«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1837 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسن یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 826 روز

    غمگین بود و بی رمق.

    به او گفتم زندگی را چیزی مثل «گوگل» ببین.قبلا از آن استفاده میکرده‌ای و از این به بعد هم استفاده خواهی کرد.دلیلی ندارد همان چیزهایی را جستجو کنی که قبلا کرده‌ای.فقط دست از مرور هیستوری بردار و چیزی که میخواهی را سرچ کن.قطعا برایت نتایجی خواهد یافت.

    در آخر او قانع و خوشحال،و من آرام و شاکر از جا برخاستیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    نسترن بهداروند گفته:
    مدت عضویت: 2210 روز

    سلام به الله درون دلهای مهربانتان.دیروز خونه رو سم پاشی کردیم.یهو نگاه کردیم به ماهی قرمز کوچولومون. دیدم ای وای که انگار بوی سم روش اثر گذاشته و داره میمیره. اولش ناراحت شدم بعد گفتم وابسته نباش.نصف شب بود گفتم خدایا راحت بکشش یا نجاتش بده. یه دفه یه چیزی بهم گفت یه حبه قند بنداز داخله آبش. خدا شاهده صبح که اومدم سراغش دیدم خیلی بهتره. بهم گفت یه حبه قند دیگه بهش بده. و تا ظهر ماهی قشنگم خیلی بهتر شده بود🤩

    حس اینکه داستان هدایت آنقدر ساده و نزدیکه،خیلی شیرین و باور نکردنی.هدایت راهنمای هر لحظه ی روح زیبای همه مان باشد.الهی آمین🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    بنام الله یکتا

    امروز میخوام در مورد یکی از هدایتهای خودم که میشه گفت خیلی واضح بود برام یعنی به وضوع پله به پلشو حس میکردم با شما در میون بزارم امیدوارم که بتونید ازش استفاده کنید و قوت قلبی بشه برای بخصوص خود من

    من تقریبا دو سال بدجور درگیر بدهکاری شدم و تصمیم گرفتم که مسیر خودمو تغییر بدم البته چند وقتی بود با نگرشهای استاد آشنا شده بودم از فایلهای رایگان استفاده میکردم

    دقیقا یادمه بدلیل شرایط بسیار سختی که داشتم و طلبکار از در و دیوار زندگیم بالا پایین میرفتن رو کردم به خدا و گفتم من تسلیمم و به هر خیری که از جانب تو باشه فقیرم

    طولی نکشید اتفاقتی افتاد که ظاهرشون خیلی بد بود ولی چون با نگرشهای استاد آشنا بود با همه سختیش آرامش خودمو حفظ کردم و یه جورایی خودمو سپردم دست خدا پس خیالم راحت بود

    مسیر زندگی من عوض شد و تصمیم به برگشتن به کار قبلی خودم گرفتم که از بچگی عاشقش بودم و کاملا بلدش بودم ولی چون این باور داشتم که برای ثروت بیشتر باید یه شغل بقول معروف بزرگتر داشته باشم از کار خودم زدم بیرون (آرایشگر بودم)و کل سرمایه خودمو زدم به کار تولیدی که هیچی ازش نمیدونستم

    اون روز که با مخ زدم زمین بیشتر حرف استاد درک میکردم که برای ثروت بیشتر احتیاج به تغییر شغل نیست احتیاج به باورهای درست

    ار جای که برای کار تولیدی مهاجرت کرده بودم به شهر دیگه و تقریبا غریبه بودم و کل زندگیمو مثل خونه ماشین زمین و سرمایمو ریخته بودم توی کار و سالن خودمو توی شهر خودم بخشیده بودم به پسر عموم

    وقتی که تصمیم گرفته بودم دوباره به شغل سابق خودم برگردم و نمیتونستم در زمان کوتاه به شهر خودم برگردم اولین ایده ای که به ذهنم رسید بعد از رها کردن تولیدیم

    رفتین پیش یکی از دوستانی که در سطح شهر آرایشگاه داشت که به عنوان کسی که صندلی اجاره کنم پیشش مشغول بکار بشم

    و این در صورتی بود که صاحب اون آرایشگاه از لحاظ سابقم من حتی حکم شاگردای منم نداشت ولی به خودم گفتم من از اینجا شروع میکنم و بقیش با خداست

    از همون روز اول نشانها یکی یکی میومد مثل مشتریانی که بشدت باهام مهربون بودن و حتی بیشتر از خود صاحب آرایشکاه بهم دستمزد میدادن

    اولش تا با بچها آشنا بشم یکم سخت بود ولی چون راهی نداشتم و از طرفی میدونستم در مسیر باورهام هستم تصمیم به تسلیم بودن گرفته بودم

    طولی نکشید ذهنم به کلی از فضای تولیدی اومد بیرون و ایدهای در کار سابقم بهم الهام شد مثل آنلاین کار کردن

    وقتی که تصمیم گرفتم کار انلاینمو شروع کنم یکی از شاگردهای خودمو که پیش من دوره دیده بود در فضای مجازی دیدم که بشدت مشهور شده بود و این در حالی بود که هیچ وقت حتی تصورشو نمیکردم که بتونه همچین پیشرفتی کنه

    این اولین نشانه من بود برای انلاین کار کردنم از همون شب تصمیم گرفتم از قانون تجسم استفاده کنم و شب قبل از خواب مدام خواسته خودمو تجسم میکردم و صب به محض بیدار شدن هم ادامه تجسم خودمو با حال خوب داشتم

    این موضوع باعث شد اقداماتی انجام بدم چون میدونستم باید عملگرا باشم و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    با ساده ترین ایدها شروع و چون من میخواستم در زمینه آموزش فعالیت کنم اولین ایدم چاپ کردن چندتا کاغذ بود برای گرفتن شاگرد و چسبوندنشون در سطح شهر

    دو روز بعد از اماکن باهام تماس گرفتن که چرا بدون مجوز میخوای آموزش بدی

    اولش خیلی گیج شدم که چرا باید وقتی من میخوام ایده ای اجرا کنم اینا نمیزارن ولی به چند ساعتم نرسید که به خودم گفتم راس میگه چرا من نرم مجوز آموزشگاه بگیرم و بعدش فعالیت کنم و اینم به عنوان نشانه و هدایت پذیرفتم

    فرداش رفتم فنی حرف ای و درخواستمو گفتم و جالب اینجاست که مجوزی که توی شهر خودم با سرمایه میلیاردی باید میگرفتم اونجا با کمتر از 500 هزار تومن به من دادن چون یک شهر جزو مناطق محروم بود و اینم تایید نشانه و هدایت من بود برام

    بعد از گرفتن مجوز شروع کردم به فعالیت مشتریا به صورت جزی میومدن و این موضوع باعث شد تصمیم بگیرم فعالیت خودمو گسترش بدم و به شهر خودم برگردم اونجا فعالیت کنم

    چند روز بشدت شروع کردم به تبلیغات از طریق پیجم برای شروع آموزشها .ولی فایده ای نداشت و من میدونستم باید از خدا هدایت بخوام و منتظر نشانها باشم

    اینم اضافه کنم که این فعالیتهای من با وجود فشارهای بسیار زیاد طلبکارای من بود و این فشارها جوری بود که من تنها زمانی گوشیم از طرف طلبکاران زنگ نمیخورد که یا گوشیم خاموش بود یا ساعت خواب بود و همه خواب بودن و به محض اینکه گوشیم روشن میشد فشارها شروع میشد .این موضوع به این خاطر گفتم که بدونید شرایطم تا چه اندازه بد بود ولی من توی همون شرایط حزکت میکردم

    وقتی ایدهای خودمو در زمینه آموزش شروع کردم همه باهام مخالف بودن و همه میگفتن ول معطلی برو از صب تا شب بمون در آرایشگاهت بجای این کارای الکی

    ولی من قانون که قبلا ازش نتیجه گرفته بودم خوب میدونستم و مطمین بودم که اتفاقات میافته

    شروع کردم به تجسم شرایط ذلخواهم با همون شرایط شب قبل خواب و صب به محض بیدار شدن .طولی نکشید که نشانها اومدن و یکی از همکارای خانوم که اونم آرایشگر بود و خیلی وقت بود اصلا ازش خبری نداشتم بهم زنگ زد و دعوتم کرد برای مصاحبه کاری

    به محض اینکه این جمله رو گفت فهمیدم یک نشانست و با اینکه قبلا زیاذ باهاش مشکل داشتم ولی دعوتشو قبول کردم چون میدونستم این هدایت الله و باید برم

    جالب اینجاست روز دیدار با ایشون منو بکاری دعوت کرد که هیچگونه ربطی به ایدهای من نداشت .و منم اولش یکم سردرگم شدم ولی به خودم گفتم اصلا مهم نیست و شاید یه امتحان الهی باشه برای تست ایمان من .همون جا پیشنهادشو رد کردم و با اعتماد بنفس راجب ایدهای خودم باهاش حرف زدم اونجا رو ترک کردم

    سعی کردم حال خودمو خوب نگه دارم منتظر هدایت الله بمونم

    فرداش همون خانوم بهم زنگ زد و باز پیشمهاد داد ببینمش و منم بهش گفت اگه در رابطه با اون کاره که همین جا عذر میخوام و من نیستم .اما اصرار کرد و گفت که مربوط به ایدهای خود منه

    با گفتن این جمله فهمیدم که بازم یک نشانست و باید بهش عمل کنم.در ملاقات بعدی حواسم رو بشدت جمع کردم و منتظر هدایت خدا بودم ذر هر کلمه ایشون چون ایمان قلبی ذاشتم که اومدن من بی فایده نیست

    جالب اینکه وقتی داشتن صحبت میکردن یک گلمه گفتن که انگار رنگی تر بود از همه حرفهاش و من هدایت الله رو متوجه شدم

    چون بدنبال این بودم که توی حوزه خودم فقط آموزش بدم چه در زمینه خانومها و چه آقایان .ولی پیشنهاد این دوستمون این بود که یک آکادمی با مدیریت خودم راه اندازی کنم و چیزی بود که در تخیل من تا اون موقع نگنجیده بود ولی خداوند من و به این سمت هدایت کرد

    اونجا بود که فهمیدم قدم بعدیم چیه و فهمیدم که نقشهای خداوند همیشه بزگتر از نقشهای ماست

    چون ایمان داشتم باید این اقدام انجام بدم طولی نکشید که با اولین کسانی که میشناختم وارذ مذاکره شدم برای تاسیس آکادمی خودم و بطرز جادویی کمتر از یک هفته من تونستم یک آکادمی با عضویت تعداد زیادی تاسیس کنم و شروع به فعالیت کنم که تا الان که یک سال از اون روزها میگذره پیشرفتهای زیادی توش داشتم و دورهای رو برگزار کردم که توی کل زندگیم بیشتر برام حکم خواب داشت ولی من انجامش دادم و این اعتبار فقط به الله هدایتگر میرسه و به منی که هدایتهاشو دیدم و بهشون عمل کردم

    امیدوارم که تونسته باشم درست توضیح داده باشم و باعث قوت قلب همه ما شده باشه

    سپاسگزارم از شما استاد عزیز و دوستان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    I trust in GOD گفته:
    مدت عضویت: 678 روز

    سلام به همه عزیزان

    عالی باشید

    لحظه ای که فایل برای من باز شد ،به خودم گفتم این چییه؟!!! .چرا سفر به امریکا اومده ولی وقتی موضوع صحبت رو فهمیدم دیدم دقیییییییقا جواب همون نشونه ای بود ک از خدا خواستم که اگر این فایل ها برای من موثر هست ،منو هدایت کنه و قبلا داشتم پیش خودم‌میگفتم چطور آقای عباس منش تو این مدت کوتاه انقددددددر وزن کم کرده و این هیکل رو ساخته؟ مگه میشه؟پیکرتراشی کرده؟نگه کن ی خط بریدگی رو شکمش داره !!!!! ولی اتفاقی که افتاد دقیقا در فایلی که من با زدن گزینه (من رو به نشانه ام‌هدایت کن) من هدایت شدم ب جواب این سوال مهم ک باعث شده بود شک کنم به گفته ها و شنیده هام.خلاصه خیلی شوکه شدم و درس بزرگی گرفتم که وقتی تغییرات کسی رو میبینم که در ذهن’ من’ فقط غیر ممکنه ،نگم دروغه ،بگم پس میشه .(من مدت خییییلی کوتاهی هست که با سایت عباس منش آشنا شدم و این نشونه اول برام خیلی مهم بود .خدا من رو هدایت می کنه قطعا و موثرترین فایل هارو پیش روی من قرار میده و تشکر بسیار از تیم تحقیقاتی عباس منش)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      احمدرضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 227 روز

      سلام عزیز وقتت بخیر امیدوارم حالت خوب باشه

      تشکر میکنم از دوستان وخداوندو همچنین استاد عباس منش بابت این بستر و معرفی و یادگیری خیلی نکات مثل ناخود اگاه از ایشون

      بنده نظرتون رو کامل مطاله کردم و حساس شدم روی قسمت سلامتی و کاهش وزن اقای عباسمنش

      یعنی بنظر شما اون خط شکم برای پیکر تراشی هستش ؟

      مردد شدم از تهیه دوره وقتی دیدم خط رو و موجب شک شد

      عجیب هست اون خط واقعا و اینکه استاد 3 ماه نبودن نوع بدنشون

      توی عکسهای سایت و فیلم هم کمتر جایی دیدم بدنشون بدون لباس باشه که البته این طبیعی هست اما همین ویدیو دیدم که دیدم و خط روی شکمشون خیلی عجیب بود و ذهنم رو درگیر کرد برای تهیه و عملکرد نسبت به این دوره ایشون

      ممنون میشم شما و دوستان راهنمایی کنید و رفع ابهام کنید بصورت منطقی

      ممنونم ازتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 775 روز

    راستش من از طریق زدن این دکمه چندبار هدایت شدم

    ولی الآن میخوام یه داستان دیگه از هدایتم از یه روش دیگه رو بگم…چون که خداوند مارو به بی نهایت شیوه هدایت میکنه…

    خب من چندوقت بود هی اصرار میکردم خدایا یه نشونه واضح بهم بده که مطمئن بشم دارم درست میرم، درباره مهاجرتم از خدا نشونه میخواستم که قشنگ مطمئن باشم دارم درست میرم

    هی به خدا هم میگفتم یجوری نشونه بده بهم که قشنگ بره تو مغزم، قشنگ بفهمم چون تجربه اینو داشتم اون اوایل که نشونه ها میومد ولی من نمیفهمیدم.

    خلاصه دیشب رفتم توی پلی لیست م، که کل فایل های دانلودی از استاد رو اونجا میذارم

    رندوم یه فایل گذاشتم، بعد خیلی اتفاقی دستم خورد فایل رفت تا تقریبا آخرش

    گفتم خب حتما یه چیزی هست که باید بشنوم، الکی دستم نخورده

    گوش دادم و یه آیه از قرآن اومد، که هزاران با تا الآن دیدمش، دوباره همون اومد و از دیشب تا الآن چندین بار جلوی چشمم اومده که قشنگ مطمئنم کرد

    که مسیرم درسته

    که مهاجرتم درسته و همون چیزیه که من میخوام

    این آیه بود “فرشتگان موقع قبض روح کسانی که به خود ستم کرده اند میپرسند، چگونه بودید؟ و آنها می‌گویند ما در زمین زار و زبون بودید. فرشتگان میگویند مگر زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟”

    بعد هم استاد شروع کردن به صحبت کردن که اره اگه اونجا اوضاع خوب نبود بِدون که اونور بدتره!!!!

    و قشنگ حس میکردم خدا داره باهام حرف میزنه

    بعد هم یه متنی رو دیده بودم همون روز توی سایت نمیدونم دقیقا مال کدوم بخش بود، ولی همون موقع یه تیکه از اون متن اومد جلوی چشمم

    در واقع معرفی یخش چگونه فکر خدا را بخوانیم بود فکر کنم

    این تیکه بود:

    “وقتی بخاطر نداشتن احساس لیاقت و خودارزشمندی ایده های الهام شده ات را نادیده میگیری، وقتی بخاطر ترس هایت قدمی برنمیداری و تغییری در شیوه قبلی ات ایجاد نمیکنی به خودت ظلم میکنی، وقتی بخاطر ترس و بی ایمانی مهاجرت به جای بهتری نمیکنی به خودت ظلم میکنی”

    و همینطور یه متن دیگه درباره صلاح خدا هم بعدش اومد جلوی چشمم

    جالبه که خط به خطشون رو هنوز یادمه..

    “اصلا مهم نیست که قوانین خدا را بشناسی یا نه درهرصورت جهان به این شیوه مدیریت میشود”

    “این دیدگاه ‘اگر به صلاحم نباشد’ موجب می‌شود با اولین مسئله ای که برخورد کنی در راه رسیدن به هدفت، این تردید تورو متوقف کنه چون همش فکر میکنی نکنه به صلاحم نباشه؟ و چون این تردید تورا متوقف میکند، خودت را از نعمتی محروم میکنی که قرار بود وارد زندگیت شود!!!

    خلاصه که اینطوری خداوند کمکم کرد تفکرات منفی م رو بذارم کنار و باور کنم که وعده ی اون حقه و منو به سمت تجربه زیبایی های بیشتر و خوشبختی بیشتری میبره، و الان بیشتر از همیشه بهش اعتماد دارم :)

    و ترسی که مدتی بود منو متوقف کرده بود به طرز عجیبی از بین رفت و دوباره شروع کردم به حرکت کردن با سرعت خیلی خیلی بیشتر:>

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    شیرین سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 3070 روز

    سلام به استاد عزیزم ، مریم نازنینم و همه دوستان بهشتی ام

    استاد امشب وقتی ذهنم شروع کرد به اذیت کردن ، از خدا خواستم خودت ذهنمو آروم کن ، یهو ایده اومد برو تو سایت ، اومدم تو سایت و یه دفه گفتم بذا بزنم رو نشانه ببینم چی میاد برام ، این فایل از سریال زندگی در بهشت اومد ، چونکه جایی بودم که نمیشد فیلم با صدا پلی کنی ، تو لحظه اول ذهنم گف حالا یه چیزیم اومد نمیشه دیدش ، دوباره ایده اومد گفت ‌توضیح اول فایلو بخون ، اومدم بخونم باز گفتم نه بابا حوصله خوندن متنم ندارم ، دوباره ایده اومد تو بخون ، گفتم همون اولشو میخونم یا اصلا تا هر جاش حال داشتم میخونم ، به خودم گفتم سخت نگیر ، استاد : جمله اول توضیحات این فایلو خوندم جوابمو گرفتم ، قشنگ فهمیدم جوابمو

    خداجونم بهم گفت : به تهش که خوبه فک کن درگیر مسیر نشو ، ولش کن ، استاد حس میکنم لِوِل آپ شدم ، حس کردم یه پله تو تکاملم رفتم بالاتر ، دیدید یه موقع هایی یه جمله ای رو صدبار شنیدی ولی یه بار یه جور دیگه میشنوی ، همونجوری شد برا من ، ول کن بابا مسیرو ، به اون دریم بردت فکر کن ، برو اصن کلیپ دریمتو ببین ، درگیر مسیر و مسایلش نشو ولش کن بابا ، لذتتو ببر ، ازت ممنونم معبود حمایتگرم عاشقانه میپرستمت و بودنت در زندگی ام را شکر میکنم ، استاد عزیزم سپاس به خاطر آموزشای نابِ تون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    خدایا شکرت برای سلامتی خودم

    خدایا شکرت برای مغازه قشنگم

    خدایا شکرت برای آگاهی‌ها و هدایت امروزم

    سلام به استاد مهربانم سلام به مریم جان

    من از زمانی که تو سایت عضو شدم

    اون اوایل کمتر تو سایت فعال بودم

    اما به مرور که نتیجه دیدم میومدم تو سایت و نشانه رو میزدم هی امیدوار کننده بود برام ایمانم بیشتر می‌شد نتیجه میگرفتم مثلا : تو ذهنم باور کمبود منو اذیت می‌کرد وقتی صبح میومدم و نشانه رو میزدم میدیم خدای من درباره باور کمبود استاد فایل گذاشته خب اگر این هدایت نیست پس چیه

    و بعد اون فایل رو گوش میکردم

    و به اون اندازه ای که روی خودم کار میکردم نتایج میومد حالا کم بود اما بازم خوشحال بودم که یکم بهتر شدم یه قدم کوچیک برای تغییر باورهام برداشتم

    و الان هم که627 روزه که تو سایتم و دانشجو هستم میگذره

    و خیلی خیلی پیشرفت کردم اگر برگردم به عقب شاید خودمو نشناسم از نظر تفکر و کنترل ذهن و احساسه خوب داشتن و خیلی خیلی چیزهای دیگه تغییر کردم

    و اینا همه رو اول از خداوند ممنونم که منو تو اون درگیری‌های مزخرف و پوچه زندگیه قبلیم اومد و دستمو گرفت و آورد اینجا که بهشتی بی نظیر است سپاسگزارتم ای خدای خوبم و اعتبارشو به تو میدهم

    و بعدهم از استادعزیزم متشکرم که منو با خدا آشنا کرد الان خدایی دیگه رو میپرستم و قدرتشو باور دارم وشکر گزاری رو یاد گرفتم

    متشکرم

    من هر دوز صبح تا چشممو باز میکنم میخواد هر ساعت باشه اول میام تو سایت و میزنم رو نشانه و میگم‌خدایا اگر امروز هرچی لازمه من بشنوم یا اگه میخوای هدایتم کنی که کدوم فایل رو گوش کنم خودت بگو و وقتی نشانه میاد فقط شکر گزارش هستم و میبینم آره همینه من تو ذهنم همین بود و ایمانم بیشتر میشه به این سیستمه جهان هستی به هر چی توجه کنی از همون مورد میبینی

    خدایا بازم هزاران مرتبه شکر گزارم

    و من از خداوند خواستم هر روز منو از طریق نشانه من هدایتم کن تو بهتر میدانی

    خداوند از بی نهایت طریق هدایت میکند

    استاد و مریم جان ممنونتون هستم

    که من با این کلید نشانه و فایلهای رایگان نتیجه ها گرفتم و رشد و پیشرفت‌ها کردم خداوند اجر دنیا و آخرت رو بهتون عطا کنه

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محسن سلگی گفته:
      مدت عضویت: 580 روز

      سلام دوست عزیز بابت حال خوبتون به شما تبریک میگم وامیدوارم با ادامه این مسیر زیبا حالتون وزندگیتون در کنار خانواده همیشه عالی عالی عالی باشه ومطمئن باشید که به لطف خداوند وتوصیه های استاد عزیزمون عالی ترین ها دراین مسیر زیبا در خدمت شما هستند .

      حالتون دلتون همیشه عالی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مروارید گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    سلام سلام سلام به خدای مهربانم

    سلام سلام به شما استاد عزیز ،مریم جون ،دوستای گلم

    امشب من شاد ترین آدم روی زمینم ، امشب من مومن ترینم به خدای مهربانم ،خدایا هزاران بار شکرت ، خدایا دارم به معجزه هات عادت میکنم ،امروز برام اتفاقایی افتاد که هموار شدن مسیر و انجام شدن کارام از ذهن منطقی انسان دوره ،بذارید از اول تابستان بگم براتون ،تیر ماه 1403 موعد قرارداد ما تو این خونه ای که هستیم تموم میشه و ما باید اسباب کشی میکردیم ،این خونه ای که توش زندگی میکنیم متروکه بود ،ما آبادش کردیم ،رنگ کردیم ،حتی سوراخ برای نصب چوب پرده نداشت ،به جای پرده به پنجره ها شیشه مات کن زده بودن ،کابینتهای فلزی پوسیده داغون که هر بار درب یکیشون کنده میشد ،طبقه سوم بدون آسانسور ،لوازم خودمون هم تعریفی ندارن اکثروسایل شکسته و داغون ،،یه واحد خونه خالی تازه ساخت روبه روی کوچه ما بود، از اونجایی که مدرسه دخترام نزدیک خونمون هست من به شدت دلم میخواست بتونیم اون خونه رو بگیریم ،اما صاحب اون خونه مدام امروز و فردا میکرد،قول میداد و بدقولی میکرد ،من هم سفت و سخت چسبیده بودم به خدا که باید همین و برام جور کنی ،تا امروز که اول آبان هست ما منتظر جواب ایشون بودیم ،در این دو هفته اخیر من تغییرات اساسی به ظاهر و باطنم دادم ،اینستاگرامم و پاک کردم و فقط داخل سایت فعال شدم ،همیشه برای مسائل زندگیم از بخش هدایت کمک میگرفتم اما در این دو هفته اخیر هر شب به خدا میگفتم بیا با من صحبت کن و بهم دلگرمی بده ،به خداوندی خدا فقط فایلهای ( تمرکز بر نکات مثبت ،زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ) برام میومدن ،امروز بعد از ظهر دیگه از بلاتکلیفی بیقرار شده بودم ،دلم خونه نو و تمیز میخواست با وسایل نو و تمیز ، اومدم داخل سایت و هدایت خواستم ،گفتم خدایا یه هدایتی برام بفرست که واضح باشه برام بفهمم باید چیکار کنم ،اما چون تایم هدایت قبلیم تموم نشده بود همون فایل سفر به دور امریکا قسمت 236 آورد که استاد و مریم جون رفته بودن به یک پارک و پروانه ها بودن ، اعصابم به هم ریخته بود اما سعی میکردم ذهنم و کنترل کنم و بدوبیراه نگم به زمین و زمان ،به همسرم پیام دادم و کمی غرغر کردم ،چند لحظه بعد زنگ زد گفت دیگه معطل این آقا نمیمونم ،میام دنبالت بریم دنبال خونه بگردیم ،به چند تا املاک سر زدیم و خونه ها رو نپسندیدیم ،بالاخره از یه خونه خوشمون اومد که فول امکاناته ،حیاط ،آسانسور،طبقه اول ،آیفون تصویری،تراس زیبا ،خلاصه هر جوری که دوست داشتم و نزدیک مدرسه دخترام ،ما قبول کردیم ،قرار شد من برم طلاهام و که از چند سال پیش کم کم تیکه های کوچولو خریدم و بفروشم ،قیمت گرفتم و تصمیم گرفتم صبح بفروشم ،،وقتی با صاحبخونه قرار گذاشتیم که قرارداد بنویسیم دیدم چه صاحبخونه ای ،پولدار ،به شدت سختگیر در مقابل پول ،اصلا بهمون تخفیف نداد ،تازه کلی هم سرمون منت گذاشت که دارم ارزون میدم ،دیدار ما با صاحبخونه به اندازه صد تا کتاب درس داشت ،هزار بار به همسرم گفت زودتر فکر خریدن خونه کن ،حرفایی که کسی بهش نمیگفت ،بعد از یکساعت به همسرم زنگ زد و گفت هیچکدوم از طلاها رو نفروشید ،به جاش بهم پولش و بدید ( کرایه بیشتر )،خدایا شکرت ،در عرض دو سه ساعت همه چی برام کن فیکون شد ،همینکه رسیدم خونه نماز شکر خوندم ،گریه میکردم و خدارو شکر میکردم ،همسرم گفت میریم وسایل خونه هم میخریم جوری که این وسایل و دیگه با خودمون به خونه جدید نبریم،خدایا هزار بار شکر،خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    به خدای بزرگ و یکتا و مهربان میسپارمتون ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سما گفته:
    مدت عضویت: 2526 روز

    ?Ready to move

    دقیقه ۸ و ۳۰ ثانیه فایل ۶۷ سفر به دور آمریکا

    من یک ماهی بود که از شرایط کاری ام راضی نبودم ..یه سری تضادها و نشانه هایی میدیدم و این اواخر این سوال در ذهنم می آمد که آیا باید آخر سال تسویه کنم ؟

    من از ابتدای سال ۹۹ هر روز فایلهای سفر به دور امریکا را می بینم و آن شب که این سوالات در ذهنم بود این جمله را تصویر دیدم و شوکه شدم از دقت هماهنگی با سولات ذهنم

    ( الان دوردوم را تمام کردم و با اینکه مثل سری قبل با خودم می گفتم اگه تمام شد سریال زندگی در بهشت را شروع می کنم

    ولی این بار هم موس کامپیوتر بر روی این سفرنامه کلیک می خورد و من دور سوم رو شروع کردم !!! )

    واقعیت اینه که در ذهن من این بود که تا آخر سال بمونم و اسفند تسویه کنم و این سوال در واقع داشت می گفت که ( الان ) زمان رفتن است …

    و من شوکه شدم چون دهها دلیل داشتم که حداقل تا آخر اسفند بمونم …

    و هر چقدر که جدّی تر به این موضوع فکر میکردم بیشتر می ترسیدم

    چرا ؟

    چون این موقعیت شغلی ایده آل را من ۵ ماه پیش خلق کرده بودم و واقعن شرایط خوبی بود ..منتها نشانه های کوچکی میدیدم که حاکی از بد شدن اوضاع میداد

    من ویژگی های این شغل را نوشته بودم و با تمرکز و سپاسگزاری و اقدام در جهت رسیدن به اون، داشتم اون را تجربه می کردم

    براتون مینویسم تا ایمان هممون قوی تر بشه

    ((خدایا من شغلی میخوام که

    • ساعت کاری ۱۰ تا ۵

    • پنج شنبه ها تعطیل باشه ( تا هم زمان تنهایی که روحم نیاز داره تامین بشه و هم فرصت کار کردن روی دوره ها را داشته باشم )

    • در حین انجام اون کار احساس خوبی داشته باشم

    • احساس کنم کاری هست که دوست دارم تا آخر عمرم انجام بدم یا قدمی باشه که منو برای دریافت اون کاری که در اون گرسنگی و تشنگی رو حس نمی کنم باشه …دستِ خدا را باز گذاشتم و اجازه دادم تا تکاملم رو برای دریافت طی کنم )

    • حقوق ثابت و پورسانت

    • درآمدم به شکلی باشه که بتونم دوره های عزت نفس و ثروت ۱ استاد را امسال با اون بخرم و یه سری مایحتاج که لیست کردم …اینجا نمیارم چون کامنتم طولانی میشه …..

    (و اینجا ذکر کنم که این دو تا دوره را + تمام مایحتاجی که لیست کردم را خریدم )

    • اعتماد به نفس و عزت نفسم را افزایش بده

    • اطلاعات منو برای شروع کسب و کار خودم زیاد کنه

    • باورهای نادرستم را بِکِشه بیرون تا تغییرشون بدم

    • بُعد رهبر بودن شخصیتم را بالفعل کنه

    • خلاقیتم را شکوفا کنه

    • مسیر نزدیک و سرراست (حداکثر ۴۵ دقیقه )

    • دریافت حقوقم به موقع

    • داشتن بوستان یا پارک زیبا و سرسبز سر راهم ( چون طبیعت واقعا منو سرشار از سپاسگزاری می کنه )

    • محیط کار تمیز و شیک ( کامپیوتر و میز و صندلی به روز و نو وشیک )

    • چای سلف سرویس ( یعنی مثل خیلی جاها زمان خاص برای چای و خوراکی نداشته باشه و من خودم اون زمان را انتخاب کنم بر حسب نیاز بدنم ازچای و بیسکویتم لذت ببرم )

    • آدم های سالم و بدون حاشیه

    و در آخر میخوام وقتی از این حرفه میام بیرون یک شخصیت مقتدرتر ، خلاق تر ، توحیدی تر و دوست داشتنی تری شده باشم.

    این ویژگی ها را در ۷ / ۱۳۹۹/۱ نوشتم و با الهامات خداوند قدم برداشتم و در ۸ مرداد ۹۹ این خواسته ام به تجربه زندگی ام تبدیل شد

    در مدت این ۴ ماه من دو ماه در یک شرکت دیگه مشغول به کار شدم که در واقع منو برای این موقعیت آماده کرد و بنا به نشانه بیرون اومدم و ۲ ماه دیگه هم علاوه بر دنبال کار گشتن …یه سری تجربه های جدید را گذروندم که از حوصله اینجا خارج است…

    حالا با نتیجه دارم صحبت می کنم ..در واقع یکی از اهداف امسال من این بوده که تا نتیجه نیومده ، حرفی نزنم …منظورم حرف مفت هست !

    یکی از پاشنه های آشیلم رو درک کردم و با اهرم رنج و لذت تغییرش دادم

    عزت نفس و اعتماد به نفسم به طور محسوسی تغییر کرده .. من آرام تر ، زیباتر و توحیدی تر شدم

    و حالا در اول دی ماه ۹۹ خداوند داره میگه باید حرکت کنم …باید تغییر کنم..

    این الهام خداوند همزمان بود با کارکردن

    • جلسه ۷ ثروت یک

    • جلسه ۶ عزت نفس

    • به اضافه فایلی که استاد در زمان گرونی بنزین در ایران در سال ۹۸ روی سایت گذاشتن ( اسمش رو نمی دونم چون تا پارسال که من دوره های رایگان استاد را گوش میدادم ..اسم فایل ها را خودم انتخاب میکردم ..یعنی فایل را بر مبنای اون نکته ای که برای خودم بُلد میشد سِیو می کردم …من اسمش رو گذاشته بودم ” تضاد منجربه تصمیم های جدید = ایجاد تغییر ” )

    • کتاب چه کسی پنیر من را جابجا کرد ؟

    این چهار تا را در پوشه ای به نام “باورسازی برای ایجاد تغییر ” گذاشتم و همین طور که این بار باعث شد شجاعانه حرکت کنم ..در آینده باز هم بهشون نیاز خواهم داشت .

    و سوالی که تو (فایل بنزین) استاد گفته شده بود:

    چه ترسهایی باعث میشه که به سمت خواسته ام حرکت نکنم ؟

    چه باورهای محدود کننده ای دارم که مانع حرکت من میشه ؟

    و ترسهای من ( شِرک های من ) این بود :

    • اینکه شغل بعدی ۵ شنبه تعطیل نباشم یا ساعت کاریش زیادتر باشه و من دیگه نمی رسم روی خودم کار کنم و این موضوع خیلی برام مهم بود ..الان درک کردم اگه مداوم کار نکنم ..صد در صد پسرفت می کنم

    • فاصله زمانی تا پیدا کردن کار بعدیم طولانی بشه و اعتماد به نفسم بیاد پایین…استرس بگیرم

    • همش میگفتم بزار یه دور دوره عزت نفس و ثروت یک را حداقل تمام کنم ..فرکانسهام قوی بِشَن بعد عمل کنم .چون تغییر فیزیکی که مسئله ای رو حل نمی کنه ..من باید فرکانسم تغییر کنه ..

    می ترسم جای بدتری برم

    • واقعا حوصله حرف مامان و بابام رو ندارم ..که حالا که یه کار خوب پیدا کردی وِل کردی ..و هزار تا حرف که کُل انرژی روحی و جسمی منو میگرفت

    • نگران غُر زدن های مدیرم بودم که الان میخوای استعفا بدی ..دو ماه تا آخر سال .حداقل تا آخر سال بمون ..الان نیرو از کجا بگیرم ..تازه هر کی میاد تازه یه ماه طول میکشه آموزشش بدم .من آدم بی ثباتی فرض کنن که نمیشه روی اون حساب کرد و….

    • دو ماه مونده به عید و باید از صفر شروع کنم

    • الان پشت میزم تو شرکت نشستم و از چای و هوای مطبوع و گرم توی این سرمای صفر درجه لذت میبرم ..تو این هوای سرد ( که نقطه ضعف من هست ) باید آواره بِشَم و برم مصاحبه که هر کدوم یه طرف شهر هست …تا یه جای درست و حسابی پیدا کنم

    و پاسخ های من به این ترسها ( به ترتیب جواب ها را نوشتم ) :

    • طبق قانون اگه من خودمو متعهد کردم که روی خودم کار کنم و عمل کنم ..هر الاامی که میاد داره منو به موقعیت بهتری هدایت می کنه…مگه میشه من روی خودم کار کنم و بعد هدایت بشم به جایی که بدتر باشه !!

    اگه این اتفاق بیوفته یعنی قانونی وجود نداره ..اصن رُخ دادن این مورد امکان نداره چون من دارم بالارفتن مدارم رو حس می کنم …با نشانه ها ..با احساسم

    • اینکه زمان زیادی طول نکشه تا کار پیدا کنم را باید بسپرم به خدا ..تا خودش مدیریتش کنه ..من دارم بدترین حالت رو پیش بینی می کنم

    • اینکه میگی هنوز آماده نیستی و باورهات قوی نشدن ..کمالگراییه ..بهانه ذهنت هست . باورها که یه شبه مثل فولاد سِفت نمیشن ..یه ذره باور میسازی بعد یه الهام میاد که باید عمل کنی و بعد اون باورها به واسطه عمل و نتیجه حاصل از اون قوی تر میشه ..

    نمیتونی صبر کنی تا باورهات قوی بشن بعد عمل کنی …جهان این طوری کار نمی کنه ..

    اصلن یه سوال اگه تو آماده نیستی ، چرا این الهام رو درک کردی و فهمیدی ؟

    پس آماده بودی که اصلا فهمیدیش

    مگه تو ج۶۷ سفرنامه رو قبلا چند بار ندیده بودی پس چرا اصلا این نوشته را تا حالا ندیده بودی ؟ ؟؟

    • میترسی جای بدتری بری ؟

    چرا فک می کنی جای بدتری می ری ؟

    چون حس می کنم هنوز باورهام خیلی کار دارن ..خیلی ..

    چون استاد گفته اگه باورهات بنیادین تغییر نکرده باشن و موقعیت خودت رو عوض کنی ، اسم آدم ها عوض میشه ولی رفتارها و شرایط کاری وغیره همونه

    من به نظرم خیلی جای کار دارم ..هنوز یه دورم دوره ثروت رو کار نکردم

    پس من می ترسم به این الهام عمل کنم و بعد از کلی تَنِش و استرس الکی و آواره شدن تو سرما برای دنبال کار گشتن و مصاحبه کاری رفتن ….چون به نظر خودم باورهام هنوز بنیادین تغییر نکرده به جایی بدتر و یا در بهترین حالت یه جایی شبیه همین جا با همون تضاد ها و مشکلات هدایت بشم

    حالا من یه سوال دارم از خودم :

    فرض کنیم با نگاه بدبینانه این اتفاق بیابته

    آیا این اتفاق تو رو میکشه ؟

    در بدترین حالت تو ایمان خودت را به خدا نشان دادی و البته به خودت

    و وارد ترسهات شدی و از این شرایط ایده آل دل کندی

    • در مورد پدر و مادر و غُر زدن های مدیرت …واضح بگم نگران حرف مردمی …داری شرک میورزی ..

    داری خودتو با حرف مردم منطبق می کنی نه با الهام خداوند ..میخوای تایید مدیر و پدر و مادرت رو بگیری نه خداوند

    پس این مورد که کلا غیرقابل قبوله از نظر قانون..داری خودتو گول میزنی

    و البته علاوه بر پیدا کردن ترسهام که همون ترمزهایی بودند که مانع حرکتم میشدند ، اهرم رنج و لذت را هم در مورد انجام و عدم انجام این تغییر نوشتم و بارها خوندم.

    و ویژگی های محل کار جدیدم رو نوشتم …که مهمترین اون این بود که توانمندیها مو به چالش بکشه و توانایی های بالقوه ام را بالفعل کنه و دوباره احساس کنم دارم رشد می کنم و بزرگ تر میشم ( تضادی که در محل کارم بهش برخورده بودم ) .( البته محل کارم این احساس رشد را در من به وجود آورده بود ولی از یه جایی به بعد ثابت شده بود و نشانه ها میگفت اگه تغییر نکنم درسته تا الان منو قوی تر کرده ولی از الان به بعد تو را ترسو می کنه ..و پسرفت می کنی )

    و ویژگی دیگه اینکه زمان برای کار کردن روی خودم داشته باشم

    و اینکه آزادی عمل بیشتری داشته باشم …چون بُد رهبری من رشد کرده بود و نیاز داشت که بهش فضای بیشتری داده بشه تا تصمیم بگیره و عمل کنه …نه اینکه فقط ایده های بقیه را اجرا کنه

    با آدم های غیر سیگاری کار کنم

    با آدم هایی کار کنم که راحت تر بتونن اعتماد کنن …

    گردش مالی بیشتری اتفاق بیافته و ..

    در واقع یه سری خواسته جدید به لیست ویژگی های محل کارم اضافه شد….

    جونم براتون بگه که در نهایت من جسارت خودم را نشان دادم( با هدایت الله) و جهان کُرنش کرد !!!

    من از خداوند خواسته بودم که کارها را برام آسون کنه اما فکر نمی کردم اینقدر ساده بشه !!!

    من در تاریخ ۱۳ دی به مدیر شرکتم گفتم که آخر ماه کاریم که میشد ۱۶ دی تسویه می کنم.

    تنها واکنش مدیر من این بود که نمی خوای بیشتر فکر کنی و یه کم راجع به نکات مثبت جایی ‌که هستم صحبت کرد و من قاطعانه گفتم که تصمیم خودم رو گرفتم و تمام .

    سه شنبه ۱۶ دی ۹۹ آخرین روز کاری من بود و صبح چهارشنبه ۱۷ دی ساعت ۹ مصاحبه کاری داشتم و پذیرفته شدم.

    دقت کردید فاصله زمانی بین دوتا کارم به صفر رسید !!!!

    بعد از مصاحبه یه سری خرید داشتم …که تا ظهر طول کشید و بعد رفتم یه پیاده روی عالی توی آفتاب فوق العاده زیبایی که تو این هوای سرد واقعا میچسبید ( من عاشق پیاده روی هستم ) و در هر قدم فقط خدا را سپاسگزاری می کردم

    و بعدش هم به عنوان جایزه برای جسارتم برای عمل به الهام خداوند رفتم و یه مانتویی که فوق العاده زیبا بود و عاشقشم رو خریدم

    و کلی ذوق کردم ..و بارها گفتم که من لایق این هدیه گران و باکیفیت و درجه یک هستم

    و عصر رفتم خونه …

    و خانواده من اصلا متوجه نشدند من کارم رو تغییر دادم .و این یعنی کلی صرفه جویی انرژی روحی برای من.

    مامانم یه غذای خوشمزه و یه کیک عالی درست کرده بود.. میگفت فقط به خاطر تو درست کردم ..بدون هیچ مناسبتی!!!

    و البته مامانم نمی دونست دست خداست تا در جشن سپاسگزاری من از هدایت و لطف خدا شرکت کنه 😊

    لیست ترسهای من فقط یه توهم بود

    من از شنبه مشغول میشم و خدا میدونه چه زیبایی ها یی در انتظار منه

    و خدا میدونه قراره چقدر مقتدرتر ، توحیدی تر ، خلاق تر و دوست داشتنی تر بشم

    هدف من اینه که کسب و کار خودمو داشته باشم .آزادی مالی و زمانی و مکانی.ولی به خودم قول دادم اول ثروت ۱و ۲ و ۳ رو کار کنم ..اجازه بدم تکاملم طی بشه ..

    تا لقمه رو دور سرم نگردونم .

    تا هزار تا بیراهه رو نرم

    تا بنیان کسب و کارم را درست بچینم

    تا تو مسیر لذت ببرم چون فقط باورهای درست میتونه مسیر رو لذت بخش کنه

    زندگی یه بازیه که اگه به هدایت های خداوند عمل کنیم همیشه می بَریم

    خداااااااایا شکرت ❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      محمد علی عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1785 روز

      سلام به شما دوست گرامی

      خدا رو هزاران بار شکرگزارم که در کنار دوستانی چنین آگاه و کار بلد هستم . خوشحالم و برای شجاعتت تحسینت می کنم. چقدر خوب قوانین رو یاد گرفتی. چقدر خوب متوجه شدی که ترس ها توهمی بیش نیستن.

      برات آرزوی موفقیت و سربلندی روز افزون دارم. امیدوارم بزودی به هرآنچه که میخواهی برسی.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هاله ریاحی گفته:
      مدت عضویت: 2454 روز

      سلام

      عالی و به موقع بود

      امشب مستاجر خونمون زنگ زد گفت الان تخلیه میخواد کنه

      من تو ذهنم گفتم کاش تاعید میموند حداقل

      الان مستاجر کجا بود

      و بعد اومدم اینجا

      و بسی تعجب کردم … چه هدایتی 😍

      خدایا شکرت ❤

      ممنون 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Fatemeh گفته:
      مدت عضویت: 1744 روز

      سلام دوست عزیز

      بهتون تبریک میگم برای داشتن چنین ایمان وباور قوی…

      چند وقتی هست که نشانه ها بهم میگن باید شرایط رو تغییر بدم ولی میترسم…

      خدا من رو سمت کامنت شما هدایت کرد تا بهم بفهمونه تمام ترسهام پوچه …

      بهترین ها رو از خداوند براتون می خوام .

      در پناه خدا باشید💜💙

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      معشوق خدا گفته:
      مدت عضویت: 4008 روز

      سلام …….سما جان …….حالت خوبه ………..

      منم برای یه حرکت بزرگ دیروز همین نشانه و همین جمله برام اومد………خواستم بپرسم برای تو قدم بعد از استعفات الهام شد یا نه …….؟و الان چه کار ی کرددی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سما گفته:
        مدت عضویت: 2526 روز

        سلام دوست عزیز

        من همون فردا جای دیگه ای اولین مصاحبه ام ساعت ۹ صبح پذیربته شدم و از شنبه مشغول شدم ( از ۲۰ دی )…که اولش فکر می کردم خیلی خوب نیست

        ولی دو سه روز بعدش متوجه شدم جایی هدایت شدم که داره به خیلی از خواسته هام پاسخ میده

        ویژگی هایی که میخواستم داشته باشه مثل

        مهمترینش این بود که از توانمندی هام استفاده بشه …منو به چالش بکشه..که بزرگتر بشم ..که رشد کنم

        ..که همینم شد ..من اینجا واقعا دارم از چندین توانایی ام همزمان استفاده می کنم

        مهارتهای جدید یاد بگیرم

        آزادی عمل بیشتری داشته باشم تا خودم تصمیم بگیرم

        مهارت حل مسئله ام هر روز بهتر و بهتر بشه ..یعنی باعث شه حل مسئله برام لذت بخش بشه

        بعد رهبری شخصیتم بالفعل بشه

        و ویژگی های دیگه ای که در محیط قبلی به تضاد برخورد کرده بودم ….

        و الان دارم اینا را تجریه می کنم

        خدا هدایتت می کنه…یک دهم درصد هم شک نداشته باش …استعفا بده با ایمان به اینکه خدایی که گفته برو ..خودش درهای جدید را باز می کنه ..میگه چه کار کنی ..هدایت می شی ..با احساس خوب و با قبول مسئولیت کامل .

        میدونی من همش با خودم اینو تکرار میکردم : سما در بدترین حالت که طول بکشه کار پیدا کنی یا جای بدتری بری و یا هر چی که بشه …بازم این حرکت تو را یه قدم به سمت خواسته هات جلو میبره…شک نداشتم ..مگه من چقدر زنده ام ؟ من برای اینکه به حداکثر رشد برسم و لذت رشد کردن را بچشم باید عمل کنم به الهامات خدایی.که استاد برنامه ریزی هاست

        من اگه خودم میخواستم این شغل را پیدا کنم باید چند ماه میگشتم …در صورتی که این پوزیشن دقیقا روز آخر کاری من در شرکت قبلی باز شده بود و همون شب آگهی استخدام داده بودند ..من شب رزومه فرستادم ..ساعت ۹ صبح فردا مصاحبه رفتم!!!

        این جز کار خدا ..کار کی میتونه باشه ؟!! اینقدر دقیق زمان بندی شد

        من الان روزی صد مرتبه خدا راشکر می کنم برای این هدایتش و جسارتی که بهم داد و تغییر دادم محل کارم را

        راستی یه سورپرایز هم شدم😊 .. با مدیر شرکت آشنا شدم تو محیط کار که هر دومون بهم علاقه پیدا کردیم ..و من اینم یه نشانه مثبت میگیرم

        چون علاوه بر کار دارم با یه آدم ذهنیت ثروتمند هم مراوده می کنم یه آدم فوق العاده شاد و پرانرژی و باانگیزه ..

        و ورای نتیجه این رابطه ، محیط جدید درهای جدیدی از تجربه را بروی من ‌باز کرده

        فقط میتونم بگم حقا که خداوند به شجاعان پاداش میده 🎁🎁 بیش تر از اونچه فکر میکنن

        خدایا شکرت …ایمانم با عمل به این الهام و دریافت نتیجه عالی صد برابر شد و مطمئنا دفعه بعد سریعتر و راحتر به هدایت خداوند عمل می کنم

        واقعا دنیا ، بازی هست که اگه به الهامات خدا عمل کنیم ..همیشه میبریم ❤❤❤

        پاینده باشی دوست عزیزم و ان شالله بیای و از نتیجه خوبت برام بنویسی❤😗

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          معشوق خدا گفته:
          مدت عضویت: 4008 روز

          مرسی …..دوست عزیزم …..خیلی لذت بردم…………بسیار خوشحال شدم …………….منم باید ایمان داشته باشم که مسیر برام باز میشه ………کل بازی د راین مواقع همین ایمان هس که چقدر مطمئنی خدا برات همه چی را فراهم میکنه و نگران نباشی تا جهان کارهارو برات انجام بده ……..بازم ممنونم ……..لذت بردم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    سلام برای تو

    آغاز برای تو

    اول برای تو

    آخر برای تو

    خوب برای تو

    زیبا برای تو

    عالی برای تو

    مدیر برای تو

    تو برای خود کافی هستی

    تو خود کافی هستی

    تو برای اولین و آخرین

    ابتدا و انتها

    برای بودن و نبودن

    برای هستی و نیستی

    برای همه تو همه هستی

    کس هستی

    برای بی کسان

    برای بی پناهان

    برای در راه ماندگان

    تو خود ،راه هستی

    برای مادران تو مادر هستی

    برای پدران تو پدر هستی

    برای همه تو دوا هستی

    برای آنکه ندارد تو دارا هستی

    برای آنکه غریب است تو نوازش هستی

    برای من تو همه چیز هستی

    برای من تو بهترین هستی

    برای من تو عالی هستی

    گاهی اوقات یادم می رود تو را

    گاهی اوقات فراموش می کنم دستان تو را

    گاهی اوقات از خجالت نمی توانم حرف بزنم

    گاهی اوقات تو را دور می بینم

    اما

    اما

    اما

    تو نزدیکتر از نزدیکی

    تو باوفاتر تر از هر باوفایی

    تو مخلص تر از هم مخلصی هستی

    تو ناب‌ترین ناب ها هستی

    تو عالی ترین عالی هستی

    این من هستم که تورا نادیده می گیرم و به خود غره

    می شوم

    این من هستم که فراموش می کنم تو جانی و جهانی

    این من هستم که فراموش تو عالیترین هستی

    این من هستم که فراموش می کنم که تو بی نیازترین هستی

    این من هستم که فراموش می کنم که تو عاشقانه ترین عاشق ها هستی

    این من هستم که فراموش می کنم که تو ناب‌ترین هستی و بی عیبی

    اما

    می دانم که تو مهربانی و با گذشت

    می دانم که تو دانایی و بخشنده

    می دانم که تو عادلی و صالح

    می دانم که تو غایب هستی و پیدا

    می دانم که تو مشکل گشا هستی

    و می دانم که تو مهربان ترین مهربانان هستی

    پس من را در آغوش بگیر

    من را رها مکن

    من را به خود وامگذار

    من را محتاج مکن

    من نگاهم

    حرفهایم

    دستهایم

    قدم هایم

    حرکتم

    برای تو و به سمت تو

    تو من را در پناه خود نگه دار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: