سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۰

به نام خدای عشق آفرین

عشقــــــم زهرا جان، خب تو نمیگی دلِ ما اینجور میلرزه با این عشقی که توی نوشته ات به جریان انداختی عشق دلممم ؟!

چقدر تحسین برانگیزی آخه شما

چقدر به خاطر وجود ارزشمندت از خدا جون سپاس گزارم بابا

چقدردوست دارمم من

چقدر من خوشبختممم بابااا

چقدررر خدای من

چقدر من خوشحالم که میتونم برای تو بنویسم

چقدر من سپاس گزارم برای این خانواده

چقدر من در مدار ثروت و فراوانی هستم.

چقدر فوق العاده ای تو چقدر زیبا میخندی چه نگاهِ زیبایی داری مثل صورتِ ماهِ نورانیت عشقممم

چقدر زیبا خودت اصلا تحسین میکنی استاد و مریم جان که به کنار .. تو چقدر زیبا تحسین میکنی

تو چقدر من را زیبا وادار به تحسین کردن از خودت و زیبایی های خودت کردی

خدای من

عاشقتممممممممممممم من

عاشق عاشق عاشق

دوست دارممممممم هوراتاااا

یوهــــــــــــو

به نام خدایی که نه نیازی به سپاس گزاری و ایمان و عبادت ما داره نیاز به هیچِ چیز ما نداره و در عین حال مااا تماااامااا بهش نیازمند و محتاجیم و چه زیبا محتاجی و چه زیباااا تامین کننده ای

سلام احسان جان

وقتی نوشته ی زیبا و قابل تاملت را خواندم ..

یاد یک سوال افتادم

سوالی که دوستی توی لایوی از استاد جان پرسیدند

استاد چی میشه که زندگی توی پرادایس تکراری بشه؟!

استاد پاسخی داد که ملکه ی ذهنم شده ..

اونم چیزی نیست جز، ناسپاســــــی

هر روز یک روز تازه است

هر روز یک روز جدید

هر روز یک نگاه جدید

هر روز هر روز هر روز فرکانس های از نوست ..

وقتی نعمت ها را تکراری بدونی بمب بمب همونجا میشه نقطه عقب گرد تو و نه توقف تو ..

ممنونم که با این نوشته بینظیرت به یادم آوردی که همواره سپاس گزار باشم برای نعمت های فراوانی که بهم داده شده این همه زیبایی و این همه ثروت

الهی که ثابت قدم باشیم الهی ..

دوست دارم

درن درن “””” سوپرایـــز “”” هاها

چه سوپرایزی بابا! وقتی که حالت خوبه وقتی که حالتو خوب تر میکنی وقتی که میدونی حال خوب از چی چه کار ذهنی و فیزیکی در ادامه اش به وجود میاد و حالا چطوری میشه خوب ترش کرد و اصلا میدونی تویی که دنبال خوشبختی هستی خوشبختیِ ساختنیه .. خب معلومه اتفاقاتتت خوب و خوب ترر هم برات میافته چرا چون تو، یعنی یک آدم ثروتمند که ذهنی ثروتمند داره به دنبال لذت بیشتره ..

همش دارم برای خودم تکرار میکنم .. منم مثل تو محمد رضا دور شدم کم و بیش سر میزدم گاهی هر روز ولی نمی نوشتم چرا؟ چون باور کمال گرایی داشتم و دارم و حالا با نوشتنم دارم هم در لحظه زندگی میکنم هم اون تمام نکاتی که خودت دیدی توی قسمت 33 واقعااا وجود داره .. با نوشتن هم ظرفت بزرگتر میشه بدون اینکه خودت متوجه بشی هم صبورتر میشی هم اصلا همین جایی که هستی توی این دنیاا توووووو اماا توجه ات روی نکات مثبت هست تو داری متفاوت تر از همیشه نگاه میکنی و عمل میکنی .و البته که که که، داری به شکل طبیعی زندگی میکنی

یادمه یکی از استاد پرسید توی لایو، چی میشه که زندگی توی پارادایس برات تکراری بشه؟

آنی استاد گفت … ناسپاسی* ناسپاسی و ذوق و شوق نداشتن میشه که روزمرگی تو را میسازه و نه زندگی که هر لحظه اش با همون داشته هات انگار یک روح تازه والاتر رفته است انگار یک لحظه ی نو برای عاشقی برای خوش بوو عطرت را پراکنده کردن هست .. انگار این لحظه توی نقطه ی اوجت بودن هست

به قول رهاا

هر چه هست در هستِ اکنون هست .. خیلی قشنگه خیلی با این جمله ارتباط گرفتم

محمد رضا یک چیز دیگه،

ازت ممنونم که دوباره خواستی اووج بگیری و پرانرژی ترین خودت باشی

میدونی همین خواسته ات همین که خودم خواستم دوباره توی مسیر عشق و علاقه خودم رشد کنم و ثروتمندتر بشم، این اتفاق خیلـــــی خوب را برام رقم زد اینکه حالا عزیزم بهم زنگ میزنه و بذار اینجوری بگم داستانو

صبح شده بود امروز و میخواستم کامنت ها را بخوانم که دیدم عزیزم بهم پیام داده که من هدایت شدم به کامنت قسمت 50 سفرنامه محمد رضای عزیز .. لدفا بخوانش .. بعد حالا میدونی چی شده بود دقیقااا همون کامنتی که برای من نوشته بودی توی قسمت 33 هم اومده بود امروزز صبح .. بعدد گفتممم خداییی من چی میشه که تو برای من نوشتی بعدد از این وررمم برای تایید کردنش با عزیز دلم برام پیام فرستادی و باز توی پیامت اسم محمد رضاا را آوردی .. این خودِ خودِ خودِ هدایت است خدای من خدای من .. خدایا شکرت بله بله و این شد که اصلاا خودم رفتم امروز پیام 33ام را خواندمم الله اکبرررر الله اکبرررر محمد رضااااا چی نوشتمممممم خدای من چه درکی داشتم !!! چه مداری داشتم چه فرکانسی .. میگم داشتم به خاطر اینکه دور شدم ازش که گفتم کمال گرایی .. و ..

و چقدررر نکته داشت الله اکبر وقتی واقعااا مدارت بالاتر میره ثروتمندتر میشی واقعاا که به خدا نزدیک تر میشی چه نکته های چقدرر دقیق، ساده، شیوا و زیباااا بیان کرده بودم خداوند گفته بود و من نوشتم یعنی من شنیدم و نوشتم و بیان کردم .. خدای من

یک چیزی دوست دارم بهت بگم و تاییدش کنم، توی اون کامنت معجزه آساااا و شگفت انگیز و بسیاررر الهام بخش نوشتم که، اقاا هر چقدر ثروتمندتر میشی .. بذار اصلا اون قسمتش را نقل و قول کنم:

* “وقتی درکت بیشتر میشه وقتی عملکردت بهتر میشه شما واقعا ثروتمندتر شدی و این ثروتمندتر شدن یعنی = است با نزدیک تر شدن به رب العالمین که هیچ برگ درختی بی اذنش روی زمین نمی‌افته.

و این نزدیکی یعنی تجربه ی روابط بهتر، سلامتی بیشتر، اندام زیباتر، شادی بیشتر، عزت و احترام و محبوبیت و اعتبار بیشتر و بیشتر، یعنی رقص و پایکوبی بیشتر یعنی معنویت بیشتر …. همه چی بهتر و بهترش.

آیا ثروتمند شدن با شکوه نیست؟ و ثروتمندتر شدن با شکوه تر؟

آیا نیست؟!!

آیاا این اتفاقی هست که من اسمم را میبینم در واقع دارم میبینم که تاثیر مثبت و الهام بخشی که داشتم را در همین کامنت؟!

این چه جوری شد .. اینجوری که من خواستم دوباره همیشه در اوج احساسی خودم باشم ..

بله وقتی که تو حرکت میکنی خداوند دهااا قدم با تو به همراه تو جلوی پای تو میاد ..

عاشقتم محمد رضا

از خودم ممنونم

محمد رضای عزیزممم امیدوارم که این مسیری که تصمیم گرفتی را ادامه بدی .. چون سودش به نفع خودته ..