سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 225

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سعیده عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

از بچگی با دیدن کارتون عقاب طلایی که داستان یه پسر بچه بود که توی سرزمین کلرادو دنبال یه عقاب طلایی می گشت، کلرادو با اون کوه های پوشیده از درخت و صخره های قرمز خاصش در ذهنم نقش بسته.

حالا در این سفر شما استادهای عزیزم با بردن ما به اون فضا، هم تمام اون خاطرات کودکی رو برام زنده کردید و هم اینکه تصویر مجسم شده یک رویا شدید برای من تا بیشتر و بیشتر باور کنم که جهان میتونه کوچکتر از یک شهر بشه برای قدم برداشتن، یا قدمهای تکاملی من میتونه اونقدر بزرگ بشه که پام برسه به چنین باغ بهشتی، garden of Gods. نه فقط امریکا بلکه هرجای دنیا که اراده کنم. میتونه اتفاق بیفته و میفته.

وقتی مریم جانم شما آهویی خوشگل و مامانی رو صدا زدید و مهر و صلح درونت رو از طریق صدای قشنگت منعکس کردی روی وجود اون آهو و بهش گفتی سرتو بلند کن، انقدر حس زیبای کودک درونت روم تاثیر گذاشت که ناخودآگاه این شعر اومد رو زبونم:

«سرتو بالا کن بالا کن بالا،

یه نیگا به ما کن به ما کن نگاه»

گفتم الان آهویی بر می گرده باهاتون حرف میزنه، ولی مثل اینکه بنده خدا گشنه تر از این حرفا بود که واکنش نشون بده.

قانون میگه تحسین کردن آدمها، باعث میشه اون شخص حتی اگر پریشانترین و عصبانی ترین فرد باشه، وجه خوبش رو در مقابل شما بروز بده.

من خیلی سعی می کنم به این قانون توجه و عمل کنم. اینو در رفتار شما خیلی زیاد می بینم و تلاش آگاهانه ام در زندگی خودم داره بیشتر و بیشتر به ثمر میشینه. الهی شکر و از شما استادهای عروسکم بی نهایت ممنونم که یادم دادید.

من عاشق فرهنگ احترام به طبیعت در امریکا شدم. دقت کردم دیدم هرجایی رو با هر ویژگی که داره( حتی اگر یک شهر کوچک یا روستا باشه) جاذبه گردشگریش رو اولا خیلی تمیز نگهش می دارن. دوما شرایط بازدید و شناخت اون مکان رو آسون می کنن که بتونی ساعتها و روزها توش راحت کمپ کنی. سوما کامل و جامع برای مخاطب شرح و بسطش میدن که از تجربه سفرش در کنار لذت بردن، آگاهی هم کسب کنه.

یعنی تاریخچه اون مکان، مشخصات جغرافیایی، پوشش گیاهی و تنوع جانوری و حتی event هایی که سالانه برگزار میشه کامل توضیح داده میشه. اونم با تصاویر و توضیحات مفصل و شمرده شمرده.

خودمو اونجا تصور کردم که با یک زبان انگلیسی دست و پا شکسته گوشم رو تیز کردم که از نکات گفته شده بیشترین بهره رو ببرم و متوجه شدم تقریبا تمام حرفهای خانم راهنما رو گرفتم.

این در حالیه که وقتی فیلم می بینم نصف بیشتر حرفها رو متوجه نمیشم. اما اینجا چون به ویزیتور که ممکنه خارجی باشه و مثل من مسلط به زبان انگلیسی نباشه، احترام می گذارن براش واضح و ساده و شمرده صحبت می کنن. این یعنی فرهنگ و احترام و ادب.

بعد این برام جالب بود که اون کوهستان رو تبدیل کرده بودن به پیست اتومبیل رانی کوهستانی و همینطور مسابقات دوچرخه سواری و دو. چه ایده جالبی بود آتیش بازی توی اون ارتفاع. چقدر میشه از طبیعت بهره برد و چقدر این طبیعت سخاوتمنده. چقدر ایده های ثروت ساز میتونن راحت باشن. بجای اینکه پیست مصنوعی بسازی، یک کوهستان آماده رو تبدیل به پیست کنی.

همینطور چشمم خورد به سلولهای خورشیدی وسط راه. با کمترین هزینه و دردسر برق اون مکان تجهیز میشه و این یعنی همون حل ساده مسائل با امکانات موجود.

استاد من جای شما یخ کردم اون بالا. یعنی وقتی رفتید تو ساختمون گفتم: آخیییش گرمشون شد. 

ولی مطمئن بودم بخاطر دوره قانون سلامتی انقدر بدنهای زیبا و خوش فرمتون سالم و قوی هست که چندین ساعت سرما نتونه آسیبی به شما برسونه. الهی شکر اینم از برکت جستجوی آگاهی های بیشتر و عمل به اونهاست که شما استادش هستید.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 225
    335MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

362 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدایی که هر چه دارم همه از اوست در ید قدرت اوست و من همینجا اعلام میکنم خدایا من تسلیمم من ناتوانم من عقلم نمیرسه امروز و هر روز و هر ساعت و هر دقیقه هدایتم کن تا بهترینها رو برای خودم بسازم

    سلام و ادب به استادان عزیزم استادانی که عینک خوش بینی و زیبایی رو برچشمان زیباشون گذاشتن و چشمان خداوند برای ما هستن

    ممنونم بی نهایت متشکرم عزیزانم چقدر شما خوبین

    خدارو شاکر و سپاسگزارم بابت وجود این دو نازنین

    خدا رو شکر میکنم برای این سفر نامه که همش زیبایی و فراوانی و توجه بر خوبیها و تمیزی توجه بر نکات مثبت و نعمت و ثروت و شادی ست

    من و همسرم و دخترانم 10 روز میشه که این سفر نامه باز برای 4 رومون بار شروع کردیم و هر شب که می‌بینیم کلی احساسه خوب و شکرگزاری و تحسین میکنیم این نعمت‌ها رو و مردم آمریکا رو تحسین میکنیم چقدر اینا اهمیت می‌دهند به تمیزی خداروشکر

    چه جاده قشنگی چه درختانی

    چه صخره هی بزرگی وقتی این صخره ها رو میبینی قدرت و عظمت خداوند رو میبینی و همش شکرگزار هستی

    من تو این سریال میبینم استاد هر جا که میرن باهاشون با احترام و خنده رویی پاسخ می‌دهن

    و اینا اول احترام به خودشون میذارن من عاشق این سریال هستم چقدر چقدر حسه خوبی به من میده سراسر وجودم آرامش میگیره و هزاران مرتبه شکر میکنم خدا رو و این خیلی خوبه و شب با آرامش خاصی به خواب میرم و صبح هم با فرکانس خوب بیدار میشم و روزمو عالی میسازم

    و جهان هم به این فرکانس خوبه من ماست می‌دهد و این یعنی یه ورودی بسیار عالی که به ذهن خودم میدهم و خیلی خوشحالم

    خدایا کمکم کن تا بتونم هر روزذهنمو کنترل کنم

    خدایا کمکم کن تا هر روز بتونم تو احساسه خوب بیشتری بمانم

    خدایا من لایق تمام نعمت‌ها و ثروتهایت هستم

    استاد و مریم جانم مرحبا متشکرم از شما دو فرشته مهربانم در پناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1101 روز

    خدایا هرانچه که دارم از آن توست.. خدایاشکرت واسه مستند سفربه امریکا که اینقدر زیبایی اینقدر ثروت اینقدر برکت اینقدر حال خوب

    رو بما نشون میده وانرژی وحس وحال مردم خوب ودوست داشتنی این ایالت رو بما هم منتقل میکنه خداروشکر.. سلام میکنم به استاد عزیزم ومریم جون دوست داشتنی وهمراه میشیم با این دو عزیزوبه سفرمون ادامه میدیم میریم واسه دیدن زیبایی های کلرادو که تمومی نداره خداروشکر..

    خدایاشکرت واسه این جاده زیبا، واسه درختان سبز وزیبای دوطرف جاده که جاده رو درآغوش گرفتن. خدایاشکرت واسه ابرهای تیکه تیکه زیبا که روی سطح آبی اسمون پخش شدن..

    خدایاشکرت واسه سنگای قرمز کناره جاده.

    شکرت واسه فیلمبرداری بینظیر ومنحصر به فرد مریم جان. خدایاشکرت واسه مردم فوق‌العاده ومهربون این کشور خدایاشکرت واسه قرمزی کوه ها که آدم ودیوونه میکنه وعظمتشون که عظمت وبزرگی خدارو رونشون میدن. خدایا شکرت چه صخره های عظیمی هستن خداروصدهزارمرتبه شکرت.. خدایاشکرت واسه آهویی نازنین که درتصویر میبینیم که هیچ زیبایی ونکته مثبتی نیس که از چشم مریم جون ودوربینش بیفته. مریم جون ماهرترین شکارچی لحظات زیبا هستن. ای جووونم چه علفی هم میخوره آهویی.. خدایاشکرت واسه اینهمه گلهای زیبا من عاشق رنگ زرد هستم.. خدای من شهر چقدر زیباست با اون درختای کنار خیابون خدایا شکرت تمام این زیبایی هارو قبلا تو فیلما وازتلوزبون دیده بودیم اما الان به لطف استاد نازنین ومریم جون ودوربین فوق‌العاده شون وبه لطف کمپر عزیز تو سفرهایی که با استاد همراه هستیم میبینیم. هرچه بیشتر اینارو میبینم بیشتر برام قابل باور وقابل دسترسی میشه که منم یه روزی اینارو از نزدیک میبینم منم از کوهای قرمز کلرادو بالامیرم وعکس یادگاری میگیرم منم آهویی رو یه روز میبینم تو همین دشت زیبا منم یه روز با دستای خودم اون گلهای خوشکل ومیچینمو به موهام میزنم.. اگه استاد ومریم جون الان اینجا هستن ماهم میتونیم.. خدایاصد هزار مرتبه شکرت چقدررررر حسش خوبه.. خدایاشکرت چقدرررررر همه جا همه چی سرسبزه چقدر درخت هس چقدر تمیزی هس چقدر زیبایی هس چقدر هوای پاک چقدر اکسیژن خالص. چقدر رنگای شاد چقدر چهره های زیبا ودوست داشتنی.. چقدر لباس صورتی مریم جون بهش میاد چقدر خوشرنگن رنگای شاد رنگای صورتی وقرمز وزرد وسبز وفیروزه ای و چقدر همه چی قشنگه.. چقدر برخورد آب به سنگا قشنگه.. چقدر آب باخودش درصلحه میخوره به سنگاومیگه راه بازکنید من درجریانم من جاری ام من نمبتونم یه جا بایستم من باید حرکت کنم برید کنار هههههههههههه وشادی کنان به راهش ادامه میده.. واقعا رها تراز آب هیچی نیس. رهاتراز باد.. رهاتر از ابر رهاتراز خورشید که باعشق فقط میتابه به همه وهمه رو گرم میکنه با گرمای وجودش.. درتمام این مخلوقات جهان هستی خداهس.. خداهس که اینقدر آب جاریه. شفافه. زلاله. پاکه. خداهس که اینقدر خورشید گرمه. خداهس که اینقدهوا خالصه فضا روحانیه.. تو اون برق تک تک چشمای مهربونی که میخندن خداهس.. خداهس که همه چی زیباس خداهس که همه چی مهربونه. خدا هس که همه چی سخاوتمنده.. خدا هس.. خدایا شکرت که هستی خدایا شکرت که دارمت خدایا شکرت که اینقدر همه چی سرجاشه.. خدایا شکرت واسه اندام رویایی استاد که اگر هزاربارهم ببینم بازم تحسین میکنم واصلا نمیتونم ازکنارش بی توجه بگذرم.. خدایا شکرت واسه قطرات شبنم روی شیشه قطار. خدای من ماچقد بالا هستیم کاملا روی ابرا خدایاشکرت چقدر هواسرده خدایا شکرت..

    خدایاشکرت واسه اون خانومی که داره توضیح میده درمورد این تصاویری که داره پخش میشه چقدررررر کنجکاو شدم که ببینم چی میگه به همین خاطر رفتم ومعنی کردم واینجا مینویسم واسه عزیزانی که اونام مثل من کنجکاو هستن که ببینن چی میگه..

    برای بسیاری، کوه بزرگ اولین چیزی بود که دیدن. هنگام عبوراز قلمرو کلرادو درپایان یک سفر طولانی وسخت، زمانی که اولین جاده درسال1887ساخته شد.

    یه کالسکه میتواند بایه دلاراز 19مایل منحنی های شیب داربه قله صعود کند.

    تاسال 1891،سواران میتوانستند آرام بنشینندوازسفر به قله درجاده کوگریل لذت ببرند.

    درکنگره آمریکا درسال 1892قله پیکز ایجادشد،که تاامروز به عنوان بخشی از سیستم جنگل ملی ادامه دارد.

    درسال 1921فِردبارشروع به ساخت مسیر 13مایلی ازچشمه های مانیتون تا قله کرد. سال بعد بار یکی از پنج خالق اصلیFrozenکلوپAdAmAnشد.

    وبه این ترتیب سنت سالانه صعودبه بالای پیکزپیک برای زنگ زدن درسال نوبانمایش چشمگیر آثار آتش آغاز شد.

    این تنهارویداد سالیانه ای نبود که تپانچه ریشه دارشد.

    درسال1916، کارآفرین اسپنسرپنروز بزرگراه قله پیکز رادرمسیرجاده کالسکه اصلی ونوع جدیدی ازجویندگان هیجان ساخت.

    درقله سالانه پیکز، رانندگان ملی تپه نوردی از سراسر جهان درپیچ ها، 156پیچ راطی میکنندتابه قله 1956وماراتن درمسیربارودوچرخه سواران درسال 2010بااولین دوچرخه سواری قله پیک به تپه صعود دربزرگراه قله پیک به این تفریح پیوستند…

    اینم از توضیحاتی که این خانم مهربون زحمتشو کشیدن. بریم برای دیدن خلاقیت های این کشور.. خدایاشکرت چقدر جالب وچقدرخلاقانه مشخص کردن که چه آشغالی رو تو چه سطلی بندازن چقدرتحسین برانگیزه، خیلی جالب وخلاقانه هس. خدایاشکرت داره این قسمت از سفرمون هم به پایان میرسه یه باردیگه بریم روی پشت بوم خداوند رواون ابرا تواون ارتفاع 14هزارفیتی وجاده رو نگاه کنیم از لنز خارق‌العاده دوربین استاد.. خداروشکر چه بارون نم نمی هم گرفته آدم ویاد شمال میندازه خدایا شکرت چه هوای ملسی اینقدر همه چی طبیعی هس که اصلا فکر نمیکنی از گوشی داری میبینی واقعا خودت همونجا حضور داری من که واقعا استاد دارم سرمای هوارو حس میکنم حتی اون قطره های لطیف بارون وروی صورتم خدایا شکرت خداروصدهزارمرتبه شکر.. مریم مثل همیشه باعشق ولذت درحین رانندگی نشستن ودارن فایلهارو آپلود میکنن واقعا ازهمینجا خداقوت بهتون میگم عزیزم. ویه خدا قوت به استاد وبه کمپرنازنین.. درپایان سفرهم بریم یه سر اپل استور ویه کادو خفن واسه تولد دوست نازنینمون بخریم وبریم. خداروصد هزار مرتبه واسه نعمت ثروت که اینقدر لذت بخشه. که هرانچه که دوست داشته باشی میخری بدون اینکه به قیمتش توجهی کنی این یعنی نهایت خوشبختی ونهایت آزادی مالی..

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 624 روز

    به نام خداوند حکیم

    سلام به دوستان

    خدای من چقدر آسمان زیباست به به . انگار تو ماشین پشت فرمونم

    ◀قله Pikes خیلی معروفه و یه جایی مستندشو دیده بودم و جالب اینکه که مردم در گذشته چه زندگی داشتن و با سختی این جاده ی بالای کوه را ساختن یا با ماشین های کم توان رفت و امد میکردن اما الان چقدر اوضاع عوض شده و ما غرق نعمت و راحتی هستیم . خداروشکر که توی این دوره بدنیا اومدم

    اطلاعاتی از این قله میذارم:

    تصور کنید در سفر 9 مایلی (حدود 14.5 کیلومتر) خود به بالای این بنای تاریخی ملی 14115 فوتی، چه چیزی را کشف خواهید کرد. این کوه خیره‌کننده از گرانیت، که توسط یخچال‌های طبیعی در طی میلیون‌ها سال تراشیده شده بود، مدت‌ها قبل از اینکه کسی منطقه را کاوش کند، خانه سرخپوستان اوت بود. اوت ها آن را تا-و-آه-گات یا “کوه خورشید بزرگ نشسته” می نامیدند.

    مناظر زیبا طیفی از حیات وحش را احاطه کرده است، از روباه، کایوت، و گوزن، تا گوسفند شاخ بزرگ و مارموت‌های شکم زرد سوت‌دار بالای خط الوار. قله پیکس به خاطر زبولون مونتگومری پایک، کاشف اولیه جنوب غربی که برای اولین بار در نوامبر 1806 قله بزرگ را دید، اما در واقع اولین کسی نبود که به آن صعود کرد، نامگذاری شد.

    خداروشکر صعود زیبایی بود

    miracle happens

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    یک فایل فوق العاده دیگر از سفرنامه را دیدم

    دراین فایل آنچه که بیشتر از همه به چشم می خورد توجه کردن به زیبایی ها بود

    توجه کردن به حال خوب بود

    دیدن نعمت های خداوند بود

    هر چه بهتر و بیشتر ببینم بی شک جهان هم بهتر و بیشتر به من می دهد

    یا من می توانم مدام گله مند و شاکی باشم

    یا می توانم با همین که دارم حال خوب را تجربه کنم

    بی شک اگر لذت ببرم و کیف کنم جهان هم به من راه را بهتر و بیشتر نشان می دهد

    سپاس از خدای مهربان و هدایتگر خوب خودم

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    تحسین میکنم این همه زیبایی این فضای واقعا رویایی چقد اسمون زیباست چه جای رویایی خدایاشکرت

    تحسین میکنم این همه تمیزی و مرتب بودن و اون درخت های زیبا ابشار فراوانی خدایاشکرت

    تحسین میکنم این سفر رویایی و لذت بخش رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم رابطه زیباتون و اندام رویایی تون رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم نگاه زیبابین و شکرگزاری کردنتون رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم ماشین زیباتون و ازادی زمانی و مکانی و مالی تون رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم این تجربه زیباتون رو خدایاشکرت

    تحسین میکنم احساس خوبتون و اون بارون زیبا رو خدایاشکرت ‌

    تحسین میکنم اون کادو گرفتن زیباتون رو خدایاشکرت ‌

    چه حس خوبی هدیه گرفتن و هدیه دادن مخصوصا با ازادی مالی به راحتی بخری واقعا ثروتمند شدن معنوی ترین کار جهان است خدایاشکرت

    تحسین میکنم این همه گوشی و امکانات عالی اش که نشانه فراوانی و ثروت خدایاشکرت

    سپاسگزارم از شما عزیزا در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی عبادی گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    باسلام.

    خیلی زیبا ودوستداشتنی بوداستاد.

    امیدوارم بیام آمریکا وهمه جای دیدنی روببینم.

    من دوره روانشناسی ثروت 1روخریداری کردم واحساس لیاقت ودستیابی به رویاها.

    همسرم دوره دوازده قدم.وعشق ومودت خریداری کرده وداره کارمیکنه.امروزتماس گرفتم بادخترم که 12سالشه صحبت می‌کردم چون خانواده من کرج هستندومن آبادان هستم وچون کارمن شیفت هست والان که دارم این کامنت مینویسم شبکارم و پیششون نیستم دخترم گفت باباخواب دیدم من وتوومامانی رفتیم امریکاوعباس منش دیدیم وداشت باتوومامانی صحبت می‌کرد.چقدراحساس خوبی به من دست دادوقتی گفت خواب دیدم رفتیم امریکاوعباس منش دیدیم بهش گفتم انشالله میریم واستادعباس منش روهم می‌بینیم.بااینکه شرایطش اصلاندارم ولی یه حسی میگه حتمامیری امریکاواززندگی لذت می‌برید.برای همه دوستان خوشبختی آرزومیکنم.

    درپناه الله یکتاباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رفیعه حاجی پور گفته:
    مدت عضویت: 964 روز

    از دیدن سفرنامه هاتون لذت می برم و اینکه زندگی بدون دغدغه و با آرامش که بابتش خداراشکر میکنم همین که دونفر در این جهان اینقدر یکدل و خوشبخت به نظر بیان حتی لذت بخش هست برام تا چه برسه که حقیقت هم داشته باشه .متاسفانه بر عکس من که بسیار سپاسگذار نعمتهای خدا و حتی سپاسگذار پدر و مادر و همسرم هستم حتی سپاسگزار بسیاری از انسانهای اطرافم فقط برای اینکه هستند و نه برای مثلا خرجی که میکنند برام یا چیزی که برام میخرند.نه فقط سپاسگزار نعمتهای کوچک و بزرگ زندگی و سعی می کنم که از تک تکشون و لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم، اما خانواده همسرم و همسرم اصلا از کسی که ازشون تشکر کنه یا بخواد نقش یک انسان موفق رو بازی کنه و خوب باشه و لذت ببره از زندگیش رو از همون اولین روز ازدواجمون دوست نداشتن و من دچار دوگانگی شدم از همان اول که چرا تشکر کردن من و تعریف کردن من از همسرم یا مادر یا پدرش هیچوقت بازخورد مثبت نمیگیره و من هر دفعه که تشویقشون کردم و گفتم که چقدر خوشحالم که دارمشون بیشتر من رو از خودشون روندند و حتی کارها بالا گرفت و به فحاشی رسید و تا این اندازه که بعد این همه بی انصافی در حق من و خانوادم ، خانواده من هم مثل آنها شدند و به تعریف ها و تمجید ها و ابراز علاقه های من و سپاسگزاریهای من هیچ توجهی نشان نمیدهند آنقدر میترسم که عادت سپاسگزار بودنم از یادم برود.

    این مطالب را نوشتم تا خانم شایسته عزیز و استاد عزیز اگر دیدگاهی یا دوستان عزیز عباسمنشی اگر دیدگاهی دارند مطرح کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 837 روز

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که بهترین هدایت کننده گان هست

      خدای که بهترین راگشاه هست

      خدای که عشق و نور قلب های مان هست

      خدای که بهترین یاور هست

      خدای که نور زمین و آسمان ها هست

      خدای که عشق تمام جهان هست

      خدای که بهترین حمایت کننده گان هست

      خدای که به شدت کافی هست

      خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      خدای که بهترین دوست هست

      خدای که بهترین همدم هست

      خدای من کروررر کرورررر شکرت

      خدای من بابت تمام نعمت هایت شکرت

      سلاممممم به رفیعه عزیزم

      امید دارم حالت عالی عالی عالی باشد

      رفیعه جانم میدانی احساس سپاسگذاری چقدرررر لذت بخش چقدررر حس قشنگی دارد اگر از دل باشد

      تورا میبرد به اوج آسمان

      میدانی حس سپاسگذاری حس خیلیی قشنگ هست

      ناخودآگاه لبخند میزنی

      تمام وجودت غرق ارامش میشود

      قلبت مطمین میشود

      حس اعتماد به جهان میکنی

      امید وار میباشی

      حس پرواز به آدم دست میدهد فقط با یک کلمه خدایااااااا شکرت

      قلبت باز باز باز میشود

      چقدررر این حس شرین هست

      شکر نعمت خوش‌تر از نعمت بود

      شکر باره کی سوی نعمت رود

      شکر‌ ،جان نعمت و نعمت چو‌ پوست

      زانکه شکر آرد تورا تا کوهی دوست

      چقدررر حضرت مولانا قشنگ میگه

      که از خود نعمت کرده شکر آن خیلییی قشنگتر هست

      خدایی من شکرت

      رفیعه جان موقع که چشمم به کامنتت خورد و شروع به خواندن کردم قلبم فقط یک جواب داد

      اینکه خوب در دل شکرگذاری کن اگر آنگونه راحت نیستی شکرگذاری هایت را در دل و قسمی انجام بده که خودت بدانی و حسش کنی عزیزم

      کلمه شکرگذاری که کاری نمیکند

      اون حس هست که کار میکند

      میدانی حس ارامش خودش یکنوع سپاسگذاری هست

      اصلا نیاز نیست تحسین هایت را سپاسگذاری هایت را تشکر کردن هایت را بقیه بشنود در دلت بگو با خودت بگو و حسش کن عمیق باشد از دل باشد حتما کار میکند و اونا هم روی خوش خودشان را نشان می‌دهند

      رفیعه جان اولا برایت بگم ما بعضا بعضی کار ها را میکنیم که آدم ها برای مان بگوید این چقدررر دانا هست این چقدر خفن هست وااای این خیلیی عالی هست دنبال همچین حس های هستیم

      در اصل ما خودمان دنبال اون دیده شدن دنبال احساس توجه دنبال احساس مهم بودن هستیم و داریم مهر طلبی میکنیم بعد با رفتار های که رو به رو میشویم اصلا طبق میل ما نیست ناراحت میشویم

      وگرنه من که دلی و با عشق از روی عشق از یکی سپاسگذاری کنم تحسینش کنم من که کاری به نتیجه ندارم کاری به واکنش اون طرف ندارم اون دلش میخواهد هر چی فکر کند فکر کند درون من پر از عشق و ارامش هست و این را به جهان منعکس میکنم و این احساس ها کار میکند جهان که شوخی ندارد جهان قانون دارد

      قانون بلد باشی ولی ادا در بیاری کاری نمیکنه اینکه مهم نیست

      اصلا قانون بلد نباشد ولی ناخودآگاه قانون را انجام بده جهان و قانون کار خودش را میکند و‌برایت کار میکند

      همه چیز باید درونی باشه از دل باشه

      خدا کند برایت مفید باشه عزیزم

      و مسیر را برایت روشن تر کرده باشد

      قصد پاسخ دهی اصلا نداشتم خود کلمات بر زبانم جاری شد

      در پناه عشق و نور باشی عزیز خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و هم خانواده های گلم.

    به خدای واحد قسم میخورم که کلامی دروغ ننویسم.

    از خدای ‌واحد میخوام روی قلمم جاری بشه و از تو میخوام که برای این کامنتم ارزش قائل بشی و در نهایت تمرکز و آرامش ذهنی این کامنت رو بخونی.

    اسما این کامنت هدایت هست.

    اتفاقاتی که حتی حضمش برای خوده من هم سخته !

    منی که به چشم این اتفاقات رو دیدم و امروز 1403/08/13تجربه اش کردم.

    هر جای این کامنت،کوچکترین موضوعی رو گفتم تو ذهنت بسپار،چون جلوتر همون موضوع به ظاهر ساده رو خدا هماهنگ کرده بود برای بعدا.

    بریم!؟

    خدایا به امید تو…

    من 2 شب پیش قرار بود از شیراز برم بوشهر که دوستم بهم زنگ زد گفت نرو، بمون یه روز دیگه شیراز حسم خوب شد از اینکه یه روز دیگه شیراز بمونم و من هتلم رو یه روز دیگه تمدید کردم.

    زنگ زدم به ذکریا ،یکی از هم دانشگاهی هام در سال88 شیراز،گفتم میخوام ببینمت و ایشون روز بعدش قرار گذاشت و با همدیگه بیرون بودیم.

    همکارم که گفت بمون شیراز،خودش اومده بود شیراز (به همه ی جزئیات دقت کن!)

    من تو ماشین با ذکریا بودم که همکارم زنگ زد گفت کجایی!؟

    گفتم با دوستم که شیرازیه بیرونم ،گفت ازش بپرس جاهای خوب شیراز بچز جاهای معروفش کجاست!؟

    گفتم باشه و خدافظی کردیم و گوشی رو قطع کردم.

    گفتم ذکریا کجاهای شیراز بجز جاهای معروفش قشنگه که دوستم بره،چند جارو گفت اما تو اون چند جا یه اسمی گوشه ی ذهنم موند!

    آخرش قر داشت!!!

    وقتی ذکریا رو پیاده کردم و خواست بره،گفتم اون جایی که گفتی آخرش قر داده اسمش چی بود!؟

    گفت هایقر!!!

    تنگ هایقر.

    گفتم من میخوام فردا برم بوشهر از اونجا راه داره برم سرشو تکون داد با تردید گفت”

    مییییییشه رفت

    گفتم باشه.

    من رفتم شام بخورم گفتم بزار بزنم تو گوگل ببینم تنگ هایقر چجوریه و چقدر راهش به مسیر من میخوره!

    اقاااا ما زدیم تو گوگل!!!

    سبحان آلله!!!!

    قققققفففففللللللل کردم از دیدنه تنگه ی هایقر(ازت خواهش میکنم قبل از ادامه ی خوندنه کامنت ،پایین گوشی رو لمس کن و برو تو گوگل،سرچ کن تنگه هایقر)

    قول بده تا عکس های تنگ هایقر رو ندیدی ادامه ی کامنت رو نخونی!!!

    خوب.

    آقا ما تصمیم گرفتیم فردا صبح ببریم تنگ هایقر!

    اما شبش چی شد!؟

    موبایلم رو 100٪ درصد شارژ کردم که شارژر رو بزارم تو کیفم و کیفم رو بزارم تو ماشین که صبح وسیله تو دستم نباشه.

    شارژر رو گذاشتم تو ماشین اما چون کانت نوشتم و یه مقدار تو گوشی بودم صبح شارژ گوشیم 50 % بود.

    شب یه اناری داشتم تمیزش کردم گذاشتمش تو پلاستیک گفتم برم تنگ هایقر انار بخورم حال کنم برام خاطره بشه

    صبح که بیدار شدم و افتادم تو جاده گفتم میرم فیروز آباد (قبل از تنگ هایقر)گوشیمو جایی میزنم شارژ!

    بینه راه تو مسیر گفتم نه!

    بزار شارژر فندکی میخرم گوشیمو با جا فندکی ماشین شارژ میکنم!

    یه جا ایستادم شارژر داشت اما به گوشی من نخورد!

    گفتم یعنی نخرم خدا!؟

    گفت آره نخر !

    گفتم نه تو بلد نیستی تو موبایل نداری من میدونم

    رفتم یه جای دیگه نداشت

    گفتم یعنی چی!؟

    گفت نخر!

    گفتم نه من بهتر میدونم من باید بخرم

    رفتم یه جای دیگه شارژر داشت به گوشیم میخورد اما گوشیمو شارژ نمی‌کرد متوجه شدم جا فندکی خرابه!

    گفتم باشه خدا هرچی توبگی(یعنی راه دیگه ای نداشتم وگرنه اونجا هم تسلیم نمی‌شدم!من چمیدونستم خدا برنامش چیه!!!)

    همونجا به مغازه داده گفتم میخوام برم تهه دره ی تنگ هایقر!

    گفت تهه دره نمیزارن فقط از بالا باید نگاه کنی!

    فقط از سد باید اجازه بدن!!!

    گفتن باشه

    آقا ما راه افتادیم تو جاده ،به صورت اتفاقی یه سوره ای رو پلی کردم و معنیش رو گوش میدادم(موسسه پیامبر مهر و رحمت)خیلی داشتم لذت میبردم از اون آیات بعد گوینده که داشت معنی قرآن رو میگفت، گفت(بنی اسرائیل گفتند دستان خدا بسته است! با تماااااامه وجودم با نهاااایت غیییرت و تعصب ناخودآگاه گفتم دستان خودشان بسته باد!

    و بعد گوینده گفت(دستان خودشان بسته باد!دستان خدا گشاده و باز است)

    و اشکام مثله الآن از روی صورتم میریخت پیشت فرمون

    به خدای واحد قسم تو این 31 ساله عمرم هیییچوقت اینقدر متعصب نشده بودم برا هیچکس!

    یک لحظه وقتی گوینده گفت بنی اسرائیل این حرف رو زدن بهم برخورد و غیرتم شد!

    خدایا شکرت

    2 ساعت رسیدم فیروز آباد،قلبم گفت پیشه یه رستورانی یا فست فودی بمون که هم گوشیتو بزنی شارژ چون مسیر خطرناکه و دوره هم اینکه بری سرویس.

    گفتم باشه.

    تو شهر به این بزرگی ایستادم پیشه یه رستورانی گوشیمو زدم شارژ نشستم تک محوطه ی بیرون،قلبم گفت برو قدم بزن پاهات نرم بشه خسته شدی پشت فرمون گفتم باشه.

    10 قدم رفتم دیدم یه آقای 50 ساله دره دفتر بیمه اش داده سیگار می‌کشه یهو بهش گفتم ببخشید میخوام برم تنگ هایقر!!

    دیدم به داخل دفترش اشاره کرد گفت پدره این خانم رئیس سد هست!!!!

    رفتن داخل گفتم سلام خانم من میخوام برم تهه تنگ هایقر گفت خوب

    گفتم به بابات بگو صحبت کنه بزارن من برم من از اهواز اومدم!!

    گفت باشه!

    زنگ زد گفت بابا یه نفر اومده میخواد بره تهه دره!

    گفت بره اونجا یه تعهد بده میزارنش بره گفتم باشه!!!

    آقا ما راه افتادیم رفتیم بالای تنگ هایقر،همینکه زدم کنار که دیدم ییییییه عرووووس ناااااازی با لباس جگری خوووش رنگ،با از این دستمال رنگ رنگیای ترک های قشقایی دستشه و یه مردی با لباس سفید تفنگ و قطار و …و 3،4 نفر دیگه هم ا. ماشینشون پیاده شدن!!!

    اونا پیاده شده بودن از بالای تنگ عکس بگیرن و …(اونایی که کامنتم رو قبل از سفرم نوشتم که خدایا عروسی ببینم میدونن من چی میگم)

    آقا اینقدر ذوق کردم و هی میگفتم مبارکتون باشه خوشبخت بشین خوشبخت بشین، من طرف عروسم…

    خلاصه کلی عکس و…گرفتیم بنده خدا داماد دعوتم کرد که برم عروسیش اما من زمان نداشتم چون عروسیش 2 روز دیگه بود

    خلاصه برگشتم سمت حراست سد.

    گفتم میخوام برم تهه دره.

    گفت نمیشه!

    زیر سه نفر اجازه ی ورود نمیدیم بخاطر اینکه تا حالا خیلی کشته شده و مصدوم شده و گم شدن و خطرناکه!

    خیلی اسرار کردم اما نزاشت!

    یهو یاده حرفه خانمه افتادم!!!

    گفتم بهم گفتن اگه تعهد بدی میزارید برم تهه دره!!

    گفت کی گفت!؟

    گفتم دختره یکی از پرسنل و مسئولین سد!

    دیدم سرشو تکون داد گفت والا چی بگم !

    من چکار کنم!

    بیا بیا این فرم رو امضا کن من کییییف کردم(تو ببین شبش من چی بشه گوشیمو نزنم شارژ، فندکی دلفین خراب بشه،چجور قدم بزنم برم پیشه اون مرده و..)

    خلاصه فرم رو پر کردم و اومدم که برم گفت کجا!؟

    گفتم تهه دره!!

    گفت همینجوری میخوای بری!؟

    گفتم مگه چیه!

    گفت آبی!

    غذایی!

    وسیله ای!

    یه نگاه به خودم کردم دیدم تنها ابزار کمکی که بهمراهم بود موبایلم بود و کلیدا دلفین خخخ

    گفتم مشکلی‌ ندارم من میرم اوکی ام

    گفتم چقدر وقت میبره برسم تهه دره و برم جلو گفت تو زودمیری برمیگردی خسته میشی برو

    آقا ما هم رفتیم رسیدیم تهه دره!!!

    رفتم جلو از تو نیزارها

    از دله درختا

    از تو آبا

    و اینقدر رفتم جلو تا دیگه گفت نر و جلو تر بشین همینجا و نگاه کن…

    سبحان الله‌

    سبحان الله‌

    سبحان الله

    بعد از چند دقیقه به خودم اومدم دیدم اینقدر گردنم رو بالا گرفتم و هواست نیست که به خودم اومدم دیدم گردن درد گرفتم از بس بالا رو نگاه کردم.

    همین الان که دارم یادش میوفتم انگشتام کم میارن برا نوشتنه اون هیبت

    اون عظمت

    اون ابهت!!!!

    بعد از نیم ساعت ،40 دقیقه برگشتم و یه وقتایی مسیر برگشت رو گم میکردم میگفتم خدایا کجا برم میدم یه شاخه ای اونور شکسته است!

    معلوم بود کسی از اونجا رد شده و میرفتم میدیدم چچچقدر مسیرم هموار شده!

    یه نسیم خنکی میومد و من بودم و کلی کبوتر کوهی و برگهای درختا و سکوت…

    تو مسیر برگشت یه درختی دیدم یه میوه ای بهش آویزون بود و اونو چیدم و خوردم

    میدونین اون میوه چی بود!؟

    کسی که کامنت رو با تمامه تمرکز خوند

    میدونه اون میوه چی بود!

    اون میوه انار بود!!!

    اون اناری که شب قبل آماده کرده بودم که تو دره بخورم فراموش کردم با خودم بیارمش اما خدا فراموشم نکرد!!!

    همونجا انار رو خوردم و اون انار اندازه ی یه لیمو شیرین بود اما خوشمزه ترین انار عمرم بود!!!

    همونجا سجده کردم و خدارو شکر کردم و توبه کردم بابت هر ناسپاسی و شرکی که ورزیدم

    و از خدا تشکر کردن و گفتم ممنونم بابت مهمان نوازی ات!

    از دره اومدم بالا و اییینقدر حالم خوب بود که حتی 1٪ هم خسته نبودم.

    بعد زززدم به جاده و با سرعت 120 تو جاده‌ی فیروز آباد اومدم به سمته بوشهر.

    تو مسیر خیلی خسته شدم هم نمیشد تند رفت هم اینکه همش پیچ پیچ بود اما وقتی یه مقدار احساسم بد میشد که چرا اینقدر مسیرش دوره و تمام نمیشه به خودم یادآوری میکردم که قراره برم دریا و فردا صبح چقدر کیییف میکنم و ذهنم رو کنترل میکردم.

    خلاصه رسیدم بوشهر یه هتل گرفتم،دیدم کولرش تنظیم نیست به مدیریت زنگ زدم گفت الآن یه نفر میفرستم.

    یه پسر خیلی جوونی اومد تو اتاق متوجه شدم انگار لهجه داره،کمی باهاش صحبت کردم گفتم بفرما بشین !

    چخبر!

    چند وقته اینجایی و …

    گفتم کجایی هستی!؟

    گفت من افغانی هستم

    یاده پاکیزه بارکزی افتادم گفتم تو افغانستان بارکزی دارین!؟

    گفت آره!

    لبخند زدم گفتم کجای افعانستان هستن!؟

    گفت شمال افغانستان

    گفت سمته خوم زرگر (اگه اشتباه نکنم)

    نزاشت من سوالاتم رو بپرسم شروع کرد به تعریف کردن از این طایفه

    گفت خیییلی آدمای خوبی هستند!

    با شعورن

    درکشون بالاست

    با فرهنگن

    با سوادن!

    منم لبخندی رو لبام بود و هی یاده شخصیت پاکیزه میوفتادم و تو قلبم داشتم حرفاشو تأیید میکردم

    گفت اونجا خوجی دارن

    گفتم یعنی چی!؟

    گفت همین حاجی شما رو بعضیا میگن خوجی مثلا پدرشون ،پدربزرگشون رفته حاج و…

    کم کم خسته بودم و سکوت کردم که متوجه بشه میخوام استراحت کنم و تنها باشم اما با اینکه خیلی کم رو بود و خجالت میکشید ازم یهو گفت آدم خوبه از اونها زن بگیره!!!

    با نهایت تعجب و خنده گفتم چی!؟

    خودشم خندید گفت آدم خوبه از اون طایفه زن بگیره گفتم چرا!

    گفت خیلی خوبن!

    گفتم چجوری بیان ایران

    چجوری ما بریم اونجا

    گفت خیلی از همشهری هاتون رفتن از اونجا زن گرفتن و…

    تو دلم با خنده گفتم خدایا ما گفتیم از بچه های سایت زن میخوام ولی دیگه فکره اینکه از یه کشور دیگه زن بگیرم رو نکرده بودم!!!!

    خدایی که من امروز دیدم همه چی ازش برمیاد.

    دوستای ماهم،اینقدر برام ارزشمند هستین که خداشاهده با اینکه بییینهایت خسته و گشنه ام و دوش نگرفتم اما دوست داشتم این کامنت رو بنویسم و آنقدر زمان بود نوشتنه این کامنت که بخاطر بالا گرفتن دستام ،انگشتام سر شدن.

    چیزی جز عشق و علاقه من رو به لین کار وا نمیداره.

    در پناه خدای واحد موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 114 رای:
    • -
      مژگان گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام خدمت داداش ابراهیم عزیز خدا قوت

      باز هم از خوندن کامنتت کلی لذت بردم تو راه که میری اهواز گچساران به شهر ما هم سر بزن من ماههاست نتونستم برم سلام منو برسون.

      نوشته بدی از خدا تشکر کردم بابت مهمون نوازیش یه دفعه انگار کسی گوشیو ازدستم گرفت وبردم پریشب یعنی دوشب پیش وشروع کردم خدا روشکر کردن خدایا شکرت که سالم برگشتم خونه پیش همسر وبچه هام خدا را شکر که هوامونو داشتی خدایا دست وپاهاتو میبوسم اگه خونه الان ارومه وهمه چی خوبه بخاطر لطف ورحمت توعه.

      خلاصه همه لحظات ذره ذره از جلو چشام گذشت وشکر خدا رو بجا اوردم.

      حالا جریان چی بود قرار بود دوشنبه عمل بشم وچون حساسیت داروی بیحسی وبی هوشی دارم وقبلا اتفاقاتی افتاده بود خودم وخونوادم خیلی استرس داشتیم ولی هیچکی به روش نمی اوردوهمسرم وپسرم میگفتن انشالله میری صحیح وسالم برمیگردی خودمم با انکه خیلی سعی میکردم کنترل ذهن کنم یه دفعه از دستم در میرفت متوجه میشدم چشام اشکی شده یا بغض گلومو گرفته به خدا میگفتم اگه قراره منو ببری پیش خودت راضیم فقط تو هم باید خیلی راحت منو ببری اذیت نشم

      خلاصه تا نزدیکای صبح هم ذهنمو اروم نگه داشتم هوا که کمی روشن شد ذهن با تمام قوا حمله کرد زود پا شدم اماده شدم وداشتم رختخوابمو مرتب میکردم یه حسی منو کشوند سمت قران بالای تختم وقتی این حس میاد سراغم باید حتما بخونمش وگرنه مثل مثل کسی که هی صدات میکنه ارووم ندارم تا برگردم بخونمش اینم از مرحمت خدامه

      گفتم خدا جون وقت ندارم فقط تو خط اول باهام حرف بزن دلم ارووم بگیره الله اکبر انگار خدا منتظر من بوده تا باز کردم نوشته بود بخدا توکل کنید که خدا مراقبتون دیگه حالا از این همصحبتی خدا اشکم دراومد خلاصه رفتیم به امید خدا این یکی دوروز فقط میگفتم خدا میخوام تو همراهم باشی وتنهام نذاری همه کارهامو خودت انجام بده تو اتاق عمل خودت باش وهمینطور دعا میکردم .

      بماند که اونجا گفتن باید همراه خانم باشه ومن کسیو نداشتم وزنگ زدن یه خانم مهربون اومد

      ولی داداش تو رگ گیری اینقدناشی بودن که رگامو تمام پاره کردن ومن خیلی حالم بد شد اینجا دیگه خیلی از خدا گله کردم که اینقد صدات کردم چرا هوامو نداشتی ازش گله کردم.

      از قضا خیلی اتاق عمل شلوغ بود وساعت 12 هنوز نوبتم نشده بود گفتم نمیتونم بشینم یه تخت بدین تا نوبتم بشه برم اتاق عمل تختو دادن دودقیقه نشد یه پرستار اومد دنبالم صدام کرد وبرد اونجا هم سفارش کرد قندشون افتاده زودتر بفرستینش تو.

      وزود رفتم عمل خیلی راحت حتی بعدش خیلی ارووم بودم وبرگشتم بخش بدون مشکل گفتم خدایا حتما خیریتی داشته حالم که زودتر برمو برگردم وتا شبم حالم خوب شد مرخص کردن.

      الان که دیدم خدا روشکرکردی حواسم رفت پیش همسرم انگار ذهنمو باز کردی گفتم خدایا قربون بزرگیت تو تلاشهای همسرمو دیدی ونذاشتی مشکلی پیش بیاد ودلش بشکنه چقدر این بندت پیشت عزیزه وتو چقدر بنده نوازی اخه همسرم که باهام اومده بود تا شب اونجا منتظر بود ومیگفت همش دعا میکردم اینقد بنده خدااسترس داشته با وجود اینکه خیلی قوی وپرانرژیه میگفت حالم بد شد وبهزور خودمو رسوندم به ماشین ودارز کشیدم توماشین .

      ومن با شکر گزاری تو یاد لحظاتی که بهش گذشتو مثل فیلم دیدم ومنم خدا راشکر کردم که همسرمو خوشحال کرد واجر زحماتشو داد.

      خدایا شکرت برای همه چی وهمه کس .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فیروزه گفته:
      مدت عضویت: 1068 روز

      سلام بر یگانه معبود عالم هستی

      وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿64﴾

      و یهود گفتند: دست [قدرت] خدا [نسبت به تصرّف در امور آفرینش، تشریع قوانین و عطا کردنِ روزی] بسته است. دست هاشان بسته باد و به کیفر گفتار باطلشان بر آنان لعنت باد؛ بلکه هر دو دست خدا همواره گشوده و باز است [به هر چیز و به هر کس] هر گونه بخواهد، روزی می دهد. و مسلماً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است، بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می افزاید. و ما میان [یهود، نصاری و گروه های دیگر] آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم. هر زمان آتشی را برای جنگ [با اهل ایمان] افروختند خدا آن را خاموش کرد، و همواره در زمین برای فساد می‌کوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد. (64)

      مثل ابراهیم با ایمان باش

      سلام آقا ابراهیم اول که امیدوارم شیراز بهتون خوش گذشته باشه ،من نمی دونم اون روز که رفتید سد چه اتفاقی افتاد،چه حال خوب و چه ایمانی نشون دادید که شب قبل کامنتتون گفته شد مثل ابراهیم با ایمان باش در حدی واضح بود که شبش تو عقل کل همین سوال را پرسیدم، بعد کامنت شما را خوندم متوجه شدم چی بوده… تو چه مداری بودید اونجا؟

      مطمئنن دستاتون تو دستان خدا بوده و خدا شما را برده که لذت ببرید،از اون تصاویری که بارها باید پلک بزنی که مطمنن بشی خواب نیست و قطرهای آب مثل الماس می‌درخشند و تو غرق زیبایی میشی و نفست بند میاد از عظمت.

      در مورد آیه من سرچ کردم  فکر کنم سوره مائده آیه 64 بوده و صدای آقاهه را هنگام ترجمه شنیدم و الله زیبایی که بعدش میخوند دلت برای الله تنگ تر میشود ،دستان خداوند گشوده وباز است و به هر گونه بخواهد روزی می دهد …

      وقتی گفت دستان خدا بسته است انگار دلت میگیره که چرا به خدایی که برای من همه کار کرده اینجوری میگه و متعصب میشی که نه اینجور نیست و دلت مخواد دست به کاری بزنی که ثابت کنی نه نه دست خدا را هزاران بار دیدم.

      چندین بار این آیه را توی دل تاریکی باغ گوش دادم و هی بخدا گفتم دستان تو بازه ….

      گفتم خدا جونم میشه دوست داشتن خودت را برام آسون کنی قلبم بیشتر از همیشه بهت نیاز داره،حاشیه ها داره اذیتم میکنه من آدم فلسفی و پیچیدگی،سختی نیستم با من فقط شیرازی برخورد کن آسون ترین راه و به راحتی بتونم بهت وصل بشم،بهم بگو چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم؟؟؟

      احساسی را تجربه کردم باز که دلم میخواست بگم اصلا بی خیال درخواست بیا بیا بگو چطوری میشه بهت رسید.

      رفتم سر قرار همیشگیم با خدا تو باغ 54 هکتاری روبرو خونه زیر درخت نشستم ماه را نگاه کردم بین برگهای مجنون در دل تاریکی و باهاش حرف زدم گفتم دلم برات تنگ شده،فایل استاد جلسه اول قدم 6 و آیه  64 مائده را گوش دادم گفتم حتما دست های تو باز هست خدا جونم…

      یهو گفت دیگه پشو بریم زیر درخت ها صدای اهنگ بلند شد  از دریاچه اردک ها، گفت خوب گوش کن حالت را خوب کن…

      تا از در آمدی یهو دلم وا شد

      عشق یهو پیدا شد

      قند تو دلم آب شد

      چند شب بود دلم میخواست برم داخل و بتونم هر روز برم ،ولی چون اون زمان شلوغه و قایق سواری هست نمیشه رفت، دوست داشتم تمام اردک ها را باز ببینم که وسط جمع شدن و یهو دیدم آقاه شروع کرد ی چیزی پرت کردن بهم گفت برو داخل گفتم نه شلوغه گفت با من تو بیا،رفتم دیدم هیچ کس جز آقاهه نیست و شروع  کرد غذا دادن، اردک ها از دو طرف آمدن وسط برای غذا و گفتم میشه منم بهشون غذا بدم یکم داد ، دید دارم لذت میبرم  کل غذا را داد بهم وقایق ها را آورد کنار تا نزدیک تر بیان و کلی تعریف کرد که نگاه اون سفیدها خیلی خوشگلن و منم انگار تمام وجودم دوسشون داشت و مدام میگفتم خدا جونم شکرت شکرت  زرنگ ترین و کار بلد ترین توییی و دلم نمیخواست تموم بشه این لذته دلم میخواست  زمان وایسه.

      کلی وایسادم و بهش گفتم میشه هر روز بهشون غذا بدم گفت آره هر وقت دوست داری بیا منا میگی دوتا چشام شد قلب قلبی ، قند تو دلم آب شد، وای مرسی …خبر نداشت خدا هماهنگ کرده بود…

      تو مسیر طولانی کاج ها فقط،میگفتم من چی باید بگم به تو،چی بگم که همچیا اینقدر قشنگ هماهنگ میکنی من اگر صدای اهنگ را  بلند نمیکرد نمیشنیدم اصلا نمیرفتم ،تو هماهنگ کردی اون موقع شروع کنه غذا دادن ،به دلم انداختی بپرسم که میشه غذا داد ،که من بتونن هر روز برم.

      خدا من اگر کم بخوام از عظمتت چی؟

      خدا به اندازه عظمتت بهم بده من که نه بلدم نه میدونم ،فقط میدونم برای تو آسونه یهو گفت :

      بزرگترین درخواست تو کوچکترین  نعمت نزد منه

      دستان من بازه برای دادن نعمت و روزی …هر چی تو بخوای  برای من کوچکترین کاره و به آسونی ترین شکل میتونم انجام بدم.

      آقا ابراهیم وقتی از شیراز می‌نوشتند، بیرون میرفتم میگفتم شاید ببینمتون ، از تخت جمشید گفتید ی ده سالی بود تخت جمشید نرفته بودم و وقتی گفتید رفتم تخت جمشید ،و حتی راهنما که گفت حرکت کن آقا انگار خودم اونجا بودم، چند روز بعد پسر خالم زنگ زد گفت یهو دلم خواست برم تخت‌جمشید  دخترم‌ اونجا را ببینه،وقتی رفتیم گفتن بلیط رایگانه خوش آمدید و حتی ی راهنما بلند به ی آقا گفت حرکت کن آقا.

      با سرستون همای سعادت  عکس گرفتم همراه با ابرهایی که انگار آغوششون را با دوبال باز کرده بودن مثل مجسمه مسیح نجات دهنده ی روز بی نظیری بود از اون روزای که مدام به خودت میگی چطوری من اینجام.

      اقا ابراهیم ازتون سپاسگزارم که از حال خوبتون نوشتید، باز از ایمان بگید از بندگی از عشق بگید.

      چطوری مثل ابراهیم با ایمان باشم…؟

      چطوری فقط به عشق خودش بندگی کنم…؟

      امیدوارم بتونم مثل ابراهیم با ایمان باشم چون این روزا نیاز به ایمان بیشتری دارم.(اولین قدم، قرارمون اولین بار6 صبح تو باغ شوق همراه با دلهره دارم)

      در پناه یگانه عشق جهان شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      الیاس و فاطمه سادات گفته:
      مدت عضویت: 1371 روز

      فاطمه سادات

      سلام ابراهیم عزیز

      خوشحالم که کامنتتو خوندم،لذت بردم،یه مکان دیدنی که انگیزه پیدا کردم یه روز ببینمش پیدا کردم

      و این کامنت خوندن باعث شد پروفایلتو بخونم.

      در پروفایل یک قسمت برام خیلی جالبتر از بقیه اش بود.

      اینکه گفتید در رابطه با همسرت متعهدانه باید روی خودم کار کنم.

      این پذیرفتن خودم مسئول زندگیم هستم حتی در زندگی مشترک.

      و این تعهد داشتن و روی خودت کار کردن باعث شد مسیر زندگیت جدا بشه از ایشون.

      کسی که میگفتی عاشقانه همدیگرو دوست دارید،ولی بعدش یاد گرفتی اول باید خودتو دوست داشته باشی.

      کسی که پنهان میکردی تماس طلبکارهارو ازش ولی وقتی دیگه نترسیدی،خودتو دوست داشتی،قدم برداشتی،دیگه طلبکار و تماسی هم نبوده.و مطمئنم به مرحله ای رسیده بودی که چون خودتو دوست داشتی دیگه ترسی ازیشون نداشتی و راحتی خودت واست مهم بوده .

      و وقتی خودمونو بیشتر و بیشتر دوست داشته باشیم،هرچی که توی مسیر دلخواه ما نباشه ازمون به راحتی دور میشه.

      مثلا همسر من هم از وقتی خودشو دوست داره به راحتی داره در مسیر علایقش قدم برمیداره و شغل با سابقه بیست ساله ی خودش رو میذاره کنار چون تا حالا بخاطر منو دخترم میرفته سرکار.بخاطر اینکه خودشو مسئول راحتی و رفاه ما میدونسته.تا حالا فکر میکرده باید از خودش بزنه بخاطر ما.ولی حالا میگه من باید در مسیری که دوست دارم قدم بردارم.

      من تحسینش میکنم.قبلا اولویت خریدها اول دخترم بود بعدش آخرش اگه چیزی میموند واسه خودش خرید میکرد.الان سه تایی میریم خرید و هرمبلغی داریم واسه سه تاییمون خرید میکنیم.

      راستی فک کنم تصویر پروفایلت هم با همون دره ی هایقر باشه؟؟؟

      باز هم سپاس گزارم بابت کامنت زیبات.

      برات بهترین هم مدارها و هم مسیرهارو آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        ابراهیم خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1370 روز

        سلام به روی ماهت.

        ممنونم که نوشتی واسم

        ممنونم که نسبت به من لطف داشتی.

        بله درسته!

        تا زمانی که خودت برای خودت ارزش و احترام قائل نباشی،جهان با بدترین شکل تو رو بی ارزش تر میکنه!

        و برعکس !

        وقتی روی ارزشت کار میکنی، جهان تو رو میبره بالای بالا.

        آره اون عکسی که گذاشتم پروفایلم،عکسی که از بالای تنگ هایقر گرفتم.

        البته تهه دره هم صفای بی‌نظیری داشت و اونجا بیشتر حس میکنی چچچقدر ضعیفی. ناچیزی در برابر خداوند.

        میخوام یه هدیه بهت بدم !

        من یه سفر توحیدی دیکه شروع کردم و من هر روزه سفرم رو تو فایل‌های سفر نامه مکتوب میکنم.

        این سری از قسمته اوله سفر به دور آمریکا شروع کردم به نوشتن در مورد سفرم .

        اتفاقای عجیب و الهامات بینظیری دریافت کردم که خوندنش قلب هر انسان آگاهی رو شاد میکنه و مطمئن!

        پیشنهاد میکنم حتما آیت سفر بی‌نظیر به کاشان رو دنبال کن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2199 روز

      درود و هزاران درود و وقت بخیر خدمت آقا ابراهیم خسروی عزیز .. خیلی ممنون و سپاسگذارم برای اینکه تمام سفرتون را با قلم شیوا و ساده روان می نویسید ممنون و سپاسگذارم

      آقا ابراهیم عزیز شما وقتی گفتید قول بده که قبلش برم دره هایقر را سرچ کنم و ببینم بعد بیام ادامه ی کامنت زیباتون رو بخونم همین کار را کردم واقعا زیبا و دیدنی است بخاطر اینکه بهتون ثابت کنم روی قولم ماندم قسمتی از شناسایی آن تنگه را کپی کردم و اینجا نوشتم اینم سند و مدرک !!!!!

      تنگه هایقر فیروزآباد دره ای ژرف و شگفت انگیز در 35 کیلومتری جنوب غربی شهر فیروزآباد در استان فارس است. این دره به دلیل دیواره های بلند و رودخانه خروشان در کف آن، به گرند کنیون ایران معروف شده است.

      واقعا زیبا و دیدنی تحسین برانگیز است بشما هم تبریک میگم که خداوند شما را بدون هیچ برنامه ی قبلی با یک سری نشانه ها هدایت تون کرد به همچنین مکان بینظیری . اینکه شارژر فندکی نشد که بخرید خیلی جالب بود .. اینکه انارتون یادتون رفت ولی خداوند یادش بود تازه خداوند از تولید بمصرف براتون انار فرستاد تا بیشتر از همیشه براتون خاطره انگیز بشه و همچنین دوستی که سبب خیر شد تا به بصورت تکاملی به چنین شگفتی بینظیر هدایت بشید خدایاااا شکرت ممنون و سپاسگذارم برای این کامنت های زیباتون که با فایل های سریال بینظیر سفر به دور آمریکا همزمان شده انشالله خیلی زود به اتفاق همسر آینده تون با هم برید دور آمریکا را بگردید !!! الهی آمین

      آقا ابراهیم ما حاضریم تا افغانستان بریم براتون خواستگاری کنیمااااااا!!!!!

      انشالله این صحبت های خواستگاری از آن کارمند هتل را بفال نیک بگیر و همینطوری صاف برو جلو ووو و نشون به اون نشون تا پیداش کنی !!!

      ولی قول بده ما رو هم دعوت کنی . آخه ما آرزو دیدن جشن ازدواج شما را داریم ..

      بازم منتظر خواندن کامنت زیباتون سفر به دور ایران هستیم

      ممنون و سپاسگذارم

      شاد و موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فاطمه احمدیانی گفته:
    مدت عضویت: 656 روز

    سلام به همگی

    چقدر زیبا بود این سفرتون دلم خواست واقعا

    آدم وقتی به سفر می‌ره اون آدم قبلی نمیشه انگار بزرگتر میشه یا وقتی یه کاری می‌کنه که براش سخته و ازش عبور می‌کنه بزرگتر میشه انگار دیگه از چیزای کمتری می‌ترسه و چقدررررر اعتماد به نفسش می‌ره بالا این رو درون شما من حس کردم و آفرین به شما که آنقدر رو خودتون کار میکنید

    قطار ها چقدر خوشرنگ بودن قرمز رنگ مورد علاقه منه

    اون همههههه درخت یه جا جمع شده بود تو یه شهر کوچیک بینظیر بود

    چقدر افراد قشنگ صبح بخیر میگفتن بدون چشم داشت لذت بردم

    اون سگ که یکی از اشخاص داشت خیلی قشنگ و پشمالو بود

    بارون ملایم خیلییییی زیبا بود انگار عابران رو نوازش میکرد

    مریم خانم چقدر متعهدن که توی مسافرت هم برای ما زحمت میکشند فایل آپلود میکنن

    ماشالا هیکلام که نگم براتون اونجا که گفتید بدنامون عادت نکرده متوجه شدم به چه درک عالی از بدنتون رسیدید ماشاالله

    منم امروز می‌خوام قانون سلامتی فرم اولیش رو پر کنم و خیلی ذوق دارم برای ورود به دوره

    خدایا شکرت که تو این مسیرممممم خدایا بابت این همه زیبایی سپاسگزارتم یه روزی که خیلیم دور نیست میام تمامشون رو میبینم الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    نشانه امروز من و باز هم توجه به زیبایی ها ،ثروت ها و خلق خواسته ها .

    چقدر ثروت عالیه ، میتونی به بهترین جاها سفر کنی ،زیبایی ها رو ببینی و با جاهای جدید آشنا بشی.

    خدای من ابرها رو نگا چقدررررر آسمان و ابرها زیبا هستند .

    چقدر جاده و درخت ها سر سبزی و کوه ها زیبا و قابل تحسین هستند ،خدای زیبا و زیبا آفرین من سپاسگزارتم .

    استاد با سفر کردن ، لذت بردن ،خرج کردن داره از خدا تشکر می‌کنه و به جهان این فرکانس رو ارسال می‌کنه که می‌خوام زیبایی های بیشتری رو ببینم .خدایا شکرت

    چه قطار خوش رنگی ، نم بارون ،و زیبایی نوک قله سرما رو از یاد می‌بره .

    مریم جان چقدر زیبا و خوش اندام شدی آدم ازدیدنت لذت می بره عزیزم .

    همینطور شما استاد جانم.

    ثروت و فراوانی باعث میشه بهترین مارک ساعت رو هدیه خرید و لذت برد ، خداروصد هزار مرتبه شکر.

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آن ها نعمت داده ای

    سپاسگزارتم و دوستت دارم .

    ممنون از استاد و مریم نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: