سفر به دور آمریکا | قسمت 81 - صفحه 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 81
    389MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

229 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    به نام هدایتگر وهاب

    خدایاااا شکرت

    سلام استاد جان سلام مریم جان سلام به دوستای هم فرکانسیم

    خدایا عاشقتم عاشقتم

    هنوز فایل دانلود نشده من اومدم ازنتایج بگم به فضل خداوند

    خدایا عاشقتم باور کنید اصلا نمیتونم بنویسم ازبس ذوق دارم و احساس سپاسگزاری تمام وجودمو لبریز کرده

    همش میگفتم خوش به حال بچهایی که محصولات رو‌خریدن خوش به حال بچه‌ای دوازده قدم البته این بار نه با حسرت با تحسین و سپاسگزاری وقتی ازنتایج مینویسن من فقط تحسین میکنم و سپاسگزاری میکنم کن در این جمعم و از این آگاهی ها منم به ه میرم اما ایمان دارم وقتی منم تکاملمو طی کنم به راحتی این محصولات که گنج به تمام معناست رو میخرم و این یکی از تجسم های منه گفتم تجسم میخام ازنتایج بگم که چقدر به آسونی این سفر به آمریکا روز باور های من کار کرد که حتی خودم متوجه تغییرات نشدم همون خدای هدایتگر وهاب به آسونی شرایطش جور کرد تا یه ترمز که ریشه شرک داشت روپیدا کنم و تبدیل به گازبشه برام خدایا شکرت

    من از وقتی کار میکردم که نه از همون اول روی حقوق همسرم حساب میکردم نه روی خدایی که اون پولو میرسونه واسه پرداخت بدهی های که این چند وقت بالا آورده بودم به خاطر عدم رعایت قانون تکامل خیلی روش حساب میکردم واگر همسرم می‌گفت بد پول نمبدم دنیا رو سرم خراب میشد خودم هم نمی‌فهمیدم که این شرک حساب کردن روی غیر از خداست این چند وقت هم که مغازه رو جابه جا کرده بودم اصلا فروش تکون نمیخوره. که هیچ تازه کمتر هم شد و من همش به خدا میگفتم نشونم بده هدایتم کن تا اینکه این سفر شروع شد باورتون نمیشه زهرای الان با زهرای قبل سفر کلی تغییر کرده آرومتر شادتر سپاسگزار تر و آگاه‌تر شده البته با ایمان تر و البته با بدهی کمتر خدایا شکرت یک هفته پیش قرار شد برای تهیه جنس مغازه برم سفر اولا که پول نداشتم و خدا یه دستی رو بدون انتظار سر راهم قرار داده این پولو بم دادالبته باید روی باورهای کار کنم تا این پولو خودم بسازم البته با تکامل حتما میرسم خلاصه به آسونی سفر جور شد از هزینه ها بگم که خیلی کمتر از قبل بود از زیبایی های سفر که خیلی خیلی لذت بخش بود از راحتی که عالی بود از همسفرهای عالی خلاصه بهترین سفر تا الان بود از دیدن هر منظره هر زیبایی کلی ذوق میکردم و به کم بلندتر شکرگزاری میکردم تحسین کردن رو یاد گرفتم تشکر از دیگران که کلی اتفاقات خوب رو رقم زد واقعا اگه یه فروشنده زیبا بود کلی ازش تعریف میکردم البته ازته قلبم و زیبایی ویا رفتارخوبسو تحسین میکردم واونم زیباترین وجهشوبم نشون میداد و بچها واطرافیان خلاصه کلی اینجوری انرژی گرفتم و اما از تجسم فروش یک ملیون تومان تو یک فروش که اتفاق افتاد اونم جنسی که هنوز نخریده بودم و هنوز تحوویل نداده بودم از روی عکس و این یه نمونش توی یکی دو وز فقط با عکس دومیلیون فروش داشتم اونم نقد وباسود همون که تجسم کرده بودم یعنی دقیقا نه عینش هرچی تجسم کرده بودم خدایا شکرت حواسم نبود اما یه دفه به خودم گفتم زهرا خواست هست از وقتی به همسرت گفتی پول نمیخام واژ خدا خواستی درهای چه باز شد برات من واقعا دیگه روی پول همسرم حساب نمیکنم تازه یه قسط هم به آسونی همین جا پرداخت شد به لطف خدا تازه کلی جنس های خوب با قیمت کمتر خریدم که فروشنده می‌گفت اینا آخراسه کمتر حساب کرد برامون کلی جنس های شیک البته اینم بگم اول صبح که میخاستم برم خریده بسم الله الرحمن الرحیم بلند میگفتم و با تمام وجود خودمو میسپارم به هدایت اصلا عجله ای درکار نبود برخلاف قبل که میخاستم تند تند خرید کنم با آرامش کامل به حسم توجه میکردم و نتیجه عالی بود و بدون حساب کردن حتی روی دوستم تنهایی برای اولین بار با اعتماد به خدا رفتم خرید کردم و هربار اومدم خونه دوستم کلی تعریف کرده که عالیه خداروشکر این سفر برام خیلی پر بار بود هم از نظر ایمان و توحید و هم خلق ثروت به لطف الله

    البته زیبایی های این فایل هم که مشخصه دانلود بشه حتما راجب فایل هم کامنت میزام خدایا شکرت دلم میخاست اول از نتیجه هام بگم تا انرژی بیشتر و فرکانس قوی تری ارسال کنم برای اتفاقات زیباتر واینم بگم که خیلی رهاتر شدم نسبت به نتیجه وهمین باعث اتفاقات قشنگ شده

    استاد جان مریم جان دنیا دنیا سپاسگزارم که این سفر رو تهیه کردید و نمیدونید که در من چه غوغا و چه رشدی اتفاق افتاد عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون ?????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
  2. -
    زهرا آگاه گفته:
    مدت عضویت: 3156 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم ؛ دوستان و اعضای خوب سایت

    میخوام تجربه ی خودم رو که به این فایل ربط داره رو بگم ؛ من وقتی بچه بودم دوچرخه نداشتم ؛ خیلی دلم میخواست دوچرخه داشته باشم اما دوچرخه سواری برای دخترا ممنوع بود ؛ داداشم از من کوچیکتر بود دوچرخه داشت اما من نمیتونستم سوارش شم من پذیرفته بودم که دوچرخه سواری برای دخترا نیست برای همین بی خیالش شدم اما آرزوش تو دلم بود ……

    چند سال بعد دور از چشم کسانی که این کار رو برام ممنوع کرده بودن ؛ یکی دوبار امتحان کردم و خب مشخصه که نتیجه اش چی بود ؛ خوردم زمین و اصلا نتونستم تعادلم رو حفظ کنم ؛ دیگه قبول کردم که برای من دیره و من نمیتونم دوچرخه سواری کنم ………این در حالی بود که من رانندگی رو خوب یادگرفته بودم و رانندگی میکردم اما دوچرخه سواری رو نه …..

    بعدش یکی دوبار به اصرار من با دوستم رفتم پارک بانوان تا اونجا آزاد تر باشم شاید یادبگیرم ؛ اونجا تونستم تعادلم رو حفظ کنم ؛ اما تمام تنم میلرزید و می ترسیدم بخورم زمین ؛ با زمین خوردن مشکلی نداشتم ؛ فقط از این ترس داشتم که مسخره بشم ؛ و دیگران ببینن و بگن بلد نیست !!!!!! باز سه چهار سال بی خیال شدم و یادم رفت ………..

    پارسال ترس و خجالت رو گذاشتم کنار ؛ وسط تابستون ؛ ( تیرماه ) وسط روز ( ساعت ۱۲ظهر ) رفتم پارک به خاطر اینکه پارک خلوت باشه ؛ کسی جلو دوچرخه نیاد تا من حواسم پرت شه – یه دوچرخه کرایه کردم و رفتم یه جایی که هیچ کس نبود به جز پرنده و سگ و گربه ………..

    تلاش کردم سوار شدم و مرتب به خودم میگفتم : میتونی ؛ میتونی ؛ میتونی…………..

    یه مسافتی رو رفتم ؛ اما تو سرپایینی سرعت دوچرخه رفت بالا و من از ترس این که نخوردم زمین به شدت ترمز کردم و خوردم زمین ؛ و باعث شد پام آسیب ببینه ؛ تا یه هفته لنگ لنگان راه می رفتم ؛ تا دو سه ماه هم دوچرخه سواری نکردم ………

    اما من از رو نرفتم ؛ دوباره و سه باره و …………. صد باره رفتم دوچرخه کرایه کردم و امتحانش کردم تا اینکه تونستم مسلط بشم و از دوچرخه سواری لذت ببرم و یه کمی هم ویراژ بدم ………. اول از دوچرخه سایز کوچیک شروع کردم ؛ بعد دوچرخه سایز بزرگ گرفتم اما زینش رو تا آخر پایین می اوردم ؛ بعد کم کم زین رو دادم بالا و آروم آروم مسلط شدم………

    الان شش ماهی میشه که خوب دوچرخه سواری میکنم ؛ اما یه روز متوجه شدم که هنوز نمی تونم به خودم بگم دوچرخه سوار حرفه ای ؛ و هنوز خیلی مونده که بیشتر از این مسلط بشم ؛ هنوز خودمو یه فرد مبتدی حساب میکنم و عجله ای برای حرفه ای شدم ندارم ؛ از دوچرخه سواری لذت میبرم ؛ و سعی میکنم با نگاه کردم به دوچرخه سوارهای دیگه ایراد کارمو متوجه بشم ….

    چند بار توی پارک از کسانی که به نظر میرسید حرفه ای هستن سئوالهایی پرسیدم که خیلی کمکم کرد ……….

    خبر خوب اینه که من آخر هفته ی آینده قراره با یک تیم حرفه ای ؛ یک تور ۵ساعته دوچرخه سواری رو تجربه کنم ؛ من یه تور ساده انتخاب کردم تا قدم به قدم تکاملم رو طی کنم ؛ هیچ ترسی ندارم ؛ مطمئنم خدا همراهمه ؛ حتی اگه اشتباهی داشته باشم باز هم ترس ندارم که مسخره بشم ؛ چون می دونم برای اینکه توی یه کار مسلط بشم و بعد حرفه ای ممکنه اشتباه هم باشه و این اصلا ایراد نداره………..

    اینطوری من ؛ خودم به خودم دوچرخه سواری یاد دادم بدون اینکه تجربه شو در بچگی داشته باشم و بدون مربی و معلم ……

    از وقتی فایل مواب یوتا رو دیدم دو تا آرزوی جدید در من شکل گرفت ؛ یکی اینکه موتور سواری یاد بگیرم که توی برنامه ام هست یکی هم اینکه توی یوتا دوچرخه سواری و موتور سواری رو تجربه کنم ؛ البته توی جاده های صاف و هموار……

    نمیدونم شاید بعدا توی کوه و سنگلاخ هم بخوام امتحانش کنم ……..

    چندتا عامل کمکم کرد تا این کار رو انجام بدم بعد از آشنایی با سایت ؛ یاد گرفتم برای هیچ کاری هیچ وقت دیر نیست ؛ و همیشه میشه شروع کرد…..

    یاد گرفتم ؛ حرف و قضاوت مردم اهمیتی نداره ؛ و من باید کار خودمو بکنم

    یاد گرفتم ؛ گاهی فکر میکنیم که مردم دارن قضاوت میکنن در واقع اصلا قضاوتی در کار نیست

    یادگرفتم ؛ کاری که دوست دارم رو انجام بدم و لذت ببرم ؛ و نذارم آرزوش تو دلم بمونه و حسم بد بشه…….

    خدا رو شکر به خاطر این تجربه ی ارزشمند که خیلی اعتماد به نفس من رو بیشتر کرد………….

    خدا رو شکر به خاطر این فرصت که تونستم تجربه مو با دوستام به اشتراک بذارم ………

    به امید روزهای بهتر ؛ تجربه های شیرین تر ؛ لذت های بیشتر…………به امید الله…………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 99 رای:
  3. -
    سمیه مصطفائی گفته:
    مدت عضویت: 3636 روز

    به نام خدای مهربان

    سلاام

    صبح زیبای آدینه با خاطرات زیباتر استاد ?

    مهم ترین نکته امروز : غلبه بر ترس ها با ایمان به جریان هدایت

    اهمیت دادن به خواسته هایی که همیشه داشتی و رفتن در مسیر علاقه همیشه حال آدم رو خوب میکنه حتی اگه خیلی بظاهر سخت باشه اما دستاوردهای این عمل خیلی خیلی بزرگتر از ترسیه که هست ، پس ارزشش رو داره ..

    ارزشش رو داره که از قدرت ایمان استفاده کنی ،

    عضله ایمان رو هم باید با عضله تصمیم گیری تقویت کنی و انجامش بدی تا راه های بیشتر برات پدیدار بشه ، آدم های مناسب تر سر راهت قرار بگیرن ، ایده های فوق العاده و نو بهت الهام بشه … و مثلا با یک گروه حرفه ای موتور سوار آشنا بشی یا کشف کنی میشه با گوشی حین موتور سواری هم فیلم گرفت ( ارزش ابزار رو نباید نادیده گرفت ) .

    همه ی این ها اعتماد به نفسی عجیب به آدم میده و ظرف وجودی آدم رو بزرگ میکنه و باعث میشه تا در هر اتفاق و موضوع و چالشی که در آینده پیش میاد به خودت بگی وقتی دفعه قبل تونستم فلان کار رو انجام بدم که چیزی ازش نمیدونستم پس اینبارم خودمو میسپارم به جریان هدایت و انجامش میدم دیگه ایمان پر رنگ تر میشه و ترس کمرنگ تر ..

    کلا من یاد گرفتم خواسته های ما چه کوچیک چه بزرگ باعث گسترش جهان میشه، یعنی جهان هم به این خواسته های ما نیاز داشته که اونو در وجود ما قرار داده تا ما انجامش بدیم و خودمون و جهان اطراف مون رو گسترش بدیم.

    در مسیر رسیدن به این خواسته کارهایی که ما انجام میدیم باعث میشه که به این نیاز جهان پاسخ داده بشه و البته که ما هم لذت میبریم و حالمون خوب میشه و همزمان نیاز ما هم برآورده میشه …

    این همون تجربه کردن خودمونه کاری که ما بخاطرش به دنیا اومدیم

    استاد عزیز و مریم جان شایسته بازم سپاسگزارم بخاطر این فایل های فوق العاده سفرنامه ??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
  4. -
    ليلا كيايی گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم

    در ابتدا وقتی دیدم فایل ۳۴ دقیقه هست گفتم حتما استاد این قسمت صحبت می کنه و شاید هم مسابقه ای گذاشته.

    استاد تو اون لایو اینستا هم از فضای moab utah که چه جای بکر و زیبایی بود و هم سوالاتی که دوستان پرسیدند و شما پاسخ دادید، خیلی لذت بردم.

    استاد از ترس صحبت کردید و دقیقا درسته وقتی پا رو دل ترسهامون میذاریم احساس می کنیم وارد مرحله ی جدیدی از زندگیمون و وارد یه مدار دیگه شدیم .

    مثل اینه که یه پله رو رد کردیم و پا روی پله ی بعدی زندگیمون گذاشتیم. وقتی آگاهانه اینکار و انجام میدیم یعنی به نیروی محکمی وصل هستی و بهش اعتماد داری .

    چون خودمم بارها و بارها این شجاعت رو تو زندگی ام به خرج دادم و از ترسهام گذشتم.و امیدوارم که تا آخر عمرم به همین صورت عمل کنم .

    از ترسهات که بگذری ، بزرگ میشی.

    و واقعا بعدش به خودت افتخار می کنی که به نجواهای شیطان گوش نسپردی و آگاهانه از اونجایی که بودی کنده شدی و بعد این مسیر فقط رهایی و آزادی و حس خوب و پاداشیه که از طرف خدا نصیبت میشه .

    وقتی گفتید با موتور زمین خوردید و باز به راهتان ادامه دادید و هدایت الهی رو دنبال کردید، نکته ی بزرگ همین جاست که وقتی تو زندگیمون با شکست و تضاد مواجه میشیم باز امید داشته باشیم و بلند شیم و به راهمان ادامه بدیم.

    دقیقا مثل همان راهی که ما شاگرداتون باید متعهد باشیم و به مسیرمان ادامه بدیم تا به هدف نهایی مون و به خواسته هامون برسیم.

    تجربه ی شما هم تو کوه و اون سنگلاخ های بزرگ و کوچک مثل تجربه ی بسیاری از انسانهایی هست که تو زندگی شون با پستی و بلندی های زیادی مواجه میشن، اما چه کسی پیروز از این میدان بیرون میاد؟!

    کسی که به ندای درونش توجه کرده و برای زندگی بهترش به دانسته هاش عمل و تلاش کرده .

    انسان از بدو تولدش آزاد آفریده و هیچ کس نمی تونه اونو وادار به کاری بکنه که با خواسته های شکل گرفته از تولدش مغایر هست.

    اون بوت ها و لباسهایی که خریدید هم حکم همین مسئله رو داره و شما هم مثل تمام انسانها خواستار راحتی و آزادی هستید.

    اگر ما نخواهیم این آزادی رو قبول کنیم ، این نشان دهنده ی اینه که اعتماد به نفسمون پایینه و شما هم از اونجایی که رو عزت نفستون کار کردید ، نتوانستید اون لباسها رو تحمل کنید و به قول خودتان هیچ چیزی رو تحمل نمی کنید و دنبال حل مسئله هستید.

    این ویژگی عالیه و نشان دهنده ی اینه که برای خودتون ارزش قائل هستید.

    وقتی روی خودارزشیمون کار کنیم فقط اول توجه به خواسته های خودمون در اولویت قرار می گیره و این یعنی برای خدای درونم که منو اشرف مخلوقات قرار داده ارزش و احترام قائل شده ام.

    و فعال کردن این انرژی و ویژگی ، خودش یه پاداش بزرگی داره.

    استاد گفته بودید که تا یه جاهایی از مسیر رفتید و هدایت الله رو گوش دادید و بهتون گفته بود که دیگه بسه و جلوتر نرید و چقدر خوبه که ما همیشه به این هدایت گوش جان بسپاریم چون خداوند همیشه حافظ و مواظب ماست به همه ی ما میگه که چیکار کنیم و چیکار نکنیم. ( فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ) .

    مثل هدایت شما به پمب بنزین و فردی که باهاش صحبت کردید.

    چقدر از این شجاعتتون خوشم اومد و قابل تحسینه که گفتید من در رانندگی مهارت خاصی ندارم و در جاهایی که مهارت چندانی نداشته باشم حتی به مایک هم آموزش نمیدم .

    چقدر عالیه که ما هم این اعتماد به نفسمون رو افزایش بدیم و با جرأت در مورد توانایی هامون صحبت کنیم.

    برام جالب بود که بعد سفر سه نفره تون ، خودتون تنها به سفر رفتید و گاهی این تنهایی تو زندگیمون لازمه ، چون خیلی درسها یاد می گیریم .

    آنجایی که فقط خودمان هستیم و خدای خودمون.

    و با هر خلوت با او ، پیامهایی به ما گفته میشه و ما رو با حقایقی از جهان آشنا می کنه و پرده از ذهنمون بر میداره که حس خیلی خوبی رو دریافت می کنیم .

    مثل خودم که این تنهایی رو بیشتر از یه ساله که با خدایم دارم و خیلی هم راضی هستم چون خیلی خیلی بزرگتر شده ام .

    من از تنهایی با خودم و خدای خودم لذت می برم .

    و این مرحله تو زندگیت عالیه ، وقتی که از تنهایی خودت لذت می بری چون همیشه به خدا نزدیکی و همیشه داری سعی می کنی که طبق قرآن تقوا کنی و استاد شما هم با این سفر تنهایی که لازم دانستید و دارید روی ذهنتون کار می کنید و کنترل می کنید و آگاهی های جدیدی رو دریافت می کنید و سپاسگزارم که این آگاهی ها رو با ما تقسیم می کنید.

    علاقه ی شدید شما به موتور که گفتید از دومین روز اومدنتون به امریکا اونو خریدید، و بعد تعداد اونها رو بیشتر کردید ، و به خودتان ثابت کردید که نعمتهای خداوند بی نهایت و غیر قابل شمارشه.

    تصویر موتور و ماشینتون تو این قسمت فایل منو یاد فایلهای به رویاهات باور داشته باش انداخت .و من همش فکر می کردم در انتهای این قسمت شما عکسهای موتور سواری توی moab رو نشون میدید و باز صبر کردم و در انتها که گفته بودید در قسمتهای بعدی فیلم موتورسواری رو نشون میدید و منتظر ادامه ی این قسمت هستم .

    سپاس از شما بابت تهیه و تدوین و همچنین آگاهی های نابی که در اختیار ما گذاشتید.???

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  5. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3255 روز

    سلام به استاد زیبایی های عزیز که این همه فانتزی هامون شبیه به همه

    همین اول بذا پیش بینی کنم که گروه خونتون A+ هست…بخاطر این حد از میل به آزادی درست مثل خودم…

    ????

    چقدر با این فایلتون حال کردم

    من از ۱۶ سالگی نشستم پشت موتور ایژ روسی ۳۵۰ از این زین بلندا که از سال ۲۰۰۰ به بعد روسیه زدشون

    خیلی دیوانه وار از همون بچگی عاشق موتور بودم و با ایژ که از همه موتورای اینجا سنگین تر و هیولا تر هست شروع کردم….

    نمیدونم کسی تو سایت اهل موتور بوده یا هست که دقیقا درک کنه یه پسر ۱۶ ساله با قد ۱۵۵ سانتی متری چجوری موتور ایژ به اون هیکل رو تو ماسه بادی میرونه چه صحنه ای اتفاق میفته؟!!!

    رانندگی تو ماسه مثل دویدن تو گریس میمونه

    ???

    ولی بخاطر اشتیاق آتشین از همون نوجوانی عاشق موتور بودم و از هیکلی ترین موتور شروع کردم و هیچ وقت با موتورای ۱۲۵ و چهارزمانه حال نکردم.

    تو زندگی تا الان که ۲۹ سالمه فقط ایژ و تریل دو زمانه داشتم و میتونم به جد بگم یکی از بهترین های کویر نوردی با موتور مخصوصا تو ماسه بادی شهرم هستم…

    اینجا بزرگترین اقیانوس شنی دنیا یعنی ریگ یلان رو داریم در نهبندان که عرضش ۵۰ کیلومتر و طولش ۱۲۰ کیلومتر و مشترک بین سه استان خراسان جنوبی و زاهدان و کرمان هست…

    ایشالله در فرصت مناسب با هدایت الله یه فایل از موفقیت های مالی در کویر برا همتون عشقای روزگار میذارم و از تجربیات بی نظیرم میذارم….

    ترس چیه؟!!!

    یعنی رانندگی با موتور تو ماسه اولین قدمش داشتن عزت نفس بالا و اعتماد به خدای درون هست،کسایی که این تجربه رو داشتن کاملا درک میکنند حرفا مو

    براتون ارزوی بهترین ها را در همه جنبه های دنیوی و اخروی دارم

    یه عضو کوچک این خانواده بزرگ

    بهروز مروی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای: