این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-13.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-25 01:03:072023-09-27 05:42:59سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 216
504نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر آسمان و ابرهای ابتدای فایل جذاب هستن، یه طوریه انگار کیفیت ابرها از فاصله ی خیلی نزدیک بهم هست و میتونم بگیرمشون تو دستم…
یه قاب شگفت انگیز دیدم.
هر کجایی که آب حضور داشته باشه من ذوق میکنم.
دریاچه ی اول فایل شگفت انگیز بود، همینطور آخر فایل تو باغ شگفت زده شدم آب از لابه لای سنگ ها به اون زیبایی جاری بود.
باغ رو با اون همه گل دیدم به وجد اومدم، مخصوصا اینکه دوست دارم مریم جون زوم میکنه روی گلها و حشراتی که روشون نشستن.
آخه خودمم وقتی یه زنبور یا هر حشره ای میبینم روی گل عکس میگیرم ازش.
امروز یه طور دیگه لذت بردم از پیاده رویم…
هوا یه طورِ ملیحی بود، من لذت بردم از مسیر سایه و آفتاب که اصلا اذیتم نکرد.
یه عالمه بچه با لباسِ فرمِ مدرسه دیدم و لبخند نشست روی صورتم.
تو مسیر با خودم کلی صحبت کردم و قشنگ حسِ خوب رو لمس کردم از نزدیک.
خیلی سپاس گزار خدا هستم برای تمام لحظاتی که حسم خوبه و در ادامه اش یه عالمه زیبایی رو بهتر میتونم درک و حس کنم.
فکر میکنم حس خوب و درکِ زیبایی ها چسبیده به هم هستن، حسم که خوبه بهتر میفهمم و درک میکنم زیبایی هارو، و برعکس وقتی زیبایی هارو هم که میبینم منجر به خلقِ حسِ خوب میشن واسم.
وقتی متوجهِ زیبایی ها نمیشم و حسشون نمیکنم، متوجه میشم فرکانسم افت کرده و احتمالا حالم میزون نیست، وگرنه به صورت طبیعی و فطری باید از دیدنِ زیبایی ها به وجد بیام، یعنی این اصلش هست، مگه اینکه من از مسیر خارج شده باشم.
مثل الان که دارم مینویسم و صدای آواز پرنده ها رو دارم میشنوم، خبر از این میده که حالم خوبه، فرکانسم میزونه که میتونم این زیبایی رو حس کنم.
چقدر انسان میتونه قوانین رو به سادگی فراموش کنه…
داشتم فایل هدف گزاری و تاثیر آن در زندگی رو گوش میدادم که متوجه یه نکته ی مهم شدم.
استاد گفتن مسیرِ رسیدن به خواسته رو نبندین روی مواردی که خودتون بلدین و فکر میکنین جواب میده، به خدا بسپرین اجازه بدین بگه بهتون از چه مسیری…
یهو این یادآوری عینِ یه چراغ تو قلبم نور رو منتشر کرد.
در عجبم از ذهنِ انسان که چقدر فرّاره.
باید دائم یادآوری شه بهم تا نهادینه شه درونم.
بسیار خوشحالم که سر بزنگاه خدا یادآوری ام میکنه همیشه و دستمو میگیره و بلندم میکنه.
از دیشب یه رهایی از بندهایِ ذهنی مو تجربه کردم روی یه موضوعِ مهم برام که خیلی مهمه و بابتش خوشحالم و سپاس گزار…
مامانم هم امروز یادآوری کرد بهم:
حست باید خوب باشه از کاری که انجام میدی…
و من قشنگ متوجه شدم قطع کردن یه مسیرِ اشتباه، خودش شجاعت میخواد…
وقتی سخته یه چیزی غلط داره جلو میره.
یا من آماده اش نشدم و الکی دارم زور میزنم فقط برسم.
مثل اینکه من خودم نقطه ی 1 هستم ولی ایده آل و ذهنم نقطه ی 10 رو میخواد، منم چون فکر میکنم الان باید برسم، به زور 1 رو به 10 وصل میکنم نتیجه اش میشه حسِ بد، حالِ بد، لذت نبردن از زندگی و …
در حالیکه باید یاد بگیرم سمانه جون خوبه رسیدن به نقطه 10، اما اول ببین کجایی الان؟
نقطه ی1
مرحله بعدی رسیدن به نقطه 2 هست نه بیشتر…
کی با عجله و شتاب رسیده که تو برسی.
یه درصد هم برسه با خوشحالی و لذت نیست.
خیلی نیاز دارم صبر، روند تکاملی رو یاد بگیرم.
خیلی نیاز دارم بفهمم بین 0 تا 100 یه عالمه عدد وجود داره، کلی عدد ممیز دار هم هست، کلی راه هست، یه شبه نیست که…
همونقدر که 100 زیباست، صفر هم زیباست، نیم هم زیباست…
من باید اینارو اینجا بنویسم برای خودم تا کم کم متوجهِ بازیِ زندگی بشم.
استقبال میکنم از تجربیاتم.
تجربیاتی که میخوام در زمان کم برسم و نمیرسم ولی درسش رو میگیرم.
تجربیاتی که بهم نشون میده تو وظیفه ته که تو مسیر رسیدن به خواسته هات خیلی لذت ببری از زندگیت، اگه لذت نمیبری و عینِ یه ربات جلو میری بدون و آگاه باش یه جای کار غلطه، برگرد درست فکر کن …
این سری فایلهای استاد منو تو مدار نگه میداره، میام بنویسم، سَرِ حرف با خودم باز میشه…
یهو به خودم میام میبینم شیرجه زدم تو زندگی و احوالات و احساساتِ خودم.
خوشحالم این فضای امن رو دارم و میتونم بنویسم.
ممنونم از خدا برای آشنایی با استاد جان و مریم جون و سایت و بچه ها.
الهی شکرت که یادم انداختی وظیفه ام هست از لحظاتم لذت ببرم.
سلام و درود به شما خانم صوفی بزرگوار ، الهی که حال دلتون عالی و توحیدی باشه و انرژی مثبت داشته باشید. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. یه عذرخواهی بهتون بدهکارم چون قبلاً به کامنت از شما داشتم فکر کنم هنوز بی پاسخ مونده باشه.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم بخاطر این کامنت انرژی مثبت تون و قانون تکامل که به زیبایی توضیحش دادین. از عجول بودن که احساس آدم رو منفی میکنه. عجول بودن از باور کمبود میاد.
یه مثال بزنم از عجول بودن،بسیار بسیار تجربه شد برام که هر جایی عجله کردم نه تنها زودتر به نتیجه نرسیدم بلکه بخاطر خطا و اشتباه کلی هم عقب افتادم. یه زمانی وقتی زنگ عملیات میخورد همه بدو بدو میرفتن سراغ لباسها و اینکه برسن به ماشین. ولی از یه جایی به بعد من به این نتیجه رسیدم که عجله کردن باعث میشه وسایلم رو جا بذارم. یبار بیسیم برنمیداشتم ،یه بار دستکشم جا میموند، یبار باتری اضافی بیسیم ، یبار گازسنج و … از یه جایی به بعد خودم رو عادت دادم بجای دویدن با قدم های بلند راه برم. اول بیسیم و گازسنج و باتری اضافی رو برمیداشتم تا بقیه دارن لباس میپوشند ، من بعدش میرفتم سراغ لباس، بقیه میرفتن برای بیسیم ، حالا من سریع لباس میپوشیدم بدون مزاحمت بقیه. از وقتی این روش راه رفتن و بی استرس رو در پیش گرفتم در اکثر مواقع اولین نفر سوار ماشین میشم. یه اعترافی میکنم بین خودمون بمونه، حقیقتش بیخیالی در اتخاذ این روش خیلی بهم کمک کرد.
خلاصه اینکه کاملاً حق با شماست ، عجول بودن نه تنها کار رو به جلو نمیندازه بلکه به تعویق هم میندازه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید
سلام به استاد بزرگمنشم. سلام به استادبانوی نازنینم. سلام به همه محرم های رازم رفقای عزیزم.
واقعیتش من هنوز این فایل رو نگاه نکردم. ولی دلم گفته ننویسی شکر الطاف الله رو به جا نیاوردی. پس بسم الله الرحمن الرحیم…
من امروز بصورت کاملا بی برنامه و یکهو دعوت شدم به یک سفر دو روزه به شمال. گیلان زیبا شهر فومن.
صبح با اینکه یک ناخواسته پیش اومد و ماشین خواهرشوهرم که منو دعوت به سفر با ماشینش کرده بود، خراب شد و ما 4-5 ساعت این لذتمون به تاخیر افتاد ولی هردو راضی و مطمئن بودیم که حتما خیری توشه و قرار بوده ما بجای 7 صبح 12 ظهر راه بیفتیم. اینم بگم ابراهیم همراهم نیومده و من و خواهر گلش به همراه پدر و مادرشون اومدیم. و البته ترانه قشنگم.
یه نکته خیلی جذاب و زیبا اینکه همین خواهرش اوایل ازدواجم سایه منو با تیر میزد ولی ببینید کار کردن روی شخصیت و عزت نفس در روابط منو به کحا رسونده که همین اکرم خانم به من زنگ میزنه میگه بیا فردا خودم و خودت و ترانه تنهایی بریم قلعه رودخان…. الهی شکر برای قوانین محشرت! استاد ممنونم که استاد من شدید.
از حس و حال و وضعیت الانم بگم…
یه ویلای روستایی در 5 کیلومتری فومن تو جاده ماسوله رو تصور کنید که دو طرف حیاط بزرگش که پر از سنگریزه هست، کاملا درختکاری شده. درخت بارهنگ و لیموشیرین و چندتا بید مجنون شیدا، یه کاج بی نهایت سبز و تازه، یه آلاچیق با سقف و پشه بند توی حیاطی که نورپردازی شده و از همه مهمتر بارون نم نم و هوای خنکی که فضا رو معطر به عطر بهشتی خاک مرطوب کرده.
اکرم جون مشغول استوری و فیلم گرفتن و همزمان موزیک پخش کردن زیرصدای فیلمشه. و شوق بسیاری برای اینجور صلوه داره.
پدر و مادرش هم توی خونه خوابن و از خوابیدن لذت بیشتری میبرن.
ترانه شیرین عسلم که بعدازظهر خواب بوده الان تا تونست توی فضا بازی کرد و شعر خوند داستان واسه خودش تعریف کرد.
و اما صلوه من….
اولش گفتم به خودت سخت نگیر برای مراقبه. قرار به لذت بردنه نه هیچ آداب و ترتیب خاصی. پس مشغول بازی با ترانه شدم. کمی هم عکس و فیلم از فضا و قطرات بارون روی برگها و میوه ها گرفتم. با اکرم گفتیم و خندیدیم و خل بازی درآوردیم!!
اما بعد دلم گفت دیگه وقت نوشتنه.
می خوام اینو بگم. وقتی استاد فایل سفرنامه می گذارن خیلیهامون خودمون رو تصور می کنیم که توی اون فضا هستیم. اما فقط تصور می کنیم و معمولا تجسم خلاق اتفاق نمیفته. تجسم خلاق همون مثالیه که خود استاد توی یکی از فایلهای 12 قدم زدن. مثال کیوی. اصلا اسمش که میاد غدد بزاقی زیرزبونمون ترشح میکنه.
مثالش رو کامل میگم تا آب از دهن همه راه بیفته و عمق منظورم برسونم.
کیوی با اون پوست قهوه ای پرزدارش رو تو دستت میگیری. با چاقو پوستش رو میکنی و تو دستت لیز میخوره. نصفش که میکنی هی باید آب دهنتو تندتر قورت بدی. و اون لحظه ای که میذاریش زیر دندونت صورتت جمع میشه از ترشیش، غدد دو طرف زیر گوشت حس میشن، دونه های سیاهش زیر دندونت قرچ قرچ میکنه…
الان دلها کاملا آماده است؟؟؟
وقتی سفر استاد رو می بینیم معمولا اینجوری نمی چشیمش. فقط کیوی رو از دور می بینیم.
و من این رو نمی دونستم تا امشب.
امشب که زیر این آلاچیق با صدای ملودی بارون خوابیدم فهمیدم باید برای رها بودن در دست هدایت پروردگار تکاملت رو طی کنی. باید از کوچیک شروع کنی و همین سفر ناگهانی به شمال رو به عنوان یه کیوی کوچیک با تمام وجودت بچشی. تمام المانهای اطرافت رو با توجه لمس کنی.
زمانیکه توی کرج دانشجوی لیسانس بودم بچه های مناطق سردسیر به امثال من می گفتن خوزستانی برف ندیده، ولی الان که سالهاست برف و بارون به اندازه کافی دیدم، امشب حس کردم هنوزم بارون ندیده ام. انگار برای اولین باره صدای بارون به گوشم میخوره انقدر که برام حرفها برای گفتن داره.
نسیم خنکی که مثل یه حریر بهشتی ردشو روی تنم به جا میگذاره داره میگه کدوم کولر و ایرکاندیشن ساخت شما بنی آدم تونسته شبیه من باشه؟
و من میگم سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ
استاد جان الهی که من روزی از نزدیک برسم خدمتتون و دستتون رو ببوسم، چی یادمون دادید این تکامل چه مفهوم بزرگ و بلندمرتبه ایه. دلم میخواد شما رو می دیدم زمانیکه برای اولین بار غرق در این آگاهیها می شدید و اشک می ریختید.
حالم خییییلی نازه امشب الهی شکرت….
الان قشنگ دارم حس خوابیدن شما در طبیعت بکر رو در مراحل متناسب با تکامل خودم درک می کنم. و از عمق جاااانم هم سپاسگزار شما و خداوندم که هدایتم کرده به این مسیر، و هم دارم رشدم رو بصورت تکاملی لمس می کنم.
از زمانیکه شما در سفر هستید این دومین سفریه که بدون برنامه قبلی و بدون تصمیم شخص خودم دعوت میشم و میرم. و هردو عالی و شگفت انگیز به لطف خدا.
خیلی ساده، خیلی مقرون به صرفه از لحاظ اقتصادی و خیلی خوش و خرم خداروشکر.
استاد وقتی ابراهیم گفت تو باهاشون برو من نمیتونم بیام یکم ته دلم به شک افتادم که برم یا نه، ولی بعدش باز به یاد سفرهای تنهایی شما و مریم جان افتادم و گفتم برو و به خودت این هدیه رو بده. ترانه هم که یه گل تمام عیار…. بچه ام خیلی خوش سفره عااالیه بخدا هیچ اذیتی نداره.
تمام حرف امشبم این بود که تا در مورد هدفمون دست بکار نشیم اون مثال کیوی اتفاق نمیفته، تا وقتی از دور فقط استاد رو تحسین می کنیم اما جرأت حرکت مشابه ایشون رو نداریم هیچی به هیچیه. باید یه قاچ از کیوی رو خورد و درگیر شد تا بعد هدایتها ما رو بزرگ و بزرگتر کنه و نزدیکتر بشیم به منش استاد عباسمنش.
استاد عزیزم و بانو جان بسیار بیشتر از قبل ارادتمندم.
یا وقتی تو یه لحظه لذت بخش هستم صریح و مستقیم به خودم یادآوری کنمش.
دیشب تلویزیون یه برنامه ای میداد از مرحوم بانو هما روستای عزیز یاد میکرد و فیلم و سریالها و تیاترهاشون.
یه جمله به نقل قول از ایشون گفت که درونم زلزله ایجاد کرد…
یهو میخکوبم کرد در لحظه…
انگار که من زدم اون شبکه تا اینو بشنوم:
هیچکس از فرداش خبر نداره
و حس کردم بهتره هر روز بگم به خودم که فقط امروز رو زندگی کن سمانه.
چون هیچکس از فردا خبر نداره.
معلوم نیست فردا چی میشه.
پس امروز رو در بهترین حالت لذت ببر از زندگیت…
از لذت های نابِ امروزم میتونم به هوای به شدت عالی و مطبوعِ صبح هنگام پیاده روی اشاره کنم، انقدر شگفت انگیز بود که هی با ذوق میگفتم خدایا شکرت برای این هوا.
به دو تا خانم غریبه سلام صبح به خیر گفتم با عشقِ قلبی، انقدر قشنگ و با نشاط جوابمو دادن که خودم بعدش تا چند دقیقه ذوق داشتم از واکنششون.
رفتم نون بخرم برای مامانم، آقای نانوا با مهربانی نون رو دقیقا از تنور در میآورد میذاشت محلِ تجمعِ نون های من، یعنی من خیلی راحت نون رو میشمردم فقط، اون یکی آقای نونوا هم که دید میخوام 40 تا لواش رو بذارم مشما اشاره کرد صبر کنم خودش اومد برام نونهامو گذاشت تو مشما…
انقدر ذوق کردم از محبت دو تا آقای نانوا که حد نداره…
دقیقا وقتی این لذت ها رو تجربه میکنم میگم قانون همینه ها سمانه خانم.
تو فرکانست خوبه، حالت خوبه، حست خوبه، برات خوبی و زیبایی ها اتفاق میوفتن.
یاد حرف استاد میوفتم که میگن خدا دلها رو برای تو نرم میکنه.
صبح رفتم پیاده روی برنامه ای نداشتم برم خونه مامانم، تو مسیر یهو به دلم افتاد برم بعد از خدا هدایت خواستم برم؟ برام نشونه بفرست.
دقیقا ماشینی که نشونه ام هست (جک s5) رو سرِ همون خیابونی که میره به سمت مامانم دیدم و گفتم بَه بهَ جواب اومد، اونم چه جوابِ واضح و شفافی.
دقت کردم هر مغازه ای میرم، خیلی خوش اخلاق و خوشرو هستن.
من، همسرم، مامانم همیشه تحسین میکنیم مغازه دارهای خوشرو رو و دقیقا سرِ راهمون میان.
با مادرم رفتیم مرغ بخره، صاحب مغازه آقای بسیار باشخصیت و خوشرویی هست از هموطنانِ پاکیزه ی عزیزم.
انقدر از روی خوش و خندانش خوشم اومد که حد نداشت و بلافاصله یادِ پاکیزه جانم افتادم که هم خودش بسیار مهربان و دوست داشتنیه، هم هم وطنانِ عزیزش.
چون مامانم مشتری اونجاست، به محضِ ورودش انقدر قشنگ و با لبخند به مامانم سلام داد که من کیف کردم از این ارتباط های قشنگ آدم ها با هم.
از کجا رسیدم به کجا…
اومدم تحسینت کنم که این لذت هایی که تجربه کردی رو با ما به اشتراک گذاشتی به این زیبایی، یاد لذت های امروز خودم افتادم :)
یکی دیگه از سورپرایزهای امروزم هم این بود که دیدم دوره احساس لیاقت آماده شده و رفته روی سایت…
چشم هام گرد شد از ذوق.
حس میکردم نزدیک شدیم به اومدن دوره اما نمیدونستم کی میاد و امروز خیلی خوشحال شدم.
خدا رو شکر برای تجربه ی سفرِ دلنشینت و لذتی که بردی نوشِ جانت سعیده جان.
در رابطه با خلقِ رابطه ی خوب که نوشتی هم خیلی خوشم اومد.
منم یه تجربه مشابه دارم.
با یه بنده خدایی از نزدیکترین اقوامم تو رابطه به چالش خوردیم، دومین بار به خودم گفتم سمانه بهت اجازه نمیدم بار سوم بی احترامی ببینی و مسیرمو عوض کردم…
الان طوری شده اون بنده خدا که خیلی هم برام عزیزه، خودش میاد ابراز محبت و عشق میکنه بهم…
من تو دلم میگم خدایا چه میکنی برای من…
خدا رو شکر برای تک تک بهبودها و رشدهامون.
وقتی مثال میزنی خیلی بهتر میتونم درک کنم.
وقتی خودمم اون مثال رو تجربه کردم باز درک و باورپذیری هام بالاتر میرن.
مرسی که با مثال از زندگیِ حقیقیت کامنت نوشتی و کمک میکنی به همه مون بهتر متوجه بشیم قوانین رو.
مرسی که نوشتی و بهم انگیزه دادی بنویسم.
عاشق این نوشتن های یهویی و هدایتی ام.
ماچ و بغل و عشق از سمانه جانم به سعیده جانم.
خدایا شکرت برای آموزش های نابِ استاد که برای بهبودمون واقعا معجزه وار عمل میکنن.
سلام به وجه الله در وجود نورانی سمانه جاااان دلمممم. چقدر دلم برات تنگ شده بود دختر. عاااششششقتم من با تشدید و مکث فراوان!
سمانه قشنگم ای متمرکز شده بر نیکویی ها و زیبایی ها…. بدان و آگاه باش نعمتها و ثروتهای مادی و معنوی جهان از آمچه در آینه می بینید بسیار بسیار به شما نزدیکترند.
بذار از لحظه بی نظیر حال برات بگم. توی یه روستای نقلی در حوالی ماسوله هستیم که رودخونه ای که از ماسوله میاد از همینجا جلوی تمام خونه های روستا می گذره.
روبروم و پشت سرم هردو کوه های بلند پوشیده از درختای سببببزززز و باشکوهه. روی قله کوه ها ابرهای پشمکی دارن رقص کنان و آوازه خوان به زندگی شادشون ادامه میدن.
صدای رودخونه زلالش آهنگ پس زمینه و صدای زنگوله گوسفندای شیطون و خوشحال ملودی این سمفونیه.
مرغ و خروسها با قانونهای خودشون زندگی می کنن و ظاهرا از زندگیشون راضین.
مردم همه آرام و در صلح، طبیعت سخاوتمند و جوان، نم نم بارون مواظبه که زیادی خیس نشیم، تخم مرغ و کره و نون محلی به وفور در دسترس…
آیییی خدایا چی بگم از تکرار لحظات وزش نسیم خنک و ملایم….
الهی بی نهایت شکرت که امسال دو بار دعوتم کردی به شمال و یک بار به طالقان. الهی ازت ممنونم که سراسر نعمت و رحمتی برای عالمیان. شکرت که در مدار این زیبایی ها قرارم دادی.
سمانه جان دلم فرکانس قلب شاد و مهربونتو خریدارم. صلح و صفای خالصت رو نیز هم…
از پاکیزه جان گفتی، اصلا عجیب این دختر دلنشینه، دیروز توی قلعه رودخان با لباس محلی من و ترانه جونم عکس گرفتیم، همش تو فکر پاکیزه جان بودم، یه عکس با لباس محلی پروفایلش گذاشته بود که تو ذهنم هی چشمک میزد و بالاخره منم از اون عکسا گرفتم.
از افغانهای محترم گفتی، سبزی فروش سر کوچه ما هم آقا جعفر ابراهیمی، افغان هست که خدا میدونه چقدر شریف و محترم و دلپاک هستن. خدا حفظشون کنه.
سمانه جون، برای نوشتن واست از توی رختخواب بلند شدم اومدم تو ایوون نشستم که با موسیقی آب هماهنگ بشم، نمی دونم حسم بهت منتقل شده یا نه،
اصلا می دونی چیه، از یه جایی به بعد دیگه اینجا واسه کسی نمی نویسم، فقط واسه دل خودم می نویسم حتی اگر هیچکس کامنتمو نخونه. اوایل که متوجه قضیه امتیاز و رای و … شده بودم از مسیر درست خارج شده بودم و دلم می خواست رای جمع کنم ولی بعدش خدای بزرگ راهنماییم کرد گفت ببین خانم خوشگله این راهش نیست، از جاده خاکی برگرد بیا پیش خودم، و الی الله عاقبت الامور // و الیه المصیر
خلاصه که الان منم و یک دل شیدا و یه روح سبک.
در مورد خانواده همسر گفتی…
همین امشب داشتم معرفی دوره احساس لیاقت قسمت 1 رو گوش میدادم و یک لحظه در مورد روابطم فقط در همین یک حوزه با خانواده همسر فوکوس کردم و دیدم چققققدرررر عوض شدم، چقدر همه چیز بهتر شده، چه احترام و راحتی بیشتری دارم باهاشون، اصلا در مخیله ام هم نمی گنجید من باهاشون بدون همسرم برم مسافرت و بهم خوش هم بگذره!!!
می دونم که میتونم خیلی بهتر هم بشم بخصوص در مورد نه گفتن. ولی تا همینجا هم تفاوت از زمین تا آسمان است.
یه دوست خوب کسیه که کنارش متوجه گذر زمان نشی، انقدر حرف بزنی تا صدات بگیره، انقدر تایپ کنی که سر انگشتات سر بشه. و شما از اون مدل دوستای اوریجینالی عشقم.
قبلا هم بهت گفته بودم وقتی کامنتتو می خونم صدات تو گوشم می پیچه. یه صدای بم دلنشین با تن آهسته …
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
نوشِ جانت تمامِ لحظاتِ سرشار از زیبایی و حسِ خوب.
نوشِ جانت باشه این روزی های خدا که خودت دسترسی تو باز کردی بهشون.
تشکرت برای سفرهات بهم یادآوری کرد منم تشکر کنم برای دو سفر به روستای کلیجار نزدیک کاشان و یه سفر به رشتِ زیبا امسال تا الان+ روستای برغان.
فرکانسِ پاک و خالص و دلچسبت دریافت شد کاملاً و نشست به قلبم.
سورپرایز شدم نقطه ی آبی رو دیدم و پیامت رو خوندم.
میدونی ظهر برای حسِ خوبم چه کردم برای سمانه؟
چند تا اهنگِ شاد و قِر طوری واسه سمانه جانم دانلود کردم و از اسپیکر پخش کردم و باهاش شادی کردم و تو آشپزخونه مشغولِ کار شدم :)
هر بار به رنگِ خوشرنگِ لاک های دستهام نگاه میکنم دلم غش میره براشون…
تغییر زیاده…
از کسی که لاک براش ناپسند بود تبدیل شدم به کسی که با خودش و لاک های رنگ و وارنگش عشق میکنه و شادی :)
مرسی که رفتی بیرون و شروع به کامنت نوشتن کردی در فضای باز.
عطرش اومده تو کامنتت.
مگه میشه آدم حسش خوب باشه و تو صورت و صدا و فرکانس و کلامش مشخص نشه؟
صبح که رفتم خونه مامانم، خواهرم حرفی زد که مطابق با قانون بود.
گفت دیشب حدس میزده من صبح بیام و به مامانمم گفته.
من گفتم من خودمم نمیدونستم میام که…
گفت وقتی حال آدم خوبه حرکت های قشنگِ بیشتری انجام میده.
دیدم کاملا راست میگه.
من چند روزی هست که یه فشار رو از دوشم برداشتم و بسیار سبکبال و خوشحالم.
بذار از عمقِ احساسم بگم بهت:
دو پاراگرافِ اولت منو میخکوب کرد یهو.
قشنگ محبتِ خدا رو برداشتم از کلامِ محبت آمیزت و کاملا به وجد اومدم.
همه ی زیبایی های جهان از اللهِ یکتاست و بنده های قشنگی مثلِ تو این زیبایی ها رو که از درونِ خودشون میاد، رو به اشتراک میذارن با بقیه.
خودم نمیتونم الان تشخیص بدم صدای من بم با تُن آهسته هست یا نه:))))
فقط میدونم صدام قشنگه، مخصوصا وقتی روی موجِ حس خوب و زیبایی ها هستم، صلح درون و آرامش دارم.
هر چی هست خوبه، چون از درونِ سمانه جونم میاد :)
یه نفسِ عمیق میکشم از دور از فضای لطیف و بارونی که داخلش بودی.
من عاشقِ بارونم و مطمئنم به زودی ها دریافتش میکنم.
امشب چشم هام مزین شد به دیدنِ رویِ ماهِ ماه، که میدرخشید تو آسمون.
حسِ خوبی بهم منتقل کردی، شونصد برابرش برگرده سمتِ خودت سعیده جان عزیزم.
ماچ به روی ماهِ خودت و ترانه ی قشنگت.
مرسی برای تحسین ها و عشقی که بهم دادی (ایموجی چشمهای قلبی قلبی)
این قسمت کامنتت رو که خوندم بهت افتخار کردم:
از یه جایی به بعد دیگه اینجا واسه کسی نمی نویسم، فقط واسه دل خودم می نویسم حتی اگر هیچکس کامنتمو نخونه. اوایل که متوجه قضیه امتیاز و رای و … شده بودم از مسیر درست خارج شده بودم و دلم می خواست رای جمع کنم ولی بعدش خدای بزرگ راهنماییم کرد گفت ببین خانم خوشگله این راهش نیست، از جاده خاکی برگرد بیا پیش خودم، و الی الله عاقبت الامور // و الیه المصیر
سلام سلاااام صدای منو می شنوید از کرج. به قول ترانه که سرشو از پنجره ماشین برد بیرون و گفت سلام درختاااا من برگشتممم!!!!
یعنی دیوونه شدم واسش.
عاشق همین رها بودن و عشق بی قید و شرط بچه هام. نمونه اش رو دارم تو فرکانس ناز شما می بینم وقتی ذوق لاکهای خوشگلتو می کنی و با آهنگای درخواستی سمانه گلی شادی می کنی. وقتی قوانین الهی رو از دل هر حرفی گلچین می کنی و روش تمرکز می کنی. این یعنی خود خود خوشبختی!
عزیزدلمی با این نور بی آلایش وجودت. ممنونم خیلی خیلی زیاد که برام نوشتی. با صدای زیبات یه دهن برامون بخون شاد شیم آجی…
درود سلام بیکران خداوند بر سعیده یکتا پرست خیلی خوشحالم از سفر خوبتون به گیلان با تمام سرسبزیهایی که داره در نوع خودش بینظیره خوش بگذره سعیده جان
دقیقاً همینه وقتی رو خودت کار میکنی تمام زیباییها و جذابیهای خودت رو دیگران میفهمن از اینکه در صلح هستی و عزت نفس داری و تغییرات درونت به وجود آمده خیلی خوشحالم و این باعث شده که دیگران به شما زنگ بزنن برای بیرون رفتن درود بر شما که انقدر خوب و عالی توضیح میدهی
اتفاقا ابجی وجیهه بانو امروز هم برای من کامنتت گذاشت لطف کرد واز من تعریف کرد در مورد تغییراتی که در من به وجود آمده در راستای حرف شما
مثال کیوی خیلی عالی و به جا بود از شما سپاسگزارم همیشه به شادی و خوشی باشی بهترینها را برای خودت دختر گلت و همسرت آرزو دارم موفق باشی انشالله
سلام و اراده ویژه خدمت داداش محمدرضای عزیز و محترم و دوست داشتنی.
متشکرم از اینهمه محبت شما. الهی شکر که در مسیر بهبود و رشد هستید و خوشحالم از نتایج قشنگتون. رشد درونیلت و ارزش ها در انسان مثل جریان رشد فرزند میمونه، متوجهش نمیشی فقط از روی سایز لباسهاش می فهمی.
در مورد رشد شخصی خودمون هم یک سری علائم و نشانه ها اگر بهشون توجه کنیم هستن که به یادمون میارن قبلا در چه شرایطی بودیم و اللن چه تغییراتی کردیم.
خدا رو شکر می کنم بابت دوستان بسیار ارزشمندی مثل شما. در پناه الله یکتا شاد و موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم سلام به خانوم شایستهی عزیز که واقعا شایسته هستن ، سپاسگزارم از شما که دستی از دستان خدا شدین تا ما هم این زیبایی ها رو ببینیم و لذت ببریم ، و یه سلام گرم به دوستان سرزمین بهشت دوستان توحیدی الان اینجایی که هستیم دقیقا مثال بهشت در قرآن که میگه همتایانی مثل خودتان اینجاهم همه هم فرکانس های باحال دوست داشتی دورهم هستن ،
اول از همه صدای ذهن رو بگم که میگفت سلیمان بیخیال چه کامنتی آخه تو چی داری واسه نوشتن کدوم نتیجه بزرگ از توحیدت میخوای بنویسی نمیبنی دوستان چقدر رون قشنگ مینویسن تو چی. میخوای بنویسی باز منتظر بمون کامنت ها بیان تا بخونی
و اما قلب که جایگاه خودش میگه بنویس ، چرا ننویسی از تجربه های که کردی ، بنویس تو ام تکاملت روطی کن ، بنویس که به قول استاد باید حرکت کرد ،
مینویسم ….
دوستان من به قول خانوم شهریاری اومدم اهداف سه ماه ام رو نوشتم خیلی جالب بود برام نوشتم امروز 3مهر 1402 اهدافم رو مینویسم و کار های به عقل خودم میکشه رو نوشتم برای انجام اهدافم نوشتم که خدایا این چیزهایی که من میدونستم و ایناروهم خودت گفتی بقیه اش رو من نمیدونم تو بگو تو با من حرف بزن ، یاد حرف رزا خانوم افتادم گفت که رو دیوار خونه ام نوشتم من نمیدونم تو بگوووو من چیکار کنم ، دیروز 2مهر بود من فکر میکردم 3مهر امروز همون دفترچه رو باز کردم بخونم دیدم نوشته امروز 3مهر تعهد میدم برنامه های که از طرف من هست رو انجام میدم خدای من یه لحظه بغض کردم اینکار خدا قشنگ داشت باهام حرف میزد ، آره درست نوشتی برو حرکت کن من هستم من کنارتم نگران نباش ،
اما بقول استاد که اگه مطمئن هستی اگه به هدف ات پایبندی بیا به دوستانت بگو من جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم که بگم ، بعد میام به این ردپا اینجا نگاه میکنم ، ببین آقا سلیمان تعهد دادیار
بسم الله
من سلیمان رفتی تعهد میدم که چیت نکنم ، هر چیزی که تو رو از هدف ات دور میکنه میشه حاشیه
هدف پیدا کردن شغل مورد علاقه ام هست ، شغلی که به قول استاد حال کنم پول دربیارم نه اینکه کار کنم پول دربیارم ، شغلی که به عشقش از خواب بیدارشی بگی آخ جون من امروز هستم من میخوام تاثیر گذار باشم ، آخ جون میخوام حال کنم
کاری که شور و شوق و اشتیاق ات بالای بالا باشه
کاری که گذر وقت رو متوجه نشی ، کاری که غذا خوردن یادت بره، کاری که آزادی زمانی مکانی و مالی رو داشته باشه ، کاری که آزاد و رها باشی کاری که مفید باشی و…
چیز خاصی که نوشتم من الان یه مغازه گلفروشی گلهای آپارتمانی دارم باید به قول استاد از اونجایی که هستم شروع کنم به تغییر ، کارهایی که از دستم بر میاد ، همینجا جوری به کارم نگاه کنم که به من احساس خوب خوبی بده ، بسم الله میریم برای انجام اش ،
دومین هدف ام ، هدف ورزشی م5ماه دارم میرم برای آموزش والیبال که دوست دارم آخر پاییز که جوجه ها رو میشمارن والیبال و امتیاز های منم بشمارن تکنیک های والیبال ام درست بشه اول خودم راضی باشم و بعد مربی ام ، حرکت میکنم با توکل بر خودت و خداوند اینقدر مسیر رو برام روشن میکنه نتیجه این رو میگه من اوایل والیبال ام کسی زیاد دوست نداشت باهام بازی کنه من خودمم واقعیت است دوست نداشتم چون چیز زیادی نمیدونستم تا اینکه متعد شدم و تمرینات رو انجام دادم تکامل ام رو طی کردم بارها و بارها از بچه ها و مربی ام شنیدم که گفتن چقدر تغییر کردی تو دلم میگفتم تکامل دیگه ،تو هر کاری تکامل لازم ، بچه های که حرفه ای هستن بهم زنگ میزنن آقا سلیمان بیا سانس گرفتیم ، بچه ها میان تو کوچه میگن آقا سلیمان بیا والیبال ، متصدی سالن میگه سانس های خالی میتونی بیای تمرین کنی توپ بزنی، خلاصه از استاد یاد گرفتم حرکت حرکت حرکت ،
آقا این حرکت معجزه میکنه ، به قول دوست عزیز و هم مسیرم آقای علی برزگر که تو سایت ام هست دیروز بهم پیام فرستاد گفت قربون خدا برم تو یه قدم برمیداری تون هزار قدم بر میداره ،
اینجا اینا رو برا خودم نوشتم که هم رد پا باشه هم وقتی آخر پاییز میرسه خودم رو بسنجم،
الهی به امید تو
استاد و خانوم شایسته خیلی از شما سپاسگزارم
بابت اینهمه آگاهی و زیبایی ،
و یه تشکر ویژه از دوستان سرزمین بهشت ، یه چیزی بگم بهتون که من با کامنت هاتون زندگی میکنم .
سلام به همگی دوستان خوبم امیدوارم حالتون عالی باشه
••خدایاشکرت که فرصت دارم کامنت بنویسم و مقداری توجه روی سایت بگذارم ،هرچند سعی میکنم هرروز با آگاهیها زندگی کنم به اونها عمل کنم وکنترل ذهن داشته باشم اما نوشتن کامنت و بودن در سایت یه چیز دیگه س؛از خداوند عزیزم میخوام شرایطم رو بصورتی هماهنگ کنه که وقت آزاد برای سایت داشته باشم(الهی آمین).
••خدایاشکرت که یادت همیشه موجب آرامش منه ؛ اینروزها که در شغل جدیدی وارد شدم خواسته هام در مورد کاری که دلم میخواد داشته باشم کمکم برام واضح و واضح تر میشن ، در کل حس میکنم لازم بود وارد اینکار بشم تا از طریق تضادهایی که پیش میاد بتونم خودمو بهتر بشناسم، از روز اولی که کارمو شروع کردم تضادهایی پیش اومد که باید کنترل ذهن میکردم،باید توجهم رو به سمت دنیای بزرگتری هدایت میکردم، باید باورهای جدیدمو مرور میکردم، باید خودمو بیشتر از قبل به خدا وصل میکردم و به نظرم همین جایی که هستم بهترین مکان در زمان مناسبه چون همه چیزش باهم دست به دست هم دادن و دارن رشدم میدن ؛
مسئولیت پذیرتر شدم و میگم این شرایط رو خودم خلق کردم دمم گرم که قدرت خلق کنندگی دارم دمم گرم که قراره بهترشو بسازم و فرکانسهای قبلی مهم نیست همین حالا مهمه .
حدودا 10 روزه از مهاجرتم میگذره روزهای متفاوتی پشت سر گذاشتم آدمهای متفاوتی دیدم اتفاقات مختلفی رخ داد ،در برخورد با آدمها بغضم میگیره و یواشکی اشک میریزم از دلهایی که خداوند برام نرم کرده که تمام تلاششون رو میکنن تا راحت باشم. روز اول خانمی که به گفته خودش خیلی کاربلد و با تجربه بود بهم گفت اگه میخوای کارو بگیری باید زبون باز باشی باید چرب زبونی کنی باید پاچه خواری کنی گفت هرکی چاپلوسی کرده کارش راه افتاده،خندیدم و گفتم نیاز به پاچه خواری نیست هرچی بشه برام خیره، مهم نیس حتما اینجا پذیرفته بشم برای من کار زیاده….
اون خانم ساکت شد و دیگه چیزی نگفت _ من در اینکاری که هستم روراست و صادق بودم به معنای واقعی خوده خودم بودم گفتم من برای رضایت درونیم کار میکنم اونچیزی که آموزش دیدمو اجرا میکنم شاید کامل نباشه ولی بهترین چیزیه که در توانم هست ،بعضی مواقع کاری کردم که شاید دیده نمیشد ولی حس کردم اگر انجام بدم رضایت درونیم بیشتر میشه بلافاصله دست به عمل میشدم.
توی همین 10 روز احساسات مختلفی تجربه کردم و مهمتر از همه فهمیدم میل به قربانی بودن خیلی شدیدی در وجودم هست ،قبلا اینقدر برام واضح نبود اما تو موقعیتهای مختلف که قرار گرفتم مظلوم نمایی ها و میل به قربانی بودن خودشونو نشون دادن(خدایاشکرت )
•• به این زودی 10 روز گذشت و من چقدر خوشحالم که از روز اول پول ساختنم شروع شد این یعنی مدار ثروتم رشد داشته برای من خیلی نتیجه بزرگیه چون قبلا اینجوری نبود و چندین مورد مصاحبه باید میرفتم ، یه حسی بهم میگه قرارداد یکماهه ات که تموم شد چندروزی برو شمال برو دریا …. و دوباره بیاسر کارت یا کار دیگری که هدایتت میکنیم …دریا حسمو معنوی تر میکنه پس به این صدای درونم گوش میدم و انشاالله اواخر مهر کوله بار سفر به شمال زیبا رو میبندم و راهی میشم .
•• خدایاشکرت که تونستم بنویسم و احساسم بهتر بشه.
دوستتون دارم استاد عزیزم خانم شایسته باحال و دوستان خوبم که واقعا دلم تنگ شده برای خوندن کامنتهای قشنگتون ، بزرگترین دغدغه ام اینه که فرصتی فراهم بشه تا بتونم کامنت هارو با تمرکز بخونم. انشاالله در موقعیت مناسب قرار بگیرم و خداوند هماهنگش کنه الهی آمین.
استاد قبل از هرچیز از نتایجم ک این روزها بسیار قابل لمس هست میخوام بگم براتون، شما گفتین هروقت نتایج قابل لمس گرفتین و فهمیدین ک تغییر کردین یعنی راه و درست می رید و توهم نمی زنید.
اول از محبت و لطف های انسان ها نسبت ب خودم بگم، اینکه تا من از خداوند خواستم مغازه داشته باشم برای خودم، آنچنان مرا مورد لطف و محبت دستانش قرار داد ک مات و مبهوت موندم. حالا میفهمم شما می گفتین تو توی ذهنت و لایه لایه های درونت خدا رو منشا بدون همه عاشقت میشن همه برات همه کار میکنن.
از مغازه های تو بازار ک تک تک شون برام دعای خیر میکردن و کلی بهم پیشنهاد میدادن برای اینکه تجربه نداشتم مثل دخترشون با من رفتار میکردن و حتی یکی شون در مودر خدا باهام صحبت کرد، اینکه نگران نباش توی زمان همه چیز درست میشه خدا به همه چیز میرسونتت خدا بهترین دوستت باشه، و گفتن ایشالله میای میگی بنز خریدم عمو.
از همسایه هایی ک رد میشن و برام کلی دعای رزق و برکت میکنن.
از افرادی ک پول دادن تا مغازه جور بشه، ینی دونه دونه شون معجزه است و من خیلی هاشون رو نمیشناسم.
از برکتی ک ب رزق مون داد این مدت خدا. اینکه پدرم کلیی پیشنهاد کاری دریافت کرد و همه شون هم نقد واریز میکردن و پدر عزیزم عاشقانه از خرجی خونه میزد و میداد ب من ک روی مغازه خرج کنم. از اینکه ب من میگفت مبادا غصه چیزی رو بخوری من بجات غصه میخورم.
یه اتفاق جالب ک این اواخر برام افتاد. یک آقایی در فامیل ما معروف هستن ب اینکه ب همه کار دارن و در مورد همه نظر میدن مخصوصا خانم ها اون هم از نوع مانتویی :))) بطوری ک هر خانمی از فامیل ایشون رو تو خیابون ببینه فرار میکنه ک نبینتش خخخخ
چند روز پیش ایشون من رو در بانک دیدن و من بدون اینکه بگم وای ایشون الان منو با مانتو دیده الان کلی حرف میزنه پشتم( این حرفای شرک الود ناعمه قبل بود) بلند شدم و سلام کردم و موقع برگشت هم من خودم رفتم گفتم بااجازه و خدانگهدار و گفتن عذر میخوام نشناختم تون خودم رو معرفی کردم. و امروز عموی من گفتن آقا ابراهیم گفته ناعمه چقدر دختر مودبی عه. و کلی ازت تعریف کردن. عمو خودش کلی تعجب کرده بود ک ببین آقا ابراهیم از دختری تعریف کرده، چون ایشون اصلا همچین ویژگی ندارن.
با خودم گفتم خدایا من چکار کردم بجز اینکه از بنده ات نترسیدم، شرک نورزیدم و برا خودم بزرگش نکردم. بعد ببین از عجایب هفت گانه رخ داده.
و فهمیدم توحید همه چیزه همه چیز. وقتی فقط خدا رو تو ذهنت بزرگ میکنی، بندگانش با عشق بهت خدمت میکنن و عشق میورزن.
استاد من حدود 4.5 روزه ک مغازه ام رو باز کردم ولی خدا از طریق بچه ها این فرشته کوچولو ها برام بازاریابی میکنه. میرن دوستاشون رو می کشونن اینجا تا از من خرید کنن. بچه ها ب مامان شون میگن عه مامان ببین اینجا لوازم التحریر باز شده. یکی شون چند بار میاد میگه خاله مدادرنگی نیاوردی میگم نه فعلا عزیزم برم بازار میارم ولی اگر عجله داری برو از یه جای دیگه بخر میگه نه میخوام از شما بخرم. خیلیاشون وقتی خرید میکنن میگن از این ب بعد میایم از شما خرید میکنیم.
و منی ک در آرامش تو سایتم یا فایل تو گوشمه و مشتری خودش میاد، زوری نمیزنم. رزق من دست خداست. من باید سمت خودم رو انجام بدم.
به یه آیه ای تو قرآن برخوردم نوشته بود، موقعی ک زمان نماز میشه اموال و تجارت تون رو رها کنید و بدانید این برای شما بهتر است خداوند روزی شما را می رساند.
گفتم خدا خودش میگه تو ب بندگی ات برس، تو توی ایمان و توحید قوی شو. مشتری رو بسپر ب من. تو روی بهبود شخصیت و برطرف کردن ترمز و شرک هات کار کن بقیه اش با من.
یعنی همین قدر ساده ؟
بله بنده من تو اومدی ک لذت ببری تو این دنیا.
منی ک این مکان شده کتابخونه ام، شده غار حرا. از صبح ک میام روی قوانین کار میکنم و خدا میدونه در آینده چه رشدی کنم. آرزویی ک بسیار میخواستم اش ک یک مکان شخصی و ساکتی بهم بده تا با آرامش بشینم رو قوانین و بهبود شخصیتم کار کنم.
منی ک از وقتی با قوانین آشنا شدم خواستم از کار اداری ام با وجود شرایط عالی بیام بیرون، با اینکه من کارمند اصلی شرکت مون بودم و کار بسیار سبک داشتم و فرد قابل اعتماد رئیس مون ولی نموندم چون میخواستم برای خودم کار کنم، چون دنبال این بودم از پتانسیل هام برای خودم استفاده کنم، چون آزادی زمانی و فکری خیلی برام اهمیت داشت.
البته قبل از این راحتی ک اینجا بوجود بیاد برام. استاد من توی غرفه های کارآفرینی محصولاتی رو میفروختم و کم کم هدایت شدم و بعد از نشان دادن اون ایمان پله پله هدایت شدم و این خواسته در من شکل گرفت. یعنی اگر من اون دست فروشی رو انجام نمیدادم و درس های صبر و ایمان و تقوا رو در خودم نمی ساختم اینجا نمی توانستم انقدر در آرامش باشم، یاد گرفتم درطی مراحل رسیدن ب این خواسته ام باید صبر کنم. ایمان نشون بدم، نترسم و عجله نکنم. خودم میدونم درس هام رو عملی پس دادم ک اون هم ب لطف خودش بود، خودش قوت و نیرو میشد در پاهایم در قلبم.
احساس میکنم رسیدن ب خواسته ها انسان رو در ایمان میبره جلو، ینی هرچه من ب خواسته ام میرسم قدرت خدا رو بزرگی خدا رو بیشتر باور میکنم و برای ذهنم فکت و منطق میسازم. چون قبل از رسیدن ب خواسته ها آدم توی شرایط اضطرار هست و کلی نجوا میاد سراغ آدم و نشون دادن ایمان تو اون شرایط کمی سخته. و اگر من آگاهی های سایت و فایل های توحیدی و قرآن رو نداشتم چطور از پسش برمیودم خودم هم نمیدونم. واقعا خداروشکر برای هدایتش. برای وجود شما استاد نازنینم.
استاد یک مغازه ی لوازم التحریری در محل ما هست ک فروش بسیار بسیار بالایی دارن و من گاهی از قصد میرم از جلوی مغازه شون رد میشم. و با قلبی پاک و تحسین گر میگم آره خدا ب منم میده. حتی من یه بار رفتم و از نزدیک بهشون تبریک گفتم برا مغازه جدید و براشون دعای برکت کردم. درصورتی من واقعا خواسته شدیدی برای مشتری ندارم، یعنی نه اینکه نخوام چرا ولی اون حرص زدنه در کار نیست.
چون توی مصاحبه ای ک با مغازه های پرفروش محل مون داشتم گفتن صبر داشته باش، منصف باش و خوش برخورد. و من این تحربیات رو ب همراه ایمان ب ربم دارم دیگه نگران چی باشم ؟
بریم سراغ فایل زیبای این قسمت.
چقدر این فضا روحانی بود، ترکیب اون ابرها و فیس درصلح استاد نازنین چه شود. چه آرامشی داشت اون فضا با ترکیب صدای آرامش بخش خانم شایسته زیبا.
خانم شایسته عزیز چقدر شما شخصیت سپاسگزاری دارید، هر سری سفر گفتین این بهترین سفر بوده و هربار شما بخاطر شکر نعمت هاتون، افزون شده این نعمت ها و زیبایی ها ب تجربیات تون.
خانم شایسته جان عاشق اون چهره درصلح و آرام تون هستم ک کنار سنگ ها نشسته بودین و سکوت و اون نگاه حیرت انگیزتون ب طبیعت نشان از عمق سپاسگزاری رو ب من داد. گاهی نیاز نیست ب زبان بگی بلکه سکوت میکنی و با قلبت فرکانس سپاسگزاری رو میفرستی.
چه ثروتمند است رب العالمین، چه جهان پر از ثروت و برکتی آفریده، تبارک الله. فراوان درخت و سرسبزی، فراوان آب و برکت.
اون باغ برای خودش بهشتی بود، انواع و اقسام گل های رنگارنگ و زیبا با تریل سنگ فرش شده و هوای مطبوع خود بهشت بود. چقدر گلها تازه و تمیز بودن معلومه ک خیلی ارزش میدن و بهشون رسیدگی میکن از تمیزی تریل ها بگیر تا تازگی گلها. از اهمیتی ک برای بچه ها قائل هستن و براشون باغ مخصوص درست کردن از آبنماهای سنگی ک ساختگی بود و آب زلال و تمیز داشت.
اون صندلی ها در سایه درختان چقدر بجا بود، یاد آیه ای از قران افتادم ک میگه بهشتیانی ک زیر سایه خنک درختان نشسته اند و فرشتگان گراگرد آنان میچرخند.
این ویژگی شخصیتی بخشندگی تون خیلی برام قابل تحسینه برای تشکر از TA بنزین میزنید، برای تشکر از اون دوست عزیز ک بهتون آب داده بود هدیه میخرید و… چقدر ثروت خوبه و چقدر افراد ثروتمند ب رشد جهان کمک میکنند و معلومه ک جهان برای رشد و گسترش اش ب اونها کمک میکنه.
ثروت روی اخلاقیات و شخصیت انسان تاثیر میزاره. استاد من واقعا انقدر افراد ثروتمند محترم دیدم ک دیگه کلی منطق قوی برا ذهنم ساختم ک نمیتونه برگرده ب قبل و بگه ثروتمندا خودشون رو می گیرن عقده ای هستن محترم نیستن اتفاقا شخصیت و رفتار محترمانه رو توی افراد ثروتمند خیلی بیشتر دیدم. هم با خانواده خودشون هم با دیگر افراد.
قبلش میخوام سپاس گزاری کنم از خدا جان که مثل دیروز، منو ساعت 4 بامداد بیدار کرد و اومدم تو سایت…
از بیداری تا حالا دارم کامنتهای عالی میخونم.
دیشب دلم میخواست هدایت شم به خوندنِ کامنتهای کاربردی و حال خوب کن و جذاب.
الان اجابت شده، خدا رو شکر.
تبریک ویژه و صمیمانه ی من خدمت تو، دوست عزیزم، برای افتتاح مغازه ی لوازم تحریرت که به فضلِ خدا همه ی کارهاش عینِ هلو، عینِ کره و عسل، برات شیرین جلو رفته.
وقتی خوندم لوازم التحریر، یه قندی تو دلم آب شد که نگو.
من عاشقِ لوازم تحریرم.
مطمئنا که با صبر و حس خوب و باورهای خوب و سپاس گزاری و مخصوصا خوش اخلاقی در کارت، به موفقیت های فراوان میرسی.
این مسیر روشن و نورانیه.
مرسی که این کامنت زیبا رو نوشتی از نتایجت و افکارت.
خیلی عالی و باور ساز هست برای همه مون، که میشه…
تحسینت میکنم برای شجاعتت، جسارتت، اقدام های عملی ات و کوششت.
بهترین ها در همه ی ابعاد زندگی، نصیبِ قلبِ بزرگ و تلاشگرت.
جالبه واسم، دومین روزی هست که خیلی هدایتی ستاره قطبیمو اینجا مینویسم به جای دفترم:
خدایا میخوام امروزمو به بهترین شکل واسم کارگردانی و چیدمان کنی. (به قول آقا احسان مقدم نازنین)
خدایا میخوام امروز تا پایانش کلی لذت ببرم از همه چیزِ زندگیم و همه ی لحظاتم، هر چی بیشتر بهتر.
خدایا میخوام امروز ظرفِ لذت بردنم رو حسابی پُر و پیمون کنم.
خدایا میخوام منو بذاری تو مدارِ دریافت دوره احساس لیاقت، تو میتونی و میدونم که میشه، مثلِ تمامِ نعمتهایی که از فضلت دادی بهم بدون اینکه من تلاشِ خاصی بکنم، فقط به تو گفتم و روی تو حساب کردم و تو بهم دادی.
خدایا مرسی واسه روزیِ امروز، بیداری 4 صبح، خوندنِ کامنتهای عالی، انرژیِ خوب، آغاز روزی پر از لذت در 10 مهرِ زیبای 1402.
سلام سلام سلام ب سمانه جان تحسین گر ب قلب پاک و پر از عشق ات.
ب قول سعیده جان صدای منو میشنوید از مغازه یا همون کتابخونه ام ؛))
عزیزم چه قلب پاکی، راستش برای من هم از این بیداری ها پیش میاد ولی چشمام باز میشه و بعد اینجانب مجدد بیهوش میشود خخخخ بیهوشی در حدی ک من حتی خواب هم نمی بینم و اتفاقا امروز ب خواهرم میگفتم انگار میرم اون دنیا و صبح مجدد برمیگردم. ولی خیلی دلم میخواد اون شب بیداری هارو تجربه کنم اون لحظاتی ک خدا میگه بلند شو و ب عبادت بپرداز.
یاد یه ایه ای افتادم ک خدا میگفت مومنان کسانی هستند ک در اعماق شب تسبیح خدا رو میگن و عبادت میکنن، چه سعادتی نصیبت شده خداروشکر.
باورت میشه امروز صبح حدود 2 ساعت قبل یادت افتادم ؟
باورت میشه منم امروز ب محض بیدار شدن پریدم جلوی پنجره با عینک آفتابی ب چشم داشتم قربون آسمون خوشگل با ابرهای زیباش و خورشید تابان میرفتم. و اون هوای بهشتی رو می بلعیدم و ستاره قطبی رو با اون احوالات میگفتم و دقیقا چی گفتم ؟
خدایا ب قول احسان عزیز امروز کارگردان زندگیم باش، همه چی ام ازش خواستم از حال خوب، از آگاهی، از احساس لیاقت و عشق، از حس قدردانی و سپاسگزاری از خودش و بنده هاش، از گشایش در رزق و روزی و عمر و سلامتی بیشتر، از حال خوب احساس خوب، از یک قدم جلوتر رفتن در بهبود شخصیتم و آگاه شدن از شرک و ترمزهایی ک مانع اجابت دعایم میشود، از صبر و همه چی. فکر کنم دیگه چیزی جا نمونده باشه ؛)))
مرسی ک با قلب مهربونت برام نوشتی، متشکرم برای تبریک ات قلب قلب قلب. تشریف بیارید مغازه درخدمیتم با عشق.
مطمئنا که با صبر و حس خوب و باورهای خوب و سپاس گزاری و مخصوصا خوش اخلاقی در کارت، به موفقیت های فراوان میرسی.
این مسیر روشن و نورانیه.
بله عزیزم رسیدن ب تمام خواسته ها از این مراحل بالا میگذره و استمرار همین مسیر روشن و نورانی سایت.
انشالله ک شما هم دانشجوی دوره احساس لیاقت بشی چون لایقش هستی عزیز و همینطور پله های رشد و موفقیت رو بالا و بالاتر بری.
در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشی سمانه جانم.
کامنت تون رو خوندم و چقدر لذت بردم از تکاملی که طی کردید و مسیر توحیدی که در پی گرفتید
تبریک میگم به شما، چقدر خوب قانون رو درک کردین و چقدر عاااالی دارین پیش میرین
بابت مغازه تون هم تبریک میگم امیدوار به لطف خدای مهربان همیشه پر برکت و پر از مشتری باشه براتون
آنقدر اتفاقایی که برای شما افتاده رو خوب درک میکنم که حد و حساب نداره
آخه دقیقا همین مسیر زیبا برای من هم اتفاق افتاده و هر روز داره بهتر و بهتر میشه، خدایا شکرت
از وقتی که دارم رو باورها کار میکنم و حالم خوبه ، بهترین آدمها سمتم میان، بهترین فرصتها و موقعیتها بهم پیشنهاد میشه و رزق و روزی در زندگی من بیشتر و بیشتر شده و خیلی اتفاقات زیبا دیگه…
و شروع این مسیر زیبا از این باور بود من ارزشمندم، خداوند عاشق منه، دوسم داره، همیشه من رو هدایت میکنه و چون باور کردم که انسان هدایت شده ای ام اتفاقات یکی یکی شروع شد بقول استاد بوم بوم بوم، همه چیز داره اونطور که میخوام پیش میره و هزاران بار سپاسگزار الله وهاب هستم که همیشه لطف و مهربانیش شامل حال من بوده و هست و خواهد بود
خداوند همه چیزه ، تمام زیبایی ها خودشه ، اتفاقات خوب خودشه ، موقعیتها و شرایط و فرصتها خودشن ، افرادی که میان دستان خداوند اند و تمام اتفاقات، موقعیتها، آدمها و زمانهای مناسب رو خودش در مسیر من قرار میده و همیشه من رو هدایت میکنه به سمت خواسته هام و من بینهایت سپاسگزار خدایی هستم که تنها منبع قدرت در کیهانه و همه چیز دست خودشه
امیدوارم در این مسیر زیبا هر روز بهتر و بهتر پیش برید و نعمتهای بیشتری رو دریافت کنید
در پناه الله یکتا شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سپاسگزارم بابت محبت تون برای پاسخی ک ب کامنتم دادین. چه باور زیبایی :
من ارزشمندم، خداوند عاشق منه، دوسم داره و همیشه من رو هدایت میکنه
اتفاقا امروز از خدا خواستم ک هدایتم کنه ب آگاهی هایی در مورد احساس لیاقت.
کامنت شما نشانه ای بود از سمت خدا، ک ادامه بده و صبر و امید داشته باش تا تکاملت طی بشه. خدا رزاق عه.
بسیار خوشحالم بابت نتایج مالی و هدایت هایی ک دریافت کردین خداروشکر، انشالله ک پیشرفت های بیشتر و موفقیت های بالاتری کسب کنید.
خداوند همه چیزه ، تمام زیبایی ها خودشه ، اتفاقات خوب خودشه ، موقعیتها و شرایط و فرصتها خودشن .
افرادی که میان دستان خداوند اند و تمام اتفاقات، موقعیتها، آدمها و زمانهای مناسب رو خودش در مسیر من قرار میده و همیشه من رو هدایت میکنه به سمت خواسته هام و من بینهایت سپاسگزار خدایی هستم که تنها منبع قدرت در کیهانه و همه چیز دست خودشه.
سلام من و درود خداوند به استاد خوب و دوستداشتنیم و خانوم شایسته مهربان
خدارو شکرگذارم که باز هم از دیدن شما و دیدن این همه طبیعت زیبا بهرهمند شدم
واقعا خیلی زیبا بود این قسمت از سریال سفر به دور آمریکا من امشب شب کار بودم و امشب تا الان داشتم هم به آموزش های استاد گوش میدادم و هم کارم رو میکردم، کم کم داشت صبح میشد و من کارم رو تموم کردم و متوجه این قسمت از این سریال شدم که تازه گذاشته شد تویه سایت منم گفتم بیام و این قسمت رو ببینم و حسابی خوش بگذرونم،
واقعا خیلی لذت بردم از دیدن تک تک لحظه های این زیبایی ها،واقعا وقتی خانوم شایسته عزیز اون گل های زیبا و خدا پسندانه رو فیلم میگرفت واقعا یجوری در ذهنم تجسم میشد که الان من اونجام، من دارم فیلم میگیرم ، واقعا لذت بردم خدایاشکرت،
چه زیباست وقتی که زیبایی های خداوند رو میبینیم و شکرگذار خداوندیم،دقیقا مثل شما دو فرشتهی مهربان
واقعا خدایاشکرت ،از وقتی من متمرکز شدم بر روی زیبایی ها ، بر روی خوبی ها و یک عالمه چیز های مثبت، به لطف خداوند خوبم، تقریباً نگاهم نسبت به همه چیز عوض شده، و این هست لطف و مهربانی خداوند بر روی یک بنده اش، که خداوند چقدر توانایی اینو به بندگانش داده تا از همه چیز بشه لذت برد ، که خودش رو حتا توی اون گل های زیبا بشه احساس کرد ، که خودش رو تویه اون موج های از آب فراوان بشه دید و لذت برد، واقعا این زیبایی های پروردگارم قابل تحسین هست، خدایا شکرت،
اینجا هم دیگه آفتاب در آومده و خیلی یک طلوع زیباست، که به لطف رب با عظمتم همیشه برای دیدن طلوع خورشید که آغاز گر یک روز جدید و یک هدیه الهی برای همهای موجودات هست مخصوصاً برای ما بندگان خدا میام و میبینم و لذت میبرم از اون تپیدن نور خورشید بر روی برگ درختان و چر چر و آواز خواندن پرندگان واقعا خدارو سپاسگزارم،خدایا شکرت
خب آرزو میکنم هر کجایی که هستیم همهی این اعضای خانوادهی بزرگ سایت ، همیشه در پناه خداوند مهربان باشیم آمین
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان همسفرم
خدارو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
ی زمانی وقتی قرآن رو میخوندم که میگفت :
اول صبح و نیمه روز و دم غروب صلات خودتون رو انجام بدین برام قابل درک نبود که یعنی چه من صبح زود پا شم که برام هم سخت بود یا ظهر خسته از مدرسه یا دانشگاه یا سر کار بیام و بیشنم ی سری حرکات رو انجام بدم و ی ذکری هم بگم و این میشه صلات من و خدا هم به این کار من پاداش میده .واقعا حسی نداشتم نسبت به این کار و صرفا ی زمانهایی هم که انجامش میدادم به خاطر ترس از جهنم بود و صرفا بر اساس تقلید و بدون تفکر
نمیخوام بگم نماز به این شکلی که مرسومه در جامعه ما بده اما من باهاش ارتباط برقرار نمیکردم
تا اینکه اومدم توی این مسیر و برای اولین بار مفهوم صلات رو از کلام استاد شنیدم که ّ
صلات یعنی توجه به آثار و نشانه های خداوند حالا هرکسی به هر طریقی که باهاش ارتباط برقرار میکنه ی جوری که احساس خوبی بهش میده
و الان جوری شده که من دقیقا دارم اون چیزی رو که بارها شنیده بوده و خونده بودم و درکش نمیکردم رو هم اول صبح و هم نیمه ی ظهر و هم شب هنگام تجربش میکنم :
توجه به خداوند به واسطه ی فایل ها و آگاهی های استاد
اول صبحو رو با فایل های اجرای توحید در عمل شروع میکنم که به خدا ختم میشه
بعدش با دوره عشق و مودت که باز هم به توحید بر میگرده
و بعدش با فایل های سفرنامه که تجلی نشانه های خداونده
و بعدش با خوندن کامنت که باز هم نشانه های توحیدی بودن رو میخونم توشون
و بعدش با دوره ثروت که باز هم برمی گرده به باور و توجه به خداوند به عنوان منبع رزق و روزی و طلب و درخواست کردن از اون
راستش تا حالا اینجوری به این بودن و کار کردن توی این مسیر نگاه نکرده بودم که امروز درکش برام حاصل شده که کسی که توی این مسیر و با استاد داره پیش میره مدام در حال توجه کردن و صلات خداونده
دیروز توی سوره یونس رسیده بودم به این آیه که :
و اقم وجهک للدین حنیفا
و چند بار نوشتمش و از خداوند خواستم که کمکم کنه درکش کنم رفتم ریشه های اقم و وجه رو نگاه کردم توضیحاتشون رو خوندم اما باز هم اون درکه برام حاصل نشد
اما الان که دارم مینویسم این مطالب رو انگار که همه ی اون چیزی که میخواستم درک کنم رو درک کردم که ما با بودن توی این مسیر دقیقا داریم ذات وجودی خودمون رو که از دین حنیف هست رو به یاد میاریم و زنده نگهش میداریم و برپاش میداریم
ذاتی که در اثر ورودیهای غلط انگاری به خواب رفته بود داره با این آگاهی ها از خواب بیدار میشه و به سمت یک نیرو و قدرت جهت دهی میشه
در مورد ریشه کلمه وجه ی معنی صورت هم آورده شده. دیروز داشتم به این کلمه فکر میکردم که ببین ما وقتی روی کسی غیر از خدا حساب میکنیم و از اون میخوایم چیزی رو طلب کنیم سرمون پایینه خوار و ذلیل میشیم در مقابلش و صورت و چهره خودمون رو پایین میندازیم از خجالت از احساس حقارت
اما وقتی کسی از خدا میخواد طلب کنه صورتش رو بالا میاره و با عزت ازش طلب میکنه حالا کاری ندارم که اینکه فکر کنیم خدا فقط توی آسمونهاست وبه خاطر همین سرمون رو بالا میاریم و ازش درخواست میکنیم ولی به نظرم حتی اگر همین هم باشه باز هم نشون دهنده بالا بودن قدرت و عظمت خداونده و هرکسی هم که بخواد ازش طلب کنه باید سرش رو بیاره بالا و با افتخار ازش بخواد
خدایا شکرت
اینا اومد و من نوشتم درحالیکه لحظه ای که میخواستم بنویسم احساس میکردم ذهنم خالیه و چیزی توش نیست اما یاد صحبت مریم خانم افتادم اونجایی که توی دوره دوازده قدم استاد میخواستن فایل ضبط کنن نمی دونستن چی میخوان بگن و ایشون گفتن شما بشین خودش بهت گفته میشه منم فایل ورد رو باز کردم و گفتم خدا خودت هدایت کن چی بنویسم
الان که برای برای بار دوم میخوام فایل رو ببینم حکمت اینکه چرا بهم گفته شد از صلات بنویس رو دارم درک میکنم چون
اونجایی که استاد به خانم شایسته گفتن :
عاشقتم که به همه چی توجه میکنی
دقیقا همون چیزیه که امروز من درکش کردم توجه که میشه همون صلات که توی تمام طول روز باید انجامش بدیم و شکل و فرمت مشخص و از پیش تعییین شده ای نداره و با توجه به همون شرایط و همون لحظه ای که توش قرار میگیری شکل میگیره و برای هر فردی با توجه به مداری که توش قرار داره درک متفاوتی ازش داره
مریم خانم با توجه کردن به این گیاه یا گل یا هرچی که اسمش رو بزاریم ی سری نعمت های و نشانه های خداوند توی ذهنشون مرور شد و من با توجه کردن و زوم کردن دوربین نعمت خورشید رو به یاد آوردم شاید چون خیلی شبیه به نقاشیهاییه که بچه ها از خورشید میکشن و یک آن ذهنم رفت سمت دوره روابط و صحبت های استاد در مورد نظمی که خداوند داره جهان رو باهاش مدیریت میکنه کهکشان ها رو که هر کدومشون اگر یک ذره جابجا بشه همه چیز نابود میشه
همین دیروز بود که داشتم فکر میکردم خدایا تو چجوری این خورشید رو جایی قرار دادی که اینقدر تنظیمه و نورش برای ما قابل تحمله و ی ذره اگر بیاد پایین تر ما میسوزیم و از بین میریم .اصلا آدم وقتی بهش فکر میکنه دیووونه میشه و بقول استاد بهتره بهش فکر نکنه چون نمیتونه درکش کنه
چقدر با دیدن این تقابل جنگل و صحرا یا کویر یاد جهان دو قطبی ای افتادم که استاد توی دوره کسب و کار و دوازده قدم و عزت نفس ازش صحبت میکنه که هر دوش برای جهان لازمه و اگر اینجوری نباشه جهان نابود میشه اما اینکه ی همچین صحنه ای کنار هم باشن ی همچین تضادی روبروی هم باشن چیز حیرت انگیزه چیزی که تاثیرش رو میشه در چهره مریم خانم هم دید ی حالتی که منجر میشه به سکوت به مراقبه
سکوتی که خلسه ای رو در ذهن ایجاد میکنه که دوست داری تداوم پیدا کنه ایکاش زمانش طولانی تر بود اما باز هم شکر به خاطر تجربه این حس خلا
و او خدایی است که دو دریا را به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ است، و بین این دو آب (در عین به هم آمیختن) واسطه و حایلی قرار داد که همیشه از هم منفصل و جدا باشند.(فرقان 53)
و جالبه که اینجا هم این دریاچه ها که دوقلو هم هستن حایل و جدا کننده این دو تضاد هستن
استاد شما با اینهمه آگاهی میگین ما خیلی چیزها رو نمیدونیم دیگه من نوعی چی بگم
چقدر رنگ آبی این دریاچه ها مسحور کننده است . خدای من . حتی اینطرف هم که سبز نیست باز زیبایی خاص خودش رو داره مخصوصا با اون جاده های مارپیچی که درون جوری نشون میده که دقیقا ما هم باهاش خم و راست میشیم
اون رست روم ها و نیمکت ها هم که دیگه عندشن توی ی همچین جایی و اینقدر احترام قائل شدن برای موجودی به اسم انسان چقدر این احساس لیاقت و ارزشمندی این مردم قابل تحسینه بهترین چیزها رو برا خودشون فراهم میکنند
آقا منم میخوام از این پیاده روی های دوستانه توی ی همچین جایی و ی همچین تریلی بقول غزل جان مگه چیه منم میتونم لایق همچین چیزهایی باشم چرا که نه
آقا رسما دیوانه شدیم رفت با این گلهای زیبا با این رنگهای مجذوب کننده چه عسلی تولید بکنن این زنبورهای زیبا از این شهد های فوق العاده .اینا رنگشون اینقدر جذابه دیگه شهدشون چی هست
خدایا کمکمون کن این حجم از زیباییها رو درک و هضم کنیم
برام جالب بود ببینم چیه هست این باغه :
The mission of Betty Ford Alpine Gardens is to protect the alpine environment through education, conservation and living plant collections.
جالبه از لفظ رسالت هم استفاده کرده .رسالتشون اینه که محیط گیاهی کوهی رو از طریق آموزش و جمع آوری گونه های گیاهی زنده حفظ کنن
به افتخار بتی همسر رییس جهمور جرالد فورد اسمش رو گذاشتن باغ بتی فورد که ی خانم فعال بوده و خودش رو از الکل و اعتیاد به دارو نجات داده و موسسه توانبخشی رو هم در آمریکا تاسیس کرده و به خیلی ها کمک کرده که الکل رو ترک کنن ……….و جایزه های زیادی هم گرفته .
چقدر حسش قشنگه قدم زدن توی این باغ و دیدن این شگفتی های رب که یکی از یکی زیباتر
سپاسگزارم مریم خانم که اینقدر با دقت و با زوم کردن همه چیز رو دارین از نزدیک نشون میدین آدم احساس میکنه میتونه دست ببره از تو دوربین و لمسشون کنه حتی اونجایی که از کنار اون کلاه کابویی ها رد شدین یک آن حس کنم دستم رو ببرم یکیشون رو بردارم اینقدر حس نزدیکی داشتم
جالب بود برام توی آمریکا همیشه توی هر جایی که بزرگترها میتونن باشن ی محدوده ی خاصی رو به بچه ها اختصاص میدن مثل این قسمتی که نوشته بود باغ بچه ها احتمالا خود بچه ها کمک کردن توی درست کردن این قسمت ها یا آموزش هایی خاصی توی اون قسمت برای بچه ها دارن که از همون سن کم اونا رو آشتی میدن با طبیعت که نتیجش میشه اون پدری که بچش رو توی کالسکش روی شونش میزاره و میاد توی طبیعت که هم خودش اذیت نشه و لذت ببره و هم دیده ها و شنیده های بچش زیبا باشه
باز هم خدایا کمکمون کن درک کنیم این چیزهایی رو که داریم میبینیم
خداروشکر گذارم که امروزهم بهم هدیه داد که دراین مسیر توحیدی قدم بردارم
واین سریال زیبارو دوباره دنبال کنم وادامه بدم البته دیروز من میخواستم کامنت بنویسم که گفتم بذار یدفعه دیگه فایل رو ببینم وبا تمرکز لازم درمورد زیبایی هاش بنویسم
واقعا این جمله ای که ما زیبایی هارو رها میکنیم برای اینکه به زیبایی های بیشتر برسیم توی این سفر داره کاملا بهم ثابت میشه چون هر قسمتش زیبایی های بیشتری از قسمت قبل میبینم
انگار کلرادو یه پکیج کامل از زیبایی هاست اینکه یه قسمتش با اون پوشش گیاهی جالب وخشک وروبه رو سرسبز و وسطش یه دریاچه به این زیبایی اینو داره بهم میگه که خالق این زیبایی ها فقط خودش میدونه دلیلش چیه که به این صورت خلق کرده
یه لحضه تو چهره خانم شایسته میشد دید که غرق اون محیط زیبا شده اخه مگه میشه ببینی یه همچین زیبایی رو وغرقش نشی
استادی که توی اون اب کم صندلیش رو گذاشته بود وداشت لذت میبرد وشکر گذاری میکرد هدایت شد به این دریاچه بزرگ وزیبا
تو ی یکی از کامنت های دوستان بود که فکنم اقای اسدالله زرگوشی عزیز نوشته بودند که من گفتم یه چیزی کمه که اونطوری که باید وشاید ذوق نمیکنم برای این زیبایی ها که فهمیدم یه چیزی تونگاه من کمه اون تکراری شدنه زیبایی هاست
که استاد یه جوری شکر گذاری میکنه انگار که واقعا تا حالا اب ندیده واقعا این نوع عملکرد بی نظیره هزران بار استاد تحسینتون میکنم برای این نگرشی که برای خودتون ایجاد کردید
واقعا این درون ایده بی نظیریه مثل بچه پرنده دنبال ماشین میومد وداشت زیبایی هارو شکار میکرد یه لحضه فکر کردم یه نفر داره اینجوری فیلم برداری میکنه واقعا فوق العاده بود خدایا شکرت برای این تکنولوژی بی نظیر
اون مسیر سربالایی که برای پیاده روی رفتین با اون ریشه درخت ها چقدر زیبا بودند اون گل های وحشی اون افتابی که میخورد به اون سنگا ویه رنگ قرمزی بهش داده بود فوق العاده زیبا بود
واقعا لذت بردن از لحضه های زندگی واز این عمری که در حال گذر هست خودش یه هنره که هرکسی بتونه این هنر لذت بردن از لحضه های زندگیشو یاد بگیره میشه گفت بهشتو تجربه کرده
تحسین میکنم اون خانم های رو که از یه جای دیگه ای اومدن که اونجا پیاده روی کنند ولذت ببرند
این که از اون طبیعت نهایت لذت رو ببری و وهم اونجاهم غذاتو بخوری
من بارها گفتم به خودم وبازم میگم که این مردم امریکا لیاقت هر انچه رو دارند کسب کردند چقدر این شهر تمیزه چقدر زیباست حتی یدونه من اشغال ندیدم تو کل این قسمت های سریال که دیدم
اون پارک به اون زیبایی با اون گل های قشنگ چقدر گلهای قشنگی داشتن واقعا زیبا بود خدایا هزاران بار شکرت برای این همه زیبایی که قطعا لیاقتش رو دارم ودر مسیرش هستم که دارم میبینم
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم با سفر به دوره آمریکا باز هم طبیعت فوق العاده و سفرهای استاد و خانم شایسته در دل طبیعت چقدر عالی و خوب با هدایت الله پیش میرود و چقدر خانم شایسته این کاکتوس قشنگ که در دل طبیعت به تصویر کشید چقدر قشنگ و عالی بود
تفاوتهای زیادی که در طبیعت در هر نقطه از زمین میبینیم میتوانیم لذت ببریم مخصوصاً دیدن آب زلال شفاف دریاچه که آرامش میدهد به رو و جان من هر موقع این زیباییها را در این فایل میبینم هرروز ناخودآگاه هدایت شدم به زیباییهایی که در تصاویر دیدم و خدا را شکر کردم و هر روز توجه خودم را روی زیباییها و قشنگیها هدایت میکنم تا به احساس بهتر برسم چقدر عالی استاد زمان استراحت کردن به جایگاه خوب و ویو عالی رو انتخاب کردید برای استراحت و مناظر آن را با دران بچه عالی به تصویر کشیدید
چقدر تمیز با خونههای شیک با معماریهای عالی و با ماشینها ی قشنگ و وجود کوهها در دل سرسبزی همه و همه بینظیر بودند اما تریل پیادهروی بعد از دو ساعت استاد و خانم شایسته اونم در دل جنگل سرسبز و آرام و چه سکوتی حکمفرما بود و چقدر استراحت کردن آنجا حال میده مخصوصاً وقتی هوا عالی باشه و بتوانیم یه آتش هم روشن کنیم
خدا را شکر میکنم امروز علاوه بر دیدن زیباییها کامنتهای تک تک بچههای سایت هر کدومش در نوع خودش بینظیره میتوانم لذت را چند برابر در خودم ایجاد کنم همتونو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام و درود به برادر خوبم رسول جان داداش گلم کامنت شما برادر خوبم رسول دوست داشتنی و همسر مهربانت کامنت فوق العادهای دارید به شما افتخار میکنم که در کنار شما دوستان ارزشمند سایت الهی عباس منش روند زندگییم را بهتر و بهتر در مسیر درست زندگی قدم برمیدارم از اینکه کامنت نوشتی و مرا مورد تایید قرار دادید بینهایت از شما سپاسگزارم موفق و مؤید و پیروز باشید در پناه الله مهربان
سلام از سومین روزِ پاییزِ زیبایِ خدا.
چقدر آسمان و ابرهای ابتدای فایل جذاب هستن، یه طوریه انگار کیفیت ابرها از فاصله ی خیلی نزدیک بهم هست و میتونم بگیرمشون تو دستم…
یه قاب شگفت انگیز دیدم.
هر کجایی که آب حضور داشته باشه من ذوق میکنم.
دریاچه ی اول فایل شگفت انگیز بود، همینطور آخر فایل تو باغ شگفت زده شدم آب از لابه لای سنگ ها به اون زیبایی جاری بود.
باغ رو با اون همه گل دیدم به وجد اومدم، مخصوصا اینکه دوست دارم مریم جون زوم میکنه روی گلها و حشراتی که روشون نشستن.
آخه خودمم وقتی یه زنبور یا هر حشره ای میبینم روی گل عکس میگیرم ازش.
امروز یه طور دیگه لذت بردم از پیاده رویم…
هوا یه طورِ ملیحی بود، من لذت بردم از مسیر سایه و آفتاب که اصلا اذیتم نکرد.
یه عالمه بچه با لباسِ فرمِ مدرسه دیدم و لبخند نشست روی صورتم.
تو مسیر با خودم کلی صحبت کردم و قشنگ حسِ خوب رو لمس کردم از نزدیک.
خیلی سپاس گزار خدا هستم برای تمام لحظاتی که حسم خوبه و در ادامه اش یه عالمه زیبایی رو بهتر میتونم درک و حس کنم.
فکر میکنم حس خوب و درکِ زیبایی ها چسبیده به هم هستن، حسم که خوبه بهتر میفهمم و درک میکنم زیبایی هارو، و برعکس وقتی زیبایی هارو هم که میبینم منجر به خلقِ حسِ خوب میشن واسم.
وقتی متوجهِ زیبایی ها نمیشم و حسشون نمیکنم، متوجه میشم فرکانسم افت کرده و احتمالا حالم میزون نیست، وگرنه به صورت طبیعی و فطری باید از دیدنِ زیبایی ها به وجد بیام، یعنی این اصلش هست، مگه اینکه من از مسیر خارج شده باشم.
مثل الان که دارم مینویسم و صدای آواز پرنده ها رو دارم میشنوم، خبر از این میده که حالم خوبه، فرکانسم میزونه که میتونم این زیبایی رو حس کنم.
چقدر انسان میتونه قوانین رو به سادگی فراموش کنه…
داشتم فایل هدف گزاری و تاثیر آن در زندگی رو گوش میدادم که متوجه یه نکته ی مهم شدم.
استاد گفتن مسیرِ رسیدن به خواسته رو نبندین روی مواردی که خودتون بلدین و فکر میکنین جواب میده، به خدا بسپرین اجازه بدین بگه بهتون از چه مسیری…
یهو این یادآوری عینِ یه چراغ تو قلبم نور رو منتشر کرد.
در عجبم از ذهنِ انسان که چقدر فرّاره.
باید دائم یادآوری شه بهم تا نهادینه شه درونم.
بسیار خوشحالم که سر بزنگاه خدا یادآوری ام میکنه همیشه و دستمو میگیره و بلندم میکنه.
از دیشب یه رهایی از بندهایِ ذهنی مو تجربه کردم روی یه موضوعِ مهم برام که خیلی مهمه و بابتش خوشحالم و سپاس گزار…
مامانم هم امروز یادآوری کرد بهم:
حست باید خوب باشه از کاری که انجام میدی…
و من قشنگ متوجه شدم قطع کردن یه مسیرِ اشتباه، خودش شجاعت میخواد…
وقتی سخته یه چیزی غلط داره جلو میره.
یا من آماده اش نشدم و الکی دارم زور میزنم فقط برسم.
مثل اینکه من خودم نقطه ی 1 هستم ولی ایده آل و ذهنم نقطه ی 10 رو میخواد، منم چون فکر میکنم الان باید برسم، به زور 1 رو به 10 وصل میکنم نتیجه اش میشه حسِ بد، حالِ بد، لذت نبردن از زندگی و …
در حالیکه باید یاد بگیرم سمانه جون خوبه رسیدن به نقطه 10، اما اول ببین کجایی الان؟
نقطه ی1
مرحله بعدی رسیدن به نقطه 2 هست نه بیشتر…
کی با عجله و شتاب رسیده که تو برسی.
یه درصد هم برسه با خوشحالی و لذت نیست.
خیلی نیاز دارم صبر، روند تکاملی رو یاد بگیرم.
خیلی نیاز دارم بفهمم بین 0 تا 100 یه عالمه عدد وجود داره، کلی عدد ممیز دار هم هست، کلی راه هست، یه شبه نیست که…
همونقدر که 100 زیباست، صفر هم زیباست، نیم هم زیباست…
من باید اینارو اینجا بنویسم برای خودم تا کم کم متوجهِ بازیِ زندگی بشم.
استقبال میکنم از تجربیاتم.
تجربیاتی که میخوام در زمان کم برسم و نمیرسم ولی درسش رو میگیرم.
تجربیاتی که بهم نشون میده تو وظیفه ته که تو مسیر رسیدن به خواسته هات خیلی لذت ببری از زندگیت، اگه لذت نمیبری و عینِ یه ربات جلو میری بدون و آگاه باش یه جای کار غلطه، برگرد درست فکر کن …
این سری فایلهای استاد منو تو مدار نگه میداره، میام بنویسم، سَرِ حرف با خودم باز میشه…
یهو به خودم میام میبینم شیرجه زدم تو زندگی و احوالات و احساساتِ خودم.
خوشحالم این فضای امن رو دارم و میتونم بنویسم.
ممنونم از خدا برای آشنایی با استاد جان و مریم جون و سایت و بچه ها.
الهی شکرت که یادم انداختی وظیفه ام هست از لحظاتم لذت ببرم.
سلام و درود به شما خانم صوفی بزرگوار ، الهی که حال دلتون عالی و توحیدی باشه و انرژی مثبت داشته باشید. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. یه عذرخواهی بهتون بدهکارم چون قبلاً به کامنت از شما داشتم فکر کنم هنوز بی پاسخ مونده باشه.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم بخاطر این کامنت انرژی مثبت تون و قانون تکامل که به زیبایی توضیحش دادین. از عجول بودن که احساس آدم رو منفی میکنه. عجول بودن از باور کمبود میاد.
یه مثال بزنم از عجول بودن،بسیار بسیار تجربه شد برام که هر جایی عجله کردم نه تنها زودتر به نتیجه نرسیدم بلکه بخاطر خطا و اشتباه کلی هم عقب افتادم. یه زمانی وقتی زنگ عملیات میخورد همه بدو بدو میرفتن سراغ لباسها و اینکه برسن به ماشین. ولی از یه جایی به بعد من به این نتیجه رسیدم که عجله کردن باعث میشه وسایلم رو جا بذارم. یبار بیسیم برنمیداشتم ،یه بار دستکشم جا میموند، یبار باتری اضافی بیسیم ، یبار گازسنج و … از یه جایی به بعد خودم رو عادت دادم بجای دویدن با قدم های بلند راه برم. اول بیسیم و گازسنج و باتری اضافی رو برمیداشتم تا بقیه دارن لباس میپوشند ، من بعدش میرفتم سراغ لباس، بقیه میرفتن برای بیسیم ، حالا من سریع لباس میپوشیدم بدون مزاحمت بقیه. از وقتی این روش راه رفتن و بی استرس رو در پیش گرفتم در اکثر مواقع اولین نفر سوار ماشین میشم. یه اعترافی میکنم بین خودمون بمونه، حقیقتش بیخیالی در اتخاذ این روش خیلی بهم کمک کرد.
خلاصه اینکه کاملاً حق با شماست ، عجول بودن نه تنها کار رو به جلو نمیندازه بلکه به تعویق هم میندازه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید
سلام آقای امیریِ عزیز.
منم مثل اکثر بچه های سایت از خوندن کامنتهای عالی شما لذت میبرم و اینکه دیروز دیدم پاسخی از طرف شما دارم راستشو بگم سورپرایز شدم.
پاسخ نوشتن برای محبت دوستانی که برام کامنت مینویسن رو من از شما و سعیده جانم (شهریاری جان) یاد گرفتم و الگوبرداری کردم.
نمیگم همیشه ولی سعی ام رو میکنم محبت دوستانم رو بی پاسخ نذارم.
اینکه شما انقدر به پاسخ نوشتن برای بچه ها ارزش قائلین برام خیلی جالب بود و ارزشمند و انگار مجدد بهم یادآوری کردین پاسخ بنویسم برای دوستانم .
ممنونم که با ادب و نزاکت تون در رفتار، چیزهای زیادی رو به من یادآوری میکنین.
ممنونم از کامنت تون و مثالِ پوشیدنِ لباس و برداشتنِ وسایلِ مورد نظر.
به شخصه چون با مثال درکم بهتر میشه، میخوام ازتون تشکر ویژه کنم برای مثال های واقعی از زندگی شخصی، که مینویسین تو کامنت هاتون.
در پناهِ رب العالمین نازنینم باشین همیشه، همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای تمامِ آگاهی های این سایتِ ارزشمند.
به نام الله رحمان و رحیم
سلام به جان جانانم رب مهربانم
سلام به استاد بزرگمنشم. سلام به استادبانوی نازنینم. سلام به همه محرم های رازم رفقای عزیزم.
واقعیتش من هنوز این فایل رو نگاه نکردم. ولی دلم گفته ننویسی شکر الطاف الله رو به جا نیاوردی. پس بسم الله الرحمن الرحیم…
من امروز بصورت کاملا بی برنامه و یکهو دعوت شدم به یک سفر دو روزه به شمال. گیلان زیبا شهر فومن.
صبح با اینکه یک ناخواسته پیش اومد و ماشین خواهرشوهرم که منو دعوت به سفر با ماشینش کرده بود، خراب شد و ما 4-5 ساعت این لذتمون به تاخیر افتاد ولی هردو راضی و مطمئن بودیم که حتما خیری توشه و قرار بوده ما بجای 7 صبح 12 ظهر راه بیفتیم. اینم بگم ابراهیم همراهم نیومده و من و خواهر گلش به همراه پدر و مادرشون اومدیم. و البته ترانه قشنگم.
یه نکته خیلی جذاب و زیبا اینکه همین خواهرش اوایل ازدواجم سایه منو با تیر میزد ولی ببینید کار کردن روی شخصیت و عزت نفس در روابط منو به کحا رسونده که همین اکرم خانم به من زنگ میزنه میگه بیا فردا خودم و خودت و ترانه تنهایی بریم قلعه رودخان…. الهی شکر برای قوانین محشرت! استاد ممنونم که استاد من شدید.
از حس و حال و وضعیت الانم بگم…
یه ویلای روستایی در 5 کیلومتری فومن تو جاده ماسوله رو تصور کنید که دو طرف حیاط بزرگش که پر از سنگریزه هست، کاملا درختکاری شده. درخت بارهنگ و لیموشیرین و چندتا بید مجنون شیدا، یه کاج بی نهایت سبز و تازه، یه آلاچیق با سقف و پشه بند توی حیاطی که نورپردازی شده و از همه مهمتر بارون نم نم و هوای خنکی که فضا رو معطر به عطر بهشتی خاک مرطوب کرده.
اکرم جون مشغول استوری و فیلم گرفتن و همزمان موزیک پخش کردن زیرصدای فیلمشه. و شوق بسیاری برای اینجور صلوه داره.
پدر و مادرش هم توی خونه خوابن و از خوابیدن لذت بیشتری میبرن.
ترانه شیرین عسلم که بعدازظهر خواب بوده الان تا تونست توی فضا بازی کرد و شعر خوند داستان واسه خودش تعریف کرد.
و اما صلوه من….
اولش گفتم به خودت سخت نگیر برای مراقبه. قرار به لذت بردنه نه هیچ آداب و ترتیب خاصی. پس مشغول بازی با ترانه شدم. کمی هم عکس و فیلم از فضا و قطرات بارون روی برگها و میوه ها گرفتم. با اکرم گفتیم و خندیدیم و خل بازی درآوردیم!!
اما بعد دلم گفت دیگه وقت نوشتنه.
می خوام اینو بگم. وقتی استاد فایل سفرنامه می گذارن خیلیهامون خودمون رو تصور می کنیم که توی اون فضا هستیم. اما فقط تصور می کنیم و معمولا تجسم خلاق اتفاق نمیفته. تجسم خلاق همون مثالیه که خود استاد توی یکی از فایلهای 12 قدم زدن. مثال کیوی. اصلا اسمش که میاد غدد بزاقی زیرزبونمون ترشح میکنه.
مثالش رو کامل میگم تا آب از دهن همه راه بیفته و عمق منظورم برسونم.
کیوی با اون پوست قهوه ای پرزدارش رو تو دستت میگیری. با چاقو پوستش رو میکنی و تو دستت لیز میخوره. نصفش که میکنی هی باید آب دهنتو تندتر قورت بدی. و اون لحظه ای که میذاریش زیر دندونت صورتت جمع میشه از ترشیش، غدد دو طرف زیر گوشت حس میشن، دونه های سیاهش زیر دندونت قرچ قرچ میکنه…
الان دلها کاملا آماده است؟؟؟
وقتی سفر استاد رو می بینیم معمولا اینجوری نمی چشیمش. فقط کیوی رو از دور می بینیم.
و من این رو نمی دونستم تا امشب.
امشب که زیر این آلاچیق با صدای ملودی بارون خوابیدم فهمیدم باید برای رها بودن در دست هدایت پروردگار تکاملت رو طی کنی. باید از کوچیک شروع کنی و همین سفر ناگهانی به شمال رو به عنوان یه کیوی کوچیک با تمام وجودت بچشی. تمام المانهای اطرافت رو با توجه لمس کنی.
زمانیکه توی کرج دانشجوی لیسانس بودم بچه های مناطق سردسیر به امثال من می گفتن خوزستانی برف ندیده، ولی الان که سالهاست برف و بارون به اندازه کافی دیدم، امشب حس کردم هنوزم بارون ندیده ام. انگار برای اولین باره صدای بارون به گوشم میخوره انقدر که برام حرفها برای گفتن داره.
نسیم خنکی که مثل یه حریر بهشتی ردشو روی تنم به جا میگذاره داره میگه کدوم کولر و ایرکاندیشن ساخت شما بنی آدم تونسته شبیه من باشه؟
و من میگم سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ
استاد جان الهی که من روزی از نزدیک برسم خدمتتون و دستتون رو ببوسم، چی یادمون دادید این تکامل چه مفهوم بزرگ و بلندمرتبه ایه. دلم میخواد شما رو می دیدم زمانیکه برای اولین بار غرق در این آگاهیها می شدید و اشک می ریختید.
حالم خییییلی نازه امشب الهی شکرت….
الان قشنگ دارم حس خوابیدن شما در طبیعت بکر رو در مراحل متناسب با تکامل خودم درک می کنم. و از عمق جاااانم هم سپاسگزار شما و خداوندم که هدایتم کرده به این مسیر، و هم دارم رشدم رو بصورت تکاملی لمس می کنم.
از زمانیکه شما در سفر هستید این دومین سفریه که بدون برنامه قبلی و بدون تصمیم شخص خودم دعوت میشم و میرم. و هردو عالی و شگفت انگیز به لطف خدا.
خیلی ساده، خیلی مقرون به صرفه از لحاظ اقتصادی و خیلی خوش و خرم خداروشکر.
استاد وقتی ابراهیم گفت تو باهاشون برو من نمیتونم بیام یکم ته دلم به شک افتادم که برم یا نه، ولی بعدش باز به یاد سفرهای تنهایی شما و مریم جان افتادم و گفتم برو و به خودت این هدیه رو بده. ترانه هم که یه گل تمام عیار…. بچه ام خیلی خوش سفره عااالیه بخدا هیچ اذیتی نداره.
هی فقط میگه عمه اکرم منو ببره beach میخوام sandcastle درست کنم.
تمام حرف امشبم این بود که تا در مورد هدفمون دست بکار نشیم اون مثال کیوی اتفاق نمیفته، تا وقتی از دور فقط استاد رو تحسین می کنیم اما جرأت حرکت مشابه ایشون رو نداریم هیچی به هیچیه. باید یه قاچ از کیوی رو خورد و درگیر شد تا بعد هدایتها ما رو بزرگ و بزرگتر کنه و نزدیکتر بشیم به منش استاد عباسمنش.
استاد عزیزم و بانو جان بسیار بیشتر از قبل ارادتمندم.
سلام به سعیده جانِ نازنینم.
خیلی لذت بردم از کامنتت.
از تجربه ی مسافرت با خانواده همسر بدونِ خودِ همسر :)
منم مثل شما تجربه کردم و اتفاقا تجربه ی جدید و بکری بود.
منم شاید اگه سمانه قبلی بودم نمیرفتم، ولی خدارو شکر نگاهم عوض شده پس رفتارم هم عوض میشه کم کم.
کیف کردم از تصویرسازیِ فضای ویلا و آلاچیق و حسِ بارون.
اتفاقا اینکه به آدم بارون ندیده بگن خیلی خوبه، این یعنی اون آدم به زیبایی ها عادت نکرده و همیشه ذوق میکنه.
مگه میشه بارون رو دید، بویِ بارون بخوره به مشامِ آدم و آدم ذوق نکنه؟
اگه ذوق نکنم میفهمم یه چیزیم شده، فرکانسم پایینه و حسم ناخوب هست.
خوابیدن زیرِ آلاچیق با صدای بارون…
من غَش
من ضعف
چه کیفی داره
کاملا میتونم حس کنم چقدر کیف کردی.
صدای زمینه بارون، هوای مطبوع، زیرِ آسمانِ زیبای خداوند، بَه بَه.
میدونی امروز چی داشتم فکر میکردم؟
اینکه سعی کنم لحظات لذت بخش واسه خودم خلق کنم.
یا وقتی تو یه لحظه لذت بخش هستم صریح و مستقیم به خودم یادآوری کنمش.
دیشب تلویزیون یه برنامه ای میداد از مرحوم بانو هما روستای عزیز یاد میکرد و فیلم و سریالها و تیاترهاشون.
یه جمله به نقل قول از ایشون گفت که درونم زلزله ایجاد کرد…
یهو میخکوبم کرد در لحظه…
انگار که من زدم اون شبکه تا اینو بشنوم:
هیچکس از فرداش خبر نداره
و حس کردم بهتره هر روز بگم به خودم که فقط امروز رو زندگی کن سمانه.
چون هیچکس از فردا خبر نداره.
معلوم نیست فردا چی میشه.
پس امروز رو در بهترین حالت لذت ببر از زندگیت…
از لذت های نابِ امروزم میتونم به هوای به شدت عالی و مطبوعِ صبح هنگام پیاده روی اشاره کنم، انقدر شگفت انگیز بود که هی با ذوق میگفتم خدایا شکرت برای این هوا.
به دو تا خانم غریبه سلام صبح به خیر گفتم با عشقِ قلبی، انقدر قشنگ و با نشاط جوابمو دادن که خودم بعدش تا چند دقیقه ذوق داشتم از واکنششون.
رفتم نون بخرم برای مامانم، آقای نانوا با مهربانی نون رو دقیقا از تنور در میآورد میذاشت محلِ تجمعِ نون های من، یعنی من خیلی راحت نون رو میشمردم فقط، اون یکی آقای نونوا هم که دید میخوام 40 تا لواش رو بذارم مشما اشاره کرد صبر کنم خودش اومد برام نونهامو گذاشت تو مشما…
انقدر ذوق کردم از محبت دو تا آقای نانوا که حد نداره…
دقیقا وقتی این لذت ها رو تجربه میکنم میگم قانون همینه ها سمانه خانم.
تو فرکانست خوبه، حالت خوبه، حست خوبه، برات خوبی و زیبایی ها اتفاق میوفتن.
یاد حرف استاد میوفتم که میگن خدا دلها رو برای تو نرم میکنه.
صبح رفتم پیاده روی برنامه ای نداشتم برم خونه مامانم، تو مسیر یهو به دلم افتاد برم بعد از خدا هدایت خواستم برم؟ برام نشونه بفرست.
دقیقا ماشینی که نشونه ام هست (جک s5) رو سرِ همون خیابونی که میره به سمت مامانم دیدم و گفتم بَه بهَ جواب اومد، اونم چه جوابِ واضح و شفافی.
دقت کردم هر مغازه ای میرم، خیلی خوش اخلاق و خوشرو هستن.
من، همسرم، مامانم همیشه تحسین میکنیم مغازه دارهای خوشرو رو و دقیقا سرِ راهمون میان.
با مادرم رفتیم مرغ بخره، صاحب مغازه آقای بسیار باشخصیت و خوشرویی هست از هموطنانِ پاکیزه ی عزیزم.
انقدر از روی خوش و خندانش خوشم اومد که حد نداشت و بلافاصله یادِ پاکیزه جانم افتادم که هم خودش بسیار مهربان و دوست داشتنیه، هم هم وطنانِ عزیزش.
چون مامانم مشتری اونجاست، به محضِ ورودش انقدر قشنگ و با لبخند به مامانم سلام داد که من کیف کردم از این ارتباط های قشنگ آدم ها با هم.
از کجا رسیدم به کجا…
اومدم تحسینت کنم که این لذت هایی که تجربه کردی رو با ما به اشتراک گذاشتی به این زیبایی، یاد لذت های امروز خودم افتادم :)
یکی دیگه از سورپرایزهای امروزم هم این بود که دیدم دوره احساس لیاقت آماده شده و رفته روی سایت…
چشم هام گرد شد از ذوق.
حس میکردم نزدیک شدیم به اومدن دوره اما نمیدونستم کی میاد و امروز خیلی خوشحال شدم.
خدا رو شکر برای تجربه ی سفرِ دلنشینت و لذتی که بردی نوشِ جانت سعیده جان.
در رابطه با خلقِ رابطه ی خوب که نوشتی هم خیلی خوشم اومد.
منم یه تجربه مشابه دارم.
با یه بنده خدایی از نزدیکترین اقوامم تو رابطه به چالش خوردیم، دومین بار به خودم گفتم سمانه بهت اجازه نمیدم بار سوم بی احترامی ببینی و مسیرمو عوض کردم…
الان طوری شده اون بنده خدا که خیلی هم برام عزیزه، خودش میاد ابراز محبت و عشق میکنه بهم…
من تو دلم میگم خدایا چه میکنی برای من…
خدا رو شکر برای تک تک بهبودها و رشدهامون.
وقتی مثال میزنی خیلی بهتر میتونم درک کنم.
وقتی خودمم اون مثال رو تجربه کردم باز درک و باورپذیری هام بالاتر میرن.
مرسی که با مثال از زندگیِ حقیقیت کامنت نوشتی و کمک میکنی به همه مون بهتر متوجه بشیم قوانین رو.
مرسی که نوشتی و بهم انگیزه دادی بنویسم.
عاشق این نوشتن های یهویی و هدایتی ام.
ماچ و بغل و عشق از سمانه جانم به سعیده جانم.
خدایا شکرت برای آموزش های نابِ استاد که برای بهبودمون واقعا معجزه وار عمل میکنن.
سلام به وجه الله در وجود نورانی سمانه جاااان دلمممم. چقدر دلم برات تنگ شده بود دختر. عاااششششقتم من با تشدید و مکث فراوان!
سمانه قشنگم ای متمرکز شده بر نیکویی ها و زیبایی ها…. بدان و آگاه باش نعمتها و ثروتهای مادی و معنوی جهان از آمچه در آینه می بینید بسیار بسیار به شما نزدیکترند.
بذار از لحظه بی نظیر حال برات بگم. توی یه روستای نقلی در حوالی ماسوله هستیم که رودخونه ای که از ماسوله میاد از همینجا جلوی تمام خونه های روستا می گذره.
روبروم و پشت سرم هردو کوه های بلند پوشیده از درختای سببببزززز و باشکوهه. روی قله کوه ها ابرهای پشمکی دارن رقص کنان و آوازه خوان به زندگی شادشون ادامه میدن.
صدای رودخونه زلالش آهنگ پس زمینه و صدای زنگوله گوسفندای شیطون و خوشحال ملودی این سمفونیه.
مرغ و خروسها با قانونهای خودشون زندگی می کنن و ظاهرا از زندگیشون راضین.
مردم همه آرام و در صلح، طبیعت سخاوتمند و جوان، نم نم بارون مواظبه که زیادی خیس نشیم، تخم مرغ و کره و نون محلی به وفور در دسترس…
آیییی خدایا چی بگم از تکرار لحظات وزش نسیم خنک و ملایم….
الهی بی نهایت شکرت که امسال دو بار دعوتم کردی به شمال و یک بار به طالقان. الهی ازت ممنونم که سراسر نعمت و رحمتی برای عالمیان. شکرت که در مدار این زیبایی ها قرارم دادی.
سمانه جان دلم فرکانس قلب شاد و مهربونتو خریدارم. صلح و صفای خالصت رو نیز هم…
از پاکیزه جان گفتی، اصلا عجیب این دختر دلنشینه، دیروز توی قلعه رودخان با لباس محلی من و ترانه جونم عکس گرفتیم، همش تو فکر پاکیزه جان بودم، یه عکس با لباس محلی پروفایلش گذاشته بود که تو ذهنم هی چشمک میزد و بالاخره منم از اون عکسا گرفتم.
از افغانهای محترم گفتی، سبزی فروش سر کوچه ما هم آقا جعفر ابراهیمی، افغان هست که خدا میدونه چقدر شریف و محترم و دلپاک هستن. خدا حفظشون کنه.
سمانه جون، برای نوشتن واست از توی رختخواب بلند شدم اومدم تو ایوون نشستم که با موسیقی آب هماهنگ بشم، نمی دونم حسم بهت منتقل شده یا نه،
اصلا می دونی چیه، از یه جایی به بعد دیگه اینجا واسه کسی نمی نویسم، فقط واسه دل خودم می نویسم حتی اگر هیچکس کامنتمو نخونه. اوایل که متوجه قضیه امتیاز و رای و … شده بودم از مسیر درست خارج شده بودم و دلم می خواست رای جمع کنم ولی بعدش خدای بزرگ راهنماییم کرد گفت ببین خانم خوشگله این راهش نیست، از جاده خاکی برگرد بیا پیش خودم، و الی الله عاقبت الامور // و الیه المصیر
خلاصه که الان منم و یک دل شیدا و یه روح سبک.
در مورد خانواده همسر گفتی…
همین امشب داشتم معرفی دوره احساس لیاقت قسمت 1 رو گوش میدادم و یک لحظه در مورد روابطم فقط در همین یک حوزه با خانواده همسر فوکوس کردم و دیدم چققققدرررر عوض شدم، چقدر همه چیز بهتر شده، چه احترام و راحتی بیشتری دارم باهاشون، اصلا در مخیله ام هم نمی گنجید من باهاشون بدون همسرم برم مسافرت و بهم خوش هم بگذره!!!
می دونم که میتونم خیلی بهتر هم بشم بخصوص در مورد نه گفتن. ولی تا همینجا هم تفاوت از زمین تا آسمان است.
یه دوست خوب کسیه که کنارش متوجه گذر زمان نشی، انقدر حرف بزنی تا صدات بگیره، انقدر تایپ کنی که سر انگشتات سر بشه. و شما از اون مدل دوستای اوریجینالی عشقم.
قبلا هم بهت گفته بودم وقتی کامنتتو می خونم صدات تو گوشم می پیچه. یه صدای بم دلنشین با تن آهسته …
اگه درسته دوتا فوت کن!!!
در پناه الله نازنینمون شاد و نورانی باشی عزیزم.
سلام به سعیده ی نازنینم از تو دلِ طبیعتِ زیبای خدا.
عطر طبیعت از لابه لای کامنتت کاملاً حس میشه.
وقتی از صدای زنگوله ی گوسفندان عزیز گفتی دلم رفت که…
چقدر بکره این صداهای عمقِ طبیعت تو روستا و …
بارون، نون محلی، کره، تخم مرغ، صدای رودخانه، کوه های سرسبز…
یاد این شعر افتادم با این پکیجِ رویایی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
نوشِ جانت تمامِ لحظاتِ سرشار از زیبایی و حسِ خوب.
نوشِ جانت باشه این روزی های خدا که خودت دسترسی تو باز کردی بهشون.
تشکرت برای سفرهات بهم یادآوری کرد منم تشکر کنم برای دو سفر به روستای کلیجار نزدیک کاشان و یه سفر به رشتِ زیبا امسال تا الان+ روستای برغان.
فرکانسِ پاک و خالص و دلچسبت دریافت شد کاملاً و نشست به قلبم.
سورپرایز شدم نقطه ی آبی رو دیدم و پیامت رو خوندم.
میدونی ظهر برای حسِ خوبم چه کردم برای سمانه؟
چند تا اهنگِ شاد و قِر طوری واسه سمانه جانم دانلود کردم و از اسپیکر پخش کردم و باهاش شادی کردم و تو آشپزخونه مشغولِ کار شدم :)
هر بار به رنگِ خوشرنگِ لاک های دستهام نگاه میکنم دلم غش میره براشون…
تغییر زیاده…
از کسی که لاک براش ناپسند بود تبدیل شدم به کسی که با خودش و لاک های رنگ و وارنگش عشق میکنه و شادی :)
مرسی که رفتی بیرون و شروع به کامنت نوشتن کردی در فضای باز.
عطرش اومده تو کامنتت.
مگه میشه آدم حسش خوب باشه و تو صورت و صدا و فرکانس و کلامش مشخص نشه؟
صبح که رفتم خونه مامانم، خواهرم حرفی زد که مطابق با قانون بود.
گفت دیشب حدس میزده من صبح بیام و به مامانمم گفته.
من گفتم من خودمم نمیدونستم میام که…
گفت وقتی حال آدم خوبه حرکت های قشنگِ بیشتری انجام میده.
دیدم کاملا راست میگه.
من چند روزی هست که یه فشار رو از دوشم برداشتم و بسیار سبکبال و خوشحالم.
بذار از عمقِ احساسم بگم بهت:
دو پاراگرافِ اولت منو میخکوب کرد یهو.
قشنگ محبتِ خدا رو برداشتم از کلامِ محبت آمیزت و کاملا به وجد اومدم.
همه ی زیبایی های جهان از اللهِ یکتاست و بنده های قشنگی مثلِ تو این زیبایی ها رو که از درونِ خودشون میاد، رو به اشتراک میذارن با بقیه.
خودم نمیتونم الان تشخیص بدم صدای من بم با تُن آهسته هست یا نه:))))
فقط میدونم صدام قشنگه، مخصوصا وقتی روی موجِ حس خوب و زیبایی ها هستم، صلح درون و آرامش دارم.
هر چی هست خوبه، چون از درونِ سمانه جونم میاد :)
یه نفسِ عمیق میکشم از دور از فضای لطیف و بارونی که داخلش بودی.
من عاشقِ بارونم و مطمئنم به زودی ها دریافتش میکنم.
امشب چشم هام مزین شد به دیدنِ رویِ ماهِ ماه، که میدرخشید تو آسمون.
حسِ خوبی بهم منتقل کردی، شونصد برابرش برگرده سمتِ خودت سعیده جان عزیزم.
ماچ به روی ماهِ خودت و ترانه ی قشنگت.
مرسی برای تحسین ها و عشقی که بهم دادی (ایموجی چشمهای قلبی قلبی)
این قسمت کامنتت رو که خوندم بهت افتخار کردم:
از یه جایی به بعد دیگه اینجا واسه کسی نمی نویسم، فقط واسه دل خودم می نویسم حتی اگر هیچکس کامنتمو نخونه. اوایل که متوجه قضیه امتیاز و رای و … شده بودم از مسیر درست خارج شده بودم و دلم می خواست رای جمع کنم ولی بعدش خدای بزرگ راهنماییم کرد گفت ببین خانم خوشگله این راهش نیست، از جاده خاکی برگرد بیا پیش خودم، و الی الله عاقبت الامور // و الیه المصیر
احسنت به تو.
خدایا شکرت برای سورپرایزهای نقطه ی آبی
سلام سلاااام صدای منو می شنوید از کرج. به قول ترانه که سرشو از پنجره ماشین برد بیرون و گفت سلام درختاااا من برگشتممم!!!!
یعنی دیوونه شدم واسش.
عاشق همین رها بودن و عشق بی قید و شرط بچه هام. نمونه اش رو دارم تو فرکانس ناز شما می بینم وقتی ذوق لاکهای خوشگلتو می کنی و با آهنگای درخواستی سمانه گلی شادی می کنی. وقتی قوانین الهی رو از دل هر حرفی گلچین می کنی و روش تمرکز می کنی. این یعنی خود خود خوشبختی!
عزیزدلمی با این نور بی آلایش وجودت. ممنونم خیلی خیلی زیاد که برام نوشتی. با صدای زیبات یه دهن برامون بخون شاد شیم آجی…
به نام هدایت الله
درود سلام بیکران خداوند بر سعیده یکتا پرست خیلی خوشحالم از سفر خوبتون به گیلان با تمام سرسبزیهایی که داره در نوع خودش بینظیره خوش بگذره سعیده جان
دقیقاً همینه وقتی رو خودت کار میکنی تمام زیباییها و جذابیهای خودت رو دیگران میفهمن از اینکه در صلح هستی و عزت نفس داری و تغییرات درونت به وجود آمده خیلی خوشحالم و این باعث شده که دیگران به شما زنگ بزنن برای بیرون رفتن درود بر شما که انقدر خوب و عالی توضیح میدهی
اتفاقا ابجی وجیهه بانو امروز هم برای من کامنتت گذاشت لطف کرد واز من تعریف کرد در مورد تغییراتی که در من به وجود آمده در راستای حرف شما
مثال کیوی خیلی عالی و به جا بود از شما سپاسگزارم همیشه به شادی و خوشی باشی بهترینها را برای خودت دختر گلت و همسرت آرزو دارم موفق باشی انشالله
سلام و اراده ویژه خدمت داداش محمدرضای عزیز و محترم و دوست داشتنی.
متشکرم از اینهمه محبت شما. الهی شکر که در مسیر بهبود و رشد هستید و خوشحالم از نتایج قشنگتون. رشد درونیلت و ارزش ها در انسان مثل جریان رشد فرزند میمونه، متوجهش نمیشی فقط از روی سایز لباسهاش می فهمی.
در مورد رشد شخصی خودمون هم یک سری علائم و نشانه ها اگر بهشون توجه کنیم هستن که به یادمون میارن قبلا در چه شرایطی بودیم و اللن چه تغییراتی کردیم.
خدا رو شکر می کنم بابت دوستان بسیار ارزشمندی مثل شما. در پناه الله یکتا شاد و موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم سلام به خانوم شایستهی عزیز که واقعا شایسته هستن ، سپاسگزارم از شما که دستی از دستان خدا شدین تا ما هم این زیبایی ها رو ببینیم و لذت ببریم ، و یه سلام گرم به دوستان سرزمین بهشت دوستان توحیدی الان اینجایی که هستیم دقیقا مثال بهشت در قرآن که میگه همتایانی مثل خودتان اینجاهم همه هم فرکانس های باحال دوست داشتی دورهم هستن ،
اول از همه صدای ذهن رو بگم که میگفت سلیمان بیخیال چه کامنتی آخه تو چی داری واسه نوشتن کدوم نتیجه بزرگ از توحیدت میخوای بنویسی نمیبنی دوستان چقدر رون قشنگ مینویسن تو چی. میخوای بنویسی باز منتظر بمون کامنت ها بیان تا بخونی
و اما قلب که جایگاه خودش میگه بنویس ، چرا ننویسی از تجربه های که کردی ، بنویس تو ام تکاملت روطی کن ، بنویس که به قول استاد باید حرکت کرد ،
مینویسم ….
دوستان من به قول خانوم شهریاری اومدم اهداف سه ماه ام رو نوشتم خیلی جالب بود برام نوشتم امروز 3مهر 1402 اهدافم رو مینویسم و کار های به عقل خودم میکشه رو نوشتم برای انجام اهدافم نوشتم که خدایا این چیزهایی که من میدونستم و ایناروهم خودت گفتی بقیه اش رو من نمیدونم تو بگو تو با من حرف بزن ، یاد حرف رزا خانوم افتادم گفت که رو دیوار خونه ام نوشتم من نمیدونم تو بگوووو من چیکار کنم ، دیروز 2مهر بود من فکر میکردم 3مهر امروز همون دفترچه رو باز کردم بخونم دیدم نوشته امروز 3مهر تعهد میدم برنامه های که از طرف من هست رو انجام میدم خدای من یه لحظه بغض کردم اینکار خدا قشنگ داشت باهام حرف میزد ، آره درست نوشتی برو حرکت کن من هستم من کنارتم نگران نباش ،
اما بقول استاد که اگه مطمئن هستی اگه به هدف ات پایبندی بیا به دوستانت بگو من جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم که بگم ، بعد میام به این ردپا اینجا نگاه میکنم ، ببین آقا سلیمان تعهد دادیار
بسم الله
من سلیمان رفتی تعهد میدم که چیت نکنم ، هر چیزی که تو رو از هدف ات دور میکنه میشه حاشیه
هدف پیدا کردن شغل مورد علاقه ام هست ، شغلی که به قول استاد حال کنم پول دربیارم نه اینکه کار کنم پول دربیارم ، شغلی که به عشقش از خواب بیدارشی بگی آخ جون من امروز هستم من میخوام تاثیر گذار باشم ، آخ جون میخوام حال کنم
کاری که شور و شوق و اشتیاق ات بالای بالا باشه
کاری که گذر وقت رو متوجه نشی ، کاری که غذا خوردن یادت بره، کاری که آزادی زمانی مکانی و مالی رو داشته باشه ، کاری که آزاد و رها باشی کاری که مفید باشی و…
چیز خاصی که نوشتم من الان یه مغازه گلفروشی گلهای آپارتمانی دارم باید به قول استاد از اونجایی که هستم شروع کنم به تغییر ، کارهایی که از دستم بر میاد ، همینجا جوری به کارم نگاه کنم که به من احساس خوب خوبی بده ، بسم الله میریم برای انجام اش ،
دومین هدف ام ، هدف ورزشی م5ماه دارم میرم برای آموزش والیبال که دوست دارم آخر پاییز که جوجه ها رو میشمارن والیبال و امتیاز های منم بشمارن تکنیک های والیبال ام درست بشه اول خودم راضی باشم و بعد مربی ام ، حرکت میکنم با توکل بر خودت و خداوند اینقدر مسیر رو برام روشن میکنه نتیجه این رو میگه من اوایل والیبال ام کسی زیاد دوست نداشت باهام بازی کنه من خودمم واقعیت است دوست نداشتم چون چیز زیادی نمیدونستم تا اینکه متعد شدم و تمرینات رو انجام دادم تکامل ام رو طی کردم بارها و بارها از بچه ها و مربی ام شنیدم که گفتن چقدر تغییر کردی تو دلم میگفتم تکامل دیگه ،تو هر کاری تکامل لازم ، بچه های که حرفه ای هستن بهم زنگ میزنن آقا سلیمان بیا سانس گرفتیم ، بچه ها میان تو کوچه میگن آقا سلیمان بیا والیبال ، متصدی سالن میگه سانس های خالی میتونی بیای تمرین کنی توپ بزنی، خلاصه از استاد یاد گرفتم حرکت حرکت حرکت ،
آقا این حرکت معجزه میکنه ، به قول دوست عزیز و هم مسیرم آقای علی برزگر که تو سایت ام هست دیروز بهم پیام فرستاد گفت قربون خدا برم تو یه قدم برمیداری تون هزار قدم بر میداره ،
اینجا اینا رو برا خودم نوشتم که هم رد پا باشه هم وقتی آخر پاییز میرسه خودم رو بسنجم،
الهی به امید تو
استاد و خانوم شایسته خیلی از شما سپاسگزارم
بابت اینهمه آگاهی و زیبایی ،
و یه تشکر ویژه از دوستان سرزمین بهشت ، یه چیزی بگم بهتون که من با کامنت هاتون زندگی میکنم .
به نام خداوند جان و خرد
سلام به همگی دوستان خوبم امیدوارم حالتون عالی باشه
••خدایاشکرت که فرصت دارم کامنت بنویسم و مقداری توجه روی سایت بگذارم ،هرچند سعی میکنم هرروز با آگاهیها زندگی کنم به اونها عمل کنم وکنترل ذهن داشته باشم اما نوشتن کامنت و بودن در سایت یه چیز دیگه س؛از خداوند عزیزم میخوام شرایطم رو بصورتی هماهنگ کنه که وقت آزاد برای سایت داشته باشم(الهی آمین).
••خدایاشکرت که یادت همیشه موجب آرامش منه ؛ اینروزها که در شغل جدیدی وارد شدم خواسته هام در مورد کاری که دلم میخواد داشته باشم کمکم برام واضح و واضح تر میشن ، در کل حس میکنم لازم بود وارد اینکار بشم تا از طریق تضادهایی که پیش میاد بتونم خودمو بهتر بشناسم، از روز اولی که کارمو شروع کردم تضادهایی پیش اومد که باید کنترل ذهن میکردم،باید توجهم رو به سمت دنیای بزرگتری هدایت میکردم، باید باورهای جدیدمو مرور میکردم، باید خودمو بیشتر از قبل به خدا وصل میکردم و به نظرم همین جایی که هستم بهترین مکان در زمان مناسبه چون همه چیزش باهم دست به دست هم دادن و دارن رشدم میدن ؛
مسئولیت پذیرتر شدم و میگم این شرایط رو خودم خلق کردم دمم گرم که قدرت خلق کنندگی دارم دمم گرم که قراره بهترشو بسازم و فرکانسهای قبلی مهم نیست همین حالا مهمه .
حدودا 10 روزه از مهاجرتم میگذره روزهای متفاوتی پشت سر گذاشتم آدمهای متفاوتی دیدم اتفاقات مختلفی رخ داد ،در برخورد با آدمها بغضم میگیره و یواشکی اشک میریزم از دلهایی که خداوند برام نرم کرده که تمام تلاششون رو میکنن تا راحت باشم. روز اول خانمی که به گفته خودش خیلی کاربلد و با تجربه بود بهم گفت اگه میخوای کارو بگیری باید زبون باز باشی باید چرب زبونی کنی باید پاچه خواری کنی گفت هرکی چاپلوسی کرده کارش راه افتاده،خندیدم و گفتم نیاز به پاچه خواری نیست هرچی بشه برام خیره، مهم نیس حتما اینجا پذیرفته بشم برای من کار زیاده….
اون خانم ساکت شد و دیگه چیزی نگفت _ من در اینکاری که هستم روراست و صادق بودم به معنای واقعی خوده خودم بودم گفتم من برای رضایت درونیم کار میکنم اونچیزی که آموزش دیدمو اجرا میکنم شاید کامل نباشه ولی بهترین چیزیه که در توانم هست ،بعضی مواقع کاری کردم که شاید دیده نمیشد ولی حس کردم اگر انجام بدم رضایت درونیم بیشتر میشه بلافاصله دست به عمل میشدم.
توی همین 10 روز احساسات مختلفی تجربه کردم و مهمتر از همه فهمیدم میل به قربانی بودن خیلی شدیدی در وجودم هست ،قبلا اینقدر برام واضح نبود اما تو موقعیتهای مختلف که قرار گرفتم مظلوم نمایی ها و میل به قربانی بودن خودشونو نشون دادن(خدایاشکرت )
•• به این زودی 10 روز گذشت و من چقدر خوشحالم که از روز اول پول ساختنم شروع شد این یعنی مدار ثروتم رشد داشته برای من خیلی نتیجه بزرگیه چون قبلا اینجوری نبود و چندین مورد مصاحبه باید میرفتم ، یه حسی بهم میگه قرارداد یکماهه ات که تموم شد چندروزی برو شمال برو دریا …. و دوباره بیاسر کارت یا کار دیگری که هدایتت میکنیم …دریا حسمو معنوی تر میکنه پس به این صدای درونم گوش میدم و انشاالله اواخر مهر کوله بار سفر به شمال زیبا رو میبندم و راهی میشم .
•• خدایاشکرت که تونستم بنویسم و احساسم بهتر بشه.
دوستتون دارم استاد عزیزم خانم شایسته باحال و دوستان خوبم که واقعا دلم تنگ شده برای خوندن کامنتهای قشنگتون ، بزرگترین دغدغه ام اینه که فرصتی فراهم بشه تا بتونم کامنت هارو با تمرکز بخونم. انشاالله در موقعیت مناسب قرار بگیرم و خداوند هماهنگش کنه الهی آمین.
در پناه الله باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد عزیز، خانم شایسته زیبا و دوستانم
استاد قبل از هرچیز از نتایجم ک این روزها بسیار قابل لمس هست میخوام بگم براتون، شما گفتین هروقت نتایج قابل لمس گرفتین و فهمیدین ک تغییر کردین یعنی راه و درست می رید و توهم نمی زنید.
اول از محبت و لطف های انسان ها نسبت ب خودم بگم، اینکه تا من از خداوند خواستم مغازه داشته باشم برای خودم، آنچنان مرا مورد لطف و محبت دستانش قرار داد ک مات و مبهوت موندم. حالا میفهمم شما می گفتین تو توی ذهنت و لایه لایه های درونت خدا رو منشا بدون همه عاشقت میشن همه برات همه کار میکنن.
از مغازه های تو بازار ک تک تک شون برام دعای خیر میکردن و کلی بهم پیشنهاد میدادن برای اینکه تجربه نداشتم مثل دخترشون با من رفتار میکردن و حتی یکی شون در مودر خدا باهام صحبت کرد، اینکه نگران نباش توی زمان همه چیز درست میشه خدا به همه چیز میرسونتت خدا بهترین دوستت باشه، و گفتن ایشالله میای میگی بنز خریدم عمو.
از همسایه هایی ک رد میشن و برام کلی دعای رزق و برکت میکنن.
از افرادی ک پول دادن تا مغازه جور بشه، ینی دونه دونه شون معجزه است و من خیلی هاشون رو نمیشناسم.
از برکتی ک ب رزق مون داد این مدت خدا. اینکه پدرم کلیی پیشنهاد کاری دریافت کرد و همه شون هم نقد واریز میکردن و پدر عزیزم عاشقانه از خرجی خونه میزد و میداد ب من ک روی مغازه خرج کنم. از اینکه ب من میگفت مبادا غصه چیزی رو بخوری من بجات غصه میخورم.
یه اتفاق جالب ک این اواخر برام افتاد. یک آقایی در فامیل ما معروف هستن ب اینکه ب همه کار دارن و در مورد همه نظر میدن مخصوصا خانم ها اون هم از نوع مانتویی :))) بطوری ک هر خانمی از فامیل ایشون رو تو خیابون ببینه فرار میکنه ک نبینتش خخخخ
چند روز پیش ایشون من رو در بانک دیدن و من بدون اینکه بگم وای ایشون الان منو با مانتو دیده الان کلی حرف میزنه پشتم( این حرفای شرک الود ناعمه قبل بود) بلند شدم و سلام کردم و موقع برگشت هم من خودم رفتم گفتم بااجازه و خدانگهدار و گفتن عذر میخوام نشناختم تون خودم رو معرفی کردم. و امروز عموی من گفتن آقا ابراهیم گفته ناعمه چقدر دختر مودبی عه. و کلی ازت تعریف کردن. عمو خودش کلی تعجب کرده بود ک ببین آقا ابراهیم از دختری تعریف کرده، چون ایشون اصلا همچین ویژگی ندارن.
با خودم گفتم خدایا من چکار کردم بجز اینکه از بنده ات نترسیدم، شرک نورزیدم و برا خودم بزرگش نکردم. بعد ببین از عجایب هفت گانه رخ داده.
و فهمیدم توحید همه چیزه همه چیز. وقتی فقط خدا رو تو ذهنت بزرگ میکنی، بندگانش با عشق بهت خدمت میکنن و عشق میورزن.
استاد من حدود 4.5 روزه ک مغازه ام رو باز کردم ولی خدا از طریق بچه ها این فرشته کوچولو ها برام بازاریابی میکنه. میرن دوستاشون رو می کشونن اینجا تا از من خرید کنن. بچه ها ب مامان شون میگن عه مامان ببین اینجا لوازم التحریر باز شده. یکی شون چند بار میاد میگه خاله مدادرنگی نیاوردی میگم نه فعلا عزیزم برم بازار میارم ولی اگر عجله داری برو از یه جای دیگه بخر میگه نه میخوام از شما بخرم. خیلیاشون وقتی خرید میکنن میگن از این ب بعد میایم از شما خرید میکنیم.
و منی ک در آرامش تو سایتم یا فایل تو گوشمه و مشتری خودش میاد، زوری نمیزنم. رزق من دست خداست. من باید سمت خودم رو انجام بدم.
به یه آیه ای تو قرآن برخوردم نوشته بود، موقعی ک زمان نماز میشه اموال و تجارت تون رو رها کنید و بدانید این برای شما بهتر است خداوند روزی شما را می رساند.
گفتم خدا خودش میگه تو ب بندگی ات برس، تو توی ایمان و توحید قوی شو. مشتری رو بسپر ب من. تو روی بهبود شخصیت و برطرف کردن ترمز و شرک هات کار کن بقیه اش با من.
یعنی همین قدر ساده ؟
بله بنده من تو اومدی ک لذت ببری تو این دنیا.
منی ک این مکان شده کتابخونه ام، شده غار حرا. از صبح ک میام روی قوانین کار میکنم و خدا میدونه در آینده چه رشدی کنم. آرزویی ک بسیار میخواستم اش ک یک مکان شخصی و ساکتی بهم بده تا با آرامش بشینم رو قوانین و بهبود شخصیتم کار کنم.
منی ک از وقتی با قوانین آشنا شدم خواستم از کار اداری ام با وجود شرایط عالی بیام بیرون، با اینکه من کارمند اصلی شرکت مون بودم و کار بسیار سبک داشتم و فرد قابل اعتماد رئیس مون ولی نموندم چون میخواستم برای خودم کار کنم، چون دنبال این بودم از پتانسیل هام برای خودم استفاده کنم، چون آزادی زمانی و فکری خیلی برام اهمیت داشت.
البته قبل از این راحتی ک اینجا بوجود بیاد برام. استاد من توی غرفه های کارآفرینی محصولاتی رو میفروختم و کم کم هدایت شدم و بعد از نشان دادن اون ایمان پله پله هدایت شدم و این خواسته در من شکل گرفت. یعنی اگر من اون دست فروشی رو انجام نمیدادم و درس های صبر و ایمان و تقوا رو در خودم نمی ساختم اینجا نمی توانستم انقدر در آرامش باشم، یاد گرفتم درطی مراحل رسیدن ب این خواسته ام باید صبر کنم. ایمان نشون بدم، نترسم و عجله نکنم. خودم میدونم درس هام رو عملی پس دادم ک اون هم ب لطف خودش بود، خودش قوت و نیرو میشد در پاهایم در قلبم.
احساس میکنم رسیدن ب خواسته ها انسان رو در ایمان میبره جلو، ینی هرچه من ب خواسته ام میرسم قدرت خدا رو بزرگی خدا رو بیشتر باور میکنم و برای ذهنم فکت و منطق میسازم. چون قبل از رسیدن ب خواسته ها آدم توی شرایط اضطرار هست و کلی نجوا میاد سراغ آدم و نشون دادن ایمان تو اون شرایط کمی سخته. و اگر من آگاهی های سایت و فایل های توحیدی و قرآن رو نداشتم چطور از پسش برمیودم خودم هم نمیدونم. واقعا خداروشکر برای هدایتش. برای وجود شما استاد نازنینم.
استاد یک مغازه ی لوازم التحریری در محل ما هست ک فروش بسیار بسیار بالایی دارن و من گاهی از قصد میرم از جلوی مغازه شون رد میشم. و با قلبی پاک و تحسین گر میگم آره خدا ب منم میده. حتی من یه بار رفتم و از نزدیک بهشون تبریک گفتم برا مغازه جدید و براشون دعای برکت کردم. درصورتی من واقعا خواسته شدیدی برای مشتری ندارم، یعنی نه اینکه نخوام چرا ولی اون حرص زدنه در کار نیست.
چون توی مصاحبه ای ک با مغازه های پرفروش محل مون داشتم گفتن صبر داشته باش، منصف باش و خوش برخورد. و من این تحربیات رو ب همراه ایمان ب ربم دارم دیگه نگران چی باشم ؟
بریم سراغ فایل زیبای این قسمت.
چقدر این فضا روحانی بود، ترکیب اون ابرها و فیس درصلح استاد نازنین چه شود. چه آرامشی داشت اون فضا با ترکیب صدای آرامش بخش خانم شایسته زیبا.
خانم شایسته عزیز چقدر شما شخصیت سپاسگزاری دارید، هر سری سفر گفتین این بهترین سفر بوده و هربار شما بخاطر شکر نعمت هاتون، افزون شده این نعمت ها و زیبایی ها ب تجربیات تون.
خانم شایسته جان عاشق اون چهره درصلح و آرام تون هستم ک کنار سنگ ها نشسته بودین و سکوت و اون نگاه حیرت انگیزتون ب طبیعت نشان از عمق سپاسگزاری رو ب من داد. گاهی نیاز نیست ب زبان بگی بلکه سکوت میکنی و با قلبت فرکانس سپاسگزاری رو میفرستی.
چه ثروتمند است رب العالمین، چه جهان پر از ثروت و برکتی آفریده، تبارک الله. فراوان درخت و سرسبزی، فراوان آب و برکت.
اون باغ برای خودش بهشتی بود، انواع و اقسام گل های رنگارنگ و زیبا با تریل سنگ فرش شده و هوای مطبوع خود بهشت بود. چقدر گلها تازه و تمیز بودن معلومه ک خیلی ارزش میدن و بهشون رسیدگی میکن از تمیزی تریل ها بگیر تا تازگی گلها. از اهمیتی ک برای بچه ها قائل هستن و براشون باغ مخصوص درست کردن از آبنماهای سنگی ک ساختگی بود و آب زلال و تمیز داشت.
اون صندلی ها در سایه درختان چقدر بجا بود، یاد آیه ای از قران افتادم ک میگه بهشتیانی ک زیر سایه خنک درختان نشسته اند و فرشتگان گراگرد آنان میچرخند.
این ویژگی شخصیتی بخشندگی تون خیلی برام قابل تحسینه برای تشکر از TA بنزین میزنید، برای تشکر از اون دوست عزیز ک بهتون آب داده بود هدیه میخرید و… چقدر ثروت خوبه و چقدر افراد ثروتمند ب رشد جهان کمک میکنند و معلومه ک جهان برای رشد و گسترش اش ب اونها کمک میکنه.
ثروت روی اخلاقیات و شخصیت انسان تاثیر میزاره. استاد من واقعا انقدر افراد ثروتمند محترم دیدم ک دیگه کلی منطق قوی برا ذهنم ساختم ک نمیتونه برگرده ب قبل و بگه ثروتمندا خودشون رو می گیرن عقده ای هستن محترم نیستن اتفاقا شخصیت و رفتار محترمانه رو توی افراد ثروتمند خیلی بیشتر دیدم. هم با خانواده خودشون هم با دیگر افراد.
سپاسگزارم بابت تهیه و تدوین این فایل گرانبها.
در پناه الله
سلام به ناعمه جانِ پرتلاش، آرام و صبور.
خیلی لذت بردم که کامنتت رو خوندم.
قبلش میخوام سپاس گزاری کنم از خدا جان که مثل دیروز، منو ساعت 4 بامداد بیدار کرد و اومدم تو سایت…
از بیداری تا حالا دارم کامنتهای عالی میخونم.
دیشب دلم میخواست هدایت شم به خوندنِ کامنتهای کاربردی و حال خوب کن و جذاب.
الان اجابت شده، خدا رو شکر.
تبریک ویژه و صمیمانه ی من خدمت تو، دوست عزیزم، برای افتتاح مغازه ی لوازم تحریرت که به فضلِ خدا همه ی کارهاش عینِ هلو، عینِ کره و عسل، برات شیرین جلو رفته.
وقتی خوندم لوازم التحریر، یه قندی تو دلم آب شد که نگو.
من عاشقِ لوازم تحریرم.
مطمئنا که با صبر و حس خوب و باورهای خوب و سپاس گزاری و مخصوصا خوش اخلاقی در کارت، به موفقیت های فراوان میرسی.
این مسیر روشن و نورانیه.
مرسی که این کامنت زیبا رو نوشتی از نتایجت و افکارت.
خیلی عالی و باور ساز هست برای همه مون، که میشه…
تحسینت میکنم برای شجاعتت، جسارتت، اقدام های عملی ات و کوششت.
بهترین ها در همه ی ابعاد زندگی، نصیبِ قلبِ بزرگ و تلاشگرت.
جالبه واسم، دومین روزی هست که خیلی هدایتی ستاره قطبیمو اینجا مینویسم به جای دفترم:
خدایا میخوام امروزمو به بهترین شکل واسم کارگردانی و چیدمان کنی. (به قول آقا احسان مقدم نازنین)
خدایا میخوام امروز تا پایانش کلی لذت ببرم از همه چیزِ زندگیم و همه ی لحظاتم، هر چی بیشتر بهتر.
خدایا میخوام امروز ظرفِ لذت بردنم رو حسابی پُر و پیمون کنم.
خدایا میخوام منو بذاری تو مدارِ دریافت دوره احساس لیاقت، تو میتونی و میدونم که میشه، مثلِ تمامِ نعمتهایی که از فضلت دادی بهم بدون اینکه من تلاشِ خاصی بکنم، فقط به تو گفتم و روی تو حساب کردم و تو بهم دادی.
خدایا مرسی واسه روزیِ امروز، بیداری 4 صبح، خوندنِ کامنتهای عالی، انرژیِ خوب، آغاز روزی پر از لذت در 10 مهرِ زیبای 1402.
سلام سلام سلام ب سمانه جان تحسین گر ب قلب پاک و پر از عشق ات.
ب قول سعیده جان صدای منو میشنوید از مغازه یا همون کتابخونه ام ؛))
عزیزم چه قلب پاکی، راستش برای من هم از این بیداری ها پیش میاد ولی چشمام باز میشه و بعد اینجانب مجدد بیهوش میشود خخخخ بیهوشی در حدی ک من حتی خواب هم نمی بینم و اتفاقا امروز ب خواهرم میگفتم انگار میرم اون دنیا و صبح مجدد برمیگردم. ولی خیلی دلم میخواد اون شب بیداری هارو تجربه کنم اون لحظاتی ک خدا میگه بلند شو و ب عبادت بپرداز.
یاد یه ایه ای افتادم ک خدا میگفت مومنان کسانی هستند ک در اعماق شب تسبیح خدا رو میگن و عبادت میکنن، چه سعادتی نصیبت شده خداروشکر.
باورت میشه امروز صبح حدود 2 ساعت قبل یادت افتادم ؟
باورت میشه منم امروز ب محض بیدار شدن پریدم جلوی پنجره با عینک آفتابی ب چشم داشتم قربون آسمون خوشگل با ابرهای زیباش و خورشید تابان میرفتم. و اون هوای بهشتی رو می بلعیدم و ستاره قطبی رو با اون احوالات میگفتم و دقیقا چی گفتم ؟
خدایا ب قول احسان عزیز امروز کارگردان زندگیم باش، همه چی ام ازش خواستم از حال خوب، از آگاهی، از احساس لیاقت و عشق، از حس قدردانی و سپاسگزاری از خودش و بنده هاش، از گشایش در رزق و روزی و عمر و سلامتی بیشتر، از حال خوب احساس خوب، از یک قدم جلوتر رفتن در بهبود شخصیتم و آگاه شدن از شرک و ترمزهایی ک مانع اجابت دعایم میشود، از صبر و همه چی. فکر کنم دیگه چیزی جا نمونده باشه ؛)))
مرسی ک با قلب مهربونت برام نوشتی، متشکرم برای تبریک ات قلب قلب قلب. تشریف بیارید مغازه درخدمیتم با عشق.
مطمئنا که با صبر و حس خوب و باورهای خوب و سپاس گزاری و مخصوصا خوش اخلاقی در کارت، به موفقیت های فراوان میرسی.
این مسیر روشن و نورانیه.
بله عزیزم رسیدن ب تمام خواسته ها از این مراحل بالا میگذره و استمرار همین مسیر روشن و نورانی سایت.
انشالله ک شما هم دانشجوی دوره احساس لیاقت بشی چون لایقش هستی عزیز و همینطور پله های رشد و موفقیت رو بالا و بالاتر بری.
در پناه الله شاد و موفق و ثروتمند باشی سمانه جانم.
بنام الله مهربان و بخشنده
سلام به خانم ناعمه دوست همفرکانسی عزیز
کامنت تون رو خوندم و چقدر لذت بردم از تکاملی که طی کردید و مسیر توحیدی که در پی گرفتید
تبریک میگم به شما، چقدر خوب قانون رو درک کردین و چقدر عاااالی دارین پیش میرین
بابت مغازه تون هم تبریک میگم امیدوار به لطف خدای مهربان همیشه پر برکت و پر از مشتری باشه براتون
آنقدر اتفاقایی که برای شما افتاده رو خوب درک میکنم که حد و حساب نداره
آخه دقیقا همین مسیر زیبا برای من هم اتفاق افتاده و هر روز داره بهتر و بهتر میشه، خدایا شکرت
از وقتی که دارم رو باورها کار میکنم و حالم خوبه ، بهترین آدمها سمتم میان، بهترین فرصتها و موقعیتها بهم پیشنهاد میشه و رزق و روزی در زندگی من بیشتر و بیشتر شده و خیلی اتفاقات زیبا دیگه…
و شروع این مسیر زیبا از این باور بود من ارزشمندم، خداوند عاشق منه، دوسم داره، همیشه من رو هدایت میکنه و چون باور کردم که انسان هدایت شده ای ام اتفاقات یکی یکی شروع شد بقول استاد بوم بوم بوم، همه چیز داره اونطور که میخوام پیش میره و هزاران بار سپاسگزار الله وهاب هستم که همیشه لطف و مهربانیش شامل حال من بوده و هست و خواهد بود
خداوند همه چیزه ، تمام زیبایی ها خودشه ، اتفاقات خوب خودشه ، موقعیتها و شرایط و فرصتها خودشن ، افرادی که میان دستان خداوند اند و تمام اتفاقات، موقعیتها، آدمها و زمانهای مناسب رو خودش در مسیر من قرار میده و همیشه من رو هدایت میکنه به سمت خواسته هام و من بینهایت سپاسگزار خدایی هستم که تنها منبع قدرت در کیهانه و همه چیز دست خودشه
امیدوارم در این مسیر زیبا هر روز بهتر و بهتر پیش برید و نعمتهای بیشتری رو دریافت کنید
در پناه الله یکتا شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای هدایتگر و حمایتگرم
سلام آقا حمید دوست عزیز
سپاسگزارم بابت محبت تون برای پاسخی ک ب کامنتم دادین. چه باور زیبایی :
من ارزشمندم، خداوند عاشق منه، دوسم داره و همیشه من رو هدایت میکنه
اتفاقا امروز از خدا خواستم ک هدایتم کنه ب آگاهی هایی در مورد احساس لیاقت.
کامنت شما نشانه ای بود از سمت خدا، ک ادامه بده و صبر و امید داشته باش تا تکاملت طی بشه. خدا رزاق عه.
بسیار خوشحالم بابت نتایج مالی و هدایت هایی ک دریافت کردین خداروشکر، انشالله ک پیشرفت های بیشتر و موفقیت های بالاتری کسب کنید.
خداوند همه چیزه ، تمام زیبایی ها خودشه ، اتفاقات خوب خودشه ، موقعیتها و شرایط و فرصتها خودشن .
افرادی که میان دستان خداوند اند و تمام اتفاقات، موقعیتها، آدمها و زمانهای مناسب رو خودش در مسیر من قرار میده و همیشه من رو هدایت میکنه به سمت خواسته هام و من بینهایت سپاسگزار خدایی هستم که تنها منبع قدرت در کیهانه و همه چیز دست خودشه.
در پناه الله دوست خوبم.
بنام خداوند زیبایی ها
سلام من و درود خداوند به استاد خوب و دوستداشتنیم و خانوم شایسته مهربان
خدارو شکرگذارم که باز هم از دیدن شما و دیدن این همه طبیعت زیبا بهرهمند شدم
واقعا خیلی زیبا بود این قسمت از سریال سفر به دور آمریکا من امشب شب کار بودم و امشب تا الان داشتم هم به آموزش های استاد گوش میدادم و هم کارم رو میکردم، کم کم داشت صبح میشد و من کارم رو تموم کردم و متوجه این قسمت از این سریال شدم که تازه گذاشته شد تویه سایت منم گفتم بیام و این قسمت رو ببینم و حسابی خوش بگذرونم،
واقعا خیلی لذت بردم از دیدن تک تک لحظه های این زیبایی ها،واقعا وقتی خانوم شایسته عزیز اون گل های زیبا و خدا پسندانه رو فیلم میگرفت واقعا یجوری در ذهنم تجسم میشد که الان من اونجام، من دارم فیلم میگیرم ، واقعا لذت بردم خدایاشکرت،
چه زیباست وقتی که زیبایی های خداوند رو میبینیم و شکرگذار خداوندیم،دقیقا مثل شما دو فرشتهی مهربان
واقعا خدایاشکرت ،از وقتی من متمرکز شدم بر روی زیبایی ها ، بر روی خوبی ها و یک عالمه چیز های مثبت، به لطف خداوند خوبم، تقریباً نگاهم نسبت به همه چیز عوض شده، و این هست لطف و مهربانی خداوند بر روی یک بنده اش، که خداوند چقدر توانایی اینو به بندگانش داده تا از همه چیز بشه لذت برد ، که خودش رو حتا توی اون گل های زیبا بشه احساس کرد ، که خودش رو تویه اون موج های از آب فراوان بشه دید و لذت برد، واقعا این زیبایی های پروردگارم قابل تحسین هست، خدایا شکرت،
اینجا هم دیگه آفتاب در آومده و خیلی یک طلوع زیباست، که به لطف رب با عظمتم همیشه برای دیدن طلوع خورشید که آغاز گر یک روز جدید و یک هدیه الهی برای همهای موجودات هست مخصوصاً برای ما بندگان خدا میام و میبینم و لذت میبرم از اون تپیدن نور خورشید بر روی برگ درختان و چر چر و آواز خواندن پرندگان واقعا خدارو سپاسگزارم،خدایا شکرت
خب آرزو میکنم هر کجایی که هستیم همهی این اعضای خانوادهی بزرگ سایت ، همیشه در پناه خداوند مهربان باشیم آمین
️️️
بنام خدایی که سپاسگزاری را گذاشت تا من اینروزها بیش از هرچیز به ان پناه ببرم
سپاسگزارم که چشمانی برای دیدن تمام این زیبایی ها به من عطا کردی
سپاسگزارم که گوشهایی برای شنیدن دم به دم اگاهی های جهان هستی به من عطا کردی
سپاسگزارم که با هرنفس حیاتی نو به من میبخشی
سپاسگزارم که انشگشتانم تمام سپاس تو را مینویسد و زیبایی هایی حهانت را با تحسین به نگارش در میاورد
سپاسگزارم
خدایم شکرت
سپاسگزارم که در فضایی از آگاهی زندگی میکنم
سپاسگزارم که اطرافم را انسانهای دوست داشتنی و پرازآرامش پر کرده اند
سپاسگزارم که امکانات بسیاری برای اسان شدن زندگی ام دارم انقدر که شمارش انها از عهده ام خارج است
سپاسگزارم
خدایم شکرت
سپاسگزارم که امروز خبر رسید دوستم به خواسته اش رسیده است خوشحالم برایش
سپاسگزارم که تحقق خواسته او یعنی اسان شدن راه تحقق خواسته من
سپاسگزارم که برایم سپاسگزاری را قرار دادی تا هران که لازم است ارتعاشم را بهبود دهم
.
خدایم شکرت
قدردان تو هستم
سپاسگزاری هایم تمامی ندارد
وقتی به فقط بدنم بیاندیشم ساعتها سپاس دارد
وفتی فقط به طبیعت بیاندیشم ساعتها
سپاسگزاری در پی دارد
وقتی به امکاناتم بیاندیشم همینطور
و چه حال خوشی میدهد حتی برای تعداد معدودی از انچه تو برایم به اسانی قرار دادی سپاسگزاری کردن
چه حال نابی دارد
خدایاشکرت
.
خوشحالم که من رو به چنین سرزمین جادویی اوردی که هم چشمانم سیراب شود هم روح و روانم
خدایاشکرت
. ــــــــــــــــ.
از چند روز پیش الهامی دریافت کردم که گفت فقط سپاسگزاری کن، فقط در هر لحظه و هر شرایط سپاسگزاری کن
و طی این چند روز کارم همین است
از من خواسته شده من هم با تمام وجود انجام میدهم
و خوب میدانم چرا چنین به من گفته شد
ـــــــــــ
عاشقشم که حواسش به من هست که بهم نریزم
که کم نیارم
که مومن بش بمونم
عاشقتم خدایم️
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 216
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان همسفرم
خدارو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
ی زمانی وقتی قرآن رو میخوندم که میگفت :
اول صبح و نیمه روز و دم غروب صلات خودتون رو انجام بدین برام قابل درک نبود که یعنی چه من صبح زود پا شم که برام هم سخت بود یا ظهر خسته از مدرسه یا دانشگاه یا سر کار بیام و بیشنم ی سری حرکات رو انجام بدم و ی ذکری هم بگم و این میشه صلات من و خدا هم به این کار من پاداش میده .واقعا حسی نداشتم نسبت به این کار و صرفا ی زمانهایی هم که انجامش میدادم به خاطر ترس از جهنم بود و صرفا بر اساس تقلید و بدون تفکر
نمیخوام بگم نماز به این شکلی که مرسومه در جامعه ما بده اما من باهاش ارتباط برقرار نمیکردم
تا اینکه اومدم توی این مسیر و برای اولین بار مفهوم صلات رو از کلام استاد شنیدم که ّ
صلات یعنی توجه به آثار و نشانه های خداوند حالا هرکسی به هر طریقی که باهاش ارتباط برقرار میکنه ی جوری که احساس خوبی بهش میده
و الان جوری شده که من دقیقا دارم اون چیزی رو که بارها شنیده بوده و خونده بودم و درکش نمیکردم رو هم اول صبح و هم نیمه ی ظهر و هم شب هنگام تجربش میکنم :
توجه به خداوند به واسطه ی فایل ها و آگاهی های استاد
اول صبحو رو با فایل های اجرای توحید در عمل شروع میکنم که به خدا ختم میشه
بعدش با دوره عشق و مودت که باز هم به توحید بر میگرده
و بعدش با فایل های سفرنامه که تجلی نشانه های خداونده
و بعدش با خوندن کامنت که باز هم نشانه های توحیدی بودن رو میخونم توشون
و بعدش با دوره ثروت که باز هم برمی گرده به باور و توجه به خداوند به عنوان منبع رزق و روزی و طلب و درخواست کردن از اون
راستش تا حالا اینجوری به این بودن و کار کردن توی این مسیر نگاه نکرده بودم که امروز درکش برام حاصل شده که کسی که توی این مسیر و با استاد داره پیش میره مدام در حال توجه کردن و صلات خداونده
دیروز توی سوره یونس رسیده بودم به این آیه که :
و اقم وجهک للدین حنیفا
و چند بار نوشتمش و از خداوند خواستم که کمکم کنه درکش کنم رفتم ریشه های اقم و وجه رو نگاه کردم توضیحاتشون رو خوندم اما باز هم اون درکه برام حاصل نشد
اما الان که دارم مینویسم این مطالب رو انگار که همه ی اون چیزی که میخواستم درک کنم رو درک کردم که ما با بودن توی این مسیر دقیقا داریم ذات وجودی خودمون رو که از دین حنیف هست رو به یاد میاریم و زنده نگهش میداریم و برپاش میداریم
ذاتی که در اثر ورودیهای غلط انگاری به خواب رفته بود داره با این آگاهی ها از خواب بیدار میشه و به سمت یک نیرو و قدرت جهت دهی میشه
در مورد ریشه کلمه وجه ی معنی صورت هم آورده شده. دیروز داشتم به این کلمه فکر میکردم که ببین ما وقتی روی کسی غیر از خدا حساب میکنیم و از اون میخوایم چیزی رو طلب کنیم سرمون پایینه خوار و ذلیل میشیم در مقابلش و صورت و چهره خودمون رو پایین میندازیم از خجالت از احساس حقارت
اما وقتی کسی از خدا میخواد طلب کنه صورتش رو بالا میاره و با عزت ازش طلب میکنه حالا کاری ندارم که اینکه فکر کنیم خدا فقط توی آسمونهاست وبه خاطر همین سرمون رو بالا میاریم و ازش درخواست میکنیم ولی به نظرم حتی اگر همین هم باشه باز هم نشون دهنده بالا بودن قدرت و عظمت خداونده و هرکسی هم که بخواد ازش طلب کنه باید سرش رو بیاره بالا و با افتخار ازش بخواد
خدایا شکرت
اینا اومد و من نوشتم درحالیکه لحظه ای که میخواستم بنویسم احساس میکردم ذهنم خالیه و چیزی توش نیست اما یاد صحبت مریم خانم افتادم اونجایی که توی دوره دوازده قدم استاد میخواستن فایل ضبط کنن نمی دونستن چی میخوان بگن و ایشون گفتن شما بشین خودش بهت گفته میشه منم فایل ورد رو باز کردم و گفتم خدا خودت هدایت کن چی بنویسم
الان که برای برای بار دوم میخوام فایل رو ببینم حکمت اینکه چرا بهم گفته شد از صلات بنویس رو دارم درک میکنم چون
اونجایی که استاد به خانم شایسته گفتن :
عاشقتم که به همه چی توجه میکنی
دقیقا همون چیزیه که امروز من درکش کردم توجه که میشه همون صلات که توی تمام طول روز باید انجامش بدیم و شکل و فرمت مشخص و از پیش تعییین شده ای نداره و با توجه به همون شرایط و همون لحظه ای که توش قرار میگیری شکل میگیره و برای هر فردی با توجه به مداری که توش قرار داره درک متفاوتی ازش داره
مریم خانم با توجه کردن به این گیاه یا گل یا هرچی که اسمش رو بزاریم ی سری نعمت های و نشانه های خداوند توی ذهنشون مرور شد و من با توجه کردن و زوم کردن دوربین نعمت خورشید رو به یاد آوردم شاید چون خیلی شبیه به نقاشیهاییه که بچه ها از خورشید میکشن و یک آن ذهنم رفت سمت دوره روابط و صحبت های استاد در مورد نظمی که خداوند داره جهان رو باهاش مدیریت میکنه کهکشان ها رو که هر کدومشون اگر یک ذره جابجا بشه همه چیز نابود میشه
همین دیروز بود که داشتم فکر میکردم خدایا تو چجوری این خورشید رو جایی قرار دادی که اینقدر تنظیمه و نورش برای ما قابل تحمله و ی ذره اگر بیاد پایین تر ما میسوزیم و از بین میریم .اصلا آدم وقتی بهش فکر میکنه دیووونه میشه و بقول استاد بهتره بهش فکر نکنه چون نمیتونه درکش کنه
چقدر با دیدن این تقابل جنگل و صحرا یا کویر یاد جهان دو قطبی ای افتادم که استاد توی دوره کسب و کار و دوازده قدم و عزت نفس ازش صحبت میکنه که هر دوش برای جهان لازمه و اگر اینجوری نباشه جهان نابود میشه اما اینکه ی همچین صحنه ای کنار هم باشن ی همچین تضادی روبروی هم باشن چیز حیرت انگیزه چیزی که تاثیرش رو میشه در چهره مریم خانم هم دید ی حالتی که منجر میشه به سکوت به مراقبه
سکوتی که خلسه ای رو در ذهن ایجاد میکنه که دوست داری تداوم پیدا کنه ایکاش زمانش طولانی تر بود اما باز هم شکر به خاطر تجربه این حس خلا
یاد اون آیه از قرآن افتادم که میگه:
وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا
و او خدایی است که دو دریا را به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ است، و بین این دو آب (در عین به هم آمیختن) واسطه و حایلی قرار داد که همیشه از هم منفصل و جدا باشند.(فرقان 53)
و جالبه که اینجا هم این دریاچه ها که دوقلو هم هستن حایل و جدا کننده این دو تضاد هستن
استاد شما با اینهمه آگاهی میگین ما خیلی چیزها رو نمیدونیم دیگه من نوعی چی بگم
چقدر رنگ آبی این دریاچه ها مسحور کننده است . خدای من . حتی اینطرف هم که سبز نیست باز زیبایی خاص خودش رو داره مخصوصا با اون جاده های مارپیچی که درون جوری نشون میده که دقیقا ما هم باهاش خم و راست میشیم
اون رست روم ها و نیمکت ها هم که دیگه عندشن توی ی همچین جایی و اینقدر احترام قائل شدن برای موجودی به اسم انسان چقدر این احساس لیاقت و ارزشمندی این مردم قابل تحسینه بهترین چیزها رو برا خودشون فراهم میکنند
آقا منم میخوام از این پیاده روی های دوستانه توی ی همچین جایی و ی همچین تریلی بقول غزل جان مگه چیه منم میتونم لایق همچین چیزهایی باشم چرا که نه
آقا رسما دیوانه شدیم رفت با این گلهای زیبا با این رنگهای مجذوب کننده چه عسلی تولید بکنن این زنبورهای زیبا از این شهد های فوق العاده .اینا رنگشون اینقدر جذابه دیگه شهدشون چی هست
خدایا کمکمون کن این حجم از زیباییها رو درک و هضم کنیم
برام جالب بود ببینم چیه هست این باغه :
The mission of Betty Ford Alpine Gardens is to protect the alpine environment through education, conservation and living plant collections.
جالبه از لفظ رسالت هم استفاده کرده .رسالتشون اینه که محیط گیاهی کوهی رو از طریق آموزش و جمع آوری گونه های گیاهی زنده حفظ کنن
به افتخار بتی همسر رییس جهمور جرالد فورد اسمش رو گذاشتن باغ بتی فورد که ی خانم فعال بوده و خودش رو از الکل و اعتیاد به دارو نجات داده و موسسه توانبخشی رو هم در آمریکا تاسیس کرده و به خیلی ها کمک کرده که الکل رو ترک کنن ……….و جایزه های زیادی هم گرفته .
چقدر حسش قشنگه قدم زدن توی این باغ و دیدن این شگفتی های رب که یکی از یکی زیباتر
سپاسگزارم مریم خانم که اینقدر با دقت و با زوم کردن همه چیز رو دارین از نزدیک نشون میدین آدم احساس میکنه میتونه دست ببره از تو دوربین و لمسشون کنه حتی اونجایی که از کنار اون کلاه کابویی ها رد شدین یک آن حس کنم دستم رو ببرم یکیشون رو بردارم اینقدر حس نزدیکی داشتم
جالب بود برام توی آمریکا همیشه توی هر جایی که بزرگترها میتونن باشن ی محدوده ی خاصی رو به بچه ها اختصاص میدن مثل این قسمتی که نوشته بود باغ بچه ها احتمالا خود بچه ها کمک کردن توی درست کردن این قسمت ها یا آموزش هایی خاصی توی اون قسمت برای بچه ها دارن که از همون سن کم اونا رو آشتی میدن با طبیعت که نتیجش میشه اون پدری که بچش رو توی کالسکش روی شونش میزاره و میاد توی طبیعت که هم خودش اذیت نشه و لذت ببره و هم دیده ها و شنیده های بچش زیبا باشه
باز هم خدایا کمکمون کن درک کنیم این چیزهایی رو که داریم میبینیم
سپاسگزارم از شما
به نام خداوند بخشاینده مهربان
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته نازنین
وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی
خداروشکر گذارم که امروزهم بهم هدیه داد که دراین مسیر توحیدی قدم بردارم
واین سریال زیبارو دوباره دنبال کنم وادامه بدم البته دیروز من میخواستم کامنت بنویسم که گفتم بذار یدفعه دیگه فایل رو ببینم وبا تمرکز لازم درمورد زیبایی هاش بنویسم
واقعا این جمله ای که ما زیبایی هارو رها میکنیم برای اینکه به زیبایی های بیشتر برسیم توی این سفر داره کاملا بهم ثابت میشه چون هر قسمتش زیبایی های بیشتری از قسمت قبل میبینم
انگار کلرادو یه پکیج کامل از زیبایی هاست اینکه یه قسمتش با اون پوشش گیاهی جالب وخشک وروبه رو سرسبز و وسطش یه دریاچه به این زیبایی اینو داره بهم میگه که خالق این زیبایی ها فقط خودش میدونه دلیلش چیه که به این صورت خلق کرده
یه لحضه تو چهره خانم شایسته میشد دید که غرق اون محیط زیبا شده اخه مگه میشه ببینی یه همچین زیبایی رو وغرقش نشی
استادی که توی اون اب کم صندلیش رو گذاشته بود وداشت لذت میبرد وشکر گذاری میکرد هدایت شد به این دریاچه بزرگ وزیبا
تو ی یکی از کامنت های دوستان بود که فکنم اقای اسدالله زرگوشی عزیز نوشته بودند که من گفتم یه چیزی کمه که اونطوری که باید وشاید ذوق نمیکنم برای این زیبایی ها که فهمیدم یه چیزی تونگاه من کمه اون تکراری شدنه زیبایی هاست
که استاد یه جوری شکر گذاری میکنه انگار که واقعا تا حالا اب ندیده واقعا این نوع عملکرد بی نظیره هزران بار استاد تحسینتون میکنم برای این نگرشی که برای خودتون ایجاد کردید
واقعا این درون ایده بی نظیریه مثل بچه پرنده دنبال ماشین میومد وداشت زیبایی هارو شکار میکرد یه لحضه فکر کردم یه نفر داره اینجوری فیلم برداری میکنه واقعا فوق العاده بود خدایا شکرت برای این تکنولوژی بی نظیر
اون مسیر سربالایی که برای پیاده روی رفتین با اون ریشه درخت ها چقدر زیبا بودند اون گل های وحشی اون افتابی که میخورد به اون سنگا ویه رنگ قرمزی بهش داده بود فوق العاده زیبا بود
واقعا لذت بردن از لحضه های زندگی واز این عمری که در حال گذر هست خودش یه هنره که هرکسی بتونه این هنر لذت بردن از لحضه های زندگیشو یاد بگیره میشه گفت بهشتو تجربه کرده
تحسین میکنم اون خانم های رو که از یه جای دیگه ای اومدن که اونجا پیاده روی کنند ولذت ببرند
این که از اون طبیعت نهایت لذت رو ببری و وهم اونجاهم غذاتو بخوری
من بارها گفتم به خودم وبازم میگم که این مردم امریکا لیاقت هر انچه رو دارند کسب کردند چقدر این شهر تمیزه چقدر زیباست حتی یدونه من اشغال ندیدم تو کل این قسمت های سریال که دیدم
اون پارک به اون زیبایی با اون گل های قشنگ چقدر گلهای قشنگی داشتن واقعا زیبا بود خدایا هزاران بار شکرت برای این همه زیبایی که قطعا لیاقتش رو دارم ودر مسیرش هستم که دارم میبینم
بادیدن اون زنبور عسل یاد ایه قران افتادم
(وَأوْحى رَبُّکَ إلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى بُیُوْتآ وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرشُوْنَ».)
وخدا میگه ما به زنبور عسل وحی کردیم که چیکار کنه وهدایتش کردیم
خدایی که زنبور عسل رو هدایت میکنه چطور میشه انسانی رو که از روح خودش درش دمیده هدایت نکنه
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسیِ عمران کند
به قول استاد خدا همیشه داره میگه به همه داره میگه اما این ماهستیم که باید بشنویم واون پرده رو برداریم و فاصله روحمون با ذهنمون رو کم کنیم
خدایا هزاران بار شکرت برای تمام این زیبایی ها
درپناه حق
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم با سفر به دوره آمریکا باز هم طبیعت فوق العاده و سفرهای استاد و خانم شایسته در دل طبیعت چقدر عالی و خوب با هدایت الله پیش میرود و چقدر خانم شایسته این کاکتوس قشنگ که در دل طبیعت به تصویر کشید چقدر قشنگ و عالی بود
تفاوتهای زیادی که در طبیعت در هر نقطه از زمین میبینیم میتوانیم لذت ببریم مخصوصاً دیدن آب زلال شفاف دریاچه که آرامش میدهد به رو و جان من هر موقع این زیباییها را در این فایل میبینم هرروز ناخودآگاه هدایت شدم به زیباییهایی که در تصاویر دیدم و خدا را شکر کردم و هر روز توجه خودم را روی زیباییها و قشنگیها هدایت میکنم تا به احساس بهتر برسم چقدر عالی استاد زمان استراحت کردن به جایگاه خوب و ویو عالی رو انتخاب کردید برای استراحت و مناظر آن را با دران بچه عالی به تصویر کشیدید
چقدر تمیز با خونههای شیک با معماریهای عالی و با ماشینها ی قشنگ و وجود کوهها در دل سرسبزی همه و همه بینظیر بودند اما تریل پیادهروی بعد از دو ساعت استاد و خانم شایسته اونم در دل جنگل سرسبز و آرام و چه سکوتی حکمفرما بود و چقدر استراحت کردن آنجا حال میده مخصوصاً وقتی هوا عالی باشه و بتوانیم یه آتش هم روشن کنیم
خدا را شکر میکنم امروز علاوه بر دیدن زیباییها کامنتهای تک تک بچههای سایت هر کدومش در نوع خودش بینظیره میتوانم لذت را چند برابر در خودم ایجاد کنم همتونو به خدای بزرگ و مهربان میسپارم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
درودی بیکران به شما اقای روحی بزرگوار
امروز داشتم با همسرم در مورد شما صحبت میکردیم…
اینکه چقدر بدون قضاوت اکثر کامنتها رو میخونید ، امتیاز میدین ، و لطف میکنید و پاسخ میزارید…
و چقدر باعث افتخار ماست که دوستان عزیز و بزرگواری مثل شما رو در این جمع دانش پژوه داریم ، خدایا شکرت..
تو کامنت تون اشاره کردین که از توجه به نکات مثبت این فایل ها هدایت شدین به جاهای زیبا ، خوشحال میشیم از تجربه هاتون و هدایتهاتون برامون بنویسید..
منتظر خوندن کامنتهای باصفاتون هستم…
ممنونم از حضور پر مهرتون
براتون سراسر کامیابی و سلامت و ثروت و خوشی رو در کنار خانواده محترمتون خواستارم.
در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم محمد رضا جان
محمد جان منم مثل وجیهه بانوی عزیز
وقتی کامنتها را میخونم و محمد رضا جان را نمیبینم
یه چیزی کم داره کامنتها
یه انرژی خاص
یه محبت
یه تحسین خالص
یعنی حس خدایی کمه
محمد جان منم به نوبه خودم از این همه احساس و انرژی خوبی که تا اینجا به ما و این سایت دادی تشکر و قدردانی کنم.
شما بینظیری رفیق.
همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
به نام هدایت الله
سلام و درود به برادر خوبم رسول جان داداش گلم کامنت شما برادر خوبم رسول دوست داشتنی و همسر مهربانت کامنت فوق العادهای دارید به شما افتخار میکنم که در کنار شما دوستان ارزشمند سایت الهی عباس منش روند زندگییم را بهتر و بهتر در مسیر درست زندگی قدم برمیدارم از اینکه کامنت نوشتی و مرا مورد تایید قرار دادید بینهایت از شما سپاسگزارم موفق و مؤید و پیروز باشید در پناه الله مهربان