«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)


این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1837 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا بهشتی گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    به نام خدای دانا وآگاهم

    خداوندا تورا سپاس میگویم که صدای م راشنیدی وبه دعاهایم لبیک گفتی ومن را در مسیر بنده های آگاه خود قرار دادی

    استاد عزیزم از اینکه خداوند شمارا در مسیر راه من قرار داد بینهایت خوشحالم و هزاران باااار شکر میکنم که شما توانستید قدرت و نیروی درون خود را بشناسید وسعی در شناساندن آن نیرو و قدرت در وجود ما دارید سپاسگزارم

    امروز قرار بود پسرم با موتور به دانشگاه بره ودیشب من بهش گفتم با موتور نرو چون هوا سرده ولی قبول نکرد امروز به محض بیدار شدنم دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم خدایا علی فرزند خودته من اورا رها میکنم وبه تو میسپارم وقتی صبحونه راخورد گفت مامان من با تاکسی میرم .

    چقدددد خوشحال شدم از اینکه به راحتی وقتی خدارا دعوت کنیم توی لحظات زندگیمون خودش به بهترین نحو همه چیزا حل میکنن.

    خدایا مچکرم استادم سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      میلاد گفته:
      مدت عضویت: 3879 روز

      سلام خانم بهشتی عزیز

      واقعا چه کامنت بهشتی خوبی گزاشتین

      قشنگ حالتی که اون حرکت دست روی قلب رو گزاشتین تصور کردم و لذت بردم

      خیلی سپاسگزارم ازتون بابت این کامنت زیبا و به اشتراک گزاری تجربه بینظیرتون

      امیدوارم همیشه همینجور دعا کنیم و با همین سرعت جوابش روبگیریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محمد اسدالهی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته من یک روز درباره شغلم با همسرم صحبت میکردیم چون من خواربار فروشی داشتم به علت اینکه خیلی درگیر چک و قرض کردن از دیگران بودم ودر کل علاقه نداشتن جمع کرده ام مغازه ام رو خانمم میگفت اصلا به کشاورزی و دامداری فکر نکن چون یک دوره اون کار رو انجام داده بودم خیلی راضی نبود خانمم و خودم من در جواب ایشون چیزی نگفتم و رفتم تو سایت من گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم باور نکردنی بود دیدم او قسمت از زندگی در بهشت اومد که استاد رفتن به مزرعه کشاورزی دوستشون که سیصد تا گاو داشت داشتم اشک شوق میرختم که خدا اینقدر زیبا منو هدایت کرد واقعا چقدر ما قبلا از خدا وهدایتهاش غافل بودیم ممنون خدا واستاد هستم که این مسیر رو سر راه من قرار دادن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سایه سهیلی گفته:
      مدت عضویت: 786 روز

      سلام

      این گزینه “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن” کجاست؟

      من توی سایت ثبت نام کروم و فایل عزت نفس رو هم خریدم

      اما انگار بعصی چیزها رو توی سایت هنوز نمیدونم

      ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

      که از کدام قسمت باید این گزینه رو پیدا کنم و کلیک کنم؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محمد اسدالهی گفته:
        مدت عضویت: 951 روز

        سلام دوست عزیز شما روی گزینه خانه کلیک کنید و تو اون صفحه گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن کیلیک کنید وشما را به یکی از فایل های استاد هدایت میکند هر 24 ساعت یکبار هم عوض میشه و برای هر کسی فرق میکنه به نظر من خداوند هر لحظه داره ما را هدایت میکنه فقط باید از خودش هدایت بخواهیم و دنبال نشانه باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد و مریم جون و تمام بچه های توحیدی

    خدایا شکرت که منو هدایت کرد تا امروز بیام نشانه امروزم بزنم

    با خداوند حرف زدم که منو هدایت کن نشانه ای بده برم سفر یا ن

    من امسال تو خونه موندم تا رو باورهام کار کنم

    نرفتم روستامون ولی پسر کوچکم اصرار می کرد بریم

    من هم چون اونجا همه‌ی برادر شوهر هام و خواهر همسرم و بچه‌هاش هستند خواستم توی فرکانس اونها نباشم مقاومت داشتم

    ولی همسرم زنگ زد تا یازدهم بریم، الان با فایل نشانه‌ام دلم قرص شد که خداوند منو در بهترین زمان و مکان مناسب هدایت میکنه

    قسمت 91 سفر به دور آمریکا اومد گفتم خدایا شکرت شاید من چسبیدم به خونه ام یا وابستگی هست

    با کمترین وسیله ها میرم لذت می برم شاید نقطه امن من خونه‌ام هست

    توکل به خداوند کردم تا آماده سفر بشم

    سفر رو دوست دارم البته جای جدید شهر جدید شاید هنوز در فرکانس‌اش نیستم باید باورهام درست کنم برمیگرده به عزت نفس و احساس لیاقت

    خودم و خواسته‌ام رو به خداوند می سپارم خدایا من آزادی زمانی و مکانی و مالی می خوام

    خدایا من می خوام تجربه جدید داشته باشم دور دنیا سفر کنم و زیبایهای خداوند رو ببینم

    من درخواست به خداوند و کائنات دادم بقیه با خداوند من نمیدونم چه جوری ولی اعتماد و ایمان دارم در زمان مناسب هدایت می شوم

    من به این نشانه ها ایمان دارم

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2965 روز

    سلام

    یه تجربه جالب بگم از بخش نشانه من؛

    همین الان داشتم بخش دوم قانون افرینش رو که مربوط به موضوع درخواست بود رو نگاه میکردم به صورت تصویری، و جلسه ی اخرش رو هم دیدم و تموم شد؛

    در حین دیدن این جلسه، یه موضوعی ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود و حالم رو بد کرده بود؛

    وقتی جلسه تموم شد اومدم تو سایت و میخواستم بزنم رو دکمه نشانه من، قبلش به خدا گفتم خدایا برای این موضوع که ذهنم رو درگیر کرده من چکار کنم که حل بشه و کلا برطرف بشه؟ با تمام وجود اینو از خدا خواستم و نیت کردم و بعد زدم روی نشانه من، سایت منو هدایت کرد به صفحه سریال سفر دور امریکا قسمت 133

    و متنی که روی این صفحه بود مو به تنم سیخ کرد! و منو میتونم بگم هزاران پله به احساس بهتری رسوند:

    دیدگاه زیبا و تأثیرگذار الناز عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

    سریال سفر به دور آمریکا بهترین سریالی است که تا به حال دیدم. سریالی که هر چقدر هم از زیبایی هاش بگی بازهم کمه. دیدن این سریال چنان لذتی داره که از دیدنش سیر نمیشی

    و من سپاسگزار خداوندم که چشمانی بینا نصیبم کرده و در مدار تأیید و تحسین زیبایی ها قرارم داده. من دارم به ترتیب، از اول همه قسمت های سریال سفر به دور آمریکا رو نگاه میکنم و امروزم این قسمت رو نگاه کردم و می خواستم درباره یک تجربه زیبا بنویسم.

    دیروز به جرأت میتونم بگم روز فوق العاده ای رو تجربه کردم. فایل رو نگاه کردم، کامنت نوشتم و با احساس خوب رفتم بیرون و بازی شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم. در طول روز کلی نکات مثبت شکار کردم. طرفهای عصر هوا ابری شد ولی بارون نبارید. یه لحظه بیخیال همه چیز شدم رفتم تو حیاط و رو پله نشستم و زل زدم به آسمون. همین جوری داشتم به آسمون نگاه میکردم یهو یه صدای خیلی بلند و واضح گفت پاشو دفتر قلمت رو بیار و درخواست هات از خداوند رو در قالب یک نامه برای خدا بنویس.

    من تا بحال اینجوری از خدا چیزی در خواست نکرده بودم. بدو بدو دفتر قلم آوردم و شروع کردم به نوشتن. اول از همه از سپاسگزاری کردم و کم کم همه خواسته هامو هر چییییی که دلم میخواست، به زبان ساده نوشتم. انگاری که دارم با رفیق صمیمیم که خیلی باهم راحتیم حرف میزنم و و بارون نم،نم صفحه دفترمو خیس میکرد.

    بعد از نوشتن هر خواسته ای، آسمون یه غرش میکرد. مثلاً وقتی نوشتم خدایا می‌خوام بهت خیلی نزدیک بشم و میخوام تو به سمت خوشبختی هدایتم کنی، جواب یه غرش بزرگ و یه برق قشنگ تو آسمون بود. انگار خدا داشت در لحظه جوابمو می‌داد و من احساسم عالی بود هر جوابی که میداد با صدای بلند می‌خندیدم و ذوق میکردم.

    وقتی دو صفحه رو پر کردم (البته خواسته که زیاده) دیدم بارون شروع شد و زمین آروم آروم خیس شد و کلی بارون بارید.

    برداشت من از این تجربه این بود که: خدا به من گفت تو فقط از من بخواه و بهم ایمان داشته باش. مثل این بارون آنقدر نعمت بهت میدم که نتونی بشماریشون. تا زمانی که من خواسته هامو ننوشته بودم بارون نم نم بود ولی وقتی که من خواسته هامو نوشتم با باور به اینکه “نوشتن” خیلی قدرتمنده، با باور به اینکه “باید از خدا درخواست کنی تا اجابتت کنه” و توقعت‌ فقط از خدا باشه؛

    و بارون شروع کرد به باریدن و تا دقایق طولانی ادامه داشت.

    اون قسمت که نوشته شده: “باید از خدا درخواست کنی تا اجابتت کنه” توی صفحه قسمت 133 به صورت لینک دار نوشته شده و داخلش لینک هست و وقتی من زدم روش منو هدایت کرد به بخش دوم قانون آفرینش! همون بخشی که داشتم تا چند دقیقه پیشش نگاه میکردم!!

    این همزمانی خیلی خیلی پیام داشت واسم و انگار خدا قبل از اینکه من ابراز کنم نگرانیم رو و ازش بخوام راه حل بده، اون جواب رو داده بود…

    و جواب این بود که از خدا درخواست کن و بنویس حتما و واضح درخواست کن و ایمانت به خدا باشه و توقعت فقط از خدا باشه…

    این همزمانی بنظرم خیلی پیام داره و منو که تحت تاثیر قرار داد و احساساتی شدم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    Saber گفته:
    مدت عضویت: 568 روز

    IN GOD WE TRUST = به خدا اعتماد داریم

    سلام؛

    من در اواخر سال 1402، با بلاگری که شاید همه‌ شما دوستان بشناسیدش آشنا شدم(آیسان اسلامی). اولش بخاطر سرگرمی و خنده دار بودن استوری هاش صفحه‌ش رو دنبال کرده بودم، اما مدتی نگذشته بود که چیزی توجه منو جلب کرد. ارتباطی که آیسان با خدا داشت، صحبت‌ها و دعاهایی که به درگاه خدا میکرد.

    اما هنوز این رابطش با خدا برام جذاب نبود.

    تا اینکه روزی استوری گذاشته بود که کیف پولشو گم کرده و رو به آسمون کرده بود و از خدا خواسته بود کیف پولش پیدا بشه، و در کسری از ساعت، کیف پولش به دستش رسید.

    این اتفاق رو که دیدم خیلی مجذوبش شدم. من هم شروع کردم به صحبت کردن با خدا. و هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدم و میرفتم پیاده روی و با خدا حرف میزدم.

    از دوران دبیرستان دوستی دارم که در سایت عباسمنش فعال هست و خیلی باهمدیگه درباره قانون جذب و… صحبت میکنیم.

    روزی صحبت درباره خدا شد و اون کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» رو بهم پیشنهاد داد.

    من هم توی سایت ثبت نام کردم و دیدم که کیف پولم توی سایت شارژ شده. خیلی خوشحال شدم و کتاب رو خریدم. رفتم و پرینتش کردم.

    متاسفانه نتونستم همه کتاب رو تموم کنم.

    روزها گذشت و تابستان 1403 دانشگاه من تمام شد. قبل از اینکه برای سربازی در جایی پذیرش کنم، رو به خدا گفتم: خدایا سربازی به عهده خودته، سپاه ، ارتش یا نیروی انتظامی، هر کدوم که صلاح میدونی من رو بنداز.

    به قول استاد، من قسمت خودم رو انجام دادم و برای برج 9،در سپاه پذیرش کردم. 27 آبان رفتم پلیس+10 و بهم گفتن: نیرو زمینی ارتش پادگان آموزشی 07

    اولش خیلی ناراحت شدم، نه از خدا، بلکه توی حال خودم ناراحت بودم.

    طبق روال همیشگی برای پیاده روی رفتم پارک و با خدا صحبت کردم و در حالی که داشتم به خونه برمیگشتم، یک ماشین منو زد.

    و با سر به زمین خوردم، کمی سرم و زانوم اسیب دید.

    منو با اورژانس به بیمارستان بردن، و ازم عکس برداری کردن. خدا رو شکر هیچ اتفاقی برام نیافتاده بود.

    سربازی رو بخاطر دلیل پزشکی تمدید کردم برای برج 12.

    بعدش فهمیدم که اعزامی های برج 12 معروفن به دوره طلایی، چون فقط یک ماه آموزشی دارن و عید رو هم مرخصی کامل میدن، و همچنین فهمیدم که ماه رمضان هم از 1403/12/12 شروع میشه و در ماه رمضان هم با سربازها کاری ندارن.

    1403/11/27 رفتم پلیس+10 و بهم گفتن: نیرو زمینی ارتش پادگان آموزشی 07(دوباره جای قبلی).

    دیگه ناراحت نبودم. آرامش داشتم، چون سپرده بودم به دست خدا.

    همون روز احساس کردم باید بیام سراغ سایت عباسمنش، چند تا ویدیو دیدم و محتوای ویدیو ها درباره آسانی بود، و من فهمیدم که در سربازی، آسانی در انتظارمه.

    در حال تماشای یک فایل بودم که یادم افتاد شهرمون یک دفتر عضو یابی نیرو زمینی ارتش داره.

    رفتم و باهاشون صحبت کردم و گفتن که واقعا به سرباز نیاز داریم، اگه آشنا داشته باشی که موقع تقسیم بندازتت اینجا، ما خیلی هم خوشحال میشیم که سرباز داشته باشیم، و من گفتم آشنای من اون بالاییه.

    دوستان عزیز فردا 1403/12/1 اعزام سربازی منه و همچنین سالگرد عضویت من در سایت عباسمنش هست.

    این یک نشونه و هدایت از طرف خداست و همین الان هم بابت این اتفاق زیبا در حال اشک ریختن هستم.

    در انتظار هدایت خدا به سمت دفتر عضو یابی نیرو زمینی ارتش شهرمون هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    طیبه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    سلام دوستان عزیزم

    من چن وقتیه ک خیلی بیشتر باخدا حرف میزنم وازش میخوام ک فقط خودشو بهم نشون بده تابیشتربشناسمش وهیچ چیزی غیراز خدا رونمیخوام البته دیروز پیش ازغروب افتاب توی حیاط بودم ی حسی بهم گفت همینجاباش و باخداصحبت کن اول ب خدا گفتم خدایا من هیچی ازت نمیخوام فقط تورو میخوام داشته باشم حتی خودمم نمیخوام فقط میخوام تورو بیشتر ببینم حست کنم ایمان بهت بیارم خدایا تو خیلی زیبایی بزرگی ازجنس بی نهایتی عاشقتم خدای من بعد پرواز پرنده هارو میدیدم واشک میریختم ازدیدن نشانه های خدا تااینکه ناخوداگاه چند تیکه ابر رو بشکل چن تا قو ی کوچک دیدم ومدام خداروشکرکردم ک چشمم این زیبایی هارو میبینه بعداز یکی دو دقیقه سپاسگذاری ناگهان تمام ابرا بشکل یک قوی بزرگ درحال پرواز درامد وکل اسمون روی حیاط رو پوشاند هرلحظه اون دورترمیشد ومن ازشدت عشق ودیدن نشانه های خدا ب سجده افتادم و مدام گفتم الله واشک ریختم ازاین همه وقت ک من خدامو نشناخته بودم ودر وجود من نا اشنا بود بعد بازم خداروشکرکردم صدای اذان ازمسجدبلند شد وبقلبم الهام شد (ک همونطور ک قوها ازچن تا قوی کوچک تبدیل شد ب یک بزرگ پس توام بادرست کردن باورهای کوچک میتونی اونارو بزرگ کنی چن خداب اندازه ای ک درکش کنی بزرگ میشه تو وجودت وبیشتر نعمت دریافت میکنی) واذان میگفت  ومن ترجمه میگفتم خدابزرگتراست هیچ معبودی جزاو نیست محمد فرستاده اوست پس بقلب توام مثل اون الهام میشه علی دوست اوست بشتاب بسوی توجه بخدا بسوی رستگاری وبهترین اعمال وبازخدابزرگتراست وهیچ خدایی جزاونیست واشک میریختم ازشدت عشق ب خدایی ک تازه احساسش کردم وچقدر اون لحظات شیرین هست تااینکه بلندشدم چن قدم جلو رفتم برگشتم ک بیام توخونه دوباره خدای فراوانی ها جلوه ی دیگه ای بهم نشون دادبادیدن ماه  ک مثل نقره نازکی دردل سیاهی شب میدرخشید ی ستاره پرنورهم کنارش بود بازهم خدارو شکرکردم واشک ریختم چشمم ب زیبایی دیگه ای افتاد خدایا چقدر زیبایی اطرافم بود ونمیدیدم گل سرخ توی باغچه رو ک دیدم گفتم خدایا این باورهایی ک درونم شکل میگیره مثل این غنچه گل ضعیفه کمکم کن ی گل بزرگ وزیبا بشه وبعداز کلی سپاسگزاری ازخدای بزرگم وقتی اومدم افطارکنم دیگه چن دقیقه بود اذان گفته بود اما هنوزانقدر گرسنه نبودم وقعا راسته ک نیروی ایمان همه چیز میشود همه کس را

    ب امید الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    مریم تیموری گفته:
    مدت عضویت: 3140 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    خداوند الهامات و مسیرها

    خدایاشکرت

    سلام به استاد عزیزم و دوستان

    من هرروز تقریبا نشانه ها رو میام و میگیرم ولی امشب خیلی خوشحالم خیلی هم از خرید دوره دوازده قدم قدم دهم و هم از نشانه ی امروز که سفر به دور امریکا قسمت۵۳ بود و رفتن استاد و مریم عزیز ومایک مهربون به اوهایو وپیدا کردن اون جاده ی بهشتی خدارو صدهزار مرتبه شکر امشب چیزی توی قلبم بود و خداوند بهم به زیبای تمام یعنی زیباتر و دقیق تر ازاین نمیشه بهم گفت که تو لذت ببر و نگران نباش تو رو از جاده ی پرتردد و خطرناک به یک مسیر راحت وزیبا و نوری که از دور مسیر زیبای خوشبختیتو نشون میده هدایتت میکنم با یک چشم بهم زدن تو فقط لذت ببر بقیش با من خونه میخوای تو این مسیر زیباترین و مجللترین خونه رو میدم بهت یه فروشگاه بزرگ میخوای برای کسب وکارت اونم میدم با کلی مشتریهای لاکچری ماشین سانتافا میخوای اونم سفید اقا اونم میدم مسافرت ، مهاجرت، سلامتی، خوشبختی همه رو بهت میدم تو فقط بندگی منو بکن فقط به من اعتماد بکن و دراغوش خوم ارام بگیر این مسیر زیبا رو بگیرو به دنبال نور برو و تو این مسیر از صدای پرنده ها ودرختان لذت ببرو سوت بزن که خوشبختی وبهشت در انتظارتن

    که تو بیای و افتتاحشون کنی

    خدایا دمت گرم چه نشونه ای بود دیگه نشد ننویسم واسه چند وقته دیگه لازم هست چون خدا گفت برو بنویس و اعتماد کن بهم😍😍😍🤗🤗😍😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1238 روز

    خدای من سلام

    مهربان من سلام

    مدتی بود که تو حرف نزده بودم

    مدتی بود که صدایت نزده بودم

    نمی دانم چرا هر وقت که دلم تنگ می شود دلم هوای صحبت کردن با تو را می کند

    دلم می خواهد بنشینم و کلی برایت حرف بزنم

    آنقدر حرف بزنم و آنقدر صحبت کنم که حالم خوب بشود

    آنقدر بگویم دوستت دارم که دیگر هیچ کلمه ای به زبانم نیاید

    آنقدر بخواهم تو را

    آنقدر اسم ببرم تو را

    آنقدر فریاد بزنم تو را

    که دیگر هیچ نامی به یاد نداشته باشم

    دیگر هیچ کاری جز صدا زدن تو را نداشته باشم

    خدای من

    مهربان من

    از تو می خواهم که کمک ام تا همیشه بتوانم در بهترین شرایط حال خودم را خوب نگه دارم

    همیشه بتوانم در عالی ترین حال ممکن فقط ذکر تو را بر لب داشته باشم

    همیشه می خواهم که از تو بگویم

    از فضل و کرم تو بگویم

    همیشه می خواهم از دو بگویم

    از احسان و بزرگواری تو بگویم

    کی و کجا من بتوانم جانشین خوبی برای تو روی این زمان پهناور باشم ؟

    کی و کجا من بتوانم از تو بگویم و با تو صحبت کنم از تو حرف بزنم و برای تو کار انجام بدهم؟

    تو آنقدر خوبی که می بینی و سکوت می کنی

    تو آنقدر خوبی که می شنوی و لال می شوی

    همه اینها را باید بدانم که من مخلوق تو هستم

    من بنده تو هستم

    تو خالقی

    من همان هستم که تو به من قدرت خلق کردن را دادی

    من همان هستم که تو گفتی بگو تا برایت اجابت کنم

    من همان هستم که تو گفتی بخواه تا من برایت هموار کنم

    من همان هستم که تو گفتی طلب کن تا من بی نیازت کنم

    ای بهترین من

    دوستت دارم و به این دوست داشتن افتخار می کنم

    ای ماه ترین من تو صاحب قدرت من هستی و از تو می خواهم که همیشه هوای من را داشته باشی

    از تو می خواهم که همیشه به من راه را نشان بدهی

    همیشه کنارم باشی و هدایت ام کنی

    می دانم خیلی اوقات نافرمان می شوم

    گاهی اوقات خودم را از یاد می برم

    گاهی اوقات خودم را دوست ندارم

    گاهی اوقات گرفتار روزمره گی می شوم

    گاهی اوقات گرفتار من بودن می شوم

    تو تنها خالقی هستی که می بینی و دم بر نمی آری

    تو تنها خالقی هستی که با همه بدی من باز همیشه آغوشت برای من باز است

    تو تنها مالک من هستی که صاحب قدرت و اختیار هستی و هر چه را که برای من می‌خواهی جز حال خوبی و جز نیکی و خوبی هیچ نیست

    خدای من سپاس از تو که این همه حال خوبی را برای من ارزانی داشته ای

    سپاس از تو چه تمام خوبی ها را برای من می خواهی

    سپاس از تو که همیشه با من هستی

    همیشه من را در پناه خودت نگه می داری

    دوستت دارم مهربان من

    سپاس از تو که باز توانستم برای تو بنویسم

    سپاس از تو که باز توانستم لب به شکر تو باز گویم

    مهربان من

    سپاس از تو که خدای زیبایی ها هستی

    سپاس از تو که خدای مهربان هستی

    سپاس از تو چه خدای فراوانی ها هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    به نام الله مهربان

    سلام امروز زدم روی نشونه امروزم

    از خداوند هدایت خواستم

    فایل قسمت یک استاد با عرشیا بود

    فهمیدم عمل کردن ایمان میخواد باید عمل کنیم نه فقط بگم فایل گوش میدم این همون مثل قرس مستکن می مونه

    چقدر تحسین داره جوانی مثل عرشیا که با اون سن کم مهاجرت کرد توکل کرد موفق شد

    توکل به زبونی که نیست باید قلبی باشه ترسی نباشه

    اگه می ترسی و میگی توکل به خدا این یعنی هنوز باورش نکردی خودمون گول نزنیم

    پشتمون به اقیانوس عظیم گرم کنیم تصمیم بگیریم ریسک کنیم

    حضرت عیسی گفت اگه به اندازه خردلی ایمان داشتید کوها رو جابجا می کردیدیا روی آب راه می رفتید…

    خانم فلورانس توی کتاب چهار اثر میگه چرا ترسانید ای کم ایمانان

    من خودم خیلی باید ایمانم روش کار کنم

    امیدوارم همگی ایمانمون قوی کنیم

    خدا که با عیسی پسر خاله نیست سلیمان نبی توکل کرد ایمان داشت از خدا خواست ثروتی بهش دادوبه خدا گفت اون قدر بهم بده که نه قبل من ونه بعد من به هیچ کس این قدر نداده باشی

    از خدا خواست زبان حیوانات بفهمه…..خوب ایمان داشت باور کرد

    سلیمان ماییم یوسف عزیز مصر کرد یوسف ماییم ….خداوند با کسی پارتی بازی نداره فقط با اندازه ایمان ما بهمون میده

    عیسی از خداوند خواست که خدایا منو مایه برکت قرار بده چرا ما نخواهیم

    به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    فهمیدم جای کار من ایراد داره نشونه امروزم بهم گفت که ایمان و عمللللل

    خداوند باهم حرف زد باید روی خودم کار کنم الکی خودمو گول نزنم تمرین کنم عمل کنم به آموزهای استاد نتیجه هم میاد

    اکه آرامش دارم اگه صبورتر شدم عمل کردم پس باید بیشتر نتیجه بگیرم

    در پناه خداوند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: