سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستان توحیدیِ عزیزم

مجددا سپاسگزارم از شما استاد عزیز و بانو شایسته بزرگوار ، بابت این فایل ها که برای ما حکم یک غذای خوب را دارد برای ارسال فرکانسِ زیبایی و دریافت اتفاقاتی هم جنس با اتفاقات شما….

من این خلوت دو نفره شما را در کنار صدای موسیقی آب ، خیلی دوست دارم

این هم فرکانس شدن شما را با این فرکانس خالص طبیعت که از صدای آب و پرندگان گرفته تا دیدن این درختان و سنگ های طبیعت ، تحسین میکنم…

من این کنجکاو بودن شما را تحسین میکنم که به برکت همین کنجکاوی شما در شناختِ ساز و کار جهان هستی ، هدایت شدین به سمت قوانین لایتغیر خداوند و ایجاد این چرخه مثبت ، که اکنون ما هم در آن قرار داریم…

کنجکاوی یک موهبتی است از سمت خدا به ما تا به برکت آن به خیلی از حقایق این عالمِ هستی برسیم

خدا کنجکاوی را دوست دارد و هیچ وقت ، دستِ رد به سینه کنجکاوان نمیزند ، البته آن کنجکاوانی که سوالات زیبا میپرسند ، سوالاتی پر از معنا و مفهوم ، نه سوالاتی نازیبا مثل قوم بنی اسرائیل که رنگ گاو چطور باشه؟ و ….

دقیقا مثل کنجکاوی حضرت ابراهیم در پیداکردن خدا…

اینقدر کنجکاو و تشنه حقیقت بود که در ابتدا خورشید پرست و ماه پرست و ستاره پرست شد ولی وقتی که دید آنها افول کردند ندای “لَاۤ أُحِبُّ ٱلۡـَٔافِلِینَ” سر داد و با تمام وجودش گفت:

(إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفࣰاۖ وَمَاۤ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ)

من به سوی آن کسی که همه اینها را پدید آورده ، روی می آورم…

[سوره اﻷنعام 79]

و خدا هم او را قبول کرد و لقب خلیل الله را به او داد و هیچ وقت او را مورد سرزنش قرار نداد که چرا رفتی خورشیدپرست و ماه پرست و ستاره پرست شدی؟….

+++++++++++++++++

من عاشق این کنجکاوی ابراهیم هستم که به خدا گفت:

وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَ ٰ⁠هِـۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ

خدایا بهم بگو که چطوری مرده ها را زنده میکنی؟

و صدها برابر عاشق این خدایی هستم که جواب این کنجکاوی ابراهیم را خیلی خیلی زیبا داد و گفت:

قَالَ أَوَلَمۡ تُؤۡمِن

مهربانانه جوابش را داد و گفت : ای ابراهیم ، مگر ایمان نداری به من که قادر هستم بر انجام چنین کاری؟

و دوباره در اینجا ابراهیم جواب میدهد:(به نظرم یه کوچولو با ناز و کرشمه)

قَالَ بَلَىٰ وَلَـٰکِن لِّیَطۡمَئنَّ قَلۡبِی

بله خب خدا ، بهت ایمان دارم ولی میخوام دوباره خودت بهم بگی تا قلبم مطمئن تر شود(ایموجی ناز و کرشمه)

واقعا الله اکبر به این رابطه زیبا و عاشقانه ابراهیم و خدا و خدا چقدر قشنگ جواب او را با یک سکانس زیبا میدهد که

قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَهࣰ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلࣲ مِّنۡهُنَّ جُزۡءࣰا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیࣰاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمࣱ)

[سوره البقره 260]

به ابراهیم عزیزش که او را خلیل الله صدا میزد ، گفت:

عزیزم برو چهارتا پرنده بگیر و آنها را بکش و گوشت آنها را در یک گوشت کوب مخلوط کن و سپس این گوشت مخلوط شده را به چند جز تفسیم کن و هر جزئی را بر روی یک کوه قرار بده ، حالا بیا آن پرنده ها را صدا بزن و ببین چطوری با وجود اینکه گوشت آنها در هم مخلوط است ، زنده میشوند و به سوی تو می آیند…

++++++++++++++++++++++++

من عاشق این کنجکاوی زکریا هستم ، وقتی که از خدا در سن پیری ، درخواست بچه کرد و خدا گفت باشه بهت میدم…

و در اینجاذکریا با کنجاوی میپرسه

(قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَـٰمࣱ وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرࣰا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡکِبَرِ عِتِیࣰّا)

[سوره مریم 8]

میگه خدایا ببخشیدا ، درسته بهت ایمان دارم ولی این کنجکاوی من گلُ کرده و میخوام بدونم چطوری میخوای به من بچه بدی در حالیکه خود من پیرم و همسرم هم نازا است؟

و من عاشق این خدایی هستم که مودبانه و با یک منطق بسیار زیبا جواب او را میدهد و دست رد به سینه زکریا نمیزند

(قَالَ کَذَ ٰ⁠لِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنࣱ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـࣰٔا)

[سوره مریم 10]

اینگونه خدا جواب حضرت زکریا را میدهد که میگه این کار برای من آسان است و بعدش به او میگوید برو فکر کن در اینکه خودت چطوری بوجود آمدی؟ برو فکر کن چطوری یک اسپرم تبدیل میشود به یک  انسان 80کیلویی ؟ برو فکر کن در اینکه چطوری سالاد و نوشیدنی ای که مادرت میخورد تبدیل به دست و پای تو میشد؟

چقدر زیبا خدا جواب او و همه ما را داد تا هر وقت کنجکاو شدیم که “چطوری و از کجا؟” ، اینگونه جواب کنجکاوی خودمان را بدهیم و به خودمان بگوییم که در اینجور اموری که ذهن ما توانایی درک را نداره ، دخالت نکنیم و به خدایی که چیزهایی را میداند که ما نمیدانیم اعتماد کنیم

و حالا داستان زکریا و خدا به اینجا ختم نمیشود  و بعد از این منطق زیبا از سمت خدا ، باز هم کنجکاوی حضرت زکریا و تشنه دریافت بودنش او را به یک درخواست دیگر وادار میکند که

(قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیۤ ءَایَهࣰۖ قَالَ ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَـٰثَ لَیَالࣲ سَوِیࣰّا)

[سوره مریم 10]

میگه که خدایا در این امر یک نشانه ای برایم قرار بده که خیالم جمعِ جمعِ جمع شود که تو به من فرزند میدی و در اینجا خدا یک نشانه ای برای زکریا میفرسته که حضرت زکریا قادر به سخن گفتن به مدت سه روز نمیشود و حضرت زکریا مجبور میشود برای ارتباط با افراد از زبان نشانه ها صحبت کنند(مثل زبان آنهایی که کر و لال هستند)

++++++++++++++++++++++

کنجکاوی زیباست و خدا کنجکاوان را دوست دارد

برای همین بچه کوچیکایی که هنوز به اصل راستین خود که همان خداست نزدیکن ، اینقدر کنجکاون ولی متاسفانه یا خوشبختانه ، در اکثر موارد این کنجکاوی بچه ها توسط پدر و مادرشان سرکوب میشود که

“بچه برو بازی کن، این حرفا هنوز به تو نیامده….”

پس بیاییم ، به پشتوانه خدایی که همه چیز را میداند و عاشقانه با ندای

(وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُوا۟ لِی وَلۡیُؤۡمِنُوا۟ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ)

[سوره البقره ١٨6]

منتظر ماست تا از خودش بپرسم ، کنجکاو باشیم و از خودِخودِخودش بپرسیم تا حقایق پشت پرده این عالم را بفهمیم ، حقایقی که بخاطر این برچسب های دنیای از آنها غافل شدیم ، برچسب های دنیایی ای مثل وطن و نژاد و اسم و فامیلی که همه بخاطر “جَعَلۡنَـٰکُمۡ شُعُوبࣰا وَقَبَاۤئلَ لِتَعَارَفُوۤا۟” می باشد و هیچ ارزش دیگری ندارد…

(دقیقا مثل این گواهی هایی که توسط مدرسه ها و شرکت ها برای افراد صادر میشوند جهت معرفی آنها به نهادهایی دیگر و در زیر این گواهی های نوشته میشود که این گواهی صرفا جنبه معرفی دارد و فاقد ارزش و اعتبار است )

و در برابر خودش متواضع باشیم و مثل ابراهیم دائم به او بگوییم که

لَئن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّاۤلِّینَ

[سوره اﻷنعام 77]

اگر در این مسیر ، مرا هدایت نکنی ؛ یقینا از گمراهان خواهم بود….

در پناه پادشاه جهانیان و دوستدار کنجکاوان باشید