخش میکردم یه دفعه یه مشتری بهم گفت من نمیخوام تابلو اما شماره منو داشته باش بهم پیام بده هروقت خواستم بهت زنگ میزنم این اولین ایده کاریم بود گفتم میرم ویزیت میکنم هرکی هم نخواست شماره اش رو میگیرم پیام میدم تو ذهنش بمونم هروقت خواست پیام بده دو سه روزی این کارو میکردم و یه سوال شدیدا ذهنمو درگیر خودش کرده بود که چجوری میتونم شماره مغازه دارارو پیدا کنم بدون اینکه لازم باشه اینهمه پیاده روی کنم کسایی که این کارو کردن میدونن خیلی کار سختیه کیلومترها پیاده بری توی روز و ویزیت کنی اما هیچی به ذهنم نمیرسید,به چندتا شرکت تبلیغاتی هم زنگ زدم مشاوره بگیرم اما ایده خوبی نگرفتم,یه روز زیر دوش توی هموم یه دفعه این ایده به ذهنم زد که خب برو توی گوگل سرچ کن یادم نیست چجوری و با چه ذوق و شوقی از حموم اومدم بیرون و رفتم توی گوگل سرچ زدم یه سری سایت برام بالا آورد که سایت فروشگاه های بزرگ بود و من همچنان ویزیت میکردم و اینم بگم مشتری به اندازه ای داشتم که دخل و خرجم جور باشه اما اون زندگی که میخوام نبود و دوست داشتم بهتر بشه توی یه سایت سرچ زدم نوشته بود بانک اطلاعاتی اصناف با خودم گفتم چی؟بانک اطلاعاتی؟توی گوگل سرچ زدم بانک اطلاعاتی چیست و فهمیدم پکیج هایی وجود داره که شماره اصناف توش وجود داره مثلا شماره تلفن 5000 تا مغازه و اون پکیجو تهیه کردم و شاید باورتون نشه تعداد مشتری های من به صورت لگاریتمی بالا رفت و واقعا وضعیت خوب شده بود و من مشتری های زیادی توی این زمینه داشتم و کار میکردم و زندگی خوب شده بود برام اما یه ترس دیگه توی وجود من بود اینکه میتریدم کارگاه بگیرم و خودم لوازم بخرم و بفروشم چون همه علمش روهم داشتم,بریم راغ بقیه داستان پدر من کامیون داره یادم میاد یه روز باهاش رفته بودم مسافرت توی یه پاتوق با یه بنده خدایی دوست شدیم و اومد توی ماشین ما و چایی خوردیم و رفتش یادمه موقعی که رفت و نشست پشت ماشینش پدرم بهم گفت علی بدو برو شماره اش رو بگیر داشته باشیم یه وقت بار داشتیم بهم معرفی کنیم من تا اومدم به خودم بجنبم اون بنده خدا حرکت کرد و رفت بعد من پیش خودم گفتم چقدر خوب میشه ماشین ها شماره تلفنشونو بنویسن عقب ماشینشون,یه دفعه یه ایده فوق العاده به ذهنم رسید که از این تابلو ها پشت کامیون هم میشه استفاده کرد که نه تنها شماره رو نشون بده بلکه سایت و هرچی داری رو نشون بده و این ایده رو سرچ زدم توی اینترنت و دیدم هیچکس تاحالا استفاده نکرده و افتادم دنبالش و اما این ترس لعنتی باعث شد هیچوقت برای اجرایی کردن این ایده قدم برندارم چون اون دوستم هم کلا خوش بین نبود به این ایده من و چون من برای خودم کار نمیکردم وابسته به اون بودم و اون ایده برای همیشه مرد و هنوزم که هنوزه هیچکس اونو انجام نداده,بگذریم این ترس اینکه میترسیدم برای خودم کار کنم وجود داشت و من هم هیچ تلاشی نمیکردم برای کشتنش و روز به روز این ترسه بزرگتر شد و مخصوصا پدر و مادرم که بهم میگفتن دایم که یه جایی برو بیمه داشته باشی و از این چیزا اون ایده رو برای همیشه فراموش کردم و رفتم توی یک شرکت برند بخاطر تجربه ای که داشتم تونستم مدیر فروش بشم با حقوق چندرقاز واقعا نمیتونستم خودمو قانع کنم منی که اینهمه توانایی دارم چرا باید به این حقوق قانع باشم؟اما ترس ها از اینکه برای خودم کار کنم خیلی بزرگ بود و من به همون روند ادامه دادم تا روزی که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و کارای ازدواجو انجام دادمو همراه خانواده به خواستگاری رفتیم,اما اتفاق جالبی افتاد همون شب خواستگاری از مدیر داخلی شرکت پیام داده بود که آقای رونقی شرکت تصمیم گرفته تعدیل نیرو کنه بنا به دلایل خودش و شما یکی از اونایی هستی که باید بری و من این پیامو خوندم نمیدونستم باید چی بگم اونشب سخت ترین شب زندگیم بود که پدر و مادرم با پدر و مادر اون دختر صحبت میکردن درباره شغلم در حالی که من میدونستم شغلی وجود نداشت و لحظاتی پیش از دستش داده بودم اون شب هیچی نگفتم و فردا به مادرم گفتم زنگ بزنه اطلاع بده که اینجوری شده و اخراج شدم و بخاطر اینکه از کارم اخراج شدم اون دختری که دوست داشتمو ندادن بهم و شوک عجیبی بود روزهای اول که گیج گیج بودم اما به بزرگی خدا بزرگترین موفقیت زندگیم توی همین اتفاق تلخ بود,بعد از چند روز که به خودم اومدم با خودم گفتم علی تو از چی میترسی برای اینکه کارو شروع کنی؟دیگه بدتر از این اتفاق هم مگه میتونه بیافته؟تهش میخوای کارو شروع کنی چی بشه؟ورشکست بشی؟بدرک بیافتی زندان؟بدرک هرچی میخواد بشه بشه یادمه این حرفو به خودم زدم هر کاری میکنی بکن اما توی ترس زندگی نکن,شب های ختی بود اما سرنوشت ساز تصمیم قطعی گرفتم که کارو شروع کنم برای خودم یکی از دوستان پدرم بود که توی کار تجهیزات تالار بود و من رفتم پیشش یه مدت کارو یاد گرفتم حدود شیش هفت ماه و بلافاصله بعد از اون کارگاه خودمو زدم و خداروشکر از اون روز واقعا وضعیت زندگیم راضی کننده شده و بسیار خوشحالم بابت حال خوبی که دارم تمام اون سال هایی که میترسیدم برای خودم کارگاه داشته باشم و مسؤلیت پذیر باشم باعث شده بود توی تمام این سال ها درد مسؤلیت پذیر نبودنم روی قلبم بمونه و با انجام اینکار احساس میکردم از زندان آزاد شدم و وضعیتم روبه راه شده بود بعد از اون وارد بازارهای مالی شدم و دارم این کارو ادامه میدم و انشالا به زودی زود میخواهم به آمریکا مهاجرت کنم.

    به امید موفقیت روز افزون تمام شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    نفیسه دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزم وخانم شایسته ی گرامی ودرودبه دوستان وهم فرکانسی های بینظیر

    تمام نظرات عزیزان روخوندم وبرخودم واجب دونستم که دیدگاه خودم روکامنت کنم شایدهدایتی باشه برای همه درمسیرآگاهی وعشق😇😊

    خدابامن حرف زدوقتی خیلی هدایت خواستم ازش وقتی ناامیدبودم وپناه بردم به خودش

    وجملاتی که برقلبم جاری شدروبراتون مینویسم

    تومنحصربه فردی

    توبه تنهایی میتونی کوهی روجابجاکنی

    چرااینقدرخودتودست کم میگیری

    بروجلونترس…هرکاری دلت بهت میگه انجام بده

    به حرف وندای قلبیت گوش کن

    منم کنارتم من هرلحظه هستم وکمکت میکنم تابه بهترین خودت تبدیل بشی

    فکره هیچی رونکن همه روبسپاربه من، به خودم

    توفقط صبورباش

    وتماشاکن ببین برات چه میکنم

    تمام اون چیزهایی که بنظرت غیرممکن میادوممکن میکنم

    فقط میخوام توکیف کنی فقط میخوام بهم ایمان بیاری منوباورکنی ،باورکنی وقتی میگم هستم هستم

    وقتی میگم نترس کنارتم وقتی میگم بروجلوبدون شک وتردیدبری جلو

    هرکاری روکه بایدانجام بدی رومیندازم توقلبت

    ازنورم به قلبت جاری کردم تابدونی که تنهاترین، بهترین وبدردبخورترین کس تومنم وهمیشه دستتوگرفتم

    همیشه مراقبتم بیشترازاون چیزی که فکرشوبکنی

    همیشه بخندوشکرگزارباش که خدایی داری که جبران همه ی نداشته هاته

    همیشه بوده وهست وهیچوقت تنهات نمیزاره

    قشنگ نگاه کن خوب ببین خوب گوش کن

    من همه جاهستم .

    خدایامچکرررم عاااااشقتم ازصمیم قلبم 🌼🌼🌼🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    خداوندا

    معبودا

    بهترین من

    خوبترین من

    ماه ترین من

    تو برایم کافی هستی

    تو برایم کافی هستی

    تو برایم کافی هستی

    امیدم به تو است اما چشم به کمک بنده تو دارم

    می دانم کارم اشتباه است ،می دانم که تا تو هستی مرا به غیر نیاز نیست

    اما ضعیف هستم و در خود نمی بینم بزرگ بودن را

    هرچند تو گفته ای که من اشرف خلایق هستم ولی ولی خودم را نمی شناسم

    ولی خودم را دست کم می گیرم

    ولی از خودم غافل می شود

    ولی خودم را گم می کنم

    آنقدر تو بزرگ هستی و مهربان که من باور ندارم این همه دریای بی کران سخاوت را

    الهی تو رب هستی و من بنده تو

    الهی تو خالق هستی و من خلق شده تو

    الهی تو بزرگ هستی و من قطره ای ازاین دریای بزرگ تو

    اما این قطره آنقدر عزت به او بخشیده ای که می تواند مروارید شود و باارزش

    ببخش گاهی اوقات مروارید خودم را گم می کنم

    ببخش گاهی اوقات قدر جواهر وجود خودم را فراموش می کنم

    ببخش گاهی اوقات یادم می رود که من توان همه کاری را دارم و می توانم از پس همه مشکلات خودم بربیایم.

    فراموش کنم اگر گوش به دیگری دادم ویا دل به دیگری

    فراموش کن اگر امید بستم به بنده تو

    فراموش کن اگر نگاهم به دستان بنده تو بود

    بیاد نیاور زمانی که خواهشم به خلق تو بود.

    بی خیال شو آنجا که به در خانه ی جز خانه تو رفتم.

    نبین زمانی را که التماس می کردم از غیر.

    نبین آنجا که انتظارم از بندگان تو بود

    بگذر از لحظاتی که چشم انتظار کمک بودم

    اما

    دلم شکست

    دستم را رد زدند

    خواهشم را نشنیدم

    تقاضایم را ندیدند

    کمکم نکردند

    انتظاراتم را بر نیاوردند

    اما

    ولی

    تو باز کنارم بودی و دستم را گرفتی

    تو باز فراموشم نکردی

    تو باز نگاهم کردی

    تو باز هوایم را داشتی.

    دمت گرم

    آنقدر خوبی و عزیز که خیلی وقتها در فکر نمی کنی

    آنقدر ظریف و نامحسوس به فریاد بندگان خود می رسی که خیلی وقتها خودمان هم نمی فهمیم که چی شد و مشکل حل شد.

    خدای من هزار بار بگویم دمت گرم باز کم است

    باز نمی توان شکر تو را بجا آورد.

    خدا جونم ممنون تو هستم که من بیادت نباشم تو بیادم هستی

    خدا جونم سپاسگذارم از تو که یادم دادی تا صبر کنم برای خواسته هایم

    تلاش کنم برای هدفم

    بجنگم برای خواسته ام

    خداوندا هرچه تو را صدا کنم کم است

    نامت آرامش دارد و یادت قوت قلب.

    اسم ت گشایش کارها است و ذکر آت حلال مسائل.

    ممنون تو هستم خدای من که

    آرامش

    خانواده خوب

    دوستان خوب

    کار خوب

    اتفاقات خوب

    هرچه خوب است را برای من می خواهی و تمام تلاش آت برای خوب بودن من است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مجید یاری گفته:
      مدت عضویت: 1104 روز

      با سلام وارادت خدمت سعیدجون

      واقعا عالی بود

      دمت گرم

      ناخوداگاه چشمم ب کامت شما خورد.چقدر زیبانوشتی.

      چقدر عاشقانه

      چقدر اگاهانه

      وچقدراگاهانه از شرک ها اعرض میکونی

      وچقدر اگاهانه با بیان کردن ازصفات خداوند انرژی میدی

      انشاالله درپناه حق ثروتمند،سعادتمند.وخوشبخت در هر دوجهان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    My Change گفته:
    مدت عضویت: 580 روز

    دیروز کمی سردرگم بودم که آیا کارایی که دارم انجام میدم نتیجه میده؟چرا نتیجش رو نمیبینم،تو همین فکرا بودم که اومدم به سایت و از این قسمت هدایت شدم به یکی از فایل های استاد که در مورد قانون تکامل صحبت میکردن،اونجا متوجه شدم که تو خیلی از مباحث من هنوز تکامل خودم رو طی نکردم برای همین نتایج هنوز پدیدار نشده،و این آگاهی باعث شد آرام بشم و به مسیرم ادامه بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2239 روز

    بنام خداوند هدایت کننده

    نشانه امروز من

    هدایت به فایل نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی بود

    سلام به استاد عزیزم

    اول از همه بگم که استاد چقد لباست قشنگه و خیلی بر تنت زیبا نشسته و دوم اینکه اون صحنه پشت شما رو خداوند به زیبایی نقاشی کشیده و خیلی لذت بردم انگار منم اونجا روی صندلی روبه روی شما نشستم و خدا داره از طرف شما با من حرف میزنه واقعا اون لحظه صدای جیرجیرک ها و صدای آب و خنکی آب رو حس میکردم😍😍

    این ازین که دوس داشتم احساسات نابم رو به قلم یا تایپ کردن بکشم.

    =============

    قربون خدا برم که همیشه منو داره هدایت میکنه

    اللّه اکبر👌

    یعنی من لذت میبرم ازین کارش .حتی اگه پامم کج بذارم و از مسیر خارج بشم بازم منو هدایت میکنه و فرمونم رو راست میکنه تا توی مسیر آرام آرام با سرعت مطمئنه حرکت کنم(تکامل) 👌😍

    =============

    حالا بذار بگم که موضوع هدایت من چی بود که به اینجا هدایتم کرد ( تغییر مدار)…

    من که قبلا اینستاگرام رو پاک کرده بودم ولی چند روزی این نجواهای ذهن اومد سراغم که آره برو نصب کن فقط پیچ استاد رو داشته باش و فلان و ازین حرفا ، جا داره که توی پرانتز یه نکته مهم رو بگم( این نجوای شیطانی همیشه از راه منفی نیستش گاهی در اون مسیری که داریم حرکت میکنیم خیلی گول زننده هستش این نجوا ها از طریق زیبا نشون دادن قضیه و همین فایل های استاد که آره تو باورهات قوی شده و میتونی کوه رو جابجا کنی ، امیدوارم که منظورمو متوجه شده باشید ، واقعا ایمان داشتن به خداوند مانند لبه تیغ راه رفتن هستش که همونطور که خدا داره هدایتت میکنه هر لحظه ، ازون بر هم شیطان داره هی تو ذهنت نجوا میکنه و داره اون ماجرا رو رنگ و لعاب میده بهش پس دوستان حواستون جمع باشه ، هر لحظه غفلت در این هدایت و نجوا ما رو میتونه خوشبخت یا بدبخت کنه پس ایمانتون رو به خداوند ۱۰۰% کنید)

    خلاصه منم به نجوای ذهن گوش کردم که هی میگفت دیدی مثلا اون روز استاد یهو لایو گذاشت و تو اینستاگرام نداشتی و متوجه نشدی و اگه توی تلگرام نمیذاشت هیچوقت متوجه نمیشدی ازین لایو 👹 😈/

    و منم به ظاهر قبول کردم که آره راست میگه و فلان و بسار و اومدم نصبش کردم😖😶 ولی خداوند همیشه سر به زنگا میرسه و بینی شیطان رو به خاک میمالونه👊😍 و امروز از اول صبح که در سفر نامه بودم هدایت شدم به قسمت ۲۷ که مبحث قانون اصلی کائنات بود که درباره همین موضوع نجواهای ذهن و بگو مگو های ذهن و پچ پچ کردن این شیطان ذهن هستش که چندین بار گوشش دادم و حین گوش دادن به اون بودم که یهو دیدم تلگرام پیام اومدم که فایل جدید اومده و وقتی زدم دانلود شد و گوش دادم اصلا هنگ کردم گفتم خدایا تو چقد منو دوست داری🙏😍 چقد به موقع کمکم میکنی🙏 و دست منو از گمراهی هایم میگیری و به مسیرهدایت میاری آخه دورت بگردم من و با این کارش ایمان منو به خودش بیشتر کرد تا بهم بگه:

    من برای تو کافی ام نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای من فقط هدایتت میکنم نه هیچکسی دیگه ای👌👍

    .

    اگه قرار باشه فایل جدید استاد رو ببینی مثل همین فایل به محض اینکه در مدارش بودی بهت نشون میدم و اعلام میکنم و آلارام میدم نیازی به هیچی نیس👍👌 پس برو اینستاگرام رو پاک کن و تا وقتی که موقع اش نشده و بهت نگفتم نصبش نکن تا باورهای ذهنت قوی بشه و هر وقت موقعش بود بهت الهام میکنم که نصبش کنی الان باید در قرنطینه کامل بدور از افکار مزاحم ، دوستان مزاحم ، اپلیکیشن های مزاحم ، صدای مزاحم ، فیلم مزاحم و… باشی تا پِیِ باورهای توحیدی ، ثروت ، فراوانی ، عشق و روابط ، سلامتی و….محکم بهم بچسبه و به سادگی با یه نجوا به لرزه در نیاد و

    در این فایل خواست بهم بگه که میلادِ عزیزم این باور رو بساز که

    “خداوند در همهِ موارد زندگی تو را هدایت میکند ”

    و فقط به الهامات قلبت گوش کن👌😍

    و جریان زندگیت رو به دست من بسپار که من برای تو بهترین هدایت کننده هستم.😍

    واقعا چقد لذت بخشه که انسان این باور هدایت رو بسازه که در چیزای خیلی ساده از خدا خالصانه بخواییم که راهنمایی و هدایت کنه مارو 😍😍👌

    در غذا خوردن

    در لباس پوشیدن

    در حرف زدن

    در دیدن

    در گوش کردن

    در خوابیدن

    در رانندگی کردن

    در بازی کردن

    در کار کردن

    و….

    در تمام برنامه های زندگی 👌

    و چه باور قشنگیست که تا الان بهش برخورد کردم که ((باور کنیم که ما همیشه از طرف خداوند در حال هدایت شدن هستیم))

    راستی استاد منم اصلا از کوچیکی ، از برنامه ریزی کردن خوشم نمی اومد و همیشه دوست داشتم همون موقع کارو انجام بدم و با دیدن این فایل منم از خداوند میخوام که بدون برنامه ریزی و در لحظه بهم بگه و هدایتم کنه مثل قبل که هدایتم میکرد تا الان👌

    چون این جوری خیلی لذت بخشه😍😍 که به خداوند اعتماد میکنی و دلت قرصه که خدا هدایتت میکنه و هیچی ترس و غمی نداری و از همه چی رهایی و خودتو میسپاری به دستش😍

    در مورد تصمیم گرفتن هایی که گفتید که تصمیم گیری های پشت سر هم هستش که باعث موفقیت افراد میشه دقیقا درسته ،

    در مورد خودم بگم اگه من ایمانم قوی نبود و خدا رو قبول نداشتم هیچ وقت به این مسیر هدایت نمیشدم ولی همون ایمان اندکی که به خداوند داشتم منو رسوند به این سایت وقتی اولین روز هدایت شدم به سایت عباس منش…

    👍 اولین تصمیمم عضویت توی سایت بود.

    👍 بعدش تصمیم بعدیم دیدن فایل ها بود.

    👍بعدش تصمیم بعدیم کامنت خوندن ها بود.

    👍بعدش تصمیم بعدیم لایک دادن به کامنت ها بود.

    👍بعدش تصمیم بعدیم به جد دنبال کردن این سایت و یقین بیشتر به این حرفا بود.

    👍بعدش تصمیم بعدیم وارد سفرنامه شدن بود.

    👍بعدش تصمیم بعدیم کامنت گذاشتن در این سایت بود که چقد لذت بخشه😍

    👍بعدش تصمیم بعدیم خوندن دونه دونه سوالات عقل کل و نشان کردن و ضبط کردن دیدگاه های بچه ها و قسمت های مهم باورهای استاد عباسمنش با صدای خودم برای تکرار کردن باورهایم.

    👍بعدش تصمیم بعدیم تغییر به جدّ زندگیم بود ازون فایل ۲۲ سفرنامه بنام آیا من خوش شانس هستم؟

    که تصمیم گرفتم زندگیمو به جدّ تغییر بدم .

    الانم که اینجا هستم

    👍و تصمیم بعدیم پاک کردن اینستاگرام هستش به کل تا وقتی که بهم گفته بشه

    👍وبعدش تصمیم بعدیم اینه که زندگیمو کامل بسپارم به خداوند و هدایت بشم 😍😍

    و تصمیم های بعدی در ادامه میباشد که خداوند بهم میگه و باید عمل کنم.

    و واقعا این سلسه تصمیم ها هستند که باعث موفقیت و شکست افراد میشه👌👌

    خیلی خیلی خوشحالم.😍خدارو سپاسگزارم.

    خدایا منو از هر عامل بیرونی که بین من و تو جدایی می اندازد و ایجاد وابستگی خارجی و باعث شرک میشود در امان بدار . آمین

    =========

    و در آخر ، کامنت خودم را با سوره حمد که تمامی قوانین خدا رو برای ما نشان میدهد تموم میکنم.

    با درایت خوانده شود👌😍

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    ✳️اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ:

    ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است.

    ✳️اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ:

    بخشنده و بخشایشگر است.

    ✳️مَالِکِ یَوْمِ الدّینِ:

    (خداوندى که) صاحب روز جزا است.

    ✳️اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ:

    (پروردگارا) تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.

    ✳️اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ:

    ما را به راه راست هدایت فرما!

    ✳️صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ:

    راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى،

    ✳️غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ:

    نه راه کسانى که بر آنان غضب کردى و نه گمراهان!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سیده راضیه امینی گفته:
      مدت عضویت: 2044 روز

      سلام دوست عزیز …

      الان که کامنت های شما دوستان عزیز رو میخونم 99 روز مونده به سال 1401 که منم تصمیم گرفتم قرنطینه باشم و از سایت استفاده کنم برای به آرامش رسیدن و خودشناسی و خدا شناسیم …

      خدا هر لحظه داره هدایتم میکنه به کامنت های دوستانی مثل شما … برای اینکه چراغ روشنی باشید برای مسیر زیبایی که در پیش گرفتم …

      موفق باشید …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    پارسا اقایی توابع گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    سلام.پارسا هستم سه سال هست که کانادا زندگی میکنم قبل از مهاجرت همیشه اهل کتاب خواندن و محصولات مربوط ب مثبت اندیشی بودم،وقتی مهاجرت کردم دچار افسردگی و دلتنگی و مسایلی ک برای هر مهاجری امکان داره پیش بیاد برخورد کزدم اینجا بود ک دنبال راه فرار از این حس بودم دوباره مطالعات و کتاب خواندن شرو کردم عبارات تاکیدی روزانه و غیره…تا اینکه دوسال پیش عضو ی گروه تلگرامی شدم ک سخنرانی های استاد رو بصورت پراکنده توی کانال میزاشت دیدم حرفاشون خیلی بدلم میشینه خوشم اومد بمدت دوسال نمیگم مدوام ولی تقریبا هروز فایل های مختلفی از استاد گوش میدادم روزانه و ساعت ها تکرار میکردم خیلی حالم خوب شده بود گوش کردن ب صدای استاد انگاری بهم ارامش میدادبسیار بسیار بسیار الهامات دریافت کردم اگاهی دریافت کردم و خیلی خوشحال بودم تا اینکه تصمیم گرفتم دنبال استاد بگردم و گشتم و پیدا کردم و محصول رو خریداری کردم.و الان ک فکر میکنم حدس میزنم هرکسی نمیتونه وارد جمع ما بشه باید ی دوره تکاملی رو‌بگذرونه تا بتونه حرفای استاد رو‌درک کنه .برای تست این حرفم جندین نفر رو معرفی کردم ب سایت استاد و ازشون نظر خواستم و اونا اصلا این حرفارو قبول نداشتن نتیجه کرفتم که باید ی شخص خودش بخواد تا بتونه پیدا کنه.الان پنج بخش از ثروت یک را گوش دادم هر بخشی رو دوروز و روزی چند بار تکرار میکنم تا بتونم اگاهی های مورد نظر را دریافت کنم.دریافتام پیدا کردن چتر،پول،دستبند،…بوده خوابای رسیدن ب خواستم میبینم خیلی خوب خشمم کننرل میکنم.الان همین لحظه این حس بهم اگاهی شد از خدا درخواست کنم یه روز با استاد ملاقات داشته باشم.شبتون خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    سلام

    من چند وقت پیش در مورد یه موضوعی خیلی درمانده شده بودم و اصلا نمیدونستم چیکار کنم بقول استاد گیر کرده بودم

    موضوع از این قرار بود که همسر من کارگر شرکت بود و با توجه به کار زیاد و درامد کم به یه تضادی برخورد که شغلش رو تغییر بده بعدش با توجه به علایقش تصمیم گرفت با که پول فروش خونه یه ماشین سنگین بخره و مشغول به کاربشه و از کار قبلیش استعفا بده ،ما با پول فروش خونه و فروش ماشین سواری و … ماشین سنگین و خریدیم و در طی این مدت هم خب اقساطمون هم بخاطر وام های جدید بیشتر شده بود ولی هنوز فقط کله ماشین رو خریده بودیم و قسمت پشت ماشین مونده بود(نمیدونم میدونید یا نه ماشین سنگین اینجوریه که کله و قسمت وپشت جداگونه به فروش میرسه)و عملا بدون خرید پشت ماشین (که همسرم قصد داشت تانک بخره و گاز و بنزین و … حمل کنه )کار کردن ممکن نبود ،مادیگه خرید پول تانک رو نداشتیم و هر چی گشتیم که تانک مناسبی پیدا کنیم که بتونیم اجاره کنیم نشد(یا قیمتش خیلی بالا بود یا اون شرایطی که ما میخواستیم رو نداشت )حدودا یک ماه از این قضیه گذشت و یک روز همسرم گفت که یه جا پیدا کردم که مبلغ یه میلیارد لیزینگ میده و قسطش از جاهای دیگه کمتره (بازم همون قسط کم هم پرداختش برای ما زیاد بود️)فقط باید ضامنی پیدا کنیم که جواز کسب داشته باشه،ما هم در اطرافیان نزدیک فقط یک نفر داشتیم که جواز کسب داشته باشه ولی اون شخص بنا به دلایلی اخرین مهره ی من بود و اصلا دوس نداشتم بهش رو بندازم ولی خب شرایطمون خیلی بد بود و مجبور شدم به اون شخص رو بندازم اونم انگار زیاد مایل نبود ولی قبول کرد .بااینکه ضامن جور شده بود ولی بازم ته دلم راضی به گرفتن اون وام نبودم اونجا بود که سایت و باز کردم و دکمه مرابه سوی نشانه ایم هدایت کن رو زدم

    باااااااورتون نمیشه منو به یه قسمت از سریال زندگی در بهشت هدایت کرد یادم نمیاد قسمت چند بود ولی عنوانش خانه ای رو ابرها بود همون قسمت که مریم جون از مه پارادیس فیلم گرفته بودن

    همون اول به نوشته ای که زیر اون فایل نوشته شده بود هدایت شدم که نظر یکی از دوستان بنام روح الله بود

    و نوشته بود نعمت ها همه در پشت مه پنهان شده اند و ما فقط باید با ایمان به غیب پا در راه بگذاریم تا به نعمتهایی که در پشت مه پنهان شده اند برسیم

    چه تعبیر زیبایی

    اونقدر اون پیام برام واضح بودکه قلبم لرزید اصلا باورم نمیشد جواب من انقدر واضح باشه

    همون لحظه یه صدایی بهم گفت که تو به ضامنت پیام بده و بگوکه دیگه نیاز به ضمانت نیست و پولمون جور شد

    همون صدا هم یکی از واضح ترین صداهایی بود که درعمرم شنیدم

    اولش برام سخت بود ذهنم خیلی مقاومت میکرد خب ما در طول یک ماه به هر دری زده بودیم و پول خرید تانک جور نشده بود ضامن جواز دار هم فقط همین یدونه بود و اگه من اونو هم رد میکردم عملا (به چشم ظاهر)هیچ راه دیگه ای نداشتیم

    ولی خب یاد نوشته ی روح الله افتادم که نوشته بود فقط با ایمان به غیب میتونی از این مه گذر کنی وهمون لحظه به خودم گفتم ` ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است` به ضامنم پیام دادم و گفتم که پولم جور شده و دیگه نیاز به ضمانت نیست و ازش تشکر کردم در صورتی که واقعا پول جور نشده بود و من فقط رو وعده ی خداوند حساب کردم

    بعدش حدودا یک هفته بعد به طور باوررر نکردنی از جایی که اصلا فکرش رو نمیکردبم هزینه ی خرید تانک برای ما مهیا شد(با ینفر مورد اعتمادمون شریکی تانک و خریدیم) ولی من در تمام این یک هفته اصلا نگران نبودم و مطمن بودم

    خدا به وعدش عمل میکنه چون مطمن بودم که اون روز خود خدا بود که با من صحبت کرد

    الان که در موردش حرف میزنم مو به تنم سیخ میشه

    این بود تجربه ی شیرین و واضح من از `مرا به سوی نشانه ام هدایت کن` و از استاد بابت اضافه کردن همچین گزینه ای در سایت کمال تشکر رودارم

    و از مریم جون هم تشکر میکنم که اونروز از اون مه زیبا در پارادیس فیلم گرفتن️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      شهربانو اخگر اسلامیه گفته:
      مدت عضویت: 481 روز

      سلام به دوست عزیزم

      چقدر زیبا گفتید که معجزه از پشت مه می آید و دقیقا از جنس این معجزات هم من در زندگیم زیاد دیدم ولی راز موفقیت شما و من فقط در این بوده که در طول سپردن به خدا نگران نبودیم و شک نکرده‌ایم به قانون بتول جان برایت آرزوی بهترینها رو دارم امروز که این دیدگاه رو خوندم دوباره در زندگیم به تضادی برخورد کرده بودم که شب تا صبح ذهن و نجواهای ذهنی مرا زیاد کرده بود ولی امروز با خواندن کامنت شما دوباره برایم یادآوری شد که شهربانو یادته به تضادهای قبلی که برخورد کردی فقط همه چیز رو سپردی به خدا و از دل ایمان واقعی به قانون نتیجه حاصل می‌شود و اینکه خودت رو کاملا سپردی به خدا جواب گرفتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سید کاظم فلاح گفته:
    مدت عضویت: 3399 روز

    سلام

    به یک روز هم نکشید

    یک نصفه روز شد

    مشکلم این بود که چرا محصولاتم نمیفروشد؟!

    نشانه ام قسمت ۶۵ سفر به دور آمریکا بود

    پاسخم این بود که تو به فروش محصولاتت گیر داده ای و در ذهنت جا را برای ورود ثروت از بی نهایت مسیر دیگر باز نگذاشته ای

    من فقط چند بار به این موضوع فکر کردم و پیش خودم گفتم خدایا من تسلیمم و دیگر به فروش محصولاتم گیر نمیدم. از هر جا دوست داری روزی بده!

    همان شب مشتری از جایی که نه من تصور میکردم، نه خودش تصور میکرد، محصولی از من خرید که من فکرش را هم نمیکردم! و چقدر هم از خریدش راضی و خوشحال بود و در سایتم به دیگران هم پیشنهاد خریدش را داد

    فردای آن روز نیز ( یعنی امروز ۳۰ اردیبهشت ۹۹ ) محصول دیگری در سایتم که تا از زمان تولید فروشی نخورده بود، به فروش رفت!

    پروردگارا چگونه شکرت را به جا بیاورم

    من تا کنون فکر میکردم اگر کسب و کارم هنوز رشد نکرده باشد و بیایم این باور را بسازم که خداوند از بینهایت طریق به من روزی میدهد، لزوما خداوند من را به مسیر دیگری غیر از کسبو کار خودم هدایت میکند. امروز فهمیدم خداوند رئوف تر و کریم تر و علیم تر و سمیع تر از ذهن محدود من است. او از همان مسیری که خودم میخواهم به من روزی میدهد. فقط از من میخواهد که عظمتش را باور کنم

    یعنی میگوید : تو فقط در ذهنت من را باور کن! باور کن قدرتش را دارم که از بینهایت طریق روزی بدهم، تو مرا کوچک و محدود ندان ، من از همان جایی که تو دوست داری به تو روزی میدهم. من فقط از تو میخواهم قدرتم را باور کنی! تازه این را هم به نفع خودت میخواهم. چون من که نیازی به باور و ایمان تو ندارم. من مالک آسمانها و زمینم

    من که حتی درست باورت هم نکرده بودم! چطور میتوانم در نصف روز قدرت روزی دهندگی تو از بینهایت طریق را باور کنم؟!!

    اما تو از فضل خودت بخشیدی. انگار کافیست لحظه ای به ” اتصال درست ” دست پیدا کنی و او چنان نشانه های روشنی برایت میفرستد که خیال تو را از راه حلی که به ذهنت خطور کرده راحت کند.

    ای مالک جهان خودت مرا تسلیم ترم کن .

    میتوانید نظر و تجسم بسیار عجیب و البته تاثیرگذاری که خداوند از طریق من در صفحه نشانه هدایتم، نوشته را از لینک زیر مطالعه کنید

    https://elmeservat.com/fa/cross-country-road-trip-season-۰۱-episode-۶۵/comment-page-۴/#comment-۵۹۹۶۰۹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهدی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3307 روز

      سلام اقای فلاح

      سلام دوست عزیزم

      سلام انسان بی نظیری که فایل های رایگانت خیلی بهم کمک کرد

      خیلی خیلی

      من فکر میکردم فقط سایت استاد هست که اینقدر اگاهی های ناب به ما میده

      سید جان عزیزم

      من خیلی خیلی هدایتی به این کامنت به سایت شما و به فیلم زیبایی که با عزیز دلت گرفتی و دیدم

      و خیلی لذت میبرم از همچین ادم های بی نظیر

      واقعا تو بی نظیری

      تمام حرف‌هایت و اون اگاهی هایی که تو فایل های دانلودی که من گوش کردم میگفتی ، بشدت نیازش داشتم

      و چقدر خوشحال بودگ از طرف شخصی هست که شاگرد استاده

      سپاسگذارم بابت اینکه دست خدایی شدی برای گسترش جهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: