این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-06 04:48:042022-12-06 12:11:48سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171
317نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اینکه استاد گفتند از اینکه در طبیعت تنها بودید و با خداوند تنها بشید و درمورد اهدافتون باهاش صحبت کنید و اگر در دوراهی موندید ازش طلب هدایت کنید مخصوصا تو تصمیمات بزرگ.اگر تحربه ای دارید با دوستان به اشتراک بگذارید.
خوب من تجربه ندارم ولی یه مستند کوتاهی راجع به یه اقایی بود که بدجور ورشکست شده بود و خیلی فشار های مالی روی دوشش بود و عذاب می کشید تا اینکه تصمیم می گیره بره بالا کوه تا با خدا بلند صحبت کنه.میره به بالا کوه با خداوند حرف میزنه و گریه میکنه و از خداوند درخواست میکنه بهش کمک میکنه.
بعد چشمش به سنگ های زیبا می افته انگار فکرش باز میشه که بهش گفته میشه بیا روی این سنگ ها خطاطی کن و بفروش.اونم میاد همین کار رو میکنه و به صورت قاب عکس که داخلش سنگ خطاطی شده س میفروشه.بعد ثروتمند میشه خونش رو باسازی میکنه و بدهی هاشو میده.
منم یه تجربه کوچیکی بگم: یه زمانی ما به یک رودخونه رفتیم ولی واقعا طبیعت بکری بود و سنگ های درشت و ابشار و از زمین تا اسمون سبز بود. من یه دعایی کردم و دقیقا مستجاب شد ولی خب ای کاش اتفاق نمی افتاد چون دعام خیلی زیبا نبود ولی واقعا اتفاق افتاد.ولی اون موقع من از قوانین چیزی نمی دونستم.
ولی اینکه استاد میگن برید طبیعت ،خلوت کنید و با خداوند صحبت کنید،و به الهامات و هدایت هایی که میشه گوش کنید. و باور کنید لیاقت صحبت با خداوند دارید و اون شما رو هدایت می کنه.خیلی عالی بود و از این تجربه ها یادم امد.اینکه تو تجربیات بعضی ها می بیند ادرس یه امام زاده بالا کوه میدن که دعاها رو مستجاب میکنه یا بالای کوه یه درخته که به شاخه هاش نخ میبندد تا مستجاب شن و اتفاقا با اب و تاب میگن به ما حاجت داد.اینکه اون لحظه داشتند با خدا صحبت میکردند و خداوند یه انرژی به درونشون از اون طبیعت داده یا فکرشون رو باز کرده یا نشونه ای بهشون داده به همین دلیل که اونا این فکر رو دارند.اونا هستند که مستجاب کردندولی اون لحظه اون انرژی اونجا بوده.و تایید زده بر دعاهاشون.
خدایا بابت این زیبایها و اب زلال و برگ های زرد و سبز شکر
آرامش استاد و مریم خانم و طبیعت بکر و رنگارنگ خدای مهربونم حس عجیب و غریبی در من ایجاد کرد
بسیار سپاسگزارم که این همه آگاهی و زیبایی را با سخاوت زیاد در اختیار من و همفرکانسی های عزیزم قرار میدین
عاشق دیدن سفر به دور آمریکا بودم و اولین فرصتی که پیدا میکردم فایلهای زیبا را که شما با عشق آماده کردین را میدیم و سعی میکردم مثل شما عزیزان دل، به نکات مثبت توجه کنم و از آموزشها و نکته های که استاد و مریم جان میگفتن استفاده کنم
چند روزیه فکر میکردم که دوره عزت نفس را تهیه کنم یا نه
تا اینکه امروز این فایل زیبا پرازآگاهی و لذت و قشنگی را دیدم خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیز و مریم خانم بزرگوار از شما بسیار سپاسگزارم
من ترسهای زیادی دارم از همه چیز میترسم
همین جا از خدای مهربونم درخواست میکنم به من ایمان و اراده قوی بده تا بتونم به ترسهام غلبه کنم
من سید احسان شفیعی وظیفه و رسالت خودم دونستم که در موردی که گفتین تجربیات خودم رو ثبت کنم شاید چراغ راهم بشه در دنیا و آخرت!
من چندین سال پیش مغازه عمده فروشی مواد غذایی داشتم و در شرایط خاصی قرار داشتم که حال بسیار بدی رو تجربه می کردم و احساس می کردم که جای من اونجا نیست .خلاصه کنم با اینکه در شرایط ورشکستگی قرار داشتم و یه چیزی درونم می گفت جای تو اینجا نیست باز لجاجت می کردم ،تا زمانی که توی عمل انجام شده قرار گرفتم و یک نفر این مغازه رو از من اجاره کرد و یادم هست همون روزی که مغازه رو تحویل اون شخص دادم شبش تولد بچه یکی از آشناهامون بود و حدود ساعت یک شب تولد تمام شد و یادم هست که به همسر پاک و نازنینم گفتم تا صبح توی خیابون ای شیراز بچرخیم ! یک حس آزادی خاصی داشتم…
بعد از مدتی…خدا یک فرزند دیگه ای بهمون داد که پسر هست و خیلی از این اتفاق حس شکرگزاری در من بیشتر شد بریم سراغ اصل مطلب
چون همسر من اهل تنکابن هست ما یک ماه بعداز تولد پسرمون تصمیم گرفتیم بریم تنکابن و رفتن همانا و ماندن همانا چون کرونا بود و به دلایلی مثل این که خواهر همسرم کمک همسرم بود و …اونجا موندیم که تقریبا 5 ماه طول کشید!
در این زمان من هر روز می رفتم توی جنگل و با خودم خلوت می کردم و شروع کردم صبح ها مطالعه می کردم و روی عادت هام کار می کردم و بیشتر مواقع بعداز ناهار می رفتم توی جنگل و بعضی مواقع هم کنار دریا و این مدت خیلی تجربه خاصی بود و این تنهایی و خلوت با خودم نقطه آغازین یک سری اتفاقات شد که عرض خواهم کرد…
همیشه احساس می کردم که یک رسالتی دارم و اون هم ایجاد برنامه ای دقیق و منظم برای تغییر باورها و عادت هام و بعد ارائه این برنامه به دیگران هست که سر منشا اون از کتاب اثر مرکب و آموزه های جناب محمود معظمی بود که از همینجا براشون آرزوی سلامتی و خیرو برکت می کنم یک فلش بک بزنیم به زمانی که می خواستم مغازه رو جمع کنم که با فایلی از استاد عباسمنش آشنا شدم نمی دونم چجوری بدستم رسید ولی مضمونش این بود که در مورد مادر موسی که موسی رو به آب انداخت ( نام گفته نماند من از قبل بدون اینکه متوجه باشم خیلی شهودی بودم )و از اون به بعد هر وقت قرآن رو باز می کردم این آیه می اومد و این قسمت به طور بسیار عجیبی!!!
در ضمن این رو هم بگم که من بیشتر مواقع از اشعار حافظ الهام می گرفتم و گفتم مگه حافظ خودش نمی گه هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم پس من باید برم سراغ همون قرآن .
بریم به مدت ها بعد شیراز بودیم که مدتی شد مریض شدم نمی دونم کرونا بود یا …
به هر حال حدود تقریبا 10 روز تا دو هفته در گیرش بودم که خواب و خوراک رو ازم گرفته بود ،البته بگم زمانی بود که داشتم روی رنجش هام کار می کردم
ولی باز درونم کلی رنجش داشتم
چون نمی تونستم شبها بخوابم و یه جورایی قرنطینه بودم ! شبها سعی می کردم نماز شب بخونم و قرآن بخونم تا بگذره و صبح بشه
یک شب خیلی خسته بودم و خوابم برم البته نیمه شب و یه نکته ای من همیشه یک کاغذ و قلم کنارم بود و توی خواب احساس کردم داره به من چیزی گفته میشه ،یک لحظه توی همون خواب گفتم چرت وپرت هست ولی یک لحظه متوجه شدم که شعری داره به من گفته میشه و از خواب پریدم و بیت آخرش رو فقط به یادم مونده و سریع یادداشتش کردم که این بود :
ای که ز حال خود فارغ شده ای
به خدایی که اسیر حال تو هست بارق شده ای
بازم گفتم توهم هست اصلا بارق یعنی چی
توی گوگل سرچ کردم معنی بارق
که نتیجه این شد که قبیله ای در عربستان که مشرک بودند!!!
توجه کنید وقتی ما رنجش داریم خدا رو اسیر کردیم چون خدا در درون ماهست!
بریم به مدتی بعد…
یک سوئیت توی پارکینگ ساختمونمون داریم که هر روز می رفتم اونجا خلوت می کردم و دائم شعری از حافظ برام می اومد یعنی طبق الهاماتی که از حافظ با تفائل می گرفتم
این بود که کرشمه ای ای کن و بازار ساحری بشکن …
تا اینکه یک روز رفتم توی سوییت و از خدا خواستم که بهم بگه منظورش چیه که همش این شعر برام میاد و گفتم یارب العالمین منظورت از این شعر چی هست ، البته این حرکت رو اسمش گذاشته بودم تفکر در سکوت
یارب العالمین به من بگو چکار کنم من نمی دانم من سرگردانم تو به من بگو ای الله برحق
و سکوت کردم بعد از مدتی صدایی اومد و گفت قلمت رو بردار و بنویس :
خودت رو دست کم نگیر ، حرفت رو بزن ، ارتباطات رو با خدا قویتر کن ، نترس و غمناک مباش، باورش کن، اعتماد کن ، تسلیم شو ، نیکی کن ، ایمان داشته باش که به تو گفته می شود!!!
برای کسانی که انتخاب می شوند اختیاری وجود ندارد !!!
کرشمه از طرف الله هست و اراده اوست و این از برای اینست که کسی نگوید اختیاری نداشتم!
و از روی جبر گناه کردم و سزاوار عقوبت نیستم
همه کرشمه از اوست تو بگو چشم !!!!
(که من همون موقع گفتم چشم)
و شروع کرد به من شعر گفت و من می نوشتم :
هم مستی شبانه هم شراب روز
بخور از اهل دلی گویم که تو را مسوز
شرط عشق پیدا شدن در خود است
عشق را سوز و گداز است ای دل بسوز
تو خود نه به اختیار خود جدا شده ای
با من که اسیر حال تو هستم همنوا شده ای!!!!!!
سواری بر اسب هیبت و چنین هین کرده ای
زپیادگان خبر بدار که نشوی رسوای کنوز
عشق را به فرمان ما عشق است
تو کرشمه ندانی که آن کرشمه هست سوز
سروری به تاج ما بخشند
که ما را با تو کارست هنوز!
خدایی چنین دلبر و نازنین
هست او تو را کارساز هنوز
به صد البته که محرم جانی و دل
هر که تو را گفت بسوز مسوز
تو خود دانی که کرشمه چیست ندانی
مادامی که کرشمه از جانب ماست هنوز
سوختم از بود بدین آسانی
دلا از برای ما بسوز بسوز بسوز
نگاران را زدیم بر هم چو تو در گشودی
هم یاران همدلانه خسته را نیاور به سوز
شهریست در از کرشمه از آن جهت
که تو ندانی که ندانی که ندانی چیست بسوز!!!
مرحبا که آمدی از برای کرشمه ای
تو دگر از خود اختیاری نداری بسوز
بعد از این اتفاق هزاران بیت شعر به من گفته شد و یک غزلش رو هم می گذارم و اینها همه از خلوت کردن و تفکر در سکوت و به درون رفتن شروع شد به قول حافظ سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
واضح دیدم منی که عجیب یدفعه تنها شدم ما رفتیم یه جایی که خیلی میخاستم برم وبعد یکم گزش گفتند زودی بیا یه سفر که قرار بود بریم برم خونمون که بریم وبعدش عجیب بینش تاخیر افتاد قشنگ انگار زمانو وقتم خالی شد بعد همسری گفت نمیخام تنها باشی
بعدنشونه میگف فرصت تنهایی برا خودت بساز
ینی کلی هدایت ناب دیدم
ومن هم رفتم تو دل خیلی ترسای الکی
ترس حمله ترس های الکی زیاد وهمینجور بزرگترین ترس عدم گوش کردن به حرف
وغرر بقیه
ولی برعکس هیچ اتفاقی نیوفتاد کلی لدت بردم
چقد ترسای الکی هس توزهن
ووبا روحیه عزت نفس
که واقعا نیازم بود دلم اونو میخاس این تمرین دوستی با خود کلی لدت داش
جدا از فکر اتفاقات با خودت دوس باشی وهمیشه برنامه برای لدت بردنت اوکیه
وچقد این تمرین بهم کمک کرد
واستاد از اب گرم واب تنی نور. نماهاش تعریف میکرد وحالام ما توی یه جای دنج سبز وبا یه اب تنی همه لذتی که استادم برده بود وبرامون تعریف میکرد بردم
واقعا عالی بود
تو دلم میدونستم ساله عالیه حتی بهتر از سال قبل وهنوز هیچی نشده هدایت نشونه بارونم
وهدیه بزرگم بهترین سفرر عمرم سفر الانم خرم اباده
خداجون شکرت با قلبی پر از عشق مهربونی ولیاقت پزیرای بنده اتینور چشمیت هستی
شکرت برکتو نعمت لذت به طور باور نکردنی میباره
درس تکامل
درسی که برام مرور شد دیشب مجبور شدیم بریم تو یه خونه که خونه تمیز نقلی با امکاناتی بود ولی من یاد گرفتم
به جای قر از نداشته هاش
با داشته هاش حال کنم زوق کنم لذتشو ببرم وبه نکات خوبش توجه کردم
والان تکامی اومدیم توی یه قصر
توی خونه درن دشت فول ابشن استخری با نور نماها ودکورهای خوشگل چمن مصنوعی وچیلی چیزای دبش
بادیدن این قسمت واقعا منو بردین به اون شرایط و حال پاییزی زیبا ممنونم که برامون فیلم میگیرید.
استاد وقتی من با دوستام میرم کوهنوردی حال درونم عالی میشه و سرشار از آرامش میشم از بالای کوه نگاه به پایین میکنم به قدرت خدا پی میبرم و همش باورهای زیبا و قدرتمند راجب الله میگم ♥️
طبیعت میرم همه جارو خوب نگاه میکنم و باخدا حرف میزنم و از قدرت و بزرگیش میگم 😍
چقدر خودم و توانایی هام رو بهتر شناختم:اینکه توی طبیعت بودم پی بردم خیلی شجاعم میتونم آتیش درست کنم کباب درست کنم
وابستگی های که ازانها جدا شدم:نبوددستشویی🙈
دوری از اینترنت.
جسارتی که پیدا کردم تونستم شب در طبیعت بخوابم و خیلی لذت بخش بود دیدن ستاره در آسمون دیدن صبح زیبا لحظه طلوع خورشید.
استادبنظر من با دیدن جهان خدا آدم توحیدی میشه و ایمان انسان زیادتر میشه.
به نام الله یکتا هدایتگر به سوی زیباییها و فراوانی
با عرض سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز که هر دو در مسیر رشد و تکامل و موفقیت در تمام جنبههای زندگی هستید
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم به خاطر هدایت شدن به این مسیر و این سایت و آشنایی با این انسانهای فوق العاده و فرشتهای که همیشه آرامش میگیرم با گفتههای شما و رهنمودهای شما
من یاسر خدابندلو هستم از بچههای دوره 12 قدم که به تازگی وارد دوره فوق العاده احساس لیاقت شدم و در جلسه پنجم هستم
تا حالا چندین بار جلسات پنجم و جلسه تکمیلیش رو گوش کردم و راجع بهشون خوندم و تمرکز کردم
اما امروز هدایت شدهام که این جلسه از جلسات فوق العاده سفر به دور آمریکا رو گوش کنم و لذت ببرم و یاد بگیرم
این جلسه در مورد سفر به طبیعت و آشنایی با خودمون و خودشناسی و زمان گذروندن در طبیعت بود که نتایج فوقالعادهای رو در بر خواهد داشت
خیلی خیلی خوشحال شدم خیلی خیلی الهام گرفتم خیلی خیلی فکر کردم از یکی دو ساعتی که فایل رو شروع کردم و تموم کردم تا به الان که دارم این کامنت رو مینویسم
این چیزهایی که گفتین راجع به اینکه چقدر به دل طبیعت سفر کردین اونم تنهایی و چادر زدین و چندین روز رو در اونجا سپری کردین که اوایل به صورت تنهایی بود و البته با دوستان یا عزیز دل خودتون هم تجربه کردید از این تجربیات فوق العاده هم به من و به میلیونها نفری که قراره این فایل رو ببینند و دیدن گفتید
نکات فوق العادهای بود که من هر چقدر فکر میکنم باز یادم میاد و دوست دارم که به زبان کلام بنویسم تا بمونه به یادگار هم برای خودم و هم برای افرادی که ممکنه این فایل رو ببینند یا کامنت من رو بخونند
از جمله مواردی که خیلی برای من جالب بود این بود که شما خیلی با خودتون در صلح هستید و خود ارزشمندی خودتون رو جدا کردید از نظر و دیدگاه دیگران و دیدگاه دیگران برای شما خیلی کم اهمیت شده میتونین خیلی راحت زندگی شخصی خودتون با عزیز دلتون رو به نمایش بگذارید و سبک شخصی زندگی خودتون رو به ما بگین تا اینکه ما هم برامون عینی و واضح بشه ک چقدر عالی میشه به سبک قوانینی که توی دورههای مختلف داریم یاد میگیریم زندگی کنیم و لذت ببریم
همین که از حضرت محمد، پیامبر عزیزمون مثال زدید که ایشون هر سال یک ماه رو به غار حرا میرفتند و اونجا خودشون با خدای خودشون خلوت میکردند خداوند رو عبادت میکردند خواستههاشون رو مطرح میکردند و الهامات رو خیلی واضحتر دریافت میکردند زبان خداوند رو خیلی بهتر میفهمیدند خودشون رو خیلی بهتر میشناختند و البته نتیجه این رشد شخصیتی و مداری و فرکانسی و باوری در ایشون نتیجه همین عزلت گزینی و خلوت کردن با خودشون در این مکان که البته بیابانی بود که در اون یک کوه و غاری بود که ایشون به صورت تنهایی یک ماه در اونجا سپری میکردند
هرچند که من تجربه همچین خلوت کردن با خودم رو در دل طبیعت یا بیابان یا جنگل ندارم ، اما به نظرم از تعریفات و توضیحاتی که شما دادین خیلی میتونه جالب باشه و حتماً از خداوند میخوام که من رو در این مسیر هدایت بکنه که به این خواستم برسم و مطمئنم که این خواسته من محقق میشه زمانی که از لحاظ مالی و زمانی آزاد بشم و بتونم همچین سفری رو به دل طبیعت و البته با خلوت کردن با خودم سفری رو به درون خودم داشته باشم
و این کار چه ترسهایی رو که از ما میگیره، ترس از تنها بودن چندین روز در دل طبیعت ،ترس از شب و تاریکی، ترس از حیوانات ریز و درشت و درنده و غیر درنده، ترس از مواردی که غیر واقعی هستند، و همه و همه به نظرم یه کاری که خیلی از ترسهای ما رو از ما جدا میکنه و همین باعث میشه که وجود ما بزرگتر بشه و اعتماد به نفس ما و عزت نفس ما بیشتر بشه برای اینکه ترسهای بیشتری رو در زندگیمون پشت سر بگذاریم و ازشون رد بشیم
و البته ظرف ما رو آماده میکنه برای ورود نعمتهای بیشتر که میتونه با الهام شدن ایدههایی جدیدتر و البته با واضح شدن الهامات همراه باشه
خیلی میتونه ما رو با خداوند درون خودمون آشنا بکنه و بتونیم زبان خدای درون خودمون رو بیشتر بشناسیم، بتونیم ازش درخواست بکنیم و زمانی که درخواست ما رو پاسخ داد بیایم اون رو بنویسیم و بنویسیم و بنویسیم، و در نتیجه این کار میتونیم جواب خودمون رو و یا حتی بیشتر از پاسخ خودمون رو بگیریم و این سفر همه جانبه باعث میشه که بعد از اینکه از این سفر برگشتیم خیلی راحتتر و جسورتر و شجاعانهتر مطمئنتر و با اعتماد به نفس و اطمینان قلبی تصمیمی رو که بهش شک داشتیم رو انجام بدیم و یا تصمیم جدی بگیریم و بهش عمل کنیم
چیز دیگهای که خیلی برای من جالب بود این بود که تونستین بعد از البته دوره قانون سلامتی این محقق شد دیگه ،این که میتونین خیلی راحت دو سه ساعت پیادهروی بکنین بدون خستگی و در اون هوا در بین انبوهی از جنگلهای زیبا بگردین لذت ببرین
و اینکه یک همراه فوق العاده و همفکر و هم فرکانسی دارین که خیلی خیلی داشتن همچین فردی توی زندگی زیباست
و اینکه خیلی راحت و بدون احساس سرما و شایدم احساس میکردین ولی چون به قول خودتون بدنتون در حال یا البته در حالت تعادل قرار داره خیلی راحت تونستین تو آب بپرین و شنا بکنین خیلی هم برای من جالب بود که قبلش با لحن طنز گفتین بسم رب الشهدا و صدیقین بسم الله قاسم الجبارین، و بعدش پریدین تو آب حسابی کیف میکردین و منم از دیدن این فایل لذت میبردم و میخندیدم و خودمو تو اون حالت با عزیز دلم تصور میکردم
و اون ساعت مچی فوق العاده از مارک کاسیو که ضد آب بود و اون همه امکانات داشت ،میشد ازش برای قطب نما دماسنجژ جی پی اس و خیلی از امکانات دیگه استفاده کرد
این جنبه دیگه از راحتی با خودتون هم برای من خیلی جالبه که یه گردنبند طلایی زیبا به گردنتون بستین چیزی که من خیلی دوست دارم ینی چقدر دارم به خود واقعیم نزدیکتر میشم قلبم داره خواستههای خود واقعیم رو به من میگه و خداوند هم من رو مطمئناً در این سمت هدایت خواهد کرد
خیلی ممنونم بابت این جلسه فوق العاده خیلی دوستتون دارم موفق و پایدار باشید
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و تمااامی دوستانم
چقدر زیبا به این فایل هدایت شدم چقدر زیبا بود. اون طبیعت دقیقا فقط شما بودینو طبیعت خداوندو خود. خداوند اون برگ ها اون درختان زیبا اون درختای که افتاده بودن اون نور زیبا که از لای برگ درختان نمایان شد. اون آب زلال و شفاف و روان چقدر زیبا بود خدایا شکرد اون ساعت زیبای استاد و اون ساعت زیبای خانوم شایسته که ست شده بود با رنگ غذاا
استاد من دقیقا پلن ریختم برای این تنهاییا عاشق این تنهایا شدم و از خداوند این تنهاییا رو خواستم برم تو تنهایی خودم با خدا با کلام لله که توی دوره های استاد هست عاشق این شدم و همین هفته هاس به این هدفم هدایت بشم به کمک یاری لله
من امشب در تاریخ 1402,10,24ساعت دوازده و پنج دقیقه شب یعنی کلا پنج دقیقه هست که از شروع روز بیست و چهارم گذشته از خداوند درخواست میکنم که منو به مسیر و راهی هدایت کنه و شرایط را برام فراهم کنه تا بتونم برم تنهایی چند روزی را در طبیعت بمونم و به خودشناسی و خداشناسی عالی برسم و جواب خیلی از سوالات خود را دریافت کنم و یک تجربه عالی با رشد عالی را کسب کنم و بعد هم بیام از نتایج برای شما بنویسم
چندین ماه میشد خیلی دوس داشتم یه فضای تنهایی داشته باشم و بتونم خودمو،باورامو،اهدافمو،علایقمو بیشتر شناسایی کنم و خیلی طبیعی حدود دوماه پیش دقیقا زمانی که من از کارم استعفا دادم یه شرایطی پیش اومد که من تنهای تنها شدم تو خونه خودم و تونستم علاقمو تاحدودی کشف کنم و رسالتمو و دارم تو این مسیر قدم برمیدارم و فقط کافیه امیدمو از دست ندم چون تو شروع کار که نتایج نیست و خیلی کمرنگه خیلی مهمه بتونی ذهنتو کنترل کنی و نامید نشی و بعد که نتایج بیاد خیلی راحت تره کنترل ذهن
واقعا خیلی این فضای تنهایی به انسان کمک میکنه و الهاماتو بیشتر دریافت میکنه
البته کلا الان خیلی جهان اطرافم ایزوله شده و قشنگ معلومه که به یه ثبات فرکانسی رسیدم چون دوروبرم خالی سده به صورت طبیعی و میدونم اگر این مسیرو ادامه بدم میرسم به پله بعد که هم مدار شدن با انسان های فوق العاده و بسیار مثبته
راجب این کامنتم بگم ،اونجایی که استاد داشت راجب نوشتن تجربیات تو کامنتا میگفت قلبم گفت بنویسم ولی مقاومت داشتم ولی وقتی استاد شیرجه زد توآب و رو ترسش پا گذاشت گفتم پس منم حتما باید کامنت بزارم و این کماگرایی و بهبودش بدم
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. جسارتتون رو تحسین می کنم که از کارتون استعفا دادید ،مدتیست هدایت هام بهم میگن که از کار کارمندی استعفا بدم ولی هنوز اون ایمان وجسارت تو وجودم ایجاد نشه ،خیلی کنترل ذهن بالایی می خواد ان شااله به زودی بتونم این زنجیر رو هم پاره کنم .برات بهترینها رو آرزو می کنم.
سلام به استاد و مریم شایسته
اینکه استاد گفتند از اینکه در طبیعت تنها بودید و با خداوند تنها بشید و درمورد اهدافتون باهاش صحبت کنید و اگر در دوراهی موندید ازش طلب هدایت کنید مخصوصا تو تصمیمات بزرگ.اگر تحربه ای دارید با دوستان به اشتراک بگذارید.
خوب من تجربه ندارم ولی یه مستند کوتاهی راجع به یه اقایی بود که بدجور ورشکست شده بود و خیلی فشار های مالی روی دوشش بود و عذاب می کشید تا اینکه تصمیم می گیره بره بالا کوه تا با خدا بلند صحبت کنه.میره به بالا کوه با خداوند حرف میزنه و گریه میکنه و از خداوند درخواست میکنه بهش کمک میکنه.
بعد چشمش به سنگ های زیبا می افته انگار فکرش باز میشه که بهش گفته میشه بیا روی این سنگ ها خطاطی کن و بفروش.اونم میاد همین کار رو میکنه و به صورت قاب عکس که داخلش سنگ خطاطی شده س میفروشه.بعد ثروتمند میشه خونش رو باسازی میکنه و بدهی هاشو میده.
منم یه تجربه کوچیکی بگم: یه زمانی ما به یک رودخونه رفتیم ولی واقعا طبیعت بکری بود و سنگ های درشت و ابشار و از زمین تا اسمون سبز بود. من یه دعایی کردم و دقیقا مستجاب شد ولی خب ای کاش اتفاق نمی افتاد چون دعام خیلی زیبا نبود ولی واقعا اتفاق افتاد.ولی اون موقع من از قوانین چیزی نمی دونستم.
ولی اینکه استاد میگن برید طبیعت ،خلوت کنید و با خداوند صحبت کنید،و به الهامات و هدایت هایی که میشه گوش کنید. و باور کنید لیاقت صحبت با خداوند دارید و اون شما رو هدایت می کنه.خیلی عالی بود و از این تجربه ها یادم امد.اینکه تو تجربیات بعضی ها می بیند ادرس یه امام زاده بالا کوه میدن که دعاها رو مستجاب میکنه یا بالای کوه یه درخته که به شاخه هاش نخ میبندد تا مستجاب شن و اتفاقا با اب و تاب میگن به ما حاجت داد.اینکه اون لحظه داشتند با خدا صحبت میکردند و خداوند یه انرژی به درونشون از اون طبیعت داده یا فکرشون رو باز کرده یا نشونه ای بهشون داده به همین دلیل که اونا این فکر رو دارند.اونا هستند که مستجاب کردندولی اون لحظه اون انرژی اونجا بوده.و تایید زده بر دعاهاشون.
خدایا بابت این زیبایها و اب زلال و برگ های زرد و سبز شکر
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم نازنین
این فایل بینظیر بود،
آرامش استاد و مریم خانم و طبیعت بکر و رنگارنگ خدای مهربونم حس عجیب و غریبی در من ایجاد کرد
بسیار سپاسگزارم که این همه آگاهی و زیبایی را با سخاوت زیاد در اختیار من و همفرکانسی های عزیزم قرار میدین
عاشق دیدن سفر به دور آمریکا بودم و اولین فرصتی که پیدا میکردم فایلهای زیبا را که شما با عشق آماده کردین را میدیم و سعی میکردم مثل شما عزیزان دل، به نکات مثبت توجه کنم و از آموزشها و نکته های که استاد و مریم جان میگفتن استفاده کنم
چند روزیه فکر میکردم که دوره عزت نفس را تهیه کنم یا نه
تا اینکه امروز این فایل زیبا پرازآگاهی و لذت و قشنگی را دیدم خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیز و مریم خانم بزرگوار از شما بسیار سپاسگزارم
من ترسهای زیادی دارم از همه چیز میترسم
همین جا از خدای مهربونم درخواست میکنم به من ایمان و اراده قوی بده تا بتونم به ترسهام غلبه کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت جناب عباسمنش عزیز و خانم شایسته محترم
من سید احسان شفیعی وظیفه و رسالت خودم دونستم که در موردی که گفتین تجربیات خودم رو ثبت کنم شاید چراغ راهم بشه در دنیا و آخرت!
من چندین سال پیش مغازه عمده فروشی مواد غذایی داشتم و در شرایط خاصی قرار داشتم که حال بسیار بدی رو تجربه می کردم و احساس می کردم که جای من اونجا نیست .خلاصه کنم با اینکه در شرایط ورشکستگی قرار داشتم و یه چیزی درونم می گفت جای تو اینجا نیست باز لجاجت می کردم ،تا زمانی که توی عمل انجام شده قرار گرفتم و یک نفر این مغازه رو از من اجاره کرد و یادم هست همون روزی که مغازه رو تحویل اون شخص دادم شبش تولد بچه یکی از آشناهامون بود و حدود ساعت یک شب تولد تمام شد و یادم هست که به همسر پاک و نازنینم گفتم تا صبح توی خیابون ای شیراز بچرخیم ! یک حس آزادی خاصی داشتم…
بعد از مدتی…خدا یک فرزند دیگه ای بهمون داد که پسر هست و خیلی از این اتفاق حس شکرگزاری در من بیشتر شد بریم سراغ اصل مطلب
چون همسر من اهل تنکابن هست ما یک ماه بعداز تولد پسرمون تصمیم گرفتیم بریم تنکابن و رفتن همانا و ماندن همانا چون کرونا بود و به دلایلی مثل این که خواهر همسرم کمک همسرم بود و …اونجا موندیم که تقریبا 5 ماه طول کشید!
در این زمان من هر روز می رفتم توی جنگل و با خودم خلوت می کردم و شروع کردم صبح ها مطالعه می کردم و روی عادت هام کار می کردم و بیشتر مواقع بعداز ناهار می رفتم توی جنگل و بعضی مواقع هم کنار دریا و این مدت خیلی تجربه خاصی بود و این تنهایی و خلوت با خودم نقطه آغازین یک سری اتفاقات شد که عرض خواهم کرد…
همیشه احساس می کردم که یک رسالتی دارم و اون هم ایجاد برنامه ای دقیق و منظم برای تغییر باورها و عادت هام و بعد ارائه این برنامه به دیگران هست که سر منشا اون از کتاب اثر مرکب و آموزه های جناب محمود معظمی بود که از همینجا براشون آرزوی سلامتی و خیرو برکت می کنم یک فلش بک بزنیم به زمانی که می خواستم مغازه رو جمع کنم که با فایلی از استاد عباسمنش آشنا شدم نمی دونم چجوری بدستم رسید ولی مضمونش این بود که در مورد مادر موسی که موسی رو به آب انداخت ( نام گفته نماند من از قبل بدون اینکه متوجه باشم خیلی شهودی بودم )و از اون به بعد هر وقت قرآن رو باز می کردم این آیه می اومد و این قسمت به طور بسیار عجیبی!!!
در ضمن این رو هم بگم که من بیشتر مواقع از اشعار حافظ الهام می گرفتم و گفتم مگه حافظ خودش نمی گه هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم پس من باید برم سراغ همون قرآن .
بریم به مدت ها بعد شیراز بودیم که مدتی شد مریض شدم نمی دونم کرونا بود یا …
به هر حال حدود تقریبا 10 روز تا دو هفته در گیرش بودم که خواب و خوراک رو ازم گرفته بود ،البته بگم زمانی بود که داشتم روی رنجش هام کار می کردم
ولی باز درونم کلی رنجش داشتم
چون نمی تونستم شبها بخوابم و یه جورایی قرنطینه بودم ! شبها سعی می کردم نماز شب بخونم و قرآن بخونم تا بگذره و صبح بشه
یک شب خیلی خسته بودم و خوابم برم البته نیمه شب و یه نکته ای من همیشه یک کاغذ و قلم کنارم بود و توی خواب احساس کردم داره به من چیزی گفته میشه ،یک لحظه توی همون خواب گفتم چرت وپرت هست ولی یک لحظه متوجه شدم که شعری داره به من گفته میشه و از خواب پریدم و بیت آخرش رو فقط به یادم مونده و سریع یادداشتش کردم که این بود :
ای که ز حال خود فارغ شده ای
به خدایی که اسیر حال تو هست بارق شده ای
بازم گفتم توهم هست اصلا بارق یعنی چی
توی گوگل سرچ کردم معنی بارق
که نتیجه این شد که قبیله ای در عربستان که مشرک بودند!!!
توجه کنید وقتی ما رنجش داریم خدا رو اسیر کردیم چون خدا در درون ماهست!
بریم به مدتی بعد…
یک سوئیت توی پارکینگ ساختمونمون داریم که هر روز می رفتم اونجا خلوت می کردم و دائم شعری از حافظ برام می اومد یعنی طبق الهاماتی که از حافظ با تفائل می گرفتم
این بود که کرشمه ای ای کن و بازار ساحری بشکن …
تا اینکه یک روز رفتم توی سوییت و از خدا خواستم که بهم بگه منظورش چیه که همش این شعر برام میاد و گفتم یارب العالمین منظورت از این شعر چی هست ، البته این حرکت رو اسمش گذاشته بودم تفکر در سکوت
یارب العالمین به من بگو چکار کنم من نمی دانم من سرگردانم تو به من بگو ای الله برحق
و سکوت کردم بعد از مدتی صدایی اومد و گفت قلمت رو بردار و بنویس :
خودت رو دست کم نگیر ، حرفت رو بزن ، ارتباطات رو با خدا قویتر کن ، نترس و غمناک مباش، باورش کن، اعتماد کن ، تسلیم شو ، نیکی کن ، ایمان داشته باش که به تو گفته می شود!!!
برای کسانی که انتخاب می شوند اختیاری وجود ندارد !!!
کرشمه از طرف الله هست و اراده اوست و این از برای اینست که کسی نگوید اختیاری نداشتم!
و از روی جبر گناه کردم و سزاوار عقوبت نیستم
همه کرشمه از اوست تو بگو چشم !!!!
(که من همون موقع گفتم چشم)
و شروع کرد به من شعر گفت و من می نوشتم :
هم مستی شبانه هم شراب روز
بخور از اهل دلی گویم که تو را مسوز
شرط عشق پیدا شدن در خود است
عشق را سوز و گداز است ای دل بسوز
تو خود نه به اختیار خود جدا شده ای
با من که اسیر حال تو هستم همنوا شده ای!!!!!!
سواری بر اسب هیبت و چنین هین کرده ای
زپیادگان خبر بدار که نشوی رسوای کنوز
عشق را به فرمان ما عشق است
تو کرشمه ندانی که آن کرشمه هست سوز
سروری به تاج ما بخشند
که ما را با تو کارست هنوز!
خدایی چنین دلبر و نازنین
هست او تو را کارساز هنوز
به صد البته که محرم جانی و دل
هر که تو را گفت بسوز مسوز
تو خود دانی که کرشمه چیست ندانی
مادامی که کرشمه از جانب ماست هنوز
سوختم از بود بدین آسانی
دلا از برای ما بسوز بسوز بسوز
نگاران را زدیم بر هم چو تو در گشودی
هم یاران همدلانه خسته را نیاور به سوز
شهریست در از کرشمه از آن جهت
که تو ندانی که ندانی که ندانی چیست بسوز!!!
مرحبا که آمدی از برای کرشمه ای
تو دگر از خود اختیاری نداری بسوز
بعد از این اتفاق هزاران بیت شعر به من گفته شد و یک غزلش رو هم می گذارم و اینها همه از خلوت کردن و تفکر در سکوت و به درون رفتن شروع شد به قول حافظ سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد!
و یک غزل از خودم :
روی براوبنه تا که جان گیری
به هرکه غیراوکفرست که نان گیری
بیابه میکده که ازاهل ریا دورشوی
به هرآنچه هست ونیست غم مخورکه جان گیری
حلاوتی کنم تورابه غیر اومپرداز
هم اینک که براهل دلی دل گیری
به خدایی که توراعزت بخشد
بروکه هرچه خواهی درجهان گیری
ای شاه کلید عشق عاشق خودشو
برخودآی کزخویشتن خودآن گیری
به ملکوتش درآیی برخیزی به تاب وتبش
هرکه گفت برو مرو که بان گیری
احسان گرلحظه ای براوشوی
باشد کزوبرهفت آسمان ضمان گیری
به نام خدای بخشنده مهربان
اتفاقی عجیب که منو اورد توی سایت
برگشت یهویی از باغ
ودلم سفرنامه خاص
واضح دیدم منی که عجیب یدفعه تنها شدم ما رفتیم یه جایی که خیلی میخاستم برم وبعد یکم گزش گفتند زودی بیا یه سفر که قرار بود بریم برم خونمون که بریم وبعدش عجیب بینش تاخیر افتاد قشنگ انگار زمانو وقتم خالی شد بعد همسری گفت نمیخام تنها باشی
بعدنشونه میگف فرصت تنهایی برا خودت بساز
ینی کلی هدایت ناب دیدم
ومن هم رفتم تو دل خیلی ترسای الکی
ترس حمله ترس های الکی زیاد وهمینجور بزرگترین ترس عدم گوش کردن به حرف
وغرر بقیه
ولی برعکس هیچ اتفاقی نیوفتاد کلی لدت بردم
چقد ترسای الکی هس توزهن
ووبا روحیه عزت نفس
که واقعا نیازم بود دلم اونو میخاس این تمرین دوستی با خود کلی لدت داش
جدا از فکر اتفاقات با خودت دوس باشی وهمیشه برنامه برای لدت بردنت اوکیه
وچقد این تمرین بهم کمک کرد
واستاد از اب گرم واب تنی نور. نماهاش تعریف میکرد وحالام ما توی یه جای دنج سبز وبا یه اب تنی همه لذتی که استادم برده بود وبرامون تعریف میکرد بردم
واقعا عالی بود
تو دلم میدونستم ساله عالیه حتی بهتر از سال قبل وهنوز هیچی نشده هدایت نشونه بارونم
وهدیه بزرگم بهترین سفرر عمرم سفر الانم خرم اباده
خداجون شکرت با قلبی پر از عشق مهربونی ولیاقت پزیرای بنده اتینور چشمیت هستی
شکرت برکتو نعمت لذت به طور باور نکردنی میباره
درس تکامل
درسی که برام مرور شد دیشب مجبور شدیم بریم تو یه خونه که خونه تمیز نقلی با امکاناتی بود ولی من یاد گرفتم
به جای قر از نداشته هاش
با داشته هاش حال کنم زوق کنم لذتشو ببرم وبه نکات خوبش توجه کردم
والان تکامی اومدیم توی یه قصر
توی خونه درن دشت فول ابشن استخری با نور نماها ودکورهای خوشگل چمن مصنوعی وچیلی چیزای دبش
ودرس تکامل چقد شیرینه
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربونم
بادیدن این قسمت واقعا منو بردین به اون شرایط و حال پاییزی زیبا ممنونم که برامون فیلم میگیرید.
استاد وقتی من با دوستام میرم کوهنوردی حال درونم عالی میشه و سرشار از آرامش میشم از بالای کوه نگاه به پایین میکنم به قدرت خدا پی میبرم و همش باورهای زیبا و قدرتمند راجب الله میگم ♥️
طبیعت میرم همه جارو خوب نگاه میکنم و باخدا حرف میزنم و از قدرت و بزرگیش میگم 😍
چقدر خودم و توانایی هام رو بهتر شناختم:اینکه توی طبیعت بودم پی بردم خیلی شجاعم میتونم آتیش درست کنم کباب درست کنم
وابستگی های که ازانها جدا شدم:نبوددستشویی🙈
دوری از اینترنت.
جسارتی که پیدا کردم تونستم شب در طبیعت بخوابم و خیلی لذت بخش بود دیدن ستاره در آسمون دیدن صبح زیبا لحظه طلوع خورشید.
استادبنظر من با دیدن جهان خدا آدم توحیدی میشه و ایمان انسان زیادتر میشه.
سلام استاد
واقعا پیاده روی در این طبیعت به این زیبایی با اون حس خالص و رویایی طبیعت بهترین پیاده روی رو میتونه رقم بزنه
خداروشکر
و اینکه اون بال مرغ ا از اینجا میتونم میزان خوشمزه بودنش و حدس بزنم
خداروشکر واقعا
و اینکه شیرجه میزنین با ترس هاتون واقعا تحسین برانگیزه
من با دیدن این ویدئو از این به بعد تصمیم گرفتم که قدم نزارم بر ترس هام بلکه شیرجه بزنم
شیرجه بزنم ببینم کار یک ثانیه بود این که بتونم ترس هام و هیچی کنم
خداروشکر بابت استاد جونم که اون و به ما داده تا بتونم در هر لحظه ازش الگو برداری کنیم و بتونیم برای بهتر زندگی کردن از استادمون یاد بگیریم
خدارو صد هزار مرتیبه شکر بابت این استاد رویایی و شگفت انگیز
به نام الله یکتا هدایتگر به سوی زیباییها و فراوانی
با عرض سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز که هر دو در مسیر رشد و تکامل و موفقیت در تمام جنبههای زندگی هستید
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم به خاطر هدایت شدن به این مسیر و این سایت و آشنایی با این انسانهای فوق العاده و فرشتهای که همیشه آرامش میگیرم با گفتههای شما و رهنمودهای شما
من یاسر خدابندلو هستم از بچههای دوره 12 قدم که به تازگی وارد دوره فوق العاده احساس لیاقت شدم و در جلسه پنجم هستم
تا حالا چندین بار جلسات پنجم و جلسه تکمیلیش رو گوش کردم و راجع بهشون خوندم و تمرکز کردم
اما امروز هدایت شدهام که این جلسه از جلسات فوق العاده سفر به دور آمریکا رو گوش کنم و لذت ببرم و یاد بگیرم
این جلسه در مورد سفر به طبیعت و آشنایی با خودمون و خودشناسی و زمان گذروندن در طبیعت بود که نتایج فوقالعادهای رو در بر خواهد داشت
خیلی خیلی خوشحال شدم خیلی خیلی الهام گرفتم خیلی خیلی فکر کردم از یکی دو ساعتی که فایل رو شروع کردم و تموم کردم تا به الان که دارم این کامنت رو مینویسم
این چیزهایی که گفتین راجع به اینکه چقدر به دل طبیعت سفر کردین اونم تنهایی و چادر زدین و چندین روز رو در اونجا سپری کردین که اوایل به صورت تنهایی بود و البته با دوستان یا عزیز دل خودتون هم تجربه کردید از این تجربیات فوق العاده هم به من و به میلیونها نفری که قراره این فایل رو ببینند و دیدن گفتید
نکات فوق العادهای بود که من هر چقدر فکر میکنم باز یادم میاد و دوست دارم که به زبان کلام بنویسم تا بمونه به یادگار هم برای خودم و هم برای افرادی که ممکنه این فایل رو ببینند یا کامنت من رو بخونند
از جمله مواردی که خیلی برای من جالب بود این بود که شما خیلی با خودتون در صلح هستید و خود ارزشمندی خودتون رو جدا کردید از نظر و دیدگاه دیگران و دیدگاه دیگران برای شما خیلی کم اهمیت شده میتونین خیلی راحت زندگی شخصی خودتون با عزیز دلتون رو به نمایش بگذارید و سبک شخصی زندگی خودتون رو به ما بگین تا اینکه ما هم برامون عینی و واضح بشه ک چقدر عالی میشه به سبک قوانینی که توی دورههای مختلف داریم یاد میگیریم زندگی کنیم و لذت ببریم
همین که از حضرت محمد، پیامبر عزیزمون مثال زدید که ایشون هر سال یک ماه رو به غار حرا میرفتند و اونجا خودشون با خدای خودشون خلوت میکردند خداوند رو عبادت میکردند خواستههاشون رو مطرح میکردند و الهامات رو خیلی واضحتر دریافت میکردند زبان خداوند رو خیلی بهتر میفهمیدند خودشون رو خیلی بهتر میشناختند و البته نتیجه این رشد شخصیتی و مداری و فرکانسی و باوری در ایشون نتیجه همین عزلت گزینی و خلوت کردن با خودشون در این مکان که البته بیابانی بود که در اون یک کوه و غاری بود که ایشون به صورت تنهایی یک ماه در اونجا سپری میکردند
هرچند که من تجربه همچین خلوت کردن با خودم رو در دل طبیعت یا بیابان یا جنگل ندارم ، اما به نظرم از تعریفات و توضیحاتی که شما دادین خیلی میتونه جالب باشه و حتماً از خداوند میخوام که من رو در این مسیر هدایت بکنه که به این خواستم برسم و مطمئنم که این خواسته من محقق میشه زمانی که از لحاظ مالی و زمانی آزاد بشم و بتونم همچین سفری رو به دل طبیعت و البته با خلوت کردن با خودم سفری رو به درون خودم داشته باشم
و این کار چه ترسهایی رو که از ما میگیره، ترس از تنها بودن چندین روز در دل طبیعت ،ترس از شب و تاریکی، ترس از حیوانات ریز و درشت و درنده و غیر درنده، ترس از مواردی که غیر واقعی هستند، و همه و همه به نظرم یه کاری که خیلی از ترسهای ما رو از ما جدا میکنه و همین باعث میشه که وجود ما بزرگتر بشه و اعتماد به نفس ما و عزت نفس ما بیشتر بشه برای اینکه ترسهای بیشتری رو در زندگیمون پشت سر بگذاریم و ازشون رد بشیم
و البته ظرف ما رو آماده میکنه برای ورود نعمتهای بیشتر که میتونه با الهام شدن ایدههایی جدیدتر و البته با واضح شدن الهامات همراه باشه
خیلی میتونه ما رو با خداوند درون خودمون آشنا بکنه و بتونیم زبان خدای درون خودمون رو بیشتر بشناسیم، بتونیم ازش درخواست بکنیم و زمانی که درخواست ما رو پاسخ داد بیایم اون رو بنویسیم و بنویسیم و بنویسیم، و در نتیجه این کار میتونیم جواب خودمون رو و یا حتی بیشتر از پاسخ خودمون رو بگیریم و این سفر همه جانبه باعث میشه که بعد از اینکه از این سفر برگشتیم خیلی راحتتر و جسورتر و شجاعانهتر مطمئنتر و با اعتماد به نفس و اطمینان قلبی تصمیمی رو که بهش شک داشتیم رو انجام بدیم و یا تصمیم جدی بگیریم و بهش عمل کنیم
چیز دیگهای که خیلی برای من جالب بود این بود که تونستین بعد از البته دوره قانون سلامتی این محقق شد دیگه ،این که میتونین خیلی راحت دو سه ساعت پیادهروی بکنین بدون خستگی و در اون هوا در بین انبوهی از جنگلهای زیبا بگردین لذت ببرین
و اینکه یک همراه فوق العاده و همفکر و هم فرکانسی دارین که خیلی خیلی داشتن همچین فردی توی زندگی زیباست
و اینکه خیلی راحت و بدون احساس سرما و شایدم احساس میکردین ولی چون به قول خودتون بدنتون در حال یا البته در حالت تعادل قرار داره خیلی راحت تونستین تو آب بپرین و شنا بکنین خیلی هم برای من جالب بود که قبلش با لحن طنز گفتین بسم رب الشهدا و صدیقین بسم الله قاسم الجبارین، و بعدش پریدین تو آب حسابی کیف میکردین و منم از دیدن این فایل لذت میبردم و میخندیدم و خودمو تو اون حالت با عزیز دلم تصور میکردم
و اون ساعت مچی فوق العاده از مارک کاسیو که ضد آب بود و اون همه امکانات داشت ،میشد ازش برای قطب نما دماسنجژ جی پی اس و خیلی از امکانات دیگه استفاده کرد
این جنبه دیگه از راحتی با خودتون هم برای من خیلی جالبه که یه گردنبند طلایی زیبا به گردنتون بستین چیزی که من خیلی دوست دارم ینی چقدر دارم به خود واقعیم نزدیکتر میشم قلبم داره خواستههای خود واقعیم رو به من میگه و خداوند هم من رو مطمئناً در این سمت هدایت خواهد کرد
خیلی ممنونم بابت این جلسه فوق العاده خیلی دوستتون دارم موفق و پایدار باشید
به نام لله هدایت گر من
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و تمااامی دوستانم
چقدر زیبا به این فایل هدایت شدم چقدر زیبا بود. اون طبیعت دقیقا فقط شما بودینو طبیعت خداوندو خود. خداوند اون برگ ها اون درختان زیبا اون درختای که افتاده بودن اون نور زیبا که از لای برگ درختان نمایان شد. اون آب زلال و شفاف و روان چقدر زیبا بود خدایا شکرد اون ساعت زیبای استاد و اون ساعت زیبای خانوم شایسته که ست شده بود با رنگ غذاا
استاد من دقیقا پلن ریختم برای این تنهاییا عاشق این تنهایا شدم و از خداوند این تنهاییا رو خواستم برم تو تنهایی خودم با خدا با کلام لله که توی دوره های استاد هست عاشق این شدم و همین هفته هاس به این هدفم هدایت بشم به کمک یاری لله
خدایا هزار بار سپاسگذارتم
به نام خداوند جان و دل
سلام خدمت استاد عباس منش و مریم عزیز و همه عزیزان
من امشب در تاریخ 1402,10,24ساعت دوازده و پنج دقیقه شب یعنی کلا پنج دقیقه هست که از شروع روز بیست و چهارم گذشته از خداوند درخواست میکنم که منو به مسیر و راهی هدایت کنه و شرایط را برام فراهم کنه تا بتونم برم تنهایی چند روزی را در طبیعت بمونم و به خودشناسی و خداشناسی عالی برسم و جواب خیلی از سوالات خود را دریافت کنم و یک تجربه عالی با رشد عالی را کسب کنم و بعد هم بیام از نتایج برای شما بنویسم
سلام به همه دوستان
میخوام از تجربه تنهایی بگم
چندین ماه میشد خیلی دوس داشتم یه فضای تنهایی داشته باشم و بتونم خودمو،باورامو،اهدافمو،علایقمو بیشتر شناسایی کنم و خیلی طبیعی حدود دوماه پیش دقیقا زمانی که من از کارم استعفا دادم یه شرایطی پیش اومد که من تنهای تنها شدم تو خونه خودم و تونستم علاقمو تاحدودی کشف کنم و رسالتمو و دارم تو این مسیر قدم برمیدارم و فقط کافیه امیدمو از دست ندم چون تو شروع کار که نتایج نیست و خیلی کمرنگه خیلی مهمه بتونی ذهنتو کنترل کنی و نامید نشی و بعد که نتایج بیاد خیلی راحت تره کنترل ذهن
واقعا خیلی این فضای تنهایی به انسان کمک میکنه و الهاماتو بیشتر دریافت میکنه
البته کلا الان خیلی جهان اطرافم ایزوله شده و قشنگ معلومه که به یه ثبات فرکانسی رسیدم چون دوروبرم خالی سده به صورت طبیعی و میدونم اگر این مسیرو ادامه بدم میرسم به پله بعد که هم مدار شدن با انسان های فوق العاده و بسیار مثبته
راجب این کامنتم بگم ،اونجایی که استاد داشت راجب نوشتن تجربیات تو کامنتا میگفت قلبم گفت بنویسم ولی مقاومت داشتم ولی وقتی استاد شیرجه زد توآب و رو ترسش پا گذاشت گفتم پس منم حتما باید کامنت بزارم و این کماگرایی و بهبودش بدم
خداروشکر
استاد متعهدم و مریم خانم در صلح دوستتون دارم
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام. جسارتتون رو تحسین می کنم که از کارتون استعفا دادید ،مدتیست هدایت هام بهم میگن که از کار کارمندی استعفا بدم ولی هنوز اون ایمان وجسارت تو وجودم ایجاد نشه ،خیلی کنترل ذهن بالایی می خواد ان شااله به زودی بتونم این زنجیر رو هم پاره کنم .برات بهترینها رو آرزو می کنم.